در این سوال منظور از اقدام عمل یعنی اینکه ؛ در اثر ادامه دادن مسیر بهبودی و کارکردن قدمها بخواهیم که خود را نقد کنیم و اعتیاد خود را مورد بررسی و کنکاش قرار بدهیم .
قسمت اول سوال ( بله ، ما گاهی از اقدام و عمل اجتناب میکنیم زیرا میترسیم روابط و سوابق گذشته ما دو باره پیش چشمانمان نمایان شوند و در واقع از این میترسیم که در روند بهبودی ناگریز باشیم گذشته خود را مورد بررسی قرار بدهیم و لذا ما همیشه از یاد آوری چهره زشت و کریه دوران مصرف خود رویگردان بودیم ، ممکن است بعضی از اوقات برای فرار از گذشته ، و یاد آوری نتایج بیماری حتی از برنامه های بهبودی فاصله بگیریم ، و سعی کنیم به نوعی گذشته خود را انکار کنیم ، منظور ما اینجا به هیچ وجه این نیست که بخواهیم با گذشته خود و یا در گذشته خود زندگی کنیم ، بلکه منظور این است که بپذیریم وقتی بیماری ما در هر زمینه ایی فعال شود به غیر از نتایج منفی ، نتیجه دیگری حاصل نمیشود ، ما امروز محکوم به رشد و جلو رفتن هستیم ، مثل راننده ایی که اتومبیلش را بجلو میراند ، اما گاهی برای جلو رفتن لازم است ، از طریق آینه به عقب هم نظری بیاندازد . بنابراین ، هدف اساسی این سوال در کل این نیست که از نتایج بیماری خود خجالت زده و یا شرمنده شویم ، بلکه هدف اساسی و منظور این است ، که ما نتایج مصیبت بار بیماری اعتیاد خود را انکار نکنیم ، زیرا موفقیت ما در امر بهبودی بستگی به پذیرش بیماری دارد ، بنابراین ، ما امروز نباید از اقدام وعمل اجتناب کنیم و برعکس باید شجاعانه نتایج اعتیادمان را بپذیریم ، بدون اینکه ازسابقه و اعمال گذشته خود خجالت بکشیم ، ضمن اینکه امروز در اثر دانش بهبودی به این نتیجه رسیده ایم که اعمال گذشته ما بر اساس طبیعت و خو بیماری بوده است ، و لذا تحت شرایط اجبار آنها را انجام داده ایم و مسئول اعمال گذشته خود به هیچ وجه
نیستیم ، چون ناخواسته و در اثربیماری آنها را انجام دادیم ، در همین رابطه کتاب پایه مینویسد ؛ ما هم موافقیم که معتاد بودن هیچ اشکالی ندارد ، البته در صورتی که حاضر باشیم مشکل خود را صادقانه بپذیریم .
ما اگر بخواهیم نتایج منفی که حاصل از اعتیاد و گذشته خود است را نادیده بگیریم ، در واقع به این وسیله میخواهیم بیماری خود را انکار کنیم و در واقع فراموش کردن گذشته یعنی اینکه انکار کنیم که ما در مقابل اعتیادمان عاجز هستیم در حالیکه یادآوری عجزهایمان امروز حائلی است بین ما ولغزش .
قسمت دوم سوال (( گاهی ما با پیشداورهای بی اساس از اقدام وعمل پرهیز میکنیم ، آنهم به این دلیل که ، اگر ما تغییراتی مثبتی بکنیم دیگران در مورد ما چه فکر خواهند کرد ، بطور مثال حتماً خواهند گفت ؛
فلانی چقدر ریاکار است !یا اینکه فلانی چقدر بی ثبات است ! و یا فلانی چقدر جو گیر شده است ! و یا اینکه فکر کنیم دیگران پیش خود میگویند ؛ دیگه یه مواد ترک کردن اینهم پُز و افاده و یا ادا بازی نداره ! و ، . اما این نوع طرز فکرها فقط قضاوتهای بی اساسی هستند ، که ما آنها را قضاوتهای معتادگونه مینامیم ، یعنی در واقع اینها توهم های افکار بیمار ما است ، و لذا خارج از فکر ما واقعیت ندارند ،
ضمن اینکه ما در همین ابتدای بهبودی می آموزیم ، برای رهایی از بیماری فعال باید فقط متمرکز بهبودی خودمان باشیم و اینکه ما هرگز چنین قدرتی نداریم که افکار دیگران را بخوانیم ، اما یکی دیگر از نکات این سوال اینست که افکار بیمار گونه ما چه بعنوان ترسها و چه بعنوان قضاوتها بر اساس انکار بیماری می باشد . بنابراین ، ما وقتی در جهت اقدام و عمل قرار میگیریم باید دست از سرزنشها و مقایسه ها و توجیهات بی پایه و قضاوتهای بیمارگونه برداریم . بنابراین ما باید امروز
اینگونه بیاندیشیم که ما با قضاوت دیگران کاری نداریم ، ما فقط به بهبودی خود می اندیشیم .