همه چیز! 10 اسفند
«بیماری ما متوقف شده است و اکنون همه چیز ممکن است. بیشتر و بیشتر روشنبین میشویم و آمادگی مواجهه با عقاید جدید در همه زمینههای زندگی خود را پیدا میکنیم.»
کتاب پایه
v
برای بسیاری از ما چند ماه یا چند سال اول در NA دوران شگفتانگیزی است. نسبت به آزمایش هر کاری تمایل پیدا میکنیم و دیدگان ما رو به شادیها و افقهای جدید باز میشود. سرانجام رها از اعتیاد فعال، در حالی که بهبودی ما تازه و شاداب است، همه چیز ممکن به نظر میرسد.
اما با تجربه کوتاه مدت پاکی، شاید پافشاری کمتری نسبت به اجرای برنامه داشته باشیم. شاید مانند زمانی که برای استفاده از تجربه دیگران تمایل داشتیم، اکنون به طور کامل چنین تمایلی را نداشته باشیم. ممکن است با چند نقص به ظاهر غیر قابل کنترل در شخصیت خود مواجه شده باشیم که خوشبینی بیحد و حصر اوایل دوران بهبودی ما را کاهش میدهد. کاملاً باور داریم همه چیز ممکن است.
چگونه میتوانیم اشتیاق خود نسبت به بهبودی را احیاء کنیم؟ برای آن دعا میکنیم؛ درباره آن مشارکت میکنیم؛ و برای دستیابی به اشتیاق مورد نیاز خود تلاش میکنیم. اعضایی با مدت زمان پاکی بیشتر یا کمتر از ما وجود دارند که از اشتیاقی که ما به دنبال آن هستیم، برخوردارند و اگر از آنها بخواهیم آن را با ما در میان گذارند، خوشحال خواهند شد. اما برای استفاده از تجربه آنها باید روشنبینی را تمرین کنیم و دوباره آموزشپذیر شویم. وقتی برای رویارویی با عقاید جدید آماده میشویم و برای امتحان آنها تمایل پیدا میکنیم، میبینیم برای باردیگر همه چیز ممکن به نظر میرسد.
v
فقط برای امروز: در بهبودی من، همواره چیزهای بیشتری برای آموختن و فردی برای آموختن از او وجود دارد. امروز برای رویارویی با عقاید جدید آماده میشوم و برای امتحان آنها تمایل پیدا میکنم. تا زمانی که هستم، میدانم همه چیز ممکن است.
--------------------------------------------------------------------------------
مشارکت،تجربه،نیرو،امید
روز به روز....
29فوریه 10اسفند
من شعار هایی را یافتم که کمک بزرگی بود.در روزهای اول بهبودیم در نارانان شعارها به من امید و آسودگی می دادند.به خصوص "روز به روز".تعبیر روز به روز برای من مفهوم تازه ای بود چون در زندگیم مدام نگران بودم.حتی فکر می کردم که اگر نگرانی نداشته باشم اتفاقات بد خواهد افتاد.آن قدر احساس ترس و نا امیدی داشتم که نمی توانستم در زمان حال زندگی کنم.عادت های من در مورد چسبیدن به گذشته و نگرانی در باره آینده زندگیم را غیر قابل اداره می کرد.
یک روز در حیاط خلوت تصمیم گرفتم برای این مفهوم جدید"روز به روز"تلاش کنم.شروع به راه رفتن کرده و با هر قدم روی "روز به روز"مراقبه کردم.روی پاهایم و سپس روی اطرافم متمرکز شدم.قادر بودم از لحظات لذت ببرم.گذشته رفته بود و آینده اهمیتی نداشت .تنها این لحظه بود که وجود داشت و آرامش با آن آمد.
تفکری برای امروز:
زمان هایی هست که وقتی به رفتار دلواپسی ام بر می گردم.با تمرکز کردن روی روز به روز و در لحظه به خودم می آیم و به زمان حال باز می گردم .می توانم انتخاب کنم نگران نباشم .دانستن این که می توانم در لحظه زندگی کنم به من احساس آرامش و آسودگی می دهد.
--------------------------------------------------------------------------------
شهامت عوض شدن
10 اسفند
اگر بلیط بخت ازمایی برنده میشدم همیشه در درجه اول . مشکلاتم را ترسیم میکردم هر کاری با ان همه پول ممکن بود !اما ایا اثرات الکلیسم را از زندگیم دور میکرد ؟ ایا باعث هشیاری الکلی میشد ؟ ایا خوشی ما را ضمانت میکرد ؟ ایا پول واقعا ان چیزی بود که من میخواستم ؟ نه...البته . که . نه . انچه که واقعا میخواستم داشتن یک احساس بهتر بود هیچ چیز نمی توانست همه مشکلات را از زندگی ام محو کند چون مشکلاتی وجود دارند که باید با انها زندگی کنم . تنها پاسخ واقعی جستجو ارامشی برای پذیرفتن چیزهایی است که نمیتوانم تغییر دهم . امروز میدانم وقتی به جلسات الانان میروم رها از هر تعهدی . ارامش من در دسترس است و سپس اصولی را که در انجا یاد میگیرم . در زندگی بکار میبرم . پول برای من ارامش نمیخرد . اگر همواره ثروتی بسوی من سرازیر باشد یکسری مشکلات و تصمیمات جدیدی دارم اما به عنوان یک عضو الانان که میتواند به اتکائ نیروی برتر با هر مشکلی که فرا رسد مواجه شود امروز احساس پرنده بودن میکنم .
یادآوری امروز
آرامش همواره برای من در دسترس است . اما این وظیفه من است که انها را در جایی که یافت میشود جستجو کنم "من اکنون سعی میکنم تا مشکلاتم را به نیروی برتر م واگذار کنم اما من راه حل ها را عملی میکنم و زمان وقوع ان را به او می سپارم .....
--------------------------------------------------------------------------------
روز به روز
10 اسفند
برخورد منطقی با خودم باعث رُشد و تغییراتم در برنامه میباشند. امروز به یاد میآورم که بیشترین قسمت زندگی گذشتهام را در حال خودفریبی بودم. میدانم که این کارم از روی غرور بیمورد و کاذبم بود. امروز به عنوان یک فرد وابسته سعی میکنم، با تراز گرفتن از خود بدانم که غرورم چقدر مانع در راه بهبودی و پیشرفت من قرار داده است. غرور ابزاری است جهت فرار از زیر بار مسؤلیتها و مانعی است برای رُشد و بهبودی و دستیابی به اهداف برنامهام. غرور باعث میشود تا ضعفها و نواقصم را پشت ماسکهای مختلفی پنهان کنم. همین غرور دوستان بهبودیم را از من دور میکند و مانعی جهت کمک به دیگران و کمک دیگران به من میشود. آیا امروز فکر میکنم که در گروه رُشد کرده و دیگر نیازی به شرکت در جلسات و مشارکتها ندارم؟ آیا هنوز فکر میکنم اگر به دوستی جهت دریافت کمک تلفن بزنم مزاحم او خواهم بود؟ غرور میتواند به من اینطور القا کند که من دیگر هیچ نیازی به جلسات و تماس با دیگران و راهنمای خودم و کارکرد قدمها ندارم. خداوندا: مرا از دست من نجات بده. آمین
غرور کاذب بزرگترین دشمن من است!
--------------------------------------------------------------------------------
مراقبه روزانه
دهم اسفند: دری که به معرفت منتهی می شود، هیچ گاه بسته نیست.
از صمیم قلب معتقدم که خداوند قادر است کارهایی را برایم انجام دهد که خود به تنهایی قادر به انجام آن نیستم. او زندگی رها از هرگونه ماده مخدر را به من عطا کرده و می تواند کارهای بسیار دیگری در زندگیم انجام دهد که من از انجام آن عاجزم. در سن شانزده سالگی شروع به مصرف نیکوتین کردم و همزمان از انجام واجبات مذهبی خودداری کردم. دیگر به کلیسایی که با آن رشد کرده بودم اعتقاد نداشتم و ناخودآگاه خدا را کنار گذاشتم. خدا را ترک کردم و فکر می کردم می توانم با نیرو و اراده خود به زندگی ادامه دهم. به مرور فهمیدم که اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. بهای گران این اشتباه را با سال های اعتیاد به مواد مخدر، نیکوتین، افسردگی، افکار منفی، تمایل به خودکشی و تلف کردن عمر پرداختم. بسیار شکرگزارم که خداوند، قدم های دوازده گانه و اعضای در حال بهبودی انجمن نیکوتینی های گمنام مرا به مسیری معنوی هدایت کردند. من نیروی برتر و نیروی ایمان به خدمت و مهربانی را احساس می کنم.
برای امروز، با بانگ شادی و شکرگزاری از خداوند به رقص در می آیم و زندگی را فقط برای امروز رها از اعتیاد نیکوتین زندگی می کنم.