Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

29اسفند

 چیز باارزشی برای مشارکت کردن  29                         اسفند

« پیام ساده و صادقانه بهبودی از

 اعتیاد تاثیرگذار به نظر میآید.»

کتاب پایه

v

شما در جلسهای هستید. مدتی از سخنرانی گذشته است. یک یا دو عضو تجربیات روحانی خود را به روش پرمعنی خاصی توصیف کردهاند. عضو دیگری ما را با داستانهای سرگرمکننده از خنده رودهبر کرده است. سپس رهبر شما را فرا میخواند. شما خود را با احساس خجالت معرفی میکنید، با عرض معذرت چند جملهای را به سختی به زبان میآورید، از همه برای گوش دادن تشکر میکنید و بقیه جلسه را در سکوت و خجالتزده منتظر مینشینید. آیا این ماجرا برای شما آشناست؟ بسیار خوب، شما تنها نیستید.      

همه ما در مواقعی احساس میکردیم حرفهایی که باید میزدیم، به قدر کافی روحانی نبوده، به قدر کافی سرگرمکننده نبوده و به قدر کافی آن چیزی که باید باشد نبوده است. اما سخنرانی ورزشی رقابتی نیست. جان کلام جلسات ما همدردی و تجربه است، چیزی که همه ما به میزان فراوان در اختیار داریم. وقتی از اعماق دل حقیقت تجربه خود را در میان میگذاریم، سایر معتادان احساس میکنند میتوانند به ما اعتماد کنند، زیرا میدانند که ما نیز درست مثل خودشان هستیم. وقتی صرفاً آنچه را که در زندگی ما مؤثر بوده در میان میگذاریم، میتوانیم مطمئن باشیم که پیام ما برای دیگران مفید خواهد بود.   

صحبتهای ما نباید شگفت انگیز یا خندهدار باشد تا درست به نظر آید. هر معتادی که برنامه صادقانهای را انجام میدهد که بهبودی هدفمندی را موجب میشود، چیز بسیار پرارزشی برای مشارکت کردن در اختیار دارد. چیزی که هیچ فرد دیگری نمیتواند ارائه دهد: تجربه خود او. 

v

فقط برای امروز:  چیز باارزشی را برای مشارکت کردن در اختیار دارم. امروز در جلسهای شرکت میکنم و تجربه بهبودی خود از اعتیاد را در میان میگذارم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

نیروی برتر کنترل می کند..
19 مارس   29اسفند

دخترم در سن چهارده سالگی مصرف الکل را شروع کرد و من در مدت شش ماه شروع به شرکت در یک برنامه دوازده قدمی کردم .شش سال بعد او به من گفت که بعضی از مواد مخدر غیر مجاز را مصرف کرده و من انجمن نارانان را پیدا کردم.وقتی هم که به داروی ضد تشنجی که برایم تجویز می شد معتاد شدم در جلسات معتادان گمنام به جستجوی کمک رفتم.حالا خودم را برنده سه گانه می نامم.
یک روز تعطیل آخر هفته در یک جلسه باز NAبه شکایت های چند معتاد در باره مصرف موادشان و بهبود نیافتن بستگان آنها گوش می کردم .آنها می گفتند که بستگانشان نمی خواهند هنگام تعطیلات با آنها باشند حتی در یک شام خانوادگی همراهی نمی کنند.وقتی نوبت مشارکت من شد آنچه را در نارانان یاد گرفته بودم گفتم،که من هیچ کنترلی روی افراد دیگر ،مکان ها یا چیز های دیگر ندارم .وتنهاروی خودم کنترل دارم .معتاد دیگری که سالهای بسیار در بهبودی بود گفت:"و آن فقط با کمک نیروی برتر شماست "شوکه شده بودم در جلسه اصلا کسی صحبت دیگری را قطع نمی کرد اما یک نفر حرف مرا قطع کرده بود!بعد از جلسه ما در مورد آن صحبت کردیم و او آنچه را گفته بود تکرار کرد.کم و بیش چند سالی طول کشید تا من مفهوم این عبارت معتاد را فهمیدم.
سه قدم اول به من می گوید :من عاجز هستم و اگر تصمیم بگیرم  اراده وزندگی ام را به نیروی برتر بسپارم می توانم به سلامت عقل بر گردم.به عبارت دیگر می بایست به یک نیروی بزرگتر از خودم اعتماد کنم.حالا می فهمم که به تنهایی منبع کوچکی از قدرت هستم.وقتی این نیروی نا چیز را به نیروی برترم می سپارم به یک نیروی با شکوه تبدیل می شوم .این نیروی بیکران با شکوه همان است که به من  توانایی کنترل خودم را می دهد.کاری که به تنهایی نمی توانم انجامش دهم.


تفکری برای امروز:
درک و آگاهی به مرور زمان بدست می آید روحانیت به مرور زمان حاصل می شود  و آرامش در قلب ها و خانه های ما نیز به مرور می آید.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

29 اسفند
چیز های نا خوشایندی که دیگران میگویند یا انجام می دهند ،قدرت خراب کردن آرامش فکری یا یک روز مرا ندارند ،مگر اینکه اجازه این کار را من به آنها بدهم .آیا من به خودم اجازه میدهم که به گفته های یک فرد بیمار ،هر چند که درست باشند . پاسخ دهم ؟آیا میتوانستم احتمالا بعضی منفعت ها را از پذیرش توهین آمیزی بدست آورم ؟گاهی اوقات تعجب می کنم .من برای مدت طولانی نقش یک شهید (قربانی را بازی می کردم .رنج کشیدن من توجه و ترحم زیادی برایم ببار آورد . من عادت خود را به سرزنش کردن دیگران در هر مشکلی که داشتم زیاد میکردم و از پذیرفتن مسئولیت های زندگی فردی ام اجتناب میکردم .به عبارت دیگر ،من گمان میکردم که ممکن است از دردم منفعت برده باشم .اما ان منافع مدتها است که ارزشی ندارند .امروز من با کمک نیروی برترم و برنامه الانان در یافته ام که واقعا چه کسی هستم . فرد زیبایی با من وجود دارد که هیچ نیازی به توضیح دادن پیرامون رنج کشیدن ندارد .یاد میگیرم که اجازه دهم آن شخص بجای مخفی کردن پشت رنج کشیدنهایش ،شکوفا شود ..
نمیخواهم هیچ فرصت جالب قابل دسترسی را که باعث زندگی ،رشد و لذت من میشود را از دست بدهم .


یاد اوری امروز


در زندگی چیزهای زیادی برای قدر دانی کردن از آنها وجود دارد .هیچ لحظه ای را با تاسف خوردن هدر نخواهم داد.. "بخش بیشتری از خوشی و بدبختی ما به وضعیتمان (حالتمان) بستگی دارد نه به مقتضیاتمان "


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

29 اسفند
امروز کلمات عشق را در دعا و رازو نیازهای سحر خواهم خواند. در قلبم و در فکرم کلمات محبت‌آمیز را به صورت دعا جاری خواهم کرد، زیرا من با دعا کردن خودم را با خداوند و انرژی معنویش هماهنگ می‌کنم و آمادگی پیدا می‌کنم تا خواست و اراده‌اش را در زندگیم جاری کند. امروز دعا کردن فاصله‌ی بین من و خداوند را از بین می‌برد. با دعا کردن اجازه می‌دهم که قدرت و لطف خداوند در تمام محدودیت‌ها و خلأهایم نفوذ کرده و آنها را از بین ببرد. امروز دعای من به دعای سحر محدود نمی‌شود. بلکه در هر لحظه آن را به زبان می‌سرایم و با فکر کردن به خودم خداوند و عشق و لطف بلاعوض او را در مورد خودم و تمام کمبودها را جبران کنم. امروز مراقبه و دعاهایم قادر هستند که وسعت پیدا کرده و فاصله‌های بین من و خداوند را از میان برده و به من امنیت مادی و اجتماعی و عاطفی بدهند. امروز قدرت خداوند بالاترین قدرت‌هاست و نیاز مرا برآورده می‌کند و با بیداری روحانی و معنوی برگرفته از او، مسیر پُرترس آینده برایم ایمن خواهد بود.
با خدا بودن نقطه‌ی امن است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

29 اسفند: روزهای تغییر را فقط در پاکت نیکوتین مصرفی ام می دیدم گذشته و امروز تغییر را در قلبم احساس می کنم.

وقتی کودک بودم احساس خوبم فقط به چیزهایی که دریافت می کردم مثل اسباب بازی و این قبیل چیزها بستگی داشت. احساس خوب و بدم به چیزهایی که از بیرون دریافت می کردم وابسته بود. با شمردن تعداد اسباب بازیها احساس قدرت و رضایت و با مقایسه آن با اسباب بازیهای کودکان دیگر که بیش از من داشتند احساس غم و اندوه می کردم.
مانند بسیاری دیگر، من نیز وقتی نوجوان بودم معتاد شدم و اعتیادم با مصرف نیکوتین آغاز شد.
می خواستم بیشتر و بیشتر داشته باشم ولی همیشه احساس کمبود می کردم. با به کارگیری اصول معنوی برنامه در تمام امور زندگی، با دو اصل مهم دیگر یعنی خدمت و رساندن پیام به معتاد در عذاب آشنا شدم.
بلوغ روحانی من از وقتی آغاز شد که فهمیدم ارزش واقعی ام در درون نهفته است نه در بیرون؛ و لازم است آن را صادقانه با دیگران به مشارکت بگذارم.

برای امروز، دعای خیر نثار دیگران می کنم و می دانم که آنان منشأ ثروت حقیقی هستند.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan