Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

بیماری اعتیاد

· مفهوم بیماری اعتیاد برای من چیست؟

بیماری اعتیاد بیماریست که تعریف خاص و جامعی ندارد و نمیتوان برای آن تعریفی خاص قائل شد چون این بیماری از جسم و روح و روان و احساس انسان نشئات میگیرد . طبیعتا بسیار وسیع و گسترده می باشد و اگر این بیماری متوقف نشود حتما پیامدهای مرگبار در پی خواهد داشت و تاکنون از نظر علمی دانشمندان نتوانسته اند درمانی قطعی برای این بیماری کشف و یا ابداع کنند و لذا تنها تجربیاتی که در این زمینه از طریق انجمن معتادان گمنام صورت گرفته این می باشد که این بیماری را از حالت فعال به صورت غیر فعال مبدل گرداند . آنچه در اثر اطلاعات و تجربیات بدست آمده از انجمن معتادان گمنام در رابطه با تعریف مفهوم بیمار ی اعتیاد ذکر مینماید این است که این بیماری در چهار رکن اساسی فعال است .

اول جسمی ـ مثل اجبار به مصرف - تنبلی - بی حالی - تن پروری - خستگی مفرط - و . .

دوم روانی - مثل بی ثباتی در شخصیت - انزو جویی - تائیدطلبی - ترس - انکار - خودآزاری - دیگرآزاری - چند شخصیتی - خودشیفتگی - شیدای و . . .

روحانی - مثل بی خدایی بی ایمانی یاس ناامیدی وپوچگرایی و ..

احساسی -  مثل دلتنگی - خشم - کینه -دلسوزی - زود رنجی - کینه توزی - رنجش و ...

در هر حال اگر بخواهیم این بیماری را مورد بررسی قرار بدهیم واقعا چه میتوانیم در رابطه با آن که اینگونه وسیع می باشد بگویم از نظر جسمی که به صور آشکار ما مربوط میشود شاید از نظر علم طب بشود راهکارها و درمانی های پیدا کرد ولی در رکن دوم بیماری که به مسائل روان و صور پنهان ما مربوط می شود چه میشود انجام داد هر چند در سده های اخیر علم روانشناسی به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا کرده ( روانشاسی خود ۵۳ رشته می باشد) اما باید اذعان کرد هرچقدر این علوم پیشرفت کرده باشند در مقابل عظمت و پیچیدگی های درون انسان بسیار بسیار ناچیز می باشد ۰ ۰ شاید روزی فرا برسد  که بشر تمامی کهکشانها را مسخر نماید . . شاید روزی برسد که بشر بتواند به راز آفرینش پی ببرد ولی مطمئنا در آنروز هنوز هم بشر در مقابل دهلیزها و پیچیدگی ها و ناشناخته های درون خود سر درگم می باشد . همچنین در مسائل روحی و احساسی واقعا معتاد موجود مرموز و پیچیده ای است . حال با اینهمه اسرار و ناشناخته های صور پنهان که در انسان وجود دارد آیا منطقی بنظر نمی آید که این انسان سردرگم که حتی خودش را نمی شناسد طبعا باید نیاز به گونه ای وابستگی داشته باشد  . . . به چیزی یا موادی یا موجود موهومی که بتواند آن خلاها و تعلقات را سرکوب کند ..... آیا وافعا بیماری اعتیاد را میتوانیم در کل درد وابستگیها دانست ؟ آیا بیماری اعتیاد را میتوانیم سلامت عدم نفس و عدم سلامت عقل دانست ؟ آیا میتوانیم بیماری اعتیاد را سرگشتگی انسان و گم شدن و نتیجتا پناه بردن به یک عامل بیرونی دانست ؟ اینها نمونه ای از سوال های هستند که در ۱۲ قدم روحانی سعی شده به آنها جواب داده شود . در هر صورت همانطور که ذکر شد هر چه در این باره بخواهیم بگویم و بنویسیم نمیتوانیم از عهده مفهوم کلی آن بر آئیم .

ما قبلاً فکر میکردیم اعتیاد یعنی ، فقط مصرف کردن مواد مخدر است اما پس از شرکت در انجمن معتادان گمنام و حضور در کلاس های قدم  به یک درک شخصی رسیدیم و متوجه شدیم که اعتیاد یک بیماری مزمن است که فراتراز مصرف مواد مخدر است و ما تعریفی خاص و جامعی برای آن نداریم و فقط میدانیم چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است ، نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما ، بلکه فقط بیماری اعتیاد است ، اما مفهوم این بیماری برای ما از پنج بخش اساسی تشکیل شده است .

1-جسمی مثلِ ؛ اجبار به مصرف ، تنبلی ، سستی و بیحالی ، تن پروری ، رخوت و . .

2-روانی مثل ؛ وسوسه ، عدم تعادل در شخصیت ، لذت بردن از خودآزاری و دگر آزاری ، افراط و تفریط ، شیدایی،و . .

3-روحانی مثلِ ؛ بی ایمانی ، ناامیدی ، بی خدایی ، پوچ گرایی ، خودپرستی ، ترس ، و . .

4-احساسی مثلِ ؛ زودرنجی ، کینه جویی ، نفرت ، خشم ، و . . .

5-ذهنی مثلِ ؛ خاطرات پررنگ منفی ، ذهنیت های بیمارگونه ، تصویر سازی های غیر واقعی و باورهای منفی ، و .

این پنج بخش اساسی  ذکر شده هرکدام دارای شاخصه های فروانی هستند که هر کدام در طول زندگی ما بنا به شرایط بیماریمان نقش داشته اند و سرانجام زندگی ما را به آشفتگی کامل رساندند . ما تا قبل از این نمی دانستیم که چنین بیماری ای داریم ، بنابراین ، آشفتگی های زندگی خود را سعی میکردیم با فرافکنی و یا توجیه و بهانه به گردن دیگران بیاندازیم . اعتیاد یک بیماری مزمن است و اگر در شرایط کشت مناسب و یا به عبارتی دیگر در محیط فاسد قرار بگیرد مستعد برای فعال شدن میشود اما اگر در شرایط عاری از فساد و در محیط سالم و یا فضاهای بهبودی قرار بگیرد غیر فعال میشود ، بنابراین ، ما باید همواره بیاد داشته باشیم که بیماری اعتیاد درمان قطعی ندارد ، هر چند با تمرکز به روی بهبودی میشود آنرا مهار کرد اما کوچکترین غفلت میتواند آنرا فعال کند ، اصولاٌ کلمه اعتیاد ازمصدر کلمه "عود یعنی برگشت "ریشه گرفته است و بیانگر این میباشد که چنانچه از این بیماری مراقبت نشود هر لحظه امکان برگشت میباشد .اعتیاد یک بیماری پیشرونده مخرب است و لذا ، همیشه به زوال و انحطاط ختم میشود . بطورکلی بیماری اعتیاد شاخصه های زیاد و گسترده ای دارد که هرکدام از آنها زیر مجموعه یکی از بخش های پنج گانه ایی است که در فوق ذکر گردید و ما با کارکرد قدمهای دوازده گانه سعی داریم تا این ابعاد و زیر مجموعه های آنها را شناسایی و سپس آنها را غیر فعال کنیم   . در هر صورت بیماری اعتیاد سررشته زندگی ما را بدست گرفته بود و ما درمقابل آن عاجز بودیم ، نکته ایی که قابل تامل است ، این است که وابستگی های خارجی مثل مواد مخدر و یا الکل و یاسایر موادهای محرک و یا قرص های روانگردان و یا وابستگی های روانی مثل ؛ خود محوری و یا خود شیفتگی و یا لذتهای غیر متعارف و یا افراطی ، و یا وابستگیهای عاطفی و احساسی و محیطی و یا هر وابستگی دیگر به هر شکل و هرطریق میتواند بیماری اعتیاد را شعله ورتر کند ولذا ما بعلت داشتن بیماری اعتیاد نباید خود را در معرض اینگونه وابستگیها قرار بدهیم .

اعتیاد یک بیماری بسیار قدرتمند و گسترده می باشد و لذا یک ارده جمعی را میطلبد همانطوریکه در کتاب فقط برای امروز صفحه 121 میگوید ؛ "دیگر نباید به تنهایی سعی در حل معمای اعتیاد خود کنیم ". همینطوراعتیاد یک بیماری ناهنجار طلب است بقول کتاب پایه که میگوید ؛ "ما از بیماری ای رنج میبریم که عوارض خود را بصورت رفتارهای ضد اجتماعی نشان میدهد "، البته باید در نظر داشته باشیم که درست است ، که بیماری اعتیاد غیر قابل درمان است ، اما با کمک و همیاری  و با بهبودی میتوانیم آنرا متوقف کنیم و همانطوریکه کتاب پایه میگوید ؛ "ما نمیتوانیم ماهیت معتاد یا اعتیاد را تغییر دهیم اما میتوانیم با تلاش خود در فراهم آوردن هر چه بیشتر زمینه بهبودی آن دورغ قدیمی که میگوید ؛ وقتی معتاد شدی تا ابد آلوده میمانی را تغییر دهیم ، خداوندا ؛ کمک کن که این تفاوت را همیشه به خاطر داشته باشیم ".  ف ب ا – یکم فرودین


· آیا اخیراً بیماری اعتیاد من فعال بوده است، به چه صورت؟

بله ، با توجه به وسعت بیماری ما و گستردگی آن هنوز در بیشتر مواقع بیماری در ما فعال است ، هر چند سعی داریم که بیماریمان را متوقف کنم و آنرا از حالت فعال در آورده و غیر فعال کنیم ، اما بعلت عدم شناخت از بیماری و همینطور متمرکز نبودن به روی بهبودی  اکثر اوقات بیماریمان فعال میشود و مخصوصاٌ زمانی که جلسات بهبودیمان کمرنگ میشود و یا ارتباطمان با دوستان بهبودی قطع میشود ، بنابراین در این شرایط که قرار میگیریم خود محوری و خودخواهی ، حرف گوش نکردن ، ناشکیبایی ، هوای نفسانی ، شهوت رانی ، و . . . در ما فعال میشود ، و همه آموخته های بهبودی را سطحی میگیریم و لذا برای اینکه بتوانیم بیماریمان را غیر فعال کنیم نیاز است به مسائل و برنامه های زیر اهمیت ویژه بدهیم .

1-حضور مرتب در جلسات و مشارکت کردن و بیان احساسات و افکارهای آزار دهنده

2-ارتباط روزانه با راهنما

3-ارتباط با دوستان بهبودی

4-رعایت مثلث های بهبودی ، مثل ( کار -  خانواده – جلسه ) و یا ( تمایل – روشن بینی – صداقت ) .

5-از دوستان مصرف کننده فاصله گرفتن و دوری کردن ازمثلث های نابودی (یاربازی ،زمین بازی و

6-دست کشیدن از خودمحوری و خودخواهی

7-حرف گوش کردن

8-تسلیم شدن و دست از جنگ برداشتن و مطیع برنامه بهبودی بودن ، و . .

زمانیکه ما موفق میشویم استارت زده ، و ماشین بهبودی خود را روشن کنیم و آنرا بحرکت در آوریم ، یکی از مهمترین ابزارهای که میتواند " فرمان یا  رُل " ماشین بهبودی ما را از انحراف خارج سازد و ما را در مسیر بهبودی باز گرداند همین سوال آسمانیست ، و لذا تا رسیدن به قدم دهم باید دفتری جداگانه فراهم کنیم و هر شب و یا دست کم هفته ای یکبار خود را درمقام پاسخ به این سوال قرار بدهیم . بطور قطع این سوال ظرفیتهای دارد که میتواند بهترین ابزار برای بهبودی ما باشد ، اما بشرطی که همانطور که گفتیم این دفتر مهیا شود .

در واقع ما امروز در حال بناکردن و چیدن آجرهای دیوار بهبودی خود هستیم ولذا این سوال حُکم شاقول ما را دارد ، بدیهیست معماری که شاقول نداشته باشد ، بعید نیست که دیوارش کج بالا برود . اما پیام این سوال این است که بیماری ما ، راهها و روزنه های زیادی دارد که میتواند از آن جناحین به روند بهبودی ما بتازد و لذا هدف این سوال اینستکه ما متوجه این روزانه ها باشیم تا حائلی باشد بین ما و لغزش . فقط برای امروز صفحه 29 تیر مطالعه شود


 

· وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم چه احساسی پیدا می کنم؟ آیا در آن حال، افکار من طریقه خاصی را دنبال می کند؟ توزیح دهید.

 

اصولاً وسوسه جزو ماهیت وساختار بیماری ما می باشد ، و ما همیشه در گیرودار این مشکل میباشیم .وسوسه های ما عموماً از لذت جویهای بی حد و حصرمان سرچشمه میگیرد و از آنجائیکه لذت طلب و لذت پرست هستیم ، وقتی نسبت به چیزی وسوسه میشویم احساسات ما پر از تمنا میشود در واقع احساسهای ما مثل معده گرسنه ایی میشود که فقط به خوردن می اندیشد و دیگر هیچ . هر چند عقلمان میخواهد پایداری کند اما حس های لذت طلب ما بقدری مشتاق لذت هستند که از طریق های مختلف بخصوص افکارمان به عقل و خرد ما هجوم میبرند و افکار بیمار ما با بهانه ها و دستاویزها عقل را وادار به تمکین میکند ، بنابراین وقتی افکارمان درگیر احساساتمان میشود ذهن ما شروع به تصویرسازی و بزرگنمایی کردن از آن لذت را میکند و با تصویرسازیهای خیره کننده ذهنی ، عقل ما را در شرایط آچمز قرار میدهد و لذا در چنین شرایطی عقل و دور اندیشی ما کارآیی خود را از دست میدهد . این طریقی است که در تمامی وسوسه های ما وجود داشته است . در واقع امیال شهوانی ما و یا همان هواهای نفسانی ما موقعی میتوانند به خواسته های خود برسند که سیستم ذهنی و عقلی ما بیمار باشد ، بنابراین بهترین شرایط برای کسب موفقیت برای وسوسه بستر ذهن بیمار است
وسوسه یعنی ، میل به تجربه مجدد عملی که در گذشته از آن لذت برده ایم "منظور لذتهای گناه آلود و یا غیر اخلاقی میباشد "، وسوسه ، افکاریست شیطانی که ماهیت شر دارد ، یعنی عمل به آن سرانجامش منجر به پشیمانی میشود و همینطور فکریست موذی و سمج ، اما آنی و زود گذر ، و اگر به آن بهاء بدهیم چرخه و فرایند خود را طی میکند و چرخه وسوسه به این شرح است ؛
-1 لذت طلبی ؛ یعنی آغاز وسوسه
-2 بهاء دادن ؛ یعنی بجای دیپورت کردن وسوسه به او اجازه ورود ومجوز فعالیت درمحدوده ذهنمان بدهیم .
-3 مخفی کردن ؛ یعنی وجود وسوسه در خود را ، انکار و آنرا با راهنما در میان نمیگذاریم و یا در جلسات آنرا مشارکت نمیکنیم .
-4 نفشه کشی ؛ وقتی مراحل فوق طی شد وبه این نقطه رسیدیم ، لذا برای اجرای وسوسه خود شروع به نقش کشی میکنیم .
-5 فکر قوی ؛ در اثر روند فوق به مرحله ای میرسیم که دیگر ذهن خود را مداربسته میکنیم و به هیچ پیامد دیگری توجه نمیکنیم .
-6 اقدام ؛ یعنی برای وسوسه ای که برای آن نقشه کشیده ایم و دیگر به یک فکر غیر قابل برگشت و یک فکر قوی تبدیل شده شروع به اقدام وعمل میکنیم .
-7 لغزش ؛ با بهاء دادن به فرایند فوق عاقبت در شرایط لغزش قرار میگیرم ، لغزشی که در اثر یک فکر که به راحتی میتوانستیم آن را از خود دور کنیم اتفاق می افتد .
لذت طلبی --< بهاء دادن--< مخفی کردن وسوسه--< نقشه کشی--< فکرقوی--< اقدام--< اجبار-- < لغزش
بیشترین قدرت وسوسه برای حصول نتیجه ، دستاویز به انکار هاست ، گاهی دانش نابودی برای کامجویی شروع به سفسطه بافی میکند و با منطق های کاذب برای دستیابی به یک حظ و یک لذت آنی سعی میکند عقل و خرد ما را بفریبد تا مجوزی برای مصرف کردن صادر کنیم . در هر صورت میتوان گفت که وسوسه حقیقتاً عروس هزار چهره است و هر بار با رنگ و روی دیگری می آید . وسوسه نشاندهنده پاکیست ، بنابراین باید مراقب بود . راهکارهای که میتوانند برای برون رفت از وسوسه ما را کمک کنند ؛
- ادامه ندادن به فکرهای شیطانی یعنی در جا اینگونه افکار را کات و یا قیچی کنیم .
- بلافاصله جابجا بشویم و یا مثلاٌ به کسی تلفن بزنیم بخصوص کسی که برایمان جاذبه روحانی دارد .
- چون وسوسه فکریست شیطانی بهترین راهکار ذکر خدا گفتن و درخواست کمک از اوست
- وجود وسوسه را نباید انکار کرد بلکه باید آنرا اقرار کرد.
- کسانی که پر کار و فعال هستند کمتر وسوسه میشوند .
- دوری کردن از تنهایی ، در واقع وقتی ما تنها هستیم ، تنها نیستیم ، زیرا با نیمه شیطانی خود همنشین شده ایم و لذا ممکن است این همنشینی برایمان گران تمام شود .
- کسانی که با برنامه بهبودی زندگی میکنند ، خیلی کم وسوسه میشوند .

- وقتی در جمع های بهبودی و یا فضاهای روحانی قرار میگیریم کمتر وسوسه میشویم .
- دوری کردن از ، بی هدفی ، ناامیدی ، یاس ، پوچگرای ، بی ایمانی ، بی بندو باری و .....میتوانند وسوسه های ما را کمتر کند .
- تردید و شک نداشتن به اصول بهبودی و روحانی برنامه ، بسیاری از وسوسه های ما را میکاهد . هرگاه ما به اصول بهبودی و یا اصول اخلاقی شک و تردید میکنیم وسوسه در ما بیشتر میشود .
- - نهایت قدرت وسوسه یک تا سه دقیقه است و لذا ما باید سریع باشیم و بلافاصله شرایط ذهنی خود را تغییر دهیم
- نکته قابل توجه این است که ما نباید هرگز با وسوسه های خود در ذهن خود بحث و یا مجادله کنیم زیرا در نهایت بازنده این جریان میشویم
در کل به ما ثابت شده ، هر موقع در راستای بهبودی و جدی گرفتن اصول برنامه قرار میگیریم وسوسه در ما کمتر میشود .


 

· وقتی فکری به سرم می زند آیا فوری و بدون در نظر گرفتن پیامدهایش به آن فکر عمل می کنم؟ به چه صورت دیگری رفتار های من از روی اجبار است؟

 

بله ، ما زمانی که بیماریمان فعال است هر فکری که به سرمان میزند بدون در نظر گرفتن پیامدهایش آنرا عملی میکنیم ، زیرا دیگر کنترل رفتارهایمان را از دست میدهیم ، گویا افسار زندگی ما در دست کس دیگری است ، کس دیگری بنام بیماری اعتیاد که ما در مقابل آن عاجزیم ، در چنین شرایطی رفتار و کردار ما خودخواهانه میشود و لذا ناهنجاریها وارد زندگی ما میشود و زندگی ما را آشفته میکند ، بطور مثال ؛

-اولین باری که مواد میخواستیم مصرف کنیم میدانستیم که این کار خانمانسوز است ، اما بدون در نظر گرفتن پیامدهایش ، انگار اجبار به این کار داشتیم .

-حضور در محافل غیر امنی که خوشایند ما نبودند  ، ولی مثل اینکه اجبار داشتیم در آنجاها حضور داشته باشیم .

- در هرکاری افراط میکردیم بطور مثال ، رفیق بازی ، مشروب خوری ، و . . ، همه اینها را فقط به خاطر اجباری که داشتیم انجام میدادیم

دروغ ، دزدی ، ناهنجاریهای اجتماعی ، و هزاران رفتار دیگر که  بلاجباراز ما سرمیزد ، فقط و فقط به این علت انجام میدادیم که نمیدانستیم که بیماریم  و اختیار ما در دست اعتیادمان است . روز به روز زندگی خود  و اطرافیانمان را آشفته میکردیم ، و از رفتارهای بد و نامعقول خود دست برنمیداشتیم ، بنابراین ، اینکه ما  بلاجبار و علیرغم رنجی که میبردیم اما ناخواسته مجبور بودیم آنها را انجام بدهیم به این علت بود که در شرایط  فعال بودن بیماری اعتیاد بسر میبردیم .

اصولاً پیامدنگری و توجه کردن به نتایج برای ما زمانی امکان پذیر میشود که در درجه اول قطع مصرف کنیم و سپس به روی بهبودی خود متمرکز شویم و بر اساس همین روش کم کم متوجه میشویم که بیماری اعتیاد را با تمام گسترده گی ای که دارد با بهبودی میشود آنرا متوقف و غیر فعال کرد و بقول کتاب پایه که میگوید ؛ "متوجه میشویم که از یک بیماری رنج میبردیم ، نه یک معضل اخلاقی ، شدیداً بیمار بودیم ، ولی نه آنقدر وخیم و علاج ناپذیر . ".

در هر صورت ما هر وقت در اثر عدم تمرکز به بهبودی ، بیماریمان فعال شود رفتارهای ما به علت عجز در مقابل بیماریمان از کنترول ما خارج میشود ، و کردار ما هر چقدر هم که زیان آور باشد برایمان اجباری میشود .


 

. قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تأثیر می گذارد؟

 

یکی ازاساسی ترین و مضرترین بخش های بیماری اعتیاد خودمحوری میباشد وما زمانی که  بیماریمان فعال میشود گرفتار آن میشویم .

قسمت خود محورانه بیماری ما چون غیر منطقی و از بیماری ما سرچشمه میگیرد همواره برای خودمان و اطرافیانمان مشکل آفرینی میکند . مواقعی که خود محور میشویم فکر میکنیم که فقط  ؛ من درست میگویم و فقط  من حق دارم .

بیماری اعتیاد اصولاً توهم آفرین است و یکی از نشانه های این توهم در قسمت خود محورانه متجلی میشود ، خود محورانه یعنی ، من در تصورات ذهنی از خود بتی میسازم که خارج از ذهن من ،  نه تنها واقعیت ندارد بلکه دقیقاً واقعیت های بیرونی متضاد آن می باشد . خود محورانه یعنی اینکه ، من خود را در مرکز بدانم و دیگران را حول و محور خود بدانم ، در واقع خودمحور همیشه میگوید ؛ که همه چیز را  فقط من میدانم و دیگران هیچی نمیدانند . بنابراین ،  خود محور نمیتواند چیزی را بزرگتر از خود مجسم کند ولذا دائماً در دنیایی زندگی میکند که واقعیت خارجی ندارد و سرانجام گرفتار خودشیفتگی شده و در انزوا فرو میرود .

خودمحوری فقط یک مشکل و معضل فردی نیست ، بلکه بازتابهای آن میتواند تاثیرات منفی در هر سطحی ، و بخصوص در زندگی اطرافیانمان بوجود بیاورد ، آدم خودمحور چون مشورت نمیکند ، همیشه با انبوهی از مشکلات مواجه میشود و بُروز این مشکلات  ، هم برای خودش و هم اینکه اطرافیانش را به دردسر میاندازد .

خود محور شعارش این است " فقط من درست میگویم و فقط من میتوانم  " و بدون توجه به حرف های اطرافیان کارش را انجام میدهد ، از مصرف مواد مخدر گرفته تا مسائل اقتصادی و کار و زندگی ، لاجرم این رفتار سرانجام مصائبی برای خود و اطرافیانش به بار می آورد .

خود محور ، حدیث دیوانیست که فکر میکند عاقلترین آدم دنیا است .

ما درگذشته بعلت اینکه از بخش روحانی وجودمان دور مانده بودیم گرفتار خودمحوری شدیم و لذا هم ، خود را  ، و هم اطرافیانمان را با مشکل های عدیده مواجه کردیم ، مشکلاتی از قبیل ؛ زندان ، برشکستگی ، طلاق ، بیکاری ، فقر ، توهم و . . .

 بنابراین ، برای رهایی از خود محوری ما باید کوشا باشیم ، خلاء های روحانی خود را برطرف کنیم  ، در حقیقت روح مبتلای ما به خودمحوری ،  درمانش زندگی روحانی است


· بیماریم به چه صورت از لحاظ روانی، روحانی و احساسی بر روی من تأثیر گذاشته است؟

 

بیماریم از لحاظ موارد ذکر شده تاثیرا ت عمیق  و منفی و مخربی را بجا گذشته است  ، بطور مثال ؛

از نظر جسمی ؛

رَد مواد مخدر هنوز درچهره ام باقیست ، و گرفتار بیماریهای زیادی مثل مشکلات ریوی ، کبدی ، سیستم گوراشی و . . علاوه براینها دندانهایم خراب و از  بین رفتند و بطور کلی شکل و بدنم فرم خاصی بخود گرفتند و مچاله وخمود شدم ، همه اینها فقط در اثر مصرف مواد مخدر بوده اما به غیر از اینها بیماری اعتیاد بلاهای دیگری هم بسر جسم من آورده است ، مثلاً خالکوبی ها ، رعایت نکردن بهداشت و گرفتار بیماریهای گوناگون شدن ، جای تیغ های که خودم و یا در اثر نزاع دیگران به من وارد کردن و . .  ، خلاصه هم مصرف مواد مخدر و هم موارد دیگر تاثیراتی است که بر جسم من گذشته و از بیماری اعتیاد من سرچشمه گرفته است .

از نظر روانی ؛

فعال شدن نواقص شخصیتی و ضعفهای اخلاقی و خودآزاری و دیگر آزاری ، عدم تعادل  در شخصیت ، و . .

از نظر احساسی ؛

احساس حقارت و ضعف کردن ، احساس تنفر ، احساس پوچی ، احساس شکست ، احساس کینه و خشم ، احساس بیهوده گی ، و . .

از نظر روحانی ؛

احساس ترس ، نامیدی ، بی ایمانی ، پوچ گرایی ، خودمحوری ، بی هدفی ، و . . .

از نظر ذهنی ؛

ذهنیت های منفی ، باورهای مخرب ، قضاوت ، سوء ظن ، و . . .

در کل همانطور که کتاب پایه میگوید ؛ اعتیاد یک بیماری ، جسمانی و روانی و روحانی است که در تمام قسمت های زندگی ما اثر میگذارد .


· اخیراً بیماری اعتیاد من به چه شکل و فرم خاصی بروز کرده است؟

 

همانطور که میدانیم بیماری اعتیاد شکل و فرم های بسیار گسترده ای دارد ، گاهی پیش می آید که ما بخاطر اینکه یکی از شاخصه های بیماری را متوقف کنیم ، به شکل و فرم های دیگری از بیماری پناه میبریم بطور مثال ؛ جائیکه مواد مصرف میکنند نمیرویم و در عوض بجای میرویم که در آنجا مثلاً یا قمار میکنند و یا محفل لهو لعب و شهوترانی است ، بنا براین ، در این سوال منظور از  شکل وفرم خاص بیماری یعنی فعال شدن بیماری از چشم اندازی دیگر . در واقع اینکه بخواهیم یک عامل بیماری را باز بداریم و به یک عامل دیگری از بیماری روی ببریم عملی است بیهوده و مضر ، بنابراین ، ممکن است خواسته یا ناخواسته ، دانسته یا ندانسته در زمانی که میخواهیم اعتیادمان را غیر فعال کنیم ، در واقع بیماری را بشکل و فرم دیگری ادامه بدهیم ! . . . ، اینکه ، ما اینگونه محاسبه کنیم ؛

که بجای یک شاخصه منفی بزرگ از بیماری ، یک شاخصه کوچک از بیماری را جایگزین و یا آنرا فعال کنیم  ، فکریست اشتباه و باطل و با این روش نه تنها از بیماری دور نمیشویم بلکه آنرا فعالتر میکنیم ، در کل ما زمانی میتوانیم بیماری خود را غیر فعال کنیم که بجای اینکه شاخصه های بیماری را با هم عوض کنیم ، آنها را با شاخصه های بهبودی معاوضه کنیم ، بطور مثال ؛ بجای اینکه در محافل ناسالم برای وقت گذرانی باشیم در محافل سالم و فضاهای بهبودی قرار بگیریم . از طرفی دیگر  پیام این سوال این است که با انجام ندادن یک شاخصه از بیماری نباید بخود مغرور شویم ، باید متوجه باشیم که بیماری ابعاد و شاخصه های منفی و بسیار دیگری هم دارد و لذا نباید بیماری اعتیاد را فقط از یک یا دو بُعد نگاه کنیم و به فرم و شکلهای دیگر آن اهمیت ندهیم ، این سوال بیشتر فکر ما را معطوف به این حقیقت میکند که باید برای متوقف کردن بیماری ، مراقب و هوشیار باشیم .


· آیا اخیراً شخص،مکان ویاچیزی من راوسوسه کرده است؟ اگرجواب مثبت است آیا این حالت روی روابط من با دیگران تأثیرگذاشته؟ به چه صورت های دیگری این وسوسه از لحاظ جسمی، معنوی، روحانی واحساسی برمن اثر گذاشته است؟

 

قسمت اول سوال

بله ما همیشه با دیدن مکانهای خاصی که در آنجا خاطرات مصرف داشته ایم دچار وسوسه میشویم ، همانطور که میدانیم یک بخش از بیماری ما ذهنی میباشد و لذا با دیدن اشخاصی که با آنها مصرف میکردیم و یا چیزهای که در ارتباط با دوران مصرف  ، جزو ابزار مصرف ما بودند ، در ما بعلت ثبت خاطرهای ذهنی باعث وسوسه میشود چون ما از این موارد ذهنیت قبلی داریم ، همینطور وقتی  اشخاص مصرف کننده را  می بینیم و به چشمهایشان نگاه میکنیم در عمق آن چشم ها گم میشویم و یک احساس عجیبی به ما دست میدهد ، مخصوصاٌ اگر آن شخص زمانی همبازی ما و هنوز مصرف کننده باشد ، احساس میکنیم از بدن آنها نیروی نامرئی ما را بسوی خود جذب میکند ، حال واحساسمان دگرگون میشود و وسوسه بسراغمان می آید ، و بعضی اوقات حتی تا چند روز حالمان خراب میشود ، و در این شرایط شبها ممکن است خواب مصرف و کابوس لغزش را ببینیم .

قسمت دوم سوال

طبیعی است وقتی ما دچار وسوسه میشویم در درون ما غوغای به پا میشود ، حالمان خراب میشود  ، نیروهای تاریکی "بیماری "و نیروهایی روشنایی "بهبودی "در عرصه و میدان درونمان به جنگ و ستیز میپردازند و لذا ، شرایط بغرنجی را برای ما رقم میزنند و ما بعلت چالش های درونی ، بدیهست که دچار عدم تعادل میشویم و همین مسئله باعث میشود که عصبی و خشمناک شویم و لذا به روی روابط ما با دیگران تاثیرات منفی میگذارد ، و به دیگران تند ی میکنیم و گاهی با بغض و کینه و خشم برخورد میکنیم و طبیعتاً بازتاب اینگونه برخوردها روابط مان را با دیگران تیره و تار میکند

قسمت سوم سوال از لحاظ جسمی ؛

انرژیمان کاسته میشود ، تنظیم خوابمان بهم میریزد ، و حتی خیلی از وقتها دچار حالت فیزیکی میشویم ، و . .

از لحاظ معنوی ؛

بدنبال راه گریزی میگردیم برای معنای زندگی ای که براساس لذت طلبی پایه گذاری شده باشد و بیماریمان فعال میشود و سعی میکند با بهاء دادن به وسوسه ها ، معنویت خود را زیر سوال ببریم  ، و . .

از لحاظ روحانی ؛

در چنین شرایطی چون از نظر جسمی و از نظر درونی و روانی گرفتار عدم تعادل میشویم ، لذا با خود شروع به جنگ میکنیم ، ارتباط روحانی ما ضعیف شده و گرفتار یاس و ترس و پوچی میشویم

از لحاظ احساسی ؛

احساسی مثل دلتنگی و بی حوصله گی و دغدغه  ، بغض ، افسردگی ، خشم ، دلسردی ، و . . بما دست میدهد

در کل ، همه اینها اتفاقاتی هستند ، که گاهی ما در اثر فقط یک لحظه ، و با دیدن  یک شخص و یا یک مکان و یا چیزی گرفتارآن میشویم ، و لذا این تجربه ها در واقع بیانگر وجود و حضور بیماری در ما می باشد ، و اینکه ما چقدر نسبت به کنش های بیماری در هر زمینه ایی عاجز هستیم ولذا باید مراقب باشیم و در توجه و تمرکز بهبودی خود کوشا و جدی باشیم .

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan