Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

بخش عجز

· من دقیقاً در برابر چه جیزی عاجزم ؟

 معنی لغت عاجز یعنی ؛ درمانده ، ناتوان ، و تعریف آن یعنی ؛ عدم توانایی های که دیگران بطور طبیعی دارای  آن تواناییها هستند . گاهی اوقات ممکن است ما در مقابل چیزی عاجز باشیم ولی خودمان متوجه آن نباشیم یعنی در اثر عدم آگاهی و شناخت متوجه عجز های خود نباشیم ، بطور مثال شخصی که بیماری قند دارد و رنج میبرد اما نمیداند که بیمار است ، و یا اشخاصی که نسبت به چیزهای مختلفی حساسیت دارند  که خودشان متوجه آنها نیستند  و در اثر همین عدم شناخت در زندگی نسبت به عوارض آن بیماری رنج میبرند ، و همینطور در رابطه با ما یکی از چیزهای که ما را همیشه مورد اذیت قرار میداد و زندگی ما را آشفته کرده بود بیماری اعتیاد بود که ما در گذشته اطلاع و شناختی نسبت به این بیماری نداشتیم و عوارض همین بیماری عاقبت زندگی ما را به آشفتگی کشاند . همانطور که یک بیمار دیابتی پس از شناخت بیماری خود نه تنها از مواد بظاهر شیرین پرهیز میکند و خود را در مقابل چنین موادهای عاجز میداند بلکه از چیزهای غیر شیرینی که در بدن در اثر متابولیزه شدن به قند تبدیل میشود نیز دوری و در مقابل آنها هم اعلام به عجز میکند ، و لذا ما هم نه تنها درمقابل مواد مخدر خود راعاجز میدانیم ، بلکه باید از عوامل مختلفی که میتواند بیماری ما را فعال کند ، در مقابل آنها هم اقرار به عجز می کنیم . اینکه ما بخواهیم بگویم فقط در مقابل مواد مخدر عاجزیم در واقع بیماری اعتیاد خود را انکار میکنیم ، اساساً ما نسبت به هر چیز و یا هر عاملی ( چه کوچک و چه بزرگ ) که بطریقی ریشه در بیماری ما داشته باشد عاجزیم . در حقیقت ما در مقابل هر شاخصه ایی که از ، یکی از ابعاد بیماری ما نشات گرفته باشد عاجزیم ..    ما بطور تجربی دریافته ایم که هر گاه شاخصه ایی از بیماری ما در هر زمینه ای فعال میشود ما کنترل آن را از دست میدهیم و لذا ما در برابر هر چیزی که کنترل آنرا از دست میدهیم عاجز هستیم هر چه میخواهد باشد .

اما بطور واضح و روشن ، و اینکه دقیقاً بگویم در مقابل چه چیزی عاجزیم در یک کلام میگوییم ؛

(( ما فقط در مقابل بیماری اعتیادمان ، دقیقاً عاجز و ناتوان هستیم ))

نکته ای که شایان تامل و تفکر است ، این است که همه انسانها در مقابل عواملی عاجز هستند  که این عوامل بستگی به نوع بیماری آنها دارد .هر کس به نوعی ، و لذا عاجز بودن ما در مقابل بیماری نباید در ما باعث سرخوردگی و یا احساس تفاوت با دیگر انسانها شود . در واقع مطلب این است که وقتی ما عجزهای خود را در مقابل بیماری درک میکنیم و آنها را می پذیریم و سپس آنرا اقرار میکنیم همین مسئله باعث میشود که ما نسبت به آنها فکر واقدامی بکنیم در واقع اقرار به عجز کردن باعث شکوفا شدن توانایی در ما میشود و ما را به تعالی میرساند .


· من از روی بیماری اعتیاد کارهایی کرده ام که هرگز امکان انجام آنها وقتی که بر روی بهبودیم تمرکز دارم وجود ندارد . آنها چه کارهایی است ؟

ما در زمان اعتیاد فعال خود کارهایی کرده ایم که امروز، که در مسیر بهبودی هستیم از یادآوری آنها گاه رنج میبریم بعضی اوقات از یادآوری گذشته خود فرار میکنیم ، کارهای که ما در گذشته از روی بیماری اعتیاد انجام داده ایم  هر چند متفاوت است اما در نهایت برایمان غیر قابل باور است ، در واقع ما این کارها را فقط به این علت انجام میدادیم که در مقابل بیماری خود عاجز بودیم و اختیار زندگی ما را اعتیادمان بدست گرفته بود  بطور مثال ؛

-چرت زدن در خانه پیش اهالی خانواده و یا در مجامع عمومی دیگر .

-عصبانیت و تشنج آفرینی حاصل از خماری مواد .

-رفتارهای ناهنجارانه همراه با ظاهر ی ژولیده .

-دروغ ، دزدی ، انکار ، ناصداقتی ، خانواده آزاری و هزاران کارهای دیگر . . . 

اما امروز که در راستای نسبی بهبودی قرار گرفته ایم بسیاری از آنها را انجام نمی دهیم و اگر هنوز کارهای را انجام میدهیم که در گذشته هم آنها را انجام میدادیم  بطور مثال ، هنوز هم در خانواده تشنج آفرینی میکنیم و یا هنوز هم دورغ می گویم و ، و . . .  ، همه اینها به این علت است که هنوز به روی بهبودی خود متمرکز نیستیم و لذا اگر ما به روی بهبودی خود واقعاً متمرکز باشیم هرگز کارهای که از بیماری اعتیاد سر میزند را انجام نخواهیم داد . البته تمرکز دربهبودی فرایندی است که امیدواریم با گذشت زمان بتوانیم به آن دست یابیم . اگر روزی برسد که بتوانیم بر روی بهبودیمان متمرکز شویم دقیقا آن زمانیست که توانسته ایم بیماریمان را منفعل کنیم . تمرکز کردن در واقع یک هنر و یک مهارت است که با تمرین کردن بطور روزانه می توانیم به آن دست یابیم .

مثال تمرکز کردن ، به مانند تیراندازی میماند که فقط به خال هدف نگاه میکند حتی به سیبل هم نگاه نمیکند . تمرکز یعنی عاشقی که محو تماشای معشوق شده بطوریکه این فضای تمرکز را شاعر زیبا بیان کرده :-

گفته بودی که چرا محو تماشای منی ؟

وآنچنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود

ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی

بنا براین ، تمرکز بر بهبودی باعث میشود تا ما از انرژی بهبودی خود به بهترین شکل بهره برداری کنم و فقط افکارمان را بر این مدار متمرکز کنیم . در واقع تمرکز بهترین نوع مراقبه است .

تمرکز یعنی ؛ مهارت و هنر جمع آوری همه توانایهای درونی ما و گردآوری آنها در یک کانون توجه و آگاهی است .

هنر تمرکز ما را در رها کردن فشارهای درونی کمک نموده و تجربه آزادی و سلامتی را فراهم می نماید .  تمرکز، نیروی اراده و آگاهی ما را تقویت میکند . تمرینهای تمرکز در صورتیکه بطور منظم اجرا گردند کارآمدترین روش برای کسب بهبودی است . تمرکز را ما به شکل های مختلفی میتوانیم تمرین کنیم . بطور مثال :

موقع غذا خوردن فقط متمرکز بر غذا خوردن باشیم مثلا

آداب غذا خوردن را انجام دهیم

ابتدا از نعمتی که خدواند بما عطا کرده شکرگذار باشیم

در ادامه با غذا ارتباط بر قرار کنیم متوجه خوشمزه گی و طعم و شکل و هنر همآهنگی که در پختن آن غذا به وجود آمده باشیم .

سوم غذا را به اندازه کافی در دهان بجویم و هول هولکی غذا نخوریم .

در موقع غذا خوردن به چیزهای دیگر فکر نکنیم .

یا مثلا هنر تمرکز در خوابیدن را تمرین کنیم بطور مثال قبل از خواب دعا و مراقبه کنیم وقتی به بستر میرویم ابتدا چند تنفس عمیق کنیم و سپس  بستر خوابمان را بطور دلخواه و راحت در بیاوریم و وقتی خواستیم بخوابیم دیگر به روی خوابمان فقط متمرکز باشیم یعنی در زمان خوابیدن به هیچ چیز چه خوب چه بد فکر نکنیم ... فقط متمرکز خواب باشیم .  بنابراین تمرکز به روی بهبودی یعنی فقط به بهبودی فکر کردن و در واقع یعنی مراقبت کردن آگاهانه از دست آوردهای بهبودی بطور روزانه و لذا ما در نهایت با تمرکز به روی بهبودی میتوانیم سرانجام بیماری خود را منفعل کنیم . 

تمرکز یعنی  وقتی در کلاس یا جلساتی هستیم سعی کنیم افکارمان متمرکز آنجا باشد .

در کل تمرکز تنها عملکردی است که جسم ، فکر و روح ما را با یکدگر متحد مینماید .

تمرکز یعنی – تداوم دقت و توجه در طول زمان بیداری به روی موضوعی خاص به منظور درک بیشتر


· برای حفظ اعتیادم چه کارهایی انجام داده ام که کاملاً برخلاف اعتقاداتم و ارزشهایم بوده است ؟

هر کدام از ما اعتقادات و ارزش های برای خود بعنوان یک معیار اخلاقی و انسانی داریم ، ارزش های که زندگی ما بر اساس آنها معنا میگیرد و نهایتاً ماهیت انسانی ما را شکل میدهد ، در حقیقیت این اعتقادات همان خطوط قرمزی هستند که حد و مرز رفتارهای ما را در زندگی تعریف و تعیین میکنند ، این اعتقادات از مسائل ناموسی گرفته تا مسائل اخلاقی ، مذهبی ، ملی ، قومی و یا ارزشها و کرامت های انسانی میتواند شکل گرفته باشد ، و لذا اعتقادات و ارزشها در زندگی مقدسات ما را شکل میدهد ، اما ما در گذشته در اثر اعتیاد فعال به نقطه ای رسیدیم که سرانجام این تابوی شخصی خود را برای حفظ اعتیادمان شکستیم ، بطور مثال ، راستگوی جزو ارزشهای ما بود ولی برای حفظ اعتیادمان مجبور به دروغ گفتن شدیم و یا اینکه از دزدی کردن منزجر بودیم ولی برای حفظ اعتیادمان دزدی کردیم و هزاران کار دیگر که بر خلاف اعتقاداتمان بود ، اما سرانجام پا روی آنها گذاشتیم . هر چند پا گذاشتن به روی ارزشها و اعتقادات ما با یکدگر بر اساس پیشرفت اعتیاد ممکن است متفاوت باشد اما در نهایت اگر ما هم در شرایط پیشرفت اعتیادمان قرار میگرفتیم بطور قطع پا روی اعتقادات و ارزشهای دیگری که هنوز آنها را نشکسته بودیم  و برایمان مقدس بودند میگذاشتیم  و یا بر خلاف ارزش هایمان عمل میکردیم . لذا به عبارت دیگر اگر ما به اعتیاد خود ادامه میدادیم ، چه بسا حریم های دیگری را که برای ما جنبه مقدستری داشت زیر پا میگذاشتیم . بنابراین ، ما باید متوجه باشیم که ، حد و مرز و یا خطوط قرمز برای بیماری اعتیادمان بی معنا است .

اینکه ما ماهیت و یا کرامت های انسانی خود را میشکستیم ، همه و همه فقط در اثر عجزی بود که در مقابل اعتیادمان داشتیم ، در واقع عجز آن نقاط از بیماریست که ما را در شرایط اجبار قرار میدهد .


· شخصیت من چگونه هنگامی که از روی بیماریم عمل می کنم ، تغییر می کند ( برای مثال : متکبر می شوم ؟ خودمحور می شوم ؟ پست و فرومایه می شوم ؟ به حدی فرمانبردار و بی اراده می شوم که دیگر نمی توانم از خود حمایت کنم ؟ سوءاستفاده گر می شوم ؟ مظلوم نمایی می کنم ؟ )

همانطور که در سوالات قبلی ذکر شد ما هرگاه  در شرایط بیماری قرار میگیریم بعلت عجز در مقابل آن ، رفتار و کردار و اعمالمان خارج از کنترلمان میشود و ما در شرایط های اجباری قرار میگریم ، و لذا اگر یکی از نقص های ما در اثر بیماری فعال شود به مانند افتادن مهره های دومینو به روی  یکدیگر مهرها ی نواقص دیگرمان را نیز فعال میکند ، بنابراین ، بدیهیست در چنین شرایطی شخصیتمان تغییر میکند و به حدی فرمانبردار و بی اراده میشویم که دیگر قادر به حمایت از خود نیستیم و لذا گرفتار انواع و اقسام مشکلات شخصیتی و رفتاری می شویم ، بنا براین ، ممکن است ما وقتی مصرف خود را هم قطع میکنیم هنوز در سیطره شاخصه های دیگر بیماری باشیم و همین مشکلات باعث شوند که شخصیتمان تغییرات منفی کند ،   بطور مثال ؛

متکبر میشویم  ؛

شاید فکرکنیم چون موادمخدررا ترک کرده ایم ، دیگه زمین زمان باید مطیع ما باشند و گرفتار توهمی میشویم که ما بطور قطع از دیگران یک سروگردن بالاتریم .

خود محورمیشویم ؛

در اثر توهمی که حاصل از تکبرمان است خود را از دیگران متفاوت و نیرومندتر احساس میکنیم ، فکر میکنیم که مرکز و کانون جهان هستیم و لذا رفته رفته گرفتار خود شیفتگی میشویم و همیشه خود را از دیگران داناتر میدانیم و بخاطر همین هرگز با کسی مشورت نمی کنیم .

پست و فرمایه میشویم ؛

در اثر تکبر و خود محوری اجازه فعالیت گسترده ای به بیماری خود میدهیم و لاجرم به علت عجز در مقابل بیماری ، در نهایت ممکن است چنان پست وفرومایه شویم که بی مهبا دست به هر عمل شنیع و پستی بزنیم .

بنابراین ، ما هنگامیکه در اثرعدم تمرکز بهبودی ، اجازه فعال شدن شاخصه های گوناگونی از بیماری را به روی خودمان میدهیم شخصیتمان تغییرات منفی میکنند ، وقتی ما خود را تحت لوای بیماری قرار میدهیم در واقع تسلیم و گرفتار عجزهای خود میشویم و اینبار بدون مصرف مواد مخدر فرمانبردار در بست بیماری میشویم و در غایت اراده و اختیار زندگی را از دست میدهیم  ، و لذا هرگاه در تیررس بیماری قرار داریم به عناوین مختلف شخصیتمان متغییر میشود و خو و طبیعتمان حیوانی میشود و برای رسیدن به خواستهای بیماری ازهرحربه و هر ابزاری استفاده میکنیم ، بطور مثال ؛

سوء استفاده گر میشویم ؛

به راحتی خود را مجاز میدانیم که حقوق دیگران و یا اهل خانه را زیر پا بگذازیم و یا ممکن است فکر کنیم چون پاک شده ام باید دیگران رعایت حال مرا بکنند و در واقع من بیشتر از آنها سهم دارم ، مثلاً بگوئیم   ؛ چون پاک شدم خانواده باید برای من همه چیز مهیا کند  ! . . و یا ، چون من پاک شدم باید دیگران کار کنند و من بخورم و بخوابم ! . .  و . . .

مظلوم نمایی می کنم ؛

ما برای توجیه رفتارهای بیمارگونه خودمان همیشه سعی بر آن داشتیم که خود را قربانی یکسری از جریانات ظالمانه زندگی  جلوه بدهیم و در واقع دیگران را مقصر اصلی ناملایمات و رفتارهای بیمارگونه خود بدانیم  و با مظلوم نمایی تمام ،  نقش خود را فقط بعنوان کسی که در حقش ظلم و ستم شده  بود میدانستیم و لذا همیشه برای مظلومیت خویش سوگوار بودیم و در این مصیبت برای خود اشک تمساح میریختیم و لذا اعمال خود را بدینگونه کاملاٌ رفتاری طبیعی میدانستیم و همواره دیگران را مقصر مشکلات و بیماری خود میدانستیم .

نکات قابل تامل در این سوال این است که به هر حال وقتی بیماری به روی ما فعال میشود چگونه شخصیتمان تغییرات منفی میکند و یا چگونه وقتی یکی از شاخصه های بیماری ما فعال میشود میتواند دیگر شاخصه های بیماری را هم فعال کند و هنگامیکه ما در این شرایط ها قرار میگیریم بخاطر عجز در مقابل بیماری چگونه رفتار و اعمال و شخصیتمان تغییر میکند .


· آیا از دیگران برای کار اعتیادم سوءاستفاده می کنم ؟ چگونه ؟

 

همانطوریکه میدانیم بیماری اعتیاد ما در دو مرحله در زندگی ما حضور دارد . اول حضور اعتیاد با مصرف مواد مخدر و دوم حضور اعتیاد بدون مصرف مواد مخدر ، اما نکته ایی که حائز اهمیت است  ، اینستکه سوء استفاده گری اساساً یکی از عوارض شاخصه هایی بیماری اعتیاد است و ربطی به مصرف و یا مصرف نکردن مواد مخدر ندارد در واقع سوء استفاده کردن یکی از اِلمانها و نشانهای از شاخصه های بیماری اعتیاد می باشد ، بنابراین ، بیماری اعتیاد ما با دامنه های گسترده و وسیعی که دارد میتواند در هر بُعدی از بیماری ،  مثلِ جسمی و روحی و روانی و احساسی و ذهنی فعال شده و برای حفظ و یا ادامه خود در این جوانح دست به سوءاستفاده از دیگران بزند ، بطور مثال از نظر جسمی ، برای متمتع شدن خودمان  دیگران را مورد سوء استفاده های جنسی قرار بدهیم و حتی بعضی اوقات از همسر خود بعلت ادامه اعتیادمان در روابط جنسی سوء استفاده کنیم و در نهایت خودمحوری حقوق آنها را ندیده بگیریم . و همینطور از نظر روانی دیگران را مورد سوء استفاده قرار بدهیم مثلاٌ برای لذت طلبی روان بیمارخودمان کسی را وسوسه کنیم و یا با دیگر آزاری از محبت دیگران سوء استفاده کنیم  ، و یا از نظر روحی از ایمان آنها به نفع بیماری خود بهره برداری و سوء استفاده کنیم ، مثلاً از اعتماد و روحانیت دیگران به عناوین مختلف چه از نظر مالی و چه از نظر مسائل دیگر مثلِ صداقت و فروتنی در جهت منافع بیمار خود سوء استفاده کنیم و یا اینکه در بُعد احساسات برای ادامه دادن به اعتیادمان از احساسات دیگران برای ارضا کردن بیماری ، بهره برداریهای سوء کنیم مثلاً از شفافیت احساسات اطرفیانمان سوء استفاده کنیم مثلاً از مهربانی آنها و یا محبت و یا عشق آنها برای ادامه بیماری خود سوء استفاده کنیم .

بنابراین ، سوءاستفاده کردن در خمیره شاخصه های بیماری ما نهفته است ، و لذا اگر ما به روی بهبودی خود متمرکز نباشیم بعلت عجزی که در مقابل شاخصه های بیماری داریم ، خواسته و یا ناخواسته در تمامی امور زندگی سوءاستفاده گر میشویم . حتی از ابزارهای بهبودی در جهت ارضاء بیماری شروع به سوءاستفاده کردن میکنیم.


· آیا سعی کرده ام که قطع مصرف کنم و به این نتیجه رسیده باشم که نمی توانم ؟ آیا تا به حال به تنهایی قطع مصرف کرده ام و بعد به این نتیجه رسیده باشم که زندگی بدون مواد مخدر آنقدر دردناک است که هرگز امکان پرهیز کامل از موادمخدر برایم وجود ندارد ؟ این مواقع چگونه بودند ؟

قسمت اول سوال ) بله ، ما در گذشته بارها و بارها اقدام به ترک مواد خود کردیم اما بعد از مدتی باز شروع به مصرف میکردیم و در اثر تکرار و مکررات به این نتیجه رسیده بود یم که ما دیگر در زندگی هرگز قادر به ترک مواد خود نخواهیم شد ، و لذا در مقابل ترک اعتیادمان احساس عجز میکردیم .

قسمت دوم سوال ) بله ، ما در گذشته همیشه به تنهایی برای ترک  اقدام میکریدم با مشقتهای فراوان و دردهای زیاد و کشیدن رنجهای بی ثمر لاجرم مدتی در پاکی بسر میبردیم اما همیشه دو عامل اساسی باعث میشد تا ما باز لغزش کنیم و باز شروع به مصرف کردن کنیم .

 اول ؛اینکه ما واقعاً چون تنها بودیم هیچ راهکاری برای پاک ماندن نداشتیم ، در واقع نمیدانستیم که پاک ماندن یک هنر و یک مهارت است و لذا برای پاک ماندن باید الگو و ابزارهای لازم را داشته باشیم ، ما حقیقاً نمیدانستیم که پس از ترک کردن باید از کسانی که مصرف میکنند دوری کنیم و به هیچ وجه نباید با آنها ارتباط  داشته باشیم ، ما نمیدانستیم که باید از هر گونه مواد مخدری دوری کنیم و یا نباید جای که در آن مکان مواد مصرف میکنند حضور داشته باشیم و اصطلاحاٌ از ( یاربازی – زمین بازی – توپ بازی ) دوری کنیم ، ما هرگز نمیدانستیم که بعد از ترک ،  فقط برای یکبار مصرف کردن بازما را به جای اول مان میکشند و باید از اولین بار مصرف دوری کنیم ، و یا اینکه نمیدانستیم جایگزین کردن موادهای دیگر باز ما را نه تنها به جای اول میرساند بلکه عمل های دیگری هم پیدا میکنیم و یا اینکه ما به علت عجزی که داریم هرگز نمیتوانیم بطور کنترل شده مواد خود را مصرف کنیم و و . . .

دوم ؛اینکه ما وقتی مصرف خورد را قطع میکردیم از نظر ، جسمی و روحی و احساسی و روانی تا حد زیادی نامتعادل و احوالاتمان ناپایدار و یا متغییر میشدند ، بخصوص در بخشهای روحی و روانی و احساسی گرفتار تلاطماتی میشدیم که آدمهای به اصطلاح عادی نمیتوانستند ، شرایط ما را درک کنند و لذا ما از نظر درونی دائماً گرفتار نوساناتی بودیم که بیان کردن آنها برای کسانی که اطراف ما بودن ، بی مفهوم و یا از قوه درک آنها خارج بود ، بطور مثال وقتی میگفتیم ، میل به مصرف  داریم ، اگر ما را شماتت نمیکردند تنها راهکارشان این بود که یا صلوات بفرست و یا اینکه تخمه آفتابگردون بشکن

بنابراین ، ما مجبور بودیم از بیان احساسات واقعی خود برای دیگران دوری کنیم و خودمان به تنهایی انبوه این دردها را تحمل کنیم ، مرجع و یا پناهی نداشتیم که با مراجعه به آنجا دردهای خود را التیام بخشیم ، کسی که شرایط و حال ما را درک کند را نمی یافتیم تا با او درد دل کنیم ، ولذا سرانجام در تنهایی های خود در لاک انزوا فرو میرفتیم و در نتیجه بعد از مقاومت و کشیدن دردها و رنجهای فروان در نهایت نقطه تحمل و مقاومت ما درهم میشکست و در غایت به این نتیجه میرسیدیم که زندگی ما آنقدر دردناک است که نمیشود بدون مصرف مواد مخدر به آن ادامه داد .

قسمت سوم سوال ) در این مواقع سرانجام خسته و ناامید میشدیم ، بخاطر عدم موفقیت در ترک های گوناگون و همینطور ترک های تکراری بی حاصل در نهایت و در اوج سرخوردگی به عجز و درماندگی میرسیدیم .

نکته قابل تامل در این سوال این است که ما هرگز به تنهایی نمی توانیم برای غیر فعال کردن بیمار اعتیادمان موفق شویم ، بنابراین ما برای درمان بیماری خود به یک عزم و اراده جمعی که در راستای بهبودی میباشد نیاز داریم  .


· اعتیاد من چگونه باعث آزار رساندن به خودم و دیگران شده است ؟

 یکی از مهمترین ویژگی های مخرب اعتیاد ما در بخش ، خودآزاری و دگر آزاری فعال می باشد و لذا بر اساس همین شاخصه است که میگویم بیماری اعتیاد یک بیماری فردی نیست ، یعنی اعتیاد ما اینطور نیست که فقط به خودمان آسیب و یا آزار برساند ، اصولاً آزار رسانی و صدمه زدن و مشکل آفرینی ،  جزو ماهیت لاینفک بیماری اعتیاد ما می باشد و هر زمان که بیماری ما فعال باشد چه با مواد مخدر و چه بدون مواد مخدر لاجرم به علت عجز در مقابل بیماری شروع به آزار رسانی میکنیم ، اما زمان " پیک " این آزار رسانی ها موقعی است که ما در شرایط وابستگی های  شدید خارجی بخصوص موادهای افیونی قرار میگیریم ، بنابراین ، ما در زمان مصرف مواد مخدر از هیچ نوع آزار رسانی در حق خود و دیگران  مضایقه نکردیم و همه این آزارهای که میرساندیم علیرغم میل باطنی فقط بر این اساس شکل میگرفت که ما در مقابل بیماری اعتیادمان عاجز بودیم .

ما به علت فعال بودن بیماری خود در قسمت های مختلفی به خود و دیگران آزار رساندیم ، بطور مثال ؛ از نظر جسمی وروحی و روانی و همینطور احساسی این آزارها را انجام دادیم .

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan