Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

بخش اصول روحانی

· آیا هر زمان که فکر مصرف یا عمل از روی اعتیاد به من دست داده، آن را با راهنمایم یا کس دیگری در میان گذاشته ام؟

ما بعلت ترسها و قضاوتها گاهی میل به مصرف و یا رفتار واعمال از روی بیماری را در خود پنهان میکنیم ، و با پیش داوری احساس میکنیم که اگر این اعمال و رفتار و یا وسوسه های خود را بخواهیم برای دیگران یا راهنمایمان بیان کنیم چه در باره ما فکر خواهند کرد ؟! ، در صورتیکه اینها قضاوتها و تصورات غلطی است که از افکار بیمارگونه ما سرچشمه میگیرد . اصل روحانی صداقت بما میگوید ؛ اگربخواهیم از شر بیماری در امان بمانیم همیشه نیاز به دو گونه اقرار داریم .  اول اقرار به اینکه در مقابل بیماریمان و شاخصه های آن عاجزیم و دوم اینکه هرگونه افکار بیمارگونه و یا وسوسه ها و یا عمل از روی بیماری را اقرار و آنها را پنهان نکنیم . اصل روحانی صداقت ما را وامیدارد تا شجاع باشیم و متوجه این امر باشیم که در وادی بهبودی باید جسور و بی باک باشیم و برای فراهم شدن چنین زمینه ایی  ما باید مرتب اصل روحانی صداقت را بطور روزمره تمرین کنیم . صداقت برای ما مفهومش بیشتر از فقط راست گفتن است در واقع صداقت برای ما یک اتفاق درونی است که رخ داده ، بنابراین ما در درجه اول باید از خودفریبی رها شویم همانطوریکه کتاب پایه میگوید : ( ما استاد خودفریبی هستیم ) و لذا باید باید ابتداء این اصل روحانی را از درون شروع کنیم ، صداقت ما را وامیدارد تا با خود رو راست باشیم و اشتباهاتمان را در خود بپذیریم و آنها را به راهنما یا کس دیگر که اعتماد داریم اقرار کنیم . هیچ چیز و هیچ عاملی و یا هیچ ابزاری تاثیرگذارتر از اقرار همراه با صداقت در کسب بهبودی و دوری از بیماری وجود ندارد ، و این زمانی اتفاق می افتد که به خلوص و صدلقت درونی برسیم . وقتی ما صداقت را بعنوان یک اصل روحانی میپذیریم نه تنها از درون به آرامش میرسیم  ، بلکه بازتابهای این اصل روحانی تاثیرات  مثبت فراوانی در زندگی بیرون از خودمان برای دیگران به بار می آورد .


· آیا در تماس دائم با واقعیت بیماریم بوده ام، بدون در نظر گرفتن اینکه، چه مدت زمانی است که از اعتیاد فعال رهایی یافته ام؟

واقعیت بیماری یعنی اینکه بپذیریم که  مشکل ما فقط مواد مخدر نبوده ، بلکه بیماری ما بوده است ، بنابراین پاک ماندن از مواد مخدر دلیل بر این نمیشود که علیرغم مدت پاکی که داریم با بیماریمان ارتباط و تماس نداشته ایم . اصل روحانی صداقت به ما یادآوری میکند علیرغم تلاشهایمان بعلت گستردگی شاخصه های بیماری و عدم تمرکز در بهبودی گاهاً با بیماری در تماس هستیم . همین اصل ما را وامیدارد که با خودمان رو راست باشیم و از خود فریبی پرهیز کنیم و با اقرار صادقانه آنها را بی اثر کنیم .

واقعیت بیماری ما این است که ، مزمن ، پیش رونده  و موذی و غیر قابل علاج است و لذا کوچکترین غفلت در بهبودی ممکن است پیامدهای سنگینی را در بر داشته باشد ، از طرفی بیماری ما هوشمند و بسیار صبور است ، گاهی چراغ خاموش وارد میشود ، گاهی آنقدر صبر میکند تا وقتش فرا برسد و درست در زمانی که احساس غرور و امنیت از پاکی چندین و چند ساله خود هستیم و از پیروزی خود سرمست هستیم مثل ساکنان شهر " تروی " اسب چوبی بیماری را با دست و توسط خود وارد شهر بهبودی خود میکنیم . بیماری ما زیرک و سیاستمدار و بسیار هوشمند است  . بیماری سعی میکند درست زمانی که ما احساس میکنیم در امنیت کامل هستیم وارد شود ، البته بی سروصدا و بدون مقدمه قبلی طوریکه ما بودنش را احساس نکنیم . درهرصورت واقعیت بیماری ما این است که هرگز طول مدت پاکی برایش مفهومی ندارد یک لحظه غفلت و دوری از اصول روحانی چه بسا عواقب وخیمی برای ما در بر داشته باشد .  


· اکنون که مجبور نیستم روی اعتیادم سرپوش بگذارم ،آیا توجه کرده ام که دیگرنیازی ندارم مثل گذشته درغ بگویم ؟ آیا به خاطر این رهایی و آزادی سپاسگزار هستم ؟ باچه روش هایی در بهودیم شرع به داشتن صداقت کرده ام ؟

قسمت اول سوال _  ما درگذشته بخاطر اعتیاد فعال در تمامی امور زندگی مجبور به دروغ گفتن بودیم هر چند هویت اعتیاد ما برای دیگران مشخص بود اما ، ما با دروغ گفتن سعی میکردیم هویت خود را پنهان وانکار کنیم ، دورغ و عدم صداقت در زندگی ما چنان عمیق شده بود که حتی بخاطر چیزهایی هم که لزومی نداشت دروغ بگویم بازهم دروغ میگفتیم در واقع ناصداقتی جزو لاینفک زندگی ما شده بود . اینکه ما درگذشته با دروغ و عدم صداقت زندگی میکردیم بعلت عجز ما در مقابل بیماری بود ، اما قسمت اعظم  ناصداقتی و دروغهای ما برای تهیه و برآوردن نیازهای جسمی ای که به مواد داشتیم بود ، اینک متوجه شده ایم که به علت پاکی از مواد مخدر و شناخت نسبی از بیماریمان و همینطور تمرکز به روی بهبودی دیگرنیازی به دروغ گفتن وعدم صداقت نداریم ، امروز با صداقت بیماری خود را می پذیریم و با صداقت و همراه با مسئولیت در راستای بهبودی حرکت میکنیم .

قسمت دوم سوال – بله ما بخاطر رهایی و آزادی سپاسگزاریم و همواره خدا را شکر میکنیم اما سپاسگزاری ما موقعی معنا پیدا میکند که در راستای بهبودی قدم بر داریم ، سپاسگزاری ما موقعی معنا میدهد که قدمهایمان را با صداقت و تمرکز کار کنیم تا با کمک نیروی برتر به بیداری روحانی برسیم . ما با رعایت و آوردن اصل روحانی صداقت در زندگی خود مراتب سپاسگزاری خود را بیان  و الطاف نیروی برتر را جبران میکنیم .

قسمت سوم سوال )  اقرار به بیماری – اقرار به عجز – اقرار به وسوسه ها و نواقص و افکار بیمارگونه –  درخواست کمک از نیروی برتر –   و . . .

در اثر صداقت با خود دیگر نیازی به سرپوش گذاشتن ندارم


· چه چیزی در بهبودیم شنیده ام که باور کردنش مشکل داشته ام ؟آیا از راهنمایم یا کسی که آن حرف رابه من زده خواستهام که این مسئله را برایم توضیح دهد ؟

روال زندگی گذشته ما پر از درد ورنج و آشفتگی بود و این مصائب از آنجا نشئات میگرفت که ما در اثر تاریک بینی فکر میکردیم باید در زندگی زجر بکشیم و لذا به گونه ایی خود را محکوم به درد و عذاب میدانستیم و سرنوشت محتوم خود را پذیرفته بودیم ، در چنین شرایط وباورهای مخربی بود که وارد جلسات شدیم و باشنیدن مشارکت دیگر همدردان پی بردیم که آنها هم از جنس ما میباشند ، بخصوص وقتی از افکار و ازگذشته خود تعریف میکردند دقیقاً گویا شرح احوال ما را میدادند ، نکته ایی که برای ما در ابتداء تعجب برانگیز و جالب بود ادعایی بود که میکردند و میگفتند بدون مصرف موادمخدر از زندگی لذت میبرند این حرف برای ما باورش مشکل و در حد معجزه مینمود و لذا با شنیدن این مشارکتها شوق و تمایل درما برای امتحان کردن این روش بوجود آمد ، بنابراین از کسانی که این مشارکتها را انجام میدادند نسبت به این حس وحالها توضیح خواستیم و آنها با محبت وعشق تمامی تجربه های خود را در اختیار ما گذشتن ، حاصل توضیحات آنها برای ما در آن مقطع  ، باعث  روشن شدن اولین جرقه روشن بینی شد ، یعنی به این روشن بینی رسیدیم که واقعاً نیازی نیست ما در زندگی رنج ببریم و دائماً با ترس و دغدغه  و آشفتگی زندگی کنیم  ، به زندانها و یا تیمارستانها و یا کمپ ها و شپش خانه ها برویم ، ما با روشن بینی به این نقطه رسیدیم که  ما میتوانیم بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم و از آن لذت ببریم . دست یافتن به این روشن بینی نقطه عطفی شد در فرایند بهبودی ما .


· من چه شکلی روشن بینی را تمرین می کنم؟

روشن بینی یعنی تجدید نظر کردن در باورهای مخرب گذشته و آنها را مردود شمردن زیرا این باورها برای ما همیشه بجز درد و رنج و آشفتگی چیزی به همراه نیاورد  ، روشن بینی یعنی به باورهای جدید و متعالی ، روی آوردن ، باورهای که به زندگی ما آرامش و معنا میدهد ، بنابراین ما روشن بینی را میتوانیم با آموخته هایمان از قدم یک بطور روزانه تمرین کنیم ، بطور مثال ؛ قضاوت نکردن – سرزنش نکردن – توقع نداشتن – مقایسه نکردن – ناصداقتی نکردن و . .

و یا همینطور بصورت زیر اصل روحانی روشن بینی را تمرین میکنیم  ؛

اقرار به بیماری – اقرار به عجز – کمک خواستن – صبر کردن – حضور مرتب در جلسات – قدمها را جدی گرفتن ومنظم کار کردن – مشارکت کردن – صداقت داشتن – خدمت کردن – فقط برای امروز زندگی کردن  و . . . 


· آیا تمایل به انجام رهنمود های راهنمایم دارم؟

 اولین حضور ما در جلسه  ، بیانگر شوق و تمایل ما به پاکی  می باشد  ، هر چند در آغاز راه ، این شوق و تمایل  ممکن است  بعلت شدت بیماری برایمان با فراز و نشیب های همراه باشد  ، اما با حضور مرتب در جلسات تمایل ما پر رنگتر و رفته ، رفته  تمایل در ما  ، بیشتر معنا پیدا کرد . ما با استمرار همین روند عاقبت به این روشن بینی رسیدیم که بیماریم و نیاز به کمک داریم و لذا متوجه شدیم که برای پاکی و بهبودی ، ما به تنهایی نمیتوانیم موفق شویم و ما احتیاج به رهنمودهای راهنما داریم ، کسی که از ما جلوتر است و میتواند ما را کمک کند ، دست یافتن به این روشن بینی سرانجام برای ما نقطه عطفی شد که ،  تمایل ما را تعمق و تعالی  بخشید .


· آیا تمایل به شرکت منظم در جلسات را دارم ؟

نامرتب بودن و بی نظمی از معضل ها و شاخصه های بیماری اعتیاد است که  در خراب کردن و آشفتگیهای زندگی گذشته ما نقش مهم داشت بطوریکه از مسائل کاری گرفته تا مسائل خانوادگی و مسائل شخصی ، همه و همه ،  همیشه توام با بی برنامه گی و بی نظمی بود و لذا ادامه همین روند و همین امر باعث شد تا عاقبت سکان زندگی خود را از دست دادیم ، ما  در حالی وارد جلسات شدیم که همین بی نظمی ها  ، همه شالوده زندگی ما را در هم پیچیده بود ، اما با حضور مرتب در جلسات ، ناخودآگاه خودمان ورفتارهایمان را از نو مورد تربیت قرار دادیم و سعی کردیم برای حضوروشرکت درجلسات در زندگی خود ، برنامه ریزی کنیم و زندگی خود را تابع نظم و نظام کنیم . 

وقتی ما در نقطه تمایل قرار میگیریم و پیام روحانی نهفته در آن را درک میکنیم ، نگرش ما نسبت به شرکت منظم درجلسات مفهوم و معنای بیشتری پیدا میکند  ،  بطور مثال  ؛

-اینکه حضور ما در جلسات فقط  حضور فیزیکی نباشد بلکه با روح و ذهن خود در آن شرکت کنیم .

-اینکه زمانی که لازم است مشارکت کنیم و زمانی که نیاز به مشارکت نداریم به دیگران فرصت مشارکت بدهیم .

-اینکه امنیت جلسات را رعایت بکنیم .

-اینکه با عشق و محبت با دیگر اعضاء و بخصوص تازه واردین برخورد کنیم .

-اینکه از قبل برای حضور درجلسات برنامه ریزی کرده باشیم .

-اینکه حضور در جلسات را ما نباید فقط به دیده  یک روش و یا مکانی برای وقت گذرانی و یا احیاناً آنرا نوعی کلوپ بازی بدانیم

-اینکه با ظاهری آراسته و خوشایند به جلسات برویم ، و و  . . .

وقتی اصل روحانی تمایل در ما رشد میکند متوجه میشویم که جلسات نقش ارتزاق روح و روان ما را دارد .  ما وقتی در تمایل به بلوغ میرسیم متوجه میشویم که حضور مرتب در جلسات برای ما در الویت قرار دارد .

حضور مرتب و منظم در جلسات یعنی اینکه از قبل ، برای شرکت در جلسه برنامه ریزی کرده ایم .

حضور مرتب در جلسات  بهبودی و کلاسهای قدم بیانگر تمایل ماست .


· آیا تمایل دارم که بهترین سعی و بیشترین کوشش را برای بهبودیم بکنم؟ از چه راههایی؟

بهترین سعی یعنی  . . . . تمایل به فراگیری دانش برنامه  ، از قبیل کارکرد قدم و حضور منظم در جلسات و مطالعه نشریات  .

بهترین کوشش یعنی . . . . تمایل به عملی کردن یافته های حاصل از دانش برنامه بطور روزانه در زندگی .

بهترین سعی یعنی   .................   اقدام

بیشترین کوشش یعنی   ..................   عمل

بنا براین وقتی ما اقدام وعمل را با هم تلفیق میکنیم در واقع بهترین سعی و بیشترین کوشش خود را انجام میدهیم بطور مثال ؛ کارکرد قدم بطور جدی و منظم و عمل کردن به آنها  –  حضور مرتب و منظم در جلسات  -  مشورت کردن  - از هم نشین بد دوری کردن  -  ارتباط با دوستان بهبودی  -  رعایت اصول بهبودی -  انتقال  قدمها وتجربه های فرا گرفته  -  خدمت به خانواده و جامعه  - رعایت فرمول فقط برای امروز در زندگی  -  مطالعه نشریات – برنامه ریزی کردن  - و . . .

امروز بیشترین سعی برای فرا گیری دانش و تجربه های برنامه بهترین سعی ماست و حتی کمترین عملکرد بیشترین کوشش ما درجهت بهبودی و نشانگر تمایل به بهبودی در ماست .


· آیا قبول دارم که من هیولایی هستم که تمام دنیا را توسط اعتیادم مسموم کرده ام ؟ یا فکر می کنم که اعتیادم هیچ پیامد و تاثیری درجامعه اطراف من نداشته است؟ یا چیزی بین این دوتا؟

 قسمت اول سوال  ) خیر ما هیولا نیستم ،  بلکه این بیماری ماست که هیولا است . مشکل ما فقط بیماری اعتیاد است  و قبول میکنیم که اگر در شرایط فعال قرار بگیرد ،  تبعات مخرب و ویرانگر آن میتواند بسیار گسترده باشد ، بیماری اعتیاد یک بیماری فردی نیست و لذا در شرایط های فعال میتواند از خود شخص گرفته تا خانواده و محله و جامعه و کشورها و طبیعت و  کل کائنات را مسموم کند .

قسمت دوم سوال ) اینکه فکر کنیم در زمانیکه بیماریمان فعال بوده هیچ تاثیرات مخرب و هیچ پیامد منفی ای در سطوح مختلف جامعه بشری نداشته است ، فکریست که از انکار بیمارگونه ما سرچشمه میگیرد ، هرچند ما مسئول اعمالمان در زمان فعال بودن بیماریمان نیستیم ، اما تبعات و زیانهای ناشی از آن را میپذیریم ، و با استفاده کردن از اصل روحانی فروتنی ، اقرار میکنیم که در هر شرایطی که بیماریمان فعال باشد میتواند پیامدها و تاثیرات منفی و گسترده ای را به وجود بیاورد . 

قسمت سوم سوال ) ما با استفاده کردن از اصول روحانی صداقت ، روشن بینی ، تمایل ، و بخصوص فروتنی ؛ میپذیریم که ما انسانیم ، اما بیماری ما هیولاست و چنانچه در شرایط فعال قرار گیرد مثل زامبی ها میتواند جهان را مسموم کند ، و همچنین ما با فروتنی خسارات و زیانهای  وارده را درگذشته میپذیریم ، بدون اینکه مسئول آن بوده باشیم . لذا با فروتنی این گفته کتاب را که میگوید  ؛

ما نیز مانند هر کس دیگر انسان هستیم ، نه بیشتر و نه کمتر ، را در سرلوحه زندگی جدید خود قرار میدهیم .  

هیچ احساسی برای ما امروز لذت بخش تر از این وجود ندارد که احساس کنیم ما هم مثل دیگران عادی وطبیعی هستیم


· آیا احساس اهمیت نسبی در حلقه دوستان و خانواده می کنم؟در کل جامعه چطور؟آن احساس چیست؟

قسمت اول سوال  )  ما در گذشته بعلت آشفتگی ها و فعال بودن بیماری از چرخه زندگی خارج شده بودیم و در حلقه دوستان و حتی خانواده ما را کنار گذاشته بودند ، در واقع بود و نبود ما اهمیتی نداشته و این عدم اهمیت احساس ما را همیشه جریح میکرد  . اما امروز که پاک هستیم احساس میکنیم که در این حلقه به ما هم اهمیت میدهند
 

قسمت دوم سوال  )  به علت آشفته بودنمان در هیچ سطح و یا سطوحی از جامعه ، به ما اهمیتی داده نمیشد ، حتی برای پرسیدن آدرس هم ، مردم با اکراه به ما جواب میدادند ، در واقع به علت ظاهر آشفته  و قیافه تابلو ، از ما  در همه عرصه های مدنی و اجتماعی  ، علیرغم توانایی هایمان سلب اعتماد کرده بودند ، احساس میکردیم نبود ما برای کل جامعه از بودمان بهتر است و لذا گرفتار احساسهای از قبیل سرخوردگی ، انزوا و نامیدی ، خشم ونفرت و کینه ، و . . . شدیم . اما امروز در سطح جامعه بر حسب ظاهر آراسته ما که نمایانگر پاکی  می باشد در زمینه های مختلف به ما اهمیت میدهند
 

قسمت سوم سوال ) ما با استفاده کردن از اصل روحانی فروتنی ، دلایل رفتارهای که در گذشته با ما میشد را منطقی میدانیم و لذا نسبت به رفتارهای که در گذشته در هر سطح و یا سطوحی از جامعه مثل ؛ ( خانواده – دوستان – محل کار – نیروی انتظامی – و ..)  با ما میشد و احساسات ما را جریح میکردند ، را با فروتنی درک میکنیم و آنها را می بخشیم . اما امروز در اثر پاکی و بهبودی دیگران به ما احترام میگذارند و به ما اهمیت میدهند و لذا این نوع برخورد برای ما احساس اعتماد به نفس و احساس آرامش بهمراه می آورد
 

ما امروز با قطع مصرف مواد مخدر تا حدودی جایگاه از دست رفته خود را پیدا کرده ایم ، طرز رفتارهای مناسب توام با مهر و محبت مردم را میبینیم و همین ها ، احساسات ما را خوشایند میسازند ، ما بدست آوردن این جایگاه را اصطلاحاً احساس اهمیت نسبی میدانیم ،  اما  ، ما فقط بدنبال اهمیت نسبی نیستیم بلکه ما خواهان احساس اهمیت واقعی و حقیقی خود هستیم ، در واقع بدنبال جایگاه حقیقی ائی که یک انسان  ، با همه کرامت های خود باید داشته باشد هستیم ، بنابراین ، ما میخواهیم علاوه بر قطع مصرف مواد مخدر ،  با تمرکز به روی بهبودی و غیر فعال کردن بیماری  به آن دست یابیم . پیدا کردن این جایگاهها به ما احساس آرامش و اعتماد به نفس میدهد  و با امید ما را در جهت بیداری روحانی قرار میدهد .
 

احساس اهمیت نسبی یعنی ؛  احساس اهمیتی که ما فقط با قطع مصرف به آن دست مییابیم .
 

احساس اهمیت نسبی یعنی  ؛ احساس اهمیتی که دیگران ما  را بر اساس  جلوه های ظاهری مینگرند یعنی تغییرات ظاهری و بیرونی .
 

احساس اهمیت واقعی و حقیقی یعنی  ؛  احساس اهمیتی که ما علاوه بر قطع مصرف ، خواهان این هستیم بیماریمان را هم غیر فعال و بهبودی خود را بدست آوریم . 
 

احساس اهمیت واقعی و حقیقی یعنی  ؛ احساس اهمیتی که ما را هم  از  بیرون  و هم از درون مورد تغییر و بهبودی قرار میدهد .


· در رابطه با کار کردن قدم یک چگونه اصل فروتنی را تمرین می کنم؟

ابتدا ما تمرین اصل فروتنی را از تسلیم و با پذیرش بیماری اعتیاد شروع میکنیم و سپس به تسلیم کامل تن در میدهیم و اقرار میکنیم که بیماریم و مسئول بهبودی خویش هستیم .  وقتی ما با فروتنی به نقطه تسلیم کامل میرسیم بهترین راه حل را برای خودمان بهبودی میدانیم ، ما زمانی میتوانیم فروتنی را در خود بیشتر کنیم و به آن معنا بدهیم که این اصل را با اصول روحانی دیگر که فرا گرفته ایم توام با هم تمرین کنیم ، بطور مثال ؛

اصل روحانی صداقت  ؛  یعنی صداقت با خود و دست برداشتن از خود فریبی  ( در واقع این اصل  معنای فروتنی را هم میدهد ) .

اصل روحانی روشن بینی ؛ یعنی دست کشیدن از باورهای غلط و باز فکر کردن ( در واقع این اصل معنای فروتنی را هم میدهد ) .

اصل روحانی تمایل  ؛ یعنی حضور مرتب در جلسات و خود را با پسوند معتاد معرفی کردن ( در واقع این اصل هم معنای فروتنی را میدهد ) .

بنابراین مابرای تمرین اصل روحانی فروتنی آنرا با اصول دیگر روحانی تلفیق کرده تا بتوانیم آنرا در خود پررنگتر کنیم .

 اصل روحانی  فروتنی یعنی شناخت واقعی خودمان و تشخیص جایگاهامان ، نه کمتر و نه بیشتر ، اصل روحانی فروتنی ما را وامیدارد که در تمام امور زندگی خود متعادل باشیم  ، و هچنین به ما    می آموزد که در مقابل اصول روحانی برنامه مطیع و تسلیم کامل باشیم .

برای تمرین اصل روحانی فروتنی در قدم یک علاوه بر موارد فوق ، موارد زیر هم الزامیست ؛

اقرار به بیماری  -  اقرار به عجز -  دست کشیدن از خودمحوری – حضور همراه با عشق و با علاقه در جلسه قدم و . . .


· آیا با این واقعیت که من یک معتاد هستم آشتی نموده ام؟

 ما در گذشته همیشه بیماری و مشکلات حاصل از آنرا انکار میکردیم و با فرافکنی آنها را به خارج از خودمان منتقل میکردیم ، هرگز بیماری خود را نمی پذیرفتیم و طبیعتاً درمانی را هم لازم نمیدیدیم ، اما وقتی به ته خط رسیدیم دیگر دست از انکار برداشتیم و اقرار کردیم که بیماریم و نیاز به کمک داریم ، در واقع اقرار به بیماری و پذیرش آن ما را به نقطه ایی رساند که در مقابل بیماریمان تسلیم شدیم که ما آنرا اصطلاحاً آشتی می نامیم .

واژه واقعیت در این سوال ؛ یعنی ، داشتن بیماری که ما در گذشته آنرا تکذیب میکردیم  .

واژه آشتی در این سوال ؛ یعنی ، پذیرش بیماری که ما اینک آنرا بعنوان یک واقعیت تائید میکنیم .

آشتی کردن یعنی اینکه دیگر دست از انکار بیماری بر میداریم و می پذیریم که بیماریم و با اقرار کردن آن شرایطی را برای خود فراهم میکنیم که دیگر اعضاء همدرد به ما کمک کنند . 

پذیرش بیماری به ما این امکان را میدهد که مسیر بهبودی را ، راحتر طی کنیم ، وقتی واقعیت ( یعنی اینکه ما بیماریم ) را میپذیریم ، اماده گام برداشتن در راه بهبودی می شویم ، بقول کتاب پایه که میگوید : ( در دوران بهبودی پذیرفتن واقعیت را ضروری میدانیم ) .


· آیا با کار هایی که باید انجام دهم تا پاک بمانم، آشتی نموده ام؟

 منظور ما از پاکی فقط پاک بودن از مواد نیست ، بلکه ما میخواهیم  ضمن پاک ماندن از مواد ، تمرکز خود را به روی بهبودی معطوف کنیم .

ما وقتی در رابطه با بیماری به پذیرش میرسیم ، ناچاراً به روش درمان که همان بهبودی است فکر میکنیم ، در این نوع نگرش به ابزارهای که برنامه جهت پاک ماندن از مصرف مواد مخدر به ما ارائه میکند متقاعد و آنها را قبول میکنیم  ، مثله ؛ یار و زمین و توپ بازی و یا عدم توانایی در کنترول و یا شکست درجایگزین کردن و یا اینکه ما بعلت بیماری و عجز ، دیگر قابلیت و ظرفیت های مصرف را نداریم و . . .  ، بنابراین موارد فوق را میپذیریم و آنها را رعایت میکنیم ، اما گاهاً  اصول های روحانی را ندیده میگیریم و تن به آنها نمیدهیم و لذا رعایت موارد بهبودی را برای پاک ماندن الزامی نمیدانیم ، بطور مثال ............ ، زندگی با عدم صداقت و دروغ گفتن ، بد حرف زدن ، با همنشین بد مراوده داشتن ، قضاوت کردن ، خود محوری کردن ، سرزنش و مقایسه کردن و یا بطور کلی با نواقص زندگی کردن ، ...... در اینصورت پذیرش ما کامل نیست در واقع معنای اینگونه اعمال و رفتار ما نشان دهنده این است که  بهبودی را شرطی قبول کرده ایم ، وقتی ما در این شرایط قرار گرفته باشیم متوجه نیستیم که ما فقط با پذیرش کامل می توانیم پاک بمانیم و از پاک بودن خود لذت ببریم و در آرامش باشیم .

پذیرش کامل یعنی ، پذیرفتن بیماری و مسئولیت بهبودی را بعهده گرفتن که خوبخود منجر به تسلیم کامل میشود . ما وقتی به پذیرش کامل میرسیم از بهبودی خود خرسند میشویم حتی دردهای تغییر برایمان لذتبخش میشود و لذا نه تنها از بهبودی خود رنج نمی بریم بلکه بهبودی را بعنوان یک هدیه ارزشمند و الهی مینگریم ، وقتی بدون شرط بهبودی خود را با تمام ابعادش میپذیریم بیانگر این است که اصطلاحاٌ بهبودی را پذیرفته و با آن آشتی نموده ایم و با پذیرش کامل به تسلیم کامل میرسیم و دیگر دست از شرطی ادامه دادن بهبودی بر میداریم و به اصول برنامه تن درمیدهیم ، مثلاً ؛ حضور منظم درجلسات  - با عشق و جدیت قدمها را کارکردن  -  تماس با راهنما  -  مشارکت صادقانه  -  مشورت کردن – صداقت داشتن و . . .

واقعیت دوم  ؛ یعنی اینکه ما بهبود پیدا میکنم و به صلح و آرامش دست خواهیم یافت .

آشتی دوم ؛ یعنی اینکه ما با پذیرش کامل در بهبودی میتوانیم بیماریمان را غیر فعال و آنرا متوقف کنیم


· چرا برای ادامه بهبودی لازم است تا بیماریم را بپذیرم؟

 

همانطور که کتاب پایه میگوید ؛ تمرکز ما باید به روی ماهیت بهبودی باشد نه ماهیت بیماری ، اما ما برای اینکه بتوانیم به روی ماهیت بهبودی خود متمرکز شویم ، لذا ابتدا باید بیماری را بعنوان یک واقعیت  بپذیرم ، واقعیت بیماری ما این است که  ، بوده ، هست ، و خواهد بود  و ناعلاج  و پیشرونده است ، بنابراین اگر ما سعی میکنیم تا ابعاد بیماری خود را بشناسیم ، نه به این علت است که میخواهیم به روی بیماری و تعریف بیماری متمرکز باشیم ، بلکه ما با کنکاش و تحقیق و بررسی در مورد اعتیادمان میخواهیم  تمرکز در ماهیت بهبودی را در خود تقویت و آنرا ارتقاء بدهیم  . در واقع شناخت عمیق از واقعیتهای بیماری  و پی بردن به ویرانگر بودنش  ، تعمق پذیرش ما را در مورد انتخاب بهبودی بعنوان بهترین راه حل ایجاب میکند . ما وقتی بیماری خود را مپذیریم ، نیاز به یاری دیگران را جویا میشویم و دست کمک بسوی آنها دراز میکنیم و دست از خودمحوری برمیداریم . گاهی ما بیماری را شرطی میپذیریم ، یعنی بعضی از ابعاد ، و یا یک بعد از بیماری را نمی پذیریم واین عدم پذیرش به ارکان بهبودی ما صدمات جدی میزند ، ما باید هوشیار باشیم و بیماری خود را با همه ابعادش بپذیریم  ، لذا این موضوع سبب میشود که بهبودی را هم با همه اصول های روحانی و اشکالش بپذیریم ، . . . اینک ما در آستانه مسیر و برنامه بهبودی قرار گرفته ایم و نباید اصول برنامه و بهبودی را شرطی بپذیریم ، بطورمثال بگویم ؛

-من جلسات را مرتب میروم ، ولی قدم کار نمیکنم .

-من قدم کار میکنم ، اما جلسات را مرتب نمیروم .

-من قدم کار میکنم جلسات را هم میروم ، اما در جلسات اداری گروه شرکت نمیکنم .

-و . . . .

ما امروز در آغاز فرایند بهبودی قرار گرفته ایم و با اندک رعایت اصول روحانی توانسته ایم تا ، به زندگی پر متلاطم وپر از دغدغه و ترس خود آرامشی نسبی ببخشیم ، بنابراین آرام ، آرام در حال درک  و کسب مزایای بهبودی هستیم   .

همانطوریکه یک نقص وقتی فعال میشود دیگر نقص ها را تحریک و شارژ میکند  به همین صورت  وقتی یک اصل روحانی و یا کمالی در ما فعال میشود ، باز تاب آن دیگر اصول روحانی و کمال های ما را شارژ و تقویت میکند و آنها را  ارتقاء میدهد .

 

مهدی
19 July 20 , 17:12

ایا اقرار اصول روحانی است

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan