· چگونه میدانم که حالا وقت آن است که به پیش بروم؟
چگونگی اینکه ما فکر کنیم اکنون وقت آن است که به پیش برویم ، بستگی به شوق و اشتیاقی دارد که ما براساس تسلیم کامل به آن دست یافته ایم .
وقتی ما تمایل و اشتیاق برای حرکت بجلو را پیدا میکنیم که درک کرده باشیم که یافته هایمان از قدم یک ارزشمند هستند و در زندگی برای ما کارآیی داشته اند و تا حدود زیادی نتایج نسبی آنها را مشاهده میکنیم ، و لذا ما با ادامه دادن ، به این حرکت امید واشتیاق پیدا میکنیم .
وقتی در ما ، میل و اشتیاق به پیشروی صورت بگیرد یعنی اینکه ، آموخته ها و اصول روحانی در ما موثر واقع شده اند ، یعنی با رعایت اصول روحانی به ما احساس آرامشی دست میدهد که در گذشته برایمان جزو رویاها محسوب می شدند ، در واقع ما شربتی را چشیده ایم که مزه و طعمش با مذاق و سلیقه ما سازگار است و لذا خواهان و تشنه نوشیدن هستیم ..........
ما به اندازه درک و فهم خود از قدم یک ثروتی را برداشت کرده ایم ، بدیهست ، برداشت ثروت از این خزانه بستگی به میزان پذیرش ما دارد ، سپس ما این یافته های را در زندگی خود خرج میکنیم و نتایج مثبت آنرا در زندگی مشاهده میکنیم ، اما فکر میکنیم ، فقط اینها برای ما کافی نیست ، احساس میکنیم هنوز خلاء ها و مشکلاتی داریم که ما را مجاب میکنند تا در حرکت باشیم ، هنوز مسائل و مشکلاتی هستند که ما جویای یافتن پاسخی مناسب و کاربردی برای آنها هستیم از قبیل ؛ مسائلی که به عقل و عدم سلامت عقل ما مربوط می شود ، مسائلی که به روان پیچیده ما مربوط میشود ، مسائلی که به احساس های ما و روابط ما مربوط میشود ، و . . .
در هر صورت ما اکنون آماده ایم برای حرکت کردن بجلو . . .
· درک من ازقدم یک چیست؟
ما همیشه در زندگی گویا محکوم بودیم به رنج بردن و درد کشیدن اما در قدم یک پرده های که همیشه حائل بودن بین ما و یک زندگی با آرامش کنار رفتن و برای ما مسائلی روشن شد که هرگز به تنهایی نمی توانستیم به آنها پی ببریم . ما درهر کدام از بخشهای سیزده گانه قدم یک به درک و مفاهیمی از بیماری و راهکارهای مناسب برای مقابله و متوقف کردن آن دست یافتیم که بطور خیلی خلاصه در زیر عنوان میشود ؛
بخش اول ، بیماری اعتیاد ؛
چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است ، نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما بلکه فقط بیماری اعتیاد است . بیماری اعتیاد تعریف خاص و جامعی ندارد و از چهار بعد اساسی تشکیل شده ( جسمی - روحی - روانی - احساسی ) و بیماری اعتیاد پیشرونده ، مزمن و ناعلاج است ، اما با بهبودی میشود آنرا غیر فعال کرد .
بخش دوم ، انکار ؛
انکار یعنی آن بخش از بیماری که به ما میگوید بیمار نیستیم و مهمترین ابزارش خودفریبی می باشد ، یعنی نقاط منفی خود را ، توجیه و یا آنها را با فرافکنی به برون از خود منتقل میکنیم ، انکار در واقع ابزاری است برای مقاومت کردن در مقابل تغییر کردن که سرچشمه آن از ترسهای ما نشئات میگیرد .
بخش سوم ، آخر خط ، یاس و انزوا ؛
آخر خط یعنی مرگ انکار ، یعنی رسیدن به نقطه ایی که ما دیگر نمیتوانیم مشکلات حاصل از بیماری خودمان را انکار کنیم ، نه برای خود ، نه برای دیگران ، در واقع لحظه ایست که دیگر نمیتوانیم با دروغ و توجیه و یا تصورات باطل ، واقعیت های بیماری خود را انکار کنیم .
بخش چهارم ، عجز ؛
عجز یعنی ، درک این مطلب که ما در مقابل هر آنچه که از بیماری ما سر چشمه میگیرد ناتوان و درمانده هستیم ، در واقع عجز یعنی علیرغم میل واراده برای انجام ندادن کاری منفی نهایتاً آنرا آنجام میدهیم . ما با کار کرد قدم اول عجزهای خود را عمیقاً به خودمان ثابت کردیم ، ما متوجه شدیم که در مقابل هر چیز که کنترول آنرا از دست بدهیم عاجز هستیم ، ما در این بخش از قدم یک متوجه شدیم با اقرار به عجز و ناتوانی در مقابل بیماری به صلح و آرامش و پویایی میرسیم . ما درک کردیم و متوجه شدیم اقراربه عجز سکوی پرتاب بهبودی ماست و ما نه تنها در مقابل مصرف مواد مخدر عاجزهستیم ، بلکه هر زمانیکه نیروی محرک ما در زندگی خارج از کنترولمان باشد عاجز هستیم . در کل ما در مقابل بیماری اعتیاد عاجز هستیم .
بخش پنجم ، غیرقابل اداره شدن ؛
ما در قدم یک ، به دو چیز و یا دو فاکتور اساسی ، اقرار میکنیم ، اول اینکه در مقابل بیماری اعتیادمان عاجز هستیم ، دوم اینکه اقرار میکنیم که زندگیمان غیر قابل اداره شده بود ، در واقع ما با اقرار به غیر قابل اداره شدن زندگیمان ، اقرار اول را تائید میکنیم . در این بخش ما به این مسئله که زندگی ما چه از نظر ظاهر و چه از نظر درونی غیر قابل اداره و از اختیار ما خارج شده بود اقرار میکنیم و متوجه میشویم که تمام اعمال منفی گذشته ما در اثر عجز به بیماری بوده است .
بخش ششم ، بهانه و دست آویز ؛
بهانه و دست آویز نقاطی هستند که ما در برنامه خود جهت لغزش حفظ میکنیم ، بنابراین باید مراقب بهانه ها و دست آویزهای خودمان باشیم ، بهانه های که ما بر حسب شروط و یا براساس شرایط چه خوب و چه بد در آرشیو ذهن خود بایگانی میکنیم ، عاقبت این شروط ذهنی روزی برای ما مشکل ساز میشوند و لذا ما باید آنها را شناسایی و اقرار کنیم .
بخش هفتم ، تسلیم ؛
ما پس از رسیدن به آخر خط و در اثر شکست کامل به نقطه ایی رسیدیم که بدون پیش شرط خود را تسلیم برنامه کردیم و در روند بهبودی وبا حضور درجلسات بهبودی و کارکرد قدم یک متوجه شدیم که ما باید تسلیم خود را کامل کنیم ، تسلیم کامل یعنی ؛ پذیرش بیماری و پذیرش بهبودی و در مقابل آن احساس مسئولیت کردن .
بخش هشتم ، اصل روحانی صداقت ؛
یعنی اینکه ما صداقت را ابتدا از خود و درون خود شروع به تمرین میکنیم ، وقتی ما سعی میکنیم با خودمان صادق باشیم و از خودفریبی دست برداریم با دیگران هم صادق میشویم ، به این ترتیب جایگاه واقعی خود را پیدا میکنیم ، صداقت برای ما در هر سطوحی اعتماد به همراه میاورد و همین اعتماد به ما آرامش می بخشد .
بخش نهم ، اصل روحانی روشن بینی ؛
ما در اثر فعال شدن اصل روحانی صداقت به روشن بینی میرسیم و با شجاعت از باورها و افکارهای مخرب و رفتارهای ناسالم گذشته خود دست برمیداریم ، ودریچه ذهن و افکار خود را به روی باورهای جدید ومثبت و افکارهای نو و سازنده باز میگذاریم ، در واقع درک مهم ما از روشن بینی موقعی به اوج خود میرسد که در میابیم ؛ نیازی نیست ما در زندگی رنج ببریم و همیشه بخواهیم با ترس و دغدغه و آشفتگی زندگی کنیم ، ما میتوانیم از عقاید مخرب و باورهای ناسالم و مضر خود دست برداریم ، ما میتوانیم با باز نگه داشتن افکار خود و جذب باورهای سازنده خود را درمسیر بهبودی قراربدهیم و مطمئن هستیم بدینوسیله راهی برای بهتر زندگی کردن وجود دارد .
بخش دهم ، اصل روحانی تمایل ؛
حضور مرتب و مستمر ما در عرصه های بهبودی نشان دهنده شوق و تمایل ماست ، ما در اثر صداقت و روشن بینی به درک عمیقی رسیدیم که شور واشتیاق ما را برای حضور حقیقی در جلسات بهبودی و کلاسهای قدم ، رقم زد ، بنابراین ، ما این شور و شوق و اشتیاق را همان درک از اصل روحانی تمایل میدانیم
بخش یازدهم ، اصل روحانی فروتنی ؛
ما با دست یافتن به مثلث بهبودی ( صداقت ، روشن بینی ، تمایل ) به فروتنی دست یافتیم ، این اصل روحانی به ما اعتماد به نفس و عزت به نفس عطاکرد ، زیرا ما را متقاعد کرد که باید جایگاه واقعی و حقیقی خود را بعنوان یک انسان پیدا کنیم و همینطور بدانیم که ما هم مثل دیگران فقط یک انسانیم ، نه کمتر و نه بیشتر ، و اگر در برهه ای از زندگی بعلت بیماری خسارتهای زده ایم ، بدون اینکه مسئول بیماریمان بوده باشیم اما با فروتنی و با مسئولیتی که در قبال بهبودی داریم این خسارتها را میپذیرم و سعی میکنیم که آنها را جبران کنیم .
بخش دوازدهم ، اصل روحانی پذیرش ؛
اصول روحانی ، ما را سرانجام به نقطه ایی رساندن که به یک پذیرش حقیقی و درونی رسیدیم ، و درک ما را از اصل روحانی پذیرش تعمق و تعالی بخشیدن ، و لذا فهم و درک ما را همین اصول نسبت به تسلیم در مقابل بیماری ، بعنوان واقعیت اول ، و بهبودی را بعنوان واقعیت دوم به پذیرش کامل رساندن و سپس ما با این پذیرش به صلح و آرامش رسیدیم .
بخش سیزدهم ، حرکت بجلو . . ؛
در این بخش ما به این درک وفهم رسیدیم که هرچند قدم یک در زندگی ما نتایج و پیامدهای مثبت و فراوانی به همراه آورد ، اما ، احساس میکنیم برای ما کافی نیست ما هنوز مشکلات عدیده ای در بخشهای روان و عدم سلامت عقل و عدم تعادل در بخش احساسات و روابط و بطور کلی در زندگی و هنر زندگی کردن داریم که مایلم به حرکت خود در این زمینه ادامه بدهیم . . . . .
* * *
مطلبی که در این سوال حائز اهمیت است ، این است که ، نمی پرسد ؛ فهم یا دانسته خود را از قدم یک بیان کنید ، بلکه میگوید درک خود را بیان کنید و همانطوریکه میدانیم " درک " مرتبه ایی بالاتر از فقط دانستن است ، ای بسا کسانی که میدانند و خیلی هم میدانند ، ولی باز لغزش میکنند .
درک در حقیقت فقط دانستن عقلی نیست ، بلکه ، هم یک فهم عقلی و استدلالی است و هم یک فهم حسی وقلبی است ، بنا بر این درک یعنی ؛ فهم عقلی + فهم حسی وقلبی = درک
درک ما از قدم یک این است که ؛ اقرار میکنیم که در برابر اعتیادمان عاجز هستیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود .
درک ما از قدم یک این است که ؛ ما بیماریم و نیاز به کمک داریم و بیماریمان فردی نیست ، نا علاج و پیشرونده و مزمن و فوق العاده زیرک و با هوش و صبور است ، ولی ما با بهبودی میتوانیم آنرا غیر فعال کنیم . و در یک کلام ما دیگر نمی توانیم مواد مصرف کنیم و از مصرفمان لذت ببریم ، در واقع تاریخ مصرف ما تمام شده ، ما امروز راهی پیدا کرده ایم که میتوانیم بدون مصرف هیچگونه مواد مخدر زندگی کنیم و از زندگی خود لذت ببریم .
اما نتیجه و درک کلی ما از قدم یک ، همان جمله مقدس کتاب پایه است که میگوید ؛
مفهوم قدم اول این است که ما دیگر مجبور به مصرف نیستیم ، این برای ما آزادی بسیار بزرگی است
· دانش و تجربه گذشته من چگونه بر روی کار کردن این قدم تاثیر گذاشت؟
ما ندانسته یکسری دانش و تجربه های گرانمایه از دوران مصرف و زمان فعال بودن بیماری بدست آوردیم ، تجربه های که با پوست و گوشت و استخوان خود درک کردیم ، تجربه های که برای آنها ، درد کشیدیم .... رنج بردیم ............. ترور شدیم ...... زخم زبان ازعزیزترین کسانمان شنیدیم و لذا نتیجه این تجربه ها در زمان بهبودی ما را یاری دادند و درک ما را از قدم یک تعالی بخشیدن .
ما این دانش و تجربه ها را آسان بدست نیاوردیم ، تجربه ها و دانش گذشته ما مدت زیادی از عمر گرانمایه ما را سیاه و غم انگیز کرد ، ما قیمت و بهاء هنگفتی برای بدست آوردن این دانشها و تجربه ها پرداخته ایم ، از قبیل ؛ زندگیمان ...... جوانیمان .......... اعتبارمان ............ شخصیتمان ،...... زندان هایمان ....... تنها ماندن و در تنهایی گریه کردن هایمان و خیلی چیزهای دیگر . . . ، اما نکته قابل تامل این است که دردها و رنجهای گذشته ما ، امروز تبدیل به ثروتی سودآور برایمان شده اند که ما ندانسته در کیسه وکوله بارخود ، از گذشته با خود آورده و گنجی را در آن اندوخته کرده ایم ، در واقع رنجهای ما سرانجام گنجهای ما شدند ،
لذا سرمایه ما از گذشته که همان تجربه های تلخ ازبیماری فعالمان بود ، که داری دو ویژه گی اساسی میباشد . که ما اصطلاحاٌ به آن علم و حلم میگویم .
علم یعنی ؛ دانش نظری ، که ما در اثر تکرار و مکرارات در زمان بیماری فعال به آن دست یافتیم .
تجربه یعنی ؛ دانش عملی ، که ما در اثر تکرار تجربه های عملی و مکرر به آن دست یافتیم .
بنابراین ، کسب دانش همراه با تجربه های عملی گذشته ، برایمان امروز شرایطی رقم زدند تا ما از قدم یک درک شفاف تری پیدا کنیم ، مثلاً بعنوان نمونه ؛
-در قدم یک وقتی میگوید جایگزینی فقط مشکل ما را بیشتر میکند ، سریع این منطق را میپذیریم زیرا در گذشته ، هزاران بار آنرا تجربه و درد کشیده ایم .
-همینطور در رابطه با عدم کنترول و مصرف کردن ، و یا اینکه ما همیشه در حالت عدم تعادل هستیم ، و یا اعمال ما همیشه با افراط و یا تفریط همراه است را به راحتی میپذیریم .
-همینطور وقتی در قدم اول در باره بیماری اعتیاد و مفهوم آن و ابعاد آن صحبت میشود ، در اثر تجربه ها و دانشی که با خود همراه داشتیم ، سریع به بیماری و غیر قابل اداره شدن زندگیمان اقرار کردیم و با تجربه ها و دانش گذشته که حاصل شکست کامل در زندگیمان بود ، بهبودی را بعنوان بهترین و تنها راه حل درمان خود پذیرفتیم و خود را تسلیم کامل برنامه کردیم .
ما از دردها و رنجهای گذشته خود ، که حاصل از بیماری اعتیاد بود سپاسگزاریم ، زیرا باعث شدند تا ما ، امروز چراغ بهبودی و مشعل آزادی ورهایی خود را بیافروزیم .
ما چگونه به جایی رسیده ایم که نتایج روش زندگی خود در گذشته را دیده ایم و پذیرفته ایم که نیاز به روش جدیدی برای زندگی داریم، اما احتمالاً هنوز نمی توانیم درک کنیم که زندگی بهبودی چغدر غنی است . در حال حاضر ممکن است رهایی از اعتیاد فعال کفایت کند، اما به زودی درک می کنیم خلایی را که توسط مواد مخدر و یا دیگر عادات وسواسی و اجباری، پر می کردیم، نیاز به بر طرف شدن دارد. کار کرد قدم های دیگر آن خلا را پر خواهد کرد. مرحله بعدی از سفر بهبودمان ، قدم دوم است.