Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

17بهمن

 17بهمن                                  من نمیتوانم—ما میتوانیم

«خود را توجیه کرده بودیم که به تنهایی میتوانیم موفق شویم و زندگی را بر این اساس ادامه دهیم. نتایج کار ما فجیع بود و در نهایت هر یک از ما باید اقرار میکردیم که خودکفایی دروغ است.»

کتاب پایه

v

«من نمیتوانم، ما میتوانیم.» این حقیقت ساده ولی اساسی در ابتدا درباره اولین نیاز ما به عنوان اعضای NA صادق است: با هم میتوانیم پاک بمانیم، اما وقتی از یکدیگر جدا میشویم، در جمع همنشینان بد قرار میگیریم. برای دستیابی به بهبودی، به حمایت سایر معتادان نیز احتیاج داریم.   

خودکفایی تنها از توانایی ما برای پاک ماندن جلوگیری نمیکند. با یا بدون مصرف مواد مخدر، اراده شخصی قطعاً به فاجعه منجر میشود. برای هر چیزی از کالاها و خدمات گرفته تا عشق و دوستی به افراد دیگر وابستهایم، در حالی که اراده شخصی ما را دائماً با همان افراد در جنگ و جدال میاندازد. برای یک زندگی رضایتبخش به هماهنگی با دیگران احتیاج داریم.

سایر معتادان و افراد در جوامع ما تنها کسانی نیستند که به آنها وابستهایم. نیرو، یک خصیصه انسانی نیست، ولی برای زندگی به نیرو نیاز داریم. این نیرو را در نیرویی برتر از خود مییابیم که راهنمایی و قدرت مورد نیاز ما را تأمین میکند. وقتی تظاهر به خودکفایی میکنیم، خود را از منبع قدرتی که برای هدایت مؤثر ما در زندگی لازم است، محروم میکنیم: نیروی برتر خود.   

خودکفایی نتیجهای در بر ندارد. ما به معتادان دیگر نیاز داریم؛ به افراد دیگر نیاز داریم؛ و برای زندگی رضایتبخش به نیرویی برتر از خود نیاز داریم.

v

فقط برای امروز:  حمایت سایر معتادان در حال بهبودی؛ هماهنگی با دیگران در جامعه خود؛ و مراقبت نیروی برتر خود را جستجو میکنم. من نمیتوانم، ولی ما میتوانیم. 

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

سلامت عقل
6فوریه 17 بهمن
قبل از آمدن به نارانان می گفتم من عاقلم و معتاد دیوانه است.عزبزمعتادم خارج از کنترل بود .او چند روزی نا پدید می شد .پول قرض می کرد و هرگز پس نمی داد واز خانواده و دوستانش دزدی می کرد .هر کاری می کرد تا از خماری نجات یابد او چندین سال را در زندان گذ انده و چندین بار باز پروری داشته اما هنوز هم به این رفتار دیوانه وار ادامه می داد.
من از طرف دیگر التماس کردم ،خواهش کردم گریه کردم ،نگران شدم و هر حیله ای را امتحان کردم گول زدم و رشوه دادم تا او را وادار به ترک کنم.وقتی این کارها جواب نداد نگران شدم و سعی کردم خراب کاری های او را با پرداخت قرض هایش پاک کنم اما خودم را بیمار کردم هزاران دلار برای جمع آوری خبر از زندان ها و خرابه ها خرج کردم .بیشترین وقت آزادم را صرف رفتن به زندان می کردم و ساعت ها در اتاق ملاقات می نشستم .همه این کارها را به نام عشق انجام می دادم  فکر می کردم این بار آخر است فکر می کردم او خسته شده و تغییر خواهد کرد.
شرکت در جلسات نارانان را با این نیت شروع کردم تا از معتاد محافظت کنم و یاد بگیرم چطور اعتیادش را کنترل کنم.به جلسات رفتم ،گوش کردم ،راهنما گرفتم و نشریات نارانان را خواندم .بعد متوجه شدم که شروع کرده ام به یاد گیری مطالبی در مورد اعتیاد و اینکه چگونه تحت تاثیر آن قرار گرفته ام .پی بردم که من هم درست به اندازه معتاد دیوانه بودم .رفتارم عجیب و غریب و اجباری بود .مدتی طول کشید اما دانستن حد و مرز هایم را آغاز کردم و بعد از هزاران بار شنیدن و گفتن دعای آرامش بلاخره پیام را در یافت کردم .سپس برای بر داشتن قدم دو آماده شدم.


تفکری برای امروز:
من برای کمک به نیروی برترم مراجعه می کنم و امیدوارم که نیروی برترم می تواند سلامت عقل را به من باز گرداند.این نه وظیفه من ،نه جایگاه من،و نه در توان من است که دیگران را کنترل کنم.وقتی احساس می کنم که بایدفرد دیگری را کنترل کنم یا تغییر بدهم به خودم یاد آوری می کنم که این فکر دیوانگی است.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

17 بهمن
وقتی که قدم دوم در مورد ایمان به نیروی برتر جهت سلامت عقل صحبت می کند، برای من چیزی جز بیش از توانایی عملکردهای مسئولیت پذیری، واقعیت گرایی و همچنین یک راه معقول زندگی، تمایل به تفریح، اوقات فراغت و ایجاد سرگرمی می باشد.
من گمان می کنم که باید به خوشی و تفریح بعنوان یک سرگرمی خاص فکر کنم. این مستلزم تجهیزات خاصی نیست، احتیاج به سفر کردن ندارد و هرگز از مد نمی افتد. وقتی که می خندم، می دانم که نیروی برترم آرامش مرا تقویت می کند. اگر من نتوانم چیزی جز مشکلاتم را ببینم، دیدی محدود پیدا خواهم کرد. پا برجا بودن بر روی این مشکلات به آنها اجازه می دهند تا مرا کنترل کنند. البته، آنچه را که مربوط به خودم می باشد باید انجام دهم و همچنین لازم است که زمان رها کردن را نیز یاد بگیرم.وقتی مدتی را به بازی کردن اختصاص می دهم، یا به خندیدن و لذت بردن، از خودم مراقبت می کنم . موضعی را به نیروی برترم می دهم تا در بقیه امور از من مراقبت کند.

یادآوری امروز


یک خنده مطلوب یا مشغول شدن به فعالیتی می تواند باعث تعالی روح من شود و ذهنم را پاک کند. من با افزودن بعضی روشنایی ها به امروزم خود را تجدید قوا خواهم کرد.
" اکنون در هر شرایطی بدنبال خوشی هستم و نیروی برترم خدای خوشی هاست و به من یاد آوری می کند که خودم را زیاد جدی نگیرم."


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

17 بهمن
امروز احساس قدرتی دارم که از قدرت خداوند ناشی می‌شود و این قدرت مرا در تغییر و رُشد کمک می‌کند. برای کسب این قدرت نیاز داشتم در ابتدا باید از قدرت محدود خودم رها شوم. منیت من مزاحم است. زیرا خداوند برای هر کسی به اندازه‌ی ظرفیت او به قدرت زندگی و حل مشکلات را عطا کرده است. فقط عده‌ای هستند که در اثر عدم آگاهی و یا بیماریشان نتوانستند از زیر بار مسؤلیت زندگی خود برآیند و توانایی استفاده از قدرت بی‌حد خداوند را نداشته‌اند. این عده با تسلیم شدن و اظهار عجز در مقابل اراده‌ی بیمار و زندگیشان خواستار کمک خداوند هستند. امروز تسلیم شدن و اظهار عجز و اقرار به ناتوانی معنی مُردن در بی‌غیرتی نیست، بلکه قبول این واقعیت است که شرایط پیش آمده خارج از تحمل و قدرت من است و نیاز به کمک کسی دارم که توانایی انجام آن را دارد. امروز با شهامت گرفتن از قدرت خداوند به پا می‌خیزم و سعی می‌کنم. تا با امید تازه زندگی آشفته‌ام را سروسامان دهم. آیا من تلاش‌های بی‌حاصل را جهت کنترل شرایط و دیگران متوقف می‌کنم؟
تلاش کن و نتیجه را به خداوند بسپار!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

هفدهم بهمن:   هرچیز را می توان معین کرد مگر چگونه زیستن را!

   زمانی که با برنامه آشنا شدم تصمیم گرفتم شرکت مرتب در جلسات را در اولویت قرار دهم. این موضوع را با کارفرمای خود در میان گذاشتم و از او درخواست کردم تا اجازه دهد روزهایی را که قرار است در جلسه شرکت کنم تا دیر وقت در شرکت نمانم. او که مایل بود قطع مصرف کنم با درخواستم موافقت کرد. پس از قطع مصرف در قدم اول به این باور رسیدم که اختیار زندگی از دستم خارج است. قادر نبودم طبق برنامه ریزی زندگی کنم و زندگیم باری به هر جهت بود. کارفرمایم آدمی منظم بود و همیشه از کارکنان می خواست تا کارهای شرکت به موقع و درست انجام شود و به همین دلیل کارکنان دل خوشی از او نداشتند. پس از چند ماهی که به شرکت در جلسات ادامه دادم او از من خواست تا جهت انجام کارهای شرکت تا دیر وقت در شرکت بمانم،امّا من برنامه های دیگری هم برای زندگی داشتم. روزی کارفرمایم درست در لحظه پایان کار اداری با پروژه ای اضطراری نزدم آمد. او بدلیل کارهایی که برای زندگی شخصی خود برنامه ریزی کرده بود نمی توانست در شرکت بماند. از من خواست که در شرکت بمانم. درخواست او را رد کردم زیرا خواهرم از شهری دور به ملاقاتم آمده بود. به مرور دریافتم من نیز مانند دیگران لازم است در زندگی برنامه ریزی داشته باشم و بر اساس آن عمل کنم.

برای امروز، حد و مرز خود را معین و در برابر نیازها و تمایلات خود انعطاف پذیر خواهم بود.

18بهمن

 این یک آزمایش نیست  18                          بهمن

«...خداوندی مهربان را پیدا کردهایم که میتوانیم به او پناه ببریم.»

کتاب پایه

v

برخی از ما با این احساس به بهبودی روی میآوریم که سختیهای زندگی مجموعهای از آزمایشهای دنیوی است که جهت آموختن چیزی به ما طراحی شده است. این اعتقاد وقتی حادثهای دلخراش روی میدهد و ما ناله میکنیم که «نیروی برتر من دارد مرا آزمایش میکند!» کاملاً مشهود است. متقاعد میشویم که وقتی شخصی به ما مصرف مواد را پیشنهاد میدهد، بهبودی ما در معرض آزمایش قرار گرفته است یا وقتی با موقعیتی روبرو میشویم که میتوانیم عملی غیر اخلاقی را بدون گرفتاری انجام دهیم، شخصیت ما مورد آزمایش قرار گرفته است. حتی ممکن است فکر کنیم وقتی به خاطر مصیبتی بزرگ در زندگی گرفتار عذابی دردناک شدهایم، ایمان ما مورد آزمایش قرار گرفته است.

اما نیروی برتر مهربان بهبودی، شخصیت یا ایمان ما را آزمایش نمیکند. گاهی در زندگی اتفاقاتی میافتد که به ما آسیب میرساند. بسیاری از ما بدون مرتکب شدن به اشتباه عشق را از دست دادهایم. برخی از ما تمام ثروت مادی خود را از دست دادهایم. تعداد کمی از ما حتی در غم از دست دادن فرزندان خود به سر میبریم. در مواقعی ممکن است زندگی شدیداً دردناک باشد، اما نیروی برتر دردی را بر ما تحمیل نمیکند. در عوض، این نیرو دائماً ما را حمایت میکند و در مواقعی که خود قادر به حرکت نیستیم به ما کمک میکند. زخمی در زندگی وجود ندارد که خداوندی که درک میکنیم نتواند بر آن مرهم گذارد.

v

فقط برای امروز:  ایمان دارم که اراده نیروی برترم برای من خوب است و من مورد رحمتش قرار گرفتهام. در مواقع نیاز از نیروی برترم یاری میخواهم. 

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

تصمیمات
7فوریه    18بهمن
وقتی اولین بار به نارانان آمدم مشکل تصمیم گیری داشتم .بیشتر از پنج سال با همسری مصرف کننده زندگی کرده بودم که خشونت روحی ،عاطفی و گاهی جسمی به همراه داشت.اینکه بگذارم او تمام تصمیم های زندگیمان را بگیرد آسانتر بود چون وقتی او خوشحال بود همه ما خوسحال بودیم.بد رفتاریهای او برای من عادی به نظر می رسید اما چهار فرزند کوچکمان بی گناه و آسیب پذیر بودند اکثر اوقات فکر می کردم  دیگر بیشتر.از این نمی توانم ،اما اینطور نشد تا زمانی که به نارانان پیوستم و فهمیدم کهچنه تنها می توانم برای خودم تصمیماتی بگیرم بلکه روی تصمیمی که میگیرم بایستم.من و فرزندانم نمی خواستیم با اعتیاد فعال زندگی کنیم.
با کار کرد برنامه نارانان و کمک دوستان نارانانی توانستم یک تصمیم اساسی بگیرم اما آنقدر محکم بود که زندگی مرا تغییر داد .دوستان نارانانی در هر مرحله به من کمک می کردند که مادر بهتر و قویتری برای فرزندانم باشم.هر روز یاد می گیرم که تصمیم هایی بگیرم .گاهی هنوز هم تصمیم هایی که زندگی را تغییر می دهند آسان نیست .اما می دانم که با نارانان و نیروی برترم همه چیز امکان پذیر است.

تفکری برای امروز:
با حمایت و عشقی که از گروه نارانان در یافت می کنم می توانم کنترل زندگیم را به دست بگیرم و کار هایی رت که برای من و عزیزانم درست است انجام دهم .امروز می دانم که می توانم تصمیم بگیرم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

18 بهمن
سالها سوگوار فقدان یک برچسب بودم تا بیماری روحی مرا تفسیر کند و مرا به انجمن آورد. می خواستم بگویم، من یک کنترل کننده، مقتدر، مراقب و تثبیت کننده هستم.
اگرچه آنها بعضی از نواقص شخصیتی مرا تفسیر می کنند، این برچسب ها نشان خود را از دست می دهند. من به سادگی به دنبال یک محدودیت یا مشکل در پی بهبودی نیستم.
هدفی که در الانان برای آن تلاش می کنم روی هم رفته شامل حس خوب بودن می باشد. فعالیت من در این هدف با جستجوی بهبودی یافتن از اثرات الکلیسم فرد مورد علاقه ام در زندگی ام، شروع می شود. اما الانان امروز حتی چیزهای بیشتری به من پیشنهاد می کند.همانطور که رشد و بهبود می یابم، در می یابم که مدت زیادی بطول نمی انجامد تا به سادگی بقا یابد.
اصول و ابزارهایی که مرا در این موضع قرار می دهند می توانند به من کمک کنند تا یک زندگی غنی و تکامل یافته ای را خلق کنم.
امروز وقتی می کویم که از اعضاء الانان سپاسگزارم، من در یک مشکل خاص صفر نیستم، اما همکاری کردن بیشتر در یک سری موقعیتها می تواند منجر به سلامتی روحی، جسمی و معنوی شود.


یادآوری امروز

همانطور که هرگز به سیر پیشرفت معنوی ام خاتمه نمی دهم، دید وسیع تری به بهبودی خواهم داشت.
« در الانان ما معتقدیم که زندگی برای رشد یافتن است، هم ذهنی و هم روحی.»


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

18 بهمن
ما قادر نیستیم دیگران را از وابستگی‌های مادی و عاطفی و افکاری و رفتاری رها سازیم. توانایی نداریم تا دیگران را نصیحت کنیم. ولی امروز با تقسیم تجربیات و همدردی در گروه و به عنوان یک دوست به هم کمک می‌کنیم و چگونگی رهایی از وابستگی را از زبان رهاشدگان می‌شنویم. امروز می‌دانم که من به صورت معجزه‌آسا قادر به تغییر و یا غلبه کردن به وابستگی‌ها و یا کنترل فکر کسی نیستم و یا کسی را به صورت یدک کشیدن، تمام شرایط بهبودی را برایش فراهم نمی‌کنم. هر کسی نیاز دارد که تغییرات و رُشد در برنامه را خودش شخصاً تجربه و شروع کند و اعضای قدیمی گروه هم آماده هستند، تا در موقع کمک خواستن به او کمک نمایند. زمانی که درمانده و بی‌هدف بودیم از خداوند تقاضای کمک کردیم. وقتی ناامید از همه جا شدیم به سمت او دست دراز کردیم. وقتی در مقابل کنترل زندگی و بیماریمان عاجز و ناتوان شدیم، در مقابلش تسلیم شدیم، آنگاه معجزه‌ها شروع می‌شود. آیا باز هم فکر می‌کنم انسان‌ها و یا اراده‌ی خودم به تنهایی می‌تواند به من کمک کند؟
بهبودی با یاری خداوند میسر است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

هجدهم بهمن:   تجربه مدرسه بسیار با ارزش است، اما انسانهای نادان چیزی از آن نمی آموزند.

   در نخستین هفته های شرکت در جلسات، یکی از اعضاء مرا آگاه نمود که بها دادن به اعتیاد مرا به کجا خواهد کشاند. او برایم تعریف کرد که یک بار تصمیم گرفته بود تا با کاهش تعداد سیگارها قطع مصرف کند اما موفق نشد. بار دیگر تصمیم گرفت تا پاکت سیگار خود را در جایی بگذارد که دسترسی به آن بسیار دشوار باشد، اما باز هم موفق نشد. بار دیگر تصمیم گرفته بود سیگار و فندک را در اتومبیل و آن را در مسافتی دور از منزل پارک کند، اما بعد از شش بار رفتن و آمدن مجبور شده بود سیگار و فندک را با خود به منزل بیاورد.

برای امروز، از دیوانگی تلاش برای کنترل مصرف رها هستم.

19بهمن

 19بهمن                              راهنما کیست؟

«...راهنمای NA عضوی از معتادان گمنام است، که از برنامه بهبودی ما پشتیبانی میکند و

 مایل به برقراری رابطهای ویژه، حمایتگر و دوطرفه با ماست.»

جزوه اصلاح شده راهنما گرفتن و راهنما شدن

v

راهنما کیست؟ شما فردی که پس از اولین جلسه خود با او قهوه میل میکنید، میشناسید. فرد سخاوتمندی که مرتباً تجربه بهبودی را به رایگان با دیگران در میان میگذارد. کسی که مرتباً با بینش حیرت آوری درباره نواقص شخصیتیتان شما را شگفت زده میکند. کسی که به طور مرتب تکمیل قدم چهارم را به شما یادآوری می کند، کسی که به قدم پنجم شما گوش می دهد و به کسی نمی گوید که چه آدم عجیب و غریبی هستید.    

وقتی به حضور فردی که به او احساس تعلق می کنیم، عادت می کنیم، به تدریج مسلم پنداشتن این مسائل برای ما کاملاً آسان میشود. شاید برای مدتی عصبانی شویم و به خود بگوییم «بعداً با راهنمای خود تماس میگیرم، اما اکنون باید خانهام را تمیز کنم، به خرید بروم، به دنبال آن چیز جذاب بروم...» بنابراین با مشکل مواجه می شویم و از اینکه کجا اشتباه کردهایم متعجب خواهیم شد.

راهنمای ما نمیتواند ذهن ما را بخواند. مراجعه و درخواست کمک، به خود ما بستگی دارد. چه در کارکرد قدمهای خود به کمک نیاز داشته باشیم یا خیر، واقعیتی دائماً به کمک ما میآید تا افکار عجیب و غریب خود را سر و سامان دهیم یا صرفاً دوستی به کمک ما میآید و این وظیفه ماست که از او درخواست کنیم. راهنمایان افراد صمیمی، باخرد و شگفتانگیزی هستند و تجربه آنها از بهبودی از آن ماست—تنها باید از آنها بخواهیم. 

v

فقط برای امروز: از وقت، عشق و تجربهای که راهنمایم با من در میان گذاشته، سپاسگزاری میکنم. امروز با راهنمای خود تماس میگیرم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

شما می توانید خودتان را تغییر دهید
8فوریه   19بهمن
هفت سال برای ادامه زندگی ام و حفظ سلامت عقل ،تلاشی نومیدانه داشتم.تا بالاخره روزی دستم را برای کمک دراز کردم و نارانان را یافتم .به قتل وخودکشی خیلی نزدیک بودم.مثل یک معتاد به مواد باید به ته خطی دردناک و تحقیر آمیز می رسیدم و بدون کمک نیروی برترم نمی توانستم ادامه دهم.یک دوست خوب بهبودی مرا به اولین جلسه برد و افرادی را که آنجا دیدم به من گفتند"بازم هم بیا".آنچه که در اولین شب و شب های بعد شنیدم این بود که باید باعشق رها کنم و از تلاش برای تغییر همسرم دست.بردارم این چیزی نبود که برای شنیدنش به آنجا رفته بودم .آنها  باید به من  می گفتن چطور همسرم را نجات دهم نه اینکه بگذارم رنج بکشد و احتمالا بمیرد.مدت زیادی طول کشید تا فهمیدم آنه چه می گفتند اینکه "کمک"من مانع می شود تا او به دنبال بهبودی برود.تا وقتی که می توانست از من برای ادامه مصرفش سو استفاده کند دلیلی نداشت قطع مصرف کند.
بلاخره او چهار سال ونیم قبل به ته خط رسید چون توانی برای ادامه نداشت.درخواست کمک کرد و به سمت بهبودی رفت .از نارانان و برنامه بهبودی او متشکرم تا زمانی که ما به طور منظم به جلسات خود برویم  و در جمع افرادی که مانند ما رنج کشیده و راهی را یافته اند باشیم به طور عادی زندگی می کنیم.
تفکری برای امروز:
من دخالت نمی کنم و مانع عواقب اعتیاد فعال نمی شوم چون با این کار مانع بهبودی می شوم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

19 بهمن
اگرچه راههای زیادی برای رام کردن اسب وجود دارد، اما نقطه نظر عمومی بر این است که: تنها چیز مهم به هم نریختن تعادل روحی اسب است. کره اسب، توله سگ و بچه های کوچک مملو از احساسات خوش زندگی هستند. برای خوشی من چه اتفاقی رخ داده است؟ الکلیسم که هر نقطه از زندگی منو لمس کرده، روح مرا ویران کرده است. الانان، حمایت ، راهنما، قدم ها وسنتهای دوازده گانه ای به من میبخشد ، که به من اجازه میدهدتا روح شکسته خود را بهبود بخشم. بهبودی من وقتی شروع شد که جنگ کردن با خدایی را که به روح فراموش شده من احترام میگذاشت را پیدا کردم. آن خدایی است که میتواند مرا به خود واقعی ام برگرداند.
امروز خالصانه تلاش می کنم تا در شبدرها گردش کنم، طغیان نکنم و برای سرزنده بودنم جشن بگیرم. این راهی است که خداوند خود را لمس می کنم.

یادآوری امروز

بگذار امروز برای خوشی روحم جشن برپا کنم.به نوبه خود مانند یک بچه حس کنجکاوی، شگفتی، شوق و لذت خود را حفظ می کنم.ممکن است لمس کردن آنرا به دست نیاورده باشم،اما میدانم که هنوز وجود دارد.من مشکلاتم را برای مدت کمی کنار خواهم گذاشت و آنچه را بطور اساسی به معنای سرزنده بودن می باشد را تصدیق میکنم.
« زندگی برای من یک شمع کوچک نیست.بلکه مشعل تابانی است که آن را لحظه ای در دست نگاه میدارم و می خواهم که آن را تا حد امکان روشن و تابان حفظ کنم، قبل از بدست گرفتن آن برای نسل ها و دوره های آینده.»


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

19 بهمن
پس از سال‌ها زندگی در کنار اصول برنامه و دقت در آن دریافتم، که من نه تنها در مقابل بیماری وابستگی خودم ناتوان هستم. بلکه قادر نیستم کسان دیگر را هم در مقابل وابستگی‌ها آشنا سازم. امروز می‌دانم که توانایی من بسیار محدود و انرژی کسب شده هر روزه برای 24 ساعت دوام دارد. اقرار به عجز و ناتوانی در برابر وابستگی‌ها و کنترل دیگران و تغییر دادن شرایط و دنیا نه تنها ما را به درماندگی نمی‌کشد، بلکه تسلیم بدون قید و شرط پیروزی است. امروز قادر نیستم کسی را نجات بدهم فقط امکان آن را دارم که تا تقسیم تجربیات شخصی خودم و دعا کردن بتوانم در مسیر بهبودی به کسی کمک کنم. آیا هنوز هم نقش خداوند را بازی می‌کنم؟ امروز سعی می‌کنم تنها با امکانات و تجربیات خودم به یک تازه‌وارد به گونه‌ای کمک کنم. که وی حق انتخاب داشته باشد. امروز آغوش خود را به روی همدردی می‌گشایم و با بوسیدن و نوازش وی شاید مقداری از درد وی را تسکین دهم. تا در محیطی امن و مطمئن تصمیم خودش را بگیرد. من هرگز نیروی‌برتر کسی نمی‌شوم و اجازه نمی‌دهم کسه هم نیروی‌برتر من شود.
فقط انتقال تجربه!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

نوزدهم بهمن:   من متأهل بودن را دوست دارم این خیلی عالی است که آن انسان منحصر به فرد را می یابی تا در باقی عمر خود، او را آزار دهی.

   من بیست و پنجمین سالگرد ازدواج والدینم را به یاد دارم. مادرم دوست داشت جشن باشکوهی برگزار کند زیرا فکر می کرد پدرم آنقدر زنده نخواهد ماند که بتواند پنجاه سالگی ازدواجشان را جشن بگیرند. پدرم معتاد به الکل و نیکوتین بود. پدرم در پنجاهمین سالگرد ازدواجشان زنده ماند و زمان آن رسیده بود که میهمانی بزرگ دیگری ترتیب دهیم. مادرم نمی توانست لباس مناسبی بیابد پس برای خود یک دست لباس دوخت، کاری که تا به حال هرگز انجام نداده بود. چند روز قبل از جشن لباس آماده شده بود اما اندازه مادرم نبود. مادرم دوستی داشت که در گذشته خیاط بود اما خیاطی را کنار گذاشته بود. فرصتی برای خرید لباس نبود پس با دوستش تماس گرفت و لباس آماده شد. قبل از شروع جشن، باران شدیدی باریدن گرفت و لباس مادرم خیس و چروک شد. مادرم به آن اهمیتی نداد و توجه خود را بر هدف آن روز متمرکز نمود. آیا چند بار اتفاق افتاده که در زندگی هدفی مشخص کرده ام اما مسائل حاشیه ای مرا از هدف اصلی دور کرده است؟

برای امروز، گاه گاهی تأمل و توجه خود را بر هدف اصلی ام متمرکز می نمایم.

20بهمن

 خویشتنپذیری  20                                    بهمن

«وقتی خود را میپذیریم، احتمالاً برای اولین بار میتوانیم دیگران را در زندگی خود بدون قید و شرط بپذیریم.»

جزوه خویشتن‌پذیری

v

از اولین خاطرات خود به یاد داریم که بسیاری از ما هرگز احساس تعلق نمیکردیم. صرف نظر از بزرگی جمع خود، همیشه خود را از جمعیت جدا میدانستیم. برای «سازگاری با شرایط» جدید دوران سختی را به سر میبردیم. از ته دل باور داشتیم که اگر به دیگران اجازه شناخت خود را بدهیم، ما را طرد میکنند. احتمالاً اعتیاد ما، در این جو خودمحوری به تدریج پیشروی میکرد. 

بسیاری از ما درد انزوای خود را با روحیه مبارزهطلبی پنهان میکردیم. در واقع به مردم دنیا میگفتیم «به من نیاز ندارید؟ پس من هم به هیچ کدام از شما نیاز ندارم. من مواد مخدر دارم و میتوانم از خود محافظت کنم!» هر چه اعتیاد ما بیشتر پیشروی میکرد، حصارهایی که در اطراف خود میساختیم، بلندتر میشد.

وقتی به تدریج از سوی سایر معتادان در حال بهبودی پذیرفته میشویم، این حصارها رفته رفته سقوط میکنند. با پذیرفته شدن از سوی دیگران، شروع به یادگیری اصل مهم خویشتنپذیری میکنیم و وقتی شروع به خویشتنپذیری میکنیم، میتوانیم بدون ترس از طرد شدن به دیگران اجازه دهیم در زندگی ما شرکت کنند.  

v

فقط برای امروز: در NA پذیرفته شدهام؛ با شرایط جدید سازگاری پیدا میکنم. امروز پذیرفتن دیگران در زندگیام بیخطر است.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

آسودگی  
9فوریه   20 بهمن
امروز به کلاس یوگا رفتم .کلاس یوگای من یک حالت درمانی دارد.در آنجا مربی بر اساس ناراحتی که هر شاگرد تحمل می کند،تمرین،کشش و حالت ها را تنظیم و مشخص می کند.مربی از هر نفر می پرسد که از لحاظ احساسی  ،عاطفی،روحانی و جسمی چطور هستند.امروز وقتی همه را بر رسی کرد و نوبت به من رسید به او گفتم که کاملا احساس آسودگی می کنم.
امروز احساس نگرانی ،وحشت و رنج های گذشته از بین رفته اند.وقتی مراقبه می کردم می توانستم آن زمان های آزار دهنده را به یاد بیاورم  اما با همان سرعتی که وارد ذهنم شده بودن به آسانی رفتند بدون اینکه مرا بهم  بریزند یا مرا در موقعیتی قرار دهند تا سعی کنم غیر ممکن را ممکن کنم."اگر"،"کاش"و.....دیگر کافی است.
به خاطر بر نامه نارانان و سالها تمرین "رها کردن"و سپردن عزیزانم به مراقبت نیروی برترشان می توانم از این حالت آرام ذهنم لذت ببرم.فعالیت و خدمت در جلسات نارانان به من آرامش ،آسودگی و امید داده است.از طریق نشریات و مشارکت در جلسات یاد می گیرم که اعضای دیگر چگونه زندگیشان را تغییر داده اند.با حمایت عاشقانه خانواده نارانان و به کمک نیروی برترم توانسته ام زندگیم را تغییر بدهم.ابتدا باید بهبودی را در دیگران و در عملکرد می دیدم تا بدانم که امکان پذیر است .
سپس به همان اندازه که قدم ها را کار کرده و اصول را تمرین کردم ،تغییر را در درونم احساس کردم .چه موهبتی!!!!!!
به تازه وارد خوش آمد می گویم چون می دانم برنامه کار می کند.تنها کاری که می بایست انجام دهم کار کرد قدم ها و اعتماد به نیروی برترم است.معتقدم نیروی برترم مرا به مسیری که باید بروم هدایت خواهد کرد .هم چنین یاد میگیرم برای حفظ چیزی که دارم باید آن را با دیگران تقسیم  کنم.

تفکری برای امروز:
به یک تازه وارد پیشنهاد می کنم قبل از اینکه تصمیم بگیرد که آیا نارانان برایش مناسب است یا نه ،حد اقل در شش جلسه شرکت کند.من موهبت های برنامه را تجربه کرده ام با تازه وارد تقسیم می کنم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

20 بهمن
گاهی اوقات فکر می کنم چون مدتهاست به الانان می آیم پس نباید مشکل زیادی داشته باشم. وقتی که مشکلات بروز می کنند، احساس می کنم که چیزی در مورد من یا برنامه در اشتباه است. در واقع، در بعضی روش ها من مشکلات بیشتری از همیشه داشته ام، نمی دانستم که چطور فرد الکلی را تثبیت کنم. ( زندگی من کاملاً کشتارگاه بود، اما سوگند می خورم که فرد خوبی هستم.) امروز کمی دانم که نمی توانم هیچ شخص دیگری را کنترل کنم و با خودم روزانه تلاش کردم تا یک زندگی غنی تر و با معناتری را جستجو کنم. ریسک کردن، مواجه شدن با ترسها، ایجاد تغییرات و صحبت کردن مرا در متن زندگی قرار می دهد. من موظف هستم تا از موانع موجود در اینجا و هرجایی عبور کنم، گاهی اوقات زندگی اهداف مطلوب مرا دنبال نمی کند. من مغلوب شده و می خواهم از زیر پوشش ها و مخفی شدن آزاد شوم. در چنین مواقعی این مطلب به من یادآور می شود که الانان مشکلات را دور نمی کند، اما بینش و شهامتی به من می بخشد تا موانع را از سر راه بردارم.


یادآوری امروز

در برخورد با مشکلاتم آنچه که مهم می باشد، تمایل در بکارگیری ابزارهای بهبودی می باشد نه مدت حضورم در الانان. وقتی که الانان مصونیت از مشکلات را عرضه نمی کند، یک راه درست برای از عهده بر آمدن آنها پیشنهاد می کند.
« مشکلات اغلب ابزارهایی هستند که خداوند برای درک چیزهای بهتر ما را با انها آماده می کند.»


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

20 بهمن
امروز با علاقه و محبت کردن به دیگران می‌توانم به زندگیم معنای عمیق‌تری دهم. می‌دانم با عشق و دوست داشتن دیگران خودم هم مورد لطف و علاقه واقع می‌شوم. امروز محوریت این عشق و علاقه به همنوع فقط از طریق عشق و محبت خداوندی کسب می‌شود و قلب یخی من هرگز توانایی عشق ورزیدن به همنوعان را ندارد. امروز بارهایی از قید و بندهای خودخواهانه تمام طرح‌های کوچک و به دردنخور و بخش آزاردهنده افکارم از بین رفته و یا توانایی آزار مرا از دست داده است. آیا این معجزات فقط به خاطر نزدیکی با خداوند باعث رهایی من از دست عادت و وابستگی و هم‌وابستگی‌ها شده است؟ امروز معجزه‌ی برنامه این است، که خودم را از پیله تنهایی خراج شده و به مردم وصل شوم. سعی کنم با درک آنها و دوست داشتن آنها به ارزش‌های خودم توجه کنم. تا در کنار آنها و تقسیم اشک‌ها و لبخندهایمان با دیگران به عشق مفهوم دهیم. خداوندا: مرا یاری کن تا از حصار تنهایی و انزوای بیماریم خارج شده و ترس‌هایی که مرا از مردم جدا می‌کند، را برای همیشه از میان بردارم!
زندگی در تنهایی مفهوم ندارد!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیستم بهمن:   ما چیزها را آنگونه که هست نمی بینم بلکه آنطور که می خواهیم باشد می بینیم.

   روزی زنی وارد فروشگاهم شد و به دستشویی رفت. سی دقیقه در آنجا ماند بطوری که مشتریان دیگر که در نوبت دستشویی بودند فروشگاه را ترک کردند. کلافه و نگران شده بودم. وقتی از فروشگاه خارج می شد با دید تحقیر و نفرت به او نگاه می کردم خصوصاٌ که هیچ خریدی هم نکرده بود. چند روز بعد که لوله کش را برای باز کردن فاضلاب مغازه کردم توده ای از مو از فاضلاب بیرون کشیده شد. تقریباً یک سال بعد زنی وارد مغازه شد و خواست تا به طور خصوصی با من صحبت کند. تشکر کرد و گفت که در گذشته بی خانمان بوده و روزی از دستشویی فروشگاه برای شستن موهای سر خود برای رفتن به یک مصاحبه شغلی استفاده کرده است. او توانسته بود در استخدام در آن شغل موفق شده و برای خود و فرزندانش خانه ای اجاره کند. روزی که از فروشگاه خارج می شد تصور می کردم او زنی بی فکر و بی ملاحظه است در حالی که او مادری مهربان بود که با نومیدی به دنبال پیدا کردن راهی برای مراقبت از خود و فرزندانش بود. ناگهان هزینه لوله کش در نظرم ناچیز و بی مقدار جلوه کرد.

برای امروز، مشتاق نیکی به انسانها هستم.

21بهمن

 21بهمن                                  تفریح!

«در دوران بهبودی عقاید ما درباره تفریح تغییر میکند.»

کتاب پایه

v

در نگاهی به گذشته، بسیاری از ما متوجه میشویم که در دوران مصرف، عقاید ما درباره تفریح تا اندازهای عجیب و غریب بود. برخی از ما لباس میپوشیدیم و راه پاتوق محله را پیش میگرفتیم. تا زمان طلوع خورشید میرقصیدیم، مینوشیدیم و مواد مصرف میکردیم. درگیریهای مسلحانه بیش از یک بار به وقوع میپیوست. چیزی که زمانی تفریح مینامیدیم اکنون عدم سلامت عقل مینامیم. 

امروز عقیده ما درباره تفریح تغییر کرده است. امروز تفریح برای ما سیری در امتداد اقیانوس، نگاه کردن به جشن دلفینها همزمان با غروب آفتاب در پشت آنهاست. تفریح، گشت وگذار NA یا شرکت در نمایش خندهداری در همایش NA است. تفریح، لباس پوشیدن و رفتن به مهمانی و عدم نگرانی است از وقوع درگیریهای مسلحانه بر سر اینکه چه کسی چه بر سر دیگری آورد.

با لطف نیرویی برتر و انجمن معتادان گمنام، عقاید ما درباره تفریح اساساً تغییر کرده است. امروز وقتی طلوع خورشید را مشاهده میکنیم، معمولاً به این دلیل است که شب قبل، زود به رختخواب میرویم، نه به این خاطر که پاتوقی را در ساعت شش صبح با چشمانی تار به خاطر یک شب مصرف مواد ترک میکنیم و اگر این تنها چیزی است که از معتادان گمنام به دست آوردهایم، همین کافیست.    

v

فقط برای امروز:  از دوران بهبودی خود لذت میبرم! 

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

بحران   10فوریه   21بهمن

برای ما که بحران نا امیدی داشته ایم _یک عبارت آلمانی می گوید:"ما از نا امیدی به بحران می رسیم".وقتی یک روز این جمله را خواندم به زندگیم قبل از نارانان فکر کردم .نا امیدی که وجودم را نا بود کرده بود یک بحران بود.من می خواستم رفتار مخرب معتاد را تغییر دهم و هر حیله ای را امتحان کردم _خشم سر کوفت زدن و سلطه گری ،اما هیچ کدام جواب نداد.
وقتی در خیابانها دنبال معتاد می گشتم و او را پیدا می کردم بیمار می شدم .وقتی به او فکر می کردم مریض می شدم .مدت های طولانی همیشه بحران نا امیدی را احساس می کردم .امروز که هنوز آرزوی بهبودی معتاد را دارم متوجه میشوم بحرانی را که من احساس می کردم به خاطر کارهای خودم بوده چون به افکارم که ناشی از ترس و تردید بود اجازه می دادم مرا از پای در آورد.
امروز وقتی معتاد را نگاه می کنم هنوز برای بهبود یافتنش درد می کشم و همان طور که نارانان به من یاد داده در مورد کمک گرفتن به او پیشنهاد می دهم .از طرف دیگر می دانم که پیشنهاد من دخترم را وادار به تغییر نخواهد کرد .این یکی از تفاوت های بین گذشته و حال من است.
اکنون معتقدم برای جلوگیری از خود تخریبی  هرگز از در خواست کمک  دست برندارم .نارانان منبع کمک است.مرا به جایی می رساند تا درک کنم  می بایست همه چیز را به نیروی برترم بسپارم.
اکنون بیشتر اوقات در تمام جوانب زندگیم خود را در حال در خواست کمک از نیروی برترم می بینم.در این امتحانی که پیش روی من است نیاز به راهنمایی دارم .در گذشته به خانواده های معتادانی که به دنبال کمک و بهبودی بوند حسادت می کردم .اما امروز به آنه حسادت نمی کنم چون می فهمم گر چه ممکن است معتاد بهتر شود ولی شاید آنها با مشکلات متفاوت دیگری روبرو شوند _بحران متفاوت نا امید ب.


تفکری برای امروز:
من باور دارم که در پایان هر روز به تجربیاتم انسان بهتری خواهم بود.خرد واقعی از غلبه کردن بر درد و رنج به دست می آید.بنا بر این خرد حقیقی از غم عبور می کند.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

21 بهمن
الانان یک برنامه بهبودی معنوی است. کلمه " بهبودی " می گوید: چیزهایی را که روزی داشتیم اما از دست داده یا کنار گذاشته ایم را می توانیم دوباره بدست آوریم. در پریشانی زندگی کردن با فرد در حال نوشیدن، مسیر معنوی خود را از دست دادم. زندگی یک بازی بقا بود، یک کار سخت توأم با ترس روزمره.مهم نبود که چقدر خسته بودم، هیچیز برای کمک کردن به نظر نمی رسید.
شاید علتش همین بود که سعی می کردم آنرا با تمام وجوم انجام دهم.به الانان آمده ام تا بدانم راه چاره ای دارم که در اطراف من است و می تواند مرا راهنمایی کند تا بر ترسها و تصمیم های بحرانی ام غلبه کنم و آن یک نیروی برتر است. بدون توجه به نحوه توصیف یک نیروی برتر، این حقیقت برای من وجود دارد و همیشه با من است. من بسیار سپاسگزارم که به خاطر اتصال به معنویتم دوباره بهبود یافته ام و بخش اساسی وجودم را دوباره بدست آورده ام. در نتیجه امروز زندگی من حسی برانگیخته از هدفمندی است که هر لحظه مرا مثل یک موهبت گرانبها خلق می کند.


یادآوری امروز

من یک مخلوق معنوی، قابل اعتماد، امیدوار، همراه با احساسی زیبا هستم.
من منبع نامحدودی از نیروی و راحتی را در اختیار دارم. امروز زمانی را برای توسعه آن اتصال معنوی اختصاص خواهم داد.
هنگامیکه درگیر و پر مشغله هستید، نیم ساعت مراقبه جزء ضروری زندگی است. پس یک ساعت کامل ضرورت پیدا می کند.

 


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

21 بهمن
امروز آرامش برای من معنا و مفهومی به غیر از پذیرش جهان هستی و افراد پیرامونم و شرایط نیست. در زندگی گذشته‌ام آرامش مفهومی به غیر از مرگ و عدم وجود نداشت. آرامش، داشتن تعادل در بین روابط و افکار و احساسات است. با رها کردن و سپردن دیگران به خالق، با اجازه دادن زندگی کردن به دیگران، کنترل نکردن دیگران، احترام به اعتقاد و افکار و رفتار دیگران، ارزش دادن به دیگران و عشق ورزیدن به خود و دیگران و ... امروز تعریف من از آرامش یعنی رها کردن دیگران به صورت عاشقانه به خداوند و دست کشیدن از جنگ و درگیری با همه‌چیز و رهانیدن خود از فشارهای بیرونی می‌باشد. برای دریافتن انرژی مثبت از دیگران و احساس لذت از حضور خداوند اوّلین ابزار داشتن آرامش است. من نیاز به آرامش دارم. تا حق انتخاب پیدا کنم تا دیگران را دوست داشته باشم و شرایط بهبودی را فراهم کنم. خداوندا: به من بیاموز تا در آرامش باقی مانده و بدانم که در این دنیا چه خبر است. آنچه مهم است من در راه و جریانی قرار دارم که باید به سمت جلو حرکت کنم.
خداوندا، آرامشی عطا فرما!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیست و یکم بهمن:   انسان چیزی را می بینند که برای آن آماده است.

   مانند بسیاری از مردم در اوضاع اقتصادی پس از یازدهم سپتامبر من نیز دارای شغل کاذب بودم. من شغلی پاره وقت داشتم که پاسخ هزینه های ماهانه مرا به سختی می داد. در یکی از روزهای بسیار سرد درست پیش از سال نو به خواربار فروشی رفتم. لباس شیک پوشیده بودم و ظاهرم پولدار به نظر می رسید. زنی به همراه کودکی در کالسکه به من نزدیک شد و برای خرید خواربار از من درخواست پول کرد. واکنش طبیعی من می توانست این باشد که او را از خود دور کنم و یا اینکه پیشنهاد کنم که به همراه من به داخل فروشگاه بیاید خوار و بار مورد نیاز خود را بردارد و من پول آن را پرداخت کنم. اما در عوض کیف پول خود را بیرون آوردم و هرچه پول در آن وجود داشت یعنی کمتر از بیست دلار به او دادم و به سمت باجه خودپرداز بانک رفتم و پول بیشتری برداشت کردم. در آن لحظه به طرز باشکوهی احساس سعادت می کردم. من توانسته بودم ناخودآگاه تمام پولی را که همراه داشتم ببخشم و پول بیشتری برداشت کنم. من هر روز تلاش بسیاری برای رهایی از نگرانی جهت رسیدن به نیازهای فردا انجام می دادم اما در این تجربه دریافتم که آن چه بدان نیاز دارم فقط مربوط به همین لحظه است.

برای امروز، فقط به لحظه اکنون فکر خواهم کرد.

22بهمن

 از نفرین به شکرگزاری 22                           بهمن

«در دوران بهبودی خود، بسیار قدرشناس شدهایم.... به یک بیماری مبتلا هستیم، ولی قطعاً بهبود پیدا میکنیم.»

کتاب پایه

v

اعتیاد فعال تفریح نبود؛ بسیاری از ما به سختی از آن جان سالم به در بردیم. اما پرخاشگری در برابر این بیماری، افسوس خوردن از اینکه چه بر سر ما آورده، تأسف خوردن از شرایطی که برای ما به وجود آورده—این مسائل فقط ما را در وضعیت روحی تلخ و رنجشآوری محبوس نگاه میدارد. مسیر آزادی و رشد با پایان یافتن تلخی، با پذیرش آغاز میشود.    

درد و رنجی را که اعتیاد به وجود آورد، نمیتوان انکار کرد. با این حال، این بیماری باعث شد به معتادان گمنام بیاییم.؛ بدون وجود این بیماری نعمت بهبودی را نه جستجو میکردیم و نه مییافتیم. این بیماری از طریق منزوی کردن، ما را مجبور کرد به انجمن پناه ببریم. از طریق عذاب کشیدن، تجربه لازم برای کمک به دیگران را کسب کردیم. اعتیاد با وادار به تسلیم این فرصت را به ما داد تا در برابر مراقبت نیرویی برتر و مهربان تسلیم شویم.

برای هیچ کس ابتلا به اعتیاد را آرزو نمیکنیم. اما این حقیقت در جای خود باقیست که ما معتادان همواره به این بیماری مبتلا هستیم—و علاوه بر این، بدون این بیماری هرگز نمیتوانیم سفر روحانی خود را آغاز کنیم. هزاران نفر سراسر زندگی خود را به دنبال آنچه ما در معتادان گمنام یافتهایم جستجو میکنند: انجمن، احساس هدفمندی و ارتباط آگاهانه با نیرویی برتر. امروز از هر چیزی که این نعمت را برای ما به ارمغان آورده، سپاسگزاری میکنیم.

v

فقط برای امروز:  حقیقت بیماری خود را میپذیرم و نعمت بهبودی خود را دنبال میکنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

احساسات    11فوریه 22بهمن

چه مسخره به نظر می رسد که گریه برای خانم ها مناسب است.و برای آقایان نا مناسب.می گویم مسخره است،چون در خانواده ام تنها مردی هستم که احساساتم را آشکار نشان می دهم .همسرم درجلسات شرکت نمی کند چون می گوید:"آنجا فقط بایدبنشینم و گریه کنم."اما من وقتی شیپور مراسم تدفین یک سرباز قدیمی نواخته می شود گریه می کنم .وقتی یک فیلم با پایان خوش تمام می شود گریهومی کنم .وقتی "سرود ملی"را می شنوم گریه می کنم .هم چنین زمانی که در باره معتاد زیاد فکر میکنم گریه میکنم.
من دلیل همسرم را برای شرکت نکردن در جلسات نارانان را می پذیرم اما برای من خوب است که دردها وهیجان هایم را ابراز می کنم!من اکراه همسرم را ازصحبت کردن در مورد معتادان زندگیمان قبول دارم.در عین حال می دانم صحبت و گریه به من کمک میکند که بیماری ناشی از اعتیاد را بهتر بپذیرم .من می توانم این حقیقت را بپذیرم که هیچ کنترلی ندارم پس هیچ توقعی ندارم .ابراز احساسات برای من بخشی از فرایند طبیعی بهبودی است.نیروی برترم می داند که درد و رنج آسیب و احساسات دیگر با عشق من به معتاد همراه است.
من به طور منظم در جلسات نارانان شرکت می کنم.وقتی در یک جلسه مشارکت می کنم احساسات و نیروی سر کوب شده ام دیگر مثل سابق وحشیانه نیستند.این نشان دهنده تمرین من از اصول نارانان است.من از گوش کردن به داستان های دیگران بهره می برم و احساس می کنم از آنها انرژی می گیرم.


تفکری برای امروز:
حضور منظم در جلسات به من امید و نیرو می بخشد.ابراز احساسات به من اجازه می دهد تا بهبودی پیش  بروم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

22 بهمن
اغلب چندین بار خیالی در سر داشتم تا انرا دنبال کنم، اما قبل از شروع آن، چون بسیار بزرگ و مستلزم تلاش زیادی بنظر میرسید، آن را رها کرده ام؟ برگشتن به مدرسه، رفتن به سینما، رفتن به یک سفر، عوض کردن شغل، تمام اینها و بسیاری از اهداف دیگر در ابتدا می توانند سخت به نظر برسند. الانان به من یادآوری می کند " آنها را ساده بگیرم" به جای داشتن یک دید دشوار نسبت به آنها می توانیم بله سادگی به آنها نزدیک شویم، فقط با برداشتن یک قدم در یک روز من می توانم اطلاعاتی جمع کنم و بیش از اینکاری انجام ندهم. پس وقتی که آماده هستم، می توانم قدم بعدی را بردارم. دانستن بعضی پاسخ ها و حل هر مشکلی که ممکن است قبل از شروع کار بوجود آید، می تواند برخی فشارها را دفع کند من همچنین
آزاد هستم تا در مورد بعضی امور تلاش کنم و سپس فکرم را عوض کنم من مجبور نیستم قبل از اینکه بدانم هدفم مطلوب هست یانه ، تعهدی در زندگی ام ایجاد کنم.
نقشه های من ممکن است شامل برخی عملکرده و خطرات باشد، اما مجبور نیستم همه اموم را با آنها گلاویز شوم. من می توانم وقت خود را تنظیم کرده و قدم به قدم با گامهای خودم پیش روم و با تمرکز کردن بر روی یک چیز " فقط برای امروز"، چیزهای غیرممکن می تواند دوست داشتنی شود " اگر من آنها را ساده بگیرم."

یادآوری امروز

با کمک الانان و نیروی برترم، شایستگی بسیاری از چیزها، که قبلاً حتی نمی توانستم آنها را تصور کنم ، بدست می آورم. حتی ممکن است توانایی ( شایستگی) دنبال کردن خواستهای قبلی ام را نیز داشته باشم.
" تمام افتخار و شکوه، از جرأت شروع کردن نشأت می گیرد."


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

22 بهمن
گاهی با افرادی در گروه رو به رو می‌شویم که بسیار شکرگزاری می‌کنند و از چیزی شکایت نمی‌کنند. با رفتار متین و توأم با آرامش و رویی گشاده به دیگران خدمتگزاری می‌کنند. ولی باطناً در زندگیشان با مشکلات اقتصادی و اجتماعی و عاطفی دست و پنجه نرم می‌کنند. این افراد بسیار جذاب و پرانرژی هستند. ایستادن در کنارشان و صحبت با آنها به ما انرژی می‌دهد. به راستی آنها چگونه به این جایگاه و آرامش رسیده‌اند؟ امروز الگوهای مناسب و سالم زیادی روبه‌ رویم قرار دارند. می‌توانم با انتخاب مناسب و کمک از خداوند من هم مثل این دوستان پرصلابت و خونسرد، آرامش داشته باشم و یا با انتخاب اشتباه بیمارگونه همیشه حال بدی داشته باشم. وقتی از این دوستان دلیل موفقیت‌شان را می‌پرسم، به اتفاق می‌گویند ما با تسلیم شدن و با وابستگی به خداوند و با امید و عشق و ایمان به همنوعان خود خدمتگزاری می‌کنیم. آیا از تجربه‌ی دیگران برای رسیدن به آرامش درونی سود خواهم برد؟ امروز می‌آموزم تا با تسلیم شدن به اراده‌ی خداوند و توکل کردن به او، می‌توانم پایم را جای پای این دوستان قرار دهم و به آرامش و منظور و هدف برنامه که سعادت من را می‌خواهند برسم. امروز از مشکلات روزمره‌ی دیگران و سرپرستی کردن آنها فاصله می‌گیرم، تا لذت و شکوه آرامش در پناه خداوند را تجربه کنم!
من نتوانستم، ولی ما می‌توانیم!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیست و دوم بهمن:   دیدگاه ما اندیشه و اعمالمان را مدیریت می کند.

   من برای ظاهر اهمیت زیادی قائل بوده و شیوه های گوناگونی را برای خوب به نظر رسیدن امتحان کردم که سیگار کشیدن یکی از بدترین آن ها بود. هر روز صبح زودتر از همه بیدار می شدم تا بتوانم دزدکی از منزل خارج شوم و چند نخ سیگار بکشم. سپس به منزل بر می گشتم و فرزندانم را بیدار و به مدرسه می فرستادم. قبل از رفتن به سر کار دوباره از خانه خارج می شدم و سیگار می کشیدم. وقت ناهار به سرعت به خانه می آمدم لباسهایم عوض می کردم چند عدد سیگار می کشیدم و پس از آن دندانها را مسواک می زدم از نو لباس می پوشیدم و به سر کار بر می گشتم. اگر چه برای پنهان کردن سیگار کشیدن خود بسیار وقت صرف می کردم اما هنوز سعی می کردم بیش از یک پاکت سیگار در روز نکشم. شاید در نظر بعضی این مقدار زیاد نباشد، اما این مقدار یقینا مقدار زیادی از وقت و انرژی مرا هدر می داد و من قادر به قطع مصرف نبودم. عاقبت به انجمن نیکوتینی های گمنام پیوستم. من از این برنامه سپاسگزارم. در این برنامه آموختم تا ظاهر و باطن خود را هماهنگ کنم. اکنون برای رهایی از کارهایی که مایه شرم و خجالتم می شد آمادگی کامل پیدا کرده ام.

برای امروز، از خداوند سپاسگزارم که دیگر مجبور نیستم دزدانه کارهایی انجام دهم که مایه شرم و خجالتم باشد.

23بهمن

 23بهمن                                         زندگی در زمان حال

«از گذشته پشیمان بودیم، از آینده واهمه داشتیم و درباره زمان حال خود آنقدر هم هیجانزده نبودیم.»

کتاب پایه

v

تا وقتی التیامی را که با کارکرد قدمهای دوازدهگانه رخ میدهد تجربه نکنیم، بعید است جملهای صادقانهتر از جمله بالا را پیدا کنیم. بسیاری از ما وقتی به NA میآییم، سر خود را از روی خجالت پایین میاندازیم، درباره گذشته فکر میکنیم و آرزو میکنیم که به گذشته بازگردیم و آن را تغییر دهیم. خیالات و انتظارات ما درباره آینده شاید آنقدر عمیق باشد که در اولین ملاقات خود با کسی که می‌خواهیم با او ازدواج کنیم، احتمالاٌ از خود می‌پرسیم که باید هنگام طلاق از کدام وکیل استفاده کنیم. تقریباً هر تجربهای باعث میشود چیزی از گذشته را به یاد آوریم یا آینده را مجسم کنیم. 

زندگی در زمان حال ابتدا دشوار است. ظاهراً افکار و ذهن ما متوقف نخواهد شد. ما برای لذت بردن از وقت خود مشکل داریم. هر وقت متوجه میشویم افکار ما بر چیزی که همین حالا اتفاق میافتد، متمرکز نیست، میتوانیم دعا کنیم و از خداوندی مهربان برای رهایی از افکار درونی خود کمک بخواهیم. اگر افسوس گذشته را میخوریم، امروز با تغییر شیوه زندگی خود در صدد جبران برمیآییم؛ اگر از آینده واهمه داریم، امروز با احساس مسئولیت زندگی میکنیم.   

با کارکرد قدمها و دعا کردن در مواقعی که درمییابیم در زمان حال زندگی نمیکنیم، متوجه خواهیم شد که آن دوران مانند سابق تکرار نمیشود. ایمان به ما کمک میکند تا فقط برای امروز زندگی کنیم. ما ساعت ها یا حتی روزهایی را سپری کردهایم که به جای گذشته تأسفبرانگیز یا آینده هولناک کاملاً به زمان حال توجه کردهایم.

v

فقط برای امروز:  وقتی کاملاً در لحظه زندگی میکنم، از خوشیهایی که در غیر این صورت شاید از من فرار کنند، استقبال میکنم. اگر مشکل دارم، از خداوند مهربان کمک میخواهم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

سپردن عدم سلامت عقل
12فوریه    23بهمن
تلاش برای ترقی کردن در یک خانواده بی مسوولیت  گاهی این باور را که نیروی برتری وجود دارد.برایم سخت می کرد.نمی توانستم بفهمم چرا این همه اتفاقات وحشتناک برای من پیش می آمد.من انتخاب نکردم که در این موقعیت متولد شوم.احساس می کردم که نیروی برترم مرا طرد کرده و نمی دانستم برای کمک کجا بروم.برای همین انتخاب های ضعیفی داشتم .ازدواج بایک معتاد را انتخاب کردم و تصور کردم می توانم مشکلاتش را بر طرف کنم.
وقتی به نارانان آمدم امید پیدا کردم که یک نیروی بزرگتر از خودم می تواند سلامت عقل را به زندگیم باز گرداند سپس شهامت جلو رفتن در این برنامه را به دست آوردم.من کامل نیستم اما انتخاب می کنم که با تمام توانم برنامه نارانان را کار کنم .به خودم می گویم که با زمان بندی شخصی پیشرفت خواهم کرد .هیچ کس برای پیشرفت من ساعت نمی زند و قضاوت نمی کند .بهبودی را  شروع کردم گاهی به تدریج و گاهی به سرعت .بله من خودم را در پناه نیروی برتری قرار دادم که آن نیرو می تواند سلامت عقل را به من باز گرداند.
به همان اندازه که تسلیم یک نیروی برتر می شوم .انتخاب می کنم دیوانگی ام را کمرنگ کنم. برای کار کردن این قدم روی ذخیره های امیدم کار می کنم.گاهی به خاطر خیانت های گذشته به دست آوردن امید،سخت است .پس به خودم می گویم هیچ کس نمی تواند این برنامه را برای من کار کند.من خودم باید انجامش دهم و فقط در آن هنگام التیام من آغاز خواهد شد.

تفکری برای امروز:
اولین قدم بهبودی من تشخیص وجود مشکل است.قبلاسعی می کردم این کار به.روش خودم انجام دهم ولی نشد .من خواهان آرامش وآسایش هستم که به نظر می رسد اعضای نارانان دارند.می توانم برنامه نارنان را کار کنم و اعتماد داشته باشم که نیروی برترم کمک می کند تا آرامشم را بدست بیاورم.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

23 بهمن
من همیشه به دوستانم و غریبه ها نگاه می کنم و در قبال آنها اظهار نظر می کنم. " او خیلی جذابتر بنظر می رسد اگر ...
یا " برای انجام دادن آسانتر میشد اگر..."
قدم دهم یاداوری روزانه، برای رها شدن از چنین افکاری است.
به من یادآوری می کند تا به تعهد ترازنامه خود ادامه دهم و وقتی اشتباه می کنم بدون معطلی آنرا بپذیرم. هر روز می توانم به خودم نگاه کنم و تصمیم بگیرم چه پیشرفتی داشته باشم. چطور امروز می توانم رشد کنم؟تا پیایان امروز چه کاری برای بهبود و پیشرفت خود می توانم انجام دهم؟ آیا چیزی هست که می توانم آنرا بیاموزم؟ آیا بحران ( مبارزه ای )هست که با آن روبرو شوم؟ آیا یک سری ترسهای قدیمی و کهنه وجود دارند که بتوانم آنها را تجربه کنم؟ قدم دهم به من یادآوری می کند با خودم صادق باشم ، به پیشرفت خود آگاه باشم، اشتباهات خود را بپذیرم و فرصت های رشد یافتن در امروز را تشخیص دهم.


یادآوری امروز


وقتی که طبق ترازنامه خود مسیرم را دنبال کنم، مجبور نیستم مدتها بترسم که در یک موقعیت مبهم و نامعلومی که به سادگی نشأت گرفته از انکار می باشد، واقع شوم. وقتی این ترازنامه را به نیروی برترم واگذار می کنم، می دانم که بسوی رهایی حرکت می کنم.
یک انسان هرگز نباید از اینکه در اشتباه بود شرمگینت باشد، چرا که به عبارت دیگر، او امروز داناتر از دیروز خود است.


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

23 بهمن
یک شخصیت موهومی از قدیم در من وجود داشته که گاهی در درونم فریاد می‌زند، زود باش دیگه. زودتر کاری بکن. یالا از دیگران عقب افتادی. دیگران بردند

و خوردند. امروز این دشمن قدیمی و خرابکار را می‌شناسم. او به قدری در زندگیم خرابکاری ایجاد کرده است، که اعتماد کردن به او و وسوسه‌های فکری به او، یک دیوانگی باور نکردنی است. می‌دانم اگر یک لحظه به او فرصت بدهم، طبق معمول برای صدمین‌بار مرا دچار اشتباه و خطا خواهد کرد. امروز فقط به خودم فرصت می‌دهم که تا با راهنمایم مشورت کنم. اگر وی نبود با سایر دوستان قدیمی در برنامه مشورت خواهم کرد. آیا فهمیده‌ام که مشکلات به آرامی و با دوراندیشی از بین می‌رود؟ آیا می‌دانم که آدم‌های موفق مشاورین خوبی هم داشته‌اند؟ آیا می‌دانم احساسات گذرا هستند فقط باید صبر کرد؟ آیا قادر هستم بدون ایجاد خشم و مشت گره کردن و دندان نشان‌دادن، مشکلاتم را رفع و مسائل را حل کنم؟ امروز با تسلیم شدن به اراده‌ی خداوند و با صبوری و آرامش نتایج معجزه آسای برنامه‌ی خودیاری را می‌نگرم!
به تنهایی هیچ قدرتی نداریم!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیست و سوم بهمن:   حتی اگر در مسیر درست قرار گرفته باشی، اگر فقط بنشینی و کاری انجام ندهی از روی تو خواهند گذشت.

در گذشته همیشه فکر می کردم وجودم یک اشتباه است اما به نظر نمی رسید که برای زندگی هدفی ندارم. بیشتر اوقات سخت مشغول کار کردن بودم و سعی می کردم برای بدست آوردن هر چه بیشتر ارزش های زمینی باهوش تر از دیگران باشم. استراتژی من به جای معنویت بر مادیات استوار بود. در نهایت باانجمن نیکوتینی های گمنام آشنا شدم. در آنجا مرا به خاطر خودم دوست داشتید نه بخاطر اموالم. بدون مصرف نیکوتین آموختم تا در خود کاووش کنم تا دریابم که کیستم و چه چیزهایی ارزش های واقعی در زندگیم هستند. بدینگونه مسیر زندگی و شغلم تغییر کرد. با وجود این امروز هم گاهی به گذشته نگاه می کنم و حسرت آن را می خورم. گاهی به جنبه های به ظاهر خوب شغل گذشته فکر می کنم و وسوسه می شوم که به شغل سابق برگردم. شغل سابقم تمام انرژی ام را می گرفت. من یک معتاد هستم و کافیست یک بحران و مقدار کافی نیکوتین در اختیارم قرار گیرد تا بطور حیرت آوری شروع به کار کنم. اکنون برای تفریح و سرگرمی و انجام خدمات اجتماعی زمان و انرژی کافی دارم و نمی خواهم هرگز آن را از دست بدهم.

برای امروز، افکارم را به مسیری سازنده هدایت خواهم کرد.

24بهمن

 پیوندهایی که ما را به هم متصل میکند  24                 بهمن

«تا وقتی پیوندهایی که ما را به هم متصل میکند از آنهایی که ما را از هم جدا میکند، محکمتر باشد، همه چیز بخوبی پیش خواهد رفت.»

کتاب پایه

v

بسیاری از ما احساس میکنیم بدون NA مطمئناً در اثر بیماری خود میمیریم. بنابراین، وجود آن، تنها طناب نجات ماست. اما عدم وحدت در معتادان گمنام، گاهی اوقات بوقوع می‌پیوندد؛ ما باید یاد بگیریم به روش سازندهای نسبت به اثرات مخربی که گاهی اوقات در انجمن ما رخ میدهد، واکنش نشان دهیم. اگر تصمیم بگیریم به جای مشکل، بخشی از راه حل باشیم، به جهت درستی هدایت شدهایم.  

بهبودی شخصی ما و رشد NA به حفظ جو بهبودی در جلسات بستگی دارد. آیا مایلیم به گروه خود در رویارویی با مشکلات به روش سازندهای کمک کنیم؟ به عنوان اعضای گروه آیا تلاش میکنیم تا مشکلات را با صراحت، صداقت و انصاف برطرف کنیم؟ آیا به جای دنبال کردن اهداف شخصی خود تلاش میکنیم منافع مشترک گروه را در نظر بگیریم؟ و به عنوان خدمتگزاران مورد اعتماد، آیا اثراتی را که اعمال ما ممکن است بر اعضای تازهوارد بگذارد در نظر میگیریم؟

خدمت میتواند هم بهترین و هم بدترین تأثیر را در ما به وجود آورد. اما اغلب از طریق خدمت است که به تدریج با برخی از نواقص شخصیتی مهمتر خود ارتباط برقرار میکنیم. آیا به جای رویارویی با چیزهایی که ممکن است درباره خود کشف کنیم، از زیر تعهدات خدمت شانه خالی میکنیم؟ اگر استحکام پیوندهایی که ما را به هم متصل میکند به خاطر بسپاریم—بهبود یافتن از اعتیاد فعال—همه چیز خوب خواهد بود.  

v

فقط برای امروز:  سعی میکنم که در خدمت انجمن خود باشم. از شناسایی هویت خود واهمه ندارم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

شادی

13   فوریه    24بهمن

در زندگی من بحران ها یکی پس از دیگری وجود دارند.چطور می توانم امکان شاد بودن داشته باشم؟هر ساعت از زندگیم اطراف بازی معتاد می چرخد.مهم نیست چقدر سعی کردم اما نتوانستم از شرایط ناگهانی پیشگیری کنم.مخابرات تلفن ما را قطع کرد چون معتاد پول  را برای مصرف مواد پرداخت.پلیس ماشین مارا توقیف کرد و دسته چک من گم شد.دوستان خیر خواه به من گفتند باید معتادم را با لگد بیرون کنم.آنها مطمعن بودند که اگر این کار را بکنم خوشحال خواهم شد.
اما دوستی که پیشنهاد کرد مرا به جلسه نارانان ببرد می گفت:"شادی هدیه است که ما می توانیم به خودمان بدهیم".من چیزی برای از دست دادن داشتم؟
همان طور که به طرف جلسه می رفتم مردم خوشحال وخندان بودند .من چیزی برای خندیدن داشتم؟؟
در جلسه شنیدم که شخصی می گفت:خوشحالی ،راضی بودن از چیزهایی است که داریم.دیگری گفت او شاد است چون برای خودش حد و مرز گذاشته و مراقبت از خودش را شروع کرده است.
آن شب چیزهای زیادی در باره خودم یاد گرفتم .احساس کردم مایلم به آن جلسه بروم تا یاد بگیرم یک نیروی بزرگتر از خودم وجود دارد که می توانم به او تکیه کنم.تنها کاری که باید می کردم رها کردن بود .ا
مروز می دانم شادی سپاسگزار بودن است .برای آنچه که درست پیش می رود .می توانم رها کنم و از انگشت گذاشتن روی منفی ها دست بردارم .نیروی برترم از من مراقبت خواهد کرد همان طور که نیروی برتر معتاد از او مراقبت می کند.


تفکری برای امروز:
فقط برای امروز به خاطر هر چه که دارم و هر چیزی که نیروی برترم به من می دهد خوشحال خواهم بود.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

24 بهمن
وقتی به الانان آمدم می دانستم یکی از نزدیکانم بسیار می نوشد و می دانم که خیلی خوشحال نبودم، اما فکر نمی کردم به کمک زیادی احتیاج دارم هر هفته به جلسه می رفتم، مگر اینکه کار دیگری وجود داشت و راهنما نمی گرفتم، من رشد کردم اما به آرامی. یک بحران باعث نزدیک شدن بهبودی من شد. وقتی فردی را که خیلی برایم خاص و عزیز بود، از دست دادم، درد و رنجم بیش از آن چیزی بود که بتوانم تحملش کنم. من خوش شانس بودم یاد گرفته بودم تا گوشی تلفن را برداشته و به یکی از دوستان الانانی ام زنگ بزنم این شخص برای حل این بحران به من کمک کرد، اما این فقط یک شروع بود می دیدم که چطور به نیروها و مهارتی الانان برای عرضه داشت، نیاز داشتم.
شروع کردم چندین جلسه در هفته به جلسات بروم، کارهای خدماتی انجام می دادم و با دوستان الانان تماس می گرفتم. بهبودی من واقعاً برانگیخته شد امروز تمرین کردن برنامه در زندگی ام حق تقدم دارد چون می دانم کجا بدون آن بحران مسأله ای را خاتمه بخشم.


یادآوری امروز

گاهی اوقات پیشرفت های عظیم از خلال دردها ناشی می شوند، اما این خود درد نیست که به رشد من کمک می کند، بلکه پاسخ من به آن است که به من کمک می کند، آیا من از جریان تجربه و تداوم دردهایی که باعث الهام بخشیدن تغییراتی که به رشد من کمک می کنند، رنج می برم؟ انتخاب حق من بود.
" من در الانان یاد گرفته ام که در هر موقعیتی بدنبال فرصتی برای رشد کردن باشم. این رفتار به من اجازه می دهد تا غنائم معنوی بسیاری از دردهایی که تجربه می کردم بدست آورم."


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

24 بهمن
امروز می‌دانم که مشکلات به هر شکل توانایی دارند، تا مرا دچار دردسر کنند. آیا مشکلات قدرت به هم زدن آرامش من را دارند؟ آیا من خودم اجازه رُشد به آنها را می‌دهم؟ امروز اصول برنامه‌ی خودیاری قدرت و توانایی آن را دارد، که مرا به مرور در مقابل مشکلات و اتفاقات قدرتمند کند. امروز مشکلات می‌توانند با یک موضوع ساده مانند. قبض تلفن یا ترکیدن لوله‌ی آب منزل، اتصالی برق پریز، خرابی رادیو یا تلویزیون و یا دعوای خانوادگی و... خودنمایی کرده و مرا دچار دردسر کند. امروز متکی بودن به قدرت و اراده‌ی خود برای حل مسائل روزمره و رفع کردن مشکلات کافی نیستند، بلکه پذیرش شرایط و اتکا به اراده و قدرت خداوند می‌تواند، ما را در رویارویی با مشکلات موفق نماید. آیا انتظار داریم همه‌ی مشکلات یکباره رفع شوند؟ می‌دانم که خیلی از مشکلات پیش آمده قابل رفع شدن نیست و تنها می‌توان با پذیرش آن مشکلات، از آزار آن رها شد. مشکلاتی مثل مرگ عزیزی یا بلایی مثل تصادف و یا سیل و زلزله و ... خداوندا: به من قدرت رویارویی با مشکلات را عطا فرما!
زندگی بدون مشکلات معنا ندارد!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیست و چهارم بهمن:   می دانم خداوند چیزی بیش از حد تحمل به من نخواهد داد. ای کاش تا این اندازه به من اطمینان نداشت.

   پس از برداشتن قدم های دوازده گانه متوجه شدم که در زندگی دارای هدف منحصر به فردی هستم که رسیدن به آن فقط به خودم بستگی دارد، هدفی که فقط منحصر به من است و هیچ کس دیگری غیر از خودم مسئول رسیدن به آن نیست. یکی از دوستانم یک جلسه کارگاهی در مورد کشف و راه های رسیدن به اهداف در زندگی شخصی تشکیل داده بود. در آن کارگاه شرکت و فهرستی از اهداف و راه های رسیدن به آن ها را تهیه کردم. انجام فهرست ترسناک به نظر می رسید. لازمه رسیدن به آن اهداف این بود که همه چیز را زمین بگذارم و توجه خود را فقط معطوف به رسیدن به آن ها کنم. در طی مراقبه های روزانه به حقیقت بزرگی رسیدم. اهداف من مربوط به من و مسئولیت رسیدن به آن نیز بر عهده من است. این آگاهی مرا بیدار ساخت تا بدانم آیا کاری که انجام می دهم مرا به هدفم نزدیک و یا از آن دور می کند. حق انتخاب با من است که به هدف نزدیک و یا از آن دور شوم.

برای امروز، مسئولیت پذیری و نظم و ترتیب در انجام امور را انتخاب می کنم.

25بهمن

 25بهمن                          صداقت و روحانیت

«حق ما نسبت به خداوندی که درک میکنیم، کامل و بدون قید و شرط است. از آنجا که این حق در اختیار ماست، اگر قرار است از لحاظ روحانی رشد کنیم، لازم است درباره اعتقاد خود صداقت داشته باشیم.» 

کتاب پایه

v

در جلسات، در مواقع تفریح، در صحبت با راهنما، از دوستان NA درباره روش درک نیروی برترشان میشنویم. «سازگاری با شرایط» و پذیرفتن عقاید دیگران آسان است. اما همان طور که هیچ فرد دیگری نمیتواند بهبودی ما را به عهده بگیرد، روحانیت هیچ فرد دیگری نمیتواند جای روحانیت ما را بگیرد. ما باید شناختی از خداوند را که واقعاً برای ما مؤثر است صادقانه جستجو کنیم.

بسیاری از ما این جستجو را با دعا و مراقبه آغاز میکنیم و با تجربیات خود در بهبودی ادامه میدهیم. آیا در مواردی نیرویی فراتر از نیروی خود برای رویارویی با مشکلات در اختیار ما گذاشته شده؟ در مواقع گرفتاری وقتی با آرامش به دنبال راهنمایی بودهایم، آیا آن را یافتهایم؟ به اعتقاد ما چه نوع نیرویی ما را هدایت کرده و موجب استحکام ما شده است؟ چه نوع نیرویی را جستجو میکنیم؟ با پاسخ به این پرسشها، از نیروی برتر خود شناخت کافی پیدا میکنیم تا به هنگام درخواست از او برای مراقبت از اراده و زندگی خود احساس امنیت و اطمینان پیدا کنیم.

شناخت موقتی از خداوند میتواند در کوتاه مدت مؤثر واقع شود. اما در دراز مدت باید نسبت به نیرویی برتر شناختی شخصی پیدا کنیم؛ زیرا وجود این نیرو ما را در دوران بهبودی هدایت میکند.    

v

فقط برای امروز:  نیرویی برتر از خود را جستجو میکنم که میتواند به رشد روحانی من کمک کند. امروز اعتقادات خود را صادقانه بررسی میکنم و نسبت به خداوند شناختی شخصی پیدا میکنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

دوست داشتن یک معتاد
14 فوریه
      25بهمن
اگردوازده سال پیش کسی به من می گفت عاشق مردی می شوم که پانزده سال است سابقه اعتیاد به هرویین داشته و با او ازدواج می کنم،می خندیدم .اما دقیقا این اتفاق افتاد.
به طور یقین احساس نمی کردم که در این دنیا دلهر ه ای داشته باشم .به علاوه من چهل سال داشتم و در دهه شصت بزرگ شده و به شانزده کشور سفر کرده بودم شغل خوبی داشته و آن را دوست داشتم .با تمام خلاقیت ها ،خام و بی تجربه نبودم .سازگار ،خوشحال و خاطر جمع بودم که می توانم هر چیزی را که سر راهم  قرار گیرد تا حدی روبه راه کنم.من نمی دانستم که نمونه واضح یک وابسته متقابل و یک حمایتگر ناسالم هستم.
پنج سال قبل دست از حمایت نا.سالم برداشتم.بلاخره با این حقیقت کنار آمدم که و معتاد هر دو بی عقل بودیم و اگر من فاصله نگیرم ،یکی از ما یا هر دو می میریم.
کاش اینقدر منتظر نمی ماندم و ای کاش زودتر پذیرفته بودم که در مقابل اعتیادش عاجزم و هر دو را از رفتار خود تخریبی نجات می دادم مدت ها طول کشید تا چیزی را که افراد نارانان در تمام مدت به من می گفتند باور کنم:رها کن و بگذار از عواقب تصمیم هایش رنج بکشد تا شاید به دنبال بهبودی برود.
این سخت ترین کاری بود که تا به حال در زندگیم انجام داده بودم  اما مرا نجات داد.


تفکری برای امروز:
دوست داشتن یک معتاد نیاز مند قطع وابستگی با عشق است من می توانم یک معتاد را بدون دخالت در رفتار  و عادت های او دوست داشته باشم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

25 بهمن
احساس عدم تعلق یک مشکل در تمام زندگی ام شده بود این احساس بطور خاصی در اولین جلسه ای که به الانان آمدم، تحقق داشت. حضور یافتن اشتباه به نظر می رسید چون هیچ فرد الکلی در خانواده ام نبود. این پدربزرگ و مادر بزرگ من بودند که می نوشیدند. در اولین جلسه یاد گرفتم که الکلیسم یک بیماری خانوادگی است. این بیماری نه تنها بر فرد مصرف کننده، بلکه بر افراد تحت مراقبت او نیز مؤثر است. به علاوه اثرات این بیماری از یک نسل به نسل دیگر منتقل می شود. وقتی که برخی اثرات این بیماری را شنیدم، مقطعی از شخصیت خود را تشخیص دادم. برای اولین بار در زندگی ام با مردمی بودم که می دانستند در این مدت چه تحمل کرده ام. امروز بوضوح می بینم که در حقیقت تحت تأثیر این بیماری خانوادگی بوده ام. الانان راهی به من پیشنهاد کرد که به سهم خود این الگوی خانوادگی را بشکنم. من می توانم با انتخاب بهبودی از شر این گردونه رهایی یابم.


یادآوری امروز


در الانان افرادی را پیدا کردم که همچون تعداد کمی از مردم درک می کردند. اگر من تحت تأثیر نوشیدن فرد دیگری واقع شده ام، شکی نیست که من به آنجا تعلق دارم.
" مهم نیست چه مشکلی وجود دارد و مهم نیست که ممکن است چه احساس خاصی داشته باشم ، در این همبستگی مردان و زنانی با داستانهایی مشابع وجود دارند که کمک ، راحتی و امید را در خلال بهبودی در الانان یافته اند."


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

25 بهمن
وقتی تلاش می‌کنم امور را طبق روش سلیقه‌ای خودم اجرا کنم، جز شکست و ناامیدی بهره‌ای نخواهم برد. امروز سعی می‌کنم به جای تلاش بی‌نتیجه‌ی حل مسائل آنها را رها کنم و بگذارم با روش و اراده‌ی خود مشکل را رفع و حل کند و من با اطمینان خاطر نیرو و انرژی خود را صرف برطرف کردن نواقص شخصیتی و بهبودی و امور عادی زندگی خود کنم. امروز با دعا و مراقبه کردن از خداوند خواهش می‌کنم. که اراده و خواست خودش را بر روی زندگی من اجرا کند و قدرتی به من عطا فرماید، تا از پس انجام آن برآیم. آیا متوجه هستم که من مشکل بیماری عادت و وابستگی دارم و نیاز است برای رفع آن یک برنامه‌ریزی مستمر و هر روزه بکنم، تا از پس آن برآیم. کسانی در برنامه‌ی خودیاری موفق هستند. که دائم در جلسات و مشارکت‌ها شرکت می‌کنند و بهبودی خود را در رأس همه‌ی برنامه‌های خود قرار می‌دهند. زندگی در نزد یک وابسته ارزش واقعی خود را ندارد. با ساده‌ترین فکر و رفتار خودش را به‌خطر می‌اندازد. آیا ارزش زندگی و بهبودی خودم را می‌دانم؟ آیا من قدر برنامه را می‌دانم؟
زندگی طبق اصول برنامه ارزش دارد!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیست و پنجم بهمن:   شاید نباید به هرجا می رفتم، اما عاقبت کسی شدم که می خواستم.

   شاید باور کردنی نباشد که سال ها قبل از پیوستن به انجمن نیکوتینی های گمنام می دانستم معتاد به نیکوتین هستم و به طور مبهم از دوازده قدم آگاه بودم. از تجربه اولین بار مصرف تا آخرین بار، زندگی من از هر لحاظ غیر قابل اداره شده بود. در دوران مصرف روزی به همراه خواهر کوچکترم برای دیدن خواهر بزرگترمان که صاحب فرزند شده بود به مسافرت رفتیم. دیدار بسیار خوبی بود. او و همسرش یک اتومبیل داشتند که بیشتر اوقات با آن به محل کار خود می رفتند. خواهر کوچکترم در خانه می ماند و از نوزاد نگهداری می کرد. بعد از چند روز شوهر خواهرم از او خواست که قطع مصرف کند و گفت که دیگر برایش سیگار خریداری نمی کند. خانه آن ها تا نزدیکترین فروشگاه سه کیلومتر فاصله داشت. روزی در راه بازگشت از فروشگاه زیر سیگاری اتومبیل پر از فیلتر سیگارهای مصرف شده بود و یکی از فیلترها در حال دود کردن بود. توجهم به خاموش کردن فیلتر بود که از جاده منحرف و قبل از پرت شدن به دره واژگون و متوقف شد. این یکی از شواهد فراوان غیر قابل اداره بودن زندگیم بود که آن را می دیدم اما درک نمی کردم.

برای امروز، با چشمان باز به زندگی می نگرم و شواهد غیر قابل اداره بودن آن را تشخیص خواهم داد.

26بهمن

 بیداری روح 26                                بهمن

«آخرین چیزی که انتظار داشتیم، بیداری روح بود.»

کتاب پایه

v

تعداد کمی از ما وقتی به اولین جلسه معتادان گمنام آمدیم از ته دل آرزوی تهیه ترازنامهای شخصی را میکردیم یا اینکه معتقد بودیم در روح ما خلأیی روحانی وجود دارد. از اینکه در شرف آغاز نمودن سفری هستیم که روح خفته ما را بیدار خواهد کرد، تردیدی نداشتیم. 

قدم اول مانند ساعت زنگداری که صدایی رسا دارد، ما را به حالت نیمه بیدار در میآورد—اگرچه در این لحظه ممکن است مطمئن نباشیم که آیا مایل به برخاستن از رختخواب هستیم یا شاید میخواهیم پنج دقیقه بیشتر بخوابیم. دست مهربانی که در هنگام کارکرد قدمهای دوم و سوم شانههای ما را نوازش میکرد، باعث میشود که بایستیم، بدن خود را به حالت کشیده دراز کنیم و خمیازه بکشیم. برای نوشتن قدم چهارم و مشارکت کردن قدم پنجم باید خواب را از چشمان خود کنار بزنیم. اما وقتی قدمهای ششم، هفتم، هشتم و نهم را کار میکنیم، متوجه اشتیاقی در قدم برداشتن خود و شکفتن لبخندی بر لبهای خود میشویم. با کارکرد قدمهای دهم و یازدهم روح ما زیر باران آواز میخواند و بعد با خروج از خانه به قصد بیدار کردن دیگران قدم دوازدهم را کارمیکنیم.        

مجبور نیستیم که ادامه زندگی خود را در رخوت روحانی سپری کنیم. شاید دوست نداشته باشیم صبح از خواب برخیزیم، اما وقتی از رختخواب بیرون میآییم، تقریباً همیشه از این کار خشنود هستیم. 

v

فقط برای امروز:  برای بیداری روح خوابآلود خود از قدم دوازدهم بهره میگیرم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

آنچه می توانیم تغییر دهیم:خودمان
15 فوریه 
    26بهمت
پسر معتادم بدون غذابود.بنا بر این بیرون دویدم تا ب ایش مقداری غذا بخرم .اول بر رسی کردم تا مطمعن شوم غذای مورد علاقه اش را میدانم.موتور ماشینش خراب شده بود به او پول دادم موتور دیگری بخرد.لباس هایش کثیف بود آنها راشستم و خشک کردم .موبایلش خاموش شده بود چون نتوتنسته بود شارژ ماهانه را بپردازد آن را هم پرداختم.خلاصه اگر از گرسنگی ضعیف می شد چطور می توانست شغلی پیدا کند نمی توانست برای کار یا مصاحبه رانندگی کند لباس های کثیفی داشت و نمی توانست برای تماس کار فرما در دسترس باشد.احساس می کردم اگر همه کارها برایش انجام دهم او می تواند با خیال راحت یه کار پیداکند .چه اشتباهی!
او باخیال راحت مواد مصرف می کرد.
بلاخره به نارانان برگشتم و در یافتم تنها کسی که می توانم تغییر دهم خودم هستم.من به جای کمک کردن ،حمایت ناسالم می کردم و سعی در کنترل معتاد داشتم.می خواستم معتاد شغلی داشته باشد.او مایل بود فقط کار خودش را بکند و من هم حمایتش می کردم .به دقت در باره دعای آرامش فکر کردم .قبلا چند بارآن را شنیده بودم  و همیشه تصور می کردم یک عبارت منفی است.چون فکر می کردم همه چیز باید تغییر کند.اکنون بلاخره می فهمم معنی این دعا چیست؟ من در مورد خودم هر چیزی را می توان تغییر دهم اما در مورد دیگران هیچ چیز را نمیتوانم.


تفکری برای امروز:
امروز اآرامش اینکه می دانم فقط مسوول خودم هستم لذت میبرم .چه آسایش!!!!


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

26 بهمن
من می توانم از این حقیقت که یک بازمانده هستم مغرور باشم. من با تلاشهای زیادی توانستم در موقعیتی، دقیقاً جایی که امروز هستم واقع شوم. امروز می دانم که بزرگتر از مشکلاتم هستم.
امروز انسان با شکوه و کاملی شده ام من سرمایه ای از تجربیات دارم که می توانم با مشارکت کردن آنها را بکار گیرم. لازم نیست که از مشکلات آینده بترسم، چون امروز می دانم با راهنمایی نیرو و آگاهی که از الانان بدست آوردم توانایی روبرویی با هرآنچه را که زندگی برایم می آورد، بدست می آورم.هرچند روزی به زندگی ام بصورت یک تراژدی نگاه میکردم، اما امروز با توجه به تجربیاتم دیدی متفاوت پیدا کرده ام. من می دانم در نتیجه آنچه که قرار گرفته ام فرد قوی تری هستم.


یادآوری امروز


اگر من انتخاب کننده هستم، می توانم به هرچیزی که در زندگی ام رخ می دهد بعنوان موهبتی که می توانم یاد بگیرم و رشد یابم، احترام بگذارم. امروز چیزهای مثبتی که درون موقعیت های مشکل پنهان شده و به من اجازه خشنودی می دهند، پیدا خواهم کرد ممکن است از یک حق شناسی کوچک که می تواند کمک کند، متعجب شوم.
" وقتی که هوا به اندازه کافی تاریک می شود، می توانید ستاره ها را ببینید."


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

26 بهمن
دلواپس نبودن راجع به کسی و یا موضوع‌‌ای به خصوص فقط در یک صورت و مورد امکان دارد. که بدون هیچ برنامه‌ای از قبل تعیین شده، زندگی و مشکلات خود را به دست باکفایت خداوند منان بسپارم و خودم فعالیت کنم. امروز در آرامش و ایمان سعی خواهم کرد، در راستای خواست خداوند به تلاش خود جهت بهبودی و اجرای اوامر خداوند در جهت کار و کسب و درآمد تلاش کنم و نتایج مثبت و منفی تلاشم را دنبال نکنم. آیا می‌دانم که قبلاً به دنبال نتیجه‌ی بهتر و مثبت انرژی صرف می‌کردم. ولی هرگز نتیجه‌ی دلخواهم را کسب نکرده‌ بودم. امروز قادر هستم کارهای ضروری روزمره خود را انجام داده و بدون ترس از نتیجه‌ی آن زندگی آرام و شیرینی را تجربه کنم. امروز می‌دانم هرکسی را بهرکاری ساخته است. من هم در راستای اراده‌ی او هستم. خداوند نقش کارگردان امور زندگیم را دارد و من هم با دلگرمی از حضور خداوند در کنارم، نقش و تلاش خود را اجرا می‌کنم. خداوندا: به من کمک کن تا عشق و محبت تو را به جای ترس و اضطراب از نتیجه‌ها را جایگزین کنم!
نتایج امور همیشه مارا می‌ترساند!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

بیست و ششم بهمن:   هیچ چیز دردناک تر از بازگشت به چیزی که در صدد تغییر آن بوده ای اما همچنان بدون تغییر باقیمانده است نیست.

   بابت ورود تازه واردان و قدم های دوازده گانه سپاسگذارم، زیرا به من یادآور می شوند که از کجا آمده و به کجا رسیده ام. در گذشته آدمی کمرو و خجالتی بودم که هر کاری را برای تائید دیگران انجام می دادم. امروز به راحتی در جمع صحبت می کنم. در گذشته خود را کمتر از دیگران می دیدم. امروز آزادم تا در جستجوی نقاط قوت خود و دیگران باشم. در صمیمی شدن با دیگران مشکل داشتم زیرا می ترسیدم نقاط ضعفم را بفهمند. به استعدادهای دیگران حسادت می ورزیدم اما امروز از این افکار به عنوان نشانه هایی جهت پرورش آن استعداد در خود بهره می گیرم. تصور می کردم کسانی که پس از اتمام کار روزانه به سرعت و با عجله از محل کار خارج می شوند دچار کمبود تعهد هستند. اکنون آموخته ام تا با کارمند مسئول بودن، به خود احترام بگذارم. دیروز سعی و تلاش بیش از حد به کار می بردم تا کاری را درست انجام دهم. امروز می دانم که شکست فرصتی است برای امتحان نگرشی متفاوت. این فهرست تا بی نهایت ادامه دارد و این یک معجزه است که تا این حد تغییر کرده و به خود واقعی خود نزدیکتر شده ام.

برای امروز، هوشیارانه انتخاب می کنم و در پی انجام کارهایی هستم که هم اکنون قادر به انجامش نیستم.

27بهمن

 27بهمن                              احساسات راستین

«وقتی از قبول واقعیت امروز امتناع میکنیم، ایمان به نیروی برتر خود را انکار میکنیم. این کار، تنها میتواند رنج بیشتری را به همراه داشته باشد.»

جزوه فقط برای امروز

v

برخی روزها صرفاً باب میل ما نیستند. مشکلات ما میتواند به سادگی باز شدن بند کفش یا ایستادن در صف سوپرمارکت باشد. یا شاید اتفاقی جدیتر مانند از دست دادن شغل، خانه یا معشوق را تجربه کنیم. در هر صورت، اغلب به جای اینکه فقط به دردناک بودن این احساسات اذعان کنیم، به دنبال راهی برای رهایی از آنها میگردیم.

هیچ کس به ما قول نمیدهد که با قطع مصرف همه چیز به میل ما پیش خواهد رفت. در واقع، میتوانیم مطمئن باشیم که زندگی با قطع مصرف یا عدم آن، ادامه پیدا خواهد کرد. با روزهای خوب و بد، احساسات آرامشبخش و احساسات دردناک روبرو میشویم. اما دیگر مجبور به فرار از هیچ یک از آنها نیستیم.

میتوانیم درد، اندوه، ناراحتی، خشم، افسردگی و احساسات دیگر را تجربه کنیم که زمانی با مصرف مواد از آنها دوری کردیم. درمییابیم که میتوانیم در حالی که پاکی خود را حفظ میکنیم، این احساسات را پشت سر بگذاریم. صرفاً به این خاطر که احساسات ناراحتکنندهای داریم، نخواهیم مرد و دنیا نیز به آخر نمیرسد. یاد میگیریم که میتوانیم اتفاقاتی را که هر یک از روزها به همراه میآورد، تحمل کنیم.    

v

فقط برای امروز:  اعتماد خود به خداوند را از طریق تجربه امروز آن طور که هست، نشان میدهم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

هدایت16 فوریه     27بهمن

درخواست کردن هرگز برای من آسان نبوده ولی اغلب کار درستی است.وقتی  گم می شوم راهنمایی می خواهم و بیشتر اوقات کمکم میکند تا به جایی که می خواهم بروم.اما وقتی از لحاظ احساسی وروحی دست وپا می زنم  درست مثل زمانی که گم شده ام چرا در خواست کمک برایم اینقدر سخت است؟
از وقتی عضو نارانان شدم پی بردم که درخواست کمک برایم آسانتر شده است.یاد گرفتم که جلسه نارانان مکان امنی برای مشارکت و پرسیدن سوال هاست .قضاوت نمی شوم و با افرادی هستم که آنها هم مشکلات را مشارکت می کنند .در خوش آمد گویی تازه واردین به یاد می آورم  ما هم همین مسیر دردناک را طی کرده ایم.
و پاسخ را درآرامش و آسودگی خاطر یافته ایم هم چنین یاد گرفتم وقتی در نارانان در خواست کمک می کنم پیشنهاد هایی بهومن داده می شود نه دستور،و می دانم  که هنوز هم انتخاب نهایی با من است.
در نارانان به این باور رسیده ام که می توانم.از نیروی برترم راهنمایی بخواهم .وقتی به نارانان آمدم خدایی که خودم درک کردم نیروی برترم شد .در نارانان راه تازه ای برای دعا کردن و در خواست کمک یاد گرفتم دعا های من دیگر معامله نیستند .اکنون با نیروی برترم صمیمانه حرف می زنم و هدایتی را که در یافت می کنم  می پذیرم .هم چنین معتقدم نیروی بر ترم به شکل های مختلف واغلب از طریق دیگران به خصوص در این اتاق ها رهنمود را نشان می دهد.


تفکری برای امروز:
گاهی وقت ها نیاز دارم ا ز دوستان نارانانی ام کمک بخواهم و گاهی نیاز دارم همانطور که در قدم های دوازده گانه نارانان پیشنهاد شده.از نیروی برترم کمک بخواهم .در هر حال به عنوان یک انسان در حال رشد لازم اسن که مدام از خودم بیشتر بخواهم.

گروه خانواده نارانان در اصل برای شماست که از مشکلات اعتیاد یکی از نزدیکانتان احساس نا امیدی می کنید.
کتابچه آبی نارانان


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

همانطور که مسیر خود را در قدم چهارم کار می کردم، به ویژگی های شخصیتی ام با همان صداقت و بی باکی که می توانستم گوش میدادم. من با یک طعنه ( استهزاء) شکسته و تسلیم می شدم.
روزی به بسیاری چیزهایی که بعنوان پرهیزگاری داشتم، فکر می کردم _ مراقبت کردن از همه اطراف پیرامونم، نگران بودن در مورد زندگی دیگران، قربانی کردن خوشی و سعادت خودم که بعنوان عامل بدبختی من نتیجه می شد، ویژگی هایی که همیشه نادیده می گرفتم مثل خوش بینی، انضباط در کار خودم حقیقتاً به عنوان ویژگی های مثبتم ناشی می شدند. اگرچه با قدرت این قدم، مسیری را برای تبدیل کردن ویژگی های وارونه ام به سمت صحیح خود پیدا کردم.من هنوز برای حفظ این موقعیت از واگذاری مجدد ان تلاش می کنم. اما وقتی که خودم را به وضوح می بینم، یک حس تمامیت، غرور و ارامش را دارا هستم، من می توانم از اینکه اکنون خودم هستم خوشحال باشم.

یادآوری امروز


زندگی من امروز در مسیرذ تغییرات است. آگاهی داشتن به من اجازه می دهد تا آرامش خود را با آن تغییر حفظ کنم. امروز بگذار به عبارت خودم گوش فرا داده و اعمال خودم را ببینم. تنها با شناختن فردی که در حال حاضر هستم، می توانم فردی را که می خواهم باشم خلق کنم.
" هر فردی باید به خودش نگاه کند تا معنای زندگی را از خودش فرا گیرید این چیزی نیست که کشف شود، چیزی است که شکل می گیرد."


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

27 بهمن
می‌دانم بیشترین رُشد و تغییرات من باید در طرز رفتار و اعمالم ایجاد شوند و این اعمال هم به یک باره اتفاق نمی‌افتد، مگر این که یک شخصیت جدید به جای شخصیت قبلی جایگزین گردد. امروز داشتن صبر و آرامش در همه‌ی امور مختلف و مسائل گوناگون و اجرای کارهای عادی و ارتباط با اجتماع یک امر ضروری است. آیا امروز قدرت به اجرا گذاشتن اصول برنامه را در تداوم ایمان و اعتماد و سپردن امور زندگی به خواست خداوند را دارم؟ آیا امروز امور و اراده محدود خود را به کسی که بالاتر از اراده‌اش و قدرت برتر می‌باشد، سپرده و افکار خود را از قید و بندها رها کرده‌ام؟ امروز باور به حضور خداوند در امور زندگی افراد موفق یک حالت مسری دارد. اگر دریچه‌های قلبم را به روی واقعیت‌ها باز کنم، معجزات را احساس خواهم کرد و من هم مثل دوستان متحول خواهم شد. امروزتنها قدرتی که مرا از یک فرد بی‌اراده و تنها و وابسته به انواع مخدرات و مادیات به یک انسان خدمتگزار و تأثیرگذار در اجتماع تبدیل کرده است، به غیر از خداوند کس دیگری قدرت انجامش را ندارد!
در صبوری هم صبر باید کرد!
 


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیست و هفتم بهمن:   خداوند عاشق توست، نه به این دلیل که آدم خوبی هستی.او به خاطر خودت عاشق توست! خداوند عاشق همه ماست، نه به این دلیل که دوست داشتنی هستیم. فقط به این دلیل که او عشق مطلق است.

بهترین هدیه این برنامه، عشق بلاعوض است. بسیار شگفت انگیز است که مشارکت عضوی را می شنوم که از نواقص شخصی خود می گوید و من انسانی در راه کمال را در پشت آن مشارکت می بینم. در حالی که در دوران مصرف در میان گفتگوهای خانواده خود نمی توانستم این گونه صحبت ها را تحمل کنم. به مرور توانستم اعضای خانواده خود را به عنوان انسانهایی عادی بپذیرم. نه من و نه آن ها همیشه رفتار معقول نداریم. این برنامه فرصتی در اختیارم قرار داد تا به نقش خود در رفتارهای گذشته نگاه کنم و از بند اسارت خشم و نفرت رهایی یابم. همچنین در این برنامه آموختم تا هر جا در اشتباه هستم سریعا آن را پذیرفته و درصدد اصلاح آن برآیم.

برای امروز، قبل از هر حرفی لحظه ای تأمل کرده و از خود می پرسم: در برابر این حرف چه پاسخی خواهم شنید؟

28بهمن

 رساندن پیام، نه معتاد 28                           بهمن

«میتوان آنها را مورد تحلیل، مشورت یا استدلال قرار داد، برای آنها دعا کرد، آنها را تهدید، ضرب و شتم یا زندانی کرد، اما تا وقتی که خودشان نخواهند، مصرف را قطع نمیکنند.»

کتاب پایه

v

شاید یکی از مشکلترین حقایقی که باید با آن روبرو شویم این است که ما به همان اندازه که در برابر اعتیاد خود عاجز هستیم، در برابر اعتیاد دیگران نیز عاجز هستیم. شاید فکر کنیم چون در زندگی شخصی خود بیداری روحانی را تجربه کردهایم، باید قادر باشیم معتاد دیگری را مجبور کنیم بهبودی پیدا کند. اما توانایی ما برای کمک به معتادی دیگر محدودیتهایی دارد.

نمیتوانیم آنها را مجبور به قطع مصرف کنیم. نمیتوانیم نتایج قدمها را به آنها بدهیم یا به جای آنها رشد کنیم. نمیتوانیم تنهایی و درد آنها را برطرف کنیم. به دلیل عدم قطعیت هراسآور بهبودی چیزی وجود ندارد که بتوانیم برای تسلیم کردن معتادی هراسان در برابر مصیبت آشنای اعتیاد به او بگوییم. نمیتوانیم وارد جلد افراد شویم، اهداف آنها را تغییر دهیم یا به جای آنها برای انتخاب بهترین راه تصمیمگیری کنیم.      

اما اگر سعی کنیم این نیرو را در مقابل اعتیاد دیگران به کار نگیریم، شاید بتوانیم به آنها کمک کنیم. اگر به آنها فرصت رویارویی با واقعیت - گرچه شاید دردناک باشد – را بدهیم، ممکن است رشد کنند. تا زمانی که به جای آنها سعی و تلاش نکنیم، ممکن است آنها به تعبیر خود به افرادی مفیدتر هم تبدیل شوند. به شرط اینکه ما فقط اختیار زندگی خود را داشته باشیم، آنها نیز میتوانند اختیار زندگی خود را داشته باشند. اگر بتوانیم همه این مسائل را بپذیریم، میتوانیم نقشی که باید داشته باشیم را ایفا کنیم—حاملان پیام، نه معتاد.       

v

فقط برای امروز:  میپذیرم که نه تنها در برابر اعتیاد خود بلکه در برابر اعتیاد دیگران نیز عاجز هستم. پیام را حمل می کنم، نه معتاد را.  

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

تغییر از طریق رها کردن
17 فوریه            28 بهمن


بعد از آنکه کار کرد برنامه نارانان را شروع کردم از تغییرات کوچک و بزرگ در زندگیم آگاه شدم .مایلم اقرار کنم زندگیم وضعیت دلپذیری ندارد و شاید هرگز نداشته باشداما به هر حال هنوز می توانم آرامش و آسایش فکر پیدا کنم .مت با حضور در جلسات نارانان  وکار کرد برنامه توانسته ام زندگیم را بپذیرم و بدون توجه به اینکه معتاد چه تصمیم هایی برای خودش می گیرد راهی برای لذت بردن از زندگیم یافته ام .در مقابل معتادی که از مشاجره لذت می برد تغییرات دیگران وحتی نیروی برترش را قبول نداردمجبور بودم تصمیمی بگیرم.از آنجایی که سالهای زیادی غفلت کرده واز مسیر اصلی خارج شده بودم نتیحه گرفتم تا بفهمم اگر بخواهم این وضعیت تغییر کند من بایدتغییر کنم .بنا بر این رابطه مان را به نیروی برترم سپردم.و با این کار به نیروی برترم اجازه دادم که در مورد رابطه ام با معتاد به من کمک کند تا تصمیم هایی بگیرم.حیرت آور بود که پیروی از قدم های دوازه گانه چطور به من کمک کرد که نه تنها با معتاد بلکه با اطرافیانم انسان فهمیده تری باشم .فقط بای,کنترل کردن و این عقیده را که همه به کمک من نیاز دارند را رها کنم
نتیجه آن یک دوازده قدمی شادتر و سالم تر است که پی بردم رها کردن تنها راه برای یک انسان سالم وخوشحالتر است.


تفکری برای امروز:
اراده ام را به یک نیروی بزرگتر از خودم می سپارم .سعی نمی کنم دیگران را تغییر بدهم .به آرامی می نشینم و برای راهنمایی گوش فرامیدهم.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

قبل از الانان معتقد بودم که بالغ بودن در کنترل کردن جدی و سودمند بودن خلاصه می شود. بالغ بودن ظاهراً خوب به نظر می رسید، اما در درون آنگونه احساس نمی شد. بالغ بودن معنای کارکردن برای دیگران تا هنگام از کار افتادن معنی می دهد. الانان یک شیوه جدید و کامل زندگی کردن را به روی من گشود. اولین چیزی که باید رها می شد کنترل کردن دیگران بود. این کار به سادگی انجام نمی شد.
کنترل کردن دیگران یم راه مؤثر برای حفظ فرد مورد علاقه امان محسوب می شد. در عوض پذیرفتم در قبال دیگران عاجز و ناتوان هستم،پس باید کنترل کردن را در مشارکت احساسم در جلسات کنار می گذاشتم و در یک روز خوب کتاب " فقط برای امروز " در الانان را برداشته و صفحات شهامت را خواندم. من به سختی آگاه شدم که نقش ایثار کننده من اغلب صورت دیگری داشته است.
بیشتر انسان شدن به مرور مشکل تهدید آمیز می شود اما خالص شدن به من اجازه می دهد تا ارتباط واقعی،محاورات واقعی و خوشحالی های واقعی داشته باشم.

 

یادآوری امروز


امروز می توانم این ریسک را بکنم که خودم باشم. من مجبور نیستم که با تصورات هر فرد دیگری توافق کنم . تمام آنچه که من بایدانجام دهم خودم می باشد( خودم می باشم.)
همانطور که من نیروی تصورم را بر روی دیگران احاطه کرده بودم یک دید واقعی از زندگی فردی خودم را کسب کردم.


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

28 بهمن
آیا قادر هستم مثل افراد عادی اجتماع خوشحال و مسرور و شاد باشم؟ امروز تحمل در مقابل سختی‌ها و درد‌ها یک اتفاق معمولی در جمع دوستانی است، که هر روزه طبق روال برنامه‌ی خودیاری یک برنامه‌ی ساده روزانه برای خود تنظیم می‌کنند و فقط برای یک شبانه‌روز از یک زندگی شاد و مسرت‌بخش بهره‌مند می‌شوند. امروز برق شادی و شور از نگاه کسانی مشهود است که خود را جهت پیشرفت معنوی و روحانی آماده کرده و با ذوق و شوق در حال اجرای قدرت و اراده‌ی خداوند هستند و مشغول خدمت به همدردان و پیام‌رسانی به سر می‌برند. امروز تأثیر مثبت کمک به همنوعان را در قالب یک فرد خوشحال و با انگیزه نکته‌ی مهم و شگفت‌انگیز برنامه می‌باشد. آیا می‌دانم هیچ چیز و شخصی توانایی ندارد مرا به بیداری روحانی و معنوی برساند، الا خداوند مهربان که آن‌هم با خدمتگزاری به همنوعان و همدردان است؟ رهایی از بیماری وابستگی و هم‌وابستگی خود به تنهایی نشاط‌آورترین احساس در لحظات خاص زندگی یک فرد وابسته است. آیا امروز به خاطر داشته‌هایم خداوند را سپاسگزاری می‌کنم؟
دروگری مزرعه عشق، بودن در حریم آن است


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیست و هشتم بهمن:   یک معرفت عقلی است و یک معرفت قلبی.

   گاهی اوقات لازم است ابتدا رنجش را از سر بیرون کنم تا از قلبم بیرون رود. اخیرا گروه ما دچار آشفتگی جدی شد که این موضوع منجر به انصراف تعدادی از خدمتگذاران گردید. اولین فکری که به سرم زد این بود که دیگر به آنجا نروم. اما یکی از اعضا به من خاطرنشان کرد که بهتر است این بحران ها را پشت سر بگذارم و به شرکت در جلسات ادامه دهم. اندیشه ای که به ذهنم رسید این بود که اگر آنها بروند من هم دیگر به آن کلیسا نخواهم رفت اما یکی از کشیشان به من کسانی را یادآور شد که باید پشت سر بگذارم سپس بسیاری از آنها که برای من اهمیت داشتند به هر حال آنجا را ترک کردند. من با روش جنگیدن برای رسیدن به خواسته ها موافق نیستم گرچه به حق انتخاب آنها به بیان خشم و رنجششان احترام می گذارم. سرانجام تصمیم گرفتم برای بازگرداندن صلح و آرامش و بهبودی در گروه باقی بمانم. در طی چند سال گذشته به طور روزافزون به حفظ تعادل و آرامش در گروه علاقه مند شده ام. با اتخاذ تصمیماتی در جهت صلح و بهبودی می بایست از گروه حمایت می کردم. این به معنای حفظ آرامش در برابر کسانی است که می خواهند با خشم و زور کارها را به جلو ببرند.

برای امروز، تصمیمات منطقی را بارها و بارها تأیید می کنم تا جایی که قلب و فکر با هم هماهنگ شود.

29بهمن

 29بهمن                           مشارکت در بهبودی

«تا زمانی که آرامش خود را حفظ میکنم و به نیروی برتر خود تعهد میدهم حداکثر تلاش خود را به کار گیرم، میدانم که امروز از من مراقبت خواهد شد.»

کتاب پایه

v

بسیاری از ما احساس میکنیم تعهد اساسی ما در دوران بهبودی نسبت به نیروی برترمان است. با علم به اینکه برای پاک ماندن و دستیابی به بهبودی شخصی به نیرویی نیاز داریم، با نیرویی برتر از خود وارد مشارکت میشویم. نسبت به زندگی در سایه مراقبت نیروی برتر خود تعهد میدهیم و در عوض، نیروی برتر نیز ما را هدایت میکند. 

این مشارکت برای پاک ماندن ضروری است. مشارکت مزبور در نخستین روزهای بهبودی مانند انجام سختترین کاری است که تا به حال انجام دادهایم. اما پایبندی تعهد ما نسبت به بهبودی و نیروی مراقبت خداوند برای محافظت از ما، فقط برای امروز کافیست.  

نقش ما در این مشارکت انجام بهترین کاری است که هر روز میتوانیم انجام دهیم: حاضر شدن در صحنه زندگی و انجام هر کاری که به ما محول میشود و به کار بردن اصول بهبودی تا حداکثر توان. قول میدهیم حداکثر توان خود را به کار گیریم، نه اینکه تقلب کنیم یا تظاهر کنیم که ابرانسان هستیم، بلکه صرفاً برای بهبودی خود سخت تلاش کنیم. در ایفای نقش مشارکت در بهبودی، مراقبتی که نیروی برتر برای ما مهیا کرده را تجربه میکنیم.  

v

فقط برای امروز:  به تعهد خود نسبت به مشارکت با نیروی برترم افتخار میکنم. 

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

سنت دو .....
18   فوریه 
   29بهمن
پذیرش سنت دو در زندگی دو در زندگی خانوادگیم به من می آموزد که چطور از فرزندان بزرگسال خود قطع وابستگی کنیم.سنت دو می گوید:"در ارتباط با هدف گروه ما تنها یک مرجع وجود دارد خداوندی مهربان که به گونه ای ممکن خود را در وجدان گروه بیان میکند."رهبران ما خدمتگزاران مورد اعتمادند آنها حکومت نمیکنند."نقش من در زندگی فرزندان بزرگسالم فقط مانند یک خدمتگزار مورد اعتماد است.
می توانم راهنمایی کنم و یاد بدهم اما نمی توانم برایشان تصمیم بگیرم .آنها بایدخودشان تصمیم بگیرند.در صورتی که در خواست کردند با مثال زدن وتجربه شخصی می توانم راهنمایی کنم.اما بایدنتیجه را رها کرده و به دیگران حتی فرزندانم اجازه دهم خودشان انتخاب کنند و مسوولیت انتخاب ها یشان را بپذیرند.

 

تفکری برای امروز:
بهترین الگویی که من به فرزندانم می دهم این است که برای تصمیم گیری خود کمک بخواهند حذف کلمه هایی مانند"تو باید" چرا درست انجام نمیدهی؟یا"اگر به جای تو بودم "از فهرست کلماتم آسان نیست .اما ه وقت که این روش را شروع می کنم به وسیله یک تذکر ملایم از آنها درخواست می کنم و اجازه می دهم بدانند که می خواهم سعی کنم بگذارم خودشان باشند .حذف این کلمه ها دری را برای گفتگوی سالمتر باز می کند.اکنون فرزندانم می دانند که می توانند بدون ترس از اینکه بخواهم روی افکار و زندگیشان تسلط داشته باشم برای راهنمایی پیش من بیایند.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

29 بهمن
هر فردی که نقشی در زندگی امان ایفا می کند ممکن است چیزهایی برای آمو ختن به ما پیشنهاد دهد. دیگران می توانند آینده ما باشند، در حالیکه منعکس کننده بهترین و بدترینن ویژگی های ما هستند. آنها می توانند به ما کمک کنند تا در جریان تقابلهایی ( تضادهایی ) از گذشته که هرگز حل نشده اند کار کنیم. آنها می توانند بعنوان یک کاتالیزورگر عمل کنند بطوریکه بخش هایی از خودمان را که نیاز به حضور یافتن در سطح دارند را فعال می کنند، به گونه ای که برای آنها حضور میابم. همگی بهم متصل هستیم این نیروی عظیم ماست. بنابراین وقتی که ما با مشارکت کردن فردی در جلسه صبر و شکیبایی را رشد می بخشیم، یا از بی توجهی فرد مورد علاقه مان ناراحت می شویم یا احساس می کنیم تواناییی از عهده بر آوردن انتخاب فرد دیگری را نداریم این امکان را در نظر خواهم گرفت که معلم من یا آیینه من جلوتر از من قرار گرفته است و از نیروی برترم می خواهم تا به من کمک کند تا مواهب آنها را دریافت کنم.

 

یادآوری امروز
یکی از دلایلی که به الانان می آیم بهبود بخشیدن سلامتی و ارتباط دوستانه ام با خودم و دیگران است من تشخیص می دهم که به دیگران نیازمندم من آنچه را که نیروی برترم امروز برایم می آورد خوشامد خواهم گفت: نی ها به تنهایی ضعیف و شکننده هستند، اما وقتی با هم پیچیده می شوند انقدر قوی و محکم می شوند که جدا نمی شوند.


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

29 بهمن
هیچ کس نمی‌تواند مرا وادار به انجام کاری نماید حتی جهت کارهای سطحی و خدمتگذاری به کسی. امروز اصول برنامه مثل آیینه می‌باشد، یعنی هر عملی را به خودم برمی‌گرداند. به هرکس کمک کنی در اصل به خودت کمک می‌شود. امروز اصول برنامه روی یک مسیر انسانی عاشقانه حرکت می‌کند. در این مسیر کسی به تنهایی قادر به ادامه دادن نیست، مثل یک زنجیر همه حلقه ها همدیگر را کمک می‌کنند، من با حمایت از همدردی، خودم را حمایت می‌کنم. امروز در کنار دوستان به امنیت اجتماعی و عاطفی می‌رسم. می‌دانم که خداوند مرا محصول نگرش مثبت جهت اراده و کمک کردن به همدردی قرار داده است. بدون شک در مسیر بهبودی جایگاه هایی قرار دارند، که مرا آزار خواهند داد و من با ابزار دعا کردن با این جایگاه ها برخورد می‌کنم. امروز رهایی از تأسف به حال خود و ناامیدی و رسیدن به شرایط رشد روحانی و تغییرات معنوی. خدمت به همدردان التیام زخم گذشته است!

با دستی که می‌دهی با همان دست هم میگیری!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیست و نهم بهمن:   بگذار کیش و آیین تو به جای حرف زدن به عمل در آید.

   اگر عبارت « بیداری روحانی» را جایگزین « مذهب» کنم با آن بیشتر ارتباط برقرار می کنم. اگر اصول روحانی نهفته در قدم های دوازده گانه را فقط برای مشکل اعیتاد نیکوتین به کار برم نمی توانم رها از نیکوتین باقی بمانم. باید این اصول را در تمام امور زندگی خود به کار بندم. هر زمان احساس آشفتگی می کنم به قدم اول باز می گردم. اقرار می کنم که در برابر آن شخص یا موقعیت عاجزم و نیرویی از خود ندارم و با این موضوع که اختیار زندگی از دستم خارج گردیده ارتباط برقرار می کنم. ممکن است خشمگین شوم. ممکن است مشکل خواب داشته باشم. ممکن است مشکل اضافه وزن داشته باشم و یا ممکن است مسائل پیش پا افتاده باعث رنجشم شود. زمانی قادر به برداشتن قدم دوم خواهم بود که به درستی قدم اول را برداشته باشم. لازم است قدم اول را به درستی و تمام و کمال بردارم و عجله ای برای برداشتن قدم بعدی نکنم.

برای امروز، مایل به برداشتن قدم ها هستم. هر بار یک قدم، اما تمام و کمال.

30بهمن

 دستاویزها30                                        بهمن

«لغزش هرگز یک حادثه نیست. لغزش علامتی است که نشان میدهد در برنامه خود دستاویزی داشته‌ایم.»

کتاب پایه

v

دستاویز چیزی است که برای استفاده در آینده کنار میگذاریم. در مورد ما، دستاویز انتظاری است که اگر چنین و چنان شود، مطمئناً دچار لغزش خواهیم شد. انتظار داریم تحمل چه رویدادی بسیار دردناک باشد؟ شاید فکر کنیم اگر همسر یا معشوقی ما را ترک کند، مجبور به نشئه شدن خواهیم شد. اگر شغل خود را ازدست دهیم، تصور میکنیم مطمئناً مصرف خواهیم کرد. یا شاید انتظار داریم مرگ معشوق ما غیر قابل تحمل باشد. در هر حال، دستاویزهایی که به آن پناه میبریم، به محض به وجود آمدن به ما اجازه مصرف را میدهند—کما اینکه اغلب مواقع این چنین نیز هست.     

با بررسی انتظارات خود و تغییر آنها در صورت امکان، میتوانیم خود را به جای لغزش برای موفقیت آماده کنیم. اکثر ما فهرستی از مصیبتهای قابل پیشبینی را که با ترسهای ما در ارتباط مستقیم است، در درون خود به همراه داریم. با نگاه کردن به سایر معتادانی که با رنج مشابهی زندگی میکنند، میتوانیم شیوه تحمل رنج را بیاموزیم. میتوانیم تجربیات آنها را در مورد انتظارات شخصی خود به کار گیریم. به جای اینکه به خود بگوییم اگر این اتفاق افتاد، مجبور به نشئه شدن خواهیم شد، میتوانیم با آرامش مجدداً به خود اطمینان دهیم که ما نیز میتوانیم در برابر آنچه زندگی امروز برای ما به همراه میآورد، پاک بمانیم.  

v

فقط برای امروز:  تمام دستاویزهایی که ممکن است بهبودی من را در خطر بیندازد، بررسی میکنم و آنها را با معتاد دیگری در میان میگذارم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

بازگشت سلامت عقل ..
19  فوریه      30بهمن
حدود چهار سال پیش در نا امیدی که سعی کردم همسرم را به خاطر اعتیادش بکشم.پی بردم چیزی اشتباه بود به دیدن یک روانپزشک رفتم.بعد از یک جلسه یک ساعته صحبت در باره همسرم او به من پیشنهاد کرد که در یک برنامه دوازده قدمی شرکت کنم برنامه ای که مرا به نارانان  هدایت کرد .نارانان به من یاد داد در جای خودم قرا بگیرم نه جای همسرم .وقتی کار روی خودم را شروع کردم در زندگی ام اتفاقات مثبت شروع شد که یکی از مهمترین آنها برای من روابط دوستانه است.
در طول بیش از بیست سال ازدواج در انزوا زندگی کردم چون نمی خواستم مردم بفهمند با یک معتاد ازدواج کرده ام اجازه نمی دادم مردم به من نزدیک شوند.حالا وقتی به کمک نیاز دارم به اعضا خانواده نارانان تلفن میزنم.در دو سال گذشته برای خودم دو تا جشن تولد گرفتم و درب خانه ام را به روی دوستانم که بیشتر اعضای نارانان هستند باز کرده ام.این برنامه برای من خیلی کارها کرده که دلم می خواست در تمام خبر نامه ها بنویسم  تا نوشتاری باشد برای سهیم شدن آن با همه شما!
در تمتم مدت تنهایی به سختی می توانستم باور کنم که به عده ای غریبه ،اما نه اعضای خانواده نارانان که تا به حال آنها را ندیده ام بگویم من تقریبا قصد آدم کشی داشتم!این موضوع مدت هایک راز بود و قبل از اینکه به کسی بگویم چه کار کرده ام دو سال در برنامه بودم اکنون می توانم بدون آنکه احساس بدی نسبت به خودم داشته باشم آن را بگویم چون برنامه به من یاد داده وقتی اشتباه می کنم خودم را آزارندهم .با کمک نیروی برترم که او را خدا می نامم ،دوستان نارانانی ام و ابزارهای برنامه راه جدید زندگی را بهتر در یافته ام و امیدوارم هرگز دو باره فکر کشتن هیچ کس را نداشته باشم.

تفکری برای امروز:
فکر کردن به کشتن دیگران به این خاطر که آنها انتظارات مرا در زندگی برآورده نمی کنند دیوانگی.است درست مانند زندگی کردن در غم وانزوا به مدت طولانی.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

30 بهمن
الانان اولین مکانی بود که طی مدتی که من در آنجا بودم و افراد آنجا حتی پس از شنیدن غمهای من، پشتیبان من بودند. به خاطر این از انها سپاسگزارم،چون الانان آخرین امید من بود. فکر می کردم اگر کاری در قبال الکلیسم در خانه ام انجام نمی دادم، خودم را خواهم کشت.بعداً وقتی که اعضاء گروه از من خواستند تا قهوه درست کنم، خوشحال بودم تا کوچکترین کاری در عوض تلافی عشق آنها انجام دهم، در حجالی که هیچ تلافی و چشمداشتی نیاز نبود انها عاشق من بودند چه خدمتی می کردم یا نمی کردم، حتی هنگامی که نمی توانستم عاشق خودم باشم الانان تنها چیزی است که در زندگی ام می باشد و به آن اختصاص دارم و تنها چیزی است که همواره احساس خوبی به آن داشته ام. همانطور که کارهای خدماتی انجام می دهم، خود در حال انجام دادن اموری می بینم، بخشش کردنف دریافت کردن و رشد یافتن همانطور که یاد می گیرم پیشرفت خود را می بینم، بطوریکه درسها بخشی از من می شوند، آنها را در تمام زوایای زندگی ام بکار میبرم. امروز ترجیح می دهم که با انجام کارهای خدماتی نقش فعالی در رشد یافتنمن در النان داشته باشم. در حقیقت تلنگری به من می زند تا آن را بیاد داشته باشم. به من اجازه داده شده تا شرکت کنم! شما نیز اجازه دهید!

یادآوری امروز
گوش دادن، شنیدن، فکر کردن و خواندن در مورد یک بیداری معنوی خوب است، اما اگر من اماده خواستن این موهبت هستم، چیزی وجود دارد که می توانم در مورد آن انجام دهم: من می توانم سهیم باشم.
« آنچه ما برای انجام کاری یاد می گیریم با انجام دادن آن کار فرا می گیریم.»


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

30 بهمن
وقتی از یک فکر و عقیده‌ی قدیمی و آزار دهنده

و الگوهای ناسالم رها می‌شویم، در جایگاهی قرار داریم که نامش را پیشرفت روحانی و بیداری معنوی می‌گذاریم، جایی که با خداوند تنها می‌شویم و جهت رفع نواقص خود از او درخواست کمک می‌کنیم. تا ما را یاری دهد و با اطمینان زندگی خود را به او می‌سپاریم، این تصمیم‌گیری را پیشرفت روحانی و رشد معنوی می‌گوییم. این پیشرفت‌ها تا زمانی است که ما از وابستگی‌ها فاصله می‌گیریم و تا وقتی این فاصله را رعایت می‌کنیم، در حال پیشرفت هستیم. آیا می‌دانم که پیشرفت در برنامه مثل دم و بازدم نفس کشیدن برای من حیاتی است؟ آیا متوجه هستم که بابت تغییرات و رُشد پیدا کردن و بهبودی یافتن راهی درست و نیازمند تغییر در افکار و رفتار و عقاید کهنه و به دردنخور بیمارگونه هستم؟ یک برنامه‌ی ساده و روزانه‌ی بهبودی با روش خیلی ساده و از روی تمایل و عشق ورزیدن و کار و خدمتگزاری می‌تواند برایم خیلی مفید باشد. در هرحال من بیماری دارم که دارو و پزشکی به ‌‌غیر خداوند و دعا و مراقبه کردن ندارد.
در مسیر بهبودی خداوند مرا همراهی می‌کند!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

سی ام بهمن:   بیست سال عبادت کردم اما پاسخی دریافت نکردم تا که زانو زدم و دعا کردم.

   باید بگویم این نقل قول شامل من نمی شود. پیش از اینکه با انجمن نیکوتینی های گمنام آشنا شوم، فکر می کردم سال ها بر روی زانوها عبادت کرده ام. با استفاده از هر روش و هر راهی که هر کس پیشنهاد می کرد سعی در قطع مصرف نیکوتین داشتم و حتی بعضی از پیشنهادات را چندین بار انجام داده بودم اما هرگز موفق به باقی ماندن در قطع مصرف نشدم. اگر بخواهم صادقانه بگویم باید اقرار کنم که هیچ گاه واقعا قطع مصرف نکردم. هر بار به طور مشروط قطع مصرف می کردم و دیر یا زود کسی یا چیزی باعث می شد تا دوباره مصرف کنم. انجمن نیکوتینی های گمنام به من یاد داد تا با خود صادق باشم. هیچ کس یا هیچ چیز نمی تواند مرا وادار به مصرف کند بلکه همه چیز به انتخاب من بستگی دارد. من حق انتخاب دارم که از این برنامه و قدمهای دوازده گانه در جهت بهبود کیفیت زندگی بهره گیرم و یا مصرف نیکوتین را انتخاب کنم.

برای امروز، مایلم تا در مسیر بهبودی باقی بمانم.

1اسفد

 1اسفند                                عجز و مسئولیت شخصی

«از طریق ناتوانی خود در پذیرش مسئولیتهای شخصی، در واقع مشکلاتی را برای خود ایجاد میکردیم.»

کتاب پایه

v

وقتی از قبول مسئولیت زندگی خود امتناع کردیم، همه توان شخصی خود را از دست دادیم. باید به خاطر بسپاریم که در برابر اعتیاد خود عاجز هستیم، نه در برابر رفتار شخصی خود.

بسیاری از ما از مفهوم عجز درست استفاده نکردهایم و آن را به معنای اجتناب از تصمیمگیری یا حفظ چیزهایی پنداشتهایم که قبلاٌ به آنها دست یافته‌ایم. ما ادعا کردیم که در برابر اعمال شخصی خود عاجزیم. به جای اینکه اقدامات مثبتی را برای تغییر شرایط خود انجام دهیم، دیگران را به خاطر این شرایط سرزنش کردهایم. اگر ادعا کنیم که "عاجز" هستیم و با این کار به امتناع از قبول مسئولیت ادامه دهیم، خود را گرفتار نومیدی و مصیبتی میکنیم که در دوران اعتیاد فعال خود تجربه کردیم. احتمال گذراندن سالهای بهبودی با احساسی مانند قربانیان واقعاً می‌تواند صحت داشته باشد.    

به جای اینکه در زندگی خود غفلت کنیم، میتوانیم نحوه تصمیمگیری مسئولانه و پذیرفتن خطرات را بیاموزیم. شاید مرتکب اشتباه شویم، اما میتوانیم از این اشتباهات درس بگیریم. افزایش آگاهی از خود و افزایش تمایل به قبول مسئولیت شخصی به ما برای تغییر، تصمیمگیری و رشد آزادی میدهد.

v

فقط برای امروز:  احساسات، اعمال و انتخابهای من مال خودم هست. مسئولیت آنها را قبول میکنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

کارکرد قدم دو...
20   فوریه      1اسفند
بعد از اثبات عجزم می توانم آن را اقرارکنم .من در اداره زندگی شخصی ام نا توانم و خیلی به کمک نیاز دارم وقتی زمان مراقبت از نیازهایم می رسد احساس ضعف وسر در گمی می کنم .پس چه وقت،چطور  و کجا کمک بگیرم؟
من می توانم با.تلاشی چشمگیر به یک جلسه بروم و شروع کنم که خودم را برای سالمتر کردن زندگیم متعهد کنم.
در یک جلسه پیشنهاد قدم دو را به یاد آوردم که نیرویی بزرگتر از خودم را باور کنم هم چنین به این که  زمینه مذهبی قوی داشته باشم و یا نداشته باشم اصلا ربطی ندارد.
چیزی که برای باور کردن و تصمیم گرفتن لازم دارم صداقت با خودم و داشتن ذهن باز است .ابزارهای دیگر در زمان مناسب خواهند آمد.رهنمودهای پیشنهادی فقط این است که.این نیرو مهربان ،مراقب و بزرگتر از من است .مهمتر از همه می توانم از این نیروی عظیم قبل از آنکه او را درک کنم استفاده کنم.در طول زمانی که این مفهوم به من کمک می کند کم کم درک هم به وجود می آید.


تفکری برای امروز:
فرایند به باور رسیدن به باز گشت سلامت عقل من کمک می کند.توانایی انجام کارها حاصل این باور است من در حال درک مفهوم این نیروی برتر هستم.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

1 اسفند
من به اسانی میتوانم محدودیت های فرد مورد علاقه ام را با تمام جزئیات بنویسم ساعتها وقت صرف میکردم تا راه هایی برای تغییر دادن او . که در مقابل اش پا بر جا با شد در نظر بگیرم ........اما هیچ چیز به عنوان نتیجه این بحران ذهنی بهبود نم یابد نتیجه ان این است که ذهن مرا بروی شخص دیگری . غیر از خودم متمرکز میکند بجای پذیرفتن عجز خود در برابر انتخاب ها و رفتار های دیگری با یک قدرت کاذب در گیر بودم.........در پایان دچار رنجش نا امیدی و یاس بیشتری شوم و هیچ چیز در مورد شرایطم یا شخص دیگری تغییر نکرده است اگر من لیستی از بحران هایم تهیه میکردم و مودبانه انرا برای خودم بکار میبردم چه اتفاقی رخ می داد ؟ ممکن است از توهین های کلامی فرد مورد علاقه ام شکایت کنم پس از ان با او این گونه صحبت نمیکنم در غیر اینصورت من نیز بد زبان هستم این رفتار شامل هر دوی ما میشود و فقط انرا به گونه متفاوتی اشکار میکنیم

یادآوری امروز

....الانان میگوید...بگذار با من اغاز شود هنگامیکه از رفتار شخصی متنفر هستم و انرا توصیف میکنم میتوانم به صفاتی مشابه ان در خودم نگاه کنم و شروع به تغییر ان نمایم با تغییر دادن خودم حقیقتا میتوانم دنیا را تغییر دهم ......"ارامش ذهن به تشخیص نقصان های فردی مان بستگی دارد یک تراز نامه صادقانه فردی در تشخیص خطا هایی که اغلب باعث افزایش سر در گمی و نا امیدی می شوند ...کمک می کند "


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

1 اسفند
وقتی از جایگزینی دل‌چسب برنامه و دوستی افراد گروه به جای بیماری مخرب و دردناک وابستگی بهره می‌گیریم. احساس دلنشین رهایی و آزادی به ما و یک روش زندگی در امنیت کامل عاطفی را هدیه می‌دهد. احساس می‌کنیم که به جای سرمای فلج کننده‌ی رنجش و نفرت و انتقام، گرمی محبت و عشق، یخ‌ قلب‌مان را ذوب می‌کند. امروز آمادگی دارم با دوست داشتن خود و دیگران عشق حقیقی را تجربه کنم. به آنها اهمیت دهم و بدانم که آنها حق حیات دارند. اوّلین شرط عشق و محبت کردن به دیگران این است، که اجازه دهم آنها کاملاً آزاد و راحت باشند و هیچ تلاشی در جهت تغییر و کنترل و سرپرستی آنها نکنم. آیا می‌دانم که اصول برنامه مبتنی بر وابستگی به خداوند و دوست داشتن بندگان او می‌باشد؟ آیا می‌توانم دیگران را به خاطر هر آنچه که هستند دوست داشته باشم؟ امروز می‌توانم دیگران را به خاطر خصوصیات خاص خودشان دوست داشته باشم و به دور از خودخواهی‌هایم صرفاً به خاطر وجود خودشان دوست‌شان داشته باشم. چون خودم دوست‌داشتنی هستم و خداوند ارزشم را به من داده است.
عشق بندی نیست که اسیر کند!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

یکم اسفند:   بهای هر چیز مقدار عمریست که بابت آن سپری می کنی.

   بابت هر چیز هزینه ای صرف می شود و هر سرمایه گذاری بازگشت هزینه را طلب می کند. ارزش بهبود من از اعتیاد نیکوتین با هیچ بهایی قابل پرداخت نیست. بهای واقعی آن حضور مرتب در جلسات بدون توجه به هر گونه مشکل است. گاهی اوقات ممکن است برای رفتن به جلسه احساس ناراحتی کنم اما این ناراحتی را با عذابی که گاهی برای بدست آوردن نیکوتین مصرفی می کشیدم مقایسه می کنم. در حال حاضر هرگز مجبور نیستم در نیمه شب های یخ زده زمستانی برای تهیه نیکوتین مصرفی از خانه خارج شوم. مجبور نیستم در محیط کار برای خارج شدن از محل جهت مصرف، به دروغ متوسل شوم. مجبور نیستم پولی را که برای خرید مایحتاج خانه است صرف خرید سیگار کنم. مجبور نیستم به برونشیت مبتلا شوم و در هوای سرد زمستانی برای کشیدن سیگار از خانه خارج شوم. مجبور نیستم مورد شماتت و نصیحت آشنایان قرار گیرم. هر بار که نسبت به جلسه رفتن بی حوصله می شوم به یاد یکی از اعضای برنامه می افتم که بدلیل مصرف نیکوتین شغلش را از دست داده و با خواهرش زندگی می کند و فاصله او تا نزدیکترین جلسه صد کیلومتر است. اما با این وجود هنوز هم به طور مرتب در جلسات شرکت می کند.

برای امروز، به خاطر نعمت گرانبهای بهبودی شکرگزارم.

2اسفند

 2اسفند                  تاسف به حال خود یا بهبودی—انتخاب آن به عهده ماست

«تاسف به حال خود یکی از مخربترین نواقص است؛ همه انرژی مثبت ما را تخلیه خواهد کرد.»

کتاب پایه

v

در دوران اعتیاد فعال، بسیاری از ما از تاسف به حال خود به عنوان مکانیسم بقا استفاده میکردیم. باور نداشتیم که جایگزینی برای زندگی به همراه این بیماری وجود دارد—یا شاید نمیخواستیم باور کنیم. تا زمانی که میتوانستیم برای خود ابراز تأسف کنیم و فرد دیگری را در ایجاد مشکلات خود مقصر بدانیم، مجبور به قبول عواقب اعمال خود نبودیم؛ با اعتقاد به اینکه برای تغییر عاجز هستیم، مجبور نبودیم نیاز به تغییر را بپذیریم. استفاده از این «مکانیسم بقا» از ورود ما به بهبودی جلوگیری میکرد و روز به روز ما را به خودنابودی نزدیک میکرد. تاسف به حال خود، ابزار بیماری ماست؛ نباید از آن استفاده کنیم و در عوض نحوه استفاده از ابزار جدیدی را بیاموزیم که در برنامه NA آن را به دست میآوریم.       

به این باور رسیدهایم که کمک مؤثر در دسترس ماست؛ وقتی این کمک را جستجو کنیم و آن را در برنامه NA پیدا کنیم، دلسوزی نسبت به خود با سپاسگزاری جایگزین میشود. ابزار بسیاری در اختیار ما قرار دارد: قدمهای دوازدهگانه، حمایت راهنما، انجمن متشکل از معتادان در حال بهبودی و مراقبت نیروی برتر. در دسترس بودن این ابزار مزید بر علت سپاسگزاری است. دیگر در انزوا و نومیدی زندگی نمیکنیم؛ برای هر چیزی که ممکن است با آن روبرو شویم، کمکهای معینی در اختیار ماست. مطمئنترین راه برای سپاسگزاری، بهرهگیری از کمکهای موجود در برنامه NA و تجربه پیشرفتهایی است که NA در زندگی ما به وجود میآورد. 

v

فقط برای امروز:  به خاطر امیدی که NA به من داده است، سپاسگزاری میکنم. بهبودی خود را پرورش میدهم، نه تاسف به حال خود را.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


ایفای نقش
21   فوریه       2اسفند
قدم دو مجددا تاکید میکند که شاید عاجز باشم اما تنها و در مانده نیستم.بعد از چند ماه که هفته ای سه یا چهار بار در جلسات شرکت کردم در یافتم که صد در صد برایم ضروری بود تا یک نیروی بزرگتر از خودم را بپذیرم و باور کنم.من تشویق شدم  و آزاد بودم تا هر روشی را که برایم کار می کندپیدا کنم.
من این مفهوم :که به روش خودم کارها را انجام دهم دوست دارم ولو اینکه شاید عقیده و باور من مرسوم نباشد.من از "ایفای نقش"به عنوان یک ابزاراستفاده میکنم .تظاهر ونقش بازی کردن ابزارهای فوق العاده ای بودن که ازبچگی استفاده می کردم.بنا بر این تصمیم گرفتم از آن استفاده کنم دلیلی نداشت که در زندگی بزرگسالی ام کار برد نداشته باشد.ابزارها فقط زمانی کار میکند که از آنها استفاده شود.به طور یقین هیچ چیزی از دست نخواهد رفت بلکه چیزهای زیادی هم به دست می آید.حتی وقتی با دیوانگی ناشی از اعتیاد دیگران روبه رو شوم اگر عاقلانه  "نقس بازی کنم"همیشه امکان تسکین وجود دارد.
میلیون ها انسان در سراسر جهان هر یک با دیدگاه و درک منحصر به فرد از یک نیروی بزرگتر از خودشان به این باور رسیده اند.من برنامه ریزی کرده ام تا ابزار"ایفای نقش "برایم کار کند.

تفکری برای امروز:
دانستن این که نیرویی بزرگتر از خودم دارم که همیشه در لحظات سخت برای کمک به من در دسترس است به من احساس امنیت و آرامش می دهد .فقط کافی است به انجام سهم ونقش ام تمایل داشته باشم و باور کنم .گاهی به این معنی است که "باید وانمود کنم تا اتفاق بیفتد."


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

2 اسفند
مدیتیشن چیست ؟ الانان این سوال را برای هر یک از ما مطرح می کند تا به شیوه خودمان به ان پاسخ دهیم استفاده از تجربه دیگر اعضائ الانان می تواند به ما کمک کند تا مسیر خود را پیدا کنیم در اینجا فقط تعدادی از شیوه های اعضائ مشارکت شده است : برای من مدیتیشن تمرکز یک اگاهی عظیم تر معنوی است من تمرین میکنم بخاطر داشته باشم هر عملی میتواند یک هدف معنوی ارائه دهد .....من به یک مکان ساکت میروم چشمهایم را میبندم و کلمات دعای ارامش را با صدای موقری با خودم تکرار میکنم ...من لازم است که ورای افکارم سیر کنم بطوریکه بروی تنفس کردنم تمرکز میکنم و از یک شروع به شمردن میکنم و تعداد نفس هایم در هر دم و باز دم را می شمارم ..........من به سادگی به عقب گام بر میدارم و به افکارم مانند اینکه فیلمی را تماشا میکنم نگاه میکنم سعی میکنم فقط در زمان "حال " توجه خود را حفظ کنم گذشته را ترک کرده و اینده را تنها می گذارم .......من بر روی یک گل تمرکز میکنم وقتی افکارم سرگردان میشوند میپذیرم که ذهن من فقط وظیفه خود را انجام میدهد _فکر کردن _سپس موقرانه به موضوع خود باز می گردم _ در ذهنم دستان نیروی برترم را تصویر میبخشم یک به یک نگرانی . مشکلات . شغل .و سپاس خود را در ان دستها قرار میدهم و بالاخره صعود می کنم....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

2 اسفند
مسیر زندگی به سمت رُشد و تعالی در حرکت است، وظیفه‌ی هر انسانی این است که خودش را با این حرکت اجباری تطبیق دهد. تا از قافله عقب نماند. این حرکت قالب، وجه مشترک تمام موجودات در طبیعت می‌باشد. می‌گویند خواست و اراده‌ی خداوند در این راستا متجلی است. امروز اگر من طالب دوستی و عشق به خود و همنوع باشم به طور یقین خداوند به عنوان خالق من از عشق و دوستی خودش به من عطا کرده است. امروز سعی می‌کنم با کمک به همنوع و همدردان و دوست داشتن آنها خودم را در جهت حرکت به سوی رُشد و تکامل آماده کنم. امروز دعا می‌کنم که خداوند مرا به جهتی هدایت کند، که بیشتر دوست داشته باشم تا جایی که آنها هم مرا به همان اندازه که دوستشان دارم دوست داشته باشند. آیا آمادگی دارم تا خداوند عشق حقیقی که برگرفته از وجود پرمُهر خودش می‌باشد، به جای وابستگی‌های کاذب و هم‌وابستگی‌های دردناک که من به مرور آن را کسب کرده‌ام جایگزین کند؟ امروز زاویه‌ی جدیدی از عشق در مقابل دیدگانم قرار گرفته است و من حق انتخاب دارم.
عشق حقیقی خود خداوند است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

دوم اسفند:   ناملایمات را بر خاک و نیکی ها را بر سنگ مرمر بنویس.

   گاهی از اینکه می بینم در گذشته احساسات کسی را جریحه دار کرده ام مبهوت می شوم. بسیاری اوقات اتفاق افتاده که کسی فکر کرده چیزی را گفته ام در حالی که هرگز آن را نگفته ام. مثلا چند روز پیش به همسرم گفتم «ندارم» در حالی که او فکر می کرد گفته ام «دارم». این موضوع باعث ایجاد جروبحث میان ما شد تا اینکه او را متقاعد ساختم که گفته ام ندارم. اگر کسی واقعاً چیزی بگوید و یا من در تصوراتم فکر کنم که اینگونه گفته است در هر صورت تأثیری یکسان خواهد داشت. این برنامه فرصتی به من داده تا با خود و دیگران صادق باشم و در جهت برطرف نمودن سوءتفاهم ها با طرف مقابل صحبت کنم. قبل از برداشتن قدم های دوازده گانه در مورد این و آن قضاوت می کردم. وقتی در مورد دیگران قضاوت کنم در نتیجه به آنها اجازه می دهم تا در موردم قضاوت کنند.

برای امروز، در روابط با خود و دیگران صادق خواهم بود و احتمال می دهم دچار سوءتفاهم شوم و یا مورد سوءتفاهم قرار گیرم.

3اسفند

 اراده خداوند یا اراده من؟                                3اسفند

«به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هروقت در اشتباه بودیم سریعا بهً آن اقرار کردیم»

قدم دهم

v

در معتادان گمنام دریافتهایم که هر چه با اراده نیروی برتر برای خود هماهنگتر زندگی کنیم، هماهنگی در زندگی ما افزایش مییابد. از قدم دهم برای کمک به حفظ این هماهنگی استفاده میکنیم. هر روز اوقاتی را به بررسی رفتار خود اختصاص میدهیم. برخی از ما هر یک از اعمال را با پرسشی بسیار ساده ارزیابی میکنیم: «اراده خداوند یا اراده من؟»

در بسیاری از موارد متوجه میشویم که اعمال ما با اراده نیروی برتر برای ما هماهنگ بوده است و ما نیز در عوض با دنیای اطراف خود هماهنگ بودهایم. اما در برخی موارد متوجه وجود مغایرتهایی بین رفتار و ارزشهای خود میشویم. ما به جای اراده خداوند بر اساس اراده خود عمل کردهایم و در نتیجه در زندگی ما ناهماهنگی به وجود آمده است. 

وقتی متوجه این مغایرتها میشویم، خطاهای خود را میپذیریم و آنها را اصلاح میکنیم. با آگاهی بیشتر از آنچه به اعتقاد ما اراده خداوند برای ما در این مواقع است، احتمال کمتری وجود دارد که دوباره این اعمال را تکرار کنیم و احتمال بیشتری وجود دارد که در هماهنگی بیشتری با اراده نیروی برتر برای خود و دنیای اطراف خود زندگی کنیم.

v

فقط برای امروز:  آرزو میکنم که در هماهنگی با دنیای خود زندگی کنم. امروز اعمال خود را بررسی میکنم و از خود میپرسم: «اراده خداوند یا اراده من؟»

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

 

راه سپاسگزاری.....
22  فوریه       3اسفند

اقرار به عجزم فقط کنار گذاشتن کارهای غیر قابل کنترل دیگران نیست.برای من باز کردن دری به سوی سپاسگزاری است.وقتی در مسیر سپاسگزاری هستم هر روزم روشن تر است و خود را در مسیربهبودی احساس میکنم.
تغییر عادت های قدیمی یک کار مداوم است .امروز تغییر با ارزش ترین کاری است که در دست دارم  .هم برای ساده ترین چیزها هم برای بزرگترین چالش هایی که زندگی پیش رویم قرار می دهدسپاسگزارم.زمانی که مسیر سپاسگزاری را می پیمایم چشم هایم معجزاتی را می بیند که قبلا نمی دیدم.سپاسگزاری جایگاهم را در جهان هستی به من یاد آوری می کند به من اجازه می دهد که زیبایی های درون وبیرون هر چیز را ببینم.سپاسگزاری تمرکزم را شفاف و مرا در زمان حال نگه می دارد می توانم ببینم که عشق به اینکه نمی توانم برای یک بیماری که موذیانه من و عزیزانم  را نابود میکند کاری انجام دهم هیچ ربطی ندارد.سپاسگزاری را فروتن می سازد.من برای آگاهی از وجود نیرویی برتر در درونم سپاسگزارم .زمانی که سپاسگزارم فردبهتری هستم و این بهتر بودن بر روی افرادی که با آنها در تماسم تاثیر می گذارد.


تفکری برای امروز:
وقتی به دنبال بهبودی هستم سپاسگزاری راه روشنی در میان مشکلات است.وقتی انتخاب می کنم با سپاسگزاری زندگی کنم یک قدم به یافتن آرامش نزدیکترم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

3 اسفند
در گذشته بسیاری از ما یاد گرفتیم تا انتخاب های خود را دقیقا بر طبق احساساتمان اتخاذ کنیم ...انگار که احساساتمان واقعیت داشتند .اگر ما در قبال ایجادیا عمل خاص ترسیده می شدیم پس بهتر بود که از ان اجتناب کنیم و حد وسطی وجود نداشت وهیچ ظرفیتی برای بیش از یک احساس در یک زمان وجود نداشت بخشی از بهبودی الانان شامل یاد گیری این نکته است که...احساسات حقیقت نیستند ....
من یک انسان پیچیده و سحر امیزی هستم که از طیف وسیعی از تجربیات ...احساسات...و افکار خلق شده ام برای هویت من بیش از یک احساس و یک مشکل وجود دارد من منبعی از تنا قضات هستم.......من میتوانم برای همه احساساتم ارزش قائل شوم بدون اینکه به انها اجازه دهم تا اعمالم را دیکته کنند امروز می توانم خشم خود را نسبت به فردی احساس کنم و هنوز ..عاشقش باشم میتوانم ترس از تجربیات جدید را احساس کنم در حالیکه در جریان ان بسوی جلو در حرکت باشم ...من میتوانم بدون دست کشیدن از عشق با صدمه دیدن . بقا داشته باشم
و من میتوانم غم و ناراحتی را تجربه کنم و هنوز مطمئن باشم که دوباره خوشحال خواهم شد

یادآوری امروز

امروز یاد می گیرم تا پیچیدگی ها و تناقضات را در بر گیرم و بخاطر غنایمی که انها برایم می اورند سپاسگزار باشم ...
زندگی با تمام عذاب هایش . هیجان انگیز . زیبا . سرگرم کننده . و حیله گر است . نیز انچه که پس از ان می اید ما مجددا این زندگی را نخواهیم داشت .....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

3 اسفند
بسیاری از ما به سختی می‌توانستیم دیگران را تحمل کنیم و یا آنها را دوست داشته باشیم. آیا قلبی که تجربه‌ی دوست داشتن را ندارد، می‌تواند به کسی دوستی و عشق را هدیه کند؟ ما با بسیاری از انسان‌ها تفاوت داشته‌ایم، به همین دلیل با دیگران کمتر اُخت می‌شدیم. به خاطر داشتن همین احساس تفاوت خودمان را در درجه‌ی بالاتر از دیگران و یا پایین‌تر از آنها قرار می‌دادیم و با بسیاری از انسان‌ها برخلاف اصول انسانی رفتاری ناشایست داشته و حتی آنها را به پایین‌ترین درجه تنزل داده و با احساس کینه و نفرت از آنها، قلبمان را پُر از احساسات منفی می‌کردیم. محروم کردن دیگران از عشق و دوستی یک عادت و وابستگی بدی است، که به مرور در طی زندگی کسب ‌کردم و این احساسات را حتی جز اصول شخصیت‌پرستی خود قرار ‌دادم. در نهایت آنچه که نصیب من ‌شد، قلبی آکنده از نفرت و کینه و جنگندگی بود، که مرا از مسیر طبیعی زندگیم خارج کرد. آیا می‌دانم که همه‌ی ما آفریده‌‌ی خداوند هستیم و پاره‌ی تن هم و شایسته‌ی عشق خداوندی و با هم برادر و خواهریم؟
در زندگی جایی برای نفرت و انتقام نگذار!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

سوم اسفند:   اگر آسمان را هدف قرار دهی به زمین می رسی و اگر زمین را هدف بگیری به هیچ چیز نخواهی رسید.

   می توان مفاهیم گوناگون از این گفته برداشت کرد. به عقیده من به این معناست که از قدم های دوازده گانه نهایت استفاده را ببرم. گاهی خوب پیش می روم گاهی هدف را گم کرده و احساسات دیگران را جریحه دار می کنم. قدم دهم به من یادآور می شود که همواره نگاهی به اعمال و رفتار خود بیندازم. اگر متوجه شکافی در روابط خود گردم سریعاً بدان اقرار و در صدد برطرف نمودن آن بر می آیم. هیچ وقت قصد آسیب رساندن به کسی را ندارم اما اگر کاری انجام دادم که موجب صدمه زدن به کسی شد از صمیم قلب جبران خسارت می کنم. جبران خسارات به این معنا نیست که من انسان بدی هستم و یا اینکه مرتکب اشتباهی شده ام. بعضی وقت ها حق مخالفت با دیگران دارم و بعضی وقت ها جبران خسارت تأییدیست بر این که طرف مقابل نیز حق مخالفت دارد.

برای امروز، به احساسات دیگران احترام می گذارم و اگر خسارتی وارد کردم سریعاً جبران خسارت خواهم کرد.

4اسفند

 پیامها و پیامرسانها 4                          اسفند

«گمنامی اساس روحانی تمام سنتهای ماست و همواره یادآور این است

که اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم.»

سنت دوازدهم

v

سنت دوازدهم اهمیت «ترجیح دادن اصول به شخصیتها» را به ما یادآوری میکند. در جلسات بهبودی شاید این عبارت بدین صورت بیان شود: «پیامرسان را تیرباران نکنید». ما اغلب پیام را با پیامرسان اشتباه میگیریم و چون با فرد سخنگو در جلسه تضادهای شخصیتی داریم، صحبتهای او را انکار میکنیم.  

اگر با صحبتهای افراد معینی در جلسات مشکل داریم، ممکن است از راهنمای خود کمک بخواهیم. راهنما میتواند به ما کمک کند تا به جای اینکه بر فرد سخنگو تمرکز کنیم، بر آنچه گفته شده، تمرکز کنیم. راهنما همچنین میتواند در بررسی رنجشهایی به ما کمک کند که ممکن است ما را از اذعان ارزش بهبودی برخی افراد خاص باز می‌دارد. وقتی به خود اجازه میدهیم بر اساس پیشنهاد قدم دوازدهم به جای شخصیتها بر اصول بهبودی تمرکز کنیم، بهرههای بسیار بیشتری که از جلسات نصیب ما میشود، شگفتانگیز است.

v

فقط برای امروز:  اصل گمنامی را در جلسه NA تمرین میکنم. به جای شخصیت پیامرسان بر پیام بهبودی تمرکز میکنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


ذهنت را باز بگذار
23  فوریه        4اسفند
یکی از جمله های مورد علاقه من در کتابچه نارانان این است:"ذهنت را باز بگذار.......خیلی زود احساس میکنی که عضوی از گروه شده ای."وقتی برای اولین بار به جلسات نارانان آمدم  به شدت معتقد بودم که بیماریم باید آنچه را که من میگویم انجام دهد و غیر آن کار دیگری نکند .سرسختانه اعتقاد داشتم می توانم او را مجبور به ترک کنم.فکر می کردم اگر بتوانم به او بفهمانم که اعتیادش چه آسیبی به خود،من و خانواده مان می زند از این کارش دست بر می دارد.
خوشبختانه با حضور در جلسات ذهنم باز شد با گوش دادن و مشارکت در جلسات خیلی زود در یافتم که تمرکز دایم روی معتادم مرا از رشد و بهبودیم دور کرده است .به قدری روی معتادم تمرکز داشتم که خود را نادیده گرفته بودم.
ذهن باز کمکم کرد تا مسیر تمرکزم را تغییر دهم.در مورد اعتیاد و ابزارهای برنامه مطالبی آموختم .این دانش کمکم تا تشخیص دهم که مسوولیتم چیست.مهم تر از همه اینکه یاد گرفتم با کمک نیروی برترم چه چیزهایی را می توانم تغییر بدهم و چه چی,هایی را نمیتوانم.


تفکری برای امروز:
امروز با رفتن به جلسات روی بهبودی خودم تمرکز می کنم.هر روز سعی میکنم به روشی زندگی کنم که روزم با تغییر همراه باشد.با ذهنی باز برای هدایت ،آگاهی و توانایی رها کردن معتاد با عشق دعا میکنم .امروز می دانم که این بهترین کاری است که می توانم انجام دهم.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

4 اسفند
من مطمئن بودم باید فردی در دنیا وجود داشته باشد که هر حالت مرا درک کند همیشه برای من وقت داشته باشد و لبخندی بر چهره من بیاورد وقتی که این شخصیت ظاهر میشد بالاخره ان عشقی را که شایسته اش بودم داشتم سپس هیچ انتخابی نداشتم جزئ اینکه منتظر بمانم من ضعیف بودم . چه زندگی غم انگیز و تنهایی داشتم سپس فردی در جلسه الانان کلمه "حق شناسی" را بکار برد و ناگهان همه سناریو بهم ریخت وقتی در مورد اینکه چقدر حق شناس باشم فکر میکردم . تخیلاتم خود را چیزی جزئ یک شبه (سایه ) نشان نمی دادند واقعیت را به شکل متفاوتی نشان داد ...........دوستان من وجود داشتند بچه هایی که خیلی با من صداقت داشتند همکارانی که در روابط دوستی همراه بودند الکلی مورد علاقه در زندگیم . اعضای الانان که مرا در اغوش می گرفتند با من صحبت میکردند و بمن شهامت می دادند . من با عشق انها چه میکردم ؟ اینطور به نظر میرسید که بخاطر ان فرد تخیلی ام انها را کنار میزدم و یا بد تر از ان هرگز به انها توجه نمی کردم


یادآوری امروز


.اگر متوانم عشقی را که شامل زندگیم میشود تشخیص دهم . ایا واقعا قدر دان دریافت چیز هایی بیش از این هستم ؟ بگذار از انچه که اغلب بمن بخشیده شده . اگاهی یابم
اگر تنها دعایی که شما در کل زندگی خود گفته باشید . متشکرم باشد همان کافی است....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

4 اسفند
امروز قادر شده‌ام با اتکا به اصول برنامه‌ی خودیاری رابطه و ارزش هر کسی را فقط روی مسائل و اصول انسانیت وی بسنجم و هیچ کاری به هویت و شخصیت آنها نداشته باشم. عشق ورزیدن به انسان‌ها را فقط به خاطر تعالی خود عاشق سفارش می‌دهم. دوست داشتن آدم‌های نیک‌نام و خیرخواه ساده‌ترین نوع و بی‌زحمت‌ترین احساس است، که بعضی‌ها طبق عادت آن را در خودشان می‌پرورانند، ولی دوست داشتن آدم‌های عادی و حتی بدنام کاری بس دشوار است، که نمی‌توانیم به این آسانی‌ها و بدون قضاوت عملکرد آنها به خودمان بقبولانیم. اگر همه را به یک چشم نگاه کردم این عجب است. امروز سعی دارم با عشق ورزیدن به بنده‌های خداوند بدون در نظر گرفتن شخصیت و عملکرد آنها خودم را در مسیری قرار می‌دهم، که بدانم من هم اگر در جایگاه کسی بودم مسلماً من هم همان بودم که انها هستند، من با مقام انسانیت و برای انسانیت در مقام خالق خودم سر به سچده برده و سیر و سلوک می‌کنم. من برای قضاوت و غیبت‌کردن خلق نشده‌ام. من انسانم و انسان هم آرزو می‌کنم.
به عشق اجازه ورود بده!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

چهارم اسفند:   ایمان، تصویر روحانیت است.

   دانشمندان قرنهاست در تلاش برای اثبات یا رد مفهوم خدا هستند. فیلسوفان در این مورد با یکدیگر به بحث پرداخته اند اما هیچ یک ملاک و مدرکی مطلق و مشخص در دست ندارد. برای درک نیرویی برتر از خود دلیل و برهان لازم نیست. فقط ایمان لازم است. من با جدیت و پشتکار از هر روش و ابزاری که می شناختم برای قطع مصرف نیکوتین استفاده کردم اما موفق نمی شدم. انجمن نیکوتینی های گمنام نقطه قوتی را که بدان نیاز داشتم به من هدیه کرد. ما نه تنها به یکدیگر در رهایی از مصرف نیکوتین کمک می کنیم بلکه کمک می کنیم تا از یک زندگی بهتر برخوردار باشیم. به اعتقاد من تلاش بشر در طی قرن ها برای تبدیل شدن به انسانی بهتر نشان از وجود یک نیروی برتر است.

برای امروز، در جستجوی کشف صفات نیک انسان ها خواهم بود.

5اسفند

 5اسفند                                 تأثیری جدید

«تغییر شخصیت چیزی بود که واقعاً بدان نیاز داشتیم. تغییر الگوهای خودنابودکننده زندگی لازم شد.»

کتاب پایه

v

در اوایل زندگی اکثر ما قادر به شادمانی و کنجکاوی و تبادل عشق بیچون و چرا بودیم. وقتی شروع به مصرف کردیم، تأثیری را وارد زندگی خود کردیم که ما را به آرامی از این مسائل دور کرد. هر چه در مسیر اعتیاد بیشتر به پایین کشیده میشدیم، از شادمانی، کنجکاوی و عشق دورتر میشدیم.  

این سفر یکشبه اتفاق نیفتاد. اما جدا از مدت آن، با مشکلاتی فراتر از مصرف مواد به درهای NA رسیدیم. تأثیر اعتیاد کل الگوی زندگی ما را چنان تغییر داده بود که دیگر قابل شناسایی نبود.

درست است که قدمهای دوازدهگانه معجزه میکند، اما بسیاری از آنها یکشبه مؤثر واقع نمیشود. بیماری ما به آرامی تأثیر بدی بر رشد روحانی ما گذاشت. بهبودی تأثیر جدیدی را بر زندگی ما میگذارد، به طوری که منبع انجمن و قدرت روحانی ما را به آرامی به سوی الگوهای جدید و سالم زندگی هدایت میکند.

البته این تغییر «صرفاً تصادفی نیست.» اما اگر با تأثیر جدیدی که NA در زندگی ما ایجاد کرده است همکاری کنیم، در طول زمان تغییر شخصیتی را که بهبودی مینامیم، تجربه خواهیم کرد. قدمهای دوازدهگانه برنامهای را برای همکاری مورد نیاز جهت بازیابی شادمانی، کنجکاوی و عشق نسبت به زندگی فراهم میسازد. 

v

فقط برای امروز:  با تأثیر جدید انجمن و قدرت روحانی که NA در زندگی من ایجاد کرده، همکاری میکنم. قدم بعدی در برنامه خود را انجام میدهم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


تغییرات درمن.....
24   فوریه        5اسفند

من راه سلامت عقلی که قدم دو به آن اشاره می کند را طی کرده ام.در زندگی ام معتادی دارم که تمام تلاش هایم به او ختم می شد.فکر می کردم منطق وعشق کار ساز است فکر می کردم من کار اشتباهی انجام داده ام اما وقتی کاری را که فکر می کردم درست است.انجام می دادم بازه هم معتادم مصرف می کرد.سعی می کردم عزیزم را به زور اصلاح کنم و او را به مرکز باز پروری می فرستادم فقط یک چیز می خواستم و آن اصلاح و کنترل عادت های معتاد بود گریه می کردم ،فریاد می زدم و جیغ می کشیدم هر چه بیشتر گریه می کردم احساس پوچی،تنهایی وسر در گمی می کردم فکر می کردم در وضعیت غیر ممکنی هستم و احساس بی کفایتی داشتم.
سپس با نارانان و قدم اول آشنا شدم اقرارکردم که عاجزم .تلاش برای کنترل معتاد را رها کرده وتشخیص دادم حق انتخاب دارم می توانستم انتخاب کنم بمانم یا بروم. می توانسم حد و مرزهایی تعیین کنم و با عشق قطع وابستگی کنم.فهمیدم که اشکالی ندارد در مانده باشم.می توانستم زندگی خودم را اداره کنم نه زندگی دیگران را .یاد گرفتم تمرکزم را از روی معتاد بر دارم و روی کار ها وعکس العمل های خودم بگذارم .سهم ونقش خودم را دیدم.یاد گرفتم متفاوت واکنش نشان دهم.احساس گم گشتگی ،جای خود را به جهت داشتن داد.زمانی که دیدگاهم را عوض کردم خنده به زندگی ام باز گشت.وقتی از تلاش برای تغییر معتاد دست برداشتم رها کردم و به خداسپردم در یافتم که همه چیز ممکن است.تغییرات را دیدم نه در معتاد بلکه در خودم.شروع به باور نیرویی برتر از خودم کردم  و دیدم که سلامت عقل به زندگی ام باز گردانده شد .این قدم دو است.


تفکری برای امروز:
نیروی برترم می تواند سلامت عقل را به من باز گرداند به من آرامش می دهد و غم مرا تبدیل به شادی می کند.وقتی از ابزار های نارانان استفاده میکنم دوستان جدیدی پیدا میکنم .کارهایی برای خودم انجام میدهم و دوباره زندگی می کنم.

نداشتن سلامت عقل نتیجه رفتارهای گذشته ما بود.رها کردن کنترلی که گرفتار آن بودیم ممکن است ترسناک باشد اما وقتی به دیگران گوش می دهیم و از آنها یاد می گیریم می توانیم معجزات را ببینیم و احساس کنیم.  
برنامه دوازده قدمی نارانان

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

5 اسفند
قبل از الانان در مقابل رفتار الکلی بسیار عصبانی شده و زیاده روی میکردم هر چند طی کار کردن قدمها کشف کردم که بدون دانستن این نکته در زندگی ام با الکلی در گیر میشوم من سعی کردم تا خشم و عصبانیت خودرا قبل از رخ دادن ان تشخیص دهم در ابتدا اسوده شدن از این بخش وجودم بزرگ بنظر میرسید احساس تکامل و قدرتمندی بیشتری کردم ....اما همانطور که زمان میگذشت شروع به سوئ استفاده از این حس تازه بنیان شده ام کردم . بخاطر تمام مشکلاتم الکلی را سرزنش میکردم همه را طرد می کردم و نسبت به همیشه احساس بد تری داشتم
الانان بمن کمک کرد تا دوباره بر روی خودم توجه و تمرکز کنم اگر من بخاطر شرایطم ناراحت هستم میتوانم به سهم خود در ان موقعیت نگاه کنم من در برابر الکلیسم ناتوان هستم گاهی از این حقیقت احساس خشم میکنم اما خشم من انرا تغییر نخواهد داد امروز میتوانم خشمگین شده و به سالم ترین راهی که یافته ام احساساتم را بیان کنم و سپس انها را رها کنم


یادآوری امروز

خشم میتواند قدرت کاذب را بمن ببخشد وقتی برای مدت کمی احساس میکنم بر دیگران و بر شرایط خودم کنترل می کنم یک نوع احساس نادرست امنیت همواره مرا مایوس میکند تنها قدرت واقعی که در دسترس من میباشد ....ان چیزی ست که در قدم یازدهم عنوان شده : قدرتی برای انجام خواست خداوند. هیچ کس نمی تواند بطور مخفیانه اثرات الکل را کنترل کند یا نیروی ان را در خراب کردن خوشی و خوبی زندگی .....اما ما نیرویی داریم که ناشی از خداوندست و ان نیروی تغییر دادن زندگی فردی مان است


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

5 اسفند
وقتی احساس شرمساری و خجالت و گناه دردناک به سراغم می‌آید، باید سعی کنم تا از آن رها شوم، تا آرامش پیدا کنم. امّا چطور؟ امروز با اصول خودیاری برنامه می‌توان به تشخیص علت و برطرف کردن آن‌ها اقدام کرد. امکان دارد که دیگران با گفتار و عملکردشان و یا ما، خودمان به خاطر اعمال و اشتباهاتمان این احساسات و گناه را در خودمان تقویت کنیم و می‌دانیم که شرمندگی و خجالت باعث احساس گناه هستند و می‌توانند به راحتی ما را از انجام امور زندگی بازدارند. آیا وقتی احساس گناه می‌کنم تنها راه آن تشخیص علت و جبران آن می‌باشد، نه فراموش و ندیده گرفتن آن؟ امروز با نوشتن ترازنامه و درک نقش خود در آن ماجرا و سعی در جبران خسارت، می‌تواند از احساس سنگین گناه ما را رها شد. آیا برای رهایی از احساسات شرمندگی و خجالت و در نهایت از حس گناه، خداوند را به یاری می‌طلبم؟ آیا از دوستان موفق برنامه برای مواجه شدن با احساس گناه تقاضای کمک می‌کنم؟ آیا هنگامی که در کاری شکست می‌خورم به سرزنش خودم مشغول می‌شوم؟
تمرکز روی گناه علتی برای لغزش است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

پنجم اسفند:   زندگی یک رقص است. آیا من هم می رقصم؟

آیا از زندگی لذت می برم؟ آیا سعی می کنم از آن لذت ببرم؟ آیا به حد کافی استراحت می کنم؟ آیا به خود و دیگران سخت می گیرم؟ من معتقدم که خداوند می خواهد تا شادمان و رها باشم. بر این باورم که خدا می خواهد رها از مصرف نیکوتین زندگی کنم و با موسیقی هستی که در درونم طنین انداز است به رقص شادی در آیم. ایمان دارم که خداوند می خواهد به دیگران یاری برسانم تا با نوای موسیقی درونشان به رقص در آیند. اگر به موسیقی درون بی توجه شوم آنقدر درگیر حاشیه ها می شوم که مانند دوران مصرف رقصیدن و لذت بردن از زندگی را فراموش می کنم.

برای امروز، بابت لذت بردن از هدیه زندگی سپاسگزار خداوندم.

6اسفند

 شدت بیماری ما به بزرگی رازهایمان است6                                 اسفند

«نوشتن [ترازنامه فقط برای] چپاندن آن در کشو غمانگیز است. این نواقص در تاریکی رشد میکند و در پرتو آشکارگری نابود میشود. »

کتاب پایه

v

چند بار شنیدهایم که ما به اندازه رازهای خود بیمار هستیم؟ در حالی که بسیاری از اعضاء تصمیم میگیرند از جلسات برای مشارکت کردن جزییات خصوصی زندگی خود استفاده نکنند، مهم است هر یک از ما دریابیم چه چیزی به بهترین نحو برای ما مؤثر است. درباره رفتارهایی که در بهبودی با خود به همراه داریم و در صورت آشکار شدن باعث خجالت ما میشوند، چه فکری میکنیم؟ تا چه حد در افشای رازهای خود راحت هستیم و برای این کار با چه کسی احساس راحتی میکنیم؟ اگر از مشارکت کردن برخی از جزییات زندگی خود در جلسات ناراحت هستیم، به چه کسی رجوع میکنیم؟     

پاسخ این پرسشها را در برقراری رابطه با راهنما یافتهایم. اگرچه برقراری رابطه با راهنما به زمان نیاز دارد، مهم است به راهنمای خود به قدر کافی اعتماد کنیم تا کاملاً صادق باشیم. نواقص ما تنها تا زمانی که مخفی میمانند، بر قوت خود باقی هستند. اگر میخواهیم از این نواقص رهایی یابیم، باید از آنها پرده برداریم. رازها تا وقتی به عنوان راز باقی میمانند که آنها را با انسان دیگری در میان نگذاریم. 

v

فقط برای امروز:  از رازهای خود پرده برمیدارم. صادق بودن با راهنمای خود را تمرین میکنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


زندگی کن و بگذار زندگی کنند...
25فوریه       6اسفند
چرا مفهوم "زندگی کن و بگذار زندگی کنند"اینقدر برایم سخت بود که تمام ذهنم را در بر گرفته بود؟اکنون وقتی احساس می کنم باید هر چیز اشتباه در زندگی عزیز معتادم را درست کنم و در چالش های روزانه اش به او کمک کنم.آنگاه می توانم با کمک برنامه نارانان ببینم که با بیماری اعتیاد پیش می روم.وقتی سعی میکنم زندگی معتادم را کنترل و اداره نمایم بر اساس ترس هایم و دیگر احترامی برایش قایل نیستم .کار من نشان دهنده این است که فکر می کنم معتاد شخصا قادر نیست کار هایش را انجام دهد و صدمه خواهد دید.
در واقع من سعی می کنم با حمایت نا سالم حال خود را بهتر کنم.می خواهم کارها را رو به راه کنم تا از ترس و خشمم خلاص شوم و این در حالی است که به خاطر معتاد احساس گناه ،خجالت و مسوولیت می کنم.این بیماری من است و می تواند مرا در هم بشکند.به خاطر او خیلی عذاب می کشم.می خواهم او بهتر شود و زندگی سالم و موفقی داشته باشد.به احتمال زیاد در تمام این مدت با مهربانیم  به تدریج  او را می کشم.من کمکی نمی کنم در حقیقت سر راه بهبودی او ایستاده ام.
معتاد می تواند راه خودش را پیدا کند و یاد بگیرد که به وظیفه اش عمل کند و مسوولیت خود را به عهده بگیرد .باید به او اجازه داده شود تا به اشتباهاتش پی ببرد و مثل همه پاسخگوی کارهایش باشد.در نارانان یاد می گیرم که حمایت نا سالم وابستگی را به جای مسوولیت پذیری به معتاد یاد میدهد.من برای اینکه حال خودم بهتر شود از اوحمایت نا سالم می کردم که این باعث می شد در بیماریش بماند.


تفکری برای امروز:
بهترین کمکی که می توانم به عزیز معتادم بکنم این است که به اواجازه دهم آزاد باشد خودش انتخاب کند و زندگی خودش را داشته باشد.در عوض بایستی هر روز به خودم یاد آوری کنم که زندگی کن و بگذار زندگی کنند.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

6 اسفند
من عادت داشتم فکر کنم خوب بودنم به معنای این است که هر چه میخواهم بخورم هر چه میبینم بخرم در هر ساعت از شب بخوابم و از هر فعالیتی که سرگرم کننده و مهیج نیست اجتناب کنم مشکل این بود که نتائج اینها خیلی ناراحت کننده بودند وقتی که به خودم اجازه فکر کردن در مورد انها می دادم احساس میکردم زندگیم را هدر میدهم امروز خوب شدن برای خودم از مبارزه کردن و تنش بسیار دور است اما مزایای ان قطعا جالب است . من در 2 یا 3 جلسه الانان در هر هفته شرکت میکنم نشریات روزانه را میخوانم . زمانی را برای صحبت کردن با خدا اختصاص میدهم من شدیدا سعی میکنم ارامش خود را کسب کنم و انرا مهمتر از هر چیز دیگری در زندگیم قرار دهم اکنون از هر نوع غذایی لذت میبرم به کار هایی که انها را سرگرم کننده می یابم مشغول هستم و پول خود را با روشی اگاهانه تری خرج میکنم من رشد یافتن خود را جشن میگیرم رقص و شادی میکنم و از روابط دوستا نه ام لذت میبرم شیوه زندگی من نه تنها خشک نیست بلکه نمیخواهم که اینطور نیز باشد من هنوز بی اختیار از لحظاتم لذت میبرم اما امروز با انتخاب کردن مالک انها هستم


یادآوری امروز

من سزاوار داشتن انتخاب هایی هستم که بمن اجازه دهند تا احساس خوبی در مورد خودم داشته باشم این ممکن است مستلزم صرف زمانی برای حصول نتائج باشد . اما من یک زندگی می سازم که سلامتی و عزت نفسم را گسترش می دهد این ارزش انتظار کشیدن است .
قوی ترین اصول رشد یافتن در انتخاب (تصمیم ) انسان نهفته است


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

6 اسفند
همان‌طور که تحت تأثیر بیماریم بودم، سعی در بزرگ‌نمایی کارهای مثبت خودم می‌کردم، همان‌طور هم سعی در پنهان کردن اشتباهات و نواقصم و افکار منفی‌ام می‌کردم. اهمیت دادن به نکات مثبت و مخفی کردن نقاط منفی یکی از رفتارهای بیمارگونه‌ای است، که مرا بیشتر دچار احساس شرمندگی و خجالت و گناه می‌کرد. امروز می‌دانم که من با بزرگ‌نمایی و پنهان‌کاری، به‌طور ناخودآگاه مشغول خودنمایی و مطرح کردن خودم و انکار واقعیت‌ها می‌باشم. امروز می‌دانم که بیماری من می‌تواند، از من کاراکتوری بسازد که در مقابل خود و دیگران مظلوم‌نمایی کنم. تا در این نقش خود را مطرح و مورد تأیید دیگران کنم. آیا می‌دانم بیماری من می‌تواند به راحتی مرا به گذشته‌ی پُر از اشتباه و گناه ببرد و یا از آینده هیولایی وحشتناک برایم تصویر کند و یا به راحتی احساسات منفی را در من به ظهور برساند. امروز می‌توانم با استفاده از اصول برنامه‌ی خودیاری افکارم را به سمت عشق به خود و همدردان و بندگان خدا و خدمتگزاری هدایت کنم و افکارم را از تمرکز روی این نواقص رها سازم.
ابزار برنامه را جدی بگیر!

--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

ششم اسفند:   همیشه فکر می کردم رفت و آمد با مصرف کننده اشکالی ندارد اما اینطور نبود بلکه عذاب بود.

   این جمله در مورد من صدق می کند. در دوران مصرف همیشه از رفتن به جایی که افراد غیر سیگاری در آنجا حضور داشتند خودداری می کردم زیرا نمی توانستم به راحتی سیگار بکشم. اکنون همه چیز فرق کرده است. اوایل قطع مصرف تصور می کردم رفت و آمد با مصرف کننده اشکالی ایجاد نمی کند، اما اکنون از رفتن به مکان های مصرف خودداری می کنم. من یک معتاد به نیکوتین در حال بهبودی هستم و لازم نیست که با افراد مصرف کننده که ممکن است بهبودی مرا به مخاطره اندازند رفت و آمد کنم. بوی دود سیگار را دوست دارم بنابراین سعی می کنم تا حد ممکن از رفتن به مکان های مصرف خودداری کنم. در عین حال همواره سعی می کنم با مصرف کنندگان نیکوتین و اعضای انجمن مهربان باشم و در مقام یک انسان بگذارم به روش خودشان زندگی کنند. سپاسگزارم که در زمان و مکانی زندگی می کنم که حقوق غیر سیگاری ها به خوبی رعایت می شود. زمانی را به یاد دارم که مجاز بودیم هر جایی مصرف کنیم.

برای امروز، بی توجه به تفاوت ها به حقوق دیگران احترام می گذارم.

7اسفند

 7اسفند                                پشیمانی

«قدم هشتم تغییر بزرگی در زندگی که تحت تاثیر گناه و پشیمانی است، بوجود می‌آورد.»

کتاب پایه

v

پشیمانی یکی از احساساتی است که ما را به مصرف وا میداشت. به خاطر اعتیاد فعال راه خود را گم کرده بودیم و اثری از دلشکستگی و نابودی بسیار دردناک را به جای گذاشته بودیم. پشیمانی ما، اغلب با این استنباط که نمیتوانیم برای جبران خساراتی که وارد کردهایم کاری انجام دهیم، تشدید میشد؛ راهی برای اصلاح آن وجود نداشت.   

مقداری از قوت پشیمانی در هنگام رویارویی صادقانه با آن، از میان برداشته میشود. در واقع، با تهیه فهرستی از افرادی که به آنها صدمه زدهایم، قدم هشتم را آغاز میکنیم. نقش خود را در گذشته دردناک خود میپذیریم.

اما قدم هشتم از ما نمیخواهد همه اشتباهات خود را جبران کنیم، بلکه صرفاً از ما میخواهد برای جبران خسارات وارده به همه این افراد تمایل پیدا کنیم. وقتی برای جبران خساراتی که وارد کردهایم تمایل پیدا میکنیم، آمادگی خود برای تغییر را اعلام میکنیم. فرآیند التیامبخش بهبودی را تصدیق میکنیم.

پشیمانی دیگر وسیلهای نیست که از آن برای شکنجه خود استفاده کنیم. پشیمانی به ابزاری تبدیل شده که میتوانیم از آن برای بخشش خود استفاده کنیم.

v

فقط برای امروز: از هر گونه احساس پشیمانی که ممکن است داشته باشم به عنوان ابزاری برای التیام یافتن از طریق قدمهای دوازدهگانه استفاده میکنم. 

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


ازدیوانگی تاسلامت

26فوریه         7اسفند
قبل از بهبودی خودم را در موقعیت های دیوانگی و خطر ناکی  می یافتم.بارها خودم و اعضای دیگر خانواده را با رفتن به محل شناخته شده مواد مخدر برای پس گرفتن ماشین معتادم در معرض خطر جدی قرار می دادم.آن موقع فکر می کردم انجام این کار عاقلانه است.چون معتاد برای رفتن به محل کار نیاز به ماشین دارد.آیا این کار یک فرد عاقل بود؟
قدم دو در باره سلامت عقل صحبت میکند.احساس می کردم در خانه ام من کسی بودم که عاقل بود و معتاد یک دیوانه .من کسی بودم که همه چیز را با هم به عهده گرفته بودم .مطمعن بودم اگر معتاد ماشین داشته باشد شغلش را از دست نخواهد داد.وگرنه چطور صورت حساب ها پرداخت می شد؟حالا می فهممکه من نقش فعالی در دیوانگی داشتم .دخالت وحتی کمک می کردم تا عزیز معتادم به مصرفش ادامه بدهد و یک معتاد خوشحال باشد.
وقتی تمرین قدم دو را شروع کردم احساس کردم بار مسوولیت بزرگی از روی شانه هایم برداشته شد .به این نتیجه رسیدم که می توانم به نیروی برترم تکیه کنم و پیامد هر وضعیتی را بی چون وچرا بپذیرم .چه رهایی بزرگی!!!


تفکری برای امروز:
دیگر.مجبور نیستم معتاد را نجات دهم .می توانم اجازه دهم مسوولیت عواقب مصرفش را به عهده بگیرد.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

7 اسفند
تصور یک بهمن به من کمک کرد تا به الکلی در حال مصرف در زندگیم مقامی بدهم تا تصمیمات فردی خود را اتخاذ کند هر چند که این عمل باعث شکل گیری کوهی از مشکلات در ارتباط با الکل میشود ......یک تپه برف نمیتواند بدون ریختن به پایین بلند تر شود کوه مشکلات الکلی نیز اینگونه است .....الانان بمن کمک کرده تا بخاطر حمایت از الکلی خود را سپر مشکلات او قرار ندهم و یا از انجام دادن کار های پر تب و تاب برای سرعت دادن در ریزش این کوه (مشکلات) خود داری کنم من در برابر نوشیدن و درد او ناتوان هستم . مفید ترین کاری که میتوانم انجام دهم . بیرون ماندن از مسیر می باشد . اگر بهمن به الکلی ضربه میزند این نتیجه عملکرد های فردی اوست . بهترین کاری که انجام میدهم این است که از خداوند بخواهم مو اظب او باشد . حتی وقتیکه نتائج دردناک انتخاب های او بالاجبار ضربه میزند بدین روش برای خواستن یک زندگی بهتر در مسیر سرنوشت او قرار نخواهم گرفت


یادآوری امروز


من مراقب خواهم بود تا از ساختن یک بهمن در زندگی فردی ام اجتناب کنم . ایا رنجش ها . عقده ها . و تاسف هایی که از درون مرا نابود میکنند را انباشته می کنم ؟ من نباید قبل از جهت دهی مشکلاتم زیر بار انها قرار گیرم من می توانم امروز شروع کنم .
شما برای تخفیف دادن عذاب تلاش میکنید ....و برای اگاه کردن الکلی در تشخیص وخامت اوضاع ممکن است چیز های زیادی نیاز باشد _ دعا کردن لفظ به لفظ در یک لباس مبدل ....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

7 اسفند
آیا به دنبال بهبودی و پیشرفت معنوی و روحانی خودم هستم یا می‌خواهم خودم را به عنوان یک قدیس و زاهد معرفی کنم؟ امروز متوجه هستم که نقش بازی کردن یکی از نواقص بزرگ من می‌باشد، که می‌تواند مرا از مسیر بهبودی و انسانیت منحرف سازد. یا فکر بیمارگونه‌ام می‌تواند به راحتی مرا به گذشته و روش‌های سابق بکشد. امروز می‌دانم که تمرکز کردن روی یکی از نواقصم به عنوان ابزار مرا به آسانی گرفتار آن می‌سازد. اصول برنامه می‌گوید: که به صورت ریشه‌ای با نواقص برخورد کن، یعنی بپذیرم که این نواقص مال خودم است و با صداقت سعی کنم از آنها پرهیز نمایم و فقط با نام بردن از این نواقص و علت بروز آن موفق خواهم شد. آیا می‌دانم که درک نکردن دلیل واقعی و شروع شکل‌گیری نواقص شخصیتی می‌تواند مرا دچار بدبختی نماید؟ این درحالی است که نواقص من در من به صورت غریزه در آمده و رهایی از آنها به این آسانی نیست، امّا اگر از خداوند برای جایگزینی آنها با فضیلت‌ها کمک بخواهم موفق خواهم شد. خداوندا: تو را به خاطر داشتن دانش برنامه‌ی بهبودی سپاسگزارم.
ما با نواقص خود زندگیمان را تمرین می‌کنیم!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

هفتم اسفند:   کسی که دم گربه را بگیرد چیزی می آموزد که به روش دیگر نمی آموزد.

ریشه تمام مشکلاتم در زندگی خودمحوری است. من یک مصرف کننده خودخواه بودم. توقع داشتم هر کجا مصرف کنم و هیچ کس از سیگار کشیدنم انتقاد نکند. از دیدن علامت "لطفاً سیگار نکشید" عصبانی می شدم و فکر می کردم این علامت خودخواهی است. وقتی شرکتی که در آن کار می کردم سیگار کشیدن را مگر در مکان هایی خاص ممنوع کرد عصبانی شدم. برادرم هنوز یک مصرف کننده است و این امر سبب شدهاز او دوری کنم. اکنون وقتی ترازنامه قدم دهم را می نویسم می بینم خودمحوری هنوز بسیاری جاها با من است که خود را در قالب ترس، دلسوزی به حال خود، حسادت و شکل های دیگر نمایان می سازد. وقتی از روی نقص خودمحوری با دوستان بهبودی رفتار می کنم آنان نیز ممکن است به شیوه خود از همان نقص استفاده کنند تا ناخودآگاه مرا در بهبودی هدایت کنند.

برای امروز، از خداوند درخواست می کنم از اسارت نفس رهایم سازد و اجازه دهد از روی عشق خدمت کنم.

8اسفند

 انگیزههای "خالص" 8                               اسفند

«عمل ها، عکسالعملها و انگیزههای خود را بررسی میکنیم.

اغلب متوجه میشویم بهتر از احساساتی که داشتهایم، اعمال خود را انجام میدادهایم.»

کتاب پایه

v

کتاب مراقبه روزانه را با این نوع پیام تصور کنید: «وقتی صبح از خواب بیدار میشوید، قبل از اینکه از رختخواب خود برخیزید، لحظهای را به اندیشیدن اختصاص دهید. با آرامش تکیه دهید، افکار خود را جمع کنید و برنامههای امروز خود را در نظر بگیرید. انگیزه این برنامهها را تک تک مرور کنید. اگر انگیزههای شما کاملاً خالص نیستند، برگردید و دوباره استراحت کنید.» بیمعنی است، مگر نه؟ 

تفاوتی نمیکند چه مدت پاک بودهایم، تقریباً همه ما انگیزه انجام تقریباً همه کارهای خود را با یکدیگر قاطی کردهایم. اما دلیلی ندارد در زندگی خود وقفه بیندازیم. قبل از اینکه بتوانیم دوران بهبودی خود را آغاز کنیم، مجبور نیستیم منتظر خالص شدن کامل انگیزههای خود بمانیم.

وقتی برنامه در زندگی ما مؤثر واقع میشود، به مراتب کمتر بر اساس انگیزههای تردیدبرانگیزتر خود عمل میکنیم. خود را مرتب بررسی میکنیم و با راهنما درباره آنچه متوجه میشویم، صحبت میکنیم. برای آگاهی از اراده نیروی برتر برای خود دعا میکنیم و قدرت عمل کردن بر اساس دانشی که به ما داده شده را میجوییم. نتیجه چیست؟ کامل نمیشویم، ولی قطعاً بهتر میشویم.

انجام برنامهای روحانی را آغاز کردهایم. هرگز به غولهای روحانی تبدیل نخواهیم شد. اما اگر واقعبینانه به خود توجه کنیم، احتمالاً متوجه خواهیم شد که بهتر از احساساتی که داشتهایم، اعمال خود را انجام میدادهایم.  

v

فقط برای امروز: خود را واقعبینانه بررسی میکنم. قدرت عمل کردن بر اساس بهترین انگیزههای خود، نه بدترین آنها را میجویم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


امید در قدم دو....
27 فوریه     8 اسفند

برای من خیلی طول کشید تا امیدی را که قدم دو پیشنهاد کرده درک کنم.ایمان مختصری هم که به یک نیروی برتر داشتم ،به وسیله بیماری اعتیاد به شدت متزلزل شده بود.من پیوسته دعا می کردم که خداوند جلوی مصرف معتاد زندگیم را بگیرد.همچنین مطمعن بودم همه مشکلات ما حل خواهد شد.قبلا هرگز برای چیزی دعا نمی کردم تصور می کردم که خداوند اجابت می کند.وقتی این اتفاق نیفتاد به خدا اولتیماتم دادم اگر معتاد قطع مصرف نکند می فهمم که خدا وجود ندارد.

وقتی در نومیدی آمدن به جلسات نارانان را شروع کردم تمایلی به پذیرش این قدم نداشتم چون از بی جواب ماندن دعا هایم خشمگین بودم.در مورد وجود نیروی برتر شک عمیقی داشتم گذشته از این که معتاد حتی مصرفش را قطع کم نکرده بود.بعدا شنیدم که اعضا چه می گفتند.از صحبت آنها شنیدم که در ابتدا گروه ،نیروی برترشان بوده.شنیدم که این قدم در باره مصرف معتاد نیست بلکه در مورد باوری است که می تواند سلامت عقل را به من باز گرداند.فقط با همین باور می توانم امید پیدا کنم که دو باره شاد باشم  و این قدم ها در صورتی که از آنها استفاده کنم برایم کار می کند.

 

تفکری برای امروز:
با کار کرد قدم دو دو باره در زندگیم امید پیدا کردم .پذیرش اینکه نیروی برتری وجود دارد خواه به شکل یک حضور روحانی یا به سادگی نیروی گروه نارانان مایه تسلی بود.می دانستم که دیگر تنها نیستم  و با وجود بیماری اعتیاد سلامت عقل می تواند به زندگیم باز گردد.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

8 اسفند
در واکنش به سنت یازدهم در اینکه : خط مشی روابط عمومی الانان بنا بر اصل جاذبه است نه تبلیغ . من یک معبر (مسیر) فردی روشن را کشف میکنم انچه این سنت بمن می گوید این است که اولین مسئولیت من در الانان یاد گیری حفظ تمرکز بروی خودم میباشد و به بهترین نحوی این برنامه زا در زندگیم فقط برای امروز بکار ببندم . اگر من مسیری را طی نکنم تنها یک نکته در صحبت هایم وجود دارد . که اگر من رشته های بهبودی در زندگیم را به بهترین توانایی ام شرح نمیدهم . پس صحبت کردن در مورد برنامه ممکن است چیزی بیش از یک جانشین بدل برای زندگی با ان نباشد . در این مورد من دریافتم که دیگران را شدیدا به شرکت در الانان ترغیب میکنم . در حالیکه خودم بیش از دیگران نیازمند شرکت در جلسات هستم


یادآوری امروز

قبل از اینکه در مورد الانان با دیگران شروع به صحبت کنم . باید این پرسش را از خودم بپرسم که ((ایا انها میخواستند ؟)) عبرت (سرمشق ) تنها شیوه اصلی راه نفوذ در دیگران نیست . این فقط یک وسیله است ....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

8 اسفند
امروز خود را به عنوان یک انسان با مجموعه اعمالی چون خوب و بد می‌پذیرم. از طرف دیگر پذیرفته‌ام که بیمار هستم و بیماری من همیشه فعال است و در هر لحظه می‌تواند مرا دچار دردسر کند. اصول خودیاری قدمها می‌گوید که تو با دوست داشتن خود و احترام به خود می‌توانی از تیررس این بیماری در امان باشی. امّا چگونه؟ اوّلین ابزار موفق در برنامه، خویشتن‌پذیری و دوست داشتن خود می‌باشد. تلقین مثبت به من یادآوری می‌کند. من دوست داشتنی هستم و اجازه نمی‌دهم کسی یا چیزی و یا اتفاقی مرا دچار عذابی کند. آیا می‌دانم که افکار و اعمال و احساسات دیگران فقط در وقت بی‌تفاوتی و احساس بی‌ارزشی می‌تواند مرا از حال خوبی خارج کند؟ اصول برنامه اعتقاد به پیشرفت آرام و بمرور دارد و من با رعایت این اصول که روی صبر پایه‌ریزی شده است، می‌توانم در مسیر بهبودی قرار بگیرم. آیا در هنگام خشم و انتقام، ناامیدی و یأس با احساس بی‌لیاقتی در خودم سعی دارم خودم را مظلوم جلوه دهم؟ می‌دانم با بخشیدن دیگران و دوست داشتن آنها بخشیده می‌شوم!
خودت را ببخش و رها شو!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

هشتم اسفند:   شاید بدانیم چگونه به پیروزی برسیم، اما ندانیم چگونه از آن بهره مند شویم.

   سال های نوجوانی را تا پنجاه سالگی با مصرف نیکوتین هدر دادم. اعتیاد به نیکوتین برای من که والدینم به شدت مصرف می کردند امری اجتناب ناپذیر بود. من با این باور دروغین که کشیدن سیگار به انسان شخصیت و بزرگی می دهد زندگی کردم و بهای سنگینی بابت آن پرداختم که فقط افراد مصرف کننده قادر به درک آن هستند. تمام احساساتم زیر بار مصرف نیکوتین کرخت و بی حس شده بود. از خداوند به خاطر انجمن نیکوتینی های گمنام و قدمهای دوازده گانه سپاسگزارم که مرا از دام نیکوتین نجات داد و به سوی خود هدایت نمود. پس از نه سال زندگی بدون مصرف نیکوتین اطمینان دارم که رهایی از هرگونه اعتیاد و زندگی با خداوندی که خود درک می کنم بهترین روش برای یک زندگی ایده آل است.

برای امروز، بابت اعتدال در زندگی و قدرت به مشارکت گذاردن آن با دیگران از خداوند سپاسگزارم.

9اسفند

 9اسفند                             بزرگترین هدیه

«ایمان نویافته ما در آینده به عنوان اساس مستحکمی برای شهامت عمل میکند.»

کتاب پایه

v

وقتی شروع به شرکت در جلسات میکنیم، از سایر معتادان درباره هدایایی که در نتیجه این برنامه دریافت کردهاند میشنویم، چیزهایی که قبلاً هرگز به عنوان هدیه در نظر نمیگرفتیم. یکی از این هدایا، احیای توانایی درک عواطفی است که برای مدتهای مدید با مصرف مواد مخدر نابود کرده بودیم. در نظر گرفتن عشق، شادمانی و خوشبختی به عنوان هدیه دشوار نیست، حتی اگر مدت زمان زیادی آنها را احساس نکرده باشیم. اما احساسات "بد" مانند خشم، ناراحتی، ترس و تنهایی چطور؟ به خود میگوییم این عواطف را نمیتوان به عنوان هدیه در نظر گرفت. از این گذشته، چگونه میتوانیم از چیزهایی که میخواهیم  از آنها رهایی یابیم، سپاسگزاری کنیم؟!

اگر از دیدگاه مناسبی به این عواطف بنگریم، میتوانیم نسبت به آنها قدرشناس باشیم. باید به خاطر داشته باشیم که به نیرویی برتر و مهربان ایمان پیدا کردهایم و از این نیرو خواستهایم از ما مراقبت کند—و نیروی برتر ما اشتباه نمیکند. احساساتی که به ما ارزانی داشته شده، "خوب" یا "بد" دلیلی داشته است. با به خاطر سپردن این موضوع، متوجه وجود احساسات بد نمیشویم، بلکه به آموختن درسهایی از آنها پی میبریم. ایمان ما و مراقبت نیروی برتر، شهامت لازم برای رویارویی با همه احساساتی را که ممکن است هر روز بروز پیدا کند، در اختیار ما قرار میدهد.   

همان طور که در اوایل دوران بهبودی شنیدیم: «نیروی برتر چیزی بیش از حد توان اداره شما را در طول یک روز به شما ارزانی نخواهد کرد.» و توانایی درک احساسات یکی از بزرگترین هدایای بهبودی است.

v

فقط برای امروز:  سعی میکنم از احساسات خود استقبال میکنم و به این اعتقاد پایبندم که شهامت رویارویی با همه عواطفی را که ممکن است در زندگی من بروز پیدا کند، در اختیار دارم.  

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


دیگرتنها نیستم....
28 فوریه       9بهمن
به نظر نمی رسید قادر باشم راجع به هیچ چیزی غیر از عزیزم  فکرکنم .همه تصورم این بود"چه می شد اگر....."یا"زندگیم چطور خواهد بود".تمام خشم ورنجش های قدیمی در این بود.حفظ افکاری مانند:چقدر احمق بودم.چرا این کار یا آن کار را نکردم؟روزهایی هست که گاهی به دلیل نا معلوم ،دشمن قدیمی ام ترس مرا از پای در می آورد.چیزی خاطرات گذشته را بر می گرداند و ترس غلبه می کند  من برای یک تغییر آماده ام.

غلبه کردن به انزوایی که بر اساس ترس به وجود آورده ام شهامت می خواهد.برای زمانی طولانی از دوستانم ودیگران دوری می کردم .این برنامه به من شهامتی داد که به یک دوست نارانانی زنگ بزنم.می توانم دو باره روابط قدیمی را بر قرار کرده و ارتباط دوستانه جدیدی ایجاد کنم.آنقدر مدت زیادی تنها بودم که تغییر برایم سخت بود.حالا برای شهامت اینکه اولین شماره را بگیرم می توانم به بر نامه نارانان وصل شوم.
نیازی نیست بترسم ولی می توانم تاسپری شدن این دوره از ابزارهای برنامه نارانان با رفتن به جلسات بیشتر_تلفن زدن به اعضای برنامه_نوشتن و مراقبه کردن استفاده کنم.بعد از آن.دیگر با ترس تنها نیستم .امید وجود دارد.نیرویی وجود دارد که می تواند به من کمک کند تا روی واقعیت های امروزم تمرکز کنم.برنامه نارانان به من یاد می دهد که چگونه مانع تحقیر خودم بشوم.مرا راهنمایی می کند خودم را دوست بدارم و زخم های کهنه را التیام دهم.من رهایی از احساسات ،افکار وترس های گذشته ام را تجربه میکنم.


تفکری برای امروز:
در مواقع ترس امید مرا حفظ می کند.

شما دیگر تنها نیستید.
شعار قدم دوازدهم نارانان

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

9 اسفند
بسیاری از ما در حالیکه گیج و سر در گم بودیم به الانان امدیم ما انقدر بر روی فرد الکلی مورد علاقه مان تمرکز کرده ایم که ممکن نیست قادر باشیم ببینیم کجا انها دست میکشند و ما شروع میکنیم ما حس خود را از انچه که اقتضائ میکند از دست داده ایم چطور میتوانیم بین رفتار های قابل قبول و غیر قابل قبول تمایز قائل شویم . هنگامیکه حتی نمی دانیم که چه میخواهیم و چه نیاز داریم ؟ تراز نامه قدم چهارم بمن کمک میکند تا کشف کنم چه کسی هستم . چه چیزهایی برای من ارزشمند هستند چه رفتارهایی را دوست دارم حفظ کنم و چه چیز هایی را دوست دارم تغییر دهم روی این موارد در ذهنم کار میکنم تا رفتارهای جدیدی بنا کنم تمامیت مرا منعکس میکنند و ارزش های واقعی مرابیان میکنند ......در گذشته برای رفتارهای غیر قابل قبول بمن اجازه داده شده . اما اکنون میتوانم یک پاسخ متفاوت انتخاب کنم امروز شهامت و ایمان صداقت داشتن با خود را دارم . اعم از اینکه دیگران موافق با من باشند یا نباشند من باید بخاطر داشته باشم که اگاهی بخشیدن شیوه های جدید من به دیگران . تقریبا به اهمیت دانستن محدودیت هایم و عمل کردن بر طبق ان نمیباشد

یادآوری امروز


من بخاطر خواهم داشت که دانستن حدودم به معنای مجبور کردن دیگران به تغییر یافتن نمی باشد این بدین معناست که من محدودیت هایم را میشناسم و با احترام گذااشتن به انها از خودم مراقبت میکنم . امروز تمرکز بر روی خودم هست "ان کسی که به خودش احترام میگذارد از شر دیگران در امان است او زره ای میپوشد که هیچ چیز نمیتواند در ان نفوذ کند .....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

9 اسفند
پیشرفت در گروه را با رها شدن از یک فکر و عقیده قدیمی و بیمارگونه را می‌گویند. وقتی در مواقع به خصوص دست از ابزارهای قدیمی برمی‌دارم، ترس دارم امّا احساس رهایی می‌کنم. خداوندا: مرا یاری کن تابرای رهایی و پیشرفت آماده باشم و بدانم که عقاید و ابزار گذشته به دردم نخورده و بیشتر تولید دردسر کرده است. امروز می‌دانم که توجه کردن به پیشرفت‌ و اصول برنامه‌ی خودیاری در اولویت هر عملکردی قرار دارد و تا وقتی که از عادتها و وابستگی و هم‌وابستگی‌ها و افکار و رفتارهای بیمارگونه فاصله داشته باشم، می‌توانم از آسیب‌ها و آزارهای خودم در امان باشم. امروز با عشق ورزیدن به همنوعان و رساندن کمک و محبت به آنها فقط به بهبودی خودم جهت می‌دهم. آیا باز بدون خواسته‌ی خود به صورت ناخودآگاه برای دیگران برنامه روزانه می‌گذارم؟ آیا هنوز هم کارهایم از روی بازتاب تأثیر تأییدات دیگران است؟ باورهای ما به خداوند، مانعی جهت نپذیرفتن مسؤلیت‌های زندگیمان نیست. امروز باور دارم که خداوند در پس تلاش‌های من، مرا کمک می‌کند و مراقب من می‌باشد.
سرسختی در برنامه= شکست و لغزش


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

نهم اسفند:   هرگز تسلیم نشو زیرا همیشه همه چیز در حال تغییر است.

   من برای رسیدن به نیرو،امید و ایمان، کتاب آسمانی مذهبم را می خوانم. در آیه ای می گوید: خدا برای تو تلاش می کند، تو کار خودت را انجام بده. این آیه برای من بسیار عالی بود زیرا سیگار داروی مسکن من بود. وقتی ببینم کسی تا این حد به من توجه می کند مسلماً بسیار خشنود می شوم. اکنون هشت ماه است بدون مصرف نیکوتین زندگی می کنم. این بسیار خشنودکننده است. هنوز احساس کاملا خوبی ندارم اما پیاده روی به همراه گروهی که می دانند چگونه خون مرا سرشار از اکسیژن کنند می تواند سودمند باشد. این واقعاً یک پیاده روی عالی بود. به عنوان یک سیگاری هرگز این کار را انجام نمی دادم.

برای امروز، زمانی را به نرمش و ورزش اختصاص خواهم داد.

10اسفند

 همه چیز! 10                                      اسفند

«بیماری ما متوقف شده است و اکنون همه چیز ممکن است. بیشتر و بیشتر روشنبین میشویم و آمادگی مواجهه با عقاید جدید در همه زمینههای زندگی خود را پیدا میکنیم.»

کتاب پایه

v

برای بسیاری از ما چند ماه یا چند سال اول در NA دوران شگفتانگیزی است. نسبت به آزمایش هر کاری تمایل پیدا میکنیم و دیدگان ما رو به شادیها و افقهای جدید باز میشود. سرانجام رها از اعتیاد فعال، در حالی که بهبودی ما تازه و شاداب است، همه چیز ممکن به نظر میرسد. 

اما با تجربه کوتاه مدت پاکی، شاید پافشاری کمتری نسبت به اجرای برنامه داشته باشیم. شاید مانند زمانی که برای استفاده از تجربه دیگران تمایل داشتیم، اکنون به طور کامل چنین تمایلی را نداشته باشیم. ممکن است با چند نقص به ظاهر غیر قابل کنترل در شخصیت خود مواجه شده باشیم که خوشبینی بیحد و حصر اوایل دوران بهبودی ما را کاهش میدهد. کاملاً باور داریم همه چیز ممکن است.  

چگونه میتوانیم اشتیاق خود نسبت به بهبودی را احیاء کنیم؟ برای آن دعا میکنیم؛ درباره آن مشارکت میکنیم؛ و برای دستیابی به اشتیاق مورد نیاز خود تلاش میکنیم. اعضایی با مدت زمان پاکی بیشتر یا کمتر از ما وجود دارند که از اشتیاقی که ما به دنبال آن هستیم، برخوردارند و اگر از آنها بخواهیم آن را با ما در میان گذارند، خوشحال خواهند شد. اما برای استفاده از تجربه آنها باید روشنبینی را تمرین کنیم و دوباره آموزشپذیر شویم. وقتی برای رویارویی با عقاید جدید آماده میشویم و برای امتحان آنها تمایل پیدا میکنیم، می‌بینیم  برای باردیگر همه چیز ممکن به نظر میرسد. 

v

فقط برای امروز:  در بهبودی من، همواره چیزهای بیشتری برای آموختن و فردی برای آموختن از او وجود دارد. امروز برای رویارویی با عقاید جدید آماده میشوم و برای امتحان آنها تمایل پیدا میکنم. تا زمانی که هستم، میدانم همه چیز ممکن است.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


روز به روز....

29فوریه     10اسفند

من شعار هایی را یافتم که کمک بزرگی بود.در روزهای اول بهبودیم در نارانان شعارها به من امید و آسودگی می دادند.به خصوص "روز به روز".تعبیر روز به روز برای من مفهوم تازه ای بود چون در زندگیم مدام نگران بودم.حتی فکر می کردم که اگر نگرانی نداشته باشم اتفاقات بد خواهد افتاد.آن قدر احساس ترس و نا امیدی داشتم که نمی توانستم در زمان حال زندگی کنم.عادت های من در مورد چسبیدن به گذشته و نگرانی در باره آینده زندگیم را غیر قابل اداره می کرد.
یک روز در حیاط خلوت تصمیم گرفتم برای این مفهوم جدید"روز به روز"تلاش کنم.شروع به راه رفتن  کرده و با هر قدم روی "روز به روز"مراقبه کردم.روی پاهایم و سپس روی اطرافم متمرکز شدم.قادر بودم از لحظات لذت ببرم.گذشته رفته بود و آینده اهمیتی نداشت .تنها این لحظه بود که وجود داشت و آرامش با آن آمد.


تفکری برای امروز:

زمان هایی هست که وقتی به رفتار دلواپسی ام بر می گردم.با تمرکز کردن روی روز به روز و در لحظه به خودم می آیم و به زمان حال باز می گردم .می توانم انتخاب کنم نگران نباشم .دانستن این که می توانم در لحظه زندگی کنم به من احساس آرامش و آسودگی می دهد.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

10 اسفند
اگر بلیط بخت ازمایی برنده میشدم همیشه در درجه اول . مشکلاتم را ترسیم میکردم هر کاری با ان همه پول ممکن بود !اما ایا اثرات الکلیسم را از زندگیم دور میکرد ؟ ایا باعث هشیاری الکلی میشد ؟ ایا خوشی ما را ضمانت میکرد ؟ ایا پول واقعا ان چیزی بود که من میخواستم ؟ نه...البته . که . نه . انچه که واقعا میخواستم داشتن یک احساس بهتر بود هیچ چیز نمی توانست همه مشکلات را از زندگی ام محو کند چون مشکلاتی وجود دارند که باید با انها زندگی کنم . تنها پاسخ واقعی جستجو ارامشی برای پذیرفتن چیزهایی است که نمیتوانم تغییر دهم . امروز میدانم وقتی به جلسات الانان میروم رها از هر تعهدی . ارامش من در دسترس است و سپس اصولی را که در انجا یاد میگیرم . در زندگی بکار میبرم . پول برای من ارامش نمیخرد . اگر همواره ثروتی بسوی من سرازیر باشد یکسری مشکلات و تصمیمات جدیدی دارم اما به عنوان یک عضو الانان که میتواند به اتکائ نیروی برتر با هر مشکلی که فرا رسد مواجه شود امروز احساس پرنده بودن میکنم .

یادآوری امروز

آرامش همواره برای من در دسترس است . اما این وظیفه من است که انها را در جایی که یافت میشود جستجو کنم "من اکنون سعی میکنم تا مشکلاتم را به نیروی برتر م واگذار کنم اما من راه حل ها را عملی میکنم و زمان وقوع ان را به او می سپارم .....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

10 اسفند
برخورد منطقی با خودم باعث رُشد و تغییراتم در برنامه می‌باشند. امروز به یاد می‌آورم که بیشترین قسمت زندگی گذشته‌ام را در حال خودفریبی بودم. می‌دانم که این کارم از روی غرور بی‌مورد و کاذبم بود. امروز به عنوان یک فرد وابسته سعی می‌کنم، با تراز گرفتن از خود بدانم که غرورم چقدر مانع در راه بهبودی و پیشرفت من قرار داده است. غرور ابزاری است جهت فرار از زیر بار مسؤلیت‌ها و مانعی است برای رُشد و بهبودی و دستیابی به اهداف برنامه‌ام. غرور باعث می‌‌شود تا ضعف‌ها و نواقصم را پشت ماسک‌های مختلفی پنهان کنم. همین غرور دوستان بهبودیم را از من دور می‌کند و مانعی جهت کمک به دیگران و کمک دیگران به من می‌شود. آیا امروز فکر می‌کنم که در گروه رُشد کرده و دیگر نیازی به شرکت در جلسات و مشارکت‌ها ندارم؟ آیا هنوز فکر می‌‌کنم اگر به دوستی جهت دریافت کمک تلفن بزنم مزاحم او خواهم بود؟ غرور می‌تواند به من اینطور القا کند که من دیگر هیچ نیازی به جلسات و تماس با دیگران و راهنمای خودم و کارکرد قدمها ندارم. خداوندا: مرا از دست من نجات بده. آمین
غرور کاذب بزرگ‌ترین دشمن من است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

دهم اسفند:   دری که به معرفت منتهی می شود، هیچ گاه بسته نیست.

   از صمیم قلب معتقدم که خداوند قادر است کارهایی را برایم انجام دهد که خود به تنهایی قادر به انجام آن نیستم. او زندگی رها از هرگونه ماده مخدر را به من عطا کرده و می تواند کارهای بسیار دیگری در زندگیم انجام دهد که من از انجام آن عاجزم. در سن شانزده سالگی شروع به مصرف نیکوتین کردم و همزمان از انجام واجبات مذهبی خودداری کردم. دیگر به کلیسایی که با آن رشد کرده بودم اعتقاد نداشتم و ناخودآگاه خدا را کنار گذاشتم. خدا را ترک کردم و فکر می کردم می توانم با نیرو و اراده خود به زندگی ادامه دهم. به مرور فهمیدم که اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. بهای گران این اشتباه را با سال های اعتیاد به مواد مخدر، نیکوتین، افسردگی، افکار منفی، تمایل به خودکشی و تلف کردن عمر پرداختم. بسیار شکرگزارم که خداوند، قدم های دوازده گانه و اعضای در حال بهبودی انجمن نیکوتینی های گمنام مرا به مسیری معنوی هدایت کردند. من نیروی برتر و نیروی ایمان به خدمت و مهربانی را احساس می کنم.

برای امروز، با بانگ شادی و شکرگزاری از خداوند به رقص در می آیم و زندگی را فقط برای امروز رها از اعتیاد نیکوتین زندگی می کنم.

11اسفند

حمله اضطراب!                11                 اسفند

«نیرویی که ما را به این برنامه آورد هنوز هم با ماست و اگر به او اجازه دهیم به راهنمایی ما ادامه خواهد داد.»

کتاب پایه

v

آیا تا به حال ترس و نگرانی بر شما غلبه کرده است؟ به هر جا رجوع میکنیم، فشارهای زندگی ما را از پای در میآورد. ناتوان شدهایم و نمیدانیم باید چه کار کنیم. چگونه بر حمله اضطراب غلبه میکنیم؟

ابتدا صبر میکنیم. نمیتوانیم یکدفعه به همه چیز رسیدگی کنیم، بنابراین لحظهای صبر میکنیم تا مسائل سر و سامان پیدا کند. سپس از مسائلی که ما را آزار میدهد، "ترازنامهای فوری" تهیه میکنیم. در حالی که این سؤال را از خود میپرسیم هر یک از مسائل را بررسی میکنیم: «این مسئله واقعاً چه اهمیتی دارد؟» در اکثر موارد متوجه میشویم بیشتر ترسها و دغدغههای ما به توجه فوری ما نیاز ندارد. میتوانیم این موارد را کنار بگذاریم و بر مسائلی تمرکز کنیم که واقعاً باید فوراً حل و فصل شود.  

سپس دوباره صبر میکنیم و از خود میپرسیم: «در هر حال، چه کسی در اینجا کنترل را در دست دارد؟» این امر به ما یادآور میشود که نیروی برتر ما، کنترل را در دست دارد. اراده نیروی برتر خود را برای این اوضاع، هر آنچه هست، میجوییم. این کار را میتوانیم به چند روش انجام دهیم: از طریق دعا، صحبت با راهنما یا دوستان NA یا شرکت در جلسه و درخواست از دیگران برای مشارکت کردن تجربیاتشان. وقتی اراده نیروی برتر برای ما روشن میشود، برای توانایی اجرای آن دعا میکنیم. سرانجام اقدام میکنیم.  

حملات اضطراب نباید ما را از توان بیندازد. میتوانیم برای رسیدگی به هر مسئلهای که بر سر راه ما ظاهر میشود، از منابع برنامه NA استفاده کنیم.

v

فقط برای امروز:  نیروی برتر، من را به سوی مسیر بهبودی هدایت نکرده است که به حال خود رها کند! وقتی اضطراب حمله میکند، قدمهای معینی را برای جستجوی مراقبت و راهنمایی مداوم خداوند طی میکنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


سنت سه
1مارس        11اسفند


سنت سه برای اعضای نارانان مشخص میکند که ما به عنوان اعضا چه کاری انجام می دهیم وشرط مهم چیست؟وقتی بستگان معتادان جهت کمک به یکدیگر گرد هم می آیند می توانند خود را گروه خانواده نارانان بنامند.به شرط این که به عنوان گروه وابستگی خارجی نداشته باشند.تنها لازمه عضویت داشتن مشکل اعتیاد در میان یکی از دوستان یا بستگان است.
گروه خانواده نارانان بستگان معتادان هستند.بستگان می تواند معانی بسیاری داشته باشد.ولی چنانکه سنت سه شرح داده برداشت من از بستگان هر کسی.است که تحت تاثیر اعتیاد فرد دیگری قرار گرفته باشد.ما به عنوان خانواده و دوستان معتادان برای کمک به یکدیگر گرد هم می آییم.در جلسات نارانان یاد می گیرم  که وقتی تجربه ،نیرو و امید را به مشارکت می گذارم می توانم به افراد دیگر کمک کنم .هم چنین از طریق این رد و بدل کردن شهامتی را که برای بهبودی لازم دارم در یافت می کنم.
سنت سه هم چنین به من اطمینان می دهد که گروه های نارانان هیچ عقیده سیاسی ،اجتماعی و مذهبی را ترویج نخواهد داد.سنت سه نمی گوید که من به طور شخصی نمی توانم با دیگر عقید ه های سیاسی،مذهبی،فلسفی و یا عقیده ای در خصوص اعتیاد  و بهبودی همراه شوم .در حقیقت اظهار می کند که گرو های نارانان نمی بایست به این اعتقادات وابسته باشند .این برای حفظ یکدست بودن گروه جهت فراهم کردن وسیله کمک متقابل ضروری است و به اعضا اجازه می دهد تا مسیر بهبودی خود را پیدا کنند.
در نهایت این سنت تنها لازمه عضویت را تعیین می کند."داشتن مشکل اعتیاد در میان یکی از بستگان و دوستان"این به من و هر عضو دیگر اجازه می دهد که اگر واجد شرایط نارانان هستیم حق تصمیم گیری داریم.

 

تفکری برای امروز:

سپاسگزارم که نارانان یک برنامه انتخابی است.می توانم انتخاب کنم که عضو باشم.لازم نیست برای عضویت به گروه خاصی وابسته باشم.برنامه به من اجازه می دهد راه بهبودیم را انتخاب کنم .در عین حال ساختاری به من می دهد که مطابق آن کار کنم.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

11 اسفند
هر گاه ما اعضای الاتین با الانان ملاقات میکردیم . احساس شک و تردید داشتم . فکر نمیکردم یک فرد جوان بتواند به شیوه دیگری به من کمک کند . چون انها مطمئنا رفتاری بیمار گونه همانند والدین الکلی ام داشتند . با خودم فکر میکردم "اینجا هم دوباره همان وضع است " اما من تلقی بیمار گونه ای داشتیم ذهن من نه تنها نسبت به والدینم بلکه به تمام جوانان نیز بسته شده بود من با این طرز رفتار به جلسات امدم . بطوری که هیچ چیز یاد نمی گرفتم من قبل از اینکه موهبت های پیشنهادی الانان را بتوانم تشخیص دهم مجبور بودم با ناراحتی های قدیمی ام سر کنم . در اینجا مردمی بودند که میتوانستند بمن کمک کنند تا رنجشهای بر جا مانده از نوشیدن والدینم را بهبود بخشم و بمن کمک میکنند تا بدانم که این بخشی از دنیای من میباشد این شهامت و انظباطی بمن داد تا مانع کنار زدن هر فرد جوانی شوم چون شروع به تلاش کردم . توانستم ببینم که جوانان نیز انسان هستند . من حتی به این باور رسیدم که والدین ام بهترین کار هایی که میتوانند انجام میدهند و من می توانم عاشق انها باشم بدون اینکه انها را یا خودم را تغییر دهم


یادآوری امروز


الانان بمن کمک میکند تا همه چیز را انطور که هست ببینم . مردم در زندگی من به ان شیوه ای که من فکر میکنم باید باشند نیستند . با کمک الانان من می توانم انها را همانطور که هستند دوست داشته باشم نه انطور که فکر میکنم باید باشند دوست داشته باشم " زندگی حقیقتا یک داد و ستد همراه با ریسک است و اگر فردی حصار های زیادی در مقابل خطر (ریسک) قرار دهد . با محروم کردن زندگی خودش . به ان خاتمه می بخشد .


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

11 اسفند
امروز خواست و اراده‌ی خداوند در قالب کمک فکری در تصمیمات و عملکرد من، به صورت اعتمادبه نفس جهت حل مسائل و جفت و جور کردن امور و رفع مشکلات، به اجرا گذاشته می‌شود. بیشتر ما در اثر شکست در کنترل و تغییر شرایط و افراد، اعتمادبه نفس خود را از دست داده‌ایم و قدرت تصمیم‌گیری را نداریم و از تصیم‌گیریهم می‌ترسیم. امروز با تکیه بر باور نیروی‌برتر و مشورت با راهنما و دوستان هم‌گروه و سپردن نتایج مثبت و منفی امور به خداوند مهربان، به حرکت خود به سمت رُشد و تغییرات خودمان حرکت می‌کنیم. آیا بلاتکلیفی و بی‌خیالی و تنبلی باز هم در زنگی من جایی برای نقش بازی کردن دارد؟ امروز سپردن امور زندگی و اراده‌ی خود به خداوند مهربان معنایی وسیع‌تر از پشت به مشکلات کردن است و یا از آنها گذشتن و حل شدن خود به خودی مسائل برایم دارد. امروز خواست خداوند از من، جدیت و نترسی در کارهای روزمره و اجرای اصول برنامه‌ی خودیاری در زندگیم می‌باشد. نیاز امروز من باورهای اصولی من در برنامه‌ی خودیاری و برگرفته از این اصول معنوی است!
در رفع مشکلات خداوند با من است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

11 اسفند: حتی با یک نیم نگاه خداوند هنوز هم جراحت ها، سوزش ها و شکستگی ها وجود دارند... هیچ حصار و انکار و طفره ای نمی تواند ما را از نا آزمودگی و خامی زندگی حفظ کند.

روزهایی وجود دارند که بهترین کاری که می توانم انجام دهم، زندگی بدون مصرف نیکوتین است. روزهایی وجود دارد که پس از هشت سال بهبودی احساس خامی و بی تجربگی می کنم و احساس می کنم که هیچ چیز ارزش ندارد.
وقتی به لطف خداوند قدری تأمل می کنم و به شکرگزاری می پردازم، برای ادامه زندگی آماده می شوم. خدا را شکر می کنم که عمر آن روزهای عذاب کوتاه بود. در دوران اعتیاد فعال، ابرهای تیره هفته ها و ماه ها و سالها زندگی ام را طوفانی کرده بود. از شروع بهبودی و به کارگیری اصول روحانی قدم های دوازده گانه دیگر آن ابرهای تیره کمتر در آسمان آبی زندگی ام نمایان می شوند.
اما هنوز آن روزها را به یاد دارم. با به مشارکت گذاردن داستان زندگی ام در جلسه، با راهنما و نیروی برتر از افکار منفی که آشنای قدیمی ام بود، رها شده ام. به خود یادآور می شوم که ممکن است گاهی از روی بی تجربگی عمل کنم، اما زندگی را به همان گونه که هست می پذیرم. در دوران اعتیاد فعال هرگز نمی توانستم با زندگی به همان گونه که هست رو به رو شوم.

برای امروز، به خاطر رهایی از اعتیاد نیکوتین شکرگزارم. زندگی را به معنای واقعی تجربه کرده و از آن لذت می برم.

12اسفند

 12اسفند                                        موفقیت

«هر شکلی از موفقیت وحشتناک و ناآشنا بود.»

کتاب پایه

v

قبل از آمدن به NA، تعداد کمی از ما موفقیت را تجربه کرده بودیم. هر گونه تلاشی که به تنهایی برای قطع مصرف انجام دادیم، سرانجام با شکست مواجه میشد. به تدریج امید هر گونه رهایی از اعتیاد فعال را از دست دادیم. رفته رفته به شکست عادت کرده بودیم، انتظار آن را داشتیم، آن را قبول میکردیم و فکر میکردیم بخشی از سرشت ماست. 

وقتی پاک میمانیم، به تدریج موفقیت را در زندگی خود تجربه میکنیم. رفته رفته به دستاوردهای خود افتخار میکنیم. شروع به پذیرفتن ریسکهای بیخطر میکنیم. ممکن است در این فرآیند با مرارتهایی نیز روبرو شویم، اما اگر از آنها درس بگیریم میتوان آنها را به حساب موفقیت گذاشت. 

گاهی اوقات وقتی هدفی را به انجام میرسانیم، از ترس اینکه مغرور به نظر برسیم، در «پشتگرمی دادن به خود» تردید میکنیم. اما نیروی برتر از ما میخواهد که موفق شویم و افتخاری را که نسبت به دستاوردهای خود میکنیم با عزیزان خود در میان بگذاریم. وقتی موفقیتهای خود را در NA با دیگران در میان میگذاریم، در اکثر موارد، آنها نیز کم کم باور میکنند میتوانند به اهداف خود دست یابند. وقتی موفق میشویم، به هموار کردن زمینه برای سایر افرادی که راه ما را دنبال میکنند، کمک میکنیم.  

v

فقط برای امروز:  زمانی را به لذت بردن از موفقیتهای خود اختصاص میدهم. پیروزیهای خود را با "روحیه قدرشناسی" با دیگران در میان میگذارم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

 

این زندگی اوست.....

2 مارس       12  اسفند

پسر بیست ونه ساله ما یک معتاد است .خوشبختانه بعد از یک زندان کوتاه در حال بهبودی است.من و همسرم در یافتیم که حریف بیماری اعتیاد او شدن سخت است.
بعد از چند ماه بودن در برنامه مفید ترین  چیزی که یاد گرفتیم سه "ن"بود.به این درک رسیدیم که ما باعث بیمار شدن پسرمان نیستیم،نمی توانیم او را کنترل کنیم و هم چنین نمی توانیم او را درمان کنیم.این کشف برای ما مایه تسلی عمیقی بود.
در گذشته با پلیس مشاجره می کردیم ،ماشینش را از توقیف در می آوردیم،جریمه اش را می پرداختیم،با ضمانت او را از زندان آزاد می کردیم حتی سالها تا زمانی که به نظر می رسید کارش را از داده در یک مقطع حقوق او را تامین می کردیم.به طور یقین باور داشتیم که به عنوان والدین مسوولیت ما است و تا چندین سال تصور نمی کردیم که او مواد مصرف می کرده است.
به خاطر تجربه هایمان در نارانان ما عکس العمل متقابل با پسرمان و مسوولیت های دو طرفه خود را متوقف کردیم.از یک طرف متوجه شدیم این بی انصافی است که پسرمان را وادار کنیم مطابق انتظارات ما باشد اما از طرف دیگر پی بردیم که او می بایست مسوولیت و پیامد ناشی از کار هایش را به عهده بگیرد.مسعله این است که چطور به این درک برسیم؟

برنامه ما ساده است اما راحت نیست .ما او را دوست خواهیم داشت و سعی نمی کنیم کنترلش کنیم برای حمایت در دسترس خواهیم بود.اما ضامن بیرون آوردن او از هر درد سری که خود او به وجود می آورد نخواهیم بود.به هیچ وجه رفتارهای مخرب و آزار دهنده او نسبت به خودمان را تحمل نخواهیم کرد.

 

تفکری برای امروز:

مسوولیت زندگی هر فردی با خودش است .هر تلاشی برای فرار از مسولیت یا گرفتن آن از دیگران منجر به غم واندوه می شود..

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

12 اسفند
هنگام پایین امدن از یک تپه در حالیکه سوار دوچرخه هستم در یک تعادل کامل . همواره احساس سر زندگی میکنم . الانان بمن کمک میکندتا زندگیم را تعادل بخشم . همچنان که سوار بر دوچرخه بودم و شادابی را در هر روز خود حس میکردم . بخصوص وقتی این شعار را بکار می برم "زندگی کن و بگذار زندگی کنند" من سعی میکنم هر انچه که زندگی بمن میبخشد با تمام لذت و رنج انرا در اغوش بگیرم . چون تمام انها چیزی برای اموختن به من دادند شبی در جلسه الانان من این موضوع را کشف کردم وقتی که فردی پرسید هنگام بروز مشکل اگر من از خداوند تشکر کنم . چه اتفاقی روی میدهد؟ در ابتدا باید در حال بهم فشردن دندانها خود را به گفتن تشکر خداوند مجبور میکردم کم کم دندانهای من قفل نمیشد ومن تشکر همراه با ترحم نسببت به خودم را جانشین کردم من حقیقتا شروع به زندگی کردم .
وقتی که در تمامی زوایای زندگی به شیوه خود زندگی میکنم . این اسان تر است تا دیگران را رها کنم . طبق خواست خودشان زندگی کنند سر زنده بودن متعلق به من است برای دیگران نیز این دعای مبارک را میکنم.............

یادآوری امروز


من بهترین چیز ها را برای افراد مورد علاقه ام ممیخواهم من رشد میکنم تا لذت کامل مشارکت کردن در زندگی را تصدیق کنم و اجازه می دهم تا دیگران نیز لذت ببرند گاهی ممکن است مشکل باشد اما یاد گیری تجربه های انها را پاداش میگیرم . امروز زندگی خواهم کرد و اجازه خواهم داد تا زندگی کنند ........."این خوب است که برای سفر پایانی باشد اما این سفر است که در پایان اهمیت پیدا می کند.....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

12 اسفند
انکار و غرور کاذب همان ابزارهایی است، که می‌تواند مثل گذشته مرا از حل مسائل و رفع مشکلات بازدارد و حتی می‌تواند خود مرا هم در مسیر اشتباه نگه دارد و تا وقتی که قدرت تشخیص پیدا نکرده‌ام من را در بیچارگی و بلاتکلیفی بگذارد. امروز با آگاهی از اصول برنامه‌ی خودیاری می‌دانم که انکار در هر شکل و قالبی به سراغ من می‌آید و می‌تواند مثلاً: مرا به اصول برنامه بی‌اعتقاد کند می‌تواند به من بگوید که نیازی به جلسات نداری و یا بگوید که تو بیمار هستی و می‌توانی خیلی از عملکردهایت را بکنی و به همه بگویی که بیمار هستی و حق داری. آیا من با عواقب انکار واقعیت‌ها آشنا هستم؟ آیا امروز از تجربیات گذشته خودم و دوستان هم‌گروهم سود می‌برم؟ آیا به یاد می‌سپارم که در گذشته هم می‌گفتم من مشکلی ندارم، من اعتیاد ندارم، من به این اعمال معتاد نیستم، من خودم به تنهایی قادر هستم و ...؟ امروز می‌دانم که توانایی خیلی از کارهایی که ادعای انجام آنها را داشته‌ام ندارم و سعی می‌کنم در آن امور مداخله نکنم. من فقط قادرم به یک نفر کمک کنم، آن هم خودم هستم.
انکار خاکستر روی آتش است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

دوازدهم اسفند:   دعا با درخواست فرق می کند. دعا اشتیاق روح و اعتراف هر روز یک انسان به عجز خود است. لازم است به هنگام دعا قلبی بی کلام داشته باشی تا کلامی بی حس قلبی.

   خالصانه ترین و قلبی ترین دعای من این است «خداوندا سپاسگزارم» این قدردانی است. بله من با کلمات زیادی دعا می کنم و خواسته ها، ترس ها و احساساتم را علاوه بر قدردانی ابراز می کنم. همه این دعاها ریشه در یک دعا دارند «لطفاً مرا یاری کن». آن دعاها و آن اقرارها به عجزهایم خالصانه احساس شدند و من باور دارم که دعاهایم را خداوند شنیده است. در هیچ زمانی احساس قلبی را که در هنگام دعا کردن دارم به دست نمی آورم. «خدایا به خاطر این زندگی که در این لحظه با تو قسمت می کنم سپاسگزارم». در قدم های دوازده گانه تأکید بخصوصی بر دعا و مراقبه شده است. دعا و مراقبه پلی برای ارتباط آگاهانه با خداوند است. دعا گفتگوی من با خداوند و مراقبه پاسخ خداست.

برای امروز، در لحظات بحرانی دعاهای قدرشناسی می خوانم.

13اسفند

 لغزش                              13       اسفند

«اما مواقعی نیز وجود دارد که واقعاً به مصرف تمایل داریم. میخواهیم از این حالت رها شویم و احساس بدی داریم. باید به ما یادآوری شود که از کجا آمدهایم و این بار آنجا وضعیت وخیمتری خواهد داشت. در این هنگام بیشتر از هر زمان، به برنامه نیاز داریم.»

کتاب پایه

v

اگر درباره لغزش تعمق میکنیم، باید به نتایج تلخ مصرف فکر کنیم. برای بسیاری از ما این نتایج شامل مشکلات درمانی جدی، حبس و حتی مرگ میشود. چند نفر از ما افرادی را میشناسیم که پس از سالها پاکی دچار لغزش شدهاند و صرفاً در اثر بیماری خود جان باختهاند؟

اما مرگی وجود دارد که در اثر بازگشت به اعتیاد فعال به وجود میآید و ممکن است بدتر از مرگ جسمانی باشد. این مرگ، مرگ روحانی است که با جدا شدن از نیروی برتر خود آن را تجربه میکنیم. اگر مصرف کنیم، رابطه روحانی که طی سالیان پرورش دادهایم، ضعیف و شاید ناپدید شود. واقعاً احساس تنهایی خواهیم کرد.   

شکی نیست که در بهبودی خود دوران ظلمت و تاریکی داشتهایم. تنها یک راه وجود دارد که میتوانیم از این دوران آزاردهنده سربلند بیرون بیاییم: از طریق ایمان. اگر معتقدیم که نیروی برتر همراه ماست، پس میدانیم همه چیز به خوبی پیش میرود.

مهم نیست در دوران بهبودی چه احساسات بدی داریم، در هر حال، لغزش هرگز راه حل ما نیست. ما با هم بهبودی پیدا میکنیم. اگر پاک بمانیم، تاریکی از میان میرود و ارتباط عمیقتری را با نیروی برتر خود پیدا میکنیم.

v

فقط برای امروز:  از نیروی برتر خود به خاطر هدیه NA تشکر میکنم. میدانم که لغزش راه نجات نیست. با ایمان به خداوندی که درک میکنم با همه مشکلاتی که روبرو میشوم، مقابله خواهم کرد.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


عصبانیت جواب نمی دهد..

3مارس   13اسفند

قبل از نارانان همیشه بیشترین تجربه ای که در زندگی ام داشتم خشمم نسبت به معتاد بود.اجازه می دادم خشم مرا از پای در آورد.حضور در جلسات نارانان بیهوده بودن این احساس را به من نشان داد.خشمم نه تنها من بلکه اطرافیانم را نیز بیچاره کرده بود.او معتاد بود و من امیدوار بودم تغییر کند.اما عصبانیت با معتاد هیچ تفاوتی در رفتار او ایجاد نمی کرد.به نظر می رسید که خشم فقط معتاد را از من دورتر می کرد.
در نارانان فهمیدم که  عصبانیت جواب نمی دهد .در حقیقت فقط اوضاع را.بدتر از قبل می کتد.صادقانه باور دارم که اگر پیام نارانان و اعضایی که تجربه ،نیرو و امید خود را در جلسات ما مشارکت می کنند نبود من هنوز در مسیر خود تخریبی بودم.با تشخیص خشم در خودم می توانم ببینم که این چرخه شروع به شکست می کند.من می توانم خشم را در زندگی.روزنه ام که مرا از پای در آورده و نابود می کند متوقف کنم.اکنون انسانی دوست داشتنی تر و آرام تری شده ام.


تفکری برای امروز:

درک احساساتمان یکی از مهم ترین مراحل بهبودی است.اما یاد گرفتن اینکه چطور بین احساساتم با عملکرد مناسب تعادل ایجاد کنم بخش دیگری است.خشم یک هیجان ثانویه است که حاصل افکار آزار دهنده می باشد.می توانم از نیروی برترم در خواست کنم که برای تغییر  طرز فکرم به من کمک کند و دعا کنم خشم از من دور شود.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

13 اسفند
شکل های مختلفی از فقدان وجود دارد ...طلاق ..زندان..بیماری...مرگ...و حتی تغییرات روحی وقتی که من بیشترین فردی را که در دنیا دوستش دارم از دست میدهم . بیشتر از همه ویران میشوم و در غم و اندوهم . تهر فردی را از خودم دور میکنم . از خداوند سپاسگزارم که به مدت کافی در الانان . تا از بخشی از وجودم که خواهان سلامتی بود اگاه شوم و مهم نبود که چه اتفاقی افتاده است . بنا بر این به مرور یکبار دیگر شروع به کار کردن برنامه کردم . با کمک بسیاری از اعضائ االانان که مرا تنها نمی گذاشتند و بمن اجازه دادند که با روش و دقت خود محزون باشم یاد گرفتم که به قدم اول بر گردم تا بپذیرم که در قبال این فقدان و اینکه زندگیم غیر قابل کنترل است . عاجز هستم و قدم به قدم یاد گرفتم تا با فقدان درد . نا امیدی زندگی کنم . تا اینکه بالاخره شروع به احساس سر زندگی مجدد کردم ..........

یادآوری امروز

درد و فقدان بخشی از زندگی من هستند . مهم نیست که من چه انجام دهم من قادر نیستم این حقیقت را عوض کنم . اما با همراهی انجمن که مرا حمایت می کند و قدمها که مرا راهنمایی میکند من قادر به برخورد و رشد یافتن در خلال هر انچه که در مسیر من می اید . خواهم شد
"اساسی را که من در الانان را توسعه داده ام نه تنها هنگام خوب جریان داشتن امور باعث من می شود بلکه بمن می فهماند که هنگام جریان نا مطلوب امور نیز برنامه بطور خاصی کارایی دارد .....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

13 اسفند
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم!
در این جمله‌ی کوتاه اشاره به آن است که ما به عنوان یک موجود زنده معنا و مفهومی به غیر از اجرای امور محوله برای اداره‌ی زندگی نداریم. مثلاً: کار کردن و تحصیل درآمد، تحصیل علم و دانش، ازدواج و همسرداری، تربیت فرزندان و ... امروز اجرای عمل درست و افکار سالم زندگی روحانی ما را تشکیل می‌دهند. هر کدام از ما بهر کاری خلق شده‌ایم و مشغول به فعالیت در همان حوزه می‌باشیم. چرا بعضی ما از کارمان که در آن مهارت هم کسب کرده‌ایم ناراضی هستیم و آن را دوست نداریم؟ امروز عشق ورزیدن در کار می‌تواند به ما کمک شایانی کند. امروز طبق اصول برنامه خداوند معشوق ما و ما هم عاشق او هستیم. آیا عاشق دستورات معشوق را باه دیده‌ی منت انجام نمی‌دهد؟ می‌دانیم که انجام می‌دهد، پس به این ارتباط معنوی و اصول روحانی به صورت باور نگاه کرده و بدانیم که انجام کارهایمان به ما قدرت و استقلال مالی و اعتماد به نفس می‌دهد و دستورات معشوقمان را انجام داده و کار خودمان را نیز انجام دهیم!
تبدیل به کسی شویم که خداوند می‌خواهد!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

13 اسفند: قدم ها مانند زندگی یک فرایند است.

یکی از دوستان بهبودی قدم ها را به عنوان چرخی توصیف می کند که می چرخد و بنا به نیاز می تواند به هر کجا برود. حتی امروز که سالها از بهبودی می گذرد، زمانی پیشرفت را در زندگی و زمانی ناامیدی را شاهد هستم.
چکش ابزاری مناسب است و کاربرد بسیاری دارد، اما مطمئناً اگر آن را درست به کار نبری، موجب خسارت می شود. اما ابزارهای برنامه کدامند؟
داشتن یک راهنما و دوستان مورد اعتماد در برنامه که بتوانم در امنیت کامل با آنان مشارکت کنم و نگرانی از شکسته شدن گمنامی توسط آنان نداشته باشم. احساس تعلق به یک گروه یا بیشتر که بتوانم در آن جا در کمال امنیت مشارکت کنم. بسیار مهم است که از گروه خود به عنوان دام و تله برای بهره برداری جنسی و مالی استفاده نکنم .
داشتن ارتباطی نزدیک و صمیمی با یک نیروی برتر که آن را خدا می نامم، در بهبود من بسیار حائز اهمیت است.
تلاش جهت زیستن به آن گونه که خواست خداست و پذیرش سریع اشتباهاتی که ممکن است آگاهانه یا ناخودآگاه از من سر بزند.
تکیه بر خواست و اراده خداوند و اعتماد به این که او بهترین ها را برایم می خواهد، حتی اگر ندانم آن چیست.
می توانم با سایر اعضای انجمن ارتباط برقرار کرده و تجربه، امید و نیروی خود را با آنان به مشارکت بگذارم. داوطلب خدمت می شوم و به تازه واردان سرویس می دهم. در رشد درکشان از قدم های دوازده گانه کمک می کنم و اصول روحانی قدم ها را با خود و آنان تمرین می کنم.

برای امروز، بابت ابزارها و راهکارهای بی شمار برنامه سپاسگزارم.

14اسفند

 14اسفند                                      فرآیند

«این برنامه به بخشی از وجود من تبدیل شده است.... امروز درک روشنتری از مسائلی که در زندگیام رخ میدهد دارم. دیگر با این فرآیند نمیجنگم.»

کتاب پایه

v

در دوران اعتیاد فعال، مسائل ظاهراً بدون منطق رخ میداد. فقط «کارها را انجام میدادیم»، اغلب بدون اینکه از نتایج یا علت آن آگاهی داشته باشیم. زندگی ارزش یا معنایی نداشت.

فرآیند قدمهای دوازدهگانه به زندگی ما معنا میبخشد؛ در طی کارکرد قدمها، جوانب تاریک و روشن خود را میپذیریم. از انکاری که ما را از درک تأثیر اعتیاد باز میداشت، دوری میکنیم. خود را صادقانه بررسی میکنیم و الگوهای فکری، احساسی و رفتاری خود را انتخاب میکنیم. با فاش کردن کامل اسرار خود نزد انسانی دیگر، فروتنی و بینش به دست میآوریم. در تلاش برای رفع کمبودها، از عجز خود و قدرت فراهم شده از سوی نیرویی برتر سپاسگزاری به عمل میآوریم. با افزایش شناخت از خود، بینش وسیعتری نسبت به دیگران و پذیرش آنها به دست میآوریم.     

قدمهای دوازدهگانه کلید فرآیندی است که آن را "زندگی" مینامیم. در طی کارکرد قدمها، آنها به بخشی از وجود ما تبدیل میشوند—و ما به بخشی از زندگی اطراف خود تبدیل میشویم. دنیای ما دیگر بیمعنا نیست؛ امروز درک بیشتری از رویدادهای زندگی خود داریم. دیگر با این فرآیند نمیجنگیم. امروز با کارکرد قدمها از زندگی لذت میبریم.

v

فقط برای امروز:  زندگی یک فرآیند است؛ قدمهای دوازدهگانه کلید این فرآیند هستند. امروز از قدمها برای شرکت در این فرآیند، شناخت و لذت بردن از خود و بهبودی خود استفاده میکنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


روبات در مقابل انسان..

4مارس     14اسفند
یک روبات مدرن پدیده ای شگفت انگیز ،بسیار هوشمند و گاهی شبیه به انسان است.در حیرتم که اگر یک روبات بتواند فکر کند و احساس داشته باشد هیچ تفاوتی بین من و روبات وجود ندارد.اما به طور یقین وجود دارد..روبات قلب ندارد و کامپیوتری است که برای انجام وظایف به خصوصی طرح ریزی شده  .نکته مهم در سیستم  پیچیده آن این است که روبات به طور حتم هرگز نمی تواند برنامه ریزی اش را ارتقا بدهد موجودیت او پیش بینی ،تعیین و تعریف شده است.
من متفاوت وغیر قابل پیش بینی هستم .حتی بر خلاف پیش رفته ترین روبات ها می توانم انتخاب کنم که متفاوت با گذشته عمل کنم.خصوصیت غیر قابل پیش بینی بودنم مرا از ماشین متمایز میکند و مرا انسان می سازد.حد اقل تا زمانی که با واقعیت وجود یک معتاد در زندگی ام روبه رو شوم.تقریبا از لحظه ای که تشخیص بدهم کسی که دوستش دارم بطور حتم یک معتاد است.سعی می کنم با گفتن و انجام کار های یکنواخت و تکراری از عهده این وضعیت بر آیم.نق می زنم ،دستور میدهم ،فریاد میکشم،نگران می شوم ،دو باره و دوباره ناجی می شوم و به یک روبات تبدیل می شوم .در واقع از حالت آشکار و بخصوصی برای نشان دادن این تبدیل استفاده میکنم."معتاد دکمه هایم را فشار می دهد."
شرکت در نارانان راه چاره ای برای زندگی روبات گونه است.با تجربه،نیرو و امیدی که اعضای نارانان مشارکت می کردند منابع قابل استفاده ای به دست آوردم .یاد گرفتم اشکالی ندارد.همه احساساتم را درک کنم.تا زمانی که به خاطر داشته باشم چطور احساساتم را بروز دهم.در این مورد حق انتخاب دارم .می توانم مکث کنم انگیزه هایم را ببینم و تاثیرات رفتارم روی خودم بر رسی کنم.می توانم انتخاب کنم که متفکر و غیر قابل پیش بینی باشم .به آرامی اما مطمعن بیشتر و بیشتر غیر قابل پیش بینی می شوم.

 

تفکری برای امروز:
از نارانان متشکرم دو باره انسان می شوم .دکمه ها هنوز هم فشار داده می شوند اما دیگر نمی توانند باعث رفتار های غیر ارادی شوند.به علاوه در شرایطی که بعد ها در زندگی ام با آنها مواجه می شوم دیگر همان واکنش های روبات گونه را نخواهم داشت.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

14 اسفند

گاهی از اوقات از قدم سوم طفره می رفتم. چطور می توانستم اراده و زندگیم را به نیروی برتر بسپارم ؟ جدا خسته شدم اما همیشه هر چیزی را مستقیما به دستان خودم بر می گردانم .این بسیار ناراحت کننده بود که فکر کنم در کنترل نبودم برایم سخت بود که اعتماد کنم که نیروی برترم برای من انجا خواهد بود اگر من کاملا رها کنم بار ها و بارها تعجب میکردم که خالصانه تسلیم شدن چطور احساس میشود و اگر انرا انجام میدادم چطور انرا می شناختم ؟ اخیرا یک سخنران در جلسات الانان این مطلب را طی عباراتی که میتوانستم درک کنم بیان کرد او گفت واگذار کردن خواست خود همانند رقصیدن با یکنفر (همراه) میباشد . اگر هر دو سعی در رهبری کردن داشته باشند .بی نظمی بیشتری وجود دارد وکمتر حرکتی به جلو صورت می گیرد همانند فردی که یاد گرفته چطور با بسیاری از زوج ها برقصد .من از اگاهی وحرکاتی که نتیجه رقابت دو نفر برای کنترل حرکات می باشد .مطلعم اما اما وقتی فردی که پیروی میکند می تواند ریلکس باشد و به طرف مقابل اجازه راندن (هدایت کردن) می دهد .این زوج به اسانی هنگام رقصیدن در سن حرکت می کنند

یادآوری امروز

اگر من احساس بطالت . نا امیدی یا ترس میکنم .می توانم انرا به عنوان نشانه ای مبنی بر دور شدن از قدمها تلقی کنم پس می توانم از خدایی که خود درک میکنم بخواهم به من کمک کند شریک و همراه من باشد ........."هیچ ضمانتی وجود ندارد که زندگی طبق خواست ما در جریان باشد اما برنامه به من نشان داده است که خواست خداوند تنها راه است این برای من روشن است که با او کار کنم و زندگی و خواست خودرا تحت مراقبت و راهنمایی او قرار دهم"


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

14 اسفند
امروز به دنبال و جستجوی رد پای عشق و بهره‌گیری از آن هستم. چون قدرت و بقای من به قدرت باور من به عشق بستگی دارد. این عشق است که می‌تواند از من موجودی با ارزش بسازد. عشق و محبت می‌تواند در دعاهایم مرا جهت و هدف و ایمان دهد. عشق می‌تواند مرا با سایر انسان‌ها در وحدت و یگانگی و صلح و آرامش نگاه دارد. امروز عشق معنا و مفهومی فراتر از یک جمله‌ی ساده دارد. عشق برای من می‌تواند در قالب خدمت به خود و همنوع و خدمت و ارزش رسانی و با بخشیدن خود، اثر عمیقی در زندگی من بگذارد. امروز عشق و محبت و دوستی بین اعضای گروه با عشق و دوستی خداوند دیده شده است. که ما در زیر چتر عشق خداوند زندگی و رُشد پیدا می‌کنیم. فقط برای امروز در زندگیم عشق را دعوت به مهمانی می‌کنم. با عشق است که زندگی در بهبودی معنا و مفهوم پیدا می‌کند و در حریم عشق آرامش و صلح و خدمت کردن و دوست داشتن و بخشیدن و ایثار را تجربه می‌کنم. خداوندا: تو را به خاطر عشق و محبت خودت که به من در تاریک‌ترین زوایای زندگیم روشنایی دادی دوست دارم!
عشق، خداوند و خداوند، عشق است


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

14 اسفند: زندگی مانند نواختن ویولن در جمع و یادگیری آن همزمان با نواختن است.

در بیشتر دوران عمرم احساس کرده ام که کامل نیستم و همواره در فرایند آموزش و رشد برای رسیدن روزی که به اندازه کافی خوب باشم در تقلا بوده ام. همیشه احساس می کردم که خود حقیقی ام در اعماق وجودم پنهان است.
داستان زیست شناسی را به یاد می آورم که نتوانست تلاش پروانه را برای بیرون آمدن از پیله تحمل کند. پیله را به آرامی شکافت تا پروانه به راحتی از آن بیرون بیاید، اما فقط مرگ پروانه را دید؛ زیرا پروانه هنوز نیروی لازم برای زندگی را به دست نیاورده بود.
وقتی کرم ابریشم به دور خود پیله می تند، یک پروانه بالقوه نیست، بلکه یک کرم ابریشم است. شفیره در پیله دقیقاً همان مخلوقی است که باید باشد.
کودک آرام گذشته من، یک من کامل و حقیقی بود. کسی که برای کسب تجربه برای تبدیل شدن به شخصی که امروز هستم به او نیاز داشتم.
بر خلاف کرم ابریشم، من می توانم تصور کنم که در آینده ممکن است چه کسی باشم. این بدان معنا نیست که امروز کامل نیستم.

برای امروز، از کرم ابریشم می آموزم که در هر مرحله از زندگی به خود عشق بورزم.

15اسفند

 از بیدار شدن دردناک تا بیداری روحانی 15                   اسفند

«وقتی به اقرار عجز خود نیاز پیدا میکنیم، ممکن است ابتدا به دنبال راههایی برای مقاومت در برابر آن بگردیم. پس از استفاده بیهوده از این راهها شروع به مشارکت  با دیگران و جستجوی امید میکنیم.»

کتاب پایه

v

گاهی اوقات در جلسات خود شنیدهایم که «بیدار شدن دردناک به بیداری روحانی منجر میشود.» در بهبودی چه نوع بیداری دردناک را تجربه میکنیم؟ این بیداری شاید وقتی رخ دهد که بخشی از رفتار ناپسند ما که به نظر ما پنهان شده، ناگهان در انظار همگان آشکار میشود. یا این بیداری ممکن است وقتی تحریک شود که راهنما به اطلاع ما میرساند ما نیز درست مانند هر فرد دیگر اگر میخواهیم پاک بمانیم و بهبودی پیدا کنیم باید قدمها را کار کنیم.    

اکثر ما از برملا شدن اسرار خود متنفریم؛ از آشکار شدن اسرار خود در معرض دید همگان خوشمان نمیآید. این تجربه موجب تحقیر شدید میشود. اولین عکسالعمل ما به این آشکارسازی معمولاً تکان روحی و خشم است. با این وجود، با شنیدن حقیقت، آن را میپذیریم. آنچه تجربه میکنیم، بیداری دردناک است.

این بیداریها در اکثر اوقات موجب آشکارسازی موانعی میشود که ما را از رشد روحانی در دوران بهبودی باز میدارد. وقتی این موانع محرز میشود، میتوانیم برای زدودن آنها از زندگی خود کارکرد قدمها را آغاز کنیم. به تدریج میتوانیم التیام و آرامشی را تجربه کنیم که مقدمات احیای بیداری روح است.    

v

فقط برای امروز:  بیداری دردناک خود را به عنوان فرصتی برای پیشرفت به سوی بیداری روحانی میپذیرم. 

 

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


یک روز،یک ساعت،یک دقیقه...

 

5 مارس    15اسفند
امروز می توانم حکمت نهفته در شعار "روز به  روز"را بفهمم.به این باور رسیده ام که برنامه من روز به روز ساعت به ساعت یا حتی دقیقه به دقیقه است.
چرا این شعار برای من کار می کند؟خب قبل از اینکه با این شعار آشنا شوم در گذشته فکرم این بود که چه چیز می توانستم بگویم تا دخترم از رفتا  مخربش دست برداردو یا در باره اینکه چطور در آینده به او کمک کنم از فکر کردن در باره نحوه زندگی او نگران و مریض می شدم .کجا می خوابد؟چه کسی را می بیند؟چه موادی مصرف می کتد؟آیا از.نظر اخلاقی بی قید وبند شده؟در زندان تمام می کند یا در جای دیگری میمیرد؟همه این ها بارها و بارها از ذهنم می گذشت.
شعار "روز به روز"تنها به این معنی است که روزت را بدون نگرانی در مورد اینکه  چه شده یا چه خواهد شد دریاب.اگر در طول روز بح انی وجود دارد با آن کنار بیا.اگر هیچ بحرانی نیست آن را در ذهنت نساز و نگران آنچه هرگز اتفاق نخواهد افتاد نباش .من در نارانان به این آگاهی می رسم .بدترین نگرانی هایم هیچ وقت اتفاق نیفتاد.داستان هایی که ذهن مخرب من می ساخت  هرگز اتفاق نمی افتاد.بنا براین اگر اینطور نیست فکر نکن که هست.
با نگران نبودن در گذشته یا گذشته یا آینده می توانم در مورد آنچه که وجود دارد فکر کنم .اکنون می فهمم  که هیچ کنترلی روی دخترم و هیچ کس دیگر ندارم .یاد گرفته ام تنها کسی که می توانم با کمک نیروی بر ترم کنترل کنم وتغییر دهم خودم هستم.چه عقیده نیرومندی!!!!

 

تفکری برای امروز:
همه نگرانی ها و رنج هایی که برای معتاد کشیدم بیهوده بود.درد و رنج هنوز وجود دارد اما عکس العمل من نسبت به آن دیگر زندگی ام را نابود نمی کند.کا کردن روی برنامه بهبودیم در نارانان به من کمک می کند تا شرایط درد ناک را بپذیرم و چگونه زندگی کردن با آنها را یاد بگیرم.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

15 اسفند
من متقائد شده بودم که باید از هر چیزی و هر کسی مراقبت کنم. من هیچ انتخابی نداشتم. اما با کمک الانان اموختم وقتی مسئولیت هایی برای انچام دادن دارم .چیز هایی نیز وجود دارند که نباید انجام دهم .........من باید دو چیز را بفهمم ...بعضی چیزها مربوط به من نیست و دیگران نیز به سادگی هرگز حسی را برای من ایجاد نخواهند کرد. من نباید برای نشان دادن احساساتم بی میل باشم. وقتی که من خوشحال هستم میتوانم تسلیم ان شوم . وقتی که خوشحال نیستم می توانم به دوستان الانانی ام که به من کمک میکنند در طول زمان رشد یابم . مراجعه کنم .._ من نبایداز گذشته ام احساس گناه کنم. با کمک قدمها بخصوص قدم هشتم و نهم .میتوانم اصلاحاتی ایجاد کنم و از خطاهایی که کردم درس بگیرم ....من نباید احساس تنهایی کنم. من میتوانم به جلسات بروم. یا گوشی تلفن را بردارم و تماس بگیرم _
همیشه یکنفر در الانان برای کمک در دسترس هست ....من نباید مسئولیت انتخاب های دیگران را بر عهده گیرم . انها نیروی برتری دارند که برای تصمیم گیری هایشان به انها کمک می کند _ من نباید از امید و رویا هایم دست بکشم _ نیروی برترم با فقدان قوه تخیل محدود نمی شود .....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

15 اسفند
امروز اصول برنامه‌ی خودیاری قدمها به من می‌آموزد که چگونه ماهیگیری کنم، تا بتوانم برای خودم ماهی بگیرم. امروز اصول برنامه به من می‌آموزد که من با اجرای آن می‌توانم در صلح و آرامش با خود و دیگران زندگی کنم و بدون اینکه احساس سرخوردگی و شکست و پشیمانی از اشتباهات گذشته داشته باشم. با اعتماد به نفس و عزت نفس داشتن که از هدیه و ارمغان رعایت اصول خودیاری قدمهاست و با داشتن آن می‌توان به آسودگی و بدون درگیری با خود و دیگران زنده بود. امروز می‌دانم که فاصله من با خوشبختی و بدبختی فقط یک تصمیم‌گیری اشتباه و یک احساس درونی می‌باشد. چه چیزی تضمین می‌کند که من این اشتباه را نکنم؟ امروز با تجربه‌ی دوستانی که خداوند به آنها ترحم کرد و دوباره بعد از لغزش کردنشان زنده ماندند به جلسات آمده‌اند. گوش می‌دهم همه‌ی آنها می‌گویند ما اصول را به شوخی گرفته بودیم و به جلسات نمی‌آمدیم، قدم کار نمی‌کردم، راهنما نگرفته بودیم و با کسی ارتباط برقرار نمی‌کردیم و به جلسات به صورت کلوپ نگاه می‌کردیم و ...
در مسیر بهبودی به تابلوهای خطر نگاه کن!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

15 اسفند: ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگی خود را به مراقبت خداوندی که درک می کردیم بسپاریم.

در این قدم تصمیم گرفتم تا اراده و زندگی را به نیروی برتری که در قدم دوم با او آشتی کردم بسپارم. این نیرو می تواند انجمن نیکوتینی های گمنام، راهنما و یا هرچیز که برای درک خداوند انتخاب می کنم، باشد. در این نیرو ممکن است حتی عقایدی مربوط به انکار خدا نیز وجود داشته باشد. لازمه این قدم از سر راه خدا کنار رفتن و انجام سایر قدم ها بود.
این قدم را می توان با یکی از اعضای انجمن یا با رهنما و یا کسی که با او راحت هستیم، برداشت. اغلب دعای قدم سوم را می خوانم تا به خود یادآور شوم که تصمیم خود را برای بهبودی گرفته ام.
پروردگارا،
از اسارت خود رهایم کن.
کمک کن خود را به تو بسپارم.
در انجام اعمال نیک و مهربانی یاری ام کن.
یاری ده تا امروز از خشم و نفرت و احساس منفی جدا باشم، به آنان که در عذابند یاری رسانم، با زندگی رو به رو شوم، درد را بپذیرم و عشق را تجربه کنم.
الهام بخش افکارم باش. از احساس گناه ، خودمحوری و انکار رهایم ساز.
راه صبر و شکیبایی و عشق را نشانم ده تا برای آنان که آزارم دادند دعا کنم و برایشان همان آرامشی را که در جستجویش هست ، طلب کنم.
پس از برداشتن این قدم، نه بر تصمیم خود پافشاری و نه در آن تردید می کنیم و هرچه سریعتر در جهت خانه تکانی در قدم چهارم حرکت می کنیم.

برای امروز، به خود یادآور می شوم که رهایی از اسارت نفس تنها راه برای تداوم بهبودی است.

16اسفند

 16اسفند                                زدودن دلیلتراشی از بهبودی

« در نتیجه قدمهای دوازدهگانه قادر به تحمل روشهای کهنه خودفریبی نیستم.»

کتاب پایه

v

همه ما دلیلتراشی میکنیم. گاهی اوقات به دلیلتراشی خود واقف هستیم و آن را میپذیریم، ولی باز هم بر اساس دلیلتراشیهای خود رفتار میکنیم! وقتی به یک دلیل یا دلیلی دیگر نتیجه میگیریم که اصول ساده برنامه به درد ما نمیخورد، بهبودی میتواند بسیار دردناک شود.

با کمک راهنما و سایرافراد حاضر در NA به تدریج میتوانیم بهانههایی را که برای رفتار خود میآوریم، بررسی کنیم. آیا فکر میکنیم برخی اصول به درد ما نمیخورد؟ آیا معتقدیم که در معتادان گمنام بیشتر از همه میدانیم، حتی بیشتر از کسانی که برای سالیان زیاد پاک بودهاند؟ چه چیزی باعث میشود فکر کنیم افرادی بسیار ویژه هستیم؟

شکی نیست که میتوانیم برای مسیر خود در برههای از بهبودی به طور موفقیتآمیز دلیلتراشی کنیم. اما باید صادقانه با حقیقت روبرو شویم و عمل کردن بر اساس آن را شروع کنیم. اصول قدمهای دوازدهگانه ما را به سوی زندگی جدیدی در بهبودی هدایت میکنند. برای دلیلتراشی مجالی وجود ندارد.

v

فقط برای امروز:  نمیتوانم قدمها را کار کنم و به خودفریبی نیز ادامه دهم. فکر خود درباره دلیلتراشیها را بررسی میکنم، آنها را برای راهنمای خود آشکار میکنم و از آنها رهایی مییابم.  

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


ندای آرام وخاموش..

6مارس     16اسفند

تا به حال از شنیدن یک"ندای آرام وخاموش "حیرت زده شده اید که این چیست؟؟
من بیشتر وقتا مشکل خوابیدن دارم .وقتی دراز میکشم به نظر می رسد ذهنم می خواهد با سرعت زیادی حرکت کند.شب های بسیاری بیدار می ماندم آشفته بودم و با نگرانی تمام به خودم می پیچیدم .در باره پسر معتادم فکر می کردم که حالش خوب است یا در آستانه لغزشی دیگر است؟
برای دست یافتن به آرامش و آسایش هنگامیکه شب دراز می کشم ابتدا همه موضوعات روز را که هنوز در ذهنم مانده و می چرخد به خاطر می آورم  بعد از آن می بایست به خودم یاد آوری کنم که روز تمام شده و نمی توانم گذشته را بر گردانده یا تغییر بدهم .از نیروی برترم در خواست می کنم کمکم کند تا آن را رها کنم .اینها فقط افکار وتعبیر های من از اتفاقات روز هستندکه باعث نگرانی من می شوند.آنها واقعیت ندارند و قابل اعتماد نیستند .علاوه بر این با نگرانی در مورد لغزش پسرم که حتی نداشته از آینده  می ترسم .لازم  است که در زمان حال بمانم.
سپس عنوان قدم یک را به جای "ما"با کلمه "من"از حفظ می خوانم:"من اقرار می کنم که در مقابل معتاد عاجزم  وزندگیم غیر قابل اداره شده است."
تصمیم می گیرم که از این شب بیداریها به عنوان "دلیلی"جهت دعا کردن برای پسرم استفاده کنم.با این کار او را رها کرده و به نیروی برترش می سپارم .با دقت به "ندای آرام و خاموش"نیروی برترم گوش می دهم .طولی نمی کشد که از ترس و نگرانی رها می شوم و ایمان جای آن را می گیرد..

 


تفکری برای امروز:  

من معتقدم ایمان قدرتی است که اگر به نیروی برترم گوش دهم می توانم آن را احساس کنم.باور دارم وقتی به اندازه کافی آرام باشم نیرویی بزرگتر از من با یک ندای آرام با من صحبت خواهد کرد.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

16 اسفند
سالها در جلسات الانان بار ها و بارها شنیدم . برای افرادی که هنوز از این بیماری رنج می برند دعا کنیم تلاشهای اولیه من برای دنبال کردن این پیشنهاد برایم کمکی خوبی تلقی می شد هر چند بیشتر اوقات. موءثرترین ابزار بهبودی من بوده است. چه تفاوتی ایجاد می کند؟
من دعا کردن برای تغییر دیگران را متوقف کردم .این عبارات عادت شده بود "خداوندا لطفا بگذار انها صدمه زدن به من را متوقف کنند "
یا به انها نشان بده که حق با من است " یا به انها هوشیاری ببخش و عجله کن . در عوض من امروز بروی انچه می توانم تغییر دهم تمرکز
می کنم من یک راه جدید فکر کردن پیرامون شرایطم را در خواست میکنم هنگام خواندن دعای ارامش همیشه انچه را که باعث درد سر من میشود در ذهنم می سپارم ان چیزی است که لازم است بپذیرم یا تغییر دهم ؟ من برای اگاهی یافتن از تفاوت ها و ارامش و شهامت دنبال کردن آن در خلال انچه که می اموزم .دعا میکنم .بالاخره من دعا میکنم که به فرد مورد نظرم ارامش . عشق و لذتی را که برای خودم میخواهم . ببخشد .. ما همگی شایسته ان هستیم

یاد آوری امروز


نشانه های خشم و رنج در جایی که خودم را به عنوان یک قربانی می بینم قرار می گیرد من میخواهم آنها را رها کنم. چون باعث افزایش عزت نفس من می شود. من خودم را به اندازه کافی دوست خواهم داشت تا خودم را از رنجش هایی که مرا محدود نگه می دارند .رهایی بخشم
"اگر میخواهیم که روند ناخوشی را متوقف کنیم .باید راههایی جدید زندگی کردن و راههایی جدید ارتباط با یکدیگر را یاد بگیریم ....


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

16 اسفند
مادامی که باور دارم، تا می‌توانم به تنهایی و با قدرت و اراده‌ی خود و هوش و نیروی فردی مشکلاتم را حل کنم دریچه‌های کمک خداوند را به رویم بسته‌ام. چون هیچ نیازی به کمک کسی ندارم و از کمک‌های خداوند هم سود نمی‌برم. امروز می‌دانم غرور کاذب و مدیریت شبکه‌ی انکار تنها ابزارهایی هستند که مرا از خداوند بی‌نیاز می‌کنند و می‌توانند مرا با قدرت پوشالی خودم در انزوا قرار دهند. وابستگی من به قدرت و هوش فردی یک واقعیت شومی است، که سال‌ها مرا در تارهای تنهایی اسیر کرده بود. تا زمانی که خودم نقش خداوند را بازی می‌کردم زندگیم آشفته و سر درگریبان و بیچاره بودم. آیا می‌دانم تا وقتی خودم در رأس قرار دارم هیچ نیازی به راهنمایی از خداوند ندارم؟ امروز می‌دانم که برای طی کردن مسیر ناشناخته زندگی نیاز به راهنمایی قدرت برتر از خودم دارم، که خودش بلد راه است و می‌تواند مرا کمک و یاری کند. نیاز من برای کمک و راهنمایی و انجام خواست و اراده‌ی خداوند در زندگی تنها کلید موفقیت است. آیا می‌دانم که در مقابل راه‌حل‌های من، راه‌حل خداوند بهترین است؟
دست از قدرت پوشالی بردار!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

16 اسفند: حاضر باش، توجه کن، حرکت کن و منتظر نتیجه نباش.

با نزدیک شدن زمستان و کوتاه شدن روزها، تاریکی روزهای پایانی اعتیاد را به یاد می آورم. به یاد می آورم که چگونه مرا در چنگال مرگبار خود می فشرد و هر روز قدرتش بیشتر می شد. محرومیت اجتماعی، ترس، اضطراب و نگرانی از صدمات جسمی که به خود زده بودم، نومیدی مطلق به طوری که احساس می کردم قادر به قطع مصرف نیستم، همگی دستاوردهای اعتیاد نیکوتین بود.
از زندگی بدون همراه همیشگی خود می ترسیدم. تصور زندگی بدون مصرف نیکوتین غیر ممکن بود. روزهای کوتاه و سرد و تاریک زمستانی به من آموخت درست در لحظه ای که تاریکی به اوج می رسد نور از راه می رسد و روزها بلند می شوند و رو به گرمی می رود.
همان طور که تصور زندگی بدون مصرف نیکوتین برایم غیر ممکن بود، در بهبودی آموختم زندگی بدون مصرف نیکوتین سرشار از خوبی ها و فراتر از زیباترین رویاهایم است.

برای امروز، من انتخاب می کنم در تاریکی به انتظار روشنایی باشم.

17اسفند

 اولویتها                                       17اسفند

«اوقات خوب میتواند یک دام نیز باشد؛ این خطر وجود دارد که اولین اولویت خود یعنی پاک ماندن را فراموش کنیم.»

کتاب پایه

v

اوضاع میتواند در بهبودی واقعاً بهتر شود. احتمالاً "یار صمیمی" خود را پیدا کردهایم، شغل پررونقی را دست و پا کردهایم و خانوادهای را تشکیل دادهایم. شاید روابط ما با اعضای خانواده خود بهبود یافته است. اوضاع بسیار خوب پیش میرود و ما به ندرت وقت شرکت در جلسات را داریم. احتمالاً دوباره چنان با موفقیت با جامعه درمیآمیزیم که فراموش میکنیم ما همیشه مانند دیگران نسبت به شرایط واکنش نشان نمیدهیم.    

شاید و فقط شاید اولویتهایی را در جای خودشان قرار دادهایم. آیا شرکت در جلسات هنوز برای ما اولویت دارد؟ آیا هنوز راهنمای کسی میشویم؟ آیا با راهنمای خود تماس میگیریم؟ چه قدمی را کار میکنیم؟ آیا هنوز به برخاستن از رختخواب برای جواب دادن به تماس تلفنی بدهنگام قدم دوازدهم تمایل داریم؟ آیا به یاد داریم که اصول را در همه امور خود رعایت کنیم؟ اگر سایرافراد در NA به ما مراجعه کنند، آیا در دسترس هستیم؟ آیا به یاد داریم از کجا آمدهایم یا "اوقات خوب" باعث فراموشی ما شده است؟  

برای پاک ماندن باید به یاد داشته باشیم که فقط به اندازه یک بار مصرف مواد مخدر با گذشته خود فاصله داریم. قدردان اوقات خوب خود هستیم، ولی اجازه نمیدهیم که ما را از ادامه مسیر بهبودی در معتادان گمنام منحرف کند. 

v

فقط برای امروز:  قدردان اوقات خوب هستم، اما فراموش نکردهام از کجا آمدهام. امروز اولین اولویت من پاک ماندن و پیشرفت در بهبودی است.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

 

بازگشت ایمان....

7مارس     17اسفند

در طی بیست وسه سال گذشته احساس می کردم میتوانم در حل مشکلات معتاد به او کمک کنم واز هر راهی که می توانم زندگی را برایش آسان تر کنم.او در سن حساس پانزده سالگی بعد از تجربه مصرف الکل و مار جوانا به انتخاب خودش خانه را ترک کرد.مطمعنم بعد از آن رشد و بالندگی او متوقف شد به طوری که بعد از گذشت بیست وسه سال یک سری موفقیت و شکست در کار ها و دو رابطه ناموفق به خاطر عدم توانایی اش در اداره زندگی روزانه داشته است به نظر میرسید که مصرفش زیاد شده و آن زمانی بود که زندگیم غیر قابل اداره و با دیوانگی همراه شد .من هر لحظه بیماری را در ذهنم به تجزیه و تحلیل و اصلاح معتاد اختصاص می دادم .خیلی زود در یافتم که بیشتر از این نمی توانم این روش را ادامه بدهم.
نارانان به من کمک کرد تا مفهوم جدیدی از نیروی بر ترم را بپذیرم .قبلا ایمان محکمی داشتم اما در چند ماه اخیر به شدت محک زده شد.وقتی پیام نارانان را شنیدم که لازم است کنار بروم و اجازه دهم خدا کارها را انجام بدهد ایمانم بر گشت .برنامه به من کمک کرد تا بفهمم تنها راه من قطع وابستگی است.
به نظر خودم معتقد بودم اگر به قدر کافی به شخص عشق  نشان بدهم او می تواند از پس انجام هر کاری بر آید.این تفکر قبل از این بود که بفهمم اعتیاد به همان اندازه که یک بیماری جسمی است بیماری روحی هم هست .این نوع عشقی که ما نشان می دهیم معتاد را از دریافت کمک و عشق نا توان می سازد.

 

تفکری برای امروز:

یاد می گیرم که با رها کردن وسپردن کار های معتاد به خداوند او را به روش جدیدی دوست داشته باشم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

17 اسفند
در جاهاییکه مردم برای حمل و نقل خود به شتر وابسته هستند .انها یک عبارت برای گفتن دارند به خداوند اعتماد کن و شترت را به یک درخت ببند .من به این گفته به عنوان یک توصیف واضح از انچه که ما در الانان " انجام دادن کارهای عملی " می نامیم .فکر میکنم در درجه اول ما به نیروی برترمان اعتماد میکنیم .اعتماد کردن اثبات و تصدیق مسیری است که می خواهیم . پذیرنده ء انچه را که خداوند برای ما انتخاب میکند باشیم . ما خود را از سرنوشت مان جدا نمی کنیم و روز خود را با انتظار مطمئنی ملاقات می کنیم ما در انتظار یک معجزه هستیم درست همانطور که انها گفتند .........اما ما نمی توانیم از نیروی برترمان برای انجام کار هایی که به وضوح خودمان می توانیم انجام دهیم
انتظار داشته باشیم ما باید سهم خود را انجام دهیم .قدم های دوازده گانه به ما کمک میکند تا بین مسئولیت هایمان و انچه را که به
خداوند واگذار میکنیم تمایز قائل شویم

یادآوری امروز


امروز من به خاطر راهنمایی نیروی برترم و بخاطر حس مشترکی که برای بکار بردن این راهنمایی در بقیه امور زندگی روز مره ام لازم بوده .سپاسگزارم
"هیچ شخص دیگری نمی تواند نقش ما را در رفاقت و مشارکت بی نظیرمان که با نیروی برترمان توسعه داده ایم توصیف کند.


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

17 اسفند
امروز با دعا و نیایش در حضور خداوند به رابطه‌ی خودم در کمک در سطح بزرگتری از زندگیم مثل رفع مشکلات و حل مسائل غیرقابل حل، بیماری لاعلاجم، شرایط اقتصادی و اجتماعی، تا ساده‌ترین امور مثل تعیین رنگ لباس و یا نوع غذا خواست او را خواهان هستم. امروز از حضور مقدس خداوند تمنا دارم، تا یک یک نواقصم را که سد راه ارتباط با او می‌باشد را برطرف کند. تا در خدمت خود و او و خلق او باشم. امروز نمی‌خواهم با تهیه‌ی لیستی بی سر و ته و یا راه‌حل‌های بی مورد به خداوند دستور اجرا دهم. امروز قدرت من از دعا کردن و حرکت و عملکرد با کمک خداوند در مسائل و امور عادی و مشکلات خود را رفع و حل کنم. امروز اراده و خواست خداوند به اراده و خواست من کمک می‌کند تا در مسیر صحیحی حرکت کنم. امروز باور دارم که مشکلات پیام و دستوری از جانب خداوند است و من هم به دیده‌ی احترام به آنها نگاه می‌کنم و تا می‌توانم در رفع آنها تلاش می‌کنم و اگر موفق نشدم با قبول این واقعیت که من تلاش خود را کرده‌ام و اگر موفق نشده‌ام، خواست خداوند است و از او برای حل آن کمک می‌خواهم.
آیا امروز دعای خود را خوانده‌ام؟

--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

17 اسفند: نسیم فیض الهی همواره در حال وزیدن است، باید بادبانها را برافراشت.

پس از سی سال سیگار کشیدن سرانجام دریافتم این عمل نشانگر نداشتن سلامت عقل است! این روشن بینی یک روز ساعت شش صبح وقتی اولین سیگار را روشن کردم، به ناگهان در من پدیدار گردید. بار دیگر ساعت چهار صبح از شدت سُرفه از خواب بیدار شدم و نمی توانستم نفس بکشم. اما دو ساعت بعد در حال سیگار کشیدن بودم. این یعنی دیوانگی.
خواست خدا مرا به یک مشاوره رهنمون ساخت. به مشاور گفتم که متوجه دیوانگی مصرف نیکوتین خود شده ام. او در پاسخ یک جلد از کتاب پایه انجمن نیکوتینی های گمنام را به من هدیه کرد. متوجه شدم به جای حرف زدن می بایست عمل کنم. اقرار کردم که معتاد به نیکوتین هستم و در برابر اعتیاد عاجزم و اختیار زندگی از دستم خارج شده.
از بیست و دوم دسامبر 2000 تا کنون مصرف نکرده ام. دوستان و آشنایان به من تبریک گفتند و مرا به خاطر قطع مصرف تشویق کردند. اراده شخصی من برای قطع مصرف کافی نبود، زیرا سالها در نبرد با اعتیاد شکست خورده بودم. فقط زمانی که خواست و اراده ام را تسلیم نیروی برتر کردم از غُل و زنجیر اعتیاد رهایی یافتم.

برای امروز، مشتاق گوش سپردن به نیروی برتر و عمل به آن چه که الهام می کند هستم.

18اسفند

 18اسفند                       فراگیری عشق ورزیدن نسبت به خود

«مسئله‌ای که بیشتر از همه چیز بدان نیاز داریم، داشتن احساس خوب درباره خودمان است.»

کتاب پایه

v

«تا زمانی که میتوانید عشق ورزیدن به خود را یاد بگیرید، ما به شما عشق میورزیم.» این کلمات که اکثر اوقات در جلسات ما شنیده میشود، روزی را به ما وعده میدهند که مشتاقانه منتظر آن هستیم—روزی که نحوه عشق ورزیدن به خود را میدانیم.

احترام به نفس—همه ما به محض اینکه درباره این ویژگی سختحصول میشنویم، خواهان آن میشویم. ظاهراً برخی از ما تصادفاً به آن پی میبریم، در حالی که سایرین اقداماتی را انجام میدهند که با تأیید عقاید خود در آینه تکمیل میشود. اما تکنیکهای القای احترام به نفس و معالجات رایج روانشناختی صرفاً میتواند راه ما را دورتر کند.     

مراحل عملی معینی وجود دارد که میتوانیم برای عشق ورزیدن نسبت به خود طی کنیم، چه این عشق را "احساس کنیم" یا خیر. میتوانیم از مسئولیتهای شخصی خود مراقبت کنیم. میتوانیم همان طور که برای یک معشوق یا دوست کارهای خوب انجام میدهیم، برای خود نیز این کارها را انجام دهیم. میتوانیم به نیازهای خود توجه کنیم. حتی میتوانیم به ویژگیهای ارزشمند دوستان خود توجه کنیم—ویژگیهایی مانند هوش و شوخطبعی—و آن ویژگیها را در خود جستجو کنیم. مطمئناً درمییابیم که افرادی دوستداشتنی هستیم و زمانی که به این درک برسیم، در مسیر خود موفق میشویم.

v

فقط برای امروز: کاری را انجام میدهم که به من در شناخت و عشق ورزیدن نسبت به خود کمک میکند.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


سپردن اراده ام....
8 مارس      18اسفند

مدام می بایست به خودم یاد آوری کنم که معتاد تا وقتی تصمیم به مصرف دارد به کمک من نیاز ندارد.برای قطع مصرف هم نیازی به کمک ندارد.بنا بر این اگر بخواهم هر دو از دیوانگی نجات پیدا کنیم لازم است من قطع وابستگی کنم.نارانان به من می گوید که تاثیر ایمان تنها زمانی می تواند نشان داده شود که مشکلات طاقت فرسای خود را رها کنم و به نیرویی بزرگتر از خودم (که انتخاب می کنم او را خدا بنامم)بسپارم.
آماده ام سنگینی بار خود را به خدا بسپارم خسته تر از آن هستم که همان روش قدیمی را ادامه دهم .میدانم که می بایست به خاطر معتاد قوی بمانم و اجازه بدهم که از پیامد کار هایش درد بکشد و به جستجوی بهبودی خود برود.میدانم اگر روش سو استفاده همیشگی اش از کمکم را قطع نکنم هرگز بهبود پیدا نخواهد کرد .هر روز بیشتر می فهمم که کاری نکردن و کنار ایستادن درست است.کاری نکردن اشکالی ندارد!
می دانم که وقتی آگاهانه اراده ام را به نیروی برترم می سپارم می توانم آثار ایمان را در زندگیم ببینم.با ایمان قوی و محکم می توانم آرامش را بدست بیاورم بدون ایمان من تنها و در مانده ام.


تفکری برای امروز:

از همه تازه واردین مثل خودم می خواهم به این عقیده توجه کنند:من معتقدم امید هست .باور دارم در حال پیشرفت هستم و خدا برای من و معتاد زندگیم تمام نمی شود.هنوز موفق نشده ام اما اگر مرتب به جلسه بروم و دوازده قدم را مداوم کا ر کنم یک روز موفق خواهم شده چون برنامه کار می کند.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

18 اسفند
الکلیسم یک بیماری است که شامل سه بخش ..فیزیکی..روحی..و معنوی است .چون من تخت تاثیر بیماری الکلیسم فرد دیگری واقع شده ام . صحت معنوی . جسمی و روحی خود را با سوال کردن از خودم چک می کنم :ایا صحت جسمی من در اولویت قرار دارد ؟ایا من خوب می خورم و به اندازه کافی می خوابم ؟ اخرین باری که خود را چک کردم و به دندانپزشک رفتم چه موقع بود ؟ ایا خودم را تمیز نگاه میدارم ؟ایا اوقات فراغت دارم تفریح و سرگرمی چطور ؟آیا در مواقعی که نیاز دارم در آغوش میگیرم یا در آغوش کسی می روم ؟ آیا برای اوقات سخت و ناراحت راهنما یا دوست الانانی دارم ؟هنگامی که کاری به خوبی صورت میگیرد میتوانم جشن بگیرم ؟ایا وقتی برای لذت بردن خودم اختصاص می دهم ؟ آیا هیچ مورد قابل توجهی وجود دارد که روزی فکر های منفی در مورد آن داشتم و اکنون با حق شناسی بر آن توجه دارم ؟ ایا با نیروی برتر از خودم ارتباط دارم ؟ اگر نه آیاتمایل به تلاش برای ایجاد این ارتباط دارم ؟ ایا زمانی برای دعا و تمرکز اختصاص میدهم ؟آیا تمایل به درخواست کمک دارم ؟ایا بطور مرتب در جلسات الانان شرکت میکنم . نشریات الانان را می خوانم قدم ها و دیگر ابزار ها را برای هر روز زندگی ام بکار می برم ؟آیا از رشد خود آگاه هستم و آنرا تشخیص می دهم ؟


یادآوری امروز

با یک ترازنامه ساده از عادات و رفتارهایم شروع به بهبودی انها می نمایم ..........بهتر است که خودت را تمیز و درخشان حفظ کنی . تو پنجره ای هستی که از ان باید دنیا را ببینی "


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

 ای خالق مهربان مرا وسیله صلح واشتی خود قرار ده تا
جایی که نفرت است،حامل عشق
جایی که خطا کاری است،حامل گذشت
جایی که نفاق است،حامل یکرنگی
جایی که شک است،حامل یقین
جایی که نادرستی است،حامل درستی
جایی که یاس است،حامل امید
جایی که تاریکی است،حامل نور
ودر جایی که غم است؛حامل شادی باشم.
پروردگارا!
کمکم کن به جای تسلی خواهی ،تسلی دهم وبه جای درک شدن درک کنم!
زیرا که پیدا کردن در گرو گم شدن است.
با بخشش دیگران،خود بخشوده می شویم.در مرگ حیات جاودان پیدا می کنیم.
دعا قدم دوازدهم:
با رهایی،تولدی دوباره!
--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

18 اسفند: آدمهای خود خواه و از خود راضی می گویند: می دانم!

انسان های مثبت و مطمئن از خود می پرسند: چه چیز آن را نمی دانم! و به دنبال دانستن هستند.
در انجمن نیکوتینی های گمنام، از نیکوتین به عنوان "نیروی پست تر" یاد می شود. نیرویی که برای خوددرمانی بارها به آن مراجعه کردیم تا از لحاظ جسمی و روحی و روانی احساس خوبی پیدا کنیم. اکنون در طی این برنامه و برداشتن دوازده قدم می آموزیم که به دنبال نیرویی برتر بگردیم تا ما را یاری کند رها از نیکوتین باقی بمانیم.
برای من نیکوتین مانند چسبی بود که مغز، افکار، احساسات و زندگی را به مدت بیست و پنج سال به یکدیگر چسبانده بود. زندگی بدون مصرف نیکوتین برایم غیر ممکن بود و درهم ریخته بود. من قادر به سر و سامان دادن به این زندگی به هم ریخته نبودم و فقط نیرویی برتر می توانست از پس این مهم برآید.

برای امروز، وقتی همه چیز دیوانگی به نظر می رسد و به سختی قابل درک است نفسی عمیق می کشم و به یاد می آورم که دست بزرگی همه چیز را در کنترل دارد.

 

19اسفند

 مسائل کوچک                 19             اسفند

«در گذشته مسائل ساده را به مشکل تبدیل کردیم؛ از کاه کوه ساختیم.»

کتاب پایه

v

از کاه کوه ساختن ظاهراً تخصص ماست. تا به حال شنیدهاید که میگویند برای یک معتاد، پنچر شدن لاستیک حادثهای دردناک است؟ یا درباره افرادی که هنگام برخورد با رانندهای بد، رعایت اصول را به کلی فراموش میکنیم، چطور؟ و درباره دربازکنی که خراب شده است—همانی که از پنجره طبقه دوم به بیرون پرت کردید، چطور؟ وقتی از دیگران میشنویم که میگویند: «خدایا همین حالا به من صبر عطا کن!»، میتوانیم آن را درک کنیم.           

نه خیر، موانع مهم ما را به گمراهی نمیکشاند. مسائل بزرگ مانند طلاق، مرگ، بیماری جدی، از دست دادن شغل ما را به زمین میاندازد، ولی از آنها نجات مییابیم. ما در اثر تجربه آموختهایم که برای موفق شدن در بحرانهای مهم زندگی باید به نیروی برتر و سایر افراد مراجعه کنیم. مسائل کوچک یا مشکلات روزمره زندگی بدون مصرف مواد ظاهراً بیشتر از همه چیز معتادان در حال بهبودی را تحت تأثیر قرار میدهد. 

وقتی با مسائل کوچک مواجه میشویم، دعای آرامش به ما کمک میکند بینش خود را مجدداً به دست آوریم. همه ما به خاطر داریم که "سپردن" این مسائل کوچک به مراقبت نیروی برتر منجر به آرامش خیال و احیای بینش ما نسبت به زندگی میشود.

v

فقط برای امروز: صبر و تحمل را تمرین میکنم. سعی میکنم مسائل را بزرگ نکنم و با ایمان به نیروی برتر روز خود را سپری میکنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


نیروی برتر....

9 مارس     19  اسفند


همیشه به یک نیروی برتر اعتقاد داشته ام اما هرگز به محکمی حالا که عضوی از نارانان هستم نبوده است .با شرکت در برنامه بود که دو باره قبول کردم که اگر بخو اهم چالش های زندگیم را به نیرویی بزرگتر از خودم بسپارم لازم است بتوانم اراده ام را کنار بگذارم و اجازه دهم اراده خداوند آشکار شود .این به معنای آن است که قدم سه در فکر من حک شده است .با دو عزیز معتاد در زندگیم تمام بار مسولیت آنها را به عهده گرفته بودم و اجازه نمی دادم عواقب سو مصرفشان را تجربه کنند.همیشه به جای اینکه اجازه بدهم نیروی برتر شان به آنها کمک کند تلاش می کردم زندگی شان را اداره یا درست کنم .در آن دوران بینش خود نسبت به خواست خدا را از دست داده بودم.
اکنون برنامه نارانان را برای زندگی پذیرفته ام می توانم روی آن تمرکز کنم و آنچه را برایم بهترین است انجام دهم.حالا می توانم تشخیص دهم زمانی که شرایط مطابق میل من پیش نمی رود آن را رها.کرده و به نیروی برترم بسپارم .یکی از جمله های مورد علاقه من :"این به صلاحم نیست"می باشد که در روابطم با بچه ها ،همسر ،اعضای خانواده ،دوستان ،همکاران و هر فرد دیگر در زندگیم کار برد دارد.

 

تفکری برای امروز:

برنامه نارانان به من یاد داد ه که فقط می توانم زندگی خودم را اداره کنم.اعتماد داشتن به یک نیروی برتر و جدا شدن از مشکلات فرزندانم مرا قوی تر ساخته و پسرانم یاد گرفته اند که مستقل باشند.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

19 اسفند
هرگروه خانواده نارانان تنها یک هدف دارد : کمک به خانواده های الکلی ها .این بخشی از سنت پنجم ماست .اما برای انجام آن چطور کاری را انجام دهیم ؟ "با تمرین کردن قدمهای دوازده گانه "ما باید یاد بگیریم که عاشق خودمان باشیم قبل از اینکه ما بتوانیم حقیقتا دیگران را دوست داشته باشیم وقتی که ما به نیاز های معنوی فردی مان متمایل می شویم . این امکان را برای دیگران فراهم می اوریم تا چیز های خاصی را در ما ببینند کهممکن است انها برای خودشان خواسته باشند بهترین موعظه یک مثال خوب می باشد قسمت بعدی این سنت دلگرمی دادن و درک کردن بستگان الکلی مان صحبت می کند . همگی ما می توانیم دوست داشته باشیم . بدانیم که الکلیسم یک بیماری است که می تواند به ما کمک کند تا با همربانی بیشتری پاسخ دهیم نه با خصومت کردن . بالاخره با خوشامد گویی و دلگرمی دادن به خانواده های الکلی ها . ما آگاه می شویم که عشق فقط در مرکز وجود خودمان است و محدوده کوچک خانواده مان ما را تنها میگذارد . ما در فرصت هایی برای عشق ورزیدن غنی هستیم . چون ما بخشی از خانواده الانان هستیم


یاد آوری امروز


امروز من مهربانی کردن را تمرین خواهم کرد در ابتدا من نسبت به خودم مهربان و دوست خواهم بود . اما آنجا را متوقف نخواهم کرد . من این مهربانی را توسعه می بخشم من یک نفر در میان همراهانم هستم . موقعیکه من عشق بلا عوض را میدهم . در نهایت در مقابل به سوی خودم باز میگردد . " عشق صبوری و مهربانی است عشق حسادت یا بالیدن نیست . تکبر و خشونت نیست . عشق پا فشاری کردن بروی خواست و روش خود نیست .


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

19اسفند
بوی بهار به آرامی از پنجره‌ی اتاقم به من نوید آمدن فصل شکوفایی و فصل تغییر کردن را می‌دهد. خداوندا: تو را شکر می‌گویم، به خاطر این همه عشق و صفا. پروردگارا: به خانه‌ی تاریک و دل ترسوی من نور خودت را هدیه بده، تا در نور تابناکت مسیر ترسناک زندگی و آینده را بدون ترس بپیمایم. خداوندا: به من بیاموز تا عشق به خود و خدمتگزاری به همدردانم را در هر موقعیت رعایت کنم. پروردگارا: به من رحم و شفقت به خودم را عطا کن! آفریدگارا: دستان خسته‌ام را بگیر تا در کنارت تجربه‌ای جدید از زندگی بدون وابستگی را به خود و دیگران بیاموزم. عزیزا: در آغوش پُر مهر و آرامشت مرا بگیر، تا امنیت در حریمت را احساس کنم. من با تمام وجود به تو محتاجم. من سالها در دامان وحشتناک ابلیس جان می‌کندم. بیا مرا در آغوشت به رقص نور و آیینه‌ها ببر. مرا به دنیای انت دعوت کن تا در کنارت سال‌های امن جدیدی را آغاز کنم، که در آن نقطه‌ی امنیت را به دیگران هدیه دهم و به آنها بگویم که دوستشان دارم. به من کمک کن تا آنها را با رفتار و افکارم آزار ندهم!
بلند شو و پنجره را به‌روی بهار باز کن!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

18 اسفند: آدمهای خود خواه و از خود راضی می گویند: می دانم!

انسان های مثبت و مطمئن از خود می پرسند: چه چیز آن را نمی دانم! و به دنبال دانستن هستند.
در انجمن نیکوتینی های گمنام، از نیکوتین به عنوان "نیروی پست تر" یاد می شود. نیرویی که برای خوددرمانی بارها به آن مراجعه کردیم تا از لحاظ جسمی و روحی و روانی احساس خوبی پیدا کنیم. اکنون در طی این برنامه و برداشتن دوازده قدم می آموزیم که به دنبال نیرویی برتر بگردیم تا ما را یاری کند رها از نیکوتین باقی بمانیم.
برای من نیکوتین مانند چسبی بود که مغز، افکار، احساسات و زندگی را به مدت بیست و پنج سال به یکدیگر چسبانده بود. زندگی بدون مصرف نیکوتین برایم غیر ممکن بود و درهم ریخته بود. من قادر به سر و سامان دادن به این زندگی به هم ریخته نبودم و فقط نیرویی برتر می توانست از پس این مهم برآید.

برای امروز، وقتی همه چیز دیوانگی به نظر می رسد و به سختی قابل درک است نفسی عمیق می کشم و به یاد می آورم که دست بزرگی همه چیز را در کنترل دارد.

20اسفند

 20اسفند                                 بهبودی ما

« قدمها راه حل ما هستند. آنها وسیله نجات ما هستند. آنها وسیله دفاع ما در برابر بیماری کشنده اعتیاد هستند. قدمهای ما اصولی هستند که بهبودی ما را ممکن میسازند.»

کتاب پایه

v

در معتادان گمنام چیزهای زیادی برای دوست داشتن وجود دارد. جلسات برای یک فرد فوقالعاده است. ما دوستان خود را میبینیم، داستانهای روحافزایی میشنویم، برخی از تجربیات عملی را در میان میگذاریم. شاید با راهنمای خود ارتباط برقرار کنیم. گشت و گذارها، همایشها، رقصها همگی تفریحات پاکی در جمع سایر معتادان در حال بهبودی است. اما قلب برنامه بهبودی ما قدمهای دوازدهگانه است—در واقع این قدمها خود برنامه هستند! 

شنیدهایم که میگویند ما نمیتوانیم از طریق تأثیرپذیری پاک بمانیم—به عبارت دیگر، نمیتوانیم فقط در جلسات شرکت کنیم و انتظار داشته باشیم بهبودی با گوشت و پوست ما آمیخته شود. بهبودی به تعبیری دیگر فعالیتی درونی است و ابزاری که در انجام این "فعالیت درونی" استفاده میکنیم، قدمهای دوازدهگانه است. شنیدن بسیار درباره پذیرش، مسئلهای جداگانه است؛ انجام قدم اول برای خود مسئلهای بسیار متفاوت است. داستانهای راجع به جبران خسارت ممکن است روحافزا باشد، ولی هیچ چیز به اندازه انجام شخصی قدم نهم باعث رهایی ما از پشیمانی نمیشود. همین موضوع در مورد قدمهای دوازدهگانه نیز صادق است.     

در NA چیزهای تحسین برانگیز زیادی وجود دارد، اما برای کسب بیشترین بهره از بهبودی، باید قدمهای دوازدهگانه را شخصاَ کار کنیم.

v

فقط برای امروز:  خواهان تمام چیزهایی هستم که برنامه شخصی من باید ارائه دهد. قدمها را برای خود کار میکنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


کاشتن بذر ایمان...
10  مارس    20اسفند 
من هم مانندبسیاری از مردم با عدم اطمینان و وحشت زده به برنامه بهبودی آمدم .احساس می کردم ضعیف وتنها هستم.از به کار گرفتن روشم تردید داشتم و نمی دانستم برای گرفتن جواب یا کمک به کجا بروم.در نارانان پیشنهاد شد اگر به نیرویی بزرگتر از خودم قدری ایمان بیاورم هدایت شده و امنیت پیدا خواهم کرد.من همین احساس امنیت و نیرو را می خواستم.هر چند ایمان یک شبه برای من نیامد.برای رشد کردن تلاش و زمان لازم بود.
وقتی از نیروی برترم در خواست کمک می کنم و سپس برای آن کمک از منبع قدر دانی می کنم مزایای کاشتن بذر ایمانم را نی بینم.من این بذر ایمان را با نور دعاهای روزانه ام پرورش می دهم و ایمانم رشد می کند. این پاداشی برای گذراندن زندگی در شرایط گوناگون است.روزی پی بردم که ایمانم همانند یک درخت تنومند رشد کرده و بزرگ شده است .طوفانهای زندگی تمام نمی شوند اما این را می دانم که در پناه آن ایمن هستم.

 

تفکری برای امروز:

برای امروز می دانم که ایمان به نیروی برترم طوفانهای زندگی را آرام نمی کند اما قلبم را آرام خواهد کرد اجازه می دهم که در لحظه های سختی ایمانم پناه من باشد.


 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

20 اسفند
در یکی از جلسات از فردی شنیدم که در مورد قدمهای هشت و نه . صحبت میکرد من لیستی از افرادی که به انها زیان رسانده ام تهیه میکنم و خودم را در اول لیست قرار میدهم این اتفاق برای من رخ نداده بود . بعضی مواقع در گذشته پیامی دریافت کرده ام . فکر خودم در درجه اول اشتباه بود و اینکه این وظیفه من بود که از هر کس دیگری مراقبت کنم .در نتیجه هرگز اماده نبودم تا از خودم مراقبت کنم و انقدر متحمل آنها شدم که مرا احاطه کردند . آیا به خودم صدمه زده ام ؟ البته صدمه زدم در نهایت این آن چیزی است که سعی میکنم از آن بهبود یابم . در حقیقت بهبود بخشیدن خودم تنها عملکرد واقعی قابل دسترس برای من می باشد اکنون می دانم که پذیرفتن مسئولیت های خودم اولین چیزی است که من باید برای ایجاد دنیا بعنوان یک مکان بهتر انجام دهم

یاد آوری امروز

صادق بودن با خودم یکی از بزرگترین مواهبی است که می توانم به اطرافیانم ببخشم . شاید به آنها الهام کنم که همین را انجام دهند . و شاید . نه . اگر من نتوانم مراقب امور فردی باشم چرا باید دیگران بمن اعتراض کنند ؟ نیت توصیه کردن به دیگران تحمیل است و توصیه کردن به خودم برای رشد یافتن است . بیشتر سایه های این زندگی بوسیله ایستادن جلوی روشنایی نور فرد بوجود می اید .


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

20 اسفند
وقتی به در و دیوار و کمد خانه‌ام نگاه می‌کنم، آثار مشت و لگد و ضربات اجسامی را که بسویشان پرت کردم و صدمات وارده را در آنها می‌بینم. به یاد می‌آورم که هر موقع ناراحت می‌شدم با مشت به دیوار و کمد می‌کوبیدم. هنوز آثار مشت و لگدم هنوز روی آنها باقی است. امروز سعی می‌کنم که با کمک خداوند و همسر مهربانم و دوستان خانه‌ام را مرتب کنم و با بتونه و رنگ زدن به دیوارها از آنها جبران خسارت می‌کنم. امروز آماده هستم تا در خانه‌تکانی به اعضای خانواده‌ام کمک کنم تا در مسیر بهبودی باشم. امروز با آراستن خانه‌ام به استقبال بهار خواهم رفت. سعی می‌کنم به گلدان‌های خانه رسیدگی کنم به آنها آب می‌دهم و از طراوت و شادابی آنها لذت می‌برم. امسال سال خوبی را تجربه خواهم کرد. پانزده سال بهبودی و پانزده سال کمک به خود و همدردان، پانزده سال رُشد و تغییر پیدا کردن و پانزده سال رها شدن از بعضی از نواقص و عادتها و وابستگی‌ها و هم‌وابستگی‌های دیوانه کنند. خداوندا: به من کمک کن، من نیاز به یاری تو دارم. خداوندا از تو متشکرم که مرا از تار خودخواهیم رها کردی.
به دیگران کمک کن و از شادی آنها شاد باش!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

20 اسفند: بیشترین فاصله بین دو مکان، زمان است.

بارها سال نو آمد و رفت تا سرانجام انجمن نیکوتینی های گمنام را پیدا کردم.
بارها و بارها برای قطع مصرف تاریخ تعیین کردم، اما نشد. روز تولد، تعطیلات، شنبه ها و هر روز دیگر؛ اما کارساز نشد. تا این که تمایل لازم برای قطع مصرف را پیدا کردم. چیزی که در جلسات شنیدم قطع مصرف موقت نبود. پیشنهاد شد که فقط برای امروز در قطع مصرف باقی بمانم. این پیشنهاد دیدگاهی کاملاً جدید به رویم گشود و خیلی راحت تر بود تا به جای فکر کردن به قطع مصرف تا آخر عمر به قطع مصرف فقط برای امروز فکر کنم. پس از پنج سال رهایی از اعتیاد نیکوتین، این روش هنوز برایم کارساز است. من فقط به خاطر امروز سپاسگزارم.

فقط برای امروز نیکوتین مصرف نخواهم کرد و نگرانی امروز را به فردا موکول می کنم.

21اسفند

 سبک کردن بار                            21اسفند

«قضاوت درباره اشتباهات دیگران از ما افراد بهتری نخواهد ساخت. پاک کردن زندگی احساس بهتری به ما خواهد داد...»

کتاب پایه

v

گاهی اوقات به چیزی ملموس احتیاج داریم تا به ما در درک عواقب ناشی از حمل و نگهداری رنجش کمک کند. شاید ندانیم که رنجشها واقعاً چقدر مخرب هستند. فکر میکنیم: «پس چی، حق دارم عصبانی شوم» یا «یکی دو تا کینه در دل دارم، اما ضرر آن را متوجه نمیشوم.»  

برای درک روشنتر از اثری که حمل رنجش بر زندگی ما میگذارد، کافیست تصور کنیم برای هر رنجش سنگی را حمل میکنیم. کینهای کوچک مانند عصبانی شدن از فردی که بد رانندگی میکند، شاید به منزله سنگریزهای باشد. تنفر داشتن نسبت به گروهی از افراد شاید به منزله سنگی بزرگ باشد. اگر واقعاً قرار باشد برای هر رنجش سنگی را به دوش بکشیم، مطمئناً از تحمل وزن آن خسته میشویم. در حقیقت، هر چه بار ما سنگینتر باشد، تلاشهای ما برای تخلیه این بار جدیتر خواهد بود.

بار سنگین رنجشهای ما از رشد روحانی ما جلوگیری میکند. اگر واقعاً خواهان آزادی هستیم، تلاش میکنیم تا حد امکان از تحمل بار اضافی رهایی یابیم. وقتی سبک میشویم، متوجه افزایش توانایی خود در بخشش انسانهای دیگر به خاطر اشتباهاتشان و بخشش خود به خاطر اشتباهات خود میشویم. روح خود را با افکار خوب، حرفهای نیکو و خدمت به دیگران پرورش میدهیم.

v

فقط برای امروز:  برای برداشتن بار سنگین رنجشها از روح خود تلاش میکنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


رهاکردن اراده ام....

11مارس      21اسفند

وقتی وارد قدم سه می شوم اراده ام به مراقبت یک نیروی بر تر سپرده  میشود.و شروع می کنم به پذیرش این واقعیت که می توانم نیاز به کنترل کردن را رها کنم.دارم تصمیم می گیرم تا به خدایی که درک کرده ام اجازه دهم  مرا به سوی بهبودیم هدایت کند.
ایمان به یک نیروی برتر این نیست که درخشش نوری مستقیم به من اصابت کند.به همان اندازه که به نیروی برترم اجازه دادم کنترل را به دست بگیرد تمرکز و اهمیت زندگی روزانه ام تغییر کرد .نتایج متفاوتی را از عملکردم میبینم در چالش هاو اتنخاب هایی که در زتدگی ام وجود دارد احساس دلگرمی بیشتری دارم .می توانم دو باره احساس کردن،لذت بردن  و اعتماد کردن را شروع کنم.ایمان من به یک نیروی بزرگتر از خودم مرا از اضطرابی که حمل می کردم آزاد می کند.
انجام دادن دو باره همان کار های تکرا ری و انتظارات نتایج متفاوت داشتن ،دیوانگی است .رها کردن کنترلی که به هنین شکل ادامه داشت تا حدی مرا می ترساند .هم چنان که گوش می دهم و از دیگران یاد می گیرم معجزات را در خودم می بینمو حس می کنم .اعتماد کردن و پذیرفتن نیروی برترم مستلزم پیروی کردن است.


تفکری برای امروز:

ا راده ام را به نیروی برترم خواهم سپرد .در چنین حالتی از توهم کنترل دست بر می دارم و واقعیت وضعیتم را می بینم.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

21 اسفند
بیشتر اوقات . ما. تنها بعلت وضعیت خانوادگی خاصی . به یاد گیری کار برد اصول الانان . توجه می کنیم با وجود اینکه برای نگهداری و حفظ برنامه الانان راههای بسیار ساده ای وجود دارد که. هر کجا میرویم برنامه الانان با ما باشد . با یادداشتی. زمینه دسترسی به دانش برنامه را داشتیم . .........نشریات الانان را در جعبه غذا . جیب . (لباس)یا کیف دستی خود حمل می کنیم قبل از بوجود آمدن یک موقعیت دشوار مهار نشدنی . میتوانیم برای چند دقیقه . خود را از (موقعیت)خارج کنیم و برای دقایقی با خود تنها باشیم . خواه در فروشگاه . اداره. یا بیمارستان حضور داشته باشیم همیشه مکان مناسبی برای استراحت خواهد بود تا حواسمان را جمع کنیم (تمرکز پیدا کنیم )شماره تلفن برخی از اعضائ الانان و مکالمه تلفنی می تواند .تغییر بسیار زیادی در روحیات ما ایجاد کند .بسیاری از ما همیشه .لیستی از جلسات الانان را همراه خود داریم . دعا در هر زمان و هر مکان .در دسترس ماست .آن (دعا)به چشم ظاهر قابل روءیت نیست .اما بذر تغییری را پرورش می دهد که می تواند بحرانهای غیر قابل کنترل و شدیدی را مد نظر داشته باشد .


یاد آوری امروز

آگاهی داشتن از برنامه الانان مفید است .اما بهتر این است که این ابزار را بکار گیریم .امروز به خاطر میسپارم که برنامه الانان در هر لحظه از شبانه روز در دسترس من می باشد ......با اجرا کردن برنامه الانان .کیفیت زندگی ما . نه تنها در مواقع بحرانی بلکه هر لحظه از روز در زندگی . بهبود می یابد دعا در بحرانی ترین شرایط . به تغییر وضعیت و روحیات ما کمک می کند .


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

21 اسفند
ما به ناچار دست از وابستگی به مواد مخدر و الکل یا نیکوتین کشیدیم، چون اگر این کار را نمی‌کردیم به زودی به مرگ تدریجی و عذابی بزرگ می‌مردیم. امروز مشکلی به نام مواد مخدر یا الکل یا نیکوتین و روانگردانها ندارم. مشکل من عادت و وابستگی و هم‌وابستگی‌های دیگری است، که به راحتی مرا اسیر کرده است. مثلاً هم‌وابستگی عاطفی، وابستگی اجتماعی، وابستگی مادی و ... آیا امروز از خداوند برای رهایی از سایر عادتها و وابستگی و هم‌وابستگی‌ها تقاضای کمک کرده‌ام؟ آیا می‌دانم که تنبلی یکی دیگر از وابستگی‌های مشکل‌ساز من بوده است، که می‌تواند زندگی مرا آشفته‌تر کند؟ آیا وابستگی و اعتیاد جنسی من به من اجازه می‌دهد که به خودم و برنامه‌ام برسم؟ امروز برای رها شدن از تمامی بارهای سنگین عادت و وابستگی و هم‌وابستگی‌ها که مانع رُشد و تغییرات در من در جهت بهبودی می‌باشند، از خداوند طلب یاری می‌کنم. خداوندا: به من در جهت وفاداری به عهد و خیانت نکردن و برطرف کردن غرور و جاه‌طلبی‌ام کمک کن، تا آنها را تسلیم خداوند ‌کنم!
به خاطر سلامتی‌ام از خداوند سپاسگزارم!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

21 اسفند: کسی که کاری انجام نمی دهد، اشتباهی هم مرتکب نمی شود.

به عنوان یک تازه وارد از این که اشتباهی از من سر بزند، اعضای انجمن چه قضاوتی در موردم کنند، وحشت داشتم. اما مهم نبود که چه می کردم و چه می گفتم، همگی آن ها یکپارچه یک چیز می گفتند: باز هم به جلسه برگرد!
من با ترس از اشتباه کردن، خود را در بدبختی نگاه داشته بودم. از وقتی آموختم به خودم عشق بورزم، بیشتر اشتباه می کنم ولی به موفقیت های بیشتری می رسم.

برای امروز: می دانم اگر بهترین سعی ام را بکنم، شکست نخواهم خورد.

22اسفند

 22اسفند                             خلاص شدن از یکنواختی

«ترسها و نگرانیهای گذشته به دفعات بسیار در دوران بهبودی به سراغ ما میآید. زندگی ممکن است دوباره بیمعنی، یکنواخت و کسلکننده شود.»

کتاب پایه

v

گاهی اوقات به نظر میرسد که هیچ چیز تغییر نمیکند. هر روز از خواب بیدار میشویم و به سراغ کاری یکنواخت میرویم. هر شب در موعد یکسانی شام میخوریم. هر هفته در جلسات یکسانی شرکت میکنیم. مراسم امروز صبح مانند همان مراسمی است که دیروز، پریروز و پس پریروز اجرا کردیم. پس از رهایی از جهنم اعتیاد خود و سردرگمی اوایل بهبودی، زندگی یکنواخت ممکن است برای مدتی جذابیتهایی داشته باشد. اما در نهایت درمییابیم که به چیزهای بیشتری احتیاج داریم. دیر یا زود، یکنواختی و خستگی فزایندهای را در زندگی خود احساس میکنیم.

مطمئناً زمانی هست که به طور مبهم از بهبودی خود احساس نارضایتی میکنیم. احساس میکنیم که انگار به دلایلی برای چیزی دلتنگ هستیم، اما نمیدانیم چه چیزی یا چرا ؟ فهرست سپاسگزاری خود را تهیه میکنیم و تقریباً صدها چیز را برای سپاسگزاری پیدا میکنیم. همه نیازهای ما برآورده شده است؛ زندگی ما کاملتر از آن است که تا به حال انتظار داشتیم. پس چه اتفاقی افتاده است؟  

شاید زمان آن است که حداکثر توان خود را به کار گیریم. فرصتهای ما فقط از طریق آنچه در خیال خود ممکن میپنداریم، محدود میشود. میتوانیم چیز جدیدی یاد بگیریم، هدف جدیدی تعیین کنیم، به تازهوارد دیگری کمک کنیم یا دوست جدیدی پیدا کنیم. اگر به قدر کافی جستجو کنیم، مطمئناً چیز جالبی پیدا خواهیم کرد و زندگی دوباره پرمعنی، متنوع و رضایتبخش خواهد شد. 

v

فقط برای امروز:  در بین فعالیتهای روزانه خود استراحت کوتاهی میکنم و حداکثر توان خود را به کار میگیرم.

 

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


اعتیاد یک بیماری است...

12 مارس     22,اسفند

از زمانی که سرطان سینه در من تشخیص داده شد درک بهتری از بیماری اعتیاد پیدا کردم.به وضوح  دیدم که هر چند هیچ قدرتی روی این بیماری ندارم اما قدرت این را دارم  که نسبت به ناخوشی ام چگونه واکنش نشان بدهم و چه کاری می توانم برای کمک به بهبودیم انجام دهم.
من سرطان را انتخاب نکرده بودم .دکترها و جراحم گزینه هایی را که برای انتخاب درمان داشتم توضیح دادند گزینه ها اینها بودند:برداشتن قسمتی از عضو یا همه آن،پرتو درمانی ،شیمی درمانی ،و سپس اعتماد به یک نیروی برتر،یا هیچ کاری نکنم و شانسی برای بهبود یافتن از سرطان نداشتم.
من معتقدم که این درمان مانند بیماری اعتیاد است .فرد معتاد بودن را انتخاب نمی کند .اگر معتاد بخواهد بهبود پیدا کند خانواده ،پزشک و یا حتی مجری قانون می توانند حق انتخاب های معتاد را توضیح دهند.انتخاب ها این ها است.:جلسات دوازده قدمی ،مراکز درمانی و کمک طلبیدن از یک نیروی برتر .یا نه می تواند انتخاب کند که هیچ کاری نکند و از بیماری اعتیاد بهبود پیدا نکند.
به عنوان عضو خانواده من هم حق انتخاب هایی دارم که این ها است:شرکت در جلسات دوازده قدمی ،مراقبت از خودم،رها کردن عزیز معتاد ،کار کردن روی روحانیتم ،یا هیچ کدام را انتخاب نکنم و بهبودی هم نباشد . من با انجام آنچه که برای بهبودی لازم است می توانم به خوشحالی ،آزادی و رشد دست پیدا کنم چه معتاد مصرف کند یا نکند.

 

تفکری برای امروز:

اعتیاد یک بیماری است و من در مقابل بیماری هیچ قدرتی ندارم .برای بهبودی و التیام از تاثیرات اعتیاد می بایست با کمک نیروی برترم قدم های ضروری بر دارم.


 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

22 اسفند
من برای ابراز حمایت خود به دوست صمیمیم که عضو الانان بود به اولین جلسه الانان رفتم . با کمال تعجب دریافتم که هویت من دقیقا با مشارکت افراد آنجا مشابه است. من قادر به درک این موضوع نبودم . من یقین داشتم که به هیچ وجه فرد الکلی را نمی شناختم /
چندین هفته آنچه را که در جلسات شنیده بودم به یاد داشتم . بالاخره با ترس و کمرویی برگشتم و ماندم اما هر وقت سنت سوم را
می شنیدم که میگفت : تنها شرط عضویت .داشتن مشکل الکلیسم در میان دوستان و بستگان است . احساسی شبیه سوئ استفاده
کردن در من ایجاد میشد . این احساس گناه باعث عدم مشارکت من در جلسات شد . اما من به جلسات می امدم و به آرامی بهبود پیدا میکردم . بیش از یکسال طول کشید تا تشخیص دادم من فرزند بزرگسال والدین الکلی بوده ام . من بسیار سپاسگزار هستم که وقت خود را به جلسه آمدن صرف کردم و هنگامیکه آماده شدم . از کسب این بیداری و آگاهی حمایت کردم .....

یاد آوری امروز

.یکی از نشانه های اثر الکلیسم در من ، این است که فکر می کنم میدانم هر فردی چه باید انجام دهد و چگونه عمل کند . همچنانکه قدمهای دوازده گانه و سنتهای دوازده گانه توضیح می دهند سنت سوم مستقیما در باره آنتعدادی از ما صحبت می کند که اشتباها احساس می کنیم یک تازه وارد هنگامیکه واقعا شرایط عضویت را برخوردار نمیباشد . باید طرد شود . من باید برای خودم تصمیم بگیرم که آیا نیازمند و مناسب برخورداری عضویت الانان هستم یا نه ؟ من نسبت به دیگران هم این نکته را توسعه خواهم بخشید .


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

22 اسفند
امروز در کنار یاران برنامه‌ای تجربه‌ی مشارکت در امور خانه و کمک به همسرم را در میان می‌گذارم. امروز با رهایی از دنیای تخیل و توهم که مرا بی‌هدف به دنبال سرزمین‌های خیالی سرگردان می‌کرد، به واقعیات چنگ می‌اندازم و از آنها فرار نمی‌کنم. می‌خواهم یک بار برای همیشه بدانم واقعیت چیست تا از بلاتکلیفی رها شوم. امروز می‌خواهم مثل سایر بندگان خداوند از یک زندگی طبیعی و واقعی برخوردار شوم و از آن لذت ببرم. امروز می‌خواهم به کمک خداوند غرورم را از آسمان به زیر بکشم و او را از بلندپروازی منع کنم و پایم را روی زمین محکم بگذارم و اجازه دهم تا خداوند از من موجودی سازنده بسازد، تا در راه عشق خودش به دیگران درآورد. امروز مشکلات من کسب دانش برنامه و زندگی و آگاهی من از اصول روحانی و معنوی برنامه و احساس و درک خداوند در زندگی به‌خاطر کسب انرژی برای ادامه دادن به زندگی و گرداندن آن می‌باشد و من با دعا و مراقبه خواهان یاری و کمک از حضورش می‌باشم. من به عنوان انسان نیاز به خداوند دارم، مثل نیازم به هوا.
به خاطر همه چیز از خداوند شاکرم!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 22 اسفند: بهترین راه فرار از مشکلات، رو به رو شدن با آن هاست.

در ایجاد روابط اجتماعی مشکل داشتم. سالها با مصرف نیکوتین ناخودآگاه خود را از دیگران جدا کرده بودم. ظاهراً انسانی ملایم و سر زنده و حتی گاهی اوقات در میهمانی ها شمع محفل بودم. اما در باطن در انزوای خود برای فرار از جمع لحظه شماری می کردم. چیزی از درون ایجاد تنش می کرد تا از جمع فراری باشم. با پیوستن به انجمن نیکوتینی های گمنام، آرام آرام از این تنش کاسته شد. اکنون وقتی احساس تنش می کنم، در صدد ریشه یابی آن برمی آیم. اگر با خود صادق باشم، می توانم منبع آن را بیابم. تشخیص مشکل قدرت آن را کاهش می دهد. وقتی دچار احساسی ناخوشایند می شوم، سریعاً با پیدا کردن علت آن به حال عادی باز می گردم.
می دانم اگر نیکوتین مصرف کنم نه تنها مشکلی حل نمی شود، بلکه مشکلی بر مشکلات اضافه می گردد.

برای امروز، اگر دچار تنش شدم، لحظه ای درنگ کرده، منبع آن را پیدا می کنم و در صدد جبران آن بر می آیم.

 

23اسفند

 این فرد استثنایی             23                     اسفند

«راهنما لزوماً یک دوست نیست، اما شاید فردی باشد که به او اطمینان میکنیم. میتوانیم مسائلی را که از ابراز آن در جلسه احساس خوبی نداریم، با راهنما در میان بگذاریم.»

جزوه اصلاح شده راهنما گرفتن و راهنما شدن

v

از فردی خواستهایم که ما را راهنمایی کند و دلایلی که برای درخواست از این فرد خاص داریم به اندازه شنهای ساحل دریاست. احتمالاً به صحبتهای آنها در یک جلسه سخنرانی گوش دادیم و این افراد به نظر ما سرگرمکننده یا مشوق بودند. احتمالاً فکر میکردیم ماشین فوقالعادهای دارند و اگر ما نیز برنامه آنها را انجام دهیم، صاحب یکی از این ماشینها میشویم. یا شاید در شهری کوچک زندگی میکنیم و آنها تنها افرادی بودند که زمان لازم برای کمک کردن را در اختیار داشتند. 

هر دلیل ابتدایی که برای برقراری ارتباط با راهنما داشته باشیم، مطمئناً درمییابیم که دلایل ما برای حفظ این رابطه کاملاً متفاوت است. آنها ناگهان ما را با بینش حیرتآوری شگفت زده میکنند و از اینکه آنها در قدم چهارم مخفیانه مراقب ما بودهاند، شگفتزده میشویم. یا شاید نوعی بحران زندگی را تجربه میکنیم و تجربه آنها درباره همان مشکل به روشهایی به ما کمک کند که هرگز در خیال خود هم ممکن نمیپنداشتیم. در هنگام درد و رنج با آنها تماس میگیریم و آنها با ارائه تلفیق ویژهای از جملات آرام کننده که موجب آرامش واقعی ما میشود، با ما همدردی میکنند.      

هیچ یک از کارهای قابل توجه از سوی راهنما، تصادفی نیست. آنها قبل از ما صرفاً همین مسیر را طی کردهاند. نیرویی برتر این فرد استثنایی را در مسیر زندگی ما قرار داده و ما از حضور او سپاسگزاریم.  

v

فقط برای امروز:  از حضور این فرد استثنایی یعنی راهنما در زندگی خود سپاسگزارم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید  

 

قدم سه .....

13 مارس    23 اسفند

من عادت داشتم سعی کنم امور زندگی عزیزانم را با مهارت اداره کنم تا درد آنها را کم کنم .امیدوار بودم از این طریق آشفتگی که درد آنها برایم می آورد کم شود.نمی توانستم بایستم و ببینم که دیگران اشتباه می کنند و چیزی را که به نظر من اشتباه است انتخاب می کنند.این را می دانستم که من می توانم را بهتری برای زندگی کردن به آنها نشان بدهم .اما در واقع به خاطر نمی آورم که هیچ وقت در این باره کاری کرده باشم.در حقیقت اغلب همه چیز را بدتر می کردم و مانع یاد گیری درس هایی می شدم که زندگی برای آنها داشت.متوجه شدم که حمایت نا سالم یک نقص در شخصیت من بود.و گاهی می خواستم مدام در حال جنگیدن با وسوسه دخالت کردن باشم.
وقتی به رفتار قدیمی ام بر می گردم نیروی برترم به آرامی به شانه ام و می خواهد به من یاد آوری کند :"آیا این مربوط به توست؟ آیا داری کنترل نی کنی؟"
تمرین قدم سه به من کمک می کند قبل از اینکه در انتخاب ها و زندگی دیگران دخالت کنم  دست نگه دارم .می دانم که این یکی از درس های زندگی من است  که با آن حال خوبی خواهم داشت. این پیشرفت است نه کمال.می دانم گاهی احساسات قدیمی ام طغیان خواهد کرد اما اکنون ابزارهایی دارم که به شکل روزانه اراده و زندگی ام را به مراقبت نیروی برترم میسپارم نارانان به من کمک می کند تا رشد کنم و بفهمم کجا بودم و اکنون کجا هستم.این به من توانایی می دهد به کار کرد برنامه ادامه دهم.

 

تفکری برای امروز:
برای سپردن زندگی خودم و دیگران به نیروی برتر لازم است با عشق رها کردن را ادامه دهم .لازم است در جستجوی اراده خدا باشم نه اراده شخصی ام.

------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

23 اسفند
در میان آشفتگی و هیجاندائمی که بیشتر الکلی ها را احاطه کرده است .بسیاری از اعضائ خانواده و دوستان .توجه کردن به آنچه که مربوط به خودشان میشود را متوقف میکنند و چیزهای مهمتر امور مربوط به زندگی همواره در معرض امور تهدید آمیز بنظر می رسند در الانان یاد می گیریم که به رفتارهای فردی .افکار و احساسات خودمان توجه کنیم . ما سزاوار این توجه هستیم و به آن نیاز مندیم .اما تمرکز کردن بروی خودمان به این معنا نیست که به دیگران اجازه دهیم در سر تا سر زندگی ما وارد شوند و وانمود کنند که توجههی بدان ندارند ویا اینکه هر آنچه دیگران انجام میدهند مورد قبول ما باشد و دلالت بر این نمیکند که ما توجه و علاقه خود را از فرد مورد علاقه مان سلب کنیم .توجه داشتن به خودمان به سادگی به معنای اینست که وقتی ما از شرایط آنطور که هست آگاه میشویم . ما بجای دیدن حق انتخاب برای دیگران به حق انتخاب خودمان نگاه میکنیم . ما بجای انتظار تغییر دادن دیگران . نیروی درونی خودمان را برای تغییر دادن خود در نظر میگیریم .در نتیجه مشکلات شانس بهتری برای حل شدن پیدا میکنند و ما زندگی را قابل کنترل تر رهبری میکنیم


یاد آوری امروز

امروز اگر دچار مشکل شدم . موقعیت موجود را ارزیابی میکنم و اختیارات خود را در نظر میگیرم . من منتظر نخواهم شد تا دیگری تغییر کند بلکه بروی خودم م نقشی که میتوانم در بهتر کردن شرایط ایفائ کنم. توجه می کنم ........."هیچ چیز نمی تواند برای شما آرامش بیاورد ...جز خود شما ".


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

23 اسفند
خداوندا: از تو ممنونم که چشمانم را باز کردی تا مقداری که در حد پذیرشم باشد، از حقایق را ببینم. امروز با قدرت ابزارهای اصول برنامه‌ی خودیاری قدمها طبیعت واقعی بیماری وابستگی‌های مختلف در زندگیم را درمی‌یابم و با رعایت همین اصول زندگی شاد و لذت‌بخشی را تجربه می‌کنم. امروز با قدرت و معجزه‌ی برنامه و دعا و نیایش، عشق و قدرت خداوند در وجود خودم درک می‌کنم. امروز اجازه می‌دهم حقایق در قالب نور و پرتو حقیقت چشمان خسته و ناباوارم را نوازش دهند. آیا هنوز هم چشمانم را به روی واقعیت‌ها و حقایق می‌بندم؟ امروز می‌دانم که این زمین و آسمان و هر آنچه که در آن واقع شده است، تابع نظم است و این نظم یک نظام دارد و فقط اوست که می‌تواند کشتی به گل نشسته‌ام را به سمت ساحل آزادی و بهبود وضعیت هدایت کند. آیا هنوز هم از ترس پذیرش واقعیت‌ها، دیوانه‌وار چشمانم را می‌بندم تا حرکت هر چیزی به سوی او را نبینم؟ اکنون من به راهنمای خود، خداوند مهربان باور دارم. اوست که مرا در زندگی به راه درست برنامه هدایت می‌کند.
بدون ترس پیش به سوی حقیقت!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

23 اسفند: همه این فعالیت ها ما را یاری می کند تا در مسیرهای گوناگون خود را پرورش دهیم، تا موجب نظم و ترتیب و شفقت و خودآگاهی بیشتری شود و تا به بالاترین مرحله خودشناسی دست یابیم و در نتیجه می توانیم آن را با دیگران به مشارکت بگذاریم.

در جلسات تجربیات خود را به مشارکت می گذاریم. هر عضوی در مورد خود مشارکت می کند و از عضوی دیگر صحبتی به میان نمی آورد.
یکی از اعضای شاعر مسلک با این جملات تجربه و احساس خود را در تلاش برای قطع مصرف بیان کرد.
خدا و شیطان در وجودم در کشمکش بودند و من شیطان را تشویق می کردم. او شخصی صادق بود. می دانست که تصمیم برای قطع مصرف، یک تصمیم ساده نیست. من بسیار خوش اقبالم که از حمایت و راهنمایی جلسات برخوردارم. با شرکت مرتب در جلسات از حمایت و راهنمایی گروه برخوردار می گردم. درست زمانی که تمایل به رفتن به جلسه ندارم، بهترین فرصت برای رفتن به جلسه است.
همان گونه که وقتی تازه وارد بودم از حمایت اعضای قدیمی برخوردار شدم. می توانم وقتی احساس نیاز به جلسه نمی کنم به جلسه بروم و به تازه واردان کمک کنم.
جلسات مرا در دشوارترین مراحل رهایی از نیکوتین حمایت کردند. با شرکت مرتب در جلسات به ژرفایی دست می یابم که می توانم فراتر از اعتیاد، رشد و زندگی کنم.

برای امروز، بابت زندگی جدید توأم با نظم و مهربانی و خودآگاهی سپاسگزارم.

24اسفند

 24اسفند                                               روابط

«ترازنامههای ما نیز دارای مطالبی درباره

 روابط هستند.»

کتاب پایه

v

البته این کمترین چیزی است که میتوان گفت! به خصوص سالها پس از شروع بهبودی ، کل ترازنامههای ما ممکن است بر روابط ما با دیگران تمرکز یابد. زندگی ما از روابط مابا عزیزان، دوستان، همکاران، بچهها و سایر افرادی که با آنها در تماس هستیم، پر شده است. نگاهی به این روابط میتواند چیزهای زیادی درباره شخصیت اصلیمان به ما بگوید. 

اغلب در ترازنامههای ما رنجشهایی فهرست میشود که از برخوردهای روزمره ما با دیگران نشأت میگیرد. جهت بررسی نقش خود در این برخوردها تلاش میکنیم. آیا از سایر افراد انتظارات غیر واقعبینانهای داریم؟ آیا معیارهای خود را بر دیگران تحمیل میکنیم؟ آیا گاهیاوقات ناگهان تحمل خود را از دست میدهیم؟

اغلب فقط با نوشتن ترازنامه مقداری از فشاری که رابطهای آشفته میتواند ایجاد کند، رفع میشود. اما این ترازنامه را باید با انسان دیگری نیز در میان بگذاریم. از این طریق میتوانیم بخشی از بینش مورد نیاز نسبت به مسئله مورد نظر و نحوه دستیابی به راه حل آن را به دست آوریم.      

ترازنامه به عنوان یک ابزار این امکان را به ما میدهد تا به تدریج روابط خود را بهبود بخشیم. امروز یاد میگیریم که با کمک ترازنامه میتوانیم از روابط خود با دیگران لذت ببریم.

v

فقط برای امروز:  از نقشی که در روابط خود دارم ترازنامه تهیه میکنم. تلاش میکنم نقش مقتدرتر و مسئولانهتری در این روابط داشته باشم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

 

اعتماد.....
من به نارانان آمدم تا به عزیزمعتادم کمک کنم.اما به سرعت یادگرفتم که به جای کمک به دیگران ابتدا می بایست از خودم  مراقبت کنم.وقتی تراز خودم را گرفتم متوجه شدم که فرد بد گمانی هستم.همیشه  اعتماد کردن برایم سخت بوده و در طول زندگیم حس می کردم یک قربانی بودم و بنا بر این مثل یک قربانی رفتار می کردم .اما امروز می خواهم تغییر کنم به جای خودم را یک قربانی همیشگی ببینم و در ترس زندگی کنم و به خاطر زخم های کهنه ام رنج.بکشم ترجیح می دهم بتوانم اعتماد کنم .می خواهم  یاد بگیرم به یک مسیر امن وسالم اعتماد کنم.
اعتماد:"مطمعن بودن از اعتماد به نفس اعتبار ،استحکام و یا حقیقت هر کسی یا چیزی است.اعتماد جایگاهی در راز داری و تا حدودی هم اتکا به آینده یا احتمالات،امید و غیره ... "
وقتی به تعریف اعتماد نگاه می کنم می بینم که من انتخاب می کنم که در چه موقعیتی و به چه کسی اعتماد کنم.به همین جهت نتیجه  می گیرم که وجود ثبات و اطمینان در کسی یا چیزی باعث می شود که من اعتماد کنم.زمانی که منصفانه یقین دارم که این شخص یا چیز وجود دارد از اینکه چیست و چه خواهد کرد ترسی نداشته باشم.
قبل از آن که تصمیم بگیرم به کسی یا چیزی اعتماد کنم،سهم من استفاده از تجربه ام ،وجدان و عقل سلیم است.وقتی تردید دارم  می توانم از طریق دعا و مراقبه برای در خواست هدایت به نیروی برترم مراجعه کنم و برای راهنمایی صبر کنم.من معتقدم که نیروی برترم قابل اعتماد است.


تفکری برای امروز:
امروز اراده و زندگی ام را به مراقبت نیروی برترم می سپارم .وقتی به نیروی برترم اعتماد می کنم دلیلی برای ترس ندارم.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

24 اسفند
من در الانان یاد میگیرم قبل از اینکه با طغیان های خشم آلود و اتهام زدن واکنش نشان دهیم. فکر کنیم . یاد میگیریم تا در مواقعی که وسوسه می شویم در اموری که به هیچ وجه به ما مربوط نمیشود دخالت نکنیم . زبان خود را نگه داریم .ما ارزش سکوت را فرا میگیریم اما هنگامیکه سکوت برای تنبیه و آزردن بکار می رود میتواند برنده تر از کلمات درد آور باشد . نادیده گرفتن عمدی تلاش های فردی برای ارتباط ذاشتن . بهتر از مداخله کلامی نمیباشد . خشونتی که بصورت غیر کلامی و با نگاههای سرد و محکم بستن درب بیان میشود هنوز هم خشونت محسوب می شود . وقتی من در پی این باشم که با سکوت کردن یا دیگر حربه های در دسترسم به دیگران صدمه بزنم . همیشه به خودم ضربه میزنم اگر چیزی دارم که لازم به گفتن می باشد و هنوز قادر به گفتن آن نیستم . شاید بتوانم به جلسات الانان بروم یا به راهنمایم تلفن کنم و بعضی از احساسات قابل انفجار م را رها سازم . بخاطر خواهم داشت که هدف من بهبودی خودم و ارتباطاتم می باشد سعی خواهم کرد انتخاب هایی داشته باشم تا این هدف را حمایت کند

یاد آوری امروز

سکوت من چه پیامی را ابلاغ می کند ؟ امروز سعی خواهم کرد سکوت زبانم را با سکوت روحم هماهنگ کنم ......اگر در سکوت حتی ذره ای از خشم یا خصومت باشد . تمام قدرت اش را از دست می دهد . یک سکوت درست ویژگی آرامش . پذیرش . و صلح را دارد

--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

24 اسفند
امروز در اوقاتی که بدون ترس در آن به سمت رُشد در حرکت هستم. عدم ترس در وجود من دلیل دارد و چه دلیلی بهتر از این که من در دنیایی زندگی می‌کنم که خداوند در آن حاکم است و دست توانایش روی سرم قرار دارد؟ آیا کسی می‌تواند این زندگی جدید را از من بگیرد و یا مرا از سعادت در حضور خداوند محروم کند؟ امروز دعاهای من از روی ناامیدی و یا نیاز مادی نیست. بلکه یک تسلیم ارادی از روی عقل و منطق برای کسی است که سال‌ها با او و وجودش جنگ و درگیری داشتم می‌باشد. امروز قدرت من از تسلیم باشکوهی می‌باشد که از روی تمام ارزش‌های بشری است، در مقابل او زانو می‌زنم و خود را تسلیم اراده‌ی او می‌کنم. من دعا می‌کنم آنهایی را که دوستشان دارم به باور برسند و در کمال آرامش در صلح و رهایی و آزادی و تسلیم زندگی کنند. من تجلی عشق و عظمت و رحمت خداوند مهربان هستم. من مرده بودم اراده خداوند مرا زنده کرد. از این که قسمتی از امروز و لحظه هستم لذت می‌برم. می‌دانم خداوند مرا بدون هدف خلق نکرده و در پس زندگی من فلسفه‌ی خلقت وجود دارد.
امروز روز تشکر و سپاسگزاری است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

24 اسفند: نتیجه خشم، از دلیل پیدایش آن دردناکتر است.

خشم، خونم را به جوش می آورد و گاهی به مرز جنون و انفجار می کشد. اگر بی جا بروز کند به انسانهای بی گناه آسیب می رساند و موجب مشکل می شود.
آیا قطع مصرف کردم تا تبدیل به یک هیولا شوم؟
این خشم از کجا می آید؟
در دوران مصرف احساساتم را با مصرف نیکوتین سرکوب می کردم. اکنون با انبوهی از انرژی های سرکوب شده مواجهم که هیچ گاه بیان نشده اند.
این حقیقت است که اکنون سرپوش احساسات را برداشته ام. برای مدتی همه چیز متلاطم خواهد بود. اما با هر تجربه به مقداری خودآگاهی می رسم. اگر چیزی برای سالها باعث رنجشم بوده، اکنون می توانم برای از میان بردن آن به بهترین شکل ممکن با آن رو به رو شوم. اگر خشمگین شوم، جبران خسارت به موقع می تواند صدمه ناشی از سخنان شتاب زده مرا بهبود بخشد.
دریافته ام که به هنگام عصبانیت باید مراقب سخنان خود باشم. من کنترل احساساتم را در دست دارم. هر یک از قدم ها مرا در مسیر بهبودی پیش می راند و این یکی از نعمت های بیشمار رهایی از اعتیاد به نیکوتین است.
خشم و کج خلقی که تجربه می کنم، بخشی از فرایند بهبودی از اعتیاد نیکوتین است. هیچ درمان جادویی نمی تواند آن را بدون درد و رنج از بین ببرد. من باید به واسطه تجربه این احساسات و در نهایت رو به رو شدن صادقانه با آن ها رشد کنم.

برای امروز، با شهامت با احساساتم رو به رو می شوم.

 

25اسفند

 احساس "تعلق"               25                  اسفند

«با هم بودن پس از جلسات، فرصتهای خوبی برای مشارکت کردن مسائلی است که در طی جلسه فرصت بحث درباره آنها را پیدا نمیکنیم.»

کتاب پایه

v

اعتیاد فعال، ما را از جامعه جدا کرد و ما را منزوی کرد. ترس در محور این انزوا قرار داشت. معتقد بودیم اگر به دیگران اجازه شناخت خود را بدهیم، آنها فقط درمییابند که ما چه معایب بیشماری داریم. در آن صورت، تنها یک قدم با طرد شدن فاصله خواهیم داشت .

وقتی به اولین جلسه NA میآییم، معمولاً از رابطه آشناییت و دوستی سایر معتادان در حال بهبودی با یکدیگر تحت تأثیر قرار میگیریم. ما نیز اگر به خود اجازه دهیم، میتوانیم به سرعت بخشی از این انجمن شویم. یک راه برای شروع این است که بعد از جلسات به اتفاق اعضای انجمن به کافیشاپ محل برویم. 

در این محافل میتوانیم دیواری که ما را از دیگران جدا میکند، از میان برداریم و به مسائلی درباره خود یا سایر اعضای NA پی ببریم. گاهی اوقات دو به دو میتوانیم مسائلی را با یکدیگر در میان بگذاریم که ممکن است مایل به افشای آن در جمع گروه نباشیم. یاد میگیریم در بسیاری از این محافل آخر شب صحبتهای کوتاهی کنیم و روابط دوستی عمیق و پایداری را نیز برقرار نماییم.  

با وجود دوستان جدید خود در NA دیگر مجبور به زندگی در انزوا نیستیم. میتوانیم بخشی از مجموعه بزرگتر یعنی انجمن معتادان گمنام شویم.

v

فقط برای امروز:  از انزوا رهایی پیدا میکنم. سعی میکنم نسبت به انجمن NA احساس تعلق کنم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


تصمیم گیری....

قبل از آمدن به برنامه پروه خانواده نارانان قدرت تصمیم گیری شخصی را از دست داده بودم.نمی توانستم بگویم چه غذایی می خواهم بخورم یا کدام فیلم را می خواهم ببینم.وقتی از من سوال می شد چه می خواهم فقط با یک جواب می گفتم "من نمی دانم شما چه می خواهید؟"
تصمیم گیری هایی که زندگی ام را تحت تاثیر قرا داده بود برایم بی خطر نبود"نه در کودکی و نه در طی بیست سال زندگی با بیماری پیشرونده اعتیاد"اگر دیگران انتخاب مرا دوست نداشته باشند چه می شود؟اگر تصمیم اشتباه بگیرم چه؟اگر تصمیم من همانند تصمیمی که دیگران برای من می خواستند نباشد چه؟بعد از آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟آیا بر سرم فریاد می کشند تحقیر و تهدید می شوم یا کتک می خورم؟
هم چنانکه در برنامه نارانان بهبود پیدا می کنم به یاد می آورم چه کسی هستم.هنگامیکه با خودم آشتی کردم تصمیم گرفتم به بعضی از بخش های وجودم که قبل از بیست سال زندگی با اعتیاد فعال داشتم توجه کنم .تصمیم گرفته ام بعضی ویژگی های جدید را که در دیگران و برنامه نارانان می بینم و دوست.دارم به خودم اضافه کنم.در جلسات نارانان یاد می گیرم دیگران چگونه زندگی.شان  را تغییر می دهند و من در جستجوی همان تغییرات هستم .اکنون به پیشنهادات اعضای دیگر گوش می.دهم اما می توانم خودم شخصا تصمیم بگیرم .این کار ترس مرا از.تحقیر شدن.یا مورد تمسخر قرار گرفتن به خاطر انتخاب هایم بر طرف می کند.
از زمانی که دوازده قدم را به کمک راهنمایم ،جلسات نارانان ،نشریات برنامه و خدمت کردن کار می کنم خودم را بهتر می شناسم و در تصمیم گیری هایم قوی تر شده ام .حالا یاد می گیرم چطور تصمیم گیری کنم می توانم تصمیم گیری کنم اراده و زندگی ام را به نیروی برتری که می دانم می توانم به او اعتماد کنم بسپارم.


تفکری برای امروز:
من از برنامه نارانان سپاسگزارم که به من کمک کرد تا خودم را بشناسم و اعتماد به نفس لازم را برای تصمیم گیری را به من داد.

 


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

25 اسفند
یکی از مفید ترین درسهایی که در الانان یاد گرفته ام این است که : اگر من نمی خواهم یک پا دری (زیر دست و کم ارزش) باشم باید از کف زمین برخیزم . به عبارت دیگر . اگر چه من نمیتوانم آنچه را که دیگران می گویند .انجام می دهند و یا فکر میکنند را کنترل کنم اما مسئول انتخاب های خودم هستم . با نگاهی به گذشته . من می توانم بپذیرم که بخش زیادی از رفتار های ناپسند در من هدایت شده است . اما من فردی بودم که ان رفتار و اعمال را ادامه میداد و اغلب اوقات به قبل بر می گشت من شرکت کننده مشتاق در رقص بودم که به دو همراه نیاز داشت احساسی شبیه قربانی بودن می کردم . در بیشتر موارد من یک داوطلب بودم .امروز در نتیجه بهبودی در الانان . می دانم که درمانده نیستم . من انتخاب هایی دارم وقتی آن احساس قدیمی را که می گفت من یک قربانی هستم . به من روی می آورد . می توانم آن را بصورت یک پرچم قرمز . یک اخطار تلقی کنم که ممکن است (در افکار یا اعمال من )چیز هایی که به نفع من نمی باشد . سهیم شود می توانم از سرزنش کردن دیگران خود داری کنم و در عوض فقط به گرفتاری های خودم نگاه کنم و بیندیشم . در این صورت است که تغییر خواهم کرد

یاد آوری امروز

بر عهده گرفتن مسئولیت انتخاب های فردی ام . می تواند صلاحیت بزرگی باشد . امروز . مطابق علایق خودم عمل خواهم کرد
قبل از اینکه در زندگی به آرزوی قلبی ام که تغییر الکلی بود بپردازم . به خوبی بحران ها را می پذیرم تا بهبودی فردی ام را ببینم


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

25 اسفند
امروز با شناخت ظرفیت و دانستن تکلیف خود از خلقتم با ابزار اصول برنامه جهت خودشناسی به مقدار ظرفیت خودم از خداوند را درک می‌کنم. امروز این را می‌دانم که قدرتی فراتر از قدرت من وجود دارد و توانایی زیادی جهت خلق وقایع و امور شگفت‌آور و معجزه را دارد، که من حتی قدرت درک آن را ندارم. ایمان دارم که او در همه چیز تسلط کامل دارد و همه چیز و اتفاقی خارج از فرمان او واقع نمی‌شود. من می‌توانم در دو صورت خودم را با آن وفق دهم، اوّل این که از روی ترس و سرگردانی همه چیز را با درد و اجبار تحمل کنم و یا این که از روی باورهای خودم و بدون ترس و با عشق خودم را به این نیروی برتر از خودم تسلیم کنم و در آرامش نقش حقیقی خودم را ایفا کنم. امروز ایمان دارم که خداوند عاشق من است و در همه‌ی مراحل مرا حفظ می‌کند و من هم سعی می‌کنم با آبیاری جوانه‌ی باورهایم دریچه‌ی قلبم و افکارم را به روی او باز کنم و او را همیشه در وجودم مهمان کنم و داشته باشم. آیا خانه را برای مهمان عزیزی مانند خداوند مهربان آماده‌ کرده‌ای؟ من به خداوند نیاز دارم، که سمت شیطان نروم.
ترس «چه خواهد شد» را به دور بینداز!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

25 اسفند: در روز قیامت نمی پرسند: چرا موسی نبودی؟ می پرسند: چرا خودت نبودی.

لحظه ای فکر کردن به تغییراتی که از شروع بهبودی تا کنون در ما ایجاد گردیده بسیار سودمند است. بله در جنبه هایی از زندگی رشد داشته ام. در فرصت مناسب تصمیم به کاهش وزن دارم. نمی خواهم اضافه وزن شادی رهایی از نیکوتین را از من بگیرد.
بهبودی از زمان قطع مصرف نیکوتین آغاز شد. آیا به بینش لذت بردن از زندگی دست یافته ام؟
یقیناً از سلامت جسمی بهتری برخوردار شده ام. دیگر با ذهنی سست و آشفته از خواب بر نمی خیزم. تا چه اندازه به امید دست یافته ام؟
دیگر جسم و روح و روان خود و دیگران را با مصرف نیکوتین مسموم نمی کنم. تا وقتی در قطع مصرف باقی بمانم، در حال جبران خسارت از خود و کسان و چیزهایی هستم که با مصرف نیکوتین به آنان خسارت زده ام. من از آشفتگی مصرف نیکوتین رها شده ام.
اما بابت خسارتهای جبران ناپذیری که به جسم خود زده ام، چه باید کرد؟
می توانم بگویم: بسیار خوب با آن کنار می آیم، مصرف نیکوتین مشکل را حل نمی کند. به نظر شما حل می کند؟!!!
یکی از اعضاء وقتی به نیکوتینی های گمنام پیوست، یک ریه اش را از دست داده بود. در یکی از مشارکت هایش عنوان نمود که بهبودی تازه یافته را با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کند و حاضر نیست آن را با مصرف نیکوتین از دست بدهد.

برای امروز، لحظه ای را به تبریک گفتن به خود و مرور درسهایی که آموخته ام اختصاص خواهم داد.

26اسفند

 26اسفند                                  ترازنامه

«هدف از تهیه ترازنامه اخلاقی بیباکانه و جستجوگرانه، تجسس در میان سردرگمی و تناقض زندگی خود برای یافتن هویت واقعیمان است.»  

کتاب پایه

v

معتادان مصرفکننده گروهی از افراد سردرگم و پیچیدهای هستند. از لحظهای به لحظهای دیگر مشکل است بفهمیم این افراد چه کاری میخواهند انجام دهند یا چه کسی میخواهند باشند. فرد معتاد معمولاً درست مانند هر فرد دیگری از این موضوع متحیر است.

وقتی مصرف میکردیم رفتار ما با نیازهای اعتیاد ما تعیین میشد. بسیاری از ما هنوز هم متوجه شباهت شخصیت خود با رفتار خود در دوران اعتیاد میشویم و این امر موجب شرمندگی و نومیدی ما میشود. امروز نباید مانند گذشته بر اساس اعتیاد خود عمل کنیم؛ بهبودی امکان تغییر را به ما داده است. 

برای اینکه نیازهای فراتر از نیازهای دوران مصرف خود در گذشته را درک کنیم و دریابیم که امروز چه کسی میخواهیم باشیم، میتوانیم از ترازنامه قدم چهارم استفاده کنیم. نوشتن درباره رفتار خود و توجه به احساسات خود درباره این رفتار به ما در درک اینکه چه کسی میخواهیم باشیم کمک میکند. ترازنامه به ما در درک نیازهای فراتر از نیازهای اعتیاد فعال و فراتر از تمایل ما به دریافت عشق و پذیرفته شدن از سوی دیگران کمک میکند—درمییابیم اساساً چه کسی هستیم. به تدریج درک میکنیم که چه چیزی برای ما مناسب است و زندگی دلخواه ما چگونه است. این لحظه، آغاز تبدیل شدن به هویت واقعی خودمان است.    

v

فقط برای امروز:  اگر میخواهم بفهمم چه کسی هستم، نگاه میکنم به اینکه چه کسی بودهام و چه کسی میخواهم باشم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

قدرت انتظارات ....

16مارس    26اسفند

به عنوان مادر دو نو جوان معتاد زندگیم پر از آشفتگی و نا امیدی بود.اگر چه با توجه به کم سن بودنشان من مسوول رفتار آنها بودم اما آموزش هایم بر باد رفته بود.فرزندانم برای سیگار کشیدن ،نوشیدن یا مصرف مواد تربیت نشده بودند .توقع داشتم آنها از کشیدن سیگار خود داری کنند.چون مادرم قبل از آنکه نوه هایش را ببیندبه خاطر همین از بین رفته بود.من با سر سختی توقعاتم را حفظ کرده بودم حتی اگر همیشه نتایج همان درد کشیدن از رنجش ها و نا ساز گاریها بود.سخنرانی و سر زنش می کردم می نالیدم و یا سعی می کردم به دیگری آنها را درست کنم.
یک هنگامی که به طرف خانه در حال رانندگی بودم,به زیرسیگاری روی پیشخوان فکر می کردم .مطمعن بودم پراز ته سیگار است.در حالی که انتظار داشتم فرزندانم سیگار نکشند.این واقعا برایم غیر قابل نبود طوری که از شدت خشم و نا امیدی فشار خونم بالا رفت.
در نارانان یاد می گیرم که اعتیاد یک بیماری پیشرونده است و از همان جایی که اعتیاد فعال کنار گذاشته می شود لغزش معتاد می تواند شروع شود.پس این بیماری در من هم وجود دارد.من کاملا به بیماری خود چسبیده بودم و بخاطر خشمم به طرف برنامه کشیده شدم.
این ذهنم رسید"توقع فقط یک رنجش از قبل تعیین شده است".در یک لحظه و به وضوح دو باره فکر کردم "آنها دیروز سیگار کشیده  بودند هم چنین تمام هفته گذشته و سال گذشته !پیش بینی اینکه امروز سیگار کشیده اند و شاید فردا هم بکشند منطقی است".
در آن لحظه واقعیت را پذیرفتم .با اینکه هنوزم موافق نبودم اما آن را پذیرفتم.
زمانی که از جلوی پیشخوان رد شدم  آرامشم باز گشته و فشار خونم طبیعی شده بود.حتی به زیر سیگاری توجه نمی کردم آنقدر اهمیتی نداشت.فرزندانم مشکلاتی دارند و من امیدوارم که روزی بتوانند خودشان مشکلات را حل کنند با این همه بیشتر وقتها مردم سیگار را ترک می کنند آنها هم وقتی زمانش برسددر پیچ و خم های زندگی ظرف چند ماه هر دو ترک خواهند کرد.حاصل بیست دقیقه رانندگی در همان جا متوقف نشد فهمیدم که در انکار هستم  واقعیت بیماری خانوادگی اعتیاد را نمی پذیرم و انتظاراتم نا معقول و حتی غیر منطقی بوده اند.

 

تفکری برای امروز:

من در قبال انتظاراتم مسوول هستم.من توقعات را بوجود می آورم و من می توانم آنها را تغییر دهم.با این کار روی بهبودیم و بعضی آسیب  زدن ها در زندگی ام کنترل دارم.

--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

26 اسفند
ممکن است که ما برای درک کامل تر زندگی به نقطه نظرات زیادی نیاز داشته باشیم . هر چند در مجموع دید هیچ فردی کامل نیست .بنا بر این وقتی شریک من . فرزندم . همکارم . یا یکی از دوستان الانانی ام موضعی مخالف من دارد . من حق انتخاب دارم . میتوانم در نظر بگیرم که یکی از ما در اشتباه است و از خودم دفاع کنم . یا میتوانم سپاسگزار باشم که شانس دیدن راههای دیگر نگاه کردن به زندگی وجود دارد . اگر ذهن خود را باز نگه دارم آگاهی های زیادی در دسترس من است . من سعی میکنم این رفتار را هنگامیکه من و فرد مورد علاقه ام در هر موردی بحث می کنیم تمرین میکنم . حتی دیدن تلویزیون . ما اغلب یک برنامه تلویزیونی را آنقدر متفاوت نگاه می کنیم که سخت است باور کنیم که ما یک کانال را نگاه کرده ایم . من عادت کرده بودم که این مخالفت ها را شخصا در نظر بگیرم . یکی از ما حتما در اشتباه بود . و ایده من باید پذیرفته میشد . امروز فکر میکنم که هیچ چیز شخصی در مورد یک اختلاف عقیده وجود ندارد اگر شما فکر میکنید دریا آبی ست و من فکر میکنم سبز است . من نباید تمام وقت خود را صرف متقائد کردن شما کنم الانان به من کمک میکند تا خودم را باور کنم و به دیگران احآنها برای انجام همان کار حق دارند .

یاد آوری امروز

نباید بخاطر تصدیق نظریات خودم . نظریات دیگران را در نظر نگیرم همه حق مخالفت دارند .امروز به حق دیگران بخاطر متفاوت فکر کردنشان احترام خواهم گذاشت ....."برای خودت فکر کن و بگذار دیگران نیز از حق انجام آن لذت ببرند "


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

26 اسفند
امروز با سپاسگزاری و ارزش نهادن به هدایای خداوند از آنها مراقبت می‌کنم. زنده ماندن من، سلامتی من، آرامش من، دوستان جدید من، بودن اعضای خانواده در کنارم و اصول برنامه‌ی من. تمام این هدایا از طرف خداوند به من داده شده و من هم در نگهداری آنها تلاش می‌کنم. امروز مهم‌ترین وظیفه‌ی من مراقبت از بهبودی و راه‌های اصولی برای قطع و رهایی از وابستگی‌های گوناگونی است، که زندگیم را مختل می‌کردند. آیا می‌دانم باید تجربه‌ی خود را به دیگران انتقال دهم تا از بهبودیم مراقبت کنم؟ آیا می‌دانم اصول برنامه‌ی خودیاری قدمها مبتنی بر درک دیگران و تجدید مجدد و هرروزه‌ی عشق و دوستی و صلح می‌باشد؟ امروز به بهانه‌ی داشتن صداقت و تحت عناوین مختلف دیگر اصول برنامه، مجاز نیستم که به صورتی غیرمنطقی و خشن با دیگران و خودم رفتار کنم. خداوندا: با عشق و محبت و کرم و عدالت خودت راه عشق و دوست داشتن را به من نشان بده. می‌توانم فقط با یاری خداوند و قدرت گرفتن از او به همدردانم خدمتگزاری کنم. ارزش من در این مسئله قرار دارد.
بالاترین درجه و مقام خدمتگزاری می‌باشد!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

26 اسفند: بیایید به نواقص خود بنگریم، نه عیب دیگران. شایسته نیست دیگران را مجبور کنیم مانند ما رفتار کنند. در حالی که نمی دانیم معنویت چیست، خود را در مقامی ندانیم که به دیگران درس معنویت دهیم.

جلسات افراد را از قشرهای مختلف جامعه با هدف مشترک گرد هم می آورد:
تمایل به قطع مصرف نیکوتین.
این برنامه یک برنامه عشق ورزی به خود است. من در جلسات شرکت می کنم تا از منافع مشترک برنامه بهره مند شوم. می خواهم برای باقی عمر رها از اعتیاد نیکوتین زندگی کنم. شاید احساس کنم جلسات نیازهای مرا برآورده نمی کند. به جای واکنش نشان دادن، گوش می دهم و می آموزم.
پیش از آن که من برای تغییر شخص دیگری تلاش کنم، به رفتارهایم در جلسات نگاهی می اندازم. آیا وقتی که در حال صحبت هستم فقط به دوران اعتیاد خود می پردازم و یا این که، بر روی ابزار بهبودی، که برنامه آن ها را ارائه می کند متمرکز می شوم؟ آیا به سوی تقلاها و مشکلات خویش با اعتیاد، نشانه می روم و یا این که، نشان می دهم که چگونه برای غلبه بر اعتیاد تلاش کرده ام، آیا پیروزیهای ارزشمند خویش را نشان می دهم؟ آیا دیگران را به جای گوش فرا دادن به رشد و پیام های معنویشان بر اساس ثروت و تحصیلاتشان قضاوت می کنم؟

«امروز، به سنت های دوازده گانه اجازه خواهم داد تا مرا در اداره مشکلاتی که به هنگام رشد اجتماعی افراد، به وجود می آیند، راهنمایی کند.»

27اسفند

 شهامت واقعی                                  27 اسفند

«کسانی که در این مواقع موفق میشوند شهامتی از خود نشان میدهند که مال خودشان نیست.»

کتاب پایه

v

قبل از آمدن به NA بسیاری از ما تصور میکردیم صرفاً به این خاطر شجاع هستیم که تا به حال ترس را تجربه نکردهایم. همه احساسات خود را که ترس هم در میان آنها بود، تخدیر کرده بودیم تا خود را متقاعد کنیم که افرادی قوی و شجاع هستیم و تحت هیچ شرایطی شکست نمیخوریم. 

اما یافتن شهامت در مصرف مواد، ارتباطی با شیوه زندگی امروز ما ندارد. در حالی که پاک هستیم و در بهبودی به سر میبریم، گاهیاوقات باید احساس ترس داشته باشیم. وقتی برای اولین بار احساس ترس به ما دست میدهد، ممکن است تصور کنیم که ترسو هستیم.  چون فردی که آن سوی خط تلفن قرار دارد ممکن است ما را درک نکند، از برداشتن تلفن میترسیم. از درخواست راهنمایی از افراد دیگر میترسیم، چون ممکن است درخواست ما رد کنند. از پیدا کردن شغل میترسیم. از داشتن صداقت با دوستان خود میترسیم. اما همه این ترسها طبیعی و حتی سالم هستند. آنچه سالم نیست این است که اجازه دهیم ترس بر ما غلبه کند.          

وقتی به ترس خود اجازه میدهیم که رشد ما را متوقف کند، شکست خواهیم خورد. شهامت واقعی، فقدان ترس نیست، بلکه تمایل به مقابله با ترس است.

v

فقط برای امروز:  من شجاعت به خرج خواهم داد. وقتی میترسم ، کاری را انجام میدهم که برای رشد در بهبودی لازم است.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


قدم سه.....

17مارس    27اسفند

همیشه فکر می کردم به یک نیروی برتر اعتقاد داشته ام .من در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بودم و هر یک شنبه به کلیسامی رفتم .دوازده سال به یک مدرسه مذهبی می رفتم.از آنجایی که همیشه دعا می کردم وقتی به قدم دو رفتم هیچ مشکلی با نیروی برتری که سلامت عقل را به من باز گرداند نداشتم.
قدم سوم می بایست آسان باشد اما در یافتم که روش های قدیمی دعا کردن من کار نمی کند.دعاهای من "لیست طولانی هواسته ها "بود همیشه تغییر معتاد و تغییر چیزهای دیگر در زندگی ام را درخواست می کردم.وقتی روی قدم سه تمرکز کردم در یافتم که موضوع معامله کردن نیستو مشکلات من از بین نمی روند.می بایست اراده ام را به نیروی برتر می سپردم .می بایست می پذیرفتم هر اتفاقی که در زندگی ام افتاده خواست واراده نیروی برترم بوده است.در یافتم که دعای آرامش به من کمک می کند .به علاوه دعای دیگری که  قدم سه برایم شرح داده:"افکارم را هدایت کن تا شاید این افکار تمام رفتارم را هدایت کند".


تفکری برای امروز:

هر روز صبح با نیروی برترم دعا می کنم .این کار به من یاد آوری میکند که تصمیم بگیرم اراده و زندگی ام را به مراقبت نیروی برترم بسپارم .نیروی برتری که معتقدم می داند نیاز من چیست؟..


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

26 اسفند
ممکن است که ما برای درک کامل تر زندگی به نقطه نظرات زیادی نیاز داشته باشیم . هر چند در مجموع دید هیچ فردی کامل نیست .بنا بر این وقتی شریک من . فرزندم . همکارم . یا یکی از دوستان الانانی ام موضعی مخالف من دارد . من حق انتخاب دارم . میتوانم در نظر بگیرم که یکی از ما در اشتباه است و از خودم دفاع کنم . یا میتوانم سپاسگزار باشم که شانس دیدن راههای دیگر نگاه کردن به زندگی وجود دارد . اگر ذهن خود را باز نگه دارم آگاهی های زیادی در دسترس من است . من سعی میکنم این رفتار را هنگامیکه من و فرد مورد علاقه ام در هر موردی بحث می کنیم تمرین میکنم . حتی دیدن تلویزیون . ما اغلب یک برنامه تلویزیونی را آنقدر متفاوت نگاه می کنیم که سخت است باور کنیم که ما یک کانال را نگاه کرده ایم . من عادت کرده بودم که این مخالفت ها را شخصا در نظر بگیرم . یکی از ما حتما در اشتباه بود . و ایده من باید پذیرفته میشد . امروز فکر میکنم که هیچ چیز شخصی در مورد یک اختلاف عقیده وجود ندارد اگر شما فکر میکنید دریا آبی ست و من فکر میکنم سبز است . من نباید تمام وقت خود را صرف متقائد کردن شما کنم الانان به من کمک میکند تا خودم را باور کنم و به دیگران احآنها برای انجام همان کار حق دارند .

یاد آوری امروز

نباید بخاطر تصدیق نظریات خودم . نظریات دیگران را در نظر نگیرم همه حق مخالفت دارند .امروز به حق دیگران بخاطر متفاوت فکر کردنشان احترام خواهم گذاشت ....."برای خودت فکر کن و بگذار دیگران نیز از حق انجام آن لذت ببرند


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

26 اسفند
امروز با سپاسگزاری و ارزش نهادن به هدایای خداوند از آنها مراقبت می‌کنم. زنده ماندن من، سلامتی من، آرامش من، دوستان جدید من، بودن اعضای خانواده در کنارم و اصول برنامه‌ی من. تمام این هدایا از طرف خداوند به من داده شده و من هم در نگهداری آنها تلاش می‌کنم. امروز مهم‌ترین وظیفه‌ی من مراقبت از بهبودی و راه‌های اصولی برای قطع و رهایی از وابستگی‌های گوناگونی است، که زندگیم را مختل می‌کردند. آیا می‌دانم باید تجربه‌ی خود را به دیگران انتقال دهم تا از بهبودیم مراقبت کنم؟ آیا می‌دانم اصول برنامه‌ی خودیاری قدمها مبتنی بر درک دیگران و تجدید مجدد و هرروزه‌ی عشق و دوستی و صلح می‌باشد؟ امروز به بهانه‌ی داشتن صداقت و تحت عناوین مختلف دیگر اصول برنامه، مجاز نیستم که به صورتی غیرمنطقی و خشن با دیگران و خودم رفتار کنم. خداوندا: با عشق و محبت و کرم و عدالت خودت راه عشق و دوست داشتن را به من نشان بده. می‌توانم فقط با یاری خداوند و قدرت گرفتن از او به همدردانم خدمتگزاری کنم. ارزش من در این مسئله قرار دارد.
بالاترین درجه و مقام خدمتگزاری می‌باشد!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

بیست و هفتم اسفند:   به مرور به باور رسیدیم.

   من یک پزشک هستم. بیماران مبتلا به نارسایی تنفسی را دیده ام که همچنان از طریق لوله متصل به نای در حال سیگار کشیدن بوده اند. پدرم بر اثر ابتلا به نارسایی تنفسی ناشی از مصرف نیکوتین جان خود را از دست داد. تاکنون تحقیقات بسیار در مورد عواقب مصرف نیکوتین نموده ام. دو بار و هر بار هزار دلار بابت قطع مصرف نیکوتین پرداختم. به هیپنوتیزم و روش های دیگر برای قطع مصرف روی آوردم اما هیچ یک کارساز نشد. دانش کاری از پیش نبرد و همیشه عواطف و احساسات غالب بود. می دانستم به آرامی در حال خودکشی هستم. به حدی درمانده و منزوی بودم که مجبور بودم بیشتر مصرف کنم. تنها کاری که می توانستم انجام دهم این بود که از خرید یک کارتن خودداری و هر بار فقط یک پاکت خریداری کنم. بسیاری اوقات باقیمانده پاکت سیگار را در جایی می گذاشتم تا کسی آنرا بردارد اما هر لحظه به آن توجه داشتم. عاقبت به نیکوتینی های گمنام پناه آوردم. در اینجا آموختم دست از اراده شخصی بردارم و اجازه دهم خداوند در زندگیم کار کند. از خدوند بابت انجام کارهایی که خود به تنهایی قادر به انجام آن نیستم سپاسگزارم.

برای امروز زندگی را به معنای واقعی تجربه می کنم. امروز چالش ها مرا به مصرف نیکوتین نمی کشاند. امروز تجربه، امید و نیروی خود را با دیگران به مشارکت می گذارم.

28اسفند

 28اسفند                                       پیام کامل

«وقتی معتادان به وجود افراد دیگری پی میبرند که در مشکلات حال و گذشته خود با آنها شریک هستند، احساس خاصی به آنها دست میدهد.»

کتاب پایه

v

ثروت بهبودی آنقدر خوب است که آن را فقط برای خود حفظ نکنیم. برخی از ما معتقدیم که وقتی در جلسات صحبت میکنیم، «باید تازهوارد را به خاطر داشته باشیم» و همواره سعی کنیم حامل پیام مفیدی باشیم. اما گاهی اوقات مفیدترین پیامی که میتوانیم برسانیم این است که ما دوران سخت بهبودی خود را سپری میکنیم و با این وجود پاک میمانیم!

بله، ارسال پیام قطعی امید به اعضای جدیدتر، رضایتبخش است. از این گذشته، هیچ کس فرد شکوهکننده را دوست ندارد. اما مسائل دردسرآفرین اتفاق میافتد و زندگی آن طور که هست، میتواند امواج تکاندهنده را حتی به بهبودی اعضای قدیمیتر معتادان گمنام نیز ارسال کند. اگر به ابزار برنامه مجهز شویم، میتوانیم از میان این آشفتگی بگذریم و برای تعریف کردن این ماجرا پاک بمانیم.     

بهبودی یک مرتبه اتفاق نمیافتد؛ بلکه فرآیندی مداوم و گاهی به صورت کشمکش است. وقتی با صحبت نکردن درباره دوران سختی که ممکن است در سفر خود از آن عبور کنیم، پیام خود را ناقص میکنیم، تازهواردها را از دریافت اینکه آنها نیز میتوانند پاک بمانند، محروم میکنیم. اگر پیام کامل بهبودی خود را در میان بگذاریم، ممکن است ندانیم چه کسی سود میبرد، اما میتوانیم مطمئن باشیم در نهایت کسی سود خواهد برد.     

v

فقط برای امروز:  دوران خوب و سخت بهبودی خود را صادقانه در میان میگذارم. به خاطر دارم که تجربه من در عبور از سختیها ممکن است برای عضوی دیگر مفید باشد. 

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 


زندگی در زمان حال....
18 مارس     28,اسفند

در.برنامه نارانان یاد می گیرم تنها چیزی که لازم دارم زمان حال است و همین کافی است.فقط زندگی در امروز کاملا می تواند به من قابلیت تجربه کردن چیز هایی را که در زندگی ام اتفاق می افتد بدهد وگر نه آگاهی لازم و درس هایی را که برای رشد و بهبودیم نیاز دارم از دست بدهم .وقتی روی چیزهایی که قبلا اتفاق افتاده یا چیزهایی که ممکن است در آینده پیش بیاید توقف کنم در را به روی زمان حال می بندم.
من در یافته ام که نگرانی بیش از حد در مورد چیزهایی که اتفاق نیافتاده هدر دادن انرژی بوده و باعث اظطراب ،افسردگی و بیماری من شده است.با این همه وقایعی که نگران شان بودم آنطور که من فکر می کردم پیش نیامدو یا حتی در بعضی موارداصلا اتفاق نیافتاده!
وقتی در زمان حال زندگی می کنم احساس آزادی و آسودگی دارم چون در افکار واحساسات و نگرانی های غیر ضروری در مورد گذشته و آینده غرق نمی شوم .من یک انتخاب دارم یا نگران باشم یا هر چیزی را همان طور که پیش می آید قبول کنم.انتخاب اینکه با جریان زندگی پیش بروم به من اجازه می دهد آنچه لازم است انجام دهم و سپس در فرصت مناسب به جلو حرکت کنم.
اگر به نیروی برترم گوش بسپارم در می یابم که فرصت مناسب را به من نشان می دهد.وقتی فرصت مناسب نیست احساس بلا تکلیفی به من دست می دهد و در زمانی که فرصت مناسب است احساس هیجان یا انرژی می کنم.وقتی در مقابل این احساسات می ایستم بزرگترین اشتباهاتم را مرتکب می شوم و آرزو می کنم کاش طور دیگری عمل می کردم .
با زندگی کردن در لحظه می توانم به جزییات هر فکر نگاه کنم و احساسات مربوط به آن فکر را تجربه کنم.وقتی مطمعن هستم می توانم به جلو حرکت کنم و برای رسیدن به نتیجه عجله نکنم.

 

تفکری برای امروز:

آموختن زندگی در لحظه می تواند آزادی بخش و آرامش دهنده باشد.حس می کنم که افکار احساسات و تصمیماتی که می پرورانم اجباری نیستند.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

28 اسفند
اوقاتی وجود دارند که هر کاری الکلی در زندگیمان انجام میدهدمارا خشمگین میکند.گاهی اوقات حتی کارهای عادی او اشتباه به نظر میرسد!اگرچه برایم مهم است که یاد بگیرم رفتارهای غیر قابل قبول را بشناسم و از خودم در برابر آنها حمایت کنم،اما آنچه که در جریان است همیشه اینگونه نیست.وقتی که من خود را درگیر مشاهده کردن و انتقاد کردن هر جزء کوچکی از رفتار او (الکلی)میکنم،میتوانم این را به عنوان نشانه ای به کار برم که چیزی با من در جریان است که آنرا از دست داده ام و یا در نظر نگرفته ام .آیا از دیدگاه های خارجی در کارم ترسیده ام؟
آیا در جلسات چیزی شنیده ام که باعث تحریک یک خشم قدیمی شده است؟آیا به این روش به خاطر رنجش های قدیمی که من برای بحث انتخاب نکرده ام،عمل میکنم؟یک تماس تلفنی در رفع آن به من کمک میکند

یاد آوری امروز

سختی دست کشیدن از انتقاد دیگران تقریبا به سختی دست کشیدن الکلی از نوشیدن است_گاهی اوقات خیلی ضروری به نظر میرسد؟اما اگرچه انتقاد و افکار منفی می تواند به عنوان یک سوپاپ بخار برای درد های من به کار رود،اما هرکز مشکلات مرا حل نمیکنند،فقط باعث آشفتگی من میشوند.در نهایت ، مانع رسیدن به شناخت خودم میشود.
"یک فرد میتواند یک خال(لک)را در موی دیگری آشکار کند.اما آنرا بروی بینی خودش نمیتواند ببیند"


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

28 اسفند
عشق گسترش و تکامل روابط انسان‌ها با خود و افراد دیگر و خالقی می‌باشد که او و تمام جهان و موجودات را خلق کرده است. خداوند از عشق و مهر خودش به ما عطا کرده است تا ما هم با هدیه دادن آن به هم از ارتباطات و دور هم و صمیمی بودن در فضای آن بهره بگیریم. عشق و محبت دادن به خود و دیگران به تنهایی تجربه‌ی کاملی است، که به ما ارزشمندی و ارزش‌گزاری می‌دهد. اهمیتی ندارد که شخص مورد عشق و علاقه‌ی ما چه کسی است و یا به عشق ما پاسخ مناسبی خواهد داد یا خیر. ما نباید توقع تشکر و قدردانی داشته باشیم. چون با این کار ارزش کارمان کاسته می‌شود. اگر من شایستگی عشق گرفتن و عشق ورزیدن را داشته باشم هدیه خودم را با عمل‌کردم می‌گیرم، چون بودن در حریم عشق ورزیدن لیاقت می‌خواهد. خداوندا: مرا یاری کن تا بدون تشکر کردن و چشم‌داشت و انتظار و توقع‌ای به دیگران بدون درنظر گرفتن رنگ پوست و نژاد و کیش و آیین و مذهب عشق بورزم و آنها را به یک صورت دوست داشته باشم، کسب این حالت معنوی برای من تجربه‌ی شیرینی خواهد بود.
عشق ورزیدن ارزش تجربه کردن را دارد!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

28 اسفند: سه سال در جلسات شرکت می کردم و نمی توانستم قطع مصرف کنم تا عاقبت دریافتم در برابر نیکوتین عاجزم.

چنان گرفتار سُرفه های دلخراش و وحشتناک بودم که گویی در حال مرگ بودم. می ترسیدم غذا بخورم زیرا بعد از خوردن سُرفه ها شروع می شد. به جای خوابیدن در رختخواب روی صندلی می خوابیدم زیرا در حالت دراز کش نمی توانستم راحت تنفس کنم. دائم گلویم را صاف می کردم. طی سه ماه دو بار مبتلا به برونشیت شدم. آن قدر لاغر و نحیف شده بودم که رگ های شکمم دیده می شد. می دانستم باید قطع مصرف کنم. قبلاً چند بار تصمیم گرفته بودم اما هرگز به آن عمل نکردم.
روزی ناگهان چیزی در وجودم بیدار شد. بسیار ناتوان شده بودم. به جرأت می گویم خداوند دست به کار شده بود و بدون دخالت او هرگز قادر به قطع مصرف نبودم.
به جای جنگیدن با وسوسه آن را پذیرفته، خود را به خدا می سپارم و سریعاً آن را به مشارکت می گذارم.
از دوستان انجمن آموخته ام خداوند قادر است هر آن چه را اراده کند انجام دهد. مسلماً حق با آنهاست! وسوسه آخرین بار را به یاد نمی آورم اما اکنون هشت ماه از آخرین بار مصرفم گذشته است.

برای امروز، شکرگزار خداوندم، زیرا کاری برایم انجام داده که خود به تنهایی قادر به انجام آن نبودم.

29اسفند

 چیز باارزشی برای مشارکت کردن  29                         اسفند

« پیام ساده و صادقانه بهبودی از

 اعتیاد تاثیرگذار به نظر میآید.»

کتاب پایه

v

شما در جلسهای هستید. مدتی از سخنرانی گذشته است. یک یا دو عضو تجربیات روحانی خود را به روش پرمعنی خاصی توصیف کردهاند. عضو دیگری ما را با داستانهای سرگرمکننده از خنده رودهبر کرده است. سپس رهبر شما را فرا میخواند. شما خود را با احساس خجالت معرفی میکنید، با عرض معذرت چند جملهای را به سختی به زبان میآورید، از همه برای گوش دادن تشکر میکنید و بقیه جلسه را در سکوت و خجالتزده منتظر مینشینید. آیا این ماجرا برای شما آشناست؟ بسیار خوب، شما تنها نیستید.      

همه ما در مواقعی احساس میکردیم حرفهایی که باید میزدیم، به قدر کافی روحانی نبوده، به قدر کافی سرگرمکننده نبوده و به قدر کافی آن چیزی که باید باشد نبوده است. اما سخنرانی ورزشی رقابتی نیست. جان کلام جلسات ما همدردی و تجربه است، چیزی که همه ما به میزان فراوان در اختیار داریم. وقتی از اعماق دل حقیقت تجربه خود را در میان میگذاریم، سایر معتادان احساس میکنند میتوانند به ما اعتماد کنند، زیرا میدانند که ما نیز درست مثل خودشان هستیم. وقتی صرفاً آنچه را که در زندگی ما مؤثر بوده در میان میگذاریم، میتوانیم مطمئن باشیم که پیام ما برای دیگران مفید خواهد بود.   

صحبتهای ما نباید شگفت انگیز یا خندهدار باشد تا درست به نظر آید. هر معتادی که برنامه صادقانهای را انجام میدهد که بهبودی هدفمندی را موجب میشود، چیز بسیار پرارزشی برای مشارکت کردن در اختیار دارد. چیزی که هیچ فرد دیگری نمیتواند ارائه دهد: تجربه خود او. 

v

فقط برای امروز:  چیز باارزشی را برای مشارکت کردن در اختیار دارم. امروز در جلسهای شرکت میکنم و تجربه بهبودی خود از اعتیاد را در میان میگذارم.

--------------------------------------------------------------------------------

مشارکت،تجربه،نیرو،امید

 

نیروی برتر کنترل می کند..
19 مارس   29اسفند

دخترم در سن چهارده سالگی مصرف الکل را شروع کرد و من در مدت شش ماه شروع به شرکت در یک برنامه دوازده قدمی کردم .شش سال بعد او به من گفت که بعضی از مواد مخدر غیر مجاز را مصرف کرده و من انجمن نارانان را پیدا کردم.وقتی هم که به داروی ضد تشنجی که برایم تجویز می شد معتاد شدم در جلسات معتادان گمنام به جستجوی کمک رفتم.حالا خودم را برنده سه گانه می نامم.
یک روز تعطیل آخر هفته در یک جلسه باز NAبه شکایت های چند معتاد در باره مصرف موادشان و بهبود نیافتن بستگان آنها گوش می کردم .آنها می گفتند که بستگانشان نمی خواهند هنگام تعطیلات با آنها باشند حتی در یک شام خانوادگی همراهی نمی کنند.وقتی نوبت مشارکت من شد آنچه را در نارانان یاد گرفته بودم گفتم،که من هیچ کنترلی روی افراد دیگر ،مکان ها یا چیز های دیگر ندارم .وتنهاروی خودم کنترل دارم .معتاد دیگری که سالهای بسیار در بهبودی بود گفت:"و آن فقط با کمک نیروی برتر شماست "شوکه شده بودم در جلسه اصلا کسی صحبت دیگری را قطع نمی کرد اما یک نفر حرف مرا قطع کرده بود!بعد از جلسه ما در مورد آن صحبت کردیم و او آنچه را گفته بود تکرار کرد.کم و بیش چند سالی طول کشید تا من مفهوم این عبارت معتاد را فهمیدم.
سه قدم اول به من می گوید :من عاجز هستم و اگر تصمیم بگیرم  اراده وزندگی ام را به نیروی برتر بسپارم می توانم به سلامت عقل بر گردم.به عبارت دیگر می بایست به یک نیروی بزرگتر از خودم اعتماد کنم.حالا می فهمم که به تنهایی منبع کوچکی از قدرت هستم.وقتی این نیروی نا چیز را به نیروی برترم می سپارم به یک نیروی با شکوه تبدیل می شوم .این نیروی بیکران با شکوه همان است که به من  توانایی کنترل خودم را می دهد.کاری که به تنهایی نمی توانم انجامش دهم.


تفکری برای امروز:
درک و آگاهی به مرور زمان بدست می آید روحانیت به مرور زمان حاصل می شود  و آرامش در قلب ها و خانه های ما نیز به مرور می آید.


--------------------------------------------------------------------------------

شهامت عوض شدن

 

29 اسفند
چیز های نا خوشایندی که دیگران میگویند یا انجام می دهند ،قدرت خراب کردن آرامش فکری یا یک روز مرا ندارند ،مگر اینکه اجازه این کار را من به آنها بدهم .آیا من به خودم اجازه میدهم که به گفته های یک فرد بیمار ،هر چند که درست باشند . پاسخ دهم ؟آیا میتوانستم احتمالا بعضی منفعت ها را از پذیرش توهین آمیزی بدست آورم ؟گاهی اوقات تعجب می کنم .من برای مدت طولانی نقش یک شهید (قربانی را بازی می کردم .رنج کشیدن من توجه و ترحم زیادی برایم ببار آورد . من عادت خود را به سرزنش کردن دیگران در هر مشکلی که داشتم زیاد میکردم و از پذیرفتن مسئولیت های زندگی فردی ام اجتناب میکردم .به عبارت دیگر ،من گمان میکردم که ممکن است از دردم منفعت برده باشم .اما ان منافع مدتها است که ارزشی ندارند .امروز من با کمک نیروی برترم و برنامه الانان در یافته ام که واقعا چه کسی هستم . فرد زیبایی با من وجود دارد که هیچ نیازی به توضیح دادن پیرامون رنج کشیدن ندارد .یاد میگیرم که اجازه دهم آن شخص بجای مخفی کردن پشت رنج کشیدنهایش ،شکوفا شود ..
نمیخواهم هیچ فرصت جالب قابل دسترسی را که باعث زندگی ،رشد و لذت من میشود را از دست بدهم .


یاد اوری امروز


در زندگی چیزهای زیادی برای قدر دانی کردن از آنها وجود دارد .هیچ لحظه ای را با تاسف خوردن هدر نخواهم داد.. "بخش بیشتری از خوشی و بدبختی ما به وضعیتمان (حالتمان) بستگی دارد نه به مقتضیاتمان "


--------------------------------------------------------------------------------

روز به روز

 

29 اسفند
امروز کلمات عشق را در دعا و رازو نیازهای سحر خواهم خواند. در قلبم و در فکرم کلمات محبت‌آمیز را به صورت دعا جاری خواهم کرد، زیرا من با دعا کردن خودم را با خداوند و انرژی معنویش هماهنگ می‌کنم و آمادگی پیدا می‌کنم تا خواست و اراده‌اش را در زندگیم جاری کند. امروز دعا کردن فاصله‌ی بین من و خداوند را از بین می‌برد. با دعا کردن اجازه می‌دهم که قدرت و لطف خداوند در تمام محدودیت‌ها و خلأهایم نفوذ کرده و آنها را از بین ببرد. امروز دعای من به دعای سحر محدود نمی‌شود. بلکه در هر لحظه آن را به زبان می‌سرایم و با فکر کردن به خودم خداوند و عشق و لطف بلاعوض او را در مورد خودم و تمام کمبودها را جبران کنم. امروز مراقبه و دعاهایم قادر هستند که وسعت پیدا کرده و فاصله‌های بین من و خداوند را از میان برده و به من امنیت مادی و اجتماعی و عاطفی بدهند. امروز قدرت خداوند بالاترین قدرت‌هاست و نیاز مرا برآورده می‌کند و با بیداری روحانی و معنوی برگرفته از او، مسیر پُرترس آینده برایم ایمن خواهد بود.
با خدا بودن نقطه‌ی امن است!


--------------------------------------------------------------------------------

مراقبه روزانه

 

 

29 اسفند: روزهای تغییر را فقط در پاکت نیکوتین مصرفی ام می دیدم گذشته و امروز تغییر را در قلبم احساس می کنم.

وقتی کودک بودم احساس خوبم فقط به چیزهایی که دریافت می کردم مثل اسباب بازی و این قبیل چیزها بستگی داشت. احساس خوب و بدم به چیزهایی که از بیرون دریافت می کردم وابسته بود. با شمردن تعداد اسباب بازیها احساس قدرت و رضایت و با مقایسه آن با اسباب بازیهای کودکان دیگر که بیش از من داشتند احساس غم و اندوه می کردم.
مانند بسیاری دیگر، من نیز وقتی نوجوان بودم معتاد شدم و اعتیادم با مصرف نیکوتین آغاز شد.
می خواستم بیشتر و بیشتر داشته باشم ولی همیشه احساس کمبود می کردم. با به کارگیری اصول معنوی برنامه در تمام امور زندگی، با دو اصل مهم دیگر یعنی خدمت و رساندن پیام به معتاد در عذاب آشنا شدم.
بلوغ روحانی من از وقتی آغاز شد که فهمیدم ارزش واقعی ام در درون نهفته است نه در بیرون؛ و لازم است آن را صادقانه با دیگران به مشارکت بگذارم.

برای امروز، دعای خیر نثار دیگران می کنم و می دانم که آنان منشأ ثروت حقیقی هستند.

رابرت فایراستون

یکی از مهم‌ترین عواملی که موجب افسردگی می‌شود، گوش کردن به یک ندای درونی است؛ندای درونی انتقادگر، که همیشه از شما یک بازنده می‌سازد!

شانس و اقبال

من بسیار به شانس و اقبال عقیده دارم و متوجه شده ام هر چه بیشتر تلاش کنم بیشتر شانس می آورم !
“استفان لیکاک”

لذت رسیدن

اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ می کند. بگذار پایان تو را غافلگیر کند، درست مانند آغاز.

آفت

انسان تا وقتی فکر میکند نارس است ، به رشد و کمال خود ادامه می‌دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است دچار آفت می‌شود !

پاک زیستن

واقعیت ساده این است که اگر پاک بمانیم روزی فرا خواهد رسید که دارای بیشترین مدت پاکی در جلسه خواهیم بود این مسئله در آن واحد یک نعمت یک مسئولیت و یک دام است!!!!

 

داستان گردنبند

جنی قبول کرد… او هر روز با جدیت کارهایی که برایش محول شده بود را انجام می داد و مطمئن بود که مادربزرگش هم برای تولدش، پول هدیه می دهد. به زودی جینی همه کارها را انجام داد و توانست بهای گردن بندش را بپردازد.
وای که چقدر آن گردن بند را دوست داشت. همه جا آن را به گردنش می انداخت؛ کودکستان، بستر خواب، وقتی با مادرش برای کاری بیرون می رفت، تنها جایی که آن را از گردنش باز می ‌کرد حمام بود، چون مادرش گفته بود ممکن است رنگش خراب شود!
پدر جینی خیلی دخترش را دوست داشت. هر شب که جینی به بستر خواب می رفت، پدرش کنار بسترش روی کرسی مخصوصش می نشست و داستان دلخواه جینی را برایش می خواند. یک شب بعد از اینکه داستان تمام شد، پدرجینی گفت :
- جینی ! تو من رو دوست داری؟
- اوه، البته پدر! خودت می دانی که عاشقتم.
- پس او گردن بند مرواریدت رو به من بده!
- نه پدر، اون رو نه! اما می توانم عروسک مورد علاقه ام رو که سال پیش برای تولدم به من هدیه دادی رو به خودت بدم، اون عروسک قشنگیه، می توانی در مهمانی هات دعوتش کنی، قبوله ؟
- نه عزیزم، باشه، مشکلی نیست.
پدرش روی او را بوسید و نوازش کرد و گفت : "شب بخیر عزیزم."
هفته بعد پدرش مجددا بعد از خواندن داستان، از جینی پرسید :
- جینی ! تو من رودوست داری؟
- اوه، البته پدر! خودت می دانی که عاشقتم.
- پس او گردن بند مرواریدت رو به من بده!
- نه پدر، گردن بندم رو  نه، اما می توانم اسب کوچک و قشنگم رو بهت بدم، اون موهایش خیلی نرم و لطیفه، می توانی در باغ با او قدم بزنی ، قبوله؟
- نه عزیزم، باشه، مشکلی نیست.
و دوباره روی او را بوسید و گفت: "خدا حفظت کنه دختر زیبای من، خوابهای خوب ببینی."
چند روز بعد، وقتی پدر جینی آمد تا برایش داستان بخواند، دید که جینی روی تخت نشسته و لب هایش می لرزد.
جینی گفت: "پدر، بیا اینجا" ، دست خود را به سمت پدرش برد، وقتی مشتش را باز کرد گردن بندش آنجا بود و آن را در دست پدرش داد.
پدر با یک دستش آن گردن بند بدلی را گرفته بود و با دست دیگرش، از جیبش یک قوطی مخمل آبی بسیار زیبا را بیرون آورد. داخل قوطی، یک گردن بند زیبا و اصل مروارید بود! پدرش در تمام این مدت آن را نگه داشته بود.
او منتظر بود تا هر وقت جینی از آن گردن بند بدلی صرف نظر کرد، آن وقت این گردن بند اصل و زیبا را برایش هدیه بدهد.

«این مسأله دقیقاً همان کاری است که خدا در مورد ما انجام میدهد!
او منتظر می ماند تا ما از چیزهای بی ارزش که در زندگی به آن ها چسپیدیم دست برداریم، تا آن وقت گنج واقعی اش را به ما بدهد.»

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"23"

بعضی مواقع ما ظاهر خود را با اینکه کی و چی هستیم ، اشتباه میگیریم و فکر میکنیم اگر ظاهر خود را تغییر دهیم ، می توانیم خلاء درونی خود را مرمت نماییم . ضعف در مراقبت از خویش می تواند نشانگر آن باشد که در احترام به نفس یا اولویت بندی مشکل داریم . وقتی از لحاظ فیزیکی مراقب خود نباشیم به احتمال زیاد از خود در موارد عاطفی و روحانی نیز مراقبت نمی کنیم .

 

باورهای غلط

اکثر انسانها حتی جسارت  دور ریختن لباس هایی که مدت هاست بدون استفاده در کمدهاشان آویخته شده را ندارند بعد از آنها توقع داریم باورهای غلطی را که قرن هاست در ذهنشان زنجیر شده را براحتی کنار بگذارند و دور بریزند.
جهل نرمترین بالشی ست که انسان میتواند سر خود را بگذارد و بخوابد.زنده یاد"احمد کسروی"

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"22"

بعضی از ما هرگز به جایی که می خواهیم نمی رسیم واین به معنی اینکه بهبودی ما مشکل دارد نیست دلیل ما برای ادامه پاکی دریافت پاداش و منفعت نیست

 

اقتدار

تا زمانی که به فردا امید داری اقتدار از آن توست.آنچه کرم ابریشم آنرا پایان دنیا میداند از نظر پروانه آغاز زندگیست.زندگیت سرشار ازنگاه خداوند...!

پیام بهبودی"جنسی های گمنام"

مسیر روحانی ما، پر از اعجاز و زیباییهاست. گاهی سخت میشود اما جاذبه پاکی و بهبودی و وعده های خداوند ما را به سوی بالاتر رفتن میکشاند. مسیر بهبودی را بپیما. اگر این مسیر مناسب نبود، اکنون ما پس از سالها آن را رها کرده بودیم.

موانع

دیواری بیرونت نیست که مانعت شود،ذهنت را فهم کن، موانع آن جاست ...

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"1"

یکی از هدایای هم دلی این است که قادر خواهیم بود به حقایق یکدیگر گوش دهیم.اقدام وعمل همیشه قابل رویت نیست. بعضی اوقات برای اینکه به جلو حرکت کنیم  لازم است تا بدون حرکت بایستیم

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"2"

گوش دادن فعال خود یک نوع مراقبس بعضی از مهم ترین پیامها از طریق کسانی به ما میرسد که فکرش را هم نمیکنیم وقتی با روشن بینی گوش بدهیم پیامی را که نیاز داریم خواهیم شنید

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"3"

افکار مادر مورد بهبوی مان مهم نیست. بلکه این اعمال ماست که مهم است. زندگی  پاک  یک فرایند روحانی است و به ما می اموزد که دنیا بزرگتر از ان است که تصورش را می کردیم

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"4"

بودن طولانی مدت در انجمن به این معنی نیست که ما همه چیز را میدانیم و جواب همه سئوالات را داریم، ما هیچگاه از این قدم های ساده که مارا پاک و رها نگه میدارند" فارغ التحصیل نمیشویم

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"5"

زمانی گیج بودیم که چطور میشود NA را جزئی از زندگی خویش کرد،اما حال اکثر ما نمیتوانیم زندگی بدون آن را حتی تصور کنیم

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"6"

زمانیکه یاد میگیریم بدون خشم و رنجش و ترس زندگی کنیم،به نوعی از بلوغ عاطفی میرسیم که هرگز انتظارش را نداشتیم.رها ساختن رفتارهای گذشته با خانواده بخصوص اگر این رفتارها به نفع ما باشد یک چالش بزرگ است

 

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"7"

زمانیکه نواقص ما چنگال خفه کننده خود را از خرخره ما بر میدارند،آزاد میشویم تا به طور کامل زندگی کنیم.انتخاب های محدود و کم وسعتی که زمانی زندگی ما را معنی میکرد،از بین میروند وما شروع به داشتن رویا و چشم انداز میکنیم و مشکلات را حل مینماییم و به دنبال لذت از زندگیمان میرویم

 

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"8"

تعهد به بهبودی برای ما حیاتی است . حفظ بهبودی به عنوان یک الویت در طول مدت ممکن است برای ما معانی مختلفی داشته باشد. ما لازم است که رابطه خود را با NA حفظ کنیم . اما قبول مسئولیت در زندگیمان نیز مهم است .


 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"9"

ما نمی توانیم زندگی را با تعداد سالهای آن یا چیزهای که به دست آورده ایم یا از دست داده ایم ، بسنجیم . بلکه باید ببینیم که تا چه اندازه با زندگی خود و دنیای اطرافمان در صلح و آرامش هستیم .

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"10"

پیام ما دارای سه قسمت است : هر معتادی می تواند قطع مصرف کند ، وسوسه مصرف را از دست بدهد و راه تازه ای برای زندگی بیابد . ما در مورد دو قسمت اول زیاد صحبت میکنیم . زیرا ابتدا که به انجمن می آییم ، قطع مصرف امری اضطراری است و از دست دادن وسوسه نیز لازم است تا بتوانیم از زندگی لذت ببریم .

اما کار سخت ما اینجا پایان نمی یابد .یافتن راه تازه ای برای زندگی ، کاری نیست که ما فقط برای یکبار انجام دهیم . بعضی از ما درحالیکه برای یافتن زندگی ای که منطقی به نظر رسد ، بارها سعی میکنیم ، تحولی بزرگ را تجربه می نماییم . در همان حال هم با استفاده از تجربه خود در کمک به دیگران به رساندن پیام ادامه می دهیم . هر قدر تجربه ما در مشارکت کردن بیشتر شود پیام ما غنی تر میگردد.

" ﭘﺎﮎ ﺯﯾﺴﺘﻦ "

زمانی که از خودمان در برابر تازه وارد حمایت میکنیم از زندگیمان در برابر شلوغی و از هم پاشیدگی دفاع نمیکنیم بلکه خود را از این فرصت که شاهد معجزه ای باشیم محروم مینمایم!!!

 

ونسان ونگوگ

اگر از درونتان صدایی شنیدید که می گوید "نمی توانی نقاشی کنی" آنگاه هرطور شده نقاشی کن تا آن صدا ساکت شود. (ونسان ونگوگ)

تولدی دوباره

انسان فقط روزی متولد نمی شود که ازشکم مادر بیرون میاید بلکه زندگی وادارش میکند چندین مرتبه دیگر ازشکم خودبیرون بیاید و متولد شود

تغییر

اگه یه روز چشاتو باز کردی و خودت رو وسط یه کوره دیدی ،نترس و سعی کن پخته بیرون بیای ، وگرنه سوختن رو همه بلدن ...

برای پیروز شدن تسلیم شو

میتوانم انتخاب کنم چگونه به اتفاقاتی که امروز می افتد واکنش نشان دهم. میتوانم به اتفاقات به عنوان مشکل نگاه کنم ویا آنها را به عنوان فرصت ببینم.

 

باور

چه فکر کنید که می توانید، چه فکر کنید که نمی توانید، در هر صورت درست فکر کرده اید

 

رویا

به جای اینکه رویاهایت را برای دیگران تعریف کنی رویاهایت را به دیگران نشان بده...

 

آینه....

اگه دنبال کسی هستی که زندگیتو تغییر بده برو جلو آیینه...

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"11"

یکی از هدایای هم دلی این است که قادر خواهیم بود به حقایق یکدیگر گوش دهیم.اقدام وعمل همیشه قابل رویت نیست. بعضی اوقات برای اینکه به جلو حرکت کنیم  لازم است تا بدون حرکت بایستیم

فرایند بهبودی

همگی ما درطول پاکی خود،شکست وسختی راتجربه خواهیم کردواگرتمایل نداشته باشیم تا انرا بعنوان جزئی ازفرایند بهبودی بپذیریم اشتیاق ما به موفقیت  از درون تبدیل به بهانه ودستاویزخواهد شد.

دالایى‌لاما

لئوناردو باف یک پژوهشگر دینى معروف در برزیل است. متن زیر، نوشته اوست:
 من با کنجکاوى و البته کمى بدجنسی در میزگردى که درباره دین و آزادى برپا شده بود و دالایى‌لاما هم در آن حضور داشت، از او پرسیدم،

عالى جناب، بهترین دین کدام است؟
خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: بودایى یا ادیان شرقى که خیلى قدیمى‌تر از مسیحیت هستند.
دالایى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خیره شد ... و آن گاه گفت:


بهترین دین، آن است که شما را به خداوند نزدیک‌تر سازد. دینى که از شما آدم بهترى بسازد.


من که از چنین پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم، پرسیدم:
آن چه مرا انسان بهترى مى‌سازد چیست؟
او پاسخ داد:
هر چیز که شما را دل‌رحم‌تر، فهمیده‌تر، مستقل‌تر، بى‌طرف‌تر، بامحبت‌تر، انسان دوست‌تر، با مسوولیت‌تر و اخلاقى‌تر سازد.
دینى که این کار را براى شما بکند، بهترین دین است.
من لحظه‌اى ساکت ماندم و به حرف‌هاى خردمندانه او اندیشیدم. به نظر من پیامى که در پشت حرف‌هاى او قرار دارد چنین است:
دوست من! این که تو به چه دینى اعتقاد دارى و یا این که اصلاً به هیچ دینى اعتقاد ندارى، براى من اهمیت ندارد. آن چه براى من اهمیت دارد، رفتار تو در خانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و در کلّ جهان است.
به یاد داشته باش، عالم هستى، بازتاب اعمال و افکار ماست.
قانون عمل و عکس‌العمل فقط منحصر به فیزیک نیست. در روابط انسانى هم صادق است.
اگر خوبى کنى، خوبى مى‌بینى و اگر بدى کنى، بدى.
همیشه چیزهایى را به دست خواهى آورد که براى دیگران نیز همان‌ها را آرزو کنى.
شاد بودن، هدف نیست. یک انتخاب است

چالش

هیچ انسانی خارق‌العاده نیست، بلکه موقعیت‌های خارق‌العاده انسان‌ها را به چالش دعوت می‌کنند. به همان اندازه که شناخت درست داشتن از موقعیت برای رهبری یک گروه موثر است، برقراری یک هارمونی خوب با «خود» و «احساس خود» ابزاری قدرتمند در موفقیت گروه محسوب می‌شود.

مراحلی از تحول

 گه گاهی انسان به مراحلی از تحول می رسد که می بیند آن چه که مقبول بود، دیگر کارآمد نیست و آن چه که کارآمد است هنوز مقبولیت پیدا نکرده است. و حیران می ماند که چه باید کرد...

پاک زیستن

این یک حقیقت ساده است که حفظ و نگه داشتن یک تمرین برای مدتی طولانی  به برنامه ما شکل و ساختاری میدهد که میتوانیم به آن تکیه کنیم!!!!

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"18"

زمانی که یاد میگیریم تا با از خود گذشتگی در خدمت نیروی برتر ازخود و همینطور در خدمت کسانی که در عذابند باشیم، به خوشحالی،هدفمندی و عزت دست پیدا میکنیم.

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"17"

تسلیم شدن در دوران بیماری، میتواند معانی متفاوتی داشته باشد. ما یا باید در برابر فرآیند درمان تسلیم شویم، یا در برابر واقعیت فناپذیر بودن و میرایی، یا در برابر امکان ادامه زندگی.

 

یک جمله از بیل ویلسون

یک جمله از بیل ویلسون که در یادداشتهای خودش زمانی که از افسردگی نجات پیدا کرده بود

«نظریه شفابخش این بود، که من نباید به هیچ چیز وابستگی داشته باشم به هیچ حس مطلقی به هیچ شخص یا گروه خاصی و به هیچ موقعیتی. تا بتوانم انسان کاملی باشم. این دغدغه دائمی انسان است. من میدانم که عیب اصلی زندگیم میل به وابستگی مطلق به پاداشهای غریزی ، داشتن جایگاهی در جامعه و به امنیت مادی و عاطفی و به داشتن عشقی درست بوده است. من همیشه چه به صورت خودآگاه و چه ناخودآگاه این چیزها را به عنوان شرایط اصلی خوشبختی خواسته ام ....»

اکنون که دیگر ما مشتری دائم میخانه ها و فاحشه خانه ها نیستیم ، اکنون که چکهای پرداختی را به خانه می آوریم و در انجمن الکلی های گمنام هم بسیار فعال شده ایم و مردم هم به خاطر این نشانه های پیشرفت تبریک میگویند طبیعتا خود نیز باید به خود تبریک بگوییم . البته ما هنوز فاصله اندکی با تواضع کامل داریم .

ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﻲ
ﺍﺳﺘﺎﺩﻱ ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺱ، ﻟﻴﻮﺍﻧﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﺪﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ.ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ تا ﻫﻤﻪ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﻭﺯﻥ ﺍﻳﻦ ﻟﻴﻮﺍﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻴﻢ...
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ:ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺯﻥ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﻤﻲﺩﺍﻧﻢ ﺩﻗﻴﻘﺎً ﻭﺯﻧﺶﭼﻘﺪﺭﺍﺳﺖ.ﺍﻣﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ: ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻟﻴﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺭﺍ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻡ، ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪاﻓﺘﺎﺩ؟
ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻫﻴﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ..!
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ:ﺧﺐ،ﺍﮔﺮ ﻳﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ، ﭼﻪ؟؟!
ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮔﻔﺖ:ﺩﺳﺖ ﺗﺎﻥ ﺩﺭﺩ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ..
- ﺣﻖ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ.ﺣﺎﻻ ﺍﮔﺮ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ؟
ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﮔﻔﺖ:ﺩﺳﺖ ﺗﺎﻥ ﺑﻲ ﺣﺲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ .ﻋﻀﻼﺕ ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﻓﻠﺞ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﻴﺪ!
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ. ﻭﻟﻲ ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﺕ ﻭﺯﻥ ﻟﻴﻮﺍﻥ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺪ:ﻧﻪ!
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ:ﺩﻗﻴﻘﺎً! ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ،اﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺗﺎﻥ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻳﺪ، ﺍﺷﮑﺎﻟﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ..ﺍﮔﺮﻣﺪﺕ ﻃﻮﻻﻧﻲ ﺗﺮﻱ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻴﺪ، ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺪ و ﺍﮔﺮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﮕﻪ ﺷﺎﻥ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻓﻠﺞ ﺗﺎﻥ ﻣﻲ ﮐﻨﻨﺪ و ﺩﻳﮕﺮ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻱ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﺑﻮﺩ..!
وارستگی و وابستگی
روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: «این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.»
درویش خنده ای کرد و گفت : «من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم.»
با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند. بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: «من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.»
صوفی خندید و گفت: «دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند.»
در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید می شود به آن وارستگی می گویند.
درویش و زاهد و دخترک کنار رودخانه
زاهد و درویشی که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. درویش بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.
دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:
«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.»
درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: « من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»

تو همات شیشه
توهمات شیشه به گونه ای است که بیان آن ها کار ساده ای نیست ، باورکردنی نیست . شیشه ای ها پس از گذشت مدتی از مصرف شیشه شدیداً بدبین می شوند ، همه مردم را دشمن خود می دانند ، فکر می کنند سیستم های امنیتی از کا ، گ ، ب گرفته تا سی آی ، ای همه دنبال آن ها هستند ، تصور می کند در همه جا مشغول پاییدن او هستند ، حتی در خانه اش ابزار مراقبت کار گذاشته اند ، به نزدیک نرین افراد خانواده خود شدیداً بدبین می شود ، بدبینی که قابل گفتن نیست ، اگر متاهل باشد به همسر خود بدبین می شود حتی فکر می کند که فرزندانش متعلق به او نیستند ، وقتی با او صحبت می کنند هرگز حاضر نیست حرف و صحبت دیگران را بپذیرد و تایید کند ، فکر می کند همه اشتباه می کنند ، همه دنیا اشتباه می کنند و فقط اوست که درست فکر می کند ، یکی از تفکرات جالب شیشه ای ها این است که فکر می کنند از زمانی که مصرف کننده شیشه شده اند بسیار پیشرفت کرده اند و تبدیل به انسان های دانایی شده اند و چیزهایی را می فهمند که دیگران نمی فهمند .


هرگز خود را معتاد نمی دانند ، مصرف کنندگان تریاک را بسیار بی کلاس می دانند و اگر مثلاً به آن ها گفته شود که به جای شیشه تریاک مصرف کنند که این عوارض را ندارد ، عصبانی می شوند و می گویند : تریاک ! من تریاک مصرف کنم !

یک نفر می گفت

 پس از مصرف مواد مخدر شیشه پدرم را به شکل گوسفندی دیدم که باید او را بکشم و با همین توهمات پدرم را کشتم و بدنش را قطه قطعه کردم .

 

*یک نفر میگفت

 شخصی ساکن امام زاده حسن از شب قبل دچار توهم شدید ناشی از مصرف شیشه شده بود و رفتار عجیبی داشت به گونه‌ای که او در راهرو مشترک بین طبقات رختخواب پهن کرده بود و می‌گفت: «شیطان تو امشب اینجا بخواب با تو کار دارم بیرون باش و داخل خانه نیا.»او اقدام به قتل همسر و فرزند سه ساله اش کرد اما با دخالت همسایگان موفق به این امر نشد اما در نهایت پدرش راکشت

 

*یک نفر می گفت

در شهرستان خنداب یک نفربا توجه به اثرات مصرف شیشه دچار توهم شده و با گمان اینکه فرزندش نوزاد شیطان است، او را در بیابان و در نقطه ای نامعلوم رها کرده است.

 

*یک نفر می گفت

ناپدری و مادری که به دلیل مصرف ماده روانگردان شیشه دچار توهم شده بودند، دختربچه را به شکل مرغی دیده و قصد کباب کردن او را داشته‌اند.

 

*یک نفر می‌گفت

من قدرتی دارم که اگر دولت از قدرت من استفاده کند خیلی به جامعه خدمت می‌شود. می‌گفت به مسئولان بگویید من را ببرند به شهرهایی که خشکسالی است تا آنجا بگویم باران بیاید و سرسبز شود.


*یک نفر می‌گفت

مردم ارزش من را نمی‌دانند. من وقتی در خیابان ولیعصر قدم می‌زنم همه درختان آنجا برای من تعظیم می‌کنند.


*یک نفر دیگر می‌گفت

که برادرم با همسرم رابطه نامشروع دارد و من وقتی از پله‌های خانه بالا می‌روم او را می‌بینم که پایین می‌آید. این حرف‌ها در حالتی گفته می‌شد که برادر این فرد 15 سال بود خارج از کشور زندگی می‌کرد و طی این مدت یک بار هم ایران نیامده بود.


*یک شیشه‌ای می‌گفت

من انسان نیستم. یک طرفم خر است و طرف دیگرم سگ. انسان‌های دیگر را هم حیوانات دیگر می‌نامید. مادرش می‌گفت پسرم چشم برزخی پیدا کرده است؛ در صورتی که در توهم کامل بود.


*یک راننده وانتی هم توهم زده بود

که مهناز افشار عاشق اوست و همسر و مادرزنش در ایجاد عشق این دو با هم دست به یکی کرده‌اند.

 

*یک نفرمی‌گفت

صداهای زیادی می‌شنیدم و افراد زیادی را می‌دیدم که مدام مرا تعقیب می‌کنند این افراد آشنا نبودند اما می‌دیدم که توی ماشین بغلی نشسته‌اند و من را می‌پایند.

 

*یک نفر می گفت

 که 2هفته دنبال قاتل پدرش گشته است و می گوید: توهم، شروع و پایان خاصی نداره بستگی به فازش داره، مهمونی بری توهمش فرق می‌کنه. فاز پرواز می‌گیری، گاوهای صورتی رو می‌بینی که دارن پرواز می‌کنن.خوابایی می‌دیدم که از این دنیا پرواز می‌کنم به اون دنیا سلوک دارم.

 

*یک نفر می گفت

 آمده‌ تا جامعه را اصلاح کنند و  معتقد بود  شیطان در وجود بچه و زنش نفوذ کرده

 

*یک نفر می گفت

در چشمش دستگاهی کار گذاشته‌اند که هر چه می‌بیند و انجام می‌دهد را ضبط می‌کند. به همین دلیل با چاقو چشم خود را تخلیه کرده بود چون فکر می‌کرد در چشمش دوربین کار گذاشته‌اند.

 

*یک نفر می گفت

که در سرش احساس می کرده انگار گله‌ای از حشراتی مثل مگس در سرش وجود داشته است.

 

*یک نفر می گفت

فکر می کردم کسی مرا تعقیب می کند، به همه سوء ظن دارم، همه خائنند، احساس می کردم کسی از پشت شیشه ماشین مرا نگاه می کند ، صداهایی می شنیدم که می گفت او را بکش و ...

 

*یک نفر می گفت

این کِرم‌ها نمی‌گذارند زندگی کنم. دارند بدنم را می‌خورندورفته بود بنزین ریخته بود روی دستش و از بازو به پایین را سوزانده بود.

 

*یک نفر روانشناس می گفت

 یکی از بیمارانم بعد از مصرف شیشه، با لباس زیر به خیابان دوید و فریاد زنان می‌گفت «من مسیح‌ام، من مسیح‌ام» بعد هم زن خود را به مردم نشان می‌داد و می‌گفت این زن مریم و عیسی را در شکم دارد. اوایل زن او هم می‌دانست که شوهرش توهم زده و حرفش را باور نمی‌کرد اما مدتی که گذشت، مرد به زن القا کرد که باردار شده و زن هم آنچنان باور کرده بود که وقتی به پیش ما آمد، تمام علائم بارداری را داشت. اما چند ماه که صبر کردیم دیدیم از بچه خبری نیست.

 

*یک پزشک می گفت

یک روز یکی از بیمارانم به من مراجعه کرد و پیراهن خود را در آورد. رو به من دست چپش را نشان داد و گفت «این کِرم‌ها نمی‌گذارند زندگی کنم. دارند بدنم را می‌خورند».

 


هرچه به او گفتم که این توهمات اوست، قبول نکرد. برای راضی کردنش، پماد بی ضرری را تجویز کردم. حتی به متخصص پوست هم مراجعه کرده و او هم برای راضی کردنش پماد تجویز کرده بود اما گویا این پمادها برای از بین بردن توهمات این فرد کافی نبود. یک روز با دست باندپیچی شده وارد مرکز شد و گفت «شماها که نتونستید کاری کنید! خودم همشون رو سوزوندم». رفته بود بنزین ریخته بود روی دستش و از بازو به پایین را سوزانده بود.

 

*یک نفر می گفت

 توی اتاق اجاق رو روشن کردم و مشغول مصرف همزمان کراک و شیشه شدم. وقتی مواد را کشیدم دیگه چیزی نفهمیدم تا اینکه در بیمارستان به هوش اومدم. نصف بدنم سوخته بود. برادرم که به ملاقاتم آمد گفت که به خاطر بوی کباب به اتاقت اومدیم، وقتی در را بازکردیم دیدیم که افتادی روی اجاق گاز و نصف بدنت سوخته و تو هم بی هوش هستی.

 

 

 


 

 

 

حمل رنجش
معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند.
او به آنها گفت… که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید، سیب بریزند و با خود به کودکستان بیاورند...
فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند..
در کیسه بعضی ها دو تا، بعضی چهار تا، و بعضی ها هفت تا سیب بود و بعضی بیشتر!
معلم به بچه ها گفت تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.
روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی ناخوش سیب های گندیده..!
به علاوه ، آنهایی که سیب بیشتری در کیسه خود داشتند از حمل این بار سنگین خسته شده بودند!
پس از گذشت یک هفته، بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند...
 
معلم از بچه ها پرسید: از اینکه یک هفته سیب ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب های بدبو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید..!
بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می کنید.
حالا که شما بوی بد سیب ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید،
پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟!...
سهم من و تو از زندگی و عشق

ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﻳﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺧﺮﻳﺪﻡ .... ﺭﻧﮕﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ یه کمی پاهام رو اذیت میکرد ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ

لبخند اطمینان بخشی زد و ﮔﻔﺖ: ﮐﻤﻲ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺟﺎ ﺑﺎﺯﻣﻲ ﮐﻨﺪ . ﺧﺮﻳﺪﻡ ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ، ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ

ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ فشار میداد و هر... روز که میگذشت زخمی که در روی انگشتانم به جا

گذاشته بود عمیق تر میشد. ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ،چه عیبی دارد.. مهم اینست که از دید مردم زیباست ..

ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻧﮕﻲست که همیشه می خواستم . اشکالی ندارد، ﺩﺭﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﻢ . ﺩﺭ

ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ پوشیدم ولی، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ. ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ اندازه ام نبود

ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ حتی ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ متوجه شدم که ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ

ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ و اصرار به پوشیدنش میکردم ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺷﺖ. ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ

ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ. ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ همیشه ﻓﻘﻂ

ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻔﺶ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ. اما

شاید زخم عمیقی که بر روی انگشتان پایم بر جا مانده تا سالیان سال باقی بماند گاهی باید جسارت

آزاد شدن را داشت... گاهی باید بگذاری دلت از همه چیزها و همه کسانی که وابستگی به بودن شان

رنجت میدهد، آزاد شود... می دانی هراس از دست دادن هاست که آدم را به مرز تحقیر شدن می

رساند... به مرز تن دادن به چیزهایی که باورشان نداری... به مرز پذیرفتن کارهایی که دوست‌شان

نداری.. به مرز نابود شدن... دیده نشدن... تنها شدن... اما وقتی تمام قفس های دلت را بگشایی،

آنچه که سهم تو از زندگی و عشق و ... باشد می ماند و هر چه رفتنی ست می رود...

من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است .

به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی وشادی می کنی ؟

جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟

آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.
شغل: شکارچی معتادان!
شکارچیان معتادان را گیر می‌اندازند و آنها را به ما صاحب کمپ‌ها می‌فروشند.

 کافی است چشم‌هایت را تنگ‌تر کنی تا از دور بهتر بتوانی ببینی‌اش. انگار نمی‌تواند سنگینی بدنش را روی پاهایش تاب بیاورد. می‌پیچد و می‌خزد و.. نمی‌تواند قدم از قدم بردارد. پلک‌هایش از هم بازنمی‌شود و وقتی به زور می‌خواهد نگاهت کند سفیدی چشم‌هایش را می‌بینی که زیر خیسی مژه‌هایش به کبودی می‌زند. این تصویری است که از سال‌های سال در خیابان‌های شهر شاهدش هستیم. جان کندن معتادانی که تلاش خانواده‌هایشان نتوانسته رهایی بخششان باشد. در این میان کسانی هستند که کسب و کارشان ازراه سوءاستفاده از این معتادها و خانواده‌هایشان می‌گذرد.توی خیابان‌ها می‌چرخند و چند نفری معتادی را خفت می‌کنند بعد با زور و کتک تلفن بستگان رامی‌گیرند. سپس با خانواده‌اش تماس می‌گیرند تا در ازای مبلغی پول معتادشان را از چنگال اعتیاد رهاکنند. خانواده‌ها در آن حالت پریشان وعده‌شان را از سر خیرخواهی می‌بینند و خیلی زود راضی به پرداخت هزینه درمان می‌شوند اما خبر ندارندکه اینها نه کمپ ترک اعتیاد دارند و نه دلشان برای کسی می‌سوزد. تنها واسطه گرانی هستند که در ازای دریافت سودشان معتادان بد حال را به کمپ‌های ترک اعتیادی که تعداد زیادی از آنها مجوز ندارند معرفی می‌کنند.

 


«اسمی از من نیاورید اما کار و کاسبی صاحبان کمپ سکه است.» این روزها فقط کمپ‌های غیرمجازنیستند که معتاد را اجباری می‌آورند. مجازها هم این کار را می‌کنند، فقط معرف یا خانواده معتاد باید هزینه‌اش را همان اول کار یک‌جا بپردازد. یکی از معتادان رها شده از چنین کمپ‌هایی درباره علت رونق کسب و کار صاحبان کمپ می‌گوید: معتادان بسیار کمی هستند که با نخستین بار مراجعه به کمپ ترک می‌کنند و از هر 10معتادی که به کمپ می‌آید 7 نفر به دومین بار و 5 نفر بیشتر از دوبار به کمپ برمی‌گردد. در آنجا برای هر معتاد طی مدت 21 روز مبلغی حدود 100 هزارتومان با احتساب تمام مخارج متفرقه، هزینه می‌شود و مبلغی که از آنها دریافت می‌شود در کمترین حالت 5/2 برابر آن یعنی 250هزارتومان است.

 

معتاد فروشی؛ یک کاسبی جدید!

شکارچیان معتادان را گیر می‌اندازند و آنها را به ما صاحب کمپ‌ها می‌فروشند. او ادامه می‌دهد: این افراد برای ما به صورت واسطه عمل می‌کنند. آنها معتادان را به کمپ تحویل می‌دهند، ما هم با خانواده‌هایشان تماس می‌گیریم و می‌گوییم فرزند، برادر، شوهر، دختر و زن شما در کمپ است. اگرهزینه اش را پرداخت کنند آنها را بستری می‌کنیم و ترکشان می‌دهیم. در 50درصد موارد خانواده‌ها – به امید ترک اعتیاد بستگانشان یا حداقل برای اینکه مدتی از مزاحمت فرد معتاد دور باشند - هزینه نگهداری را می‌پردازند و ما هم درصدی از آن را به فردی که معتاد را به ما فروخته می‌دهیم.

 

سوءاستفاده از خانواده‌های افراد معتادبه بهانه ترک دادن آنها

محسن یکی از افرادی است که تجربه فروخته شدن به کمپ غیرمجاز را دارد. او در توضیح تجربه اش به«کسب و کار» می‌گوید: یک روز برای تهیه پول مواد در حال خالی کردن صندوق صدقات بودم که دو نفرلباس شخصی مرا گرفتند و به زور سوار ماشین کردند. آنها قوی هیکل بودند و من با آن حال و روز خرابم نمی‌توانستم در مقابلشان مقاومت کنم. بعد مرا به کمپی در حاشیه شهر بردند. صاحب کمپ به من گفت اگر کس و کاری داشته باشم که سنت (هزینه) ترک مرا بدهد همانجا ترکم می‌دهد وگرنه رهایم می‌کند که هرجا خواستم بروم. اول گفتم رهایم کند بروم دنبال بدبختی خودم اما بعد که بیشتر با من حرف زد راضی شدم و شماره موبایل برادرم را دادم. برادرم قبول کرد 400 هزارتومان بابت هزینه 21روزنگهداری و ترک من بدهد.

 

دکتر محسن روشن پژوه، معاون پیشگیری و درمان اعتیاد سازمان بهزیستی ضمن تایید کسب درآمد برخی افراد از طریق فروش معتادان به کمپ‌های غیرمجاز، گفت: ابعاد این موضوع هنوز برای ما روش نیست و باید در این زمینه کار تحقیقی بیشتری انجام دهیم. وی سوءاستفاده از اعتیاد معتادان راغیرقابل قبول دانست و افزود: اینکه عده‌ای به بهانه ترک دادن معتادان آنها را بر خلاف قوانین و مقررات به مراکز غیرمجاز ببرند و خانواده وی را در برابر عمل انجام شده قرار دهند نوعی سوءاستفاده ازخانواده‌های افراد معتاد است و نمی‌تواند نتیجه مطلوبی در راستای بهبودی معتادان در پی داشته باشد. لازم است مرجع ذی صلاح قانونی با این موضوع برخورد کنند.

 

کمپ چه سرزمینی است؟

کمپ، طبق قانون تاسیس مراکز بهبودی از اعتیاد به مرکزی اطلاق می‌شود که توسط NGO‌هایی که درراستای اهداف سلامت و خدمات اجتماعی فعالیت می‌کنند تشکیل می‌شود و این مراکز با کسب مجوز از سازمان بهزیستی و تحت نظارت این سازمان معتادان خواهان بهبودی را 21 تا 28 روز تحت مراقبت قرار می‌دهند.

 

 مطابق این قانون رویکرد اصلی مراکز اقامتی بر مشارکت معتادان بهبودیافته متمرکز است. روی کاغذ این مراکز، باید با مراکز درمان اعتیاد تحت نظارت سازمان یا پزشک دوره دیده مورد تایید سازمان به منظور کمک و همکاری (غربالگری، نظارت برسم زدایی بدون دارو) و ارائه خدمات تخصصی در مواقع لزوم و نظارت بیشتر بر خدمات خود در ارتباط مستمر و نزدیک باشند. اما اینها که عنوان کردیم عبارت‌های زیبایی است که توسط قانون گذار نوشته شده است. در عمل آنچه کمپ‌ها هستند با این عبارات زیبا تفاوت چشمگیری دارد.

 

توهین و کتک به جای تغذیه و بهداشت

علیرضا معتادی است که 4 ماه از پاک شدنش می‌گذرد حضور در 11 کمپ مختلف پایتخت را تجربه کرده و درباره آنها می‌گوید: در کمپ‌هایی که من تا امروز دیدم، پزشکی که تخصص مرتبط با پزشکی وپرستاری داشته باشد حضور ندارد. هیچ گونه بازدید و کنترل از طرف بهزیستی، وزارت بهداشت یا نیروی انتظامی نیست اگر هم باشد تنها در حد نگاه سرسری به قسمت‌های مختلف کمپ است. این مراحل در حد یک مراسم نمایشی است و هیچ گونه تغییری در کیفیت کمپ ندارد. او درباره ارائه خدمات معتادان بهبود یافته در این مراکز و مشارکت آنها در بهبودی معتادان خواهان بهبودی می‌گوید: آدم‌هاییکه برای رسیدگی به نظم کمپ گذاشته می‌شوند قوی هیکلانی هستند که مدتی از پاکی آنها می‌گذرد. متاسفانه هرجور که دلشان بخواهد با معتادان برخورد می‌کنند. مثلا اگر از کثیفی اتاق‌ها،بوی تعفن یا کمبود غذا شکایت داشته باشی جوابت توهین و تحقیر است.

 

برخورد جدی با معتادی که حرف گوش نمی‌کند!

برای درک اینکه کمپ اجباری چیست با راهنمایی یک معتاد در حال بهبودی با مسئول یکی از این کمپ‌ها تماس گرفتیم. وی به ما گفت: در برابر 700 هزار تومان شبانه یا در هر زمانی که ما به او وتیمش اعلام کنیم بر سر معتادی که معرفی کنیم آوار می‌شوند و او را با زور و اجبار به کمپ می‌آورند! اوبه ما تضمین داد اجازه نمی‌دهد طی 21 روزی که از این معتاد نگهداری می‌شود وی از کمپ فرار یا مواد مصرف کند و اضافه کرد: معمولا وقتی معتادان را اجباری به کمپ می‌آوریم، در هنگام آوردن و در 24ساعت اول که محیط جدید را تجربه می‌کنند مجبوریم با کتک زدن شرایط جدید را به آنها بفهمانیم. اگربیمارتان حرف گوش کن باشد دیگر تا پایان دوره مشکلی به وجود نمی‌آورد و همان برخورد جدی اول برایش کافی است. اما اگر حرف گوش نکند یا در برابر مسئولان کمپ سرکشی کند مجبوریم باز هم با او برخورد جدی داشته باشیم! این فرد بعد از چانه زدن‌های فراوان حاضر شد معتاد یا به قول خودش

بیمار ما را با 400 هزارتومان به صورت اجباری به کمپ ببرد ضمن اینکه گفت هیچ تضمینی برای پاک ماندن این افراد یا کسانی که با تمایل خودشان به کمپ می‌آیند بعد از پایان دوره21 روزه وجود ندارد

 

شرکت در جلسات NAروش رایگان بهبودی از اعتیاد

معضل فروش معتادان یا هر معضل و سوءاستفاده دیگری که در اثر ابتلا به بیماری اعتیاد برای معتادان به وجود می‌آید جزو مسائل اجتماعی محسوب می‌شود که معتادان گمنام درباره آن اظهارنظری ندارد.مسئول اطلاع‌رسانی انجمن معتادان گمنام ایران که برای رعایت سنت‌های این تشکل از اظهار نام خود خودداری کرد، با بیان این مطلب به «کسب وکار» گفت: انجمن معتادان گمنام بدون در نظر گرفتن سن،نژاد، مذهب، جنسیت و دارایی و نداری اشخاص آماده کمک به بهبودی آنها از بیماری اعتیاد است وتجربه گروهی این انجمن نشان داده است افرادی که به‌طور مرتب در جلسات شرکت می‌کنند، پاک می‌مانند. وی درباره هزینه شرکت در جلسات انجمن معتادان گمنام گفت: شرکت در این جلسات هزینه‌ای ندارد و کاملا رایگان است. مسئول اطلاع‌رسانی انجمن معتادان گمنام درباره راهکار بهبودی ازمعضل خانمان سوز اعتیاد گفت: ضمن احترام به روش‌های حرفه‌ای ترک اعتیاد، پیشنهاد انجمن معتادان گمنام به معتادانی که تمایل به بهبودی دارند، شرکت مرتب در جلسات NA است و صدها هزارمعتاد بهبود یافته در انجمن معتادان گمنام عملی و موثر بودن این برنامه را نشان می‌دهد. در عین حال انجمن معتادان گمنام روش‌های دیگر بهبودی از اعتیاد را تایید یا رد نمی‌کند.

منبع:نیویدار

انجمن معتادان گمنام
آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟
 روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .
علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی ...از آشنایان را دیدم . سلام کردم.
جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت .
و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم .
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت :
خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم .
آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .
سقراط پرسید :
به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت .
و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم .
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .
آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟
و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟
اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود ؟
بیماری فکری و روان نامش غفلت است.
و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد .
و به او طبیب روح و داروی جان رساند .
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده .
” بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است
فهرست نشـریات انجمن معتادان گمنام
کتاب‌ها
کتاب پایه: معتادان گمنام
چگونگی عملکرد
راهنما و رهجو
راهنمای کارکرد قدم
فقط برای امروز
معجزات به وقوع می‌پیوندد
پاک زیستن: سفر ادامه دارد

کتابچه‌ها
آن سوی دیوارها
در دوران بیماری
دوازده مفهوم خدماتی
کتابچه سفید
گروه
یک راهنما جهت معرفی NA
کارکرد قدم 4

پمفلت‌های آگاهی‌رسانی (Informational Pamphlet)
آیا من معتاد هستم؟
از معتادان جوان برای معتادان جوان
اطلاع‌ رسانی و عضو NA
برای کسانی که تحت درمان هستند
برای والدین یا سرپرستان نوجوانان عضو NA
به معتادان گمنام خوش آمدید
بهبودی و لغزش
پاک ماندن در انزوا
پاک ماندن در دنیای بیرون
پول بی ‌اهمیت نیست
تجربه یک معتاد در مورد پذیرش، ایمان و تعهد
تأمین هزینه‌های خدماتی NA
خطاب به تازه‌وارد
خویشتن‌پذیری
راهنما گرفتن، رهجو شدن
زندگی به روال برنامه
عجب! این سبد پول دیگر چیست؟
عضو NA و ارائۀ خدمت در زندان‌ها و بیمارستان‌ها
فقط برای امروز
قابلیت دسترسی برای کسانی که نیازهای مضاعف دارند
کیست، چیست، چرا و چگونه؟
نگاهی دیگر
مثلث خود مشغولی

پمفلت‌های خدماتی (Service Pamphlet)
آشنایی با جلسات NA
گروه‌هایNA و مسئله دارو درمانی
رفتارهای اخلال‌ گرانه و خشونت ‌آمیز
خدمتگزاران مورد اعتماد گروه: وظایف و مسئولیت‌ها
جلسات اداری گروه
اصول و رهبری در خدمات NA
رسانه‌های اجتماعی و اصول راهنمای ما

کتابچه‌های راهنما
کتابچه راهنمای خدمات محلی
کتابچه راهنمای خدمات جهانی
کتابچه راهنمای روابط عمومی
کتابچه راهنمای زندان‌ها و بیمارستان‌ها
کتابچه راهنمای برگزاری پنل در بازپروری‌ها
کتابچه راهنمای خزانه ‌داری گروه
کتاب کار خزانه ‌داری گروه
مبانی برنامه‌ ریزی
ابزار برنامه ‌ریزی ناحیه
پاداش سکوت
اولین جمله ی که در ابتدای هر جلسه بارها شنیدهام و به نوعی حامل مهمترین پیام جلسه برایم بوده است،
جمله ی ”پس از چند لحظه سکوت برای معتادانی که در این مکان و خارج از این مکا ن، از بیماری اعتیادشان در عذابند، جلسه را آغاز میکنیم“ میباشد. اما به راستی چرا همواره سکوت را در ابتدای جلسه به ما یادآوری میکنند؟ ً و اصال سکوت در جلسات چه اهمیتی برای ما دارد؟ اینها همه سئواالتی بودند که مرا به فکر واداشت تا در راستای ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر، تجربه ام را در زمینه ی اهمیت سکوت در جلسات برای همدردانم به مشارکت بگذارم.سکوت در آغاز جلسه نوعی دعوت از خداوند است جهت حضور در جمع مان. من ایمان دارم که پیام خداوند از طریق بندگانش به ما میرسد. با سکوتمان در حین برگزاری جلسات میتوانیم این پیام را به سهولت دریافت کنیم.سکوت، آرامش ذهن را به دنبال دارد. 90 دقیقه تمرکز و سکوت در یک جلسه، کمک زیادی به ما میکند جهت رسیدن به اهداف روحانیمان.سکوت در جلسات بیانگر این است که همیشه باید
در حالت آموزش پذیری باقی بمانم. با سکوت در جلسه و گوش دادن، دانش و آگاهی ام را نسبت به بیماری ام
افزایش میدهم و میتوانم پیام رسان مؤثری برای دیگر معتادان باشم.سکوت در جلسات نوعی حالت شکرگزاری از نیروی برتر است. از نظر من سکوت بهترین حالت مراقبه در جلسه و هنر گوش دادن از نعمت های خداوندی است که ساده ترین راه پرورش آن از طریق جلسات میباشد.سکوت در جلسات نوعی آموزش غیر کلل می برای تازهواردان محسوب میشود زیرا جاذبه ی جلسات هنگام سکوت اعضا، نمود پیدا میکند.با رعایت سکوت، آرامش را به دیگر اعضا انتقال داده و همدردانم میتوانند به راحتی و با امنیت کامل مشارکت کنند.
رعایت سکوت احترام را به دنبال می آورد. یکی از راههایی که من میتوانم عزت و وقار خویش را حفظ نمایم،
سکوت کردن است. هیچگاه به کسی که سکوت را رعایت میکند خرده نمیگیرند.
رعایت سکوت باعث می شود چندین نقص را به بند کشیده و از آنها استفاده ننمایم. همانند: خودمحوری،
بی نظمی، پرحرفی، توجه طلبی و ... .
یکی از راههای در رأس قرار دادن منافع مشترک در داخل جلسات سکوت است.
در خاتمه و با توجه به مورد مطرح شده واقعا بدین نتیجه می رسم، که سکوت در جلسات احترام به خداوند
است. پس به احترام خداوند و به شکرانهی تولد و زندگی دوبارهای که در انجمن به دست آوردهام متعهد میشوم، با شنیدن جملهی زیبای پس از چند لحظه سکوت... ؛
سکوت کنم

 
تو آیا هیچ می دانی خدایم کیست؟
تو آیا هیچ می دانی خدایم کیست؟ چنان با من به گرمی او سخن گوید
که گویی جز من او را بنده ای، در این زمین و آسمانها نیست هزاران شرم باد بر من
چنان با او به سردی راز می گویم
که گویی من جز او بی گمان
یکصد خدا دارم

چه زیبا خالقی دارم
دلم گرم است می دانم
که فردا باز خورشیدی
میان آسمان، چون نور می آید
شبی می خواندم.... با مهر
سحرمیراندم..... باناز
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می خواند مرا، با آنکه میداند گنه کارم
اگر رخ بر بتابانم
دوباره می نشید بر سر راهم
دلم را می رباید، با طنین گرم و زیبایش
که در قاموس پاک کبریایی، قهر نازیباست
چه زیبا عاشقی را دوست می دارم
دلم گرم است می دانم، که می داند
بدونِ لطف او، تنهای تنهایم
اگر گم کرده ام من راه و رسم بندگی،
اما دلم گرم است، می دانم
خدای من، خدایی خوب می داند
و می داند که سائل را نباید دست خالی راند
دلم گرم خداوندی ست
که با دستان من، گندم برای یاکریم خانه می ریزد
و با دستان مادر کاسه آبی را، برای قمری تشنه
دلم گرم خداوند کریمِ خالق نوریست
که گر لایق بداند
روشنی بخشد، به کرم کوچکی با نور
دلم گرم خداوند صبور و خالقِ صبریست
که شب ها می نشیند در کنارم
تا که بیند می رسد آن شب
که گویم عاشقش هستم؟
خداوندا، دعا برآنکه آزار مرا اندیشه می دارد، نشانم ده
خداوندا، مسلمانی عطایش کن نخشکاند هزاران شاخه زیبای مریم را نبندد پای زیبای  پرستو را نسوزاند پر پروانه های عاشق گل را نچیند بال مینا را
دعایش می کنم آن عهد بشکسته دعایش می کنم عاشق شود بر یاکریم و هدهد و مینا
دعایش میکنم آن سان دعایی چون مرا با لعنت و نفرین قراری نیست
تو آیا هیچ می دانی خدایم کیست؟ چنان با من به گرمی او سخن گوید
که گویی جز من او را بنده ای، در این زمین و آسمانها نیست هزاران شرم باد بر من
چنان با او به سردی راز می گویم
که گویی من جز او بی گمان
یکصد خدا دارم
چنان با مهر می بخشد
که گاهی آرزوی صد گناه و توبه من دارم
الا ای آنکه خواب از چشمها بردی
تو را آرامش شب ها گوارایت
نهال خنده مهمان لبانت تو ای با مذهب عشاق بیگانه
برایت عاشقی را آرزو دارم الا ای آنکه گریاندی مرا تا صبح برای تو،
هزار و یک شب آرام و پر لبخند ر ا من آرزو دارم
تو را ای آرزویت، قفل بر لب ها
برای تو، کلید فهم معنای تفاهم آرزو دارم
تو ای با عشق بیگانه
اگر روزی بخوانی رمز بال شاپرک ها را
تو می فهمی، که مرگ مهربانی، آخر دنیاست اگر حزن نوای بلبلی را در قفس احساس می کردی
دگر آواز شاد بلبلان را در قفس، باور نمی کردی
اگر ناز نگاه آهوان دشت می دیدی
تفنگت را شکسته، مهربانی پیشه می کردی چه لذت صید مرغان رها در پهنه آبی؟
اگر معنای آزادی، به یاد آری نم چشمان آن آزرده دل را گر تو می دیدی
نمازت را ادای تازه میکردی نمی دانم دگر باید چه می گفتم
به در گفتم، تمام آنچه در دل بود
بدان امید شاید بشنود دیوار


 

پاک زیستن

تغییرات زیادی در زندگی مان در حال وقوع است و تغییر میتواند آشفته کننده زندگی باشد حتی وقتی که مثبت است!!!!

 

خوشبختی

آدم خوشبخت ... کسی نیست که شرایط خاصی دارد ! بلکه آدمی است ، که نگرش‌های خاصی دارد ... !

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"12"

زمانی که در اثر درد زیاد یا ترس برانگیخته میشویم، در همان حال و در حین درگیر بودن میتوانیم شروع به دیدن فرصتهایی برای رشد نیز بکنیم.

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"13"

آموختن اینکه چگونه با موفقیت یا شکست، ریسک یا مسئولیت، ثبات یا تغییر کنار بیاییم، همگی قسمتی از فرایندی است که ما به آن »رشد بهبودی«می گوییم.

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"14"

هر چه بیشر زندگی پاک را با همه فراز و نشیب هایش، معجزات و درگیری هایش، بن بست ها و درهای بازش تجربه کنیم، قادر خواهیم بود شفافتر دنیا را ببینیم و بهتر جایگاه خود را در آن درک کنیم

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"15"

هرگز برای اینکه دوباره شروع کنیم و مجددا به انجمن وصل شویم، قدم کار کنیم، به بیداری روحانی برسیم یا راه تازه ای برای زندگی پیدا کنیم،دیر نیست.

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"16"

ما راهی جدید برای زندگی ای توام با آزادی، اشتیاق و رشد بی انتها پیدا کرده ایم. ما دیگر در دام فرآیندی که زیربنایش نومیدی باشد، اسیر نیستیم..

احساس خوشبختی

آنچه شما را خوشبخت می کند، داشته های شما نیست، بلکه آنچه هستید، سبب می شود احساس خوشبختی کنید."زیگ زیگلار"

ساحل امن

کشتی در ساحل بسیار امن تر است اما به این خاطر ساخته نشده است او برای به هدف رسیدن،باید موجهای دریاها و اقیانوسهارا با جسارت بشکافد و این گونه است که در حقیقت زنده است او با ماندن در ساحل میمیرد....

انکار

ما انتخاب کرده ایم که به بخش هایی از وجود خود اجازه بودن ندهیم و درنتیجه مجبور هستیم انرژی روانی بسیاری را صرف پنهان نگه داشتن آنها بکنیم. دبی فورد

خوشبخت

اساسا ، خوشبختی فرزند نامشروع حماقت است. همه کسانی که در جست و جوی خوشبخت بودن هستند بی خود تلاشی در بیرون از خویش نکنند اگر بتوانند " نفهمند" می توانند " خوشبخت " باشند. علی شریعتی

بهبودی

تلاشما برای قدیس شدن و به بهشت رفتن نیست‌‌.فقط سعی میکنیم به جهنمی که بودیم باز نگردیم.بیل

ماندلا

‏به ماندلا گفتند" آیا از کسانی که تو را در طول حبس اذیت و آزار نمودند رنجش داری؟گفت اگر آنها را نبخشم، هنوز زندانی آنها هستم !!!

 

تحول

برای داشتن چیزی که تا به حال نداشته اید باید کسی باشید که تا به حال نبوده اید 

ماندگاری

 کاغذ سفید رو هر چقدر هم تمیز و زیبا باشه کسی قاب نمیگیره ، برای ماندگاری در ذهنها باید حرفی برای گفتن داشت

سه پیام ساده

من هنوز در عصر معجزات زندگی می کنم و بهبودی من دلیلی برای اثبات آن است.

تمایل، روشن بینی و صداقت، اصول اولیه بهبودی هستند و برو برگرد هم ندارد.

تا یک تحول اساسی روانی در شخص به وجود نیاید امید چندانی به بهبودی او نمی توان داشت.

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"20"

تعدادی از ما توقع داریم که چون از بهبودی خوبی برخورداریم, پس نباید درد یا مشکلی داشته باشیم و باید به هرچیزی که می خواهیم دست پیدا کنیم.این نوع توقعات ممکن است کشنده و مرگ آور باشد.ممکن است ما فکر کنیم که اگر برنامه را خوب کار کنیم , هرگز بازنده نخواهیم بود, اما در واقع برنامه به ما کمک می کند تا علیرغم هر اتفاقی به راه خود ادامه دهیم.

تکرار اشتباه

هیچگاه نمی توانید یک اشتباه را دو بار مرتکب شوید چرا که بار دوم دیگر آن یک اشتباه نیست بلکه یک "انتخاب" است

مهم نیست

مهم نیست تا کجا فرار کنی. فاصله هیچ چیز را حل نمی کند. وقتی توفان تمام شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت...!

گزیده هایی از کتاب پاک زیستن

 

اگر چه پاک زندگی کردن به این معنی نیست که در بحران باشیم, اما ممکن است بعضی مواقع اینگونه به نظر آید. احساسات ما شدید است.تغییرات زیادی در زندگی مان در حال وقوع است و تغییر می تواند آشفته کننده باشد
حتی وقتی که مثبت باشد.

::

ما در بهبودی تغییر می کنیم و در عین حال برای مان آشکار می شود که ما در طول مدت زندگی چه کسی بوده ایم ما خود را پیدا می کنیم برای خیلی از ما این به معنی برگشت سلامت عقلی است که قدم دوم درباره آن صحبت می کند

::

هویت کلمه گیچ کننده است که نشانگر چیزهایی است که ما را از هم متمایز می سازد و در همان حال نشانگر  چیزهایست که ما در آن مشابه هستیم

::

برچسب هایی که در گذشته به خود زده ایم به ما اجازه تغییر را نمی دهند

::

کم کم در می یابیم که مقدار  زیادی از آشفتگی هایی که با آن دست به گریبان هستیم نتیجه انتخاب هایی است که می کنیم.زمانی که با انتخابهای جدید راحت باشیم,زندگی مان بکلی تغییر می کند.

::

ما خیلی سریع در الگوها گرفتار می شویم.نیاز به مراقبت داریم تا الگوهای قدیمی دوباره بروز نکند.به چیزی نیاز داریم تا جریان افکار منفی را در ما بشکند این چیز ممکن است نوعی عملکرد باشد,مثلا مراقبه, یا رفتن به جلسه,دوستان و راهنمای ما به خوبی ما را می شناسند و می توانند تشخیص دهند که ما از راه راست خارج شده ایم و به ما کمک کنند.

::

زمانی که فقط برای امروز زندگی می کنیم,به شهامتی دست می یابیم که تصورش را نمی کردیم و می توانیم در زندگی با نشاط, هیجان و امید فراوان به جلو برویم.

::

اگر مسئله ای با یک بار قدم کار کردن یا چند بار صحبت با راهنمایمان,حل نشد به این معنی نیست که ما در حال پیشرفت نیستیم

::

هر قدمی که کار می کنیم قسمتی از وجودمان به ما باز می گردد و قسمت کوچکی از بار پشیمانی,شرم و ترس را می کاهد.

::

در حالی شروع به شناخت از خودمان می کنیم, ممکن است از رشد بیشتر بترسیم زیرا امکان دارد شخصیت خود را که تازه از آن شناخت پیدا کرده ایم را از دست بدهیم.

::

تجربه به ما ثابت کرده که هر قدر بیشتر تمایل داشته باشیم در زندگی به جلو برویم, بیشتر به شخصیت اصلی خود تبدیل می شویم.

::

وقتی در بهبودی به مشکل بر می خوریم,ممکن است احساس کنیم همان جایی قرار داریم که قبل از پاک شدن در آن بودیم. و در حالیکه بعضی اوقات تجربه های قدیم را در زندگی جدید خود تکرار می کنیم,اغلب یک مشکل موقتی را با یک شرایط دائم اشتباه می گیریم.

::

عمل ساده پذیرش خود باعث تغییر ما می شود. ما شروع به داشتن رفتاری بهتر با خود می کنیم و در برابر دنیا با فروتنی جدیدی عکس العمل نشان می دهیم.

::

قدم هشت از کتاب پایه می گوید"ما می خواهیم بدون ترس یا تعرض در چشم های دنیا نگاه کنیم"

::

ما در دنیا دقیقا به همان شکلی که هستیم ظاهر می شویم این آزادی قسمتی از وعده ای است که سنت سوم به ما داده است برای اینکه تنها یک لازمه جهت عضویت وجود دارد - تمایل به قطع مصرف و از آنجا به بعد به ما اجازه داده شده تا هر کسی که می خواهیم باشیم.دیگر لازم نیست دروغ بگوئیم تا پذیرفته شویم.

::
ایجاد ارتباط با نیروی برتر از خودمان, پروژه ای است که ما در اولین بار کارکرد قدم آن را شروع می کنیم انضباط روحانی که شامل دعا و مراقبه نیز می شود,زندگی روزانه بعضی از ما را شکل می دهد رابطه ما با نیروی برتر درک و شناخت ما از خودمان و نحوه ارتباطمان با دنیای اطرافمان را شکل می دهد.

::

اعمال و انگیزه هایمان نشانگر ارزش ها و باورهایمان است.وقتی که با نیروی برتر هماهنگ باشیم,به نظر می رسد که به راحتی بر جریان زندگی سوار هستیم.

::

ما سعی می کنیم تا با پرهیز  از افراط و تفریط,بیاموزیم که چگونه تعادل داشته باشیم.

::

مورد سوال قرار دادن رابطه مان با NA می تواند تجربه ما را عمیق تر کند.پاسخ این سوال می تواند به ما کمک کند تا بهانه ها و توجیه ها را برطرف کنیم

::

"اگر خواهان کشف سرزمین جدیدی هستید باید مدت طولانی را در دریاها بگذرانید"

::

لازم است که ما به شکل بی رحمانه ای با خود در مورد احساسات و باورهایمان, صادق باشیم.از دل این لحظات شک و تردید ایمانی راستین رشد خواهد کرد که حقیقتا متعلق به ماست.

::

زمانی که از انجام کار درست دوری می کنیم,احساس ناامیدی و در دام افتادن به ما دست میدهد. وقتی که فراموش می کنیم چه چیزهایی برای ما حقیقت است, راه خود را گم می کنیم و به طرز خطرناکی بسوی مقصدی نا معلوم شناور می شویم.

::

به مشارک گذاشتن احساس مان به ما کمک می کند تا ببینیم تنها نیستیم.

::

درک معنوی ما, محصول درک و بکار گیری اصول روحانی است.

::

دراین دوران از شک و تردید خطرناک, ما به سطحی از تسلیم جدید,  ایمان عمیق تر, و اغلب یک شناخت بسیار متفاوت از خود دست پیدا می کنیم.

::

ما از تلاش بیهوده برای دوباره خلق کردن خود, دست بر می داریم و اجازه می دهیم تا روند عادی خود را طی کند.در حالیکه این لایه های مختلف رو از سر می گذرانیم, به امنیت, وضوح و اعتماد به نفسی دست پیدا می کنیم که باعث می شود که علیرغم هر اتفاقی شخصیت واقعی مان را حفظ کنیم.

::

مرز بین تنهایی و انزوا یک خط بسیار باریک است که ما آن را فقط می توانیم از طریق تجربه شناسایی کنیم.

::

سؤالی که یاد می گیریم تا همیشه از خود بپرسیم, این است که"آیا در حال حاضر در مسیر خیر و خدمت به دیگران قدم بر می دارم؟"

::

ما دیگر می توانیم تشخیص دهیم که فرق بین تنهایی بازسازی کننده و سازنده با جداسازی و انزوای مخرب چیست.

::

پذیرش تغییرات روحانی, جزئی از تحول شخصی ما است,اگر رابطه ما با نیروی برتر واقعی و پر معنا باشد,

::

اگر تسلیم شویم, به سمت قدمها رانده می شویم, مرور قدمهای دوم و سوم باعث برقراری رابطه با ایمانی می شود که به نظر منطقی می آید.

::

هر قدر که ارزشهای ما متحول شوند, به همان نسبت باورهای ما نیز تغییر می کنند. رها کردن این ایده که باید حتما روند مسائل و اتفاقات را درک کنیم و سر در بیاوریم که چرا روی می دهند به ما کمک می کند تا در تجربه روحانی خود آزاد باشیم بدون اینکه شک داشته باشیم که آیا راه را درست می رویم یا خیر.

::

بعضی اوقات برای اینکه به جلو حرکت کنیم,لازم است تا بدون حرکت بایستیم.

::

مراقبه می تواند خیلی مشکل باشد, برای اینکه سخت است تا ما در درون خود ساکت باشیم, و خیلی ساده در لحظه بایستیم و حضور داشته باشیم اما در این حالت است که می توانیم درخواست کمک کرده, منتظر دریافت جواب باشیم.

::

بیشتر اوقات کارکرد مجدد قدم,پس از اولین باری که قدم کار کرده ایم,برای رسیدن به وضوح و شفافیت است:تا بهتر بتوانیم صدای درون خود را که به ما می گوید,چه چیز برای ما مناسب و خوب است و چه چیزی با ارزش های ما هم خوانی ندارند را بشنویم.انجام هر بار این کار, باعث می شود تا مقدار بیشتری از وابستگی خود به توقعات و باورهای غلط نسبت به خودمان را رها کنیم.

::

ما یاد می گیریم قدرتی که از قدم یازده دریافت می کنیم,همیشه در دسترس است اگر که اراده نیروی برتر خود را اجرا کنیم و با خویشتن پذیری زندگی کنیم بزرگترین تغییرات در بهبودی, زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداریم.

::

پایبندی به تعهدات مان باعث بوجود آمدن احترام به نفس در ما می شود.هر قدر توانایی ما در حفظ تعهدات مان بیشتر می شود کمتر برای مان چالش های بزرگ پیش می آید.

::

به قول یکی از اعضاء فقط کارکرد قدم مهم نیست, بلکه مهم تر آن است که نحوه کارکرد قدم ها به گونه ای باشد که نحوه زندگی کردن ما را تعیین کند.

::

وقتی که یک رابطه آگاهانه با نیروی برتر خودمان برقرار کنیم,به این آگاهی می رسیم که نیروی برتر نمی خواهد که ما به نسخه ای خیالی و تصویری آرمانی از خود تبدیل شویم.

::

راهکار ساده حضور در لحظه بدون اینکه سعی به تظاهر کنیم,به بهترین وجه باعث می شود که از شر تحریف و دروغ,نقص های اخلاقی,بار سنگینی که به همیشه به همراه داشته ایم و حس آزاردهنده بی کفایتی و بی لیاقتی,رها شویم.

::

ما دقیقا خود واقعی مان را زمانی می شناسیم که خود را در راه خدمت به دیگران فراموش کنیم.

::
ما شالوده و پایه بهبودی خود را می سازیم. هر قدر که امنیت بیشتری پیدا می کنیم, به همان نسبت افق دیدمان گسترده تر می شود و به اهدافی می رسیم که فکرش را هم نمی کردیم.

::

وقتی به جایی می رسیم که هر چه می دانیم هم باز برایمان کافی نیست,به اعضاء با تجربه تر مراجعه می کنیم. احتمالا همان جواب ساده همیشگی را می گیریم, که: راه حل مشکل مان در قدم ها است.

::

این یک حقیقت ساده است که حفظ و نگه داشتن یک تمرین برای مدتی طولانی, به برنامه ما شکل و ساختاری می دهد که می توانیم به آن تکیه کنیم.

::

برای ما همیشه ممکن نیست تا چیزهایی را که بخاطرشان سپاسگزاریم را با مردم خارج از برنامه بهبودی در میان بگذاریم.این ممکن است مانعی بین ما و دنیای بیرون باشد.

::

برای بعضی از ما پاک شدن و پاک ماندن بزرگ ترین دست آورد است,برای بعضی دیگر زیباترین هدیه ای است که تا کنون دریافت کرده اند.

::

بعضی از ما بطور کامل در دنیا و گردونه بهبودی باقی می مانند, یعنی:تمام دوستان ما در بهبودی هستند و تمام زندگی ما با انجمن گره خورده است, نه بخاطر اینکه می ترسیم تا از برنامه خارج شویم بلکه بخاطر اینکه روابط غنی ما در NA ما را بطور کامل ارضاء می کند.

::

برای بعضی از ما, کفایت می کند تا با خلاصه شدن زندگی مان در NA راضی و خوشنود باشیم.برای بعضی دیگر,به وجود آوردن صمیمیت و دوستی که طی بهبودی با آن آشنا شده و به آن عشق می ورزیم.

::

برای اکثر ما, خویشتن پذیری به معنی ایجاد تعادل بین بهبودی مان و زندگی ای است که خارج از NA داریم.

::

زمانی که رابطه تنگاتنگی با انجمن نداریم,به راحتی احساس فراموش شدن به ما دست می دهد.

::

فروتنی یعنی دست یافتن به حس تناسبی که ریشه ای محکم در واقعیت دارد.

::

خود-مشغولی ریشه در ترس داردعمیق ترین ترس مشترک در اکثر ما این است که خودمان را کاملا از دست بدهیم
می ترسیم تا برای تغییر کردن,چیزهایی که درباره خود می دانیم را رها کنیم می ترسیم مراقبه کنیم, مبادا شخصیت منطقی مان از بین برودمی ترسیم از باورهایمان در رابطه با جایگاهمان در دنیا دست برداریم, مبادا جایگاه دیگری برای خود پیدا نکنیم.

::

رها کردن خودمان,ممکن اولین قدم در یافتن خود واقعی مان باشد.

::

یکی از اعضاء در مشارکت خود می گفت:"زمانی که می سپارم,اما رها نمی کنم مانند این است که سروته می شوم"

::

رها کردن به ما آزادی می دهد تا خود را به صورت طبیعی و تدریجی اصلاح کنیم.به جای اینکه سعی کنیم خود را در قالبی که فکر می کنیم خوب است بزور بگنجانیم.

::

اعتیاد بیماریی است که ایده ها و رفتارهای ما را تحریف و از شکل عادی خارج می کند.

::

زمانی که پذیرش را تمرین می کنیم,خود را از عکس العمل ها و واکنش هایمان دور می کنیم و این باعث توانایی ما می شود تا به مسائل بهتر از آنچه دید محدود ما اجازه می دهد, نگاه کنیم.

::

دعای آرامش ابزاری است که ما بارها در بهبودی از آن استفاده می کنیم, یعنی: بررسی چیزی که می توانیم تغییر دهیم و چیزی که نمی توانیم تغییر دهیم,می تواند تبدیل به نقطه قوت ما شود.

::
زمانی که بجای قدردانستن. نقاط مشترک,بیشتر به تفاوتها توجه داریم,در منطقه قرمز خطر هستیم که نشانگر ناراضی بودن از خودمان است.

::

وقتی بر روی شخصیت دیگران تمرکز کنیم,شروع یه غیبت کردن و جنگ و جدل می کنیم و باعث عدم اتحاد می شویم.
اگر بر روی شخصیت خودمان تمرکز کنیم, خیلی سریع گرفتار خود محوری و خود مشغولی می شویم اما وقتی بر روی زندگی طبق اراده نیروی برترمان و رساندن پیام تمرکز کنیم, هویت و شخصیت مان رشد می کند و می درخشد.

::

قدم ده فرصت بزرگی جهت پرداختن به این پیشرفت در اختیارمان می گذارد و رشدی که مشتاق آن هستیم را تقویت می کند تا شاخه های هرز را هرس کنیم قبل از اینکه از کنترل خارج شوند.

::

قدم ده فرصت بزرگی جهت پرداختن به این پیشرفت در اختیارمان می گذارد و رشدی که مشتاق آن هستیم را تقویت می کند تا شاخه های هرز را هرس کنیم قبل از اینکه از کنترل خارج شوند.

::

دوستان مان ما را به خودمان نشان می دهند و باعث می شوند متوجه تغییرات مان شویم.

::

تمرین اصل روحانی شفقت و مهربانی به ما کمک میکند تا از مقایسه خود با دیگران دست برداریم. و به جای آن به ارتباطات و نقاط مشترک مان بپردازیم.

::

سنت ها یمان می گویند که ما همه با هم برابریم.البته نه به این معنی که ما شبیه به هم هستیم,بلکه تفاوت هایمان با یکدیگر برجسته و قابل توجه و بعضی مواقع سر گرم کننده هستند.

::

مسائلی که در دنیای بیرون باعث جدایی ما از یکدیگرند در NA هیچ اهمیتی ندارند.بیماری اعتیاد تبعیض قائل نمی شود, پس ما هم نباید تبعیض قائل شویم.ما می دانیم که از لحاظ اصول این یک حقیقت است,اما در مقام اجرا انجام آن سخت است.

::

بعضی از تعصبات و تبعیضات آن چنان عمیق با تار و پود زندگی ما در آمیخته که حتی متوجه آنها نمی شویم.از طرف دیگر,
اگر در طول زندگی خود ظلم و تبعیض زیادی را تجربه کرده باشیم,ممکن است آنقدر نسبت به آن حساس باشیم که حتی در مواقع عادی هر چیزی را نشانه ای از وجود تبعیض و ظلم ببینیم.

::

اینکه احساس کنیم در جلسه"منحصربه فرد"هستیم,احساس خوشایندی نیست,اما این حس کم کم با احساسی بزرگ تر مانند وصل بودن جایگزین می شود یاد می گیریم تا خود را بپذیریم و دوست داشته باشیم حتی اگر شبیه افراد اطرافمان نباشیم.

::

ما در می یابیم چیزی که زمانی دلیلی بود برای انزوای ما,تبدیل شده به دلیلی مضاعف بر اهمیت حضور ما در انجمن.
یعنی: هر یک از ما بطور منحصر به فردی واجد شرایط رساندن پیام به معتادی هستیم که با ما هم ذات-پنداری می کند و خود را در وجود ما می بیند.

::

زمانی که ارتباط ما بر اساس یک بیماری مشترک و بهبودی مشترک باشد, تفاوت هایمان به جای اینکه محدود کننده باشند, به نقطه قوت ما تبدیل می شوند.

::

زمانی که تجربه خود را صادقانه به مشارکت می گذاریم, برای دیگران این فرصت را به وجود می آوریم تا با ما ارتباط برقرار کنند و علیرغم هر گونه تفاوت ظاهری به ما وصل می شوند.

::

وقتی که به دیگران کمک می کنیم تا پاک شوند از درون تغییر می کنیم.زمانیکه می بینیم نور امید در چشمانشان می درخشد, معجزه و هدیه برنامه را کشف می کنیم. یاد می گیریم که از خود-مشغولی دست برداریم.

::

برای اکثر ما هزینه رشد کردن این است که احساسات متفاوت و فراوانی را بطور هم زمان تجربه کنیم و ندانیم که چگونه با آنها زندگی کنیم.اغلب بعد از این رویداد, می بینیم که افکار منفی ما آبشارگون سرازیر شده اند.شاید به این علت که اجازه داده ایم رنجشی در وجودمان آنقدر بماند تا افکارمان را مسموم کند.

::

اعتیاد و بهبودی هر دو پیش رونده هستند.به ندرت امکان دارد که ما ساکن و بی حرکت باشیم ما تقریبا همیشه یا بهتر می شویم و یا بیمارتر ما خود را به واسطه انتخاب های مان,تعریف می کنیم.

::

سنت هفت به ما می گوید که علیرغم انگیزه و نیت ما,هر چیزی هزینه و ارزش خود را دارد.

::

قدم چهارم به ما در مورد گیر کردن در "لذت بیمارگونه احساسات و عواطف غمناک"هشدار داده است.ما قرار است ببینیم که می خواهیم چه کسی باشیم,نه اینکه چه کسی بوده ایم. NA به ما کمک می کند تا با پیامدها و منافع این تغییر و تحول زندگی کنیم.

::

ما فکر می کنیم که عمیق ترین نیازهای ما هرگز برطرف نخواهند شد.اما باید بدانیم که با فراینده جبران خسارت و درک این موضوع که می توانیم ببخشیم و بخشیده شویم و همینطور پذیرش مسؤلیت اعمال مان و انتخاب های بهتر,این نیازها نیز برطرف خواهند شد.

::

ما از ابزاری که در دسترس همگی مان است,استفاده می کنیم.اگر جاده خاکی بریم,همگی به یک جای مشابه می رسیم.اگر ما با بکارگیری اصول روحانی به پیش رویم,هر یک از ما در زندگی خود به مکان و عاقبتی متفاوت می رسیم,
اما اگر لغزش کنیم به مخمصه مشابه ای گرفتار خواهیم شد.مهم نیست مقصد نهایی کجا باشد,مهم این است که از کجا آمده ایم و چگونه به جلو حرکت می کنیم.

::

بهبودی چیزی است که می توانیم به آن اعتماد کنیم و باور داشته باشیم.هر وقت که آماده باشیم, شروع جدید نیز امکان پذیر است.

::
همان گونه که تراش یک الماس از سنگ اصلی آن جدا نیست,مفاهیم روحانی برنامه ما نیز از یکدیگر جدا نیستند؛ و چشم اندازی است از کل برنامه.همه برنامه روحانی است.

::

اصول روحانی زبانی را به ما می آموزد که از آن طریق می توانیم ارزش ها را برای خود تعریف کنیم و یاد بگیریم که چگونه طبق آن زندگی کنیم.

::

با تمرین اصول روحانی به این نتیجه می رسیم که این کار ما را "اصلا روحانی نمی کند"بلکه باعث بیداری ما می شود,تا ذات و طبیعت خود را بشناسیم.دست یافتن به روحانیت به معنی شناخت حالت و شرایط طبیعی خود است.

::
ما تنها افرادی نیستیم که بیداری روحانی را تجربه می کنند,اما نوع خاصی از روحانیت وجود دارد که ما در نتیجه کارکرد قدمها تجربه می کنیم:ما بیداری روحانی خاص خود را پیدا می کنیم.

::

بعضی از اعضاء باور دارند مهم ترین بیداری زمانی رخ می دهد که ما وارد معتادان گمنام می شویم.

::

یکی از اعضاء می گوید"مه یواش یواش از جلوی چشمانم کنار رفت تا بتوانم تشخیص دهم که چقدر این مه غلیظ است.هر قدر که مه بیشتر کنار می رود,من قسمت بیشتری از افق را می بینم,و تازه حس می کنم که افق چقدر وسیع است و من هنوز نمی توانم قسمت اعظم آن را ببینم.با کمی شانس من در طول زندگی ام, بیدارتر و بیدارتر می شوم"

::

بعضی از ما بیداری روحانی را توسط احساسی قوی از نیروی برتر تجربه کرده ایم.بعضی دیگر علیرغم اینکه نیروی برتر را حس کرده باشند یا نه,به آهستگی و نرمی,آگاهی روحانی شان احیاء گردیده است.

::

زندگی بر طبق اصول ما را به فروتنی رهنمون می سازد و باعث آگاهی بیشتر ما از جایگاه مان در دنیا می شود تا توانایی زندگی توأم با آسایش را در این جایگاه داشته باشیم.

::

اغلب در جلسات می شنویم که:مهمترین چیزی که باید در مورد نیروی برتر درک کنیم این است که,شما نیروی برتر خود نیستید"

::

ما ممکن است آن قدر باهوش باشیم که بتوانیم خود را به عنوان یک انسان برتر جا بزنیم,اما بیماری خود-محورانه ما هنوز هم ما را مسؤل می داند تا بسیاری از کارهایی که خارج از کنترل ما هستند را انجام دهیم.

::

وقتی که توازن و هماهنگی با دنیا را در زندگی تمرین کنیم,درایت بیشتری در انتخاب مبارزات زندگی نیز پیدا می کنیم.
یاد می گیریم که چه مواقعی با استفاده از انرژی خود باعث تغییر شویم و چه مواقعی لازم است تا رها کنیم وارد ستیز و تضاد نشدن خیلی راحت تر است تا ترک آن.

::

اکثر ما معتادان مانند بچه هایی هستیم که از لحاظ جسمی زیادی رشد کرده ایم.هنوز بدون در نظر گرفتن مسائل, همه چیز را مطابق میل خود می خواهیم.اغلب این حالت باعث می شود تا علیرغم سن و سال خود,در جلسات بلوغ روحانی دردناکی را تجربه کنیم.

::

زمانی به بلوغ روحانی می رسیم که برای روبرو شدن با واقعیات به جای استفاده از نقص های خود از اصول روحانی استفاده کنیم.اکثر نقص های فلج کننده ما اگر ترس خود-محورانه را رها کنیم,تبدیل به نقطه قوت ما می شوند.

::

تلاش لازم است تا تغییر رخ دهد زندگی ما زمانی تغییر می کند که وارد عمل شویم.

::

بعضی از ما طریق زندگی خود را تمرین اصول روحانی می نامند.بعضی دیگر از ما می گویند در حال تمرین اصول روحانی هستند و اینکه هر قدر بیشتر تمرین کنند در این امر بهتر می شوند.به هر حال مسئله مهم,اقدام و عمل است.

::

اقدام اول ما تسلیم است که هر روز تکرار می کنیم.همیشه جا برای رها کردن بیشتر وجود دارد.درک این مطلب که همیشه می توانیم انتخاب کنیم که تسلیم شویم,باعث رهایی بیشتر ما می شود.

::

در بهبودی ما یاد می گیریم که در برابر فرآیند بهبودی, برنامه و در نهایت نیروی برتر از خود تسلیم شویم. وقتی دست از جنگ بر می داریم,خود را بطور کامل به مراقبت نیرویی برتر از خودمان می سپاریم.نتیجه طبیعی این اقدام این است که نسبت به خدمت به نیروی برتر به هر گونه که او را درک می کنیم,تعهد پیدا می کنیم.

::

تسلیم به معنی داشتن روشن بینی لازم جهت دیدن مسائل به طریقی جدید و همین طور تمایل به زندگی از طریقی متفاوت است.

::

ما آزادیم تا افکارمان,چشم اند از مان و زندگی مان را تغییر دهیم.آزادی به این معنی است که دیگر در غفلت و قصور زندگی نمی کنیم.و بیشتر و بیشتر در می یابیم که تسلیم شدن تا چه حد نیاز به شهامت دارد.

::

وقتی که به صدای خود در حالیکه داریم یک پیام قوی می رسانیم,گوش می دهیم به این درک می رسیم که همان قدر که به شخص پیام گیرنده کمک می شود به خود ما نیز کمک می شود.

::
زمانی که با آگاهی روحانی زندگی می کنیم,به هماهنگی با خود,دیگران و خداوندی که خود درک می کنیم, دست می یابیم.

::

یک دستورالعمل خاص برای روحانیت وجود ندارد هر یک از ما طریق خاص خود را برای زندگی تؤام با روحانیت خواهیم یافت که این به ما اجازه خواهد داد تا در انتخاب روش زندگی خود آزاد باشیم البته این آزادی همراه با مسؤلیت است.

::

نمی توان وانمود کرد در برنامه NA و زندگی به روال NA, روحانیت نقش محوری ندارد.البته برای همه با هر اعتقادی جا هست,حتی برای کسانی که به هیچ چیز اعتقاد ندارند.ما حق داریم بدون هیچ شرط و شروطی روحانیت خاص خود را در NA داشته باشیم.

::

هر تعریف خاصی از اصول روحانی برای ما بسیار محدود کننده خواهد بود سنتها به ما یادآور می شوند که NA یک طریق خاص روحانیت را تائید نمی کند.

::

یافتن روحانیتی که برای ما کارایی داشته باشد,یکی از مهمترین چالش هایی است که در بهبودی با آن روبرو می شویم.

::

ما یاد می گیریم زمانی که داریم پیام می رسانیم حد و مرز بین تجربه شخصی خود از روحانیت و پیام NA را شفاف کنیم.
دست یافتن به تعادل بین تحمل عقاید یکدیگر و در عین حال بوجود نیاوردن تصور اینکه مذهب خاصی را تائید می کنیم,
کاریست بس دشوار.

::

ما از کلمات متفاوتی جهت تشریح نیروی برتر خود استفاده می کنیم.ما سعی می کنیم تا عمیق ترین تجربه روحانی خود را به گونه ای مشارکت کنیم که امکان استفاده همه حاضران در جلسه از آن وجود داشته باشد.

::

ما با راهنمای خود,در حین کارکرد قدم و با دوستان مورد اعتماد خود مشارکت و در مورد خود اکتشاف می کنیم. ممکن است برای دست یافتن به روحانیت هرگز حتی نیاز به چیزی جزء NA نداشته باشیم.

::

یکی از زیباترین موارد برنامه ما این است که علیرغم باورهای مختلف برای همه کار می کند.

::

ما نباید استفاده از سنتها را فقط به زمانی که مشکلی را برای ما حل می کنند محدود کنیم.

::

یکی از اعضاء مشارکت می کرد که"هر قدر که بیشتر یاد می گیرم چگونه روحانیت خود را به زبان مخصوص NA مشارکت کنم,رابطه اعتقاداتمان با NA برایم آشکارتر می شود"

::

زمانی که راهی برای به مشارکت گذاشتن اعتقاد و بصیرت نویافته خود به زبان مشترک بهبودی پیدا می کنیم توانایی ما در رساندن پیام NA قوی تر می شود.

::

هر قدر تک تک ما درک و فهم در حال افزایش خود را در اختیار انجمن بگذاریم,باعث خواهیم شد تا انجمن مان بیشتر توسعه یابد و بلوغ برسد.

::

بعضی از روحانی ترین افرادی که می شناسیم, خیلی کم درباره روحانیت حرف می زنند سکوت آنها بسیار قوی تر از کلمات است.

::

ما بارها و بارها می گوییم که این یک برنامه روحانی است نه مذهبی, اما این به معنی آن نیست که این برنامه برای افراد مذهبی کار نمی کند.

::

مسئله مهم این است که ما بپذیریم این برنامه ذاتا روحانی است و این که خیلی چیزهایی که در اینجا به آن بستگی داریم بصورت رمز و راز است و بعضی از آنها منطقی به نظر نمی رسند.

::

اگر بپذیریم که همیشه امکان دارد مسئله ای فرای درک و فهم ما باشد,به این معنی است که همیشه جا برای چیزی بزرگ تر از خودمان وجود دارد تا بر روی ما و از طریق ما کار کند

::

اما کلید معمای رشد روحانی این است که "رشد" به معنی تغییر است و رشد روحانی باعث تغییر ما می شود.

::

رشد روحانی ممکن است بعضی مواقع تبدیل به یک منازعه و مبارزه شود,این منازعه اغلب باعث می شود تا به روحانیتی دست پیدا کنیم که برایمان کار می کند.هر قدر که روح ما بیدارتر شود,ایمان ما رشد بیشتری می کند.زمانی که بطور واقعی باورهایمان را تجربه می کنیم,این باورها حیاتی تر می شوند.

::

تجربه ما هر چه که باشد,برای حفظ بهبودی مان مهم است به درکی برسیم که برای مان کاربرد داشته باشد.

::

هر بار که فرصتی برای رشد روحانی پیدا می کنیم امید تازه ای را تجربه می نمائیم.

::
در جستجوی خــداونــد بدانگونه که او را درک می کنیم،بودن یک تجربه شخصی است، اما لازم است بدانیم که در این جستجو تنها نیستیم. البته قسمتی از آن بسیار شخصی و خصوصی است،این شرایط بطور شگفت آوری غیر قابل بیان و توصیف ناپذیر است.

::

مواقعی وجود دارد که ما باید به تنهایی در حضور نیروی بـرتـر خود باشیم و با او قدم بزنیم.

::

سنت ها می گویند اتـــحـــاد ما در رأس قرار دارد.این اصول روحانی با یکدیگر در تضاد نیستند، اما ممکن است به تفـکر و دعای بیشتر نیاز باشد تا بتوان آنها را با یکدیگر تطابق داد.

::

در قدم یـازدهـم ما خواسـتار قدرت اجرای اراده خداونـد برای خود می شویم.در آن حال و هوا است که از او جویای لـغـات و کـلامی می شویم، که نیاز داریم تا تجربه خود را بدون اینکه باعث جدایی و عدم اتـــحـــاد شویم، به مشارکت بگذاریم.

::

وقتی یاد بگیریم تا درباره احساسات و تجربه خود بدون نام بردی از کــــسی یا چیـزی مشارکت کنیم به آزادی که گـمنـامـی در بر دارد پی می بریم.

::

توصیف تجربه روحانی و بیان آن با لغات،کار مشکلی است.زیرا برای بیان چیزهای نادیده و تجارب روحانی،کلمات عادی قاصرند.

::

هر یک از ما راهی برای تسلیم شدن پیدا می کنیم،اما این به معنی آن نیست که همگی ما سریعا به خداوند ایمام می آوریم، بعضی افراد کم ایمان سالیان زیادی پاک بوده اند.برای بعضی از ما باور این موضوع که NA می تواند با فقر ایمان ما تطبیق پیدا کند،خود یک خیز به سمت ایمان است.

::

علیرغم باورهایمان، ما در انجمن پذیرفته می شویم. NA هیچ عقیده ای درباره اینکه اعضاء ‌ما چگونه روحانیت خود را تعریف می کنند یا آن را تمرین می کنند، ندارد.چالش شخصی ما پیدا کردن تعریفی است که برای خود ما منطقی باشد.

::

اصول نهفته در قدمهـا و سنت ها ما را بسوی رهایـی از اعتیاد فعال، خـودمحـوری و تـرس رهنمون می سازد.

::

وقتی که ما به کسی که در حال دست و پا زدن است کمک می کنیم از خودمشغـولـی رها می شویم.

::

عبارت " به آن گونه که او را درک می کنیم " برای بعضی از ما می تواند سد راه باشد.ما نباید حتما نیروی برتر را درک کنیم یا بپذیریم تا زندگی روحانے داشته باشیم. هیچ کس نمی تواند ما را قـضاوت کند یا به ما بگوید بـاورهـایمان درست  یا غلط است.

::

مسئله مهم این است که ما تمایل داریم تا تجارب دیگران را با روشن بینی بپذیریم و تجربه خود را به مشارکت بگذاریم
بـدون سعی در ترغیب دیگران برای قبول تجربه مان بعنوان واقعیت و حقیقت.

::

روشن بین بودن درباره باورهای خود و دیگران ، ما را از شر دام های که در افکار خود ساخته ایم رها می سازدوقتی که کار درست را با دلیل درست انجام می دهیم می بینیم که روحــــانــــیت ما در زندگی مان تأثیر مثـــــبت دارد.این چیزی است که در کتاب پایه از آن بعنوان" نـیت خیر" یاد شده است.

::

زمانی که در میان تــفاوتـها، تـوجیه ها و قـید و بـندها گرفتار می شویم، بـسادگی فراموش می کنیم که اصلا چرا در NA به دنبال روحانـیت هستیم.کتاب پـایـه خیلی ساده به ما یادآوری می کند که: " از طریق اصول روحانے، درد و رنج زندگی را تخفیف می دهیم"

::

تمرین اصول روحانے از شدت درد و رنج ما می کاهد.هر قدر این اصول را بیشتر تمرین می کنیم بیشتر درک می کنیم که این اصول کلید رهایی هستند.زندگی مان راحت تر می شود وقتی در تمام امور زندگی " پـاک " می شویم.

::

شرایط روحانے ما همیشه در حال تغییر است.خیلی اوقات فکر می کنیم که " غیر روحانے " هستیم، زیرا رابطه آگاهانه ما قطع و وصل می شود یا زیرا هنوزافـکار نامهربانانه داریمیا هنوز کارهایی انجام می دهیم که بعدا آرزو می کنیم، انجام نداده بودیم،حتی پس از سالها پــــاکــــی وقتی که کم می آوریم به این معنی نیست که روحانی نیستیم.

::

زمانی که صداقت درستکاری و امانتداری را تمرین می کنیم.دیگر نیاز نیست تا حواس مان به داستانهای خود ساخته مانباشد یا رد پای خودمان را از بین ببریم.ما می توانیم عـــــاشــــــق زندگی جدید خود باشیم اززنده بودن لذت ببریم و با هیجان واقعی و خالص با دنیا روبرو شویم.

::

روحانیت داشتن رابطه با واقعیت است. هر قدر که زندگی روحانے خود را توسعه دهیم، می بینیم که واقعیت کمتر ترسناک و جدی است یاد می گیریم تا با آزادی زندگی کنیم.در می یابیم که تـغییر در دیدگاه کاملا درک ما از شرایط را ارتـقـاء می دهد.

::

زمـانـے که زندگی ما بر اساس روحـانـیت باشد دیدگاه ها و عکس العمل هایمان بر اساس رابـطه ای در حال رشد با نیرویی بزرگـتر از خودمان خواهد بودفـروتـنی جایگزین خودمشغولی می شوددرک می کنیم که در تمام صحنه های زندگی نقش اول با ما نیست اما تلاشهای حمایـت گرانه ما می تواند بر زندگی اطرافیان ما نقش بـسزایی داشته باشد.

::

هر قـدر که بیشتر روحانیت ما افزایش یابد، بیشتر بخـــاطر زندگی مان و افراد حاضر در آن سپاسگـزار خواهیم بود.
هر قـدر بیشتر در دنیای اطرافمان به خـوبــی ها توجه کنیم، بیشتر سپاسگـزار نـیرویی می شویم که ما را به این آگاهی رسانده است زمانی که جسم فکرو روح ما با یکدیگر در هارمونی باشند، تـغــییر در زندگی ما بخوبی مشهود است

و ما قادر خواهیم بود در تـعادل زندگی کنیم.

::
هر قدر که رفتار و عملـکرد ما با باورهایمان سازگارتر و مطابق تر شود، درک بهتری از خود واقعی مان پیدا می کنیم.
اگر چه بـیماریی داریم که لازمه آن مراقبت از افکارمان است، اما می توانیم هم خوبیها و بدیهای خود را ببینیم.

::

وقـتی که ترازنامه می گیریم و توجه کردن به اعمال و انـگیزه هایمان را تمرین می کنیم ممکن است که این احساس به ما دست دهد که نقص های ما شخصیت مان را تعریف می کنند.

::

اما حتی اگر چیزهای دردناکی درباره خود بیدا کنیم، می دانیم که کل حقیقت در مورد خود واقعی ما نیستند.

::
ما درک می کنیم که روح از ما جدا نیست بلکه جزئی از ماست.ما نسبت به ذات چیزهایی که برایمان خوب است آگاهی پیدا می کنیم.شخصیت درهم شکسته ما تبدیل به شخصیتی یکپارچه و کامل می شود.

::
درستی و امانتـــداری به ارمغان آورنده یکپارچگی کامل است.یعنی:اعمال ما،افکار ما،احساسـات ما،ایـده های ماو ارزش هایمان همگی با همـدیگر هم خوانی داشته باشند.

::

ما بـیشتر و بیشتر قادر خواهیم بود که رفتار و امکارمان را با ارزش ها و باورهایـــمان مطابق و سازگارسازیم تا بااحساسـات و عکس العمل هایمان.

::

اگر بگذاریم تا روحانیت ساده باشد، آنگــاه اجازه داده ایم تا جهانی شود به هر حال هر یک از مـــا دارای روح هستیم؛
یعنی: نوری که از درون به ما حیـات می بخشد،و مـا را آن چیزی که هستیم می سازد.

::
روح من تنها چــیزی بود که در من زنده بود و جسم مرا مانند یک حیوان خانـگی نافرمان به هر سو می کشید در آن زمانها فکر می کردم که روحم مـرده است.اما اینگونه نبود، بلکه ارتباط ما با هم قطع شده بود

::
یکی از اعضاء می گفت:تازه واردان گـــــاهی سئوال می کنند کــه بیـداری روحانے برای ایشان چه زمانی اتفاق خواهد افتاد، اما پرسیدن همین سئوال نشانگر آن است که این اتفاق از قبل افتاده است.

::
مـمکن است ما قادر نباشیم دست بر روی یک لحظـه خاص بعنوان شروع بـیـداری روحانے مان بگذاریم، اما می دانیم که در حال حاضر بـیدار هستیم.

::
با کنار رفتن آشفتگی و بر هم ریختگی که حقیقــت را از ما پنهان می کند، می بینیم که روح ما درخشان تر و درخشان تر می شود.زیبایی خاصے را می توان در چشمان یک نفر دیگر دیدشاید یک تازه وارد که هنوز بر روی ابرهای صورتـی است یا یک عضو قدیمے که بنظر می رسد انـــرژے و درخشندگے او فضای اتاق را پر می کند.

::
یـاد می گیریم که جهت پی بردن با اراده خداوند اغلب فقط لازم است در جلسه حاضر شــــویم.زمانے که با تـــمایـــل و روشـن بیـنی در صحنه زندگی حاضر شویــــم، شرایط و چیـــزهای مناسب نیز بــــدون اینکه نیاز باشد بدنبالشان بـگردیم، سر راه ما قرار می گیرند.

::
همانطور که یک راهنما می گفت:صبح که از خواب بیدار می شوید، بلند شوید و اجازه دهید که پایتان با زمین آشنا شود، دوش بگیرید بر سر قرارتان حاضر شوید و تـعهـدات خود را محترم بشمارید.اگر به مـانع برخوردید، بچرخید و یک راه جدید پیدا کنید

::
ما یاد می گیریم که به وجدان خود گوش دهیم - یعنی به آن ندای درونے آرام و ریزی که به ما می گوید که در مسیر درست قرار داریم یا خیر ـ راه جدیدے که برای ما باز مے شود اصولا از جایی است که انتظارش را نداریم.

::
اقدام و عمل خلاقانه فقط از سر راه خدا کنار رفتن نیست از زمانے که شروع به زندگی واقعی می کنیم، در مورد اینکه زندگی خود را به چه مسیری و چگونـــه رهنمون سازیم، حق انتخابهای بےشماری داریم این کار با حضور فعالانه در زندگی شروع مےشود.

::
یـکے از اعضاء مشارکت می کرد که:من هـــر لحظه از نیروی برتر خود دعوت بعمل می آورم و از او درخواست کمک می کنم تا در مسائل روزمره به من کمک کند تا بتوانم به تک تک این مسائل عشق بورزم.باور من این است که اراده خداوند برای من، زندگے تؤام با سپاسگزاری است، حتی برای چیزهای کوچک

::
توانایی در پذیرش  زندگے طبق شرایط آن، جزیے ضروری و لاینفک از بـیـداری روحانے  است ما یا باید آنرا بپذیریم،یا ناراحت و تیره بخت بمانیم.

::
زندگے روحانے  یعنی اینکه بدانیم همیشه جا برای رشد هست.

::
یـکے از اعضاء مشارکت می کرد که:به نظر من روحانیـــــت، یک مکاشفه لحظه ای نیست بلکه درکی آرام از این است که من دیگر کارهای منفی گذشته را انجام نمی دهم،من احساس میکنم با دنیای خود هم تراز و هم آهنگ هستم

::

رابـطه ما با نیـروی برتری که خود درک می کنیم خیلی مهم تر از آن است که فکر کنیم فقط در دوران خـوبی و خوشی باید پیـشرفت کند و رونق داشته باشد.زندگی چـــیـــزهایی به ما می دهد و چیـزهایی را از ما می گــــیرد،و هیچ خـصومت شخصی ای در کار نیست.

::
پـیـدا کردن شناخت از بـیـداری روحانے مان شامل این می شود که با زنـدگی دقیقا به همان شکلی که در بـــرابـــر ما قرار می گیرد، کنار بیاییم،

::
اما بهـبودی داستان شاه پـریان نیست.زمانے که چیزی یا کسی را از دست می دهیم،زمانے که خبری به ما می رسد که اصلا نمی خواستیم بشنویمنبایـد فکر کنیم که روحانیت برای ما کار نمی کنددر واقع اینگونه شرایـط است که ما می توانیم روحانیت را با تمام قدرتـش مشاهده کرد.

بهانه و دستاویز

همگی ما درطول پاکی خود،شکست وسختی راتجربه خواهیم کردواگرتمایل نداشته باشیم تا انرا بعنوان جزئی ازفرایند بهبودی بپذیریم اشتیاق ما به موفقیت  از درون تبدیل به بهانه ودستاویزخواهد شد.!!!

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"24"

سنت ها به ما می آموزند که در NAاعضاءدرجه یک و دو نداریم واینکه تازه واردان نیز می توانند زندگی یک عضو قدیمی را نجات دهند و بالعکس زمانی که این واقعیت را در نظر داشته باشیم خیلی از محدودیت هایی که برای خودمان به وجود آورده ایم از بین خواهد رفت

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"25"

زمانیکه ما در دام خود-مشغولی گرفتاریم، ممکن است اصلاً متوجه نباشیم که چه خسارتی به اطرافیان و حتی بخودمان میزنیم.به همان شکل هم وقتی دست یاری بسوی کسی دراز میکنیم، ممکن است از تاثیر مثبتی که بر روح خودمان و دنیای دور و بر میگذاریم، آگاه نباشیم.

دکتر باب

به چهاردلیل برای تازه وارد وقت میگذارم وبه اوکمک میکنم:احساس وظیفه میکنم،برایم کارلذت بخشی است،باانجام دادن آن بدهی خودرابه کسی که وقت خودراصرف رساندن این پیغام به من کرد میپردازم،هربارکه آن راانجام میدهم قدری بیشترخودرادربرابرلغزش بیمه میکنم

بیل ویلسون

معتادکودکی است که خودرابالغ وحق به جانب میداندغافل ازاینکه اودیوانه ایست مخرب که بااحساسات بیمارگونه اش مرتبا وعده اینده ای درخشان ومملو ازثروت وافتخاربه خودمیدهداوبااین توهمات به مصرف وخودمحوریش ادامه میدهدتامراحل سه گانه زندان تیمارستان و مرگ راطی نمایدماقبرستانی راسراغ داریم که مملو ازاین بیماران است انهاحرف ماراگوش نکردند. 

کسانی که به طور مرتب در جلسات ...

هرکس که ساختن زندان انفرادی به کله اش زده آدم جالبی بوده ..!و خوب می دانسته چطور با آدم ها بازی کند .. یعنی درست تر آن است که بگویم می دانسته آدم بزرگترین دشمن خودش است ، لازم نیست او را بزنند یا زیر شکنجه لَت وپارش کنند بهترین راه این است که خودش را با خودش تنها بگذارند ..!تا خودش دخل خودش را بیاورد ..!!

بدون غرور و شرمساری

پاهایتان را هنگام راه رفتن تصور کنید... پای جلویی غروری ندارد، پای پشتی شرمنده نیست چون هر دو می دانند موقعیت شان تغییر خواهد کرد...زندگی همیشه در حال تغییر است بدون غرور و شرمساری زندگی کنیم

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"31"

ما باید بدانیم که" هر چیزی " که نسبت به بهبودی در اولویت قرار گیرد " از دست خواهد رفت "

تداوم بهبودی

بهترین موهبتی که مرا به تداوم بهبودی ام مطمئن می سازد رضایتمندی است." رضایتمندی به هر شکل و از طریق هر راه کاری که از حضور در جلسات بکار ببرم ، نشانی از موفقیت من است

حق انتخاب

گاهی در دوران بهبودی افکار معتادگونه ما با هزاران بهانه و دلیل تلاش خواهند کرد تا ما را متقاعد کنند که تنها راه کنار آمدن با زندگی و مشکلات آن مصرف مواد مخدر است. اما به یاد داشته باشید که امروز ما حق انتخاب داریم و می توانیم در برابر فریب کاری افکار معتادگونه مقاومت کنیم و اجازه ندهیم که بار دیگر قربانی آن ها شویم.

زخم

در جنگ اعتیاد مجروحین بهتر میتوانند خدمت کنند ، چون میدانند که جای زخمها کجاست ...

خستگی امروزم

خستگی امروزم را از بیهوده رفتنهای دیروز میدانم.امروز میخواهم بهتر حرکت کنم تا فردا دیگر خسته نباشم...

اتکاء به خدا

صداى «اعتیاد» مدام در گوش من زمزمه میکند.چون براى بقایش نیاز به حمایت وحماقت من دارد. صدایش را نشنیده میگیرم وبخداوند اتکاء می کنم

کارل گوستاو یونگ


"وارد شدن به مریخ، ساده‌تر از وارد شدن به درون خود است فکر کردن کار مشکلی است. برای همین بیشتر مردم قضاوت می‌کنند من دچار این حماقت رایج نمی شوم که هر چیزی را که نتوانم توضیح دهم کاذب بدانم تمام چیزهایی که در دیگران مشاهده می‌کنیم و از آنها بدمان می‌آید، می‌تواند موجب شناخت بهتر از خودمان شود"

 

انتهایش میرسد پیش خدا

وقتی دائم میگی گرفتارم،هیچ وقت آزاد نمیشی.وقتی دائم میگی وقت ندارم،هیچوقت زمان پیدا نمی کنی.وقتی دائم میگی فردا انجامش میدم،اون فردای تو هیچ وقت پیش نمیادهیچوقت برای تغییر دیر نیست.وقتی تو خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند.وقتی ناراحتی جواب نده.وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر.دوباره فکر کن..، عاقلانه رفتار کن.زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست،امتحان ریشه هاست.!ریشه هم هرگز اسیر باد نیست.زندگی چون پیچک است،انتهایش میرسد پیش خدا

یک جمله زیبا از نلسون ماندلا

نقص یا کمبود زیبایی در چهره یک فرد را اخلاق خوب تکمیل میکند...اما کمبود یا نبود اخلاق را، هیج چهره ی زیبایی نمی تواند تکمیل کند...پایه و بنای شخصیت انسان ها بر کردارشان میباشد، و زیباترین شخصیت ها متعلق به خوش اخلاق ترین انسان هاست...

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"28"

حتی پس از سالها پاکی ؛جداسازی وتطبیق آنچه در دل و سر ما می گذرد بطور اتوماتیک اتفاق نمی افتد؛ما به یک جفت چشم دیگر نیاز داریم؛ما به کسی احتیاج داریم تا با مهربانی کاملا حواسش به ما باشد و به حرف های مان گوش فرا دهد.یک راهنمای خوب؛ابزاری است برای فراهم آوردن فرصت تغییر در نوع ایجاد ارتباط ما با دیگران. رابطه با راهنما می تواند پایه و اساس تمام روابط ما در بهبودی باشد.

عمل و دعا

آرزو کردن در بهبودی موثر نیست،اگر آرزوها اعتیاد را درمان می کرد،همه ما از مدتها پیش خوب شده بودیم!آنچه در دوران بهبودی به ما آرامش می دهد"عمل و دعاست"

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"27"

ما شخصیت های متفاوتی به خود میگیریم تا در نهایت به خویشتن پذیری میرسیم. اگر ما با بکارگیری اصول روحانی به پیش برویم هر یک از ما در زندگی خود به مکان و عاقبتی متفاوت میرسیم. اما اگر جاده خاکی برویم همگی به یک جای مشابه میرسیم

حقایق

عده ای میگویند دروغ عامل بسیاری از جدایی هاست اما نه این حقایق هستند که انسان ها را از هم دور میکنند وگرنه ما دروغ میگوییم که نزدیک باقی بمانیم! شاید دردناک باشد اما ما به نوعی محکوم به دروغ گفتن هستیم! درست به همان اندازه که محکوم به زندگی کردن! چارلز بوکفسکی

پیام بهبودی"1"

اگر دانسته می‌خواهید کمتر از آنچه هستید باشید، پس بدانید که باقی زندگی‌تان را در اندوه ژرفی به سر خواهید برد و استعدادها و توانمندی‌های خود را نادیده خواهید گرفت

آزادورها

همه چیز تغییر می یابد و هیچ چیز حتی برای یک لحظه ثابت نمی ماند. اگر تو از این نکته آگاه شوی، میل و اشتیاق تا ابد ثابت نگاه داشتن امور در تو فروکش می کند و آنگاه آزاد و رها می شوی.

بیل ویلسون

گاهی آموخته هایم را توجیهی میکنم برای رنجاندن دیگران، ازخود برای خود بتی میسازم و غافل ازآنم که تا همین دیروز تندیس آشفتگی بودم!  

جان ماکسول میگوید "

به خاطر بسپار " ... زندگی بدون چالش ؛ مزرعه بدون حاصل است. تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد؛ مرغ است.زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود؛ با "تحول" آغاز میشود. لازم نیست "بزرگ " باشی تا "شروع کنی"، شروع کن تا بزرگ شوی ...باد با چراغ خاموش کاری ندارد اگر در سختی هستی بدان که روشنی.

بیل ویلسون

در دورانِ پاکے چندین بارخواب مصرف مے دیدم ولے دردورانِ مصرف حتے یک بارهم خوابِ پاک شدن نمےدیدیم و این سندِ مرموزِ بودن بیمارےِ ما است.

چارلی چاپلین

آدم هایی که روح بزرگی دارند، عقده های کمتری دارند،شعور بیشتری دارند و قلب مهربانتری.برای همین نباید از آنهاترسید،
آدمهای کوچک و حقیر با عقده های بزرگ ترسناکترند...چون از صدمه زدن به دیگران هراسی ندارند!!

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"32"

با هم دیگر ما به آزادی می رسیم.ما به یک دیگر نیاز داریم تا به هدف مان برسیم،یکی از زیباترین چیزها در انجمن،این است که ما از یکدیگر در دست یافتن به رویاهایمان حمایت می کنیم. به مشارکت گذاشتن امیدها و موفقیت هایمان همان قدر در پیام رسانی اهمیت دارند که به مشارکت گذاشتن ترس ها و مشکلات مان.ما پیام از امید داریم که باید آن را برسانیم.این کار یک نعمت و یک الزام است.ما ممکن است با رویاهای یکدیگر ارتباط برقرار نکینم،اما می توانیم با امید،انرژی و هیجان کوشش مان در دست یابی به رویاهایمان ارتباط برقرار کنیم.ما از یکدیگر الهام می گیریم.

پاک زیستـن

یکی از اعضا میگفت در ده سال پاکی به بن بست رسیدم و مسله ای که باعث برگشت من شد یک گروه از تازه واردان بود که شورو شوق شان باعث بیداری من گردید. همان شورو شوقی که در اوایل باعث پااک ماندنم میشد ماتغییردیگران را خیلی سریع تر از تغییر خودمان تشخیص میدهیم.

ﺑﯿﻞ ﻭﯾﻠﺴﻮﻥ

مهمترین چیزی که باید در مورد نیروی برتر درک کنیم این است که ، شما نیروی برتر خود نیستید ارزش دارد ما هر هزینه ایی را بپردازیم تا به این درک برسیم! !!!

 

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"30"

در دوران بهبودی، برخی از ما با باورهایی که در رابطه با متکی بخود بودن داریم، درگیر خواهیم شد؛ زیرا پذیرفتنِ کمکی که شدیداً هم به آن نیازمندیم، برای مان سخت است!!
فروتنی ای که بر اثر کارکرد قدمها بدست آورده ایم، به ما کمک میکند تا هنگام نیاز درخواست کمک کنیم... و آگاه باشیم که نه آنقدر خوب هستیم که بی نیاز باشیم، و نه آنقدر بد که لیاقت کمک را نداشته باشیم...

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"26"

امید ما این است که اعضای آینده بتوانند بهتر ازما عمل کنند واز اشتباهات ما درس بگیرند البته همیشه هم به این شکل نیست ما کسانی هستیم که گرایش داریم تا چیزها را از راه سخت اش یاد بگیریم

رها کن

ما همواره نمی توانیم درد را ریشه کن نماییم، اما رنج کشیدن اختیاری است. اگر انتظار برای احساس بهتر را رها نمایید،
سریعا شروع به احساس بهتری خواهید نمود...

پـــاک زیستن

ضرب المثلی در بهبودی هست،که میگوید هرقدر جلوتر می رویم، جاده باریکتر میشود.این تا اندازه ای حقیقت دارد.تمایل ما برای تکرار اشتباهات گذشته کمتر میشود ، وبیشتر اوقات خیلی حواس مان است که از روی تصمیم آنی عمل نکنیم. اما این پایان ماجرا نیست بلکه مانند این است که داریم از درون یک قیف عبور میکنیم: ابتدا راه تنگتر و ناخوشایندتر میشود، به محض اینکه شروع به عادت کردن به شرایط جدید زندگی میکنیم ، بدون هیچ هشداری ناگهان همه چیز باز میشود و ما رها میشویم و دیگر جاده تنگ نیست ، برخی اوقات به نظر میرسد که دیگر اصلأ جاده ای وجود ندارد

بهبودی

گاهی بیماری اعتیاد این توهم را در من ایجاد میکند که بهبودی مقصدی است که من مدتهاست به آن رسیده ام...اما بهبودی راه است نه مقصد..ومن امروز از خداوند می خواهم راهم را گم  نکنم..

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن"33"

پس از سالها راهنمای دیگران بودن،در نهایت به این نتیجه رسیدم که نمی توان جلوی کسی که میخواهد کاری انجام دهد را گرفت.مسئله این است که آنها بتوانند به راحتی درباره ی هدفشان صادقانه با من مشارکت کنند.اگر بخواهیم از آنها مطالبه ای داشته باشم یا برای شان محدودیتی ایجاد کنم،آن وقت من هم تبدیل به مانعی خواهم شد که رهجویانم برای رسیدن به هدف خود،مجبورند دورم بزنند.

 

اعتیاد

عوض کردن اعتیاد با اعتیاد دیگر مثل عوض کردن صندلی در هواپیمای درحال سقوط میباشد. بیماری اعتیاد فراتر از مصرف مواد مخدراست.

بیل ویلسون..

آنهایی که پیشرفت بهتر و مستمری دربرنامه دارند کسانی هستند که آمادگی پذیرش کمکهای خداوند را دارند.زمانیکه خواست خداوند را می پذیرند به راحتی قادرند که راه و روش خودرا رها کنند.متعاقب این تسلیم مشکلات آنها بطریقی حل میشودکه از درک هر انسانی خارج است..

"کارل گوستاو یونگ"

آنان که از اتفاقات ناگوار زندگی خود چیزی نمی آموزند، وجدان هستی را مجبور می کنند تا آن اتفاقات را تا آنجا که نیازباشد تکرار کند تا فرد آن چیزی را که آن اتفاقات ناگوار می خواهند آموزش دهند، یاد بگیرد.آنچه که انکار می کنید، شما راشکست می دهد؛ آنچه که قبول می کنید شما را تغییر می دهد....
 
 

پاک زیــستن

زمانی که مشغول سروکله زدن با کسی هستیم که گرفتار است و درد میکشد، در لحظه منابع یا توانایی هایی در خود کشف میکنیم که هرگز از وجودشان خبر نداشتیم...

روشن بینی

به کوچه ای وارد می شدم که پیرمردی از آن خارج می شد !پیرمرد گفت: نرو بن بست است!گوش نکردم و رفتم ...بن بست بود .برگشتم به ابتدای کوچه که رسیدم ,دیدم همانند همان پیرمردپیر شده ام .....

دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan