Anonymous

پیام ما امید ، وعده ما آزادی

تعهد.

ایمان داشتن به فرایند بدین معنی است که حتی اگر فکر کنیم به آنجایی که درنظرداشتیم نرفته ایم, درحال حرکت به سمت درستی می باشیم. با چالش های بزرگتری مقابله می کنیم, برروی ارزشهایی که تا به حال نداشتیم پافشاری می کنیم و حتی زمانی که تحمل آنها بسیار سنگین به نظرمی آید, نسبت به مسئولیت هایمان متعهد باقی می مانیم.

تنهایی و انزوا

تفاوت بین تنهایی و انزوا بسیار نامحسوس است اما ما می توانیم با استفاده از تجاربمان این دو را ازیکدیگر تمیز دهیم. یک سؤال را که یاد می گیریم از خودمان بپرسیم این است که آیا من درحال حاضر درخدمت نیروی برترم هستم یا خیر؟ شاید نیاز داشته باشیم برای وصل شدن به نیروی برتر خود تنها باشیم. برخی اوقات بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم استراحت و تمدد اعصاب یا خواندن یک کتاب یا تماشای یک فیلم و دست از همه چیز کشیدن است. مفهوم این کار انزوا نیست اما شاید تفاوت این دو برای دیگران واضح نباشد. تفاوت این دو مسئله ای درونی است. ما یادمی گیریم آن اوقاتی را که در تنهایی و برای تمدد اعصاب مان بسر می بریم از آن گوشه گیری و انزوایی که می تواند برایمان مخرب باشد, تمیز دهیم. پذیر ش روحانی ت درحال تغییرمان, بخشی از تکامل شخصی مان است. اگر رابطه مان با یک نیروی برتر واقعی و پرمعنی باشد, مطمئنأ با گذشت زمان تغییر خواهد نمود. اما برخی اوقات چنین تغییراتی به نظرمان یک بحران جلوه می کنند. تحت این شرایط اگر تسلیم شویم, مجددأ به سوی قدمها رانده خواهیم شد و با بازنگری قدمهای دوم و سوم می توانیم رابطه ای را با ایمان مان پیدا کنیم که با درکمان همخوانی داشته باشد.

پاکزیستن بخش رابطه با نیزوی برتر

اراده خداوند

آگاهی و دانشی که ما از طریق دعا و مراقبه بوجود می آید شمه ای از خواست و اراده خداوند برای ما می باشد . کل هدف ما از دعا و مراقبه این است که جویای آگاهی از اراده نیروی برتر برای خود و البته قدرت اجرایش شویم . اما اولین کاری که نیاز است انجام دهیم شناسایی هدفی است که خداوند برایمان در زندگی تعیین کرده است .

به مقدار زیادی روشن بینی نیاز است تا بتوانیم اراده خداوند را درک کنیم . اکثر ما درمی یابیم که راحت تر است تا تشخیص دهیم که چه چیز های خواست و اراده خداوند برای مانیست تا اینکه تشخیص دهیم چه چیز هایی خواست و اراده او هست که اصلاً ایرادی هم ندارد . در واقع این خود شروع بسیار خوب است که می تواند ما را به سمت اگاهی بیشتر از خوست و اراد خداوند برای ما رهنمون سازد . اول از همه و واضحتر از همه این است که خواست و اراده خداوند برای ما این نیست که لغزش کنیم . ما می توانیم این واقعیت ساده را بسط دهیم و به این نتیجه برسیم که انجام هر کاری که ممکن است منتهی به لغزش ما شود نیز خواست واراده خداوند یرای ما نمی باشد .

قدم یازده کتاب راهنمای کارکرد قدم

رهایی

هنگامی که به داشتن ترس اقرار می کنیم و با صداقت بدان می نگریم, متوجه می شویم اعمالی که برای پرهیز از درد به انجام می رسانیم, بعضی وقتها به مراتب مخرب تر از نتایجی می باشند که از وقوع آنها واهمه داشتیم. اما زمانی که واقعأ از کنترل کردن دست برمیداریم, آزادیم تا بدون ترس, بدون احساس گناه و بدون دست آویز, آنچه که هستیم باشیم. هنگامی که متوجه می شویم رفتارمان برایمان کاربرد ندارد, به تدریج از چاهی که برای خود کنده بودیم بیرون میاییم.

پاکزیستن بخش رها کردن خود

برچسب

درمقطع خاصی از زندگی, هویت مان ما را به عنوان کسانی که در اعتیاد فعال بودند تعریف می کرد. درانتهای راه اینطور به نظر می رسید که ما چیزی جز اعتیاد خود نبودیم. همچنانکه پاک می مانیم, به تدریج آنچه را که هستیم, کشف می کنیم. برخی از ما به آن هویتی که زمانی می شناختیم و ازدست داده بودیم, بازمی گردیم. بعضی دیگر از ما بدون آنکه مطمئن باشیم چه کسی هستیم, وارد برنامه شدیم. تجارب گذشتۀ برخی از ما, می توانند مشاهدۀ خودمان را درقالبی جدید, دشوار کنند. برچسب هایی که درگذشته به خود زده ایم, اجازه نمی دهند تغییر کنیم. 

مقاومت

بهبودی دردناک نیست. این مقاومت ما نسبت به بهبودی است که باعث درد ما می گردد. زمانی که از بهبودی خود دور شده و رفتاری مغایر باورهایمان از خود بروز می دهیم, درد می کشیم.

بی پروا و جدی

ما در برداشتن بعضی از این قدمها طفره رفتیم و تصوّر کردیم میتوانیم راهی آسانتر پیدا کنیم ، لیکن نتوانستیم . صمیمانه از شما تقاضا داریم که از ابتدا کاملاً بی پروا و جدّی باشید . بعضی از ما سعی کردیم که به عقائد کهنه خود بچسبیم امّا هیچ نتیجه ای نگرفتیم ، تا آنکه کاملاً تسلیم شدیم .

رابطه...

بعضی روزها با دیگران احساس همسانی و همدردی نمودن و درجلسات احساس تعلق داشتن و خوشامد گوی دیگران
بودن, خیلی راحت به نظر می رسد. درروزهای دیگر, هرچه که در آنجا می شنویم ما را از گروه جدا می سازد. نادیده گرفتن تشابهات و تمرکز روی تفاوتهایمان با دیگراعضا در جلسات, اغلب یک علامت خطر بوده و نشان از آن دارد که ازخودمان ناراحتیم. وقتی روی شخصیت دیگران تمرکز می کنیم ممکن است غیبت و شایعه پراکنی کنیم, جروبحث کنیم و دربوجود آمدن عدم اتحاد سهیم شویم. زمانی که برروی شخصیت خودمان تمرکز می کنیم, خیلی زود خودمحور شده و دچارخود مشغولی می گردیم. هنگامی که روی زندگی برطبق ارادۀ نیروی برترمان و همچنین رساندن پیام تمرکز می کنیم, هویت مان رشد نموده و شکوفا می گردد. قدم دهم فرصت های بسیاری را دراختیارمان می گذارد تا از آن توسعه مواظبت نموده و رشدی را که خواهانش هستیم تغزیه کنیم و آن شاخه هایی را که کج و معوج نمو کرده اند بریده و اجازه ندهیم آنها بی رویه رشد کنن

 ما را در اینستاگرام دنبال کنید

آگاهی های جدید

 زمانی که ما درقدم دوم دستاویزی یافته و فکر می کنیم که قسمت هایی از آنچه که ما هستیم به هیچ وجه قابل ترمیم نیستند, ما بهبودی خود را دور زده ایم. زمانی که ما این احتمال را بپذیریم که می توانیم بی نهایت بهترشویم و آنچه را که بهبودی می تواند برایمان فراهم کند محدودیتی ندارد به تدریج متوجه می شویم که روحانیت تنها یک روش برای فرارازمشکلات نیست بلکه اگر آن را دائمأ تمرین کنیم, راهی است برای زندگی که دائمأ برای مان هدایای جدید, احتمالات جدید و آگاهی های جدید را به ارمغان می آورد   ما را در اینستاگرام دنبال کنید

هدیه امید

ما دارای نقاط قوت بسیاری هستیم, شنونده های خوبی بوده و می دانیم چطور نیرو و امید را درتجارب مان پیدا کنیم. ما در یک مسیر قرارداشته و از سفرمان آگاهیم. هرکدام به نوع خودمان با محبت, مهربان و سخاوتمند هستیم. NA یک کمپ اجباری محبت است. آنچه که اکثرما درسال اول بهبودی مان راجع به همدردی یاد می گیریم, اکثرمردم درطول عمرشان نمیاموزند. آنچه که در انجمن راجع به زندگی کردن میاموزیم در دنیای بیرون نیز کاربرد دارد و بدون توجه به اینکه دیگران در بهبودی هستند یا خیر, می توانیم دوست خوبی برای آنها باشیم.

ما را در اینستاگرام دنبال کنید

برامه عملی

معتادان گمنام یک برنامۀ عملی است. تفکر تنها راجع به یک زندگی جدید, نمی تواند ما را به شروع آن زندگی ترغیب کند. ما با شروع یک زندگی جدید طرز تفکرمان را تغییر می دهیم. قبل از اینکه پاک شویم هویت مان برروی یک رویا بنا شده بود. رویای اینکه می توانستیم چه کسانی باشیم, قرار بود چه کسانی باشیم, باید چه کسانی می بودیم و یا حتی سابقأ چه کسانی بودیم. دربهبودی ما از طریق اقدام بعمل به واقعیت متصل می شویم. درصحنه حاضر شده و سهم خود را انجام می دهیم. شغل های مختلف, روابط احساسی و خدمت را آزمایش می کنیم. برخی از ما فقط سعی می کنیم یک گیاه خانگی را زنده نگاه داریم. بدون توجه به نقطۀ شروع مان, هریک از ما درپاکی وارد دنیا شده و چیزهای جدیدی را امتحان می کنیم. با تکیه به ارزش هایمان خود را می شناسیم, ریسک برمی داریم و به خود اجازه می دهیم آسیب پذیرباشیم. حتی زمانی که مرتکب اشتباه می شویم, چیزهای جدیدی راجع به خودمان یاد می گیریم

احساساتمان

بعضی اوقات فکر می کنیم احساسات مان آنقدر که باید و شاید عمیق نمی باشند. تصورمی کنیم که باید احساسات خاصی را تجربه کنیم اما آنچه که احساس می کنیم کاملأ متفاوت است. هدیۀ با ارزشی که می توانیم به خودمان اهدا کنیم این است که به خودمان اجازه دهیم هرطور که برایمان طبیعی است احساس نموده و دائمأ احساسات مان را قضاوت نکنیم. هرواکنشی که ازخود نشان دهیم, به خودمان تعلق دارد و ما می توانیم بدون اینکه اجازه دهیم وجودمان را دربربگیرد و یا ما را تعریف کند, مالکیت آن را بپذیریم. ما آزادیم دامنۀ کاملی از احساسات را کاملأ تجربه نموده و درعین حال بدانیم که آنها حدوحدو د ما و یا دنیای ما را تأیین نمی کنند. 

خود خوشنودی ؟

خودخوشنودی واژه ایست که همه مان باید مراقب آن باشیم. این حالت خود را به طرقی مختلف و درزمان هایی متفاوت نشان می دهد. مهمتر از همه, آنچه که ما راجع به خودخوشنودی می دانیم آن است که به ندرت متوجه می شویم بدان دچار شده ایم. به عبارتی, تا زمانی که خودمان خودخوشنودی را تجربه نکرده ایم, هرگونه صحبتی راجع به آن بیهوده خواهد بود چرا که ما همیشه فکر می کنیم دچار آن نخواهیم شد. اکثر ما متوجه خودخوشنودی خود نخواهیم شد مگر تا زمانی که دچار آن گشته و بواسطۀ آن درد بکشیم. ممکن است تازمانیکه با دست آویز خود دست بگریبان نشده ایم, حتی از داشتن آن آگاه نباشیم. دست آویز می تواند باعث تعجب ما گردد و اصلأ مانند آنچه که انتظارش را داشتیم, نباشد. برخی از ما با کارکرد دوازده قدم دچار احساس غرور و خودخوشنودی می شویم. بعضی دیگر از ما تحت شرایط دشوار امید خود را ازدست می دهیم. برخی از ما طی مشارکت مان اذعان کردیم که با خوب بودن شرایط مان زندگی برایمان دشوارگشت. زندگی هایمان بهتر می شوند و ما فکر می کنیم, " خیلی خوب من دیگر بهبود پیدا کردم". خودخوشنودی چیزی بین احساس درماندگی و شورواشتیاق است و با داشتنش نه تنها خطر آن وجود دارد که آنچه را که داریم ازدست بدهیم, بلکه فرصت بهتر شدن را نیز ازدست می دهیم. با ندیدن امیدی که پیش روی ما قراردارد, ترسی را که درپشت مان می پلکد نیز نمی بینیم. به جای اینکه از درماندگی به سمت شورو اشتیاق حرکت کنیم, ازدرماندگی به سمت خودخوشنودی حرکت می کنیم. این ممکن است از آنچه که داشتیم بهتر باشد اما ما هنوز داریم درحق خودمان کوتاهی می کنیم. داستان های خودخوشنودی ما مشابه یکدیگر هستند. خود را درکار یا عبادت یا فعالیت دیگری غرق می کنیم, تصور می کنیم NA به نوعی از رشدمان جلوگیری کرده و یا آن را محدود می نماید, یا اینکه ما فرای این بهبودی رشد کرده ایم. سپس راهنمای خود را ازدست می دهیم و یا محل زندگی خود را تغییر می دهیم و دیگر هرگز به برنامه وصل نمی شویم. برخی اوقات این فرایند به تدریج اتفاق می افتد: از دوستان خود فاصله می گیریم, دیگر به جلسه نمی رویم, به شدت درگیر کارمان می شویم یا شروع می کنیم به رنجش گرفتن ازدیگران. کم کم دیگر روی بهبودی مان وقت نمی گذاریم و اجازه می دهیم بیماریمان کنترل امور را به دست بگیرد. می توانیم به خاطر یک تصور باطل همه چیز را از دست بدهیم. 

قابل قبول بودن

وقتی وارد انجمن می شویم به ما گفته می شود: "برای ما مهم نیست که شما چه چیز و چه مقدار مصرف کرده اید و یا آن را از کجا خریده اید. کارهایی که درگذشته کرده اید و یا دارایی و نداری شما برای ما بی تفاوت است. تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد این است که شما می خواهید درمورد مشکلتان چه بکنید و ما چطور می توانیم به شما کمک کنیم". سالها پس از ورودمان به انجمن, این گفته هنوز به قوت خود باقی است. ما بدون توجه به مقصدمان, زندگی های جدید خود را به همان روش بنا می کنیم. به موقع خود خواهیم آموخت که مقصدمان به اندازۀ چگونگی دستیابی مان بدان, اهمیت ندارد. یکی از مُحَسَنا ت تجربه مان این است که ما می دانیم برای شرکت نمودن در امو ر جامعه حق انتخاب داریم. ما تصمیم می گیریم که چگونه با دنیای اطراف تعامل داشته باشیم و اینکه آیا می خواهیم جایگاهی درآن داشته باشیم و این جایگاه کجا خواهد بود, نیز تصمیم ما می باشد. ترکیب شدن دردنیا به طریقی که برایمان راحت باشد, بخشی از سفرمان بوده و مقصدمان نمی باشد. پیداکردن جایگاه خود در اجتماع هدف اصلی مان نبوده و راهی است که از طریق آن به اهدافمان دست میابیم. مورد قبول اجتماع واقع شدن می تواند ما را ازهدفمان که بیدار نمودن روحمان می باشد, منحرف سازد.

ایمان ....

 زندگی یک رویا است اما برخی اوقات ممکن است برایمان مانند یک کابوس به نظر آید. زندگی پرازفراز و نشیب است اما ما مبتلا به یک بیماری هستیم که بدون توجه به اینکه اوضاع چقدرخوب یا بد می باشند, به ما می گوید: " شرایط همیشه به همین روال بوده و خواهند بود". این باعث می شود تصورکنیم که ما هرگز شکست نخواهیم خورد و یا اینکه شرایط همیشه برایمان دشوارخواهند بود. هریک از ما شرایط دشوار و موفقیت های بزرگ را تجربه نموده و یادمی گیریم که این نه تنها کل داستان نبوده بلکه حتی مهمترین بخش آن نیز نمی باشد. برای ما هم موفقیت و هم شکست می تواند چالش برانگیز باشد. چونکه برخی از ما نمی دانیم چطور با تجارب مثبت زندگی کنار بیاییم, برای خودمان بحران ایجاد می کنیم. شاید ازموفقیت بترسیم و تصورکنیم که آن منجر به مسئولیت های بیشتری شده و ما را دریک تله گرفتار خواهد نمود. شاید نگران شویم که مبادا موفقیت مان باعث شود نتوانیم بر روی پاک ماندنمان تمرکز کنیم. و ممکن است که خیلی ساده, تصورکنیم اجتناب از درگیری, برایمان آسان تر از احتمال شکست خوردن باشد. حتی شاید احساس بی ارزشی کنیم و یا عدم موفقیت برایمان چیزی کاملأ عادی باشد. بهبودی یک فرایند تکاملی است و ما خواهان آنیم که به بهترین شخصی که می توانیم باشیم تبدیل شویم, کارهایی را که مهم تلقی می کنیم انجام دهیم و احساس کنیم که دیگران دوستمان دارند و برایمان ارزش قائلند. نظر باینکه همه مان با یکدیگر فرق می کنیم, طبیعتأ بیش از یک راه برای این کار وجود دارد. ما می خواهیم یک نقشۀ موفقی ت موبه مو دراختیارمان قرارداده شود اما چنین نقشه ای برای تعداد بسیار کمی از ما کارآیی خواهد داشت. ما با استفاده از تلاش های خودمان, آنچه را که مناسب شرایط مان است میاموزیم.

واقغیت

درست است که امکان لغزش وجود دارد اما امکان اینکه زندگی مان از طریق قمار، خرید، روابط جنسی و پرخوری و هرچیزی که باعث شود احساساتمان پس زده شوند, غیر قابل اداره گردد نیز وجود دارد. در بهبودی, برخی از ما قبل از اینکه بخواهیم یا بتوانیم با زور از میان درد عبور کنیم و نگاهی صادقانه به خود و شرایطمان بیاندازیم, سالها این الگوهای رفتاری را تکرارمی کنیم. مبنای ایده های ما درمورد روابط معمولاً همه چیز هست به غیر از واقعیت. 

تعـــهد

ابزاری که برای تمرین بهبودی مان بکار می گیریم در تمام مراحل زندگی مان کاربرد دارند. قوۀ تخیل نیز نوعی ابزار است و زمانی که ما به خود اجازه می دهیم رویا داشته باشیم, از قوۀ تخیلمان برای کندو کاو قلب هایمان استفاده می جوییم. مشاهدۀ آنچه که واقعأ باورداریم, آنچه که می خواهیم و آنچه که هستیم می تواند موجب ترس مان شود. با تمرین دعا و مراقبه یاد می گیریم به صدای درونی خویش گوش فرا دهیم و زمانی که چیزی برایمان حقیقی است, آن را شناسایی کنیم. آنهایی که مورد اعتمادمان هستند کمک می کنند حقیقت درونی خویش را از صدای تحریک کنندۀ اجبار, تمیز دهیم. تصمیماتی که می گیریم از خواسته هایمان نشأت می گیرند دقیقأ مانند پاک ماندن.

راه حلی وجود دارد

ما مانند مسافران کشتی شکسته ای هستیم که لحظه ای قبل نجات یافته اند و دموکراسی ، یگانگی و شادی ، همگی را از خدمه جزء تا ناخدا در بر گرفته است . اما برخلاف احساس مسافران کشتی ، خوشحالی جستن از آن مهلکه ، پس از مشغول شدن به زندگی روزمره ، در ما فروکش نمی کند و مصیبت مشترکی که ما تجربه کرده ایم یکی از عواملی است که مانند سیمان ما را محکم بهم می آمیزد . اما این خود به تنهایی هرگز نمی توانست بدانگونه که اکنون بهم متصل هستیم ، ما را در کنار هم قرار دهد بزرگترین دلیل همبستگی ما ، راه حل مشترکی است که پیدا کرده ایم .

گزیده ایی از بخش راه حلی وجود دارد 

سفر روحانی ما

یاد می گیریم با آزادی خود زندگی کنیم. به تدریج متوجه می شویم که ایجاد تغییر در نگرش مان می تواند درک مان را از شرایطمان کاملأ متحول نماید. وقتی زندگی مان مبنی بر روحانیت باشد, برداشت ها و عکس العمل هایمان نیز مبنی بر رابطه ای با یک نیروی برتر از خودمان خواهد بود, رابطه ای که دائمأ درحال تکامل خواهد بود. خود مشغولی کناررفته و جا را برای فروتنی باز می کند. متوجه می شویم ما هنرپیشۀ اصلی هر نمایشنامه ای نیستیم ولیکن تلاشهای حامیانۀ ما می تواند درزندگی اطرافیان مان تأثیر به سزایی بگذارد. همچنان که روحانیت مان توسعه پیدا می کند, ما بیشتر و بیشتر نسبت به زندگی مان و همچنین کسانی که درآن حضور دارند احساس سپاسگزاری می کنیم. هرچه بتوانیم خوبی بیشتری را در دنیای اطراف خود ببینیم, از آن نیرویی که چنین آگاهی را به ما اعطا نموده, بیشتر قدردانی می کنیم. وقتی که جسم, ذهن و روح مان با یکدیگر هماهنگ باشند, تأثیر آن در زندگی مان نمایان می گردد و ما قادرخواهیم بود درتعادل زندگی کنیم.

شانس کمک کردن

هنگامی که با یک مرد و خانواده اش کار می کنید، باید مراقب باشید تا در بحث و مشاجره های آنها درگیر نشوید زیرا با این کار ممکن است شانس کمک کردن به آن ها را از دست بدهید.

هنگامی کـه سـعی در کمـک بـه یکـی از دوسـتان الکلـی خـود دارم ، همیشه وسوسه میشوم تا او را نصیحت کنم و ایـن امـر اجتنـاب ناپذیر به نظر میرسد. اما دادن فرصت اشتباه کردن به دیگـران مزایـای خاص خود را دارد. بهترین کاری که میتوانم انجـام دهـم – گفـتن آن آسان تر از انجام آن است - گوش کردن ، بیان تجربه هـای شخـصی و دعا برای دیگران است.

نگرش مثبت

میدانم وقتی اولین بار به جلسات خانواده های معتادان آمدم ، حقیقتاً چقدر بیمار بودم . تمام آنچه که میدانم اینست که نیازمند کمک بودم تا بتوانم با معتادم کنار بیایم و امیدوار بودم بتوانم این کمک را در جلسات خانواده های معتادان پیدا کنم . حال میدانم که ذهن من پر از انکار و نگرش منفی بود و حس ترحم و بیزاری از خود بر من غلبه کرده بود . هاله‏ای پر از غرور ، ‌حق جانبی ، خود محوری و ارزشهای کاذب داشتیم .

خشنودی از...

ما نمی توانیم ببینیم اعتیاد چطور بررویمان اثر می گذارد, بخصوص زمانی که تخریب هایمان ظاهری متفاوت نسبت به گذشته داشته باشند. امکان این وجود دارد که دراین برنامه خودمان را بخوابانیم اما فکر کنیم هنوز بیدارهستیم. آن ابزار زندگی که در بهبودی میاموزیم می توانند بخشی از ساختار انکارمان باشند. شاید هرکسی که دچار چنین شرایطی شد لغزش نکند اما به نظر می آید تقریبأ همۀ کسانی که بعد ازمدتی پاکی لغزش کرده اند, چنین شرایطی را دربهبودی تجربه کرده اند.

آگاهی

هرلایه ای از آزادی را که تجربه می کنیم در را بسوی آزادی بیشتری باز می کند. به همین ترتیب هر لایه ای از آگاهی ما را نسبت به آنچه که هنوز نمی توانیم ببینیم, آگاه می نماید. با وجودیکه ممکن است طرز زندگی کردن ما با یکدیگر تفاوت داشته باشد, همۀ مان یک مسیر را طی می کنیم.

عشـق

زمانی که از احساس گناه و شرم و رنجش رها می گردیم, ذهن مان می تواند آرام باشد. بعضی از ما مشکل می توانیم به خودمان اجازۀ شاد بودن بدهیم. شاید فکر کنیم که آن استحقاق را نداریم و یا اینکه داشتن چنین احساسی ممکن است باعث شود دیگر روی خودمان کار نکنیم. برخی از ما مدت زیادی را در غم و غصه به سر برده ایم و از بابت فراموش نمودن تلخی های گذشته احساس ناراحتی می کنیم. زمانی که شادی را به عنوان یک اصل روحانی قبول می کنیم, رابطۀ آن را با فروتنی درک می کنیم. توانایی مان در لذت بردن از زندگی با تمایل مان به رها کردن خود مشغولی خود, رابطه ای مستقیم دارد. اگر شادی را به عنوان یک داشتۀ روحانی تصور کنیم, می توانیم آن را هم یک هدیه و هم یک هدف قلمداد کنیم. بدین ترتیب برای دستیابی به چنین هدفی می توانیم آنچه را که درسر راهمان مشاهده می کنیم, رها نموده و مابقی را به مراقبت یک نیروی برتر از خود بسپاریم.

بهبودی دردناک نیست

بهبودی دردناک نیست. این مقاومت ما نسبت به بهبودی است که باعث درد ما می گردد. زمانی که از بهبودی خود دور شده و رفتاری مغایر باورهایمان از خود بروز می دهیم, درد می کشیم. مصرف کردن تحت هرعنوانی, به
معنای تحریف واقعیت هاست. ما به سوی چیزهایی که منجر به تحریف استنباطمان می شوند, جذب می شویم و این چیزها می توانند از مصرف مواد شروع شده و به رنجش منتهی شوند.

خود خشنودی

تفکر درمورد بهبودی هرگز به اندازۀ از جا برخاستن و اقدام به عمل داشتن, مؤثر نخواهد بود, به خصوص زمانی که تمایلی به اقدام به عمل نداشته باشیم. زمانی که اقدامات مان برایمان کار نمی کنند, ازادامۀ آن خودداری می کنیم. ولیکن وقتی آنها نصفه نیمه برایمان کارمی کنند, بدانها ادامه می دهیم حتی اگر چنین کاری توأم با ناراحتی باشد. دلیل چنین کاری اینست که به آن عادت کرده ایم. برخی اوقات چنین بنظرمی رسد که هرچه مقطع پاکی مان بالاترمی رود تمایل مان کمتر می شود. تحت چنین شرایطی ممکن است مجبورشویم مانند روزهای اول بهبودی عمل کنیم و با وسوسه های مان مقابله کرده و خود را مجبور به کارهایی که می دانیم درست هستند, نماییم.

پاک زیستن

آنچه که اکثرما درسال اول بهبودی مان راجع به همدردی یاد می گیریم, اکثرمردم درطول عمرشان نمیاموزند. آنچه که در انجمن راجع به زندگی کردن میاموزیم در دنیای بیرون نیز کاربرد دارد و بدون توجه به اینکه دیگران در بهبودی هستند یا خیر, می توانیم دوست خوبی برای آنها باشیم

سلاح مصرف ‏کننده

نخستین سلاح مصرف ‏کننده توانایی برانگیختن خشم و تحریک افراد برای از دست دادن صبر و شکیبایی است . اگر اعضای خانواده یا دوست خشمگین شوند یا حالت مخالف یا دشمنی به خود گیرند توانائیشان برای کمک به مصرف ‏کننده به طور کامل از میان می‏ رود . مصرف کننده به طور خود آگاه یا ناخودآگاه تصویری از تنفر از خود به شخص مقابل انعکاس می ‏دهد . وقتی نزدیکان مصرف کننده در حالت خشم و خصومت عکس ‏العمل نشان می ‏دهند ، مصرف کننده حس می‏ کند مصرف قبلی‏ش موجه بوده و بهانه بیشتری برای مصرف بعدی خود پیدا می ‏کند .  چون اگر کسی کنترل خود را از دست بدهد . در آن زمان و یا دست کم در آن لحظه تمام شانس کمک را از دست می‏دهد .

 

سلاح دوم مصرف کننده توانایی او در ایجاد اضطراب در خانواده است . با این حربه اغلب خانواده مجبور می شود کاری را برای مصرف کننده انجام دهد که اگر قرار باشد جلوی این بیماری گرفته شود ، فقط خود مصرف کننده باید آنرا انجام دهد . اعضای خانواده در تلاشهای اشتباهی که برای کمک به او می ‏کنند ، خود را دائماً در حال حمایت از مصرف کننده در برابر عواقب اعمالش ، سرپوش گذاشتن بر اعمالش ، مراقبت از او و فراهم کردن فضا برای غُر زدن او می‏ یابند .

پاس کردن چک بی ‏محل تصویری از این واقعیت است . مصرف کننده برای پاس کردن چک خود پول ندارد . وقتی اضطراب و دستپاچگی در مورد پاس نشدن چک از حد می‏ گذرد ، پول را تأمین کرده و چک را پاس  می‏ کنند . اینکار از اضطراب خانواده و مصرف کننده می ‏کاهد ، اما برای مصرف کننده الگویی برای حل مشکلات بنا می ‏نهد . مصرف کننده یاد می‏ گیرد که خانواده‏اش به او اجازه نمی ‏دهد از عواقب اعمالش رنج ببرد و این امکان وجود دارد که هر زمان چک بی‏ محل می ‏کشد انتظار داشته باشد این حمایت از او صورت بگیرد .

اولین بیداری روحانی

وقتی یادمی گیریم سفر خود را به جای درد و درماندگی با شور و اشتیاق تغذیه کنیم, همان ابزاری که ما را از آستانۀ مرگ بیرون کشیدند می توانند برایمان معجزات نامحدودی به ارمغان آورند. درفرایند بهبودی تحولی برای تک تک مان اتفاق می افتد که ما طی یک لحظۀ غیرقابل توصیف از درماندگی به شورو اشتیاق می رسیم. در آنجایی که انگیزۀ ما سابقأ ترس از درد کشیدن بیشتر بود, به تدریج در کشمکش هایمان فرصت های جدیدی برای رشد می یابیم و تمایل پیدا می کنیم انگیزۀ خود را برای پیشرفت, از ترس به امید تغییر دهیم.

ممکن است این اولین بیداری روحانی مان نباشد, اما واضح است که روح مان نسبت به احتمالات جدیدی بیدار گشته است. ایمان داشتن به فرایند بدین معنی است که حتی اگر فکر کنیم به آنجایی که درنظرداشتیم نرفته ایم, درحال حرکت به سمت درستی می باشیم. با چالش های بزرگتری مقابله می کنیم, برروی ارزشهایی که تا به حال نداشتیم پافشاری می کنیم و حتی زمانی که تحمل آنها بسیار سنگین به نظرمی آید, نسبت به مسئولیت هایمان متعهد باقی می مانیم. یاد می گیریم نیروی برترمان کمک می کند تا آنچه را که خودمان نمی توانیم انجام دهیم, به انجام برسانیم اما او آنچه را که خودمان بتوانیم انجام دهیم, برایمان انجام نخواهد داد.

پی بردن به این مسئله که ما واقعأ چقدر می توانیم کارانجام دهیم, برایمان شگفت آور خواهد بود. زمانی که دست از تلاش برای کنترل چیزهایی که درمقابل آنها عاجز هستیم برمی داریم, به نقاط قوت خود و همچنین چگونگی استفاده از آنها برای ایجاد تغییر درخودمان و دنیای اطرافمان, پی می بریم

خشنودی از خود

خودخوشنودی واژه ایست که همه مان باید مراقب آن باشیم. این حالت خود را به طرقی مختلف و درزمان هایی متفاوت نشان می دهد. مهمتر از همه, آنچه که ما راجع به خودخوشنودی می دانیم آن است که به ندرت متوجه می شویم بدان دچار شده ایم. به عبارتی, تا زمانی که خودمان خودخوشنودی را تجربه نکرده ایم, هرگونه صحبتی راجع به آن بیهوده خواهد بود چرا که ما همیشه فکر می کنیم دچار آن نخواهیم شد. اکثر ما متوجه خودخوشنودی خود نخواهیم شد مگر تا زمانی که دچار آن گشته و بواسطۀ آن درد بکشیم. ممکن است تازمانیکه با دست آویز خود دست بگریبان نشده ایم, حتی از داشتن آن آگاه نباشیم. دست آویز می تواند باعث تعجب ما گردد و اصلأ مانند آنچه که انتظارش را داشتیم, نباشد.

یافتن جایگاه خود در دنیا

اولین هد ف ما مصرف نکردن است اما هرچه بیشتر بهبود پیدا می کنیم, اهداف و رویاهایمان بزرگتر می گردند. با وجودیکه برخی از ما به دنبال موفقیت های مالی بوده و می خواهیم جایگاهی در اجتماع خود بدست بیاوریم, برخی دیگرهیچ علاقه ای به چنین چیزهایی نشان نمی دهند. ما نهایتأ مورد قبول جامعه بودن را خودمان برای خودمان تعریف می کنیم. با این حال می توان گفت که چنین اهدافی دائمأ درحال جابجایی بوده و با گذشت زمان تغییرمی کنند. شاید آن زندگی که در اوائل بهبودی قابل قبول می بود بعدها نابسنده به نظر آمده و حتی باعث خجالت مان شود.

بیداری ما

بیداری روحانی شبیه ازخواب بیدارشدن است و وقتی که ما از خواب بیدار می شویم هنوز باید از تختخواب بیرون بیاییم. برخی افراد برای چند لحظه بیدار شده و دوباره به خواب می روند. بنابراین اگر می خواهیم بیدار و زنده بمانیم و اگر می خواهیم معجزۀ بهبودی به طوری مستمر در زندگی مان شکوفا گردد, باید راهی پیدا کنیم تا این بیداری به عملکرد منجر شود. اگر از رساندن پیام به معتاد درعذاب دست برداریم, مجددأ به خواب خواهیم رفت.

چگونگی عملکرد

بندرت کسی را دیده ایم که راه ما را با جدّیّت بپیماید و به مقصد نرسد . کسانیکه بهبودی نمیابند ، آنهائی هستند که نمیخواهند و یا نمیتوانند خود را کاملاً به این برنامه ساده بسپارند. معمولاً آنان مردان و زنانی هستند که اساساً نمیتوانند با خود صادق باشند . متاسفانه چنین اشخاصی وجود دارند . این دسته مقصّر نیستند و ظاهراً اینگونه بدنیا آمده اند . اینان طبیعتاً نمیتوانند روش زیستی را که نیاز به صداقت کامل دارد را در پیش گیرند و امکان مؤفقیتشان کمتر از حدّ معمول است . افرادی نیز وجود دارند که از آشفتگی های روحی و روانی شدید رنج میبرند امّا بسیاری از آنان قابل بهبودی اند ، مشروط بر آنکه توانائی صادق بودن را داشته باشند

پیام رسانی

همانطور که یک عضو قدیمی می تواند جان یک تازه وارد را نجات دهد, یک تازه وارد هم می تواند جان یک عضو قدیمی را نجات دهد. زمانی که ما نسبت به این واقعیت پذیرش داشته باشیم, بسیاری از محدودیت هایی که خودمان برای خودمان قائل می شویم ناپدید می گردند. ما با عملکرد خود به دیگران می آموزیم. حتی زمانی که به دیگران یاد می دهیم چه کارهایی را انجام ندهند, مشغول رساندن پیام هستیم. به مشارکت گذاشتن تجارب مان به آنها مفهوم و ارزش می دهد. امید داریم که عضو بعدی انجمن عملکردش از ما بهتر باشد و از اشتباهات ما درس بگیرد. البته این روش همیشه کار نمی کند ما کسانی هستیم که معمولأ سخت ترین راه را برای یادگیری بکار می گیریم و فقط با تجربۀ یک اشتباه از آن درس می گیریم. اما زمانی که عضوی با دوسال پاکی درجلسه می گوید که تجربۀ ما در ده سال پاکی باعث شد که او همان اشتباه را مرتکب نشود, متوجه می شویم که ما هم به عنوان یک فرد و هم به عنوان یک انجمن, رشد کرده ایم.

مغایر ارزش ها

اگر بعضی قدم ها را کارکرده و برخی دیگر را کار نکنیم و یا سنت هایمان را نادیده گرفته و مغایر ارزش هایمان زندگی کنیم, نمی توانیم انتظار داشته باشیم آنچه را که دنبالش هستیم پیدا کنیم. اصول روحانی بستگی به زمان و یا شرایط ندارند. ما با نگاه کردن و تجربه نمودن یاد می گیریم. بین این احساس که ما آنقدر بیمار هستیم که هرگز بهبود پیدا نمی کنیم, و ما هرگز از رشد کردن و بهبود یافتن دست برنمی داریم, فاصلۀ زیادی وجود دارد و کندوکا و ما در این رابطه, می تواند یک عمر طول بکشد. دوباره و دوباره به آغاز بازمی گردیم.

خویشتن پذیری

خویشتن پذیری با زمان تغییر می کند. یاد می گیریم با ضعفهای اخلاقی و نقائص خود زندگی کنیم. متوجه می شویم, درمقایسه با نقائصی که سعی در کنترل شان داشته و با آنها می جنگیم, نقائصی که پذیرفته و بخشیده ایم, شانس بیشتری برای برطرف شدن دارند. می توانیم موانعی را که درمسیرمان وجود دارند, به عنوان بخشی از خودمان اشتباه بگیریم. زمانی که یاد می گیریم توجه خود را به سوی داشته ها و اهداف خود, و به دور از نقائص و وسوسه هایمان سوق دهیم, آزادی جدیدی را تجربه می کنیم.

کلید های رهایی

بهبودی فرایندی یکنواخت و یک اندازه نیست که بتوان آن را برای همه پیش بینی نمود. اینطور نیست که همه مان به یک صورت فرایند بهبودی را طی کنیم یا از آن بیرون بیاییم. با وجود این نقاط تشابه و همچنین پستی و بلندی های آشنایی در این فرایند وجود دارند که همه مان از آن عبور می کنیم. در این مسیر مقاطع مختلف, مراحل مختلف و همچنین پیچ ها و پلکان هایی وجود دارند که همه مان آن ها را طی می کنیم. هریک از ما مراحلی خواهد داشت که در طی آن رشد به سزایی خواهیم نمود. به همین ترتیب مراحلی را تجربه خواهیم نمود که رشدمان در آن تاحدی نامحسوس خواهد بود. داشتن راه جدیدی برای زندگی بدین معنی است که ما باید طبق روش های جدیدی زندگی کنیم که این خود می تواند علی رغم سالهای متعدد پاکی, برای مان بغرنج و گیج کننده باشد.

دردهای رشد

ما دربهبودی چیزی به نام آخر خط نداریم اما دربرخی اوقات چنین به نظر می رسد که به آخر خط بهبودی رسیده ایم. بهبودی فرصت جدیدی را برای زندگی کردن در اختیار ما می گذارد. بعضی وقتها باید این دعوت نامه را بیش از یکبار قبول کنیم. آن نقطۀ پایینی که دربهبودی بدان برمی خوریم می تواند باعث وحشت مان گردد. وقتی که از اوقات تاریک زندگی
عبور می کنیم و درد می کشیم, تقاضای کمک کردن می تواند مشکل تر و درعین حال دیدن تفاوت ها می تواند آسان ترباشد. اما فرایند ما حتی در ظلمت ادامه دارد. زمانی که اعضای NA می گویند, " تلاش هایت را پنج دقیقه قبل از وقوع معجزه خاتمه نده" آنها تنها راجع به اولین معجزه صحبت نمی کنند. زندگی های ما مملو از لحظاتی هستند که ما باید درآنها تصمیم بگیریم یا رشد کنیم یا صحنه را ترک کنیم. تحت چنین شرایطی بسیاری از ما صحنه را ترک می کنیم اما نه به خاطر شرایط بدی که درآن قرار داریم بلکه بدلیل اینکه می بینیم باید از یک دست انداز روحانی دیگر عبور کنیم. درست قبل از وقوع معجزه را ه خود را گم می کنیم بعضی وقت ها دوباره و دوباره. شاید آن ایمانی که ما را قادر به بنا نمودن یک زندگی موفق می نماید, برای ادامۀ روزانۀ زندگی کافی نباشد. اگر می خواهیم پاک مانده و به رشد خود ادامه دهیم, به نوع جدیدی از تسلیم نیاز خواهیم داشت.

کلیدهای آزادی

همانطور که این اصول را دررابطه با تمام مراحل زندگی مان تمرین می کنیم, اثرات آنها مشهود تر گشته و آنها طبیعی تر به نظر می رسند. مثلأ امکان دارد در ابتدا مجبور باشیم آگاهانه صداقت را تمرین کنیم اما با ادامۀ این کار رفته رفته ناصادقی برایمان غیر طبیعی به نظر می رسد و حتی ممکن است به حال بدی مان منجر شود. به تدریج متوجه می شویم صداقت برایمان عادی تر گشته است. ما اصولأ اشخاصی صادق بوده و از این بابت نیز خوشحالیم. بعضی ها می گویند چنین است که ما از درکاربودن یک نیروی برتر آگاه می شویم. ممکن است ما خودمان هم از اینکه نقائص مان برطرف شده اند آگاه نباشیم. حتی ممکن است متوجه این تغییر نیز درخودمان نگردیم و فقط زمانی به آن پی ببریم که الگوهای رفتاری قدیم را به اجرا درآورده و متوجه می شویم که آنها دیگر برایمان کاربرد نداشته و منجر به بد شدن حالمان می گردند.

از درماندگی به شور و اشتیاق

زمانی که فرایند بازساز ی تخریب های گذشته را شروع می کنیم, شاید نتوانیم زمینه هایی را که درآنها به رشد نیازداریم شناسایی کنیم. ازکسانی که رفتارهایشان آنی و ازروی احساس بوده است, به کسانی تبدیل می شویم که تصمیماتشان باید همیشگی باشند. یا باید چیزی ما را به سمت جلو هل دهد, یا به سمت عقب بکشاند. اگر هدف نداشته باشیم, برای سرگرم کردن خودمان به وسوسه و اجبار روی می آوریم.

بحران های روحانی و عاطفی

ما در جلسات و همچنین در نشریات مان راجع به نداشتن سلامت عقلی که بواسطۀ بیماری اعتیاد تجربه می کنیم, زیاد صحبت می کنیم. پرواضح است که طرزتفکرمان عمیقأ تحت تأثیر بیماری مان قرارگرفته و تحریف شده است اما این مقوله ای جدا از نوع دیگری بیماری که حرفه ای ها آن را بیماری روانی می نامند, می باشد. کتابچۀ NA بنام "دردوران بیماری" می تواند منبع مؤثری برای کسانی که دربهبودی با مشکلات روانی روبرو هستند, باشد. بیماری روانی واقعی است و می تواند بسیار خطرناک باشد. مهم است دریابیم با وجودیکه بیماری روانی یک مقولۀ خارجی است که به درمان نیاز دارد, کشمکش هایمان با بیماری های روانی و اثرات آن برروی بهبودی مان, مسائلی بسیار داخلی می باشند. ما نیازداریم بین این دو تفاوت قائل شویم تا بتوانیم از منابع بیرون از انجمن درخواست کمک کنیم و تحت تأثیر نگرش های منفی درجلسات نسبت به این موضوع و آن سردرگمی که می تواند درمورد رابطۀ بین بیماری روانی و بهبودی, وجود داشته باشد, قرارنگیریم. ولیکن لازم است بدانیم که بدون داشتن هیچ نوع بیماری روانی نیزمی توانیم احساس افسردگی داشته, مظطرب بوده و کنترل خود را از دست بدهیم. برخی اوقات آنچه که تجربه می کنیم از عواقب یک مشکل جسمی است.

بروز رسانی اپلیکیشن 2020

ذانلود اپلیکیش Anonymous نسخه2020

بروز رسانی لینک مستقیم

بزوزرسانی لینک کمکی

تاریخ بروزرسانی 20 بهمن سال 98

آدرس جلسات انجمن الکلی های گمنام
آدرس جلسات الانان و الاتین
آدرس جلسات انجمن معتادان گمنام
آدرس جلسات نارانان و ناراتین
جلسات آنلاین هم وابستگان گمنام"کدا"
آدرس جلسات انجمن نیکوتینی های گمنام
آدرس جلسات انجمن معتادان جنسی گمنام
آدرس جلسات انجمن پرخوران گمنام
بازتاب های روزانه
فقط برای امروز

Anonymous


دریافت



دریافت



دریافت


دریافت

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن...

ما باید مراقب باشیم تا باعث عقب افتادن و دلسردی یکدیگر در راه رسیدن به رویاهایمان نشویم. یکی از اعضاء می گفت: "پس از سال ها راهنمای دیگران بودن، در نهایت به این نتیجه رسیدم که نمی توان جلوی کسی که میخواهد کاری انجام دهد را گرفت. مسئله این است که آنها بتوانند به راحتی درباره هدف شان صادقانه با من مشارکت کنند. اگر بخواهم از آنها مطالبه ای داشته باشم یا برایشان محدودیتی ایجاد کنم آن وقت من هم تبدیل به مانعی خواهم شد که رهجویانم برای رسیدن به هدف خود، مجبورند دور بزنند"

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن..

به همان اندازه که بعضی از ما تمایل داریم تا از یکی از اعضاء بت بسازیم ، بعضی دیگر به همان اندازه یا حتی بیش از ما مشتاق هستند تا آن عضو را خراب کنند و تحقیر نمایند . بعضی از ما می توانند بسیار پست فطرت و کینه توز ، قضاوت گر و خشن باشند. تخریب جایگاه یک شخص هرگز باعث تغییر او نخواهد شد

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن.

تمایل ما در انجام مسئولیت هایمان تعیین کننده توانایی ما در احساس عشق و رضایت از زندگی است. مهم این است که ما با درستی و راستی زندگی کنیم. در نهایت اگر خودمان و نحوه رفتار خود را دوست نداریم و اگر احساس میکنیم که همنشین خوبی نیستیم. آیا دیگر واقعا مهم است که ثروتمند باشیم؟

گزیده ایی از کتاب پاک زیستن

اغلب ما به گونه ای رفتار میکنیم انگار قرار است زندگیمان در آینده شروع شود، مثلا می گوئیم؛ وقتیکه فلان مدت پاک ماندم، وقتیکه تحصیلاتم به پایان برسد، وقتیکه کار پیدا کردم، یا وقتیکه به نحوی سحر آمیز زندگی ام قابل اداره گردد، در یک برنامه که پایه آن بر اساس "فقط برای امروز" است، ما یاد میگیریم که اتفاقات آینده مهم نیستند، زندگی ما آن چیزی است که در حال حاظر مشغول به انجام آن هستیم، روش زندگی ما همانی است که در حین رسیدن به اهدافمان بکار میگیریم، درخت بلند قامت نیاز به ریشه عمیق دارد، لازم است که ما اطمینان حاصل کنیم که در حین پیشرفت، برای خود پایه و بنیادی مستحکم بسازیم و از آن مراقبت کنیم.

اپلیکیشن"Anonymous"


 

دریافت اپلیکیشن از لینک مستقیم

حجم: 10.3 مگابایت


توضیحات: اپلیکیشن Anonymous "2020"

بروز رسانی لینک مستقیم

بزوزرسانی لینک کمکی

تاریخ بروزرسانی 20 بهمن سال 98

قدم یکم نارانان"کتاب جدید"


#قدم_یکم

ما اقرار کردیم در برابر معتاد عاجزیم - که زندگی مان غیر قابل اداره شده بود

قدم یک، قدم آگاهی است. همه ما با انتظاراتی به نارانان می آییم.  شگفت زده ایم که این برنامه دوازده قدم چگونه کار خواهد کرد و چقدر طول می کشد تا معتاد به خودش بیاید.  گاهی فکر میکنم به محض اینکه معتاد قطع مصرف کند، دیوانگی از زندگی ما ناپدید می شود وتمام مشکلات مان حل خواهد شد.

قدم یک از ما نمیخواهد وظیفه ای را انجام دهیم، نمی خواهد معتاد را بیرون بیاندازیم، یا جدا بشویم. از ما نمی خواهد هیچ تصمیم عجولانه ای بگیریم.  فقط می خواهد اقرار کنیم که عاجزیم. اقرار کردن کار ساده ای به نظر می رسد.  با این همه فوراً اتفاق نمی افتد.  همانطور که کارکردن روی برنامه یک فرآیند است، اقرار کردن به عجزمان و درک معنای واقعی آن هم یک فرآیند است.  این کار زمان می برد و به روش خاص خود اتفاق می افتد. به صورت بیرون آمدن از انکارمان و درک اینکه سعی‌ کرده ایم زندگی فرد دیگری را اداره کنیم که با انجام آن، زندگی خودمان، غیرقابل اداره شده است.

مابروی کارکردن این برنامه باید متعهد باشیم.هرچندممکن است معتقد باشیم که ما مشکلی نداریم می شنویم که لازم است برای یادگرفتن وگوش دادن نیاز داریم به جلسات نارانان برویم وباید حداقل درشش جلسه شرکت کنیم تابیشتراحساس راحتی کرده واین برنامه رابفهمیم.
آیا اکنون تمایل داریم این برنامه را امتحان کنیم تایک راه بهتری برای زندگی کردن پیدا کنیم؟ آیااکنون تمایل داریم به معنای اقرار به عجزمان وغیر قابل اداره بودن زندگی مان پی ببریم؟ بله زمان آن رسیده که ذهن وقلب خودرابازکنیم تاآرام بگیرد وبرای اینکه این برنامه درزندگی ماموثرباشداجازه دهیم آنهایی که قبل از ماآمده اند به مانیرو بدهند.

اکثرمابه این دلیل وارد نارانان می شویم که هرچه تلاش کردیم معتاد را درست کنیم بی نتیجه بود ممکن است -خشمگین وناامید،گیج وسردرگم،شکست خورده و هراسان باشیم که نه راه پس داریم ونه راه پیش.احساس عجز می کنیم وناامیدانه به دنبال کمک هستیم.ممکن است اقرار به عجزمان دربرابرمعتاد واینکه نمی توانیم زندگی خود را اداره کنیم آسان نباشد.ما فکر می کنیم معتاد تنها کسی است که قابل کنترل نیست.

مابارها تلاش کرده ایم به معتاد نشان دهیم که چقدر در اشتباه است.چون اشتباهات او برای ما بسیار آشکار به نظر می رسید.به خودمان‌می گفتیم: اگر فقط اوقطع مصرف کند همه چیز درست می شود.

تلاش می کردیم کار درستی پیدا کرده وانجام دهیم یا به او بگوییم که دیگر مصرف نکند.هیچ کدام کار نمی کرد فقط فکر می کردیم معتادلجباز،بی توجه،بی ملاحظه وبی رحم است.اگرزندگیمان تااین حدغیرقابل اداره شده بود، قطعابه این دلیل نبوده که برای درست کردن آن تلاش نکرده ایم.با این همه ، مگر ما تنها کسانی نبودیم که می توانستیم همه چیز را اداره کنیم؟

انکارمانع بسیاری ازما می شود که به عجزمان دربرابر معتادوغیرقابل اداره شدن زندگی مان اقرار کنیم.مابه دنبال کمک نارانان هستیم وامید داریم دوران اعتیادبه پایان برسد.وقتی ما سدهای انکار می شکنیم وبه بی فایده بودن کنترل بر معتاد اقرار می کنیم،قدم مثبتی به سمت بهبودی خود برمی داریم.

تاوقتی برای کنترل معتادتلاش می کنیم، ممکن است برایمان دشوار باشداقرار کنیم که شکست خورده ایم.تلاش برای کنترل کردن دیگران ونادیده گرفتن نیازهای شخصی مان اغلب باعث شده عزت نفس مان پائین بیاید وخودرادست کم‌ بگیریم مادرمبارزه ای می جنگیم که نمی توانیم درآن برنده شویم وبه تدریج کیفیت زندگی مان وخیم تر میشود.

پیداکردن وپذیرش واقعیت، راهی است که بتوانیم تغییرات مثبتی درزندگی خودایجادکنیم وبابهبودی فردی خودبه جلوبرویم.انتخاب باماست-که به مشکل اقرار کنیم،واقعیت رابپذیریم وراه حل هایی پیدا کنیم-یانه-مشکل را انکار کنیم،مکانیزم های دفاعی خودراافزایش دهیم وامیدوار باشیم که مشکلات مان فوری ناپدیدشوند.عده ای از مابرای نگهداری این انکار، خودمان رابه شکل وسواس گونه وافراطی درفعالیت های دیگر غرق می کنیم. این‌ حالت واکنش طبیعی برای کنار آمدن با یک موقعیت دردناک است.وقتی ما از فعالیت های افراطی بیرون بیائیم منطقی است که مشکلات کنار خواهند رفت.توجیه کردن یا سعی درپنهان کردن عواقب اعتیادبی فایده است.درهر حال، فرار کردن چیزی راتغییر نمی دهد

احساس می کنیم که ترس وناامیدی همچون ابری روی مسائل سایه انداخته،اماآرام آرام بخش های غیر قابل اداره زندگی مان راکه اداره ی آنها به مامربوط نیست را می بینیم.ما واقعا دربرابر معتاد عاجزیم.هیچ کدام از دخالت هاوتدبیرهای ما به حل مسئله کمکی نکرده است.درمی یابیم که دیگر نمی توانیم‌همه چیز‌را کنترل یا مدیریت کنیم چون آنچه سعی بر اداره آن داریم، زندگی ما نیست.شروع می کنیم به یاد گرفتن وتشخیص حدومرز مسئولیت ها ومحدویت هایمان.درست همانطور که دوست نداریم اقوام ودوستان خیر خواه‌مان‌به ما بگویندچگونه زندگی کنیم،عزیزان ماهم‌دوست ندارند.

مادرنارانان رها کردن را یادمی گیریم.می فهمیم که بادخالت کردن فقط باعث طولانی شدن تقلاها می شویم.باتمرکز روی خودمان شروع می کنیم.طوری که بتوانیم رفتارهای دیوانه وار اجباری خودرامتوقف کنیم.بتوانیم بدون از دست دادن عشق ومحبت مان نسبت به معتادکنار بایستیم.یاد می گیریم کاری که دیگران می توانند برای خودشان انجام دهند، بعهده نگیریم.ما می آئیم تا تفاوت میان کمک کردن وحمایت ناسالم را بفهمیم.روبرو شدن باپیامدها بخشی طبیعی از مراحل یاد گیری است.می توانیم به خود یاد آور شویم که وقتی سعی می کردیم کارها رادرست کنیم،اوضاع بهتر نمی شد.زمانی که از رفتارهای اجباری خود برای سعی در درست کردن کارهادست برداریم،زندگی ما کمی قابل اداره خواهد شد.

تسلیم شدن ورها کردن آسان نیست.ممکن است فکر کنیم هنوز کاری هست که برای کمک کردن می توانیم انجام دهیم.کاش فقط می توانستیم گفتگوی ذهنی مان را که به ما می گویدهنوز هم‌ می توان کاری انجام دادکه اوضاع تغییر کندراساکت کنیم.

برای بسیاری از اعضای نارانان،مشکل است بپذیرند که روش برخوردبا اعتیاد عزیزانشان باعث شده خودشان تبدیل به بخشی از مشکل شوند.اعتیاد یک بیماری پیشرونده است.هرچه بیشتردرانکاروجود مشکل بمانیم یا به جای تمرکزروی خودمان سعی بردرست کردن معتاد داشته باشیم، بیشتر به خودمان صدمه می زنیم.

-پیشنهاداتی برای بکارگیری قدم یک-

قدم یک پیشنهاد می کند که ما نمی توانیم معتاد را کنترل کرده یا تغییر دهیم.لازم است بپذیریم فقط خود معتاد می تواند زندگی خودراتغییردهد.ما نیاز داریم کارهایی برای خودمان انجام دهیم.به این کار می گویند سرت به کار خودت باشد.‌‌‌دراینجا پیشنهاداتی آمده:

●قدم بزنیم ، استراحت کنیم،غذاهای سالم بخوریم ومراقب سلامتی خود باشیم.دعا ومراقبه کنیم.احساسات مان رابنویسیم ونشریات بهبودی رابخوانیم به جلسات برویم.کسی رادرآغوش بگیریم.فقط برای امروززندگی کنیم،وبایکی از اعضای نارانان ملاقات یا تماس بگیریم.کارهایی که دوست داریم انجام دهیم،به موسیقی گوش کنیم،سینمابرویم یابه شروع یک سرگرمی جدید فکر کنیم.

●به فکر یک راهنماوکارکردن بااوباشیم.

●نشریه قدم یک رابخوانیم وبررسی کنیم از چگونگی ارتباط این مطالب با خودمان یادداشت تهیه کنیم وباراهنماویایکی دیگرداز اعضای نارانان درمیان بگذاریم.

●افکارواحساسات روزانه ورفتارمان نسبت به معتاد وبطورکلی زندگی،چه مثبت چه منفی راارزیابی کرده وتشخیص دهیم.آنهارایادداشت کرده وباراهنمایاعضو دیگرنارانان درمیان بگذاریم.ازاین طریق می توانیم متوجه شویم چه موقع زندگی ماغیر قابل اداره شده است.

این یک برنامه برای ما است

این قدم باما آغاز می شود.باشروع به برداشتن قدمها درجهت بهبودی خود،بادانستن این واقعیت که تنهانیستیم،تسلی می یابیم.گاهی منتظر وامیدواریم که این یک ایده ی جدید برای کمک به معتادبرای  به دست آوردن بهبودی ویا شایدفقط روزنه امیدی برای او باشد.ماازآشفتگی ورنجی که اعتیادباعث آن شده خسته ایم.ماخواهان آرامش هستیم.درابتدا، نمی توانیم آنسوی دردورنج راببینیم.باگوش دادن ویاد گرفتن از دیگران،قلب وذهن خودرابه روی امکانات وایده های جدیدمی گشاییم.بااین فکرشروع می کنیم که امیدی هست.زیرامی بینیم دیگران به نظرصلح وآرامشی رادارند که ما زمانی طولانی نداشته ایم.می توانیم قدرت گروه وحمایتی که ازما می کندرا احساس کنیم.مادیگر تنها نیستیم.

۱.آیا ازاینکه دیگران بدانند من دارم صدمه میزنم، مشکلی دارم؟

۲.چگونه می توانم از افرادی که زمانی درجای فعلی من بوده اند، نیرو وحمایت دریافت کنم؟

۳.اگربه دیگران گوش کنم چه چیز یاد می گیرم؟

۴.آیا برای داشتن امکان یک روش جدید زندگی ذهنم راباز می کنم؟


اقرار وصداقت

برای عده زیادی ازما،مدتی طول کشیدتابپذیریم که اعتیادیک مشکل است.بعضی ازاعضاباپی بردن به اینکه عزیزشان یک معتاداست شوکه شده بودند،اما بعدشروع به درک این مسئله کردند.ماهم کم کم نشانه های اعتیاد راتشخیص خواهیم داد.اغلب بااین فکرکه نادیده گرفتن مشکل آن رابرطرف خواهد کرد،خودرافریب می دهیم.می ترسیم که اگر اقرار کنیم،مشکل اعتیادوجود دارد،بعداواقعیت پیدا خواهد کرد.


دلیل دیگری که ممکن است ما به نخستین جلسه نارانان بیائیم،پیداکردن راهی است که دوست داریم معتادرابه قطع مصرف برساند.برای پیدا کردن راه حلی که معتاد را وادار به دیدن روش زندگی ویرانگر خودکند،درمانده ایم.باکلی سوال به نارانان می آییم.شایدچند جلسه طول بکشدتابتوانیم آن قدرباخودمان صادق باشیم که اقرارکنیم زندگی مان واقعاغیرقابل اداره شده است.وقتی بتوانیم این رابپذیریم،آنگاه اقرار خواهیم کردکه چگونه براستی درمقابل معتاد عاجز یم.صداقت می توانددردناک باشد،اماباکمک دیگر اعضای برنامه وبادرک این که دیگربااین بیماری تنها نیستیم،التیام را آغاز می کنیم.


درجلسات به خواندن دوازده قدم ودوازده سنت گوش می دهیم.می شنویم که اعتیادیک بیماری خانوادگی است.آیا می توانیم به آن اقرار کنیم؟می شنویم اعضای گروه درباره ی تغییر دادن خودشان صحبت می کنند.آیادلیل آمدن ما به نارانان،تغییر خودمان است؟یا آمده ایم معتادراتغییردهیم؟ممکن است سردرگم شده وافکارمان به هم بریزد،مافقط می توانیم بر روی آنچه که فکر می کنیم معتادبا انجام دادنش به ما آسیب می رساند ونحوه جلوگیری ازآسیب دیدن تمرکز داشته باشیم.کم کم به درک آنچه که سایر اعضاءمشارکت می کنند،می رسیم.این روش جدیدفکرکردن وراه تازه ای برای نگاه کردن به یک مشکل قدیمی است.لازم است آگاه شویم که این بیماری چه می کندوچگونه روی سلامت ما وخانواده مان تاثیرمی گذارد.لازم است وجودمشکل راپذیرفته واقرار کنیم.به مرور تشخیص می دهیم که درانکار بودیم.

5.آیا می توانم بفهمم هیچ کنترلی برمصرف مواد معتاد ندارم؟
6.چگونه سعی کردم معتادراکنترل کنم؟
7.چگونه سعی می کنم دیگران را کنترل کنم؟آیاموقعی که سعی دارم  به دیگران کمک کنم،درواقع سعی برکنترل آنها دارم؟
8.چگونه نیازمن به قدرت یا کنترل کردن به حمایت ناسالم ربط دارد؟
9.آیا درابتدا به نارانان آمدم تا راهی برای قطع مصرف معتاد پیدا کنم؟
10.درتلاش برای کمک به معتادچه کارهایی انجام داده ام؟
11.قدم هایی که برای جلوگیری از روبرو شدن معتادبا عواقب اعمالش برای هردوی ما چه نتیجه ای داشته است؟
12.چگونه هنوز هم به خاطر معتادعذروبهانه می آورم؟آیا《بله،اما》بخشی از توضیحات من است؟

عجز چه معنایی دارد؟
وقتی بالاخره متوجه می شویم دربرابر دیگران عاجزیم ورفتارمان غیر قابل کنترل است،آنگاه برای قدم اول آماده ایم .ما اقرار می کنیم که زندگی مان غیر قابل اداره شده ونیاز به کمک داریم.
می خواهیم راه رهایی وآزادی از دردی که در زندگی مان تجربه کرده ایم را پیدا کنیم.ما احساس اضطراب وسردرگمی می کنیم.ماشدیدا نیازمند،صلح وآرامش هستیم.همه تلاش هایمان برای اداره زندگی مان  وسعی درکنترل ودرست کردن معتاد با شکست روبرو شده است.وقتی برنامه ریزی هایمان عملی نشد،امیدها ورویا هایمان درهم شکست.قدم یک اولین قدم درسفربه سوی یکپارچگی وسلامتی است.

قدم یک درباره اقرار به عجز مااست.راهی است برای شروع روند بهبود یافتن ما،هرچند که نمی دانستیم بیماریم ونیازمند بهبودی هستیم.زمانی که تشخیص دهیم وبپذیریم عادت ها وروش زندگی مان که به آن خو گرفته ایم برای ما هم به اندازه عزیزانمان ناسالم بوده، آماده تغییر می شویم.

《مشارکت یکی از اعضا درمورد عجز》

من مفهوم عجز رادررابطه با اعتیاد نمی فهمیدم.مطمئن بودم کارهای زیادی وجوددارد که می توانم انجام دهم تامعتاد موادراکناربگذارد.می دانستم مسئله فقط پیداکردن بیمارستان درست بایک برنامه است.اوعزیز من بودوموقعیت او برای من مسئله مرگ وزندگی بود.نمی توانستم بگذارم او بمیرد.جروبحث می کردم واورا به اجبار به پنج برنامه مختلف فرستادم،وآخرین بار که اورابرای بازپروری به بیمارستان بردم،می دانستم یاخودش انجا راترک می کندیا بیرون انداخته می شود.سرانجام متوجه شدم هیچ کاری نمی توانم بکنم تا کس دیگری راوادار کنم دست از مصرف مواد بردارد.من عاجز بودم.مشاوران بارها این را به من گفته بودند،اما من تاالان آماده شنیدن وباورکردن آن نبودم.خسته وهراسان بودم وهیچ امیدی نداشتم من به آخر خط رسیدم

13.آیا هنوزفکرمی کنم حرفی هست که بتوانم بگویم یا کاری انجام دهم تا معتاد راوادار به قطع مصرف مواد کند؟
14.آیا مبتوانم اقرارکنم که دربرابر معتاد عاجزم؟؟
15.دراین هفته دربرابر چه چیزی عاجز بودم؟چه احساسی درمن بوجود آورد؟
16.درگذشته ازروی نگرانی وترس برای درست کردن اوضاع چه می کردم؟ دفعه بعد چه کار متفاوتی می توانم انجام دهم؟؟
17.فکر می کنم درزندگی ام روی چه چیزهایی می توانم کنترل داشته باشم؟؟

زندگی ما غیر قابل اداره است


مراقبت وکنترل می تواندباعث غیر قابل اداره شدن زندگی ما شود.ماچنان نسبت به رفتار معتاد وسواس پیدا کرده ایم که تماس با احساسات درونی،افکار ونیازهای خودراازدست می دهیم.
نگران می شویم واحساس خشم،رنجش وقربانی بودن می کنیم.
مابه خودمان اجازه داده ایم تحت کنترل انتظارات وآرزوهای دیگران باشیم.می فهمیم کارهایی که سعی کرده ایم برای اداره زندگی خود وزندگی دیگران انجام دهیم،شکست خورده ونیاز است چیزهایی تغییر کند.تشویق می شویم که تمرکز را روی خودمان بگذاریم.این بخشی از پذیرش اصول قدم اول است.
درک غیر قابل اداره شدن زندگی مان محدودیت های انسانی مارا آشکار می کند.وقتی می بینیم زندگی ما چطور غیر قابل اداره شده می توانیم اقرار کنیم دربرابر زندگی دیگران وبیماری اعتیاد عاجزیم.

((داستان مشارکت یکی از اعضا درمورد غیر قابل اداره بودن))

درفرهنگ لغت کلمه غیر قابل اداره بودن"خارج ازکنترل" معنی شده است.برای من مشکل بود که ببینم زندگی ام غیر قابل اداره شده است.من کارمندی بودم که ترفیع گرفته بودم درحالی که شوهر معتادم بی رویه مواد مصرف میکرد.تمام صورت حساب هاراپرداخت .زندگی اوچنان ارکنترل خارج شده بود که احساس می کردم انگار همه چیز بعهده ی من است.بیشتر اطرافیانم درمورداعتیاداو چیزی نمی دانستند.

چون من آن رامانند یک راز نگه داشته بودم.سخت می کوشیدم تا همه چیز طبیعی به نظر برسد.بیشتر وقتم صرف تمرکزروی معتاد وسعی برخوب شدن او می شد.متوجه نمی شدم این کارچه تاثیری برمن میگذارد به دلیل کمبود وقت کلاس های دانشکده ام راکنار گذاشته بودم.من لازم داشتم تا به دنبال معتاد بگردم یا ثابت کنم مشکل مصرف مواد اوست.فشار روحی ناشی از اعتیاد فعال اوباعث بیماری های جسمی سردردهای میگرنی ولاغری من شده بود.برای معاشرت با دیگران برنامه نمی گذاشتم، چون رفتار معتادغیر قابل پیش بینی بودونمی دانستم آیا او می آید.عذروبهانه می آوردم ،دروغ می گفتم تادرنظر دیگران هم چنان خوب به نظر برسم.زندگی ام بیشتر درتنهایی می گذشت ولذت چندانی درآن وجود نداشت.مصرف مواد معتاد به اندازه خودمعتاد،مالکیت وکنترل مرا دردست گرفته بود.

18.آیا بیشترین افکارزمان بیداری من صرف نگرانی درمورد معتاد میشود؟؟
19.آیا چیزهایی که برایم مهم بوده اند مانند سرگرمی ها ودوستانم را کنار گذاشته ام؟؟
20.آیا بخاطر معتاد دروغ گفته یا پنهان کاری کرده ام؟توضیح دهید؟
21.آیا شبها برای خوابیدن مشکل دارم؟؟
22.آیا مشکلات مالی دارم؟؟
23.آیا از نظر سلامت مشکل دارم؟؟
24.آخرین باری که تفریح کرده ام چه زمانی بوده است؟؟
25.چگونه اعتیاد یکی از اعضای خانواده یا یکی از دوستان زندگی مرا تغییر داد؟؟
26.آیا فکر می کنم که رفتارها واحساسات زیر نشانگرغیر قابل اداره بودن زندگی است؟خشم،ترس،احساس گناه،وسوسه،هیجان،غرور،حسادت،کنترل،ناکامی،انکار،اندوه،اضطراب
وپریشانی،عدم صداقت،دخالت،رنجش،نفرت،منفی بافی،کمبود عزت نفس،شرمندگی.
27.کدام یک از این رفتارهایا احساسات درمن مشخص تر هستند؟چرا؟
28.آیا می توانم بپذیرم که احتمالا زندگی ام غیر قابل اداره بوده است؟
29.چگونه انکار درغیر قابل اداره بودن زندگی من نقش داشته است؟؟

مشارکت یکی از اعضا:اقرارکردم معتاد،مسئله من نیست.زندگی من غیر قابل اداره بود.چون خودم قادر به اداره آن نبودم.

ما باعث آن نبوده ایم.نمی توانیم آن را کنترل کنیم.نمی توانیم آن را درمان کنیم.

وقتی می فهمیم اعتیاد فرد دیگری زندگی ما را تحت تاثیر قرار داده،ممکن است .آنهایا خودمان رابرای مشکلاتمان سرزنش کنیم.اعتقاد داریم حرف دیگری یا کار دیگری هست که می توانیم انجام دهیم تا معتاد تغییر کرده ومصرف مواد رامتوقف کند.ما از معتاد حمایت کرده وبخاطر او بهانه تراشی وپنهان کاری کرده فریاد زده وگریه کرده ایم.عذرخواهی وخیلی کارهای دیگر انجام داده ایم.


ماباعث آن نبوده ایم

ما این قدرت را نداریم که باعث اعتیاد،فرد دیگری شویم.قبل ازانکه معتاد بهبودی پیدا کند.ممکن است سعی کرده باشد بخاطر مصرف موادماراسرزنش کند.درحالی که هیچکس مسئول اعتیاد یا بهبودی فرد دیگری نیست.هیچ کس نمی تواند کاری که معتاد می بایست برای خودش انجام دهد،برای او انجام دهد.

30.آیا احساس می کنم من مسئول اعتیاد عزیزم هستم ویادیگران را مقصر میدانم؟؟
31.به خاطر این احساسات برای کمک یا به عهده گرفتن مسئولیت های معتاد معمولا چه کاری انجام می دهم؟؟

32.آیا دربرابر رفتار دیگران احساس مسئولیت می کنم؟


ما نمی توانیم آن راکنترل کنیم

وقتی سعی برکنترل معتادداریم.ممکن است ،احساسات ونیازهای خودمان را نادیده بگیریم ونا امیدی ودرماندگی مارا کم کم به انزوا بکشاند.معتقدیم،باید بتوانیم موقعیتی که باعث درد ورنج شده را کنترل کنیم. امادرتلاش بیهوده خود برای بهتر کردن اوضاع دچار ناامیدی می شویم.


سرانجام یاد می گیریم کارهایی که قبلا انجام داده ایم وهر کاری که درحال حاضر انجام بدهیم یا ندهیم،نمی تواندرفتاریا مصرف فرد دیگری را کنترل کند.اگردرحال انجام اعمال تکراری هستیم.همان سوالات بیهوده را بپرسیم.همان پیشنهادات تکراری را ادامه دهیم.هیچ چیز تغییر نمی کند.چون ما سعی داریم کنترل کنیم.لازم است آنچه که قادر به کنترل آن نیستیم را رها کنیم.قدم اول به ما اجازه می دهداز به عهده گرفتن مسئولیت ها وتلاش برای کنترل دیگران دست برداریم واکنون می توانیم یاد بگیریم که چگونه از خودمان مراقبت کنیم.

33.آیا من نیاز شدید به کنترل کردن دارم؟درمورد زندگی شخصی ام؟درمورد زندگی دیگران؟
34.اگررها کنم می ترسم چه اتفاقی بیفتد؟
35.آیا اجازه می دهم شرایط وافراد دیگر زندگی ام را کنترل کنند؟
36.این کار چطور مانع مراقبت کردن از خودم می شود؟
37.آیا این رابه عنوان یک واقعیت پذیرفته ام که درزندگی من موقعیت هایی وجود دارد که هیچ کنترلی روی آنها ندارم؟توضیح دهید؟


مــــــــــا نمیـــــتوانیم آن را درمان کنیـــــــــــــم

اعتیاد یک بیماری است که باعث جسمی؛ذهنی وروحی معتاد می شود.متاسفانه خانواده ها وعزیزان معتاد می توانند به یک اندازه تحت تاثیرآن قرار بگیرند.اعتیادزندگی هاراواژگون وزیرو رو کرده وواقعیت را پنهان می کند.اعتیاد یک بیماری درمان نشدنی است که اگر به آن اجازه داده شود مسیر ویرانگر خودرا ادامه دهدمی تواند کشنده باشد ازتاثیرات جانبی آن تنهایی؛افسردگی؛بیچارگی؛فکر به خودکشی واحساس بی ارزشی است.
هرچنداعتیاد یک بیماری است که می تواندمهار شود.اماهرگزدرمان شدنی نیست اگر معتادبرنامه بهبودی را جدی بگیرد.امکان به تعویق انداختن اعتیاد به صورت روزبه روز وجوددارد.کمک برای معتاد از طریق انجمن معتادان گمنام،قدم های دوازده گانه،مراکزدرمانی ومشاوره دردسترس است.مافقط مسئول بهبودی خودمان هستیم.نه هیچ کس دیگرما نمی توانیم کاری برای معتاد انجام دهیم که لازم است خود او برای مهار بیماریش انجام دهد.

38.آیا درک میکنم اعتیاد یک بیماری است ودرمان شدنی نیست؟؟
39.آیا سعی می کنم برنامه معتاد رابه جای برنامه خودم کار کنم؟
40.من به چه روشهایی نسبت به معتاد احساس ترحم ودلسوزی دارم؟


پـــــــــذیـــــــــرش

پذیرش به معنای اقرار ووفق دادن خودبا موقعیت یا شرایط است.پذیرش یکی از مفاهیم بهبودی است که می تواند درزندگی ما تاثیرات حیرت انگیزی ایجاد کند.برای رسیدن به پذیرش بایدروی احساسات گوناگونی مانند خشم،شرم،غم،ناامیدی،رنجش ودلسوزی به حال خود کارکنیم.


《مشارکت یکی از اعضادرموردپذیرش》

بیشترمردم که درگیربا معتاددرحال مصرف هستند،ترس خیلی زیادی دارند.به خصوص از ناشناخته ها.اگراین واقعیت رابپذیرم که نمی توانم معتادرانجات دهم.چه اتفاقی خواهدافتاد؟آیااوخواهدمرد؟آیابی خانمان وبیچاره خواهدشد؟آیاناامیدوتنها خواهدشد؟معتادان باناامیدی ودرد زندگی می کنند.اگرسعی کنیم آنهارا نجات بدهیم،ممکن است درد ورنج آنهاراطولانی ترکنیم.
همه مادرزندگی انتخاب هایی داریم که دشوار ودردناک هستند.من انتخاب کردم تابپذیرم که معتاددردستان یک نیروی برتر است ونجات او کارمن نیست.پذیرفتم که ممکن است اورابرای همیشه ازدست بدهم.اما انتخاب با خوداوست که تصمیم بگیرد.کاملا پذیرفتم که تمام کارهایی که کرده ام تانگذارم از عواقب رفتار خود رنج ببرد فقط باعث فعال ماندن بیماری او شده است.درک این موضوع که تمام کمک هاب من فقط باعث رنج بیشتری شده.رهایم کرد تا بتوانم درراه نجات خودقدم بگذارم.امروز درهمه اتفاقاتی که درزندگی ام می افتد.مسئولیت سهم خودرا می پذیرم .قبول می کنم که من فقط می توانم برافکار واعمال خودم کنترل داشته باشم وسعی بر کنترل زندگی فرد دیگری بیهوده است.
پذیرش اصول بهبودی مرا ازناامیدی رها کرده است.


((پذیرش شرایط کنونی خودمان))

اگربه تغییر نیاز داریم یا خواهان آن هستیم.باید قبل ازهرچیز خودمان وبعد دیگران رادرست همانطور که هستند بپذیریم.پذیرش به این معنی نیست که اتفاقات زندگی مان را می پسندیم یا ازآنها راضی هستیم.یا باید ازامیدها وآرزوها وامیال خود دست برداریم.پذیرش به معنای تشخیص شرایط کنونی است تا بتوانیم بفهمیم برای مراقبت ازخود چه کاری انجام دهیم وحدمرزهای ناسالم و لازم را تعیین کنیم.سرکوب کردن یا انکار احساسات خود می تواندباعث اندوه وعذاب ما شود.پذیرش برای ما آرامش ،رهایی ورشد به ارمغان می اوردکه به ما اجازه می دهددرجریان زندگی ،زندگی کنیم.

41.چگونه تمرین پذیرش درتمام امور زندگیم،می تواندجهت رسیدن به زندگی بهتر موثرباشد؟
42.چگونه می توانم به عزیزانم اجازه دهم تاآنها هم مثل من مسیر زندگی خودشان را پیدا کنند؟؟

((پذیرش تغییر))


مشکل اعتیاد عزیزانمان به شدت برما تاثیرگذاشته زیرا روابط وکیفیت زندگی مارا تغییر داده است.درنتیجه ممکن است احساس سردرگمی،ناامیدی،رنجش وبیهودگی کنیم.اگراین احساسات رابپذیریم وباآنها کنار بیاییم ممکن است متوجه شویم درداشتن ایمان ومراقبت ازخود قوی تر شده ایم.
یاد می گیریم که عشق،حمایت،مراقبت وتسلی دیگران ونیروی برتر خودرا بپذیریم.ازنیرویدبرترمان می خواهیم به ما کمک کندتا چیزهایی راکه می توانیم تغییردهیم  ودانش وروشن بینی بدهد تا انتخاب های درست داشته باشیم.

43.این جمله《اگر چیزی تغییر نکند هیچ چیز تغییر نخواهدکرد》برای من چه معنایی دارد؟

《پذیرش نقص》


وقتی درخودمان دنبال کمال می گردیم وآنرا ازدیگران هم انتظار داریم.ممکن است بابرآورده نشدن انتظاراتمان خودراشکست خورده بدانیم.قدم اول به من یادآور می شودکه خود ودیگران راهمانطور که امروز هستیم بپذیریم.به این وسیله ازما درخواست میشود که جهت پیشرفت وبهبودی مان،فروتنی را تمرین کنیم.

44.از چه راههایی متوجه می شوم انتظار کامل بودن ازخودم یا دیگران غیر واقعی است؟؟
45.آیا آماده هستم که ازتنبیه خود برای شکست های گذشته دست بردارم ودوباره ازنو شروع کنم؟توضیح دهید؟؟

《پذیرش خودمان》


ماباغرق شدن درنیازهای دیگران ممکن است نتوانیم خودمان راهمانطور که هستیم ،ببینیم.عزت نفسمان کم می شود وانتخاب های شخصی ما تحت تاثیر قرار می گیرد آگاه شدن از حق خودنسبت به توانایی ها،محدودیت ها،باورهاوعقاید شخصی مان به ما احساس رهایی می دهد.پذیرش ودوست داشتن خودمان همانطور که هستیم مارا برای رشد وتغییر توانمند می کند.
هرچه برای اداره زندگی دیگران کمتر تلاش کنیم.درزندگی خودمان موثرتر می شویم.اگر دیگران ومسائل اطراف خود رابپذیریم به سادگی می توانیم خودمان باشیم.

46.آیا می توانم خودم را همین طور که هستم بپذیرم؟؟
47.چه کاری می توانم انجام دهم تا خودم راهمینطور که هستم بپذیرم؟؟

《پذیرش اعتیادبه عنوان یک
 بیماری》


آموختن اینکه اعتیاد یک بیماری است،به مادرک جدیدی می دهدوپیشنهاد این است که همدردی را می توان جایگزین خشم وآسیب کرد.ممکن است وقت خودرا صرف این کنیم که ای کاش همه چیز جور دیگری بود اما باید این واقعیت را بپذیریم که مادربرابر انسانهای دیگر هیچ قدرتی نداریم.
مهم نیست که واقعیت چقدر ناگوار است.ما می توانیم یاد بگیریم که با اطمینان هرروز جدید رابپذیریم.لازم است به قدر کافی ازخودمان مراقبت کنیم.تاازجنگیدن دربرابر چیزهایی که کنترلی روی آنها نداریم،دست برداریم.ممکن است برای اینکه زیاد درد نکشیم کارهای بسیاری را مانند تحقیر کردن،باج گرفتن،مقصر نشان دادن وسرزنش دیگران را امتحان کرده باشیم ،پذیرش اعتیادبه عنوان یک بیماری به ما کمک می کند درک کنیم که نمی توانیم درمبارزه بااعتیاد فرد دیگری برنده شویم.اما درعوض می توانیم ازطریق نارانان به دنبال بهبودی برای خود باشیم.

48.وقتی شنیدم اعتیاد یک بیماری است چه احساسی پیداکردم؟
49.آیا می توانم بپذیرم که اعتیاد یک بیماری است؟اگر نه چرا؟
50.به عنوان کسی که یک فرد معتاد رادوست دارد،نیازدارم درمورد اعتیاد چه چیزهایی را بدانم؟
51.اگر بتوانم بپذیرم که اعتیاد یک بیماری است احساس وواکنش من نسبت به معتاد زندگی ام چگونه تغییر خواهد کرد؟
52.پذیرش این واقعیت چگونه دیدگاه مرا درمورد اعتیاد تغییر داده است؟؟

((فاصـــــــله گرفـــــــتن))


یکی ازسخت ترین مفاهیم برای اعضای نارانان پذیرفتن فاصله گرفتن است.ما می ترسیم منظور فاصله از گرفتن به این معنا باشد که باید عشق وتوجه رااز معتاد قطع کنیم می ترسیم معتاد رازمانی ترک کنیم که بیشتر از همیشه به ما نیاز دارد اما درک این که چگونه با عشق خودرا کنار بکشیم،کمک می کند برترس های خودغلبه کنیم.
درنارانان یاد می گیریم لازم است مواظبت کردن را رها کنیم نه مراقبت کردن را فاصله گرفتن واجازه دادن به معتاد که ازعواقب رفتارش درد بکشد،اولین قدم به سوی بهبودی ما است.عده ای ازما مدت ها حتی بعداز آنکه معلوم می شود،تلاش هایمان بیهوده است.هنوزهم به این عقیده پای بندیم که میتوانیم معتادرا نجات دهیم.ممکن است پرازخشم ورنجش بشویم.که این می تواندباعث آسیب به خود خانواده ومعتادمان شود.

فاصله گرفتن با عشق به این معنااست که رها کن وبه دیگران ارزش داده تا خودشان تصمیم بگیرند وانتخاب کنندما می توانیم اجازه دهیم آنها با خودکناربیایند واز عواقب اعمالشان درس بگیرند.این راهی است برای رشد کردن وروبرو شدن با واقعیت. فاصله گرفتن،سلامت عقل مارا حفظ می کندوبه ما نیرو می دهدتاکنار خانواده ودوستانی که همراه با ما رنج می برند،حضور داشته باشیم.نقش ماازفردی درخدمت دیگران به الگوی فردی درمسیر بهبودی تبدیل می شود.
ما وقتی آماده هستیم فاصله می گیریم.درنارانان یاد می گیریم به اندازه کافی عشق داشته باشیم که بتوانیم رها کنیم.

53.تفاوت فاصله گرفتن با عشق ووابسته شدن با عشق چیست؟
54.آیا فاصله گرفتن به معنای این است که دیگر مراقبت نکنم؟؟
55.آیا درهرحال احساس خوب من به نوعی به رفتار دیگران بستگی دارد؟؟
56.چه چیز باعث می شود احساس کنم گیر افتاده وفریب خورده ام ونمی توانم فاصله بگیرم؟
57.فاصله گرفتن همچنین  به معنای رها شدن ازترس  ازنیاز به کنترل،تلاش زیاد،درانجام کارها وپافشاری است.فاصله گرفتن ازچه راههایی مرا از مشکلات معتاد آزاد می کند؟
58.آیا فعالیت هایی هست که برایم جالب باشدوبتواند درفاصله گرفتن به من کمک کند؟آنها چه هستند؟؟

_مشارکــــــت یکی ازاعضادرمورد فاصله گرفتن_

درحال تماشای نوه کوچکم بودم که تلاش می کرد استفاده ازقاشق رایاد بگیرد.بیشتر غذاقبل از رسیدن به دهانش ازقاشق بیرون می ریخت.نیازشدیدی برای کمک کردن به اوحس کردم.بعد جمله ای که در نارانان شنیده بودم رابه یادآوردم.اگرمن نگذارم این کارراخودش انجام دهد‌,چطور یادخواهد گرفت ؟فرصت دادن به او برای تلاش کردن وشکست خوردن پشتکار رابه اومی آموزد.وقتی اجازه می دهم سعی کند وبرنده شود به او عزت نفس وخود باوری می دهم.
مامی توانیم برنامه مان را به روش های بی شماری درزندگی روزانه بکار ببریم.من برای درسهایی که درنارانان آموختم که درهمه زمینه های زندگی ام به من کمک می کند بسیار سپاسگزارم.

پیشنهاداتی که برای فاصله گرفتن به من کمک می کند
._زمان هایی که واکنش نشان دادن مرا مضطرب،عصبانی،هراسان یا سردرگم می کند را تشخیص دهم.
._هرکاری که باعث آرام شدن من می شود انجام دهم تاذهنم کمی آرامش وصلح پیدا کند.
._ازسرکوب کردن احساساتم خودداری کنم درعوض آنها را حس کنم.درصورت نیاز غمگین شوم ویا با کسی درمورد آنچه احساس می کنم صحبت کنم.
._یاد بگیرم چطور ازخودم مراقبت کنم فعالیت های مورد علاقه ام وکارهایی راکه همیشه دلم می خواسته انجام دهم.
._ازخودم بپرسم آیا فاصله گرفتن در مدیریت بهتر زندگی ام به من کمک می کند؟
._زندگی شخصی خودرا دراولویت قرار بدهم

《حدو مرزها》

تعیین حدومرز ابزار دیگری است که می توانیم برای مراقبت ازخودمان بکارببریم.حدومرزها مجازات هایی دربرابررفتاریا انتخاب های ضعیف دیگران نیستند،یا آنها تصمیماتی نیست که برای تحت نفوذ درآوردن معتاد درحال بهبودی استفاده کنیم.تعیین حدومرزها تصمیماتی برای قابل اداره کردن زندگی خود ما هستند.آنها مرزهایی هستند،تا تعیین کنیم چه چیزهایی را درزندگی ،خانه ویا ذهن مان می پذیریم وچه چیزهایی را نمی پذیریم.ممکن است بایک مرزبندی کوچک مانندنپذیرفتن  رفتارهای خاص معتاد شروع کنیم.ممکن است تصمیم بگیریم خودرا درگیر مشاجرات نکنیم وزمانی که تشخیص می دهیم به سمت این نوع رفتار می رویم خودرااز موقعیت دور کنیم،این مهم است که حدومرزهایمان بادلایل درست تعیین شوند.
ممکن است حدومرزها به مرور ایجاد شوند.اما بعد از ایجاد حدومرز برای معتاد وخودمان باید مطمئن باشیم که آماده ایم ومایل به حفظ آنها هستیم.حدومرزها مثل نقش روی سنگ دائمی نیستند.ماآزادیم برای ویگران توضیح دهیم که اینها مرزهای امروزما هستند وبا یاد گرفتن ورشددر حین بهبودی حق داریم آنها را تغییر دهیم.آن چه که امروز برای ما کارمیکند،ممکن است درآینده برایمان کارنکند.

59.آیا من آماده تعیین حدومرز هستم؟آیا آمادگی وتوان اجرایی آنهارا دارم؟
60.آیایاد می گیرم حدومرزهارابه دلایل درست تعیین کنم؟حدومرزهایی که نه برای سوق دادن معتاد به سمت بهبودی است.بلکه برای بازگرداندن سلامت عقل به خودم می باشد؟
61.می توانم اگر لازم باشدحدومرزی تغییرکند،انعطاف پذیرباشم؟

《داستانی ازقدم اول》

تازمانی که قدم اول راشنیدم،هرگزعاجزبودن برایم اتفاق نیفتاده بود.همه اعمال من باعشق،ترس،اضطراب واین احساس که من بهترین هارامیدانم دیکته می شد.مشکلاتی که داشتم فقط برای این بود که شرایط اطرافم تغییر نمی کرد.یا بهتر نمی شد وهیچ کس هم به حرفهایم گوش نمی داد.همچنین متوجه نبودم که با تلاش مداوم برای کنترل فرد دیگری خودم را کاملا گم کرده واداره زندگی ام راازدست داده ام.درابتدا درک این مسئله آسان نبودبفهمم که باقطع مصرف معتاد زندگی من بطور حتم دوباره به وضعیت عادی برنمی گردد.به کنترل کردن ادامه می دادم.چون کنترل کردن نقشی بود که درسراسر زندگی ام بازی کرده بودم.فهمیدن این که افرادی هستند که باکفش های من درهمان مسیرهای بی فایده راه رفته وموقعیت هایی مشابه من رابه همان طریق غیر موثر پیش بردندواقعا چه تسکینی بود.اگر به کارهایم اقرار وسعی دردرک وتغییر آنها می کردم،زندگی ام می توانست پیشرفت کند.

می توانم ازطریق قدم اول بفهمم که من مسئول همه کس وهمه چیز دراطراف خود نیستم بااین انتخاب که خودرادرمشکلات دیگران غرق کنم.فرصت زندگی کردن برای خودم راازدست می دهم.وقتی بتوانم آن سوی رفتارهای معتادگونه را ببینم وآنها را به عنوان نشانه های یک بیماری تشخیص دهم.می توانم آزادانه یک بار دیگرکسی را که تمام خصوصیاتش را می شناسم دوست داشته باشم وبه او احترام بگذارم.همه ما مانند اعضای یک پیکر هستیم وحق نداریم که برچسب بگذاریم ویا قضاوت کنیم.آنگاه من آزادهستم تا مثبت ها را به یاد بیاورم وازپرداختن به منفی ها دست بردارم.به مرور سهم خودم رادرآشفتگی زندگی ام درک می کنم ومی خواهم خودم را اصلاح کنم. می فهمم که من هم دچار یک بیماری هستم وعلائم آن تلاش زیاد برای کنترل کردن،تحت نفوذدرآوردن مردم،مکان ها وچیزهایی که دراطرافم هستند وناراحتم می کنند می باشد.زمانی که بپذیرم من فقط می توانم رفتارهای خودم راکنترل کنم وتغییر دهم.بهبودی من ازاین بیماری می تواند آغاز شود.

_بازتاب هایی از قدم اول_

قدم اول ماراتشویق می کنداقرار کنیم دربرابر کسی که دوستش داریم عاجزیم وتشخیص دهیم وبپذیریم که زندگی ما غیر قابل کنترل شده بود.این کارهمیشه آسان نیست.ماروش بهتری برای زندگی کردن ازطریق کارکرد 12قدم وبکارگیری آنها درزندگی مان پیشنهاد می کنیم.
گاهی فکر می کنیم سرعت کافی برای حرکت به جلو را نداریم.به خاطر داشته باشید روند بهبودی تان به شما بستگی دارد،پس سعی نکنید پیشرفت عضو دیگری را تقلید ویا خودتان را با عضو دیگری مقایسه کنید.ووقتی احساس کردید قدمی به عقب برداشته اید،دلسرد نشوید.فقط به جایی که قبلا بوده اید وجایی که هم اکنون هستید نگاه کنید.رشد همیشه هست،سعی کنید نگذارید این اولین قدم شمارا از پای درآورد بلکه با آشکار شدن تدریجی هر مفهوم ازاین قدم اجازه دهید که قدم یک درزندگی روزانه تان نفوذ کند. مهمترین نکته این است که برای این روند وقت بگذارید واجازه دهید این قدم بخشی از وجود شما شود

با پذیرفتن قدم اول،زندگی ما روبه بهبود می رود،نه به این دلیل که درغیر قابل اداره بودن تغییری وجود دارد.بلکه به این خاطر است که دررفتارمان یک دگرگونی بوجود می آید.پذیرش درزندگی شخصی مان به ما حق انتخاب وآزادی می دهد این آزادی بدست آمده که ازطریق کنارگذاشتن کنترل،تسلیم وپذیرش قدم یک می باشد به راستی شروع بهبودی شخصی خودمان است.
این یک شروع تازه است وباروش جدیدی برای زندگی کردن وکنار آمدن با احساسات مان رایاد می گیریم.همانطورکه سعی داریم درک کنیم اصول نارانان را بکار گیریم واز ابزارهای برنامه استفاده کنیم تادرزندگی روزانه خود کمک مان کند پی می بریم که مسیر بهبودی ،روندپیچیده ای است.ماهربار یک قدم به جلو می رویم.

روز به روز 26 شهریور

26 شهریور حضور مستمر در جلسات با تداوم و بودن یک‌سری از تجربیاتی است، که برای زندگی آینده‌ام در مسیر بهبودی می‌آموزم. چه کارهایی ارزش انجام دادن را دارد؟ این سؤالی است، که تازه واردین از خود می‌کنند. چرا با شرکت در جلسات، راهنما گرفتن، مشارکت کردن، خدمت کردن، کارکرد قدم‌های خودیاری، گذاشتن تجربه خود در اختیار دیگران، سخت نگرفتن زندگی و برنامه، رها کردن گذشته و آینده و چسبیدن به حال و زندگی در امروز، باعث موفقیت می‌شود؟ این امور کارهایی است که ارزش انجام دادن دارند. شاید بگویید من این کارها را انجام می‌دهم. اصول برنامه‌ی خودیاری با اعتقاد می‌گوید: «به خوبی انجام شدن کارها مهم است». آیا هنوز هم تلاش می‌کنم تا ثابت کنم کارهایی که در گذشته انجام داده‌ام درست بوده‌اند؟ آیا کارهای نیمه تمام و پروژه‌های نیمه مانده و فرار از مسئولیت‌های فردی و پشت گوش انداختن‌ها را به خاطر می‌آورم، که چه بلاهایی به سرخودم آوردم؟ آیا می‌دانم تکرار یک اشتباه و برداشت متفاوت از آن دیوانگی است؟ نداشتن سلامتی عقل بلای من است که فقط با مشورت کردن درست می‌شود. با کله‌ی خودت راه نرو!

روز به روز 5 شهریور

5 شهریور یکی از مزایای برنامه‌ی خودیاری در این است، که آگاهی مرا در مورد جهان بینی و تکلیف خود و واقع بینی آگاه کرده است. نتیجه این آگاهی، آرامش و زندگی با لذت و غلبه بر مشکلات که قالباً قادر به حل آن‌ها نبودم شده است. اغلب به دلیل بی‌علاقگی و بی‌اطلاعی و بلاتکلیفی، مشکلات را بزرگ‌نمایی کرده و از همان ابتدا خود را از حل آن ناتوان می‌دانستم. آیا هنوز هم از مشکلات تراژدی ساخته و خود را به مظلومیت و قربانی بودن می‌زنم؟ امروز به خاطر جهان بینی و کسب تجربیات مختلف که در برنامه پیدا کرده‌ام، به هیجان آمده و در مسیر بهبودی انرژی و شادابی بیشتری کسب می‌کنم. دیگر حاضر نیستم در مقابل مسائل و مشکلات زانو زده و تسلیم شوم و یا بگویم مهم نیست، یا اهمیت ندارد، یا در فرصتی منایب دیگر، یا از زیربار مسئولیت آن فرار نمایم. امروز خداوند را به خاطر روشن‌بینی و پذیرشم سپاسگزار و شاکر هستم. مطلع هستم که بیماری من قدرت زیادی دارد که برایم سناریو بسازد و نشان داده است که در اینکار بسیار مهارت دارد و برایم هرچه درد و غم و اندوه را به‌تصویر می‌کشد. آیا امروز بیماری و قدرت ویرانگرش را به خداوند سپرده‌ام؟ دل را بگشا، همه‌ی چیزها واقعی هستند!

فقط برای امروز 4 شهریور

 4 شهریور                                        ترازنامه قدم دهم

« به تهیه ترازنامه شخصی ادامه دادیم و وقتی خطا کردیم سریعاً به آن اقرا کردیم.»

قدم دهم

v

انجام روزانه قدم دهم ما را بر پایه روحانی مستحکمی استوار میسازد. در حالی که هر یک از اعضاء سؤالات مختلفی را میپرسند، برخی سؤالات تقریباً برای همه مفید شناخته شده است. دو سؤال مهم قدم دهم این است: «آیا با خود، اعمال و انگیزههای خود صادقانه ارتباط برقرار میکنم؟ و آیا برای آگاهی از اراده خداوند برای خود و قدرت اجرای آن دعا میکنم؟» این دو سؤال اگر صادقانه پاسخ داده شود، ما را به سوی بررسی دقیقتری از اعمال روزانه خود رهنمون میسازد.

وقتی بر روابط خود با دیگران تمرکز میکنیم، شاید بپرسیم: «آیا امروز به کسی به طور مستقیم یا غیر مستقیم آزار رساندهام؟ آیا امروز در نتیجه اعمال خود باید از کسی جبران خسارت کنم؟» این مسئله را در ترازنامه خود ساده میپنداریم، در صورتی که نیز باید به یاد داشته باشیم بپرسیم: «کجا اشتباه کردهام؟ چگونه میتوانم این کار را دفعه بعد بهتر انجام دهم؟»

اعضای NA اغلب متوجه میشوند ترازنامههایشان شامل سؤالات مهم دیگری است. «آیا امروز نسبت به خود مهربان بودهام؟ آیا کاری را بدون انتظار جبران برای فرد دیگری انجام دادم؟ آیا ایمان خود به نیرویی برتر و مهربان را مجدداً با صراحت اعلام کردهام؟»

قدم دهم قدم پایداری و دوام برنامه NA است. قدم دهم به ما در ادامه زندگی آرامشبخش در بهبودی کمک میکند.

v

فقط برای امروز:  بررسی اعمال روزانه خود را به خاطر میسپارم. اگر به کسی صدمه زدهام، آن را جبران میکنم. درباره اینکه چگونه میتوانم به طرز دیگری عمل کنم، فکر میکنم.

مشارکت،تجربه،نیرو،امید"نارانان" 5 مرداد

5 مرداد
برطرف کردن غرور و تکبر   
معتاد زندگی ام اتاق خوابش را تغییر دکور می داد و رنگی را برای دیوارهایش انتخاب کرده بود.سوال من این بود:از آن جایی که او همیشه نشئه است چطور میداند که چه رنگی را انتخاب کند؟دست به کار شدم و رنگی روشن تر را که من برای اطاقش مناسب تر می دیدم،انتخاب کردم و خریدم.
تکبر من باعث می شود که فکر کنم نه تنها رنگ دکوراسیون انتخابی من برتر است،بلکه افکار و عقایدم نیز مهم تر از افکار و عقاید دیگران است و این که زندگی من با ارزش تر از زندگی دیگران است.
در گذشته تکبر من باعث می شد فکر کنم که روش من بهترین روش و تنها روش برای هر کسی است.اکنون وقتی به این روش فکر میکنم،قدم هفت را تمرین کرده و با فروتنی درخواست می کنم که تکبرم برطرف شود.بدون تکبر می توانم افکار و عقاید دیگران را بپذیرم و می دانم که در نهایت احساسات آن ها متعلق به خودشان است.تواضع به من اجازه می دهد که به افکار،عقاید و احساسات دیگران،به خصوص معتاد احترام بگذارم.
تفکری برای امروز:این رابطه تازه یافته با خودم دنیای کاملا جدیدی از شادی برای من گشوده است که قبلا تحت تاثیر قرار داشت.اولویت های من بالاخره در جای خود قرار گرفتند،من انسان فروتنی هستم.

شهامت عوض شدن "الانان" 5 مرداد

پنجم مردادماه
بله ، اما .......این دو کلمه علائمی برای من بودند که از پذیرفتن اموری که در قبال آن عاجز بودم ، خود داری میکردم دنیای من با موهبت های جالبی غنی و پر بار است ، زیبایی ، روابط دوستانه و تلاش و کوششی که نیرو بخش است و مرا برای یک زندگی بهتر آماده میکند ایا این ارزش را دارد که این موهبت ها را با خواستن چیزهای متفاوتی از اینها ، نادیده بگیرم ؟ آیا این باعث تغییر انها مشود ؟ نه . من ترجیح میدهم که آنها را با خوشحالی و لذت بپذیرم و با تواضع این حقیقت را بپذیرم که همه اینها را نیروی برترم بدون "بله" و "اما" ......به من می بخشد یک لحن خشن ، یک کلمه ناخوشایند ، ظاهر سرد و بی اهمیت یک فرد معمولا در مدت چند دقیقه تمام می شود . من چه قیمتی می توانم در قبال صبر کردن این چند دقیقه پرداخت نمایم ؟ من مجبور نیستم واقعیت را فقط بخاطر چیزهایی که نمی توانم تغییر دهم ، از دست بدهم . وقتی من هر چیزی را آنطور که هست می پذیرم ، یقینا به آرامش میرسم . وقتی وقت خود را صرف خواستن چیزهای متفاوت میکنم ، میدانم که در درجه اول آرامش خود را از دست می دهم .

یاد آوری امروز

وقتی من مسئولیت تغییر آنچه می توانم را دارم ، اگر میخواهم به آرامش برسم ، باید بقیه را رها کنم . فقط برای امروز آنقدر خود را دوست خواهم داشت که از تلاش در مورد چیزهایی که در خارج از کنترل من است ، دست خواهم کشید .با تسلیم شدن ممکن است پیروزی را بدست آورید

بروز رسانی اپلیکیشن "Anonymous"

ضمن تبریک سال جدید و آروزی موفقیت روز افزون برای همه همدردان گرامی

با لطف نیروی برتر تمام تلاشمان را خواهیم نمود تا در سال آینده با خدمات بهتر و مطالب بیشتر در خدمتتان باشیم ، تا بیش از پیش رضایت خاطر نیروی برتر و شما عزیزان را جلب نماییم. در سال و سال هایی که گذشت قطعا مشکلاتی وجود داشت که با همه این مشکلات، بودند همدردانی که این مشکلات را حتی به ما هم منتقل نکردند و با صبر و گذشت خودشان ما را در تمام لحظات یاری نمودند. ار همه شما به خاطر نواقصمان خالصانه جبران خسارت می نمائییم و صمیمانه از همه شما متشکریم و با همه وجود از صمیم قلب شما را دوست داریم. همین جا نیز از همه همدردان ارزشمند خودم که در تمامی امور با وجود همه مشکلات، راسخ و  استوار و با کمترین توقع، تلاش خود را برای پیشبرد هدف مشترک و تحقق رویای همه انجوه ها که روزی هر بیمار اعتیادی در دنیا فرصت تجربه پیام انجمن رابه زبان وفرهنگ خاص خود داشته باشند و شانس تازه ای برای زندگی بیابد نموده اند نیز تشکر می نمایم.
در همه لحظات نیازمند دعای خیر و حمایتتان هستیم و امیدواریم خداوند منان سال جدید را سالی پر برکت ، پر انرژی و  پر موفقیت برای همه ما قرار دهد ، بهترین ها را برای شما و خانواده محترمتان آرزو مندیم.

به اطلاع همدردان عزیز میرسانم که بروز رسانی اپلیکیشن Anonymous جهت استفاده شما عزیزان آماده دانلود شده است دوستانی که از اپلیکیشن Anonymous استفاده میکنند لازم است که حتما فایل بروز رسانی را نصب کنند تا تغییرات و بخش های جدید به اپلیکیشن آنها اضافه شود و دوستانی هم که برای اولین بار است که میخواهند از اپلیکیشن استفاده کنند میتوانند اپلیکیشن 2017 را دانلود و نصب کنند و از تمامی مطالب سایت بصورت تفکیک شده و افلاین استفاده کنند در ضمن برای استفاده از فایل های صوتی اپلیکیشن بعد از نصب به بخش تنظیمات رفته و قسمت درباره را کلیک کنید و رمز را دریافت کنید

 

دریافت
حجم: 10.3 مگابایت
توضیحات: اپلیکیشن Anonymous "2017"
 

دریافت
حجم: 10.3 مگابایت
توضیحات: بروز رسانی اپلیکیشن "Anonymous"

مقدمه راهنمای کارکرد قدم

اﻳﺪه ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ ﻛﺘﺎب از ﻻﻳﻪﻫﺎی دروﻧﻲ اﻧﺠﻤﻦ ﻣﻌﺘﺎدان ﮔﻤﻨﺎم ﻧﺸﺎت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. در ﺳﺎلﻫﺎی آﻏﺎزﻳﻦ دﻫﻪ 1980 ﺟﺰوات و دﻓﺘﺮﭼﻪﻫﺎی ﻣﺘﻔﺎوﺗﻲ ازﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪمﻫﺎی دوازده ﮔﺎﻧﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ اﻋﻀﺎ ﺑﻪ دﺳﺖ ﻣﺎن رﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﮕﻲ ﻧﻴﺰدارای ﻳﻚ درﺧﻮاﺳﺖ ﻣﺸﺘﺮک ﺑﺮای اﻧﺘﺸﺎر ﻳﻚ راﻫﻨﻤﺎی ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪم اﺳﺘﺎﻧﺪار ﺑﻮدﻧﺪ، ﺗﺎ ﻛﻞ اﻧﺠﻤﻦ NA بتواند ﺑﺮای ﻛﺎر ﻛﺮدن دوازده ﻗﺪم از آن اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﺪ. اﻧﺠﻤﻦ ﺗﻘﺎﺿﺎ داﺷﺖ ﺗﺎ اﻳﻦ ﭘﺮوژه در ﻟﻴﺴﺖ اوﻟﻮﻳﺖﻫﺎی ﻛﺎری ﻛﻨﻔﺮاﻧﺲ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻛﻤﻴﺘﻪ ﻧﺸﺮﻳﺎت ﺧﺪﻣﺎت ﺟﻬﺎﻧﻲ WSCLC) NA) ﻗﺮار ﮔﻴﺮد. در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﻬﺎﻳﺘﺎٌ ﺧﺪﻣﺎت ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﻪ WSCLC اﻋﻼم ﻧﻤﻮد ﺗﺎ اﻳﻦ ﭘﺮوژه را در ﻛﻨﻔﺮاﻧﺲ ﺳﺎل 1995 آﻏﺎز ﻧﻤﺎﻳﺪ.

ﺗﻴﺘﺮ ﻛﺎری اﻳﻦ ﭘﺮوژه ﺑﺮای ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻲ راﻫﻨﻤﺎی ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻗﺪم ﺑﻮد. اﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﺎ ﺑﻌﺪاٌ ﺗﺸﺨﻴﺺ دادﻳﻢ ﻛﻪ ﻟﻐﺖ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﺮای اﻋﻀﺎی ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦاﺳﺖ ﻗﺎدر ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ﻳﺎ ﻧﻮﺷﺘﻦ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان راﻫﻲ ﺑﺮای ﻛﺎرﻛﺮد دوازده ﻗﺪم اﻧﺘﺨﺎب ﻧﻜﻨﻨﺪ. اﻳﺠﺎد ﻣﺤﺪودﻳﺖ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻧﺎم آن را ﺑﻪ راﻫﻨﻤﺎی ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪم ﺗﻐﻴﻴﺮ دادﻳﻢ.

ﻫﺮ ﻓﺼﻞ اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺷﺎﻣﻞ ﺷﺮح ﻳﻚ ﻗﺪم و ﺳﺌﻮاﻻت ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺷﺮح ﻗﺪم ﻫﺎ ﺑﺮای اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻓﻜﺎر ﻣﺎ را در ﻣﻮرد ﺳﺌﻮاﻻت ﺑﺮاﻧﮕﻴﺰد و ﻗﺮار ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻓﺮاﮔﻴﺮ و ﺟﺎﻣﻊ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻴﻦ ﻟﺤﻦ ﺳﺌﻮاﻻت و ﻟﺤﻦ ﻗﺴﻤﺖﻫﺎی ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺷﺮح ﻗﺪم ﺗﻔﺎوت وﺟﻮد دارد. در ﺷﺮح ﻗﺪمﻫﺎ از ﻟﻐﺖ ﻣﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪه ﺗﺎ اﺗﺤﺎد ﻣﺎ در راﺳﺘﺎی ﻧﻘﻄﻪ ﻣﺸﺘﺮکﻣﺎن ﻛﻪ اﻋﺘﻴﺎد و ﺑﻬﺒﻮدی اﺳﺖ را اﻓﺰاﻳﺶ دﻫﺪ. در ﺳﺌﻮاﻻت از ﻟﻐﺖ ﻣﻦ اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪه اﺳﺖ ﺗﺎ ﻫﺮ ﻋﻀﻮ ﺑﺘﻮاﻧﺪ از اﻳﻦ راﻫﻨﻤﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺨﺼﻲ ﻛﻨﺪ. ﻛﺘﺎب راﻫﻨﻤﺎی ﻗﺪم ﻣﻜﻤﻞ ﻛﺘﺎب ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﻋﻤﻠﻜﺮد اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﺑﺤﺚ ﺟﺎﻣﻊ و ﻛﺎﻣﻠﻲ در ﻣﻮرد ﻫﺮ ﻳﻚ از دوازده ﻗﺪم ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ. اﻃﻼﻋﺎت ﺑﻴﺸﺘﺮی در ﻣﻮرد ﺑﻬﺒﻮدی در NA را ﻣﻲﺗﻮان در ﻧﺸﺮﻳﺎت دﻳﮕﺮ NA ﻳﺎﻓﺖ. اﮔﺮ ﻛﻠﻤﻪ ﻳﺎ ﺟﻤﻠﻪ ای در اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺑﺮایﻣﺎن ﻧﺎﻣﻔﻬﻮم ﻳﺎ ﻧﺎآﺷﻨﺎ اﺳﺖ ﻣﺠﺎز ﻫﺴﺘﻴﻢ ﺗﺎ از ﻟﻐﺖﻧﺎﻣﻪ اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﻴﻢ.

اﻳﻦ راﻫﻨﻤﺎ ﺟﻬﺖ اﺳﺘﻔﺎده اﻋﻀﺎ NA در ﻣﺮاﺣﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻬﺒﻮدی ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﭼﻪ اوﻟﻴﻦ ﺑﺎر ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻗﺪم ﻛﺎر ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ. ﭼﻪ ﻣﺪتﻫﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻗﺪم ﻫﺎ را زﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮده و آﻧﻬﺎ را ﺳﺮﻟﻮﺣﻪ زﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮد ﻗﺮار داده ﺑﺎﺷﻴﻢ. اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺑﺎ اﻳﻦ ﻧﻴﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه ﻛﻪ ﻫﻢ ﺑﻪ درد ﺗﺎزه واردان ﺑﺨﻮرد و ﻫﻢ ﺑﻪ اﻋﻀﺎ ﺑﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ درک ﻋﻤﻴﻖﺗﺮی از دوازده ﻗﺪم داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺑﻪ ﻫﺮ اﻧﺪازه ﻛﻪ NA از ﻟﺤﺎظ ﺗﻌﺪاد، ﺗﻨﻮع و ﻃﻮل ﻣﺪت ﭘﺎﻛﻲ رﺷﺪ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻧﺸﺮﻳﺎﺗﻲ ﻧﻴﺎز دارد ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻪ اﻧﺠﻤﻦ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ، ﻧﺸﺮﻳﺎت ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻤﮕﺎم ﺑﺎ اﻧﺠﻤﻦ رﺷﺪ ﻛﻨﻨﺪ.

اﮔﺮ ﭼﻪ ﺳﻌﻲ ﻛﺮدﻳﻢ در ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ راﻫﻨﻤﺎ ﺗﺎ ﺣﺪ اﻣﻜﺎن رک و ﺟﺎﻣﻊ ﺑﺎﺷﻴﻢ اﻣﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻗﺎدر ﻧﺨﻮاﻫﻴﻢ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﻠﻴﻪ اﻋﻀﺎ در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻗﺪم ﻫﺎ را ﭘﻮﺷﺶ دﻫﻴﻢ. در واﻗﻊ، ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﻓﻜﺮ ﻣﻲﻛﺮدﻳﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻛﺎر اﻣﻜﺎن دارد ﺑﺎز ﻫﻢ ﺳﻌﻲ ﻧﻤﻲﻛﺮدﻳﻢ اﻳﻦ ﻛﺎر را اﻧﺠﺎم دﻫﻴﻢ. اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺷﺎﻣﻞ راﻫﻨﻤﺎی ﻛﺎرﻛﺮد دوازده ﻗﺪم ﺟﻬﺖ ﻧﻴﻞ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮدی اﺳﺖ و ﺷﺎﻣﻞ ﺧﻮد ﺑﻬﺒﻮدی ﻧﻴﺴﺖ. ﺑﻬﺒﻮدی ﻓﻘﻂ در ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺷﺨﺼﻲ ﻫﺮ ﻳﻚ از اﻋﻀﺎ در ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪمﻫﺎ ﻳﺎﻓﺖ ﻣﻲﺷﻮد. ﺷﻤﺎ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﺪ ﻃﺒﻖ دﻟﺨﻮاه ﺧﻮد ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ اﻳﻦ راﻫﻨﻤﺎ ﺑﻴﻔﺰاﻳﺪ از آن ﻛﻢ ﻛﻨﻴﺪ ﻳﺎ ﻫﻤﺎنﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻫﺴﺖ از آن اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﻴﺪ. ﺣﻖ اﻧﺘﺨﺎب ﺑﺎﺷﻤﺎﺳﺖ اﺣﺘﻤﺎﻻٌ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻃﺮﻳﻖ ﻧﺎدرﺳﺖ ﺑﺮای اﺳﺘﻔﺎده از اﻳﻦ راﻫﻨﻤﺎ وﺟﻮد دارد: و آن ﺑﻪ ﺻﻮرت اﻧﻔﺮادی و ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. ﻣﺎ ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ ﺑﻴﺶ از ﺣﺪ ﺑﺮ روی اﻫﻤﻴﺖ ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪم ﻫﺎ ﺑﺎ ﻳﻚ راﻫﻨﻤﺎ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﻛﻨﻴﻢ. در واﻗﻊ در اﻧﺠﻤﻦ ﻣﺎ راﻫﻨﻤﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اوﻟﻴﻦ و ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﺰﻳﻨﻪ ﺟﻬﺖ ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪمﻫﺎ ﺑﺸﻤﺎر ﻣﻲآﻳﺪ. اﮔﺮ ﻫﻨﻮز از ﻛﺴﻲ در ﺧﻮاﺳﺖ ﻧﻜﺮده اﻳﺪ ﻛﻪ راﻫﻨﻤﺎی ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﺪ، ﻟﻄﻔﺎٌ ﻗﺒﻞ از ﺷﺮوع اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﺣﺘﻤﺎٌ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎر اﻗﺪام ﻛﻨﻴﺪ.

ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻛﻠﻴﻪ اﻃﻼﻋﺎت در دﺳﺘﺮس در ﻣﻮرد ﻗﺪم ﻫﺎی دوازده ﮔﺎﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻗﺎدر ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻨﺘﺞ ﺑﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ واﻗﻌﻲ در زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺎ و رﻫﺎﺋﻲ از ﺑﻴﻤﺎریﻣﺎن ﮔﺮدد. ﻫﺪف ﻣﺎ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﺪمﻫﺎ را ﺟﺰﺋﻲ از وﺟﻮد ﺧﻮد ﻛﻨﻴﻢ. ﺟﻬﺖ اﻧﺠﺎم اﻳﻦ ﻛﺎر ﺑﺎﻳﺪ آﻧﻬﺎ را ﻛﺎر ﻛﻨﻴﻢ و در اﻳﻦ راه ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ از راﻫﻨﻤﺎی ﻛﺎرﻛﺮد ﻗﺪم اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﻴﻢ.

ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﻤﺎﻣﻲ ﻧﺸﺮﻳﺎت NA اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﻫﻢ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﻌﺘﺎدان و ﺑﺮای ﻣﻌﺘﺎدان ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻣﺎ اﻣﻴﺪوارﻳﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﻳﻚ از اﻋﻀﺎ ﻛﻪ از اﻳﻦ ﻛﺘﺎب اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﺷﺪه و اﻟﻬﺎﻣﺎت ﺗﺎزه ای درﻳﺎﻓﺖ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ. ﺑﺮای ﻓﺮﺻﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ داده ﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ در اﻳﻦ ﭘﺮوژه ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻨﻴﻢ ﺳﭙﺎس ﮔﺰار ﻫﺴﺘﻴﻢ. و از ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ اﺟﺎزه ﺧﺪﻣﺖ ﻛﺮدن را دادﻳﺪ ﺗﺸﻜﺮ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ.

 ﻛﻤﻴﺘﻪ ﻧﺸﺮﻳﺎت ﺧﺪﻣﺎت ﺟﻬﺎﻧﻲ

 

 

راهنمای کارکرد قدم یکم

" ما اقرار کردیم که در برابر اعتیادمان عاجز بودیم و زندگیمان غیرقابل اداره گردیده بود . "

برای هر چیزی آغازی وجود دارد واین در مورد قدم ها نیز صدق می کند قدم یک آغاز فرآیند بهبودی است التیام از همین جا شروع می شود وما نمی توا نیم از این فراتر برویم،مگر اینکه این قدم را کار کنیم.

بعضی اعضای معتادان گمنام این قدم را از طریق احساس و شهود کار می کنند، بعضی دیگر انتخاب می کنند که این قدم را منظم تر کار کنند. دلایل ما برای کار کردن قدم یک به صورت منظم با یکدیگر تفاوت دارد. ..دلیل بعضی ممکن است این باشد که بعد از شکست در نبردی فرساینده و دشوار با مواد مخدر، تازه بهبودی را شروع کرده اند ودلیل بعضی از ما ممکن است این باشد که مدتی هست در برنامه هستیم و از مصرف مواد پرهیز کرده اما به این نتیجه رسیده ایم که بیماری ما دوباره فعال شده و بر دیگر مسائل زندگی ما تاثیر گذاشته است وما را مجبور کرده تا باز با عجز خود وغیر قابل اداره بودن زندگی روبرو شویم. انگیزه هر رشدی حتما نباید درد و ناراحتی باشد اکنون ممکن است درست وقت آن باشد که یک بار دیگر قدم ها را کار کنیم و یک دور جدید از سفر بی پایان بهبودی خود را آغاز نمایی.

بعضی از ما بعد از اینکه می فهمیم که یک بیماری و نه یک ضعف اخلاقی، باعث رسیدن ما به آخر خط شده آرام می شویم بعضی هم اصلاً اهمیت نمی دهند که دلیلش چه بوده و فقط می خواهند که رهایی یابند دلیل هر چه باشد، زمان آن رسیده که قدم ها را کار کنیم: وآن مشغول فعالیتی معین شده است که به ما کمک میکند تا از بیماری اعتیادمان- به هر شکلی که فعلاً بروز کرده رهایی یابیم. امیدمان این است که اصول قدم یک در درون ما رسوخ کند تسلیم ما عمیق تر شود، واینکه اصول پزیرش، فروتنی، تمایل، صداقت، روشن بینی وجزئی اساسی از شخصیت ما گردد.

اول ما باید تسلیم شویم، راه های مختلفی برای این کار وجود دارد. و برای بعضی از ما، راهی که طی کردیم تا به قدم اول برسیم آن قدر دشوار بوده تا ما را متقاعد سازد که تسلیم شده بدون شرط تنها راه حل ما است. بعضی از ما این پروژه را شروع می کنیم، ولی هنوز متقاعد نشده ایم که معتاد هستیم یا به آخرخط رسیده ایم و فقط از طریق کار کردن قدم یک است که تشخیص می دهیم که معتاد هستیم. به اخر رسیده ایم و باید تسلیم شویم.

قبل از اینکه قدم یک را شروع کنیم، باید پرهیز کرده باشیم (پاک باشیم). اگر در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم و بخواهیم کار کردن قدم یک را درباره تأثیرات اعتیاد مواد مخدر در زندگیمان، به کار گیریم، نیاز است که حتما پاک شویم. اگر مدتی است که پاک شده ایم و می خواهیم کهقدم یک را در رابطه با عاجز بودن در برابر رفتاری دیگر که باعث غیر قابل اداره شدن زندگیمان گردیده، بکار گیریم، نیاز است راهی پیدا کنیم که برای مدتی آن رفتار را متوقف نماییم، تا تسلیم ما به ادامه آن رفتار مخدوش نگردد.

 

بیماری اعتیاد

چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است نه مواد مخدر و نه رفتار های ما، بلکه فقط بیماری ما است.

چیزی در درون ما باعث می شود که نتوانیم مصرف مواد مخدر را کنترل کنیم.همین چیز خاص ما را مستعد می کند که در دیگر مراحل زندگی از روی وسوسه واجبار عمل نماییم. چه زمانی می توانیم بگوییم که بیماری ما فعال شده؟ وقتی که در دام وسوسه، اجبار، عادات خودمحورانه، و چرخه بی پایانی که ما را به جایی جز فساد و انحطاط احساسی، روحانی، معنوی، و جسمی نمی رساند گرفتار می شویم.

اعتیاد ما می توانمد به طرق مختلف بروز کند. وقتی که در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم، مشکل ما حتماً موادمخدر است اما بعداً، وپس از مدتی پی می بریم که اعتیاد نیرویی مخرب در زمینه های مختلف زندگیمان است

· مفهوم مواد مخدر چیست؟

· آیا اخیراً بیماری اعتیاد من فعال بوده است، به چه صورت؟

· وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم چه احساسی پیدا می کنم؟ آیا در آن حال، افکار من طریقه خاصی را دنبال می کند؟ توزیح دهید.

· وقتی فکری به سرم می زند آیا فوری و بدون در نظر گرفتن پیامدهایش به آن فکر عمل می کنم؟ به چه صورت دیگری رفتار های من از روی اجبار است؟

· قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تأثیر می گذارد؟

· بیماریم به چه صورت از لحاظ روانی، روحانی و احساسی بر روی من تأثیر گذاشته است؟

· اخیراً بیماری اعتیاد من به چه شکل و فرم خاصی بروز کرده است؟

· آیا اخیراً شخص،مکان ویاچیزی من راوسوسه کرده است؟ اگرجواب مثبت است آیا این حالت روی روابط من با دیگران تأثیرگذاشته؟ به چه صورت های دیگری این وسوسه از لحاظ جسمی، معنوی، روحانی واحساسی برمن اثر گذاشته است؟

انکار

انکار آن بخش از بیماری ما است که به ما می گوید بیمار نیستیم . وقتی مادر مرحله انکار هستیم ، قادر به درک و اقعیت اعتیادمان نخواهیم بود و سعی می کنیم

تأثیرات آن را به حداقل برسانیم . دیگران را سرزنش می کنیم ، انتظارات خیلی زیادی ازخانواده ، دوستان ورؤسای خود داریم .خود را با دیگر معتادانی که اعتیادشان بدتر از ما بنظر می رسد ، مقا یسه میکنیم . ممکن است یک نوع مواد خاص را سرزنش کنیم . اگر مدتی که پاک هستیم واز مصرف پرهیز کرده ایم ، ممکن است که سکل فعلی بروز اعتیادمان را با زمان مصرفمان مقایسه کنیم ، وتوجیه نماییم که امروز هیچ چیز امکان ندارد به بدی آ ن زمانها باشد . یکی از آسانترین راه ها برای اینکه تشخیص دهیم که آیا در مرحله ی انکار هستیم این است که ببینیم آیا دلایل بظاهرموجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایمان می آوریم یا نه .

· آیا اخیراً دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟ آنها چه بوده اند ؟

· آیا از روی اجبار به وسوسه ای عمل کرده ام ، که بعداً وانمود کنم که طبق نقشه وخواست خود ( با داشتن حق انتخاب ) بدان صورت رفتار نموده ام ؟ آن مواقع کی بوده اند ؟

· چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟

· به چه صورت اعتیاد خود را با اعتیاد دیگران مقایسه کرده ام ؟ آیا اعتیاد من بدون مقایسه وبه اندازه کافی بد ومشکل ساز می باشد ؟

· آیا من فرم و شکل فعلی بیماری اعتیادم را به طریقه زندگیم قبل اینکه پاک شوم مقایسه می کنم؟ آیا این فکر "که من باید بیشتر از اینها بدانم"، آزارم می دهد؟

· آیا من فکر می کنم که درباره اعتیاد و بهبودی به اندازه کافی اطلاعات و دانش دارم تا بتوانم رفتارم را قبل ازاینکه از کنترل خارج شود، مهار کنم؟

· آیا من از اقدام و عمل اجتناب می کنم چون می ترسم که وقتی با نتایج اعتیادم روبرو شوم خجالت زده شوم؟ آیا از اقدام و عمل پرهیز می کنم چون نگرانم که دیگران چه فکری خواهند داشت؟

 

آخر خط یأس و انزوا

اعتیادمان نهایتاً ما را به جایی می رساند که دیگر نمی توانیم طبیعت مشکلاتمان را انکار کنیم. همه دروغ ها، تمام توجیه ها، و تمام تصورات باطل ما وقتی با واقعیت زندگیمان روبرو می شویم ، به کناری می روند و تشخیص می دهیم که بدون هیچ امیدی زندگی می کرده ایم . پی می بریم که هیچ دوستی نداریم و آنقدر ارتباطمان باهمه چیز قطع شده که فقط یک رشته روابط قلابی و تقلیدی از عشق و صمیمیت برایمان باقی مانده است . اگرچه ممکن است در این حال همه چیز از دست رفته به نظر بیاید ، اما حقیقت این است که باید از این برهه بگذریم تا بتوانی سفر بهبودی را آغاز کنیم .

· چه بحرانهایی باعث شد به بهبودی روی آورم ؟

· چه شرایطی باعث شد که قدم یک را به طور منظم کار کنم ؟

· اولین باری که تشخیص دادم اعتیاد برای من یک مشکل شده کی بود ؟ آیا سعی کرده ام آن را اصلاح کنم ، اگر آری چگونه ؟ و اگر نه ، چرا ؟

 

 

عجز

به عنوان معتاد ، ما برخوردمان با کلمه عجز متفاوت از یکدیگر است . بعضی ازما تشخیص می دهیم که واژه ای پیدا نمی شود که به این دقت و سادگی شرایط ما را توصیف کند ، و به عجز خود با احساس راحتی و آرامش اعتراف می کنیم . بعضی در مقابل این واژه واکنش نشان می دهند و پس می زنند ، و آن را با ضعف ربط می دهند و عقیده دارند که نشانگر نوعی نقص شخصیتی است . درک مفهوم عجز ، و اینکه اقرار به آن تاچه حد برای بهبود ما ضروری است ، کمک می کند تا از احساسات منفی که ممکن است درمورد مفهوم این واژه داشته باشیم ، رها شویم . وقتی نیروی محرک ما در زندگی ، خارج از کنترلمان باشد عاجز هستیم . اعتیاد ما مطمئناً شرایط چنین نیروی پیش برنده و غیرقابل کنترلی را دارد . ما نمی توانیم مصرف مواد یا رفتارهای اجباری خود را معتدل یا کنترل کنیم ، حتی وقتی که باعث می شوند چیزهایی را که برایمان مهم هستند از دست بدهیم . یا حتی وقتی که ادامه آن ، مطمئناً به صدمات فیزیکی غیرقابل جبرانی ختم خواهد شد . می بینیم کارهایی را می کنیم که اگر به خاطرهر چیز جز اعتیادمان بود امکان نداشت انجام دهیم ، کارهایی که وقتی بعداً به آنها فکر می کنیم از خجالت به خود می لرزیم . ممکن است حتی تصمیم بگیریم که دیگر نمی خواهیم مصرف کنیم ، و اینکه مصرف نخواهیم کرد ، ولی حتی وقتی که شرایط مهیا می شود پی می بریم که به سادگی قادر به قطع مصرف نیستیم .

ممکن است سعی کرده باشیم که از مصرف مواد مخدر و یا انجام رفتارهای اجباری دیگر پرهیز کنیم ، و حتی برای مدتی هم بدون اینکه برنامه داشته باشیم ، ولی بعداً به این نتیجه می رسیم که اعتیاد درمان نشده و به تدریج ما را به جای اولمان برمی گرداند . برای کار کردن قدم اول ، ما نیاز داریم که عجز شخصی خودمان را عمیقاً به خودمان ثابت کنیم .

· من دقیقاً در برابر چه جیزی عاجزم ؟

· من از روی بیماری اعتیاد کارهایی کرده ام که هرگز امکان انجام آنها وقتی که بر روی بهبودیم تمرکز دارم وجود ندارد . آنها چه کارهایی است ؟

· برای حفظ اعتیادم چه کارهایی انجام داده ام که کاملاً برخلاف اعتقاداتم و ارزشهایم بوده است ؟

· شخصیت من چگونه هنگامی که از روی بیماریم عمل می کنم ، تغییر می کند ( برای مثال : متکبر می شوم ؟ خودمحور می شوم ؟ پست و فرومایه می شوم ؟ به حدی فرمانبردار و بی اراده می شوم که دیگر نمی توانم از خود حمایت کنم ؟ سوءاستفاده گر می شوم ؟ مظلوم نمایی می کنم ؟ )

· آیا از دیگران برای کار اعتیادم سوءاستفاده می کنم ؟ چگونه ؟

· آیا سعی کرده ام که قطع مصرف کنم و به این نتیجه رسیده باشم که نمی توانم ؟ آیا تا به حال به تنهایی قطع مصرف کرده ام و بعد به این نتیجه رسیده باشم که زندگی بدون مواد مخدر آنقدر دردناک است که هرگز امکان پرهیز کامل از موادمخدر برایم وجود ندارد ؟ این مواقع چگونه بودند ؟

· اعتیاد من چگونه باعث آزار رساندن به خودم و دیگران شده است ؟

غیرقابل اراده

قدم یک از ما می خواهد که به دو چیز اعتراف کنیم : یکی اینکه در برابر اعتیادمان عاجز هستیم ، و دوم اینکه زندگیمان غیرقابل اداره گردیده است . در واقع اقرار به یکی و رد دیگری ما را تحت فشار زیادی خواهد گذاشت . غیرقابل اداره بودن زندگیمان ، شاهد و مدرکی بر عجز ماست . غیرقابل اداره بودن دو نوع دارد ، یکی ظاهری و خارجی که توسط دیگران نیز دیده می شود و دیگری درونی وشخصیتی .

غیرقابل اداره بودن خارجی و ظاهری ، اصولاً از طریق مسائلی مانند زندانی شدن ، از دست دادن کار و شغل ، و مشکلات خانوادگی قابل شناخت است . بعضی از اعضای ما زندان را تجربه کرده اند ، بعضی دیگر قادر به ادامه رابطه ای حتی برای مدتی کوتاه نبوده اند و بعضی نیز از طرف خانواده طرد شده و از آنها خواسته شده بود که دیگر با خانواده شان تماس نگیرند .

غیرقابل اداره بودن درونی وشخصیتی ، اغلب از طریق اعتقادات غیرواقعی و ناسالم در مورد خومان ، دنیایی که در آن زندگی می کنیم و افرادی که در زندگیمان وجود دارند ، شناسایی می شود . ما ممکن است که اعتقاد داشته باشیم فرد بی ارزشی هستیم ، ممکن است فکر کنیم دنیا حول محور ما می چرخد ، نه اینکه باید به حول محور ما بچرخد بلکه در واقع می چرخد . ممکن است باور داشته باشیم که کار ما نیست که از خود مواظبت کنیم ، بلکه دیگران باید این کار را بکنند . ممکن است فکر کنیم مسئولیتهایی که دیگران و افراد معمولی در زندگی قبول می کنند ، برای ما خیلی زیاد است . عکس العملهایمان نسبت به رویدادها ممکن است افراط و تفریط باشد . عدم ثبات عاطفی اغلب راهی واضح برای شناخت غیرقابل اداره بودن شخصی ( درونی ) می باشد .

· مفهوم غیرقابل اداره برای من چیست ؟

· آیا تا بحال اعتیاد من باعث این شده که دستگیر شوم و یا مشکل قانونی پیدا کنم؟ یا کاری کرده ام که اگر گیر می افتادم به خاطر آن دستگیر می شدم ؟آنها چه بوده اند؟

· چه مشکلاتی در محل کار یا مدرسه به خاطر اعتیادم برایم بوجود آمده بود؟

· اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در خانواده شده بود؟

· اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در بین دوستان شده بود؟

· آیا من بر روی خواسته هایم اصرار می کنم؟ این اصرار چه اثراتی بر روی روابط من گذاشته است؟

· آیا نیاز دیگران را در نظر می گیرم؟ درنظر نگرفتن نیاز دیگران چه اثری بر روی روابطم گذاشته است؟

· آیا مسئولیت زندگی و اعمالم را می پذیرم؟ آیا قادر هستم که مسئولیت های روزمره را بدون آنکه در آنها غرق شوم، انجام دهم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

· آیا به محض اینکه مسائل طبق نقشه پیش نمی رود بهم می ریزم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم اثر گذاشته است؟

· آیا هر اعتراضی را توهین تلقی می کنم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

· آیا افکار بحرانزا حفظ می کنم، و در برابر هر موقعیتی عکس العمل از روی هراس و ترس نشان می دهم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

· آیا علائم هشدار دهنده در مورد بیماری خود یا فرزندانم را نادیده می گیرم و فکر می کنم بالاخره یکجوری می شود یا همه چیز درست وخواهد شد؟ توضیح دهید.

· آیا وقتی در معرض یک خطر جدی قرار گرفته ام به نسبت به آن بی تفاوت بوده ام یا اتفاق افتاده که به خاطر اعتیادم قادر به حمایت از خود در برابر خطر نباشم؟ توضیح دهید.

· آیا تا بحال به خاطر اعتیادم به کسی صدمه رسانده ام؟ توضیح دهید.

· آیا من کج خلقی و یا رفتار خشمگینانه دارم و یا بر اساس احساساتم عکس العملی نشان می دهم که باعث خدشه به احترام به خود و ارزش من بشود؟

· آیا به خاطر تغییر احساساتم ویا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنم مواد مصرف می کردم یا از روی اعتیادم مصرف می نمودم؟ در این گونه مواقع سعی می کردم چه احساسی را تغییر دهم یا سرکوب نمایم؟

 

بهانه، دست آویز

بهانه یا دست آویز، نقاطی است که ما در برنامه خود جهت لغزش محفوظ نگه می داریم. آنها ممکن است بر پایه این فکر که ما می توانیم حداقل کنترل را برای خود حفظ کنیم ساخته شوند، مثل اینکه بگوییم (( بله من می پذیرم که دیگر نمی توانم مصرفم را کنترل کنم، ولی می توانم که مواد بفروشم؟)) یا اینکه فکر کنیم می توانیم دوستی خود با کسانی که با ما مصرف بوده اند یا از آنها مواد می خریدم را حفظ کنیم. یا ممکن است فکر کنیم یک رشته از اصول برنامه به درد ما نمی خورد و برای ما کاربردی ندارد. یا ممکن است فکر کنیم که با یک رشته از وقایع نمی توانیم در حالی که پاک هستیم، روبرو شویم، مانند یک بیماری حاد، یا مرگ یکی از عزیزان، و نقشه بکشیم که اگر چنین اتفاقی افتاد مصرف کنیم. یا ممکن است فکر کنیم بعد از رسیدن به هدفی خاص، یا ساختن مبلغ مشخصی پول، یا بعد از چند سال پاک بودن، دیگر قادر خواهیم شد تا مصرف مواد را کنترل کنیم. بهانه و دست آویز معمولاً در پس فکر ما و ماورای افکارمان قرار می گیرد و ما اغلب به طور کامل درباره آن آگاه نیستیم ضروری است که ما این بهانه و دست آویز را آشکار کنیم و آن را همین جا و همین حالا لغو کنیم.

· آیا ابعاد کامل بیماریم را پذیرفته ام؟

· آیا فکرمی کنم که می توانم هنوز با افرادی که در زمان مصرف می شناختم رفت و آمد کنم؟ آیا میتوانم به همان مکان هایی که می رفتم، بروم؟ آیا فکر می کنم عاقلانه است اگر مقداری مواد یا وسایل مصرف آن را در دسترس خود نگه دارم، تا باعث شود که گذشته از یادم نرود یا بهبودی خود را امتحان کنم ؟ اگر آری ، چرا؟

· آیا شرایطی وجود دارد که فکر کنم نمی توانم در حالیکه پاک هستم با آن روبرو شوم، اتفاقی که اگر رخ دهد آنقدر دردناک باشد که من مجبور به مصرف باشم تا بتوانم از آن جان سالم به در ببرم؟

· آیا فکر می کنم با مقدار زمان پاکی یا شرایط متفاوت زندگی ، قادر به کنترل مصرفم خواهم بود؟

· من هنوز به چه دست آویز یا بهانه ای چسبیده ام؟

 

تسلیم

تفاوت بزرگی بین قبول کردن و تسلیم شدن وجود دارد. قبول کردن احساسی است که وقتی می فهمیم معتاد هستیم به ما دست می دهد در زمانی که بهبودی را به عنوان راه حل مشکلمان نپذیرفه ایم.خیلی از ما، مدت ها قبل از اینکه به معتادان گمنام بپیوندیم خود را در این مرحله یافته بودیم. احتمالاً فکر می کردیم سرنوشت ما این است که معتاد باشیم و باید با اعتیاد زندگی کنیم و بمیریم. ازطرف دیگر ((تسلیم)) چیزی است که برای ما بعد از پذیرفتن قدم یک به عنوان یک واقعیت و پذیرش بهبودی به عنوان راه حل، اتفاق می افتد. ما دیگر نمی خواهیم به طریق گذشته زندگی کنیم. دیگر نمی خواهیم احساساتمان مانند گذشته باشد.

· آیا از مفهوم تسلیم شدن می ترسم، از چه چیز آن؟

· چه چیز مرا متقاعد می سازد که دیگر نمی توانم با موفقیت مصرف کنم؟

· آیا پذیرفته ام که بعد از مدت های طولانی پرهیز، باز هم کنترلی نخواهیم داشت؟

· آیا می توانم بهبودیم را بدون تسلیم کامل شروع کنم؟

· اگر کاملاً تسلیم شوم زندگی من چگونه خواهد بود؟

· آیا می توانم بدون تسلیم کامل به بهبودیم ادامه دهم؟

 

 

اصول روحانی

درقدم یک، ما به صداقت، روشن بینی، تمایل، فروتنی و پذیرش می پردازیم. تمرین اصل صداقت از طریق اعتراف به اعتیادمان در قدم یک شروع می شود ف و باتمرین صداقت در مسائل روزمره ف ادامه پیدا می کند . وقتی که درجلسه می گییم که من معتاد هستم به احتمال زیاد اولین حقیقت صادقانه است که بعد از مدت ها به زبان آورده ایم . از آنجا شروع می کنیم تا بتوانیم با خودمان و نهایتاً، از این طریق با دیگران صادق باشیم .

تمرین اصلی روشن بینی در قدم یک ، بدین شکل که ما باور می کنیم که ممکن است راه دیگری نیز برای زندگی وجود داشته باشد و تمایل نشان می دهیم که آن را آزمایش کنیم. مهم نیست که ما اطلاعات کاملی راجع به این نوع زندگی داشته باشیم، یا اینکه این راه ممکن است کاملاً با هرچیزی که ما قبلاً شنیده ایم فرق داشته باشد، این مهم است که ما دیگر خود را در افکارمان محدود نسازیم. بعضی مواقع ممکن است حرف هایی از طرف اعضای جلسات معتادان گمنام بشنویم که به نظر ما احمقانه بیاید حرف هایی مثل ((تسلیم شو تا پیروز شوی)) یا پیشنهاد دعا کردن برای کسی که از او رنجش ونفرت داریم. وقتی چیز هایی که هنوز امتحان نکردیم مردود نمی شماریم، روشن بینی خود را نشان می دهیم .

اصل تمایل نهفته در قدم یک را میتوان به راه های مختلف تمرین کرد. ما وقتی که تازه شروع می کنیم تا به بهبودی فکر کنیم، خیلی از ما واقعاً اعتقاد نداریم که بهبودی برای مانیز امکان دارد، نمی توانیم درک کنیم عملکرد آن چگونه است، اما در هر صورت قدم یک را آغاز می نماییم. این اولین تجربه ما در رابطه با تمایل خواهد بود. اقدام به انجام هر کاری که به بهبودی ما کمک کند نشانگر تمایل است. مانند: زود به جلسه رفتن و تا آخر وقت در آن ماندن، کمک به چیدن اتاق جلسات، شماره تلفن دیگر اعضا را درخواست کردن و تماس گرفتن با آنها.

اصل فروتنی، در قدم یک نقش محوری دارد، بیشتر از همه در تسلیم شدن ما شکوفا می شود. فروتنی به راحتی وبیشتر از همه در پذیرش اینکه ما چه کسی هستیم بروز می کند. نه بد تر ونه بهتر ازآن چه که زمان مصرف فکر می کردیم، فقط یک انسان.

جهت تمرین اصل پذیرش، ما باید بیشتر از اینکه فقط اقرار کنیم که معتاد هستیم از خود مایه بگذاریم. وقتی که اعتیاد خود را می پذریم تغییری ژرف و عمیق را در درون خود حس خواهیم کرد که توسط احساس امید فزاینده همراه می شود. همچنین به ما احساس آرامش و صلح دست می دهد. با اعتیاد و بهبودی وهمین طور با مفهومی که در این دو واقعیت در زندگی ما پیدا خواهند کرد ، روبرو و آشنا می شویم. از آینده ای که همراه با شرکت در جلسات، تماس با راهنما، و کارکرد قدم ها خواهد بود بیم و ترسی نخواهیم داشت ، و به جای آن به بهبودی به عنوان یک هدیه ارزشمند نگاه خواهیم کرد، و کار هایی که به بهبودی مربوط است بی دردسر مانند سایر عادات زندگی می پذیریم.

· آیا هر زمان که فکر مصرف یا عمل از روی اعتیاد به من دست داده، آن را با راهنمایم یا کس دیگری در میان گذاشته ام؟

· آیا در تماس دائم با واقعیت بیماریم بوده ام، بدون در نظر گرفتن اینکه، چه مدت زمانی است که از اعتیاد فعال رهایی یافته ام؟

· اکنون که مجبور نیستم روی اعتیادم سرپوش بگذارم ،آیا توجه کرده ام که دیگرنیازی ندارم مثل گذشته درغ بگویم ؟ آیا به خاطر این رهایی و آزادی سپاسگزار هستم ؟ باچه روش هایی در بهودیم شرع به داشتن صداقت کرده ام ؟

· چه چیزی در بهبودیم شنیده ام که باور کردنش مشکل داشته ام ؟آیا از راهنمایم یا کسی که آن حرف رابه من زده خواستهام که این مسئله را برایم توضیح دهد ؟

· من چه شکلی روشن بینی را تمرین می کنم؟

· آیا تمایل به انجام رهنمود های راهنمایم دارم؟

· آیا تمایل به شرکت منظم در جلسات را دارم ؟

· آیا تمایل دارم که بهترین سعی و بیشترین کوشش را برای بهبودیم بکنم؟ از چه راههایی؟

· آیا قبول دارم که من هیولایی هستم که تمام دنیا را توسط اعتیادم مسموم کرده ام ؟ یا فکر می کنم که اعتیادم هیچ پیامد و تاثیری درجامعه اطراف من نداشته است؟ یا چیزی بین این دوتا؟

· آیا احساس اهمیت نسبی در حلقه دوستان و خانواده می کنم؟در کل جامعه چطور؟آن احساس چیست؟

· در رابطه با کار کردن قدم یک چگونه اصل فروتنی را تمرین می کنم؟

· آیا با این واقعیت که من یک معتاد هستم آشتی نموده ام؟

· آیا با کار هایی که باید انجام دهم تا پاک بمانم، آشتی نموده ام؟

· چرا برای ادامه بهبودی لازم است تا بیماریم را بپذیرم؟

 

حرکت به جلو

حال که آماده رفتن به قدم دوم می شویم، احتمالاً شک داریم که آیا به اندازه کافی قدم یک را خوب کار کرده ایم . آیا مطمئن هستیم که وقت حرکت به جلو رسیده؟ آیا به اندازه ای که دیگران صرف قدم یک کرده اند، وقت صرف نموده ایم؟ آیا واقعاً درک و فهم کاملی از این قدم پیدا کرده ایم؟ خیلی از ما پی برده ایم که اگر در مورد درک خود از هر قدم قبل از اینکه قدم بعدی را شروع کنیم مطلبی بنویسیم خیلی مفید خواهد بود.

· چگونه میدانم که حالا وقت آن است که به پیش بروم؟

· درک من ازقدم یک چیست؟

· دانش و تجربه گذشته من چگونه بر روی کار کردن این قدم تاثیر گذاشت؟

ما چگونه به جایی رسیده ایم که نتایج روش زندگی خود در گذشته را دیده ایم و پذیرفته ایم که نیاز به روش جدیدی برای زندگی داریم، اما احتمالاً هنوز نمی توانیم درک کنیم که زندگی بهبودی چغدر غنی است . در حال حاضر ممکن است رهایی از اعتیاد فعال کفایت کند، اما به زودی درک می کنیم خلایی را که توسط مواد مخدر و یا دیگر عادات وسواسی و اجباری، پر می کردیم، نیاز به بر طرف شدن دارد. کار کرد قدم های دیگر آن خلا را پر خواهد کرد. مرحله بعدی از سفر بهبودمان ، قدم دوم است.

 

بیماری اعتیاد

· مفهوم بیماری اعتیاد برای من چیست؟

بیماری اعتیاد بیماریست که تعریف خاص و جامعی ندارد و نمیتوان برای آن تعریفی خاص قائل شد چون این بیماری از جسم و روح و روان و احساس انسان نشئات میگیرد . طبیعتا بسیار وسیع و گسترده می باشد و اگر این بیماری متوقف نشود حتما پیامدهای مرگبار در پی خواهد داشت و تاکنون از نظر علمی دانشمندان نتوانسته اند درمانی قطعی برای این بیماری کشف و یا ابداع کنند و لذا تنها تجربیاتی که در این زمینه از طریق انجمن معتادان گمنام صورت گرفته این می باشد که این بیماری را از حالت فعال به صورت غیر فعال مبدل گرداند . آنچه در اثر اطلاعات و تجربیات بدست آمده از انجمن معتادان گمنام در رابطه با تعریف مفهوم بیمار ی اعتیاد ذکر مینماید این است که این بیماری در چهار رکن اساسی فعال است .

اول جسمی ـ مثل اجبار به مصرف - تنبلی - بی حالی - تن پروری - خستگی مفرط - و . .

دوم روانی - مثل بی ثباتی در شخصیت - انزو جویی - تائیدطلبی - ترس - انکار - خودآزاری - دیگرآزاری - چند شخصیتی - خودشیفتگی - شیدای و . . .

روحانی - مثل بی خدایی بی ایمانی یاس ناامیدی وپوچگرایی و ..

احساسی -  مثل دلتنگی - خشم - کینه -دلسوزی - زود رنجی - کینه توزی - رنجش و ...

در هر حال اگر بخواهیم این بیماری را مورد بررسی قرار بدهیم واقعا چه میتوانیم در رابطه با آن که اینگونه وسیع می باشد بگویم از نظر جسمی که به صور آشکار ما مربوط میشود شاید از نظر علم طب بشود راهکارها و درمانی های پیدا کرد ولی در رکن دوم بیماری که به مسائل روان و صور پنهان ما مربوط می شود چه میشود انجام داد هر چند در سده های اخیر علم روانشناسی به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا کرده ( روانشاسی خود ۵۳ رشته می باشد) اما باید اذعان کرد هرچقدر این علوم پیشرفت کرده باشند در مقابل عظمت و پیچیدگی های درون انسان بسیار بسیار ناچیز می باشد ۰ ۰ شاید روزی فرا برسد  که بشر تمامی کهکشانها را مسخر نماید . . شاید روزی برسد که بشر بتواند به راز آفرینش پی ببرد ولی مطمئنا در آنروز هنوز هم بشر در مقابل دهلیزها و پیچیدگی ها و ناشناخته های درون خود سر درگم می باشد . همچنین در مسائل روحی و احساسی واقعا معتاد موجود مرموز و پیچیده ای است . حال با اینهمه اسرار و ناشناخته های صور پنهان که در انسان وجود دارد آیا منطقی بنظر نمی آید که این انسان سردرگم که حتی خودش را نمی شناسد طبعا باید نیاز به گونه ای وابستگی داشته باشد  . . . به چیزی یا موادی یا موجود موهومی که بتواند آن خلاها و تعلقات را سرکوب کند ..... آیا وافعا بیماری اعتیاد را میتوانیم در کل درد وابستگیها دانست ؟ آیا بیماری اعتیاد را میتوانیم سلامت عدم نفس و عدم سلامت عقل دانست ؟ آیا میتوانیم بیماری اعتیاد را سرگشتگی انسان و گم شدن و نتیجتا پناه بردن به یک عامل بیرونی دانست ؟ اینها نمونه ای از سوال های هستند که در ۱۲ قدم روحانی سعی شده به آنها جواب داده شود . در هر صورت همانطور که ذکر شد هر چه در این باره بخواهیم بگویم و بنویسیم نمیتوانیم از عهده مفهوم کلی آن بر آئیم .

ما قبلاً فکر میکردیم اعتیاد یعنی ، فقط مصرف کردن مواد مخدر است اما پس از شرکت در انجمن معتادان گمنام و حضور در کلاس های قدم  به یک درک شخصی رسیدیم و متوجه شدیم که اعتیاد یک بیماری مزمن است که فراتراز مصرف مواد مخدر است و ما تعریفی خاص و جامعی برای آن نداریم و فقط میدانیم چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است ، نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما ، بلکه فقط بیماری اعتیاد است ، اما مفهوم این بیماری برای ما از پنج بخش اساسی تشکیل شده است .

1-جسمی مثلِ ؛ اجبار به مصرف ، تنبلی ، سستی و بیحالی ، تن پروری ، رخوت و . .

2-روانی مثل ؛ وسوسه ، عدم تعادل در شخصیت ، لذت بردن از خودآزاری و دگر آزاری ، افراط و تفریط ، شیدایی،و . .

3-روحانی مثلِ ؛ بی ایمانی ، ناامیدی ، بی خدایی ، پوچ گرایی ، خودپرستی ، ترس ، و . .

4-احساسی مثلِ ؛ زودرنجی ، کینه جویی ، نفرت ، خشم ، و . . .

5-ذهنی مثلِ ؛ خاطرات پررنگ منفی ، ذهنیت های بیمارگونه ، تصویر سازی های غیر واقعی و باورهای منفی ، و .

این پنج بخش اساسی  ذکر شده هرکدام دارای شاخصه های فروانی هستند که هر کدام در طول زندگی ما بنا به شرایط بیماریمان نقش داشته اند و سرانجام زندگی ما را به آشفتگی کامل رساندند . ما تا قبل از این نمی دانستیم که چنین بیماری ای داریم ، بنابراین ، آشفتگی های زندگی خود را سعی میکردیم با فرافکنی و یا توجیه و بهانه به گردن دیگران بیاندازیم . اعتیاد یک بیماری مزمن است و اگر در شرایط کشت مناسب و یا به عبارتی دیگر در محیط فاسد قرار بگیرد مستعد برای فعال شدن میشود اما اگر در شرایط عاری از فساد و در محیط سالم و یا فضاهای بهبودی قرار بگیرد غیر فعال میشود ، بنابراین ، ما باید همواره بیاد داشته باشیم که بیماری اعتیاد درمان قطعی ندارد ، هر چند با تمرکز به روی بهبودی میشود آنرا مهار کرد اما کوچکترین غفلت میتواند آنرا فعال کند ، اصولاٌ کلمه اعتیاد ازمصدر کلمه "عود یعنی برگشت "ریشه گرفته است و بیانگر این میباشد که چنانچه از این بیماری مراقبت نشود هر لحظه امکان برگشت میباشد .اعتیاد یک بیماری پیشرونده مخرب است و لذا ، همیشه به زوال و انحطاط ختم میشود . بطورکلی بیماری اعتیاد شاخصه های زیاد و گسترده ای دارد که هرکدام از آنها زیر مجموعه یکی از بخش های پنج گانه ایی است که در فوق ذکر گردید و ما با کارکرد قدمهای دوازده گانه سعی داریم تا این ابعاد و زیر مجموعه های آنها را شناسایی و سپس آنها را غیر فعال کنیم   . در هر صورت بیماری اعتیاد سررشته زندگی ما را بدست گرفته بود و ما درمقابل آن عاجز بودیم ، نکته ایی که قابل تامل است ، این است که وابستگی های خارجی مثل مواد مخدر و یا الکل و یاسایر موادهای محرک و یا قرص های روانگردان و یا وابستگی های روانی مثل ؛ خود محوری و یا خود شیفتگی و یا لذتهای غیر متعارف و یا افراطی ، و یا وابستگیهای عاطفی و احساسی و محیطی و یا هر وابستگی دیگر به هر شکل و هرطریق میتواند بیماری اعتیاد را شعله ورتر کند ولذا ما بعلت داشتن بیماری اعتیاد نباید خود را در معرض اینگونه وابستگیها قرار بدهیم .

اعتیاد یک بیماری بسیار قدرتمند و گسترده می باشد و لذا یک ارده جمعی را میطلبد همانطوریکه در کتاب فقط برای امروز صفحه 121 میگوید ؛ "دیگر نباید به تنهایی سعی در حل معمای اعتیاد خود کنیم ". همینطوراعتیاد یک بیماری ناهنجار طلب است بقول کتاب پایه که میگوید ؛ "ما از بیماری ای رنج میبریم که عوارض خود را بصورت رفتارهای ضد اجتماعی نشان میدهد "، البته باید در نظر داشته باشیم که درست است ، که بیماری اعتیاد غیر قابل درمان است ، اما با کمک و همیاری  و با بهبودی میتوانیم آنرا متوقف کنیم و همانطوریکه کتاب پایه میگوید ؛ "ما نمیتوانیم ماهیت معتاد یا اعتیاد را تغییر دهیم اما میتوانیم با تلاش خود در فراهم آوردن هر چه بیشتر زمینه بهبودی آن دورغ قدیمی که میگوید ؛ وقتی معتاد شدی تا ابد آلوده میمانی را تغییر دهیم ، خداوندا ؛ کمک کن که این تفاوت را همیشه به خاطر داشته باشیم ".  ف ب ا – یکم فرودین


· آیا اخیراً بیماری اعتیاد من فعال بوده است، به چه صورت؟

بله ، با توجه به وسعت بیماری ما و گستردگی آن هنوز در بیشتر مواقع بیماری در ما فعال است ، هر چند سعی داریم که بیماریمان را متوقف کنم و آنرا از حالت فعال در آورده و غیر فعال کنیم ، اما بعلت عدم شناخت از بیماری و همینطور متمرکز نبودن به روی بهبودی  اکثر اوقات بیماریمان فعال میشود و مخصوصاٌ زمانی که جلسات بهبودیمان کمرنگ میشود و یا ارتباطمان با دوستان بهبودی قطع میشود ، بنابراین در این شرایط که قرار میگیریم خود محوری و خودخواهی ، حرف گوش نکردن ، ناشکیبایی ، هوای نفسانی ، شهوت رانی ، و . . . در ما فعال میشود ، و همه آموخته های بهبودی را سطحی میگیریم و لذا برای اینکه بتوانیم بیماریمان را غیر فعال کنیم نیاز است به مسائل و برنامه های زیر اهمیت ویژه بدهیم .

1-حضور مرتب در جلسات و مشارکت کردن و بیان احساسات و افکارهای آزار دهنده

2-ارتباط روزانه با راهنما

3-ارتباط با دوستان بهبودی

4-رعایت مثلث های بهبودی ، مثل ( کار -  خانواده – جلسه ) و یا ( تمایل – روشن بینی – صداقت ) .

5-از دوستان مصرف کننده فاصله گرفتن و دوری کردن ازمثلث های نابودی (یاربازی ،زمین بازی و

6-دست کشیدن از خودمحوری و خودخواهی

7-حرف گوش کردن

8-تسلیم شدن و دست از جنگ برداشتن و مطیع برنامه بهبودی بودن ، و . .

زمانیکه ما موفق میشویم استارت زده ، و ماشین بهبودی خود را روشن کنیم و آنرا بحرکت در آوریم ، یکی از مهمترین ابزارهای که میتواند " فرمان یا  رُل " ماشین بهبودی ما را از انحراف خارج سازد و ما را در مسیر بهبودی باز گرداند همین سوال آسمانیست ، و لذا تا رسیدن به قدم دهم باید دفتری جداگانه فراهم کنیم و هر شب و یا دست کم هفته ای یکبار خود را درمقام پاسخ به این سوال قرار بدهیم . بطور قطع این سوال ظرفیتهای دارد که میتواند بهترین ابزار برای بهبودی ما باشد ، اما بشرطی که همانطور که گفتیم این دفتر مهیا شود .

در واقع ما امروز در حال بناکردن و چیدن آجرهای دیوار بهبودی خود هستیم ولذا این سوال حُکم شاقول ما را دارد ، بدیهیست معماری که شاقول نداشته باشد ، بعید نیست که دیوارش کج بالا برود . اما پیام این سوال این است که بیماری ما ، راهها و روزنه های زیادی دارد که میتواند از آن جناحین به روند بهبودی ما بتازد و لذا هدف این سوال اینستکه ما متوجه این روزانه ها باشیم تا حائلی باشد بین ما و لغزش . فقط برای امروز صفحه 29 تیر مطالعه شود


 

· وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم چه احساسی پیدا می کنم؟ آیا در آن حال، افکار من طریقه خاصی را دنبال می کند؟ توزیح دهید.

 

اصولاً وسوسه جزو ماهیت وساختار بیماری ما می باشد ، و ما همیشه در گیرودار این مشکل میباشیم .وسوسه های ما عموماً از لذت جویهای بی حد و حصرمان سرچشمه میگیرد و از آنجائیکه لذت طلب و لذت پرست هستیم ، وقتی نسبت به چیزی وسوسه میشویم احساسات ما پر از تمنا میشود در واقع احساسهای ما مثل معده گرسنه ایی میشود که فقط به خوردن می اندیشد و دیگر هیچ . هر چند عقلمان میخواهد پایداری کند اما حس های لذت طلب ما بقدری مشتاق لذت هستند که از طریق های مختلف بخصوص افکارمان به عقل و خرد ما هجوم میبرند و افکار بیمار ما با بهانه ها و دستاویزها عقل را وادار به تمکین میکند ، بنابراین وقتی افکارمان درگیر احساساتمان میشود ذهن ما شروع به تصویرسازی و بزرگنمایی کردن از آن لذت را میکند و با تصویرسازیهای خیره کننده ذهنی ، عقل ما را در شرایط آچمز قرار میدهد و لذا در چنین شرایطی عقل و دور اندیشی ما کارآیی خود را از دست میدهد . این طریقی است که در تمامی وسوسه های ما وجود داشته است . در واقع امیال شهوانی ما و یا همان هواهای نفسانی ما موقعی میتوانند به خواسته های خود برسند که سیستم ذهنی و عقلی ما بیمار باشد ، بنابراین بهترین شرایط برای کسب موفقیت برای وسوسه بستر ذهن بیمار است
وسوسه یعنی ، میل به تجربه مجدد عملی که در گذشته از آن لذت برده ایم "منظور لذتهای گناه آلود و یا غیر اخلاقی میباشد "، وسوسه ، افکاریست شیطانی که ماهیت شر دارد ، یعنی عمل به آن سرانجامش منجر به پشیمانی میشود و همینطور فکریست موذی و سمج ، اما آنی و زود گذر ، و اگر به آن بهاء بدهیم چرخه و فرایند خود را طی میکند و چرخه وسوسه به این شرح است ؛
-1 لذت طلبی ؛ یعنی آغاز وسوسه
-2 بهاء دادن ؛ یعنی بجای دیپورت کردن وسوسه به او اجازه ورود ومجوز فعالیت درمحدوده ذهنمان بدهیم .
-3 مخفی کردن ؛ یعنی وجود وسوسه در خود را ، انکار و آنرا با راهنما در میان نمیگذاریم و یا در جلسات آنرا مشارکت نمیکنیم .
-4 نفشه کشی ؛ وقتی مراحل فوق طی شد وبه این نقطه رسیدیم ، لذا برای اجرای وسوسه خود شروع به نقش کشی میکنیم .
-5 فکر قوی ؛ در اثر روند فوق به مرحله ای میرسیم که دیگر ذهن خود را مداربسته میکنیم و به هیچ پیامد دیگری توجه نمیکنیم .
-6 اقدام ؛ یعنی برای وسوسه ای که برای آن نقشه کشیده ایم و دیگر به یک فکر غیر قابل برگشت و یک فکر قوی تبدیل شده شروع به اقدام وعمل میکنیم .
-7 لغزش ؛ با بهاء دادن به فرایند فوق عاقبت در شرایط لغزش قرار میگیرم ، لغزشی که در اثر یک فکر که به راحتی میتوانستیم آن را از خود دور کنیم اتفاق می افتد .
لذت طلبی --< بهاء دادن--< مخفی کردن وسوسه--< نقشه کشی--< فکرقوی--< اقدام--< اجبار-- < لغزش
بیشترین قدرت وسوسه برای حصول نتیجه ، دستاویز به انکار هاست ، گاهی دانش نابودی برای کامجویی شروع به سفسطه بافی میکند و با منطق های کاذب برای دستیابی به یک حظ و یک لذت آنی سعی میکند عقل و خرد ما را بفریبد تا مجوزی برای مصرف کردن صادر کنیم . در هر صورت میتوان گفت که وسوسه حقیقتاً عروس هزار چهره است و هر بار با رنگ و روی دیگری می آید . وسوسه نشاندهنده پاکیست ، بنابراین باید مراقب بود . راهکارهای که میتوانند برای برون رفت از وسوسه ما را کمک کنند ؛
- ادامه ندادن به فکرهای شیطانی یعنی در جا اینگونه افکار را کات و یا قیچی کنیم .
- بلافاصله جابجا بشویم و یا مثلاٌ به کسی تلفن بزنیم بخصوص کسی که برایمان جاذبه روحانی دارد .
- چون وسوسه فکریست شیطانی بهترین راهکار ذکر خدا گفتن و درخواست کمک از اوست
- وجود وسوسه را نباید انکار کرد بلکه باید آنرا اقرار کرد.
- کسانی که پر کار و فعال هستند کمتر وسوسه میشوند .
- دوری کردن از تنهایی ، در واقع وقتی ما تنها هستیم ، تنها نیستیم ، زیرا با نیمه شیطانی خود همنشین شده ایم و لذا ممکن است این همنشینی برایمان گران تمام شود .
- کسانی که با برنامه بهبودی زندگی میکنند ، خیلی کم وسوسه میشوند .

- وقتی در جمع های بهبودی و یا فضاهای روحانی قرار میگیریم کمتر وسوسه میشویم .
- دوری کردن از ، بی هدفی ، ناامیدی ، یاس ، پوچگرای ، بی ایمانی ، بی بندو باری و .....میتوانند وسوسه های ما را کمتر کند .
- تردید و شک نداشتن به اصول بهبودی و روحانی برنامه ، بسیاری از وسوسه های ما را میکاهد . هرگاه ما به اصول بهبودی و یا اصول اخلاقی شک و تردید میکنیم وسوسه در ما بیشتر میشود .
- - نهایت قدرت وسوسه یک تا سه دقیقه است و لذا ما باید سریع باشیم و بلافاصله شرایط ذهنی خود را تغییر دهیم
- نکته قابل توجه این است که ما نباید هرگز با وسوسه های خود در ذهن خود بحث و یا مجادله کنیم زیرا در نهایت بازنده این جریان میشویم
در کل به ما ثابت شده ، هر موقع در راستای بهبودی و جدی گرفتن اصول برنامه قرار میگیریم وسوسه در ما کمتر میشود .


 

· وقتی فکری به سرم می زند آیا فوری و بدون در نظر گرفتن پیامدهایش به آن فکر عمل می کنم؟ به چه صورت دیگری رفتار های من از روی اجبار است؟

 

بله ، ما زمانی که بیماریمان فعال است هر فکری که به سرمان میزند بدون در نظر گرفتن پیامدهایش آنرا عملی میکنیم ، زیرا دیگر کنترل رفتارهایمان را از دست میدهیم ، گویا افسار زندگی ما در دست کس دیگری است ، کس دیگری بنام بیماری اعتیاد که ما در مقابل آن عاجزیم ، در چنین شرایطی رفتار و کردار ما خودخواهانه میشود و لذا ناهنجاریها وارد زندگی ما میشود و زندگی ما را آشفته میکند ، بطور مثال ؛

-اولین باری که مواد میخواستیم مصرف کنیم میدانستیم که این کار خانمانسوز است ، اما بدون در نظر گرفتن پیامدهایش ، انگار اجبار به این کار داشتیم .

-حضور در محافل غیر امنی که خوشایند ما نبودند  ، ولی مثل اینکه اجبار داشتیم در آنجاها حضور داشته باشیم .

- در هرکاری افراط میکردیم بطور مثال ، رفیق بازی ، مشروب خوری ، و . . ، همه اینها را فقط به خاطر اجباری که داشتیم انجام میدادیم

دروغ ، دزدی ، ناهنجاریهای اجتماعی ، و هزاران رفتار دیگر که  بلاجباراز ما سرمیزد ، فقط و فقط به این علت انجام میدادیم که نمیدانستیم که بیماریم  و اختیار ما در دست اعتیادمان است . روز به روز زندگی خود  و اطرافیانمان را آشفته میکردیم ، و از رفتارهای بد و نامعقول خود دست برنمیداشتیم ، بنابراین ، اینکه ما  بلاجبار و علیرغم رنجی که میبردیم اما ناخواسته مجبور بودیم آنها را انجام بدهیم به این علت بود که در شرایط  فعال بودن بیماری اعتیاد بسر میبردیم .

اصولاً پیامدنگری و توجه کردن به نتایج برای ما زمانی امکان پذیر میشود که در درجه اول قطع مصرف کنیم و سپس به روی بهبودی خود متمرکز شویم و بر اساس همین روش کم کم متوجه میشویم که بیماری اعتیاد را با تمام گسترده گی ای که دارد با بهبودی میشود آنرا متوقف و غیر فعال کرد و بقول کتاب پایه که میگوید ؛ "متوجه میشویم که از یک بیماری رنج میبردیم ، نه یک معضل اخلاقی ، شدیداً بیمار بودیم ، ولی نه آنقدر وخیم و علاج ناپذیر . ".

در هر صورت ما هر وقت در اثر عدم تمرکز به بهبودی ، بیماریمان فعال شود رفتارهای ما به علت عجز در مقابل بیماریمان از کنترول ما خارج میشود ، و کردار ما هر چقدر هم که زیان آور باشد برایمان اجباری میشود .


 

. قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تأثیر می گذارد؟

 

یکی ازاساسی ترین و مضرترین بخش های بیماری اعتیاد خودمحوری میباشد وما زمانی که  بیماریمان فعال میشود گرفتار آن میشویم .

قسمت خود محورانه بیماری ما چون غیر منطقی و از بیماری ما سرچشمه میگیرد همواره برای خودمان و اطرافیانمان مشکل آفرینی میکند . مواقعی که خود محور میشویم فکر میکنیم که فقط  ؛ من درست میگویم و فقط  من حق دارم .

بیماری اعتیاد اصولاً توهم آفرین است و یکی از نشانه های این توهم در قسمت خود محورانه متجلی میشود ، خود محورانه یعنی ، من در تصورات ذهنی از خود بتی میسازم که خارج از ذهن من ،  نه تنها واقعیت ندارد بلکه دقیقاً واقعیت های بیرونی متضاد آن می باشد . خود محورانه یعنی اینکه ، من خود را در مرکز بدانم و دیگران را حول و محور خود بدانم ، در واقع خودمحور همیشه میگوید ؛ که همه چیز را  فقط من میدانم و دیگران هیچی نمیدانند . بنابراین ،  خود محور نمیتواند چیزی را بزرگتر از خود مجسم کند ولذا دائماً در دنیایی زندگی میکند که واقعیت خارجی ندارد و سرانجام گرفتار خودشیفتگی شده و در انزوا فرو میرود .

خودمحوری فقط یک مشکل و معضل فردی نیست ، بلکه بازتابهای آن میتواند تاثیرات منفی در هر سطحی ، و بخصوص در زندگی اطرافیانمان بوجود بیاورد ، آدم خودمحور چون مشورت نمیکند ، همیشه با انبوهی از مشکلات مواجه میشود و بُروز این مشکلات  ، هم برای خودش و هم اینکه اطرافیانش را به دردسر میاندازد .

خود محور شعارش این است " فقط من درست میگویم و فقط من میتوانم  " و بدون توجه به حرف های اطرافیان کارش را انجام میدهد ، از مصرف مواد مخدر گرفته تا مسائل اقتصادی و کار و زندگی ، لاجرم این رفتار سرانجام مصائبی برای خود و اطرافیانش به بار می آورد .

خود محور ، حدیث دیوانیست که فکر میکند عاقلترین آدم دنیا است .

ما درگذشته بعلت اینکه از بخش روحانی وجودمان دور مانده بودیم گرفتار خودمحوری شدیم و لذا هم ، خود را  ، و هم اطرافیانمان را با مشکل های عدیده مواجه کردیم ، مشکلاتی از قبیل ؛ زندان ، برشکستگی ، طلاق ، بیکاری ، فقر ، توهم و . . .

 بنابراین ، برای رهایی از خود محوری ما باید کوشا باشیم ، خلاء های روحانی خود را برطرف کنیم  ، در حقیقت روح مبتلای ما به خودمحوری ،  درمانش زندگی روحانی است


· بیماریم به چه صورت از لحاظ روانی، روحانی و احساسی بر روی من تأثیر گذاشته است؟

 

بیماریم از لحاظ موارد ذکر شده تاثیرا ت عمیق  و منفی و مخربی را بجا گذشته است  ، بطور مثال ؛

از نظر جسمی ؛

رَد مواد مخدر هنوز درچهره ام باقیست ، و گرفتار بیماریهای زیادی مثل مشکلات ریوی ، کبدی ، سیستم گوراشی و . . علاوه براینها دندانهایم خراب و از  بین رفتند و بطور کلی شکل و بدنم فرم خاصی بخود گرفتند و مچاله وخمود شدم ، همه اینها فقط در اثر مصرف مواد مخدر بوده اما به غیر از اینها بیماری اعتیاد بلاهای دیگری هم بسر جسم من آورده است ، مثلاً خالکوبی ها ، رعایت نکردن بهداشت و گرفتار بیماریهای گوناگون شدن ، جای تیغ های که خودم و یا در اثر نزاع دیگران به من وارد کردن و . .  ، خلاصه هم مصرف مواد مخدر و هم موارد دیگر تاثیراتی است که بر جسم من گذشته و از بیماری اعتیاد من سرچشمه گرفته است .

از نظر روانی ؛

فعال شدن نواقص شخصیتی و ضعفهای اخلاقی و خودآزاری و دیگر آزاری ، عدم تعادل  در شخصیت ، و . .

از نظر احساسی ؛

احساس حقارت و ضعف کردن ، احساس تنفر ، احساس پوچی ، احساس شکست ، احساس کینه و خشم ، احساس بیهوده گی ، و . .

از نظر روحانی ؛

احساس ترس ، نامیدی ، بی ایمانی ، پوچ گرایی ، خودمحوری ، بی هدفی ، و . . .

از نظر ذهنی ؛

ذهنیت های منفی ، باورهای مخرب ، قضاوت ، سوء ظن ، و . . .

در کل همانطور که کتاب پایه میگوید ؛ اعتیاد یک بیماری ، جسمانی و روانی و روحانی است که در تمام قسمت های زندگی ما اثر میگذارد .


· اخیراً بیماری اعتیاد من به چه شکل و فرم خاصی بروز کرده است؟

 

همانطور که میدانیم بیماری اعتیاد شکل و فرم های بسیار گسترده ای دارد ، گاهی پیش می آید که ما بخاطر اینکه یکی از شاخصه های بیماری را متوقف کنیم ، به شکل و فرم های دیگری از بیماری پناه میبریم بطور مثال ؛ جائیکه مواد مصرف میکنند نمیرویم و در عوض بجای میرویم که در آنجا مثلاً یا قمار میکنند و یا محفل لهو لعب و شهوترانی است ، بنا براین ، در این سوال منظور از  شکل وفرم خاص بیماری یعنی فعال شدن بیماری از چشم اندازی دیگر . در واقع اینکه بخواهیم یک عامل بیماری را باز بداریم و به یک عامل دیگری از بیماری روی ببریم عملی است بیهوده و مضر ، بنابراین ، ممکن است خواسته یا ناخواسته ، دانسته یا ندانسته در زمانی که میخواهیم اعتیادمان را غیر فعال کنیم ، در واقع بیماری را بشکل و فرم دیگری ادامه بدهیم ! . . . ، اینکه ، ما اینگونه محاسبه کنیم ؛

که بجای یک شاخصه منفی بزرگ از بیماری ، یک شاخصه کوچک از بیماری را جایگزین و یا آنرا فعال کنیم  ، فکریست اشتباه و باطل و با این روش نه تنها از بیماری دور نمیشویم بلکه آنرا فعالتر میکنیم ، در کل ما زمانی میتوانیم بیماری خود را غیر فعال کنیم که بجای اینکه شاخصه های بیماری را با هم عوض کنیم ، آنها را با شاخصه های بهبودی معاوضه کنیم ، بطور مثال ؛ بجای اینکه در محافل ناسالم برای وقت گذرانی باشیم در محافل سالم و فضاهای بهبودی قرار بگیریم . از طرفی دیگر  پیام این سوال این است که با انجام ندادن یک شاخصه از بیماری نباید بخود مغرور شویم ، باید متوجه باشیم که بیماری ابعاد و شاخصه های منفی و بسیار دیگری هم دارد و لذا نباید بیماری اعتیاد را فقط از یک یا دو بُعد نگاه کنیم و به فرم و شکلهای دیگر آن اهمیت ندهیم ، این سوال بیشتر فکر ما را معطوف به این حقیقت میکند که باید برای متوقف کردن بیماری ، مراقب و هوشیار باشیم .


· آیا اخیراً شخص،مکان ویاچیزی من راوسوسه کرده است؟ اگرجواب مثبت است آیا این حالت روی روابط من با دیگران تأثیرگذاشته؟ به چه صورت های دیگری این وسوسه از لحاظ جسمی، معنوی، روحانی واحساسی برمن اثر گذاشته است؟

 

قسمت اول سوال

بله ما همیشه با دیدن مکانهای خاصی که در آنجا خاطرات مصرف داشته ایم دچار وسوسه میشویم ، همانطور که میدانیم یک بخش از بیماری ما ذهنی میباشد و لذا با دیدن اشخاصی که با آنها مصرف میکردیم و یا چیزهای که در ارتباط با دوران مصرف  ، جزو ابزار مصرف ما بودند ، در ما بعلت ثبت خاطرهای ذهنی باعث وسوسه میشود چون ما از این موارد ذهنیت قبلی داریم ، همینطور وقتی  اشخاص مصرف کننده را  می بینیم و به چشمهایشان نگاه میکنیم در عمق آن چشم ها گم میشویم و یک احساس عجیبی به ما دست میدهد ، مخصوصاٌ اگر آن شخص زمانی همبازی ما و هنوز مصرف کننده باشد ، احساس میکنیم از بدن آنها نیروی نامرئی ما را بسوی خود جذب میکند ، حال واحساسمان دگرگون میشود و وسوسه بسراغمان می آید ، و بعضی اوقات حتی تا چند روز حالمان خراب میشود ، و در این شرایط شبها ممکن است خواب مصرف و کابوس لغزش را ببینیم .

قسمت دوم سوال

طبیعی است وقتی ما دچار وسوسه میشویم در درون ما غوغای به پا میشود ، حالمان خراب میشود  ، نیروهای تاریکی "بیماری "و نیروهایی روشنایی "بهبودی "در عرصه و میدان درونمان به جنگ و ستیز میپردازند و لذا ، شرایط بغرنجی را برای ما رقم میزنند و ما بعلت چالش های درونی ، بدیهست که دچار عدم تعادل میشویم و همین مسئله باعث میشود که عصبی و خشمناک شویم و لذا به روی روابط ما با دیگران تاثیرات منفی میگذارد ، و به دیگران تند ی میکنیم و گاهی با بغض و کینه و خشم برخورد میکنیم و طبیعتاً بازتاب اینگونه برخوردها روابط مان را با دیگران تیره و تار میکند

قسمت سوم سوال از لحاظ جسمی ؛

انرژیمان کاسته میشود ، تنظیم خوابمان بهم میریزد ، و حتی خیلی از وقتها دچار حالت فیزیکی میشویم ، و . .

از لحاظ معنوی ؛

بدنبال راه گریزی میگردیم برای معنای زندگی ای که براساس لذت طلبی پایه گذاری شده باشد و بیماریمان فعال میشود و سعی میکند با بهاء دادن به وسوسه ها ، معنویت خود را زیر سوال ببریم  ، و . .

از لحاظ روحانی ؛

در چنین شرایطی چون از نظر جسمی و از نظر درونی و روانی گرفتار عدم تعادل میشویم ، لذا با خود شروع به جنگ میکنیم ، ارتباط روحانی ما ضعیف شده و گرفتار یاس و ترس و پوچی میشویم

از لحاظ احساسی ؛

احساسی مثل دلتنگی و بی حوصله گی و دغدغه  ، بغض ، افسردگی ، خشم ، دلسردی ، و . . بما دست میدهد

در کل ، همه اینها اتفاقاتی هستند ، که گاهی ما در اثر فقط یک لحظه ، و با دیدن  یک شخص و یا یک مکان و یا چیزی گرفتارآن میشویم ، و لذا این تجربه ها در واقع بیانگر وجود و حضور بیماری در ما می باشد ، و اینکه ما چقدر نسبت به کنش های بیماری در هر زمینه ایی عاجز هستیم ولذا باید مراقب باشیم و در توجه و تمرکز بهبودی خود کوشا و جدی باشیم .

بخش انکار

· آیا اخیراً دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟ آنها چه بوده اند ؟

رفتارهای غیر واقعی همان اعمالیست که از بیماری اعتیاد سرچشمه میگیرد و ما با انکار میخواهیم آنها را توجیه و منطقی جلوه دهیم . بنابراین ، ما هرگاه خود را در شرایط بیماری قرار میدهیم برای توجیه کردن رفتارهایمان به انکار روی میبریم ، هرچند ممکن است ظاهراً این دلایل موجه باشند اما بطور قطع ، خودمان هم میدانیم که این رفتارها غیر واقعی هستند  ، مثلاً بطور مثال بگویم  ؛

-منکه قدمهای قدیمی را کارکردم  و همین برای من کافیست و دیگرنیازی نیست که قدمهای جهانی را کار کنم .

-رفتن به جلسات یک عمل تکراری و بی فایده می باشد زیرا من دیگر میدانم که دوستان عضو چه مشارکت های میکنند .

-نیازی نیست که دیگر انتقال بدهم ، یا اینکه در انجمن خدمتی بکنم باید این فرصت را به دیگران داد .

-درسته اینکار اشتباه را انجام میدهم ولی باز بهتر از زمانیه که مواد مصرف میکردم .

-و . . .

در واقع تمام این رفتارها از انکار ما سرچشمه میگیرد ،بنابراین ،  انکار یک سیستم دفاعی روانی است و لذا سعی میکند که بستر فعلی را هرچقدر هم که آشفته و ناامن باشد ، به ترس از ریسک تغییر مناسب ترجیح دهد . بزرگترین عاملی که سبب میشود که ما دست به انکار بزنیم در واقع ترس از تغییر و رشد کردن است .  به عبارت دیگر انکار یک عمل تدافعی روانی است برای اجتناب از پذیرش یک حقیقت دردناک که موجب تغییراتی در ما میشود .  هر گاه ما در شرایط های وابستگی های شدید قرار میگیریم  انکار در ما بیشتر میشود ، فرقی نمیکند این وابستگیها چه چیزی و یا چه کسی باشد ، بطور مثال ؛ مواد مخدر باشد ، سکس باشد ، پول و یا قدرت باشد و یا هر چیز دیگر ،  در هر صورت ، احساس نیاز به اینگونه وابستگی ها ما را وا میدارد تا برای حفظ آن به انکار روی بیاوریم  ، و لذا بیشتر معتادان مصرف کننده مواد مخدر به علت وابستگی و احساس نیاز به این ماده دست به انکار میزنند .

ما زمانی که یک باور جدید و منطقی میخواهد باورهای فرسوده وقدیمی ما را مطرود کند و یا بستر فعلی آنرا از بین ببرد ، دست به انکارمیزنیم .


· آیا از روی اجبار به وسوسه ای عمل کرده ام ، که بعداً وانمود کنم که طبق نقشه وخواست خود ( با داشتن حق انتخاب ) بدان صورت رفتار نموده ام ؟ آن مواقع کی بوده اند ؟

بله ، خیلی از مواقع است که به خاطر اجبار به وسوسه ایی به آن عمل میکنیم و سپس چنین وانمود میکنیم که خودمان بر اساس منطقی درست آنرا انتخاب کرده ایم ، بطور مثال بگویم ؛

-مواد مخدر استفاده کنم  بهتر ، تا اینکه پاک باشم و بخواهم به ناموس مردم نگاه کنم .

-موادمخدراستفاده کنم بهترمیتوانم کار وفعالیت کنم و لذا مصرف کننده که باشم بهتره تا پاک از مواد باشم ولی بیکار باشم

-اگر به این نقصم عمل کنم و یا شهوترانی کنم  ، بهتر تا اینکه بخواهم مواد مصرف کنم . و . .

در حقیقت هزاران عمل نادرست را بر اساس اجبار به وسوسه هایمان انجام میدهیم و اینگونه وانمود میکنیم که خیر ما در آن است  ، یعنی با حق انتخاب و بر اساس مصالح خود آنرا انتخاب کرده ایم . در واقع کلمه ( وانمود ) در این سوال مبین انکار در ما میباشد که با خودفریبی سعی در توجیه کردن آن داریم ، بنابراین ، پروسه انکار در چهار بخش همیشه اتفاق می افتد .

پروسه انکار؛

1-خودفریبی

2-توجیه

3-سرزنش

4-مقایسه

انکار چون از بیماری ما سرچشمه میگرد لذا همیشه دارای دانش منفی  میباشد و لذا گاهی با مطرح کردن پارادوکس های گیج کننده سعی در اختلال نظام فکری ما را دارد و یا با سفسطه گرایی خرد ما را مخدوش میسازد و ما را در نقطه ای قرار میدهد تا سرانجام با خودفریبی و توجیهات غیر منطقی عمل به وسوسه در ما اجباری شود .  در واقع انکار گرایشی است از طرف ما معتادان در جهت تکذیب و یا تخریب وابستگی خود با مصرف مواد مخدر ، بدون اینکه مدرکی در جهت خلاف آن ارائه دهند .

انکار دو نوع است ؛

اول ، انکار درونی  ؛ یعنی ما برای قانع کردن خودمان ، با روی آوردن به انکار و با استفاده از ابزار خود فریبی و توجیهات غیر واقعی بخواهیم مشکلات درونی خود را برای خودمان  توجیه و با خودفریبی آنها را ندیده بگیریم  ، مثلاً بگویم ؛ من هر موقع بخواهم ترک میکنم ! . .  اصلاً میدونی چیه ؟ مشکل من  اعتیاد نیست ، بلکه بدبیاری و بد شانسی من است ،  . . . اصلاً خدا میخواد که من اینطوری زندگی کنم . در واقع اینگونه انکارها توجیهاتی هستند که ما براساس قانع کردن خودمان و با خودفریبی به آن دست میزنیم . بنابراین ، انکار درونی یعنی دلیل تراشی و توجیه برای قانع کردن خودمان .

دوم ، انکار بیرونی ؛ یعنی ما بخواهیم با فرافکنی و ابزار دیگر فریبی  مشکلات خود را برای دیگران توجیه  کنیم و در واقع انبوه مشکلات حاصل از اعتیاد را به گردن دیگران بی اندازیم ، مثلاً بگویم ؛ من اگر در کشور های غربی بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ، و یا اگرخانواده ام میگذاشت من در خانه مشروب بخورم من به مواد پناه نمیبردم و یا ، با مشکلاتی که من دارم  ، اگه شما هم بودید معتاد میشدید و یا هزارن دلیل و منطق های واهی دیگر . بنابراین ، انکار بیرونی یعنی ، ما با دلیل تراشی و توجیهات غیر واقعی بخواهیم دیگران را قانع کنیم .


· چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟

همانطوریکه قبلاً در پروسه انکار ذکر شد یک از ابزارهای آن سرزنش کردن می باشد ، در حقیقت سرزنش کردن یکی از اساسی ترین ابزارهای انکارمیباشد  ، که برای توجیه و  خودفریبی در جهت منطقی جلوه دادن اعمال و رفتار دیوانه وار خودمان انجام میدهیم ، بطور مثال ؛

-اگر در این کشور بدنیا نیامده بودم و در آمریکا بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ! ... ( سرزنش کردن زندگی برای انکار و توجیه اعتیاد خودمان ) .

-اگر همسرم مرا درک میکرد و مثل فلان زن بود من معتاد نمیشدم  ! . . .  ( سرزنش کردن همسر برای انکار اعتیاد و ادامه دادن به آن ) .

-اگر در خانواده دیگری بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ! . . (سرزنش خانواده )

-اگر دیسکو یا کاباره در کشورم وجود داشت معتاد نمیشدم ! ( سرزنش حکومت برای ادامه اعتیادمان )

- و و .......

باری ، همینطور که می بینیم ، ما با سرزنش کردن زمین و آسمان میخواستیم مشکلات اعتیاد خود را با فرافکنی به دیگران نسبت بدهیم  ، و در واقع با این روشها میخواستیم  با خودفریبی و انکار ،  خودمان را مسئول پیامدها و آشفتگی های زندگی ندانیم ، و لذا با سرزنش کردن دیگران در واقع میخواستیم خودمان را تبرئه کنیم . بنابراین ، سرزنش کردن اصولاً یکی از شاخص های انکار میباشد و از بیماری ما سرچشمه میگیرد ، و لذا ما باید برای ادامه مسیر بهبودی مراقب باشیم که در هر زمینه ایی از سرزنش کردن خود و دیگران بطور جدی خودداری کنیم ، ما اساساً چیزی بنام سرزنش کردن  مثبت را نمی شناسیم ، و معتقدیم هر سرزنشی به هر شکل و فرم در کل منفی می باشد و ریشه در بیماری وانکار اعتیادمان دارد . بطور مثال ممکن است در فرایند بهبودی لحظاتی فرا برسند که در شرایط سرزنش کردن قرار بگیریم ، مثلاً ؛

-چرا فلان دوست مصرف کننده اقدامی برای ترک نمیکند ؟! ( سرزنش کردن دیگران برای سرپوش گذاشتن به روی نواقص خودمان ) .

-چرا فلان دوست انجمنی باز مثل گذشته زندگی می کند و اصلاً تغییری نکرده است ؟! ( سرزنش کردن همدردان برای توجیه اعمال دیگر بیماری خودمان ) .

-و و . .

اصولاً سرزنش کردن دیگران  ، برای توجیه کردن رفتارهای بیمارگونه خودمان می باشد ، و لذا از قضاوتهای معتادگونه و غیر واقعی ما سرچشمه میگیرد ،  در واقع ما با سرزنش کردن دیگران میخواهیم فعال بودن بیماری خود را انکار و با توجیه آنها را منطقی جلوه دهیم .


·به چه صورت اعتیاد خود را با اعتیاد دیگران مقایسه کرده ام ؟ آیا اعتیاد من بدون مقایسه وبه اندازه کافی بد ومشکل ساز می باشد ؟

قسمت اول سوال ) ما در گذشته زمانی که اعتیادمان فعال بود ، برای انکار و منطقی جلوه دادن مشکلات و آشفتگی ها خود و برون رفت از وجدان درد ، همیشه خود را با دیگران مقایسه میکردیم . مقایسه ما عموماً دیگرانی بودند که  شرایط بدتری از ما داشتند و لذا حاصل این نوع مقایسه ها مجوزی میشد برای ادامه دادن به دیوانگیهای حاصل از اعتیادمان ، بطور مثال ؛

-فلانی سفید مصرف میکند ، اما من سیاه مصرف میکنم .

-فلانی سفید تزریق میکند ولی من استعمال میکنم .

-فلانی کارتن خواب است ، اما من با شخصیت هستم .

-و هزاران مقایسه دیگر .

نکته اینجاست ؛ ما زمانی که خودمان را در شرایط قیاس و مقایسه قرار میدادیم رفتارها و آشفتگی های خود را توجیه و سپس آنها را انکار میکردیم ، و حتی اگر خود را با کسانی که از ما بهتر بودند مقایسه میکردیم در ما حالتی ناامید کننده بوجود می آورد که سرانجام در نهایت سرخوردگی مجبور به انکار و تو جیه موقعیت خود میشدیم  ،  بنابراین ، ما همیشه باید بیاد داشته باشیم که مقایسه کردن یکی از ارکان بیماری و ریشه در انکار ما دارد و لذا ما باید در هر شرایطی از مقایسه کردن دوری کنیم.

قسمت دوم سوال ) ما در زمانیکه بیماریمان فعال بود و لحظاتی فرا میرسید که خود را با دیگران مقایسه نمیکردیم و لذا به وخامت اوضاع در خودمان معترف میشدیم ، یعنی متوجه میشدیم که شرایطمان آشفته میباشد ، اما راهکاری برای برون رفت از این شرایط را نداشتیم و لذا پیش خود اینگونه فکر میکردیم ؛

-روز به روز داره اوضاع بدتر میشه .

-روز به روز داره اوضاع اقتصادیم بدتر میشه .

-چقدر ارج و قربم در بین خانواده و اطرافیانم کاسته شده .

-و و . .

نکته اینجاست ؛ که ما وقتی خودمان را در شرایط قیاس و مقایسه قرار نمیدادیم به شرایط بد و مشکل ساز زندگیمان اقرار و اعتراف میکردیم .

ما وقتی میخواهیم مقایسه کنیم ، لاجرم باید تن به قضاوت کردن بین دو عامل بزنیم  ، و از آنجائیکه قضاوت کردن ما از انکار و افکار معتادگونه ما ریشه میگیرد ، لذا نتیجه ایی که خواهیم گرفت بطور قطع  اشتباه و همینطور غیر اصولی می باشد . ما اساساً  مقایسه کردن را به هر شکل و فرمی که باشد روشی اشتباه میدانیم و چیزی بنام مقایسه خوب و مثبت را درست نمیدانیم ، مثلاً گاهی میخواهیم شرایط فعلی خودمان را با زمان مصرفمان مقایسه کنیم و لذا این قیاس اصلاً و اساساً غلط است ؛ زیرا  ؛ شرایط آنزمان ما براساس نیاز به مواد مخدر و عدم شناخت بهبودی رقم میخورد و با شرایط الان ما فرق میکند ، لذا ، اگر ما بخواهیم چنین قیاس های بکنیم ، بیشتر ممکن است به این علت باشد که فعالیت فعلی بیماری خود را با توجیهات قیاسی انکار  و آنها را پنهان کنیم  ممکن است بخواهیم بهبودی خود را با دیگران مقایسه کنیم در صورتیکه ما باید متوجه این امر باشیم که بیماری ما حدت و شدت دارد و لذا بیماری در ما یکسان نیست و اینگونه مقایسه ها ما را سرخورده و باعث ناامیدی درما میشود و سرانجام ما را در شرایط انکار قرار میدهد . بنابراین ، ما باید برای پیشبرد بهبودی خود از هر گونه مقایسه کردن که در واقع از قضاوتهای بیمار گونه ما ریشه میگیرد دوری و اجتناب کنیم و لذا هرگز ، نه بیماری و نه بهبودی خود را ،  با دیگران مقایسه نکنیم و ضمناً پیوسته متوجه این امر باشیم ؛ همانطوریکه شیارهای انگشت ما با هم فرق میکند ، شیارهای پیچده روان وجسم ما هم با دیگران فرق میکند .


· آیا من فرم و شکل فعلی بیماری اعتیادم را به طریقه زندگیم قبل اینکه پاک شوم مقایسه می کنم؟ آیا این فکر "که من باید بیشتر از اینها بدانم"، آزارم می دهد؟

قسمت اول ) در این سوال منظور از فرم وشکل ظهور بیماری اعتیادم ، یعنی ؛((شاخصه های از بیماری اعتیاد که قبلاً هم بوده اما در اثر مصرف مواد مخدر مخفی و پنهان بوده و اکنون که قطع مواد مخدر کرده ام آنها فعال و مجدداً ظهور کرده اند  . )) بطور مثال ؛

-در زمان مصرف شهوترانی نمیکردم اما الان شهوتران شده ام .

-در غذا خوردن پرخوری نمیکردم اما الان پرخوری میکنم .

-در زمان مصرف کاری ،  بکار خانه و خانواده نداشتم اما الان مرتب در هر اموری دخالت میکنم .

-و و . . .

بنا براین ، ممکن است ما در چنین شرایطی دست به مقایسه بزنیم و قضاوت حاصل از این مقایسه ما را به اشتباه بیاندازد و پیش خودمان اینطور نتیجه بگریم ، که اگر ، روش گذشته ما که مصرف مواد مخدر بود نتیجه میدهد ( بد ) ،  و روش فعلی ما که اینک پاک از مصرف هستیم ، اما بیشتر نواقصمان فعال شده است بازهم نتیجه میدهد ( بد ) ، پس این همه زحمت برای چیست ؟ اما همینطور که ذکر شد بیماری اعتیاد دارای هوش منفی می باشد و تمام کوشش خود را میکند تا با مطرح کردن اینگونه مقایسه ها در فکر و ذهنمان عاقبت ما را به نقطه انکار و در شرایط لغزش قرار دهد . و لذا ما باید متوجه باشیم این پاکی نیست که نواقص ما را فعال میکند ، بلکه این نواقص  ، مشکلاتی هستند حاصل از بیماری اعتیاد که بعنوان ضعف های اخلاقی در ما متمرکز هستند و لذا ما زمانی که دانش بهبودی خود را بالا ببریم میتوانیم به راحتی و با مهارتهای لازم این معضل ها را برطرف کنیم .    

قسمت دوم سوال ) همینطور که متوجه شدیم بیماری اعتیاد یک بیماری هوشمند می باشد و لذا بهترین بستر برای رشد خود را در جهل و نادانی ما میداند  ، در واقع عدم آگاهی ما از دانش بهبودی بهترین ابزار برای ماندگاری بیماری می باشد ، و لذا ما هرگاه سعی میکنیم که دانش بهبودی خود را ارتفاء دهیم طبیعیست که بیماری با تمام قدرتش میکوشد تا با فعال سازی شاخصه های منفی خود بر سر راه ما مانع ایجاد کند تا بدینوسله از اینکه بیشتر بدانیم آزار ببینیم ، شاخصه های مانند ؛ بی تفاوتی  ، تنبلی ، و و و . . . .   از طرفی یکی از شاخصه های بیماری اعتیاد  در بخش جسمی تنبلی میباشد ، که خیلی از دوستان به آن اصطلاحاً " غول سه " میگویند ، اما این غول سه فقط در جنبه جسمی ما نیست ، بلکه این شاخصه در قسمت فهم و آکاهی و دانش ما نیز فعال است و لذا همیشه ما را در جهت یادگیری و آموزش های که میتوانیم با آن گستره بیماریمان را بهتر شناسایی کنیم میترساند ، در واقع امروز ما هر چقدر دانش بهبودیمان را بیشتر کنیم در نهایت شناختمان از بیماری بیشتر میشود ، و معضلات آن را بهتر میتوانیم شناسایی و برای رفع آنها چاره ایی بیاندیشیم . بیماری اعتیاد یک بیماری مرموز و فوق العاده زیرک میباشد و لذا میداند که عدم آگاهی و دانش ما بهترین بستر برای فعالیت آن می باشد ، بنابراین ، بیماری میداند که بزرگترین عامل بازدارنده اش دانش بهبودی است  و لذا سعی میکند با انکارها و مقایسه ها و قضاوتهای مختلف سنگر خود را حفظ کند و سد راه بهبودی ما شود و ، ما را از مسیری که تصمیم گرفته ایم ادامه بدهیم دلسرد کند . بنا براین  ، علیرغم اینکه گاهی از اینکه بیشتر از اینها باید بدانیم و سطح آگاهی و دانش خودمان را بالا ببریم آزار می بینم ، اما ، ما مصمیم باز به راهمان ادامه بدهیم و دانش بهبودی خود را ارتقاء بدهیم . و همانطور که گفته اند  ؛ دردی بالاتر از نادانی وجود ندارد .


· آیا من فکر می کنم که درباره اعتیاد و بهبودی به اندازه کافی اطلاعات و دانش دارم تا بتوانم رفتارم را قبل ازاینکه از کنترل خارج شود، مهار کنم؟

هر زمانی که بیماری به روی ما فعال باشد کنترل رفتارهای خود را از دست میدهیم ، و لذا باید هوشیار باشیم و این هوشیاری زمانی برای ما میسر میشود که دانش بهبودی خود را ارتقاء دهیم ، و لذا اینکه اکثر اوقات رفتارهای ما در زندگی خارج از کنترل میشود و نمی توانیم آنها را مهار کنیم بعلت این است که اطلاعات و دانش ما از بیماری اعتیاد و شاخصه های آن اندک است و همینطورسواد بهبودیمان هم کم است ، و لذا خیلی از رفتارهای نامناسب و ناهنجار خود را بعلت عدم شناخت از بیماری انکار میکنیم ، بنابراین ، وسعت بیماری اعتیاد و گستره بهبودی هر دو بسیار وسیع میباشند و لذا ما امروز نیاز مبرم داریم تا سطح اطلاعات و دانش خود را از بهبودی بالا ببریم  ، البته ما باید در نظر داشته باشیم که ما خواهان بهبودی هستیم و نمی خواهیم وقت وانرژی خود را متمرکز به روی ماهیت بیماری و به زبان دیگر ذات بیماری کنیم ، در واقع ما بدنبال این هستیم که شاخصه ها و ابعاد بیماری خود را بشناسیم  تا از اطلاعاتی که در این زمینه بدست می آوریم ، در راستای بهبودی بهره بجویم .

اعتیاد و بهبودی دو مقوله ای هستند که شاید درازی به قدمت تاریخ ظهور بشر داشته باشند ، بنابراین بسیار گسترده و وسیع می باشند و لذا ما هر گاه که بگویم در مورد آنها شناخت و اطلاعات کافی داریم دقیقاً در مقام انکار قرار گرفته ایم ، در واقع اگر ما بگویم که بیماری اعتیاد را شناخته ایم ، در حقیقت آنرا نشاخته ایم .

بنابراین تمام تمرکز ما در این سوال این است که متوجه شویم که بسیاری از رفتارهای که انجام میدهیم و آنها را انکار میکنیم ، بعلت عدم شناخت از بیماری و بهبودی است و لذا میطلبد که اطلاعات و دانش خود را نسبت به این دو ارتقاء دهیم .


· آیا من از اقدام و عمل اجتناب می کنم چون می ترسم که وقتی با نتایج اعتیادم روبرو شوم خجالت زده شوم؟ آیا از اقدام و عمل پرهیز می کنم چون نگرانم که دیگران چه فکری خواهند داشت؟

در این سوال منظور از اقدام عمل یعنی اینکه ؛ ((  در اثر ادامه دادن مسیر بهبودی و کارکردن قدمها  بخواهیم که خود را نقد کنیم و اعتیاد خود را مورد بررسی و کنکاش  قرار بدهیم . ))                         

قسمت اول سوال ) بله ، ما گاهی از اقدام و عمل اجتناب میکنیم زیرا میترسیم روابط و سوابق گذشته ما دو باره پیش چشمانمان نمایان شوند و در واقع از این میترسیم که در روند بهبودی ناگریز باشیم گذشته خود را مورد بررسی قرار بدهیم و لذا ما همیشه از یاد آوری چهره زشت و کریه دوران مصرف خود رویگردان بودیم ، ممکن است بعضی از اوقات برای فرار از گذشته ،  و یاد آوری نتایج بیماری حتی از برنامه های بهبودی فاصله بگیریم ، و سعی کنیم به نوعی گذشته خود را انکار کنیم ، منظور ما اینجا به هیچ وجه این نیست که بخواهیم با گذشته خود و یا در گذشته خود زندگی کنیم ، بلکه منظور این است که بپذیریم وقتی بیماری ما در هر زمینه ایی فعال شود به غیر از نتایج منفی ، نتیجه دیگری حاصل نمیشود ، ما امروز محکوم به رشد و جلو رفتن هستیم  ، مثل راننده ایی که اتومبیلش را بجلو میراند ، اما گاهی برای جلو رفتن لازم است ، از طریق آینه به عقب هم نظری بیاندازد . بنابراین ، هدف اساسی این سوال در کل این نیست که از نتایج بیماری خود خجالت زده و یا شرمنده شویم ، بلکه هدف اساسی و منظور این است ،  که ما نتایج مصیبت بار بیماری اعتیاد خود را انکار نکنیم ، زیرا موفقیت ما در امر بهبودی بستگی به پذیرش بیماری دارد ، بنابراین ، ما امروز نباید از اقدام وعمل اجتناب کنیم و برعکس باید شجاعانه نتایج اعتیادمان را بپذیریم ، بدون اینکه ازسابقه و اعمال گذشته خود خجالت بکشیم ، ضمن اینکه امروز در اثر دانش  بهبودی به این نتیجه رسیده ایم که اعمال گذشته ما بر اساس طبیعت و خو بیماری بوده است ، و لذا  تحت شرایط اجبار آنها را انجام داده ایم و مسئول اعمال گذشته خود به هیچ وجه نیستیم ، چون ناخواسته و در اثربیماری آنها را انجام دادیم ، در همین رابطه کتاب پایه مینویسد ؛ (( ما هم موافقیم که معتاد بودن هیچ اشکالی ندارد ، البته در صورتی که حاضر باشیم مشکل خود را صادقانه بپذیریم )) .

ما اگر بخواهیم نتایج منفی که حاصل از اعتیاد و گذشته خود است را نادیده بگیریم ،  در واقع به این وسیله میخواهیم بیماری خود را انکار کنیم و در واقع فراموش کردن گذشته یعنی اینکه انکار کنیم که ما در مقابل اعتیادمان عاجز هستیم در حالیکه یادآوری عجزهایمان امروز حائلی است بین ما ولغزش .

قسمت دوم سوال )) گاهی ما با پیشداورهای بی اساس از اقدام وعمل پرهیز میکنیم ، آنهم به این دلیل که ، اگر ما تغییراتی مثبتی بکنیم دیگران در مورد ما چه فکر خواهند کرد ،  بطور مثال حتماً خواهند گفت  ؛

فلانی چقدر ریاکار است !

یا اینکه فلانی چقدر بی ثبات است  !

و یا فلانی چقدر جو گیر شده است !

و یا اینکه فکر کنیم دیگران پیش خود میگویند ؛ دیگه یه مواد ترک کردن اینهم پُز و افاده و یا ادا بازی نداره !  و ، .  

 اما این نوع طرز فکرها فقط قضاوتهای بی اساسی هستند ، که ما آنها را قضاوتهای معتادگونه مینامیم ، یعنی  در واقع اینها توهم های افکار بیمار ما است ، و لذا خارج از فکر ما واقعیت ندارند ، ضمن اینکه ما در همین ابتدای بهبودی می آموزیم ، برای رهایی از بیماری فعال باید فقط متمرکز بهبودی خودمان باشیم و اینکه ما هرگز چنین قدرتی نداریم که افکار دیگران را بخوانیم ، اما یکی دیگر از نکات این سوال اینست که افکار بیمار گونه ما چه بعنوان ترسها و چه بعنوان قضاوتها بر اساس انکار بیماری می باشد . بنابراین ، ما وقتی در جهت اقدام و عمل قرار میگیریم باید دست از سرزنشها و مقایسه ها و توجیهات بی پایه و قضاوتهای بیمارگونه برداریم . بنابراین ما باید امروز اینگونه بیاندیشیم که ما با قضاوت دیگران کاری نداریم ، ما فقط به بهبودی خود می اندیشیم .

بخش آخر خط یأس و انزوا

· چه بحرانهایی باعث شد به بهبودی روی آورم ؟

بحران یعنی ؛ آشفتگی و تغییر حالت ناگهانی ، یعنی بالاترین مرحله یک جریان منفی . در واقع بحران یعنی بمب ساعتی ای که ضامن انفجاری آنرا کشیده اند و شروع به شمارش معکوس کرده است . بحران یعنی شرایط بسیار وخیم و بسیار جدیست و لذا باید فکری جدی و اساسی کرد ، بنابراین در اینگونه شرایط دو راه بیشتر نیست ، یا سکون و انفجار و در نتیجه نیستی و انحطاط ، و یا تن دادن به حرکت و بدنبال راهی گشتن برای برون رفت از این بحران ، طبیعیست بهترین گزینه انتخاب حر کت و بهبودیست ، زیرا که ما دیگر واقعاً به آخر خط رسیده ایم و دیگر حتی با ابزارهای خودفریبی هم نمیتوانیم شرایط بحرانی را توجیه یا انکار کنیم . بیشتر ما با رسیدن به آخر خط این بحرانها را در دوبخش کلی از زندگیمان تجربه کردیم ، بطور مثال ؛ اول بحرانهای درونی شامل ؛
الف ( بحرانهای جسمی ؛
از نظر جسمی بقدری تنزل کردیم که دیگر اختیار جسم خود را نداشتیم در واقع جسم ما فرتوت ، بیمار و ضعیف شده بود ، چهره و صورتمان زرد و اصطلاحاً تابلو شده بود و فیزیک بدنمان خمیده و فرسوده شده بود ، و . .
ب ( بحرانهای روانی ؛
دغدغه ، دلهره ، احساس ناامنی ، فرار از خود و دیگران ، و در واقع رسیدن به نقطه ایی که چه با مصرف مواد مخدر و چه بدون مصرف مواد مخدر دائماً در تشویش و آشفتگی بسر میبردیم ، بی ثبات و از تعادل در زندگی خارج شده بودیم ، و . .
ت ( بحرانهای روحی ؛
نامیدی و یاس ، ترس و پوچ گرایی و خلاء معنوی و بی ایمانی و همینطور لذت نبردن از زندگی ، حاصل کما روحانی ای بود که باعث شد تا به تاریکی و انزوا رانده شویم و سرانجام به آخر خط برسیم .
ث ( بحرانهای احساسی ؛
بعلت شرایطی که داشتیم احساستمان غالباً توسط اطرفیان و دیگران مورد تحقیر و ترور قرار میگرفت و لذا همیشه در هر اجتماعی احساتمان سرخورده میشد و بدیهیست که گرفتار احساسهای از قبیل ، کینه ، تنفر ، رنجش ، خشم ، و . . .
دوم ، بحران های بیرونی .
الف ( بحران در اطرافیان و خانواده ؛
سرما و برودتی که در خانواده احساس میکردیم و یا جو متشنج دائمی که در خانواده در اثر اعتیاد ما حکفرما و سایه افکنده بود ، شرایط را برای ما غیر قابل تحمل کرده بود ، سرانجام ما را به نقطه آخر خط رساند .
ب ( بحران دراجتماع و جامعه ؛
در سطح اجتماع بخاطر از دست دادن دوستان و تحمل نگاه های تنفر آمیز دیگران و سرخوردگی و برخورد های توهین آمیز در هر زمینه ایی ، در نهایت سبب شد تا از اجتماع فرار کرده و به گوشه ای برویم ودر لاک انزوا خود فرو رویم و در این نقطه بود که به یاس و آخر خط رسیدیم .
ت ( بحران های اقتصادی ؛

در اثر اعتیاد فعال و مصرف مواد مخدر سرانجام شیرازه زندگی ما بهم ریخت بخصوص در زمینه مالی یک برشکسته تمام عیار شدیم و گرفتار فقر و تهیدستی و از طرفی بی اعتباری و در نهایت به آخر خط یعنی ، یاس و انزوا رسیدیم .

نکته ایی که ما باید به آن توجه داشته باشیم این است که بطور قطع آخر خط ، الزاماً نقطه ای نیست که باید همه ما این بحرانها را پشت سر گذاشته باشیم ، و همینطور که در فوق همین سوال هم ذکر شده گفتیم ؛ بیشتر ما برای رسیدن به آخر خط این روند را طی کردیم تا سرانجام به بحران و آخر خط رسیدیم ، در حالیکه ممکن است بعضی از همدردان ما با یک جهش فکری که حاصل از روشن بینی است به این نقطه بحرانی که همان آخر خط است رسیده باشند ،
اما بطور کلی بحران ومعنای آخر خط برای همه ما بدون استثنا لحظه ایست که دیگر نمیتوانیم طبیعت و واقعیت و زشتیها و خرابیها و مشکلات حاصل از بیماری اعتیاد را چه برای خود و چه برای دیگران ، توجیه و انکار کنیم . و در یک کلام ،آخر خط ، لحظه مرگ انکارهاست .


· چه شرایطی باعث شد که قدم یک را به طور منظم کار کنم ؟

هر چند شرایط های زیاد بودند ، اما دو عامل اساسی باعث شد تا ما قدم یک را بطور منظم کار کنیم ؛

اول ) شرایط بحرانی که در اثر فعال بودن بیماریمان بوجود آمد ، وعاقبت ما را به آخرخط و یاس و انزوا رساند و در نهایت تمامی نظم و نظام زندگی ما را بهم ریخت و لذا ما در شرایطی قرار گرفتیم که بدنبال راه و روزنه ایی در تاریکی میگشتیم ، و همچنین روشی که در واقع بتواند به ما جواب بدهد و به ما کمک کند ، زیرا ما برای کنترل بیماری خود نتوانسته بودیم از گزینه های درمانی دیگر جواب بگیریم و لذا بعد از راهکارهای که در برنامه گرفتیم توانستیم پاک بمانیم ، بنابراین ، ارمغان پاکی برای ما ضمن اعتماد به برنامه ،  این  شوق و انگیزه را در ما تقویت کرد تا قدم یک خود  را منظم کار بکنیم  .

دوم ) دیدن دوستان و همدردانی که از سابقه تخریب آنها اطلاع داشتیم و میدانستیم که چگونه به آخرخط رسیده بودند و در یاس و انزوا زندگی میکردند ، اما امروز در آرامش و اعتبار نسبی با کارکرد این قدم زندگی میکنند و همین مسائل باعث شدند تا ماهم متقاعد شویم تا قدم یک خود را منظم کار کنیم .

اما یکی از شاخصه های بیماری اعتیاد روحیه ضد نظم گرایست  ، ما در اثر بیماری فعال نظم و نظام زندگی خود را در تمامی از قسمت های آن از دست داده بودیم و نتیجتاً زندگیمان آشفته شده بود و همین آشفتگی عاقبت ما را به آخر خط و یاس و انزوا رساند ، بنا براین ، امروز به این درک رسیده ایم که  موفقیت درهرامری چقدربه فاکتور نظم داشتن در آن بستگی دارد . و لذا یکی از اولین عوامل تاثیرگذار در فرایند بهبودی  بستگی به میزان تمایل ما به نظم گرایی دارد ، در واقع بهبودی یک رفتار نظم گراست ، نظم یعنی هر چیزی را سر جای خودش قرار دادن و یا هر چیزی را به موقع خود انجام دادن است ، بنابراین ، وقتی نظم وارد زندگی ما میشود ناگریزیم که برنامه های زندگی خود را الویت بندی کنیم و بر اساس همین الویت ها به زندگی ادامه بدهیم . بنابراین نیاز اولیه ما که همان بهبودی است ما را وامیدار تا منظم باشیم ، بدیهیست معنای منظم کارکردن قدم ، فقط حضور فیزیکی نیست ، حضور منظم در جلسات بهبودی و یا کار کرد قدمها باید علاوه بر حضور فیزیکی ، حضور ذهنی و قلبی هم باشد .


 

· اولین باری که تشخیص دادم اعتیاد برای من یک مشکل شده کی بود ؟ آیا سعی کرده ام آن را اصلاح کنم ، اگر آری چگونه ؟ و اگر نه ، چرا ؟

 قسمت اول سوال ) اعتیاد ما ماهیتاً یک بیماری مشکل آفرین است و لذا در هر زمینه و یا شاخصه ایی از ابعاد خود که فعال شود برای ما مشکل آفرینی میکند ، ما در گذشته بعلت انکاری که داشتیم مشکلات حاصل از اعتیادمان را نمی پذیرفتیم و لذا به همین سبب قوه تشخیص ما کور و یا مسدود بود ، در واقع مشکلات اعتیادمان از مدت ها پیش روند طبیعی زندگی ما را مختل کرده بود ، اما به علت انکاری که داشتیم نمی توانستیم تشخیص بدهیم که سرچشمه این مشکلات از بیماری اعتیاد است ، بنابراین اولین باری که تشخیص دادیم که اعتیادمان برای ما مشکل شده است آن لحظه ایی بود که دیگر نتوانستیم مشکل حاصل از اعتیادمان را انکار کنیم و رسیدن به این نقطه برای ما همان آخر خط تلقی شد .  

قسمت دوم و سوم سوال ) بله ما پس از رسیدن به آخرخط ، بارها و بارها سعی کردیم که مشکلمان را برطرف کنیم و یا آنرا اصلاح کنیم ، فکر میکردیم که اعتیادمان یک مشکل فردی و یا یک ضعف اخلاقیست و لذا به تنهایی سعی در حل کردن این مشکل که در واقع همان بیماری اعتیاد بود میکردیم . ما در واقع فکر میکردیم که مشکل اساسی ما فقط مواد مخدر است لذا تمام سعی و تلاشمان را میکردیم تا موادمان را ترک کنیم و مدتی هم به همین منوال طی میشد و ظاهراً پاک میشدیم اما بدلیل فعال بودن شاخصه های دیگر از بیماری اعتیاد سرانجام لغزش میکردیم .

قسمت چهارم سوال ) همینطور که ذکر شد ما بارها به تنهایی تصمیم گرفتیم تا مشکل اعتیاد خود را حل کنیم و لذا فقط تمرکز ما به قطع مصرف منعطف بود و ما نمیدانستیم که پاک ماندن در درجه اول نیاز به یک سری مهارتها دارد که ما فاقد شناخت این فنون بودیم علاوه بر اینها نمیدانستیم که مشکل اساسی ما بیمار اعتیاد است ، نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما .

بنابراین ، ما همیشه در تنهایی های خود بدنبال راهی میگشتیم و لذا همیشه سرگشته بودیم فکر میکردیم به تنهایی میتوانیم معمای اعتیاد خود را حل کنیم غافل از اینکه رهایی ما درگروی با هم بودن امکان پذیر میباشد

بخش عجز

· من دقیقاً در برابر چه جیزی عاجزم ؟

 معنی لغت عاجز یعنی ؛ درمانده ، ناتوان ، و تعریف آن یعنی ؛ عدم توانایی های که دیگران بطور طبیعی دارای  آن تواناییها هستند . گاهی اوقات ممکن است ما در مقابل چیزی عاجز باشیم ولی خودمان متوجه آن نباشیم یعنی در اثر عدم آگاهی و شناخت متوجه عجز های خود نباشیم ، بطور مثال شخصی که بیماری قند دارد و رنج میبرد اما نمیداند که بیمار است ، و یا اشخاصی که نسبت به چیزهای مختلفی حساسیت دارند  که خودشان متوجه آنها نیستند  و در اثر همین عدم شناخت در زندگی نسبت به عوارض آن بیماری رنج میبرند ، و همینطور در رابطه با ما یکی از چیزهای که ما را همیشه مورد اذیت قرار میداد و زندگی ما را آشفته کرده بود بیماری اعتیاد بود که ما در گذشته اطلاع و شناختی نسبت به این بیماری نداشتیم و عوارض همین بیماری عاقبت زندگی ما را به آشفتگی کشاند . همانطور که یک بیمار دیابتی پس از شناخت بیماری خود نه تنها از مواد بظاهر شیرین پرهیز میکند و خود را در مقابل چنین موادهای عاجز میداند بلکه از چیزهای غیر شیرینی که در بدن در اثر متابولیزه شدن به قند تبدیل میشود نیز دوری و در مقابل آنها هم اعلام به عجز میکند ، و لذا ما هم نه تنها درمقابل مواد مخدر خود راعاجز میدانیم ، بلکه باید از عوامل مختلفی که میتواند بیماری ما را فعال کند ، در مقابل آنها هم اقرار به عجز می کنیم . اینکه ما بخواهیم بگویم فقط در مقابل مواد مخدر عاجزیم در واقع بیماری اعتیاد خود را انکار میکنیم ، اساساً ما نسبت به هر چیز و یا هر عاملی ( چه کوچک و چه بزرگ ) که بطریقی ریشه در بیماری ما داشته باشد عاجزیم . در حقیقت ما در مقابل هر شاخصه ایی که از ، یکی از ابعاد بیماری ما نشات گرفته باشد عاجزیم ..    ما بطور تجربی دریافته ایم که هر گاه شاخصه ایی از بیماری ما در هر زمینه ای فعال میشود ما کنترل آن را از دست میدهیم و لذا ما در برابر هر چیزی که کنترل آنرا از دست میدهیم عاجز هستیم هر چه میخواهد باشد .

اما بطور واضح و روشن ، و اینکه دقیقاً بگویم در مقابل چه چیزی عاجزیم در یک کلام میگوییم ؛

(( ما فقط در مقابل بیماری اعتیادمان ، دقیقاً عاجز و ناتوان هستیم ))

نکته ای که شایان تامل و تفکر است ، این است که همه انسانها در مقابل عواملی عاجز هستند  که این عوامل بستگی به نوع بیماری آنها دارد .هر کس به نوعی ، و لذا عاجز بودن ما در مقابل بیماری نباید در ما باعث سرخوردگی و یا احساس تفاوت با دیگر انسانها شود . در واقع مطلب این است که وقتی ما عجزهای خود را در مقابل بیماری درک میکنیم و آنها را می پذیریم و سپس آنرا اقرار میکنیم همین مسئله باعث میشود که ما نسبت به آنها فکر واقدامی بکنیم در واقع اقرار به عجز کردن باعث شکوفا شدن توانایی در ما میشود و ما را به تعالی میرساند .


· من از روی بیماری اعتیاد کارهایی کرده ام که هرگز امکان انجام آنها وقتی که بر روی بهبودیم تمرکز دارم وجود ندارد . آنها چه کارهایی است ؟

ما در زمان اعتیاد فعال خود کارهایی کرده ایم که امروز، که در مسیر بهبودی هستیم از یادآوری آنها گاه رنج میبریم بعضی اوقات از یادآوری گذشته خود فرار میکنیم ، کارهای که ما در گذشته از روی بیماری اعتیاد انجام داده ایم  هر چند متفاوت است اما در نهایت برایمان غیر قابل باور است ، در واقع ما این کارها را فقط به این علت انجام میدادیم که در مقابل بیماری خود عاجز بودیم و اختیار زندگی ما را اعتیادمان بدست گرفته بود  بطور مثال ؛

-چرت زدن در خانه پیش اهالی خانواده و یا در مجامع عمومی دیگر .

-عصبانیت و تشنج آفرینی حاصل از خماری مواد .

-رفتارهای ناهنجارانه همراه با ظاهر ی ژولیده .

-دروغ ، دزدی ، انکار ، ناصداقتی ، خانواده آزاری و هزاران کارهای دیگر . . . 

اما امروز که در راستای نسبی بهبودی قرار گرفته ایم بسیاری از آنها را انجام نمی دهیم و اگر هنوز کارهای را انجام میدهیم که در گذشته هم آنها را انجام میدادیم  بطور مثال ، هنوز هم در خانواده تشنج آفرینی میکنیم و یا هنوز هم دورغ می گویم و ، و . . .  ، همه اینها به این علت است که هنوز به روی بهبودی خود متمرکز نیستیم و لذا اگر ما به روی بهبودی خود واقعاً متمرکز باشیم هرگز کارهای که از بیماری اعتیاد سر میزند را انجام نخواهیم داد . البته تمرکز دربهبودی فرایندی است که امیدواریم با گذشت زمان بتوانیم به آن دست یابیم . اگر روزی برسد که بتوانیم بر روی بهبودیمان متمرکز شویم دقیقا آن زمانیست که توانسته ایم بیماریمان را منفعل کنیم . تمرکز کردن در واقع یک هنر و یک مهارت است که با تمرین کردن بطور روزانه می توانیم به آن دست یابیم .

مثال تمرکز کردن ، به مانند تیراندازی میماند که فقط به خال هدف نگاه میکند حتی به سیبل هم نگاه نمیکند . تمرکز یعنی عاشقی که محو تماشای معشوق شده بطوریکه این فضای تمرکز را شاعر زیبا بیان کرده :-

گفته بودی که چرا محو تماشای منی ؟

وآنچنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی

مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود

ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی

بنا براین ، تمرکز بر بهبودی باعث میشود تا ما از انرژی بهبودی خود به بهترین شکل بهره برداری کنم و فقط افکارمان را بر این مدار متمرکز کنیم . در واقع تمرکز بهترین نوع مراقبه است .

تمرکز یعنی ؛ مهارت و هنر جمع آوری همه توانایهای درونی ما و گردآوری آنها در یک کانون توجه و آگاهی است .

هنر تمرکز ما را در رها کردن فشارهای درونی کمک نموده و تجربه آزادی و سلامتی را فراهم می نماید .  تمرکز، نیروی اراده و آگاهی ما را تقویت میکند . تمرینهای تمرکز در صورتیکه بطور منظم اجرا گردند کارآمدترین روش برای کسب بهبودی است . تمرکز را ما به شکل های مختلفی میتوانیم تمرین کنیم . بطور مثال :

موقع غذا خوردن فقط متمرکز بر غذا خوردن باشیم مثلا

آداب غذا خوردن را انجام دهیم

ابتدا از نعمتی که خدواند بما عطا کرده شکرگذار باشیم

در ادامه با غذا ارتباط بر قرار کنیم متوجه خوشمزه گی و طعم و شکل و هنر همآهنگی که در پختن آن غذا به وجود آمده باشیم .

سوم غذا را به اندازه کافی در دهان بجویم و هول هولکی غذا نخوریم .

در موقع غذا خوردن به چیزهای دیگر فکر نکنیم .

یا مثلا هنر تمرکز در خوابیدن را تمرین کنیم بطور مثال قبل از خواب دعا و مراقبه کنیم وقتی به بستر میرویم ابتدا چند تنفس عمیق کنیم و سپس  بستر خوابمان را بطور دلخواه و راحت در بیاوریم و وقتی خواستیم بخوابیم دیگر به روی خوابمان فقط متمرکز باشیم یعنی در زمان خوابیدن به هیچ چیز چه خوب چه بد فکر نکنیم ... فقط متمرکز خواب باشیم .  بنابراین تمرکز به روی بهبودی یعنی فقط به بهبودی فکر کردن و در واقع یعنی مراقبت کردن آگاهانه از دست آوردهای بهبودی بطور روزانه و لذا ما در نهایت با تمرکز به روی بهبودی میتوانیم سرانجام بیماری خود را منفعل کنیم . 

تمرکز یعنی  وقتی در کلاس یا جلساتی هستیم سعی کنیم افکارمان متمرکز آنجا باشد .

در کل تمرکز تنها عملکردی است که جسم ، فکر و روح ما را با یکدگر متحد مینماید .

تمرکز یعنی – تداوم دقت و توجه در طول زمان بیداری به روی موضوعی خاص به منظور درک بیشتر


· برای حفظ اعتیادم چه کارهایی انجام داده ام که کاملاً برخلاف اعتقاداتم و ارزشهایم بوده است ؟

هر کدام از ما اعتقادات و ارزش های برای خود بعنوان یک معیار اخلاقی و انسانی داریم ، ارزش های که زندگی ما بر اساس آنها معنا میگیرد و نهایتاً ماهیت انسانی ما را شکل میدهد ، در حقیقیت این اعتقادات همان خطوط قرمزی هستند که حد و مرز رفتارهای ما را در زندگی تعریف و تعیین میکنند ، این اعتقادات از مسائل ناموسی گرفته تا مسائل اخلاقی ، مذهبی ، ملی ، قومی و یا ارزشها و کرامت های انسانی میتواند شکل گرفته باشد ، و لذا اعتقادات و ارزشها در زندگی مقدسات ما را شکل میدهد ، اما ما در گذشته در اثر اعتیاد فعال به نقطه ای رسیدیم که سرانجام این تابوی شخصی خود را برای حفظ اعتیادمان شکستیم ، بطور مثال ، راستگوی جزو ارزشهای ما بود ولی برای حفظ اعتیادمان مجبور به دروغ گفتن شدیم و یا اینکه از دزدی کردن منزجر بودیم ولی برای حفظ اعتیادمان دزدی کردیم و هزاران کار دیگر که بر خلاف اعتقاداتمان بود ، اما سرانجام پا روی آنها گذاشتیم . هر چند پا گذاشتن به روی ارزشها و اعتقادات ما با یکدگر بر اساس پیشرفت اعتیاد ممکن است متفاوت باشد اما در نهایت اگر ما هم در شرایط پیشرفت اعتیادمان قرار میگرفتیم بطور قطع پا روی اعتقادات و ارزشهای دیگری که هنوز آنها را نشکسته بودیم  و برایمان مقدس بودند میگذاشتیم  و یا بر خلاف ارزش هایمان عمل میکردیم . لذا به عبارت دیگر اگر ما به اعتیاد خود ادامه میدادیم ، چه بسا حریم های دیگری را که برای ما جنبه مقدستری داشت زیر پا میگذاشتیم . بنابراین ، ما باید متوجه باشیم که ، حد و مرز و یا خطوط قرمز برای بیماری اعتیادمان بی معنا است .

اینکه ما ماهیت و یا کرامت های انسانی خود را میشکستیم ، همه و همه فقط در اثر عجزی بود که در مقابل اعتیادمان داشتیم ، در واقع عجز آن نقاط از بیماریست که ما را در شرایط اجبار قرار میدهد .


· شخصیت من چگونه هنگامی که از روی بیماریم عمل می کنم ، تغییر می کند ( برای مثال : متکبر می شوم ؟ خودمحور می شوم ؟ پست و فرومایه می شوم ؟ به حدی فرمانبردار و بی اراده می شوم که دیگر نمی توانم از خود حمایت کنم ؟ سوءاستفاده گر می شوم ؟ مظلوم نمایی می کنم ؟ )

همانطور که در سوالات قبلی ذکر شد ما هرگاه  در شرایط بیماری قرار میگیریم بعلت عجز در مقابل آن ، رفتار و کردار و اعمالمان خارج از کنترلمان میشود و ما در شرایط های اجباری قرار میگریم ، و لذا اگر یکی از نقص های ما در اثر بیماری فعال شود به مانند افتادن مهره های دومینو به روی  یکدیگر مهرها ی نواقص دیگرمان را نیز فعال میکند ، بنابراین ، بدیهیست در چنین شرایطی شخصیتمان تغییر میکند و به حدی فرمانبردار و بی اراده میشویم که دیگر قادر به حمایت از خود نیستیم و لذا گرفتار انواع و اقسام مشکلات شخصیتی و رفتاری می شویم ، بنا براین ، ممکن است ما وقتی مصرف خود را هم قطع میکنیم هنوز در سیطره شاخصه های دیگر بیماری باشیم و همین مشکلات باعث شوند که شخصیتمان تغییرات منفی کند ،   بطور مثال ؛

متکبر میشویم  ؛

شاید فکرکنیم چون موادمخدررا ترک کرده ایم ، دیگه زمین زمان باید مطیع ما باشند و گرفتار توهمی میشویم که ما بطور قطع از دیگران یک سروگردن بالاتریم .

خود محورمیشویم ؛

در اثر توهمی که حاصل از تکبرمان است خود را از دیگران متفاوت و نیرومندتر احساس میکنیم ، فکر میکنیم که مرکز و کانون جهان هستیم و لذا رفته رفته گرفتار خود شیفتگی میشویم و همیشه خود را از دیگران داناتر میدانیم و بخاطر همین هرگز با کسی مشورت نمی کنیم .

پست و فرمایه میشویم ؛

در اثر تکبر و خود محوری اجازه فعالیت گسترده ای به بیماری خود میدهیم و لاجرم به علت عجز در مقابل بیماری ، در نهایت ممکن است چنان پست وفرومایه شویم که بی مهبا دست به هر عمل شنیع و پستی بزنیم .

بنابراین ، ما هنگامیکه در اثرعدم تمرکز بهبودی ، اجازه فعال شدن شاخصه های گوناگونی از بیماری را به روی خودمان میدهیم شخصیتمان تغییرات منفی میکنند ، وقتی ما خود را تحت لوای بیماری قرار میدهیم در واقع تسلیم و گرفتار عجزهای خود میشویم و اینبار بدون مصرف مواد مخدر فرمانبردار در بست بیماری میشویم و در غایت اراده و اختیار زندگی را از دست میدهیم  ، و لذا هرگاه در تیررس بیماری قرار داریم به عناوین مختلف شخصیتمان متغییر میشود و خو و طبیعتمان حیوانی میشود و برای رسیدن به خواستهای بیماری ازهرحربه و هر ابزاری استفاده میکنیم ، بطور مثال ؛

سوء استفاده گر میشویم ؛

به راحتی خود را مجاز میدانیم که حقوق دیگران و یا اهل خانه را زیر پا بگذازیم و یا ممکن است فکر کنیم چون پاک شده ام باید دیگران رعایت حال مرا بکنند و در واقع من بیشتر از آنها سهم دارم ، مثلاً بگوئیم   ؛ چون پاک شدم خانواده باید برای من همه چیز مهیا کند  ! . . و یا ، چون من پاک شدم باید دیگران کار کنند و من بخورم و بخوابم ! . .  و . . .

مظلوم نمایی می کنم ؛

ما برای توجیه رفتارهای بیمارگونه خودمان همیشه سعی بر آن داشتیم که خود را قربانی یکسری از جریانات ظالمانه زندگی  جلوه بدهیم و در واقع دیگران را مقصر اصلی ناملایمات و رفتارهای بیمارگونه خود بدانیم  و با مظلوم نمایی تمام ،  نقش خود را فقط بعنوان کسی که در حقش ظلم و ستم شده  بود میدانستیم و لذا همیشه برای مظلومیت خویش سوگوار بودیم و در این مصیبت برای خود اشک تمساح میریختیم و لذا اعمال خود را بدینگونه کاملاٌ رفتاری طبیعی میدانستیم و همواره دیگران را مقصر مشکلات و بیماری خود میدانستیم .

نکات قابل تامل در این سوال این است که به هر حال وقتی بیماری به روی ما فعال میشود چگونه شخصیتمان تغییرات منفی میکند و یا چگونه وقتی یکی از شاخصه های بیماری ما فعال میشود میتواند دیگر شاخصه های بیماری را هم فعال کند و هنگامیکه ما در این شرایط ها قرار میگیریم بخاطر عجز در مقابل بیماری چگونه رفتار و اعمال و شخصیتمان تغییر میکند .


· آیا از دیگران برای کار اعتیادم سوءاستفاده می کنم ؟ چگونه ؟

 

همانطوریکه میدانیم بیماری اعتیاد ما در دو مرحله در زندگی ما حضور دارد . اول حضور اعتیاد با مصرف مواد مخدر و دوم حضور اعتیاد بدون مصرف مواد مخدر ، اما نکته ایی که حائز اهمیت است  ، اینستکه سوء استفاده گری اساساً یکی از عوارض شاخصه هایی بیماری اعتیاد است و ربطی به مصرف و یا مصرف نکردن مواد مخدر ندارد در واقع سوء استفاده کردن یکی از اِلمانها و نشانهای از شاخصه های بیماری اعتیاد می باشد ، بنابراین ، بیماری اعتیاد ما با دامنه های گسترده و وسیعی که دارد میتواند در هر بُعدی از بیماری ،  مثلِ جسمی و روحی و روانی و احساسی و ذهنی فعال شده و برای حفظ و یا ادامه خود در این جوانح دست به سوءاستفاده از دیگران بزند ، بطور مثال از نظر جسمی ، برای متمتع شدن خودمان  دیگران را مورد سوء استفاده های جنسی قرار بدهیم و حتی بعضی اوقات از همسر خود بعلت ادامه اعتیادمان در روابط جنسی سوء استفاده کنیم و در نهایت خودمحوری حقوق آنها را ندیده بگیریم . و همینطور از نظر روانی دیگران را مورد سوء استفاده قرار بدهیم مثلاٌ برای لذت طلبی روان بیمارخودمان کسی را وسوسه کنیم و یا با دیگر آزاری از محبت دیگران سوء استفاده کنیم  ، و یا از نظر روحی از ایمان آنها به نفع بیماری خود بهره برداری و سوء استفاده کنیم ، مثلاً از اعتماد و روحانیت دیگران به عناوین مختلف چه از نظر مالی و چه از نظر مسائل دیگر مثلِ صداقت و فروتنی در جهت منافع بیمار خود سوء استفاده کنیم و یا اینکه در بُعد احساسات برای ادامه دادن به اعتیادمان از احساسات دیگران برای ارضا کردن بیماری ، بهره برداریهای سوء کنیم مثلاً از شفافیت احساسات اطرفیانمان سوء استفاده کنیم مثلاً از مهربانی آنها و یا محبت و یا عشق آنها برای ادامه بیماری خود سوء استفاده کنیم .

بنابراین ، سوءاستفاده کردن در خمیره شاخصه های بیماری ما نهفته است ، و لذا اگر ما به روی بهبودی خود متمرکز نباشیم بعلت عجزی که در مقابل شاخصه های بیماری داریم ، خواسته و یا ناخواسته در تمامی امور زندگی سوءاستفاده گر میشویم . حتی از ابزارهای بهبودی در جهت ارضاء بیماری شروع به سوءاستفاده کردن میکنیم.


· آیا سعی کرده ام که قطع مصرف کنم و به این نتیجه رسیده باشم که نمی توانم ؟ آیا تا به حال به تنهایی قطع مصرف کرده ام و بعد به این نتیجه رسیده باشم که زندگی بدون مواد مخدر آنقدر دردناک است که هرگز امکان پرهیز کامل از موادمخدر برایم وجود ندارد ؟ این مواقع چگونه بودند ؟

قسمت اول سوال ) بله ، ما در گذشته بارها و بارها اقدام به ترک مواد خود کردیم اما بعد از مدتی باز شروع به مصرف میکردیم و در اثر تکرار و مکررات به این نتیجه رسیده بود یم که ما دیگر در زندگی هرگز قادر به ترک مواد خود نخواهیم شد ، و لذا در مقابل ترک اعتیادمان احساس عجز میکردیم .

قسمت دوم سوال ) بله ، ما در گذشته همیشه به تنهایی برای ترک  اقدام میکریدم با مشقتهای فراوان و دردهای زیاد و کشیدن رنجهای بی ثمر لاجرم مدتی در پاکی بسر میبردیم اما همیشه دو عامل اساسی باعث میشد تا ما باز لغزش کنیم و باز شروع به مصرف کردن کنیم .

 اول ؛اینکه ما واقعاً چون تنها بودیم هیچ راهکاری برای پاک ماندن نداشتیم ، در واقع نمیدانستیم که پاک ماندن یک هنر و یک مهارت است و لذا برای پاک ماندن باید الگو و ابزارهای لازم را داشته باشیم ، ما حقیقاً نمیدانستیم که پس از ترک کردن باید از کسانی که مصرف میکنند دوری کنیم و به هیچ وجه نباید با آنها ارتباط  داشته باشیم ، ما نمیدانستیم که باید از هر گونه مواد مخدری دوری کنیم و یا نباید جای که در آن مکان مواد مصرف میکنند حضور داشته باشیم و اصطلاحاٌ از ( یاربازی – زمین بازی – توپ بازی ) دوری کنیم ، ما هرگز نمیدانستیم که بعد از ترک ،  فقط برای یکبار مصرف کردن بازما را به جای اول مان میکشند و باید از اولین بار مصرف دوری کنیم ، و یا اینکه نمیدانستیم جایگزین کردن موادهای دیگر باز ما را نه تنها به جای اول میرساند بلکه عمل های دیگری هم پیدا میکنیم و یا اینکه ما به علت عجزی که داریم هرگز نمیتوانیم بطور کنترل شده مواد خود را مصرف کنیم و و . . .

دوم ؛اینکه ما وقتی مصرف خورد را قطع میکردیم از نظر ، جسمی و روحی و احساسی و روانی تا حد زیادی نامتعادل و احوالاتمان ناپایدار و یا متغییر میشدند ، بخصوص در بخشهای روحی و روانی و احساسی گرفتار تلاطماتی میشدیم که آدمهای به اصطلاح عادی نمیتوانستند ، شرایط ما را درک کنند و لذا ما از نظر درونی دائماً گرفتار نوساناتی بودیم که بیان کردن آنها برای کسانی که اطراف ما بودن ، بی مفهوم و یا از قوه درک آنها خارج بود ، بطور مثال وقتی میگفتیم ، میل به مصرف  داریم ، اگر ما را شماتت نمیکردند تنها راهکارشان این بود که یا صلوات بفرست و یا اینکه تخمه آفتابگردون بشکن

بنابراین ، ما مجبور بودیم از بیان احساسات واقعی خود برای دیگران دوری کنیم و خودمان به تنهایی انبوه این دردها را تحمل کنیم ، مرجع و یا پناهی نداشتیم که با مراجعه به آنجا دردهای خود را التیام بخشیم ، کسی که شرایط و حال ما را درک کند را نمی یافتیم تا با او درد دل کنیم ، ولذا سرانجام در تنهایی های خود در لاک انزوا فرو میرفتیم و در نتیجه بعد از مقاومت و کشیدن دردها و رنجهای فروان در نهایت نقطه تحمل و مقاومت ما درهم میشکست و در غایت به این نتیجه میرسیدیم که زندگی ما آنقدر دردناک است که نمیشود بدون مصرف مواد مخدر به آن ادامه داد .

قسمت سوم سوال ) در این مواقع سرانجام خسته و ناامید میشدیم ، بخاطر عدم موفقیت در ترک های گوناگون و همینطور ترک های تکراری بی حاصل در نهایت و در اوج سرخوردگی به عجز و درماندگی میرسیدیم .

نکته قابل تامل در این سوال این است که ما هرگز به تنهایی نمی توانیم برای غیر فعال کردن بیمار اعتیادمان موفق شویم ، بنابراین ما برای درمان بیماری خود به یک عزم و اراده جمعی که در راستای بهبودی میباشد نیاز داریم  .


· اعتیاد من چگونه باعث آزار رساندن به خودم و دیگران شده است ؟

 یکی از مهمترین ویژگی های مخرب اعتیاد ما در بخش ، خودآزاری و دگر آزاری فعال می باشد و لذا بر اساس همین شاخصه است که میگویم بیماری اعتیاد یک بیماری فردی نیست ، یعنی اعتیاد ما اینطور نیست که فقط به خودمان آسیب و یا آزار برساند ، اصولاً آزار رسانی و صدمه زدن و مشکل آفرینی ،  جزو ماهیت لاینفک بیماری اعتیاد ما می باشد و هر زمان که بیماری ما فعال باشد چه با مواد مخدر و چه بدون مواد مخدر لاجرم به علت عجز در مقابل بیماری شروع به آزار رسانی میکنیم ، اما زمان " پیک " این آزار رسانی ها موقعی است که ما در شرایط وابستگی های  شدید خارجی بخصوص موادهای افیونی قرار میگیریم ، بنابراین ، ما در زمان مصرف مواد مخدر از هیچ نوع آزار رسانی در حق خود و دیگران  مضایقه نکردیم و همه این آزارهای که میرساندیم علیرغم میل باطنی فقط بر این اساس شکل میگرفت که ما در مقابل بیماری اعتیادمان عاجز بودیم .

ما به علت فعال بودن بیماری خود در قسمت های مختلفی به خود و دیگران آزار رساندیم ، بطور مثال ؛ از نظر جسمی وروحی و روانی و همینطور احساسی این آزارها را انجام دادیم .

بخش غیرقابل اراده

· مفهوم غیرقابل اداره برای من چیست ؟

غیر قابل اداره یعنی اینکه کنترل به روی اعمال و رفتار و افکار در هر زمینه ایی که به زندگی مربوط می باشد ، و مسئولیت آنها بعهده ما می باشد خارج از توان و مدیریت ما بشود . اصولاً غیرقابل اداره در زندگی ما به دو شکل رخ میدهد ؛

 اول بصورت آشکار ؛

یعنی عدم کنترل و مدیریت زندگی چنان از دست ما خارج شده بود که برای دیگران نیزقابل مشاهده بود و علائم آن بطور هویدا مشخص بود ، مثلاً ؛

-آشفتگی های ظاهری مثلِ ؛  قیافه تابلو ، قده خمیده و مچاله شده و. .

-آشفتگی های اقتصادی مثلِ ؛ ورشکستگی ، بدهکاری ، فقر و تنگدستی و . .

-آشفتگی های خانوادگی مثلِ ؛ طلاق ، دعواهای خانوادگی ، و . . .

-آشفتگی های اجتماعی مثلِ ؛  زندان ، بیکاری ، عدم تعادل های رفتاری ، و . .

در کل زندگی ما بطوری غیر قابل اداره شده بود  که دیگر نمیتوانستیم آنها را پنهان کنیم  و لذا دیگران به عینه آنرا میدیدند و این آشفتگی ها بعلت عجز ما در مقابل بیماری روز به روز خارج از اختیار و کنترل ما میشد و نهایتاٌ ما در این بخش ها مدیریت زندگی خود را از دست داده بودیم.

دوم بصورت نهان ؛

یعنی کنترل وجود خودمان چنان از دست ما خارج شده بود که دیگر به روی خود هیچگونه تسلطی نداشتیم ، رفتار و اعمال ما دیگر کاملاً غیر ارادی و اختیار آنرا از دست داده بودیم و در بسیاری از قسمت ها وجودمان اداره آن را از دست داده بودیم  ، بطور مثال ؛

-نیاز به مصرف مواد  - نداشتن خواب طبیعی – مشکلات گوراشی  - بیمارهای جسمی – ناتوانی های جنسی –  ترس – دغدغه  و دلهره - و . . .

مفهوم غیر قابل اداره  برای ما بخاطر تجربه تلخ گذشته ، یک مفهوم روشن و شفاف است زیرا در زندگی خود آنرا بصورت عینی تجربه کرده ایم و لذا یک درک عمیقیست  که با پوست و استخوان آنرا لمس کرده ایم .


· آیا تا بحال اعتیاد من باعث این شده که دستگیر شوم و یا مشکل قانونی پیدا کنم؟ یا کاری کرده ام که اگر گیر می افتادم به خاطر آن دستگیر می شدم ؟آنها چه بوده اند؟

بله اعتیاد ما هر زمان که فعال باشد برای ما مشکل آفرینی میکند ، چون بیماری اعتیاد یک بیماری هنجار شکن است لذا چه با مواد مخدر و چه بدون مواد مخدر همیشه برای ما مشکلات قانونی و یا مشکلات اجتماعی و خانوادگی به همراه می آورد ، اساساً مشکل آفرینی از بازتاب های بیماری اعتیاد است و لذا حتی  ، اگر ما ،  پاک هم که باشیم ، اما در شرایط بیماری اعتیاد قرار داشته واز بهبودی خود دور باشیم  ، دور از انتظار نیست که مشکلات قانونی و یا اجتماعی و خانوادگی پیدا نکنیم ، بعضی از ما در پاکی ، بعلت فعال بودن بیماری ، زندان و یا پاچیده شدن خانواده و یا آشفتگی های اجتماعی را تجربه کردیم و درنهایت در زمان عدم مصرف مواد به نقطه ایی رسیدیم که زندگیمان غیر قابل اداره شد ، اما اوج این مشکلات در زمان مصرف مواد مخدر که توام با بیماری اعتیاد بود برای ما رخ داد ،  بعضی از ما در این برهه از زندگی به زندان رفتیم  ، بعضی از ما مشکلات قانونی پیدا کردیم  ، و بعضی از ما اگر این تجربیات را طی نکردیم اما هر آن ممکن بود برایمان این اتفاقات  رخ بدهد ، بطور مثال ؛ حمل مواد مخدر ، حضور در مکانهای فاسد و خطرناک ، خرید و فروش مواد و یا قاچاق مواد مخدر و یا برای نیاز به مصرف بدهکاری به بار میاوردیم و یا برای نیاز به مصرف دزدی میکردیم  و . . .

بنابراین ، ما به این علت دست به کارهای جنون آمیز میزدیم که دیگر بعلت عجزی که در مقابل اعتیادمان داشتیم اختیار زندگیمان را از دست داده بودیم در واقع اداره و مدیریت ما دربست در دست بیماریمان بود ، هر عمل احمقانه و خطرناکی را بی چون و چرا انجام میدادیم بدون اینکه به عواقب آنها فکر کنیم و در نهایت زندگی ما غیر قابل اداره شد.


· چه مشکلاتی در محل کار یا مدرسه به خاطر اعتیادم برایم بوجود آمده بود؟

 اعتیاد ما همیشه در زندگی برای ما مشکل آفرین بوده است ، اصولاً یکی از مهمترین تولیدات بیماری اعتیاد که همیشه در خط تولید خود بطور فزاینده در دست اقدام دارد ، تولید مشکل آفرینی است ، در واقع به بیان دیگر میشود گفت بیماری اعتیاد کارخانه تولید مشکل است ، و لذا تا زمانیکه فعال باشد چه با مصرف مواد مخدر و چه بدون مصرف مواد مخدر همیشه در حال تولید مشکل است  ، و لذا هر وقت عنان و افسار زندگی ما را بیماری بدست میگیرد سرانجام زندگیمان غیر قابل اداره میشود و مشکل پشت سر مشکل برایمان رقم میخورد ، شاخصه های گوناگونی از همان اوان کودکی در رابطه با بیماری اعتیاد در ما فعال بوده که ،  امروز برایمان بطور وضوح قابل شناسایی هستند ، بطور مثال ؛

-شخصیت کاذب مثلِ ؛ با مداد خود ادای سیگار کشیدن دیگران را در می آوردیم  و یا ادای بچه های منفی را در می آوردیم .

-ناهنجاری مثلِ ؛ دعوا با بچه های دیگر ، شیطنت های غیر طبیعی ، اخلال و شلوغ کردن در کلاس و یا فرار از مدرسه ،  و اخراج و . . .

-تنبلی مثلِ  ؛ دیر به مدرسه رفتن ، تکالیف را انجام ندادن ، بی نظم و نامرتبی و ترک تحصیل کردن و . .

-ویا در نوجوانی وقتی هم سن سالهای ما در دبیرستان مشغول درس خواندن بودن ، ما قاچاقی به کافه ها میرفتیم و مشروبخوری میکردیم و یا مشروب های الکلی خریده و در بیغوله ها مینوشیدیم ، بسیاری از هم سن و سالهای ما هنوز به تنهایی به سینما نمی رفتند در حالی که ما در مکانهای حضور میافتیم که منشاء فساد و فحشا و ناامنی بود ، و هزاران رفتار دیگر . 

اما اینها مربوط به دوران کودکی و نوجوانی ما بودند ولی در زمانیکه بزرگ شدیم و به سرکار رفتیم بازهم بعلت فعال بودن بیماری گرفتارمشکلات دیگری حاصل از شاخصه های بیماری خود قرارگرفتیم ، مثلِ ؛ دیررفتن به سرکار و زود آمدن – تنبلی کردن در وظایف کاری – ناصداقتی با کارفرما – از زیر کار در رفتن – ایجاد اخلال در محیط کار کردن ، و . . .

درهر صورت ما وقتی به تمام قسمتها و اپیزود های زندگی خود نگاه میکنیم ، متوجه نقش پر رنگ بیماری اعتیاد در فراهم آوردن این مشکلات میشویم وآشکارا برایمان قابل مشاهده است .

نکات قابل تامل در این سوال این است که ما از ،  زمان خردسالی ومدرسه  تا هنگام بزرگسالی و کار کردن و فعالیت های اجتماعی ، همیشه درگیر مشکلات میشدیم و لذا احساس میکردیم که با دیگران فرق های داریم ، احساس میکردیم که ما مشکلاتی داریم که آدمهای عادی آنها را ندارند و یا اگر دارند برایشان قابل کنترل است ، نکته دیگر که ما در این سوال به آن پی بردیم این است که اعتیاد یک بیماری مزمن می باشد ، یعنی اینکه ما از قدیم این بیماری را داشته ایم از زمان خردسالی و مدرسه تا به الان و لذا  ، در هر برهه ای که فعال شود میتواند چرخه زندگی ما را با مشکلات جدی روبر سازد و زندگی ما را غیر قابل اداره کند


· اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در خانواده شده بود؟

ما در اثر اعتیاد فعال عاقبت به جای رسیدیم که دیگر اختیار و اداره خودمان را بطور کلی از دست دادیم ، و لذا همین عدم مدیریت باعث شد که در سطح خانواده  ما با مشکلاتی دردآور و جدی روبرو شویم ، ما به عنوان یکی از اعضاء خانواده بخاطر اعتیادمان  دائماً مورد تحقیر و ناملایمتی قرار میگرفتیم و رنج میبردیم و در عین حال به علت نیاز به مصرف مواد مخدر و عجز در مقابل بیماری کاری از دستمان برنمی آمد ، دوست داشتیم مشکلات خودمان را که در خانواده برای خودمان بوجود آورده بودیم حل کنیم ، اما به علت عدم اختیار دیگر توانایی اینرا نداشتیم که مشکلات خود را سرو سامان دهیم و لذا مشکلات ما در خانواده روز به روز بیشتر میشد ، مشکلات عدیده ای از قبیل ؛ سرخوردگی ، منزوی شدن ، خودآزاری ، بی اعتباری ، بی اعتمادی ، یاس ونامیدی ، مورد توهین قرار گرفتن ، ترس و دغدغه ، و و . . .

ما در زمان اعتیاد فعال دردها و مشکلات فراونی را تجربه کردیم ، اما به جرات میتوانیم بگویم که هیچکدام از آنها برای ما رنج آورتر از مشکلاتی که برای خود در خانواده بوجود آوردیم ، ما را عذاب نداد ، ما دریافتیم که هرگز یک جزامی و یا یک مسلول از چشم خانواده اش نمی افتد ، اما مصرف مواد مخدر و بیماریمان باعث شد که ما از چشم بهترین کسانمان بیافتیم و ازعزیزترین افراد خانواده خود زخم زبان بشنویم و مورد جفای آنها قرار بگیریم  و همیشه با دلی آکنده از درد و رنج در خانه و بین خانواده خودمان در سرمای زیر صفر و در غربت زندگی کنیم ،  و نهایتِ احساس تنفر را در چشمهای آنها ببینیم ، . . . .

در هر صورت بزرگترین مشکلی که ما ،  در خانواده بعنوان یک تجربه تلخ آزمودیم ،  این بود که اهالی خانواده از ارتباط با ما دیگر منزجر بودند و از دیدن ما مشمئز میشدند .

نکته قابل تامل در این سوال این است که مشکلات مواد مخدر و بیماری اعتیاد حد ومرزی ندارد وبه علت ظرفیتهای مخربی که دارد میتواند تا عمیق ترین لایه های درونی وبنیانی و آسمانی و الهی انسان  رسوخ کند  و تا سرزمین های نور وعشق های انسانی پیش رود و بر آنها بتازد  ،   و حتی تقدس  خانواده که سمبل عشق و مهر و محبت است و از بزرگترین پیوندهای انسانیست را هم ، درهم بشکند .

 


· اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در بین دوستان شده بود؟

دوستان ما را همیشه دو گروه تشکیل میدادند ،

اول  - ، دوستان مصرف کننده ؛

دوستانی که آنها هم ضمن داشتن بیماری اعتیاد ، مصرف کننده مواد مخدر هم بودند  و اکثراً ، هم نشین های ما بودند ، اما بخاطر عوارض های که موادهای افیونی در پی دارند مثل ، فقر و ناصداقتی و ورشکستگی و بیکاری و و . . . . این دوستان مصرف کننده که خود آنها هم با مشکلات و پیامدهای مصرف مواد مخدر رو در رو بودند و اوضاعی بدتر از ما داشتند دیگر نمیتوانستند به رابطه دوستانه خود با ما ادامه بدهند و در واقع مشکلات ما با این دوستان سرانجام به علت شرایطی که داشتیم به مرزهای بی اعتمادی و ناصداقتی کشانده شد و لذا مشکل ما با این دوستان اینبود که دیگر پشیزی برای هم اعتبار نداشتیم . 

دوم - ، دوستان غیر مصرف کننده ؛

دوستانی بودند که ما از قبل با آنها ارتباط داشتیم دوستانی که مصرف کننده هیچگونه مواد مخدر نبودند و در زندگی خود همواره موفق بودند ، و لذا ظاهراً زندگیشان توام با آرامش سپری میشد که ما اصطلاحاً به آنها آدمهای عادی میگویم ، هرچند رفتارهای بیمارگونه ما در ارتباط با اینگونه دوستان قبل از مصرف مواد مخدر گرفتار چالش های میشد ، مِثل رفتارهای ، خود محورانه و یا قضاوتهای بیمارگونه و ناهنجاریها ، اما مشکل اساسی ما با این دوستان زمانی به چالش های جدی کشیده شد که ما اجبار به مصرف مواد مخدر پیدا کردیم و روز به روز در هرزمینه ایی گرفتار آشفتگی های اساسی شدیم ، بطور مثال از قیافه تابلو بگیر تا نابسامانی های خانوادگی و لذا دوستان ما ابتدا بیشترین کوشش های خود را برای خنثی کردن این جریان منفی که در زندگی ما بوجود آمده بود انجام دادند ، اما روند زندگی ما دیگر خارج از کنترل و مدیریت ما شده بود و لذا اختیار زندگی برای ما دیگر غیر قابل اداره شده بود و در این نقطه بود که آنها بطور کلی از ما مایوس شدند و در این هنگام بود که اعتیاد ما باعث بروز مشکلاتی برای ما در بین دوستانمان شد ، مشکلاتی از قبیل ؛ - از دست دادن اعتبار و اطمینان – از دست دادن شخصیت -  نگاههای تحقیرآمیز توام با سرزنش –  تنهایی -  دوری کردن از ما و از دست دادن مساعدت های دوستانه و و . . .            

دو چیز عموماً میتواند زندگی را معنا و هویت بدهد اول ، خانواده ، دوم دوستان و ما متاسفانه هر دوی اینها را فقط به این علت از دست دادیم که دیگر کنترل و مدیریت زندگی را ازدست داده بودیم و در واقع علیرغم میل باطنی به علت غیر قابل اداره شدن زندگی این مواهیب را از دست دادیم .


· آیا من بر روی خواسته هایم اصرار می کنم؟ این اصرار چه اثراتی بر روی روابط من گذاشته است؟

قسمت اول سوال ) بله ما اکثراً به روی خواسته های خود اصرار می ورزیم و در اثر خودمحوری احساس میکنیم هر چه ما میگویم درست است و دیگران باید همیشه طبق خواسته ما در رابطه با هر موضوعی زندگی کنند ، فکر میکنیم ما بیشتر از دیگران می فهمیم و لذا دیگران باید مطیع خواسته های ما شوند ، بنابراین ، گرفتار اوهام میشویم و در نتیجه فکر میکنیم که فقط ما  دارای خواسته های منطقی و درست هستیم و لذا در نهایت خودمحوری ، خود را برتر از دیگران میدانیم و لذا سعی میکنیم خواسته های خود را به دیگران دیکته کنیم و در صورت ناتوان بودن در امر دیکته کردن ، لاجرم برای خواسته های خود ، رو به اصرار میبریم  تا آنها را  وادار کنیم که تن به خواسته های ما دربدهند .

قسمت دوم سوال ) ما وقتی در شرایط اصرار کردن قرار میگیریم همین مسئله باعث میشود که روابطمان با دیگران تیره شود ، چون میخواهیم به  هرترتیب که شده است خواست و اراده شخصی خود را به کرسی بنشانیم ولذا همین مسئله باعث میشود که دیگران مقاومت کرده و در نهایت ما را طرد کنند ، . . .  و لذا این اصرارها کاهنده انرژی و برای ما سرخوردگی و تنهایی به ارمغان می آورد  و سرانجام منزوی میشویم  .

همانطوریکه میدانیم هر انسانی خواسته های دارد و انسان بدون خواسته مرده است ، بنابراین ، خواسته های ما نشان در پویای و زنده بودن و نفوس ما دارد ، اصولاً معنی عربی خواسته میشود " نَفس " یعنی موجودی که نیاز و خواسته دارد که این خواستن ها لازمه زندگی میباشد ، و لذا خواسته های ما بستگی به چگونگی سلامت نفس و یا عدم سلامت نفس در ما دارد ، بنابراین ، طبعیست که خواسته های ما در زمان بیماری فعال بر اساس یک نفس ناسالم شکل میگرد و خواسته های ما از یک نفس بیمار تراوش میکند و لذا در این شرایط خواسته های ما عموماً افراطی و لذتجویانه و تحت سیطره بیماری می باشد که ما به این نوع خواسته ها          " هواهای نفسانی " میگویم ، یعنی خواسته های که بر اساس لذتجویهای بی حد و مرز فعال است و همیشه غیر منطقی و غیر اصولی هستند و در غایت جز تخریب و نابودی چیزی در پی ندارد ، بنابراین ، خواسته های ما اکثراً غیر منطقی و ناسالم و بیمارگونه می باشند که از اراده مخرب اعتیادمان سرچشمه میگیرد و مملو از خود محوری می باشد و در نتیجه برای کسانی که با آنها در رابطه هستیم این خواسته ها ناپسند و غیر اصولی می نماید و بدیهیست که با چنین خواسته های دیگران همراهی نخواهند کرد ، بنابراین ، در چنین شرایطی است که ما پناه به اصرار کردن میبریم و اصرار میورزیم و در خواسته های نامعقول خود پافشاری میکنیم و نتیجتاًَ روابط ما را همین اصرارها تیره و تار میکند و بیشتر طرد میشویم .

اصولاً هر زمان که بر اساس میل واراده شخصی خود متوسل به اصرار کردن میشویم یعنی داریم خود محوری میکنیم و در نتیجه میخواهیم حق انتخاب را از دیگران بگیریم و ما بجای آنها انتخاب کنیم . ما باید بیاد داشته باشیم هرگاه بر اساس خواسته های خود اصرار ورزیم یعنی از پایگاه بیماری و خود محوری با آن مواجه شده ایم ، حتی اگر میل و خواسته ما درست و منطقی باشد .

ما به تجربه درک کرده ایم وقتی خواسته های ما اصولی باشند عموماً نیازی به اصرار کردن نمی باشد و در ارتباط با دیگران وقتی خواسته های ما واقعاً منطقی باشند اکثراً آنها را میپذیرند و نیازی اصلاً به اصرار کردن نیست ، اما چنانچه اگر خواسته های ما منطقی و اصولی باشند ولی دیگران در اثر عدم بلوغ فکری آنها را نپذیرند بهترین روش این است که به آنها فرصت بدهیم تا خود در اثر کسب تجارب و پرداخت هزینه های لازم به این بلوغ فکری برسند ، بنابراین ما باید به آنها تا رسیدن به این بلوغ و تجربه شخصی برای درک این مسائل فرصت بدهیم  و لذا ، همانطور که متقاعد شدیم باید از قضاوت کردن ، مقایسه کردن ، سرزنش کردن دوری واجتناب کنیم ، همینطور باید از اصرار کردن نیز در هر موردی دوری کنیم . ما باید همیشه خواسته های خود را  صادقانه همراه با منطق هایش بیان کنیم ، اما برای دست یافتن به آنها به اصرار کردن متوسل نشویم


· آیا نیاز دیگران را در نظر می گیرم؟ درنظر نگرفتن نیاز دیگران چه اثری بر روی روابطم گذاشته است؟

 

قسمت اول سوال ) ما تا زمانی که در شرایط بیماری باشیم ، نیازهای دیگران را در نظر نمی گیریم ، چون انباشته از خود خواهی و خودمحوری می شویم ولذا فقط درصدد برآورده شدن نیازهای بیماری خود حرکت میکنیم ، با چشم پوشی  و بدون در نظر گرفتن  نیازهای دیگران فقط متمرکز به نیازهای اعتیادمان میشویم و فقط برآورده شدن نیازهای بیماری برای ما در الویت قرار میگیرند  مثلِ ؛ فقط لذتجویی های افراطی  خودمان ، فعال کردن نواقص اخلاقی و ضعف های اخلاقی و و . . . اصولاً یکی از بزرگترین عارضه های بیماری اعتیاد در جنبه خود محوری ما پنهان است و لذا وقتی فعال است ما بقدری خودخواه و متکبر میشویم که دیگر به هیچ عنوان به نیازهای دیگران اهمیت نمیدهیم .

قسمت دوم سوال ) انسان یک موجود اجتماعیست ،  نیاز انسانها برای اجتماعی زندگی کردن عشق ومحبت و روابط اجتماعی واقتصادی صادقانه بر پایه عدالت و همراهی و همدلی و همیاری دو طرفه میسر می باشد و همچنین اجتماعات بشری بر اساس احساس مسئولیت در قبال برآورده شدن نیاز یکدیگر بنا شده است ، اما وقتی بیماری ما فعال میشود ما خودخواه ، متکبر ، قدر نشناس و خود محور میشویم ، سود جو و متوفع میشویم و ما در شرایطی قرار میگیریم که فکر میکنیم نیاز دیگران به هیچ وجه مهم نیست بلکه آنچه که مهم است نیازهای ماست و لذا این روابط یکطرفه میشود و در نهایت چون ما به نیاز آنها اهمیتی نمیدهیم ، بنابراین ، آنها هم به نیازهای ما اهمیتی نمیدهند و ادامه این پروسه سرانجام باعث میشود تا ما از چرخه اجتماعی پرت و منزوی شویم و در این روند ضربه های مهلکی به زندگی خود وارد کنیم و در نهایت منجر به این میشود که زندگیمان از حالت طبیعی و متعارف خود خارج و سرانجام به نقطه ایی میرسیم که دیگر زندگیمان غیر قابل اداره میشود .


· آیا مسئولیت زندگی و اعمالم را می پذیرم؟ آیا قادر هستم که مسئولیت های روزمره را بدون آنکه در آنها غرق شوم، انجام دهم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

قسمت اول سوال ) ما موقعی میتوانیم مسئولیت زندگی و اعمالمان را بپذیرم که نسبت به مسئولیت هایمان شناخت  ، مهارت ، و آگاهی داشته باشیم  و در رابطه با آنها حق انتخاب داشته باشیم و براساس پذیرش ، آن مسئولیت را بعهده گرفته باشیم ، بنابراین ، زندگی ما به دو بخش اساسی تقسیم میشود ،

اول ؛ در شرایط بیماری 

زمانی که ما هیچگونه شناختی از خود و بیماری خود نداشتیم و غالباٌ افسار زندگی ما در دست بیماریمان بود و اعتیادمان باعث شده بود تا هیچگونه حق انتخابی نداشته باشیم ، ما در این بخش از زندگی اختیار خود را از دست داده بودیم در واقع مَثَل ما ، مانند بیماریست که مسموم شده باشد و بدون اختیار در هر مکانی که باشد قی و یا استفراغ میکند و بدیهیست که به علت مسمومیت و عدم اختیار نمیتواند مسئولیت آنرا بعهده بگیرد زیرا که این عمل را غیر اختیاری انجام داده است  ، بنابراین ، ماهم در شرایط  اعتیادمان که قرار داشتیم در اثر مسمومیتی که در ابعاد و شاخصه های گوناگون در ما بوجود آمده بود ، اختیار و اراده زندگیمان را از دست داده بودیم و لذا نمیتوانیم مسئولیت اعمالی که خارج از اختیار ما بود را بپذیریم .

دوم ؛ در شرایط بهبودی 

اما اکنون در زندگی ما لحظه ایی فرا رسیده است که تا حدودی خود را شناخته ایم و حداقل متوجه شده ایم که بیماریم و نیاز به درمان داریم و بهترین روش درمانی برای ما بهبودی می باشد ، بنابراین ما در این بخش از زندگی سعی میکنیم که با شناخت از مبانی بهبودی اختیار و افسار زندگی خود را بدست بگیریم و با آگاهی و مهارتهای لازم و حق انتخابی که از برکات بهبودی بدست آورده ایم ، مسئولیت اعمال خود را بعهده بگیریم ، بنابراین دستاوردهای امروز ،  ما را وا میدارد که مسئولیت اعمال و رفتار خود را بپذیریم .

قسمت دوم سوال ) یکی از عوامل موثر در مواجه شدن با مسئولیتها ، شناخت و الویت بندی کردن بین اقسام و اشکال آنهاست و لذا موقعی که بتوانیم بین این اقسام و اشکال در رابطه با مسئولیتهای روزانه بالانس و تعادل بوجود بیاوریم ، زندگیمان در چرخه طبیعی قرار میگیرد ، و هر گاه  ، در هر یک از این اقسام گرفتار افراط و تفریط شویم بدیهیست زندگیمان از چرخه طبیعی خارج و سرانجام زندگیمان غیر قابل اداره میشود .

گاهی ما به علت علاقه خاص به یک جنبه از زندگی در رابطه با مسئولیت آن افراط میکنیم و تمام وقت وانرژی خود را صرف آن میکنیم و در واقع غرق در آن میشویم و در عوض نسبت به مسئولیتهای دیگر تفریط و کم کاری میکنیم ، بطور مثال در رابطه با مثلث بهبودی [ کار –  خانواده – جلسه ] رعایت توازن و میزان را نمی کنیم ، یا آنقدر غرق در کار کردن و پول در آوردن میشویم که خانواده و جلسه را ازدست میدهیم ، و یا آنقدر افراط در رفتن به جلسات میکنیم که کار وخانواده را از دست میدهیم ، در هر صورت یکی از مهمترین ارکان بیماری ما افراط و تفریط است و لذا باید مراقب باشیم تا در امور و مسئولیتهای مختلف زندگی دچار این افراط وتفریط ها نشویم .

قسمت سوم سوال ) مسئولیت یعنی پذیرش اختیاراتی که به ما عطا شده و یا ما خود دارای آنها می باشیم و باید در مقابل آن پاسخگو باشیم .

اساساً مسئولیت های ما زمانی کارایی دارند و ما میتوانیم در مقابل با آنها پاسخگو باشیم که آنها را پذیرفته باشیم ، بنابراین ،  پذیرش در مسئولیت مهمترین رکن آنرا تشکیل میدهد ، پذیرش موقعی برای معنا میدهد که ، درونی ، صادقانه ، عمیق و آگاهانه باشد و لذا وقتی ما بر این اساس مسئولیتی را میپذیریم در راستای آن کوشا هستیم ، در غیر اینصورت ممکن است مسئولیت های که بعهده میگیریم لفظی و یا از روی شور وهیجان باشد و بدیهیست چنین پذیرفتنی واهی میباشد و لذا ما به اینگونه مسئولیت ها در زندگی نمیتوانیم پایبند و یا خود را در مقام پاسخگویی به آنها بدانیم و در نتیجه در اثر عدم احساس مسئولیت زندگیمان تیره و تار میشود و در غایت اداره و اختیار زندگی خود را از دست میدهیم .


· آیا به محض اینکه مسائل طبق نقشه پیش نمی رود بهم می ریزم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم اثر گذاشته است؟

 قسمت اول سوال ) بله بهم میرزیم ، ما همیشه بر اساس مسائل که همان خواسته ها و اهداف ما می باشد شروع به نقشه کشی میکنیم و اکثراً اینگونه نقشه کشی ها  رویایی و متضاد با واقیعت های بیرونیست ، ما با تصورات ذهنی خود و خوش بینی های بیمارگونه در صور خیال طرحها و نقشه های را میکشیم و در نهایت خود محوری توقع داریم که مو به مو و نقطه به نقطه طبق میل و اراده ما این نقشه ها پیش برود ، و با یک ذهنیت بیمار فکر میکنیم زندگی و چرخش روزگار باید بر اساس خواست و نقشه های ما به چرخه خود ادمه بدهد و باید تمام هستی و دیگران خود را با نقشه های ما وفق دهند ، و لذا با کوچکترین مانع و سدی که در پیشبرد این نقشه ها مواجه میشویم بهم میرزیم .                                        

قسمت دوم سوال ) ما وقتی  در رابطه با نقشه هایمان با شکست روبرو میشویم ، سریع به زانو در می آیم ، و همه چیز را پایان یافته میدانیم ، .  . . و گرفتار سرخوردگی و یاس و ناامیدی میشویم ، احساس پوچی و بی ارزشی میکنیم ، در زندگی خود را یک شکست خورده تمام عیار میدانیم و لذا رفته رفته منزوی میشویم ، بطوریکه سرانجام اداره و اختیار زندگی خود را ازدست میدهیم .

 

در واقع پیام این سوال این است که ،؛ ما وقتی وارد جریان بهبودی میشویم از قبل برای بازیافت خود نقشه های بر اساس یکسری از دیاگرام ها ( یعنی نمودارهای از قبل تعیین شده ) را برای خود ترسیم میکنیم ، و لذا ممکن است نقشه های ما در مقاطعی با شکست و یا همان عود و یا برگشت مواجه شود ، بنابراین ، باید هوشیار باشیم باید بدانیم که بهبودی یک فرایند است ، در چنین شرایطی نباید خود را یک بازنده محسوب کنیم و لذا باید بدانیم که اینگونه عودها در بهبودی یک امر کاملا طبیعی محسوب میشود و لذا نقش ما این است که هرچند با آزمون وخطا به مسیر خود ادامه بدهیم


· آیا هر اعتراضی را توهین تلقی می کنم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

 قسمت اول سوال ) بله ما عموماً هر اعتراضی را توهین بخود تلقی میکنیم زیرا که در نهایت خود پرستی و خودمحوری ،  خود را از هر نظر از دیگران برتر میپنداریم ، احساس میکنیم که ما چیزهای را میدانیم که دیگران قادر به فهم آنها نیستند و لذا انتقادها و اعتراض های آنها را به مقام شامخ خود نوعی توهین قلمداد میکنیم و در روند همین خودمحوری عاقبت از خود بتی میسازیم بدون اشتباه و کامل وبدون نقص و شروع به پرستیدن خود میکنیم  و در نهایت گرفتار اوهام میشویم و خود را یک موجود بدون اشتباه می پنداریم بنابراین در چنین شرایطی کوچکترین اعتراض را توهین تلقی میکنیم .

قسمت دوم سوال ) خود محوری و خود پرستی ، ما را در شرایطی قرار میدهد که فکر میکنیم در تمام زمینه ها حق با ماست و لذا این اوهام باعث میشود که وقتی دیگران کوچکترین انتقاد و یا اعتراضی به ما میکنند آنر توهین تلقی کرده و خشگمین میشویم و با دیگران وارد جنگ و مرافع میشویم ، بخصوص در سطح خانواده در اثر همین خودمحوری فضای زندگیمان همیشه متشنج می باشد و در سطوح مختلف اجتماعی گرفتار مصائبی از قبیل ؛ درگیری ، نزاع ، خشم ، طغیان ، کینه ، و و ... میشویم ، و لذا رفته رفته زندگیمان زهرمار شده و سرانجام در لاک انزوا فرو میرویم و در نهایت زندگیمان غیرقابل اداره میشود .


· آیا افکار بحرانزا حفظ می کنم، و در برابر هر موقعیتی عکس العمل از روی هراس و ترس نشان می دهم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

افکار بحران زا همان افکاری هستند که ریشه در بیماری ما دارند چون بحران آفرینی جزو سرشت و ماهیت اعتیاد ما می باشد ، لذا افکاری که به هر نوع و به هر ترتیب بحران زا باشند از بیماری ما سرچشمه میگیرند ، اما اینکه چرا ما اینگونه افکارهای بحران زا را حفظ میکنیم به این دلیل است که هنوز درگیر اعتقادات و باورهای غلط گذشته خود هستیم ، گاهی در اثر تحریک و توطئه بیماری میخواهیم در مقابل بهبودی مقاومت کنیم و لذا اعتیادمان برای ماندگاری و حفظ کردن مواضع خود سعی میکند تا با رسوخ کردن به افکار ما بحران آفرینی کند زیرا همانطور که میدانیم افکار ما هر چه که باشند عاقبت به رفتارهای ما مبدل میشوند در واقع افکار بحران زا افکاری هستند که چرخه زندگی ما را با خلل و مشکلات عدیده مواجه می سازند بطور مثال ؛ - قضاوت کردن – کنترول کردن – سوءظن داشتن – ناصداقتی – بی اعتمادی  و . .

بطور کلی افکار بحران زا افکاریست منفی که ما علیرغم مشکلاتی که برایمان بوجود می آورند اما بعلت عدم تمرکز به روی بهبودی ندانسته آنها را حفظ میکنیم ،  بازتاب اینگونه افکار همیشه در برابر هر موقعیتی که پیش می آید و بستگی به آن مسئله دارد ،  عکس العمل های ما را در زندگی توام با ترس و هراس میکند  ، بطور مثال ما وقتی گرفتار افکار ناصداقتی با دیگران میشویم در قبال اینگونه افکار عکس العمل هایمان همیشه سرشار از ترس و هراس میشود  و در چنین شرایطی دائماً با ترس و دغدغه و سوء ظن زندگی میکنیم و همین مسئله باعث می شود  که تاثیرات مخرب عمیقی در زندگیمان بوجود بیاید . بنابراین هر کدام از این افکار بحران زا میتواند زندگی ما را سرانجام به آشفتگی کامل برساند ، بطور مثال ،  وقتی ما پاک میشویم و در مسیر بهبودی قرار میگریم هنوز سعی میکنیم که افکار گذشته خود را حفظ کنیم ، افکار گذشته ما افکاری بودند بحران ساز و مشکل آفرین و ما در زندگی جدیدمان باید از آنها دست برداریم ، افکار مخرب وبحران سازی مثل ؛ کاش در زمان اعتیادم در مصرفم افراط نمیکردم و خیلی آهسته و پیوسته مصرفم میکردم – کاش مواد مصرفی خودمو عوض نمیکردم ، کاش سیاه و سفید نمیکردم ، کاش منهم مثل فلان کسک استفاده میکردم   ...... – وخلاصه هزاران کاش و اگرو شایدو اینطور مسائل که ساخت و تولید افکاربحران زای بیمار ماست ،  و لذا وقتی چنین افکاری در مدار فکر و ذهن ما قرار میگیرند زندگی ما را دچار بی ثباتی و نهایتاً ما را نامتعادل و عصبی میکنند  ، علاوه بر مسائل فوق گاهی ممکن است کارخانه اعتیاد ما مدل های جدیدتری از افکار بحران زا را تولید کند ، یعنی در ذهن بیمار خود به یک نقص و یا چند نقص ،  آب و دانه بدهیم و به این طریق بخواهیم آنها را حفظ کنیم ، ما به تجربه دریافته ایم هرگاه افکارمان گرفتار اعتیادمان میشود ترس و دغدغه زندگی ما را در بر میگیرد و نهایتاً زندگی ما را آشفته می سازد .


· آیا علائم هشدار دهنده در مورد بیماری خود یا فرزندانم را نادیده می گیرم و فکر می کنم بالاخره یکجوری می شود یا همه چیز درست وخواهد شد؟ توضیح دهید.

 اصولاً ، هر گاه ما در زندگی دچار چالش های زیاد ومشکلات عدیده میشویم به این علت است که در زندگی خود به علائم هشدار دهنده در مورد بیماری خود و یا اطرافیانمان در زمان مناسب اهمیت نداده و به آنها توجه نکرده ایم . علائم هشدار دهنده در واقع همان خط های قرمزی هستند که ما گاهاً یا اکثراً در رابطه با بیماری آنها را ندیده میگیریم ، وقتی با این گونه هشدارها مواجه میشویم بقول معروف خود را به کوچه علی چپ میزنیم در واقع بی اهمیت بودن به هشدارها ریشه در عدم مسئولیت پذیری ما دارد و همینطور راحت طلبی و بی تفاوتی و تنبلی که همگی اینها از شاخصه های بیماری ما می باشند .

در زمانی که با اینگونه علائم روبرو میشویم سعی میکنیم با توجیهات بیمارگونه آنها را سَرسَری بگیریم و به نوعی از وظایف و مسئولیت های خود شانه خالی کنیم ، گاهی برای فرار از مسئولیت ، علائم هشدار دهنده ای را که باید با پیگیری و احساس مسئولیت و تکاپو خودمان آنها را حل کنیم با توجیهات غیر منطقی     آنها را بخدا می سپاریم و یا با شعارهای تو خالی برای گریز از مسئولیت میگویم ما دیگران را نمیتوانیم تغییر دهیم و یا اینکه در راستای بیماری هزاران کار منافی اخلاق انجام میدهیم و سپس خیلی راحت میگویم ما بیماریم  ، در هر صورت منظور از علائم هشدار دهنده در واقع علائمی هستند خطر آفرین که در همان لحظه مناسب باید  در رابطه با آن احساس مسئولیت همراه با اقدام و عمل فوری مبذول داشت در غیر این صورت بدیهیست در آینده نزدیک این علائم به معضلی جدی و یا چالش های مشکل آفرین در زندگی ما یا فرزندانمان پدیدار میشود .

علائم هشدار دهنده  برای خودمان بطور مثال میتواند ؛

-بی تفاوتی به جلسات بهبودی

-زندگی کردن با نواقص

-بی تفاوتی به اصول بهبودی

-افراط یا تفریط کردن در هر موردی مثل – پول – قدرت – سکس – بهبودی – رفیق بازی  و و

علائم هشدار دهنده برای فرزندانمان بطور مثال میتواند ؛

-انزوا طلبی

-رفت و آمدهای مشکوک با افراد منحرف

-شب بیداری و روز خوابی

-میل به ناهنجاری و و

بنابراین پیام این سوال برای ما میتواند این باشد که ما باید دست از بی مسئولیتی برداریم ، در واقع ما زمانی بهبودیمان فعال است که در قبال مواردی که مسئولیت آنها به ما مربوط میشود کوشا و بی تفاوت نباشیم ، یکی از عواملی جدی که همیشه زندگی ما را تحت االشعاع خود قرار داد و سرانجام زندگی ما را غیر قابل اداره کرد مسئله بی تفاوتی و بخصوص وظایف خود را به تاخیر انداختن و بقول معروف امروز فردا کردنهاست ، اینکه ما در رابطه با مسائلی که مسئولیتش با ماست شانه خالی کنیم یا بی تفاوت باشیم و یا اینکه صورت مسئله ها را پاک کنیم نشان دهنده این است که بیماری در ما فعال است و لذا عدم توجه به اینگونه علائم هشدار دهنده میتواند زندگی ما را وخیم و نهایتاً آنرا غیر قابل اداره کند .


· آیا وقتی در معرض یک خطر جدی قرار گرفته ام به نسبت به آن بی تفاوت بوده ام یا اتفاق افتاده که به خاطر اعتیادم قادر به حمایت از خود در برابر خطر نباشم؟ توضیح دهید.

بله ، ما در برابر خطراتی جدی که زندگیمان را تهدید میکردند  بی تفاوت بودیم ، و با علم به اینکه میدانستیم  در معرض یک خطر جدی قرار گرفته ایم ، اما به علت اینکه دیگر اختیار واراده زندگی خود را از دست داده بودیم ، لذا قادر به حمایت از خود نبودیم ، و در نهایت نسبت به آن خطر ، بی تفاوتی از خود نشان میدادیم ، بطور مثال ؛ میدیدیم که در همه زمینه های زندگی  گرفتار بحران  شده ایم اما ، عملاً کاری از دستمان بر نمی آمد و قادر نبودیم از خودمان حمایت کنیم ، مثلاً بطور آشکار میدیدیم که روز به روز اموال و دارایی و شخصیت و اعتبار خود را از دست میدهیم ، روز به روز از نظر جسمی خمیده و پژمرده میشویم و قیافه و صورتمان تابلو می شود ولی در مقابل آنچه که به سرمان می آمد ،  بی تفاوت بودیم . گاهی خطرات و بحرانها را احساس میکردیم اما قدرت هیچگونه عکس العملی را نداشتیم ، ولذا کاملاً اراده خود را از دست داده بودیم و مثل عروسک خیمه شب بازی اراده ما در دست بیماریمان بود ، بنابراین  ، هرگونه حالت مقابله و چاره جوی در برابر این خطرات برای ما غیر ممکن شده بود و به همین دلیل دیگر زندگیمان غیر قابل اداره شده بود .

خطرات جدی ؛ همان عوامل بحران زا و تعیین کننده ایست که نقش اساسی در شالوده و بنیاد زندگی ما داشتند ، که ما در روند اعتیاد خود بر حسب شدت بیماری و سابقه بیماری خود نسبت به آنها یا بی تفاوت بودیم و یا قادر به حمایت از خود نبودیم ، بطور نمونه ؛

-در موارد شغلی ؛ روز به روز در این جبهه از زندگی رو به ورشکستگی و یا اخراج از کار قرار میگرفتیم تا سرانجام به نقطه ورشکستگی کامل و یا منجر به از دست دادن کار میشدیم .

-در مورد زندگی زناشویی ؛ روز به روز ، مدیریت زندگی و هچنین وظایف خود را در رابطه با این پیوند مقدس از دست میدادیم تا جای که دیگر نفرت جایگزین عشق شده بود و لذا نهایتاً بسیاری از ما زندگیمان یا به طلاق وجدایی کشانده شد و یا در آستانه این خطر جدی قرار گرفته بود  و همینطور در روابط خانواده گی بطور کلی منزوی شده و مهجور و از جمع خانواده رانده شده بودیم و یا در شرایط و در معرض خطرجدی رانده شدن بودیم .

-همینطور در قسمت های مختلف زندگی ، مثلِ ، سلامتی ، اقتصاد ، اعتبار ، شخصیت ، و و . . یا  آنها را از دست داده بودیم و یا در معرض خطر از دست دادن آنها بودیم .

نکته قابل تامل در این سوال برای ما این است که ما هرگاه در شرایط و معرض بیماری اعتیاد خود قرار میگیریم اراده و مدیریت خود را ،  در رابطه با خطرها و هشدارها و بحرانها از دست میدهیم و نبست به آنها یا بی تفاوت می شویم و یا دیگر قادر به حمایت از خود نیستیم .


· آیا تا بحال به خاطر اعتیادم به کسی صدمه رسانده ام؟ توضیح دهید.

بله ، ما در برابر خطراتی جدی که زندگیمان را تهدید میکردند  بی تفاوت بودیم ، و با علم به اینکه میدانستیم  در معرض یک خطر جدی قرار گرفته ایم ، اما به علت اینکه دیگر اختیار واراده زندگی خود را از دست داده بودیم ، لذا قادر به حمایت از خود نبودیم ، و در نهایت نسبت به آن خطر ، بی تفاوتی از خود نشان میدادیم ، بطور مثال ؛ میدیدیم که در همه زمینه های زندگی  گرفتار بحران  شده ایم اما ، عملاً کاری از دستمان بر نمی آمد و قادر نبودیم از خودمان حمایت کنیم ، مثلاً بطور آشکار میدیدیم که روز به روز اموال و دارایی و شخصیت و اعتبار خود را از دست میدهیم ، روز به روز از نظر جسمی خمیده و پژمرده میشویم و قیافه و صورتمان تابلو می شود ولی در مقابل آنچه که به سرمان می آمد ،  بی تفاوت بودیم . گاهی خطرات و بحرانها را احساس میکردیم اما قدرت هیچگونه عکس العملی را نداشتیم ، ولذا کاملاً اراده خود را از دست داده بودیم و مثل عروسک خیمه شب بازی اراده ما در دست بیماریمان بود ، بنابراین  ، هرگونه حالت مقابله و چاره جوی در برابر این خطرات برای ما غیر ممکن شده بود و به همین دلیل دیگر زندگیمان غیر قابل اداره شده بود .

خطرات جدی ؛ همان عوامل بحران زا و تعیین کننده ایست که نقش اساسی در شالوده و بنیاد زندگی ما داشتند ، که ما در روند اعتیاد خود بر حسب شدت بیماری و سابقه بیماری خود نسبت به آنها یا بی تفاوت بودیم و یا قادر به حمایت از خود نبودیم ، بطور نمونه ؛

-در موارد شغلی ؛ روز به روز در این جبهه از زندگی رو به ورشکستگی و یا اخراج از کار قرار میگرفتیم تا سرانجام به نقطه ورشکستگی کامل و یا منجر به از دست دادن کار میشدیم .

-در مورد زندگی زناشویی ؛ روز به روز ، مدیریت زندگی و هچنین وظایف خود را در رابطه با این پیوند مقدس از دست میدادیم تا جای که دیگر نفرت جایگزین عشق شده بود و لذا نهایتاً بسیاری از ما زندگیمان یا به طلاق وجدایی کشانده شد و یا در آستانه این خطر جدی قرار گرفته بود  و همینطور در روابط خانواده گی بطور کلی منزوی شده و مهجور و از جمع خانواده رانده شده بودیم و یا در شرایط و در معرض خطرجدی رانده شدن بودیم .

-همینطور در قسمت های مختلف زندگی ، مثلِ ، سلامتی ، اقتصاد ، اعتبار ، شخصیت ، و و . . یا  آنها را از دست داده بودیم و یا در معرض خطر از دست دادن آنها بودیم .

نکته قابل تامل در این سوال برای ما این است که ما هرگاه در شرایط و معرض بیماری اعتیاد خود قرار میگیریم اراده و مدیریت خود را ،  در رابطه با خطرها و هشدارها و بحرانها از دست میدهیم و نبست به آنها یا بی تفاوت می شویم و یا دیگر قادر به حمایت از خود نیستیم .


· آیا من کج خلقی و یا رفتار خشمگینانه دارم و یا بر اساس احساساتم عکس العملی نشان می دهم که باعث خدشه به احترام به خود و ارزش من بشود؟

بله ، ما در زندگی روزمره خود اکثراً و یا گاهی گرفتار کج خُلقی میشویم ، واین کج خُلقی باعث میشود که ما رفتارهایمان خشمگینانه شود  ، ولذا در اثر همین احساس خشم عکس العمل هایمان نیز تدافعی و پرخاشگرانه میشود ، بنابراین ، اینگونه رفتارهای جنگی همراه با بغض و نفرت  ، سرانجام باعث میشود تا شخصیت و احترام ما از دید دیگران مورد خدشه قرار بگیرد و در نهایت به ، بی ارزشی  بی احترامی ما ختم شود  . گاهی کج خُلقی های ما ریشه در احساسات ما دارد بطور مثال ،  در زندگی لحظاتی فرا میرسند که احساس دلتنگی میکنیم و یا اینکه احساس غمگینی میکنیم و یا احساسات دیگر که اینگونه احساسات باعث میشوند تا عکس العمل های ما بر اساس آنها شکل بگیرد ، و لذا در چنین شرایطی ممکن است تندخو  و کج خُلق و عصبی و منزوی طلب شویم و نسبت به وظایف خود بی تفاوت شویم و همین مسائل و رفتارهای ما در نهایت باعث میشوند که به احترام و ارزش خود خدشه وارد کنیم .   
 

اما چرا ما گرفتار کج خُلقی میشویم ؟
 

همانطوریکه میدانیم ما در وجودمان دارای دو قطب می باشیم اول ، قطب مثبت ؛ یعنی ، آن بخش از وجود ما که روحانی و انباشته از معنویت و طالب بهبودیست ، دوم ، قطب منفی یعنی ، آن بخش از وجود ما که اهرینمی و انباشته ازهواهای نفسانیست و طالب بیماریست . بنابراین  « خُلق ما » نقطه وعقربه مرزی بین این دو قطب می باشد ، ولذا هرگاه ما ، در زندگی براساس اصول بهبودی و نیازهای معنوی خویش گام بر میداریم و در روند ورشد ایمان آوری حرکت میکنیم این عقربه بطرف درجه مثبت شارژ شده وپیش میرود که به آن " حُسن خلق " میگویند ، حُسن خُلق  ،یعنی مکارم اخلاقی ، که ما با رفتار و گفتار و کردار مثبت ، در رابطه با دیگران بر همین اساس عمل میکنیم ، بنابراین ، حُسن خلق باعث می شود تا ما با دیگران با خوشرویی و عدالت و احترام به حقوق آنها توام با خوش بینی و مهر ومحبت رفتار کنیم ، همینطور حُسن خُلق باعث میشود که ما از از قضاوت کردن ، مقایسه کردن ، سرزنش کردن ، سوء ظن داشتن ، و عدم صداقت با دیگران دور باشیم ، حُسن خُلق همیشه برای ما آبرو و اعتبار و ارزش به همراه می آورد ، علاوه بر اینها حُسن خُلق همیشه انرژی زا و برای ما آرامش به ارمغان می آورد  . وقتی ما ، در شرایط حُسن خُلق قرار میگیریم در همه مراتب زندگی چه در خانواده و چه در جامعه با مردم با گشاده رویی و خوش خُلقی برخورد میکنیم . و همه اینها نشان دهنده این است که اصول روحانی بهبودی در ما فعال شده است .
 

اما هرگاه « خُلق ما » به طرف قطب منفی جریان پیدا میکند و در روند فعال شدن بیماری قرار میگیریم و از بهبودی دور میشویم ، آمپر خُلق ما بطرف قطب منفی اُفت پیدا میکند که به آن کج خُلقی می گویم ، کج خُلقی یعنی ، رذایل اخلاقی ، که ما با رفتار و گفتار و کردار منفی خود در رابطه با دیگران بر همین اساس پیدا میکنیم ، بنابراین ، کج خلقی باعث میشود تا ما با دیگران ، با ترشرویی رویی و بیعدالتی وبی احترامی به حقوق آنها توام با بدبینی و خشم و کینه رفتار کنیم ، همینطور کج خُلقی باعث میشود که ما در شرایط  قضاوت کردن ، مقایسه کردن و سرزنش کردن، و سوءظن داشتن و عدم صداقت با دیگران قرار بگیریم ، کج خُلقی همیشه باعث میشود تا شخصیت و ارزش ما خدشه دار شود ، علاوه بر اینها کج خُلقی همیشه کاهنده انرژی و برای ما در نهایت آشفتگی به بار میاورد . وقتی ما در شرایط کج خُلقی قرار میگیریم عکس العمل های ما با دیگران بر اساس ، احساس خشم و کینه و نفرت صورت میگیرد و لذا تندخو و جنگی و نامهربان میشویم ، در چنین شرایطی هم فضای زندگی خود را زهرمار میکنیم و هم عرصه را برای خانواده و اطرفیان دوزخی میکنیم . بدیهیست اینگونه عکس العمل های خشمگینانه که حاصل از کج خُلقی است در غایت  چیزی به جز ، خدشه به شخصیت و بی اعتباری و بی احترامی برای ما بهمراه نمی آورد . 
 

البته ناگفته نماند فقط فعال شدن بیماری نیست که گاهی باعث میشود تا ما کج خُلق شویم ، ممکن است مسائلی از قبیل ؛ عدم امنیت اقتصادی و یا بیکاری و یا گرفتارهای خانواده گی و یا مشکلات عدیده ای که در حاشیه زندگی ما وجود دارد باعث بروز کج خُلقی در ما شود ،  و حقیقتاٌ این مشکلات غیر قابل انکار است ، اصولاٌ  ما بعنوان یک انسان فضای زندگیمان به مانند صفحه شطرنج میماند ، پر از مربع های سفید و سیاه است منظور از سفید و سیاه این است که باید این واقعیت را بپذیریم که زندگی ما گاهی بروفق مراد و آرام است و گاهی بروفق مراد ما نیست و مشکلاتی وجود دارد که باید آنها را حل بکنیم ،   اما نکته قابل تامل این است که ما به تجربه دریافته ایم هر گاه  در فرایند بهبودی و ایمان آوری و خوش خُلقی  قرار میگیریم موارد و مشکلات فوق برایمان قابل هضم میشود ، در واقع با رشد معنوی خود راهبردهای کارآمدی برای برون رفت از این اوضاع و شرایط پیدا میکنیم ، بنابراین ،  وقتی در شرایط  تمرکز به روی بهبودی قرار داریم بقول معروف مشکلات خو را تبدیل به شکلات میکنیم . علاوه بر اینها ممکن است بعضی از کج خلقی ها حاصل از یک بیماری جسمی و افسردگی های روانی مربوط به اعصاب باشد در این صورت حتماً باید به یک پزشک مراجعه بکنیم تا تحت درمان قرار بگیریم .


· آیا به خاطر تغییر احساساتم ویا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنم مواد مصرف می کردم یا از روی اعتیادم مصرف می نمودم؟ در این گونه مواقع سعی می کردم چه احساسی را تغییر دهم یا سرکوب نمایم؟

 

 همانطور که در اولین سوال قدم یک متوجه شدیم یکی از ابعاد بیماری ما احساسی می باشد و لذا ما در طول زندگی خود همیشه در این بخش از زندگی مشکل داشتیم ، احساس های ما در واقع همیشه یکی از  زیر مجموعه های بیماری اعتیاد ما را شکل میدهند ، بنابراین ، احساسات ما همیشه تحت تاثیر بیماری اعتیادمان فعال بوده ، و واقیعت این است که احساسهای ما به علت بیماری شکل و اندازه های طبیعی خود را از دست داده اند و در واقع منظورمان این است که ما سلامت احساسات نداریم ، و به همین علت ، بله ، بخاطر تغییر احساساتمان و یا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنیم مواد مخدر مصرف میکردیم و فکر میکردیم با مصرف مواد مخدر میتوانیم این احساسات را یا تغییر یا سرکوب کنیم ، بطور مثال احساساتی مانند ، شکست در عشق و یا موارد شغلی و یا موارد تحصیلی ،  و یا احساساتی مانند کم رویی و یا کم بینی  و یا  ، احساساتی مانند دلتنگی و یا بغض و افسرده گی و یا احساساتی مانند حسادت ، نفرت و کینه و و و
 

بنابراین ما برای فرار از اینگونه احساسات درنهایت عدم سلامت عقل به مواد های افیونی پناه میبردیم  و فکر میکردیم با این روش میتوانیم احساسات خود را تغییر دهیم ، اما سرانجام گرفتار نیاز به مصرف شدیم که از داشتن  درد و رنج هر احساس منفی  بدتر بود .
 

گاهی ما ممکن است برای سرکوب و یا تغییر اینگونه احساسات به بیماری پناه ببریم ، یعنی ممکن است مواد مصرف نکنیم اما عکس العمل های ما بر اساس اینگونه احساسات بر پایه اعتیادمان استوار باشد ، بطور مثال ؛ برای تغییر و یا سرکوب احساس سرخوردگیهای جنسی خود ،  به رفتارهای غیر معقول و بیمار گونه پناه ببریم ، مانند چشم چرانی و یا اعمال منافی عفت  ، و یا در زمینه های دیگر بیماری اینکار را بکنیم مثلاً در رابطه با پیشرفت و موفقیت دیگران حسادت کنیم و چوب لای چرخشان بگذاریم و و . .

 

بخش بهانه، دست آویز

· آیا ابعاد کامل بیماریم را پذیرفته ام؟

بله ، ما ابعاد کامل بیماری خود را پذیرفته ایم ، ابعاد کامل بیماری ما در پنج رکن می باشد ؛       

( جسمی –  روحی  - روانی  - احساسی  -  ذهنی ) ، بنابراین ، ما در پذیرش ارکان اساسی بیماری خود هیچگونه شکی نداریم ، اما همانطوریکه میدانیم هر یک از ابعاد بیماری ما ممکن است دارای طیف های گسترده ای از شاخصه های منفی باشد که ما بعضی از این شاخصه ها را نمیپذیریم ، یعنی ممکن است ، بر حسب بیماری ، این شاخصه ها در ما متفاوت بوده باشد .  اما ابعاد کلی بیماری خود را پذیرفته ایم .

پذیرفتن یعنی ،  هم این بیماری را ماهیتاً شناخته ایم ، و هم آنرا در وجود خودمان تائید میکنیم  ، و بعد از تائید آنرا اقرار میکنیم ،  و اعلام میکنیم که ما این بیماری را با همه ابعاد مذکور دارا می باشیم . اگر ما بخواهیم یک یا دو بُعد از بیماری خود را نپذیریم ، بنابراین  ، باید هوشیار باشیم ،  زیرا در شرایط انکار قرار گرفته ایم و لذا عدم پذیرش بعضی از ابعاد بیماری  ، نشانگر این می باشد که بیماری برای حفظ اعتیادمان از این حربه جهت دستاویز و بهانه بهره خواهد برد


· آیا فکرمی کنم که می توانم هنوز با افرادی که در زمان مصرف می شناختم رفت و آمد کنم؟ آیا میتوانم به همان مکان هایی که می رفتم، بروم؟ آیا فکر می کنم عاقلانه است اگر مقداری مواد یا وسایل مصرف آن را در دسترس خود نگه دارم، تا باعث شود که گذشته از یادم نرود یا بهبودی خود را امتحان کنم ؟ اگر آری ، چرا؟

 آیا فکر میکنم که میتوانم هنوز با افرادی که در زمان مصرف می شناختم رفت و آمد کنم ؟
 

ما در گذشته بارها پاک شدیم ، اما بعد از مدتی فکر میکیردیم که میتوانیم پیش کسانی که از قبل با آنها مصرف میکردیم  برویم و پاکی خود را حفظ کنیم ،  و لذا با رفت  آمد پیش اینگونه دوستان سرانجام لغزش میکیردیم ، ما اکنون وقتی لغزش های گذشته خود را مورد بررسی قرار میدهیم متوجه میشویم که دو عامل اساسی باعث میشد تا ما پیش کسانی که مصرف کننده بودن برویم .
 

اول ؛عدم شناخت مهارتهای پاک ماندن بود ، بطور مثال نمیدانستیم که به تنهایی نمیتوانیم پاک بمانیم ، حقیقتاً نمیدانستیم که پاک ماندن یک هنر و مستلزم رعایت کردن یک سری اصول می باشد .
 

 دوم ؛بهانه و دستاویزیهای بودند که بیماری برای مصرف مجدد ،  ما را وادار به رفتن به پیش این افراد میکرد ، در واقع ما میدانستیم که رفتن پیش این اشخاص برای ما خطرناک است ، اما علیرغم این خطرات به بهانه اینکه اگر پیش دوستان گذشته خودم نروم ، این بی احترامی و حق نشناسی مرا نشان میدهد در حالیکه میدانیم این بهانه ها همه برای اینبود که خودمان را دور بزنیم ، در واقع بیماری ما بسیار مرموز می باشد و در پس ذهن ما دستاویزهای را ممکن است هنوز هم در آستین داشته باشد ، بنابراین ، باید هوشیار باشیم ، معنای  رفت و آمد ، حتی با دوستان تو رگی  و مصرف کننده گذشته به هر عنوان و هر شکل ، بطور حتم  ریشه در بهانه و دستاویزهای اعتیادمان برای مصرف و لغزش دارد .     
 

آیا هنوز میتوانم  به همان مکانهایی که میرفتم بروم ؟


همانطوریکه در ابعاد بیماریمان متوجه شدیم ، یکی از ارکان بیماری ما ذهنیست ، یعنی اینکه ما در گذشته برای مصرف  خود دائماً در حال تردد به مکانهای بودیم که در آنجا مواد مصرف میکردند  و لذا در رابطه با اینگونه امکان هم خاطرات پر رنگی داریم و هم ذهنیت فوق العاده قوی داریم ، ولذا رفت آمد به اینگونه مکانها برای ما بطور قطع خطرناک است  ، علاوه براین ، ممکن است شرایطی بوجود بیاید که از ما دعوت شود که به جشن یا سوگواری یا هر مکان دیگری برویم ، که قبلاً هم آنجا نمیرفتیم  ، اما میدانیم که اگر به آنجا برویم احتمال این وجود دارد ، که در آنجا مواد و یا الکل مصرف کنند ، و لذا باید از اینگونه مجالس و امکان دوری کنیم ،  متاسفانه خاطرات گذشته ما در رابطه با مکانهای خاصی که مصرف میکردیم به علت تکرار و مکررات درذهن ناخودآگاه ما عمیقاً نقش بسته و لذا گاهی با دیدن یک کلبه در بیابانی دور افتاده و یا  ، یک زیر زمین دنج  گرفتار وسوسه میشویم ، ممکن است چند روزی همین وسوسه ما را آزار دهد ، بنابراین ، ما باید از مکانهای بحران آفرین و یا امکانی که قبلاٌ در آن رفته آمد داشتیم دوری کنیم ، و چنانچه هنوز به چنین مکانهای میرویم معنای آن این است که در شرایط بهانه و دستاویز جهت لغزش قرار داریم و لذا باید از چنین مکانهای دوری کنیم . 



 

آیا فکر میکنم که عاقلانه است اگر مقداری مواد یا وسایل مصرف آنرا در دسترس خود نگه دارم تا باعث شود که گذشته یادم نرود و یا بهبودی خود را امتحان کنم ؟
 

همانطور که در سوالات قبل متوجه شدیم ، بیماری اعتیاد دارای هوش منفی و همینطور بسیار زیرک می باشد  ، بیماری وقتی میبیند ما وارد جریان بهبودی شده ایم سعی می کند تا از این جناح به ما بتازد ، یعنی برای رسیدن به اهداف خود ، از سادگی و عدم شناخت ما از اصول بهبودی سوء استفاده کند ، ولذا در نقش یک ناجی مهربان به ما پیامهای بهبودی دورغینی القا کند ، مثلاً به ما بگوید ؛ خوب است برای اینکه گذشته پر از درد وآشفتگی خود را فراموش نکنیم مقداری مواد یا وسایل مصرف آنرا جلوی چشممان بگذریم . اما به لطف نیروی برتر ما امروز دریافته ایم که هر چیز و یا هر مکان و یا هر دوستی که به نوعی در رابطه با مصرفمان در گذشته پیوند داشته است و ما با دیدین آنها کنترل احساساتمان را از دست میدهیم باید بطور اکید و جدی  دوری کنیم . گاهی ممکن است بیماری از طُرق دیگر به ما پیام بهبودی بدهد مثلاً بعد از گذشت مدتی از پاکی به ما بگوید ؛ الان دیگر پایه های تو محکم شده و لذا هم خوب است و هم میتوانی ، به مکانی که مصرف میکنند بروی و در آنجا وقتی دیگران مصرف میکنند تو مصرف نکنی و ضمن اینکه بهبودی خود را امتحان کردی برای مصرف کنندگان دیگر هم مایه پیام بهبودی باشی .
 

ما باید پیوسته به خاطر داشته باشیم فرقی نمیکند درهر مقطع از پاکی و بهبودی که باشیم از یکروز پاکی تا صد سال پاکی هر گاه در رابطه با بیماری خود و یا مواردی که به مصرفمان مربوط میشود از فعل  " میتوانم " استفاده کنیم  ، در شرایط بهانه و دستاویز قرار گرفته ایم و لذا برای فرار از اینگونه شرایط باید دانش بهبودی خود را بالا ببریم .


· آیا شرایطی وجود دارد که فکر کنم نمی توانم در حالیکه پاک هستم با آن روبرو شوم، اتفاقی که اگر رخ دهد آنقدر دردناک باشد که من مجبور به مصرف باشم تا بتوانم از آن جان سالم به در ببرم؟

ما ، در اثر مزمن بودن بیماریمان و اینکه  دوران طولانی ای با آن زندگی کرده ایم ممکن است در هنگام وداع با اعتیاد ، بیماری از ما چیزی بخواهد که آنرا در ماوراء افکار وذهن خود بایگانی وآنرا حفظ کنیم ، چیزی که ما به آن بهانه و یا دستاویز میگویم ، یعنی شرایطی را از پیش برای مصرف کردن در ذهن و پس افکار خود توسط القا بیماری در خود حفظ کنیم ، بطور مثال از پیش بگویم ؛ اگر روزی عزیزترین کسانم را از دست بدهم  و یا اگر درعشق شکست خوردم و یا اگر برشکست بشوم و یا هزاران اگر وضایعه دیگر  ، درآنصورت دیگر زندگیمان بقدری بی جلوه و دردناک میشود که مجبوریم که باز به مصرف روی بیاوریم . بنابراین ما باید هوشیار باشیم چون بیماری ما بسیار هوشمند می باشد و برای لغزش ما از همه امکانات و دانش منفی خود بهره میگیرد ، و لذا ما با اقرار کردن اینگونه افکار آنها را رسوا میکنیم . ما امروز به این جایگاه و منش رسیده ایم که هیچ چیز در زندگی دردناکتر و رنج آوردتر از این نیست که بخواهیم بازهم مصرف کننده باشیم و همچنین به این بلوغ فکری رسیده ایم که در چنین شرایطی ، مصرف نه تنها ما را مصون نمیکند بلکه زخمها و دردهای ما رابیشتر میکند . ما امروز معتقدیم هرچقدر هم که دانش منفی بیماری زیاد باشد هرچقدر هم که اعتیادمان جبار و دیکتاتور باشد ٬ اما در مقابل دانش بهبودی کم و ناکارآمد است و ما با فعال نمودن بهبودی از یوغ جبر و اجبار رفتارهای بیمارگونه خود رهایی میابیم و لذا و ما با چنگ انداختن به این ریسمان الهی از شر بیماری در امان میمانیم .


· آیا فکر می کنم با مقدار زمان پاکی یا شرایط متفاوت زندگی ، قادر به کنترل مصرفم خواهم بود؟

 وقتی سن پاکی بالا میرود ممکن است افکار مخربی از طرف بیماری به ما القا شود به اینصورت که میگوید ؛ ما اکنون به تعادلی رسیده ایم که  دیگرمیتوانیم بطور کنترول شده مصرف کنیم و یا اینکه میتوانیم  موادهای دیگری که خطرکمتری دارند بطور کنترول شده مصرف کنیم ، اما امروز با کارکرد قدم و استفاده از تجربه سودمند دوستان همدرد در جلسات به این آگاهی رسیده ایم که ما  چنانچه  خود را مقابل هرچیز و یا هرعمل که ریشه از نواقص ما گرفته باشد قرار بدهیم ، کنترول خود را از دست میدهیم ، بخصوص موادهای گوناگون مواد مخدر . ما هرگاه در هر زمینه ایی از بیماری احساس توانایی بکنیم   یعنی به توجیه و بهانه ودستاویز روی آورده ایم .   

نکته ای که لازم است  یاد آوری شود وما آنرا  باید بدانیم این است که پاکی ما بستگی به مدت پاکی  و یا شرایط ( چه خیلی خوب و چه خیلی بد ) ندارد ، گاهی ممکن است بیماری ، این بار از قبل شروطی برای لغزش و مصرف مجدد ما در رابطه با موفقیت هایمان از پیش تعیین کند ، مثلاً بگوید ؛ اگر میلیونر شدی و یا اگر خانه خریدی .......و یا اگر بچه ها را سرو سامان دادی و یا هزاران اگر دیگر . اما امروز ما به این درک رسیده ایم شرایط هرچه که میخواهد باشد ، چه به شاهی ، چه گدایی ، چه به عزت ، چه به ذلت ، ما دیگر توان و ظرفیت برای مصرف مجدد را نداریم چون بیماریم و در مقابل آن عاجزیم . همانطور که یک بیمار دیابتی شرایط برایش فرق نمیکند ما هم شرایط برایمان فرقی نمیکند . اگر کسی بعداز ده سال پاکی لغزش کرد یعنی اینکه دلایلش همان نقاط دستاویز و بهانه های بوده است که در پس افکار و درون خود حفظ کرده است .


· من هنوز به چه دست آویز یا بهانه ای چسبیده ام؟

چسبیده ام یعنی ، شاخصه های بیماری و نواقصی که علیرغم مدت وطول پاکی هنوز ول کن آنها نیستیم ، مثلِ ؛ رفتارهای بیمار گونه ، تغییر نکردن ، بد حرف زدن ، مقاومت در مقابل بهبودی و یا با نواقص اخلاقی زندگی کردن و از آنها لذت بردن و یا قضاوت کردن و سرزنش کردن و یا مقایسه کردن و یا قدم ها و یا جلسات را سرسری گرفتن ، در واقع اینها میتوانند خود بهانه و دست آویزهای باشند که ما ناخودآگاه در پس فکر و ذهن خود حفظ کرده ایم ، اینکه ما در مقابل بهبودی و تغییر کردن مقاومت میکنیم و درد میکشیم ، نشان دهنده این می باشد که در درون خود دانسته یا ندانسته ، هنوز بهانه و دست آویزهای داریم و لذا باید مراقب باشیم . رعایت اصول برنامه و جدی گرفتن آن میتواند در کاستن و از بین بردن این بهانه ها و دست آویزها نقش بسزای داشته باشد . گاهی در اثر عدم آگاهی برای اینکه بتوانیم به پاکی خود ادامه بدهیم اینگونه فکر و توجیه کنیم که  اشکالی ندارد برای خلاء مواد مخدر با ضعف ها و یا نواقص خود زندگی کنیم و بجای اینکه طول پاکی خود را با بهبودی بالا ببریم ، بخواهیم با اینگونه توجیهات بیمارگونه به اعتیاد خودمان بچسبیم .    

بهانه و دستاویز یعنی ؛ دلایلی که بیماری برای ما در بخش انکار ثبت وضبط میکند تا بر اساس زمان و موقعیت های مناسب از آنها استفاده کند و همینطور چسبیدن به آنها و استفاده کردن ابزاری از اینگونه دلایل که از انکار ما ریشه میگرد

بخش تسلیم

· آیا از مفهوم تسلیم شدن می ترسم، از چه چیز آن؟

بله ما از تسلیم شدن میترسیم زیرا با رفتارهای بیمار گونه خود ، خو و انس گرفته ایم و در واقع ما از تغییر کردن میترسیم ، اما باید بدانیم که این ترسها عوامل بازدارنده ای هستند در مسیر بهبودی .

بله ما از تسلیم شدن میترسیم ، چون می اندیشیم اگر بخواهیم تسلیم بشویم ممکن است مسئولیت های  سنگینی به روی دوش ما گذاشته شود که ما توان جوابگوی آنرا نداشته باشیم و این ترس کاملاً طبیعیست و ما چون در این مقطع نوسفر هستیم ممکن است بعلت عدم شناخت و روشن بینی در این مرحله از پیامدهای آن اطلاع نداشته بشیم . اما وقتی این سوال را بررسی میکنیم پی می بریم چیزی برای ترسیدن وجود ندارد . منظور از تسلیم در این سوال معنای کلی آن نمی باشد . منظور ما دراینجا از تسلیم یعنی اینکه ما به وضوح تا این لحظه متوجه شده ایم که نه تنها به مواد مخدر حساسیت مفرط داریم بلکه از بیماری ای هم همواره رنج میبریم که به آن بیماری اعتیاد می گویند . پذیرش درونی این دو مطلب همراه با اقرار خود بخود معنای تسلیم میدهد .


· چه چیز مرا متقاعد می سازد که دیگر نمی توانم با موفقیت مصرف کنم؟

موفقیت در مصرف یک آرزوی محال است در واقع یک افسانه دروغ می باشد  که ما در زمان مصرف بر اساس نداشتن سلامت عقل و از روی بیماری برای خود می بافتیم ، بطور کلی یک توهم است که ما درگذشته برای توجیه و ادامه آشفتگیهای خود از آن استفاده میکردیم . در واقع اینگونه افکار غلط همان کبریت شعله وری بود که به مخزن بیماریمان کشیدیم و در پی  سراب ومصرف موفقیت آمیز زندگی خود و اطرافیانمان را به آتش کشیدیم . آنچه ما را متقاعد میسازد که دیگر نمتوانیم به هیچ عنوان مصرف کنیم و هرگز این امکان وجود ندارد که ما بتوانیم با موفقیت مصرف کنیم اینستکه، علاوه بر تجربه ها وشکست های پی در پی  گذشته ، امروز با کارکرد قدم متوجه شده ایم  که ما ظرفیت مصرف مواد را نداریم وهمانطورکه ماهیت و خواص آتش سوزاندن است ، ماهیت و منش مواد مخدر هم  ، شکست و ناامیدی و یاس و انزوا و آشفتگی و بدبختی و غیرقابل اداره کردن زندگی و سرانجام به آخر خط رسیدن است . دست یافتن و درک کردن این مفهوم و پذیرش این مطلب ما را به تسلیم در مقابل بیماریمان و عجزهایمان وادار می نماید .


· آیا پذیرفته ام که بعد از مدت های طولانی پرهیز، باز هم کنترلی نخواهیم داشت؟

ما درگذشته ، بارها و بارها حتی پس از گذشت مدت مدیدی از پاکی با این اندیشه که اینبار مواد را کنترول خواهم کرد و با موفقیت مصرف خواهم کرد آنرا امتحان کردیم و هر بار جز فلاکت و آشفتگی و در نهایت رسیدن به عدم کنترول ، نتیجه دیگری نمی گرفتیم . اینکه ما در گذشته فکر میکردیم با موفقیت و کنترول مواد خود میتوانیم مصرف کنیم از حماقت و عدم سلامت عقل و ناآگاهی ما ریشه میگرفت . ما امروز با شناخت از عجزهایمان و سپس تسلیم در مقابل بیماری اعتیاد به این فهم رسیده ایم که برای مصرف کردن سموم اصطلاح موفقیت بی معنا و پوچ و غیر عقلانی می باشد .

مصرف مواد مخدر به هر شکل و فرمی که باشد کنترولش برای ما در هر شرایطی غیر ممکن است


· آیا می توانم بهبودیم را بدون تسلیم کامل شروع کنم؟

ما با کارکرد سوالات قدم یک  تا به این لحظه متوجه شدیم که مشکل ما فقط مواد مخدر نبوده بلکه بیماری ای بوده که ما همواره در زندگی از آن رنج میبردیم ما با پذیرش و اقرار صادقانه به این مطلب در واقع تسلیم شدیم ، اما در اینجا متوجه شدیم و از خود پرسیدیم ؛ حال چه باید کرد ؟ بنا بر این متوجه شدیم این تسلیم به تنهایی برای ما کارساز نمی باشد چون ما بدنبال رهایی از اعتیاد هستیم همانطورکه کتاب پایه به ما وعده میدهد و میگوید : ( معتادان گمنام فقط یک وعده میدهد و آن رهایی از اعتیاد است راه حلی که مدتهای مدید از ما گریزان بود ) ، بنابراین ما دراین نقطه متوجه شدیم که برای اینکه تسلیم ما کامل شود و به رهایی از اعتیاد برسیم ، نیاز داریم تا بهبودی را بعنوان تنها راه حل برای خودمان بپذیریم در واقع ما با پذیرش دوم که بهبودی است و پذیرفت مسئولیت آن به تسلیم کامل دست می یابیم . تسلیم کامل یعنی ؛ پذیرش بیماری  +  پذیرش بهبودی  =  تسلیم کامل 


· اگر کاملاً تسلیم شوم زندگی من چگونه خواهد بود؟

 ما متوجه شدیم فقط تسلیم در مقابل بیماری کافی نمی باشد و ما باید این تسلیم را به تکامل برسانیم و تنها راهی که تسلیم ما را کامل میکند آنست که طریق بهبودی را بپذیریم و نسبت به آن احساس مسئولیت کنیم ، اینکه ما بر اساس تسلیم کامل و امیدهای که داریم بتوانیم مزایا بهبودی را درصورخیال خود مجسم کنیم برای ما واقعاً لذت بخش است و دست یافتن به این تصور آرام بخش دوراز دسترس ما نیست ، بنابراین اگر تسلیم ما کامل شود در زندگیمان دگرگونیهای عظیمی رخ خواهد داد ، اولاً بیماریمان غیر فعال خواهد شد این خود بزرگترین ره آورد می باشد که ما به آن دست می یابیم چیزی که عمر ما را تباه کرد و عاقبت زندگی ما را غیر قابل اداره کرد . ما با تسلیم کامل و متوقف کردن بیماریمان دیگر لازم نیست مثل گذشته رنج ببریم و دائماً با دغدغه و ترس و انزوا زندگی کنیم ، در گذشته همیشه ما حسرت زندگی دیگران را میخوردیم و آرزو داشتیم مثل آنها زندگی کنیم و امروز به فضل خداوند این امکان برای ما مهیا شده است .

اگر ما کاملاً تسلیم شویم معنای آن این است که باید خود را در مسیر بهبودی همراه با مسئولیت های آن قرار بدهیم و همچنین خود را ملزم به رعایت اصول برنامه کنیم ، بنابراین اگر بتوانیم در رابطه با برنامه  ، که شامل کارکرد قدم که بر اساس خودشناسی و یکسری راهبردها در اصول زندگی و هنرزندگی کردن بدون وابستگی است و همچنین راهکارهای برای بیداری روحانی و معنوی است تسلیم کامل بشویم ، بدیهست  در زندگی ما میتواند ثمراتی را بوجود بیاورد ، اولین ثمره آن ایستا کردن بیماری است و ترسهایمان ریخته میشود و زندگیمان خالی از قضاوت و کنترول و سرزنش دیگران و خالی از توقع و . . . میشود ، و بجای آنها امید ، نشاط ، و ایمان و سلامت عقل همراه با عشق ومحبت و آرامش و خدمت کردن جایگزین میشود . در کل پیام این سوال ایجاد انگیزه برای درک مزایای بهبودی می باشد . 


· آیا می توانم بدون تسلیم کامل به بهبودیم ادامه دهم؟

اینکه ما فکر کنیم سلیقه ائی و شرطی میتوانیم به بهبودی خود ادامه بدهیم نشانگر این است که هنوز بیماری با بهانه و دست آویزها و انکارها بر روی ما فعال است ، اساساً متوجه شدیم حرکت در مسیر بهبودی بدون تسلیم کامل غیرممکن است . فرایند بهبودی اصولاً موقعی عملی است که از تلفیق دو گونه پذیرش نشات گرفته باشد و اگر در پذیرش یکی از آنها مشکلی داشته باشیم نمی توانیم در مسیر بهبودی قرار بگیریم . اینکه ابعاد بیماری را گزینشی و یا سلیقه ایی بپذیریم و یا اینکه  اصول بهبودی را شرطی و به دلخواه بپذیریم نشانگر این است که مفاهیم آنها را دقیقاً درک نکرده ایم پس لازم است از اول یک بار دیگر این قدم را کار کنیم . کتاب پایه میگوید : ( تنها پس از تسلیم قادر به غلبه به انزوی حاصل از اعتیاد هستیم . ) .

اصولاً کسانی که شکست کامل در بیماری را می پذیرند بهتر تسلیم کامل می شوند .

شکست کامل یعنی اینکه بپذیریم چه با مواد مخدر و چه بدون مواد مخدر همیشه زندگی ما غیر قابل اداره بوده است .

بخش اصول روحانی

· آیا هر زمان که فکر مصرف یا عمل از روی اعتیاد به من دست داده، آن را با راهنمایم یا کس دیگری در میان گذاشته ام؟

ما بعلت ترسها و قضاوتها گاهی میل به مصرف و یا رفتار واعمال از روی بیماری را در خود پنهان میکنیم ، و با پیش داوری احساس میکنیم که اگر این اعمال و رفتار و یا وسوسه های خود را بخواهیم برای دیگران یا راهنمایمان بیان کنیم چه در باره ما فکر خواهند کرد ؟! ، در صورتیکه اینها قضاوتها و تصورات غلطی است که از افکار بیمارگونه ما سرچشمه میگیرد . اصل روحانی صداقت بما میگوید ؛ اگربخواهیم از شر بیماری در امان بمانیم همیشه نیاز به دو گونه اقرار داریم .  اول اقرار به اینکه در مقابل بیماریمان و شاخصه های آن عاجزیم و دوم اینکه هرگونه افکار بیمارگونه و یا وسوسه ها و یا عمل از روی بیماری را اقرار و آنها را پنهان نکنیم . اصل روحانی صداقت ما را وامیدارد تا شجاع باشیم و متوجه این امر باشیم که در وادی بهبودی باید جسور و بی باک باشیم و برای فراهم شدن چنین زمینه ایی  ما باید مرتب اصل روحانی صداقت را بطور روزمره تمرین کنیم . صداقت برای ما مفهومش بیشتر از فقط راست گفتن است در واقع صداقت برای ما یک اتفاق درونی است که رخ داده ، بنابراین ما در درجه اول باید از خودفریبی رها شویم همانطوریکه کتاب پایه میگوید : ( ما استاد خودفریبی هستیم ) و لذا باید باید ابتداء این اصل روحانی را از درون شروع کنیم ، صداقت ما را وامیدارد تا با خود رو راست باشیم و اشتباهاتمان را در خود بپذیریم و آنها را به راهنما یا کس دیگر که اعتماد داریم اقرار کنیم . هیچ چیز و هیچ عاملی و یا هیچ ابزاری تاثیرگذارتر از اقرار همراه با صداقت در کسب بهبودی و دوری از بیماری وجود ندارد ، و این زمانی اتفاق می افتد که به خلوص و صدلقت درونی برسیم . وقتی ما صداقت را بعنوان یک اصل روحانی میپذیریم نه تنها از درون به آرامش میرسیم  ، بلکه بازتابهای این اصل روحانی تاثیرات  مثبت فراوانی در زندگی بیرون از خودمان برای دیگران به بار می آورد .


· آیا در تماس دائم با واقعیت بیماریم بوده ام، بدون در نظر گرفتن اینکه، چه مدت زمانی است که از اعتیاد فعال رهایی یافته ام؟

واقعیت بیماری یعنی اینکه بپذیریم که  مشکل ما فقط مواد مخدر نبوده ، بلکه بیماری ما بوده است ، بنابراین پاک ماندن از مواد مخدر دلیل بر این نمیشود که علیرغم مدت پاکی که داریم با بیماریمان ارتباط و تماس نداشته ایم . اصل روحانی صداقت به ما یادآوری میکند علیرغم تلاشهایمان بعلت گستردگی شاخصه های بیماری و عدم تمرکز در بهبودی گاهاً با بیماری در تماس هستیم . همین اصل ما را وامیدارد که با خودمان رو راست باشیم و از خود فریبی پرهیز کنیم و با اقرار صادقانه آنها را بی اثر کنیم .

واقعیت بیماری ما این است که ، مزمن ، پیش رونده  و موذی و غیر قابل علاج است و لذا کوچکترین غفلت در بهبودی ممکن است پیامدهای سنگینی را در بر داشته باشد ، از طرفی بیماری ما هوشمند و بسیار صبور است ، گاهی چراغ خاموش وارد میشود ، گاهی آنقدر صبر میکند تا وقتش فرا برسد و درست در زمانی که احساس غرور و امنیت از پاکی چندین و چند ساله خود هستیم و از پیروزی خود سرمست هستیم مثل ساکنان شهر " تروی " اسب چوبی بیماری را با دست و توسط خود وارد شهر بهبودی خود میکنیم . بیماری ما زیرک و سیاستمدار و بسیار هوشمند است  . بیماری سعی میکند درست زمانی که ما احساس میکنیم در امنیت کامل هستیم وارد شود ، البته بی سروصدا و بدون مقدمه قبلی طوریکه ما بودنش را احساس نکنیم . درهرصورت واقعیت بیماری ما این است که هرگز طول مدت پاکی برایش مفهومی ندارد یک لحظه غفلت و دوری از اصول روحانی چه بسا عواقب وخیمی برای ما در بر داشته باشد .  


· اکنون که مجبور نیستم روی اعتیادم سرپوش بگذارم ،آیا توجه کرده ام که دیگرنیازی ندارم مثل گذشته درغ بگویم ؟ آیا به خاطر این رهایی و آزادی سپاسگزار هستم ؟ باچه روش هایی در بهودیم شرع به داشتن صداقت کرده ام ؟

قسمت اول سوال _  ما درگذشته بخاطر اعتیاد فعال در تمامی امور زندگی مجبور به دروغ گفتن بودیم هر چند هویت اعتیاد ما برای دیگران مشخص بود اما ، ما با دروغ گفتن سعی میکردیم هویت خود را پنهان وانکار کنیم ، دورغ و عدم صداقت در زندگی ما چنان عمیق شده بود که حتی بخاطر چیزهایی هم که لزومی نداشت دروغ بگویم بازهم دروغ میگفتیم در واقع ناصداقتی جزو لاینفک زندگی ما شده بود . اینکه ما درگذشته با دروغ و عدم صداقت زندگی میکردیم بعلت عجز ما در مقابل بیماری بود ، اما قسمت اعظم  ناصداقتی و دروغهای ما برای تهیه و برآوردن نیازهای جسمی ای که به مواد داشتیم بود ، اینک متوجه شده ایم که به علت پاکی از مواد مخدر و شناخت نسبی از بیماریمان و همینطور تمرکز به روی بهبودی دیگرنیازی به دروغ گفتن وعدم صداقت نداریم ، امروز با صداقت بیماری خود را می پذیریم و با صداقت و همراه با مسئولیت در راستای بهبودی حرکت میکنیم .

قسمت دوم سوال – بله ما بخاطر رهایی و آزادی سپاسگزاریم و همواره خدا را شکر میکنیم اما سپاسگزاری ما موقعی معنا پیدا میکند که در راستای بهبودی قدم بر داریم ، سپاسگزاری ما موقعی معنا میدهد که قدمهایمان را با صداقت و تمرکز کار کنیم تا با کمک نیروی برتر به بیداری روحانی برسیم . ما با رعایت و آوردن اصل روحانی صداقت در زندگی خود مراتب سپاسگزاری خود را بیان  و الطاف نیروی برتر را جبران میکنیم .

قسمت سوم سوال )  اقرار به بیماری – اقرار به عجز – اقرار به وسوسه ها و نواقص و افکار بیمارگونه –  درخواست کمک از نیروی برتر –   و . . .

در اثر صداقت با خود دیگر نیازی به سرپوش گذاشتن ندارم


· چه چیزی در بهبودیم شنیده ام که باور کردنش مشکل داشته ام ؟آیا از راهنمایم یا کسی که آن حرف رابه من زده خواستهام که این مسئله را برایم توضیح دهد ؟

روال زندگی گذشته ما پر از درد ورنج و آشفتگی بود و این مصائب از آنجا نشئات میگرفت که ما در اثر تاریک بینی فکر میکردیم باید در زندگی زجر بکشیم و لذا به گونه ایی خود را محکوم به درد و عذاب میدانستیم و سرنوشت محتوم خود را پذیرفته بودیم ، در چنین شرایط وباورهای مخربی بود که وارد جلسات شدیم و باشنیدن مشارکت دیگر همدردان پی بردیم که آنها هم از جنس ما میباشند ، بخصوص وقتی از افکار و ازگذشته خود تعریف میکردند دقیقاً گویا شرح احوال ما را میدادند ، نکته ایی که برای ما در ابتداء تعجب برانگیز و جالب بود ادعایی بود که میکردند و میگفتند بدون مصرف موادمخدر از زندگی لذت میبرند این حرف برای ما باورش مشکل و در حد معجزه مینمود و لذا با شنیدن این مشارکتها شوق و تمایل درما برای امتحان کردن این روش بوجود آمد ، بنابراین از کسانی که این مشارکتها را انجام میدادند نسبت به این حس وحالها توضیح خواستیم و آنها با محبت وعشق تمامی تجربه های خود را در اختیار ما گذشتن ، حاصل توضیحات آنها برای ما در آن مقطع  ، باعث  روشن شدن اولین جرقه روشن بینی شد ، یعنی به این روشن بینی رسیدیم که واقعاً نیازی نیست ما در زندگی رنج ببریم و دائماً با ترس و دغدغه  و آشفتگی زندگی کنیم  ، به زندانها و یا تیمارستانها و یا کمپ ها و شپش خانه ها برویم ، ما با روشن بینی به این نقطه رسیدیم که  ما میتوانیم بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم و از آن لذت ببریم . دست یافتن به این روشن بینی نقطه عطفی شد در فرایند بهبودی ما .


· من چه شکلی روشن بینی را تمرین می کنم؟

روشن بینی یعنی تجدید نظر کردن در باورهای مخرب گذشته و آنها را مردود شمردن زیرا این باورها برای ما همیشه بجز درد و رنج و آشفتگی چیزی به همراه نیاورد  ، روشن بینی یعنی به باورهای جدید و متعالی ، روی آوردن ، باورهای که به زندگی ما آرامش و معنا میدهد ، بنابراین ما روشن بینی را میتوانیم با آموخته هایمان از قدم یک بطور روزانه تمرین کنیم ، بطور مثال ؛ قضاوت نکردن – سرزنش نکردن – توقع نداشتن – مقایسه نکردن – ناصداقتی نکردن و . .

و یا همینطور بصورت زیر اصل روحانی روشن بینی را تمرین میکنیم  ؛

اقرار به بیماری – اقرار به عجز – کمک خواستن – صبر کردن – حضور مرتب در جلسات – قدمها را جدی گرفتن ومنظم کار کردن – مشارکت کردن – صداقت داشتن – خدمت کردن – فقط برای امروز زندگی کردن  و . . . 


· آیا تمایل به انجام رهنمود های راهنمایم دارم؟

 اولین حضور ما در جلسه  ، بیانگر شوق و تمایل ما به پاکی  می باشد  ، هر چند در آغاز راه ، این شوق و تمایل  ممکن است  بعلت شدت بیماری برایمان با فراز و نشیب های همراه باشد  ، اما با حضور مرتب در جلسات تمایل ما پر رنگتر و رفته ، رفته  تمایل در ما  ، بیشتر معنا پیدا کرد . ما با استمرار همین روند عاقبت به این روشن بینی رسیدیم که بیماریم و نیاز به کمک داریم و لذا متوجه شدیم که برای پاکی و بهبودی ، ما به تنهایی نمیتوانیم موفق شویم و ما احتیاج به رهنمودهای راهنما داریم ، کسی که از ما جلوتر است و میتواند ما را کمک کند ، دست یافتن به این روشن بینی سرانجام برای ما نقطه عطفی شد که ،  تمایل ما را تعمق و تعالی  بخشید .


· آیا تمایل به شرکت منظم در جلسات را دارم ؟

نامرتب بودن و بی نظمی از معضل ها و شاخصه های بیماری اعتیاد است که  در خراب کردن و آشفتگیهای زندگی گذشته ما نقش مهم داشت بطوریکه از مسائل کاری گرفته تا مسائل خانوادگی و مسائل شخصی ، همه و همه ،  همیشه توام با بی برنامه گی و بی نظمی بود و لذا ادامه همین روند و همین امر باعث شد تا عاقبت سکان زندگی خود را از دست دادیم ، ما  در حالی وارد جلسات شدیم که همین بی نظمی ها  ، همه شالوده زندگی ما را در هم پیچیده بود ، اما با حضور مرتب در جلسات ، ناخودآگاه خودمان ورفتارهایمان را از نو مورد تربیت قرار دادیم و سعی کردیم برای حضوروشرکت درجلسات در زندگی خود ، برنامه ریزی کنیم و زندگی خود را تابع نظم و نظام کنیم . 

وقتی ما در نقطه تمایل قرار میگیریم و پیام روحانی نهفته در آن را درک میکنیم ، نگرش ما نسبت به شرکت منظم درجلسات مفهوم و معنای بیشتری پیدا میکند  ،  بطور مثال  ؛

-اینکه حضور ما در جلسات فقط  حضور فیزیکی نباشد بلکه با روح و ذهن خود در آن شرکت کنیم .

-اینکه زمانی که لازم است مشارکت کنیم و زمانی که نیاز به مشارکت نداریم به دیگران فرصت مشارکت بدهیم .

-اینکه امنیت جلسات را رعایت بکنیم .

-اینکه با عشق و محبت با دیگر اعضاء و بخصوص تازه واردین برخورد کنیم .

-اینکه از قبل برای حضور درجلسات برنامه ریزی کرده باشیم .

-اینکه حضور در جلسات را ما نباید فقط به دیده  یک روش و یا مکانی برای وقت گذرانی و یا احیاناً آنرا نوعی کلوپ بازی بدانیم

-اینکه با ظاهری آراسته و خوشایند به جلسات برویم ، و و  . . .

وقتی اصل روحانی تمایل در ما رشد میکند متوجه میشویم که جلسات نقش ارتزاق روح و روان ما را دارد .  ما وقتی در تمایل به بلوغ میرسیم متوجه میشویم که حضور مرتب در جلسات برای ما در الویت قرار دارد .

حضور مرتب و منظم در جلسات یعنی اینکه از قبل ، برای شرکت در جلسه برنامه ریزی کرده ایم .

حضور مرتب در جلسات  بهبودی و کلاسهای قدم بیانگر تمایل ماست .


· آیا تمایل دارم که بهترین سعی و بیشترین کوشش را برای بهبودیم بکنم؟ از چه راههایی؟

بهترین سعی یعنی  . . . . تمایل به فراگیری دانش برنامه  ، از قبیل کارکرد قدم و حضور منظم در جلسات و مطالعه نشریات  .

بهترین کوشش یعنی . . . . تمایل به عملی کردن یافته های حاصل از دانش برنامه بطور روزانه در زندگی .

بهترین سعی یعنی   .................   اقدام

بیشترین کوشش یعنی   ..................   عمل

بنا براین وقتی ما اقدام وعمل را با هم تلفیق میکنیم در واقع بهترین سعی و بیشترین کوشش خود را انجام میدهیم بطور مثال ؛ کارکرد قدم بطور جدی و منظم و عمل کردن به آنها  –  حضور مرتب و منظم در جلسات  -  مشورت کردن  - از هم نشین بد دوری کردن  -  ارتباط با دوستان بهبودی  -  رعایت اصول بهبودی -  انتقال  قدمها وتجربه های فرا گرفته  -  خدمت به خانواده و جامعه  - رعایت فرمول فقط برای امروز در زندگی  -  مطالعه نشریات – برنامه ریزی کردن  - و . . .

امروز بیشترین سعی برای فرا گیری دانش و تجربه های برنامه بهترین سعی ماست و حتی کمترین عملکرد بیشترین کوشش ما درجهت بهبودی و نشانگر تمایل به بهبودی در ماست .


· آیا قبول دارم که من هیولایی هستم که تمام دنیا را توسط اعتیادم مسموم کرده ام ؟ یا فکر می کنم که اعتیادم هیچ پیامد و تاثیری درجامعه اطراف من نداشته است؟ یا چیزی بین این دوتا؟

 قسمت اول سوال  ) خیر ما هیولا نیستم ،  بلکه این بیماری ماست که هیولا است . مشکل ما فقط بیماری اعتیاد است  و قبول میکنیم که اگر در شرایط فعال قرار بگیرد ،  تبعات مخرب و ویرانگر آن میتواند بسیار گسترده باشد ، بیماری اعتیاد یک بیماری فردی نیست و لذا در شرایط های فعال میتواند از خود شخص گرفته تا خانواده و محله و جامعه و کشورها و طبیعت و  کل کائنات را مسموم کند .

قسمت دوم سوال ) اینکه فکر کنیم در زمانیکه بیماریمان فعال بوده هیچ تاثیرات مخرب و هیچ پیامد منفی ای در سطوح مختلف جامعه بشری نداشته است ، فکریست که از انکار بیمارگونه ما سرچشمه میگیرد ، هرچند ما مسئول اعمالمان در زمان فعال بودن بیماریمان نیستیم ، اما تبعات و زیانهای ناشی از آن را میپذیریم ، و با استفاده کردن از اصل روحانی فروتنی ، اقرار میکنیم که در هر شرایطی که بیماریمان فعال باشد میتواند پیامدها و تاثیرات منفی و گسترده ای را به وجود بیاورد . 

قسمت سوم سوال ) ما با استفاده کردن از اصول روحانی صداقت ، روشن بینی ، تمایل ، و بخصوص فروتنی ؛ میپذیریم که ما انسانیم ، اما بیماری ما هیولاست و چنانچه در شرایط فعال قرار گیرد مثل زامبی ها میتواند جهان را مسموم کند ، و همچنین ما با فروتنی خسارات و زیانهای  وارده را درگذشته میپذیریم ، بدون اینکه مسئول آن بوده باشیم . لذا با فروتنی این گفته کتاب را که میگوید  ؛

ما نیز مانند هر کس دیگر انسان هستیم ، نه بیشتر و نه کمتر ، را در سرلوحه زندگی جدید خود قرار میدهیم .  

هیچ احساسی برای ما امروز لذت بخش تر از این وجود ندارد که احساس کنیم ما هم مثل دیگران عادی وطبیعی هستیم


· آیا احساس اهمیت نسبی در حلقه دوستان و خانواده می کنم؟در کل جامعه چطور؟آن احساس چیست؟

قسمت اول سوال  )  ما در گذشته بعلت آشفتگی ها و فعال بودن بیماری از چرخه زندگی خارج شده بودیم و در حلقه دوستان و حتی خانواده ما را کنار گذاشته بودند ، در واقع بود و نبود ما اهمیتی نداشته و این عدم اهمیت احساس ما را همیشه جریح میکرد  . اما امروز که پاک هستیم احساس میکنیم که در این حلقه به ما هم اهمیت میدهند
 

قسمت دوم سوال  )  به علت آشفته بودنمان در هیچ سطح و یا سطوحی از جامعه ، به ما اهمیتی داده نمیشد ، حتی برای پرسیدن آدرس هم ، مردم با اکراه به ما جواب میدادند ، در واقع به علت ظاهر آشفته  و قیافه تابلو ، از ما  در همه عرصه های مدنی و اجتماعی  ، علیرغم توانایی هایمان سلب اعتماد کرده بودند ، احساس میکردیم نبود ما برای کل جامعه از بودمان بهتر است و لذا گرفتار احساسهای از قبیل سرخوردگی ، انزوا و نامیدی ، خشم ونفرت و کینه ، و . . . شدیم . اما امروز در سطح جامعه بر حسب ظاهر آراسته ما که نمایانگر پاکی  می باشد در زمینه های مختلف به ما اهمیت میدهند
 

قسمت سوم سوال ) ما با استفاده کردن از اصل روحانی فروتنی ، دلایل رفتارهای که در گذشته با ما میشد را منطقی میدانیم و لذا نسبت به رفتارهای که در گذشته در هر سطح و یا سطوحی از جامعه مثل ؛ ( خانواده – دوستان – محل کار – نیروی انتظامی – و ..)  با ما میشد و احساسات ما را جریح میکردند ، را با فروتنی درک میکنیم و آنها را می بخشیم . اما امروز در اثر پاکی و بهبودی دیگران به ما احترام میگذارند و به ما اهمیت میدهند و لذا این نوع برخورد برای ما احساس اعتماد به نفس و احساس آرامش بهمراه می آورد
 

ما امروز با قطع مصرف مواد مخدر تا حدودی جایگاه از دست رفته خود را پیدا کرده ایم ، طرز رفتارهای مناسب توام با مهر و محبت مردم را میبینیم و همین ها ، احساسات ما را خوشایند میسازند ، ما بدست آوردن این جایگاه را اصطلاحاً احساس اهمیت نسبی میدانیم ،  اما  ، ما فقط بدنبال اهمیت نسبی نیستیم بلکه ما خواهان احساس اهمیت واقعی و حقیقی خود هستیم ، در واقع بدنبال جایگاه حقیقی ائی که یک انسان  ، با همه کرامت های خود باید داشته باشد هستیم ، بنابراین ، ما میخواهیم علاوه بر قطع مصرف مواد مخدر ،  با تمرکز به روی بهبودی و غیر فعال کردن بیماری  به آن دست یابیم . پیدا کردن این جایگاهها به ما احساس آرامش و اعتماد به نفس میدهد  و با امید ما را در جهت بیداری روحانی قرار میدهد .
 

احساس اهمیت نسبی یعنی ؛  احساس اهمیتی که ما فقط با قطع مصرف به آن دست مییابیم .
 

احساس اهمیت نسبی یعنی  ؛ احساس اهمیتی که دیگران ما  را بر اساس  جلوه های ظاهری مینگرند یعنی تغییرات ظاهری و بیرونی .
 

احساس اهمیت واقعی و حقیقی یعنی  ؛  احساس اهمیتی که ما علاوه بر قطع مصرف ، خواهان این هستیم بیماریمان را هم غیر فعال و بهبودی خود را بدست آوریم . 
 

احساس اهمیت واقعی و حقیقی یعنی  ؛ احساس اهمیتی که ما را هم  از  بیرون  و هم از درون مورد تغییر و بهبودی قرار میدهد .


· در رابطه با کار کردن قدم یک چگونه اصل فروتنی را تمرین می کنم؟

ابتدا ما تمرین اصل فروتنی را از تسلیم و با پذیرش بیماری اعتیاد شروع میکنیم و سپس به تسلیم کامل تن در میدهیم و اقرار میکنیم که بیماریم و مسئول بهبودی خویش هستیم .  وقتی ما با فروتنی به نقطه تسلیم کامل میرسیم بهترین راه حل را برای خودمان بهبودی میدانیم ، ما زمانی میتوانیم فروتنی را در خود بیشتر کنیم و به آن معنا بدهیم که این اصل را با اصول روحانی دیگر که فرا گرفته ایم توام با هم تمرین کنیم ، بطور مثال ؛

اصل روحانی صداقت  ؛  یعنی صداقت با خود و دست برداشتن از خود فریبی  ( در واقع این اصل  معنای فروتنی را هم میدهد ) .

اصل روحانی روشن بینی ؛ یعنی دست کشیدن از باورهای غلط و باز فکر کردن ( در واقع این اصل معنای فروتنی را هم میدهد ) .

اصل روحانی تمایل  ؛ یعنی حضور مرتب در جلسات و خود را با پسوند معتاد معرفی کردن ( در واقع این اصل هم معنای فروتنی را میدهد ) .

بنابراین مابرای تمرین اصل روحانی فروتنی آنرا با اصول دیگر روحانی تلفیق کرده تا بتوانیم آنرا در خود پررنگتر کنیم .

 اصل روحانی  فروتنی یعنی شناخت واقعی خودمان و تشخیص جایگاهامان ، نه کمتر و نه بیشتر ، اصل روحانی فروتنی ما را وامیدارد که در تمام امور زندگی خود متعادل باشیم  ، و هچنین به ما    می آموزد که در مقابل اصول روحانی برنامه مطیع و تسلیم کامل باشیم .

برای تمرین اصل روحانی فروتنی در قدم یک علاوه بر موارد فوق ، موارد زیر هم الزامیست ؛

اقرار به بیماری  -  اقرار به عجز -  دست کشیدن از خودمحوری – حضور همراه با عشق و با علاقه در جلسه قدم و . . .


· آیا با این واقعیت که من یک معتاد هستم آشتی نموده ام؟

 ما در گذشته همیشه بیماری و مشکلات حاصل از آنرا انکار میکردیم و با فرافکنی آنها را به خارج از خودمان منتقل میکردیم ، هرگز بیماری خود را نمی پذیرفتیم و طبیعتاً درمانی را هم لازم نمیدیدیم ، اما وقتی به ته خط رسیدیم دیگر دست از انکار برداشتیم و اقرار کردیم که بیماریم و نیاز به کمک داریم ، در واقع اقرار به بیماری و پذیرش آن ما را به نقطه ایی رساند که در مقابل بیماریمان تسلیم شدیم که ما آنرا اصطلاحاً آشتی می نامیم .

واژه واقعیت در این سوال ؛ یعنی ، داشتن بیماری که ما در گذشته آنرا تکذیب میکردیم  .

واژه آشتی در این سوال ؛ یعنی ، پذیرش بیماری که ما اینک آنرا بعنوان یک واقعیت تائید میکنیم .

آشتی کردن یعنی اینکه دیگر دست از انکار بیماری بر میداریم و می پذیریم که بیماریم و با اقرار کردن آن شرایطی را برای خود فراهم میکنیم که دیگر اعضاء همدرد به ما کمک کنند . 

پذیرش بیماری به ما این امکان را میدهد که مسیر بهبودی را ، راحتر طی کنیم ، وقتی واقعیت ( یعنی اینکه ما بیماریم ) را میپذیریم ، اماده گام برداشتن در راه بهبودی می شویم ، بقول کتاب پایه که میگوید : ( در دوران بهبودی پذیرفتن واقعیت را ضروری میدانیم ) .


· آیا با کار هایی که باید انجام دهم تا پاک بمانم، آشتی نموده ام؟

 منظور ما از پاکی فقط پاک بودن از مواد نیست ، بلکه ما میخواهیم  ضمن پاک ماندن از مواد ، تمرکز خود را به روی بهبودی معطوف کنیم .

ما وقتی در رابطه با بیماری به پذیرش میرسیم ، ناچاراً به روش درمان که همان بهبودی است فکر میکنیم ، در این نوع نگرش به ابزارهای که برنامه جهت پاک ماندن از مصرف مواد مخدر به ما ارائه میکند متقاعد و آنها را قبول میکنیم  ، مثله ؛ یار و زمین و توپ بازی و یا عدم توانایی در کنترول و یا شکست درجایگزین کردن و یا اینکه ما بعلت بیماری و عجز ، دیگر قابلیت و ظرفیت های مصرف را نداریم و . . .  ، بنابراین موارد فوق را میپذیریم و آنها را رعایت میکنیم ، اما گاهاً  اصول های روحانی را ندیده میگیریم و تن به آنها نمیدهیم و لذا رعایت موارد بهبودی را برای پاک ماندن الزامی نمیدانیم ، بطور مثال ............ ، زندگی با عدم صداقت و دروغ گفتن ، بد حرف زدن ، با همنشین بد مراوده داشتن ، قضاوت کردن ، خود محوری کردن ، سرزنش و مقایسه کردن و یا بطور کلی با نواقص زندگی کردن ، ...... در اینصورت پذیرش ما کامل نیست در واقع معنای اینگونه اعمال و رفتار ما نشان دهنده این است که  بهبودی را شرطی قبول کرده ایم ، وقتی ما در این شرایط قرار گرفته باشیم متوجه نیستیم که ما فقط با پذیرش کامل می توانیم پاک بمانیم و از پاک بودن خود لذت ببریم و در آرامش باشیم .

پذیرش کامل یعنی ، پذیرفتن بیماری و مسئولیت بهبودی را بعهده گرفتن که خوبخود منجر به تسلیم کامل میشود . ما وقتی به پذیرش کامل میرسیم از بهبودی خود خرسند میشویم حتی دردهای تغییر برایمان لذتبخش میشود و لذا نه تنها از بهبودی خود رنج نمی بریم بلکه بهبودی را بعنوان یک هدیه ارزشمند و الهی مینگریم ، وقتی بدون شرط بهبودی خود را با تمام ابعادش میپذیریم بیانگر این است که اصطلاحاٌ بهبودی را پذیرفته و با آن آشتی نموده ایم و با پذیرش کامل به تسلیم کامل میرسیم و دیگر دست از شرطی ادامه دادن بهبودی بر میداریم و به اصول برنامه تن درمیدهیم ، مثلاً ؛ حضور منظم درجلسات  - با عشق و جدیت قدمها را کارکردن  -  تماس با راهنما  -  مشارکت صادقانه  -  مشورت کردن – صداقت داشتن و . . .

واقعیت دوم  ؛ یعنی اینکه ما بهبود پیدا میکنم و به صلح و آرامش دست خواهیم یافت .

آشتی دوم ؛ یعنی اینکه ما با پذیرش کامل در بهبودی میتوانیم بیماریمان را غیر فعال و آنرا متوقف کنیم


· چرا برای ادامه بهبودی لازم است تا بیماریم را بپذیرم؟

 

همانطور که کتاب پایه میگوید ؛ تمرکز ما باید به روی ماهیت بهبودی باشد نه ماهیت بیماری ، اما ما برای اینکه بتوانیم به روی ماهیت بهبودی خود متمرکز شویم ، لذا ابتدا باید بیماری را بعنوان یک واقعیت  بپذیرم ، واقعیت بیماری ما این است که  ، بوده ، هست ، و خواهد بود  و ناعلاج  و پیشرونده است ، بنابراین اگر ما سعی میکنیم تا ابعاد بیماری خود را بشناسیم ، نه به این علت است که میخواهیم به روی بیماری و تعریف بیماری متمرکز باشیم ، بلکه ما با کنکاش و تحقیق و بررسی در مورد اعتیادمان میخواهیم  تمرکز در ماهیت بهبودی را در خود تقویت و آنرا ارتقاء بدهیم  . در واقع شناخت عمیق از واقعیتهای بیماری  و پی بردن به ویرانگر بودنش  ، تعمق پذیرش ما را در مورد انتخاب بهبودی بعنوان بهترین راه حل ایجاب میکند . ما وقتی بیماری خود را مپذیریم ، نیاز به یاری دیگران را جویا میشویم و دست کمک بسوی آنها دراز میکنیم و دست از خودمحوری برمیداریم . گاهی ما بیماری را شرطی میپذیریم ، یعنی بعضی از ابعاد ، و یا یک بعد از بیماری را نمی پذیریم واین عدم پذیرش به ارکان بهبودی ما صدمات جدی میزند ، ما باید هوشیار باشیم و بیماری خود را با همه ابعادش بپذیریم  ، لذا این موضوع سبب میشود که بهبودی را هم با همه اصول های روحانی و اشکالش بپذیریم ، . . . اینک ما در آستانه مسیر و برنامه بهبودی قرار گرفته ایم و نباید اصول برنامه و بهبودی را شرطی بپذیریم ، بطورمثال بگویم ؛

-من جلسات را مرتب میروم ، ولی قدم کار نمیکنم .

-من قدم کار میکنم ، اما جلسات را مرتب نمیروم .

-من قدم کار میکنم جلسات را هم میروم ، اما در جلسات اداری گروه شرکت نمیکنم .

-و . . . .

ما امروز در آغاز فرایند بهبودی قرار گرفته ایم و با اندک رعایت اصول روحانی توانسته ایم تا ، به زندگی پر متلاطم وپر از دغدغه و ترس خود آرامشی نسبی ببخشیم ، بنابراین آرام ، آرام در حال درک  و کسب مزایای بهبودی هستیم   .

همانطوریکه یک نقص وقتی فعال میشود دیگر نقص ها را تحریک و شارژ میکند  به همین صورت  وقتی یک اصل روحانی و یا کمالی در ما فعال میشود ، باز تاب آن دیگر اصول روحانی و کمال های ما را شارژ و تقویت میکند و آنها را  ارتقاء میدهد .

 

بخش حرکت به جلو

· چگونه میدانم که حالا وقت آن است که به پیش بروم؟

چگونگی اینکه ما فکر کنیم اکنون وقت آن است که به پیش برویم ، بستگی به شوق و اشتیاقی دارد که ما براساس تسلیم کامل به آن دست یافته ایم  .

وقتی ما تمایل و اشتیاق برای حرکت بجلو را پیدا میکنیم که درک کرده باشیم که یافته هایمان از قدم یک ارزشمند هستند و در زندگی برای ما کارآیی داشته اند و تا حدود زیادی نتایج نسبی آنها را مشاهده میکنیم  ، و لذا ما با ادامه  دادن ، به این حرکت امید واشتیاق پیدا میکنیم .

وقتی در ما  ، میل و اشتیاق به پیشروی صورت بگیرد یعنی اینکه  ، آموخته ها و اصول روحانی در ما موثر واقع شده اند ، یعنی با رعایت اصول  روحانی به ما احساس آرامشی دست میدهد که در گذشته برایمان جزو رویاها محسوب می شدند ، در واقع ما شربتی را چشیده ایم که مزه و طعمش با مذاق و سلیقه ما سازگار است و لذا خواهان و تشنه نوشیدن هستیم ..........

ما به اندازه درک و فهم خود از قدم یک ثروتی را برداشت کرده ایم ، بدیهست ، برداشت ثروت از این خزانه بستگی به میزان پذیرش ما دارد  ، سپس ما این یافته های را در زندگی خود خرج میکنیم و نتایج مثبت آنرا در زندگی مشاهده میکنیم ، اما فکر میکنیم ، فقط اینها برای ما کافی نیست ، احساس میکنیم هنوز خلاء ها و مشکلاتی داریم که ما را مجاب میکنند تا در حرکت باشیم ، هنوز مسائل و مشکلاتی  هستند که ما جویای یافتن پاسخی مناسب و کاربردی برای آنها هستیم از قبیل ؛ مسائلی که به عقل و عدم سلامت عقل ما مربوط می شود  ، مسائلی که به روان پیچیده ما مربوط میشود ، مسائلی که به احساس های ما  و روابط ما مربوط میشود ، و . . .

در هر صورت ما اکنون آماده ایم برای حرکت کردن بجلو . . .


· درک من ازقدم یک چیست؟

ما همیشه در زندگی گویا محکوم بودیم به رنج بردن و درد کشیدن اما در قدم یک پرده های که همیشه حائل بودن بین ما و یک زندگی با آرامش کنار رفتن و برای ما مسائلی روشن شد که هرگز به تنهایی نمی توانستیم به آنها پی ببریم . ما درهر کدام از بخشهای سیزده گانه قدم یک به درک و مفاهیمی از بیماری و راهکارهای مناسب برای مقابله و متوقف کردن آن دست یافتیم که بطور خیلی خلاصه در زیر عنوان میشود ؛

بخش اول ، بیماری اعتیاد ؛

چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است ، نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما  بلکه فقط بیماری اعتیاد است . بیماری اعتیاد تعریف خاص و جامعی ندارد و از چهار بعد اساسی تشکیل شده ( جسمی -  روحی  - روانی  - احساسی  ) و بیماری اعتیاد پیشرونده ، مزمن و ناعلاج است ، اما با بهبودی میشود آنرا غیر فعال کرد .

بخش دوم ، انکار ؛

انکار یعنی آن بخش از بیماری که به ما میگوید بیمار نیستیم و مهمترین ابزارش خودفریبی می باشد ، یعنی نقاط منفی خود را ، توجیه و یا آنها را با فرافکنی به برون از خود منتقل میکنیم ، انکار در واقع ابزاری است برای مقاومت کردن در مقابل تغییر کردن که سرچشمه آن از ترسهای ما نشئات میگیرد .

بخش سوم ، آخر خط ، یاس و انزوا ؛

آخر خط یعنی مرگ انکار ، یعنی رسیدن به نقطه ایی که ما دیگر نمیتوانیم مشکلات حاصل از بیماری خودمان را انکار کنیم ، نه برای خود ، نه برای دیگران ، در واقع لحظه ایست که دیگر نمیتوانیم  با دروغ و توجیه و یا تصورات باطل ، واقعیت های بیماری خود را انکار کنیم .

بخش چهارم ، عجز ؛

عجز یعنی ، درک این مطلب که ما در مقابل هر آنچه که از بیماری ما سر چشمه میگیرد ناتوان و درمانده هستیم ، در واقع عجز یعنی علیرغم میل واراده برای انجام ندادن کاری منفی نهایتاً  آنرا آنجام میدهیم .  ما با کار کرد قدم اول عجزهای خود را عمیقاً به خودمان ثابت کردیم ، ما متوجه شدیم که در مقابل هر چیز که کنترول آنرا از دست بدهیم عاجز هستیم ، ما در این بخش از قدم یک متوجه شدیم با اقرار به عجز و ناتوانی در مقابل بیماری به صلح و آرامش و پویایی میرسیم . ما درک کردیم و متوجه شدیم اقراربه عجز سکوی پرتاب بهبودی ماست و ما نه تنها در مقابل مصرف مواد مخدر عاجزهستیم  ، بلکه هر زمانیکه نیروی محرک ما در زندگی خارج از کنترولمان باشد عاجز هستیم . در کل ما در مقابل بیماری اعتیاد عاجز هستیم .

بخش پنجم ، غیرقابل اداره شدن ؛

ما در قدم یک ، به دو چیز و یا دو فاکتور اساسی ، اقرار میکنیم ، اول اینکه در مقابل بیماری اعتیادمان عاجز هستیم  ، دوم اینکه اقرار میکنیم که زندگیمان غیر قابل اداره شده بود ، در واقع ما با اقرار به غیر قابل اداره شدن زندگیمان ، اقرار اول را تائید میکنیم . در این بخش ما به این مسئله که زندگی ما چه از نظر ظاهر و چه از نظر درونی غیر قابل اداره و از اختیار ما خارج شده بود اقرار میکنیم و متوجه میشویم که تمام اعمال منفی گذشته ما در اثر عجز به بیماری بوده است .

بخش ششم ، بهانه و دست آویز ؛

بهانه و دست آویز نقاطی هستند که ما در برنامه خود جهت لغزش حفظ میکنیم ، بنابراین باید مراقب بهانه ها و دست آویزهای خودمان باشیم ، بهانه های که  ما بر حسب شروط و یا براساس شرایط  چه خوب و چه بد در آرشیو ذهن خود بایگانی میکنیم ، عاقبت این شروط ذهنی روزی برای ما مشکل ساز میشوند و لذا ما باید آنها را شناسایی و اقرار کنیم .

بخش هفتم ، تسلیم ؛

ما پس از رسیدن به آخر خط  و در اثر شکست کامل به نقطه ایی رسیدیم که بدون پیش شرط خود را تسلیم برنامه کردیم و در روند بهبودی وبا حضور درجلسات بهبودی و کارکرد قدم یک متوجه شدیم که ما باید تسلیم خود را کامل کنیم ، تسلیم کامل یعنی ؛ پذیرش بیماری و پذیرش بهبودی و در مقابل آن احساس مسئولیت کردن .

بخش هشتم ، اصل روحانی صداقت ؛

یعنی اینکه ما صداقت را ابتدا از خود و درون خود شروع به تمرین میکنیم ، وقتی ما سعی میکنیم با خودمان صادق باشیم و از خودفریبی دست برداریم با دیگران هم صادق میشویم ، به این ترتیب جایگاه واقعی خود را پیدا میکنیم ، صداقت برای ما در هر سطوحی اعتماد به همراه میاورد و همین اعتماد به ما آرامش می بخشد .

بخش نهم ، اصل روحانی روشن بینی ؛

ما در اثر فعال شدن اصل روحانی صداقت به روشن بینی  میرسیم و با شجاعت از باورها و افکارهای مخرب و رفتارهای ناسالم گذشته خود دست برمیداریم ، ودریچه ذهن و افکار خود را به روی باورهای جدید ومثبت و افکارهای نو و سازنده باز میگذاریم ، در واقع درک مهم ما از روشن بینی موقعی به اوج خود میرسد که در میابیم ؛ نیازی نیست ما در زندگی رنج ببریم و همیشه بخواهیم با ترس و دغدغه و آشفتگی زندگی کنیم ، ما میتوانیم از عقاید مخرب و باورهای ناسالم و مضر خود دست برداریم ، ما میتوانیم با باز نگه داشتن افکار خود و جذب باورهای سازنده خود را درمسیر بهبودی قراربدهیم و مطمئن هستیم بدینوسیله راهی برای بهتر زندگی کردن وجود دارد .

 

بخش دهم ، اصل روحانی تمایل ؛

حضور مرتب و مستمر ما در عرصه های بهبودی نشان دهنده شوق و تمایل ماست ، ما در اثر صداقت و روشن بینی به درک عمیقی رسیدیم که شور واشتیاق ما را برای حضور حقیقی در جلسات بهبودی و کلاسهای قدم ، رقم زد  ، بنابراین ، ما این شور و شوق و اشتیاق را همان درک از اصل روحانی تمایل میدانیم  

بخش یازدهم ، اصل روحانی فروتنی ؛

ما با دست یافتن به مثلث بهبودی ( صداقت ، روشن بینی ، تمایل ) به فروتنی دست یافتیم ، این اصل روحانی به ما اعتماد به نفس و عزت به نفس عطاکرد ، زیرا ما را متقاعد کرد که باید جایگاه واقعی و حقیقی خود را بعنوان یک انسان پیدا کنیم و همینطور بدانیم که ما هم مثل دیگران فقط یک انسانیم ، نه کمتر و نه بیشتر ، و اگر در برهه ای از زندگی بعلت بیماری خسارتهای زده ایم ، بدون اینکه مسئول بیماریمان بوده باشیم اما با فروتنی و با مسئولیتی که در قبال بهبودی داریم این خسارتها را میپذیرم و سعی میکنیم که آنها را جبران کنیم  .

بخش دوازدهم ، اصل روحانی پذیرش ؛

اصول روحانی ، ما را سرانجام به نقطه ایی رساندن که به یک پذیرش حقیقی و درونی رسیدیم ، و درک ما را از اصل روحانی پذیرش تعمق و تعالی بخشیدن ، و لذا فهم  و درک ما را همین اصول  نسبت به تسلیم در مقابل بیماری ، بعنوان واقعیت اول ، و بهبودی را بعنوان واقعیت دوم به پذیرش کامل رساندن و سپس ما با این پذیرش به صلح و آرامش رسیدیم .

بخش سیزدهم ، حرکت بجلو . . ؛

در این بخش ما به این درک وفهم رسیدیم که هرچند قدم یک در زندگی ما نتایج و پیامدهای مثبت و فراوانی به همراه آورد ، اما  ،  احساس میکنیم برای ما کافی نیست ما هنوز مشکلات عدیده ای در بخشهای روان و عدم سلامت عقل و عدم تعادل در بخش احساسات و روابط و بطور کلی در زندگی و هنر زندگی کردن داریم که مایلم به حرکت خود در این زمینه ادامه بدهیم . . . . .

*    *    *

مطلبی که در این سوال حائز اهمیت است  ، این است که ، نمی پرسد ؛ فهم یا دانسته خود را از قدم یک بیان کنید ، بلکه میگوید درک خود را بیان کنید و همانطوریکه میدانیم " درک  " مرتبه ایی بالاتر از فقط دانستن است ، ای بسا کسانی که میدانند و خیلی هم میدانند ، ولی باز لغزش میکنند .

درک در حقیقت فقط  دانستن عقلی نیست ، بلکه ، هم یک فهم عقلی و استدلالی است و هم یک فهم حسی وقلبی است ، بنا بر این درک یعنی ؛ فهم عقلی  +  فهم حسی وقلبی   =   درک   

درک ما از قدم یک این است که ؛ اقرار میکنیم که در برابر اعتیادمان عاجز هستیم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود .

درک ما از قدم یک این است که ؛ ما بیماریم و نیاز به کمک داریم و بیماریمان فردی نیست ، نا علاج و پیشرونده و مزمن و فوق العاده زیرک و با هوش و صبور است ، ولی ما با بهبودی میتوانیم آنرا غیر فعال کنیم . و در یک کلام ما دیگر نمی توانیم  مواد مصرف کنیم و از مصرفمان لذت ببریم ، در واقع تاریخ مصرف ما تمام شده  ،  ما امروز راهی پیدا کرده ایم که میتوانیم بدون مصرف هیچگونه مواد مخدر زندگی کنیم و از زندگی خود لذت ببریم .

اما نتیجه  و درک کلی ما از قدم یک ، همان جمله مقدس کتاب پایه است که میگوید ؛

مفهوم قدم اول این است که ما دیگر مجبور به مصرف نیستیم ، این برای ما آزادی بسیار بزرگی است


· دانش و تجربه گذشته من چگونه بر روی کار کردن این قدم تاثیر گذاشت؟

ما ندانسته یکسری دانش و تجربه های گرانمایه از دوران مصرف و زمان فعال بودن بیماری بدست آوردیم ، تجربه های که با پوست و گوشت و استخوان خود درک کردیم ، تجربه های که برای آنها ،  درد کشیدیم .... رنج بردیم ............. ترور شدیم  ...... زخم زبان ازعزیزترین کسانمان شنیدیم و لذا نتیجه این تجربه ها در زمان بهبودی ما را یاری دادند و درک ما را از قدم یک تعالی بخشیدن .

ما این دانش و تجربه ها را آسان بدست نیاوردیم ، تجربه ها و دانش گذشته ما مدت زیادی از عمر گرانمایه ما را سیاه و غم انگیز کرد ، ما قیمت و بهاء هنگفتی برای بدست آوردن این دانشها و تجربه ها پرداخته ایم  ، از قبیل ؛ زندگیمان ...... جوانیمان  .......... اعتبارمان  ............ شخصیتمان ،...... زندان هایمان ....... تنها ماندن و در تنهایی گریه کردن هایمان  و خیلی چیزهای دیگر . . . ، اما نکته قابل تامل این است که دردها و رنجهای گذشته ما  ، امروز تبدیل به ثروتی سودآور برایمان شده اند که ما ندانسته در کیسه  وکوله بارخود ، از گذشته  با خود آورده و گنجی را در آن اندوخته کرده ایم ، در واقع رنجهای ما سرانجام گنجهای ما شدند ،

لذا سرمایه ما از گذشته که  همان تجربه های تلخ ازبیماری فعالمان بود ،  که داری  دو ویژه گی اساسی میباشد  . که ما اصطلاحاٌ به آن علم و حلم میگویم .

علم یعنی ؛  دانش نظری ،  که ما در اثر تکرار و مکرارات  در زمان بیماری فعال به آن دست یافتیم .

تجربه یعنی ؛  دانش عملی ،  که ما در اثر تکرار تجربه های عملی و مکرر به آن دست یافتیم .

بنابراین ، کسب  دانش همراه با تجربه های عملی گذشته ، برایمان امروز شرایطی رقم زدند تا ما  از قدم یک درک شفاف تری پیدا کنیم ، مثلاً بعنوان نمونه ؛

-در قدم یک وقتی میگوید جایگزینی فقط مشکل ما را بیشتر میکند ، سریع این منطق را میپذیریم زیرا در گذشته ، هزاران بار آنرا تجربه و درد کشیده ایم .

-همینطور در رابطه با عدم کنترول و مصرف کردن ، و یا اینکه ما همیشه در حالت عدم تعادل هستیم ، و یا اعمال ما همیشه با افراط و یا تفریط همراه است را به راحتی میپذیریم .

-همینطور وقتی در قدم اول در باره بیماری اعتیاد و مفهوم آن و ابعاد آن صحبت میشود ، در اثر تجربه ها و دانشی که با خود همراه داشتیم ، سریع به بیماری و غیر قابل اداره شدن زندگیمان اقرار کردیم و با تجربه ها و دانش گذشته که حاصل شکست کامل در زندگیمان بود  ، بهبودی را بعنوان بهترین و تنها راه حل درمان خود پذیرفتیم و خود را تسلیم کامل برنامه کردیم .  

ما از دردها و رنجهای گذشته خود ، که حاصل از بیماری اعتیاد بود سپاسگزاریم ، زیرا باعث شدند تا ما ، امروز چراغ بهبودی و مشعل آزادی ورهایی خود را بیافروزیم .


ما چگونه به جایی رسیده ایم که نتایج روش زندگی خود در گذشته را دیده ایم و پذیرفته ایم که نیاز به روش جدیدی برای زندگی داریم، اما احتمالاً هنوز نمی توانیم درک کنیم که زندگی بهبودی چغدر غنی است . در حال حاضر ممکن است رهایی از اعتیاد فعال کفایت کند، اما به زودی درک می کنیم خلایی را که توسط مواد مخدر و یا دیگر عادات وسواسی و اجباری، پر می کردیم، نیاز به بر طرف شدن دارد. کار کرد قدم های دیگر آن خلا را پر خواهد کرد. مرحله بعدی از سفر بهبودمان ، قدم دوم است.

راهنمای کارکرد قدم دوم

 

"ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند"

قدم یک ما را از تصورات مان در مورد اعتیاد رها می سازد ، و قدم دو به ما امید به بهبودی می بخشد . قدم دو به می گوید که آنچه در مورد اعتیادمان در قدم یک کشف کرده ایم به معنای آخر راه وپایان داستان نیست . قدم دو می گوید که درد و دیوانگی که با آن زندگی می کردیم کاملاً غیر ضروری بوده اند. ما میتوانیم ازشر آنها خلاص شویم و به وقتش از طریق کارکرد دوازده قدم معتادان گمنام یاد می گیریم که کاملاً از آنها رها شویم و بدون آنها زندگی کنیم

قدم دوم خلاءیی که پس ازکار کردن قدم یک احساس می کنیم را از بین می برد. وقتی به قدم دو می رسیم، شروع به این فکر می کنیم که شاید، فقط شاید نیروی برتری در ما وجود داشته باشد – نیرویی که توان و ظرفیت التیام زخم های روحی ما ، آرام کردن روان سر در گم ما و بازگرداندن سلامت عقل به ما را دارد.

وقتی که ما در برنامه یک تازه وارد بودیم ، اکثرمان از مفهوم این قدم که دلالت بر نداشتن سلامت عقل می کرد، متعجب بودیم . از تشخیص دادن عجزمان ، تا اقرار به نداشتن سلامت عقل ، به نظر یک خیزش و پرش خیلی بزرگ می آید. اگر چه پس از اینکه مدتی دربرنامه ماندیم ، شروع به درک مفهوم واقعی این قدم می کنیم. در کتاب پایه نداشتن سلامت عقل به این شکل معنی شده ((تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن.)) ما به راحتی می توانیم با این مفهوم رابطه برقرار کنیم. بلاخره ، خود ما چند بار سعی کردیم که کار خلافی را بدون تقبل مسئولیت و تحمل پی آمدش انجام دهیم ، و موفق نشده ایم؟؟ و هر بار به خود گفته ایم که این دفعه فرق می کند. این یعنی دیوانگی. وقتی اصول این قدم را برای سالیان متمادی به کار گیریم وزندگی کنیم ، تازه کشف می کنیم که دیوانگی ما واقعاً چقدر عمیق است و اغلب به این نتیجه می رسیم که گفته کتاب پایه فقط یک خراش کوچک بر روی سطح است. بعضی از ما از این قدم اجتناب کردیم ، چون فکر می کردیم لازمه آن مذهبی بودن است ، که این فکر از حقیقت دور است. هیچ چیز ، مطلقاً هیچ چیز در برنامه چلسات معتادان گمنام وجود ندارد که لازمه انجام آن برای یک عضو ، نیازی به مذ هبی بودن او داشته باشد. انچمن ما از این ایده که ، هر کس علیرغم ...... و مذهبی بودن یا نبودن می تواند به ما ملحق شود ، به شدت دفاع می کند. اعضای ما نهایت سعی خود را می کنند تا ضامن این اصل باشند ، وهیچ گونه مصالحه و سازشی را در مورد حق بلا شرط هر معتاد برای رسیدن به فهم شخصی از نیروی برتر تحمل نمی کنند. این یک برنامه روحانی است ونه مذهبی.

زیبایی و شکوه قدم دو آنجا متجلی می شود که شروع به این فکر می کنیم که نیروی برتر ما چه وچگونه است. ما تشویق می شویم که نیرویی را انتخاب کنیم که عاشق و مهربان باشد و از همه مهمتر، قادر باشد که سلامت عقل را به ما باز گرداند. قدم دو می گوید که (( به مرور یک نیروی برتر از خودمان ایمان آورده ایم)) بلکه می گوید ((به مرور ایمان آوردیم که یک نیروی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند)) بنابراین تکیه و پا فشاری بر این که بر این که این نیرو کی یا چیست ، نمی باشد ، بلکه بر کاری که این نیرو می تواند برای ما انجام دهد ، تکیه می کند. گروه ، شرایط کافی برای یک نیروی برتر بودن را دارد. همین طور اصول نهفته در دوازده قدم. البته درک شخصی هر عضو کفایت می کند. هر قدر به مدت پاکی ما افزوده شود و به کارکرد قدم ها ادامه دهیم ، بهتر درک می کنیم که علیرغم طول اعتیادمان و عمق دیوانگی ما ، هیچ محدودیتی جز توانایی نیروی برترجهت باز گرداندن سلامت عقل به ما وجود ندارد.

 

 

امید

یأسی که ما با آن وارد برنامه شدیم. توسط کار کرد قدم دو به امید تبدیل می شود. هر بار که فکر می کردیم راهی برای خروج از اعتیاد کرده ایم – راه هایی مانند دارو ، مذهب یا روانکاوی در نهایت به این نتیجه می رسیدیم که کمک آنها بسیار محدود است و فقط تا حد کمی می توانند به ما کمک کنند. و هیچ کدام کافی نیستند . به مرور همه راه هایی را که به فکر مان می رسید ، امتحان کردیم تا کلیه منابع در دسترس مان تمام شد و سردر گم بودیم که آیا هرگز می توانیم راه حلی برای این مشکل بغرنج بیابیم . و ایا اصلاً راه اصلی در دنیا برای این مسئله وجود دارد . در حقیقت ، ما وقتی که به معتادان گمنام پیوستیم در مورد آن هم شک داشتیم ، و فکر می کردیم که این هم شا ید یک روش دیگر است که کارآیی ندارد و یا حداقل برای ما کار نخواهد کرد و باعث تغییر و تحولی در ما نخواهد شد .

اما ظرف همان چند جلسه اول حضورمان ، اتفاقی خارق العاده برایمان روی داد . در آنجا معتادان دیگری هم بودند که درست مثل خود ما مواد مخدر مصرف می کردنده اند و حالا پاک بودند . ما آنها را باور کردیم و می دانستیم که می توانیم به آنها اعتماد کنیم . آنها جاهایی را که ما در طول زمان مصرف مان بوده ایم را می شناختند – نه فقط پاتوق ها و اماکن و محل های مختلف را ،بلکه نقات وحشتناک و یأس آوری را که روح ما هر بار که مصرف می کردیم سری به آنجا می زد . معتادان در حال بهبودی که ما در چلسات معتادان گمنام ملاقات کرده ایم همگی آن مکان ها را می شناختند ، برای اینکه روزی خود نیز در آنجا بوده اند.

وقتی می فهمیم که اعضای دیگر که مانند خود ما معتاد هستند ، توانسته اند پاک بمانند و رهایی پیدا کنند ، برای اولین بار امید را تجربه کردیم . آن لحظه را همگی ما حتی پس از سال ها به یاد می آوریم. شاید در آن لحظه با تعدادی از اعضا بعد از جلسه ایستاده بودیم و صحبت می کردیم ، یا شاید در جلسه به داستان کسی که دقیقاً مشابه داستان خودمان بود گوش کردیم . ولی به هر حال آن لحظه برای همه ما وجود داشته است .

در طول پاکی هم این امید برای ما تجدید می شود . هر بار کشف جدیدی درباره بیماری مان میکنیم ، درد و ناراحتی از این کشف جدید توسط موجی از امید همراهی می شود . علی دقم این که فرایند ریزش وفرو ریختن انکار ممکن است بسیار درد ناک باشد . اما هر بار چیز دیگری درون ما ، جا می گیرد . حتی اگر احساس کنیم که به چیزی ایمان نداریم ، حتما به برنامه ایمان و اعتقاد داریم . ما ایمان داریم که حتی در یأس آور ترین زمان ها و در بیمار ترین حالات خود ، باز هم سلامت عقل می تواند به ما باز گردانده شود .

· امروز من به چه چیر هایی امید دارم؟

 

نداشتن سلامت عقل

آگر ما شکی در دمورد نیازمان به برگشت سلامت عقل داریم ، ما این قدم مشکل خواهیم داشت ومرور مجدد قدم یک میتواند به ما کند . حال زمان مناسبی برای بررسی نداشتن سلامت عقل و دیوانگی مان است .

· آیا اعتقاد داشتم که می توانم مصرفم را کنترل کنم؟ چند مثال در مورد تجربه خود بال کنترل کردن و چگونگی ناموفق بودتان بزنید .

· چه کار هایی کرده ام که حالا وقتی به آن ها نگاه می کنم ، باورم نمی شود که من واقعاً چنین کاری را کرده باشم؟ آیا خود را در شرایط خطر ناکی جهت تهیه مواد مخدر قرار داده ام؟ آیا رفتار هایی کرده ام که حالا از آن خجالت زده باشم؟ چگونگی آن شرایط را توضیح دهید .

· آیا به واسطه اعتیادم ، تصمیمات دیوانه وار گرفته ام؟ آیا به خاطر مفصرف ، کاری را رها کرده ام ، دوستی یا رابطه ای را بهم زده ام ، یا دست از هدفی برداشته ام؟

· آیا در زمان مصرف به خود یا دیگران صدمه جسمی و فیزیکی رسانده ام؟

نداشتن سلامت عقل به معنی از دست دادن جنبه ، تناسب و اعتدال است . برای مثال ممکن است فکر کنیم مشکلات شخصی ما خیلی مهمتر از مشکلات دیگران است در واقع ممکن است ما نیاز دیگران را اصلا در نظر نگیریم ، ولی مشکلات کوچک خود را یک فاجعه بدانیم . و بدین طریق زندگی مان از تعادل خارج شود . یک نمونه بارز از افکار دیوانه وار این است که فکر می کنیم به تنهایی می توانیم پاک بمانیم ، یا اینکه فکر کنیم مواد مخدر تنها مشکل ما است و حالا که پاک هستیم ، همه چیز خوب است و مشکلی نداریم . در معتادان گمنام نداشتن سلامت عقل اغلب به این شکل تعریف می شود ((اعتقاد به اینکه چیزی خارج از ما – مانند مواد مخدر ، قدرت ، سکس ، یا غذا می تواند مشکلات درونی ما را از بین ببرند و احساسات ناخوشایند ما را تغییر دهد .

· چگونه در برابرمسا ئل و چیز های مختلف ، عکس العمل افراطی یا تفریطی از خود بروز داده ام؟

· تعادل زندگی من چگونه بر هم خورده است؟

· از چه راه هایی ، نداشتن سلامت عقل به من می گوید که چیزی خارج از خودم می تواند مرا کامل کند و مشکلاتم را حل نماید ؟ مصرف مواد مخدر ؟ قمار ، سکس ، یا غذا خوردن ؟ یا چیزهای دیگر ؟

· آیا قسمتی از نداشتن سلامت عقل من ،این باور است که اعتیاد من ( به چه صورت مواد مخدر، چه به هر شکل دیگر ) تنها مشکل من است ؟

اگر برای مدتی پاک بوده ایم ، ممکن است دریابیم که یک لایه جدید از انکارباعث گردیده تا تشخیص ،نداشتن سامت عقل در زندگی فعلی برایمان خیلی مشکل شود . نیاز است به همان شکل که در اوایل بهبودی عمل کردیم ،اول با راه ها و انواع کارهای مختلفی که بی عقلانه و از روی نداشتن سلامت عقل رفتار کرده ایم ، آشنا شویم . اکثر ما در یافته ایم که درک ما از نداشتن سلامت عقل خیلی فراتر از آنچه در کتاب پایه تعریف شده ، می باشد . ما یک اشتباه را بارها و بارها تکرار می کنیم ،حتی وقتی که کاملاً از نتایج آن آگاه هستیم . شاید درد و رنج ما آنقدر زیاد است که به پیامد های آن اشتباه اهمیت نمی دهیم ، یا فکر می کنیم که عمل از روی وسوسه ارزش آن را دارد .

· احساسات و افکار من ، قبل از اینکه علیرغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه دست بزنم ، چه بوده اند؟

 

به مرور ایمان آوردیم

مبحث فوق چندین دلیل برای اینکه ممکن است با این قدم مشکل داشته باشیم را مطرح می کند . ممکن است دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد . مهم است که هر شکل و مانعی که بر سر راه ایمان اوردن ما قرار دارد را شناسایی کنیم و بر آن فائق آییم .

· آیا در مورد ایمان آوردن ترسی دارم ؟ آنها چه هستند؟

· آیا موانعی بر سر راه من وجود دارد که ایمان آوردن را برایم مشکل می سازد؟ آنها چه هستند؟

· جمله ((به مرور ایمان آوردیم .......)) برای من چه مفهومی دارد؟

به عنوان معتاد ، ما همگی مستعد این هستیم که بخواهیم همه چیز به یک باره اتفاق بیفتد . اما مهم است به خاطر داشته باشیم که قدم دوم یک فرآیند است و نه یک اتفاق . برای هیچیک از ما به این شکل نبوده که یک دفعه ، یک روز صبح از خواب بیدار شویم و قبول کرده باشیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند . ما کم کم و در طول مدت به این باور می رسیم . البته این مسئله به آن معنی نیست که ما فقط بشینیم و منتظر باشیم تا این باور در ما بوجود آید ، بلکه خودمان نیز باید به آن کمک کنیم .

· آیا هرگز به چیزی ایمان داشته ام ، بدون اینکه برای اثبات آن چیز دلیل وم درک مشهودی وجود داشته باشد؟ آن چگونه مدرکی بود؟

· چه تجاربی از دیگر معتادان در حال بهبودی در مورد ایمان آوری شنیده ام؟ آیا هیچ یک از آنها را در زندگی خود امتحان کرده ام؟

· به چه چیز ایمان دارم؟

· ایمان من از شروع بهبودیم چگونه رشد کرده؟

 

نیروی برتر از خودمان

هر یک از ما با سابقه ای از تجارب زندگی ، بهبودی خود را آغاز می کنیم . این سابقه تا حد زیادی تعیین کننده نوع درک ما از نیروی برترمان خواهد بود . در این قدم لازم نیست که ما ایده مشخصی در باره ذات یا مشخصات نیروی برتر داشته باشیم . این درک و فهمی است که بعداً به آن دست پیدا خواهیم کرد . درکی که ما از نیروی برترمان در قدم دو، بیشتر به آن نیاز داریم ، درک و فهمی است که بتواند به ما کمک کند در این قدم ما نگران تعریف فلسفی و یا تز مشخصی از نیروی برتر نیستیم و فقط خوا هان درکی هستیم که برایمان کار کند .

آیا این نیروی برتر باید تا چه حد قدرتمند باشد؟ جواب این سوال ساده است . بدون شک این نیروی منفی و برتر از خودمان بود . اعتیاد ما را به طرف نداشتن سلامت عقل سوق داده بود ، و باعث گردیده بود که رفتار های ما غیر از آن باشد که می خواستیم . حال به چیزی نیاز داریم که با این نیروی منفی به مبارزه برخیزد ، نیرویی که حداقل به قدرت مندی اعتیادمان باشد

· آیا من برای پزیرش نیرویی برتر از خود مشکل دارم؟

· بعضی از چیز هایی که قدرتمندتر از خودتان هستند را نام ببرید .

· آیا یک نیروی برتر از خودم می تواند به من کمک کند تا پاک بمانم؟ چگونه ؟

· آیا یک نیروی برتر از خودم می تواند به من کمک کند تا بهبود پیدا کنم؟ چگونه؟

بعضی از ما ممکن است یک ایده مشخص در باره ذات نیروی برترمان داشته باشیم که هیچ ایرادی هم ندارد در واقع قدم دوم قدمی است که اگر ما تاکنون ایده مشخصی دز مورد نیروی برتر نداشته ایم ، باید روی آن کار کرده و به آن دست پیدا کنیم – برای خیلی از معتادان راحت تر است ، که اول تشخیص دهند نیروی برتر آن ها دارای چه مشخصه ای نیست تا بخواهند مشخصات آن را برای خود تعیین کنند . در ضمن بررسی این موضوع که نیروی برتر قادر است چه کار هایی برای ما انجام دهد به ما کمک می کند تا بیشتر این نیرو را درک کنیم . برداشت های متفاوتی از نیروی برتر می تواند ، اصول روحانی یا نیروی موجود در انجمن باشد ، و یا یک راه مستقیم و درست ، و یا هر چیز دیگری که امکان پذیر باشد و برای ما کار کند . تا جایی که این نیرو مهربان ، بخشنده و بزرگتر از خودمان باشد ، مشکلی نیست . در واقع نیاز نیست که ما حتما درکی از نیروی برتر داشته باشیم تا بتوانیم از آن نیرو برای پاک ماند وبهبودی در خواست کمک کنیم .

· چه شواهدی که نیروی برتر ر زندگی من کاربرد دارد؟

· نیرویی برتر من چه مشخصه هایی ندارد؟

· نیروی برتر من چه مشخصه هایی دارد؟

 

برگشت سلامت عقل

در کتاب چگونگی عمل کرد ، برگشت سلامت عقل به این گونه تعریف شده :رسیدن به نقطه ای در نقطه ای که دیگر اعتیاد و دیوانگی های همراه دارد زندگی ما را کنترل نکند . ما در می یابیم که که در همان گونه که همان گونه که از دست دادن جنبه فکری وحس تناسب نشان دهنده نداشتن سلامت عقل در ما میباشد ، به همان نسبت روشن بینی وداشتن حس تناسب و تعادل د تصمیم گیری شاهدی بر برگشت سلامت عقل ما می باشد . ما در می یابیم که برای نوع رفتار و اعمالمان دارای حق انتخاب هستیم و کم کم بلوغ و عقلانیت لازم برای اینکه تمامی جوانب کار قبل از عمل کردن ، بسنجیم پیدا خواهیم کرد .

طبیعتاً زندگی ما تغییر خواهد کرد . اکثر ما وقتی که مصرف خود را با اوایل بهبودی ، اوایل بهبودی را با زمانی که مدتی است که در برنامه هسیم ، و همین طور اواسط بهبودی را با وقتی که مدت ها است در برنامه هستیم مقایسه می کنیم ، مشکلی برای تشخیص برگشت سلامت عقلمان نخواهیم داشت . این همه یک فرآیند است و نیاز به بزگشت سلامت عقل در ما نیز نسبت به زمان متغیر می باشد .

وقتی که در برنامه تازه وارد هستیم ، احتمالاً برگشت سلامت عقل برای ما به معنی این است که دیگر لازم نیست مصرف کنیم . زمانی که این اتفاق می افتد ، مقداری از دیوانگی ما که رابطه مستقیم با مصرفمان دارد از بین خواهد رفت . ما از خلاف کردن برای دست رسی به مواد مخدر دست برمیداریم و دیگر خود را برای بدست آوردن مواد مخدر در شرایط تحقیر آمیز قرار نمی دهیم .

اگر مدتی که در حال بهبودی هستیم ،ممکن است دریابیم که برای ایمان داشتن به اینکه یک نیروی برتر از خودمان می تواند به ما کمک تا پاک بانیم مشکل نداشته باشیم ،اما ممکن است هنوز ندانیم که برگشت سلامت عقل به غیر از پاک ماندن چه معنی و مفهومی برای ما دارد . خیلی مهم است که در همان حال که در بهبودی رشد می کنیم ،درک ما از داشتن سلامت عقل نیز رشد کند .

· چند مثال به عنوان نمونه هایی از داشتن سلامت عقل بزنید ؟

· چه تغییراتی در افکار و رفتار من نیاز است تا سلامت عقل به ما بازگردد ؟

· امروز در چه قسمت هایی از رندگی ام نیاز به سلامت عقل دارد ؟

· برگشت سلامت عقل به چه دلیل یک فرآیند می باشد؟

· کارکرد باقی قدم ها چگونه کمک خواهد کرد تا سلامت عقل به من بازگردد ؟

· سلامت عقل چگونه در طول دوران بهبودی به من بازگشته است ؟

بعضی از ما ممکن است انتظارات غیر واقعی از برگشتن سلامت عقل داشته باشیم . ممکن است فکر کنیم که ما دیگر عصبانی نخواهیم شد ،یا اینکه به محض کار کردن این قدم رفتارمان کامل و بی عیب و نقص خواهد شد و دیگر با وسوسه ، اغتشاش افکار و عدم تعدل در زندگی مشکل نخواهیم داشت . ممکن است این اوصاف می زیاده از حد و افراطی به نظر آیند ،اما اگر از رشد شخصی مان در بهبودی ناراضی هستیم یا اینکه از مدت زمان طولانی که نیاز است تا سلامت عقل به ما بازگردد دلخوریم ،احتمالاًمی توانیم یکی از این حالات را در خود تشخیص دهیم . اکثر ما در یافته ایم که اگر از انتظارات و توقعات خود در مورد پیشرفت بهبودی مان دست برداریم تا سر حد امکان دست پیدا خواهیم کرد .

· من چه توقعاتی از برگشتن سلامت عقل دارم ؟ آیا این توقعات واقع گرایانه هستند یا نه ؟

· آیا تواقعات واقع گرایانه من در مورد پیشرفت بهبودیم به واقعیت پیوسته یا نه ؟آیا درک می کنم که بهبودی در طول زمان اتفاق می افتد و نه یک شبه ؟

· اینکه ببینیم در شرایطی که قبلاً هرگز با آن درستی و با موقعیت روبرو نشده ایم ، اکنون می توانیم حتی برای یکبار از روی سلامت عقل عمل کنیم ،نشانه ای از سلامت عقل است . آیا تجربه ای به این شکل در بهبودی خود داشته اید ؟ آنها چه بودند ؟

اصول روحانی

در قدم دوم ما روی روشن بینی ،تمایل ، ایمان ، اعتماد و فروتنی تمرکز می کنیم. روشن بینی که ما اول بار تجربه می کنیم ، درک این مسئله است که به تنهایی نمی توانیم بهبود یابیم و به کمک احتیاج داریم که با ایمان به این مسئله که کمک برای ما وجود دارد ، تداوم پیدا می کند . مهم نیست که ما از نیروی برتر از خودمان تصویر کامل و درستی داشته باشیم ،مهم این است که فقط باور داشته باشیم که کمک به ما ممکن است .

· چرا داشتن یک فکر بسته برای بهبودی من ضرر دارد ؟

· امروز در زندگی چگونه از خود روشن بینی نشان می دهم ؟

· امروز من به چه طریق در زمان بهبودی تغییر کرده ؟ ایا باور دارم که تغییرات بیشتری هم امکان دارد ؟

· تمرین کردن اصل روحانی تمایل در قدم دوم ممکن است که خیلی ساده شروع شود . در ابتدا ممکن است که فقط به جلسات برویم و به مشارکت معتادان در حال بهبودی گوش می کنیم و تجربه آنها را در مورد این قدم بشنویم . پس از آن چیزی را که می شنویم برای بهبودی خود به کار گیریم ،البته از راهنمایمان هم درخواست کمک می کنیم .

· من تمایل دارم چه کارهایی انجام دهم تا سلامت عقل به من بازگردد ؟

· آیا کاری است که من در گذشته به انجام آن تمایل نداشتم اما اکنون این تمایل را پیدا کرده ام ؟ آن کار چیست ؟

ما نمی توانیم که فقط منتظر بنشینیم و منتظر باشیم که ایمان نهفته در قدم دوم را احساس کنیم . ما باید روی آن کار کنیم ، یکی از پیشنهاداتی که برای اکثر ما کار کرده این است که تظاهر به داشتن ایمان کنیم ، این به آن معنی نیست که با خود ناصادق باشیم و نیازی هم نیست که به راهنمای خود یا کس دیگری در مورد آن دروغ بگوییم . ما این کار را به خاطر آن انجام نمی دهیم که به نظر خوب و با ایمان بیاییم ، تظاهر به ایمان فقط به این معنی است که به گونه ای زندگی کنیم ، مثل اینکه باور داریم آن چیز که آرزویش راداریم ، اتفاق خواهد افتاد و در قدم دو به این معنی است که به گونه ای زندگی کنیم مثل اینکه منتظر هستیم تا سلامت عقل هر آن به ما بازگردد . راههای مختلفی وجود دارد که این راهکار می تواند در زندگی برای ما کاربرد داشته باشد . اکثر اعضای ما پیشنهادمی کنند که ما می توانیم با شرکت منظم در جلسات و گوش کردن به راهنمایمان ، فرآیند تظاهر به ایمان داشتن و ایمان آوری را شروع کنیم .

· من چه اعمالی انجام داده ام که نشانگر ایمان من است ؟

ایمان من چگونه رشد کرده است ؟

آیا قادر بوده ام انجام کاری را برنامه ریزی کنم و ایمان داشته باشم که اعتیادم بر سر راه انجام این کار مانع نخواهد کرد ؟

تمرین اصل روحانی اعتماد نیاز به غلبه برترس مان در مورد فرایند برگشت سلامت عقل دارد . حتی اگر مدت کوتاهی است که پاک هستیم احتمالاًدردآوری را در رشدمان در بهبودی داشته ایم و ممکن است بترسیم که درد های بیشتری در راه باشد . به نوعی هم این مسئله درست است . برای اینکه دردهای بیشتری در راه است . اما هیچ یک از انها بیش از حد تحمل ما نیست ، و نیاز نیست که آنها را به تنهای تحمل کنیم . اگر ما اعتمادمان را به فرآیند بهبودی و یک نیروی برتر از خودمان ارتقاء دهیم ، می توانیم از این دوران دردآور در بهبودی مان عبور کنیم . ما می دانیم که در انتها ی این دوران چیزی که منتظر ماست ، بیش از یک شادی مصنوعی است ، بلکه یک تغییر بنیادین خواهد بود که زندگی ما را از لحاظ رضایت ، یک درجه عمیق تر خواهد کرد .

· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟

· چه کارهایی نیاز است انجام دهم تا از این ترس ها رها شوم ؟

· چه اعمالی انجام می دهم که نشانگر اعتماد من به فرآیند بهبودی و یک نیروی برتر از خودم است ؟

اصل فروتنی از تشخیص اینکه نیروی برتر از خودمان وجود دارد ، سرچشمه می گیرد . برای ما دست برداشتن از اتکاء کردن به خودمان و در خواست کمک ، یک مجادله بزرگ خواهد بود ، اما زمانی که موفق به انجام این کار می شویم ، اصل روحانی فروتنی ، نهفته در این قدم را تمرین می کنیم .

· آیا از یک نیروی برتر از خودم در خواست کمک کرده ام ؟ چگونه ؟

· آیا امروز از راهنمایم کمک خواسته ام یا به جلسات رفته ام یا در دسترس دیگر معتادان در حال بهبودی بوده ام ؟ نتایج آن چه بود ؟

" حرکت به جلو "

وقتی که آماده می شویم تا به قدم سوم برویم باید چند لحظه صبر کنیم و ببینیم که از کارکرد قدم دو چه به دست آورده ایم اینکه پس از کار کردن هر قدم درک خود از آن قدم را بر روی کاغذ بیاوریم کمک می کند تا بهتر اصل روحانی نهفته در آن قدم را مرور کنیم .

· انجام چه اعمالی می تواند به من در فرآیند ایمان آری کمک کند ؟

· من چه اعمالی انجام می دهم تا بر توقعات غیر واقعی خود در مورد پیدا کردن سلامت عقل غلبه کنم ؟

· درک من از قدم دو چیست ؟

· دانش و تجربه من چگونه بر کار کردن این قدم اثر گذاشت ؟

وقتی که برای شروع قدم سه آماده می شویم ، احساس امید در ما به وجود می آید . حتی اگر در بهبودی جدید نباشیم ،باز هم وقتی شروع به کارکرد قدمها می کنیم ، این اگاهی که در بهبود رشد و تغییر نه تنها ممکن بلکه غیر قابل اجتناب است را قوت می بخشیم . ما می بینیم که امکان رهایی از عدم سلامت عقلی که اخیراً به واسطه از این جا به بعد شروع می کنیم تا از کورکورانه به سوی دیوانگی رفتن دست برداریم . ما نداشتن سلامت عقل خود را کشف کردیم و شروع به اعتماد کردن به یک نیروی برتر از خودمان نمودیم تا به ما کمک کند که دیگر مجبور نباشیم در این راه قدم برداریم . کمکم از تصورات باطل خود رهایی پیدا کنیم و دیگر نیازی نداریم که اعتیادمان را به عنوان یک راز نگه داریم و یا خود را منزوی کنبم تا کسی به عدم سلامت عقل ما پی نبرد. ما دیده ایم که برنامه برای دیگران چگونه کار کرده و درک می کنیم که برای ما نیز کار خواهد کرد . از طریق ایمان نوپای خود ، تمایل پیدا می کنیم که اقدام نمایم و قدم سه را کار کنیم .

 

بخش امید

امید

یأسی که ما با آن وارد برنامه شدیم. توسط کار کرد قدم دو به امید تبدیل می شود. هر بار که فکر می کردیم راهی برای خروج از اعتیاد کرده ایم – راه هایی مانند دارو ، مذهب یا روانکاوی در نهایت به این نتیجه می رسیدیم که کمک آنها بسیار محدود است و فقط تا حد کمی می توانند به ما کمک کنند. و هیچ کدام کافی نیستند . به مرور همه راه هایی را که به فکر مان می رسید ، امتحان کردیم تا کلیه منابع در دسترس مان تمام شد و سردر گم بودیم که آیا هرگز می توانیم راه حلی برای این مشکل بغرنج بیابیم . و ایا اصلاً راه اصلی در دنیا برای این مسئله وجود دارد . در حقیقت ، ما وقتی که به معتادان گمنام پیوستیم در مورد آن هم شک داشتیم ، و فکر می کردیم که این هم شا ید یک روش دیگر است که کارآیی ندارد و یا حداقل برای ما کار نخواهد کرد و باعث تغییر و تحولی در ما نخواهد شد .

اما ظرف همان چند جلسه اول حضورمان ، اتفاقی خارق العاده برایمان روی داد . در آنجا معتادان دیگری هم بودند که درست مثل خود ما مواد مخدر مصرف می کردنده اند و حالا پاک بودند . ما آنها را باور کردیم و می دانستیم که می توانیم به آنها اعتماد کنیم . آنها جاهایی را که ما در طول زمان مصرف مان بوده ایم را می شناختند – نه فقط پاتوق ها و اماکن و محل های مختلف را ،بلکه نقات وحشتناک و یأس آوری را که روح ما هر بار که مصرف می کردیم سری به آنجا می زد . معتادان در حال بهبودی که ما در چلسات معتادان گمنام ملاقات کرده ایم همگی آن مکان ها را می شناختند ، برای اینکه روزی خود نیز در آنجا بوده اند.

وقتی می فهمیم که اعضای دیگر که مانند خود ما معتاد هستند ، توانسته اند پاک بمانند و رهایی پیدا کنند ، برای اولین بار امید را تجربه کردیم . آن لحظه را همگی ما حتی پس از سال ها به یاد می آوریم. شاید در آن لحظه با تعدادی از اعضا بعد از جلسه ایستاده بودیم و صحبت می کردیم ، یا شاید در جلسه به داستان کسی که دقیقاً مشابه داستان خودمان بود گوش کردیم . ولی به هر حال آن لحظه برای همه ما وجود داشته است .

در طول پاکی هم این امید برای ما تجدید می شود . هر بار کشف جدیدی درباره بیماری مان میکنیم ، درد و ناراحتی از این کشف جدید توسط موجی از امید همراهی می شود . علی دقم این که فرایند ریزش وفرو ریختن انکار ممکن است بسیار درد ناک باشد . اما هر بار چیز دیگری درون ما ، جا می گیرد . حتی اگر احساس کنیم که به چیزی ایمان نداریم ، حتما به برنامه ایمان و اعتقاد داریم . ما ایمان داریم که حتی در یأس آور ترین زمان ها و در بیمار ترین حالات خود ، باز هم سلامت عقل می تواند به ما باز گردانده شود .


· امروز من به چه چیر هایی امید دارم؟

 

 ما دراثراعتیاد فعال عاقبت بجای رسیدیم که دیگر  زندگیمان غیر قابل اداره شده بود  ، و تمام زندگی ما در وحشت و دغدغه و در تاریکی محض ، توام با درد و رنج و عذاب سپری میشد ، هر کاری میکردیم نمیتوانستیم پاک بمانیم و اختیار زندگی خود را بدست بگریم ، سرانجام به آخر خط رسیدیم و به موجودی مایوس و ناامید و منزوی تبدیل شدیم ، در همین اوان بود که از سر ناچاری و با دنیای از درد و ناباوری وارد انجمن معتادان گمنام شدیم و در آنجا اشخاصی را دیدیم که از جنس ما بودند و در حال بهبودی بسر میبردند  ، مشاهده عینی همدردان ما که پاک شده بودند و رشد کرده بودند ، بسان نسیم امیدی بود که به جگر سوخته ما وزید ،

در هر صورت ما در مایوس ترین لحظه زندگی با انجمن معتادان گمنام آشنا شدیم و درحالیکه در تاریکترین لحظات ناامیدی بودیم  ، بناگه جرقه امیدی در دل ما فروزان شد ، کسانی را دیدیم که احساساتشان را درک میکردیم ، دردهایشان را کشیده بودیم و وقتی حرف میزدند و یا مشارکت میکردند تو گویی از زبانحال ما و از دردها ی ما میگویند ،  مکانهای را که تعریف میکردند برای ما آشنا بود ، گذشته پر از رنج و عذاب آنها برایمان ملموس و قابل احساس بود و لذا باهم احساس همدردی میکردیم .  بنابراین  جو صمیمی و آشنای انجمن باعث جذب و تمایل ما  شد و ما را ترغیب بحضور هر چه بیشتر در جلسات و گرفتن راهنما و سپس شروع به کارکرد قدم کردیم ، اما در قدم یک به علت پی بردن به ماهیت عاجزگونه و دیوانگیهای گذشته ، امیدمان مکدر شد و غمی سنگین در دل ما نشست و لذا احساس خلاء میکردیم ، اما پس از پایان قدم اول و با دیدن "سر تیتر" قدم دوم نهال تازه روئیده امیدمان  ، دوباره نشاط و طراوت خود را بدست آورد و برای چیزهای که به آن امیدوار شده بودیم  ، مجدداً شور و اشتیاق در نهانمان  شعله ور شد .  بطور مثال  چیزهای که ما مشاهده کردیم و باعث امید در ما شد ؛

-چون سایر اعضاء که بعضی از آنها حتی حال و روزشان از ما هم  بدتر بودند به سلامت عقل رسیده اند بنا براین ما هم امیدوار شدیم که میتوانیم با راهنمای های آنها به سلامت عقل برسیم .

-چون سایر اعضاء مدتهاست پاک مانده و از زندگی لذت میبرند ما هم میتوانیم

-چون سایر اعضاء تغییر و رشد کرده اند و از رفتارهای گذشته دست برداشته اند پس ما هم امید وار شدیم که میتوانیم تغییر کنیم و رشد کنیم

-و . . .

بطور کلی اعضاء قدیمی در ما باعث امید شدند وما با چشم انداز به موفقیت آنها امیدوار شدیم و ما هم با ادامه در روند بهبودی میتوانیم الگو و امیدی برای تازه واردان شویم ، همانطور که کتاب پایه میگوید :  ( بله ، ما چشم اندازه امید هستیم ) . .

 

بخش نداشتن سلامت عقل

نداشتن سلامت عقل

آگر ما شکی در دمورد نیازمان به برگشت سلامت عقل داریم ، ما این قدم مشکل خواهیم داشت ومرور مجدد قدم یک میتواند به ما کند . حال زمان مناسبی برای بررسی نداشتن سلامت عقل و دیوانگی مان است .


· آیا اعتقاد داشتم که می توانم مصرفم را کنترل کنم؟ چند مثال در مورد تجربه خود بال کنترل کردن و چگونگی ناموفق بودتان بزنید .

اعتقاد یعنی ؛ باور

در این سوال منظور از ( اعتقاد ) همان باورهای غلط و ناسالم و خانمانسوز است . اما چرا ما در گذشته به این باور غلط رسیده بودیم که میتوانیم کنترول شده مصرف کنیم  شاید علت هایی داشته بطور مثال ؛

-شاید ، در دوره اولیه مصرف چون میتوانستیم بطور کنترل شده مصرف کنیم به این نتیجه رسیده بودیم که همیشه میتوانیم به اینصورت ادامه بدهیم .

-شاید بعلت دیدن کسانی که مواد را ظاهراً  میتوانند کنترلی مصرف کنند ( مثلاً بطور ، هفتگی یا ماهانه و یا حتی سالانه ) ما هم به این نتیجه رسیده بودیم که میتوانیم به روش آنها مصرف کنیم .

این ادله های غلط که از عدم سلامت عقل و ناآگاهی ما سرچشمه میگرفت سرانجام منجر به اعتقادهای غیر سالم و مخرب  درما میشد . در واقع ما با کوتاه نظری و استدلالهای غیر واقعی علیرغم شکست های متوالی ، در نهایت خودمحوری باز سعی در کنترل مصرف خود داشتیم .لذا این افکارهای مخرب که تراوش یک عقل ناسالم است در ما تبدیل به یک اعتقاد ویرانگر شده بود ، باوری که بعلت نداشتن سلامت عقل و آنالیز درست و عدم روشن بینی زندگی ما را همیشه تیره و تار میکرد .  ما بعلت نداشتن سلامت عقل بارها و بارها یک اشتباه را که به ما صدمه میزد  ، باز مورد تجربه قرار میدادیم و هر بار توقع نتیجه دیگری داشتیم . بقول کتاب پایه که میگوید ؛ دیوانگی یعنی تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن . . .


· چه کار هایی کرده ام که حالا وقتی به آن ها نگاه می کنم ، باورم نمی شود که من واقعاً چنین کاری را کرده باشم؟ آیا خود را در شرایط خطر ناکی جهت تهیه مواد مخدر قرار داده ام؟ آیا رفتار هایی کرده ام که حالا از آن خجالت زده باشم؟ چگونگی آن شرایط را توضیح دهید .

قسمت اول سوال ) ما از یاد آوری رفتار و اعمال گذشته خود همیشه بنوعی فرار میکنیم و اینهم به این دلیل است که در گذشته بعلت عدم سلامت عقل و فعال بودن بیماری دست به کارهای زدیم که  ، اینک آنها برای ما غیرقابل باور هستند ، نمیتوانیم اعمال گذشته خود را باور و یا قبول کنیم حتی از یادآوری آنها هم آزرده میشویم و همه اینها نشان دهنده وخامت دیوانگیها و نداشتن سلامت عقل در ما میباشد و لذا نمیتوانیم آنها را باورکنیم  ، رفتارهای زننده ایی از قبیل ؛ دزدی ، تقلب ، ناصداقتی ، قرض گرفتن و آنرا پس ندادن ، خوردن مال مردم ، چرت زدن در نهایت آشفتگی در انظار عمومی ، التماس کردن و گدایی کردن برای بدست آوردن پول مواد ،  جفا به خانواده و ظلم در حق بستگان ، و . . .قسمت دوم سوال ) ما در اثر بیماری فعال و عدم سلامت عقل و نیاز به مصرف ، خود را همیشه در معرض خطر جدی قرار میدادیم و خیلی وقتها هم در اثر همین اعمال گرفتار مصائبی میشدیم ، دیوانگیهای ما در گذشته حدومرز نداشت بطور مثال ؛ دست به اقدامی میزدیم که اگر گیر میکردیم ممکن بود تا آخر عمر به زندان برویم و یا حتی اعدام بشویم و لذا همین جا  از خداوند بخاطر حمایتهایش از ما در اوج دیوانگی هایمان تشکر میکنیم  و همچنین او را بخاطر هدیه پاکی و بهبودی که امروز به ما عطا کرده  سپاسگزاریم .

قسمت سوم سوال ) ما در اثر بیماری فعال و عدم سلامت عقل و اینکه دیگر اراده ای از خود نداشتیم ، رفتارهای کرده ایم که در حال حاضر با یاد آوری آنها و یا با مواجه با کسانی که به آنها خسارت زده ایم و یا با رفتارهای ناپسند خود امنیت روانی واجتماعی آنها را متزلزل و مغشوش کردیم احساس خجالت میکنیم ، بطور مثال ؛ حضور در جلسات رسمی  و مراسم های خانواده گی و یا فامیلی با اوضاعی آشفتنه و پریشان و در حال چرت زدن و یا در اثر توهم مواد چرت و پرت گفتن و الفاظ رکیک بکار بردن و . . .

قسمت سوم و چهارم ) اینکه ما در گذشته دست به این اعمال و رفتار میزدیم نشانگر این است که ما واقعاً در دیوانگی محض بسر میبردیم ، و لذا ما نقش بیماری و نداشتن سلامت عقل را به وضوح اکنون مشاهده میکنیم ، نکته قابل تامل  این است  ،  که این سوال  نمیخواهد ما را محکوم کند ، و یا بخاطر کارها و رفتارهای گذشته  ، ما خودمان را سرزنش کنیم ، بلکه منظور سوال اینست که ما اقرار به عدم سلامت عقل خود کنیم ما هرگاه در هر زمینه و شاخصه ایی از بیماری اقرار به عدم توانایی میکنیم روزنه ایی از امید وکمک  به روی خود باز میکنیم  و لذا ما با این اقرار خود را آماده میکنیم تا دست از خودمحوری برداشته و برای کمک نیروی برتر که در راه است و میخواهد ما  را در جهت پیدا کردن سلامت عقل  یاری بکند ، خود را مهیا کنیم ، اقرار به عدم سلامت عقل در واقع نقطه عطفیست که ما را به سلامت عقل نزدیک میکند


· آیا به واسطه اعتیادم ، تصمیمات دیوانه وار گرفته ام؟ آیا به خاطر مفصرف ، کاری را رها کرده ام ، دوستی یا رابطه ای را بهم زده ام ، یا دست از هدفی برداشته ام؟

قسمت اول سوال ) تصمیمات دیوانه وار گرفتن از ویژگی های بیماری ماست ، بیماری اعتیاد همیشه میل و اشتیاق به ناهنجارها دارد و ما با عدم سلامت عقل تصمیمات مخرب بیماری را همیشه تقویت و آنها را شارژ میکردیم ، بطور مثال یکی از بزرگترین و خطرناکترین تصمیماتی که بیماری اعتیاد برای ما گرفت و ما در اثر نداشتن سلامت عقل به آن تن دردادیم ، استفاده از مواد مخدر بعنوان راهکاری برای تفریح و یا سرکوب احساسات و یا یک عامل انرژی زا بود ، بیماری اعتیاد  ، عدم سلامت عقل ما را ابزاری برای اجرایی کردن تصمیمات مخرب خود کرده بود .

قسمت دوم سوال ) کار و مصرف دو کلمه متضاد و دو دوشمن دیرینه هستند و لذا نمیتوانند با هم دریکسو و در یک مسیر قرار داشته باشند ، بنابراین و به همین علت در گذشته یا کار ما را ، رها میکرد و یا ما کار ، را رها میکردیم ، چون این دو با هم  ، همخوانی ندارند ، در هر صورت بعلت مصرف همیشه در امورشغلی  ناموفق و برشکست بودیم .

بیماری اعتیاد ما را همیشه بسوی عدم تعادل سوق میداد و همین مسئله باعث میشد تا ما ، در روابط و یا دوستی هایمان در جایگاه افراط و یا تفریط قرار بگیریم و لذا وقتی در چنین شرایطی مواد مخدر هم استفاده کردیم علاوه بر عدم تعادل در روابط  گرفتار پیامدها و ناهنجاریهای مصرف مواد مخدر هم شدیم [ به مصداق آنکه گفت : گل بود نیز به چمن آراسته شد ] و لذا روز به روز آشفته تر شدیم تا جائیکه  ، نه دیگران میتوانستند ما را تحمل کنند ، و یا با ما رابطه داشته باشند و نه دیگر ما به سبب تاثیرات افیونی و بیماری فعال میتوانستیم آن رابطه ها و دوستی ها را ادامه بدهیم .

اهداف ما فقط رویاهای بودند که در زمان سرخوشی و نشئگی در عالم پندار خود میگرفتیم ، . . .  خود میگفتیم و خود می بافتیم ، در عالم نشئگی دست به طرح ریزی و نقشه کشی برای اهداف خود و یا برجهای که میخواستیم بسازیم  و یا باغ ونکی که میخواستیم بخریم و یا تجارتهای کلانی که میخواستیم بکنیم میزدیم ، اما با اولین وزش خماری همه آنها را از یاد میبردیم .  ما بخاطر رخوت و سستی و بی تفاوتی  و خمودی که از عوارض مصرف مواد افیونی بود ، هرگز نمیتوانستیم هدفی را دنبال کنیم .

در کل نکته اساسی در این سوال این است که ؛ نداشتن سلامت عقل بهترین عامل  و مناسبترین بستر ، برای نمو و پیشرفت بیماری میباشد . 

ما با درمیان گذشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم   


· آیا در زمان مصرف به خود یا دیگران صدمه جسمی و فیزیکی رسانده ام؟

ما در زمان مصرف در اثر نداشتن سلامت عقل ، بخود صدماتی زدیم که بعضی از آنها دیگر قابل ترمیم و بازگشت  نیستند ، بطور مثال ؛ خراب شدن دندانها  -  صدمات ریوی  -   صدمات گوارشی   -   بیماریهای کبدی  -  تابلو شدن چهره و فرسودگی جسمی  و . . .

همچنین در اثر مصرف نه تنها بخودمان صدمه جسمی زدیم ، بلکه به دیگران بخصوص خانواده و اطرافیان نیز صدمه جسمی و فیزیکی رساندیم ، صدمه ها ی جسمی و فیزیکی که به دیگران زدیم دو نوع است ، بطور مثال ؛

اول ؛ بطور مستقیم ( فیزیکی ) ؛ یعنی اینکه در اثر عدم تعادل در زمان مصرف ،  و یا از روی خماری و یا افراط در مصرف ، مثلاً در زمان خماری بدخلق و عصبی مزاج میشدیم و زن و بچه را میزدیم و یا با درو همسایه نزاع و دعوا میکردیم و به آنها صدمه میزدیم و تشنج آفرینی میکردیم ، و یا  ، برعکس ، دراثر افراط در مصرف تمرکز خود را از دست میدادیم و پشت فرمان ماشین خوابمان میبرد و لذا منجر به تصادف و صدمه به دیگران میشدیم و . .

دوم ، بطور غیر مستقیم  ( جسمی ) ؛ صدمه جسمی و فیزیکی فقط این نیست که ما با چاقو کسی را مجروح کنیم ، ما وقتی به روح و روان کسی ضربه میزنیم این صدمات بازتاب های گسترده جسمی و فیزیکی را نیز به همراه میاورند یعنی اینکه در اثر مصرف و عوارض آن و آشفتگیهای آن پیامدهای بوجود میایند که گرچه ظاهراً جسمی و فیزیکی نیستند ، اما واقعیت این است که بازتاب رفتارهای ما تاثیرات مخرب جسمی را برای دیگران در پی دارد ، بطور مثال  - بیماری فشار خون که بیشتر مواقع در اثر تشنجات عصبی رخ میدهند و گاهی منجر به سکته قلبی و یا مغزی میشود

بیماری زخم معده  -  سردرهای عصبی   -  اسپاسم های عصبی عظلانی  -  حتی بعضی از سرطانها منشاء عصبی دارند ، و . .

تمام رفتارها و صدمات گذشته ما ، چه بخود و چه به دیگران  بعلت فعال بودن بیماری و نداشتن تعادل در زندگی است و لذا صدمات جدی که بخود و دیگران وارد میکردیم  ، صرف نظر از بیماری بیانگر وخامت دیوانگیها و نداشتن سلامت عقل در ما بوده است .


نداشتن سلامت عقل به معنی از دست دادن جنبه ، تناسب و اعتدال است . برای مثال ممکن است فکر کنیم مشکلات شخصی ما خیلی مهمتر از مشکلات دیگران است در واقع ممکن است ما نیاز دیگران را اصلا در نظر نگیریم ، ولی مشکلات کوچک خود را یک فاجعه بدانیم . و بدین طریق زندگی مان از تعادل خارج شود . یک نمونه بارز از افکار دیوانه وار این است که فکر می کنیم به تنهایی می توانیم پاک بمانیم ، یا اینکه فکر کنیم مواد مخدر تنها مشکل ما است و حالا که پاک هستیم ، همه چیز خوب است و مشکلی نداریم . در معتادان گمنام نداشتن سلامت عقل اغلب به این شکل تعریف می شود ((اعتقاد به اینکه چیزی خارج از ما – مانند مواد مخدر ، قدرت ، سکس ، یا غذا می تواند مشکلات درونی ما را از بین ببرند و احساسات ناخوشایند ما را تغییر دهد .


· چگونه در برابرمسا ئل و چیز های مختلف ، عکس العمل افراطی یا تفریطی از خود بروز داده ام؟

ما در برابر مسائل و چیزهای مختلف در زندگی بطور کلی دو نوع عکس العمل از خود نشان میدادیم ، این عکس العمل ها یا افراطی بودن یا تفریطی ،  یعنی اینکه یا زیاده روی میکردیم یا کم روی ، در هر صورت رفتارها و عکس العمل های ما غیر طبیعی و از نقطه تعادل خارج بودند و در مواجه با مسائل مختلف بی جنبه بودیم ، جنبه یعنی جایگاه طبیعی خود را نداشتیم ، جنبه یعنی نقطه تعادل و میانه  ، که ما همیشه از آن دور بودیم بقول معروف یا زنگی زنگی بودیم یا رومی ، رومی ، و لذا متوجه شدیم که انسان طبیعی یعنی عادی نیستیم ، نداشتن تعادل در زندگی نشانگر عدم سلامت عقل و فعال بودن بیماری می باشد .

افراط یعنی  ؛   زیاده روی در هرکاری ، چه خوب و چه بد ، که از نداشتن سلامت عقل و بیماری ریشه میگیرد وهمیشه بدون حاصل و پیامدهای منفی را در پی دارد  ، ما اصولاً در مواردی بیشتر دست به افراط میزنیم که طبق خوشایند  و ایده آلهای بیماری است و لذا در مواردی که به لذتهای بیمارگونه از نواقص خود میباشد بیشتر افراط میکنیم . 

تفریط یعنی ؛   کم روی و کم کاری در هرکار خوب  ، تفریط معنا میدهد که از نداشتن سلامت عقل و بیماری ریشه میگیرد وهمیشه بدون حاصل و پیامدهای منفی را در پی دارد  ، ما اصولاً در مواردی بیشتر دست به تفریط میزنیم که طبق خوشایند  و ایده آلهای بهبودی است و لذا در مواردی که توام با مسئولیت است و به شاخصه های بهبودی مربوط میشود  تفریط و کم کاری میکنیم .

ما اکثراً با رفتارها و اعمالمان  در برابر مسائل مختلف عکس العمل های افراطی و یا تفریطی از خود نشان میدهیم ، بطور نمونه ؛

-یا آنقدر سخاوتمند میشویم که منافع خود را بخطر می اندازیم و یا بقدری خسیس میشویم که اطرافیان خود را آزرده میکنیم یا انقدرد در مهربانی افراط میکنیم که باعث دلزده گی میشویم یا برعکس بقدری بدخلق میشویم که باعث رنجش دیگران میشویم   .

-در زمان بیماری فعال ، بقدری افراط کردیم تا از همه جا رانده شدیم و در بهبودی تمام اوقات خود را  به جلسات و قدم  و رهجو و انجمن اختصاص دادیم تا شورش را در آوردیم و یا اینکه برعکس بقدری در  جلسات حضور پیدا نکردیم تا عاقبت بیماریمان باز از زوایای دیگر فعال شد .

در دنیا همیشه خوب نتیجه خوب میدهد ، فقط در یک صورت است که خوب نتیجه بد میدهد آنهم زمانی است که ما افراط  و یا تفریط میکنیم . در هرصورت تمام افراط و تفریط های ما در زندگی به علت نداشتن سلامت عقل صورت میگیرد ، بنا براین ،  ما برای اینکه بسلامت عقل نزدیک شویم در همه امور زندگی باید میانه روی کنیم ، میانه روی در هر کاری برای ما ضمن اینکه سلامت عقل میاورد ، ما را متعادل میسازد .


· تعادل زندگی من چگونه بر هم خورده است؟

 کلمه تعادل از کلمه عدل و عدالت ریشه میگیرد . ما موقعی که قادر نباشیم در رعایت عوامل و یا روابط مختلف در هر زمینه ایی میزان و تعدیل بوجود بیاوریم زندگی ما گرفتار چالش و نامیزانی میشود ، در گذشته یکی از عواملی که باعث شد زندگیمان غیر قابل اداره بشود هیمن عدم تعادل در بخشهای مختلف زندگیمان بود و تا زمانی که متمرکز به روی بهبودی نباشیم همیشه  درمعرض خطر نداشتن تعادل در زندگی هستیم ، ما برای اینکه بتوانیم در تمام زوایا و یا همه عوامل و چیزهای که در زندگی ما نقش دارند تعادل برقرار کنیم لاجرم ابتدا باید دست از افراط و تفریط برداریم و سعی کنیم در همه امور زندگی میانه رو باشیم ، یکی دیگر از مسائلی که میتواند امروز در تعادل زندگی ما نقش مهم و کاربردی داشته باشد  ، ایجاد تعادل در رابطه با مثلث بهبودی ( کار – خانواده  - جلسه ) میباشد  .

ما موقعی میتوانیم در امور زندگی به تعادل کامل برسیم که بین ( روح ، روان ، جسم ، و احساسات ) خود یک شرایط میزان و تعدیل بوجود بیاوریم ، در واقع بتوانیم بین این ابعاد نوعی هماهنگی و تراز بوجود بیاوریم و لذا برای دست یافتن به این امر مهم باید ابتدا به سلامت عقل برسیم ، برای اینکه بتوانیم به سلامت عقل برسیم لازم است  قدمها را با جدیت کار کنیم و حضور مرتب در جلسات بهبودی را در اولویت ها قرار بدهیم . درک از مفاهیم تعادل ، و نقش آن در به آرامش رساندن زندگی بسیار گسترده میباشد و برای شناخت هر چه بیشتر در عوامل و ارکان تاثیر گذار در رابطه با تعادل باید کوشا باشیم ،  لذا باید سطح دانش و آگاهیهای خود را از این مهم بالا ببریم .

ما وقتی به تعادل برسیم به آزادی خواهیم رسید .

ما وقتی به تعادل و آزادی برسیم به بیداری روحانی میرسیم .


· از چه راه هایی ، نداشتن سلامت عقل به من می گوید که چیزی خارج از خودم می تواند مرا کامل کند و مشکلاتم را حل نماید ؟ مصرف مواد مخدر ؟ قمار ، سکس ، یا غذا خوردن ؟ یا چیزهای دیگر ؟

ما بعنوان یک انسان همیشه خواهان کامل شدن هستیم ( چه در زمانی که شاد هستیم و زندگی ما توام با رفاه و آسایش است ، و چه زمانی که در غم وماتم وغرق در مشکلات هستیم ) و لذا برای این کامل شدن دست به تجربه های گوناگونی میزنیم و در اثر نداشتن سلامت عقل فکر میکنیم با پناه بردن به یک عامل و یا متاع  بیرونی مثل -  مشروبات الکلی  -  مواد مخدر  - و یا سکس و یا ثروت و یا قدرت و یا پرخوری و . . . میتوانیم مسائل و یا مشکلات خود را تخفیف  و یا برعکس در زمان اینکه حتی انرژی ما فول است آنها را افزایش و آنها را سوپر فول کنیم و به عبارتی دیگر خود را کامل کنیم  ، در هر صورت پناه بردن ما به اینگونه موادهای خارجی نه تنها مسائل ما را حل نکرد بلکه  تجربه استفاده از اینگونه روش ها سرانجام  باعث وابستگی شدید  در ما شد وعاقبت زندگی ما را غیر قابل اداره کرد  و لذا نه تنها ،  نتوانستیم با این چیزها و متاع ها مشکلات و مسائل خود را حل کنیم بلکه مشکلات خود را بغرنجتر و بقول معروف سرانجام ، قوز بالا قوز شدیم .

ما باید متوجه بشویم که اعظم مشکلات ما در اثر نداشتن سلامت عقل است ، اینکه ما فکر کنیم چیزی خارج از خودمان میتواند مشکلات ما از را قبیل  ؛ ناامیدی  -  ترس  –  پوچ گرایی  -  مشکلات اقتصادی  - امنیت های اجتماعی  - احساسات ناخوشایند  -  بغض های روانی  -  کمبودها و ضعف های اخلاقی  -  جوابهای  منطقی برای پیدا نکردن سوال های که در افکار خود داریم ، و  . . . حل کند نشانگر عدم سلامت عقل در ماست .  ما امروز متوجه شده ایم که باید با واقعیت های زندگی و مشکلات آن بطور منطقی و با روشن بینی روبرو شویم و در رابطه با مشکلات و مسائل خود با صاحبنظران مشورت کنیم . مشکلات ما عموماٌ درونیست و ما هرگز با استفاده از ابزارهای شهوانی و یا موادی نمیتوانیم آنها را سرکوب و یا تغییر و یا برطرف کنیم . ما امروز به این نتیجه رسیده ایم ؛

چیزی که میتواند ما را کامل کند سلامت عقل و سلامت نفس وادامه روند بهبودی است .


· آیا قسمتی از نداشتن سلامت عقل من ،این باور است که اعتیاد من ( به چه صورت مواد مخدر، چه به هر شکل دیگر ) تنها مشکل من است ؟

همانطوریکه میدانیم اعتیاد دارای ابعاد مختلف ، و ابعاد آن میتواند شکل ها و فرمهای مختلف و بسیار گسترده ای داشته باشد ، بنابراین  نداشتن سلامت عقل و باورهای غلط یکی از آنهاست و لذا نمیتوانیم بگویم ما فقط در فرم و شکل خاصی از بیماری اعتیاد مشکل داریم ، در واقع اگر ما بیماری اعتیاد را شرطی بپذیریم نمیتوانیم به سلامت عقل برسیم . آنچه که میتواند مسیر سلامت عقل را برای ما میسر بگرداند این باور است که مشکل ما بیماری اعتیاد است نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما بلکه فقط بیماری اعتیاد مشکل ما است .


اگر برای مدتی پاک بوده ایم ، ممکن است دریابیم که یک لایه جدید از انکارباعث گردیده تا تشخیص ،نداشتن سامت عقل در زندگی فعلی برایمان خیلی مشکل شود . نیاز است به همان شکل که در اوایل بهبودی عمل کردیم ،اول با راه ها و انواع کارهای مختلفی که بی عقلانه و از روی نداشتن سلامت عقل رفتار کرده ایم ، آشنا شویم . اکثر ما در یافته ایم که درک ما از نداشتن سلامت عقل خیلی فراتر از آنچه در کتاب پایه تعریف شده ، می باشد . ما یک اشتباه را بارها و بارها تکرار می کنیم ،حتی وقتی که کاملاً از نتایج آن آگاه هستیم . شاید درد و رنج ما آنقدر زیاد است که به پیامد های آن اشتباه اهمیت نمی دهیم ، یا فکر می کنیم که عمل از روی وسوسه ارزش آن را دارد .


· احساسات و افکار من ، قبل از اینکه علیرغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه دست بزنم ، چه بوده اند؟

همانطوریکه میدانیم وسوسه ، میل مجدد به تکرار یک لذت منفی است که در ذهن ما نقش بسته ، یا اینکه تجربه یک لذت منفی جدید که با افکارمان به آن بهاء میدهیم  ، علیرغم اینکه میدانیم پیامدش برای ما ندامت است . . . . ، اما حقیقتاً بر اساس چه معیاری اقدام به عمل از روی وسوسه ای میکنیم در حالیکه به مضرات و حال خرابیهای آن واقفیم ، چرا به وسوسه ای عمل میکنیم که میدانیم پشیمانی و هزینه در پی دارد .

اگر خاطرمان باشد یکی از ابعاد بیماری ما احساسی می باشد  ، یعنی قوه ای که در احساسات ما نهفته است نسبت به دیگران فعالتر و حساستر است ، بنابراین وقتی احساسات ما تحریک میشوند مثل سیلی می ماند که به خروش می آید و این سیل از مجاریهای عصب حسی به ذهن و فکر ما منتقل میشود ، در آنجا اتفاقی که میافتد این است که بعلت عدم توانایی های عقلانی و عدم شناخت ودرکل نداشتن سلامت عقل بجای اینکه آب روی آتش بریزیم برعکس به این جریان توسط افکارمان پروبال میدهیم ، یعنی اینکه خروش احساسات را بجای اینکه مدیریت کنیم تا به بیرون از خودمان هدایت کنیم ، بر عکس به آن بهاء میدهیم در واقع بجای آب بنزین روی آتش میریزیم یعنی با افکارمان بدتر این احساسها را تحریک میکنیم و با تصویرسازیهای ذهنی اغوا کننده ، طعم لذت و عطش دستیابی به آن وسوسه و لذت را درخود شعله ورتر میکنیم  و در حقیقت سیل خروشان حسها و لذایذ منفی را به یک سونامی ویرانگر مبدل میسازیم ، بدیهیست در چنین شرایطی جزء تسلیم در مقابل وسوسه ها دیگر کاری از دستمان برنمی آید و آگاهی ما از پیامدهای منفی آن وسوسه عملاً کارگشا نمیباشد .

اما از دیگر عوامل بسیار مهم که سبب می شود ما نسبت به انجام وسوسه هایمان علیرغم آگاهی از نتایج آن بی تفاوت باشیم و به وسوسه های خود بها بدهیم برمیگردد به نحوه ارزشگذاریهای قبلی و ذهنی ما در رابطه با انجام آن وسوسه  ، در واقع حظ بردن از لذت یک وسوسه را به هزینه ها و پیامدهایش ترجیح بدهیم .          ( " آگاهی از نتیجه " در این سوال یعنی قبول پرداخت هزینه وسوسه های خود ، از ندامت و پشیمانی گرفته تا هزینه های دیگر ) .  بنا براین ، ما زمانی به وسوسه های خود بهاء میدهیم که از قبل در معیارهای ارزشگذاری در ذهنمان به انجام آن وسوسه نمره کم داده باشیم  ، و لذا در ارزشگذاری ذهنی چون انجام مواردی برایمان کم ارزش است بنابراین با این استدلال ،  پرداخت هزینه آن برایمان ممکن و سهل بنظر میرسد و در نتیجه به آن وسوسه بهاء و سپس عمل میکنیم . بطور مثال کسی که هزینه و خسارت حاصل از لغزش خود را صدهزار تومان در ذهن خود ارزشگذاری کرده نسبت به کسی که پنج میلیون تومان در ذهن خود ارزشگذاری کرده بیشتر وسوسه مصرف میشود ، هرچقدر ارزشگذاری ما نسبت به عوامل و لذتهای منفی وهزینه های در برگرفته  آن کم باشد در آن مورد بیشتر وسوسه میشویم و سپس با بهاء دادن به آن وسوسه آنرا عمل میکنیم ، . . . چرا ؟ !  . . . چون در نهایت عدم سلامت عقل فکر میکنیم هزینه لذت بردن از این وسوسه به پرداخت هزینه ناچیز آن که در ذهن خود ارزشگذاری کرده ایم ناچیز است و لذا توان پرداخت آنرا داریم  . اینکه ما به انجام وسوسه های خود تن درمیدهیم به این علت است که از روی سهل انگاری و عدم سلامت عقل آنها را کوچک و لذا پرداخت هزینه های انها را ناچیز میشماریم . بطور کلی ما زمانی به سلامت عقل نزدیک میشویم که متوجه باشیم ؛ کمترین هزینه برای انجام وسوسه ای حتی خیلی کوچک در واقع بیشترین هزینه ای است که پرداخت میکنیم .

 

بخش به مرور ایمان آوردیم

به مرور ایمان آوردیم

مبحث فوق چندین دلیل برای اینکه ممکن است با این قدم مشکل داشته باشیم را مطرح می کند . ممکن است دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد . مهم است که هر شکل و مانعی که بر سر راه ایمان اوردن ما قرار دارد را شناسایی کنیم و بر آن فائق آییم .


· آیا در مورد ایمان آوردن ترسی دارم ؟ آنها چه هستند؟

 اینکه ما از باور کردن ( منظورسوال ؛ باور نیروی برتر و پیدا کردن سلامت عقل است )

میترسیم بیشتر به این علت است که از تغییر کردن میترسیم ، اصولاً هرگاه ما در آستانه هر تغییری قرار میگریم ترسی ناشناخته ما را فرا میگرد  ، ما  همیشه با عدم سلامت عقل سعی میکنیم شرایط هر چقدر هم که وخیم باشد آنرا حفظ کنیم ، زیرا میدانستیم که ما با روی آوردن به باور سازنده جدید ، الزاماً در مسیری قرار میگریم  که باید تغییراتی در خود ایجاد کنیم بنابراین بعلت ترس از تغییرات دفع الوقت میکردیم ، مثلاً می گفتیم ؛ حالا یک کارش میکنم  . . . . .  یا اینکه ببینم بعداً چی پیش میاید ، و . . . !

ما در اثر نداشتن سلامت عقل و عدم روشن بینی درواقع  ،  ثبات در آشفتگی در قفس باورهای مخرب را به یک باور جدید و سازنده ترجیح میدادیم .

اما دلایل دیگری هم بودند که این ترس را محکمتر میکردند ، بطور نمونه ؛

ترس از مسئولیت پذیری   -   ترس از اطمینان کردن   -  ترس از اعتماد کردن  -  ترس از نیروی برتر  -  ترس از ،  دست برداشتن از نواقص و لذتهای افراطی و بیمارگونه ، و . . .


· آیا موانعی بر سر راه من وجود دارد که ایمان آوردن را برایم مشکل می سازد؟ آنها چه هستند؟

 

در راه رسیدن به این باور ، موانعی که بصورت واقعی وجود داشته باشند نیست ، آنچه برسر راه ما بصورت مانع وجود دارد در واقع موانعی هستند که که ما خود آنها را بوجود می آوریم از قبیل ؛

-پیش داوری کردنها ، مثلاً اینکه بگویم  ؛ برنامه انجمن معتادان گمنام بمن جواب نمی دهد ، و یا اینکه بگویم نیروی برتر نمیتواند بمن کمک کند ، و از این دست پیش داوریها که در واقع از انحراف فکری معتادگونه ما و از قضاوتهای ناآگاهانه سر میزنند .

-احساس تفاوت کردن ، مثلاً  بگویم ؛ من تحصیلکرده هستم ، من خودم بیشتر از اینها میدونم و یا اینکه من سنم از اینها بالاتر است ...... ، و یا من تخریبم از اینها بیشتر بوده و من نمیتوانم ........ و یا اینکه من سواد ندارم و حرفهای اینها را درک نمیکنم ، و . . .

در هر صورت موانع برای رسیدن به این باور ساخته و پرداخته ذهن بیمار خودمان است و خارج از فکر ما واقعیت ندارد . در واقع بیماری برای ماندگاری خود با تمام قوا میخواهد برای ما  ، در رسیدن به این باور سازنده اشکال تراشی و با سوءظن  و عدم اعتماد به نیروی برتر  و همچنین ارسال سیگنالهای ناامید کننده ، برای ما   موانع بوجود بیاورد . در حقیقت موانع اصلی ما همان شاخصه های گوناگون بیماریست که باید از آنها دست برداریم .

بی اعتمادی به نیروی برتر بزرگترین مانع رسیدن به این باور است


· جمله ((به مرور ایمان آوردیم .......)) برای من چه مفهومی دارد؟

 

اگر دقت کنیم متوجه میشویم که این جمله بصورت فعل جمع صادر شده است ، یعنی به این معناست که اعضاء دیگر که مثل ما گرفتار باورهای غلط و نداشتن سلامت عقل بودند و قبل از ما مسیر بهبودی را طی کرده اند ، متوجه شده اند و به این باور رسیده اند که با کمک یک نیروی برتر توانسته اند به سلامت عقل برسند و لذا چون ما از گذشته آنها مطلع بودیم یا مطلع شدیم با مشاهده آنها  ، ما هم به این باور رسیدیم که میتوانیم با کمک نیروی برتر به سلامت عقل برسیم . جمله فوق ضمن اینکه میتواند ، مفاهیم گسترده دیگری داشته باشد ، اما یکی از باز تاب هایش بعنوان عاملی که میتواند محرکی باشد برای مصمم شدن  و دلگرمی ما در مسیر بهبودی و همینطور برگشت سلامت عقل ما فوق العاده تاثیرگذار باشد .

ضمن اینکه ، میدانیم که جملات و کلمات دارای نیروهای شگرفی هستند ، ای بسا کسانی که فقط  با شنیدن یک جمله و یا یک پیام بهبودی زندگیشان بطور کلی دگرگون و سرنوشت خود را عوض کرده اند ، در زندگی روزمره ممکن است به جملاتی بربخوریم که کاهنده انرژی و پیام و تاثیرشان برای ما یاس و ناامیدی و حرمان باشد ، اما در زندگی جملاتی هستند که انرژی زا ، امیدوار کننده و حتی شفا بخش میتوانند باشند ، جملاتی که میتوانند زندگی ما را ، سرنوشت ما را تغییر دهند ، جملاتی که میتوانند ما را به آینده روشن  ، توام با برگشت سلامت عقل و آرامش در زندگی امیدوار کنند ، مثل این جمله که بما میگوید ؛ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را به ما برگرداند


به عنوان معتاد ، ما همگی مستعد این هستیم که بخواهیم همه چیز به یک باره اتفاق بیفتد . اما مهم است به خاطر داشته باشیم که قدم دوم یک فرآیند است و نه یک اتفاق . برای هیچیک از ما به این شکل نبوده که یک دفعه ، یک روز صبح از خواب بیدار شویم و قبول کرده باشیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند . ما کم کم و در طول مدت به این باور می رسیم . البته این مسئله به آن معنی نیست که ما فقط بشینیم و منتظر باشیم تا این باور در ما بوجود آید ، بلکه خودمان نیز باید به آن کمک کنیم .


· آیا هرگز به چیزی ایمان داشته ام ، بدون اینکه برای اثبات آن چیز دلیل وم درک مشهودی وجود داشته باشد؟ آن چگونه مدرکی بود؟

 

یکی از شاخصه های بیماری ما ریشه در شخصیت متزلزل و چندگانه ما داشت و لذا ثباتی در شخصیت خود نداشتیم  وبه همین دلیل بسیار تائید طلب و همیشه میل به ناهنجارها داشتیم . به علت عدم سلامت عقل و آگاهی ، متاسفانه الگوهای ما اصولاً کسانی بودن که سمبل ، بلاهت ، شرارت ، سفاهت ، و یا حماقت بودند ، و به همین دلیل ما اصولاً در زندگی با کاراکتر آنها زندگی میکردم یعنی داری شخصیت های گوناگونی بودیم که هیچکدامشان مال خود ما نبودند ، ما فقط نقش آنها را بازی میکردیم و بر همین پایه سعی میکردیم نه تنها با شخصیت آنها زندگی کنیم بلکه با ، باورهائی که آنها دارند زندگی کنیم ، بنابراین تقلید از باورهای دیگران را نمیشود باور نامید و لذا اینگونه باورها برای ما همیشه سست و بی پایه و بنیان است و بدیهیست هرگز بجز ، رنج و درد نمیتوانستیم از این باورهای تقلیدی نتیجه دیگری بگیریم ، گاهی جو زده میشدیم و سعی میکردیم نقش انسانهای مومن ومتدین را در بیاوریم و لذا با کمال ناصداقتی ادای باورهای آنها را در می آوردیم در حالیکه خودمان به آنها باوری نداشتیم ، در واقع اینطور باورها چه خوب و چه بد بیشتر ادا بازی و  نقش بازی کردنهای ناصادقانه بود و لذا ارمغان و ره آورد اینچنین باورهای تقلیدی برای ما چیز جز شخصیت های کاذب و پوشالی نبود ، به بیان دیگر اینگونه باورها مال ما نبودند و مربوط به دیگران بودند و لذا تجربه های ما از اینگونه باورهای آبکی حاصلی جز سردرگمی و پریشانی نمی آورد ، به عبارت دیگر ما در انتخاب باورها بیشتر متقلد بودیم ، نه متقاعد . بنا براین اینگونه باورهای تقلیدی ( نه تحقیقی )  بعلت عدم دلایل منطقی و مشاهدات عینی ، فاقد ظرفیت ها و پتانسیل های لازم برای پذیرفتن یک باور عمیق درما بودند ، بدیهیست اینگونه باورها برای ما نمیتوانست نتیجه مثمرثمر به همراه بیاورد  حتی اگر آن باورها برای دیگران کارایی داشته باشند . ما اکنون به این درک رسیده ایم که برای انتخاب یک باور ابتدا باید در باره آن تحقیق کنیم در واقع باورهای تقلیدی دیروز ما ، عاقبت زندگی ما را جهنمی کرد و باورهای سازنده و تحقیقی ، امروز ما میتواند فردای ما را بهشتی کند . باوری که ما در انجمن به آن دست یافتیم یک باور سالم و منطقی و دارای همه ویژه گیهایست که یک باور  کامل میتواند داشته باشد ، چون ؛

-اولاً ؛   با دلیل و مدرک است یعنی استدلالی و عقلانی است  .

-ثانیاً ؛   شهودیست ، یعنی ما به چشم و عینه آنرا می بینیم  .


· چه تجاربی از دیگر معتادان در حال بهبودی در مورد ایمان آوری شنیده ام؟ آیا هیچ یک از آنها را در زندگی خود امتحان کرده ام؟

 

قسمت اول سوال  -  مهمترین تجارب همدردان در حال بهبودی که در مورد فرایند به باور رسیدن به آنها کمک کرده و به آنها اشاره نموده اند که بشرح ذیل است ؛

صبوری کردن  - حرف گوش کردن -  صداقت داشتن   -  قدمها را مرتب کار کردن  -  جلسات را منظم رفتن  -  راهنما گرفتن – به برنامه اعتماد کردن  -  مطالعه نشریات  - دعا کردن  -  خدمت کردن بخود و دیگران   - تعادل در مثلث بهبودی   - مشورت کردن  - و . . .

قسمت دوم سوال  -  بله ما چون خواهان رسیدن به این باور هستیم  ، لذا سعی میکنیم که تجارب بهبودی دیگر معتادان را امتحان کنیم بخصوص در شرایط فعلی کارکردن قدمها از الویتهاست ، هر چند گاهی مسامحه میکنیم و از روی سهل انگاری در رابطه با عمل کردن به این تجارب تنبلی میکنیم  ولی چون برنامه ما یک برنامه روزانه است باز خود را در مسیر این تجارب قرار میدهیم .

همانطوریکه دانش ما کم کم ارتقاء پیدا میکند ، بنابراین باورهای ما هم با دانش و آگاهی و شناخت ما عمیق تر میشوند در واقع بخاطر همین است که میگویم ( فرایند باور ) در واقع فرایند یعنی ؛

مجموعه عواملی که برای کامل کردن یک هدف خاص در کنار هم و در یک امتداد قرار میگرند فرایند نامیده میشود .

باورهای ما مثل یک نهال است و ما باید برای آنها شرایطی  مناسب را فراهم کنیم تا رشد کنند تا سرانجام ثمر و میوه بدهند


· به چه چیز ایمان دارم؟

 

آنچه را که ما امروز عمیقاً به آن باور داریم در کل این است که این برنامه تا این مقطع برای ما کارآیی داشته ، یعنی تا این لحظه نه تنها مواد مصرف نکرده ایم بلکه رفتارهایمان نیز به اندازه شناخت از بیماریمان از ناهنجار به هنجار تبدیل شده است ، آنچه را که ما باور داریم این است که ، بیماریم و نیاز به کمک داریم ، از نداشتن سلامت عقل همیشه در رنجیم ، و باور داریم که با کمک نیروی برتر میتوانیم به سلامت عقل برسیم و هرچند بیماری ما ناعلاج است ، اما ما با فعال کردن بهبودی میتوانیم آنرا متوقف کنیم و همچنین باور داریم که به تنهایی نمتوانیم بیماری خود را متوقف و یا بر آن پیروز شویم و باید دست در دست هم داشته باشیم  . و اعتماد به نیروی برتر و مشورت کردن را در امور و سرلوحه زندگی خود قرار بدهیم .

یکی از نشانه های  برگشت سلامت عقل در ما ، قبل از تصمیم و اقدام به هرکاری  مشورت کردن با اهل همان فن است .


· ایمان من از شروع بهبودیم چگونه رشد کرده؟

 

بسیاری از ما وقتی وارد انجمن معتادان گمنام شدیم فکر میکردیم مشکل ما فقط مصرف مواد مخدر است و لذا با این اندیشه که فقط بتوانیم مواد خود را ترک کنیم از روی ناچاری وارد انجمن شدیم اما با حضور مرتب در جلسات متوجه  شدیم که ما بیماریم و مشکل ما فقط مواد مخدر نیست بلکه مشکل اساسی ما بیماری اعتیاد است و با کارکردن قدم یک عمیقاً این باور را همراه با اقرار به بیماری پذیرفتیم ، در واقع اعتراف به بیماری و پذیرفتن آن  اولین استارت ما از شروع بهبودی را رقم زد ، درواقع ریشه نونهال بهبودی ما را پذیرش بیماری شکل داد بنابراین پذیرش بیماری نقطه آغاز بهبودی ما بود ، ما با استمرار در روند بهبودی و با کارکرد قدم و با آگاهی از شاخصه های بیماری ، لحظه به لحظه ، نهال بهبودی خود را آبیاری کردیم و با پذیرش کامل به تسلیم کامل رسیدیم و در این نقطه بود که بهترین شرایط را برای رشد بهبودی خود فراهم کردیم  ، اما رشد هم مثل بهبودی یک فرایند است و از مهمترین عامل های تاثیرگذار بر آن گذشت زمان است که ما باید نهایت استفاده از زمانی که فقط برای امروز در اختیارمان گذاشته شده است ، در جهت ارتقاء دانش و آگاهی توام با عملکرد  بهرمند سازیم .

تعریف رشد ؛

 مجموعه عواملی پیشرونده از تغییرات که دارای ماهیت کمی و کیفی منظم است ، و در جهت پویایی و تکامل فرد یا هر چیز در مراحل مختلف و بر اساس گذشت زمان رخ میدهد .

 

بخش نیروی برتر از خودمان

نیروی برتر از خودمان

هر یک از ما با سابقه ای از تجارب زندگی ، بهبودی خود را آغاز می کنیم . این سابقه تا حد زیادی تعیین کننده نوع درک ما از نیروی برترمان خواهد بود . در این قدم لازم نیست که ما ایده مشخصی در باره ذات یا مشخصات نیروی برتر داشته باشیم . این درک و فهمی است که بعداً به آن دست پیدا خواهیم کرد . درکی که ما از نیروی برترمان در قدم دو، بیشتر به آن نیاز داریم ، درک و فهمی است که بتواند به ما کمک کند در این قدم ما نگران تعریف فلسفی و یا تز مشخصی از نیروی برتر نیستیم و فقط خوا هان درکی هستیم که برایمان کار کند .

آیا این نیروی برتر باید تا چه حد قدرتمند باشد؟ جواب این سوال ساده است . بدون شک این نیروی منفی و برتر از خودمان بود . اعتیاد ما را به طرف نداشتن سلامت عقل سوق داده بود ، و باعث گردیده بود که رفتار های ما غیر از آن باشد که می خواستیم . حال به چیزی نیاز داریم که با این نیروی منفی به مبارزه برخیزد ، نیرویی که حداقل به قدرت مندی اعتیادمان باشد


· آیا من برای پزیرش نیرویی برتر از خود مشکل دارم؟

کلمه ( مشکل دارم ) در این سوال معنایش این است که من مشکل دارم و در واقع نیروی برتر فی الذاته مشکلی ندارد . اینکه ما برای پذیرش نیروی برتر از خود مشکل پیدا میکنیم ، بیشتر بعلت سردرگمی و گاهاً سوء تعبیر از مفاهیم نیروی برتر می باشد ، و لذا ما ابتداء که در مسیر بهبودی قرار گرفتیم وقتی صحبت از نیروی برتر میشد ، فکر ها و ایده آلهای در ذهنمان از نیروی برتر متجلی میشد ، بطور مثال میخواستیم آنرا بطور فلسفی بشکافیم و یا از نقطه نظر عرفانی به آن نگاه کنیم و یا تمرکز خود را به  ذات آن نیرو معطوف میکردیم ، مثلاً میگفتیم ؛ نیروی برتر باید قدیس باشد ، یا اینکه نیروی برتر ما باید کامل و بی عیب و نقص باشد و . . . .

هرچند این نوع نگرشها خوب و ایده آل  میباشند اما این خواسته ها در این شرایط برای ما بصورت بالقوه وجود دارند و لذا ما با پذیرش نیروی برتر مشکل پیدا میکنیم ، در حالیکه ما اینک و در این مقطع  نیاز به نیروی برتری داریم که او را در کنار خود احساس کنیم  و از کمک های بالفعل او استفاده کرده تا به پاکی خود ادامه بدهیم  ، نیروی که با او در تماس هستیم و در دسترس ما میباشد و لذا این نیرو برای ما در حال حاضر کارآیی دارد . همانطوریکه قبلاً در مورد باورها متوجه شدیم ، روند و مسیر بهبودی میتواند باورهایمان را رشد و آنها را عمیق تر کنند ، بنابراین درک از پذیرش نیروی برتر هم در فرایند بهبودی ارتقاء و رشد پیدا میکنند و بسیاری از مشکلات ما در رابطه با پذیرش یک نیروی برتر برطرف میشود .

بطور کلی نیروی برتر در حال حاضر ، عامل و یا عواملی هستند که به ما کمک کرده تا پاک بمانیم و بهبودی حاصل کنیم .


· بعضی از چیز هایی که قدرتمندتر از خودتان هستند را نام ببرید ؟

قدرتمندترین چیزی را که می شناسیم بیماری اعتیاد است که در همه قسمت های زندگی ما سایه افکنده و همیشه زندگی ما را تیره و تار کرده است ، و درهر بعد و شاخصه ایی که  فعال شود قدرتش از خودمان بیشتر میشود و لذا ما در کنترل کردن و مقابله با آنها عاجز هستیم ،  بطور مثال بعضی از آنها را نام میبریم ؛ خودمحوریها – ترسها – دیوانگیها  - هواهای نفسانی  - نواقص ها – موادهای اعتیاد آور  و . . . .

اما قدرتمندتر از بیماری اعتیاد ، اصول روحانی بهبودی است  ، که با همراهی نیروی برتر میتوانیم آنرا متوقف کنیم ، در واقع متوقف کردن بیماری یعنی پیروزی بر بیماری ، بنابراین اصول روحانی بهبودی قدرتمندتر از بیماری اعتیاد ماست ، بطور مثال بعضی از آنها را نام میبریم ؛ اصول روحانی صداقت  ، روشن بینی ، تمایل ، فروتنی ، پذیرش ، جلسات ، راهنما ، دوستان بهبودی ، کمک از نیروی برتر و . . .

 ما تا زمانیکه با هم باشیم و در راستای اصول روحانی و بخصوص همراه با نیروی برتر باشیم  و از او استمداد بطلبیم قدرتمند ترینم .


· آیا یک نیروی برتر از خودم می تواند به من کمک کند تا پاک بمانم؟ چگونه ؟

قبل از اینکه بخواهیم به این سوال جواب بدهیم لازم است به این نکته توجه کنیم که بسیاری ازما معتقدیم ، منظور از یک نیروی برتر الزاماً به معنا یکنفر و یا یک چیز نمی باشد ،  بلکه منظور از کلمه ( یک ) میتواند اینگونه معنا بدهد که ؛

                                                       مجموعه متکثری از عوامل خیر و بهبودی هستند که در یک خط  و در یک امتداد و دریک راستا قرار گرفته اند که در نقطه ای متلاقی شده و مجموعه واحدی را بوجود آورده اند و در اثر این اتحاد تلاقی ، انرژی مثبت بی پایان روحانی ای برای ما متظاهر گشته که ما با تمرکز به آن نقطه  " یک نیروی برتر " خود را درک میکنیم  .

[ هرچند تعریف فوق از یک نیروی برتر به هیچ عنوان تعریف قطعی نیست در کل و در واقع فهم ما از یک نیروی برتر یک درک شخصی میباشد  ] .

  بنا براین ، ما با تمایل برای ارتباط برقرار کردن به هرعاملی که در رابطه با شاخصه های نیروی برتر است میکوشیم تا این کمک را دریافت کنیم ، در واقع ما وقتی با تمایل درونی برای پاک ماندن قدم پیش نهادیم کمک و حمایت های نیروی برتر را با پوست و استخوان درک کردیم .

بله این نیروی برتر مادامیکه ما در شرایط تمایل باشیم به ما کمک میکند ، ما در گذشته بجای رسیده بودیم که محالترین چیز دنیا را پاکی میدانستیم ، در واقع ما بجای رسیده بودیم که دیگر پاک شدن خود را فقط یک افسانه میپنداشتیم  ،  هرچند آموزه های انجمن را در پاکی خود موثر میدانیم اما در ته دل خود احساس میکنیم  ، چیزی ، یا کسی ، یا نیروی ما را در این راه حمایت میکند که ما با کمک آن توانسته ایم پاک بمانیم ، که ما به آن نیروی برتر میگویم . بنابراین ما موقعی میتوانیم از این کمک بهره مند باشیم که تمایلمان درونی باشد و لذا بخاطر همین است که در سنت سوم میگوید تنها لازمه عضویت در این انجمن تمایل به پاکی است ، برای اینکه وقتی ما با تمایل درونی بهم ملحق میشویم در اثر این اتفاق و این اتحاد کاملاً کمک های نیروی برتر را احساس و مشاهده میکنیم .


· آیا یک نیروی برتر از خودم می تواند به من کمک کند تا بهبود پیدا کنم؟ چگونه؟

همانطور که وقتی تمایل به پاکی پیدا کردیم کمک های نیروی برتر را دریافتیم و پاک ماندیم ، بنابراین ، طریق بهبودی هم به همین صورت و با همین فرمول  ، امکان کمک های نیروی برتر را برای ما میسر میگرداند ، یعنی کمک های نیروی برتر در بهبودی ، بستگی به میزان تمایل ما دارد  . چگونگی کمک های نیروی برتر در رابطه با فرایند بهبودی برای ما  در گستره های مختلفی  رو میدهد ، از جلسات بهبودی گرفته تا پیامها و الهامات که دریافت میکنیم

بنابراین ، ما وقتی  تمایل به بهبودی پیدا کردیم ، کمک های یک نیروی برتر را کاملاً  در خود احساس و مشاهده کردیم ، نیروی برتر ؛  کسی و یا چیزی و یا قوه ایست که در درونمان آنرا احساس میکنیم اما نمیتوانیم تعریف خاص و یا جامعی برای آن قائل شویم اما بطور قطع میدانیم که این نیرو از بیماری ما قویتراست ، و همچنین بخشنده و مهربان است  ، و از ما بزرگتر است و لذا وقتی در شرایط تمایل درونی قرار میگیریم و فرکانس گیرنده خود را بر اساس موج او تنظیم میکنیم ، پیامهای او از طرق مختلف به ما رسانده میشود و همیشه در قلب ما ، و در دسترس ، و بما نزدیک است ، بله یک نیروی برتر بدون شک دارد بما کمک میکند و ما واقعاً این نیرو احساس میکنیم  ، حالا آن نیرو را هر چه میخواهیم بنامیم مهم نیست ، مهم این است که درک و حمایت او را انکار نکنیم ،

همانطوریکه در سوال قبلی گفتیم ما در گذشته محالترین چیز را پاکی و عدم مصرف میدانستیم و اساساً اینکه بتوانیم مثل دیگران بدون مصرف مواد زندگی کنیم این نوع نگرش  برایمان رویاپردازی و یک افسانه بنظر میرسید ، اما محالتر از آن که حتی برایمان قابل تصور هم نبود و یک فرا افسانه بنظر میرسید اینبود که روزی شخصیت و رفتارهایمان و باورهایمان تغییر کند ، این معجزات و تغییرات را ما احساس میکنیم و همه و همه ی اینها را مرهون کمک های نیروی برتر میدانیم .


بعضی از ما ممکن است یک ایده مشخص در باره ذات نیروی برترمان داشته باشیم که هیچ ایرادی هم ندارد در واقع قدم دوم قدمی است که اگر ما تاکنون ایده مشخصی دز مورد نیروی برتر نداشته ایم ، باید روی آن کار کرده و به آن دست پیدا کنیم – برای خیلی از معتادان راحت تر است ، که اول تشخیص دهند نیروی برتر آن ها دارای چه مشخصه ای نیست تا بخواهند مشخصات آن را برای خود تعیین کنند . در ضمن بررسی این موضوع که نیروی برتر قادر است چه کار هایی برای ما انجام دهد به ما کمک می کند تا بیشتر این نیرو را درک کنیم . برداشت های متفاوتی از نیروی برتر می تواند ، اصول روحانی یا نیروی موجود در انجمن باشد ، و یا یک راه مستقیم و درست ، و یا هر چیز دیگری که امکان پذیر باشد و برای ما کار کند . تا جایی که این نیرو مهربان ، بخشنده و بزرگتر از خودمان باشد ، مشکلی نیست . در واقع نیاز نیست که ما حتما درکی از نیروی برتر داشته باشیم تا بتوانیم از آن نیرو برای پاک ماند وبهبودی در خواست کمک کنیم .


· چه شواهدی که نیروی برتر ر زندگی من کاربرد دارد؟

دگرگونی ها و تغییرات مثبت فراوانی در زندگی ما اتفاق افتاده که تمام آنها را مرهون حمایت های نیروی برتر میدانیم بطور مثال به تعدادی از این شواهد اشاره میکنیم ؛

پاک از مواد مخدر هستیم  -  امیدواری – اعتماد به نفس  - ایمان  - فروتنی – صداقت – روشن بینی – دوری از خوآزاری و دیگرآزاری -  اعتبار و اعتماد و اطمینان ، بین خانواده و دوستان و جامعه را بدست آوردن – برگشت سلامت عقل –  خدامحوری – کار – پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی و معنوی و . . .

تمامی این شواهد نشان دهنده این است که کمک های نیروی برتر در زندگی ما کارآیی دارد .


· نیرویی برتر من چه مشخصه هایی ندارد؟

 اینک که ما در آستانه مسیر بهبودی قرار گرفته ایم لازم است تا درک شفاف تری از نیروی برتر خود داشته باشیم زیرا منبعد نقش نیروی برتر در زندگی ما پرنگتر خواهد شد و لذا ما هرچقدر چیزهای که از نظر ما منفی هستند و یا مطابق میل و سلیقه ما نیستند و لذا احساس میکنیم که ،  موانعی هستند که ما را از نیروی برتر خود دل آزرده و یا دور میسازد ، بیان میکنیم ، بطور مثال ؛

 [ نیروی برتر من مهم نیست که کیست و چیست اما بطور قطع کسی است که این مشخصه ها را نداشته باشد ]

-خشمگین نباشد           - ناامید نباشد                -  کنترل کننده نباشد    - مخوف نباشد

-متکبر نباشد                 - قهرو نباشد     -   وسواسی نباشد  -  جهنم نداشته باشد                             

-ترسو                         -  خسیس نباشد       -  هوس ران نباشد                                                              -بی وفا                       - کینه جو نباشد       -   بدبین نباشه

-جبار و زورگو نباشد         - نامنظم نباشد        -   منت گذار نباشه

-جنگ طلب نباشد           - ظالم نباشد                -   بیرحم نباشه

-کیفر دهنده نباشد          - خود رای نباشد           -   بد اخلاق نباشد

-متوقع نباشد                  -  خودمحور نباشد         -   مردد نباشد

-سرزنش کننده نباشد         - انتقامجو نباشد            -   بی شرف نباشد

-مقایسه کننده نباشد         -  تنبیح گر نباشد          -  خشک وعبوس نباشد          

-ضعیف نباشد               -  سخت گیر نباشد         -  خشن نباشد

-تنبل نباشد نامهربان نباشد   -  دگم و بسته نباشد        -  نادان نباشد

-حق ناشناس نباشد              -   عجول نباشد            -  افراطی نباشد

-حسود نباشد                    -  بی انصاف نباشد       -  تفریطی نباشد

-بخیل نباشد                      -  ترسناک نباشد          - نا متعادل نباشد

این لیست باید همیشه باز باشد ممکن است در روند بهبودی ما به مرتبه و یا ارتقائی برسیم که بخواهیم چیزهای را به این لیست اضافه کنیم یا اینکه برعکس مشخصه ایی را پاک کنیم


· نیروی برتر من چه مشخصه هایی دارد؟

ما نمیخواهیم کسی به ما باوری یا چیزی را تحمیل کند  ، چون ما در گذشته  تجربه خوبی از اینگونه تحمیل ها  نداریم  ، هر چند منکر بد و یا منفی بودن آنها نیستیم ، اما این گونه تحمیل ها  علیرغم پتانسیل های خوبی که داشتند برای ما کارآیی نداشتند  ، زیرا  در گذشته یکی از علتهای که ما نمیتوانستیم از آنها جواب بگیریم و همیشه  در سراب های بی آب علف سرگردان بودیم و با تظاهر کردن و ریا کردن زندگی میکردیم به این دلیل بود ،  که یا به ما ، باور و یا خدایی  را القاء میکردند  ویا آنرا منتقل میدادند  و یا نهایتاً آنرا بما دیکته میکردند و به همین سبب  میل و سلیقه و نظر ما اهمیت نداشت و لذا بقول آن بزگواری که میگفت ؛ سالها مذهبی بودم بدون اینکه خدایی داشته باشم ! بنابراین ما در برهوتی زندگی کردیم که نمیتوانستیم پذیرای یک نیروی برترخود باشیم  و با او صداقت داشته باشیم  ، زیرا که بعضی از مشخصه هایی آن با طرز فکر ما و یا ایده آل های ما همخوانی  و برای ما جذابیتی نداشت و بنظر ما منطقی نمی آمد و لذا نه تنها با او صداقت نداشتیم بلکه یک حالت هجومی و نافرمانی و ناهنجاری ، را هم در پیش میگرفتیم ، اما اینک در مرحله نوینی قرار گرفته ایم و میخواهیم نیروی برتر خود را آنچنان که آنرا گرامی میداریم و برایمان جذاب و مطابق ایده آلهای ماست و ما میتوانیم با آن راحت و صادق باشیم خودمان انتخاب کنیم ، زیرا منبعد زندگی ما با نیروی برتر در هم پیچیده و درهم گره میخورد ، ما میخواهیم بدانگونه  " یک نیروی برتر " را که خود درک میکنیم در ذهنیت خود بوجود بیاوریم تا بتوانیم با چنین نیروی ارتباط صادقانه و صمیمانه و عاشقانه برقرار کنیم ، هر چند وجود نیروی برتر یک حقیقت محض است و خارج از ذهن و فکر ما وجود مطلق دارد  ، اما ما بطور ذهنی مشخصه های آنرا به جهت اینکه بتوانیم با او ارتباط صادقانه و عاشقانه و راحت داشته باشیم در تصور و ذهن خود بوجود میاوریم  .

[ نیروی برتر من مهم نیست که کیست و چیست اما بطور قطع کسی است که این مشخصه ها را داشته باشد ]

-  رئوف باشد                 -  خوش قلب باشد                  -   جذاب باشد               -  روشنفکر باشد

-  مهربان باشد               -  خوش خو باشد                  -    صبور باشد              -  ازادیخواه باشد

-  بخشنده باشد             -   امیدوار باشد                     -   منصف باشد             -  لارژ باشد

-  فروتن باشد                -   امین باشد                       -   خوشرو باشد            -  جوانمرد باشد

- نترس باشد                 -   سخی باشد                   -   خوشبین باشد            -  چشم پاک باشد

- وفادار باشد                 -  مهر جو باشد                   -   هادی باشد               -  سینه سوخته باشد

- دمکرات باشد               -   منظم باشد                    -   منعطف باشد            -  درد آشنا باشد

- صلح دوست باشد         - دادگر باشد                        -  شریف باشد             -  مورد اطمینان باشد

- بی توقع باشد              -   متشوق باشد                  -   لطیف باشد             -  مورد اعتماد باشد

- قادر باشد                    -   شجاع باشد                      -  هنرمند باشد            -  اهل دل باشد

- پویا باشد                     -  باز و اوپن باشد                 -   با احساس باشد        -  چشم پاک باشد

- حق شناس باشد             -   شوخ طبع باشد               -   دانا باشد               -  قدر دان باشد

-  با عشق باشد                -  نجیب باشد                      -  با گذشت باشد        - نمک شناس باشد

- یاری دهند باشد              -  رزاق باشد                       -   عیب پوش باشد        -  هنر دوست باشد

- صادق باشد                      -   زیبا باشد                       -   دل رحم بشد           -  متفکر باشد

- آرامش دهنده باشد          - انرژی دهنده باشد             -   توانا و کامل باشد      - خدمت کننده باشد

(این لیست باید همیشه باز باشد ممکن است در روند بهبودی ما به مرتبه و یا ارتقائی برسیم که بخواهیم چیزهای را به این لیست اضافه کنیم یا اینکه برعکس مشخصه ایی را پاک کنیم .)

نکته قابل تامل در این سوال و سوال قبلی نوع انگیزشی و یا چند وجهی بودن آن است ، ( شاید ) این دو سوال اخیر میخواهد از این نقطه نظر ، ذهن و تفکر ما را تحریک کند که ما با بیان مخشصه های منفی و مثبتی که ذکر کردیم  در واقع مشخصه های تیره و روشن و دوگانگی های خود را به گونه ایی آشکار کرده و با نقاط  ضعف و قوت خود و سیاه و سپیدی های  درونی خود بیشتر آشنا شویم ! . .  .

بخش برگشت سلامت عقل

برگشت سلامت عقل

در کتاب چگونگی عمل کرد ، برگشت سلامت عقل به این گونه تعریف شده :رسیدن به نقطه ای در نقطه ای که دیگر اعتیاد و دیوانگی های همراه دارد زندگی ما را کنترل نکند . ما در می یابیم که که در همان گونه که همان گونه که از دست دادن جنبه فکری وحس تناسب نشان دهنده نداشتن سلامت عقل در ما میباشد ، به همان نسبت روشن بینی وداشتن حس تناسب و تعادل د تصمیم گیری شاهدی بر برگشت سلامت عقل ما می باشد . ما در می یابیم که برای نوع رفتار و اعمالمان دارای حق انتخاب هستیم و کم کم بلوغ و عقلانیت لازم برای اینکه تمامی جوانب کار قبل از عمل کردن ، بسنجیم پیدا خواهیم کرد .

طبیعتاً زندگی ما تغییر خواهد کرد . اکثر ما وقتی که مصرف خود را با اوایل بهبودی ، اوایل بهبودی را با زمانی که مدتی است که در برنامه هسیم ، و همین طور اواسط بهبودی را با وقتی که مدت ها است در برنامه هستیم مقایسه می کنیم ، مشکلی برای تشخیص برگشت سلامت عقلمان نخواهیم داشت . این همه یک فرآیند است و نیاز به بزگشت سلامت عقل در ما نیز نسبت به زمان متغیر می باشد .

وقتی که در برنامه تازه وارد هستیم ، احتمالاً برگشت سلامت عقل برای ما به معنی این است که دیگر لازم نیست مصرف کنیم . زمانی که این اتفاق می افتد ، مقداری از دیوانگی ما که رابطه مستقیم با مصرفمان دارد از بین خواهد رفت . ما از خلاف کردن برای دست رسی به مواد مخدر دست برمیداریم و دیگر خود را برای بدست آوردن مواد مخدر در شرایط تحقیر آمیز قرار نمی دهیم .

اگر مدتی که در حال بهبودی هستیم ،ممکن است دریابیم که برای ایمان داشتن به اینکه یک نیروی برتر از خودمان می تواند به ما کمک تا پاک بانیم مشکل نداشته باشیم ،اما ممکن است هنوز ندانیم که برگشت سلامت عقل به غیر از پاک ماندن چه معنی و مفهومی برای ما دارد . خیلی مهم است که در همان حال که در بهبودی رشد می کنیم ،درک ما از داشتن سلامت عقل نیز رشد کند .


· چند مثال به عنوان نمونه هایی از داشتن سلامت عقل بزنید ؟

عدم مصرف مواد مخدر –  حضور مرتب در جلسات بهبودی  -  حرف شنویی  - مشورت کردن  -  سرویس به خانواده  -  اقرار به اشتباه  -  امید به آینده  -  خدمت به جامعه   -   داشتن راهنما  -  فرار نکردن از مسئولیت ها  -  با صداقت بودن  -  دعا کردن  -  تسلیم اصول برنامه بودن  - دوری از همنشین بد  - و . . .


· چه تغییراتی در افکار و رفتار من نیاز است تا سلامت عقل به ما بازگردد ؟

رفتارهای ما بازتاب افکار ما هستند ، بنابراین هر چقدر افکارمان مناسب و درست باشند رفتارهایمان هم نیز مناسب و درست میشوند و برای اینکه بتوانیم به سلامت عقل برسیم ، لذا ابتدا باید نظام های فکری و باورهای مخرب خود را تغییر بدهیم ، باید دریچه های افکار خود را به روی باورهای جدید و سازنده باز بگذاریم ، برای اینکه بتوانیم افکار گذشته و مخرب خود را تغییر دهیم ، بی شک نیاز به شاخصه های داریم که مرجعی باشند برای تاثیرگذری مثبت به روی افکارمان ، این شاخصه ها در واقع میتوانند همان اصول روحانی باشند که ما به آنها برای تغییر نظام فکری و باوری خود نیاز داریم ، مثل ، صداقت ، روشن بینی ، پذیرش ، تمایل ، فروتنی ، علاوه بر اینها حضورمرتب در جلسات بهبودی و مشورت کردن و به تنهایی فکر نکردن و ادامه کارکرد قدمها میتواند در این راستا ما را یاری دهند  .  در کل دست برداشتن از افکار پوچ و ویرانگر گذشته و باز گذاشتن و پذیرفتن افکار و باورهای جدید و مثبت  ، میتواند بیشترین تاثیرات را در تغییرات افکار و رفتار ما بوجود آورد تا به سلامت عقل برسیم .


· امروز در چه قسمت هایی از رندگی ام نیاز به سلامت عقل دارد ؟

اصولاٌ ما در تمام قسمت های زندگی خود نیاز به سلامت عقل داریم اما این  اتفاق موقعی برای ما رخ میدهد که ابتدا دست از باورهای غلط و مخرب خود برداریم و نظام فکری و باوری خود را بر اساس باورهای بهبودی هموار کنیم . مهمترین بخش های که ما در آنها امروز نیاز به سلامت عقل داریم عبارتند از ؛

- روابط متعادل با دیگران  -  رفتار متناسب با خانواده  -  ارتباط صادقانه با خود و دیگران -  سلامت جسم ، روح و روان واحساس  و . . . بطور کلی امروز الویت ما برای برگشت سلامت عقل جذب باورهای سازنده و مثبت است .


· برگشت سلامت عقل به چه دلیل یک فرآیند می باشد؟

همانطوریکه میدانیم فرایند مسیریست که دارای نقاط و ایستگاههای مختلف می باشد و لذا زمان جزء رکن اساسی آن می باشد ، واقعیت این است که بهبودی نیاز به زمان دارد بطور مثال ورزشکاری که برای پرورش اندام میرود طبعیست که باید برای ورزیده شدن عامل زمان را در نظر بگیرد و اصولا هر تربیت و تغییری در هر ارگانیسمی نیاز به یک فرایند و زمان مربوطه دارد .

فرایند یعنی  ؛ مجموعه عواملی که برای کامل کردن یک هدف در کنار هم و در یک مسیر قرار بگیرند ، بنابراین فرایند چون مسیر است عامل زمان نقشی مهم و کاربردی در آن دارد ، در واقع برگشت سلامت عقل ما به این دلیل فرایند است که سه عامل اساسی و تاثیر گذار در فرایند را دارا میباشد ؛

1-هدف دارد ؛ ( برگشت سلامت عقل ) .

2-مسافت دارد ؛ ( طریق و راه بهبودی ) .

3-زمان دارد ؛ ( طول پاکی و بهبودی و برنامه روزانه  ) .

بنا بر دلایل فوق پس برگشت سلامت عقل ما یک فرایند است بدیهیست هر فرایندی نقاط و ایستگاهای مختلفی دارد که بستگی به امتداد آن فرایند دارد و لذا بطور حتم هر فرایندی نقطه شروعی دارد ، بطور مثال ما در بدو ورودمان به انجمن از عدم سلامت عقل بیشتری برخوردار بودیم ولی در این مقطع ممکن است تا حدودی از کارهای ناعاقلانه خود کاسته باشیم یعنی در واقع سلامت عقلمان تا حدودی بهتر شده است ، بنابراین ما اگر در مسیر بهبودی حرکت خود را ادامه بدهیم و تسلیم این برنامه باشیم میتوانیم در فرایند برگشت سلامت عقل قرار بگیریم .


· کارکرد باقی قدم ها چگونه کمک خواهد کرد تا سلامت عقل به من بازگردد ؟

واقع بینی از بهترین برکت هایست که ما امروز در اثر اصل روحانی روشن بینی به آن دست پیدا کرده ایم . ما با کار کردن این قدمها تا این مقطع ضمن اینکه توانسته ایم پاک بمانیم اثرات مثبت و شگرفی در برگشت سلامت عقل را در خود شاهد هستیم اما هنوز کافی نیست و فکر میکنیم این برنامه و این قدمها بما جواب میدهند لذا ما با برگشت قسمتی از سلامت عقل در خودمان مشتاق شده و تمایل داریم که آنها را ادامه بدهیم هرچند گاهی اوقات گرفتار تنبلی و بی تفاوتی میشویم اما با صبوری و امید و حرکت کردن به راهمان ادامه میدهیم ، ما میدانیم که هر بیماری دوره و سیکل درمانی خاص خود را دارد بطور مثال وقتی پزشکی برای عفونت در بدن بیماری آنتی بیوتیک تجویز میکند ، بدیهیست برای گرفتن نتیجه باید بیمار دز کامل دارو را مصرف کند تا نتیجه بگیرد چنانچه آن دارو را نصفه و نیمه مصرف کند نه تنها تاثیر مثبتی از دارو نمیگیرد بلکه نتیجه منفی هم عایدش میشود . بنا براین ما هم برای برگشت سلامت عقل خود باید قدمها خود را تا پایان دوازده قدم ادامه بدهیم . 


· سلامت عقل چگونه در طول دوران بهبودی به من بازگشته است ؟

البته ما هنوز بطور کلی به سلامت عقل نرسیده ایم زیرا سلامت عقل رفته رفته و کم کم در اثر حرکت در راستای بهبودی حاصل میشود ، سلامت عقل یعنی اینکه ما به تعادل برسیم ، یعنی اینکه از افراط و تفریط دست برداریم و همینطور از خودمحوری دوری کنیم اوج سلامت عقل جایگاهی است که ما رابه نقطه ای میرساند که بیماری اعتیاد و عوارض حاصل از آن دیگر زندگی ما را کنترل نکند. بنابراین دوران بهبودی یک فرایند است و ما وقتی در مسیر بهبودی قرار بگیریم به بازگشت سلامت عقل خواهیم رسید . اولین نشانه برگشت سلامت عقل در ما از قطع مصرف مواد مخدر شروع میشود و با استمرار در طریق بهبودی و رفتن به جلسات و کارکرد قدمها این روند رو به رشد میرود ، اکنون که ما در مسیر بهبودی هستیم بازتابها و علائم بازگشت سلامت عقل را به عینه می بینیم ، بطور مثال ؛ -  اینکه مشورت میکنیم  -  با صداقت و فروتنی زندگی میکنیم  -  مثلث بهبودی ( کار ، خانواده ، جلسه ) را رعایت میکنیم  - دوری جستن از هم نشین بد – دوری جستن از مکانهای غیر اخلاقی و منکرات  -  قضاوت نکردن  - سرزنش نکردن – مقایسه نکردن  -  و بطور کلی از از دیوانگیها و آسیب زدن به دیگران و بخود دوری میکنیم ، اما مهمترین عاملی که به ما در این دوران کمک میکند تا بسلامت عقل برسیم اعتماد به نیروی برتر و در خواست کمک از او می باشد .


بعضی از ما ممکن است انتظارات غیر واقعی از برگشتن سلامت عقل داشته باشیم . ممکن است فکر کنیم که ما دیگر عصبانی نخواهیم شد ،یا اینکه به محض کار کردن این قدم رفتارمان کامل و بی عیب و نقص خواهد شد و دیگر با وسوسه ، اغتشاش افکار و عدم تعدل در زندگی مشکل نخواهیم داشت . ممکن است این اوصاف می زیاده از حد و افراطی به نظر آیند ،اما اگر از رشد شخصی مان در بهبودی ناراضی هستیم یا اینکه از مدت زمان طولانی که نیاز است تا سلامت عقل به ما بازگردد دلخوریم ،احتمالاًمی توانیم یکی از این حالات را در خود تشخیص دهیم . اکثر ما در یافته ایم که اگر از انتظارات و توقعات خود در مورد پیشرفت بهبودی مان دست برداریم تا سر حد امکان دست پیدا خواهیم کرد .


· من چه توقعاتی از برگشتن سلامت عقل دارم ؟ آیا این توقعات واقع گرایانه هستند یا نه ؟

اصولاً توقع چه بجا باشد و چه بیجا ، انتظاراتی هستند که دور از اصول بهبودی و با مرام و افکار امروز ما نمیتوانند سازگار باشند . وقتی ما در شرایط توقع قرار میگیریم لذا باید دست به قضاوت بزنیم و این قضاوتها میتوانند برای بهبودی ما مضر باشند ، ما نه در پی قضاوت هستیم و نه دربند توقعات ، ما فقط کسانی هستیم که بطور روزانه و منطقی مسیر بهبودی را هرچند با خطا و آزمون اما  با سعی و تلاش و تکرار  ادامه میدهیم و متوجه شده ایم که ما در روند بهبودی با کمک نیروی برتر کم کم به سلامت عقل میرسیم .

توقع و توقعات ، امروز از نظر ما یک فکر کاملاً منفی و مطرود میباشد ولذا هر چقدر هم که واقعگرایانه باشد حاصلی جزء سرخوردگی و نا امیدی ویاس به همراه نمیآورد ، بنابراین سلامت عقل ،   امروز ما را وامیدارد تا از توقعات چه بحق چه به ناحق ، چه واقعگرایانه و چه غیر واقعگرایانه و  چه از خود و چه از دیگران دوری کنیم .


· آیا تواقعات واقع گرایانه من در مورد پیشرفت بهبودیم به واقعیت پیوسته یا نه ؟آیا درک می کنم که بهبودی در طول زمان اتفاق می افتد و نه یک شبه ؟

قسمت اول سوال:ما معتقدیم توقعات از هر دست و از هر قبیل که باشند فرقی نمیکند و با صول بهبودی همخوانی ندارد ( مثل قضاوت کردن  ، مقایسه کردن ، و یا سرزنش کردن ) میماند و با معیارهای امروز ما از هر جنسی که باشد چه واقعگرایانه و چه غیر آن ، به هر صورت پیامدهای مثبتی در نهایت برایمان ندارد و از بیماری ما سرچشمه میگیرد . ما اکنون بدون توقع بدنبال بهبودی خود هستیم زیرا بیماری خود را پذیرفته ایم و اگر بخواهیم از خودمان به هر ترتیب ، توقع داشته باشیم مجبوریم دست به قضاوت و یا مقایسه کردن خود با دیگران بزنیم ، این کار برای ما در غایت سرخوردگی و ناامیدی و حال خرابی به همراه می آورد . ما بطور روزانه به بهبودی خود عاری از هرگونه توقع ادامه میدهیم و تاکنون با حمایت از نیروی برتر توانسته ایم به پیشرفته های مهمی دست یابیم و در بسیاری از قسمت های مربوط به برگشت سلامت عقل دست یابیم  که شواهد آن برای ما مسجعل می باشد .

قسمت دوم سوال:ما  وقتی خود را از بند توقعات بیمارگونه رها میسازیم به این درک میرسیم که در فرایند بهبودی باید صبور باشیم و بطور روزانه متمرکز به روی بهبودی خود باشیم و ایمان داریم اتفاقات خوب در زمان مناسب برای ما رخ خواهد داد ، بدیهیست در این راه نباید عجول باشیم بقول کتاب که میگوید ما یک شبه بیمار نشده ایم ، بنابراین ما نیاز داریم تا همچنین در مسیر بهبودی گام برداریم ، ما باید مثل یک باغبان صبور باشیم و  از نهال بهبودی خود مراقبت کنیم تا نهایتاً زمان میوه دادن آن  فرا رسد


· اینکه ببینیم در شرایطی که قبلاً هرگز با آن درستی و با موقعیت روبرو نشده ایم ، اکنون می توانیم حتی برای یکبار از روی سلامت عقل عمل کنیم ،نشانه ای از سلامت عقل است . آیا تجربه ای به این شکل در بهبودی خود داشته اید ؟ آنها چه بودند ؟

ما در گذشته دائماً در یک چرخه معیوب قرار گرفته بودیم و مرتباً اشتباهات خود را تکرار میکردیم و نمی توانستیم از تجربیات تلخ خود نتیجه معقولی بگیریم و عدم سلامت عقل تمامی قسمت های زندگی ما را تیره و تار کرده بود  ، بطورمثال ؛ حرف گوش نمیکردیم ،  مشورت نمیکردیم ، راهنمایی از کسی نمی گرفتیم ، در زندگی کاملاً از خود راضی و خود محور بودیم ، همیشه با عدم صداقت و دروغ زندگی میکردیم و از تجربه های درد آور خود نه تنها درس نمی گرفتیم بلکه در نهایت نادانی باز آنها را تکرار میکردیم . اما اکنون که در راستای بهبودی قرار گرفته ایم بسیاری از کارهای ناعاقلانه خود را کنار گذاشته و شاهد نشانه های از برگشت سلامت عقل در خود می باشیم بطور مثال ؛

در زندگی با افراد صاحب نظر مشورت میکنیم   - سعی میکنیم از دورغ گفتن و ناصداقتی پرهیز کنیم  -  از الگوهای بد دوری میکنیم  -  با فروتنی خود را از خود محوری دور میکنیم – حرف گوش میکنیم   - در روند بهبودی صبوری میکنیم  و  . . .

سلامت عقل یعنی تکرار نکردن اشتباهات و از تجربه خود و دیگران استفاده کردن .

سلامت عقل یعنی تغییر باورهای منفی و مخرب به باورهای خوب و سازنده .

سلامت عقل یعنی انتخاب الگوهای مناسب .

سلامت عقل یعنی اینکه بگوئیم دانسته هایمان کافی نیست و باید آگاهی خود را ارتقاء بدهیم .

 

بخش اصول روحانی

اصول روحانی

در قدم دوم ما روی روشن بینی ،تمایل ، ایمان ، اعتماد و فروتنی تمرکز می کنیم. روشن بینی که ما اول بار تجربه می کنیم ، درک این مسئله است که به تنهایی نمی توانیم بهبود یابیم و به کمک احتیاج داریم که با ایمان به این مسئله که کمک برای ما وجود دارد ، تداوم پیدا می کند . مهم نیست که ما از نیروی برتر از خودمان تصویر کامل و درستی داشته باشیم ،مهم این است که فقط باور داشته باشیم که کمک به ما ممکن است .


· چرا داشتن یک فکر بسته برای بهبودی من ضرر دارد ؟

آنچه که زندگی ما را همیشه آشفته کرده بود به این علت بود که ما دور فکر و باورهای غلط خود یک چاردیواری بتنی کشیده بودیم و با تعصبی بیمارگونه از آنها پاسداری و در واقع آنها را حفظ میکردیم و به هیچ وجه اجازه نمیدادیم تا افکار و ایده های نو یا باورهای سازنده به دریچه افکار ما راه یابند  ، اما امروز در اثر روشن بینی به نقطه ائی رسیده ایم که دریچه های ذهن خود را به روی افکارهای سازنده و باورهای جدید باز گذاشتیم و سعی و تلاش می کنیم و از دیگران برای مفهوم شدن باورهای جدید و ایده های و حتی الهامات نو کمک میگریم .

فکر بسته از خود محوری و بیماری ما ریشه میگرفت و همیشه برای ما و اطرافیانمان جز مشکل آفرینی و ناهنجاری چیزی دیگری به همراه نمی آورد ، هیچ عامل بازدارنده ای مثل فکر بسته در راستای بهبودی تاثیر منفی ندارد ، مادامیکه ما به اشکال مختلف گرفتار فکر های بسته و دگم خود باشیم نمیتوانیم پیامهای نهفته در اصول بهبودی را درک کنیم و از آنها نتیجه بگیریم ، در واقع فکر بسته دشمن بهبودی است .   اصل روحانی روشن بینی ما را متقاعد می سازد که با مواجهه با  مسائل بدون تعصب و از روی منطق با آنها روبرو شویم و به نتایج آن متمرکز باشیم .


· امروز در زندگی چگونه از خود روشن بینی نشان می دهم ؟

چگونگی نوع زندگی ما امروز بستگی به درک و فهم ما از پیامهای رهایی بخش در اصل روحانی روشن بینی دارد ، اینکه امروز متقاعد شده ایم که نیازی نیست نه خودمان و نه اطرافیانمان و نه خانواده مان در اثر تکرار دیوانگیهای ما رنج ببرند از برکات درک این اصل روحانی می باشد .و همینطور ما میتوانیم با دست کشیدن از باورهای مضر و منفی  و پذیرفتن باورهای مثبت و سازنده ، زندگی خود را توام با آرامش و آسایش رقم بزنیم همه اینها در اثر تاثیرات اصل روحانی روشن بینی در ما به وقوع پیوسته است .

امروز ما به طرق مختلف ، اصل روحانی روشن بینی را از خود نشان میدهیم بطور مثال ؛

-که مشکل ما فقط مواد مخدر نیست بلکه بیماری اعتیاد است  .

-که ما بیماریم و نیاز به کمک داریم .

-که عقل ما در گذشته متاسفانه ویروسی شده و نیاز داریم تا با کارکرد این قدمها به آن سلامت ببخشیم .

-که ما مسئول بیماری خود نبودیم اما مسئول بهبودی خود هستیم .

-که ما در هرکاری نیاز به  مشورت با صاحبنظران داریم .

-که باورهای گذشته ما مخرب بودند و باید آنها را دور بریزیم .

-که گیرنده های افکار خود را برای جذب باورهای جدید و سازنده باز بگذاریم .

-که در رفتارها و طرز گویش ها و اخلاق های خود تغییری مثبت و بنیانی بوجود بیاوریم .

-که از خودمحوری و خودرایی دست برداشتیم .

-که و ... و ............


· امروز من به چه طریق در زمان بهبودی تغییر کرده ؟ ایا باور دارم که تغییرات بیشتری هم امکان دارد ؟

قسمت اول )  ما  ، در طریق بهبودی ابتداء با ترک مواد مخدر به اعتماد بنفس خوبی دست پیدا کردیم  و همین مسئله باعث شور و شوق و امیدواری در ما شد و تمایل پیدا کردیم تا این طریق را ادامه بدهیم ، در طول این مسیر ما کم کم به روشن بینی دست پیدا کردیم و متوجه شدیم که بیماریم و واقعاً نیاز به کمک داریم ، درک این روشن بینی برای ما نقطه عطفی شد تا با استمرار در طریق بهبودی  روشن بینی خود را گسترش و آنرا عمیقتر  کنیم  ، لذا متوجه شدیم که باید از باورهای غلط خود دست برداریم و با ، باز گذاشتن روزنه های فکر خود به باورها و الهامات جدید و سازنده روی بیاوریم و از اصول روحانی که در برنامه های بهبودی فرا گرفته ایم آنها را در زندگی جاری کنیم ، واضح و مبرهن است ما در اثر این باورهای جدید و رعایت اصول روحانی فرا یافته توانستیم که در طریق زندگی خود تغییرات مثبتی بوجود بیاوریم  .  طریق و روش بهبودی باعث شده که ما  امروز در زندگی به آرامش نسبی دست یابیم .

قسمت دوم ) ما هنوز در ابتداء طریق بهبودی هستیم و مایلیم که این راه را ادامه بدهیم ، تغییرات ما هر چند خوب است ولی اصل روحانی روشن بینی به ما میگوید هنوز این تغییرات کافی نیستند ، در واقع ما امروز با روشن بینی در جریانی قرار گرفته ایم که احساس میکنیم نیاز به تغییرات بیشتر داریم ، زیرا باور داریم  این برنامه برای ما کار میکند ، همینطور که تا اینجا تغییر های کرده ایم معتقدیم تغییرات بیشتری هم بطور حتم بوقوع میپوندد ،  و لذا در این طریق نیاز به کمک راهنما داریم و همچنین باید قدمها را منظم و با صبر و شکیبایی کار کنیم و در جلسات حضور یابیم ، شکی نیست که تغییرات ما بر اساس آگاهی و دانش ما بوجود می آیند و ما هر چقدر دانش و سواد بهبودی خود را ارتقاء دهیم تغییرات در ما بیشتر و بهترشکل میگیرند .


· تمرین کردن اصل روحانی تمایل در قدم دوم ممکن است که خیلی ساده شروع شود . در ابتدا ممکن است که فقط به جلسات برویم و به مشارکت معتادان در حال بهبودی گوش می کنیم و تجربه آنها را در مورد این قدم بشنویم . پس از آن چیزی را که می شنویم برای بهبودی خود به کار گیریم ،البته از راهنمایمان هم درخواست کمک می کنیم .


· من تمایل دارم چه کارهایی انجام دهم تا سلامت عقل به من بازگردد ؟

 اصولاً اعمال و کارهایی که در راستای  با بهبودی انجام میدهیم ، محک تمایل ما را نشان میدهد .  در واقعه شاخص تمایل ما برای برگشت سلامت عقل بستگی به میزان اعمال و رفتار و همچنین حضور مستمر ما در فضاهای بهبودی دارد  ،  ضمن اینکه پذیرش  درونی(( واقعیت بیماری ))توام با روشن بینی  و صداقت مهمترین عامل در کیفیت و نوع شکل گیری تمایل را در ما تبین میکند ، بنابراین سعی و کوشش های ما در بهبودی نشانگر تمایل ما به برگشت سلامت عقل است . تمایل یعنی نشان دادن علاقه و شوق درونی توسط اعمال و رفتار و کردارمان ، بطور مثال کارهای که انجام میدهیم تا سلامت عقل به ما برگردد ؛

حضور مرتب در جلسات  - انتقال و منتقل کردن قدمها  - ارتقاء سواد بهبودی -  مطالعه  - مشورت با صاحب نظران – مشارکت در جلسات بهبودی – درخواست کمک از راهنما -  حرف شنوی و صبوری کردن – با برنامه زندگی کردن – فقط برای امروز زندگی کردن و ، و . . .


· آیا کاری است که من در گذشته به انجام آن تمایل نداشتم اما اکنون این تمایل را پیدا کرده ام ؟ آن کار چیست ؟

کارهایی که ما درگذشته انجام میدایم بر اثر باورهای  غلطی بود که داشتیم ، ما درگذشته بعلت بیماری فعال ، به هنجارها علاقه ایی نداشتیم و اصولاً قانون شکنی و خلافکاری را می پسندیدیم ، شعار ما در گذشته اینبود ؛ (( بکش تا زنده بمانی ))   علاوه بر اینها ، دروغ ، دزدی ، ریا ، انکار ، شخصیت های کاذب ، خود محوری  ، بسته و دگم فکر کردن و . . . بنیان زندگی ما را شکل داده بودند در هر صورت ما با چنین وضعیتی وارد انجمن معتادان گمنام شدیم و با الطاف و حمایت نیروی برتر روز به روز تمایل ما نسبت به برگشت سلامت عقل رو به فزونی گرفت ، شعار های گذشته خود را تغییر دادیم و اینک میگویم  ؛ (( زندگی کن و بگذار زندگی کنند )) و با دور ریختن باورهای قدیمی و پذیرش باورهای جدید روش  وزندگی خود را تغییر دادیم ، بطور مثال ؛

تمایلات گذشته = تمایلات امروز

نا صداقتی  ، عدم روشن بینی = باصداقتی ، روشن بینی

بی برنامه گی و نامنظمی = با برنامه و منظم بودن           

بسته و دگم فکر کردن = باز و بدن تعصب فکر کردن

همنشین بد = همنشین خوب

وقت تلف کردن = حداکثر استفاده از اوقات

حرف گوش نکردن = حرف گوش کردن

مشورت نکردن = مشورت کردن


ما نمی توانیم که فقط منتظر بنشینیم و منتظر باشیم که ایمان نهفته در قدم دوم را احساس کنیم . ما باید روی آن کار کنیم ، یکی از پیشنهاداتی که برای اکثر ما کار کرده این است که تظاهر به داشتن ایمان کنیم ، این به آن معنی نیست که با خود ناصادق باشیم و نیازی هم نیست که به راهنمای خود یا کس دیگری در مورد آن دروغ بگوییم . ما این کار را به خاطر آن انجام نمی دهیم که به نظر خوب و با ایمان بیاییم ، تظاهر به ایمان فقط به این معنی است که به گونه ای زندگی کنیم ، مثل اینکه باور داریم آن چیز که آرزویش راداریم ، اتفاق خواهد افتاد و در قدم دو به این معنی است که به گونه ای زندگی کنیم مثل اینکه منتظر هستیم تا سلامت عقل هر آن به ما بازگردد . راههای مختلفی وجود دارد که این راهکار می تواند در زندگی برای ما کاربرد داشته باشد . اکثر اعضای ما پیشنهادمی کنند که ما می توانیم با شرکت منظم در جلسات و گوش کردن به راهنمایمان ، فرآیند تظاهر به ایمان داشتن و ایمان آوری را شروع کنیم .


· من چه اعمالی انجام داده ام که نشانگر ایمان من است ؟

ایمان یعنی ؛ یقین حاصل کردن و اعتقاد درونی به چیزی داشتن ، در کل ایمان یعنی ؛ سنگر و حصاری که امنیت های لازم  ما را تامین میکند ، اصل روحانی ایمان  هم مثل دیگر اصول های روحانی یک فرایند است و لذا نیاز به صبوری و استمرار در حرکت دارد ، در واقع باورهای ما نهالهای هستند که ما با مداومت و آبیاری ، آنها را به ایمان مبدل میسازیم ، و لذا پروسه زمان نفش مهمی  در روند ایمان آوری بعهده دارد ، بنابراین ما علیرغم اینکه ممکن است خسته شویم و یا بی تفاوت شویم و یا تنبلی کنیم ، اما  در این مقطع نیاز به صبوری وادامه بهبودی خود  داریم  ما درهر صورت اینک به نقطه ایی رسیده ایم که باید خود را تربیت کنیم و لازمه آن مداومت و پایداری میباشد ما اکنون در شرایط فصل ایمان آوری قرار گرفته ایم و بذرهای ایمان ، در درون ما در حال رشد میباشند ،  بنابراین اعمالی که ما انجام میدهیم نشانگر رویش و نمو ، ایمانمان است بطور مثال ؛

حضور در جلسات بهبودی  -  خدمت کردن  -  مشارکت کردن  -  کمک خواستن  -  حفظ گمنامی -  تحقیق  و مطالعه  - بطور روزانه مراقب بهبودی خود بودن و . . .


. ایمان من چگونه رشد کرده است ؟

 

ما ، در بدو ورود ، ابتدا با ناباوری و بی ایمانی و فقط از روی استیصال و ناچاری به انجمن پناه آوردیم ، اما دیدن صمیمیت و صداقت در انجمن معتادان گمنام سبب جاذبه و گیرایی و امیدواری در ما شد ، هر چند در ابتدا ورودمان ، اعضاء در بعضی از جلسات راجع به چیزهای صحبت میکردند که برای ما قابل فهم و یا درک نبود ، مسائلی مانند ؛ نیروی برتر ، یا موضاعات مربوط به قدمها و یا تراز نامه های مختلف و یا مشارکت های میکردند که ما نمیتوانستیم ارتباط آنها را با مصرف مواد مخدر تشخیص دهیم ، اما مع الوصف ما بعلت تمایلی که پیدا کرده بودیم راه خود را ادامه دادیم و در نقطه ایی متوجه شدیم که لازم است ما برای تکوین هرچه بیشتر روند ایمان آوری گاهاً تظاهر به فهم و درک آن مطالب کنیم  و یا بمانند  دیگر اعضاء موفق رفتار کنیم  ،  البته منظور ما از تظاهر در اینجا  به معنای ریا و ریاکاری یا ناصداقتی  نمی باشد ،  بلکه بیشتر منظور این است که ما در درون خود و در اثر شوق زیاد به بهبودی  به این نتیجه رسیدیم که به هر منوال و به هرطریق که اصول اجازه میدهد خود را در مسیر بهبودی حفظ کنیم  ، در واقع منظور ما از تظاهر این است که اشکالی ندارد ما کارهای خوب و مثبت را  حتی اگر شده نقش بازی کنیم ،اما بشرط اینکه ، در روند رو بجلو و در مسیر بهبودی قدم برداریم  و بهبودیمان پیشرونده باشد . ، در واقع نشان دادن و یا تظاهرعلایم خوب درخودمان ریشه در تمایل و بیانگر رشد ایمان ما می باشد و ما با ادامه این روش در واقعه خود را واکسینه میکنیم ، در کل منظور این است که ما از تمام ظرفیتها و تمام پتانسیل ها و توانمندی ها و بخصوص  قدرت انعطافی که در اختیار داریم ،  سعی و کوشش خود را میکنیم تا نهال تازه روئیده ایمان خود را حفظ و آنرا در خود رشد و نمو دهیم . بدیهیست ، این نوع نگرش و عملکرد مقطعی  و تاکتیکی میباشد و ما با استمرار و صبوری و گذر از پیچ  و خم های  بازدارنده  در مسیر بهبودی سرانجام با مداومت و شکبیایی ،  ایمانمان را از شکل ظاهری به شکل باطنی ارتقاء میدهیم . بطور مثال ؛

-من در ابتدا گاهی اوقات با ماسک و یا با ناصداقتی مشارکت میکردم ، اما الان سعی میکنم با صداقت و بدون ماسک مشارکت کنم .

-من در ابتدا به امنیت جلسه بهبودی  علیرغم توصیه های که میشد ، ولی گاهاً آنرا جدی نمیگرفتم  ، اما الان سعی میکنم امنیت جلسه های بهبودی را جدی بگیرم و به اهمیت اینگونه جلسات پی بردم   .

-من در ابتدا کلاس های قدم را نوعی گردهمایی دوستانه و بیشتر به دید یک کلوپ بازی مینگریستم ، اما الان آنها را بعنوان یک ابزار فوق العاده قوی در تاثیر گذاری در روند بهبودی و سرنوشت خود میدانم و لذا از هیچ کوششی فرو گذار نیستم ، و . . .

در کل اینگونه تجربه ها نشان دهنده برگشت سلامت عقل و بیانگر رشد ایمان در ماست .


. آیا قادر بوده ام انجام کاری را برنامه ریزی کنم و ایمان داشته باشم که اعتیادم بر سر راه انجام این کار مانع نخواهد کرد ؟

 

ما ، با برداشتن اولین گامها در جاده بهبودی ، برنامه های برای خودمان طرح ریزی میکردیم ، اما از آنجائیکه ایمان ما هنوز در مرحله رشد اولیه خود بود و از طرفی بیماری ما با شاخصه های گوناگونی مثل تنبلی و تن پروی و بخصوص سهل انگاری به روی ما هنوز فعال بود و لذا بر سر راهمان قرار میگرفتند و مانع ایجاد میکردند  و برنامه ریزیهای ما بعد از مدتی بدون نتیجه و یا شکست  و یا با موانع مواجه میشدند ، اما از طرفی چون ما به اصول برنامه اعتقاد وایمان داشتیم ، لذا از پا در نمی آمدیم و بعد از هر مانعی که اعتیاد ایجاد میکرد بار دیگر برنامه ریزی خود را تجدید میکردیم ، چون ما به این منطق رسیده بودیم که فقط برای امروز زندگی کنیم  ، بنابراین باشکست و یا موانع دیروز کار نداشیتم و فقط برای امروز یکبار دیگر سعی و کوشش خود را میکردیم  ، تمام این کوشش های ما بخاطر ایمان و از تمایل درونی ما سرچشمه میگرفت .  اینک  ، هر چند معتقدیم که بیماری میتواند در مسیر بهبودی مشکل آفرینی بوجود بیاورد اما تا زمانی که ایمان ما در روند رشد و سیر صعودی قرار دارد نمیتواند مانعی جدی  بعنوان یک مشکل بازدارنده برای بهبودی ما باشد .  بیماری در واقع شاید بتواند مسیر ما را سخت و یا دشوار  کند ، اما وقتی ما در شرایط  ایمان باشیم نمیتواند مسیر ما را مسدود کند ، بیماری شاید بتواند برنامه ریزی های ما را  برای مدتی با پارازیت هایش مختل کند ، اما وقتی ما در شرایط ایمان قرار داریم نمیتواند بطور قطع برنامه ریزیهای ما را کنسل و یا آنها را منتفی کند . وقتی ایمان ما  در فرایند بهبودی پیشرونده باشد ممکن است برنامه های ما ،  دیر و زود بشوند اما بطور حتم سوخت و سوز نمی شوند . بنابراین ما وقتی در شرایط ایمان قرار میگیریم و با عزم راسخ در مسیر بهبودی گام برمیدارم ، هیچ مانعی نمیتواند عامل بازدارنده ای  برای پیشروی ما باشد حتی اگر بیماری اعتیاد باشد  ، ما میتوانیم با ایمان خود بیماری گسترده ای مثل اعیتاد را متوقف کنیم.

بقول معرف کسانی که با این برنامه زندگی کنند امکان ندارد لغزش کنند


تمرین اصل روحانی اعتماد نیاز به غلبه برترس مان در مورد فرایند برگشت سلامت عقل دارد . حتی اگر مدت کوتاهی است که پاک هستیم احتمالاًدردآوری را در رشدمان در بهبودی داشته ایم و ممکن است بترسیم که درد های بیشتری در راه باشد . به نوعی هم این مسئله درست است . برای اینکه دردهای بیشتری در راه است . اما هیچ یک از انها بیش از حد تحمل ما نیست ، و نیاز نیست که آنها را به تنهای تحمل کنیم . اگر ما اعتمادمان را به فرآیند بهبودی و یک نیروی برتر از خودمان ارتقاء دهیم ، می توانیم از این دوران دردآور در بهبودی مان عبور کنیم . ما می دانیم که در انتها ی این دوران چیزی که منتظر ماست ، بیش از یک شادی مصنوعی است ، بلکه یک تغییر بنیادین خواهد بود که زندگی ما را از لحاظ رضایت ، یک درجه عمیق تر خواهد کرد .


· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟

در زندگی گذشته ما  ، کلمه ایی بنام اعتماد سالها بود که نقش خود را از دست داده بود و عملاٌ چنین واژه ای در زندگی ما دیگر معنا و مفهوم نداشت ، در واقع ما بعلت عدم سلامت عقل همیشه خود را در مجاورت مکانها و یا روابطی قرار میدادیم  ، که مشخصه هایی از قبیل ؛ ناصداقتی ، دورویی ، و بخصوص بی اعتمادی در راس آنها قرار داشت و بدیهیست در چنین شرایط ناامنی ما هر بار به کسی اعتماد کردیم ، بقول معروف چوب آنرا هم  خوردیم  و لذا ما در گذشته با نهایت بی عقلی در سرزمینی زندگی کردیم که تجربه های درد آوری از اعتماد کردن  کسب کردیم ، بنابراین ، خاطرات تلخ گذشته ما  در رابطه با فعل اعتماد کردن ، نهایتاٌ ما را به نقطه ایی رساند که باعث ظهور نوعی اندیشه منفی و باور مخرب  بنام ( بی اعتمادی ) به هر چیزی در ما شد ، و لذا ما در گذشته در اثر عدم اعتماد به دیگران هرگز نمیتوانستیم تصور کنیم کسی میخواهد بما لطفی بکند ، همیشه در زندگی به محبتهای دیگران با سوءظن نگاه میکردیم ، اگر کسی میخواست در حق ما کاری انجام دهد پیش خود میگفتیم حتماً نقشه شومی برای من کشیده است ،  بنابراین ما با چنین اوضاع و احوالی ، یعنی در کمال بدبینی و با دنیای از نفرت و کوله باری از بی اعتمادی  وارد انجمن معتادان گمنام شدیم و بدیهیست به عشق ها و یا محبت های که در سطح انجمن و یا از طرق دوستان بهبودی بما میشد با سوء ظن های بیمار گونه و بقول خودمان اون ور آبی نگاه میکردیم  ، آنچه که امروز میتواند بعنوان یک مانع جدی  سد راه ما برای بدست آوردن اصل روحانی اعتماد شود اصولا همان نگرشها و قضاوتها  و خصوصاًً همان باورهای غلطیست که ما در گذشته در اثر رفتارهای غیر اصولی خودمان به آنها دست یافتیم ، اینکه ما در گذشته از اعتمادهای خود ضربه میخوردیم به این علت بود که ؛ با عقل نا سالم در مکانهای ناسالم و با اشخاص ناسالم و بر اساس لذتهای ناسالم  ، ارتباط برقرار میکردیم ، بنابراین مشکل در "اعتماد"  کردن نبود ، بلکه مشکل در نوع غلط اعتماد کردن ما ریشه داشت ، اعتماد کردن به نیروی برتر امروز اساسی ترین مرحله بهبودی ما را رقم میزند و لذا ما باید از هرگونه ترسی که بعنوان عاملی بازدارنده سد راه ما میشود دوری کنیم و بخصوص متوجه این مسئله باشیم که تا زمانیکه در راستا و چارچوب اصول و برنامه حرکت میکنیم ،  نه تنها ازاین اصل روحانی زیانی نمی بینیم بلکه با رشد این اصل روحانی سرانجام میتوانیم به بیداری روحانی برسیم اما یکی دیگر از عوامل بازدارنده در راستای اعتماد کردن ، که ترسهای ما را افزایش میدهد و مانع رشد این اصل روحانی در ما میشود ، قضاوتها و پیش داوریهای بیمار گونه ما هستند ، ما هرگز نباید به اعضا براساس گذشته آنها و  یا سوابق بد آنها که در شرایط بیماری فعال داشته اند نگاه کنیم ، هر چند دوستان و همدردان ما خود اذعان و اقرار به بیماری میکنند اما واقعیت امروز این است که آنها در حال بهبودی بسر میبرند و لذا  با بهبودی کیس و شرایطی مناسبی را برای اعتماد کردن دارا می باشند و از گذشته خود بسیار فاصله گرفته اند ، و بگفته کتاب ( فقط برای امروز 12 مرداد ) که میگوید ؛ به اعضای انجمن خود اعتماد میکنم ، اگر چه آنها بی شک کامل نیستند ، اما بهترین امید من هستند . گاهی ممکن است بازهم با پیشداوری فکر کنیم که شاید ، اصل روحانی اعتماد چیزی را از ما بخواهد که خارج از توان ما باشد ، بطور مثال ؛ تغییر کنیم و یا مسئولیتی بما بدهد و یا از چیزی که آنرا دوست داریم و به آن احساس تعلق میکنیم دست برداریم ، در حالیکه باید متوجه باشیم اولاً ؛ برنامه ما یک برنامه پیشنهادیست نه یک برنامه تحمیلی و ثانیاً برنامه بهبودی بسیار ساده و سهل و آسان است ( بشرطی که متمرکز به روی آن باشیم ) و واقعاً به گونه ایی نیست که خارج از توان تک تک ما باشد . هرچند  اصل روحانی اعتماد امروز برای ما ضروریست اما باید بدانیم که این اصل هم برای خود دارای ویژه گیها و قوانین و ارکانی است و لذا قبل از هر اعتمادی باید ابتدا  شناخت و دانش خود را از فرهنگ  و آداب آن ارتقاء دهیم .


· چه کارهایی نیاز است انجام دهم تا از این ترس ها رها شوم ؟

 

بدون تردید برای رهایی از این ترسها اولین کاری که ما باید انجام دهیم دست کشیدن از از بدبینی ها و سوء ظن هایست که مثل خوره به زندگی ما رسوخ کرده و سایه منحوس آن همه قسمتهای زندگی ما را توام با درد وآشفتگی کرده ،  بدبینی و نگرشهای منفی از مهمترین ابزارهای بیماری می باشد که سرانجام خود را در بی اعتمادی متظاهر میکند ، ما اکنون پس از گفتگوها و بیان تجربیات و بررسیهای لازم به این نتیجه رسیده ایم که اگر در گذشته ما از اعتماد خود ضربه خورده ایم بیشتر در اثر فعال بودن بیماری اعتیادمان و همچنین نداشتن سلامت عقل بوده ، بنابراین امروز که در جهت سلامت عقل و در فضاهای بهبودی قرار گرفته ایم و در رابطه با اعتماد کردن چارچوبها و اصول آنرا رعایت میکنیم ، دیگر لزومی ندارد که به ترسهای خود اهمیت بدهیم . ما  با هوشیاری کامل امروز تمام سعی خود را میکنیم تا نقطه خوش بینی و حسن ظن خود را بالا ببریم و به این طریق ترس های خود را کاهش بدهیم . اما یکی از کارآمدترین روشهای دیگر که ترسهای ما را در این رابطه فرو میریزد و ترسهای ما را بی اثر میسازد احساس همبستگی و همراهی و همدلی با گروه میباشد و ما میتوانیم با اعتماد کردن به نیروی برتر دردهای خود را کاهش دهیم و به کمک نیروی برتر از شرایط درد آور عبور کنیم  ، در واقع تنهایی مهمترین بستر برای کشت بی اعتمادی و ترسهای ما می باشد ، و ما برای غلبه به این ترسها ، ابتدا تمرین اصل روحانی اعتماد را با نشریات و سپس با گروه شروع میکنیم و رفته رفته به این درک میرسیم که اعتماد کردن چقدر نقش اساسی در بهبودی ما دارد و لذا در نقطه ایی متوجه میشویم که نیاز به یک نفر داریم که به او اعتماد کنیم ، احساس نیاز به کسی که به او اعتماد کنیم چنان در ما شعله ور میشود که برای غلبه بر ترسهای خود حتی گزینه ریسک را هم میپذیریم ، بدیهیست منظور ما از ریسک این نیست که بدون رعایت اصول و یا تحقیقات و مشورت های لازم این ریسک را انجام بدهیم ، بلکه منظور این است که بخاطر سایه ترس از بی اعتمادی که زندگی ما را دربر گرفته و برای مقابله با این ترسهای که عامل بازدارنده جدی ای در مسیر بهبودی ماست ، لاجرم ما برای شکستن این تابو و باور مخرب در نقطه ایی حتی اگر شده ریسک کردن را هم میپذیریم .

علاوه بر مسائل فوق ، ما وقتی سن بهبودیمان بالا میرود نوع نگرشهایمان هم رشد وتغییر میکند  ، و در اثر یکسری تجربه ها و ارتقاء دانش بهیودی ترسهایمان خود بخود کاهش می یابد  ، دیگر مثل گذشته به کسی که میخواهیم اعتماد کنیم با وسواس های بی مورد و معتاد گونه نگاه نمیکنیم و به این درک و روشن بینی میرسیم که در دنیا هیچ انسانی کامل نیست و لذا دست از توقعات و افکار بی مورد برمیداریم ، دیگر در خیال و اوهام و یا اندیشه های خود بدنبال قدیسی که به او اعتماد کنیم نمیگردیم و به این وسیله وقت و انرژی خود را در سراب ها و کویرهای بی آب علف تلف نمیکنیم ، ما در نهایت خوش بینی و روشن بینی  خیلی راحت به کسی اعتماد میکنیم ، کسیکه مثل ما بیمار است و در نهایت فروتنی خودش این را اقرار میکند ، اما  در حال بهبودی میباشد ، منتهی از نظر بهبودی از ما برتر است ، و سوابق بهبودی او فقط برای ما ملاک میباشد ، همین وبس


· چه اعمالی انجام می دهم که نشانگر اعتماد من به فرآیند بهبودی و یک نیروی برتر از خودم است ؟

 

همانطور که اعمال و پایبندی به اصول بهبودی نشاندهنده تمایل ما می باشد ، بنابراین در اصل روحانی اعتماد هم به همین منوال است ، یعنی ( اعمال ) ما بیانگر اعتماد به فرایند بهبودی و اعتماد کامل به یک نیروی برتر می باشد ، اعتماد به فرایند بهبودی بر اساس یک باور منطقی و عقلانی و شهودی در ما شکل گرفته است و لذا از استحکامات لازم برای شناژبندی یک اعتماد صحیح و سازنده را  دارا میباشد ، در واقع پیگیرها و حضور ما درجلسات بهبودی و حضور در جلسات قدم  و یا فعالیت در عرصه های گوناگون که در راستای بهبودی می باشند ، همگی بیانگر اعمال ما بر اساس همین اعتماد میباشد .

همینطور در رابطه با یک نیروی برتر ما اعمالی از خود نشان میدهیم که همگی دال بر اعتماد ما به این نیرو میباشد بطور مثال ؛ ما اولین کاری که در این رابطه انجام میدهیم سلب اعتماد از خودمان است (( منظور از خودمان یعنی " من "  و در واقع کلمه " من " همان بخش بیمار ماست ))  و لذا بدینوسلیه دست از خود محوری برداشته و دیگر با کله و خواست خودمان زندگی نمیکنیم ، سعی میکنیم که در هر کاری مشورت کنیم ، حرف گوش کنیم، درخواست کمک کنیم ، صبوری و شکیبایی کنیم ، و .. .، بنابراین ، همگی اینها بیانگر اعتماد ما به یک نیروی برتر می باشد


. اصل فروتنی از تشخیص اینکه نیروی برتر از خودمان وجود دارد ، سرچشمه می گیرد . برای ما دست برداشتن از اتکاء کردن به خودمان و در خواست کمک ، یک مجادله بزرگ خواهد بود ، اما زمانی که موفق به انجام این کار می شویم ، اصل روحانی فروتنی ، نهفته در این قدم را تمرین می کنیم .

 


· آیا از یک نیروی برتر از خودم در خواست کمک کرده ام ؟ چگونه ؟

 

بطور قطع بزرگترین عاملی که ادامه بهبودی ما را امکانپذیر کرد لحظه ایی بود که ما با تمایل و صداقت و روشن بینی به جایگاه رسیدیم که با فروتنی تمام دست خود را بعنوان یک بیمار بالا برده و درخواست کمک کردیم در واقع در خواست کمک کردن یعنی پذیرفتن نیرویی که میتواند به ما کمک کند ، اصل روحانی فروتنی ما را متقاعد کرد ضمن اینکه باید درخواست کمک کنیم باید بپذیریم که ما جواب همه سوال ها را نمیدانیم و لزومی هم ندارد که ما همه چیز را بدانیم فقط کافیست ما جایگاه واقعی خود را بشناسیم ، نه بیشتر و نه کمتر، و همین برای ما کافیست . در واقع فروتنی ما ازتمایل و صداقت و پذیرش کامل ما نشات میگیرد و در نقطه ایی بنام اعتماد کردن به اوج خود میرسد و متجلی میشود .  بازیافت اعتماد برای ما فضا و شرایط مساعدی را بوجود آورد که در نهایت فروتنی ضمن اقرار به عدم سلامت عقل از یک نیروی برتر خود درخواست کمک کنیم و از اتکاء بخودمان ( منظور من بیماریست ) دست برداریم و با کمال اشتیاق راه را برای کمک یک نیروی برتر فراهم کنیم و لذا به اقسام و شکل های مختلف از یک نیروی برتر درخواست کمک کردیم ، بطور مثال ؛

مشورت کردن  -  حرف گوش کردن – در باره احساس و افکارم صحبت کردن  -  درخواست راهنمایی کردن در امور بهبودی  -  درخواست کمک  کردن برای ارتقاء دانش بهبودی  -  و . . .


· آیا امروز از راهنمایم کمک خواسته ام یا به جلسات رفته ام یا در دسترس دیگر معتادان در حال بهبودی بوده ام ؟ نتایج آن چه بود ؟

کمک  و درخواست راهنمایی  ، از راهنما نشانگر رشد اصل روحانی اعتماد در ما می باشد که ما با فروتنی آنرا بدست آورده ایم و همچنین حضور مرتب در جلسات و اقرار صادقانه به بیماری همه بیانگر فعال بودن اصل روحانی فروتنی در ما می باشد ، و همینطور ما در این مسیر با عشق و فروتنی میکوشیم تا در دسترس دیگر همدردان خود قرار بگیریم و پیام رهایی بخش بهبودی را به آنها برسانیم ، ما با فروتنی شرایط ناپایدار همدردان تازه وارد را که با درد و فیزیکی همراه است را کاملاٌ احساس میکنیم و لحظات سختی که آنها در اول راه بهبودی می پیمایند را با تمام وجود درک میکنیم و هر آنچه را که در انجمن به رایگان آموخته ایم در اختیار و در دسترس آنها قرار میدهیم زیرا به این نکته معتقدیم که ما با درمیان گذاشتن آنچه که داریم میتوانیم آنرا حفظ کنیم .  در کل امروز  " کمک پذیری و کمک رسانی " منطق و جهان بینی و بینش و منش ما را شکل میدهد و نتایج این اعمال بطور حتم هم برای ما و هم برای دیگران سبب خیر و آرمش میشود . 

بخش حرکت به جلو

" حرکت به جلو "

وقتی که آماده می شویم تا به قدم سوم برویم باید چند لحظه صبر کنیم و ببینیم که از کارکرد قدم دو چه به دست آورده ایم اینکه پس از کار کردن هر قدم درک خود از آن قدم را بر روی کاغذ بیاوریم کمک می کند تا بهتر اصل روحانی نهفته در آن قدم را مرور کنیم .


· انجام چه اعمالی می تواند به من در فرآیند ایمان آری کمک کند ؟

همانطور که میدانیم باورما مثل نهال تازه روئیده ای میماند که نیاز به مراقبت و آبیاری دارد تا رشد کند  وما برای اینکه بتوانیم درفرایند به باور رسیدن قرار بگیریم نیاز به سعی و کوشش داریم ، مهمترین عامل در فرایند باور رسیدن ،  برهه " زمان "  میباشد ،  بنابراین ابتدا در این فرایند ما باید از زمانی که در اختیار داریم به بهترین شکل ممکن استفاده کنیم . اینکه بگویم ؛ حالا برای یاد گرفتن وقت بسیار است و یا در شرایط مناسبتر اقدام به حرکت بجلو خواهم کرد ، دقیقاً در تیررس و مطیع بیماری خود گشته ایم و لذا ممکن است در محدوده خطر جدی قرار گرفته باشیم ، ما باید امروز متوجه باشیم حتی یک لحظه سهل انگاری در مراقبت از خود و یا ساکن شدن از بهبودی خود تا چه اندازه میتواند مخرب باشد و لذا کوچکترین تماس با بیماری ای بسا عواقب وخیم در پی داشته باشد .  

                                                                  ما میدانیم که ، در به ثمر رسیدن  یک فرایند ، عوامل مختلفی در کنار هم قرار میگیرند تا به هدف نائل شوند ، بنابراین ، اعمالی که میتواند در فرایند ( به باور رسیدن ) به ما کمک کند بطور حتم از ویژگی های چند وجهی باید برخوردار باشد ، بطور مثال ؛ حضور مرتب در جلسات  -  مطالعه نشریات  -  درخواست کمک کردن  - مشورت کردن و . . .

اما علاوه بر اینها  ، مهمترین عملی که میتواند ما را در رسیدن به این فرایند یاری و توفیق دهد ، پیشروندگی بهبودی  ماست ، ما اگر بخواهیم در پروسه این فرایند قرار بگیریم ناگزیریم که به حرکت بجلو خود ادامه دهیم .

بطور کلی تجربیات بهبودی ما را متقاعد کرده که سکون و بی تحرکی و بی تفاوتی  و یا تنبلی مهمترین عامل و جدی ترین دشمنی است که میتواند ما را از رسیدن به این باور باز دارد .


· من چه اعمالی انجام می دهم تا بر توقعات غیر واقعی خود در مورد پیدا کردن سلامت عقل غلبه کنم ؟

یکی از ویژگیهای ما بعنوان یک بیمار معتاد این است که هر چیزی را در زندگی بشکل ( زود ، تند ، سریع ) میخواهیم  و بقول کتاب فقط برای امروز که میگوید؛ (( چیزی را میخواهم که دلم میخواهد و آنرا همین الان میخواهم )) ، یعنی با عدم صبر و شکیبایی میخواهیم که بخواسته خود خیلی زود و فوری دست پیدا کنیم ، و لذا در گذشته بعلت همین خصلت بود که برای دست یافتن به نشئگی سریع و فوری خیلی از ما به موادهای گوناگون پناه بردیم و یا با دیوانگی تمام اقدام به تزریق کردیم و عاقبت زندگی خود و اطرافیانمان را به تیره گی و آشفتگی و سیاهی کشاندیم  ، بقول کتاب مقدس پایه که در این باره میگوید ؛ (( در تله نیاز به ارضای فوری که مواد مخد در ما ایجاد کرده بود ، به دام افتادیم  )) . بنابراین ، اولین کاری که ما باید در این راستا انجام بدهیم این است که نقطه تحمل و وسعت صبر و شکیبایی خود را گسترش دهیم ، در واقع توقعات غیر واقعی همان خواسته های ناعاقلانه و عجولانه ما می باشد که بر اساس فرمول غلط ( زود ، تند ، سریع ) پی ریزی شده است ، به عبارت دیگر توقعات غیر واقعی اوهامی هستند که از بیماری ما ریشه میگرند و همیشه کاهنده انرژی و باعث ناامیدی در ما میشوند .

امروز اگر ما به جایگاهی دست یافته ایم ویا نتایج خوبی از روند بهبودی خودمان تا اینجا گرفته ایم ، و یا در بخش های از بازگشت سلامت عقل خود توانسته ایم تا حدودی دست پیدا بکنیم ،  قطعاً  ، همه ، و همه اینها  بعلت صبوری و شکیبایی میباشد ، و لذا امروز بهترین عملی که میتوانیم انجام بدهیم ، همان فرمول ( آهسته ولی پیوسته ) میباشد و همینطور در فرایند  بهبودی دست از توقعات خود ( چه واقعی چه غیر واقعی  ) خودمان برداریم . بنابراین ، ما اکنون برای پیشبرد بهبودی  خود باید با تومنینه و صبوری به حرکت بجلو خود ادامه بدهیم . در کل پیام این سوال برای ما این است که باید از عجله کردن و شتاب زدگی دست برداریم و متوجه باشیم که هر چیزی با صبر و کوشش کردن و در زمان خود اتفاق می افتد و در این روند ((  زمان ))  همیشه نقش مهمی دارد و بقول آنکه گفت ؛ کلید همه کارها صبر است  ، شما جوجه را با صبر کردن از تخم بدست می آورید نه با شکستن آن .  و یا بقول آنکه گفت ؛ قدر تو به اندازه ی صبر توست ... و رازهایت ، نهفته در صبرهایت  ، اصلا تو آمده ای که صبر کنی !

در هر صورت امروز صبوری و شکیبایی بیشترین نقش را در بهبودی ما دارند ، و در واقع کلید بهبودی ما درصبر و صبوری و شکیبایی است ، ما با صبرتوام با سعی و کوشش عاقبت به سلامت عقل و بهبودی و پیروزی و سرانجام به آزادی و رهایی و درغایت به بیداری روحانی میرسیم ، هر چند صبر مثل درختی است که ریشه اش تلخ است اما میوه هایش بطور حتم  شیرین و گوارا است .


· درک من از قدم دو چیست ؟

قبل ازکارکرد قدم دوم همیشه دلمان به حال افراد دیوانه میسوخت ، هر جای که موقعیتی پیش میامد که دیوانه ایی را ببینیم به حال آنها تاسف میخوردیم تصور اینکه این بیچارگان با نداشتن عقل چگونه زندگی میکنند برایمان دردآور بود ، اما با کارکرد قدم دوم و مواجه شدن با سوالات این قدم متوجه شدیم خود ما هم در زندگی گذشته اگر سطح دیوانگی هایمان بیشتر از آنها نبوده بطور قطع کمتر از یک دیوانه زنجیری هم نبوده است .  بی شک حرکات و رفتارها و تصمیمات و اعمال هایمان در زندگی بیانگر نوعی جنون و حکایتی دیرینه از نداشتن سلامت عقل در ما دارد به بیان دیگر سابقه زندگی گذشته ما  ، مملو از دیوانگی و شیدایست  .  اما خوشبختانه در قدم دوم متوجه شدیم و به این باور رسیدیم که با اتکا به نیروی برتر و ادامه فرایند بهبودی میتوانیم به سلامت عقل دست یابیم و این از ویژگیهای امیدوارکننده قدم دوم بود ، قدم دوم در کل شامل یازده بخش بود که به تفصیل در زمان کارکرد به آنها پرداختیم اما اکنون بطور اجمال و به اختصار ، شمه ایی از آنرا بشریح ذیل بیان میکنیم ؛

        

بخش اول ؛ امید

ما امید را ابتدا با دیدن اعضاء قدیمی که مانند ما از عدم سلامت عقل و بیماری اعتیاد رنج میبردند و اکنون موفق شده اند که بیماری خود را غیر فعال کنند و به سلامت عقل برسند  تجربه کردیم  و در اوج ناامیدی ، امیدوار شدیم که در یاس آورترین زمانها و در بیمارترین حالات خود باز هم سلامت عقل میتواند به ما باز گردانده شود .

 

بخش دوم ؛ نداشتن سلامت عقل

در کل در این بخش متوجه شدیم تمام اعمال و رفتار ما در زندگی خارج از تعادل بوده یعنی یا افراطی بوده اند یا تفریطی ، بنابراین اینکه ما در زندگی جنبه و تناسب و اعتدال نداشتیم بعلت نداشتن سلامت عقل بوده است . همچنین به این نکته متقاعد شدیم که چنانچه فکر کنیم چیزی خارج از ما مثل مواد و یا الکل و یا قمار وسکس و ثروت و یا هر متاع و شئی دیگر میتواند مشکلات درونی ما را از بین ببرد و احساسات ما را تغییر دهد دقیقاً از نداشتن سلامت عقل ما ریشه میگیرد علاوه بر اینها در این بخش متوجه شدیم که هنوزهم بطور حتم و یا ممکن است انکار به شکل های دیگر و یا نوظهور در ما هنوز فعال باشد و در شرایط فعلی یک اشتباه را بارها و بارها تکرار کنیم و علیرغم آگاهی از نتایج منفی آن مکرراً بازهم  انها را انجام دهیم که همه اینها از نداشتن سلامت عقل ما می باشد .

 

بخش سوم ؛ به این باور رسیدم

ما در این بخش ابتدا تمرکز خود را به روی عوامل بازدارنده که میتوانند برای رسیدن به این باور مانع ایجاد کنند را مد نظر گرفتیم و در صدد بر طرف کردن آنها برآمدیم و سپس با تعمق به این نکته که باور یک فرایند می باشد و نیاز به باروری و رشد دارد و لذا گذشت زمان و ممارست از  بدیهیات آن میباشد سعی میکنیم تا به این طریق باور خود را متعالی گردانیم .

 

بخش چهارم ؛ نیروی برتر از خودمان

ما در این بخش سعی کردیم که ابتدا از تعاریف گوناگون ویا پیچیدگیهای که در رابطه با ذات نیروی برتر داریم فعلاً فاکتور بگیریم و در عوض بیشتر از این زوایه به نیروی برتری که میتواند در این مقطع برایمان کارایی داشته باشد نگاه کنیم در واقع ما متوجه شدیم که به نیروی نیاز داریم که  حداقل قدرتش بیشتر از اعتیادمان باشد ، بنابراین با تامل بیشتر متوجه شدیم که ما میتوانیم نیروی برتر خود را مناسب با ایده آلهای بهبودی خود پرورش و آنرا در خود نهادینه کنیم  ، درک ما از نیروی برتر میتواند اصول روحانی یا نیروی موجود در انجمن ، ویا هر چیز دیگر که امکانپذیر و برای ما کار کند باشد و بهترین شاخصه های آن این است که از ما بزرگتر و بخشنده تر ومهربانتر باشد .

 

بخش پنجم ؛ برگشت سلامت عقل 

تعریف کتاب پایه بهترین درکی است که ما در این بخش در رابطه با برگشت سلامت عقل به آن دست یافتیم یعنی ؛ (( رسیدن به نقطه ای که دیگر اعتیاد و دیوانگیهایی که به همراه دارد زندگی ما را کنترول نکند )) در واقع بهترین برداشت ما از این بخش این است که ما با دست کشیدن از افراط و تفریط ها میتوانیم به سلامت عقل نزدیک شویم ، ضمن اینکه  با روشن بینی و حس تناسب و تعادل در تصمیم گیریها و همچنین مشورت کردن در هر امری میتواند شاهدی بر برگشت سلامت عقل در ما باشد ، در واقع درک ما از برگشت سلامت عقل بستگی به بلوغ و ارتقاء دانش بهبودی در ما می باشد ، بنابراین هر چقدر سن بهبودی ما بالا میرود دیدگاههای ما نسبت به برگشت سلامت عقل هم رشد میکند ، یکی دیگر از درک های کاربردی در این بخش همان  در نظر گرفتن فرایند زمان در برگشت سلامت عقل می باشد .  بنابراین باید از توقعات افراطی و یا بیمارگونه  و یا عجولانه  ، در روند دست یافتن به برگشت سلامت عقل دوری کنیم .

 

بخش ششم ؛ اصل روحانی روشن بینی

اصل روحانی روشن بینی در قدم دوم دارای دو پیام کلی برای ما می باشد .

اول اینکه ؛ ما بیماریم و نیاز به کمک داریم ، هر چند این پیام بسیار کوتاه است اما تاثیر آن در بهبودی ما نقش کلیدی و بنیانی دارد ، در واقع آغاز رویش و تولد دوباره ما بستگی به دست یافتن به این روشن بینی میباشد که به تنهایی نمیتوانیم بهبود یابیم و به کمک نیاز داریم  .  

دوم اینکه ؛ باید دریچه ها و پنجره های فکری خود را باز بگذاریم و از بسته فکر کردن دست برداریم ، و باید  دست از باورهای مخرب گذشته که جز رنج و بیهوده گی برایمان نیاوردند برداریم و در عوض به فکرها و باورهای سازنده و مثبت روی بیاوریم . و اینکه ما بعنوان یک انسان دارای حق انتخاب هستیم ، و میتوانیم با روشن بینی نحوه خوب و با آرامش زندگی کردن را خود انتخاب کنیم . 

 

بخش هفتم ؛ اصل روحانی تمایل  .

ما در این بخش به این درک رسیدیم که اعمال ما در رابطه با این اصل  روحانی نشان دهنده تمایل در ما میباشد مثل شرکت کردن در جلسات بهبودی و یا مشارکت کردن و یا از راهنما کمک گرفتن  ، اما تمایل ما  ، در اثر بهبودی پیش رونده میتواند فراتر رفته و به نقطه اوج خود برسد ، یعنی از شنیدن و خواندن به عمل کردن بیانجامد ، بطور کلی دریافتیم که امروز محک تمایل ما را اعمال و رفتار و کردار ما نشان میدهد .  در واقع میزان سنجش تمایل ما ، بر اساس ، چگونگی عملکرد و پایبندی ما به اصول روحانی میباشد .

 

 

بخش هشتم ؛ اصل روحانی ایمان

برداشت و درک اصل روحانی ایمان به این شکل در ما متجلی شد که دریافتیم برای اینکه بتوانیم درفرایند ایمان آوری قرار بگیریم باید از همه تواناییها و  بخصوص از هوش بهبودی  خود بهره بجویم و لذا سعی کردیم در برخورد با مبانی بهبودی طوری رفتار کنیم مثل اینکه آنها را باور داریم و برای اینکه خود را مورد تربیت صحیح قرار بدهیم ، بنابراین ، سعی کردیم به ظاهرهم که شده در ارتباطات با دوستان بهبودی به گونه ایی رفتار کنیم که انگار ما هم تغییر و یا به مانند آنها شده ایم ، در واقع همه این تلاشها بواسطه تمایل درونی ما به بهبودی و همچنین از هوش بهبودی ما نشات ، و لذا ما با حضور مستمر در جلسات  و یا فضاها و یا روابط های که  در ارتباط با بهبودی موثر میباشند خود را قرار دادیم ،  و لاجرم در غایت به بذر ایمان دست یافتیم و اینک در آغاز رویش و در فصل و روند ایمان آوری قرار گرفته وبه پیش می رویم .

 

بخش نهم ؛ اصل روحانی اعتماد

ما اصل روحانی اعتماد را ابتدا با غلبه به روی ترسهایمان شروع میکنیم  ، ما متوجه میشویم و به این درک  میرسیم ، که برای ادامه مسیر بهبودی رعایت اصل روحانی اعتماد جزو ضروریات میباشد ، همچنین در فرایند بهبودی و به علت تغییراتی که برایمان در راه میباشد  طبعیتاً باید دردهای را که حاصل از تغییرات است را متحمل بشویم ، و لذا ما با تمسک به اعتماد به نیروی برتر میتوانیم آن دردها را کاهش دهیم ، علاوه براینها اعتماد به نیروی برتر سبب میشود تا این دردها برایمان قابل تحمل گردند ، ضمن اینکه ما با اتکاء به اعتماد به نیروی برتر قادر خواهیم شد که پیچها و گذرگاه ها و پرتگاههائی که در این روند ممکن است ظهور کنند  و یا در سر راهمان قرار بگیرند را ، به سلامت بگذرانیم . 

 

بخش دهم ؛ اصل روحانی فروتنی

درک از اصل روحانی فروتنی را ما در این قدم با از دست برداشتن به خود اتکائی شروع کردیم ( خود اتکائی اینجا به معنای خود محوری و دست کشیدن از بیماری می باشد ) و ما با تمرین کردن و با پر رنگ کردن این اصل روحانی عاقبت از غرور و تعصب بیمارگونه خود دست برداشتیم و از راهنما و یا تمام کسانی که میتوانستن در راستای بهبودی به ما کمک کنند در خواست کمک کردیم  .

 

بخش یازدهم ؛ حرکت به جلو   

در این بخش ما به این درک وفهم رسیدیم که هرچند قدم دوم در زندگی ما نتایج و پیامدهای مثبت و فراوانی به همراه آورد ، اما  ،  احساس میکنیم هنوز برای ما کافی نیست ( این احساس عدم کافی کردن ،  خود حاکی و دال به ، برگشت قسمتی از سلامت عقل ما دارد ) ما هنوز مشکلات عدیده ای در بخشهای روان و عدم تعادل  و در بخش احساسات و روابط و همچنین خلاء ایمان و معنویت و  بطور کلی مشکلات و سوالات بی پاسخ  در مفاهیم زندگی  و بخصوص هنر زندگی کردن داریم که مایلم به حرکت خود در این زمینه ادامه بدهیم تا آنها را برطرف سازیم .

        

اما علاوه بر ، برداشت از بخش های یازده گانه و آموخته های  مذکور فوق از قدم دوم ،  درک ما از این قدم علیرغم مشاهده دیوانگیهای خود ،  به علت پیام بهبودی بخش این قدم یک احساس امیدوار کننده در ما بود که ما در این مقطع نیاز به آن داشتیم  .  در کل سه فاکتور اساسی چکیده درک ما را از قدم دوم میباشد ؛

اول ، باورها ؛

باید از باورهای  مخرب و بیمارگونه گذشته خود دست بردایم و در واقع آنها را دور بریزیم و در عوض دریچه ذهن خود را به روی باورهای جدید و الهامات سازنده باز بگذاریم ، و از تعصب و غرورهای جاهلانه دست برداریم  ،و در عوض گستره و افقهای دانش بهبودی خود را گسترش بدهیم .

دوم ، نیروی برتر ؛

به این درک رسیدیم  که کمک یک نیروی برتر عامل تعیین کننده در بهبودی ماست ، بنابراین ، اعتماد به نیروی برتر اساس شکل گیری این نیرو را تشکیل میدهد ،  و لذا ما  باید از سوظن ها و قضاوتها و از بدبینی های گذشته در رابطه با اعتماد کردن دست برداریم و در فضای بهبودی به  نیروی برتر با نگاهی مملو از خوش بینی و اعتماد و توام با حسن نیت بنگریم ، بنا براین با دست برداشتن از خود اتکائی و اعتماد به نیروی برتر میتوانیم فرایند بهبودی را برای خودمان بهتر مهیا کنیم .

سوم ، سلامت عقل ؛

در ابتدا تعریف ما از سلامت عقل بسیار اندک بود فکر میکردیم فقط مصرف نکردن مواد مخدر ، مساوی است با سلامت عقل ، اما پس از کار کردن قدم دوم به این درک رسیدیم که برگشت سلامت عقل یعنی نقطه ایی که دیگر بیماری اعیتاد و دیوانگیهای حاصل از آن زندگی ما را کنترول نکند و لذا هر چند ما در بخش ها و قسمت های توانستیم به برگشت سلامت عقل خود برگردیم ، اما تا زمانیکه بتوانیم به سلامت عقل طبق تعریفی که کردیم دست یابیم ،  نیاز به زمان و طی کردن فرایند بهبودی با همراهی و کمک نیروی برتر داریم  .

درک کلی قدم دوم و پیام آن برای ما این است که ما به عنوان یک موجود مستقل میتوانیم در جایگاه انتخاب  کردن قرار بگیریم و حتی میتوانیم سرنوشت و زندگی را خودمان رقم بزنیم  . ما میتوانیم در زندگی ،  جنون یا دیوانگی توام با آشفتگی و ترس و دغدغه و رنج و بیمارستان و یا زندان و یا شپش خانه ها و یا کارتن خوابی زیرپل ها را همراه با انواع و اقسام توهین ها انتخاب کنیم ، و یا نه ! برعکس ، ........... ما میتوانیم در زندگی با سلامت عقل توام با آرامش و فارغ از هرگونه ترس و دغدغه  و با حفظ تمام کرامتها همراه با اعتبار واحترام که شایسته یک انسان است ، را خود انتخاب کنیم  . بنابراین ، بدیهیست ما امروز که تا حدودی به سلامت عقل نزدیک شده ایم گزینه دوم را انتخاب میکنیم و از زندگی سگی و جهنمی گذشته خود فاصله میگریم و با نزدیک شدن به سلامت عقل زندگی خود را بهشت آسا میکنیم  و از آن لذت میبریم ، و با تمام وجود خود معتقدیم ، به جان کلام و جوهر بیان قدم دوم که میگوید ؛

ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر میتواند سلامت عقل را به ما باز گرداند


· دانش و تجربه من چگونه بر کار کردن این قدم اثر گذاشت ؟

ما ندانسته یکسری دانش و تجربه های گرانمایه از دوران مصرف و زمان فعال بودن بیماری بدست آوردیم ، تجربه های که با پوست و گوشت و استخوان خود درک کردیم ، تجربه های که برای آنها ،  درد کشیدیم .... رنج بردیم ............. ترور شدیم  ...... زخم زبان ازعزیزترین کسانمان شنیدیم و لذا ماحصل این تجربه ها در زمان بهبودی ما را یاری دادند و درک ما را از قدم دوم تعالی بخشیدند ما این دانش و تجربه ها را آسان بدست نیاوردیم ، تجربه ها و دانش گذشته ما مدت زیادی از عمر گرانمایه ما را سیاه و غم انگیز کرد ، ما قیمت و بهاء هنگفتی برای بدست آوردن این دانشها و تجربه ها پرداخته ایم  ، از قبیل ؛ زندگیمان ...... جوانیمان  .......... اعتبارمان  ............ شخصیتمان ،...... زندان هایمان ....... تنها ماندن و در تنهایی گریه کردن هایمان  و خیلی چیزهای دیگر . . . ، اما نکته قابل تامل این است که دردها و رنجهای گذشته ما  ، امروز تبدیل به ثروتی سودآور برایمان شده اند که ما ندانسته در کیسه  وکوله بارخود ، از گذشته  با خود آورده و گنجی را در آن اندوخته کرده ایم ،، در واقع رنجهای ما سرانجام گنجهای ما شدند ،

بنا بر این سخن درست می باشد که میگویند آدمی شاگردو درد استاد اوست ،  لذا سرمایه ما از گذشته که  همان تجربه های تلخ ازبیماری فعالمان بود ، داری  دو ویژه گی اساسی میباشد  . که ما اصطلاحاٌ به آن علم و حلم میگویم  ، یعنی داشتن ؛

دانش نظری ، یعنی این که ما در اثر تکرار و مکررات  در زمان بیماری فعال به آن دست یافتیم .

دانش تجربی ؛  دانش عملی ،  که ما در اثر تکرار تجربه های مکرر به آن دست یافتیم .

بنابراین ، کسب  دانش و تجربه های گذشته ، برایمان امروز شرایطی رقم زدند تا ما  از قدم دوم درک شفاف تری پیدا کنیم ، مثلاً بعنوان نمونه ؛

-ما با رجوع به گذشته  و پی بردن به دیوانگیهای خود و پذیرفتن و اقرار آنها زمینه بهبودی خود را بهتر فراهم کردیم در واقع پذیرفتن و اقرار کردن نتیجه تجربه های تلخ  گذشته  بود که در کارکرد این قدم تاثیر داشت .

-افراط و تفریط های گذشته  و همینطور نداشتن حس تناسب و تعادل و عدم جنبه  در زندگی علیرغم اینکه عمر ما را به بیهوده گی و آشفتگی کشید ، اما از طرفی کوله باری از دانش و تجربه را برای ما رقم زد تا پیامهای این قدم را در رابطه با میانه روی و حس تناسب و تعادل و جنبه بهتر درک کنیم .

-نیروی برتر ، اما منفی  ، بی شک در زندگی گذشته ما نقش اساسی وتعیین کننده داشت ما در گذشته هرگز به تنهایی  و بدون کمک این نیرو منفی و مخرب ، نمیتوانستیم مدارج بدبختی و فلاکت های روز افزون خود را طی کنیم  ، و لذا در ذات اندیشه های خود به دانشی دست یافته بودیم که حکایت از تاثیر این نیروی مخرب  در روند بیماری اعتیاد ما داشت ، بنابراین  ، دانش گذشته ما در رابطه با  نقش نیروی برتر  باعث شد تا درک ما  نسبت  به تاثیر نیروی برتر در فرایند بهبودی را بهتر بپذیریم .  

-ما با ،  باورهای مخرب و خرافاتی همیشه زندگی خود را تباه کردیم و لذا در قدم دوم درک این مطلب که واقعاً باورهای ما سرنوشت ما را تعیین میکنند را با جان و دل پذیرفتیم  ، زیرا از قبل تجربه تلخ اینگونه باورها را داشته ایم و در واقع تاوان آنها را با رنج و درد و آشفتگی خود پرداخته بودیم .

-و ، و ................   

ما از دردها و رنجهای گذشته خود ، که حاصل از بیماری اعتیاد  و نداشتن  سلامت عقل بود ، سپاسگزاریم ، زیرا باعث شدند تا ما ، امروز چراغ بهبودی و مشعل آزادی ورهایی خود را بیافروزیم .


وقتی که برای شروع قدم سه آماده می شویم ، احساس امید در ما به وجود می آید . حتی اگر در بهبودی جدید نباشیم ،باز هم وقتی شروع به کارکرد قدمها می کنیم ، این اگاهی که در بهبود رشد و تغییر نه تنها ممکن بلکه غیر قابل اجتناب است را قوت می بخشیم . ما می بینیم که امکان رهایی از عدم سلامت عقلی که اخیراً به واسطه از این جا به بعد شروع می کنیم تا از کورکورانه به سوی دیوانگی رفتن دست برداریم . ما نداشتن سلامت عقل خود را کشف کردیم و شروع به اعتماد کردن به یک نیروی برتر از خودمان نمودیم تا به ما کمک کند که دیگر مجبور نباشیم در این راه قدم برداریم . کمکم از تصورات باطل خود رهایی پیدا کنیم و دیگر نیازی نداریم که اعتیادمان را به عنوان یک راز نگه داریم و یا خود را منزوی کنبم تا کسی به عدم سلامت عقل ما پی نبرد. ما دیده ایم که برنامه برای دیگران چگونه کار کرده و درک می کنیم که برای ما نیز کار خواهد کرد . از طریق ایمان نوپای خود ، تمایل پیدا می کنیم که اقدام نمایم و قدم سه را کار کنیم .

 

راهنمای کارکرد قدم سوم

" ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند ، بدانگونه که او را درک می کردیم ، بسپاریم "

قدم یک ودو را با راهنمای خود کار کردیم ، تسلیم شدن و تمایل خود برای بکارگیری راه های جدید را نشان دادیم که اینها باعث بوجود آمدن امید در ما شد . اما اگر این امید را سریع به عمل تبدیل نکنیم ، از بین خواهد رفت و ما دوباره به سر جای اول خود باز خواهیم گشت . اقدامی که نیاز است کار کرد قدم سوم است ...

اقدام اصلی در قدم سوم تصمیم گیری است . حتی فکر کردن به این تصمیم گیری ممکن است باعث وحشت ما بشود ، بخصوص وقتی که در مورد تصمیمی که می خواهیم بگیریم تعمق می کنیم . تصمیم گرفتن ، حال هر تصمیمی که باشد ، کاریست که اکثر ما مدتهاست انجام نداده ایم . برای ما همیشه تصمیم گرفته شده است _ توسط اعتیادمان ، توسط مقامات ، یا طبق قرار و قرارداد زیرا ما هیچ وقت نمی خواستیم مسئولیت تصمیم گرفتن برای خود را بپذیریم . وقتی به اینها مفهوم واگذاری اراده و زندگی مان به نیرویی که در این مرحله درک درستی از آن نداریم را اضافه کنیم ، ممکن است احساس کنیم که این همه از توان ما خارج است و بخواهیم به دنبال راه ساده تر و میان بر جهت کارکردن برنامه بگردیم . این افکار خطرناک است ، زیرا وقتی که بخواهیم مبان بر بزنیم ، در اصل برای بهبودی خود کم گذاشته ایم .

تصمیم گیری در قدم سوم ممکن است آنقدر بزرگ باشد که نتوانیم آن را یکباره انجام دهیم . ترس ما از قدم سوم و افکار خطرناکی که این ترس ما را بدان سوق می دهد را می توان از طریق قسمت کردن این قدم به بخشهای کوچکتر تخفیف داد . قدم سوم فقط بخش دیگری در را بهبودی اعتیاد است . تصمیم گرتن در قدم سوم لزوماً به این معنا نیست که باید یکباره همه چیز رادرزندگیمان کاملاً تغییر دهیم . تغییرات بنیادی در زندگی ما به آهستگی از طزیق کار کردن بر روی بهبودیمان اتفاق می افتد ، که این تغییرات همگی نیاز به حضور و فعالیت ما دارند . ما نباید ترس داشته باشیم که این قدم برای ما کاری خواهد کرد که ممکن است ما هنوز برای آن آماده نباشیم یا آن را نپسندیم .

مسئله قابل توجه در این قدم اینست که به ما پیشنهاد می کند که اراده و زندگیمان را به مرابت خداوندی که خود درک می کنیم بسپاریم . این کلمات بسیار مهم هستند . از طریق کار کردن قدم سوم ما اجازه می دهیم که کسی یا چیزی ما را حمایت کند ، نه اینکه ما را کنترل کند یا زندگی را بجای ما بچرخاند . این قدم نمی گوید که ما باید به آدمکی بدون فکر تبدیل شویم و توانی برای زندگی کردن نداشته باشیم ، و در ضمن اجازه هم نمی دهد که بی مسئولیت باشیم و در این مقوله افراط کنیم . به جای همه اینها ما فقط یک تصمیم ساده می گیریم که مسیرمان را عوض کنیم و از جنگیدن و مقاومت در برابر اتفاقات و رویدادها ی طبیعی و منطقی که در زندگیمان رخ می دهد دست برداریم ، و و خودمان را برای اینکه باعث روی دادن اتفاقات و یا تغییر آنها به شکل دلخواه خود شویم ، خسته نکنیم و از این فکر که ما مسئول جهان هستیم دست برداریم . ما می پذیریم که نیروی برتر از خودمان خیلی بهتر می تواند از اراده و زندگی ما مراقبت کند تا خودمان . ما در فرآیند روحانی بهبودی از طریق تعمق در اینکه درک شخصی ما از کلمه خداوند چیست ، پیشرفت می کنیم در این قدم هر یک از ما باید به نتیجه ای در مورد اینکه خداوند برای ما به چه معنایی است ، برسیم . درک ما حتماً نباید کامل و پیچیده باشد و نیاز نیست که حتماًمشابه شخص دیگری باشد . ممکن است ببینیم که بجای اینکه بدانیم خداوند چه شاخصه هایی از نظر ما دارد ، بیشتر می دانیم که خداوند چه شاخصه هایی ندارد . که این مسئله مشکلی نیست و ایرادی ندارد . تنها مسئله ضروری این است که جستجو و کاوشی را آغاز کنیم تا درک ما در حالی که بهبودیمان ادامه دارد عمیقتر شود . هر قدر در بهبودی رشد کنیم ، فهم ما از خداوند نیز رشد می کند . کار قدم سوم به ما کمک می کند تا در یابیم که چه چیز برای ما بهتر کار می کند .

" تصمیم گیری "

همانطور که قبلاً گفتیم ، اغلب ما ممکن است از فکر اینکه باید یک تصمیم بزرگ بگیریم مرعوب می شویم . ممکن است احساس ترس و دستپاچگی منیم و یا از نتایج و تعهداتی که بهمراه خواهد داشت بهراسیم . شاید فکر منیم که این تصمیم گیری ف اقدامی برای یکبار و همیشه است و بترسیم از اینکه ان را درست انجام ندهیم یا فرصت تکرار آن را نداشته باشیم . اما تصمیم به سپردن اراده و زندگیمان به مراقبت خداونی که خود درک می کنیم ، تصمیمی است که بارها و در صورت نیاز هر روز آن را تکرار می کنیم . در حقیقت ، به احتمال زیاد به این نتیجه خواهیم رسید که باید این تصمیم را دائماً تجد ید کنیم ، وگر نه خوشنودی از خود ، بهبودی ما را به مخاطره می اندازد .

لازم است قلباً و روحاً این را بگیریم . اگر چه لغت تصمیم این عمل را بعنوان اتفاقی که در فکر ما روی می دهد تداعی می کند ، اما باید بدانیم که برای ما اقدام و عمل نیز مورد نیاز است تا این تصمیممان باطنی و در حد سلولی باشد .

· چرا تصمیم گیری در این قدم محور اصلی می باشد ؟

· آیا می توانیم این تصمیم را فقط برای امروز بگیرم ؟ آیا ترس یا بهانه ای در مورد آن دارم ؟ آنها چه هستند . باید بدانیم که تصمیم گرفتن ، بدون اینکه با عمل همراه باشد بی معنی است . برای مثال ، ما نمی توانیم یک روز صبح تصمیم بگریم که به جا یا محلی برویم ولی در خانه بنشینیم و تا شب از آن خارج نشویم . چون این کار تصمیم ما را بی معنی میکند و آنرا تا حد یک فکر تصادفی پایین می آورد

· چه عملی جهت اجرای تصمیم خود انجام داده ام ؟

· برای سپردن چه قسمت هایی از زندگیم مشکل دارم ؟چرا مهم است که بهر حال آنها را به خداوندی که خود درک می کنم ، بسپارم ؟

 

" اراده شخصی "

قدم سوم بسیار حساس و مهم است چون ما همگی مدتها طبق اراده خود عمل کرده ایم و از داشتن حق انتخاب و حق تصمیم گیری سوءاستفاده کرده ایم . اراده شخصی دقیقاً به چه معنااست ؟بعضی وقتها به معنی کنار کشیدن و انزوای کامل است . که باعث می شود ما در زندگی کاملاً مجذوب خود و تنها باشیم . بعضی مواقع اراده شخصی باعث می شود که ما هرگونه ملاحظه و مراعاتی را کنار گذاشته و فقط به دنبال خواسته خود باشیم . ما احساسات و نیازهای دیگران را نادیده می گیریم و با تمام قدرت ، هر کس را که بخواهد این حق ما که هر کار بخواهیم ، می توانیم انجام دهیم را زیر سؤال ببرد ، زیر پا له خواهیم کرد . ما به مانند طوفان و تند بادی بی رحم به زندگی افراد خانواده ، دوستان ، و حتی غریبه ها تازیانه می زنیم و کاملاًاز خرابی که در پشت سر باقی می گذاریم نا آگاه هستیم . اگر شرایط دلخواه ما نباشد ، سعی می کنیم به هر نحو ممکن ان را بگونه ای تغییر دهیم تا به اهداف خود برسیم . حاضریم به هر قیمتی به خواسته خود برسیم . چنان سرگرم تعقیب افکار و خواسته های آنی خود و اجباری هستیم که کاملاًرابطه ما با وجدانمان و نیروی برتر قطع می گردد . برای کار کردن این قدم نیاز است که هر یک از ما راه هایی را که از ان طریق طبق اراده شخصی خود عمل کرده ایم را تشخیص دهیم .

· من چگونه طبق اراده شخصی خود عمل کرده ام ؟ انگیزه هایم چه بوده اند ؟

· عمل از روی اراده شخصی چگونه بر روی زندگیم اثر گذاشته ؟

· اراده شخصی من چگونه بر دیگران اثر گذاشته ؟

سپردن اراده شخصی به این معنا نیست که هدفهای مان را پیگیری کنیم یا سعی در تغییر خود یا محیط اطرافمان ننماییم . یا به این معنی نیست که منفعلانه هر بی عدالتی را در حق خود یا کسانی که مسئولیتشان با ما است بپذیریم . لازم است که بین اراده شخصی مخرب با رفتار سازنده تفاوت قائل شویم .

ایا پیگیری اهدافم ، باعث صدمه به دیگران می شود ؟ چگونه ؟

آیا در پیگیری اهداف صحیح ، امکان دارد بصورتی عمل کنم که نتیجه معکوس برای خودم یا دیگران داشته باشد ؟ توضیح دهید .

ایا هیچ وقت برای رسیدن به هدفی مجبور به مصالحه یا سازش در مورد اصول گردیده ام ؟ ( برای مثال : مجبور شوم که نا صادق باشم ، بی رحم ،یابی وفا باشم ؟ )

اگر در برنامه جدید هستیم و تازه شروع به کار کرد قدم سوم کرده ایم ، احتمال دارد گیج شویم که خواست و اراده خداوند برای ما چیست و فکر کنیم که این قدم از ما می خواهد که آن را پیدا کنیم . در حقیقت ما قبل از قدم یازده ، رسماً توجه خود را بر روی آگاهی از خواست نیروی برتر متمرکز نمی کنیم ، اما فرآیندی که ما را بدان سو رهنمون می سازد را از قدم سوم آغاز می کنیم .

خواست خدا برای ما ، چیزی است که ما بتدریج از طریق کار کردن قدم سوم به آن پی می بریم . اما فعلاً می توانیم به نتایج ساده ای درباره خواست خدا که برای ما کاربرد داشته باشد ، بسنده کنیم . این خواست نیروی برتر است که پاک بمانیم . خواست خدا برای ما انجام کارهایی است که کمک می کند تا پاک بمانیم ، مانند رفتن به جلسات یا تماس منظم با راهنمای خود .

· توضیح دهید چه زمانهایی نیروی اراده خودتان جهت انجام کاری کافی نبوده ؟ ( مثلاً با نیروی اراده خودم نمی توانستم پاک بمانم )

· تفاوت بین نیروی اراده من با نیروی اراده خداوند ، چه می باشد؟

بعضی مواقع در بهبودی ، ممکن است ببینیم که ناخوداگاه به جای اینکه سعی کنیم خواست خود را با اراده خداوند منطبق کنیم داریم ان را با اراده شخصی خود منطبق می نماییم . این اتفاق آنقدر اهسته و نامحسوس رخ می دهد که ما به سختی مکن است متوجه ان شویم . بنظر می رسد که وقتی اوضاع بر وفق مراد است ما در برابر این مسئله ضربه پذیرتر هستیم . ما از حد و مرز دنبال کردن اهدافمان با فروتنی و صداقت عبور می کنیم و براحتی وارد وادی سوءاستفاده از دیگران و رسیدن به اهدافمان از طریق اجبار انها به کاری شویم .

می بینیم که در بحث با اشخاص برای مجاب کردن آنها زیاده روی می کنیم و بر نظر خود پافشاری می نماییم . یا می بینیم به چیزی زیاده از حد چسبیده ایم . به یکباره متوجه می شویم که مدتهاست با راهنمای خود تماس نگرفته ایم . اگر درست به درون خود گوش کنیم ، احساس ناراحت کننده اینکه از بهبودی فاصله گرفته ایم به سراغمان خواهد ،آمد .

· آیا در بهبودی زمانهایی بوده که احساس کنم که اراده و زندگیم را به دست خود گرفته ام ؟ چه چیز باعث هشدار به من شد ؟ چه اقدامی کردم تا خود را به قدم سوم دوباره متعهد کنم ؟

 

"خداوند بدانگونه که اورا درک می کنیم "

قبل از اینکه عمیقاً در فرآیند سپردن اراده و زندگیمان به خداوندی که خود درک می کنیم ، پیشروی کنیم ، بایست بر روی غلبه کردن به اعتقادات منفی یا مفاهیم نادرستی که از لغت (( خدا )) داریم ،کار کنیم .

· آیا لغت (( خدا )) یا حتی مفهوم آن باعث ناراحتی من می شود ؟ منبع این ناراحتی چیست ؟

· آیا هرگز اعتقاد داشته ام که خدا باعث اتفاقات وحشتناک برای من شده یا اینکه مرا تنبیه می کند ؟ آنها چه بوده اند ؟

کتاب اصلی ما پیشنهاد می کند که درکی از نیروی برتر برای خود برگزینیم که بخشنده مهربان ، و بزرگتر از خودمان باشد . این دستورالعمل می تواند هر تعداد درک مختلفی که از خداوند در انجمن وجود دارد را شامل گرددو کسی را حذف نکند . اگر درک ما از خداوند همان اصول روحانی برنامه باشد ، این دستورالعمل صدق می کند . اگر درک ما از (( خداوند )) یک نیروی شخصی باشد یا موجودی باشد که می توانیم با او ارتباط برقرار کنیم ، باز هم این دستورالعمل صدق می کند . ضروری است که ما شروع به تفحص کرده و درکمان را ارتقاء دهیم . راهنمایمان می تواند در این فرآیند به ما کمک زیادی بکند .

· درک ما امروز از نیروی برتر از خود چه می باشد ؟

· امروز نیروی برتر من چگونه در زندگیم کارمی کند؟

خیلی مهم است دریابیم نیروی برترمان چه مفهومی برای مان دارد ، اما مهمتر از آن اینست که با آن نیرو ارتباط برقرار کنیم این کار را می توان به انواع مختلف انجام داد . اول از همه نیاز است که با این نیروی برتر ارتباط داشته باشیم . بعضی از ما اسم این کار را دعا می گذاریم ، و بعضی دیگر انرا چیز دیگری می نامیم . نیاز نیست که این ارتباط حتماً رسمی یا لغوی باشد . دوم اینکه ما بایست باز باشیم و اجازه دهیم نیروی برتر مان نیز با ما رتباط برقرار کند . اینکار را می توان از طریق توجه کردن به احساساتمان ، عکس العملهای مان و اتفاقاتی که در درون یا اطرافمان رخ می دهد ، انجام داد. یا ممکن است طریقه شخصی برای وصل شدن به نیروی برتر از خودمان داشته باشیم . ممکن است نیروی برترمان از طریق اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام با ما صحبت کند یا به ما کمک کند که راه درست را ببینیم .

سوم اینکه ف لازم است ما به خود اجازه دهیم تا نسبت به خداوندی ه خود درک می کنیم ، احساس داشته باشیم . ما ممکن است عصبانی شویم ، ممکن است عاشق شویم ، ممکن است بترسیم ، ممکن است سپاسگزار باشیم . ایرادی ندارد که کل احساسات بشری را با نیروی برترمان در میان بگذاریم این به ما کمک می کند تا با نیرویی که به آن اتکائ کرده ایم احساس نزدیکی بیشتری کنیم و بدان اعتماد نماییم .

· با نیروی برتر چگونه رابطع برقرار می کنم ؟

· نیروی برتر چگونه با من رابطه برقرار می کند ؟ چه احساسی نسبت به نیروی برتر دارم ؟

خیلی از ما ، وقتی که برای مدتی پاک می مانیم ، بر روی ارتقائ درکمان از نیروی برتر از خود کار کنیم . رشد درک ما نشانگر تجربه ماست . ما به بلوغی در درک خود از خداوند می رسیم که به ما صلح و آرامش می بخشد . به نیروی برترمان اعتماد می کنیم و نسبت به زندگی خوشبین هستیم . احساس خواهیم کرد زندگی ما توسط چیزی وراء فهم ما لمس گردیده ، و ما بخاطر این مسئله خوشنود و شکرگزار هستیم .

به یکباره اتفاقی رخ خواهد داد که همه اعتقادات ما نسبت به نیروی برتر مان را به چالش می کشد ، یا مارا نسبت به اصل وجود این نیرو در کل مشکوک و دودل می سازد . این اتفاق ممکن است مرگ عزیزی ، یا یک بی عدالتی ، یا از دست دادن چیزی باشد . هر اتفاقی که باشد ، در ما احساسی به وجود می آورد مثل اینکه لگدی در شکم ما خورده ، و ما از درک آن عاجزیم .

اگر چه ما از روی غریزه خود را کنار می کشیم ، ولی در اینجور موارد ما بیشتر از همیشه به نیروی برتر احتیاج داریم . رک ما از نیروی برتر در آستانه تغییرات اساسی قرار می گیرد . نیاز است که ما دائم دست کمک به سوی نیروی برتر دراز کنیم که اگر امکان درک دلیل آن اتفاق وجود ندارد حداقل قدرت پذیرش آن را به ما بدهد . لازم است که از او درخواست نیروی ادامه دادن را بکنیم . بتدریج رابطه خود را با نیروی برتر برقرار خواهیم کرد ، اما احتمالاً با شرایطی جدید .

· آیا به خاطر تغییراتی که در اعتقاداتم در مورد ماهیت نیروی برتر رخ می دهد ، با خود در حال کشمکش هستم ؟

· آیا فهم کنونی من از نیروی برتر ، هنوز هم برایم کار می کند ؟ به چه تغییراتی ممکن است نیاز داشته باشد ؟

به همان نسبت که ما از درک نیروی برتر رشد می کند و تغییر می یابد ، در می یابیم مه نسبت به اتفاقات زندگیمان عکس العمل متفاوتی نشان می دهیم . ممکن است ببینیم با اتفاقات و شرایطی که در گذشته باعث ترس و دلهره ما می گردید ، خیلی شجاعانه و با شهامت روبرو می شویم . ممکن است با محرومیت هایی که داریم خیلی بهتر و متین تر کنار بیاییم . ممکن است دربیابیم که قادر هستیم قبل از اینکه دست به کار یا عملی بزنیم ، می توانیم تأمل کنیم و فکر نمایم . احتمالاً آرامتریم ، کمتر بطور لحظه ای تصمیم می گیریم ، و بهتر می توانیم آینده نگری کنیم .

 

" سپردن ( واگذاری ) "

ترتیبی که ما از آن طریق آماده می شویم تا اراده و زندگیمان را به خداوندی که درک می کنیم ، تسلیم کنیم ، بسیار مهم است . اکثر ما در می یابیم که اول اراده خود را به او سپرده ایم ، وبعد کمکم در طول مدت ، زندگیمان را . بنظر می آید که راحتتر می توانیم طبیعت مخرب اراده شخصی خود را تشخیص دهیم و نیاز به سپردن آن را درک نماییم . قسمت مشکل تر درک نیاز به سپردن زندگی و فرآیند تسلیم کردن آن است .

برای اینکه راحتتر بتوانیم به نیروی برتر خود اجازه دهیم تا مراب زندگیمان باشد ، نیاز داریم تا اعتماد خود را بسط و توسعه دهیم . مکن است برای سپردن اعتیادمان مشکلی نداشته باشیم ، اما بخواهیم کنترل زندگی مان را در دست خود نگه داریم . ممکن است به نیروی برتر اعتماد کنیم تا مسائل مالی خود را به او بسپاریم ، اما اعتماد نکنیم که روابطمان را به او بسپاریم . ممکن است به نیروی برتر اعتماد کنیم که همسرمان را به او بسپاریم ، ولی اعتماد نکنیم که فرزندمان را به او بسپاریم . ممکن است به نیروی برتر اعتماد کنیم که سلامتی مان را به او بسپاریم . اما مسائل مالی خود را نه . اکثر ما برای رها کردن کامل مشکل داریم . ما فکر می کنیم که می توایم به نیروی برتر خود اعتماد کنیم تا قسمتهای خاصی از زندگی مان را به او بسپاریم . اما به محض اینکه ترس بر ما غلبه شود یا مسائل به دلخواه پیش نروند ، فوری کنترل را دوباره به دست خود می گیریم . لازم است که ما پیشرفت خود را در این فرآیند را بررسی کنیم :

· مفهوم مراقبت برای من چه می باشد ؟

· سپردن اراده و زندگی به خداوندی که خود درک می کنم ، برای من چه مفهومی دارد ؟

· زندگی من چه شکلی ممکن است تغییر کند اگر که تصمیم بگیرم آن را به نیروی برتر بسپارم ؟

· چگونه به نیروی برتر اجازه می دهم تا در زندگی من تأثیر گذارد ؟

· نیروی برتر چگونه مراقب اراده و زندگی من خواهد بود ؟

· آیا مواقعی بوده که من قادر نبوده ام ، از سر راه خداوند کنار روم و برای نتیجه کاری به او اعتماد کنم ؟ توضیح دهید .

· آیا مواقعی بوده که قادر بوده ام ، از سر راه خداوند کنار بروم و نتیجه کاری را به او بسپارم ؟ توضیح دهید .

جهت سپردن اراده و زندگی مان به نیرو برتر، ما باید یک رشته کارها را انجام دهیم . اکثر ما در یافته ایم که بهتر است بطور مداوم این تصمیم را رسماً تجدید کنیم . ممکن است که ما بخواهیم از این جمله کتاب پایه که می گوید (( اراده و زندگیم را به تو می سپارم . مرا در بهبودیم راهنمایی کن . و به من نشان بده که چگونه زندگی کنم . )) استفاده کنیم . این جمله می تواند خلاصه درک خیلی از ما از مفهوم قدم سوم باشد . اگر چه ما بطور حتم آزادیم که لغات خاص خود را استفاده کنیم ، یا راه دیگری جهت اقدام انتخاب کنیم . اکثر ما اعتقاد داریم هر روزی که از مصرف پرهیز می کنیم . یا پیشنهاد راهنمایمان را می پذیریم ، در واقع جهت به عمل در آوردن تصمیم خود برای سپردن اراده و زندگیمان به نیروی برتر ، اقدام کرده ایم .

· چگونه برای سپردن ، عمل می کنم ؟ آیا از لغات خاصی بطور منظم استفاده می کنم ؟ آنها چه هستند ؟

 

" اصول روحانی "

با توجه به ذات روحانی قدم سوم ، ما بر ابتدا بر روی تسکیم و تمایل تمرکز می کنیم . پس از آن می بینیم که امید چگونه به ایمان و اعتماد تبدیل می گرد و در نهایت متوجه می شویم که اصل روحانی تعهد به قدم سوم گره خورده است .

برای ما وقتی که همه چیز همانگونه که می خواهیم پیش می رود ،تمرین اصل روحانی تسلیم خیلی آسان است. در واقع وقتی که همه چیز به نرمی و خوبی پیش میرود، احتمالاًاین باور که همه چیز تحت اختیار و کنترل ماست و به تمرین اصل تسلیم نیاز نداریم ، برایمان پیش می آید . زنده نگه داشتن اصل روحانی تسلیم و واگذاری به مراقبت خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم ، در روح و فکرمان برای ما ضروری می باشد ، حتی وقتی که همه چیز خوب و درست پیش می رود .

· چه کارهایی جهت تقویت و تحکیم ، تصمیمی که برای سپردن اراده و زندگی ام به مراقبت نیروی برتر گرفته ام ، انجام می دهم ؟

· قدم سوم چگونه به من کمک می کند تا اصل تسلیم که در قدم یک ودو تمرین کرده ام را تقویت کنم و توسعه دهم ؟

ما معمولاً بیشترین تمایل را پس از تسلیم شدن تجربه می کنیم . تمایل اغلب به دنبال احساس یأس یا در گیری برای کنترل نیز بوجود می آید . اگر چه ما می توانیم اصل روحانی تمایل را قبل از اینکه به آن نیاز پیدا می کنیم ، تمرین نماییم تا در حد امکان از تجربه دردهای غیر لازم اجتناب کنیم .

· تاکنون به چه راه هایی تمایل خود برای بهبودی را نشان داده ام ؟

· آیا در بهبودی خود بر علیه خود می جنگم ، فکر می کنم چه اتفاقی بیفتد اگر تمایل پیدا کنم که بگذارم بهبودی بر آن قسمت از زندگیم مستولی شود ؟

پیشرفتی روحانی از امید به سوی ایمان و اعتقاد در قدم سوم موجود می باشد . ما با امیدی که توسط قدم دو برایمان بوجود آمده ، قدم سوم را شروع کردیم . امید از این اگاهی و دانش که زندگی ما سرشار از امکانات و احتمالات است و هیچ چیز یقین و ابدی در آن وجود ندارد . وتوسط اولین نجواها و پیش بینی های حاکی از آن که ما نیز می توانیم به آرزوهای نهفته درقلب خود دست پیدا کنیم ، بوجود می آید . شک و دودلی ما در فرآیند تبدیل امید به ایمان از بین می رود . ایمان ما را بسوی عمل سوق می دهد . ما در واقع کارهایی را که افرادی که به آنها ایمان داریم به ما می گویند ، انجام می دهیم تا به آن چیزهایی که می خواهیم دست پیدا کنیم . در قدم سوم ایمان ، ظرفیت لازم برای تصمیم گرفتن و عملی ساختن آن را به ما می دهد . اعتماد نیز پس از اینکه ایمان را به کار گرفتیم شروع به اجرای نقش می کند . احتمالاً پیشرفت زیادی در راه رسیدن به اهداف خود داشته ایم و حالا برای ما مشهود است که ما می توانیم از طریق عمل مثبت و سازنده بر روی زندگی خود تأثیر بگذاریم .

· چگونه امید ، ایمان و اعتقاد در زندگی من تبدیل به نیروهای مثبت گردیده اند ؟

· چه اعمال بشتری می توانم انجام دهم تا اصول روحانی امید ، ایمان و اعتقاد را در بهبودی خود بکار گیرم ؟

· چه مشهودات و مدارکی دارم که دیگر می توانم با دلگرمی به بهبودی خود اعتماد کنم ؟

اصل تعهد در اوج فرآیند روحانی در قدم سوم می باشد . تصمیم گرفتن برای واگذاری و سپردن به خداوند ، و تکرار و تکرار این تصمیم به دفعات حتی اگر بنظر اید که اتفاق مثنتی رخ نمی دهد ، مفهوم کلی این قدم است . ما می توانیم اصل روحانی تعهد را با تأیید و تکرار تصمیم خود به صورت مداوم و منظم و به عمل در آوردن آن ،که به تصمیم مامعنا و مفهوم می بخشد ، تمرین کنیم . برای مثال باقی قدمها را کار کنیم .

· اخیراًچه کاری کرده ام که نشان دهنده تعهد من به بهبودی و به کارگیری برنامه باشد ؟ ( برای مثال : آیا پست خدماتی در جلسات معتادان گمنام قبول کرده ام ؟ آیا موافقت کرده ام که راهنمای دیگر معتادان در حال بهبودی باشم ؟ آیا به رفتن در جلسات علیرغم هرگونه احساسی که داشته ام ، ادامه داده ام؟ آیا به کار کردن با راهنمای خود حتی اگر او حقیقت تلخی را به من گفته باشد یا راهکاری را به من پیشنهاد کرده باشد که مورد پسند من نبوده ، ادامه داده ام ؟ آیا راهکار او را انجام داده ام ؟ )

 

" حرکت به جلو "

در حالیکه آماده می شویم تا به قدم چهارم برویم ، باید نگاهی به آنچه در قدم سوم به دست آورده ایم داشته باشیم . نوشتن درباره درک خود از هر قدم قبل از اینکه به قدم بعدی برویم به ما کمک می کند تا اصول روحانی مربوط به آنها قدم را بهتر و در حد سلولی درک کنیم.

· آیا هیچ بهانه و دستاویزی برای تصمیم گرفتن جهت واگذاری و سپردن اراده و زندگی خود به مراقبت خداوند دارم ؟

· آیا احساس می کنم که اکون اماده هستم تا به او بسپارم ؟

· چگونه تسلیم در قدم یک به من در قدم سوم کمک می کند ؟

· جه اعمالی را در نظر دارم که جهت به کار گرفتن تصمیم خود به اجرا در آورم ؟ کار کردن باقی قدمها چگونه در این مقوله می گنجد ؟

ما کار خود در قدم سوم را با افزایش آزادی خود به پایان می بریم . اگر این قدم را دقیق و کامل کار کرده باشیم ، عمیقاً از درک این موضوع که دنیا بدون دخالت ما هم به کار خود ادامه خواهد داد ، تسلی می یابیم . مسئولیت گرداندن و اجرا همه کارها یک وزنه بسیار سنگینی است . و ما خوشحالیم که توانسته ایم ذات افکار و ایده های قدیمی خود پی برده ایم و حال تمایل داریم که از آنها دست برداریم و اجازه دهیم تا زندگی مان تغییر کند . حتی ممکن است دریابیم که تمایل داریم ریسک کنیم و کارهایی انجام دهیم که هیچ وقت شهامت انجام آنها را نداشته باشیم ، چون از اینکه نیروی برتر از ما مراقبت می کند ؛ احساس امنیت و اطمینان می کنیم .

بعضی از مردم قبل از اینکه تصمیم مهمی بگیرند ، صبر و تحمل می کنند و توسط روحانیت خود زمین گیر می شوند . اما ما به منبع نیروی خود مراجعه می کنیم ، و از نیروی برتر از خودمان دعوت می کنیم تا در زندگی ما کار کند ، و وقتی که مطمئن می شویم در راه درست قرار داریم به جلو حرکت می کنیم. حال نیاز است که ما یک قدم دیگر در راه بهبودی برداریم ، کاری که تصمیم قدم سوم ما را به واقعیت در می آورد . حال زمان آن است که یک ترازنامه اخلاقی جستجوگرانه و بی باکانه تهیه کنیم

 

بخش تصمیم گیری

" تصمیم گیری "

همانطور که قبلاً گفتیم ، اغلب ما ممکن است از فکر اینکه باید یک تصمیم بزرگ بگیریم مرعوب می شویم . ممکن است احساس ترس و دستپاچگی منیم و یا از نتایج و تعهداتی که بهمراه خواهد داشت بهراسیم . شاید فکر منیم که این تصمیم گیری ف اقدامی برای یکبار و همیشه است و بترسیم از اینکه ان را درست انجام ندهیم یا فرصت تکرار آن را نداشته باشیم . اما تصمیم به سپردن اراده و زندگیمان به مراقبت خداونی که خود درک می کنیم ، تصمیمی است که بارها و در صورت نیاز هر روز آن را تکرار می کنیم . در حقیقت ، به احتمال زیاد به این نتیجه خواهیم رسید که باید این تصمیم را دائماً تجد ید کنیم ، وگر نه خوشنودی از خود ، بهبودی ما را به مخاطره می اندازد .

لازم است قلباً و روحاً این را بگیریم . اگر چه لغت تصمیم این عمل را بعنوان اتفاقی که در فکر ما روی می دهد تداعی می کند ، اما باید بدانیم که برای ما اقدام و عمل نیز مورد نیاز است تا این تصمیممان باطنی و در حد سلولی باشد .


· چرا تصمیم گیری در این قدم محور اصلی می باشد ؟

تمام اعمال و اتفاقات در زندگی ما بر اساس تصمیماتیست که میگیریم . و لذا زندگی گذشته ما به این دلیل آشفته بود که تصمیمات ما را در زندگی ، بیماری میگرفت .   حتی تصمیمات خوب گذشته ما یا القائی بودند و یا تحمیلی بودند یعنی تصمیماتی بودند که مال خود ما نبودند و بیشتر به ما دیگران دیکته میکردند  ، بنابراین ، ما نسبت به آن تصمیمات احساس مسئولیت و یا  در مقابل آنها خود را متعهد نمیدیدیم ،  ویا ما با نداشتن سلامت عقل و بر اساس ذائقه و طبع بیماری ، تصمیماتی را میگرفتیم که امروز شاهد ویرانگرهای تصمیمات مخرب گذشته خود هستیم .  ما امروز بر اثر آشفتگی و رنج و عذابی که در گذشته کشیده ایم متوجه و به این درک رسیده ایم  که در هر زمینه ایی تصمیم گرفتن چقدر میتواند نقش اساسی و محوری داشته باشد ، در واقع تاوان تصمیمات دیوانه وار گذشته تا چه اندازه توانست زندگی  ما رابه اضمحلال و نابودی بکشد . بنابراین ، تصمیم گیری در واقع عامل اصلی و اساسی هر انگیزه و هدفی میباشد . یعنی تصمیم گیری نقطه محوری هر حرکت برای دست یافتن به خواسته  های ما میباشد ، بنابراین هرچقدر تصمیم گیری ما دارای فاکتورهای از قبیل ؛ تعمق و جدیت و آگاهی و بخصوص  شناخت از مزایا و یا منافع حاصل از آن تصمیم بیشتر باشد در واقع قوه محرکه تصمیم ما فعالتر می شود .  اما ، اینک در آستانه بهبودی به نقطه ایی رسیده ایم که میخواهیم بدون دخالت بیماری و به دور از خودمحوری و از روی روشن بینی و با فروتنی و تمایل و همچنین بر اساس مشورت و خرد جمعی تصمیم مهمی را در زندگی خود بگیریم ، تصمیمی که پیشروندگی فرایند بهبودی ما به استحکام و پایه های آن بستگی دارد . در واقع اصلی ترین و مهمترین ستون و پایه در فرایند بهبودی بستگی به نوع تمایل و تعمق و شناخت  ما در رابطه با تصمیم گیری دارد ، لذا تصمیم گیری عامل بسیار مهم و نقطه عطف و به عبارت دیگر محور اصلی این قدم و بهبودی ما را شکل میدهد ، بنابراین میطلبد ما آگاهیها و شناخت خود را نسبت به مفاهیم و ماهیت و عوامل موثر برای یک تصمیم گیری منطقی و سالم را در خود افزایش دهیم و همینطور آموزش های لازم برای درک بیشتر و مهارت های موثر در این مفهوم را در خود ارتقا دهیم . بدیهست دستاوردهای ما از این قدم بستگی کامل به نحوه و چگونگی تصمیم گیری ما دارد . اما نباید فراموش بکنیم که در هرحال  ، تصمیم گیری فعلی ما در صورتیکه بهبودیمان پیشرونده باشد طبیعتاً رشد و به اقتضا فهم و شعورمان تعالی میابند ، و لذا ارکان و پایه های تصمیم در این روند محکمتر و سطح و میزان ما در رابطه با این تصمیم گسترش میباند


· آیا می توانیم این تصمیم را فقط برای امروز بگیرم ؟ آیا ترس یا بهانه ای در مورد آن دارم ؟ آنها چه هستند .

قسمت اول )) ما ابتدا از بزرگی و عظمتی  که از مفهوم این تصمیم در ذهن خود بازسازی میکنیم به خوف می آئیم ، در تصورتمان فکر میکنیم این قدم از ما میخواهد که مثلاً تصمیم بگیریم که به تنهایی برج میلاد را بسازیم ، اما اینها تصورات غلط و یا توجیهات بیمارگونه می باشند و حقیقی نیستند ، ما باید بدانیم که قدم سوم از ما چیزی که خارج از توانمان باشد را نمیخواهد ، هرچند نمیشود بزرگی تصمیمی را که میخواهیم بگیریم حاشا کنیم ، زیرا گرفتن این تصمیم بطور قطع میتواند تاثیرات بنیادین در زندگی ما به همراه بیاورد و لذا یک عزم راسخ را میطلبد ، درواقع قدم سوم این ظرفیتها را دارد که ما را از خود محوری و از خوداتکای هایمان رها کرده و ما را به ساحل آرامش برساند . همانطور که ذکر شد این یک تصمیم بزرگ است، اما با مهارتهای خاص و تجربیات بهبودی گروه متوجه میشویم که اساساً منظور قدم سوم این نیست که ما یک شبه تصمیمی به این گسترده گی را بگیریم و سپس، آنرا بخواهیم یک شبه عملی کنیم ، بنابراین ، ما میخواهیم  تصمیم به این بزرگی را ابتدا با تمرین و تمرکز به روی ارکان ( اصول روحانی ) آن شروع کنیم و همینطور بخودمان اصلاً سخت نگیریم ، ما نمیخواهیم بدون تعقل و تامل و عجولانه و یا از روی صرفاً احساتمان تصمیم بگیریم و باز خود را گرفتار اوهام و سراب ها و سرگشتگی و سرخوردگیها کنیم . ما میخواهیم تصمیمان ضمن اینکه احساسی و قلبی باشد عقلانی و منطقی هم باشد  و از قبل به مزایای آن پی برده باشیم تا در قبال آن پاسخگو و مسئول باشیم و لذا از همه توانایها و مهارتهای که در این زمینه فرا گرفته ایم  سعی میکنیم استفاده ابزاری کنیم و با هوش بهبودی و روشن بینی سرانجام به نقطه ایی میرسیم که متوجه میشویم که لزومی ندارد که ما بخواهیم یک سنگ دوتنی را به یکباره جابجا بکنیم ، بلکه ما آنرا به قطعات یک کیلویی تقسیم میکنیم و به اینصورت آنرا حمل میکنیم ، این روش ممکن است زمان ببرد اما عملی و نتیجه بخش است . بنابراین ما این تصمیم را نمیخواهیم برای همه عمر خود بگیریم ، ما این تصمیم را فقط برای امروز میگیریم و لذا تمام سعی و کوشش خود را برای عملی کردن آن بکار میگیریم .

قسمت دوم سوال ) اصولاً ما هر گاه در مقابل پاسخگو بودن و مسئول بودن قرار میگیریم ما را ترس و دلهره فرا میگیرد و با توجه به اینکه  میدانیم تصمیمی که از فاکتور مسئول بودن در قبال آن خالی باشد اصلاً تصمیم نیست و لذا ما از مسئول بودن میترسیم زیرا در زندگی گذشته خود با این مفهوم همیشه مشکل داشتیم ، همیشه سعی میکردیم از پاسخگو بودن دوری کنیم و یا در مقابل مسئولیت های گوناگون شانه خالی کنیم  ، باری ، امروز هم بر اساس همین ترسها  در تصمیم خود ناخواسته  و براساس بیماری سعی میکنیم که این تصمیم را به تاخیر بیاندازیم و با بهانه های مختلف ، مثل تکیه به ارداه شخصی و خودمحوریها و وابستگیها ، به این تصمیم تن در ندهیم  ، اما این ترسها و بهانه های ما اولاً به این علت است که متوجه مزایا و منافعی که در اثر این تصمیم بدست می آوریم نیستیم ، ثانیاً ترسها و بهانه های ما واقعاٌ بی مورد هستند زیرا همانطور که ذکر شد ما بطور روزانه و در حد و توان خود در قبال این تصمیم مسئول هستیم ، ما با پی بردن به مهارتهای لازم در رابطه با این تصمیم و هنرتصمیم گیری در جهت بهبودی متوجه شده ایم که نباید بخودمان سخت بگیریم ما در قبال مسئولیت بهبودی و بخصوص این تصمیم فرایند آزمون و خطا را طی میکنیم و با انعطافات لازم حاصل از فرمول فقط برای امروز بدون ترس به مسیر خود ادامه میدهیم .

اما علاوه بر ترسهای فوق یکی دیگر از عوامل تاثیر گذار به روی این تصمیم  تنبلی و کاهلی و  بی حرکتی  و سکون و بی تفاوتی می باشد که ما بعنوان یک معتاد با این شاخصه ها آشنایی دیرینه داریم ، در واقع زندگی گذشته ما همیشه توام با این شاخصه ها بود ، و لذا وقتی میخواهیم تصمیمی را بگیریم در واقع از تن دادن به حرکت کردن میترسیم . البته اعظم تنبلی ها و سستی ها که ما در گذشته با آن مواجه بودیم بیشتر بعلت تاثیرات و عوارض موادهای افیونی بود ، اما امروز که به کمک نیروی برتر از اینگونه موادها رهایی یافته ایم بنابراین فضای مناسبی برای تصمیم گرفتن برایمان مهیا شده است و لذا ما باید از همه توانهائیکه در اثر پاکی بدست آورده ایم  به نحو احسن استفاده کنیم ، امروز یکی از اساسی ترین عوامل بازدارنده که میتواند سد و یا موانعی  در مقابل این تصمیم ما باشد بی حرکتی و ایستائی است  ، بنابراین تصمیم موقعی معنا میدهد که در آن پویایی و جنبش و حرکت باشد ، ما اگر تصمیم بگیریم اما حرکت نکنیم مثل این است که اتومبیلی بخریم ولی در آن بنزین نریزیم و آنرا به حرکت در نیاوریم .


باید بدانیم که تصمیم گرفتن ، بدون اینکه با عمل همراه باشد بی معنی است . برای مثال ، ما نمی توانیم یک روز صبح تصمیم بگریم که به جا یا محلی برویم ولی در خانه بنشینیم و تا شب از آن خارج نشویم . چون این کار تصمیم ما را بی معنی میکند و آنرا تا حد یک فکر تصادفی پایین می آورد


· چه عملی جهت اجرای تصمیم خود انجام داده ام ؟

بهترین عملی که انجام داده ایم حرکت کردن است ، حرکت کردن یعنی ؛

-پا گذاشتن روی ترسهایم

-پذیرفتن مسئولیت هایم

-مصمم بودن در تصمیمم

-اعتماد به نیروی برترم

-فقط برای امروز متمرکز به روی تصمیمم

بنابراین حرکت یعنی  ، هرعملی که لازم باشد انجام میدهیم تا در مسیر تعالی این تصمیمم ثابت قدم باشیم ، بدیهیست در فرایند این تصمیم بهترین سعی و بیشترین کوشش خود را انجام میدهیم .

بهترین سعی یعنی ، کارهای که عملی انجام میدهیم مثل ؛ صبوری وشکیبایی کردن  - مشورت کردن  - بازفکرکردن –  حضور در جلسات بهبودی  –  خدمت کردن و . . .

بیشترین کوشش یعنی ، کارهای که بصورت نظری انجام میدهیم مثل ؛  قدم کارکردن  -  دانش بهبودی را بالا بردن –  ارتقاء آگاهیها –  و . .


· برای سپردن چه قسمت هایی از زندگیم مشکل دارم ؟چرا مهم است که بهر حال آنها را به خداوندی که خود درک می کنم ، بسپارم ؟

 

تصمیم یعنی اراده و حرکت کردن برای بدست آوردن یک خواسته یا میل درونی ، لذا هر تصمیمی باید دارای هدف باشد ، بنابراین هدف ما از تصمیم گیری در قدم سوم در غایت ( سپردن ) است ، یعنی اگر بتوانیم به فعل سپردن برسیم در واقع تصمیم ما عملی شده است و در راستای تصمیم خود گام برداشته ایم .

اعظم قسمتهای زندگی ما همیشه در زیر سلطه بیماری بوده است و متاسفانه در اثر هم نشینی طولانی که ما با بیماریمان داشته ایم متاسفانه به شاخصه ها و یا عوارض های آن در عین حالی که ما را اذیت میکند نوعی وابستگی هم پیدا کردیم دقیقآً مثل رابطه با دوست منحرفی که مرتب از او ضربه میخوریم ولی بازهم از او دست نمیکشیم .

قسمت اول سوال ) ما بمدت طولانی تمامی قسمت های زندگیمان تحت فرمانبرداری از بیماری بوده است و ما به تجربه درک کرده ایم که در مقابل بیماریمان عاجز و ناتوانیم و بعلت همین عجزها همیشه زندگی ما در یَد قدرت مخرب بیماری بوده است در واقع بیماری است که ما را وامیدارد تا از نواقص خود علیرغم صدمه ها  و آزارها و زیانها  ، لذت و حظ های بیمارگونه ببریم . هر چند میدانیم بیماری و شاخصه های آن زندگی ما را آشفته و آرامش را از ما میگیرد اما بخاطر عجز در مقابل بیماری نمیتوانیم آنرا رها کنیم  ، بیماری ما شاخصه های گسترده و منفی فراوانی دارد که در تمامی قسمت های زندگی ما سایه افکنده و حضور فعال دارد بطور مثال ؛

خودمحوری   -  قضاوت کردن  -  غیبت کردن  -  سرزنش کردن   -  مقایسه کردن  -  کنترل کردن  -  بی نظمی و بی برنامه گی  -  تنبلی  -  بد خلقی  -  لذت پرستی  - سوء استفاده کردن  -  افراط و تفریط  -  خود آزاری  -  دیگر آزاری  -  وقت تلف کردن  -  دروغ گفتن  -  بدحرف زدن و رکیک سخن گفتن  -  زیاد حرف زدن – کم گوش کردن  -   و . .   ، بنابراین مشکل اساسی که ما در همه قسمتهای زندگی در فعل سپردن داریم ((  بیماریست  )) و ما طبق این تصمیمی که گرفته ایم تمایل داریم تا بیماریمان و اراده مخرب آن را بخدواند بسپاریم . در واقع ما باسپردن آن بخش از وجودمان که چهره در تاریکی های درون منفی یمان دارد و مجموعه ایی از زشتیها و پلیدیهاست که همیشه زندگی ما را تباه کرده است ، مشکل داریم .

قسمت دوم سوال )) در روند بهبودی سرانجام به نقطه ایی میرسیم که متوجه میشویم ، اینکه ، ما همیشه در زندگی خود رنج میبردیم ، اینکه همیشه با دغدغه و ترس زندگی میکردیم ، اینکه در تنهایی و یاس ونامیدی زندگی میکردیم همه و همه حاصل از یک اراده مخرب ومنفی و بسیار فعال بنام (( اراده شخصیست )) ، اراده ای که مطیع محض بیماری اعتیاد بود و لذا بر اساس خواست بیماری هر کار منفی و مخربی را انجام میداد ، بنابراین ، با این اراده مخرب شخصی ، سرانجام ما بجای رسیدیم که دیگر اصطلاحاً  ، بریدیم وخسته شدیم و به زانو درآمدیم ، اما بعلت عجز در مقابل بیماری در برابر این اراده ویرانگر احساس درماندگی و سردرگمی میکردیم و در عین حال علیرغم میل باطنی فرمانبردار آن بودیم . بنابراین مهمترین خواست درونی ما رهایی از چنگال این اراده منحوس و مهلک است و همانطور که ذکر شد بعلت عجزما در مقابل بیماری ، ما توان مقابله با این اراده شوم را نداریم ، ولذا با توجه به این مسئله که نیروی برتر و خداوندی که ما خود درک کردیم قدرت ارده اش بیشتر از قدرت ارده پلید بیماری اعتیاد ما می باشد بدیهیست بهترین روش آن است که ما آنها را بخداوند بسپاریم .

بنابراین ، ما برای اینکه بتوانیم در فعل سپردن موفق شویم و در این راستا قدم برداریم در ابتدا باید در نحوه تصمیم گیری خود نهایت دقت و تمرکز را انجام دهیم زیرا هر چقدر تصمیم ما محکم و اصولی باشد در غایت میتواند ما را به هدفمان برساند ، همانطور که دربالا ذکر شد ما در اثر بیماری خود دردهای و آشفتگیهای بسیاری را گذراندیم بطوریکه زندگیمان دیگر غیر قابل اداره شد و سرانجام به آخر خط رسیدیم و همین مسئله باعث شد تا ما به نقطه ((  نیاز ))  برسیم .

در واقع احساس نیاز کردن سرچشمه بهبودی می باشد ، و  نیاز  ،  " ما در "  تمایل و تسلیم است  ،

بنابراین ، احساس نیاز کردن برای سپردن و یا هر تصمیم دیگر اساسی ترین رکن آن را تشکیل میدهد . نیاز یعنی چیزی که ما برای زندگی کردن به آن احتیاج مبرم و حیاتی داریم در واقع نیاز یعنی خواسته همراه با شناخت و معرفت ، که چگونگی هستی ونیستی ما مرتبط به آن میباشد، بنابراین درک و شناخت نیازهای امروز ما میتواند هستی و چگونه هستی ما را در آینده شکل بدهد ، بیاییم یک لحظه قبل از سپردن در تصورمان به این مطلب فکر کنیم که اگر بتوانیم بیماری و اراده شخصی خود را به خدواند خود بسپاریم و دیگر در زندگی بدون بیماری زندگی کنیم ، آنگاه کیفیت زندگی ما چگونه خواهد بود   .  بنابراین ما باید این تصمیم را با توجه به مزایای آن و در کمال احساس نیاز به آن بگیریم . نکته قابل توجه اینستکه تصمیم های گذشته ما را بیشتر یا دیگران میگرفتند و یا تصمیم های که ما میگرفتیم ، فاقد چارچوبها و معیارهای اصولی بودند ، بنابراین ما امروز میخواهیم خودمان و براساس ویژگیها و معیارهای لازمه و بر اساس نیازمان ، اقدام به این عمل کنیم  ، و لذا  در گرفتن این تصمیم نباید عجله بکنیم و یا مثل گذشته در اثر شور و یا رودربایستی و یا بی تفاوتی و یا چشم روهم چشمی بخواهیم بطور رفرم این تصمیم را بگیریم ،  بدیهیست اینچنین تصمیمی ظرفیتها و پتانسیل های مانند ؛ تعهد و مسئولیت را به همراه نخواهد داشت و لذا ما باید قبل از گرفتن هر تصمیمی  ابتدا درک از نیازمان به این تصمیم را در خود پرورش و آنرا ارتقاء دهیم و به روی عوامل و شناخت اصول های لازم برای گرفتن یک تصمیم سالم کوشا باشیم . اما مهمترین اصولی که به ما در گرفتن یک تصمیم سالم میتوانند  کمک کنند به این شرح است ؛

سلامت عقل  -  سلامت روح و روان -  شناخت  -  هوش و ذکاوت  -  مشورت -  قاطعیت  -  تعریف ... ، یعنی چارچوبها و حد و مرزهای معین شده و خارج از اصول نباشد  -    اعتماد بنفس  -  آگاهی  -  برنامه ریزی –   تحرک و دوری از تنبلی  –  همت  -   شهامت  –   صبوری  -   دوراندیشی  -   نقشه کشی  –  زمانبندی  -  ایمان  –   دعا و مراقبه –  استقامت  -  امیدواری  -  تراز گرفتن از پیشرفت  -  مطالعه و کسب مهارتها  -  تمرکز  -  صداقت   -  اعتماد  -  خوش بینی واقعگرایانه  -  نیت خیر وانسانی  -  خدمت کردن  -  روشن بینی  -  تواضع وفروتنی   - دوراندیشی و تدبیر -  و ، . . .

 

بخش اراده شخصی

" اراده شخصی "

قدم سوم بسیار حساس و مهم است چون ما همگی مدتها طبق اراده خود عمل کرده ایم و از داشتن حق انتخاب و حق تصمیم گیری سوءاستفاده کرده ایم . اراده شخصی دقیقاً به چه معنااست ؟بعضی وقتها به معنی کنار کشیدن و انزوای کامل است . که باعث می شود ما در زندگی کاملاً مجذوب خود و تنها باشیم . بعضی مواقع اراده شخصی باعث می شود که ما هرگونه ملاحظه و مراعاتی را کنار گذاشته و فقط به دنبال خواسته خود باشیم . ما احساسات و نیازهای دیگران را نادیده می گیریم و با تمام قدرت ، هر کس را که بخواهد این حق ما که هر کار بخواهیم ، می توانیم انجام دهیم را زیر سؤال ببرد ، زیر پا له خواهیم کرد . ما به مانند طوفان و تند بادی بی رحم به زندگی افراد خانواده ، دوستان ، و حتی غریبه ها تازیانه می زنیم و کاملاًاز خرابی که در پشت سر باقی می گذاریم نا آگاه هستیم . اگر شرایط دلخواه ما نباشد ، سعی می کنیم به هر نحو ممکن ان را بگونه ای تغییر دهیم تا به اهداف خود برسیم . حاضریم به هر قیمتی به خواسته خود برسیم . چنان سرگرم تعقیب افکار و خواسته های آنی خود و اجباری هستیم که کاملاًرابطه ما با وجدانمان و نیروی برتر قطع می گردد . برای کار کردن این قدم نیاز است که هر یک از ما راه هایی را که از ان طریق طبق اراده شخصی خود عمل کرده ایم را تشخیص دهیم .


· من چگونه طبق اراده شخصی خود عمل کرده ام ؟ انگیزه هایم چه بوده اند ؟

تعریف اراده یعنی ؛  قوه محرکه ای که در جهت  یک خواسته درونی فعال باشد ، یعنی خواستنی که توام با عزم راسخ باشد ، یعنی استفاده حداکثری از تمام توانیها و ظرفیتها برای دست یافتن به یک خواسته یا انگیزه . اصولاً هر اراده ای حاصل یک تصمیم است و اراده بدون تصمیم نمیتواند به خودی خود وجود داشته باشد و همینطور تصمیم بدون انگیزه و هدف هم نمیتواند معنای داشته باشد ، بنابراین هر کدام از فاکتورهای فوق در راستای معنا بخشیدن به هم در یک زنجیره قرار میگیرند در واقع این فرایند به این شکل است ؛ ( انگیزه  ---- >  تصمیم  ----->   اراده  )

 

 اما مصدر و سرچشمه این خواسته ها یا انگیزهها و یا اهداف از کجا سرچشمه میگیرد جواب این سوال بستگی به این دارد که که چه قسمتی  از وجود ما در حال فعال بودن باشد  ، ( بیماری یا بهبودی ) ، اگرقسمت بیماری در وجود ما فعال باشد طبیعیست که انگیزهای ما هم بر اساس جاذبه های آن شکل میگرد ، اما اگر برعکس در شرایط بهبودی باشیم بدیهیست انگیزه های ما بر اساس اصول بهبودی شکل میگیرد . اراده یک ابزار فرمانبردار است و لذا یک عامل خنثی می باشد و بر اساس تصمیمی که از انگیزه های درونی گرفته شده است در آن فعال میشود  ، اما سستی و یا سفتی آن بستگی به چگونگی و نوع  تصمیمی که گرفته ایم مربوط میشود ، اگر از روی احساس نیاز واقعی باشد این تصمیم محکم و با اراده پولادین است ،  فرایند اراده به دو شکل ممکن است در ما رخ بدهد  ،

شکل اول ؛ عقل سالم  +  نفس سالم ---> انگیزه سالم ---> تصمیم سالم --->  اراده سالم نتیجه میدهد ---> ( اراده الهی ، بهبودی )

 

شکل دوم ؛ عقل ناسالم + نفس ناسالم---> انگیزه ناسالم --> تصمیم ناسالم -->اراده ناسالم نتیجه میدهد ---- >(اراده شخصی ، بیماری )

 

جواب قسمت اول )  اراده شخصی ما همیشه از نمودار دوم بوجود آمده است ، چون سلامت عقل و سلامت نفس نداشتیم و در کل در شرایط بیماری فعال بودیم  لذا طبیعیست که اراده شخصی مان جز در مسیر منفی و ویرانگر برای خودمان و اطرافیانمان هیچ ثمر دیگری نداشت . ما ، در مقابل اراده شخصی خود علیرغم اینکه زندگیمان را آشفته کرده بود بازهم مطیع آن بودیم ، با آنکه روز به روز زندگیمان بدتر میشد و دائماً در رنج و عذاب بودیم اما هیچگونه یارای مقابله با آن را نداشتیم ، حتی در زندگی چندین بار اقدام به مبارزه با این نیروی مخرب کردیم اما هربار شکست خوردیم ، نیروی ارداه شخصی ما بسیار ، سرکوبگر ، بی رحم ، دیکتاتور ، لجباز و یک دنده  است و علاوه بر اینها بی عقل و بی منطق  و قدرتمند است و در کل ضد حیات و ضد آرامش و ناهنجار است و لذا ، وقتی این اراده در ما فعال میشود در مقابل آن گویا  مسحور*  شده و به زانو در میائیم ، و سرانجام در شرایط  مسخ* قرار میگریم .

* مسحور یعنی ، سحر و جادو شده

* مسخ یعنی ، تغییر شکل دادن از خوب به بد و یا روح انسانی در جسم حیوانی شدن     

جواب قسمت دوم ) اراده ما همیشه بر اساس انگیزه های نفسانی و لذتهای آنی و افراطی و از عدم سلامت عقل و از بیماریمان سرچشمه میگرفت و لذا جز خسارت و خرابکاری چیز دیگری به ارمغان نمی آورد . در واقع اراده شخصی ما مثل عروسک خیمه شب بازی ، نخهای آن در دست نواقص و ضعف های اخلاقی و بطور کلی در دست بیماریمان بود . انگیزه های ما در شرایط بیماری از اراده مان بعنوان یک ابزار برای ویران کردن و مطیع بیماری بودن استفاده میکرد ، در واقع اراده شخصی ما از بیماری ما سرچشمه میگرد و مثل لودر جز خراب کردن کار دیگر نمی توانست بکند ، انگیزه های ما در راستای خواسته های بیماری و کاملاً ناعاقلانه و بی منطق بود و لذا اینچنین انگیزهای اراده شخصی ما را شکل میداد . بطور مثال انگیزه های ما بیشتر اینها بودند ؛ لذت طلبی و افراط در لذت جوی  -  سرخوشی دائمی  -  تجدید لذتهای دوران طلایی   -   بی خیالی همراه با عدم مسئولیت  - تن پروری  -  پرکردن خلاء ها با موادهای گوناگون  -  سرکوب احساسات  -  خودآزاری  -  دیگرآزاری  -  فرافکنی  -  خود محوری  -  شیدا مسلکی  - و . .


· عمل از روی اراده شخصی چگونه بر روی زندگیم اثر گذاشته ؟

وقتی بیماری ما در حالت فعال قرار میگیرد خواسته های خود را توسط ابزاری به ما دیکته میکند که در کل ما به آن اراده شخصی میگوییم در واقع یعنی ما اختیار خود را بطور تام و کامل  بخاطر عجز در مقابل بیماری از دست میدهیم  . بنابراین ما هرگاه به روی بهبودی خود متمرکز نباشیم اراده شخصی سررشته زندگی ما را بدست میگیرد و چون این اراده از بیماری و خودمحوری انباشته است لذا به روی اعمال و رفتار ما در زندگی تاثیرات منفی و ناهنجار به بار میاورد و ادامه این رفتارها همراه با افراط و تفریط و خودمحوری عاقبت زندگی ما را از چرخه معمولی و طبیعی بیرون آورده و آنرا نهایتاً غیرقابل اداره میکند . بنابراین اراده شخصی ما یک اراده منفی و تاثیرات مخرب آن در زندگی ما غیر قابل انکار است .  اراده شخصی ما روز به روز زندگی ما را تباه میکرد و ما مثل کسانی که طلسم شده باشند توان مقابله با این اراده شوم و منحوس را نداشتیم .  اراده شخصی یعنی ابزاری محرکه که از بیماری و هواهای نفسانی و از نواقص ما دستور میگیرد ، و لذا جز خرابکاری ره آورد دیگری برای ما ندارد ، از طرفی ما در اثر بیماری مزمن و همینطور زندگی طولانی که با این اراده داشته ایم مثل پرنده ایی که به قفس خود خو میکند ما هم به این اراده ویرانگر  ، خو و انس گرفته ایم و با اینکه مدتیست که در مسیر بهبودی گام برمیدارم و به روی خودمان کارمیکنیم  ، اما گاهاً به علت عدم تمرکز باز اراده شخصی وارد جریان زندگیمان میشود و زندگی ما را به طرف ناآرامی سوق میدهد ، ما هر زمانی که با اراده شخصی خود زندگی میکنیم بازتابها و تاثیرات مخرب آنرا بشکل و فرم های مختلف در زندگی خود مشاهده میکنیم  بطور مثال ؛

ترس – هرگاه در زندگی با اراده شخصی زندگی میکنیم ، ترس به عنوان یک عامل بازدارنده  در تمام سطوح زندگی ما سایه می افکند ، بنابراین اوقاتی که ما با ترس و تشویش سپری میکنیم معنایش این است که اراده شخصی کنترل زندگی ما را بدست گرفنه است .

دغدغه  - از آنجائیکه اراده شخصی میل به خرابکاری و وابستگیهای منفی دارد ، لذا شرایط ناپایدار و سست را در زندگی برای ما رقم میزند که نتیجه آنها باعث دغدغه و پریشانحالی در زندگی ما میشود

ناامیدی  -  اراده شخصی ما فرمانبردار بیماریست و در نهایت با تکیه  کردن بر خود اتکایی میخواهد یک تنه حللال همه مسائل باشد ولذا این امکان پذیر نمی باشد و عاقبت در ما باعث سرخوردگی و ناامیدی میشود .

بنابراین ، هرگاه ما دست به عملی بر اساس اراده شخصی خود میزنیم ، بازتاب آن زندگی ما را تحت تاثیر منفی و مخرب خود قرار میدهد بطوریکه سرانجام زندگی ما را تحت الشعاع خود قرار داده و ما را آشفته و در نهایت زندگی را برای ما غیر قابل اداره میکند .

ما هرگاه با ارده شخصی خود به زندگی ادامه میدهیم ، خود را با چالش ها و معضلات جدی مواجه میکنیم ، بطور مثال ، مشکلاتی از قبیل ؛ بی هویتی  -   بی اعتمادی  -   سوء ظن  -   حال خرابی   -  تشنجات در طیف  های مختلف زندگی ( کار ، خانواده  ، روابط اجتماعی )  -   پوچی  -  بدخلقی  -  تنبلی  -  افراط و تفریط  -   خودآزاری  -  دگرآزاری  -  فعال شدن نواقص و سرانجام یاس و انزوا و تنهایی  . . . .


· اراده شخصی من چگونه بر دیگران اثر گذاشته ؟

 اراده شخصی ما متشکل شده است از خود محوری ، هواهای نفسانی ، افراط و تفریط و در کل ارادیست که در بست در اختیار بیماریست ، و یکی از ویژه گهای مهمش این است که وقتی فعال میشود و سکان زندگی ما را بدست میگیرد برایش خودی و غیر خودی معنایی ندارد چون صدمه رساندن و آزار دادن جزو ذات و طبیعت  این اراده میباشد ، و لذا ضمن تخریب و صدمه به زندگی خودمان ، تاثیرات منفی آن زندگی دیگران را نیز تحت الشعاع مخرب خود قرار میدهد .

 اراده شخصی ما اثرات مخرب خود را ابتدا به خانواده ، و سپس سعی میکند  در سطوح دیگر جامعه  و دیگران دیکته کند ، بطور مثال ؛

-همین که من میگم ! . .  جمله ایست  که ما در خانواده بعلت جایگاهی که داریم بیان میکنیم که از اراده شخصی ما نشات میگیرد ، البته گاهی این این جمله را با زبان ادا نمیکنیم اما با اعمال و رفتارمان همراه با لجاجت و اراده شخصی سعی در دیکته کردن آن میکنیم  .

-با تکیه کردن به اراده شخصی ، امنیت خانواده و همینطور دیگران را درهر زمینه ایی که باشد  پایمال میکنیم ، آنها را سرزنش میکنیم و احساسات آنها را نادیده میگیریم و خود محور و خود رای میشویم ، و لذا این فضاها را آکنده از ناامنی و مملو از سوء ظن میکنیم  .

-با اراده شخصی همیشه سعی میکنیم که دیگران خود را با ما مطابقت دهند ،  و یا میخواهیم به زور آنها را تغییر دهیم ، و یا توقع داریم همه آدمها طبق خواست و اراده ما زندگی کنند و و . .

در هر صورت  ، اراده شخصی ما چه با مواد مخدر و چه بدون مصرف مواد مخدر ، هرگاه فعال باشد علاوه براینکه زندگی خودمان را زهرمار میکند ، زندگی دیگران را ، هم خراب میکند ، در واقع اراده شخصی ما یک اراده مشکل آفرین است ، مشکلاتی از قبیل ؛ عدم امنیت های احساسی ، اجتماعی ، روانی ، روحانی ، بی اعتمادی ، تشنج های خانوادگی و اجتماعی -  رنجش  -  کینه  - آزار – انزجار و . .


سپردن اراده شخصی به این معنا نیست که هدفهای مان را پیگیری کنیم یا سعی در تغییر خود یا محیط اطرافمان ننماییم . یا به این معنی نیست که منفعلانه هر بی عدالتی را در حق خود یا کسانی که مسئولیتشان با ما است بپذیریم . لازم است که بین اراده شخصی مخرب با رفتار سازنده تفاوت قائل شویم .


. ایا پیگیری اهدافم ، باعث صدمه به دیگران می شود ؟ چگونه ؟

خو و طبیعت اراده شخصی ، بر اساس خواست و اهداف بیماری بنا واستوار شده ، مِثل ؛ جنگ -  سرکوب و اجبار -  بی مسئولیتی  -  صدمه و آسیب رسانی  -  ناهنجاری  - خود محوری  - ناامنی -  تشویش و اضطراب  -  تشنج آفرینی -  ناامیدی  - بد خلقی  -  نفرت وکینه  -  خودآزاری  -  دیگر آزاری  -  فقر و ترس و دغدغه و انکار ، دورغ ، خشم  و . . .

اما ، خو و طبیعت ، اراده نیروی برتر ، بر اساس اصول های روحانی و اصول های اخلاقی و همینطور بر اساس اهداف بهبودی پایه گذاری و استوار گردیده ، مِثل ؛ تسلیم  - خدا محوری  -  آزادی  -  مسئولیت پذیری  -  نفع رسانی  - هنجار  -  ایمنی بخشیدن -  آرامش آفرینی  -  خوش اخلاقی  -  امیدواری  -  مهرورزی ومحبت  -  خودمهرورزی  -   توانگری  -  صداقت  ، تمایل روشن بینی ،  فروتنی  ، اعتماد و . . .

اهداف گذشته ما از تصمیمات مخرب بیماریمان سرچشمه میگرفتند و لذا در این شرایط  با فعال شدن اراده شخصی و منفی جز ناهنجاری و آشفتگی برای خودمان و صدمه و آسیب برای دیگران پیامد دیگری در بر نداشت  .

اصولاً پیامدهای اهدافمان همیشه بستگی به این دارد که کدام قسمت از وجود ما فعال باشد ، ... بیماری ، یا بهبودی ، وقتی اهداف ما براساس اراده شخصی و از روی بیماری و خودمحوری فعال باشد طبیعیست که چنین اراده ای انباشته از نیروهای منفی و مخرب و دارای قابلیت های تخریبی و صدمه رسانی میباشد .

اما چنانچه اهدافمان در راستای اراده بهبودی قرار گیرد این اهداف با پیروی از خرد جمعی و برخورداری از سلامت عقل و نفس ، بدیهیست دارای پتانسیل ها و ظرفیت های سازنده و مفید ، هم برای خودمان ، و هم برای دیگران  می باشد ، بنابراین ، پیگیری اهدافمان چون بر مبناء اصول های روحانی و بهبودی استوار گشته اند لذا ذات این اهداف چون بر اساس خیر میباشند ، بَری از هر گونه آسیب وصدمه به خود و دیگران می باشد .

کلمه پیگیری در این سوال معنای ، پویایی و احساس مسئولیت در رابطه با اهدافمان را به ما یادآوری میکند و همچنین میخواهد قوه فهم ما را تحریک کرده تا با ارتقاء مهارتهای لازم و همچنین بالا بردن آگاهیها ، نسبت به مفاهیمی که در اهداف بهبودی نهفته است ، درکی شفافتر پیدا کنیم  ، زیرا ممکن است عوامل و شرایطی در این راستا در مسیر ما قرار بگیرند که ما در اثر عدم شناخت و مهارتهای لازم و در اثر نداشتن آگاهی و شناخت  ، ندانسته خلاف اهدافمان عمل  کنیم  ، و در کل میخواهد ما را با چگونگی عملکرد ، در رابطه با اهدافمان ،  در مواجه با مسائل عدیده روزمره و یا تمام بخش های زندگی از قبل مهیا سازد .

نکته قابل تامل در این سوال این است که هرگز ممکن نیست در اثر پیگیری صحیح و منطقی اهداف بهبودی به خود یا دیگران صدمه و یا آسیب برسانیم ، البته ممکن است شخص یا اشخاصی از عملکرد و پیگیری اهداف بهبودی ما بر حسب بیماری خود نا خوشایند شوند ، ولی این ناخوشایندی به معنای صدمه وآسیب زدن نمی باشد ، بطور مثال ؛ از ما بخواهند که  دروغ بگوئیم و یا در اعمال قبیحه با آنها مشارکت کنیم ، و یا از ما بخواهند که شهادت دروغ بدهیم ، و یا اینکه به روی دزدی آنها سرپوش بگذارم ، و یا در کل بخواهند که ما خود را درجهت و سمت بیماری آنها سوق بدهیم و بر اساس بیماری آنها حرکت و زندگی بکنیم ، و ... ، و لذا ما بخاطر پیگیری در اهدافمان  از این موارد دوری میکنیم و هیچکدام از اینها معنای صدمه رساندن به دیگران نمی باشد .

در هر صورت ما تا زمانیکه در راستای پیگیری اهداف خود بر اساس اراده و خرد جمعی که متصل به نیروی برتر ودر چارچوب اصول روحانی است حرکت میکنیم ، نه تنها به کسی صدمه ای نخواهیم زد  ، بلکه برای آنها همواره ، صلح و آرامش و برکت به همراه خواهیم آورد .


. آیا در پیگیری اهداف صحیح ، امکان دارد بصورتی عمل کنم که نتیجه معکوس برای خودم یا دیگران داشته باشد ؟ توضیح دهید؟

 هر چند تصمیم و اهداف ما صحیح است ، اما گاهی بعلت عدم آگاهی ، روشی که اتخاذ میکنیم غلط است ، و ممکن است در اینگونه روشها به خود و دیگران صدمه وارد کنیم  و یا از اهدافمان نتیجه معکوس بگیریم ، بنابراین ، ما باید پیوسته بخاطر داشته باشیم که باید سطح دانش و شناخت خود را نسبت به کسب مهارتهای لازم در این زمینه ارتقاء بدهیم .  اینکه برای رسیدن به تصمیم و اهداف خود هر چقدر هم که مقدس و متعالی باشد ، بخواهیم دیگران را قربانی کنیم و یا حقوق آنها را زیر پا بگذاریم ، در واقع باز نشانگر اراده شخصی و خودمحوری ما میباشد ، و یا اینکه پیش خود اینگونه محاسبه کنیم که اشکالی ندارد برای رسیدن به یک هدف متعالی ، اصولی را نادیده بگیریم و در واقع بخواهیم به روی  آن شعار معروف که میگوید ؛ « هدف وسیله را توجیه میکند » صحه بگذاریم و تائید کنیم . به زبان ساده تر؛ منظور این است که برای رسیدن به یک کار و یا یک هدف صحیح از یک عامل ناسالم مثل ناصداقتی بهره بجویم

ما هرگز نمی خواهیم  پیگیری اهداف خود را به قیمت کوچکترین صدمه ای به دیگران بدست بیاوریم ، ما هرگز نمیخواهیم برای رسیدن به اهدافمان بر سر اصول ، مصالحه ، و یا معامله کنیم و بدینوسیله آنها را زیر پا بگذاریم . ما وقتی برای پیگیری اهدافمان اصول را زیر پا میگذاریم گرفتار عدم تعادل میشویم و در روشهایی که برای اهدافمان انتخاب کرده ایم دچار افراط و تفریط  و نهایتاً گمراه میشویم ، بنابراین ، برای اینکه از پیگیری اهداف خود نتیجه معکوس نگیریم ،  باید ابتدا به روی دو امر متمرکز باشیم ، اول اینکه ؛ با روشن بینی  و آگاهی در نحوه اولویت بندها کوشا باشیم و همواره متوجه باشیم که درالویتها ، اصول در راس میباشند و  دوم اینکه  ؛ با شناختی که حاصل از این اولویتهاست هر یک از زیر مجموعه های که مربوط به این اصول ها هستند را باید رده بندی کنیم و در واقع آنها را سلسله مراتبی کنیم و لذا آنها را را بر اساس  جایگاه های واقعی خودشان تدوین کنیم .


ایا هیچ وقت برای رسیدن به هدفی مجبور به مصالحه یا سازش در مورد اصول گردیده ام ؟ ( برای مثال : مجبور شوم که نا صادق باشم ، بی رحم ،یابی وفا باشم ؟ )

اصول ،  جمع کلمه اصل می باشد ، و معنای آن یعنی ریشه و بنیاد ،  وتعریف آن یعنی ؛  مبانی ایی که از قبل بر اساس یکسری منطق های واضح و مُبَرهن و مدلل و آشکار ، بنیاد گردیده است ، و لذا بعنوان یک مرجع شاخص در امورهای گوناگون بصورت یک قاعده کلی و یک قانونِ بدون چون و چرا وضع گردیده است ، بطور مثال ؛

-در فیزیک ؛ قانون جاذبه ، یک اصل است .

-در هندسه ؛ قانون محاسبه اشکال هندسی یک اصل است

-در ریاضی ؛ قانون محاسبه اعداد یک اصل است

-در علوم انسانی ؛ صداقت ، عدالت و . .   ، هر کدام یک اصل هستند

نکته قابل ذکر در رابطه با اصول این است که ؛ اساساً مبناء اصل ها بعنوان یک قاعده و قانون کلی همیشه مرجع شاخص هستند ، مگر اینکه خلاف آن ثابت بشود .

بنابراین ، اصول و یا اصل ها ؛ چارچوبهای مطمئنی هستند که حدود و ثغور و یا خطوط سفید و قرمز را برای ما از قبل تعریف و تعیین کرده اند و ما با دلیل و برهان آنها را قبول کرده ایم .

اصول در واقع ارزشهای هستند که براساس منطق و عقلانیت و بر حسب نیازهای بهبودیمان وضع شده اند و تخطی از این اصول در درجه اول به اهداف ما ضربه میزند ، و سپس برای ما شرایط را ناپایدار و آنرا متزلزل میکند . گاهی بیماری از عدم آگاهی ما در رابطه با نیات خیرمان سوء استفاده میکند و در رابطه با مسائل گوناگون ما را در شرایط اراده شخصی خود قرار میدهد تا برای برآورده شدن این نیات بر سر اصول مصالحه و یا آنها را زیر پا بگذاریم ، بطور مثال ؛

-برای ترک دوست همدردمان به دروغ متوسل شویم ( نیت درست است اما روش غیر اصولی است ) در حالیکه ، اصول به ما میگوید راستش را بگو حتی اگر به زیان تو باشد  .

-برای بهبودی دوستان یا فرزندانمان ، آنها را کتک بزنیم ، تروربکنیم ، سرزنش بکنیم ( نیت درست اما  این رو ش ها غیراصولی است )

-برای ورزش کردن و یا تفریح کردن در حق جلساتمان جفا و بی وفایی بکنیم ( نیت خوب است  اما روش غیر اصولی است ) و و . .

در هر صورت ما وقتی با اراده شخصی خود زندگی میکنیم ، لاجرم نسبت به اصول هایمان لاقید میشویم . اینکه ما فکر کنیم برای نیت های خیرخواهانه خود ، گاهی لازم است بر سر اصول مصالحه و یا مسامحه* کنیم و یا سازش کنیم ، از انکار و اراده شخصی ما ریشه میگیرد .

تجربه های قبلی به ما ثابت کرده هرگاه پا روی اصولی گذاشته ایم و یا در رابطه با آنها مصالحه و یا مسامحه کرده ایم سر انجام برای ما دو طرفش زیان بوده است .  

مسامحه یعنی =  آسان گرفتن, سهل‌انگاشتن, به‌نرمی ومدارا کارکردن


 

اگر در برنامه جدید هستیم و تازه شروع به کار کرد قدم سوم کرده ایم ، احتمال دارد گیج شویم که خواست و اراده خداوند برای ما چیست و فکر کنیم که این قدم از ما می خواهد که آن را پیدا کنیم . در حقیقت ما قبل از قدم یازده ، رسماً توجه خود را بر روی آگاهی از خواست نیروی برتر متمرکز نمی کنیم ، اما فرآیندی که ما را بدان سو رهنمون می سازد را از قدم سوم آغاز می کنیم .

خواست خدا برای ما ، چیزی است که ما بتدریج از طریق کار کردن قدم سوم به آن پی می بریم . اما فعلاً می توانیم به نتایج ساده ای درباره خواست خدا که برای ما کاربرد داشته باشد ، بسنده کنیم . این خواست نیروی برتر است که پاک بمانیم . خواست خدا برای ما انجام کارهایی است که کمک می کند تا پاک بمانیم ، مانند رفتن به جلسات یا تماس منظم با راهنمای خود .


· توضیح دهید چه زمانهایی نیروی اراده خودتان جهت انجام کاری کافی نبوده ؟ ( مثلاً با نیروی اراده خودم نمی توانستم پاک بمانم )

همانطور که در سوالات قبلی ذکر شد ، اصولا اراده یک عامل و یا یک ابزار درونی است  ، و از خود اختیاری ندارد مثل ؛ اتومبیل می ماند ، که چه کسی آنرا براند ، و یا قلم و یا یک چاقو ، بطور مثال ؛ چاقو اگر در دست یک روانی جنایتکار باشد طبیعیست منجر به جنایت میشود و اگر در دست یک پزشک جراح باشد انسانی را از مرگ نجات میدهد ، بنابراین ، اراده شخصی ما همیشه تحت تاثیر بیماری و همچنین اوامر دیوانگیهای ما بوده و لذا جز صدمه زدن و آسیب رساندن کارایی دیگری برای ما نداشت .

ما در زمان بیماری فعال در خواب روحانی بسر میبردیم و اگر گاهی هم این قوه روحانی در ما تحریک میشد و یا بیدار میشد بقدری ضعیف و ناتوان بود که نمیتوانست سکان اراده بهبودی و زندگی ما را بدست بگیرد و یا اینکه بتواند آنرا هدایت کند و لذا توان و ظرفیت های لازم را برای هماوردی با اراده این بیماری مهلک را نداشت ، در واقع برای مقابله با چنین اراده مخربی ما نیاز به تقویت اراده خودمان داریم منظور از تقویت اراده خودمان یعنی اینکه اراده روحانی خود را در تلاقی و اتحاد با اراده های روحانی بپا خواسته دیگران که به رستاخیز روحانی رسیده اند پیوند دهیم ، زیرا ما هرگز به تنهایی نمیتوانیم در مقابل اراده اهریمنی و شخصی خود پایداری کنیم ، و لذا بخاطر همین است که در سر تیتر قدم سوم میگویم (( ما تصمیم گرفتیم )) .

در این سوال منظور از اراده خودتان  ،همان اراده واقعی و روحانی میباشد که در زمان بیماری بعلت کما روحانی در ما منفعل شده بود و عملاً ما با چنین اراده مثبتی نمیتوانستیم کار به جایی برسانیم .

ما درگذشته با اراده روحانی و مثبت خود بارها و بارها خواستیم که اختیار زندگی خود را بدست بگیریم ، بارها اقدام به ترک مواد کردیم و علیه شاخصه های گوناگون بیماری خود اقدامات مقتضی را بعمل آوردیم ، اما سر انجام بعلت ضعف در این جناح (( کما روحانی ))  از وجود خودمان سرانجام تن به شکست میدادیم ، نکته قابل تامل در این سوال این است که اراده ای که در بیماری اعتیاد نهفته می باشد هر چند یک اراده شخصی است اما واقعیت این است که یک اراده سهمگین و قدرتمند می باشد ، و لذا برای مواجهه با چنین نیروی مخوفی به یک توان و خرد  و در کل به یک عزم و اراده جمعی که متصل به نیروی برتر است نیاز داریم


· تفاوت بین نیروی اراده من با نیروی اراده خداوند ، چه می باشد؟

 اصولاً هر جا از واژه (( من )) در راستا و فرهنگ بهبودی استفاده میکنیم در واقع منظورمان همان بخش از وجودمان می باشد که تحت لوا و در سیطره بیماریست ، بنابراین ، اراده من  همان  اراده شخصی  است که ابزاری شده در جهت خواسته های نفسانی وبیماری اعتیاد ، لذا اراده من همیشه ماهیتی بیمار گونه و شهوانی و اهریمنی دارد .

اما ، هر جا از واژه (( ما )) در راستا و فرهنگ بهبودی استفاده میکنیم در واقع منظورمان همان بخش از وجودمان می باشد که تحت لوا و در سیطره الهیست  ، یعنی همان اراده واقعی و حقیقی که سرشار از معنویت است ، البته این اراده هر چند فردیست اما متوسل و متصل به نیروی برتر است ، بنابراین ، اراده خداوند همان اراده روحانی جمعی است که ابزاری شده در جهت خواسته های معنوی وبهبودی ، لذا اراده ما همیشه ماهیتی  ، روحانی و قدسی دارد .

نیروی اراده من همیشه در تضاد و مقابله با نیروی اراده خداوند است ، ولذا همیشه در جنگ و پایداری می باشد و نمی خواهد تن به اراده خداوندی بدهد ، و سعی میکند با تمام امکانات خود از قبیل ؛ دانش منفی ، انکار ، توجیه و بهانه ، و سفسطه و استدلالهای بی پایه و اساس ، از موجودیت و ماهیت خود پاسداری و در مقابل اراده و روحانیت خرد جمعی تا آخرین سنگرهای خود مقاومت کند ، تفاوت نیروی اراده من با نیروی اراده خداوند در واقع همان مشخصه های  است که ما درقدم دوم  با کار کردن دو سوال (( نیروی برتر من چه مشخصه های ندارد و چه مشخصه های دارد )) به آنها پرداختیم به عبارت دیگر تفاوت بین نیروی برتر منفی ( بیماری ) و نیروی برتر مثبت ( بهبودی ) همان تضادهایست که به آن پرداختیم بطور مثال این تفاوت   در تضادهای زیر بخوبی مشهود است .

نیروی اراده من  ( بیماری ) ...........  نیروی اراده خداوند ( بهبودی )           

ضعیف تر                                                     قویتر

خود محور                                                  جمع محور

ناهنجار                                                     هنجار

مضر                                                       مفید

نامهربان                                                  مهربان

ستمکار                                                   عادل

لاقید                                                       مقید

هوس گرا                                                عقل گرا                            

مخرب                                                   سازنده و و


بعضی مواقع در بهبودی ، ممکن است ببینیم که ناخوداگاه به جای اینکه سعی کنیم خواست خود را با اراده خداوند منطبق کنیم داریم ان را با اراده شخصی خود منطبق می نماییم . این اتفاق آنقدر اهسته و نامحسوس رخ می دهد که ما به سختی مکن است متوجه ان شویم . بنظر می رسد که وقتی اوضاع بر وفق مراد است ما در برابر این مسئله ضربه پذیرتر هستیم . ما از حد و مرز دنبال کردن اهدافمان با فروتنی و صداقت عبور می کنیم و براحتی وارد وادی سوءاستفاده از دیگران و رسیدن به اهدافمان از طریق اجبار انها به کاری شویم .

می بینیم که در بحث با اشخاص برای مجاب کردن آنها زیاده روی می کنیم و بر نظر خود پافشاری می نماییم . یا می بینیم به چیزی زیاده از حد چسبیده ایم . به یکباره متوجه می شویم که مدتهاست با راهنمای خود تماس نگرفته ایم . اگر درست به درون خود گوش کنیم ، احساس ناراحت کننده اینکه از بهبودی فاصله گرفته ایم به سراغمان خواهد ،آمد .


· آیا در بهبودی زمانهایی بوده که احساس کنم که اراده و زندگیم را به دست خود گرفته ام ؟ چه چیز باعث هشدار به من شد ؟ چه اقدامی کردم تا خود را به قدم سوم دوباره متعهد کنم ؟

یکی از بازتاب های بهبودی اصولاً بدست آوردن موفقیت هایست که ما در زمینه های مختلفی از زندگی خود بدست می آوریم  و رفته رفته در این مسیر خوشی ها از راه میرسند ، زندگیمان آرام میشود و در ادامه ممکن است دردهای که در گذشته کشیدیم کم رنگ و یا از نظرمان محو شوند ، اوضاع و احوالمان بمانند کسانی میشود که از یک طوفان سهمگین ، پا در ساحل نجات گذاشته اند و لذا این سبکباری در ساحل باعث میشود تا گرداب و طوفان گذشته زندگی خود را فراموش کنیم  ، گاهی خود را فاتحی احساس میکنیم که به تنهایی توانسته ایم از پس همه مشکلات برآیم  ، و لذا ممکن است در چنین شرایطی از بهبودی  ، ناخودآگاه دچار کبر و غرور کاذب شویم و در محدوده بهبودی گرفتار اراده شخصی خود گردیم ، و بقول معروف ؛ بازهم فیلمان یاد هندوستان کند و لذا در ادامه همین روند در حق جلساتمان جفا کنیم و باز بیماریمان را با خود محوری به سلطنت برسانیم و منتظر بنشینیم تا آشفتگی و دردها از راه برسند  .

قسمت اول سوال )) بله در زمان بهبودی گاهی احساس میکنیم که که دوباره داریم با اراده شخصی خود زندگی میکنیم ، منظور از واژه احساس در این سوال ، همان احساس های کلاف کننده ای هستند که وقتی با اراده شخصی پیش میرویم وارد زندگیمان میشوند و دو باره زندگی ما را آشفته میکنند . بخصوص هنگامی که اوضاع زندگیمان ایده آل میشود امکان اینکه دوباره با اراده شخصی خود پیش برویم در ما بیشتر میشود ، بنظر میرسد ما با زندگی کردن توام با آرامش و موفقیت مشکل داریم ، بیشتر ما زمانی که اوضاع بر وفق مراد است میخواهیم این شرایط را بهم بزنیم ، اتفاقاً در زندگی گذشته خودهم ، بسیاری از ما در زمانی که اوضاع زندگیمان خوب بود به مواد مخدر روی آوردیم ، گویا ما جنبه خوشبختی و موفقیت را نداریم ، و لذا با بیماری و با اراده شخصی خود میخواهیم این سعادت را خراب کنیم . اما گذشته از مسئله فوق ممکن است گاهی در بهبودی افراط کنیم و افراط در هر چیزی نشانگر فعال بودن اراده شخصی است  ،  بعضی از ما زمانی بیشتر این احساس را تجربه میکنیم که بین بیماری و بهبودی دست و پا میزنیم ، گاهی ممکن است این احساس را زمانی تجربه کنیم که سواد بهبودی در ما بالا میرود اما سطح هوشیاری و عملکرد ما به آنچه که آموخته ایم ضعیف می باشد ، در واقع منظور این است که رشد دانش بهبودی در ما فزاینده بوده اما عملکرد ما نسبت به آنها کاهنده بوده است و لذا گرفتار دوگانگی میشویم ، ما به تجربه دریافته ایم هرگاه دانش ما از عمل و کردار ما جلو میزند در بهبودی گرفتار چالش و درد میشویم .

قسمت دوم سوال )) احساس درد و رنج و  ترس ، دغدغه  ،آشفتگی ، خشم ،  افسردگی ،  مختل شدن زندگی ، بی ثباتی ، عدم تعادل ، و و . .  همگی نشان از هشدارهای هستند که در بهبودی در اثر فعال بودن اراده شخصی احساس میکنیم .

قسمت سوم سوال )) بهترین اقدام رفتن مرتب به جلسات و کارکرد قدم و اقرار به عجز آنهم بطور روزانه می باشد .

قبلاً به این نتیجه رسیدیم  ، ما هر تصمیمی که در زندگی میگیریم باید در رابطه با آن احساس تعهد کنیم ، در واقع تصمیم بدون فاکتور تعهد معنای ندارد ، و ما در قدم سوم تصمیم گرفتیم که اراده و زندگیمان را بخداوند بدآنگونه که آنرا درک میکنیم بسپاریم ، بنابراین ، ما در مقابل فعل سپردن متعهد می باشیم و همینطورکه قبلاً دریافتیم ما خواهانیم تا بیماری و اراده مخرب خود را به خداوند بسپاریم ، و لذا ، تعهد ما در قدم سوم در دو بخش رخ میدهد .  اول ؛ سپردن بیماری و اراده شخصی به خداوند میباشد ما در این بخش متوجه میشویم که هرگاه خواسته ایم بیماری و یا عوارض حاصله از آن را کنترل و یا افسار آنرا بدست بگیریم نه تنها موفق نشده ایم ، بلکه با اینگونه رفتارها بدتر باعث عود و یا فعال شدن بیشتر بیماری و نواقص در خود شده ایم و لذا میکوشیم تا این نواقص را بخداوند بسپاریم   و در بخش دوم  ؛  ما زندگیمان را بخداوند می سپاریم  و لذا در این سپردن ابتدا شرح وظایفی را مشخص میکنیم تا نسبت و حدود تعهدات ما و خداوند مشخص باشد ، بطور مثال  ، مسائلی هستند که جبری می باشند که در زندگیمان اتفاق می افتد که خارج از توان ما می باشد را به خداوند می سپاریم  مثل سل و زلزله و یا تورم های اقتصادی اجتماعی و یا بیماری دیگران  و و . .  .  در واقع سپردن این دو بخشی که ذکر شد بخدواند برای ما آرامشی به ارمغان میاورد که ما همیشه در قسمت اول دعای آرامش خود از خدواند خواهانیم . اما یکی از مهمترین قوه های دیگری که میتواند نشانگر فعال بودن بهبودی ما باشد و احساسهای هشدار دهنده و ناخوشایند را در ما کاهش دهد ،  احساس تعهد کردن در قبال تصمیماتی است که میگیریم ، بخصوص تعهدی که در رابطه با شرح وظایفی که در بهبودی به عهده ما می باشد است ، بطور مثال  ؛ - احساس مسئولیت کردن در بهبودی و فعال کردن اصل های روحانی فرا گرفته از قدمها ، در زندگی روزمره جزو شرح وظایف ما می باشد ، و همینطورهمواره از خداوند در قسمت دوم دعای آرامش خواهان شهامتی هستیم تا با پذیرش این تعهد و مسئولیت آنچه را که بعهده داریم شجاعانه انجام دهیم و لذا در پی این دو بخش ذکر شده از خداوند میخواهیم برای بهتر پذیرفتن اراده اش به ما دانشی عطا کند تا حد و مرزها و شرح وظایف های خود را بشناسیم . بنابراین ، اقداماتی که نشان دهنده تعهد ما به قدم سوم باشد همان احساس مسئولیت در بهبودی است که در اصول روحانی ما متجلی شده است و لذا عملکرد ما به این اصول بیانگر چگونگی تعهد ما می باشد .

بخش خداوند بدانگونه که اورا درک می کنیم

"خداوند بدانگونه که اورا درک می کنیم "

قبل از اینکه عمیقاً در فرآیند سپردن اراده و زندگیمان به خداوندی که خود درک می کنیم ، پیشروی کنیم ، بایست بر روی غلبه کردن به اعتقادات منفی یا مفاهیم نادرستی که از لغت (( خدا )) داریم ،کار کنیم .


· آیا لغت (( خدا )) یا حتی مفهوم آن باعث ناراحتی من می شود ؟ منبع این ناراحتی چیست ؟

قسمت اول سوال ) اگر بخواهیم  این سوال را با صداقت و صمیمیتی که همراه با شجاعت باشد جواب بدهیم ، . . .  بله ، . . .  خدا و یا مفاهیمی که در ذهن و اندیشه خود از خداوند در گذشته ساخته بودیم در طول زندگیمان همیشه باعث ناراحتی در ما میشد ، در واقع تصورات ذهنی ما از خداوند ساخته و پرداخته دیگران بود ، که از کودکی آنها را به ما یا دیکته میکردند و یا اینکه به ما القا میکردند .  در این خدای که دیگران به ما معرفی میکردند مولفه های وجود داشت که گرچه برای آنها کارآیی داشت ، اما برای ما نه تنها کارآیی نداشت بلکه تاثیرات منفی هم به همراه می آورد ، زیرا ما در رابطه با بعضی از این مولفه ها  مشکل داشتیم ، و نمیتوانستیم آنها را بپذیریم ، بطور مثال ؛ - اینکه از خدا باید ترسید  - اینکه خدا تنبیه گر است – اینکه خدا دائماً ما را کنترل میکند – اینکه خدا جبار است – اینکه خدا انتقام گیرنده است – اینکه اگر کار بدی بکنیم ، خدا ما را در جهنم می سوزاند و . . . 

هرچند موارد ذکر شده ممکن است دارای مفاهیمی سازنده باشد ، اما مسئله این است که این مفاهیم در ذهن و اندیشه ما قابل هضم و گوراش نبود ، و لذا آنرا پس میزدیم و نهایتاً در ذات اندیشه های خود همواره این نام و مفاهیمی که از آن استنباط میکردیم باعث ناراحتی ما میشد ، و لذا همین مسائل باعث میشد تا ما از خداوندی که خود درک میکنیم هم غافل باشیم . علاوه بر اینها  یکی دیگر از مسائل جدی که باعث میشد تا لغت خدا ما را آزار دهد و اصولاً ، ما را وادارد تا با یک بینش منفی و آزار دهنده بخداوند نگاه کنیم  ، اینبود ؛ که ، در طول تاریخ کسانی مانند پیامبران کذاب  و یا پادشاهان ظالم که خود را ظل الله ( یعنی سایه خدا ) و یا بعضی از روحانی نمایان ، و یا عارفان و صوفیان گمراه و منحرف ، که خود را نماینده و سخنگوی خدا معرفی میکردند ، به علت اعمال منفی و ظالمانه خود ،  در نهایت این تداعی و سوء نگرش را در ما بر می انگیختند تا نسبت به لغت خداوند ، نگاه و دیدمان منفی و آزار دهنده باشد . از طرفی ، یکی دیگر از عواملی که باعث میشد لغت خداوند ما را آزار دهد اینبود که فکر میکردیم خداوند باید دنیا را آنچنان که ما دوست داریم خلق کند و یا اینکه خداوند مسئول مصائبی است که برایمان پیش می آید ، مورد دیگر که لازم است ذکر شود این است که ما در طول زندگی خود همیشه حسرت زندگی دیگران را میخوریم و پیش خود میگویم چرا من نباید جایگاه فلانی را داشته باشم ، بطور مثال ،؛ کاش منهم پدر و مادر فلانی را داشتم ، کاش منهم همسرم مثل همسر فلانی بود ، کاش منهم خوش تیپ و موفق بودم ، کاش من تو فلان کشور بدنیا آمده بودم و و . . .     

قسمت دوم سوال ) هر چند ما میخواهیم در رابطه با خدازدگی خود ، دیگران را مقصر بدانیم  ، اما واقعیت این است که مقصراصلی بیماری و منبع آن ناآگاهی و جهل خود ما بوده است ، مثلاً وقتی ذهن پرسشگر ما  ، در رابطه با دادگری و عدالت خداوند ، سوال و یا شکی را مطرح میکرد  بجای اینکه تحقیق و تفحص کنیم تا جواب پرسش خود را دریابیم ، سریع شروع به کفرنامه نویسی میکردیم و خدا را در اثر جهل خود به راحتی محکوم میکردیم و برای یافتن جوابهای مطرح شده در اندیشه هایمان زحمتی بخودمان نمیدایم . بنابراین منبع اصلی اینگونه ناراحتیها در رابطه با لغت خدا و یا مفاهیم آن ریشه در عدم شناخت صحیح و جهل خودمان داشت .


· آیا هرگز اعتقاد داشته ام که خدا باعث اتفاقات وحشتناک برای من شده یا اینکه مرا تنبیه می کند ؟ آنها چه بوده اند ؟

بله ما در گذشته اعتقاد داشتیم که اتفاقات وحشتناکی که در زندگی ما رخ میدهد مسبب اصلی آن خداوند می باشد ، بطور مثال ، از دست دادن عزیزان ، و یا  ، ورشکستگی ، و یا شکست در عشق ، و یا تصادف اتومبیل و یا بیماری و یا طوفان وسیل و زلزله و و . .  بنابراین ، ما با مواجه شدن با اینگونه مصائب آنها را به دو گونه تفسیر میکردیم ، اینکه یا خداوند از ما خوشش نمی آید و میخواهد در حق ما ستم روا دارد ، و یا اینکه ما به علت اعمال منفی که انجام داده ایم خداوند میخواهد ما را تنبیه کند ، علاوه بر اینها شاید در پس ذهن خود اینطور فکر میکردیم که ما بازیچه های بی گناه و مظلومی هستیم که برای هوسرانی خداوند باید مصائبی را تحمل کنیم ، گاهی فکر میکردیم که سرنوشت ما از قبل تعیین شده و ما موجودی بی اختیار هستیم ، و لذا برای توجیه رفتارهایمان بر حسب بیماری ، اعمالی که انجام میدادیم به راحتی بخداوند نسبت میدادیم و خداوند را مسئول خواسته های غیر معقول و نفسانی خود میدانستیم و برای تائید  و توجیه افکار بیمارگونه  و رفتار خود شاید شعرها و رباعی های زیادی هم بطور کلیشه ای و بدون در نظر گرفتن معناهای نهفته در آن  حفظ میکردیم ،

بنابراین ، پیش خود اینگونه فکر میکردیم که خداوند سرنوشت ما را چنین رقم زده است و چنین وانمود میکردیم که ما بر اساس یک سرنوشت محتوم موجودی هستیم که  به هیچ عنوان حق انتخاب در زندگی را  نداریم و سرنوشت ما از قبل تعیین شده است ، لذا با اینگونه افکار غیر واقعی سعی میکردیم بستر مناسبی در اختیار بیماری اعتیاد خود قرار بدهیم . ما بر اساس اهداف  و خواست بیماری و همینطور در اثر ناآگاهی و عدم سلامت عقل ، گاهی به علت اتفاقات وحشتناکی که در زندگیمان رخ میداد با آنها احساساتی و خارج از منطق و واقعیتها برخورد میکردیم و نمیتوانستیم از دریچه روشن بینی با اینگونه حوادث مواجه شویم ، و لذا در چنین شرایطی بیماری اعتیادمان نهایت سوء استفاده را از این جریانات میکرد . در واقع بیماری اعتیادمان این رویدادها و اتفاقات را بهانه ای میکرد برای توجیه رفتارها لذت طلبانه بیمارگونه خود و به عبارت دیگر ، بیماری با تمسک به دلایل واهی و خرافاتی ما را وامیداشت تا برای مصرف کردن مجوز صادر کنیم ، چون گرفتار اراده شخصی خود بودیم  میل داشتیم دنیا و هستی طبق خواسته های بیمارگونه ما پیش برود و همیشه دنیا بکام بیماری و لذتهای افراطی ما باشد . نکته قابل تامل در این سوال این است که ما منکر این نیستیم که در زندگی ما اتفاقات وحشتناکی رخ نمی دهد به هر حال باید بپذیریم که زندگی مجموعه ای از غمها و شادیهاست و اشگها و لبخندهاست ، بنابراین ممکن است در طول زندگی خود با مصائبی هم روبرو شویم  اما نکته قابل توجه برای ما این است که ما در مواجه شدن با اینگونه حوادث تن به خواست بیماری ندهیم ، چون تن در دادن به خواستهای بیماری در اینگونه اتفاقات وحشتناک حقیقتاً نه تنها مشکلی از ما را حل نمیکند بلکه با این روش فقط خودمان را آزار میدهیم .

اتفاقات وحشتناک در زندگی ، در دو بخش برایمان رخ میدهد .

بخش اول ؛

اتفاقاتیست که در اثر سهل انگاری و مستقیماً ، خودمان مسبب آن هستیم ، بطور مثال ؛ توجه نکردن به اصول رانندگی و یا رعایت نکردن اصول بهداشتی و یا بی تفاوت بودن نسبت به جمیع هشدارها و یا علائم خطر آفرین و و ..  ،  بنابراین  ، برای کاهش اینگونه حوادث وحشتناک ما باید بیش از پیش احساس مسئولیت کنیم .

بخش دوم ؛

اتفاقاتیست که ما بطور مستقیم مسبب آن نیستیم ، بطور مثال ؛ زلزله ، سیل ، و یا تصادفات و یا قحطی و یا جنگ ها و و . .  ،  همه اینها اتفاقات وحشتناکی هستند که ممکن است در زندگی هر انسانی رخ بدهد ، اما اگر ما بخواهیم با اینگونه حوادث فقط براساس احساسات برخورد کنیم و غرق در اینگونه احساسات شویم ، دائماً سایه اینگونه حوادث را در زندگی خود بیشتر میگسترانیم ، و لذا ما با مواجه با اینگونه مسائل نباید فقط احساسی فکر کنیم بلکه باید بعضی از واقعیت های زندگی رابپذیریم  ، ضمن اینکه ما با درک متعالی ای که از نیروی برتر داریم امروز به این نتیجه رسیده ایم که خدای که خود درک مینکیم هرگز ما را بخاطر رفتارمان تنبهه نمیکند و به این روشن بینی رسیده ایم که اتفاقاتی مانند زلزله و سیل یک بلا و یک تنبهه نیست که بر اساس گناهان ما اتفاق می افتد  بلکه وقتی به اینگونه حوادث از زاویه بالاتری نگاه میکنیم  متوجه می شویم  ،  نه تنها بطور مثال ، زلزله یک بلا نیست بلکه یک نعمت است ، مثلاً مجسم کنید اگر لایه های درونی زمین در اثر فعل و انفعالات درونی که در طبقه زیرین زمین رخ میدهد را به پوسته بیرون برای خروج این نیرو رها نمیکرد و این انرژی ها در مرکز درونی زمین مرتباً انبار میشدند بعد از مدتی در اثر انبساط این نیروها چنان انفجاری رخ میداد که کره زمین بطورکلی منهدم میشد ، بنابراین ، زلزله یک عکس العمل طبیعی برای ماندگاری کل حیات می باشد و همینطور ممکن است در رابطه با اتفاقات دیگری که رخ میدهند ما به علت عدم آگاهی آنها را ناعادلانه تفسیر کنیم در حالیکه اینگونه حوادث وحشتناک ممکن است در ذات و حقیقت خود دارای مفاهیم عادلانه ای باشد


کتاب اصلی ما پیشنهاد می کند که درکی از نیروی برتر برای خود برگزینیم که بخشنده مهربان ، و بزرگتر از خودمان باشد . این دستورالعمل می تواند هر تعداد درک مختلفی که از خداوند در انجمن وجود دارد را شامل گرددو کسی را حذف نکند . اگر درک ما از خداوند همان اصول روحانی برنامه باشد ، این دستورالعمل صدق می کند . اگر درک ما از (( خداوند )) یک نیروی شخصی باشد یا موجودی باشد که می توانیم با او ارتباط برقرار کنیم ، باز هم این دستورالعمل صدق می کند . ضروری است که ما شروع به تفحص کرده و درکمان را ارتقاء دهیم . راهنمایمان می تواند در این فرآیند به ما کمک زیادی بکند .


· درک ما امروز از نیروی برتر از خود چه می باشد ؟

درک امروز ما از نیروی برتر بر اساس صلح و آرامش پی ریزی شده ، وهمچنین یک رابطه دوست داشتنی بدون کینه و تنفر ، آنهم بر اساس مفاهیم و ارزش هایست که خود مولفه های آنرا از پیش تعیین کرده ایم و بر همین مبناء استوار می باشد  ،  و لذا درک امروز ما از نیروی برتر یک درک شفاف و صمیمی ، صادقانه و دوست داشتنی ، توام با روشن بینی می باشد و این نیرو بزرگتر و بخشنده تر و مهربانتر از خودمان است  ، و این نیرو توانایی حضور در تمام لحظه های زندگی ما را دارد و همیشه در دسترس ما می باشد و ما به این نیرو اعتماد داریم   . درک ما از نیروی برتر ، امروز بر اساس شرح وظایف وهمچنین مسئولیت هایست که از قبل تعیین کرده و محدوده آنرا مشخص کرده ایم . درک امروز ما از نیروی برتر یک درک نامحدود میباشد ولذا به واسطه همین نامحدودی میتواند در تمامی عواملی که به خیر می انجامد متجلی گردد در واقع منظور این است هر نیروی که در راستای خیر و مفاهیم بهبودی باشد  چه زمینی و چه آسمانی باشد متصل به یک نیروی برتر روحانی است و لذا بر همین اساس ما الهامات و پیامهای این نیروی برتر را از کانال ها و فرستنده های مختلفی به گوش هوش میشنویم .   درک امروز ما از نیروی برتر  ، بر اساس عشق و محبت پایگذاری شده و لذا در این بینش عاشقانه ما با معشوق خود معامله نمیکنیم  و لذا همین رابطه ما را وامیدارد نه بخاطر ترس از دوزخ و نه بخاطر علاقه به بهشت ، بلکه فقط بر اساس عشق و محبت  و بدون هیچگونه چشمداشتی این رابطه را ارتقاء دهیم . درک ما امروز از نیروی برتر چنان عاشقانه و یکدست میتواند باشد که هرگونه پدیده و یا اتفاقی هرچند  بظاهر وحشتناک را عارفانه تفسیر کند و بدانیم شکستن ظرف مجنون نه بخاطر بی مهری لیلیست بلکه بخاطر دوست داشتن است ( اگر با من داشت میلی // چرا ظرف مرا بشکست لیلی  )  و لذا در این بینش و ارتباط دوستانه با نیروی برتر برای ما جام بلا و جام طلا یکیست ، بنابراین ، ما امروز خواهان آنیم که اراده خداوند در تمامی بخش های زندگیمان جاری شود و در ، اراده و خواست او به جز خیر و پاکی چیزی نمیبینیم   . اعتقادات ما در گذشته بر اساس یک درک غلط از خداوند شکل گرفته بود و همیشه انباشته از کینه و رنجش بود ،  در واقع به این مفهوم نرسیده بودیم که جهان هستی دارای قوانینی خاص و لامتغیر میباشد ، از طرفی ما بعلت کما روحانی و عدم معنویت ، در حد واندازه ای نبودیم و نیستیم که فلسفه و یا حکمت اینگونه اتفاقات را درک کنیم  و لذا از خداوند کینه به دل میگرفتیم ، و در رفتارهایمان طریق ناهنجاری را پیش میگرفتیم ، گاهی در نهایت جهالت فکر میکردیم که خواست خداوند برای ما اعتیاد و بیماریست و لذا ما طبق خواست خداوند مجبوریم که معتاد باشیم ، در حالیکه امروز به این نتیجه رسیده ایم که خواست و اراده خداوند پاکی و بهبودی برای ماست و همینطور متوجه شده ایم که ما بعنوان یک انسان حق انتخاب داریم ، حتی اگر بیماری اعتیاد داشته باشیم .


· امروز نیروی برتر من چگونه در زندگیم کارمی کند؟

چگونگی کارایی نیروی برتر در زندگی امروز ما ، بستگی  به عمق اعتماد و نوع ارتباط و تمایل مان دارد ، بنابراین امروز هر چقدر اعتماد و  ارتباط و تمایل ودرک از اراده خداوند در ما ارتقاء پیدا کند و بیشتر شود ، به همان مقدار نیز کارایی این نیرو در زندگی ما تاثیرگذار و مشهود است  .

ما با درکی که از نیروی برتر پیدا کردیم متوجه شدیم که این نیرو بر اساس ظرفیت های که دارد میتواند به اشکال و صورت های مختلف در عرصه های گوناگون در زندگی ما  حضور و کارایی داشته باشد ، بطور مثال ؛ داشتن یک راهنما – حضور در جلسات بهبودی – حضور در فضاهای معنوی و روحانی – مطالعات سالم  –  روابط  با دوستان معنوی  و و . .  ، بنابراین امروز نیروی برتر از مواضع مختلفی در زندگیمان حضور وکارایی دارد و حاصل این حضور ما را از خود محوری ،  خشم و دغدغه و ترس و ناامیدی و پوچگرایی ، می رهاند و بطور کلی برای ما صلح و آرامش به همراه میاورد   .

ما به کرات متوجه شده ایم وقتی با این نیرو ارتباطمان قوی میشود ، کارایی مثبت آن در زندگی ما به وضوح مشهود است ، در واقع این ارتباط و مودت و هم نشینی برای ما همیشه در زندگی برکت و آرامش و توانگری بهمراه می آورد ضمن اینکه همدلی و همراهی کردن با این نیرو ما را از تنهایی های آزار دهنده خلاص میکند و به زندگی ما معنا و مفهمومی عاشقانه میدهد و در بسیاری از ناملایمات زندگی ما را صبور و شکیبا میکند و باعث تقویت روحیه ما میشود و همینطور ما را از یاس و ناامیدی و دل مردگی  و بخصوص ترسها یمان دور میکند ، بنابراین مهمترین تاثیر و کارایی این نیرو در زندگی ما همان احساس امید ، محبت ، خدمت و  به ویژه اصل های روحانی ای است که به زندگی ما سمت و سو میدهد و ما را سرزنده و پویا میکند ، اما یکی از بهترین و مهترین دستاوردهای حاصل از اعتماد به این نیرو و کارایی آن در زندگی امروز ما ، سعی در قطع وابستگی از جمیع تعلقات  ، به هر شکل و فرمی که میخواهد باشد است . ما به این علت از وابستگی ها دوری میکنیم که ممکن است آنها را در زندگی از دست بدهیم و همین مسئله ما را آشفته و منزوی کند و لذا تنها وابستگی که همیشه با ما و در ما میباشد و هرگز امکان ندارد که آن را از دست بدهیم وابستگی به خداوند و یا نیروی برتری می باشد  چرا که در خون و قلب ما جاری و نهادینه است  وبقول معروف که میگوید لیلی با من است را در خود و در تک تک سلول های خود برای همیشه به همراه داریم  .

 اما اضافه بر مسائل فوق ، اینکه امروز بدون هیچ گونه ترس  و با اعتماد به نفس کامل در جریان زندگی قرار داریم و احساس میکنیم که نیروی برتری داریم که حامی ما می باشد ،  خود بزرگترین موهبتی است که به آن دست یافته ایم و در زندگیمان کارایی دارد .


خیلی مهم است دریابیم نیروی برترمان چه مفهومی برای مان دارد ، اما مهمتر از آن اینست که با آن نیرو ارتباط برقرار کنیم این کار را می توان به انواع مختلف انجام داد . اول از همه نیاز است که با این نیروی برتر ارتباط داشته باشیم . بعضی از ما اسم این کار را دعا می گذاریم ، و بعضی دیگر انرا چیز دیگری می نامیم . نیاز نیست که این ارتباط حتماً رسمی یا لغوی باشد . دوم اینکه ما بایست باز باشیم و اجازه دهیم نیروی برتر مان نیز با ما رتباط برقرار کند . اینکار را می توان از طریق توجه کردن به احساساتمان ، عکس العملهای مان و اتفاقاتی که در درون یا اطرافمان رخ می دهد ، انجام داد. یا ممکن است طریقه شخصی برای وصل شدن به نیروی برتر از خودمان داشته باشیم . ممکن است نیروی برترمان از طریق اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام با ما صحبت کند یا به ما کمک کند که راه درست را ببینیم .

سوم اینکه ف لازم است ما به خود اجازه دهیم تا نسبت به خداوندی ه خود درک می کنیم ، احساس داشته باشیم . ما ممکن است عصبانی شویم ، ممکن است عاشق شویم ، ممکن است بترسیم ، ممکن است سپاسگزار باشیم . ایرادی ندارد که کل احساسات بشری را با نیروی برترمان در میان بگذاریم این به ما کمک می کند تا با نیرویی که به آن اتکائ کرده ایم احساس نزدیکی بیشتری کنیم و بدان اعتماد نماییم .


· با نیروی برتر چگونه رابطع برقرار می کنم ؟

اگر بگویم در زندگی ما هیچ رابطه ای آسانتر و راحتر از ارتباط برقرار کردن با نیروی برتر نیست سخنی به گزاف نگفته ایم ، ما در هر شرایط و در هر زمان که نیاز به برقراری این ارتباط داشته باشیم این نیرو در دسترس ما می باشد ، اما چگونگی رابطه ما با این نیرو بستگی به عمق نیاز ما به این نیرو دارد و همینطور بستگی به درک و شناخت از مزایای ارتباط  ما با این نیرو سرچشمه میگیرد ، شفافترین و صمیمانه ترین و عاشقانه ترین رابطه ما زمانی رخ میدهد که ما با تمرکز به روی بهبودی حضور دائمی او را در لحظه ، لحظه زندگی خود احساس میکنیم . ما به تجربه دریافته ایم که هر گاه از میزان خودمحوری خود میکاهیم این رابطه بهتر برقرار می شود ، رابطه ما با نیروی برتر یک رابطه قلبی و معنویست  و لذا ما میکوشیم از راه دعا و نیایش این رابطه را برقرار کنیم و این دعا و نیایش ما لزومی ندارد حتماً دارای مناسک خاص باشد زیرا ما میکوشیم مرتب و براساس لحظه ها ی که احتیاج به این رابطه داریم آنرا برقرار کنیم و فقط مهمترین عامل در این رابطه صداقت و تمایل درونی ,  وقلبی ، مطرح می باشد ، و  همچنین در مسائل و مشکلات زندگی از او کمک بخواهیم ، و بزرگترین مشکل ما بیماری اعتیاد و هواهای نفسانیست و همینطور وقتی در زندگی با مشکلات اساسی دیگری روبرو میشویم این رابطه را برقرار میکنیم و از او کمک میخواهیم تا مشکلات ما را بگیرد ، آنهم نه بخاطر راحتی و آرامش خودمان ، بلکه برای اینکه بتوانیم فراغتی بدست بیاوریم برای خدمت کردن به دیگران . ما بارها و بارها تجربه کرده ایم که وقتی رابطه ما با خداوند پر رنگتر میشود ما جواب و راه حل مشکلات خود را به اقسام و اشکال گوناگون دریافت میکنیم .   اما یکی از موثرترین روش ها برای برقرار کردن رابطه هر چه قویتر با نیروی برتر  بستگی به میزان و عملکرد ما در ارتباط با اصل های روحانی دارد در واقع هر چقدر این اصول در زندگی ما نهادینه میشود خودبخود این رابطه آنلاین و محکمتر و فراگیرتر میشود . بزرگترین خلاء در زندگی گذشته ما نداشتن روحانیت بود و همین مسئله زندگی ما را بدون روح و نشاط و پر از رنجش و ناامیدی و یاس و پوچگرایی کرده بود در واقع ما از راه ارتباط با این نیرو سعی میکنیم تا خلاء های معنوی خود را ملاء روحانی کنیم  ، بنابراین ، امروز بزرگترین نیاز ما  در زندگی روحانیت است که میتواند به زندگی ما در هر شرایطی معنا و مفهوم بدهد و ما از راه رابطه با نیروی برتر میتوانیم به این مهم دست یابیم .

نکته ؛ رابطه ما با نیروی برتر بر اساس نیاز و نیازمندی ما شکل میگیرد .


· نیروی برتر چگونه با من رابطه برقرار می کند ؟

چگونگی رابطه بر قرار کردن نیروی برتر با ما ، برای تماس و ارتباط ،  بستگی به نحوه آمادگی و تمایل مان دارد . ما هرگاه بر اساس نیازهایمان خواهان رابطه با نیروی برتر هستیم او در دسترس ما  ، و درب خانه او همیشه به روی ما باز است ، اما گاهی وقتی نیروی برتر میخواهد با ما رابطه برقرار کند متاسفانه ما در دسترس نیستیم و درب و پنجره خود را چنان بسته ایم که اجازه ورود و همچنین رابطه برقرار کردن با این نیرو را در خودمان نمیدهیم  ، ما بیشتر زمانی این شرایط را طی میکنیم که در اثر عدم تمرکز به روی بهبودی ، گرفتار خودمحوری ، خشم ، کینه ، ترس و درنهایت دگم شده و لذا این رابطه در ما مختل میشود ، در واقع رابطه نیروی برتر با ما ، بستگی به باز و اُپن بودن ما دارد ، و به عبارت دیگر رابطه نیروی برتر با ما ، بستگی به این دارد که ما گیرنده های خود را براساس فرستانده های این نیرو تنظیم کرده باشیم . ارتباط نیروی برتر با ما یک رابطه قلبی و فراحسی می باشد و لذا ما این رابطه را درک میکنیم و کمک های او را به طرق مختلف در زندگی خود مشاهده میکنیم ، در واقع نیروی برتر ما به علت مفاهیم متعالی که از او بدست آورده ایم و همینطور بر اساس ظرفیت ها و قابلیت های که دارد میتواند به شکل های گوناگونی با ما رابطه برقرار کند ، بطور مثال ، از طریق راهنما و یا جلسات بهبودی و یا از طریق پیامها و نشانه ها و یا الهامات سازنده که برای ما پاکی و بهبودی را به ارمغان می آورد رابطه برقرار میکند .  رابطه نیروی برتر با ما بر اساس یک ارتباط عاشقانه و صمیمانه و بدون چشمداشت صورت میپذیرد و فقط این رابطه برای خدمت کردن صورت میگیرد ، ما به تجربه دریافته ایم که هر گه اصل های روحانی فراگرفته از قدمها را در زندگی خود جاری میکنیم شرایط مناسبتری را برای رابطه نیروی برتر با خود مهیا میکنیم ، بنابراین ، چگونگی رابطه نیروی برتر با ما بستگی مستقیم به تناسب بستر بهبودیمان دارد .

نکته ؛ رابطه نیروی برتر با ما ، بر اساس بی نیازی او شکل میگیرد .


. چه احساسی نسبت به نیروی برتر دارم ؟

احساس ما در گذشته در رابطه با خداوند بر اساس ترس پایگذاری شده بود . بنابراین ، اصولاً احساس ما از خداوند همیشه توام با رنجش و کینه و خشم و حتی گاهی هم با تنفر همراه بود و لذا بر پایه همین احساس نمیتوانستیم با او یک رابطه احساسی صادقانه داشته باشیم ، البته  این موضوع  هم غیر قابل انکار است که ما در گذشته بخاطر شرایط سخت و عذابی که بسر میبردیم و همینطور به واسطه برشکستگی کامل که در تمام جوانب زندگی برایمان بوجود آمده بود ، بنوعی دلشکسته و آزرده شده بودیم ، لذا همین مسئله باعث شده بود تا احساسات ما نسبت به ارتباط ، با خداوند  برانگیخته شود ، اما بعلت مصرف مواد مخدر اینگونه احساسات بسیار ناپایدار و نامانده گار و لذا در ما ، مانا و نهادینه نبود ، بنا براین ، با اولین وزش نشئه گی ویا سرخوشی ، اینگونه احساسات در ما فنا میشدند . از طرفی رابطه احساسی ما با خداوند در گذشته بر اساس تمایلات بیماری و خواسته های نفسانی بیشتر شکل میگرفت .

اما احساس امروز ما در رابطه با نیروی برتر احساسی است که از شاخصه های بهبودی ریشه میگیرد و لذا بر اساس صداقت و روشن بینی و همینطور فروتنی و اعتماد و بخصوص نیاز به معنویت و روحانیت شکل گرفته و لذا این احساس یک احساس ناب و خالص  و برای ما جذاب و دوست داشتنی می باشد هر چند همین احساس هم دارای جریانات متناوب می باشد و ممکن است در فرایند ایمان آوری و بهبودی کم یا زیاد شود اما منقطع نمیشود . احساس امروز ما به نیروی برتر بر اساس عشق و محبت و صلح پایگذاری شده و به همین سبب نه تنها از او ترسی نداریم ، بلکه او را مهربانترین و بخشنده ترین وجود هستی بخش میدانیم ، ما با شناختی که از این نیرو امروز داریم ، میدانیم که این نیرو در لحظه ، لحظه زندگی ما حضور دارد و لذا وقتی میخواهیم اعمال مناهی و یا منفی ای را انجام دهیم دچار شرم حضور میشویم  ، اما از طرفی معترفیم که ما انسانیم و ادعای قدیس بودن هم نداریم و در زندگی روزمره  ، گاهی گرفتار خشم و یا عصبانیت و یا اشتباهات و یا نواقص خود میشویم اما پس از گذر از این تنگناها ، بر اساس برنامه فقط برای امروز  بلافاصله بازهم این ارتباط احساسی را تداوم میدهیم .

گاهی ممکن است در روند بهبودی دچار احساسات ناشناخته ای شویم که قادر نباشیم آنها را بیان کنیم و لذا در اثر عدم توانایی در تشریح اینگونه احساسات غمگین شویم ، همینطور گاهی شاید از افکار و یا از نواقص و یا ضعف های اخلاقی خود رنج ببریم که شهامت بیان آنرا حتی به راهنمای خود و یا نزدیکترین دوست بهبودی خود نداشته باشیم و لذا احساس ما در این لحظات پر از تمنا برای درددل میشود اما با احساس اعتمادی که به نیروی برتر داریم  و وجود او را در خود احساس میکنیم ، آنها را با روش دعا و مراقبه با او در میان میگذاریم      

امروز رابطه ما با نیروی برتر فقط یک رابطه منطقی و یا عقلانی خشک نیست ، بلکه اضافه بر اینها رابطه ما بیشتر با نیروی برتر یک ارتباط احساسی و عاشقانه می باشد .


خیلی از ما ، وقتی که برای مدتی پاک می مانیم ، بر روی ارتقائ درکمان از نیروی برتر از خود کار کنیم . رشد درک ما نشانگر تجربه ماست . ما به بلوغی در درک خود از خداوند می رسیم که به ما صلح و آرامش می بخشد . به نیروی برترمان اعتماد می کنیم و نسبت به زندگی خوشبین هستیم . احساس خواهیم کرد زندگی ما توسط چیزی وراء فهم ما لمس گردیده ، و ما بخاطر این مسئله خوشنود و شکرگزار هستیم .

به یکباره اتفاقی رخ خواهد داد که همه اعتقادات ما نسبت به نیروی برتر مان را به چالش می کشد ، یا مارا نسبت به اصل وجود این نیرو در کل مشکوک و دودل می سازد . این اتفاق ممکن است مرگ عزیزی ، یا یک بی عدالتی ، یا از دست دادن چیزی باشد . هر اتفاقی که باشد ، در ما احساسی به وجود می آورد مثل اینکه لگدی در شکم ما خورده ، و ما از درک آن عاجزیم .

اگر چه ما از روی غریزه خود را کنار می کشیم ، ولی در اینجور موارد ما بیشتر از همیشه به نیروی برتر احتیاج داریم . رک ما از نیروی برتر در آستانه تغییرات اساسی قرار می گیرد . نیاز است که ما دائم دست کمک به سوی نیروی برتر دراز کنیم که اگر امکان درک دلیل آن اتفاق وجود ندارد حداقل قدرت پذیرش آن را به ما بدهد . لازم است که از او درخواست نیروی ادامه دادن را بکنیم . بتدریج رابطه خود را با نیروی برتر برقرار خواهیم کرد ، اما احتمالاً با شرایطی جدید .


· آیا به خاطر تغییراتی که در اعتقاداتم در مورد ماهیت نیروی برتر رخ می دهد ، با خود در حال کشمکش هستم ؟

کشمکش یعنی  ؛ کشاکش ‌وگفتگو  ،  امر و نهی ، ‌جر و بحث ، ‌جنگ ‌و نزاع‌ بین دو جناح ،  زدوخورد .

نظام اعتقادی گذشته ما بر مبنای شکل گرفته بود که وقتی برایمان مصائبی پیش می آمد آنرا عکس العمل خداوند میدانستیم ، فکر میکردیم چون مرتکب اعمال زشت میشویم  خداوند ما را تنبیه میکند ، و لذا باکارکرد قدم سعی کردیم تا این اعتقادات واهی را از خود دور کنیم ، اما در زمان پاکی و بهبودی هم گاهی متوجه شدیم که اینگونه مسائل و مشکلات و مصائب بازهم ممکن است وجود داشته باشد ، اما اینبار بخاطر اینکه نظام عقیدتی خود را تغییر داده بودیم دیگر توجیهات گذشته را مردود میدانستیم ولذا توجیهی برای رخداد اینگونه مسائل نمی یافتیم ، بنابراین ، در وجود خودمان گرفتار کشمکش میشدیم  .

ماهیت نیروی برتر یا خداوند در گذشته برای ما بصورت یک اعتقاد شکل گرفته بود که ما در تعیین تعریف آن نقشی نداشتیم ، اما با کارکرد قدم کوشیدیم تا میزان درک از خداوند را بدانگونه که خود احساس میکنیم تعریف و تعیین کنیم و در این راستا سعی کردیم تا برای نزدیک شدن به خداوند ،  فاکتورهای از شاخصه های نیروی برتر و یا خداوند را کم و یا زیاد کنیم ، و اعتقادات خود را بر همین اساس استوار کنیم ، ولذا همین تغییرات باعث شدند که در رابطه با مفاهیم نیروی برتر گرفتار چالش و کشمکش شویم ، اما  ، رفته رفته متوجه شدیم که ماهیت خداوند برای ما همیشه یکسان بوده و تنها اتفاقی که رخ داده این است که شاخصه های اندکی از این نیرو تغییر کرده و لذا ذات و ماهیت خداوند برای ما هیچ تغییری نداشته است  

کشمکش یعنی مجادله بین دو نیرو و یا دو عامل و یا دو قوا ، بنا براین کشمکش در این سوال یعنی مجادلات درونی  بر اساس پذیرش و یا برای درک از مفاهیم نیروی برتر که در وجود و افکار و اعتقادات ما اتفاق می افتد . کشمکش درونی یعنی ؛ لحظه ای ثبات و آرامش و لحظه ای جنگ و تشنج ، گاهی این کشمکش های درونی باعث میشوند تا ما در برهه ای از زندگی  سرگشته  راه حق شویم ، اما سرانجام متوجه شدیم که به علت دو قسمت ،  ویا دو جریان درونی این کشمکش ها در درون ما شکل میگیرند .

بخش اول ؛ قلبی

ما بطور معنوی و روحانی نیروی برتر را در قلب و وجود خود احساس میکنیم ، و حمایت های نیروی برتر را کاملاً درک میکنیم ، هر چند در موارد کثیری نمیتوانیم ، توضیحی در این رابطه ارائه دهیم و یا در اثر عدم قدرت بیان این ادراکات و یا احساسات و یا حمایت های که از ما میشود را بیان کنیم ، اما بطور شفاف وجود این نیرو را قطعاً در قلب و دل و درون خود احساس میکنیم و بقول معروف ؛ ( " یُدرکُ لا یُوصف " یعنی درک میکنیم ولی وصف نمیتوانیم بکنیم )  ، بنا براین ما از نظر قلبی ، با وجود نیروی برتر مشکل و یا کشمکشی نداریم ، زیرا ما بعنوان یک انسان اساساً و فطرتاً موجودی هستیم معنوی ، و همیشه با این نیرو در صلح و آرامش هستیم  . در این قسمت از وجودمان برای اعتقاد به نیروی برتر بدنبال دلیل و یا مدرک نیستیم ،  و بقول معروف " آفتاب آمد دلیل آفتاب " ، زیرا وجود این نیرو به وضوح برای ما قابل درک و آشکار است  ، که ما در کل به آن اعتقاد قلبی میگویم که عشق نماینده این جریان است   .

بخش دوم ؛ عقلی

در این بخش از وجودمان ما سعی میکنیم تا بطور عقلی و استدلالی اعتقادات وماهیت نیروی برتر خود را مورد شناسایی و یا ارزیابی قرار بدهیم و لذا گرفتار سوالات گوناگونی میشویم ، بطور مثال سوالاتی از این قبیل ؛

-ما برای بعضی از پدیدها و اتفاقات نمیتوانیم تحلیل قانع کننده ای پیدا کنیم و لذا چگونگی این اتفاقات را ممکن است ناعادلانه تصور کنیم

-گاهی فکر میکنیم در حق ما بی عدالتی شده .

-گاهی در مورد وجود نیروی برتر ممکن است ، در ذهن خود وجود او را مورد شک قرار بدهیم و از خودمان بپرسیم که از کجا معلوم که خدایی وجود دارد ؟

و هزاران اگر و چرا در ذهن پرسشگر ما مطرح میشود که این امر کاملاً طبعیست زیرا ، انسان از طرفی موجودیست فلسفی  ، بنابراین ، مطرح شدن و عدم پاسخ به این سوالات باعث میشود تا آرامش ما بهم بخورد ، برهمین اساس اعتقادات عقلی ما در این روند مختل شده و حالتی هجومی بخود میگیرد و لذا در ادامه این روند اعتقادات عقلی ما با اعتقادات قلبی وارد کشمکش و مجادله میشود 

بنابراین ما متوجه شده ایم در این بخش از وجودمان باید بینش خود را تعالی دهیم و برای دست یابی به جواب سوالاتی که بصورت متواتر در ذهن و فکرمان مطرح میشوند ، تحقیق و تفحص کنیم ولذا در پی این پویایی و کوشش سرانجام خرد در ما شکل میگیرد ، بنابراین ، خرد نماینده این جریان است .

از طرفی وقتی ما در رابطه با مقوله چیستی خداوند متفکر میشیویم باید در نظر داشته باشیم که خرد ما در حد و اندازه ای نیست که بتواند بسیاری از پدیده ها و اتفاقات جهان هستی را با عقل زمینی خود تعریف و یا توضیح دهد و این عدم توضیح دلیل بر بی معنا بودن نظام هستی نیست ، بنا براین ، ما باید متوجه باشیم که خرد ما به تنهایی نمیتواند پاسخگو بسیاری از مسائل باشد و لذا ممکن است در زندگی ما را گرفتار و سرگشته بیابانها و کویرهای بی آب و علف کند و

بنابراین وقتی عقل و خرد ما  در مصاف دل و عشق  قرار میگیرند ، کمشکش های بوجود می آید ولذا بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که با هوش بهبودی خود  بین این دو ،  صلح و تعادل بوجود بیاوریم . اگر ما بتوانیم  این مهم را انجام دهیم بی شک به سعادت و آرمش خواهیم رسید

به عبارت دیگر زندگی و اعتقادات خود را تلفیقی از این دو عامل کنیم یعنی در اعتقادات خود نه صرفآ قلبی باشیم و نه صرفاً عقلی باشیم ، بلکه با مدیریت و روشن بینی خاص بین این دو مودت و همنشینی بوجود بیاوریم  .


· آیا فهم کنونی من از نیروی برتر ، هنوز هم برایم کار می کند ؟ به چه تغییراتی ممکن است نیاز داشته باشد ؟

قسمت اول سوال )  بله فهم ما از خداوند هنوز برایمان کار میکند ، فهم امروز ما از نیروی برتر ما را وامیدارد تا در رابطه با مشکلات و یا اتفاقاتی که در زندگییمان رخ میدهد مثل گذشته با ترس و دلهره روبرو نشویم .

فهم گذشته ما از خداوند ریشه در ترس و بی اعتمادی داشته اما امروز ما سعی کردیم تا این موانع را برطرف سازیم ، ما به تجربه آموخته ایم که هرگاه فهم خود را نسبت به خداوند ارتقاء میدهیم بهتر متوجه موهبات آن میشویم و این نیرو  در زندگی ما بیشتر کارآیی دارد ، بنابراین هر چند این نیرو در زندگی ما اکنون کارآیی دارد ، بطور مثال ما را پاک نگهداشته ، اما برای فهم بسیاری از مسائل و اتفاقات ومشکلات زندگی نیاز داریم تا سواد معنوی خود را بالا ببریم و برای اینکه سطح درک خود را بیشتر ارتقاء دهیم و اعتقادات جدید خود را محکم کنیم  ، باید برای یافتن پاسخ به سوالاتی که در ذهن و فکرمان در رابطه با نیروی برتر داریم مطالعه و تحقیق کنیم   و لذا تا رسیدن به جوابهای خود و گذر از این مرحله دعا میکنیم خداوند قدرت پذیرش اینگونه مسائل را به ما بدهد     .

قسمت دوم سوال ) ما برای تغییرات نیاز به زمان و تمرکز به روی بهبودی داریم ،و همینطور که میدانیم برای تغییرات فاکتور زمان در درجه اول می باشد ، بنابراین ، تغییرات در ما زمانی فزاینده میشود که صبور و همینطور پویا باشیم ، در رابطه با پرسش های ذهنی خود بی تفاوت نباشم و برای یافتن جواب سوالات خود جستجوگر باشیم ، خود را در فضاهای بهبودی و معنوی قرار بدهیم ، بیشترین تغییراتی که برای رسیدن به این منظور مهم است ، دست برداشتن از ساده نگری و بی تفاوتی و تنبلی است ، اما مهمترین عاملی که میتواند در این راستا به ما کمک کند عمل کردن به اصول روحانی قدمهاست . 


به همان نسبت که ما از درک نیروی برتر رشد می کند و تغییر می یابد ، در می یابیم مه نسبت به اتفاقات زندگیمان عکس العمل متفاوتی نشان می دهیم . ممکن است ببینیم با اتفاقات و شرایطی که در گذشته باعث ترس و دلهره ما می گردید ، خیلی شجاعانه و با شهامت روبرو می شویم . ممکن است با محرومیت هایی که داریم خیلی بهتر و متین تر کنار بیاییم . ممکن است دربیابیم که قادر هستیم قبل از اینکه دست به کار یا عملی بزنیم ، می توانیم تأمل کنیم و فکر نمایم . احتمالاً آرامتریم ، کمتر بطور لحظه ای تصمیم می گیریم ، و بهتر می توانیم آینده نگری کنیم .

 

 

بخش سپردن ( واگذاری )

" سپردن ( واگذاری ) "

ترتیبی که ما از آن طریق آماده می شویم تا اراده و زندگیمان را به خداوندی که درک می کنیم ، تسلیم کنیم ، بسیار مهم است . اکثر ما در می یابیم که اول اراده خود را به او سپرده ایم ، وبعد کمکم در طول مدت ، زندگیمان را . بنظر می آید که راحتتر می توانیم طبیعت مخرب اراده شخصی خود را تشخیص دهیم و نیاز به سپردن آن را درک نماییم . قسمت مشکل تر درک نیاز به سپردن زندگی و فرآیند تسلیم کردن آن است .

برای اینکه راحتتر بتوانیم به نیروی برتر خود اجازه دهیم تا مراب زندگیمان باشد ، نیاز داریم تا اعتماد خود را بسط و توسعه دهیم . مکن است برای سپردن اعتیادمان مشکلی نداشته باشیم ، اما بخواهیم کنترل زندگی مان را در دست خود نگه داریم . ممکن است به نیروی برتر اعتماد کنیم تا مسائل مالی خود را به او بسپاریم ، اما اعتماد نکنیم که روابطمان را به او بسپاریم . ممکن است به نیروی برتر اعتماد کنیم که همسرمان را به او بسپاریم ، ولی اعتماد نکنیم که فرزندمان را به او بسپاریم . ممکن است به نیروی برتر اعتماد کنیم که سلامتی مان را به او بسپاریم . اما مسائل مالی خود را نه . اکثر ما برای رها کردن کامل مشکل داریم . ما فکر می کنیم که می توایم به نیروی برتر خود اعتماد کنیم تا قسمتهای خاصی از زندگی مان را به او بسپاریم . اما به محض اینکه ترس بر ما غلبه شود یا مسائل به دلخواه پیش نروند ، فوری کنترل را دوباره به دست خود می گیریم . لازم است که ما پیشرفت خود را در این فرآیند را بررسی کنیم :


· مفهوم مراقبت برای من چه می باشد ؟

معنی لغت مراقبت یعنی ؛ مراقبه ، نگاهبانی ، مواظبت

و تعریف آن یعنی اینکه چیزی و یا کاری را بخواهیم به کسی بسپاریم و یا به عبارت دیگر بخواهیم آنرا واگذر به کس دیگر کنیم  ، بنابراین ، همینطور که متوجه شدیم مفهوم مراقبت بدون فعل سپردن بی معنا می باشد ، لذا ،  برای اینکه  بتوانیم چیزی را به مراقبت کسی بسپاریم باید ابتداء مراتبی را طی کنیم و در واقع برای این منظور زمینه های مساعدی بوجود بیاوریم ، تا ما بتوانیم خواسته مَد نظر خود را به آن شخص بسپاریم .  مهمترین عاملی که میتواند در این راستا به ما کمک کند قوه شناخت ما نسبت به کسی است که میخواهیم چیزی را به آن بسپاریم ، لذا در اثر همین شناخت در نهایت به او اعتماد میکنیم ، بنابراین ، مراقب ما در درجه اول باید مورد اعتماد ما باشد .

مفهوم  مراقبت کردن برای ما مترادف با معنای کنترل کردن نمی باشد بلکه بخاطر اعتمادی که به مراقب خود داریم نه ما او را کنترل میکنیم  ، و نه او ما را کنترل میکند و لذا این عدم کنترل دو طرفه می باشد . مفهوم مراقبت کردن برای ما معنای واگذاری را میدهد و واگذاری یعنی رها کردن ، شاید این مثال بهتر بتواند مفهوم ما از واگذاری را بیان کند ؛ فرض کنیم که راننده اتوبوسی هستیم وقتی خسته میشویم هدایت اتوبوس را به راننده کمک خود واگذار میکنیم و در قسمت استراحتگاه با اعتماد کامل و بدون دغدغه و با آرامش به استراحت میپردازیم زیرا میدانیم او به وظایف خود آشناست ، بنابراین ما در گذشته راننده اتوبوس وجود خودمان بوده ایم و میخواهیم از این به بعد ، فرمان زندگی و اراده خود را به مراقبت خداوند بدانگونه که آنرا درک میکنیم بسپاریم ، در واقع ما میخواهیم در اثر این واگذاری  اولاً ، از اراده شخصی خود رها شویم و ثانیاً با سپردن زندگیمان به  مراقبت خداوند از بسیاری از دغدغه ها و ترسهای که در متن زندگی ما قرار دارند ، رها شویم ، بنابراین مفهوم کلی مراقبت ، در فعل سپردن و رها شدن برای ما معنا میدهد .


· سپردن اراده و زندگی به خداوندی که خود درک می کنم ، برای من چه مفهومی دارد ؟

سپردن برای ما به معنی واگذاری می باشد در واقع هدف ما از این واگذاری اینستکه میخواهیم  رها بشویم  ، اما باید از چه چیزی رها بشویم ؟ ما در دو بخش از هستی خود میخواهیم به رهایی برسیم ؛

اول  -  خود محوری ( اراده شخصی ) ؛

ما در قدم اول متوجه شدیم که بیماری اعتیاد داریم و در مقابل این بیماری عاجزیم و لذا ما در درجه اول خواهان این هستیم تا از بیماری و نواقص شخصی و خودمحوریهای خویش  رها شویم ، و در قدم دوم متوجه شدیم که یک نیروی برتر میتواند در این راستا به ما کمک موثر کند و در قدم سوم تا اینجا متوجه شدیم ، که لازمه این کمک این است که ما تصمیم بگیریم وتمایل به رهایی داشته باشیم ، تصمیم و تمایل در اینجا برای ما به این معنا و مفهوم میباشد که ،  بجای اینکه متمرکز به روی منفعل کردن بیماریمان باشیم آنرا به خداوند واگذار کنیم و در عوض ارکان بهبودی خود را فعال کنیم    ولذا برای رسیدن به این منظور باید دست از مبارزه با اراده شخصی خود برداریم وبه عبارتی دیگر دست از خودمحوری های خود برداریم و آنها را به خداوند بسپاریم ، هرچند دست برداشتن از خودمحوری سخت بنظر میرسد ، اما ، ما با کارکرد قدم اول و دوم متوجه خسارات و صدماتی که در زندگی به سبب اراده شخصی خوردیم ، شدیم  ، و لذا روشن شدن مضرات این اراده به نوعی  انگیزه  و شوق و تمایل ما را برانگیخت تا ما راحتر این تصمیم را بگیریم . 

دوم – زندگی ؛

مفاهیم سپردن در این بخش از تصمیمی که برای واگذاری  زندگیمان به خداوند ، جهت رها شدن میگریم  ، ممکن است به علت گستردگی ما را دچار چالش های کند و این ممکن است به این علت روی بدهد که ما حد و مرزها خود و خداوند را ندانیم و اگر بطور روشنتر مطرح کنیم ممکن است در شرح وظایف که تدوین میکنیم نکاتی مجهول مانده باشد ، بطور مثال ما در شرح وظایف خود بخداوند ، ابتدا به علت اعتماد کاملی که به او داریم  بدون پیش شرط تمام امور زندگی خود را بطور کامل بخداوند می سپاریم . ما درفرهنگ مفاهیم سپردن زندگی به خداوند ، به این نتیجه رسیدیم که ما باید فقط وظایفی را که بعهده داریم مسئولانه انجام بدهیم و نتیجه آنرا به خداوند بسپاریم . گاهی ممکن است نتیجه طبق خواست ما نباشد ، بنابراین ، ما باید عمیق باشیم زیرا ممکن است بسیاری از مواقع ما شناخت صحیحی از خیر خود نداشته باشیم . شاید بسیاری از اتفاقات بدی که در زندگی برایمان رخ میدهد تحلیلی درست نداشته باشیم و برعکس خیری در آن نهفته باشد

بنابراین ، فعل سپردن میتواند مفاهیم ظریفی داشته باشد که ما با هوش بهبودی خود میتوانیم درک از مفاهیم والای آنرا دریابیم ، سپردن یعنی پذیرفتن چیزهای که ما قادر به تغییرش نیستیم ، از طرفی سپردن یعنی تلاش مسئولانه در جهت چیزهای که توانایی تغییرش را داریم .


· زندگی من چه شکلی ممکن است تغییر کند اگر که تصمیم بگیرم آن را به نیروی برتر بسپارم ؟

ما ، در زندگی خود همیشه گرفتار تشویش ها و اضطراب های بی شماری قرار میگیریم ،  همه اینها به این علت در زندگی ما نقش دارند که ما بشدت وابسته به امور دنیوی و زندگی  و تعلقات خود هستیم و دائماً برای اینکه بتوانیم این چیزها را حفظ کنیم ، و یا به عبارت دیگر چون این چیزها  که وابستگیهای ما را شکل میدهند فانی هستند  و ماندگار نیستند ، لاجرم بخاطر از دست دادن آنها دائماً گرفتار ترس و دلهره ،و دلشوره و دغدغه های گوناگونی میشویم  و بقول معروف  آنچه را که نپاید وابستگی را نشاید . این وابستگها میتواند برای هر کدام از ما بشکل خاص مورد نظر خود ظهور کند ، بطور مثال ؛  پول ، زن ، قدرت ، فرزند ، لذت ، موادهای اعتیاد آور ، و . . .   ، و لذا تا این وابستگیها در زندگی ما نقش دارند ، بنابراین ، ترس از دست دان اینها همیشه در ما وجود دارد ، گاهی حضور این وابستگی ها در زندگی ما بقدری پر رنگ میشود که زندگی ما را جهنمی میکند ، گاهی ما در طول زندگی خود  برای فرار ، از این دست وابستگیها ، پناه به وابستگیهای  فانی دیگری میبریم و در واقع فقط شکل و فرم انها را عوض میکنیم ، و تا پایان عمر خود با دلبستگی به وابستگی های خود روزگار میگذرانیم 

بنابراین ، زندگی ما همیشه توام با وابستگیهای ملال آور و بیماری اعتیاد همراه با نداشتن سلامت عقل در جریان بوده و همین مسائل دائماٌ زندگی ما را تحت الشعاع خود قرار داده و زندگی ما را دوزخی کرده است . بنابراین ، وقتی با سوال فوق مواجه میشویم و فکر میکنیم ، اگر تصمیم بگیریم که  زندگی خود را به نیروی برتر بسپاریم در واقع یعنی مصمم که از قید و بند این وابستگیها رها شده و آنها را بخداوند بسپاریم ، و لذا در این طریق ما سعی خواهیم کرد که تمام وابستگیها و تعلقات زندگی خود را بطور کامل به خداوند بسپاریم و در نتیجه همین مسئله باعث میشود که در زندگی ما آرامش ظهور کند که دیگر ترس و دلشوره و اضطراب و تشویش در آن جایگاهی نخواهد داشت که ما به آن تغییرات بنیادین میگویم  ،  حقیقتاً بیاییم لحظه ایی در تصورمان به این نکته  فکر کنیم که اگر بتوانیم از هرچه که رنگ تعلق و وابستگی دارد رها شویم چگونه زندگی و آرامشی را تجربه خواهیم کرد  ، و لذا متوجه مزایا و دستاوردهای حاصل از واگذاری وابستگیهای خود به نیروی برتر میشویم ، در نتیجه زندگی ما توام با آرامش و ، وارستگی میشود و این تغییرات زمانی در زندگی ما هویدا میشود که به نیروی برتر خود اعتماد کنیم و از سر راه آن کنار برویم ، و خود را تسلیم خواست و اراده این نیرو کنیم.

اما از طرفی واقعیت این است که در هر صورت انسان یک موجود وابسته می باشد  و به هر حال ذات انسان عجین با ،  وابستگی می باشد و اصولاً ، وابستگی جزوماهیت ما انسانها می باشد ، اما نکته قابل تامل این است که ما در زندگی وابسته به اموری میشویم که فانی و یا ناماندگار هستند ، بطور مثال ، وابستگی به موادهای افیونی ، وابستگی به زن و بچه و یا قدرت و سکس و ثروت و وو ...  ، بنابراین ، تمام تلاش ما اینستکه  باید سعی کنیم ، اگر بعنوان یک انسان اجبار در وابستگی داریم ، نهایتاً ، وابسته به جریان و یا نیروی باشیم که آنرا هرگز از دست نخواهیم داد و همیشه در دسترس ما می باشد ، یعنی نیروی برتری که همیشه در قلب و ، وجود خود آنرا احساس میکنیم و همیشه برایمان مانا و هرگز میرا نمی باشد ، وبقول کتاب پایه که میگوید :( بعنوان معتادان در حال بهبودی ، متوجه میشویم که هنوز وابسته هستیم ، اما این وابستگی از چیزهای اطراف ما ، به خداوندی مهربان و قدرت درونی حاصل از برقراری رابطه با او تغییر یافته است )

ضمناً باید به خاطر داشته باشیم که منظور ما از قطع وابستگی ترک روابط عاطفی و یا معنوی و یا هر چیز دیگر نمی باشد  ، بدیهیست ما بعنوان یک انسان باید دلبستگی های داشته باشیم  و در اینصورت است که زندگی ما معنا پیدا میکند ، اما نکته این است که باید سعی کنیم این علایق را نبست به هر چیزی تبدیل به وابستگی نکنیم   ، در واقع وابستگی یعنی پیشرفت افراطی ما نسبت به علایق و دلبستگی هایمان


· چگونه به نیروی برتر اجازه می دهم تا در زندگی من تأثیر گذارد ؟

همینطور که میدانیم برای صدور هر نوع مجوزی باید  زمینه های  قبلی وجود داشت باشد ، به عبارت دیگر بسترسازی مناسبی از قبل فراهم شده باشد .

اگر ما بخواهیم بخدواندی که دوست داشتنی و بزرگتر و مهربانتر ازخودمان است ،  اجازه بدهیم تا در زندگی ما تاثیر بگذارد ،  در درجه اول باید تسلیم کامل شویم و لازمه اش اینست که از قبل باید مراتبی را طی کرده باشیم  ،  این مراتب  همان مثلث توکل است که باید به روی آن کار کنیم ،  یعنی ؛  ( اعتقاد  -  اعتماد   -  اطمینان ) خود را اتقاء دهیم ، بنابراین  ، ما هر چقدر سعی وکوشش کنیم که این سه فاکتور اساسی را در خود ارتقاء دهیم ،  شرایط ایده آل تری را برای اجازه دادن به نیروی برتر در خودمان جهت تاثیر گذاری در زندگیمان فراهم کرده ایم  . نکته قابل تامل این است که مثلث توکل زمان کارآیی موثر دارد که اضلاع آن بطور یکسان در ما رشد کند و لذا اگر عدم تعادلی بین این سه فاکتور وجود داشته باشد ، ممکن است ، برای اجازه دادن به نیروی برتر که وکیل ما می باشد برای تاثیرگذاری در زندگی ،  با موانعی روبرو شویم ، همینطور که در سوال مطرح شده است برای تاثیر گذاری نیروی برتر در زندگیمان ، اولین  لازمه اش این است که ما تمایل به حضور این نیرو را در خود داشته باشیم ، بنابراین ، تمایل ما  ، برای اجازه دادن مهم است و معنای تمایل برای ما موقعی مفهوم میشود که ما در جهت بهبودی اعمالی از خود نشان دهیم  . ما میتوانیم با اعمالی که انجام میدهیم اجازه دهیم تا از برکات این نیرو برخوردار باشیم ، بطور مثال ؛ پاک بودن و پاک ماندن – رعایت  کردن اصول روحانی  - ارتقاء درک از خداوند از راه تحقیق و مطالعه – حضور در جلسات بهبودی -   معنوی زندگی کردن و در فضاهای روحانی قرار گرفتن – دعا و مراقبه و . . .

ما برای اینکه به نیروی برتر اجازه دهیم تا در زندگی ما تاثیر بگذارد باید از خود محوری واراده شخصی خود دست برداریم و خود را تسلیم خواست خداوند کنیم  .


· نیروی برتر چگونه مراقب اراده و زندگی من خواهد بود ؟

چگونگی مراقب بودن نیروی برتر ازما  ، بستگی به درک ما ، از مفاهیم سپردن نشات میگیرد ، نیروی برتر یک  قدرت نامحدود است و بطور گوناگونی در زندگی ، مراقب ما می باشد و ما باید در نظر داشته باشیم ، مراقب ما ، یعنی نیروی برتر ، کنترل کننده ما نیست بلکه حمایت کننده ما می باشد .

نیروی برتر در دو بخش مهم از هستی ، مراقب ما می باشد .

بخش اول  -  اراده ؛

منظور ما از اراده ،  در واقع همان اراده شخصی می باشد که نیروی محرکه بیماری ما می باشد و انباشته از خودمحوریهاست و چون از ارکان بیماری می باشد ،  ما در مقابل کنترل آن عاجزیم ، و لذا هر زمانی که خواستیم آنرا کنترل کنیم نهایتاً آنرا فعال کردیم و نتیجتاً به نقطه ایی رسیدیم که متوجه شدیم در این زمینه نمی توانیم برای خودمان کاری انجام دهیم ، در این نقطه بود که در قدم سوم متوجه شدیم ، بهتر است تسلیم شده و اراده مخرب خود را به نیروی برتری که به او اعتقاد و اعتماد و اطمینان داریم واگذار کنیم ، و همانطور که در کتاب فقط برای امروز صفحه دهم اردیبهشت ذکر میکند ؛

( اطمینان می یابم خداوندی که درک میکنم ، آنچه را نمیتوانم برای خود انجام دهم ، برای من انجام میدهد ) 

بنابراین ، با اطمینان به این نیرو ، چگونگی مراقبت او را در رابطه با اراده مخرب شخصی خود درمی یابیم  ،بطور مثال ؛ ما بطور تجربی آموخته ایم که هر گاه با خلوص نیت و عمیقانه در دعاهای خود از خداوند میخواهیم نقص و یا ضعف اخلاقی ای  را از ما بگیرد ، پس از مدتی این نواقص و ضعف اخلاقی در ما برطرف می شود . یکی از نشانه های مراقبت نیروی برتر از اراده شخصی ، همین طول مدت پاکی ما از مواد مخدر می باشد  و همینطور معنای چگونگی مراقبتها و حمایت های این نیرو برای ما با حضور در جلسات بهبودی و کارکرد قدم و پویایی در مسیر بهبودی به وضوح قابل درک و مشاهده است .

بنابراین ما هرگاه در رابطه با نیروی مخرب اراده شخصی و هواهای نفسانی خود گرفتار میشویم از خداوند میخواهیم که از ما مراقبت کند وبه ما کمک کند و همان دعای معروف کتاب مقدس پایه را در دل و با زبان زمزمه میکنیم ؛

اراده و زندگی من را در اختیار بگیر ، مرا در بهبودی راهنمایی کن ، و شیوه زندگی را به من نشان بده .

 

بخش دوم – زندگی ؛

ما در این بخش از هستی خود براساس مفاهیمی که از فعل سپردن بدست آوردیم برای مراقبت خداوند از زندگیمان  ، به او توکل میکنیم ، توکل یعنی اینکه خداوند از ما بهتر مسائل را میداند و لذا ما به کاردانی او اعتماد داریم و ما فقط بر اساس مسئولیت و شرح وظایفی که بعهده داریم عمل میکنیم ، معنای لغت توکل یعنی رها کردن و تفویض کردن و ، واگذاردن است ، .  در واقع با توکل کردن به نیروی برتر ، درک از چگونگی مراقبت این نیرو برای ما کاملاً مشکوف می شود .  ما با وکیل کردن خداوند در تمامی امور زندگی خود رفته رفته متوجه چگونگی مراقبت و حمایت های خداوند میشویم ، ما با تن دردادن و مقید بودن به اصول روحانی بطور شفاف درک واضحتری از چگونگی مراقبت نیروی برتر را در مییابیم . مثلاً بعنوان نمونه ما زمانی پاکی خود را یک معجزه می پنداشتیم  ، فکر میکردیم که دیگر هرگز قادر نخواهیم بود بدون مصرف مواد مخدر زندگی کنیم و سرنوشت محتوم و غم انگیز خود را تا پایان عمر پذیرفته بودیم و پاکی خود را یک معجزه مپنداشتیم و شاید از معجزه هم بالاتر ، گاهی در اوج اعتیاد و نامیدی بخود میگفتیم ؛  حتی مسیح که مردگان را زنده میکرد اگر بیاید نمیتواند اعتیاد ما را برطرف کند ، و یا اینکه ما را شفا دهد ، اما اینک ، مدتیست که بدون مصرف مواد مخدر زندگی میکنیم ، علاوه بر این  میخواهیم خود را مورد شناسایی قرار بدهیم  ، تا از این طریق در فرایند رستاخیز روحانی قرار بگیرم و در این زمینه تغییراتی را بخوبی در خود مشاهده میکنیم  و لذا بدون شک چگونگی  مراقبت های یک نیروی برتر را در این رابطه کاملاً  درک میکنیم ، و گاهی در دلمان اقرار میکنیم که ،  خداوندا ؛

این ما نبودیم ،. . .  واقعاً این ما نبودیم که پاک ماندیم  ، بلکه این حمایت ها و مراقبتهای بیدریغ تو بود که ما را پاک نگه داشت  . ما کور بودیم اینک بینا شده ایم ، کر بودیم شنوا شده ایم ، لال بودیم اینک متکلم شده ایم ، نادان بودیم اما اکنون دانای بر نادانی خود شده ایم ، گم شده بودیم ، امروز پیدا شده ایم ،  دور از تو بودیم اینک نزدیک بتو شده ایم ، بی اعتبار بودیم اکنون معتبر شده ایم ، غیر قابل اعتماد و اطمینان  بودیم ، اکنون معتمد و مطمئن شده ایم ،  گدا بودیم اینک پادشاه وجود خود شده ایم ، غمزده و منزوی بودیم اما اکنون شاد و پویا شده ایم ، کذاب بودیم اکنون صادق و راستگو شده ایم و در یک  جمله مرده بودیم و اکنون زنده شده ایم ...... پس ای خدا ، .... ای نیروی برتر ما ، چگونه میتوانیم مراقبت های تو را در این راستا متوجه نشده باشیم و یا آنها را ندیده بگیرم و سپاسگزار اینهمه حمایت های تو نباشم . 

بنابراین وقتی دقت میکنیم متوجه میشویم که مراقبت های خداوند چقدر گسترده در زندگی ما اتفاق افتاده است  و موهبت های آن در زندگی ما حقیقتاً خارج از شمار و قوه بیان ما می باشد . ضمناً درک بیشتر از مراقبت نیروی برتر در زندگی ما ،  بستگی به هوش و تمرکز ما در رابطه با چگونگی حمایت این نیرو دارد و لذا باید مواظب تحلیل و تفسیر بسیاری از مواردی که در زندگی ما پیش می آید باشیم ، گاهی ممکن است در زندگی ،  ما حمایت و یا مراقبتی را در اثر عدم آگاهی و یا دور اندیشی برای خود مضر بدانیم در حالیکه نفع ما در آن است .

بنابراین ، تفسیر و یا برداشت ، از چگونگی مراقبت های خداوند  در زندگی  ، بستگی مستقیم به نحوه روشن بینی ما دارد  ، در واقع ما با ارتقاء دانش بهبودی و بالا بردن سطح شناخت و دانش معنوی خود و همینطور با عمل کردن به اصول روحانی  ، میتوانیم  مفاهیم ، چگونگی مراقبت های خداوند را درک کنیم .


· آیا مواقعی بوده که من قادر نبوده ام ، از سر راه خداوند کنار روم و برای نتیجه کاری به او اعتماد کنم ؟ توضیح دهید .

بله  ، مواقعی در زندگی پیش می آید که ما قادر نیستیم ازسر راه خداوند کناربرویم و لذا در اینجا متوجه میشویم که مثلث توکل ( اعتقاد - اعتماد – اطمینان ) ما به اندازه کافی رشد نکرده است و لذا این مسئله بیانگر این می باشد که بیماری اعتیاد ما هنوز بطور کلی غیر فعال نشده و هنوز در بسیاری از موارد میخواهد با اراده شخصی و با زور و خودمحوری مسائل را پیش ببرد در چنین شرایطی ، مَثَل ما  ، به مانند موکلی میماند که به وکیل خود اعتماد نکند ، و لذا در نهایت خود محوری و جهل ،  خود را داناتر از وکیل خود بداند و میخواهد به هر صورت که شده  در کار اودخالت کند  .

گاهی ما در رابطه با مسائل زندگی دوست داریم نتیجه آنطوری باشد که ما میخواهیم ، البته این اشکالی ندارد و لذا بخاطر بدست آوردن نتیجه هر کاری که از دستمان بر می آید را انجام میدهیم که اینهم اشکالی ندارد ، اما مشکل از آنجایی شروع میشود که در رابطه با بدست آوردن و یا بدست نیاوردن نتیجه از قبل گرفتار ترس ، دغدغه ، دلشوره و دلهره و و . . میشویم  و زندگیمان دوزخی میشود و این نشان دهنده این است که باید در معنای سپردن بیشتر دقت کنیم  ، یکی از مفاهیم سپردن در زندگی برای ما اینگونه است که ما موظفیم تمام سعی و تلاش خود را همراه با صداقت و پشتکار برای اهدافمان و دستیابی به نتایج حاصل از آن بکار ببریم ، اما با توکل  کردن به خداوند ، نتیجه آنرا در نهایت به او می سپاریم ، ونتیجه هرچه که باشد آنرا خواست خدا میدانیم  ، و معتقدیم که خواست خدا بهترین نتیجه برای ما می باشد حتی اگر نتیجه ایی که بدست می آید باب میل ما نباشد  . نکته ایی که باید به آن توجه کنیم این است که خداوند مظهر و تجلی زیبایی و پاکی و مهربانیست ، بنابراین خواست خداوند برای ما همیشه پاکی و بهبودی می باشد

در این سوال منظور از راه خدا همان خواست و اراده خدا می باشد  ، که نهایتاٌ منجر به نتایج میشود . و از آنجایئکه خودمحوری و خود اتکایی یک از ارکان اصلی بیمار اعتیاد می باشد ، بنابراین ، بین خواست من ( خواست من = اراده شخصی ) و خواست خداوند مقابله ای شکل میگیرد و لذا ما بر اساس عجزی که در مقابل بیماری و خودمحوری داریم قادر نمیشویم که  تن به خواست خداوند بدهیم ، در واقع ، یعنی بیماری اعتیاد فعال شده و لذا شروع به مقاومت و پایداری میکند ، ما وقتی در شرایط خودمحوری قرار میگیریم ، فکر میکنیم خودمان همه چیز را میدانیم و خودمان قادریم همه کار را انجام دهیم و لذا در نهایت جهل مرکب زور میزنیم که  نتایج و مسائل زندگی را خودمان آنطور که میخواهیم رقم بزنیم .  گاهی به توانا ییها و دانایی خود غره میشویم ، اما غافل از اینکه  ، بدون توکل کردن این فاکتورها ناکارآمد و عملاً نتایج مثبتی به بارنمیآورد

بنابراین ، اینکه قادر نیستیم گاهی از سر راه خدا کنار برویم به این علت است که خودمحور و خودکامه میشویم و اصرار داریم نتایج دقیقاً مطابق خواسته ما باشد و لذا متوجه میشویم که در رابطه با مفاهیم توکل نیاز به رشد و تعالی داریم . توکل یعنی حرکت از من برکت از تو ، توکل یعنی قطع امید کردن از خود و دیگران و نتیجه هر امری را به خداوند سپردن ، توکل  ، یعنی ؛ اظهار ناتوانی  و عجزکردن و در اثر عدم توانایی و فهم از مسائل ، به خداوند اعتماد کردن ، توکل کردن یعنی نتیجه ایی را که من دوست دارم مهم نیست ، بلکه چیزی که مهم است نتیجه ایی است که رقم خورده و خواست خداوند در آن می باشد  ، حتی اگر به این شکل فکر کنیم که نتایج بدست آمده که حاصل از زحمات ما   میباشد عادلانه نیست  ، در اینصورت برای آگاهی از فهم اینگونه نتایج دعا میکنیم  که خواست خداوند را دریابیم ، و از سر راه آن کنار برویم ، و لذا در این راستا برای فهم و آگاهی از خواست خداوند  ، نیاز به صبوری و پیش روی در عرصه بهبودی را داریم و در همین روند است که در جای متوجه میشویم که اراده خداوند که نتایج را رقم میزند ، همیشه برای ما دارای پیام و یا مفاهیم و یا منافع گوناگونی است ، که در زمان خود کیفیت و معنای اینگونه خواست ها را درک خواهیم کرد .    

نکته : ما وقتی به خداوند توکل نمی کنیم ، نه تنها قادر نیستیم نتایجی که سرانجام رخ میدهند را تغییر دهیم  ، بلکه عدم توکل همیشه ما را گرفتار ، دلهره ، تشویش ، اضطراب  ، ترس و ناامیدی و افسردگی و در نهایت ما را خودمحور میکند.


· آیا مواقعی بوده که قادر بوده ام ، از سر راه خداوند کنار بروم و نتیجه کاری را به او بسپارم ؟ توضیح دهید .

بله ، مواقعی بوده است که  ما واقعاً از سرراه خدا کنار رفته ایم و با صداقت و پشتکار وظایف خود را در راستای هر هدفی که داشته ایم انجام داده ایم ، برای رسیدن به اهداف خود از هیچگونه زحمت و تلاشی مضایقه نکرده ایم ، و لذا از تمام ظرفیت ها و توان خود برای دست یافتن به اهدفمان استفاده کرده ایم ، و در حیطه مسئولیتهای که در این راستا داشته ایم کوشا و ساعی بوده ایم ، اما با توکل نتیجه را بخداوند سپرده ایم و در واقع با این روش توانستیم از سر راه خدا کناربرویم و خود را تسلیم خواست خداوند نماییم ، و لذا تسلیم  ، ما را سرانجام به نقطه توکل رساند و همین توکل در برابر خواست و اراده خداوند  در نهایت برای ما ثمرات مثبتی به همراه آورد که موجب شد ما برای بدست آوردن نتیجه از قبل دچار ترس ، دغدغه ، تشویش و اضطراب و و . . نشویم ، همینطور یکی دیگر از برکات سپردن و توکل کردن و از سرراه خداوند کنار رفتن برای ما اینبود که ، چنانچه اگر نتیجه بدست آمده مطلوب میل ما نباشد ، دیگرگرفتار یاس و ناامیدی و سرخوردگی نشویم  و در هر صورت خود را برنده این جریان بدانیم  ، از طرفی بزرگترین دستاورد ما زمانیکه از سر راه خدا کنار میرویم و تسلیم خواست و اراده او میشویم  ؛ این است که  از خودمحوری و خود اتکایی ( منظور از خود اتکایی یعنی از اتکا به بیماری و ارده شخصی وهواهای نفسانی ) دست برمیداریم و این برای ما ارمغان بزرگیست . 

پاردوکس قابل تفکر در این دو سوال اخیر ، افکار ما را بر می انگیزد و متوجه میشویم ما بعنوان یک انسان موجودی هستیم که گاه براساس خواسته های بیماری و گاه بر اساس خواسته های بهبودی در شرایط فعلی به زندگی خود ادامه میدهیم ، البته این جریان در بهبودی یک روند  کاملاٌ طبیعیست ، در واقع ما به تجربه دریافتیم که فرایند بهبودی همیشه توام با آزمون و خطا برای ما اتفاق می افتد  ، در واقع گاهی بیماری بر ما چیره می شود  و گاهی ما فائق بر بیماری می شویم ، اصولاً این یک واقعیت غیر قابل انکار است که فرایند بهبودی ما همیشه با جریانات متناوب و نوسانات گوناگون مواجه می باشد ، بنابراین ،  کشمکش های بین بهبودی و بیماری نشان دهنده فعال و بیدارشدن بخشی از روحانیت در وجود ما می باشد ، ما در گذشته بطور دربست در اختیار بیماری قرار گرفته بودیم و هرگز بخاطر اعتیادمان حاضر نبودیم از سر راه خدا کنار برویم ، اما اکنون بسیاری از در و پنجره و روزنه های وجودی خود را برای حضور خداوند باز گذاشته ایم و این نشانگر پیشرفت ما در امر بهبودی می باشد .

نکته : ما وقتی به خداوند توکل می کنیم ، و زندگی خود را به او می سپاریم ،  فقط متمرکز به روی وظایف و مسئولیت های خود هستیم و نتیجه را به خداوند می سپاریم  ، بنابراین ، توکل همیشه ما را از  ، دلهره ، تشویش ، اضطراب  ، ترس و ناامیدی و افسردگی و سرخوردگی ها ، رهایی می بخشد  ، و در نهایت برای ما صلح و آرامش به همراه می آورد


جهت سپردن اراده و زندگی مان به نیرو برتر، ما باید یک رشته کارها را انجام دهیم . اکثر ما در یافته ایم که بهتر است بطور مداوم این تصمیم را رسماً تجدید کنیم . ممکن است که ما بخواهیم از این جمله کتاب پایه که می گوید (( اراده و زندگیم را به تو می سپارم . مرا در بهبودیم راهنمایی کن . و به من نشان بده که چگونه زندگی کنم . )) استفاده کنیم . این جمله می تواند خلاصه درک خیلی از ما از مفهوم قدم سوم باشد . اگر چه ما بطور حتم آزادیم که لغات خاص خود را استفاده کنیم ، یا راه دیگری جهت اقدام انتخاب کنیم . اکثر ما اعتقاد داریم هر روزی که از مصرف پرهیز می کنیم . یا پیشنهاد راهنمایمان را می پذیریم ، در واقع جهت به عمل در آوردن تصمیم خود برای سپردن اراده و زندگیمان به نیروی برتر ، اقدام کرده ایم .


· چگونه برای سپردن ، عمل می کنم ؟ آیا از لغات خاصی بطور منظم استفاده می کنم ؟ آنها چه هستند ؟

 

قسمت اول سوال )  فعل سپردن یک بینش  و یک اعتقاد روحانی می باشد که ما در روند ایمان آوری و بهبودی به آن دست یافتیم و لذا هدف قدم سوم هم در نهایت همین است که ما را به این نقطه برساند ، اما همانطور که میدانیم هر اعتقادی دارای دو ویژه گی می باشد .

اول ، به صورت نظری ، یا تئوریک ؛

یعنی اینکه ما با کارکرد سوالات بخش سپردن ،  بطور تئوریک متقاعد شدیم که توکل بخداوند و تسلیم شدن در مقابل خواست و اراده خداوند چقدر میتواند ، برای ما مزایا به همراه بیاورد ، و نشاط وآرامش به زندگی ما ببخشد ، و همینطور متوجه شدیم که خواست و اراده خداوند امروز برای ما پاکی و بهبودی میباشد ، و همینطور در این بخش از نظر مفاهیم عقلی به این خرد رسیدیم که معنای سپردن و توکل کردن و همچنین خواست خداوند برای ما ، انتخاب بهترین گزینه ها برای ادامه دادن یک زندگی سالم می باشد .

دوم ، عملی ؛

از قدیم یک مَثَلی بوده که میگوید : با حلوا ، حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود ، بنابراین ، ما هرچقدر هم که در مفاهیم سپردن چیره دست و یا استاد باشیم  ، اما اگر بطور عملی کارهای که لازم است برای قوام بخشیدن به این اعتقاد انجام ندهیم ، طبیعیست که ازبرکات این توکل بهره ای نخواهیم برد ، ما هرگز نخواهیم فهمید که این قدمها چه معناهای در خود نهفته دارد  وچه جلاء ای میتواند به زندگی ما بدهد ، مگر ، زمانی که به آنها عمل کنیم ، بنابراین ، ما موقعی میتوانیم معنای سپردن و مفاهیم واقعی و کارآیی آنرا در زندگی مشاهده کنیم که اعمال ما براساس این مفاهیم شکل بگیرد و بطور روزانه این اعمال را تکرار کنیم ، بطور مثال ؛

-مسئولیت پذیری ؛ درک ما ابتدا از سپردن این بود که فکر میکردیم ، که میخواهیم مسئولیت های زندگی خود را بخداوند بسپاریم و خودمان یک نفس راحت بکشیم ، اما در اثر کارکرد این قدم متوجه شدیم که نه تنها توکل و سپردن این معنا را نمیدهد ، بلکه ما را نبست به مسائل  زندگی که در حیطه و در حوزه وظایف ما می باشد ، مسئولیت پذیرتر میکند ، مسئولیتهای که مستقیماً  بعنوان یک انسان باید در مقابل آنها جوابگو باشیم ،  مسئولیتهای از قبیل ؛ وظایف زناشویی –وظایف ما در بهبودی  –  وظایف ما در پویایی  -  وظایف و مسئولیتهای شغلی – مسئولیت انتخاب کردنها –   وظایف ما در سطح ، خانواده و جامعه  و . .

قسمت دوم وسوم سوال ) بله ما به علت بدست آوردن برکاتی که در اثر فعل سپردن و توکل کردن در این رهگذر شامل زندگیمان شده  ، و برای حفظ و ارتقاء این جلاء و موهبتی که نصیب حالمان شده  ، لازم است ، بطور منظم از جملات و یا کلماتی برای بیان احساساتی که از فعل سپردن بدست آورده ایم استفاده کنیم ، و هدف ما از تکرار کردن این است که خواسته خودآگاه را در ناخودآگاه خود ضبط و ثبت کنیم ، گاهی مانند کسانی که اذکار ( ذکرها ) مقدسه را زمزمه میکنند  ، ما هم بطور روزانه این جملات یا کلمات را با قلب خود و یا با زبان خود ادا میکنیم ، ما دریافتیم که برای ماندگاری این فعل باید بطور منظم و روزانه این اعمال را انجام دهیم ، بدیهیست نحوه بیان این احساسات به شور و به سلایق شخصی ما بستگی دارد ، اما اکثر ما برای بیان احساساتی که در این راستا داریم  ، کم و بیش از جملاتی استفاده میکنیم که در نهایت یک مفهوم را معنا میدهد  ، بطور مثال میگویم ؛

خداوند ؛

تصمیم گرفته ام اراده و زندگیم را به مراقبت دستان توانا و قدرتمند تو بسپارم ، هر چند در دل خواستها و آرزوهایی دارم ، اما اگر آرزوهای من در راستای خواست و اراده تو قرار دارد ، آنها را برآورده کن ، آنهم نه به خواست من ، بلکه بخواست تو ، اراده تو ، و مشیت تو . . . ( آمین )

پروردگارا ؛

خود را تقدیم تو میدارم ، از من کن و از من ساز آنچه خود اراده کنی ، از اسارت نفس رهایم کن ، تا انجام ارادات را بهتر توانم  ، مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو ، عشق تو ، راه تو ، یاریشان خواهم کرد ، باشد تا همیشه بر اراده تو گردن نهم ........،( آمین )

خدوندا ؛

اراده و زندگیم را به مراقبت تو می سپارم ، مرا در بهبودیم راهنمایی کن ، و به من نشان بده که چگونه زندگی کنم .( آمین ) 

 

خدواندا ؛

آرامشی عطا فرما

تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم

 شهامتی که تغییر دهم آنچه را که میتوانم

 و دانشی که تفاوت این دو را بدانم ..................( آمین ) 

 

بخش اصول روحانی

" اصول روحانی "

با توجه به ذات روحانی قدم سوم ، ما بر ابتدا بر روی تسکیم و تمایل تمرکز می کنیم . پس از آن می بینیم که امید چگونه به ایمان و اعتماد تبدیل می گرد و در نهایت متوجه می شویم که اصل روحانی تعهد به قدم سوم گره خورده است .

برای ما وقتی که همه چیز همانگونه که می خواهیم پیش می رود ،تمرین اصل روحانی تسلیم خیلی آسان است. در واقع وقتی که همه چیز به نرمی و خوبی پیش میرود، احتمالاًاین باور که همه چیز تحت اختیار و کنترل ماست و به تمرین اصل تسلیم نیاز نداریم ، برایمان پیش می آید . زنده نگه داشتن اصل روحانی تسلیم و واگذاری به مراقبت خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم ، در روح و فکرمان برای ما ضروری می باشد ، حتی وقتی که همه چیز خوب و درست پیش می رود .


· چه کارهایی جهت تقویت و تحکیم ، تصمیمی که برای سپردن اراده و زندگی ام به مراقبت نیروی برتر گرفته ام ، انجام می دهم ؟

محور اصلی قدم سوم تصمیمی است که گرفته ایم و همینطور که میدانیم تصمیم بدون هدف بدون معنا می باشد ،  و هدف ما در غایت از تصمیمی که گرفتیم این است که بتوانیم اراده و زندگیمان را بخداوند بسپاریم ، هر چند در نهایت فعل سپردن و توکل کردن ذات و هسته  این محور می باشد ، اما چگونگی موفقیت ما در این راستا بستگی مستقیم به نحوه تصمیمی که میگیریم دارد ، در واقع هسته و ذات روحانی این قدم  به میزان و استحکم تصمیم ما بستگی دارد ، بنابراین ، ما برای دستیابی به هدف خود در این قدم ابتدا لازم است کیفیت تصمیم خود را تحکیم و تقویت بخشیم و به این منظور متوجه شدیم از اساسی ترین عواملی که میتواند به روی تصمیم ما تاثیرگذارترین باشد اول نیاز است .

نیاز ؛ نیاز یعنی چیزی که ما کمبود و جای خالی آن را در زندگی خود احساس میکنیم  و نبود و فقدان آن تاثیرات منفی گسترده ای را در بر دارد ، نیاز یعنی شناخت از چیزی که مستقیماً برای ادامه حیات و چگونه زیستن ما لازم است ولذا با احتیاج داشتن فرق میکند ، احتیاج یعنی چیزهای که جزو حوایج ما می باشند اما عوامل و فاکتورهای حیاتی در زندگی ما نیستند ( مثلاً اتومبیل ، ویا لوازمات لوکس داشتن جزو احتیاجات است ، اما خانه و پوشاک و غذا داشتن جزو نیازمندیها برای زندگی ماست ) ، بنابراین ، منظور ما در اینجا از نیاز به این مفهوم می باشد که زنده بودن و چگونه زنده بودن ما بستگی مستقیم به آن دارد ، نیاز ، در زندگی ما به اشکال مختلف حضور دارد ، مثلاً در زندگی  درچند بخش میباشد ، بطور مثال در بخش جسمانی ما نیاز به نفس کشیدن و خوردن و خوابیدن و و ... داریم ، و در بخش روانی نیاز به اعتماد به نفس و احترام  و تعادل روانی و و ... داریم و در بخش روحانی نیاز به ایمان ، توکل ، امید و . . . داریم ، بنابراین ، ما همانطور که به نفس کشیدن نیاز داریم به احترام و سلامت روان و سلامت معنوی و روحانی نیز ، نیاز داریم .

ما در گذشته بر اثر خواب و یا کُما روحانی ، نیازمندیهای خود را در این بخش از زندگی درک نمیکردیم و در واقع قوه تشخیص ما از نیازهایمان در این برهه از زندگی کور بود ، و لذا در اثر عدم شناخت از نیازهای روانی و روحانی خود ، همیشه  با آشفتگی ، و درد و رنج به زندگی خود ادامه میدادیم  ، واقعاً نمیدانستیم که خلاء فاکتور ایمان و توکل چقدر زندگی ما را آشفته کرده ، بنابراین در اثر ادامه این رنجها عاقبت به نقطه ای رسیدیم که احساس نیاز کردیم  ، "  در واقع درک و شناخت و احساس " نیاز روحانی " کردن  ،  مادر بهبودیست  " ، و لذا در اثر همین نیاز بود که طالب مزایای بهبودی شدیم و در جای متوجه شدیم که نیاز داریم و باید تصمیم قدم سومی بگیریم ، بنابراین ، امروز ، ما باید برای تحکیم و تقویت تصمیم خود برای سپردن و توکل کردن به نیروی برتر ، ابتدا لازم است ، احساس نیاز خود را شناسایی و آنرا بطور روزانه و مرتب تکرار کنیم .

اصولاً سستی و یا سفتی هر تصمیمی ، بستگی به میزان احساس نیاز آن شخص دارد . بنابراین ، ما هرچقدر کوشا باشیم و متوجه این منظور باشیم ، که چقدربرای ادامه زندگی خود نیاز به تصمیمی  که در این قدم میگریم را داریم  ، در واقع به استحکام تصمیم خود قوت می بخشیم .

اما همانطوریکه میدانیم یکی از نکات مهم برای تقویت و تحکیم هر تصمیمی ، هوش و ذکاوت می باشد ، بنابراین ما با استفاده از هوش بهبودی خود میکوشیم تا بطور روزانه تصمیم خود را تجدید کنیم ، از طرفی ما لازم است برای تحکیم تصمیم خود بطور روزانه کارها و اعمالی را انجام دهیم ، بطور مثال ؛ مرتب به جلسات بهبودی رفتن – مشارکت کردن – مشورت کردن -  دعا و مراقبه کردن – مطالعه کردن – حضور در جلسات معنوی و روحانی – دانش بهبودی خود را ارتقاء دادن – تماس با دوستان بهبودی – دوری کردن از همنشین بد – و و . .

 


· قدم سوم چگونه به من کمک می کند تا اصل تسلیم که در قدم یک ودو تمرین کرده ام را تقویت کنم و توسعه دهم ؟

ما بر حسب احساس نیازی که به توکل کردن وسپردن میکنیم ، نهایتاً به نقطه ایی میرسیم تا ، برای اینکه بتوانیم جهت تقویت و تحکیم تصمیممان کوشا باشیم ،متوجه میشویم که ابتدا باید تسلیم شویم ،  بنابراین ، تسلیم فرزند نیاز و کلید طلایی بهبودیست ، تسلیم یعنی گردن نهادن و مطیع و فرمانبردار بودن ، تسلیم در قدم سوم ما را وامیدارد تا پایه های تصمیم خود را محکم کنیم ، تسلیم در قدم سوم یعنی گردن نهادن در مقابل خواست خداوند و پذیرش مشیت اش . تسلیم در قدم سوم ما رابرمی انگیزد تا دست از جنگ برداریم ، و اراده شخصی و بیماری و نواقص خود را به خداوند بسپاریم تا صلح و آرامشی که در این رهگذر بدست می آوریم باعث شود که بیشتر تمرکز ما به روی تصمیممان باشد و لذا برای تمرکز در این امر در شرایطی قرار میگیریم که نهایتاً متوجه میشویم برای رشد و شکوفایی این فرایند لازم است ، اصل تسلیمی را که در قدم یک و دو فراگرفته ایم را بیشتر تمرین کنیم .

قدم سوم در واقع باعث شد تا ما درک عمیق تری از مقوله تسلیم شدن را دریابیم و به مزایا تسلیم شدن بیشتر پی ببریم و لذا همین مسئله ما را برانگیخت تا برای دست یافتن به بهبودی و همچنین مزایای بهبودی ، اصل تسلیم را در قدم یک و دو بهتر درک و بیشتر تمرین کنیم .

ما در اثر تسلیم درقدم سوم ، به مرحله بلوغی  رسیدیم که با تمایل تن به این پذیرش دادیم  ، تا از اراده شخصی خود دست برداریم و خود را مطیع و فرمانبردار نیروی برتر کنیم

بنابراین ، قدم سوم ما را عاقبت در اثر مفاهیم سپردن به منطقی میرساند که حاصل آن صلح و آرامش است و لذا در همین روند ما به نقطه ایی میرسیم که بسیاری از جنگ ها و کشمکش ها  درونی ما فروکش میکنند ، و لذا بینش بهبودی ما شفافتر و صمیمانه تر میشود و همین مسئله باعث میشود تا از جدل های بیهوده درونی رهایی یابیم و از زوایای بالاتری به مفاهیم تسلیم در قدم یک و دو بیاندیشیم و از این زوایا هم آنها را مورد تمرین و تقویت و توسعه قرار بدهیم .

اساساٌ اگر بگویم تمام رسالت نهفته در قدم سوم رساندن این پیام است که " تسلیم شو تا رها شویی " حرفی به گزاف نزده ایم ، در واقع قدم سوم کوشید تا این پیام روحانی را به ما برساند ، بهبودی ما رابطه مستقیم  به نحوه تسلیم شدن ما دارد .

ما بر اساس ذهنیت گذشته خود نسبت به کلمه  « تسلیم » یک تصویر منفی از این لغت در ذهن خود حک کرده بودیم و معنای آنرا خار و خفیف شدن می انگاشتیم  و با گذشت زمان ، این واژه در ناخودآگاه ما ثبت گردیده بود ،  ولذا ما هر گاه با این لغت روبرو میشویم ، ناخودآگاه به ما حالت هجومی دست میدهد ، بنابراین ، ما باید متوجه باشیم معنای تسلیم در اینجا ، خار وخفیف شدن نیست ، بلکه معنای تسلیم در اینجا برای ما اوج پیروزی است ، اگر بطور مثال بخواهیم بیان کنیم ، ما تاکنون جزو سپاه ضحاک بوده ایم ، اما اکنون میخواهیم خود را تسلیم سپاه فریدون کنیم ، ما تاکنون تحت سیطره بیماری بوده ایم ، اما اکنون میخواهیم خود را تسلیم بهبودی کنیم ، ما تاکنون تسلیم اراده شخصی و مخرب خود بوده ایم ، اما اکنون میخواهیم تسلیم بهبودی شویم ، بنابراین  ، ما تسلیم میشویم تا آزاد و رها بشویم


ما معمولاً بیشترین تمایل را پس از تسلیم شدن تجربه می کنیم . تمایل اغلب به دنبال احساس یأس یا در گیری برای کنترل نیز بوجود می آید . اگر چه ما می توانیم اصل روحانی تمایل را قبل از اینکه به آن نیاز پیدا می کنیم ، تمرین نماییم تا در حد امکان از تجربه دردهای غیر لازم اجتناب کنیم .


· تاکنون به چه راه هایی تمایل خود برای بهبودی را نشان داده ام ؟

ما در پروسه اعتیاد فعال ، عاقبت به نقطه ایی رسیدیم که دیگر زندگیمان غیر قابل اداره شده بود ، بنابراین ، با تمام وجود احساس کردیم که نیاز به پاکی داریم  و لذا بر حسب همین احساس نیاز وارد انجمن معتادان گمنام شدیم ، و چون نیاز ما یک اشتیاق واقعی بود به همین دلیل برای بدست آوردن پاکی ،  بدون پیش شرط خود را تسلیم برنامه کردیم ، گاهی در اولین گامهای خود در راستای پاکی تمایل و اشتیاق زیادی به دیگر اصول روحانی بهبودی از خود نشان نمیدادیم ، ما بر اثر نیاز به قطع مصرف  ، بیشتر راغب بودیم تا پاک از مواد مخدر بمانیم ، اما برای همین پاک ماندن هم  ، متوجه شدیم لازم است ابتدا تسلیم شویم و لذا وقتی پذیرفتیم که باید تسلیم شویم اولین سنگ بنای بهبودی ما شکل گرفت و با حضور مرتب در جلسات ، رفته رفته ، تمایل ما به اصول روحانی رو به فزونی گرفت و به همین دلیل ما از راه های مختلفی تمایل خود را افزایش  و آنها را از خود بُروز و نشان دادیم  ، بطور مثال ؛ حضور مرتب در جلسات – اقدام به کارکرد قدمها – تمرین اصول روحانی حاصل از قدمها در زندگی روزمره ، و و

بنابراین ، اصل روحانی تمایل ، بستگی مستقیم به نحوه و چگونگی تسلیم ما دارد . وقتی ما در قدم سوم تسلیم اراده شخصی خود می شویم و آنرا به خداوند می سپاریم و همچنین میکوشیم تا زندگی خود را هم نیز بر اساس مفاهیم توکل بخداوند بسپاریم ، همه اینها نشانگر این است که ، اصل روحانی تمایل در ما فعال شده است .

یکی دیگر از نشانهای تمایل ما برای بهبودی  ، تکرار حضور در جلسات است ، یعنی جلسات خود را بطور تکراری هم که شده ادمه میدهیم ، هر چند بی انصافی است اگر بخواهیم بگویم با حضور در جلسات  هیچ تغییری نکرده ایم ،  اماگاهی ممکن است فکر کنیم برنامه بهبودی به ما جواب نمیدهد و تغییری در خود احساس نمیکنیم ، اما ، ما نباید دلسرد بشویم  ، وظیفه ما این است در هر شرایطی دست از تکرار برنداریم و مطمئنیم سرانجام در زمان مناسب تغییرات  مثبت را متوجه خواهیم شد ، همانطوریکه بسیاری اعضاء با تکرار کردن  برنامه بهبودی ، اینک در مرحله حتی تغییرات بنیادین قرار گرفته اند .


· آیا در بهبودی خود بر علیه خود می جنگم ، فکر می کنم چه اتفاقی بیفتد اگر تمایل پیدا کنم که بگذارم بهبودی بر آن قسمت از زندگیم مستولی شود ؟

قسمت اول سوال // اصولاً لغت جنگ  در هر موردی که باشد  ، متضاد با مفاهیم و فرهنگ بهبودیست ، جنگ با هر چیزی ،  حتی اگر آن چیز یک عامل شر و منفی باشد ،  نشانه اوج تنفر است ، و ، وقتی ما از چیزی تنفر داشته باشیم ، به این معنا می باشد که از نظر درونی با آن مورد هنوز مشکل داریم ، بطور مثال ؛ وقتی ما بگویم که از اعتیاد تنفر داریم ، بنوعی بیانگر این است که ما هنوز درگیر و دار بیماری هستیم  و با اعتیاد خود در جنگیم .

از طرفی ، ما یک عمر با هواهای نفسانی خود جنگیدیم ، یک عمربا نواقص های اخلاقی خود جنگیدیم ، اما حاصل این جنگیدنها عاقبت برای ما چه ارمغان مثبتی به همراه آورد ؟! هیچ ، به گفته ایی نه تنها در این موارد پیشرفتی نکردیم ، بلکه پسرفت هم کردیم  ، و لذا نهایتاً بسیاری از ما به این مسئله پی بردیم که ما ، در رابطه با هرآنچه که با آن  میجنگیم  ، در غایت بازنده آن جریان هستیم ، اساساٌ کلماتی هستند که جزو لغات و  فرهنگنامه بیماری می باشد ، مثلِ ؛ زشتی –  پلیدی  - بدی – کینه – نفرت – جنگ و و .   ، بنابراین ، استفاده حتی ابزاری برای کسب بهبودی از این جریانات مغایر با اصول بهبودی می باشد . ما وقتی در مسیر بهبودی گرفتار جنگ و دغدغه های درونی میشویم ، معنای آن این است که باید تسلیم خود را تحکیم بخشیم ، و بهتر است تسلیم خود را کامل کنیم  ، تسلیم کامل یعنی ضمن پذیرفتن بیماری ،  پذیرش بهبودی را نیز بعنوان بهترین گزینه انتخاب کنیم  ، و لذا در همین روند در جای متوجه میشویم که بهتر است میزان تمایل خود را نیز گسترش بدهیم و برنامه بهبودی خود را شرطی و یا سلیقه ایی انتخاب نکنیم ، گاهی ممکن است در زمان بهبودی در اثر پایین آمدن شوق و تمایل به بهبودی ،  در مقابل آن مقاومت کنیم  ، و لذا اینجا نقطه ای است که باید متوجه شویم این جنگ و مقاومت ، بیانگر این است که میزان تمایل ما ،  در حال کاهش یافتن است و به دلیل همین مقاومت و جنگ در مسیر بهبودی درد میکشیم ، بنابراین ، برای اجنتاب از دردهای که لازم نیست آنها را تجربه کنیم  ، درچنین شرایطی سعی میکنیم تا تسلیم خود را تعالی بخشیم ، تا بدینوسیله میزان تمایل خود را افزایش دهیم .    

قسمت دوم سوال ) همینطور که میدانیم بهبودی بطور کلی یک فرایند است ، بنابراین ، اصول روحانی نیز شامل همین قانون و فرایند می باشد ، و بدیهیست هر فرایندی دارای زمان و نقاط و ایستگاههای می باشد ، و لذا تمایل ما میتواند در طی کردن این مسافت زمانی ،  نقش اساسی و تعیین کننده داشته باشد ، در واقع تمایل سرعت ماشین بهبودی ما را ارتقاء میدهد  ، و لذا به همین سبب متوجه شدیم دوستان بهبودی ما  ، بر اساس تمایلی که دارند این فرایند را ،  هم راحتر ، و هم بهتر طی میکنند .

از طرفی واقعیت این است که ما در روند بهبودی خود  ، گاهی خواسته و یا ناخواسته در مقابل آن پایداری میکنیم ،  و لذا گرفتار چالش و کشمکش های درونی می شویم ، از برنامه بهبودی دور میشویم و به همین سبب حالمان خراب میشود و در چنین شرایطی رنج میبریم ، و لذا  همین مشکلات باعث میشود در نهایت به حال و احوالات خود تاسف بخوریم ، و در نتیجه برای برطرف کردن این شرایط بغرنج ، فکر میکنیم  بهتر است ، برای برگشت به تعادل بهبودی و آرامش ، شوق و تمایل خود را افزایش دهیم .

گاهی بسیاری از ما  ، با بهره گرفتن از هوش بهبودی خود ، برای اجتناب از دردهای غیر لازم ،  متوجه نقش تاثیرگذار اصل روحانی تمایل میشویم ، و در رابطه با مسائل و مشکلاتی که در راستای بهبودی ممکن است  در آینده بوجود آیند ، از قبل با تمرین های روزانه  ، برای ارتقاء اصل روحانی تمایل ، اقدام و خود را آماده  میکنیم . بنابراین ، ما زمانی که در لحظات آرام و روزهای معمولی و یا شاد خود زندگی میکنیم ، با تمرین اصل روحانی تمایل ، بطور روزانه خود را وامیداریم ، تا در رابطه با مفاهیم قدم سوم ، همه بخش های زندگی خود را به نیروی برتر بسپاریم ، و لذا از قبل زمینه و ظرفیتی را برای خود فراهم میسازیم تا در مواجهه شدن با مشکلات آتی  و یا روزهای سخت خود را مهیا  ویا آماده سازیم  . بنابراین ، ما فکر میکنیم ، اگر اشتیاق و تمایل ، همراه با تمرینات روزانه افزیش پیدا کند ، ما بدینوسیله میتوانیم از پیچها و گذرگاههای بظاهر سخت در فرایند بهبودی به راحتی گذر کنیم .

گاهی تمایل ما در قدم سوم کامل نیست  ، یعنی تمایل ما به میزانیست که خواهانیم بخشی از زندگی خود را بخداوند بسپاریم ، اما در رابطه با بخش های دیگر که مَد نظرمان است ، دوست داریم این قسمت ها  تحت کنترل خودمان باشد ، بنابراین ، متکی بخودمان میشویم و موتور خودمحوریمان  ، باز روشن و فعال میشود و سرانجام  گرفتار جنگ و ستیزهای درونی میشویم ، و باز رفته رفته زندگیمان دوزخی شده ، و لذا باز ترسها و دغدغه ها و رنجها از راه میرسند ، اما اگر تمایل ما کامل شود و این اتفاق بی افتد که بگذریم و اجازه بدهیم بهبودی و مفاهیم که از سپردن بدست آوردیم بر تمامی بخش های زندگی ما برتابد ، بطور قطع از بسیاری از دردهای غیر لازم رها میشویم . 

اصل روحانی تمایل کامل در قدم سوم برای ما در دو بخش اتفاق می افتد ؛

اول ؛ سپردن اراده شخصی و بیماری به خداوند.

دوم ؛ سپردن تمام بخش های زندگی بخداوند


پیشرفتی روحانی از امید به سوی ایمان و اعتقاد در قدم سوم موجود می باشد . ما با امیدی که توسط قدم دو برایمان بوجود آمده ، قدم سوم را شروع کردیم . امید از این اگاهی و دانش که زندگی ما سرشار از امکانات و احتمالات است و هیچ چیز یقین و ابدی در آن وجود ندارد . وتوسط اولین نجواها و پیش بینی های حاکی از آن که ما نیز می توانیم به آرزوهای نهفته درقلب خود دست پیدا کنیم ، بوجود می آید . شک و دودلی ما در فرآیند تبدیل امید به ایمان از بین می رود . ایمان ما را بسوی عمل سوق می دهد . ما در واقع کارهایی را که افرادی که به آنها ایمان داریم به ما می گویند ، انجام می دهیم تا به آن چیزهایی که می خواهیم دست پیدا کنیم . در قدم سوم ایمان ، ظرفیت لازم برای تصمیم گرفتن و عملی ساختن آن را به ما می دهد . اعتماد نیز پس از اینکه ایمان را به کار گرفتیم شروع به اجرای نقش می کند . احتمالاً پیشرفت زیادی در راه رسیدن به اهداف خود داشته ایم و حالا برای ما مشهود است که ما می توانیم از طریق عمل مثبت و سازنده بر روی زندگی خود تأثیر بگذاریم .


· چگونه امید ، ایمان و اعتقاد در زندگی من تبدیل به نیروهای مثبت گردیده اند ؟

ما در اثر اعتیاد فعال در زندگی گذشته خود ، عاقبت به نقطه ای رسیدیم که دیگر زندگیمان بدون معنا  و مفهوم شده بود ، و ما به علت  خلاء روحانی ، دائماً در حال قهقرا بودیم ، و لذا مایوس ترین لحظات ، عمر خود را طی میکردیم .  لحظات عمر ما مملو ازترس و دغدغه وتشویش و اضطراب ، همراه با ناصداقتی و خودمحوری و نامیدی و بی ایمانی بود ولذا ، دائماً بین مرگ و زندگی دست و پا میزدیم ، و عناصری مهمی که سازنده و معنا دهنده یک زندگی سالم میتواند باشد ، مانند ؛ امید ، ایمان  ، اعتماد ، تمایل روحانی ، روشن بینی ، صداقت ، فروتنی ، و و . . . ، سالها بود که دیگراز زندگی ما رخت بربسته بود . سرانجام ما بجای رسیدیم که دیگر زندگیمان غیر قابل اداره شده بود هر کاری میکردیم دیگر نمیتوانستیم مثلِ دیگران از مواهب زندگی بهرمند شویم و در چنین شرایطی که انباشته از ناامیدی بودیم ، ناچاراً وارد انجمن معتادان گمنام شدیم ، البته ، وقتی میگویم ناچاراً ، معنای آن ، این میباشد که هنوز در ته دل خود هرچند ، خیلی ، خیلی کم ، اما به هر حال ،  سو ، سو ، و بارقه ایی از امید به رهایی در ما وجود داشت ، و همین امید اندک ، ما را واداشت تا وارد انجمن شویم ، و لذا با حضور در جلسات بهبودی ، باطری امید ما شروع به شارژ شدن کرد ، و همین امید به بهبودی باعث شد تا ما شروع به کارکرد قدم کنیم و نهایتاً با کارکرد قدم دوم ، امید ما به اوج خود رسید .   بنابراین ، امید در زندگی ما بازتابهای مثبت فراوانی دارد بطور مثال ، ما همین بهبودی فعلی خود را مدیون ، همان امید اندک خود می باشیم ، و لذا باید متوجه باشیم که امید چقدر نقش اساسی در بهبودی ما دارد  ، و بی شک اگر ما ، بتوانیم هر چقدر امید را در درون خود ارتقاء دهیم ، بدیهیست که بیشتر آثار مثبت و باز تابهای آنرا در زندگی خود مشاهده خواهیم کرد .  ما در روند بازیافت خود سرانجام ، متوجه شدیم که یکی از بازتابهای مهم و مثبت امید در بهبودی ، آن است که ، نهایتاً در نقطه ای منجر به تولید ایمان در ما میشود ، ایمان یعنی سنگر و یا حصار مطمئنی که  ضامن بهبودی ما می باشد و لذا ، ایمان سبب میشود که اعتماد از دست رفته ما بار دیگر فعال شود .

تمام امید ، ایمان و اعتماد ما در قدم دوم ،  متمرکزاین است که  ، ما میتوانیم با کمک یک نیروی برتر به سلامت عقل برسیم ، اما در قدم سوم ، امید ، ایمان و اعتماد ما ، فراتر رفته ، و متمرکز تصمیمی است که میتواند تغییرات بینادین در بخش های مختلفی از زندگی ما بوجود بیاورد ، و لذا در قدم سوم  ، فقط متمرکز به روی یک بخش از وجودمان ، مثلِ سلامت عقل نیستیم . اصول روحانی  ، امید ، ایمان ، اعتماد ، در قدم سوم ، ما را دلگرم میکند ، همانطوریکه باورداریم به سلامت عقل میرسیم  ، بنابراین ، ما بطور قطع ، هم  ، این امکانات را داریم  ، و هم این توانایی را داریم ، که زندگی خود را با تصمیمی که گرفته ایم بطور کلی دگرگون کنیم و به آرزوهای قلبی و نهفته خود دست یابیم . در قدم دوم متوجه شدیم که برای رسیدن به سلامت عقل باید چه اعمالی را انجام دهیم ، و در قدم سوم متوجه شدیم که برای رسیدن به سلامت معنوی و روحانی خود باید چه اعمالی را انجام دهیم .          

اصول روحانی ، امید ، ایمان ، اعتماد ، عاقبت ما را در روندی قرار داد تا از عوامل و شاخصه های منفی خود دور شویم و رفته رفته این عوامل منفی را به مثبت مبدل کنیم ، بدیهیست  تبدیل شدن نیروهای مثبت در زندگی ،  در درجه اول  ، بستگی مستقیم ، به چگونگی و عمق تاثیرات اصول روحانی ، که ما فراگرفته ایم  دارد .  تبادلات منفی زیر که در اثر همین اصول روحانی در زندگی ما متبدل به نیروهای مثبت شده اند ، بطور مثال نام میبریم ؛

-دروغگو بودن        راستگو شدن

-متکبر بودن           فروتن شدن

-بی ایمان بودن        با ایمان شدن

-عدم توکل            متوکل شد

-ناامید بودن         امیدوار شدن

و و . . 


· چه اعمال بشتری می توانم انجام دهم تا اصول روحانی امید ، ایمان و اعتقاد را در بهبودی خود بکار گیرم ؟

منظور از کلمه  « بیشتر » در این سوال ممکن است دوجور معنا بدهد ،

اول  ؛ یعنی اینکه ، ما اعمالی را برای بهبودی خود در سطح انجمن  انجام میدهیم  ، ولی آن اعمال کم است  ولذا باید بکوشیم تا آنها را بیشتر کنیم ، بنابراین ، برای بالابردن اصول روحانی « امید ، ایمان ، اعتماد »  برای بهبودی  ، ما باید اینگونه اعمال رابیشتر کنیم ، بطور مثال ؛ جلسات میروم اما به ندرت ،  و یا اگر مرتب هم به جلسات بهبودی میرویم ، اما خدمتی در این سطوح نمیگریم ، و یا اینکه قدم کار میکنم ، ولی قدم انتقال نمیدهم و یا اینکه راهنما دارم ولی رهجو نمیگیرم و و . . .

بنابراین ، اصل روحانی امید ، ما را وامیدارد تا اعمال خود را در راستای بهبودی افزایش داده و ضمن استفاده شخصی از برکات آن  ، به  دیگر همدردان نیز بهره ای برسانیم و به نحوی همانطور که کتاب پایه میگوید : چشم انداز دیگر همدردان نیز باشیم .

اصل روحانی ایمان ،یکی از مهمترین  دستاوردهای  ما در روند بهبودی است، اما گاهی ممکن است از روی سهل انگاری و یا بازیگوشی  از مسیر بهبودی خود دور شویم ، ولذا میزان تمایل ما بدینوسیله کاهش یابند ، اما اصل روحانی ایمان که ما آن را بطور روزانه تمرین میکنیم ما را باز در مسیر خودمان قرار میدهد و لذا ، اصل روحانی ایمان ، باعث تداوم و بیشتر شدن بهبودی در ما می شود .

اصل روحانی اعتماد یکی از بهترین فاکتورهایست که میتواند بهبودی ما را تضمین نماید ، ما ابتدا اصل روحانی اعتماد را با حضور در جلسات تمرین کردیم و سپس شروع به کار کرد قدم کردیم ، در قدم یک بر اساس اعتمادمان تسلیم کامل را پذیرفتم ، سپس در قدم دوم بر اساس اعتماد به نیروی برتر برای رسیدن به سلامت عقل به بهبودی خود ادامه دادیم  ، و در قدم سوم فراتر رفته و بر اساس اعتماد به خداوندی که خود درک میکنیم اراده و تمام بخشهای زندگیمان را به او سپردیم . در کل ، اصول روحانی امید ، ایمان ، اعتماد باعث میشود تا ما در رابطه با مبانی ای که به بهبودی ما در سطح انجمن مرتبط می باشد  ، خود را متعهد و مسئول احساس کنیم .      

دوم ؛ یعنی اینکه ، ممکن است ، ما مواردی که در بالا ذکر کردیم  ، همه آنها را به نحو احسن در سطح انجمن ، انجام میدهیم ، اما برای بهبودی ما فقط اینها کافی نیستند ، بهبودی یک حرکت خیر و پیشرونده است ، یعنی اینکه ما برای درک و ارتقاء از مفاهیم اصول روحانی نباید فقط ،  به نشریات و یا جزوات انجمن بسنده کنیم ، اگر ما فکر کنیم تمام چیزهای که میخواهیم در کتاب و نشریات ما وجود دارد و دیگر نیازی نیست که از مراجع دیگر برای رشد اصول روحانی خود استفاده کنیم ، بنابراین ، گرفتار خود محوری و تاریک بینی میشویم و مانند گذشته باز دگم پرست میشویم و در نهایت به جاده خاکی میزنیم ،  و لذا باید در راستای اهداف بهبودی بیشتر تلاش کنیم ، یعنی در رابطه با زمینه ها و عواملی که میتوانند به اصول روحانی ما جلاء بیشتری بدهند مطالعه وتحقیق بکنیم . همینطور ما با با فعال کردن اصول روحانی ، امید ، ایمان و اعتماد  در جایی متوجه میشویم هدف از بهبودی ما این نیست که  فقط باید در سطح انجمن خدمت بکنیم  ، ما باید بهبودی را با خود ابتدا به خانه و سپس به جامعه ببریم . در اینصورت است که اصول روحانی « امید ، ایمان ، اعتماد » شرایطی را فراهم میسازد تا بهبودی در ما رشد کرده و بیشتر شود .

اساساً ، اصل های روحانی بعلت ظرفیت های مثبت و فراونی که دارند ، وقتی در ما فعال میشوند طیف گسترده ای از اعمال ما را در زندگی زیر پوشش خود میگیرند و این اعمال ضمن  اینکه منافع شخصی  را تامین میکند، به منافع جمعی و عمومی نیز بهره میرساند .

اصل روحانی امید دربهبودی ، ما را به حرکت در می آورد و شوق ما را برای رسیدن به هدفمان در قدم سوم   شعله ور میسازد و عزم راسخ ما را برای دستیابی به آرمانهایمان فراهم می سازد   و لذا در همین روند باعث میشود که  تمایل ما رشد کرده و تشدید پیدا کند  ، وقتی در شرایط امید و حرکت به جلو قرار میگیریم  و تمایل ما رشد پیدا میکند  ، لاجرم به جایگاه  و ایستگاه ایمان میرسیم ، اصل روحانی ایمان باعث میشود که سختی و یا احیاناً ، مرارت وتلخی ها در مقاطعی از مسیر بهبودی برای ما شیرین شود ، همچنین اصل روحانی ایمان ، باعث میشود تا اعمال خیر و  نیت های خیر و معنوی ما ، فزونی یابد  . اصل روحانی ایمان باعث ازدیاد صبوری در بهبودی ما میشود ، در واقع ایمان برای ما باعث استحکام شکیبایی و لذا در نهایت ، صبر را برای ما در مسیر بهبودی آسان میکند .  اصل روحانی ایمان ، ما را وامیدارد که اعمال و نیات خیر خود را بیشتر و با دلگرمی پیگیری کنیم ، و همیشه داوطلب باز کردن گره نیازمندان باشیم . یکی دیگر از ره آوردهای مهم  ایمان این است که باعث میشود که  ما دست از بی اعتمادی برداریم ، در واقع ایمان باعث میشود تا خلوص و شفافیت و صمیمیت و صداقت ما ، در نیات خیر و بهبودی افزونی یابد و از افکار بیمارگونه و سوءظن های جنون آمیز ، و همینطور شک و دو دلی رهایی یابیم ، و لذا شرایط ایده آلی را برای خوش بینی و اعتماد کردن در ما فراهم می سازد . وقتی ما در شرایط اعتماد  قرار میگیرم بیانگر آنستکه اصول روحانی ، امید ، و ایمان در ما شکوفا شده و نقش خود را ایفا نموده و در روند طبیعی قرار گرفته است . در کل ، اصول روحانی امید ، ایمان ، اعتماد ،  باعث میشود تا ما در رابطه با مبانی ای که به بهبودی ما در سطوح مختلف جامعه مرتبط می باشد ، خود را متعهد و مسئول احساس کنیم .

نکته اول ؛ منظور از کلمه ( بیشتر ) در این سوال این نیست که در وظایف خود بخواهیم افراط بکنیم ، بلکه منظور این است که باید بکوشیم تا در آنها تفریط  نکنیم و در رابطه با تعهداتمان در بهبودی آنها درست و کامل انجام بدهیم .

نکته دوم ؛ احساس تعهدکردن و خود را مسئول دانستن بیانگر این است که اصول روحانی در ما متجلی شده است .


· چه مشهودات و مدارکی دارم که دیگر می توانم با دلگرمی به بهبودی خود اعتماد کنم ؟

مشهودات و مدارکی که ما داریم ممکن است با هم متفاوت باشد ، زیرا تمرکز ما به روی بهبودی ممکن است با هم متفاوت باشد ، مشهودات و مدارک ما در واقع توشه راهیست که ما در مسیر بهبودی ، بر اساس میزان تسلیم و تمایل خود آنها را رقم میزنیم و لذا کم یا زیاد بودن اینگونه مشهودات و مدارک در بهبودی بستگی مستقیم به چگونگی عملکرد و کوشا و ساعی بودن ما دارد . اما از طرفی ، وقتی ما در روند طبیعی بهبودی روزانه قرار میگیریم ، بدیهیست با آزمون و خطا به مسیر خود با ، امید ، ایمان و اعتماد ادامه میدهیم بدون شک دستاوردهای نصیبمان میشود که این مشهودات و مدارک باعث دلگرمی ما  دربهبودی میشود ، بطور مثال ؛ پاک ماندن از مواد مخدر - تغییرات رفتاری و گفتاری و کرداری - سرویس به خانواده - خدمات گونا گون در سطح انجمن و جامعه - صداق - اعتبار - اعتماد - اطمینان - امید - ایمان - پذیرش و دست از جنگ برداشتن - پیشرفت های معنوی ، اقتصادی ، و اجتماعی - توکل کردن - مسئولیت پذیری - مقید به اصول های روحانی بودن - هنر فقط برای امروز زندگی کردن - باز فکر کردن و روشن بینی - مشورت کردن با کار دانان - حرف گوش کردن - صبوری و شکیبایی - از همنشین بد دوری جستن - حضور در فضاهای بهبودی و معنوی  –  و و و 


اصل تعهد در اوج فرآیند روحانی در قدم سوم می باشد . تصمیم گرفتن برای واگذاری و سپردن به خداوند ، و تکرار و تکرار این تصمیم به دفعات حتی اگر بنظر اید که اتفاق مثنتی رخ نمی دهد ، مفهوم کلی این قدم است . ما می توانیم اصل روحانی تعهد را با تأیید و تکرار تصمیم خود به صورت مداوم و منظم و به عمل در آوردن آن ،که به تصمیم مامعنا و مفهوم می بخشد ، تمرین کنیم . برای مثال باقی قدمها را کار کنیم .


· اخیراًچه کاری کرده ام که نشان دهنده تعهد من به بهبودی و به کارگیری برنامه باشد ؟ ( برای مثال : آیا پست خدماتی در جلسات معتادان گمنام قبول کرده ام ؟ آیا موافقت کرده ام که راهنمای دیگر معتادان در حال بهبودی باشم ؟ آیا به رفتن در جلسات علیرغم هرگونه احساسی که داشته ام ، ادامه داده ام؟ آیا به کار کردن با راهنمای خود حتی اگر او حقیقت تلخی را به من گفته باشد یا راهکاری را به من پیشنهاد کرده باشد که مورد پسند من نبوده ، ادامه داده ام ؟ آیا راهکار او را انجام داده ام ؟ )

 

قسمت اول سوال ) ممکن است ما در طول پاکی خود بارها خدمت کرده باشیم و لذا وقتی طول پاکی ما بالا میرود ممکن است فکر کنیم که ما قبلاً و در گذشته خدمات لازم را ،  انجام داده ایم و دیگر ضروری نیست که خدمتی در رابطه با انجمن و برنامه بعهده بگیریم ، بنابراین ، اینگونه طرز فکر بطور قطع میتواند شرایط مناسبی را برای بیماری اعتیاد ما فراهم سازد و لذا به همین سبب سوال فوق تاکید بر کلمه  « اخیراً » دارد .

قسمت دوم سوال ) قبول کردن پست خدماتی در انجمن بیانگر احساس تعهد و مسئولیت ما در قبال بهبودی می باشد ، بنابراین ، ما هر چقدر طول پاکی مان بالا میرود باید به همان اندازه سعی و کوشش کنیم  تا در اینگونه عرصه ها فعالتر باشیم .

قسمت سوم سوال ) دو چیز بیشترین نقش را در بهبودی ما دارد اول راهنما  ، دوم رهجو ، حقیقتاً آنچه را که راهنمای ما ، در پیام های نهفته در قدمها نتوانست به ما تفهیم کند ، ما ،  در هنگام انتقال به رهجویان خود فرا گرفتیم ، بنابراین ، رهجو گرفتن این ظرفیت را دارد که بهبودی ما را تضمین کند ، لذا بسیاری از ما در اثر هوش و نبوغ بهبودی خود ، منفعلانه ننشستیم تا رهجوی به سراغ ما بیاید ، گاهی ما باید برای جلب اعتماد رهجو به سراغ آن برویم ، و در این راستا نگذریم افکار بیمارگونه ما اینگونه به ما القاء کند که دیگران چه قضاوتی در باره ما خواهند کرد ، ممکن است ، بیماری به ما بگوید ؛ دیگران پیش خود میگویند حتماً فلانی خلاء های خود را با « آقاجون بازی » میخواهد پر کند ، اما اینها افکاریست پوچ و بی معنا ، مهم در این راستا نیت خیر و ادامه راه بهبودی می باشد . مهم درک این مطلب است که بسیاری از ما ،  در زمان اعتیاد فعال ناچاراٌ برای جلب نظر ساقی هرکاری میکردیم حتی اگر شده غرور خود را زیر پا میگذاشتیم  ، حالا چه اشکالی دارد که برای بهبودی خود از تمام توان و ظرفیت های خود استفاده نکنیم ، اما نکته ای که باید به آن توجه بکنیم این است که سعی کنیم از دریچه بهبودی و نیت خیرمان اقدام به جلب رهجو کنیم ، همانطور که میدانیم تازه واردان مهمترین اعضاء انجمن ما و خون تازه میباشند و یکی از فلسفه های آن ، این است که وقتی تازه واردی به جمع ما اضافه میشود در واقع معنایش این است که یک ناجی از راه رسیده است ، کسی که به ما کمک میکند تا آموخته های تئوریک و نظری خود را برای انتقال به او ،  به مرحله عمل در آوریم  ، و لذا در شرایطی قرار میگیریم که لاجرم به این نقطه میرسیم   که باید سطح عملکرد خود را بالا ببریم  .   

قسمت چهارم سوال ) گاهی ممکن است ، در طول پاکی خود فکر کنیم که رفتن به جلسات برایمان تکراری و کسل کننده شده ، در این صورت ، بهتر است برای خروج از این بی تفاوتی مدتی به جلسات دیگر برویم ، گاهی ممکن است فکر کنیم که ایامی که حال و احساسمان خوب است نیاز به رفتن جلسات ضروری نیست و لذا زمانی که حال و احساسمان خراب است باید به جلسات برویم ، در حالیکه امروز به این فهم مشترک رسیده ایم که باید با داشتن هر احساسی چه خوب و چه بد ودر در هر مقام و احوالی به جلسات برویم .        

تعهد یعنی عهد و میثاق بستن .

اگر چنانچه ما به این سوال ها در همه موارد جواب مثبت داده باشیم بیانگر آن است که ما نسبت به بهودیمان متعهد بودیم و تمام سعی و کوشش خود را برای بازیافت خود بکار گرفته ایم  ، اما اگر در مواردی جواب مثبت و در مواردی جواب منفی به این سوالات داده باشیم نشانگر آن است که میزا ن تعهد ما هنوز کامل نشده است و لذا باید بکوشیم تا آنها را مرتفع سازیم . اما اگر بطور کلی به این سوالات جواب منفی داده باشیم معنایش این است که نسبت به بهبودی خود سهل انگاریم و نهایتاً احساس تعهد نمیکنیم و لذا ، در تیررس اعتیادمان و درشرایط خطر جدی قرار داریم و باید بیدار و هوشیار باشیم  ، چون ما دیگر قادر به پرداخت هزینه برای برگشت به زمان اعتیاد فعالمان را نداریم ، مگر اینکه در اثر القائات بیماری فکر کنیم که هنوز قادریم یکبار دیگر بابت اعتیادمان هزینه پرداخت کنیم .

ما با کارکرد سوالات قدم تا این لحظه  ، قائل به پذیرش دو مسئله اساسی شدیم که پذیرش این دو مطلب باعث تسلیم کامل ما گردید ، اول اینکه پذیرفتیم نباید ابعاد بیماری خود را شرطی بپذیریم ، دوم اینکه ، همینطور نباید ابعاد بهبودی خود را شرطی بپذیرم و لذا ما در عرصه و فضای بهبودی باید نسبت به تمام اصول و قواعد بهبودی متعهد باشیم . 

صداقت ، روشن بینی ، تمایل ، پذیرش ، فروتنی ، اعتماد ، و بطورکلی تمام اصل های روحانی زمانی برای ما کارایی دارند که ما در مقابل آنها احساس تعهد کنیم ، در واقع تعهدات ما ،  به برنامه بهبودی  ، بیانگر میزان تمایل ما می باشد ، و بدیهیست وقتی احساس تعهد میکنیم ابعاد برنامه بهبودی خود را شرطی و سلیقه ایی نمیکنیم . در واقع احساس تعهد کردن نسبت به بهبودی نشان دهنده عمق تسلیم ما می باشد ، در واقع وقتی  اصل روحانی تعهد  در ما فعال میشود ، ما مسئولیت پذیر و همچنین درمی بایم که باید بطور عملی برنامه بهبودی روزانه خود را پیگیری کنیم . بنابراین ، معیار تعهد ما ، عمل است .

اساساً برنامه بهبودی یک برنامه پرهیزمدارانست ، به این معنا که ما باید چه کارهای بکنیم ،  و چه کارهای را نکنیم ، و لذا ، اصل روحانی تعهد باعث میشود تا برنامه بهبودی برای ما آسان شود .

اصل روحانی تعهد برای ما برکات زیادی در مقوله بهبودی به همراه می آورد ، بطور مثال ؛

-اصل روحانی تعهد نشانده عمق تسلیم ما است .

-اصل روحانی تعهد باعث می شود که ما در راستای بهبودی صبور و خستگی ناپذیر باشیم

-اصل روحانی تعهد باعث میشود ما بطور روزانه برنامه بهبودی برای خود داشته باشیم .

-اصل روحانی تعهد ما را وامیدارد که همیشه پویا و مصمم و همینطور در راستای اهدافمان گام بر داریم .

-اصل روحانی تعهد ما را مسئولیت پذیر می نماید .

-اصل روحانی تعهد ما را نسبت به آموخته هایمان در رابطه با بهبودیمان یاری میکند ، و و  

ما امروز، با تراز گرفتن از اعمال و رفتار خود میکوشیم تا نقاط ضعف خود را شناسایی ، و آنها را برطرف سازیم ، تا بدینوسیله میزان تعهد خود را نسبت به بهبودی ارتقاء بخشیم .

ما وقتی خود را نسبت به برنامه بهبودی متعهد می بینیم ، بگوش جان پیام اصل روحانی تعهد را میشنویم که میگوید : بشارت و مژده به شما که اصول روحانی در شما متجلی گشته و بهبودیتان فعال شده است . 

 

بخش حرکت به جلو

" حرکت به جلو "

در حالیکه آماده می شویم تا به قدم چهارم برویم ، باید نگاهی به آنچه در قدم سوم به دست آورده ایم داشته باشیم . نوشتن درباره درک خود از هر قدم قبل از اینکه به قدم بعدی برویم به ما کمک می کند تا اصول روحانی مربوط به آنها قدم را بهتر و در حد سلولی درک کنیم.


· آیا هیچ بهانه و دستاویزی برای تصمیم گرفتن جهت واگذاری و سپردن اراده و زندگی خود به مراقبت خداوند دارم ؟

ما ابتدا وقتی با سر تیتر قدم سوم مواجه شدیم ترسهای در ما شکل گرفت  ، بعضی از این ترسها منشاء روانی داشت و بعضی دیگر در اثر ناآگاهی و کج فهمی ما از مفاهیم حقیقی که در این تصمیم نهفته است صورت میگرفت  ، و لذا ما در قدم سوم ابتداء کوشیدیم تا  به اینگونه ترسها و افکار پاسخ دهیم سپس کوشیدیم تا گستره دید و شناخت خود را نسبت به این تصمیم ارتقاء بدهیم . و لذا پس از کنکاش و بیان تجربیات و پی بردن به مزایایی که در این تصمیم نهفته است ، لاجرم درنقطه ای متوجه شدیم که باید بر اساس این تصمیم ، بیماری خود را واگذار به خداوند کنیم ، اما ، مشکلی که وجود دارد این است که ما در اثر معاشرت و همنشینی طولانی به درازنای عمری  که با بیماری خود داشته ایم به گونه ای غریب به دشمن درونی خود انس گرفته ایم ، در واقع نوعی علاقه و حُب بیمارگونه  نسبت به  اعتیادمان داریم  ولذا به عبارتی دیگر به ، نواقص و هواهای نفسانی ، و ارکان بیماری و بخصوص خودمحوری های خود ، خو و انس گرفته ایم ، بنابراین ، علیرغم اینکه  واقعاً خواهانیم تا اینها را به خداوند واگذار کینم ، اما به دلایل فوق ممکن است دانسته و یا ندانسته در مسیراعتیادمان شاخصه های از این دست موارد را در جهت عدم واگذاری با بهانه و دستاویزهای گوناگون ، همراه با سفسطه بافی های واهی ، آنها را بطور آشکار یا نهان در خود حفظ کنیم ، بنابراین ممکن است برای حفظ کردن بیماری با خداوند وارد معامله بشویم و در این سودا پی آن باشیم که بطور سلیقه ایی و یا گزینه ای بیماری خود را واگذار کنیم  ، در واقع منظورمان این است که قسمتی از بیماری را واگذار کنیم و قسمتی را با توجیه و بهانه برای خود نگه داریم ، بنابراین ممکن است برای تصمیم سپردنی که گرفته ایم  به بهانه ها و دستاویزها روی بیاوریم بطور مثال بگویم ؛

-من بر اساس تصمیمی که گرفته ام ، بسیاری از نواقص خود را به خداوند می سپارم اما از فلان نقص خود لذت میبرم و بقول بعضی از دوستان فعلاً بمن جواب میده  و لذا فکر میکنم فعال بودن این نقص میتواند عاملی باشد برای حفظ بهبودیم .

-من بر اساس تصمیمی که گرفته ام ، بسیاری از اختیارات زندگی خود را به خداوند می سپارم ، اما فکر میکنم  ، خودم در مواردی که جزو شرح وظایف خداوند است بهتر عمل میکنم .

-من بر اساس تصمیمی که گرفته ام ، میترسم همه بخش های زندگی خود را بخداوند بسپارم چون ممکن است  ، خواست خداوند مطابق میل و خواست و اراده من نباشد .

همانطور که متوجه شدیم بهانه و دستاویز در قدم سوم ، چیزها و دلایل غلطی هستند که اعتیادمان برای ماندگاری خود به ما القاء میکند ، تا تصمیم ما را شکننده و نهایتاً آنرا سست و متزلزل کند .

بنابراین ، بهانه ها و دستاویزهای ما در این قدم ، بعنوان یک عامل بازدارنده ، ممکن است ریشه درسه بخش اساسی داشته باشد

1-ترسها ؛ یعنی اینکه با فکربیمارگونه ، اینگونه اندیشه کنیم که اگر بخداوند زندگی خود را بسپاریم شاید خواست خداوند برای ما درد و رنج و مصائب باشد ، در حالیکه با کارکرد سوالات قدم سوم متوجه شدیم که خواست خدا همیشه برای ما بهترینهاست است . 

2-خود محوری ها ؛ یعنی ما بر اساس ترسهای درونی مذکور ، که حاصل از یک ذهنیت بیمار است اینطوری فکرکنیم که  ، خودمان از پس بیماری و زندگیمان بهتر بر می آیم .

3-لذتها ؛ لذت بردن از زندگی آمال و آرزوی همیشگی ماست ، و ما منکر این نیستیم ، در واقع زندگی ما بدون لذت بردن اصلاً معنای ندارد ،  اما مسئله ما این است که نمیخواهیم لذت پرست باشیم ، و در لذتهای خود طریق افراط در پیش بگیریم ، زیرا در گذشته بر اساس همین افراط در لذتها تاوان سنگینی را پرداخت کرده ایم   ، بسیاری از لذتهای افراطی ما ریشه درترسها و خود محوریهای ما دارد .


· آیا احساس می کنم که اکون اماده هستم تا به او بسپارم ؟

بله ما احساس میکنیم ، آماده ایم که اراده و زندگیمان را به مراقبت خداوند بسپاریم .

آمادگی یعنی ؛ درک و اِحراز ، از احساس یک شرایط مناسب برای به فعل در آوردن یک خواسته و یا یک تصمیم که از قبل عوامل و یا برنامه ریزیهای لازم در رابطه با آن صورت و شکل گرفته است .

 وقتی ما میگویم احساس میکنیم که آماده ایم ، معنایش این است که ، فاکتورهای لازم را برای به اجرا در آوردن تصمیمی که گرفته ایم را از قبل مهیا نموده ایم ، بطور مثال ؛ برنامه ریزی روزانه داریم  - مزایای سپردن برایمان کاملاً مفهوم و روشن شده است -  شک و تریدهایمان در رابطه با یک نیروی برتر برطرف شده است – ارکان مهمی مثل مثلث توکل ( اعتقاد – اعتماد – اطمینان ) را در خود ارتقاء داده ایم  - و و . . .  بنابراین ، همانطور که ذکر شد  ، آمادگی ، یعنی مرحله ایی که ما تمام توان خود را برای رسیدن به تصمیممان از قبل مهیا کرده ایم  ، اما با تمام این احوال فکر میکنیم در حال حاضر باز مشکلاتی وجود دارند که سد راه ما درامر سپردن شده اند و احساس میکنیم که در آمادگی ما خلل و نُقصانی وجود دارد ، که در حال حاضر شناختی از آنها نداریم ، ولذا درصددیم که آنها را با حرکت به جلو و کارکرد قدمهای دیگر شناسایی و مرتفع سازیم تا بدینوسیله شرایط مناسب  و شفافتری را برای به فعل در آوردن تصمیممان بوجود بیاوریم .   

وقتی ما میگویم که آماده ایم معنایش این است ، که ترسهای خود را دور ریخته ایم و پا روی آنها گذاشتیم .

وقتی ما میگویم آماده ایم معنایش این است ، که تمام سعی خودمان را کرده ایم تا از خودمحوری دست برداریم

وقتی ما میگویم آماده ایم معنایش این است ، که دیگر نمیخواهیم لذت پرست باشیم ، بلکه ما میخواهیم لذت دوست باشیم ، و از لذتهای طبیعی که بهترین لذتهاست به اندازه متعارف آن بهره ببریم ، ما درگذشته ، لذت میبردیم تا زندگی کنیم ، اما اکنون میخواهیم زندگی کنیم و لذت ببریم .

وقتی ما میگویم آماده ایم معنایش این است ، که دیگر سوال مجهولی ، در رابطه با مفاهیم سپردن ، در ذهن و فکرمان بی پاسخ نمانده ، اما اگر هنوز سوالاتی در ذهنمان در رابطه با مفاهیم نیروی برتر و یا مفاهیم سپردن ما را آزار میدهد ، بنابراین ، هنوز آماده گی لازم را کسب نکرده ایم و لذا باید یکبار دیگر با کارکرد قدم دوم و سوم بکوشیم تا آنها را شناسایی و برای اینگونه تشویش های ذهنی پاسخ مناسب را بگیریم تا آنها را بر طرف کنیم .

وقتی ما میگویم که آماده ایم ، معنایش این است که پیام روحانی قدم سوم را عمیقاً درک کرده ایم و به یک تسلیم و یک پذیرش درونی دست پیدا کرده ایم و لذا خواهانیم تا اراده شخصی و زندگیمان را به خداوند بسپاریم

نکته ای که قابل تامل است و باید به آن توجه ویژه کرد این است ، که اگر ما آمادگی های لازم را کسب نکرده باشیم ، ممکن است در حرکت کردن به جلو در آینده جهت کارکرد قدمهای دیگر با مشکل روبرو شویم .

 


· چگونه تسلیم در قدم یک به من در قدم سوم کمک می کند ؟

ما ، در قدم اول سرانجام به نقطه ایی رسیدیم که متوجه شدیم در رابطه با خودمان ،  باید دو واقعیت را با هم بپذیریم ، واقعیت اول اینکه ما بیماری اعتیاد داریم و هرگاه این بیماری فعال باشد زندگی ما را غیر قابل اداره میکند ، بنابراین ،  پذیرش این مطلب ،  ما را واداشت تا دیگر بیماری خود را انکار نکنیم و اصطلاحاً با بیماری خود آشتی کردیم و لذا اقرار کردیم که بیماریم و زندگیمان غیر قابل اداره شده بود ، پذیرش این مفهوم در نهایت ما را واداشت تا تن به تسلیم در دهیم ، اما فقط تسلیم و پذیرش بیماری برای ما کافی نبود زیرا ما بدنبال راهی برای درمان بیماری خود نیز بودیم ،  بنابراین ،  در این نقطه بود که واقعیت دوم برایمان آشکار شد ، یعنی متوجه شدیم علیرغم اینکه بیماری اعتیاد درمان قطعی ندارد ، اما میشود با بهبودی آنرا غیر فعال کرد و لذا بهبودی را  بعنوان بهترین انتخاب برای درمان اعتیاد خود پذیرفتیم ، پذیرش این مطلب ما را واداشت تا  بهبودی خود را در راس قرار بدهیم و اصطلاحاً با بهبودی خود آشتی کردیم و در واقع با پذیرش واقعیت دوم و اقرار به اینکه ما میتوانیم بهبود یابیم ،  و لذا با پذیرش این منطق که بهبودی بهترین روش و طریق ، برای رهایی  از بیماری فعال است ، تسلیم خود را کامل کردیم . بنابراین ، تسلیم کامل  ، سرانجام باعث شد تا انگیزه و شور اشتیاق ما به بهبودی افزایش یابد  ، و لذا درک از ضرورت لازم ، برای کسب بازیاب و یا درمان خودمان بر اساس ارکان بهبودی اقدام کردیم ،  وقتی میگویم  اقدام نمودیم در واقع منظورمان این است که خود را مهیا و مشتاق برای بجلو رفتن در عرصه های گوناگون بهبودی کردیم .

ما در روند بهبودی خود متوجه شدیم که تسلیم کامل ، میتواند اساسی ترین و تاثیر گذارترین عامل  ونقش را در بازیاب و درمان ما ایفا کند  ، ولذا درک این مطلب به ما کمک کرد تا قدم سوم  را ،  که دارای پیچیده ترین مفاهیم بهبودی و بنیادین می باشد  را به ساده ترین شکل ممکن دریابیم و کارآیی های مثبت آنرا در زندگی به عین ِ  مشاهده کنیم  ، تسلیم در قدم یک بود که شعور بهبودی ما را تعالی بخشید و به ما کمک کرد تا بفهمیم که گرفتن تصمیم قدم سومی چه نقش مهمی در بهبودی و زندگی ما میتواند داشته باشد .


· جه اعمالی را در نظر دارم که جهت به کار گرفتن تصمیم خود به اجرا در آورم ؟ کار کردن باقی قدمها چگونه در این مقوله می گنجد ؟

 قسمت اول سوال ) همینطور که میدانیم تصمیم بدون عمل در واقع تصمیم نیست ، بلکه یک شور و هیجانِ لحظه ایی و آنی میباشد ، بنابراین هر تصمیم درستی که عمیق و قلبی باشد ، باید لاجرم فاکتورهای لازم  وعملی را برای به فعل در آوردن آن ، در خود دارا باشد ، بنابراین ، لازم است برای  به کار گرفتن تصمیم خود و به اجرا در آوردن آن ، اعمال زیر را تقویت تحکیم بخشیم .

-سعی و کوشش برای ارتقاء اعتماد و اطمینان و اعتقاد به نیروی برتر

-اعتماد بنفس - آگاهی - برنامه ریزی - تحرک و دوری از تنبلی - همت - شهامت - صبوری - دوراندیشی - نقشه کشی - زمانبندی - ایمان - دعا و مراقبه - استقامت  -  امیدواری - تراز گرفتن از پیشرفت - مطالعه و کسب مهارتهای لازم - تمرکز - صداقت - اعتماد - خوش بینی واقعگرایانه - نیت خیر وانسانی - خدمت کردن - روشن بینی - تواضع وفروتنی - و ، . . . 

اما  یکی از کارآمدترین روشها برای اجرایی کردن تصمیمات بزرگ  ( بخصوص تصمیمات معنوی ) این است که ما بطور روزانه ، مختصات و شاخصه ها و عوامل و یا عناصر تشکیل دهنده آنرا تمرین کنیم  ، درواقع ما از فرمول " فقط برای امروز "  تصمیمات خود را عملی میسازیم و این فرمول باعث می شود که ما انعطاف پذیر باشیم و از اشتباهات خود سرخورده و مایوس نشویم ، ضمن اینکه این فرمول باعث میشود تا از استرس ها و اضطراب های ما وقتی به تصمیمات بزرگ خود از منظرِ بُعد زمان نگاه میکنیم مرعوب نگردیم .

قسمت دوم سوال ) ما بر اساس تصمیمی که گرفته ایم خواهانیم تا برای قوت بخشیدن به آن ، از تمام امکانات و پتانسیل های لازم برای رسیدن به هدفمان که  همان انگیزه تصمیمان می باشد ، بهره بجویم ، بنابراین ، یکی از مهمترین مقوله های تاثیر گذار در این راستا ، حرکت و پویایی با عزم راسخ  توام با قاطعیت می باشد ، از طرفی ما در اثر فعال شدن اصل روحانی صداقت و روشن بینی  ، هنوز احساس میکنیم که برای شفاف کردن و یکدست کردن تصمیمان نیاز داریم که به حرکت کردن به جلو ادامه بدهیم  ، زیرا هنوز در لایه ها و سطوح مختلفی از وجود خودمان احساس خلاء میکنیم و همینطور احساس میکنیم سوالاتی در زمینه های مختلف از وجودمان داریم که بی پاسخ مانده است ،  لذا ، طالبیم تا با کارکرد باقی قدمها ،  آنها را شناسایی کرده  تا بدینوسیله موانعی که میتوانند تصمیم ما را در این مقوله مختل کنند را برطرف سازیم .


ما کار خود در قدم سوم را با افزایش آزادی خود به پایان می بریم . اگر این قدم را دقیق و کامل کار کرده باشیم ، عمیقاً از درک این موضوع که دنیا بدون دخالت ما هم به کار خود ادامه خواهد داد ، تسلی می یابیم . مسئولیت گرداندن و اجرا همه کارها یک وزنه بسیار سنگینی است . و ما خوشحالیم که توانسته ایم ذات افکار و ایده های قدیمی خود پی برده ایم و حال تمایل داریم که از آنها دست برداریم و اجازه دهیم تا زندگی مان تغییر کند . حتی ممکن است دریابیم که تمایل داریم ریسک کنیم و کارهایی انجام دهیم که هیچ وقت شهامت انجام آنها را نداشته باشیم ، چون از اینکه نیروی برتر از ما مراقبت می کند ؛ احساس امنیت و اطمینان می کنیم .

بعضی از مردم قبل از اینکه تصمیم مهمی بگیرند ، صبر و تحمل می کنند و توسط روحانیت خود زمین گیر می شوند . اما ما به منبع نیروی خود مراجعه می کنیم ، و از نیروی برتر از خودمان دعوت می کنیم تا در زندگی ما کار کند ، و وقتی که مطمئن می شویم در راه درست قرار داریم به جلو حرکت می کنیم. حال نیاز است که ما یک قدم دیگر در راه بهبودی برداریم ، کاری که تصمیم قدم سوم ما را به واقعیت در می آورد . حال زمان آن است که یک ترازنامه اخلاقی جستجوگرانه و بی باکانه تهیه کنیم

 

راهنمای کارکرد قدم چهارم

"ما یک ترازنامه اخلاقی و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم "

اکثر ما چون می خواستیم مصرف مواد مخدر را قطع کنیم به معتادان گمنام آمدیم . ما احتمالاًدرباره اینکه با آمدن به جلسات معتادان گمنام در حال شروع چه کاری هستیم و یا در آغاز یک برنامه بهبودی هستیم ، زیاد فکر نکرده بودیم . اما اگر تاکنون به دست آورد این برنامه توجه نکرده اید ، شاید الان وقت آن باشد که تأمل کنید و در این باره فکر کنید ...

ابتدا باید از خود بپرسیم که از بهبودی چه توقعی داریم . اکثر ما به این سؤال اینگونه پاسخ می دهیم که ما فقط خواهان آسایش ، نشاط ، و آرامش هستیم . یا فقط می خواهیم که بتوانیم خودمان را دوست داشته باشیم . اما چگونه می توانیم خود را دوست داشته باشیم وقتی که حتی نمی دانیم که کی هستیم ؟

قدم چهارم ابزار لازم جهت شناخت خود ، و اطلاعات مورد نیاز برای دوست داشتن خود را به ما نشان می دهد . همینطور چیزهای دیگری که ما از برنامه توقع داریم ، مانند آسایش ، نشاط و آرامش را به ما ارائه می کند .

قدم چهارم جلودار و بوجود آورنده دوره جدید بهبودی ما است . از قدم چهارم تا قدم نهم را می توان فرایندی در درون یک فرآیند نامید . ما از اطلاعاتی که در قدم چهارم بدست می آوریم ، برای کار کردن قدمهای پنجم ، ششم ، هفتم ، هشتم و نهم استفاده می کنیم . این فرآیند قرار است که بارها و بارها در بهبودی ما تکرار شود .

مثالی برای این فرآیند است که بسیار مناسب می باشد . ما همانند یک پیاز هستیم . هر بار که قدم چهارم را کار می کنیم ، یک لایه پوست را از خود دور می کنیم و به مغز و اصل خود نزدیکتر می شویم . هر یک از لایه های پوست پیاز نشانگر یک لایه انکار ، بیماری اعتیاد ، نواقص شخصیتی و خساراتی است که به بار آورده ایم . مغز پیاز نشانگر روح سالم و نابی است که در اعماق وجود همه موجود می باشد . هدف ما در بهبودی رسیدن به بیداری معنوی است و با شروع این فرآیند به آن نزدیک می شویم . هر بار که این راه را طی می کنیم بیماری معنوی ما کمی بیشتر می شود .

قدم جهارم روشی برای پیدا کردن شناخت از خود است ، و همانقدر که به ما کمک می کند تا ذات خطاهای خود را ببینیم ، همانقدر هم کمک می کند تا با نقاط قوت و داشته های خود آشنا شویم . فرآیند ترازنامه نویسی نیز راهی بسوی آزادی می باشد . ما از آزاد بودن مدتهامحروم بوده ایم ، شاید حتی در تمام طول عمر خود ،اکثر ما کشف می کنیم که مشکلات ما از زمانی که برای اولین بار ، مواد مخدر مصرف کردیم شروع نشد ، بلکه خیلی قبل از آن و وقتی که دانه اعتیاد در وجود ما کاشته شد ، آغاز گردید . ممکن است ما خیلی قبل از آنکه برای اولین بار مواد مخدر مصرف کنیم ، احساس انزوا و متفاوت بودن را تجربه کرده باشیم . درحقیقت ، آنجه که ما احساس می کردیم و نیروهایی که ما را به جلو می راند کاملاًبا اعتیادما در تضاد و دشمنی بود ، و آرزوی ما برای تغییر احساساتمان و مطیع کردن آن نیروها بود که ما را برای اولین بار مصرف رهنمون ساخت . ترازنامه ما دردها و درگیری ها حل نشده در گذشته مان را برای ما عریان می سازد نا در اختیار آنها نباشیم . ما حق انتخاب داریم و تا حدی به آزادی دست یافته ایم .

این قسمت از راهنمای کارکرد قدمها در واقع 2 قسمت مجزا می باشد . قسمت اول این متن از طریق راهنمایی ما در کاوش انگیزه هایمان برای کارکرد این قدم و درک مفهوم آن ، کمک می کند تا برای کارکرد این قدم آماده شویم . و قسمت دوم ما را برای نوشتن یک ترازنامه بی باکانه و جستجوگرانه راهنمایی می کند .

 

 

 

" انگیزه ها "

اگر چه انگیزه ما برای کار کردن قدم چهارم به اندازه خود کار کردن این قدم اهمیت ندارد. اما ممکن است دریابیم که جهت پیدا کردن و دفع هر گونه دستاویز و بهانه ای که برای کارنکردن این قدم داریم ، مفید است و ما را به تفکر درباره منافع کارکرد این قدم وادار می کند .

· آیا درباره منافع کارکرد این قدم وادار می کند .

· آیا هیچ دستاویز یا بهانه ای برای کار نکردن این قدم دارم ؟ آنها چه هستند ؟

· منافعی که ممکن است از طریق نوشتن یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجوگرانه برایم حاصل شود ، چه می باشند ؟

· چرا نباید کار کرد این قدم را به تعویق نیانداختن آن چیست ؟

· منافع به تعویق نیانداختن ان چیست ؟

" جستجوگرانه و بی باکانه "

این عبارتی است که اکثر ما را از هر چیز گیج می کند . ما احتمالاًدرک می کنیم که (( جستجوگرانه )) چه معنی می دهد ، اما (( بی باکانه )) را چطور ؟ ما چگونه می توانیم بر همه ترسهایمان غالب شویم ؟ ممکن است فکر کنیم برای این کار به سالها وقت نیاز داریم ، در صورتی که لازم است ما فوری به نوشتن ترازنامه اقدام کنیم .

نوشتن یک ترازنامه بی باکانه ، به این معنی است که ما باید علیرغم همه ترس هایمان این کار را شروع کنیم . به این معنی است که علیرغم احساسی که نسبت به این کار داریم ، شهامت انجام آنرا داشته باشیم . به این معنی است که شهامت صادق بودن ، حتی در مواقعی که در درون به خود می پیچیم و قسم می خوریم آنجه را که می نویسیم باید با خود به گور ببریم را داشته باشیم . به این معنی است که عزم کرده بایم که آنرا کامل و فراگیر به اتمام برسانیم ، حتی وقتی که به نظر می آید که به اندازه کافی نوشته ایم . به این معنی است که ایمان لازم جهت اعتماد به این فرآیند و اعتماد به نیروی برترمان را داریم ، و اینکه او توانایی لازم برای گذر از این برهه و فرایند را به ما خواهد داد.

باید این واقعیت را پذیرفت ؛که این قدم به کار زیادی نیاز دارد . و اینکه پایانی بر تکمیل آن متصور نیست . ما می توانیم آن را در قسمتهای مختلف و منظم ، کم کم انجام دهیم تا به پایان رسد . تنها مسئله مهم این است که در این کار تداوم داشته باشیم .

بعضی وقتها ، مدت پاکی ما می تواند برعلیه ما کار کند : مثلاً وقتی که ما از تشخیص ترس خود از ترازنامه نویسی اجتناب می کنیم . خیلی از ما که قدم چهارم را بارها کار کرده ایم با اینکه می دانیم کار کردن آن می تواند یک موهبت باشد ، باز هم از انجام آن سرباز می زنیم . ممکن است که ما فکر کنیم چون این فرایند را خیلی خوب می شنایم ، دیگر نباید از انجامش هیچ ترسی داشته باشیم . اما لازم است که ما به خود اجازه ترسیدن هم بدهیم ، اگر واقعاً این احساسی است که داریم .

ما ممکن است ترسهایی داشته باشیم که ریشه در تجارب قبلی ما از قدم چهارم داشته باشد . ما می دانیم که ترازنامه نویسی به معنای تغییر در زندگیمان می باشد . ما می دانیم که اگر نوشتن ترازنامه ، خصوصیات مخربی را آشکار سازد ، دیگر ما نمی توانیم به ان رفتار بدون اینکه درد بسیاری را تحمل کنیم ، ادامه دهیم . بعضی مواقع کار به معنی رها ساختن چیزی در زندگیمان خواهد بود – مثال رفتاری که می کنیم بدون ان نمی توانیم ادام دهیم : مثلاً یک رابطه ، یا شاید یک رنجش که آن را با خود حمل کرده و از آن به شدت مراقبت کرده ایم تا جایی که در واقع به شکل بیمارگونه ای برای ما به صورت یک منبع اطمینان خاطر و آسایش درآمده است . ترس از رها ساختن چیزی که به آن وابستگی پیدا کرده ایم ،علیرغم اینکه به آن تا چه حد مشکوک و بدبین باشیم ، باز هم یک ترس کامل و واقعی است . ما نمی توانیم اجازم دهیم که ما را متوقف کند . ما باید با آن روبرو شویم و با شهامت عمل کنیم .

ما همچنین ممکن است مجبور شویم بر مانعی که توسط عدم تمایل مان برای آشکار شدن ابعاد بیشتری از بیماران رشد کرده باشد ، غلبه کنیم . اکثر اعضای ما که مدتی پاکی دارند ، در مشارکتهای خود می گویند که پس از مدتی پاکی نوشتن ترازنامه باعث شده تا پی ببرند که اعتیاد انها ریشه دوانیده و بر روی زندگی آنها سایه انداخته به شکلی که در واقع هیچ قسمت از زندگی انها در امان نبوده است . این تشخیص در ابتدا باعث احساس بهت و وحشت می گردد . ما تعجب می کنیم که چطور امکان دارد ما هنوز اینقدر بیمار باشیم . ایا این همه کوشش برای بهبودی فقط به درمانی ظاهری ختم گردیده ؟

ابته که چنین است . ما فقط به زمان نیاز داریم تا بخاطر آوریم . راهنمای ما خوشحال خواهد شد که به ما یاداوری کند . بعد از اینکه ما به اندازه کافی زمان داشتیم تا مواردی را که ترازنامه برایمان اشکار می کند پذیریم ، احساس می کنیم که به آرامی امید جایگزین بهت و وحشت می گردد . بهر حال ترازنامه نویسی همیشه بنیانگذار یک فرآیند تغییر و آزادی می باشد .

· آیا از کار کردن این قدم می ترسم ؟ ترس من از چیست ؟

· برای من جستجوگر و بی باک چه مفهومی دارد ؟

· آیا با راهنمایم کار می کنم و با دیگر معتادان صحبت می کنم ؟ چه اقدامات دیگری انجام می دهم تا اطمینان حاصل کنم که میتوانم با مسائلی که در ترازنامه بر من اشکار می شود روبرو شوم ؟

" ترازنامه اخلاقی "

اکثر ما سوابق ناخوشایند متعددی در رابطه با مفهوم لغت اخلاقی داریم . این لغت برای ما به معنی چسبیدن به یک سری معیارهای خشک و بی روح رفتاری بود . یا ممکن است باعث شود ما به بعضی از افراد که آنها را متقی و بااخلاق می دانیم ، فکر کنیم . کسانی که آنها را بهتر و برتر از خود می دانیم . شنیدن این لغت ، ممکن است اشتیاق ما برای سرکشی و آشوب بر علیه اخلاقیات اجتماعی و یا رنجش ما از مقامات را که هرگز از اخلاق و رفتار ما راضی نمی شدند را بیدار و زنده کند . اینکه کدام یک از این موارد درباره شخص ما صدق می کند مسئله ای است که ما باید شخصاً آن را تعیین کنیم . اگر هر یک از موارد مذکور در مورد ما حقیقت داشته باشد ، می توانیم ناراحتی خود را از طریق نگاهی متفاوت به اخلاق ، کاهش دهیم .

در معتادان گمنام ، و در این قدم ، لغت اخلاقی هیچ ربطی به محدودیت های رفتاری ، معیارهای اجتماعی ، و یا قضاوتهای مقامات ندارد . ترازنامه اخلاقی ، چیزی است که ما از آن استفاده می کنیم تا اخلاقیات ، ارزشها و اصول شخصی خودمان را شناسایی و کشف می کنیم و مجبور نیستیم که به هیچ وجه آنها را با ارزشها و اصولهای دیگران ربط می دهیم .

· آیا لغت (( اخلاقی )) مرا آزار می دهد ؟ چرا ؟

· آیا تفکر درباره توقعات جامعه مرا آزار می دهد و می ترسم که نتوانم هیچوقت خود را با آن تطبیق دهم ؟

· چه ارزشها و اصولی برای من مهم هستند ؟

 

ترازنامه ای از خودمان

قدم چهارم از ما می خواهد تا ترازنامه خودمان را بنویسیم ، نه ترازنامه دیگران را . ما وقتی که شروع به نوشتن می کنیم و نگاهی به رنجشها ، ترسها ، اعتقادات و رازهایمان می اندازیم ، درمی یابیم که اکثر آنها به افراد دیگر و یا بعضی وقتها به سازمانها و نهاد مربوط هستند . مهم است تا بدانیم که ما آزاد هستیم تا هرچه که نیاز است در مورد دیگران بنویسیم ، به شرطی که ما را به پیدا کردن نقش خودمان رهنمون سازد . در حقیقت اکثر ما ابتدا نمی توانیم نقش خود را از نقش دیگران تمیز دهیم ، و از راهنمای ما باید در این مورد به ما کمک کند .

 

اصول روحانی

در قدم چهارم ما همه اصول روحانی که در سه قدم گذشته شروع به تمرین کرده ایم ، را فرا می خوانیم . اول از همه ، ما باید تمایل داشته باشیم تا قدم چهار را کار کنیم . نیاز است که ما بطور دقیق و حتی وسواسی با خودمان صادق باشیم ، باید در مورد هر چیزی که می نویسیم ، فکر کنیم و از خود بپرسیم که آیا حقیقت را نوشته ایم یا نه . نیاز است که ما به اندازه کافی شهامت داشته باشیم تا به ترسهایمان روبرو شویم و از میان آنها بگذریم . در نهایت ایمان و اعتقادمان به ما کمک می کنند تا در مواقعی که با مشکل روبرو می شویم و می خواهیم دست از نوشتن برداریم ، باز هم به راهمان ادامه دهیم .

· تصمیم به کار کردن قدم چهارم به چه شکلی نشانگر شهامت اعتماد ، ایمان ، صداقت و تمایل من است ؟

 

 

ترازنامه

دفتر یا هر وسیله ای که بر سر آن با راهنمایتان جهت نوشتن ترازنامه موافقت کرده اید را آماده کنید . در مکانی راحت بنشینید . هر چیز ممکن است باعث انحراف افکارتان بشود را از محیط دور سازید . برای داشتن توان اینکه جستجوگر ، بی باک ، و دقیق باشید دعا کنید . فراموش نکنید که در طی دوران این فرآیند با راهنمای خود در تماس باشید . در نهایت برای اینکه از محدوده سؤالات این کتاب فراتر هم بروید ، و به چیزی که فکر می کنید ارزش نوشتن در ترازنامه را دارد بپردازید ، آزاد هستید و می توانید این کار را انجام دهید .

 

رنجشها

 

اگر که احساسات کهنه را دوباره حس می کنیم و قادر نیستیم رها کنیم ، یا وقتی که نمی توانیم چیزی که ما را ناراحت می کند را ببخشیم و فراموش کنیم . مطمئناً رنجش داریم که ما به دلایل مختلفی رنجشهایمان را در قدم چهارم لیست می کنیم . اول به خاطز اینکه کمک می کند خشم و عصبانیت های قدیمی را که بر زندگی امروز ما هم تأثیر می گذارند را رها کنیم . دوم ، کاوش در رنجهایمان کمک می کند تا راههایی را که از آن طریق خودمان باعث بوجود آمدن دلخوری برای خود می شدیم ، بخصوص در مواقعی که توقع بیش از حد از دیگران داشته ایم ، را شناسایی کنیم و در نهایت لیست کردن رنجشهایمان ، راهها و الگوهایی که باعث در دام افتادن و گیرکردن ما در چرخه خشم و تأسف به حال خود می شدند را بر ما آشکار می سازد .

· از چه کسانی رنجش دارم ؟ ( توضیح دهید چه اتفاقی یا شرایطی باعث این رنجش شد )

· از چه سازمانهایی ( مدرسه ، دولتی ، مذهبی ، اصلاحی ، مدنی ) رنجش دارم ؟ ( توضیح دهید چه اتفاق یا شرایطی باعث این رنجش شد )

· انگیزه ها و اعتقاداتی که باعث شد تا من در آن شرایط به این شکل عمل کنم ، چه بودند ؟

· ناصادقی من چگونه به شدت این رنجشها افزوده است ؟

· آیا از نگاه به نقش خود در شرایطی که باعث بوجود آمدن رنجش شده ، می ترسم ؟ چرا ؟

· رنجشهای من چگونه بر روی روابطم با خود ، دیگران و نیروی برتر تأثیر گذاشته ؟

· در رنجشهایم ، چه طرح ، زمینه ، یا ریشه ای را می بینیم که بارها تکرار شده ؟

 

احساسات

 

ما می خواهیم احساساتمان را به همان شکل و طریقی که رنجشهایمان را بررسی کردیم ، بررسی نماییم : این به ما کمک می کند تا نقش خود را در زندگی کشف کنیم . بعلاوه اکثر ما تا آغاز پاکی خود به کلی احساس کردن را فراموش کرده بودیم و حال ، حتی اگر مدتی است که پاکیم ، اما هنوز در حال کشف راههای مختلفی هستیم که از آن طریق احساسات خود را سرکوب و خفه می کردیم .

· احساسات شخصی خود را چگونه شناسایی می کنم ؟

· برای احساس کردن مجدد چه احساسی ، بیشترین مشکل را دارم ؟

· چرا سعی می نمودم که احساسات خود را سرکوب و خفه کنم ؟

· از چه ابزارهایی جهت انکار احساسات واقعی خود استفاده می کردم ؟

· چه کسی یا چه چیزی احساسی را در من برمی انگیخت ؟ آن احساسات چه بودند ؟ در چه موقعیتی بودم ؟ نقش من در هر یک از آن شرایط چه بود ؟

· چه انگیزه ها و یا چه اعتقاداتی داشتم که باعث می شدند من در آن شرایط ، بدانگونه عمل کنم ؟

· من با احساساتم وقتی که آن را شناسایی می کنم ، چگونه رفتار می کنم و در مورد آن چه کاری انجام می دهم ؟

 

گناه و خجالت

 

در واقع دو نوع گناه و خجالت وجود دارد : یکی واقعی ، و یکی غیرواقعی . اولین نوع آن مستقیم از وجدان ما نشأت می گیرد و رشد می کند ، ما احساس گناه می کنیم چون کاری را برخلاف اصول مورد قبول خود انجام داده ایم ، یا به کسی صدمه زده ایم که از بابت آن خجالت می کشیم . اما نوع غیرواقعی آن ممکن است توسط شرایط گوناگونی به وجود آمده باشد که ما در آنها هیچ نقش یا تقصیری نداشته ایم . نیاز است تا ما به احساس گناه و خجالت خود نگاه کنیم تا بتوانیم اینگونه شرایط را جدا سازیم . لازم است ما فقط آن چیزی را که متعلق به ما است را تصاحب کنیم ، و از شر چیزهایی که مال ما نیستند رها شویم .

· درمورد چه کسی یا چه چیزی احساس گناه یا خجالت می کنم ؟ شرایطی که باعث به وجود آمدن این احساسات شد را توضیح دهید .

· کدامیک از این شرایط بدون آن که من در بوجود آمدنش نقشی داشته باشم ، باعث احساس خجالت در من شده ؟

· در آن شرایطی که من در آن نقش داشته ام ، انگیزه هایم چه بودند ، و یا چه اعتقاد و باوری باعث شد که بدانگونه عمل کنم ؟

· رفتار من چگونه به افزوده شدن احساس گناه و خجالت در من کمک میکند ؟

 

" ترس "

اگر ما بتوانیم به بیماری اعتیاد ، عریان شده از علائم اولیه و ظاهری آن نگاه کنیم ، به این معنی که به آن جدا از مصرف موادمخدر یا رفتارهای اجباری دیگر نگاه کنیم و آشکارترین شاخصه های آن را حذف کنیم به باتلاقی مملو از ترس خودمحورانه می رسیم . ما از آزاد شدن یا تحت فشار احساسی شدید قرار گرفتن می ترسیم ، وبنابراین نصفه و نیمه زندگی می کنیم ، و زندگی می کنیم بدون اینکه کاملاً زنده باشیم . ما از هر چیزی که باعث برانگیختن احساساتمان شود می ترسیم . پس عقب می کشیم و منزوی می شویم . ما می ترسیم که دیگران ما را دوست نداشته باشند ، پس موادمخدر مصرف می کنیم تا حداقل با خودمان راحت تر باشیم . ما می ترسیم از اینکه در شرایط یا مسئله ای قرار گیریم که برایمان هزینه داشته باشد ، بنابراین دروغ می گوئیم ، کلک می زنیم ، یا دیگران را آزار می دهیم و به آنها صدمه می زنیم تا خودمان را حفظ و حمایت کنیم . ما از تنها شدن می ترسیم ، بنابراین از دیگران استفاده می کنیم و آنها را استثمار می کنیم تا از احساس تنهایی ، انزوا و مطرود شدن اجتناب کنیم . ما می ترسیم که از هرچیزی به اندازه کافی نداشته باشیم ،پس بنابراین خودخواهانه آن چیزهایی را که می خواهیم تعقیب و پیگیری می کنیم ، بدون اینکه در نظر داشته باشیم که در این فرآیند چه لطماتی می زنیم . بعضی اوقات در زمان بهبودی اگر چیز با ارزش و قابل اهمیتی به دست آوریم ، ممکن است ترس از دست دادن آن باعث شود تا بر سر اصول مصالحه یا سازش کنیم . ما لازم است که ترس خودمحورانه و خودخواهانه را از وجودمان ریشه کن کنیم تا دیگر نیرویی برای انهدام و خرابی نداشته باشد .

· از چه چیز یا چه کسی می ترسم ؟ چرا ؟

· چه کارهایی برای پوشیده نگه داشتن ترسهایم انجام می دهم ؟

· چگونه در برابر ترسهایم عکس العمل منفی و مخرب داشته ام ؟

· نگاه کردن به ، یا افشاء شدن چه چیز ، بیشترین ترس را در من بوجود می آورد ؟ فکر می کنم در این صورت ، چه اتفاقی رخ خواهد داد ؟

· به خاطر ترسهایم ، چگونه خود را فریب داده ام یا به خودم کلک زده ام ؟

 

روابط

 

نیاز است که ما در قدم چهارم درباره روابطمان نیز بنویسیم . انواع روابط ، و نه روابط رومانتیک خود تا بتوانیم دریابیم که در چه مواقعی انتخاب ها ، اعتقادات ، و رفتارهای ما باعث شکل گرفتن روابط ناسالم و مخرب گردیده اند . لازم است که ما به روابطمان با فامیل ، همسر یا معشوقه ، دوستان یا دوستان قدیم ، همکاران یا همکاران قدیم ، همسایگان ، افراد مختلف در مدارس ، باشگاهها ، سازمانها و حتی خود سازمانها ، مسئولان مملکتی و یا پلیس ، زندان ، و یا هر کس و هر چیزی که به فکرمان می رسد ، بپردازیم . ما در ضمن باید رابطه خود را با نیروی برتر بررسی کنیم . ممکن است که ما وسوسه شویم تا روابطی که مدت زیادی به طول نینجامیده را از قلم بیندازیم . مثلاً رابطه جنسی که فقط برای یک شب بوده ، یا مشاجره ای که یکبار با معلمی داشته ایم که بعد هم ، کلاس خود را عوض کرده ایم ، یا آن درس را انداخته ایم ، اما این روابط هم مهم هستند . اگر ما درباره آنها فکر می کنیم یا نسبت به آنها احساسی داریم ، پس مطلبی در آن مورد وجود دارد که باید در ترازنامه نوشته شود .

· چه تضادهایی در شخصیت من ، حفظ دوستی یا یک رابطه رومانتیک را برای من مشکل می سازد ؟

· ترس از آزارشدن یا صدمه خوردن ، چگونه بر روی دوستیها و روابط رومانتیک من اثر گذاشته است ؟

· چگونه دوستیهای افلاطونی خود را فدا و قربانی روابط رومانتیک کرده ام ؟

· به چه شکلهایی از روی اجبار خواستار برقراری رابطه ای شده ام ؟

· در روابطم با خانواده ، آیا بعضی مواقع احساس می کنم که در یک چرخه معیوب و تکرار مکررات ، بی هیچ امیدی برای تغییر گیر کرده ام ؟ آنها چه بوده اند ؟ نقش من درتداوم آنها چه بوده است ؟

· چگونهاز ایجاد صمیمیت با دوستان ، شرکاء ، همسران ، و خانواده خود اجتناب می کردم ؟

· آیا برای ایجاد تعهد مشکل دارم ؟ توضیح دهید .

· آیا تا به حال رابطه ای را از بین برده ام ، با این فکر که به هر حال از این رابطه صدمه خواهم خورد ، پس بهتر است که زودتر آن را به هم بزنم ؟

· تا چه حد احساسات دیگران را در روابطم در نظر می گیرم ؟ به اندازه احساس خودم ؟ بیشتر از احساس خودم ؟ کمتر از احساس خودم ؟ یا اصلاً احساسات دیگران را در نظر نمی گیرم ؟

· آیا در هیچیک از روابطم احساس قربانی بودن کرده ام ؟ ( مهم : هدف از این سؤال این است تا بتوانیم دریابیم که چگونه خود را به عنوان یک قربانی عرضه می کرده ایم و خود باعث قربانی شدن خودمان می گردیدیم ، و یا چگونه توقعات بی جا و زیاده از حد ما از دیگران باعث سرخوردگی ما می شدند و منظور آن نیست که مواردی را که در واقع مورد سوءاستفاده قرار گرفته ایم را بنویسیم . ) توضیح دهید .

· رابطه من با همسایگان چگونه بوده است ؟ آیا الگو یا فرم خاصی وجود دارد که علیرغم اینکه کجا زندگی کنم ، مرتب تکرار شود ؟

· درباره افرادی که برای آنها و یا با آنها کار می کرده ام ، چه احساسی دارم ؟ چگونه افکار ، اعتقادات و رفتارهایم باعث بروز اشکال برای من در محیط کارم می گردیدند ؟

· در مورد همکلاسهایم (چه در زمان کودکی ، چه حال ) چه احساسی دارم ؟ آیا خود را از آنها بهتر یا کمتر می دیدم ؟ آیا فکر می کردم که باید با آنها رقابت کنم تا نظر معلم را به خود جلب نمایم ؟ به مسئولان مدرسه احترام می گذاشتم یا برعلیه آنها می شوریدم ؟

· آیا هرگز در باشگاه یا سازمانی عضو بوده ام ؟ در مورد افراد دیگر در آن باشگاه یا سازمان چه احساسی داشتم ؟ آیا با کسی در آنجا دوست شده ام ؟ آیا هرگز با توقعات زیاد درباشگاهی عضو شده ام که بعد هم خیلی زود آنجا را ترک کنم ؟ توقعات من چه بودند و چرا برآورده نشدند ؟ نقش من در آن شرایط چه بوده است ؟

· آیا تا بحال در بیمارستان روانی یا زندان بوده ام یا علیرغم میل خود حبس شده ام ؟ تأثیر آن برروی شخصیت من چه بوده است ؟ اثر آن برروی رفتار متقابل من با مسئولان امر به چه شکل بوده است ؟ آیا قانون شکنی می کردم و چون گیر می افتادم از مسئولین بدان خاطر رنجش پیدا می کردم ؟

· آیا تجربه های اولیه من با اعتماد کردن و صمیمیت ، دردآور بوده وباعث انزوای من شده اند ؟ توضیح دهید .

· آیا رابطه ای را حتی اگر امکان اصلاح و حفظ آن وجود داشته ، به هم زده اند ؟

· آیا نسبت به افرادیکه با آنها نشست و برخاست داشتم ، شخصیتم تغییر می کرد و آدم متفاوتی می شدم ؟

· آیا مسائلی را در مورد خود کشف کرده ام ( شاید در ترازنامه قبلی ) که از آن راضی نباشم و به همین خاطر سعی کنم که آن را بیش از حد جبران نمایم ؟ ( برای مثال : ممکن است کشف کرده باشیم که به کسی دیگر زیاده از حد وابسته هستیم ، وحال برای جبران آن سعی کنم بیش از حد خودکفا باشیم . ) توضیح دهید .

· کدام نقص اخلاقی بیشترین نقش را در روابط من دارد ( عدم صداقت ، خودخواهی ، کنترل سوءاستفاده ، غیره ......... ) ؟

· چگونه می توانم رفتارم را تغییر دهم تا شروع به برقراری روابط سالم کنم ؟

· آیا با نیروی برتر رابطه داشته ام ؟ در طول زندگی این رابطه چگونه تغییر کرده ؟ امروز چگونه رابطه ای با نیروی برتر دارم ؟

 

روابط جنسی

این قسمت محدوده ای است که اکثر ما در آن احساس راحتی نمی کنیم . در حقیقت ممکن است وسوسه شویم تا کار را همین جا ، با این فکر که بیش از اندازه پیشروی کرده ام و دیگر حاضر نیستم رفتارهای جنسی خودم را هم به معرض نمایش بگذارم متوقف کنیم . اما باید سعی کنیم سریعاً بر این عدم تمایل غلبه کنیم . تفکر چگونگی عملکرد امده ک (( ما می خواهیم که با تمایلات جنسی خود در صلح باشیم . )) به همین خاطر ما نیاز داریم تا به رفتارها و باورهای جنسی خود در ترازنامه بپردازیم . مهم است در اینجا مجدداً به یاد آوریم که ما ترازنامه نمی نویسیم تا خود را با رفتارهایی که دیگران بعنوان رفتار نرمال قبول دارند ، مقایسه کنیم ، بلکه این کار را فقط به خاطر اینکه بتوانیم ارزش ها ، اصول ، و اخلاقیات خود را شناسایی کنیم ، انجام می دهیم .

· رفتارهای جنسی من چگونه بر اساس خودخواهی بوده اند ؟

· آیا روابط جنسی را بجای عشق ، اشتباهی می گرفتم ؟ نتیجه اقدام بر روی این اشتباه چه بود ؟

· از روابط جنسی چگونه برای اجتناب از تنهایی و پرکردن خلاء روحانی استفاده می کردم ؟

· به چه شکل از روی اجبار خواستار داشتن یا نداشتن رابطه جنسی می شدم ؟

· آیا پس از رابطه جنسی با کسی ، اتفاق افتاده که احساس گناه یا خجالت کنم ؟ آنها کدامیک از این روابط بودند ؟ چرا اینگونه احساس می کردم ؟

· آیا هیچ یک از روابط جنسی من باعث آزار خود یا دیگران شده ؟

· آیا با تمایلات جنسی خودم راحت هستم ؟ اگر نه ، چرا ؟

· آیا با تمایلات جنسی دیگران راحت هستم ؟ اگر نه، چرا ؟

· آیا روابط جنسی و سکس یک پیش شرط و یا شرط لازم در برقراری همه یا اکثر رابطه های من می باشد ؟

· یک رابطه سالم را از نظر خودتان تعریف کنید ؟

 

" سوء استفاده "

ما باید این قسمت را با احتیاط زیاد شروع کنیم . در واقع ممکن است لازم باشد ما این قسمت را تا زمانی که چند وقت از بهبودی مان گذشته به تعویق اندازیم . ما باید از همه منابعی که در دسترس داریم استفاده کنیم تا بتوانیم تصمیم بگیریم که آیا این قسمت را هم اکنون شروع کنیم یا نه : به این معنی که با راهنمایمان صحبت کنیم ، دعا نماییم ، و بسنجیم که ایا تحمل دردی که کارکرد این قسمت برای ما بهمراه خواهد داشت را داریم یا نه . شاید که راهنمایمان قادر باشد که به ما برای طی این طریق کمک کند ، یا شاید لازم باشد که ما کمک مضاعفی را درخواست کنیم .

اگر تصمیم گرفته ایم که این قسمت را انجام دهیم ، باید آگاه باشیم که کار کردن این قسمت از قدم چهارم ، احتمالاً درد آورترین کاری است که ما در طول مدت بهبودی انجام می دهیم . نوشتن در مورد مواقعی که توسط کسانی که قرار بود ما را دوست داشته باشند و از ما حمایت کنند ، رانده شده و آزار دیده ایم ، مطمئناً دردآورترین احساساتی که در طول مدت عمرمان تجربه کرده ایم را زنده خواهند کرد . اگر چه مهم است که ما این کار را هر وقت که آماده ایم انجام دهیم . تا زمانی که ما یک درد را در درون خود به شکل یک راز نگه داریم ، ممکن است باعث انجام کارهایی شود که نمی خواهیم انجام دهیم ف و یا تصور منفی که از خود داریم را تقویت کند ف یا باعث تقویت اعتقادات مخرب ما گردد . ابراز حقیقت آغاز گر فرایندی است که می تواند مارا بسوی رهایی از دردهایمان رهنمون سازد . ما مستحق سرزنش نبوده ایم .

· آیا هرگز مورد سوئاستفاده قرار گرفته ایم ؟ توسط چه کسی ؟ چه احساسی در این رابطه داشتم یا دارم ؟

· ایا مورد سوئ استفاده قرار گرفتن بر روی روابط من با دیگران تأثیر گذاشته ؟ چگونه ؟

· اگر بخاطر سوء استفاده ای که در دوران کودکی از من شده ، در طول عمرم احساس قربانی شدن می کرده ام ، چه اقداماتی می توانم برای برگشت تمامیت معنوی خود بکنم ؟ آیا نیروی برترم می تواند کمک کند ؟ چگونه ؟

در ضمن ممکن است مه ما به صورت کلامی ، روانی ، یا فیزیکی از دیگران سوء استفاده کرده باشیم . یادآوری این زمانها ، مطمئناًباعث می شود که احساس خجالت فراوانی کنیم . ما نباید اجازه دهیم که این احساس خجالت تبدیل به یأس شود . مهم است که ما با رفتارهای خود روبرو شویم ،مسئولیت آنها را بپذیریم ، و برای تغییر آنها بکوشیم . نوشتن در باره آنها اولین قدم برای انجام کار است . کار کردن باقی قدمها به ما کمک می کند تا از آنچه با دیگران کرده ایم جبران خسارت نماییم .

· آیا هرگز از دیگران سوءاستفاده کرده ام ؟ از چه کسی و چگونه ؟

· افکار و احساسی که درست قبل از خسارت زدن به کسی داشتم چه بوده اند ؟

· آیا قربانی خود را سرزنش می کردم تا رفتار خود را توجیه کنم ؟ توضیح دهید .

· آیا به نیروی برتر خود اعتماد می کنم تا در زندگی من کار کند و ابزاری را که به آن نیاز دارم تا دیگر به کسی خسارت نزنم را برایم فراهم کند ؟ آیا تمایل دارم که با این احساسات دردناک زنئگی کنم تا زمانی که این احساسات از طریق کارکرد قدمها تغییر کنند ؟

" داشته ها "

اکثر سؤالات فبلی به منظور کمک به ما برای شناخت ذات و طبیعت واقعی اشتباهاتمان بودند ، اطلاعاتی که به انها در قدم پنجم نیاز خواهیم داشت . اما همین طور مهم است تا به کارهای درستی که انجام داده ایم و تأثیر خوبی روی خودمان یا دیگران داشته اند بپذیریم . ما این کار را به دو دلیل انجام می دهیم . اول اینکه می خواهیم توسط کار کرد قدم جهارم ف تصویر کاملی از خود بدست اوریم ، ونه تصویری یک جانبه . دوم اینکه بدانیم بیشتر چه ویژگی های شخصیتی و رفتارهایی را می خواهیم در زندگیمان داشته باشیم.

· من چه نکات مثبت یا کیفیت هایی دارم که خودم آنها را می پسندم ؟ که دیگران انها را می پسندند ؟ که برای من کار می کنند ؟

· چگونه برای خود و دیگران اهمیت قائل می شوم ؟

· چه اصل روحانی را در زندگی تمرین می کنم ؟ این کار چگونه زندگی مرا تغییر داه است ؟ ایمان و اعتقاد من به نیروی برتر چگونه رشد کرده است ؟

· رابطه من با راهنمایم بر چه اساسی است ؟ چگونه این رابطه مثبت به دیگر روابطم تعمیم پیدا کرده است ؟

· به کدامیک از اهدافم دست پیدا کرده ام ؟ آیا هدفهای دیگری دارم که بدنبال تحقق آنها باشم ؟ آنها چه هستند و من چه اقدامی برای تحقق آنها می کنم ؟

· ارزش های مورد قبول من چه می باشند ؟ خود را در زندگی به کدامیک متعهد می بینم ، چگونه ؟

· چگونه شکر گزاری خود را برای بهبودیم نشان می دهم ؟

 

" رازها "

قبل از اینکه قدم چهارم را به پایان ببریم ، باید صبر کنیم و تعمق نماییم که : آیا موردی را عمداًیا غیرعمدی از قلم انداخته ایم ؟ آیا موردی وجود دارد که فکر کنیم آنقدر بد است که امکان ذکر آن در ترازنامه وجود ندارد ؟اگر چنین است باید مطمئن باشید که جمع کثیری از اعضاء جلسات معتادان گمنام این کار را کرده اند ، و تاکنون موردی در قدم چهار هیچ یک وجود نداشته که آنقدر خاص باشد تا نیاز باشد که ما اصطلاح یا لفظ خاصی برای توصیف آن بوجود اوریم . نگه داشتن اسرارمان برای بهبودی مان تهدید کننده می باشند . تا وقتی راضی را در درون خود نگه میداریم در واقع در حال بوجود آوردن دستاویز و بهانه ای برای خود ، جهت کار نکردن برنامه هستیم .

· آیا اسراری وجود دارد که هنوز درباره آن ننوشته باشم ؟ آنها چه هستند ؟

سؤال دیگری که اکنون ما باید از خود بپرسیم این است که ، آیا در ترازنامه من موردی وجود دارد که درباره ان غلو کرده باشم یا چیزی وجود دارد که اصلاً حقیقت نداشته باشد ؟ تقریباً همه ما وقتی که به جلسات معتادان گمنام آمدیم ، برای تشخیص و جدا کردن واقعیت از خیالات و داستانها در زندگی خود مشکل داشتیم . اکثر ما (( داستانهای جنگی )) فراوانی برای خود جمع کرده بودیم و آنقدر انها را آراسته بودیم که بندرت حداقلی از حقیقت را در برداشت . ما انها را ساخته بودیم چون می خواستیم دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم. ما فکر می کردیم چیزی که حقیقت داشته باشد و ما نتوانیم درباره ان احساس خوبی داشته باشیم وجود ندارد پس از خودمان دروغ ساختیم تا توسط آن خود را بزرگ جلوه دهیم . اما دیگر نیاز نیست که به این کار ادامه دهیم . ما در فرآیند کارکرد قدم چهار در حال ساختن یک خود ارزشی واقعی برای خود هستیم . نه آن خود ارزشی ، دروغینی که براساس تصورات باطل باشد . حال وقت آن است که حقیقت را درباره خود بگوییم .

· آیا در این ترازنامه موردی وجود دارد که حقیقت نباشد یا داستانی غیر واقعی وجود دارد که من بارها و بارها تکرار کرده باشم ؟

 

" حرکت به جلو "

به پایان رساندن قدم چهارم ، ممکن است باعث خیلی چیزها شود – مثلاً احساس یأس و تحقیر ،احساس نشاط و شادمانی ، یا احساس ناراحتی ، اگر چه در کنار اینها باید احساس خوبی برای اینکه توانسته ایم کاری را کامل کنیم ، داشته باشیم . کاری که در این قدم انجام داده ایم ، شالوده کاری است که در قدم پنج تا قدم نه انجام خواهیم داد. حال زمان آن است که با راهنمای خود تماس بگیریم و ترتیب کار کردن قدم پنج را بدهیم .

 

بخش انگیزه ها

" انگیزه ها "

اگر چه انگیزه ما برای کار کردن قدم چهارم به اندازه خود کار کردن این قدم اهمیت ندارد. اما ممکن است دریابیم که جهت پیدا کردن و دفع هر گونه دستاویز و بهانه ای که برای کارنکردن این قدم داریم ، مفید است و ما را به تفکر درباره منافع کارکرد این قدم وادار می کند .آیا درباره منافع کارکرد این قدم وادار می کند .

 


· آیا هیچ دستاویز یا بهانه ای برای کار نکردن این قدم دارم ؟ آنها چه هستند ؟

اگر بخواهیم با جسارت و بی باکانه به این سوال جواب بدهیم ، بله دستاویز و بهانه های زیادی ممکن است وجود داشته باشند ، که ما باتمسک به آنها فکر میکنیم نباید این قدم را کار کنیم و اگر هم کار میکنیم حداقل آنطوریکه سلیقه  شخصی خودمان میخواهد کار کنیم . بهانه ها و دستاویزهای ما بطور حتم تحت تاثیر انگیزههای بیمارگونه ما هستند و به عبارت دیگر منشاء اینگونه بهانه ها و دستاویزها ریشه در انگیزه های شخصی و بیمار ما دارند ، انگیزه های شخصی ما همان تمایل  درونی  و خودآگاه و یا ناخودآگاهیست که ما برای حفظ اعتیادمان دست به آن میزنیم و لذا به همین منظور ، ممکن است برای بهانه و دستاویز کردن شروع به توجیه آفرینی و سفسطه بافی کنیم ، بطور مثال بگویم ؛
اصولاً نیازی نیست غبارفروخُفته شده ای ،که در اثر گذشت ایام در بستر روح و روانمان آرمیده اند را دو باره به جنبش در آورده ، و فضای وجودمان را پُراز  گرد و غبارهای مُعلق کنیم و به این وسیله آرامش خود را به هم بزنیم .(( اگر ما چنین فکر کنیم ، بنابراین ، اعتراف و همینطور قبول میکنیم که گرد و غباری در درون ما  وجود دارند ، که جلوه روح و روان ما را مکدر کرده اند ، بنابراین لازم است تا به این نکته توجه کنیم ، که هدف ما این نیست که این گرد و غبار را در یک محیط بسته در فضای وجودمان به جنبش در آوریم  ، بلکه تمام هدف و سعی ما این است که با مهارتهای لازمی که در قدم چهار و پنج فرا میگیرم به مانند تهویه مطبوعی این گرد و غبار را به بیرون از خود هدایت کنیم و بدینوسیله خانه روح و روانمان را غبارروبی کنیم  . ))
گاهی اوقات ممکن است ، ما به علت گذشته غیر اخلاقی ای که داشته ایم ،اینک با دیدن سر تیتر قدم چهارم ، این رُعب و وحشت در ما ایجاد شود که مایل نیستیم ،با اینگونه بی اخلاقی ها که در زندگی داشتیم  رو در رو شویم ، زیرا ما آنها را فراموش کرده ایم و  گذشته ها گذشته  ، و لذا یادآوری اینگونه بی اخلاقی ها به جز اینکه در ما باعث حرمان و سرخوردگی شود نتیجه دیگری به همراه نخواهد آورد . (( بازهم اگر دقت کنیم به وضوح توجیهات ضد ونقیض را در اینگونه بهانه و دستاویزها مشاهده میکنیم ، چرا که ما ،  اگر گذشته خود را فراموش کرده ایم پس چگونه آنها را بیاد میاریم ، آنچه را که ما بیاد میاوریم واقعیت های آزار دهنده ای هستند که در طول عمرمان همواره آنها را یدک کشیده ایم و بوی تعفن آن همیشه ما را اذیت و آزار داده است ، در واقع مَثَل ما مانند روباه و یا حیوانی است که به دم آن زنگوله ایی بسته اند ، بنابراین ،  هر چقدر سعی کردیم تا از این صدا فرار کنیم بدتر آنرا بصدا در آوردیم و لذا  فرار ما همیشه از این دست واقعیت ها ، بدتر ،  زنگوله گذشته غیر اخلاقی ما را پر طنین تر کرد ، ما همیشه در اثر انگیزهای شخصی بیمارگونه سعی کردیم بجای اینکه مسئله و مشکل خود را حل کنیم مرتب صورت مسئله ها را پاک و یا آنها را انکار کنیم . )) 
انگیزهای شخصی ، اصطلاحاً همان نیات و یا خواسته های عمیقی هستند که  ریشه در هواهای نفسانی و یا بیماری ما دارند ،گاهی ممکن است ما برای فرار از کار کردن این قدم بر اساس انگیزه های شخصی، به دلایل واهی و غیر واقعی رو بیاوریم بطور مثال بگویم ؛ قدم چهارم و پنجم ریشه در دین مسحیت و کاتولیک دارد . (( در صورتیکه قدم چهارم و پنجم هیچگونه تَجانُس و اساساً به هیچ وجه ریشه در کاتولیک و یا مسیحیت و یا هیچ ادیان و مذهبی دیگری ندارد ، همینطور که ما  در تجربیات بهبودی متوجه شدیم ، اقرار واعتراف کردن بخش مهمی از ارکان بهبودی ما را شکل میدهد ، مثلاً ما در قدم یک صریحاً اقرار به عجز کردیم  آیا پس ما چون اقرار و اعتراف کردیم که بیماریم ،  کاتولیک هستیم ؟ !  یا مثلاً ،  ما با نوشیدن الکل مخالفیم ،  پس آیا مخالفت ما با نوشیدن الکل ریشه در مسلمانی ما دارد ؟ ! .. . . همینطور در قدم دوم و سوم هم بطور وضوح و هم تلویحاً اقرار و اعتراف به عدم سلامت عقل و عدم سلامت ایمان کردیم و لذا اینگونه اقرارها اصولاً ربطی به مذاهب دیگر ندارد ، ما بیشتر با اینگونه اقرار و اعتراف ها در پی این هستیم که ، اولاً اقرار کنیم که ما از بیماری اعتیاد رنج میبریم ، و ثانیاً ضعف های اخلاقی ما تحت تاثیر بیماریمان قرار دارد  ، ثالثاً ، ما در این قدم بیشتر بدنبال چرایی و منشاء رفتاهای ضداخلاقی خود هستیم و میخواهیم از چگونگی دقیق خطاهایمان آگاه شویم و به این شناخت برسیم که چرا ما این اعمال را انجام میدهیم تا بدینوسیله برای برطرف کردن آنها راهکاری بیابیم  ))
گاهی ممکن است ما بخاطر اسراری که داریم ،  گرفتار ترس های بی پایه و اساس بشویم و بخاطر گریز از بیان اینگونه اسرار ،  برای کار نکردن این قدم رو به بهانه و دستاویزها بیاوریم و اینگونه توجیه کنیم که لزومی ندارد دیگران از اسرار ما مطلع باشند  ، البته این فکر قطعاً درست است که نیازی نیست دیگران سر از اسرار ما و یا ضعف های اخلاقی ما  در بیاورند ، اما این واقعیت را هم  بطور قطع میپذیریم ، اسراری که داریم ما را آزار میدهند و این گفته حقیقتاً صحیح است که میگویند ؛  "  ما به اندازه اسرار خود بیمار هستیم  "و لذا همیشه برای پنهان نگاه داشتن اینگونه اسرار در ترس و دغدغه بسر میبریم ، نکته ای که قابل تامل است ، این است که ما در قدم چهارم و پنجم میکوشیم تا این اسرار ، را فقط بیک نفر بازگو کنیم ، و آن یکنفر کسیست که به او اعتماد داریم و مطمئن هستیم این توانایی را دارد که همراه با خودمان  رفتارهای ضداخلاقی و اسرارهای ما را نقد و مورد بررسی موشکافانه قرار بدهد تا به کمک هم از چگونگی و چرایی رخداد آنها مطلع شویم ، و لذا در نهایت متوجه خواهیم شد که بیشتر اسرار ما اصولاً نیازی به پنهانکاری ندارد ، اما برای اینکه به این مرحله برسیم باید صبور و بی باک و جستجوگر باشیم .


· منافعی که ممکن است از طریق نوشتن یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجوگرانه برایم حاصل شود ، چه می باشند ؟

ما بعنوان یک انسان همیشه بدنبال منافع خود بوده ایم ، در واقع امکان ندارد  ، کسی خود را در یک جریان و یا یک رابطه و یا یک برنامه قرار بدهد اما در آن بدنبال منافعی برای خودش نباشد ( البته به جزء روابط عاطفی ) . منافع جویی سالم در انسان نشان از عقلانیت اوست .
منافع جویی ما میتواند به شکل های مختلفی باشد ، بطور مثال ؛ منافع مادی باشد  ، و یا منافع ما بر اساس بیماری و حُب های نفسانی باشد ، و یا اینکه منافع ما بر اساس نیازهای معنویمان باشد ، بنابراین، امروز برای منافع و مزایایی که فکر میکنیم در بهبودی نهفته است قدم کار میکنیم  و انصافاً با کارکرد قدمهای قبلی منافعی را بدست آوردیم که امروز در زندگیمان شاهد کارایی های مثبت آن هستیم .
ما به علت برگشتن قسمتی از سلامت عقل در پایان قدم سوم ، متوجه شدیم هنوز منافعی را که در بهبودی نیاز داریم تامین و تکمیل نشده است ، ما براساس تصمیمی که در قدم سوم گرفتیم متوجه شدیم که تصمیم ما موقعی یک تصمیم سالم است که نیمه و نصفه نباشد و پویا و جاری باشد ، در واقع تصمیم ما در قدم سوم محور اصلی قدمها می باشد و تمام همت و سعی و تلاش ما برای رسیدن به هدفی است که در قدم سوم برای خود منظور کردیم به عبارت دیگر تمام منافع ما در بهبودی  همان آزادی و رهایی از بیماریست که در نقطه سپردن و بیداری روحانی متجلی میگردد ، بنابراین ، لازم است با کمک گرفتن از اصل روحانی تعهد برای دستیابی به آرمان خود کوشا باشیم ، همچنین ما در پایان قدم سوم متوجه شدیم با بالا بردن میزان تعهد ، خود را وامیداریم تا قدم چهارم را برای منافع کلی که در قدم سوم نتوانستیم بدست بیاوریم مهیا سازیم .
ما در پایان قدم سوم دریافتیم  ، هنوز پر از ناشناختهای درونی هستیم که سد راه ما برای دستیابی به یک بهبودی پایدار می باشند ،  و همین ناشناخته ها منافع بهبودی ما را متزلزل می سازند ، بنابراین ، ما از طریق نوشتن ترازنامه اخلاقی جستجوگرانانه و بیباکانه سعی میکنیم تا آنها را شناسایی و در صدد برطرف کردن آنها برآیم ، ضمن اینکه ما در زندگی مشکلات عدیده دیگری هم داریم که منافع ما ایجاب میکند تا از طریق نوشتن ترازنامه آنها را شناسایی و برای مواجه شدن و یا رفع  آنها چاره ایی بیاندیشیم بطور مثال ، در بخش روابط های اجتماعی و یا خانوادگی و روابط کاری و یا روابط جنسی و یا رنجشها و .. . ..
بنابراین منافع بهبودی ما ایجاب میکند تا ما این ناشناخته ها را بشناسیم تا از آنها رها شویم ، ما همیشه بعنوان یک بیمار انباشته از دوگانگی و یا چندگانگی  هستیم و یکی از مهمترین فاکتورهای که بهبودی ما را توام با خطر میکند این است که خود را نمی شناسیم و لذا با خود غریبه هستیم ، بنابراین با نوشتن ترازنامه سعی خواهیم کرد تا بدانیم که واقعاً (( کی هستیم )) و لذا خواهانیم تا بدانیم در چرخه زندگی کجا قرار داریم و همینطور میخواهیم بیشتر با سیاه و سفیدهای وجود خود آشنا بشویم و به این منظور ما ابتدا میکوشیم تا قسمت منفی های خود را شناسایی و در صددرفع آنها برآیم ، سپس خواهیم دید که مثبت های وجودمان خود بخود جلوه گری خواهند نمود .
نکته قابل تامل در این سوال این است که چرا کلمه (( ممکن )) در این سوال بکار برده شده است ، همینطور که میدانیم واژه (( ممکن )) معنایش این است که شاید حاصل شود شاید هم حاصل نشود ، اما ما معتقدیم اگر قدم چهارم خود را جستجوگرانه و بیباکانه کارکنیم بطور حتم برای ما منافعی حاصل میشود و اگر در این سوال کلمه (( ممکن )) بکار برده شده است برای این است که توجه ما را به جدی بودن و حساسیت این قدم برانگیزد . در واقع کلمه ( ممکن ) میخواهد انگیزشی بودن این سوال را مطرح کند و این نکته را به ما تذکر دهد که باری به هر جهت نباید این قدم را کارکرد و برای بدست آوردن نتیجه باید دقیق و جستجوگر و بیباک بود


· چرا نباید کار کرد این قدم را به تعویق نیانداختن آن چیست ؟

به تعویق انداختن کارها و یا تکالیف ، در تمامی امور زندگی یکی از شاخصه های اصلی بیماری ما است ، و لذا ، یکی از بزرگترین معضل های که همیشه زندگی ما را توام با درد و رنج می ساخت و نهایتاً آنرا به آشفتگی می کشاند ، همین مشکل به تعویق انداختن کارها بود . در واقع به تعویق انداختن برنامه ها و یا کارهای که لازم بود آنها را به سرانجام برسانیم جزو منش لاینفک ما شده بود ، و یا اگر هم اقدام میکردیم آنرا نصفه و نیمه رها میکردیم ، در هر صورت از تکالیف خود دائماً شانه خالی میکردیم و همیشه وظایفی را که باید انجام میدادیم مرتب امروز و فردا میکردیم ، بنابراین ، اولین دلیلی که ما نباید این قدم را به تعویق بیاندازیم در درجه اول این است که میخواهیم از این شاخصه بیماری خود دست برداریم و لذا برای فعال کردن بهبودی خود هرکاری را که میتوانیم فعالانه در زمان خود که اکنون است انجام بدهیم .
 هرگاه ما میخواهیم در رابطه با بهبودی خود فاکتور و یا برنامه ایی  را فعال کنیم ، انگیزهای شخصی ما تحت تاثیر بیماری از راه میرسند و به ما اینگونه القاء میکنند ، که الان زود است ! . . .و یا اینکه میگوید ؛حالا چه عجله ایی ، بعداً سر فرصت به این مقوله میپردازیم ، در صورتیکه ما امروز به این منطق رسیده ایم که فرصتِ ما برای بهبودی در همین لحظه امکان پذیر و مهیا می باشد ، و لذا باید هوشیار باشیم ، فرصت  ، یعنی لحظه ای که خیلی دیر و به ندرت بدست می آید ولی خیلی زود و آنیهم از دست میرود ، بنابراین ، با تعویق انداختن اینگونه مسائل معلوم نیست که باز فرصتی برای بهبودی ما  ، فراهم شود یا نه ؟ ما عمیقاً معتقدیم در رابطه با مسائلی که به خیر و بهبودی مربوط میشود ، وقت و زمانش همیشه همین امروز و همین الان است و لذا شعار ما در این رابطه این است ؛همین الان بهترین و مناسبترین وقت است هرگاه ما برای اموری که به بهبودیمان مربوط می باشد ،  دفع الوقت میکنیم ،  در در واقع با انگیزه های شخصی وانکار میخواهیم اعتیادمان را حفظ کنیم  ، ما باید همواره به خاطر داشته  باشیم که برنامه بهبودی یک برنامه تجربیست و لذا کسانیکه این قدم را کار کرده اند ، آنرا موثرترین رکن بهبودی دانسته اند ، حتی بسیاری از آنها معترفند که قدم ، یک ، و دو ، و سه ،  نقش پیش زمینه را دارد ،  ولذا ساختار اساسی و جدی در روند بهبودی از این قدم به بعد رخ میدهد .
گاهی ما تحت تاثیر ترسها و انگیزه های شخصی و بیمارگونه برای فرار از هیولایی که فکر میکنیم در درونمان وجود دارد ، خواسته یا ناخواسته میخواهیم آنرا به تعویق بیاندازیم ، گاهی فکر میکنیم که یارای هم آوردی با چنین هیولایی را نداریم و بقول کتاب پایه که میگوید ؛  ( وقتی به این قدم میرسیم ، اکثر ما می ترسیم هیولایی در ما وجود داشته باشد که اگر آزادش کنیم ما را نابود خواهد کرد ) ، اما نکته اینجاست که ما باید شجاع و بی باک باشیم و پا روی این ترسها بگذاریم و بدانیم با اصول روحانی ایی که در قدمهای قبلی بدست آوردیم چیزی برای ترسیدن وجود ندارد ، در واقع منظورمان این است که ما هم دست خالی و بدون پشتیبان نیستیم ، امروز با اتکا به نیروی برتر و تمرکز به روی بهبودی بطور حتم این توانایی را داریم که پا به روی اینگونه ترسها بگذاریم   .
ما ، در زندگی از شخصیت ها و منش ها و هویت های دورغین خود خسته شده بودیم ، از چیزی که هرگز نبودیم ولی اینگونه وانمود میکردیم که هستیم دلمان بهم میخورد ، و یا داستانهای از خود تعریف میکردیم که یا مال دیگران بود یا ساخته ذهن بیمار خودمان بود پریشان میشدیم ،  ما از اینکه دائماً انواع نقاب های گوناگون را در جیب یا کیف خود حمل میکردیم و به اقتضاء شرایط با آنها ظاهر میشدیم ، دیگر بیزار شده بودیم ، و یا برای پوشش ضعف ها یا  تائید خودمان با آدمهای اسم و رسم دار عکس می انداختیم  ویا امضا جمع میکردیم دل آزارده شده بودیم ، ما از احساس هیچی بودن خودمان کلافه شده بودیم  . ما ،  در زندگی همیشه از ضعف های اخلاقی خود  ، علیرغم میل باطنی ای که داریم و انجام میدهیم رنج میبریم ، ما از اینکه واقعاً نمیدانیم کیستیم رنج میبریم ما از اینکه نمی دانیم هویت واقعی ما کجاست در عذابیم ، ما از احساسات گوناگونی مثل ؛ کینه  -  رنجش – نفرت – گناه – ترس ، و و رنج میبریم  .
اما اینک فرصت و شرایط مناسبی فراهم شده است ، تا ریشه و چرایی رخداد اینگونه مسائل را مکاشفه و سپس آنها را مورد بررسی موشکافانه قرار بدهیم ، و لذا لازم است برای برطرف کردن این رنجها با شجاعت و صداقت این قدم را کار کنیم، بنابراین ، تعلل و سهل انگاری و احمال در تعویق کارکرد این قدم میتواند ضربات جبران ناپذیزی را به پیکره بهبودی نوپای ما بزند .
همانطور که میدانیم برنامه بهبودی یک برنامه پیشنهادی  و تجربی می باشد ،  و لذا در این رابطه جای هیچگونه جبر و یا دیکته ایی وجود ندارد ، ولذا برنامه بهبودی ما تنها لازمه اش تمایل می باشد  بنابراین ،نکته قابل تامل در این سوال استفاده کردن از کلمه (( نباید )) است ، بطوریکه ممکن است اینگونه احساس کنیم ، که این کلمه بصورت اَمری و دیکته ایی صادر شده است  ، در حالیکه منظور ازکلمه (( نباید )) بطور قطع ،میتواند جنبه فعل تاکیدی داشته باشد ، آنهم به این دلیل که میخواهد ضرورت کارکرد این قدم را به ما تاکید و یادآوری کند


· منافع به تعویق نیانداختن ان چیست ؟

امروز که مدتی از پاکی ما گذشته است ، وقتی فکر میکنیم  ، می بینیم  که در اثر مصرف نکردن مواد ، منافع بسیاری را درجنبه های مختلف زندگی بدست آورده ایم ، بطور مثال کمترین منافعی که بدست آورده ایم این است که لااقل به مدت طول پاکی خود حداقل پول برای خرید مواد هزینه نکرده ایم و بدینوسیله سم وارد بدن خود نکرده ایم ، ولذا الان که از زاویه بالاتری به زندگی گذشته خود نگاه میکنیم پیش خود میگویم ؛ ای کاش زودتر پاک شده بودیم و آن زمانی که مصرف کننده بودیم مرتب پاکی خود را به تعویق نمی انداختیم ، گاهی فکر میکنیم اگر چند سال یا چند ماه و یا حتی چند روز زودتر پاک شده بودیم خیلی از چیزها و خیلی از منافع خود را از دست نمیدادیم  .
ما وقتی وارد انجمن شدیم انگیزیمان اینبود که بتوانیم مواد خود را ترک کنیم ، فکر میکردیم تمام رنجها و آشقتگیهای ما حاصل از مصرف مواد مخدر است ، اما پس از چندی متوجه شدیم که ما مدتها قبل از اینکه برای اولین بار مواد مصرف کنیم از بیماری اعتیادمان رنج میبردیم و لذا برای درمان خود شروع به کار کردن قدمها کردیم ، چون به این بینش رسیدیم که بهبودی فعال بهترین گزینه برای توقف اعتیادمان می باشد .
اینک در این مقطع شاید ما بخواهیم بر اساس انگیزههای بهبودی خود اقدام به کارکرد این قدم  بکنیم ، البته اینکار پسندیده ایست ، اما از طرفی ممکن است ما براساس اینگونه انگیزه ها دقیقاً از منافع کارکرد قدم چهارم شناختی نداشته باشیم ، و یا اینکه شناخت ما سطحی و عمیق نباشد ، و لذا همین مسئله باعث شود تا انگیزه ما برای کارکرد این قدم سست و یا بی بنیان باشد ، بنابراین ، ما باید بکوشیم براساس وظیفه و تعهدی که به بهبودی داریم این قدم را کار کنیم و صرفآً از نقطه نظر انگیزه های خود به کارکرد این قدم نگاه نکنیم .
همینطور که در فوق ذکر شد ، وقتی مدتی از پاکی ما گذشت به منافع آن پی بردیم ، بنابراین ، منافع به تعویق نیانداختن این قدم را هم در آینده و بعدها بطور قطع بیشتر خواهیم دانست .

 

بخش جستجوگرانه و بی باکانه

" جستجوگرانه و بی باکانه "

این عبارتی است که اکثر ما را از هر چیز گیج می کند . ما احتمالاًدرک می کنیم که "جستجوگرانه "چه معنی می دهد ، اما " بی باکانه " را چطور ؟ ما چگونه می توانیم بر همه ترسهایمان غالب شویم ؟ ممکن است فکر کنیم برای این کار به سالها وقت نیاز داریم ، در صورتی که لازم است ما فوری به نوشتن ترازنامه اقدام کنیم .

نوشتن یک ترازنامه بی باکانه ، به این معنی است که ما باید علیرغم همه ترس هایمان این کار را شروع کنیم . به این معنی است که علیرغم احساسی که نسبت به این کار داریم ، شهامت انجام آنرا داشته باشیم . به این معنی است که شهامت صادق بودن ، حتی در مواقعی که در درون به خود می پیچیم و قسم می خوریم آنجه را که می نویسیم باید با خود به گور ببریم را داشته باشیم . به این معنی است که عزم کرده بایم که آنرا کامل و فراگیر به اتمام برسانیم ، حتی وقتی که به نظر می آید که به اندازه کافی نوشته ایم . به این معنی است که ایمان لازم جهت اعتماد به این فرآیند و اعتماد به نیروی برترمان را داریم ، و اینکه او توانایی لازم برای گذر از این برهه و فرایند را به ما خواهد داد.

باید این واقعیت را پذیرفت ؛که این قدم به کار زیادی نیاز دارد . و اینکه پایانی بر تکمیل آن متصور نیست . ما می توانیم آن را در قسمتهای مختلف و منظم ، کم کم انجام دهیم تا به پایان رسد . تنها مسئله مهم این است که در این کار تداوم داشته باشیم .

بعضی وقتها ، مدت پاکی ما می تواند برعلیه ما کار کند : مثلاً وقتی که ما از تشخیص ترس خود از ترازنامه نویسی اجتناب می کنیم . خیلی از ما که قدم چهارم را بارها کار کرده ایم با اینکه می دانیم کار کردن آن می تواند یک موهبت باشد ، باز هم از انجام آن سرباز می زنیم . ممکن است که ما فکر کنیم چون این فرایند را خیلی خوب می شنایم ، دیگر نباید از انجامش هیچ ترسی داشته باشیم . اما لازم است که ما به خود اجازه ترسیدن هم بدهیم ، اگر واقعاً این احساسی است که داریم .

ما ممکن است ترسهایی داشته باشیم که ریشه در تجارب قبلی ما از قدم چهارم داشته باشد . ما می دانیم که ترازنامه نویسی به معنای تغییر در زندگیمان می باشد . ما می دانیم که اگر نوشتن ترازنامه ، خصوصیات مخربی را آشکار سازد ، دیگر ما نمی توانیم به ان رفتار بدون اینکه درد بسیاری را تحمل کنیم ، ادامه دهیم . بعضی مواقع کار به معنی رها ساختن چیزی در زندگیمان خواهد بود – مثال رفتاری که می کنیم بدون ان نمی توانیم ادام دهیم : مثلاً یک رابطه ، یا شاید یک رنجش که آن را با خود حمل کرده و از آن به شدت مراقبت کرده ایم تا جایی که در واقع به شکل بیمارگونه ای برای ما به صورت یک منبع اطمینان خاطر و آسایش درآمده است . ترس از رها ساختن چیزی که به آن وابستگی پیدا کرده ایم ،علیرغم اینکه به آن تا چه حد مشکوک و بدبین باشیم ، باز هم یک ترس کامل و واقعی است . ما نمی توانیم اجازم دهیم که ما را متوقف کند . ما باید با آن روبرو شویم و با شهامت عمل کنیم .

ما همچنین ممکن است مجبور شویم بر مانعی که توسط عدم تمایل مان برای آشکار شدن ابعاد بیشتری از بیماران رشد کرده باشد ، غلبه کنیم . اکثر اعضای ما که مدتی پاکی دارند ، در مشارکتهای خود می گویند که پس از مدتی پاکی نوشتن ترازنامه باعث شده تا پی ببرند که اعتیاد انها ریشه دوانیده و بر روی زندگی آنها سایه انداخته به شکلی که در واقع هیچ قسمت از زندگی انها در امان نبوده است . این تشخیص در ابتدا باعث احساس بهت و وحشت می گردد . ما تعجب می کنیم که چطور امکان دارد ما هنوز اینقدر بیمار باشیم . ایا این همه کوشش برای بهبودی فقط به درمانی ظاهری ختم گردیده ؟

ابته که چنین است . ما فقط به زمان نیاز داریم تا بخاطر آوریم . راهنمای ما خوشحال خواهد شد که به ما یاداوری کند . بعد از اینکه ما به اندازه کافی زمان داشتیم تا مواردی را که ترازنامه برایمان اشکار می کند پذیریم ، احساس می کنیم که به آرامی امید جایگزین بهت و وحشت می گردد . بهر حال ترازنامه نویسی همیشه بنیانگذار یک فرآیند تغییر و آزادی می باشد .


· آیا از کار کردن این قدم می ترسم ؟ ترس من از چیست ؟

بله دلایلی متعددی است که ما از کارکرد این قدم میترسیم ، هرچند ممکن است دلایل این ترسها در ما متفاوت باشد ، اما دلایل ترس ما در بیشتر موارد یا به هم شبیه هستند و یا در نقاطی با هم مشترکنند ، بطور مثال تعدادی از ترس های خود را ذکر می کنیم ؛
شاید بعضی از اعضاء موقع تجربه دادن ، بطور واضح نتوانسته اند قدم چهارم را توضیح دهند ، و یا توضیحاتشان پیچیده و یا آنرا طوری بیان کرده اند که باعث سوء تعبیر در مفاهیم آن برای ما شده است و لذا همین مسئله باعث شده که ما از کارکرد این قدم بترسیم ، در حالیکه قدم چهارم علیرغم مفاهیم عمیقی که دارد بسیار ساده می باشد ، در واقع ما باکارکرد این قدم میکوشیم تا با شیوه و یا طرز نوشتن ترازنامه آشنایی پیدا کنیم ، و بر همین اساس یک ترازنامه از خودمان تهیه کنیم ،همین و بس .
گاهی ممکن است ، ما به علت اینکه تاکنون هیچگونه ترازنامه ایی از خود ننوشته ایم در شرایط ترس قرار بگیریم ، در حالیکه باید بدانیم ما با نوشتن ترازنامه نمی خواهیم ، یک رُمان و یا یک شاهکار ادبی از خود خلق کنیم ، ما سعی میکنیم بطور خیلی ساده ، ترازنامه خود را نگارش کنیم و در این روند میکوشیم تا مطالبی را که مینویسیم به دور از خودفریبی و انکار باشد و تمام تلاش خود را بکار میگیرم تا نهایت صداقت را در نوشتن آن بکار گیریم .
گاهی ممکن است ، فکر کنیم که باید تراز نامه خود را کامل و موشکافانه بنویسیم و لذا گرفتار نوعی وسواس بیمارگونه بشویم و همین مسئله ترسی را در ما برانگیزد و نهایتاً دچار این ابهام شویم که قدم چهارم را چون باید کامل کارکنم لذا باید در یک فرصت مناسب به آن بپردازیم و در واقع بدینوسیله این قدم را به تعویق بیاندازیم ، بنابراین ، اینگونه وسواس ها بیمارگونه هستند ، ما به هیچ عنوان بدنبال این نیستیم که تراز قدم چهارم خود را کامل بنویسیم ، ما خیلی ساده ، آنچه را که از گذشته بیاد می آوریم وهمینطور اگر چیزی مربوط به همین الان بود مینویسیم ، ما کوشش میکنیم تا تراز خود را دقیق بنویسیم ، یعنی اینکه در موقع نوشتن یک ترازنامه چیزی از مطلب را کم یا زیاد نکنیم .
گاهی ممکن است ، ما به این علت از کارکرد این قدم بترسیم ، که در زندگی گذشته همیشه با خودفریبی ، انکار ، و نا صداقتی ، زندگی کرده ایم  ، و لذا همیشه با ماسک های مختلف ظاهر میشدیم  ، و یا خود را سانسور میکردیم و یا برعکس در باره خود اغراق میکردیم و یا خود را تحریف میکردیم ، اما اینک در شرایطی قرار گرفته ایم که میخواهیم این تابو یا سنت شخصیتی خود را بشکنیم و لذا میخواهیم برای یکبار هم که شده بخودمان و صور پنهانمان به دور از این نقابها و به دور از انکار و خودفریبی و بدور از خودسانسوری و بدور از خود بزرگ بینی و بدور از تحریف همراه با صداقتی شجاعانه نگاه کنیم .
گاهی ممکن است در اثر کج فهمی به اشتباه تصور کنیم که این قدم میخواهد پستیها و پلیدهای درون ما را برایمان نمایان کند تا به نفرت انگیز بودن خودمان پی ببریم و لذا به همین دلیل از کارکرد این قدم بترسیم و نهایتاً از کارکرد آن طَفره برویم ، در حالیکه دقیقآً هدف این قدم برعکس این برداشت است ، در واقع تمام تلاش ما در قدم چهارم این است که چگونه میتوانیم خود را دوست بداریم و خویشتن پذیر باشیم ، و لذا به همین منظور سعی میکنیم نقاط تاریک  وجود خود را شناسایی کنیم آنگاه خواهیم دید که چقدر موجود نورانی  و دوست داشتنی ای هستیم
گاهی ممکن است ما علیرغم اینکه با راهنمایمان این قدم را کار میکنیم ، اما هنوز اعتماد ما به او عمیق و ریشه دار نباشد و لذا همین مسئلهِ ، عدم اعتماد باعث ظهور ترسی در ما شود و به همین سبب از کارکرد این قدم بترسیم ، اما نکته ایی که باید به آن توجه کنیم این استکه در قدم چهارم ما تراز خود را برای هیچکس نمیخوانیم ما در این قدم فقط با مجموعه ایی از مفاهیم مطرح شده آشنا میشویم که این شناختها باعث میشود تا ابزار مناسبی برای نوشتن ترازنامه برای ما مهیا شود و در پایان قدم چهارم و شروع قدم پنجم  اگر اعتماد ما به راهنما برگشت ترازنامه خود را برای او هم میخوانیم و اگر هنوز این عدم اعتماد در ما از بین نرفته بود باز ما به نوشتن ترازنامه خود ادامه خواهیم داد و در این اثناء دعا میکنیم تا خداوند شخص مورد اعتماد ما را سر راهمان بگذارد و مطمئنیم که شخص مورد نظرمان در آن زمان از راه خواهد رسید ،  و بقول آنکه گفت : شاگرد که باشی استاد نیز از راه برسد ، بنابراین تا رسیدن شخص مورد اعتمادمان اول تراز نامه را برای خودمان و سپس برای خداوند خواهیم خواند .
ترسهای ما همیشه مهمترین عامل بازدارنده و مانع جدی برای بهبودی وتغییر ماست و لذا در این برهه میطلبد با شجاعت و شهامت و حرکتی بیباکانه به کارکرد قدم خود ادامه بدهیم .


· برای من جستجوگر و بی باک چه مفهومی دارد ؟

ما در تجربه بهبودی خود متوجه شدیم چیزهای هستند که تا جفت نشوند به تنهایی راه بجایی نمی برند ، در واقع پرنده موقعی میتواند پرواز کند که دارای دو بال باشد ، بنابراین ، عدم مصرف مواد مخدر ما موقعی دلنشین و جذاب میشود که مُزین و همراه با بهبودی باشد ، همینطور در قدم چهارم هم  ، دو فاکتور اساسی هستند که وقتی جفت و در کنار هم باشند ما میتوانیم از کارکرد این قدم نتیجه بگیریم ، یعنی اگر خللی در هر کدام از فاکتورها باشد بطور قطع نمیتوانیم نتیجه ای از این قدم بگیریم ، اول اینکه جستجوگر باشیم .
جستجوگر یعنی ؛ در روند تکاپویمان نقطهِ پایانی وجود ندارد و ما پیوسته تا زمانیکه برای فقط امروز زندگی میکنیم ، باید در این راستا جوینده و در حال کاوش باشیم .
جستجوگر یعنی ؛ لزومی ندارد که شتابزده باشیم ، اما میکوشیم تا آهسته و پیوسته و با دقت بدنبال هدفمان در قدم چهارم باشیم ، و هدف ما از قدم چهارم این است که سردرگمی و دوگانگی های زندگی خود را طبقه بندی کنیم ، تا بدینوسیله به ماهیت اصلی خود پی ببریم ، و لذا میکوشیم تا ماهیت اصلی ما بر اساس خیر و صفات حَسنه ای که داریم  شکل بگیرد .
جستجوگر یعنی ؛ دقیق بودن در کاوش هایمان ، یعنی تحقیق  و تفحص کنیم ، یعنی مطالعه و کندوکاو کنیم .
جستجوگر یعنی ؛ علیرغم خستگی ، تنبلی ، بی تفاوتی و ترس های ناشناخته ،  به راه خود ادامه  بدهیم.
جستجوگر یعنی ؛ توجه کردن به مسائل از زوایای مختلف .
جستجوگر یعنی ؛  اهمیت دادن به  همه مسائل و مشکلاتی که در سطوح مختلف چه درونی و چه  بیرونی  داریم ، حتی ریزترین مسائلی که فکر میکنیم بی اهمیت هستند ، اتفاقاً ریزترین مسائل ما  ، در واقع بزرگترین و مهمترین مسائلی هستند که باید به آنها بپردازیم  .
جستجوگر یعنی ؛ از تمام ظرفیت ها و پتانسیل ها و دستاوردهای که تاکنون در زمینه بهبودی بدست آورده ایم ، بصورت بهینه استفاده کنیم ، بخصوص از اصول روحانی مانند ؛  صداقت ، فروتنی ، تمایل ، روشن بینی ، و و . . . نهایت استفاده را کردن .
جستجوگر یعنی ؛ هر چیزی را ، چه از گدشته و چه درحال حاضر ما را آزار میدهند در باره شان ترازنامه بنویسیم ، حتی اگر احساس کنیم این آزار خیلی خفیف است .
جستجوگر یعنی ؛ موجیم که آسودگی ما عدم ماست  . . . .  .  ما زنده از آنیم که آرام نگیریم ! . .  .
دوم اینکه بی باک باشیم ؛
بی باک یعنی ؛ علیرغم اینکه ترسهای وجود دارند و میترسیم ،  اما با نهایت صداقت  و شجاعت پیش میرویم .
بی باک یعنی ؛ از ترسهایمان ، نترسیم .
بی باک یعنی ؛ احساس خطری که بیماری به ما القا میکند را نادیده میگیریم و به آنها اهمیتی نمیدهم .
بی باک یعنی ؛ اینکه ، به برنامه بهبودی اعتماد میکنیم و همینطور که توانسته ایم از قدمهای قبلی سرمایه ای بدست بیاوریم ، مطمئنیم که در این قدم هم منافعی را بدست خواهیم آورد ، و لذا به تشویش های که داریم اهمیتی نمی دهیم و با اعتماد بنفس به حرکت خود ادامه میدهیم .
بی باک یعنی ؛ اینکه ،  به روی خودفریبی ها و ناصداقتی های خود پا میگذاریم .
بی باک یعنی ؛ اینکه ، قبول داریم ، که صور پنهان ما بسیار پیچیده و گسترده و همینطور تاریک می باشد ، اما ، ما هم دستخالی نیستیم و با مشعلی که حاصل از بهبودی و اصول روحانی برافروخته ایم ، میتوانیم به حرکت خود ادامه بدهیم .
بی باک یعنی ؛ اینکه ، از بازگو کردن حقایق نمیترسیم و از انکار کردن دوری میکنیم ، یعنی مسائل را آنطوریکه خودمان میخواهیم نمی نویسیم بلکه آنطوری که حقیقت دارد می نویسیم .
بی باک یعنی ؛ در کارکرد سوال های قدم چهارم عجله نمی کنیم ولذا ،صبوری و شکیبایی پیشه میکنیم و از بی تفاوتی و یا تنبلی دست برمیدارم ،زیرا ممکن است برای به نتیجه  رسیدن در رابطه با یک سوال نیازبه زمان بیشتری داشته باشیم ، به عبارتی دیگر بی باک ، یعنی اینکه ، تمرکز ما بیشتر به روی کیفیت معطوف است تا کمیت ،  بی باکی ما زمانی به اوج خود میرسد که متکی به نیروی برتر باشیم و به او ایمان کامل داشته باشیم ،  ایمان کامل یعنی ، هم به او اعتقاد داریم ، هم به او اعتماد داریم و هم به او اطمینان داریم .
بی باکی در قدم چهارم یعنی اینکه ممکن است ما در مراحلی مجبور شویم که در باره مسائلی خیلی رُک و پوست کنده صحبت کنیم و لذا نباید اینگونه فکر کنیم که بخاطر رعایت بعضی از شئونات نبایستی وارد حیطه های بی ادبی شویم ، در حالیکه باید بدانیم که سخن گفتن رک و بی پرده در باره مشکلات و یا بازگو کردن مسائلمان هیچ ربطی با بی ادبی یا به بی حیایی ندارد ، اصولاً خو و طبیعت قدم چهارم اینگونه میطلبد که خیلی شفاف و بی پرده و بدون سانسور در باره مشکلتمان صحبت کنیم تا بدینوسیله بتوانیم به نتایج لازم دست یابیم .


· آیا با راهنمایم کار می کنم و با دیگر معتادان صحبت می کنم ؟ چه اقدامات دیگری انجام می دهم تا اطمینان حاصل کنم که میتوانم با مسائلی که در ترازنامه بر من اشکار می شود روبرو شوم ؟

ما سه قدم قبلی را با کمک راهنما کارکردیم ، طی این مدت تا حدود زیادی به روحیات وی پی بردیم ، و او را با تمام خصوصیات یک انسان پذیرفتیم وهمچنین به این درک رسیدیم که هیچ انسانی کامل نیست ولذا راهنمای ما هم از این قاعده خارج نیست و بطور قطع نکات مثبت و منفی ای را دارا می باشد ، اما نکته ایی را که ما در رابطه با راهنمای خود مورد توجه قرار میدهیم  این است که  گذشته  و یا سابقه دیروز او اصلاً برای ما مهم نیست ، بلکه آنچه که مهم است تغییرات و دگرگونهایست که در وی اینک  مشاهد میکنیم ، در واقع ما به راهنمای خود ، امروز ، بر اساس سابقه بهبودیش نظر میکنیم ، نه بر اساس سابقه بیماریش.
 ما با راهنمای خود شرایط های مختلفی را در عرصه بهبودی با هم تجربه کردیم ، بالا و پائین ،  پستی و بلندیهای زیادی  را ،  دست در دست هم گذراندیم  ، و طی این دوران ، صداقت و صمیمیت راهنمایمان  را ،  که با عشق ، و همه وجود ، سعی میکرد تا تمام اندوخته های بهبودی خود را ، بدون هیچگونه چشمداشتی در اختیار ما بگذارد به عینه دیدیم ، و همینطور پی بردیم که او دانش بهبودی خود را که حاصل زحمات فراوانی است ،  چگونه بدون توقع و رایگان در اختیار ما قرار میدهد ، و لذا مجموعه همه این عوامل باعث شد که ما هر چقدر با راهنما به جلو حرکت کردیم نقطه اعتمادمان نسبت به او افزایش یابد ، در بسیاری از مواقع با هم خندیدیم و هرازگاهی با هم گریه کردیم ، با اینکه احساس میکردیم خودش کوه و انبوهی از درد است و زندگیش مملو از ملال و مشکلات عدیده است ، اما دردهای ما را صبورانه مرهم می نهاد . گاهی وقتها زمانیکه غمگین بود میخندید تا ما روحیه بگیریم ، وقتی وارد قدم چهارم شدیم برای بر طرف کردن ترسهای ما شروع به خواندن بعضی از ترازنامه های خود کرد ، در واقع او تمام توان خود را بکار گرفت تا ما در این مسیر ، از پیچ و خم های سخت گذر کنیم ، و لذا مجموعه این عوامل باعث شدند تا ما تمایل پیدا کنیم تا این قدم را با او کار کنیم .
گاهی ما با تجربه گرفتن از دوستان بهبودی سعی کردیم تا اطلاعات بیشتری از دیگران که این قدم را کار کرده اند بهره بگیریم و از تجربیات دیگر اعضا نیز استفاده کنیم ، و در این هنگام بود که متوجه شدیم ، علیرغم اینکه سعی میکنیم تا با صداقت ترازنامه خود را بنویسم ، اما ممکن است در اثر بُن انگیزهای ناشناخته ، ناخواسته اقدام به خود فریبی کنیم ، لذا شایسته است که همیشه ترازنامه خود را با کس دیگری که به او نیز اعتماد داریم در میان بگذاریم ، چون یکنفر دیگر بهتر میتواند خودفریبی های ما آشکار نماید ، علاوه بر اینها از دیگر اقداماتی که میتواند به ما در این جهت کمک کند ، مطالعه نشریات -  حضور در جلسات با فرمت قدم چهارم  -  مطالعات جانبی  -  دعا و مراقبه  - مطالعه جزوه کارکرد قدم چهارم – و و .
اما موثرترین رکنی که میتواند به ما اطمینان بدهد و به ما کمک کند تا با مسائلی که در نوشتن ترازنامه بر ما آشکار میشود روبرو شویم ، احساس حضور و حمایت نیروی برتر است، همینطور، ایمان به صمیمیت هدف خود ، که شناخت و برطرف کردن معضلات اخلاقی میباشد باعث میشود تا ما حضور قوی و پر رنگتری از نیروی برتر را در کنار خود احساس کنیم

 

بخش ترازنامه اخلاقی

" ترازنامه اخلاقی "

اکثر ما سوابق ناخوشایند متعددی در رابطه با مفهوم لغت اخلاقی داریم . این لغت برای ما به معنی چسبیدن به یک سری معیارهای خشک و بی روح رفتاری بود . یا ممکن است باعث شود ما به بعضی از افراد که آنها را متقی و بااخلاق می دانیم ، فکر کنیم . کسانی که آنها را بهتر و برتر از خود می دانیم . شنیدن این لغت ، ممکن است اشتیاق ما برای سرکشی و آشوب بر علیه اخلاقیات اجتماعی و یا رنجش ما از مقامات را که هرگز از اخلاق و رفتار ما راضی نمی شدند را بیدار و زنده کند . اینکه کدام یک از این موارد درباره شخص ما صدق می کند مسئله ای است که ما باید شخصاً آن را تعیین کنیم . اگر هر یک از موارد مذکور در مورد ما حقیقت داشته باشد ، می توانیم ناراحتی خود را از طریق نگاهی متفاوت به اخلاق ، کاهش دهیم .

در معتادان گمنام ، و در این قدم ، لغت اخلاقی هیچ ربطی به محدودیت های رفتاری ، معیارهای اجتماعی ، و یا قضاوتهای مقامات ندارد . ترازنامه اخلاقی ، چیزی است که ما از آن استفاده می کنیم تا اخلاقیات ، ارزشها و اصول شخصی خودمان را شناسایی و کشف می کنیم و مجبور نیستیم که به هیچ وجه آنها را با ارزشها و اصولهای دیگران ربط می دهیم .


· آیا لغت (( اخلاقی )) مرا آزار می دهد ؟ چرا ؟

بله ، اصولاً واژه اخلاق همیشه در زندگی برای ما باعث آزار و اذیت  بوده است . اینکه لغت اخلاق ما را آزار میدهد ، به این علت است که ما هرگز خود را فردی اخلاقی نمیدانستیم . فکر میکنیم زندگی ما اکثراً توام با زیر پا گذشتن اصول های اخلاقی بوده است . ما در اثر تکرار و مکررات همین روند سرانجام در زندگی به نقطه اخلاق گریزی رسیدیم .
گاهی ممکن است ما از لغت اخلاق به این سبب آزار ببینیم که احساس میکنیم مبانی اخلاق بر اساس مرزبندی و همینطور حدود و ثغورها بنا شده است،  و لذا ما را برای نیل به تمایلات نفسانی و یا احساسی منع میکند ، در واقع یک عامل بازدارنده در جهت اینگونه خواستها است ، فکر میکنیم اخلاق یک چارچوب است که میخواهد ما را مقید و ملزم به اجرا آن کند، و آزادی ما را محدود سازد .
گاهی ممکن است ما از لغت اخلاقی به این سبب آزار ببینیم که فکر میکنیم در پیرامون ما افرادی هستند که پایبند به اخلاقیات هستند ، بنابراین از آنها در تصورات خود تندیس و سمبلی از الهه اخلاق میسازیم و خود را در شرایط مقایسه با آنها قرار میدهیم و لذا نتیجتاً از غیر اخلاقی بودن خودمان سرخورده میشویم و خود را مرتب به خاطر غیر اخلاقی بودن خودمان مورد سرزنش  و آزار قرار میدهیم .
گاهی ممکن است ما از لغت اخلاق به این سبب آزار ببینیم که ،  آنچه را که بنام اخلاق رایج به ما معرفی کرده اند  در واقع از نظر ما  ، محتوا و یا مبانی درستی ندارند و یا حداقل ما در درستی آنها شک داریم .  
گاهی ممکن است ما از لغت اخلاق به این سبب آزار ببینیم که ، فکر میکنیم  ، مبانی اخلاق را  ، قشر ثروتمند و یا قدرتمند جامعه ابداع نموده اند ، تا بدینوسیله بتوانند موقعیت خود را تثبیت کنند، و با این ابزار بتوانند حکومت خود را تحکیم بخشند ، و یا برعکس ، مبانی اخلاق را قشر آسیب پذیر جامعه ابداع نموده اند تا با این ترفند بتوانند از حریم و حقوق خود درمقابل قدرتمندان پاسداری کنند .
گاهی ممکن است ما از لغت اخلاقی به این سبب آزار ببینیم که نمیدانیم که حقیقتاً معنای اخلاق چیست ،  بطور مثال ؛  چرا آنچیزی که در خانواده من ارزش و هنجار و اخلاقی است ، در خانواده کس دیگری ضد ارزش و غیر اخلاقی است ، چرا چیزی که در جامعه من اخلاق است در جامعه دیگری توحش و ضد اخلاقی است . بنابراین ، لغت اخلاق به این علت ما را آزار میدهد که اساساً ما با مفهوم اخلاق مشکل داریم ، در واقع نمیدانیم که چه چیزی اخلاقی است و چه چیزی اخلاقی نیست و لذا در نهایت گرفتار دوگانگی و یا سردرگمی میشویم و همین مسئله ما را آزار میدهد.
گاهی ممکن است ما از لغت اخلاقی به این سبب آزار ببینیم که علیرغم اینکه به یکسری از اصل های اخلاقی اعتقاد داریم  ، چر ا باز هم پا روی آنها میگذاریم .
ما به علت داشتن بیماری اعتیاد و بخصوص رکن روحانی آن یعنی خلاء معنویات ،  لاجرم خود را مقید به اصولهای اخلاقی نمیدانستیم . اساساً اصول اخلاقی ، برای حفظ و تامین شأن کرامت های انسانی وضع گرده اند و لذا میتوانیم بگویم که اخلاقیات ، هنجارهای رایجی هستند که در سطوح مختلف زندگی ، براساس شرایط اقلیمی و فرهنگی هر جامعه مرسوم می باشند ، از طرفی ما در قدم های قبلی متوجه شدیم که وقتی بیماری اعتیادمان فعال میشود ، اعمال و رفتارهای ما اجباری میشود ، و همینطور که میدانیم یکی از فاکتورهای بسیار مخرب اعتیادمان هنجار شکنی میباشد ، بنابراین وقتی ما در شرایط اعتیاد فعال مان قرار میگیریم ، رفتارهایمان اجباری و همچنین هنجارشکنانه میشود ، لُب مطلب این است که ما  ؛ نه بخاطر اینکه صرفاً انسانهای غیر اخلاقی ای هستیم اقدام به افعال و یا رفتار و یا اعمال غیر اخلاقی میکنیم ، بلکه ما عمیقاً معتقدیم که اعمال غیر اخلاقی ما شدیداً حاصل بیماری و تحت تاثیر روحیه هنجارشکنی یمان شکل میگیرند و همینطور ما به واسطه داشتن بیماری وناهنجاری اصولاً از اینکه مخفیانه کار یا عملی را انجام دهیم لذت بیمارگونه میبریم ، نه بخاطر اینکه در اینگونه رفتاها ، نفس عمل براساس تمایلات غیر اخلاقی شکل گرفته باشد، ( مثلاً  ،اگر در جامعه ایی اخلاق مداری غیرقانونی باشد خواهیم دید که در آنجا ما بطور مخفیانه اعمال اخلاقی انجام میدهیم ). ما علیرغم رنج و آزاری که می بینیم اقدام به اینگونه اعمال غیر اخلاقی میکنیم ، ما فکر میکنیم مشکل ما غیر اخلاقی بودن ما نیست ، در واقع مشکل ما بیماری اعتیاد است و اگر ما بتوانیم بیماری اعتیادمان را که شامل هزاران هزار شاخصه های گوناگون می باشد را غیر فعال کنیم ، آنگاه خواهیم دید که بر عکس چقدر انسانهای اخلاق مداری هستیم .
علاوه بر مسائل فوق ، بطور کلی لغت اخلاق در سه بخش از زندگی ما را آزار میدهد .
اول ، واقعی ؛
 منظور از واقعی یعنی چیزی که در دنیای واقعی اتفاق افتاده است ، یعنی اینکه ، رفتاری از ما سر زده است و عمل غیر اخلاقی ای  را بطور فیزیکی و یا جسمی با کس دیگری  مرتکب شده ایم ، و لذا اینک بخاطر اتفاقی که به فعل در آمده در رنج بسر میبریم . . . چرا در رنج بسر میبریم ؟ به این علت که رفتار خود را غیر اخلاقی میدانیم .
دوم ، غیرواقعی ؛
  منظور از غیر واقعی یعنی ؛ چیزی که در دنیای واقعی اتفاق نیافتاده است ، یعنی اینکه ، رفتاری از ما سر نزده است ،  و عمل غیر اخلاقی ای  را بطور فیزیکی  و یا جسمی با کس دیگری مرتکب نشده ایم ، اما در ذهن خود بطور ارادی  شروع به خلق سناریوهای کرده ایم  ، که در آن بطور ذهنی اعمال و افعال غیر اخلاقی ای را مرتکب شده ایم  ، یعنی در دنیای غیر واقعی و ذهنی خود زندگی میکنیم و در این عرصه رفته رفته گرفتار اوهام میشویم و مرتب با اعمال ذهنی و غیر اخلاقی خود روزگار می گذرانیم ، و لذا در این رابطه دست به آفرینش داستانهای میزنیم که مطابق امیال نفسانی ماست ، بنابراین ، ذهن ما شروع به تصویرسازی های غیر اخلاقی ای میکند که خارج از فکر ما واقعیت ندارد ، هرچند این اتفاقات در ذهن ما غیر واقعیست ، و ممکن است هرگز هم رُخ ندهد  ، اما حقیقت این است که اینگونه افکار غیر اخلاقی ما را آزار میدهد . درست است که ما بطور فیزیکی و یا جسمی عمل غیر اخلاقی ای را انجام نداده ایم ،  اما احساس میکنیم که دامن روح و روحانیت خود را آغشته به اعمال غیر اخلاقی کرده ایم ، و لذا در این بخش از وجودمان در رابطه با شنیدن لغت اخلاق  آزار می بینیم ، شاید در این نقطه ، باریک بینی ما ، برای درک و فهمیدن  فرق بین واقعیت و حقیقت تحریکشود.
اگر کمی تامل کنیم متوجه میشویم که بیشترین چیزی که در وادی اخلاق ما را آزار میدهد  در همین بخش ، یعنی ،  افکار و ذهنیت های غیر اخلاقی ما نهفته است .منظور این است که ما بیشترین اعمال غیر اخلاقی ای که انجام داده ایم در بخش ذهنمان اتفاق افتاده است .
اگر به خاطر داشته باشیم در قدم اول در باره مفهوم بیماری اعتیاد گفتیم که ، یکی از  رکن های  اساسی بیماری ما ذهنی است یعنی اینکه ما در این بخش گرفتار عدم سلامت ذهن هستیم و علت اینکه در ذهن خود دست به آفرینش چنین سناریوهای غیر اخلاقی میزنیم بطور حتم ریشه در بیماری اعتیادمان دارد .
بطور قطع ما به این علت در سرابهای ذهنی خود گرفتاریم  که ،  منشاء آن در کمبودها و نواقص و خلاء و دوگانگی ها و عُقده های روانی و احساس های ناشناخته  ما ماواء دارد .
سوم ، فرا غیر واقعی ؛
منظور از فراغیر واقعی یعنی ؛ چیزی که در دنیای واقعی اتفاق نیافتاده است ، یعنی اینکه ، رفتاری از ما سر نزده است ،  و عمل غیر اخلاقی ای  را بطور فیزیکی  و یا جسمی با کس دیگری مرتکب نشده ایم ، اما در ذهن خود بطور غیر ارادی و در یک حالت ناهوشیاری مرتکب عمل ضد اخلاقی ایی شده ایم که کاملاً مجازیست ، بطورمثال ؛ در خوابهای خود ناخواسته و غیرارادی اعمال و رفتاری را انجام دهیم که این رفتار از نظر ما غیر اخلاقیست ، مثلاً ؛ خواب آشفته و غیراخلاقی ایی بینیم که در آن اعمالی را انجام میدهیم که یادآوری آنها روح و روان ما را آزار میدهد و لذا بخاطر ثبت ذهنی اینگونه خوابها از خودمان مشمئز بشویم ، و لذا همین مسئله باعث شود که لغت اخلاق ما را آزار دهد .اما نکته ایی که حائز اهمیت است ، این است که ، عالم خواب یک عالم غیر هوشیاریست ، یعنی مجازی و غیر واقعیست و لذا ، ارتکاب هرگونه عمل غیر اخلاقی در خواب به علت غیرارادی بودن و همچنین غیر واقعی بودن فاقد بزه و یا گناه و یا خجلت و شرم می باشد  و لذا ما علیرغم اینکه از دیدن چنین خوابهای غیر اخلاقی که می بنیم رنج میبریم باید در این مورد واقعاً خودمان را ببخشیم ، البته اینگونه خوابهای آشفته میتواند حاصل از عوامل گوناگونی باشد که ما باید بکوشیم تا آنها را برطرف کنیم ، بطور مثال ؛ پرخوری -  استرس های شدید عصبی  -  ضعیف شدن جسم  -   با بیماری زندگی کردن و دوری از بهبودی   و و . . .


· آیا تفکر درباره توقعات جامعه مرا آزار می دهد و می ترسم که نتوانم هیچوقت خود را با آن تطبیق دهم ؟

بله تفکردر باره توقعات جامعه ما را آزار میدهد و لذا فکر میکنیم ,  و میترسیم که هیچوقت نتوانیم خود را با آن تطبیق دهیم ، اینکه توقعات جامعه ما را آزار میدهد و ما فکر میکنیم که نمی توانیم خود را با آن تطبیق دهیم ممکن است ریشه در جریان های مختلف و گوناگونی داشته باشد ، بطور مثال ؛
گاهی ممکن است ، به این سبب با توقعات جامعه درتضاد باشیم که اساساً توقعات آنها را درست و صحیح ومنطقی نمیدانیم و لذا می پنداریم توقعات جامعه بی جا می باشد و در نهایت ما نمیتوانیم هرگز خود را با آنها تطبیق دهیم .
گاهی ممکن است ، فکر کنیم که ما به این سبب با توقعات جامعه مشکل داریم ، که احساس میکنیم آنهایی که از ما توقع دارند خودشان نسبت به توقعات و خواسته هایشان  صداقت ندارند و یا به آن عمل نمیکنند .
گاهی ممکن است ،  ما بطور کلی جامعه را قبول نداشته باشیم چه برسد به توقعاتش ، و لذا فکر میکنیم که جامعه ما ناسالم و بیمار می باشد و در بسیاری از قشرهای آن و همچنین در بیشتر سطوح آن ، ناصداقتی و دزدی و چپاول و چاپلوسی و ریا و حق خوری و پارتی بازی و تزویر کردن مرسوم می باشد ، و لذا به اینگونه فکر میکنیم که چون جامعه خودش بیمار است ، لذا توقعاتش برایمان مهم نیست و ما نمیتوانیم خود را با توقعات جامعه هم آهنگ و یا خود را با آنها تطبیق دهیم .
گاهی ممکن است ما به این سبب فکر کنیم که نمی توانیم خود را با توقعات جامعه تطبیق دهیم که فکر میکنیم که قانون گذران ما خود قانون شکنی میکنند ، و آنهایی که خود را ، مُروَجان و تندیس اخلاق میدانند به راحتی و به وضوح دروغ  میگویند و ناصداقتی میکنند ، بنابراین ، ما از اینکه بخواهیم با توقعات آنان خود را تطبیق دهیم آزار می بینم .
گاهی ممکن است ما به این سبب فکر کنیم که نمیتوانیم خود را با جامعه تطبیق دهیم که احساس میکنیم توقعات جامعه همیشه دچار دوگانگی می باشد ، بطور مثال چیزی یا توقعی که چندین سال پیش در جامعه ارزش و اخلاق بوده ، امروز ضد ارزش و یا حتی ضد اخلاقی شده است ، ولذا ممکن است همین مسائل باعث شود که ما در توقعات امروز هم بعنوان یک ارزش مشکوک شویم و نتوانیم خود را با آن تطبیق دهیم .
 گاهی ممکن است ما به این سبب نتوانیم خود را با جامعه تطبیق دهیم که پیش خود اینگونه محاسبه کنیم که مگر جامعه توقعات ما را برطرف کرده ، که ما توقعات جامعه را برطرف کنیم .
گاهی ممکن است ، ما به این سبب بترسیم که نتوانیم خود را هیچوقت با توقعات جامعه تطبیق دهیم ، زیراما همیشه در زندگی گرفتار ذهنیت های غیر واقعی و یا منفی گرایانه بوده ایم  ، و از طرفی ، همانطور که کتاب پایه میگوید ؛ ما استاد خودفریبی هستیم ، بنابراین ، برای اینکه بتوانیم با روحیه هنجارشکن خود ، توقعات جامعه را که بیشتر آنها مجموعه ای از اصول و ارزش ها هستند ، را نادیده بگیریم  ، و پا روی آنها بگذاریم ، به اعتیادمان پناه ببریم ، و لذا متمسک به دلایل واهی ، و یا واقعی اما غیر حقیقی شویم ، و در نهایت ممکن است جریانات محتلف جاری در جامعه را آنطور که اراده شخصی ما میخواهد و به عبارت دیگر آنطوریکه بیماری ما میخواهد تعریف کند ، ولذا ما در اثر خودمحوری و خودخواهی  در مقابل توقعات جامعه ،  یا ، گارد میگیریم ،  و یا هجومی با اینگونه توقعات برخورد میکنیم ،و یا نهایتاٌ فکر میکنیم هرگز نمی توانیم با توقعات جامعه خود را تطبیق دهیم ،  بدیهست که اینگونه واکنش های جنگی ، در ما ترس را برمی انگیزد .
همینطور که میدانیم توقعات جامعه به دو شکل در سطوح مختلف رایج می باشد .
اول قوانین ؛

یعنی  ، مجموعه مبانی  و یا مضامینی که اکثریت نمایندگان جامعه در بخش ها و سطوح مختلف آنها را وضع و یا تدوین کرده اند و عدول از آنها میتواند جرایم کیفری و یا حقوقی در پی داشته باشد .

دوم اخلاق ؛
یعنی  مجموعه ای از ارزشها و رفتارها و کردارها و آداب و رسم ها و عُرف های  که در جامعه رایج ومورد تائید اکثریت مردم می باشد .
بنابراین ، سابقه گذشته ما همیشه براساس قانون شکنی و هنجار شکنی و اخلاق گریزی استوار بوده است و لذا گرفتار نوعی اراده  شخصی بوده ایم که دائماً با موارد فوق درگیر بوده ایم ، در گذشته ما با زمین و زمان جنگ داشتیم ، فکر میکردیم که جامعه مسبب بدبختی و اعتیاد ما می باشد ، اما به برکت کارکرد سه قدم قبلی متوجه شدیم که اعتیاد ما ارتباط مستقیمی به جامعه ندارد و در واقع اعظم مشکلات ما حاصل از بیماریمان می باشد ، بنابراین  ، امروز ما در فرایند بهبودی قرار گرفته ایم و مهمترین دستاورد ما از بهبودی پیام صلح و آشتی برای خود و دیگران می باشد ، ما سعی میکنیم تا به توقعات اهالی جامعه احترام بگذاریم  ، و حتی خود را با آنها تطبیق بدهیم ، البته این رفتار ما به این معنا نمی باشد که ما به همه توقعات آنها اعتقاد داریم ، در واقع احترام گذاشتن به اعتقادت دیگران حتی اگر خلاف عقاید ما باشد نشانگر فروتنی و تاثیرات بهبودی در ما می باشد ، و اگر گاهی احساس کنیم که توقعات جامعه نیاز به اصلاح و یا تغییر دارد ، بنابراین ، هر آنچه که از دستمان بر می آید انجام میدهیم ، و بی شک اولین کاری که از دستمان بر می آید و میتوانیم آنرا انجام بدهیم این است که متمرکز به روی تغییر دادن خودمان باشیم ، و لذا سعی میکنیم تا این تغییرات را ابتدا در خودمان بوجود بیاوریم و در درون خود به صلح و آشتی برسیم و از ذهنیت های منفی گرایانه و قضاوت های بیمارگونه دوری بجویم  ، و اگر احیاناً فکر میکنیم که اکثریت افراد جامعه در رابطه با آداب و رسوم و اخلاق و قانون در اشتباه هستند ، بنابراین ، دعا و شکیبایی میکنیم و همینطور به آنها فرصت بلوغ شدن میدهیم تا خود با پرداخت هزینه های لازم به اشتباهاتشان پی ببرند .
اما ، نکته اساسی در اینجاست ، که اگر بخواهیم  صادقانه و همراه با باریک بینی  به این سوال جواب بدهیم ، در یک کلام و لُب مطلب این است ؛ توقعات جامعه از ما پاکی و بهبودی می باشد و لذا ، اگر ما در شرایط بیماری باشیم بدیهیست که میترسیم تا نتوانیم توقعات جامعه را عملی کنیم و خودمان را با آن تطبیق دهیم  ، ولذا ممکن است دست به گریبان توجیه و یا دستاویزها شویم ، بنابراین ، باید هوشیار باشیم ، در واقع ،  کلید واژه ،  این سوال در کلمه « میترسم » می باشد ، و همینطورکه میدانیم ما تا زمانیکه با اصول و برنامه بهبودی خود زندگی میکنیم جای برای ترس نخواهیم داشت به عبارت دیگر هر زمان ترس در زندگی ما حضور دارد ، معنایش این است که بیماری از روزنه ایی وارد جریان بهبودی ما شده است  . از طرفی دومین ، کلید واژه ، در این سوال که ممکن است جنبه انگیزیشی هم داشته باشد کلمه « هیچوقت » است ، و ممکن است این کلمه در ذهن ما مفهومی از زمان نامحدود را شکل یا تداعی بکند ، و لذا همین مسئله باعث آزار و اذیت ما بشود ، در حالیکه بهبودی ما در شرایط ، و با فرمول « فقط برای امروز » جریان دارد ، بنابراین ، ما تا زمانی که متمرکز به روی بهبودی خود بطور روزانه هستیم ، بطور قطع خود را باتوقعات جامعه که همان پاکی و بهبودیست تطبیق خواهیم داد .
یکی دیگر از نکاتی که باید به آن توجه کنیم این است که ما در باره جواب مثبت دادن به توقعات جامعه و دیگران میکوشیم ، اما هرگز ، از دیگران و جامعه توقعی نداریم .


· چه ارزشها و اصولی برای من مهم هستند ؟

مجموعه اصول و ارزشهای که به آنها معتقدیم و برایمان مهم هستند، در واقع همان معنای اخلاق را میدهد . 
اصول و ارزش های که برای ما مهم می باشند در دو بخش کلی شکل گرفته است ؛
اول ، بیرونی ؛
یعنی اینکه، در سطح اجتماع که شامل خانواده ، محل و جامعه ، است ارزشها واصولی رایج می باشد که احترام گذاشتن به آنها برای ما مهم است ، زیرا که اصول بهبودی ما را بر آن میدارد که در رابطه با اخلاق جامعه , و دیگران در صلح و آشتی بسر ببریم ، امروز اعتقاد ومنش بهبودی ما بر اساس صلح وآشتی شکل گرفته است بدانگونه که ما حتی در قدم یک با بیماری خودمان هم صلح و آشتی کردیم ، امروز احترام گذاشتن به ارزشها و اعتقادات دیگران برای ما مهم می باشند  ، هرچند این ارزشها مقایر و متضاد با اندیشه های بهبودی ما باشند ، احترام گذاشتن به ارزشهای دیگران به معنای اعتقاد داشتن به آنها نمی باشد فقط یک درک متقابل است که ما در روند بهبودی به آن دست یافته ایم ، امانکته ای که حائز اهمیت است ، این است ،که در جامعه به ندرت امکان دارد که اصول و یا ارزشی متداول باشد و با اصول و ارزش های ما متضاد باشد .
دوم ، درونی ؛
یعنی اینکه  ، در اثر فرایند بهبودی ، ما به اصول و ارزش های ایمان آورده ایم که  اینها چارچوب زندگی شخصی ما را شکل میدهند و لذا برای ما این اصول و ارزش ها بسیار مهم هستند ، که در راس آنها پاکی و بهبودی می باشد ، به عبارتی دیگر ،  اصل های روحانی ، و مفاهیم ما از بهبودی برای ما در صدر ، و مرکز شاخص و نوع جهان بینی ما را شکل میدهند ،و لذا برای ما این دستاوردها ، اصول و ارزش می باشند ، و  برایمان بسیار مهم هستند  .
نکته ؛ ما به هیچ عنوان توقع نداریم معیارهای اخلاقی ایی را که برای خود ترسیم می کنیم ، دیگران هم باید از این اصول پیروی کنند .


ترازنامه ای از خودمان

قدم چهارم از ما می خواهد تا ترازنامه خودمان را بنویسیم ، نه ترازنامه دیگران را . ما وقتی که شروع به نوشتن می کنیم و نگاهی به رنجشها ، ترسها ، اعتقادات و رازهایمان می اندازیم ، درمی یابیم که اکثر آنها به افراد دیگر و یا بعضی وقتها به سازمانها و نهاد مربوط هستند . مهم است تا بدانیم که ما آزاد هستیم تا هرچه که نیاز است در مورد دیگران بنویسیم ، به شرطی که ما را به پیدا کردن نقش خودمان رهنمون سازد . در حقیقت اکثر ما ابتدا نمی توانیم نقش خود را از نقش دیگران تمیز دهیم ، و از راهنمای ما باید در این مورد به ما کمک کند .

 

 

بخش اصول روحانی

اصول روحانی

در قدم چهارم ما همه اصول روحانی که در سه قدم گذشته شروع به تمرین کرده ایم ، را فرا می خوانیم . اول از همه ، ما باید تمایل داشته باشیم تا قدم چهار را کار کنیم . نیاز است که ما بطور دقیق و حتی وسواسی با خودمان صادق باشیم ، باید در مورد هر چیزی که می نویسیم ، فکر کنیم و از خود بپرسیم که آیا حقیقت را نوشته ایم یا نه . نیاز است که ما به اندازه کافی شهامت داشته باشیم تا به ترسهایمان روبرو شویم و از میان آنها بگذریم . در نهایت ایمان و اعتقادمان به ما کمک می کنند تا در مواقعی که با مشکل روبرو می شویم و می خواهیم دست از نوشتن برداریم ، باز هم به راهمان ادامه دهیم .


· تصمیم به کار کردن قدم چهارم به چه شکلی نشانگر شهامت اعتماد ، ایمان ، صداقت و تمایل من است ؟

ما در قدم سوم تصمیمی بنیادی گرفتیم و این تصمیم محور و اساس بهبودی ما را شکل میدهد و ما باکارکرد قدم سوم نهایتاً به نقطه تعهد رسیدیم  و لذا در نتیجه برای دستیابی به اهدافمان در قدم سوم  خود را ملزم به ادامه قدمها دیدیم ، در واقع اصل روحانی تعهد شهامت ما را برانگیخت تا علیرغم ترسهائی که نسبت بکار کرد قدم چهارم داریم ، آنرا کار کنیم .
همینطور که میدانیم وقتی یک نقصفعال میشود ، نقص های دیگر ما را نیز فعال میکند ، بنابراین ،  مکانیسم بهبودی هم به همین شکل است ، یعنی وقتی یک اصل روحانی در ما فعال میشود ، همین مسئله باعث شارژ شدن دیگر اصول روحانی در ما میشود ، بر همین اساس ، اصل روحانی تمایل ، بیشترین ظرفیت را برای فعال کردن دیگر اصول روحانی دارد ، لذا میطلبد تا ما میزان تمایل خود را افزایش دهیم  ، معیار سنجش تمایل به بهبودی ، در رفتارها و کردارها و بطور کلی در عملکرد ما متجلی می شود .
 قبل از شروع به کارکرد قدم چهارم ترسهای ناشناخته ایی وجودمان را فرا گرفت ، اما با کارکرد قدمهای قبلی شهامتی بدست آورده بودیم که حاصل از تاثیرات اصول روحانی بود و لذا همین شهامت باعث گردید تا در نقطه ایی شاخص اعتماد ما نسبت به برنامه بهبودی، روند  رو به فزاینده ای پیدا کند ، در واقع اعتماد ما زائیده اعتقاد و ایمانیست که نسبت به آرمانهایمان داریم ، و مهمترین آرمان ما بیداری روحانیست . بدیهیست در این مسیر تاثیر گذارترین رکن ها برای تصمیم گرفتن کارکرد قدم چهارم اصول روحانی صداقت و تمایل است . در واقع این اصول بستری را برای ما فراهم کرد تا ما برای ترازنامه نویسی در شرایط ایده آلتری قرار بگیریم ، به عبارتی دیگر این اصول باعث میشود که ما برای نوشتن ترازنامه شکل های متعددی را در نظر بگیریم ، بطور مثال ؛
بدون ترس مسائل و معضلات خود را بنویسیم .
از خود سانسوری دوری کنیم .
از تحریف کردن دوری کنیم .
بیشتر متمرکز نقش خودمان در رخدادها باشیم .
شرح ماوقعه را بدون کم یا زیاد کردن بنوسیم .
نسبت به نوشتهایمان دقیق باشیم .
نسبت به نوشتهایمان عمیق باشیم ، یعنی متوجه سرچشمه های رفتاری خود باشیم .
قبل از نوشتن دعا و مراقبه کنیم و از نیروی برتر مدد بطلبیم .
در وموقع نوشتن هیچ چیز را پاک و یا ویرایش نمیکنیم .
بعد از پایان هر نوشتن همیشه سطوری چند را خالی میگذارم تا اگر احساس کردیم لازم است چیزی اضافه شود برای اینکار جا داشته باشیم .
انگیزه ها و الگوها و باورهای خود را درنوشتن مَد نظر میگریم تا اینگونه عوامل تاثیرات منفی به روی نوشتنهایمان نگذارند .
واقعیت ها را براساس حقیقت ها نگارش میکنیم .
چیزهای که بنظرمان کم اهمیت هستند و یا فکر میکنیم آنها مهم نیستند را نیز مینویسیم .
سعی میکنیم ابتدا از منفی های خود بنویسیم .
بنابراین ، اصل های روحانی قدم چهارم شامل ؛  ( شهامت و اعتماد و ایمان و صداقت و تمایل میباشد ) ، هر چند ما در قدم های قبلی با این اصل ها آشنایی پیدا کرده بودیم و از آنها در روند بهبودی استفاده کردیم ، اما اکنون در قدم چهارم بستری فراهم شده است تا از تمام ظرفیت های این اصول برای کار کرد این قدم بهره ببریم ، ضمناً نکته مهم این است که اصول روحانی فوق ، این پتانسیل را دارا می باشند که ظرفیت بخشش و بخشندگی و گذشت را در ما ارتقا دهند ، چیزی که ما در این قدم برای رهایی بسیاری از احساس رنجش هایمان به آن نیاز داریم


ترازنامه

دفتر یا هر وسیله ای که بر سر آن با راهنمایتان جهت نوشتن ترازنامه موافقت کرده اید را آماده کنید . در مکانی راحت بنشینید . هر چیز ممکن است باعث انحراف افکارتان بشود را از محیط دور سازید . برای داشتن توان اینکه جستجوگر ، بی باک ، و دقیق باشید دعا کنید . فراموش نکنید که در طی دوران این فرآیند با راهنمای خود در تماس باشید . در نهایت برای اینکه از محدوده سؤالات این کتاب فراتر هم بروید ، و به چیزی که فکر می کنید ارزش نوشتن در ترازنامه را دارد بپردازید ، آزاد هستید و می توانید این کار را انجام دهید .

 

 

بخش رنجشها

رنجشها

اگر که احساسات کهنه را دوباره حس می کنیم و قادر نیستیم رها کنیم ، یا وقتی که نمی توانیم چیزی که ما را ناراحت می کند را ببخشیم و فراموش کنیم . مطمئناً رنجش داریم که ما به دلایل مختلفی رنجشهایمان را در قدم چهارم لیست می کنیم . اول به خاطز اینکه کمک می کند خشم و عصبانیت های قدیمی را که بر زندگی امروز ما هم تأثیر می گذارند را رها کنیم . دوم ، کاوش در رنجهایمان کمک می کند تا راههایی را که از آن طریق خودمان باعث بوجود آمدن دلخوری برای خود می شدیم ، بخصوص در مواقعی که توقع بیش از حد از دیگران داشته ایم ، را شناسایی کنیم و در نهایت لیست کردن رنجشهایمان ، راهها و الگوهایی که باعث در دام افتادن و گیرکردن ما در چرخه خشم و تأسف به حال خود می شدند را بر ما آشکار می سازد .


· از چه کسانی رنجش دارم ؟ ( توضیح دهید چه اتفاقی یا شرایطی باعث این رنجش شد )

بدیهیست این سوال شخصی است ،و همینطور اولین سوال برای ترازنامه گرفتن از رنجش ها می باشد، لذا ابتدا کاری که باید انجام دهیم این است که یک دفتر برای خود جهت گرفتن تراز نامه از رنجشهایمان تهیه میکنیم که فقط در دسترس خودمان باشد  ، و در این رابطه سعی میکنیم که در موقع نگارش اسامی را بطور رمزی که خودمان متوجه باشیم بنویسیم ، همینطور برای نگارش میتوانیم از ابداعات خود بهره بجویم ، مثلاً از چپ به راست بنویسیم و یا اینکه از بالا به پایین بنویسیم ، همه این محافظه کاریها  بخاطر این است که خیالمان راحت باشد که کسی از نوشته های ما سردر نمی آورد ،تا مبادا بخاطر ترس ازاینکه کسی از نوشته های ما سر در بیاورد چیزی را نانوشته بگذاریم . ممکن است ما فکر کنیم برای نوشتن باید قواعد دستور زبانی خاصی را رعایت کنیم و متن یا جملاتی را که میخواهیم بنویسیم دارای بافت ادبی باشد ولذا به علت عدم توانایی در نگارش گرفتار تعلل شویم ، بنابراین ، لازم است بدانیم که ما در موقع نوشتن همانگونه که فکر میکنیم ، همانگونه که حرف میزنیم مینویسیم ، سعی میکنیم خیلی ساده و بدون تکلف از احساستمان بنویسیم . گاهی ممکن است فکر کنیم که اینگونه رنجش ها را باید کوتاه بنویسیم و لذا بااین اندیشه شروع به کوتاه نویسی کنیم ، اما همینطورکه میدانیم ما استاد خود فریبی هستیم و ممکن است با این شیوه ، یعنی کوتاه نویسی بر اساس ضمیر ناخوداگاه بخش های از اتفاقات و یا شرایطی که باعث رنجش شده اند را سانسور کنیم ، ما عمیقاً معتقدیم اگر ، به یک رنجش خود بطور دقیق و عمیق بپردازیم ، تا بدینوسیله  به مکاشفاتی دست یابیم، بهتر است تا هزاران رنجش خود راسَرسَری و یا نیمه و نصفه نگارش کنیم . در هر صورت در این رهگذر، ما باید بقدری کاغذ سیاه کنیم تا در نهایت بتوانیم که دل سفید کنیم .
نکته ای که در ترازنامه نوشتن باید به آن توجه کنیم این است که ، توضیحات ما باید به گونه ایی باشد که دو فاکتور اساسی در آن رعایت شود ، یعنی ، ابتدا شرایط  و نقش خودمان را شرح دهیم ، و سپس اتفاق راذکر کنیم .


· از چه سازمانهایی ( مدرسه ، دولتی ، مذهبی ، اصلاحی ، مدنی ) رنجش دارم ؟ ( توضیح دهید چه اتفاق یا شرایطی باعث این رنجش شد )

همینطور که میدانیم اساساً تمام سوال ها قید شده در قدم ها شخصی هستند و اصولاً برای نتیجه گرفتن از قدمها هر کسی باید خودش جواب سوال قدم ها را بدهد ، به عبارت دیگر  ، (منه نوعی باید خودم بکوشم و تعمق بکنم و به سوالها جواب بدهم در غیر اینصورت باید گفت که نتیجه ایی از قدمها نخواهم گرفت )  ،  ما فقط بر اساس احساس وظیفه ایی که میکنیم تجربه گروهی کلاس قدم خود را به اشتراک میگذاریم تا شاید از این طریق ضمن اینکه خدمتی میکنیم ، به نوعی هم بتوانیم زمینه انگیزشی بهتری را برای دوستان همدرد خود فراهم کنیم ، در حقیقت منظور این است که  ،هدف ما این نیست که چیزی را یادبدهیم بلکه تمام هدف ما اینست که آنچه را که خود شما میدانید به شما یادآوری کنیم ! . . .ما در شیوه نگارش ترازنامه گرفتن از رنجش هایمان  سعی میکنیم  دفتر ترازنامه خود را به چهاربخش تقسیم کنیم ،
بخش اول ؛ از خودمان
 ما در زندگی خود اشتباهاتی کرده ایم و لذا بر همین اساس از خودمان رنجش داریم ، بنابراین میکوشیم تا ابتدا اینگونه رنجش ها را لیست کرده سپس با ترازنامه نویسی آنها مورد نقد و بررسی و پس از پی بردن به نقاط ضعفی که باعث بوجود آمدن رنجش از خودمان شده را برطرف کنیم .
بخش دوم از دیگران ؛
در این بخش میکوشیم تا از کسانی که از آنها رنجش داریم بننویسیم ، یعنی از اشخاص و یا  افراد که نمونه آن در سوال قبل ذکر شد .
بخش سوم ، از سازمان ها و نهادها ؛
همینطور در این بخش از سازمان ها  و ادارات ، که میتواند شامل بسیاری از ارگان ها و نهادها باشند مینویسیم ، که نمونه آن در سوال فوق ذکر شد .
یکی از عواملی که ما با نهادها و یا سازمانها در هر گستره ایی مشکل داریم و نسبت به آنها همیشه در یک حالت هجومی بسر میبریم به علت این است که ما از گذشته در رابطه با آنها دچار رنجش هستیم . بنابراین ، مجموعه این رنجشها باعث شد تا ما نسبت به این نهادها همیشه با بغض و نفرت و کینه برخورد کنیم ، فکر میکنیم به اشکال مختلف مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم ، گاهی احساس میکنیم که قربانی یکسری از قدرتهای که در سطوح مختلف جامعه مستقر می باشند شده ایم ، و لذا به همین سبب بعضی از ما هر جا که برایمان امکان پذیر بود صدمه و زیانی به اینگونه نهادها زدیم . در واقع رنجشهای ما چنان  زمینه ایی را برای بدبینی ما فراهم کرد که حتی نسبت به نهادهای هم که با آنها مشکل و یا رنجشی نداشتیم گرفتار احساس بد و منفی شدیم . وقتی به روحیه هنجار شکن خود با دقت نظر میکنیم ، ردپای رنجش های خود را که اینک تبدیل به عُقده و نفرت در ما شده به وضوح ملاحظه میکنیم . حتی گاهی سعی میکنیم در رابطه با اینگونه رنجش ها ، احساسات مخرب و منفی خود را که به صورت خشم و نفرت بُروز کرده اند را به دیگران و نزدیکانمان نیز انتقال بدهیم .
گاهی وقتی در رابطه با اینگونه رنجشها تراز میگیریم، نهایتاً متوجه میشویم که ، رفتار یکی از پرسنل در ارگان و یا سازمانی باعث رنجش در ما شده است ، و لذا این رفتار باعث شده است تا ما نسبت به کُلیت آن سازمان یا نهاد رنجش به دل بگیریم ، بنابراین ، ما باید بکوشیم که در ترازنامه نوشتن متوجه این امر باشیم ، که چنانچه اگر در سازمانی خطایی از یکنفر سر زده و باعث رنجش در ما شده است نباید به پای کلیت آن نهاد آنرا منظور کنیم .
بخش چهارم از ، خداوند ؛
گاهی ما از اینکه نمیتوانیم با نیروی برتر خودمان ارتباط شفاف و صمیمانه داشته باشیم و به او اعتماد واطمینان کنیم رنج میبریم ، احساس میکنیم سدی بر سر راه ما وجود دارد که اینگونه موانع نمیگذارند این خلوص نیت در ما پدیدار شوند ، احساس میکنیم مشکلات و مسائلی وجود دارند که باعث میشوند تا رابطه ما با خداوند تیره و تار شوند ، وقتی به این مسائل و مشکلات بطور جستجوگرانه و بیباکانه نظر میکنیم ، متوجه میشویم که حتی از خداوندی که خود درک میکنیم نیز رنجش داریم ، اگربخاطر داشته باشیم در سطور بالا ذکر کردیم که یکی از عوارض های منفی حاصل از رنجش ها ،  دوری کردن و تنفر داشتن است ، بنابراین ، ما تا زمانیکه از کسی و یا از خداوند رنجشی داریم ، ناخودآگاه نمیتوانیم به آن نزدیک شویم و اگر هم نیاز به ارتباط داشته باشیم این رابطه را با اکراه انجام میدهیم ، بنابراین در این بخش سعی میکنیم که رنجشهای که از خداوند داریم را بنویسیم تا بدینوسیله موانعی که برای یک رابطه عاشقانه با خداوند لازم است را فراهم کنیم ، بطور مثال ؛
سوال ) آیا از خداوند رنجش دارید ، اگر رنجش دارید ، لیست موارد رنجش های خود را بنویسید  ، سپس  در رابطه با هر کدام از رنجش هایتان (توضیح دهید چه اتفاق یا شرایطی باعث این رنجش شد )
چرا پدرم را در کودکی از من گرفتی - چرا نگذاشتی به معشوقم برسم
چرا مرا در خانواده فقیر بدنیا آوردی - چرا بین من و برادرم تبعض قائل شدی
چرا دوستان خوب سر راه من قرار ندادی - چرا سرنوشت مرا اینگونه رقم زدی 
چرا خمیره مرا طوری آفریدی که معتاد شوم  - چرا به من پسر ندادی ؟ چرا بمن دختر ندادی
چرا فرزند بیمار به من دادی - چرا در افریقا قحطی آمده
و و . . . . .  ، و هزاران چراهای دیگر که متاسفانه اینگونه چراها در ضمیر ناخوداگاه ما بصورت رنجش نقش بسته اند .
وقتی لیست رنجش های خود را نسبت به خداوند نوشتیم ، سپس شروع میکنیم از اولین گزینه  آنها را در ترازنامه خود بشکلی که در سوال قبل ذکر شد  مطرح کردن  و تراز گرفتن .


· انگیزه ها و اعتقاداتی که باعث شد تا من در آن شرایط به این شکل عمل کنم ، چه بودند ؟

عکس العمل من سکوت بود ، و این واکنش بخاطرغروری بی معنا بود که باعث میشد تا خشم خود را پنهان کنم و لذا حاصل این واکنش ، نهایتاً احساس رنجش عمیقی بود که در من شکل گرفت ، اما انگیزه من از سکوت ، از ترس و طمع من سرچشمه میگرفت که شاید اگر به نوع برخورد آنها اعتراضی نکنم ، و شرایط را قهرآمیز نکنم ، ممکن است در نهایت به خواسته خودم برسم و آنها مقداری پول به من بدهند ، اعتقادم اینبود که من درگذشته برای برادرم به هر حال قدمهایی را برداشته ام و لذا ، توقع دارم او هم برای من کاری بکند . از طرفی اعتقادم اینبود و فکرمیکردم او برادر من است و وظیفه دارد تا به من کمک کند


· ناصادقی من چگونه به شدت این رنجشها افزوده است ؟

ناصادقی من به این شکل است که احساس میکنم در این جریان مظلوم واقع شده ام ، احساس میکنم برادرم ، عاطفه برادریش را زیرپا گذشته است و مرا که برادرش هستم قربانی پول و مال دنیا کرده است . فکر میکنم اگر من جای او بودم هرگز نمیگذاشتم بردارم در چنین شرایطی بسر ببرد ، در واقع اینگونه افکار باعث میشوند تا من مرتب به رنجش خودم در این رابطه بیافزایم . از طرفی ناصادقی من از کینه وخشم و خودخواهی و همچنین یکطرفه به قاضی رفتن من سرچشمه میگیرد ، در واقع ناصادقی من ریشه در قضاوتهای معتاد گونه من دارد ولذا بدیهیست که ناصادقی من باعث افزایش این رنجش شده است .  


. چگونه عدم توانایی یا عدم تمایل من برای تجربه کردن بعضی از احساس ها باعث به وجود آمدن رنجش شد ؟

در اتفاقی که ذکر شد ، من در آن زمان خودم را حق بجانب و معصوم میدانستم ، و همینطور احساس میکردم که قربانی یک اتفاق عاطفی شده ام ، احساس میکردم برادرم موظف است تا بمن کمک کند  و لذاهمین سوء برداشتها باعث میشد تا من در عدم توانایی برای درک متقابل از احساس برادرم قرار بگیرم ،در واقع درک نکردن احساس آنها باعث شد که رنجش من از آنها پر رنگتر شود ،  علاوه براین چیزی در اعماق وجودم که شاید همان وجدان باشد بمن میگفت ؛ آنها مقصر نیستند،  اما من برای فرار از اینگونه پیامهای درونی ، و همینطور به علت عدم شهامت ، برای رو در رو شدن با واقعیت ها جهت کسبِ تجربه از احساس های جدید و منطقی ، سریع آنها را در خود سرکوب میکردم و لذا بدینوسیله به علت عدم تمایل ، برای درک از یک احساس واقعی ، رو به یک احساس غیر واقعی یعنی احساس رنجش میبردم .


. رفتارهای من چگونه به افزایش رنجش هایم کمک کرد ؟

رفتارهای من همیشه بازتاب افکار من است ، بنابراین ، من دردنیای افکار خودم بطور کاملاً یکطرفه ، اتفاق فوق را مورد بررسی قرار میدادم ، یعنی من بیشتر به روی اتفاق تمرکز دارم و هیچگونه اهمیتی به شرایط منجر به اتفاق نمیدادم و لذا در اینگونه افکار حکم محکومیت طرف مقابل رابا اشد مجازات همیشه صادر میکنم و نتیجتاً رفتارهایم حالتی هجومی و جنگی بخود میگرد و نهایتاً اینگونه رفتارها منجر به یک حالت قهرآمیز در من میشود ، بطور مثال ؛  قطع رابطه کردن ، و اگر مجبور به رابطه باشم  یک رابطه ریاکارانه دارم ، یعنی ظاهراً با طرف مورد بحث صمیمی برخورد میکنم امادر نهان، دلم پُر از کینه ولبالب از رنجش است ، همینطور با غیبت کردن ، پشت سرِ طرفِ مقابل برایش حرف در آوردن ، بُهتان زدن ، و و . . . سعی کرده ام تا با اینگونه رفتارها رنجش خودم را افزایش دهم .  در واقع ناصداقتی و عدم شهامت و همینطور خود خواهی، وتوقعات  باعث میشود تا اینگونه رفتارها به رنجشم بیافزاید . متاسفانه من استاد کِش دادن در رنجش ها هستم ، و لذا فکر میکنم تداوم این رنجش ها به علت فاکتور خودآزاری در من بصورت ناخوداگاه فعال می باشد .


· آیا از نگاه به نقش خود در شرایطی که باعث بوجود آمدن رنجش شده ، می ترسم ؟ چرا ؟

بله من همیشه از نقش خودم که مسبب بوجود آوردن شرایطی بود ، که منجر به رخداد یک اتفاق میشد و در نهایت به رنجش ختم میشد ، در زندگی گریزانم ،در واقع من در طول مدتی که رنجش داشتم همیشه فکر میکردم که حق با من است ، یعنی حق باید بامن باشد زیرا من مظلوم واقع شده ام من قربانی یک بی وفایی و خیانت شده ام ، از طرفی در حق توقعات منطقی من جفا شده است ، در واقع برای رخداد اتفاقی که منجر به رنجش در من شد فقط تمرکزم  به روی اتفاق است و همیشه شرایط را فاکتور میگیرم و لذا تمام توجه من به روی نقش طرف مقابل است .  اینکه بهنقش خودم اصلاً توجه ای نمیکنم به این علت است که میترسم با حقایق روبرو شوم ، میترسم خود را  ، وهمینطورنقش خود را ، مورد بررسی قرار بدهم ، زیرا در نقد و بررسی نقش خودم میترسم که مبادا مقصر اصلی خودم باشم ، اما یکی دیگر از دلایلی که میترسم به نقش خودم نگاه کنم ، و از حقایق میترسم ریشه در مسائل روانی من دارد ، اصولاً رنجش باعث آزار روحی و روانی من میشود و من نمیدانم چرا دوست دارم که رنج ببرم،به عبارت دیگر من از رنجش های خودم یک حَظِ  دردآلود روانی میبرم و لذا میترسم اگر به نقش خود نگاه کنم در جایگاهی قرار بگیرم که باید از لذت های رنج آور روانی خود بگذرم .


· رنجشهای من چگونه بر روی روابطم با خود ، دیگران و نیروی برتر تأثیر گذاشته ؟

رنجش های من همیشه بستری مناسب بوده است برای فرار از خودم و دیگران و همینطور دوری کردن از نیروی برتر ، در حقیقت رنجش هایم در نهایت همیشه برایم تنهایی و انزوا به بار میاورد ، بنابراین ، رنجش هایم به علت تخم  کینه وتنفری که در وجودم میکارم ، به روی ارتباطام تاثیرات منفی و مستقیم میگذارد ، در واقع منش وشخصیتم قهرآمیز و توام با سوءظن و لذا انباشته از قضاوت های بدبینانه میشود ، به عبارتی دیگر رنجش هایم باعث میشود تا بعنوان یک انسان ، حُسن خلقم مُبدلِ به کج خلقی شود و لذا در غایت رفتارهایم خشمگینانه شود . از طرفی دیگر ، رنجش هایم به روی دیگر احساساتم تاثیرات منفی میگذارد و لذا احساسات دیگرم تحت تاثیر رنجش هایم ، شفافیت و ظرافت های خود را از دست میدهند و لذا ظلال احساساتم کدر وتار میشود ،به زبانی دیگر رنجش هایم باعث میشود تا احساسات دیگرم نیز بیمار شوند ،  بنابراین ، در این فرایند با خودم قهر میکنم و لذا ارتباطم با خودم قطع میشود .
وقتی انباشته از رنجش ها هستم نگاهم نسبت به دیگران بدبینانه و منفی میشود ، وهمین مسئله به روی مهربانی و صمیمیتم با دیگران تاثیر میگذارد و همینطور از ارتباط با دیگران فرار میکنم ، ناخودآگاه فکر میکنم دیگران برای رنجاندن من آفریده شده اند ، اگر هم ارتباطی با دیگران داشته باشم بر اساس نیازهای از قبیل کار ویا منافع مالی رخ میدهد ، در هر صورت اگر هم روابطی وجود دارد پایه های آن بر اساس ناصداقتی و ریاکارانه پی ریزی شده است ، وقتی مملواز رنجش هستم ، تمام سعی و کوششم این است که منهم دیگران را برنجانم ، با رفتارهای مانند ؛ تمسخر کردن – سرزنش کردن – توهین کردن – غیبت کردن – افترا و بُهتان زدن – مَتَلک گفتن – حسادت کردن – احساس بی مسئولیتی نسبت به دیگران و و ... در واقع اینگونه رفتارهایم که حاصل از رنجش های درونی ام است ، عاقبت مرا به سوی تنهایی و انزوا سوق میدهد و لذا در نهایت عوارض اینگونه رنجش ها باعث میشود که قطع رابطه با دیگران کنم
بطورقطع یکی از عوامل جدی که در زندگی مانع رابطه من با نیروی برترم بود حفظ ونگهداری کردن از رنجشهایم بود ، در واقع رنجشهایم به روی خلوص و روحانیتم تاثیرات منفی گسترده ای میگذارد . رنجش های که آنها را حفظ میکنم و با جان و دل از آنها نگهداری میکنم درمن باعث ظهور عوارضی از قبیل ؛ کینه – نفرت – حسادت – بدگویی – پوچ گرایی – بی بندو باری – بی اخلاقی  - گناه – شرم – خجالت و و  . . . میشود ولذا همین مسائل باعث میشود تا بستر روحانیت من مغشوش و ناخالص شود ، بنابراین ، رنجش هایم باعث میشود تا فضای دل وقلبم پُر از گرد وغبار که همراه با بغض و نفرت و احساس گناه و شرم وخجالت است باشد و لذا همین شرایط باعث میشود رابطه ام با نیروی برتر قطع و یا مختل شود .
در سوال20 میپرسد ؛ در رنجش هایم چه طرح زمینه یا ریشه ای میبینم  که بارها تکرار شده است ؟
در رنجشهایم اصولاً سه طرح و یا زمینه کلی همیشه وجود دارد ،
اول اینکه ؛ در رابطه با رنجشی که دارم ، من به هیچ وجه مقصر نیستم ، مثلاً اعتیاد پدرم ، یا من در پیاده رو بودم و یک موتور سوار دراثر سرعت زیاد از خیابان منحرف شده و با من تصادف کرده و به من صدمه زده و لذا من از او رنجش بدل گرفته ام .
دوم اینکه؛ در رابطه با رنجشی که دارم ، من کاملاً مقصر نیستم ، یعنی تا حدودی من مقصرم ،  بطور مثال ؛ در هنگام رانندگی اشتباهی کردم و راننده مقابل عصبی شده و آمده تا میخوردم منو کُتک زده و من رنجش بدل گرفتم ، و
سوم اینکه ؛ در رابطه با رنجشی که دارم ، من کاملاً مقصرم .
چهارم ؛ انتقام گیری ،
بنابراین در طرح و زمینه های رنجش های من یکی از چهار طرح کلی که در فوق ذکر شد ، همیشه وجود دارد .علاوه بر چهار طرح کلی که در فوق ذکر گردید ، اما در رابطه با ریشه های رنجش هایم قطعاً شاخصه های  متفاوت و متعددی بر اساس نوع شرایط و نوع اتفاق ، نقش دارند ، بطور مثال ؛
توقع ، غرور ، حرص وآز و طمع ، خودخواهی ، خشم ، ترس ، حسادت ، شهوت ، خودخوری ، کوته نظری ، تنگ چشمی ، لاقیدی وبی بندوباری ، وسواس ، دخالت کردن ، برتری طلبی ( جنسی ، مالی ،معنوی ) ، بلند پروازی ، مظلوم نمایی ، حق بجانبی ، قربانی شدن ، سوءظن ، قهرآمیزی ، کینه ، نفرت ، قضاوت ، سرزنش ، انکار ، مقایسه ، ناصداقتی ، تکبر ، عدم شهامت ، عدم تعهد ، نامهربانی ، خساست ، عدم قدرت بخشنده گی ، احساس متفاوت بودن ، خودفریبی کردن ، دورغگوی ،  دشمن نگری ، شوخی های بیجا ، اصرار ، احساس عدم امنیت ، زیاده خواهی ، خودآزاری ، دیگرآزاری ، غیبت کردن ، افترا زدن ، ریاکردن ، سوءاستفاده ،  تمسخر کردن ، توهین کردن ، بی عدالتی ، عدم پذیرش درانتقاد ،حسرت ،حقیقت ، وابستگی های عاطفی ، وابستگی به انواع مواد مخدر ، وابستگی به نواقص های اخلاقی و و


· در رنجشهایم ، چه طرح ، زمینه ، یا ریشه ای را می بینیم که بارها تکرار شده ؟

در اکثر رنجش های من دخالت در کار دیگران تکراری بود ، اکثر مواقع جاهایی رنجش گرفته بودم که هیچ نقشی نداشتم. هرجا که خواسته هایم برآورده نمیشدند و هرجا که پذیرفته نمیشدم. احساس حقارت ریشه تکراری دیگری در رنجشهای من بود . اینکه اصلا خودم را نمی توانستم جای طرف مقابل بگزارم و همیشه قیافه حق به جانب داشتم. ترس ریشه تمام رنجشهای من است و هیچ رنجشی ندارم که ترس در آن قابل مشاهده نباشد.خداوند در همه موجودات متجلی می گردد، اما یکی از قدرتمند ترین ابزارش کلمات است. پس در انتخاب کلمات دقت کنیم.

 

بخش احساسات

احساسات

ما می خواهیم احساساتمان را به همان شکل و طریقی که رنجشهایمان را بررسی کردیم ، بررسی نماییم : این به ما کمک می کند تا نقش خود را در زندگی کشف کنیم . بعلاوه اکثر ما تا آغاز پاکی خود به کلی احساس کردن را فراموش کرده بودیم و حال ، حتی اگر مدتی است که پاکیم ، اما هنوز در حال کشف راههای مختلفی هستیم که از آن طریق احساسات خود را سرکوب و خفه می کردیم .


· احساسات شخصی خود را چگونه شناسایی می کنم ؟

احساسات ما همیشه سه قائده کلی دارند که شناسایی آنها برای ما تا این حد قابل شناسایی هستند ؛
احساسات ما گاهی درزندگی لذت بخش و توام با آرامش هستندکه به آنها 1احساسات خوشایند میگویم. بطور مثال مانند ؛ عشق و محبت  - نشاط – شادی – احترام – پیروزی- رضایت – امنیت –طراوت – دوستی – موفقیت – معنویت – روحانیت –  و و . . .

احساسات ماگاهی درزندگی آزاردهنده وتوام با غم رنج هستندکه به آنهااحساسات ناخوشایند میگویم .
بطور مثال مانند ؛ بغض – افسردگی – خشم – تنفر – کینه -  ترس – دلتنگی – پشیمانی – درد – شرم – گناه – خجالت –حقارت – قربانی –عدم امنیت - حسادت – شکست – بی تفاوتی  و و ..

احساسات ما گاهی ، هم خوشایند ، و هم ناخوشایند هستند که به آنها احساسات ترکیبی میگویم بطورمثال مانند ؛ غم وشادی – نشاط و دلتنگی -  کینه و محبت – و لذا بیشتر اوقات در زندگی گرفتار اینچنین احساساتی هستیم در واقع در شرایطی قرار میگیریم که میگوییم ؛ نه خوبم ، نه بد ، معمولی هستم .
در هر صورت احساسات ما خارج از این سه نمیتواند باشد ، اگر احساس شادابی و نشاط میکنیم بطور حتم دلایلی دارد و اگر احساس غم و تشویش میکنیم آنهم مطمئناً دلایلی دارد ، گاهی این دلایل برای ما واضح و آشکار هستند و گاهی ناشناخته و پنهان می باشند .ولذا ما برای آشکار شدن این احساسات در این بخش سعی میکنیم از طریق ترازنامه گرفتن به آنها دست یابیم .
قبل از اینکه در حد بضاعت خود،  وارد شناسایی احساسات شویم بهتر است نخست بدانیم که معنای احساس چیست ؟ احساس یعنی ، ادراکی که از طریق حسهای پنج گانه در می یابیم  ، و تعریف آن یعنی ؛   ( احساس یک عکس العمل درونی توام با هیجان می باشد و لذا بر اساس ، کُنش های بیرونی  و یا درونی ، واکنش های هیجانی منفی یا مثبت درونی از خود نشان میدهد . )
هدف ما از شناسایی احساسات به هیچ وجه پی بردن به ماهیت وکُنه احساسات نیست ، بلکه بیشتر تمرکز ما به روی این است که با نحوه پروسه های که احساسات ما طی میکنند آشنا شویم  ، تا از این طریق به نحوه  ظهور آنهاپی ببریم وهمینطور ازعوامل تاثیرگذار به روی احساسات شناختپیدا کنیم ، وهدف ما در نهایت  از شناسایی احساسات این است تا شرایط بهتری  را  برای اخلاق مداری خود بوجود بیاوریم  . البته لازمه این کار بدیهیست که از طریق ترازنامه گرفتن از احساسات میسر می باشد .
ما برای اینکه بتوانیم احساسات خود را شناسایی کنیم ،بنابراین، در ابتدا لازم است تا عوامل تاثیرگذار به روی احساسات خود را بشناسیم ، عوامل تاثیرگذار یعنی مجموعه ای از قسمت ها و بخشهاییکه تاثیرات مستقیم به روی احساسات ما میگذارند که در دو بخش عمده  می باشند ؛

بخش اول ؛ بیرونی

یعنی ما به عنوان یک انسان موجودی هستیم که احساساتمان  تحت تاثیر مستقیم حوادث و یا اتفاقاتی که در پیرامون ما رخ میدهد شکل میگرند . بدیهیست که اگر این رخدادها شادی آفرین باشند ما هم شاد میشویم و احساس خوشایندی پیدا میکنیم و اگر این رخدادها غم انگیز باشند احساسات ما هم غمگین میشوند و به ما احساس ناخوشایندی دست میدهد . بدیهیست منظور از پیرامون بسیار گسترده میتواند باشد ، یعنی از فرهنگ و اخلاق در جامعه گرفته تا امنیت ها یا عدم امنیت های اقتصادی ، اخلاقی ، معنوی ، عقیدتی و و . . .

بخش دوم ؛ درونی ،

یعنی بخش های از درون خودمان ، که این قدرت را دارا هستند که به روی احساسات ما تاثیرات مستقیم یا غیر مستقیم بگذارند ، بطور مثال ؛

جسم ؛

یعنی اینکه سلامتی و یا بیماری های ما این ظرفیت را دارند که به روی احساسات ما تاثیرات مثبت یا منفی بگذارند . بطور مثال ؛ چنانچه هورمون های مورد نیاز بدن ما ، کم یا زیاد ترشح شوند بی شک این ظرفیت را دارند که روی احساسات ما تاثیرات مثبت یا منفی بگذارند .همینطور در این بخش پنج حس اصلی یعنی ( لامسه - شنوایی – بینایی – چشایی – بویایی -  ) وجود دارند که منشاء بروز بسیاری از احساسات در ما هستند .

 

تغذیه ؛    

یعنی اینکه نحوه خوردوخوراک ما به روی احساسات ما تاثیرمیگذارند ، بطور مثال وقتی پرخوری میکنیم همین مسئله باعث میشود که احساسات معنوی و یا رمانتیک درما رو به تَنَزُل برود و برعکس زمانی که در اثر فقر غذایی کم خوری میکنیم به این وسیله در اثر نرسیدن یکسری از ویتامین و پروتئین ها احساساتمان گرفتار نوسانات میشوند . بنابراین ، تغذیه سالم این قابلیت را دارد که احساسات ما را سالم کند .

فضایل و نواقص ؛

از جمله فاکتورهای هستند که به روی احساسات ما تاثیرات مستقیم میگذارند در واقع هر چقدر که سعی میکنیم فضایل و کمبودهای اخلاقی خود را ارتقاء دهیم به همان اندازه احساسات ما سالمتر و متعالی تر میشوند و لذا رنگ وعطر روحانیت بخود میگیرند ، و برعکس هر چقدر گرفتار نواقص و ضعف های اخلاقی خود میشویم به همان اندازه احساساتمان جریح و در غایت بیمار میشوند .وقتی نواقص ما فعال باشند احساساتمان بوی هواهای نفسانی میدهند و لذا وقتی بسیاری از احساسات ناخوشایند خود را مورد بررسی از طریق ترازنامه گرفتن میکنیم متوجه میشویم که منزل در نواقص ما دارند .

 

عقل ؛ 

نحوه تاثیر عقل به روی احساسات  بستگی به این دارد که عقل ما سالم باشد یا بیمار باشد ، عقل سالم عقلیست که سودجو و پیامدنگراست در حالیکه عقلی که بیمارشده است این ویژه گیها راندارد ، بنابراین ، عقلی که سالم باشد مهار احساسات ناسالم را بدست میگیرد ، در حالیکه عقلی که بیمار باشد احساسات بیمار مهار آنرا بدست میگیرد . احساسات هرگز سودنگر و پیامد نگر نیستند و لذا اکثراً در تقابل با عقل قرار دارند .

ذهن ؛

ذهن یعنی دریچه ایی که ما از این طریق با دنیا و هستی ارتباط برقرار میکنیم ،بنابراین ، ذهنیت ما از زندگی، تجارب یا دانش هایست که در طول عمرمان به آنها دست یافته ایم و لذا همین تجربیات از زندگی ، هستی و چگونگی هستی  ما را معنا میکند لذا انباشته از نگرش های گوناگون است ، بنابراین ، ما به عنوان یک انسان داری یکسری از نگرش ها هستیم ، که از باور و اعتقادات ما سرچمشه میگیرند و لذا اینگونه باورها به روی نگرش و نوع نگاه ما ، در رابطه با طرز مقابله با اتفاقات پیرامونی تاثیرگذارهستند ، ولذا اکثر احساسات ما براساس نوع نگرش  و ذهنیت ما در وجودمان برانگیخته میشوند . بنابراین ، ذهنیت های قبلی ما این پتانسیل را دارند که به روی مثبت و منفی کردن احساسات ما تاثیر بگذارند ، اگر باورهای ما براساس یک اعتقاد سالم باشد پیداست که اینگونه نگرش ها نقش مهمی در بروز احساسات مثبت دارند بطور مثال ؛ (( میگویند دوتا سطل چاه با هم یک وظیفه داشتن و با هم زندگی میکردند اما یکی از این سطل ها همیشه  عبوس بود واحساسات بد و ناخوشایند داشت ، در عوض اون یکی سطل همیشه شاداب و پر از احساسات خوشایند بود ، یه روز سطل دومی از اولی پرسید ؛ توچرا همیشه حالت گرفتس ؟ چرا اینقدر عبوس و کج خُلقی؟ سطل اولیه گفت : برادر چرا حالم گرفته نباشه ، ببین ، من همیشه ، پُر، از این چاه بیرون میرم در حالیکه باز خالی به این چاه برمیگردم ، در همین حین رو به سطل دومی کرد و گفت : حالا توبگو ببینم چرا همیشه اینقدر شاداب سرزنده  و خوش خُلق هستی ؟ سطل دومی گفت : برای اینکه نوع نگرش من با تو فرق میکنه ، من همیشه فکر میکنم که خالی به این چاه میایم ، اما پُر ، از این چاه بیرون میروم . )) .
علاوه براین ،ذهن ما بر اساس اِلِمان ها و نمادها و سَمبل ها و تعاریف و همینطورالفباهای از قبل بیان شده و یا تجربه شده  ، میتواند زبان و معنای مفهومی را شناسایی کند ، و لذا زبان احساس یک زبانیست فراتر از این ادات ، بنابراین گاهی ذهن ما با معلومات زمینی خودش نمیتواند و قادر نیست احساس جدیدی را کشف یا آنرا شناسایی کند و لذا آنرا یا پس میزند و یا بلاتکلیف میگذارد . گاهی ذهن ما در اثر وقوع احساسات تکراری که قبلاً آنها را تجربه کرده ، آنها را درک و شناسایی میکند اما نحوه بیان اینگونه احساسات را یا نمیداند و یا قدرت بیان  اینگونه احساسات را ندارد. بنابراین ، درچنین حالتیست که احساس میکنیم یک قطعه موسیقی بهتر زبان احساسات ما را بیان میکند .

فکر:

همینطور که ماه باعث جزر ومد آب دریاها میشود ، فکر ما نیز این قدرت را دارد که  به روی احساسات ما تاثیرات شگفت و عمیق بگذارد ، حتی فکر ما این قدرت را دارد که اندازه و میزان احساسات ما را کم یا زیاد کند و لذا در احساسات ما دخل وتصرف کند ، گاهی تشخیص فکر از احساس ممکن است برایمان ناشناخته باشد ، بطور مثال ، گاهی وقتی میگوئیم احساس میکنیم دقیقاً لحظه ای است که داریم فکر میکنیم و لذا اصلاً ربطی به احساس ندارد ، و بر عکس گاهی وقتی میگویم که فکر میکنیم در واقع داریم احساس میکنیم ، بطور مثال گاهی ما میگویم ؛ احساساتم آزاردهنده هستند و مرا اذیت میکنند در حالیکه اینها افکار آزار دهنده هستند ، اما چطور میتوانیم قادر شویم که تفاوت فکر و احساس  را شناسایی کنیم ،فکر یک قوه پردازشیست ، بطور مثال ؛ وقتی میخواهیم رابطه ای را برقرار کنیم آن رابطه را در افکار خودمان سبک و سنگین میکنیم ، در صورتیکه احساس یک رخداد  آنی و ژرف ودرونیست ، بطور مثال بعضی از ما بر اساس تفکراتمان اقدام به گرفتن ، همسر و یا معشوق و یا راهنما میکنیم و در این رهگذر بدیهست تعلل و تعمقی را طی میکنیم ،در حالیکه بعضی از ما بر اساس احساساتمان اقدام به گرفتن ، همسر و یا معشوق و یا راهنما میکنیم که منشاء اینگونه احساسات برانگیختگی آنی میباشد که بر حسب جاذبه های درونی اتفاق می افتد .


غرایز؛

غرایز همیشه نیازهای دارند و لذا اکثراً برای رسیدن به منظورشان از احساسات ما استفاده ابزاری میکنند ، ما برای شناسایی منشاء بسیاری ازاحساسات خود ، زمانی که آنها را مورد بررسی و تراز قرار میدهیم ، نهایتاً رد پای چهار غریزه مهم را به وضوح مشاهده میکنیم که عبارتند از ( غریزه مالکیت  - غریزه قدرت  - غریزه جنسی  -  غریزه ترس ) .
بنابراین همینطور که ملاحظه کردیم عوامل خارجی و درونی بسیار گسترده ای قابلیت تاثیرگذاری به روی احساست ما را دارند و  لذا ممکن است وقتی احساسی را بررسی میکنیم ریشه آن در یکی از موارد فوق باشد .
 گاهی ما برای شناسایی یک احساس که در ما ظهور کرده ، بهتر است به اتفاقات و یا رفتارهای خودمان در این آواخر فلش بک کنیم ، ما در این رابطه سعی میکنیم متمرکز به روی این مسئله باشیم که از چه زمانی این احساس در ما ظهور کرده است و پس از آن چه کارهای کرده ایم که باعث بروز این احساس در ما شده است . ما در این رابطه سعی میکنیم دقیق و باریک بین و همینطور نکته سنج باشیم ، بطور مثال ؛ ممکن است دیدن یک آلبوم از عکس های گذشته و یادآوری خاطرات نوستالژیک و یا حتی گوش کردن یک ترانه، که خاطره ایی با آن داشته ایم  " ماند " احساسات منفی ما  را برانگیخته باشد .
گاهی ممکن است دچار احساسی شویم که قادر به بیان آن نیستیم ، یعنی احساساتی که نه میدانیم منفی هستند و نه میدانیم مثبت هستند و لذا سر درگم  هسستیم ، که به اینطور احساسات اصطلاحاً  " احساسات ترکیبی " میگویم ، در واقع این حالت مانند این میماند که شش رنگ مختلف را بطور مساوی با هم قاطی کنند و سپس به ما بگویند این مخلوط چه رنگیست .اگر احساسات خودمان را بطور مثال با رنگها مقایسه کنیم ، مثلاً ؛ ( رنگ قرمز احساس شادیست ، و رنگ آبی غمگینیست ) بنابراین ، وقتی این دو رنگ با هم مخلوط شوند رنگ بنفش بوجود میاید .

حقیتاً وادی احساسات یکی از پچیده ترین و همینطور پُر رازورمزترین ، نهاد وجود ما را شکل داده اند ، گاهی ما ممکن است با احساساتی روبری شویم که این احساسات جعلی میباشند ، گرچه ممکن است زیربنای ذره ای آنها ، احساسی باشند و واقعی باشند اما حقیقی نیستند ، یعنی ریز تراشه های از احساساتی هستند که در حوضچه های افکار بیمار ما تبدیل به یک بادکنک توخالی و حجیم و همینطور ویروسی شده اند و لذا اینگونه احساسات درنهایت پوچ و بی معنا و همینطور کاهنده انرژی هستند ،گاهی ما خواسته های نفسانی خود را احساس تلقی میکنیم و لذا تفاوت احساس و خواسته های نفسانی را یکی میدانیم در حالیکه این دو مقوله از هم جدا هستند   اما احساسات ناب و حقیقی ما که سرچشمه آن وصل به روح و معنویت ماست ، همیشه تعالی بخش هستند ، و لذا ما هرگاه به اینگونه احساسات اصیل اعتماد کردیم در نهایت به نتایج متعالی ای دست یافتیم ، گاهی عقل راهی را که صد ساله طی میکند ، ما با اینگونه احساسات آنرا یک شبه طی میکنیم . میگویند در بخش ذهن ما پیچیده گی ها و قدرت های وجود دارد که ما فقط از یک پنجم آن اطلاع داریم همینطور در احساسات ما ناشناخته ها و قدرت های  وجود دارد که ما شاید کمتر از آنچه درباره ذهن اطلاع داریم از این احساسات اطلاع داشته باشیم .


· برای احساس کردن مجدد چه احساسی ، بیشترین مشکل را دارم ؟

بخش اعظمی از زندگی ما مسلماً در سیطره تجربیات احساسی طی شده است ، این احساسات ، گاه خوشایند و گاه ناخوشایند بوده اند ، یکی از ویژه گیهای ما بعنوان یک انسان داشتن احساسات گوناگون و گسترده ایست که داریم ، بنابراین ، زندگی گذشته ما مملوِ از تجربیات منفی و مثبتو ناشناخته است .کلمه " مجدد "  در این سوال ممکن است به دو شکل معنا میدهد ؛

اول ؛

یعنی احساسی که قبلاً آنرا تجربه کرده ایم و این احساس جزو خاطرات خوشایند ما میباشد ، و لذا هر چند خواهانیم که آنها را مجدداً تجربه کنیم اما دیگر برایمان امکان پذیر نیستند .
گاهی ممکن است ما در گذشته احساس خوشایندی را تجربه کرده ایم اما امروز دیگر برایمان  این امکان مقدور نیست که آن احساسات را مجدداً و به همان شکل تجربه کنیم ، که ما به اینگونه احساسات  " احساسات دوره ای "میگویم ، یعنی احساساتی که بر اساس مقتضایات سنی رخ میدهند و تاریخ مصرف آنها تمام میشود ، و پس از آن دیگر ظهور آنها مجدداً امکانپذیر نیستند ، بطور مثال ؛ در گذشته عشق به جنس مخالف را تجربه کرده ایم اما ممکن است ، امروز دیگر قادر به اینکار نباشیم . اما بر اساس اینکه لذت این احساس خوشایند را چشیده ایم سعی میکنیم تا مجدداً این احساس را تجربه کنیم ، همینطورکه میدانیم ما در زندگی ادوار گوناگونی را طی میکنیم ، بنابراین ، اگر ، فرض کنیم ، هر دهه از عمر ما دارای یک دایره باشد  ، لذا  بعد از گذارندن دهه اول و یا دایره اول ، باید وارد دایره دوم شویم بطورمثال ؛ اگر یکسالگی تا ده سالگی را یک دایره از زندگی در نظر بگیریم در این سیکل چیزهایکه برای ما مهم هستند و احساسات خوشایندی را به ما میدهند ، عبارتند از ؛ مثلاً بازی های کودکانه و یا تماشای برنامه کودکان و یا اسباب بازی های گوناگون و و و . . . اما در دایره دوم زندگی  یعنی ده تا بیست سالگی علایقما نسبت به دایره اول باید طبیعتاً تغییر کند بطور مثال ؛ تغییر در نوع بازی ها ، بخصوص پس از بلوغ انگار احساسات جدیدی در ما ظهور میکنند ، بطور مثال ؛ کشش برای روابط  داشتنرومانیک با دوستان غیر هم جنس ، تجربیات جنسی کسب کردن و و .. 
بدیهیست ما در هر کدام از این ادوار احساساتی را تجربه میکنیم که بعضی از آنها برای ما  فوق العاده لذت بخش و دوست داشتنی است و لذا وقتی در جریان زندگی به نقطه ایی میرسیم که باید ، یکی از این دایرها را که تمام شده است را ترک کنیم ، در عوض به آنها میچسبیم و در آنها غرق میشویم ، گویا متوجه نیستیم و یا نمیخواهیم بپذیریم دوره اینگونه احساسات تمام شده و گذشته ، و لذا بیشترین کوشش و سعی خود را میکنیم تا اینگونه احساسات را مجدداً تجربه کنیم و لذا در این رابطه به مشکل بر میخوریم  .  بخصوص برای ما که مصرف کننده مواد مخدر بودیم ، امکان دارد به علت خاطرات گذشته ذهنی که در دروان طلایی مصرف داشتیم احساساتی برانگیخته شده باشد ، بطور مثال ؛ دورهم جمع شدنها و حرفهای پای منقلی زدن ، و یا خاطراتی که با هم بازی های خود داشتیم ، و یا احساس دلتنگی برای مکانهای که در آنجا مصرف میکردیم  ، اما امروز که در شرایط بهبودی هستیم تجدید احساس اینگونه خاطرات برایمان واقعاًناممکن و لذا ممکن است بیشترین مشکل را داشته باشیم .
عبارت " بیشترین مشکل " ممکن است معنایش این باشد  ، که دیگر یا قادر به تجدید اینگونه احساسات نیستیم ، یا اینکه در شرایطی هستیم که دیگر باید بپذیرم که دوره اینگونه احساسات گذشته است ، و لذا با شرایط فعلی ما تناسبی ندارد ، همینطور باید متوجه باشیم که اگر بخواهیم به اینگونه احساسات بهای کاذب دهیم در واقع شرایط مناسبی را برای بی اخلاقی خود فراهم کرده ایم . البته در اینجا  نکته ظریفی وجود دارد ، بدیهیست منظورما این نیست که باید احساسات خودمان را سرکوب کنیم و یا اینکه از آنها فرار کنیم، بلکه  میکوشیم تا با یک روشن بنیی توام با پذیرش با اینگونه احساسات روبرو شویم و لذا مانند پیری که دوران جوانی را پشت سر گذشته و پیری خودش را پذیرفته ، ما هم باید بپذیریم که دوره اینگونه احساسات سپری شده و اکنون باید بکوشیم تا احساسات نوینی که فعلاً در دایره آن قرار داریم ( یعنی لذت بهبودی و روحانی ) را تجربه کنیم .

دوم ؛

یعنی احساسی که قبلاً آنرا تجربه کرده ایم و این احساس جزو خاطرات  ناخوشایند ما میباشد ، و لذا به همین دلیل همیشه یا از آنها فرار میکنیم یا بشدت آنها را سرکوب میکنیم .   
 گاهی ما در زندگی احساسات ناخوشایندی را تجربه کرده ایم مانند ، حقارت ، ناامیدی ، قربانی شدن ، ورشکستگی ، شکست در عشق و کار و دوستی ، افسردگی  – تنفر – کینه -  ترس – دلتنگی – پشیمانی – درد – شرم – گناه – خجالت  –عدم امنیت - حسادت  – بی تفاوتی  و و .. ، بنابراین ، ما همیشه برای تجربه مجدد این احساسات بیشترین مشکل را داریم ، گاهی به علت رخداد مصائبی که در گذشته در زندگیمان اتفاق افتاده ، چنان احساس هولناک و وحشتناکی  در ما بجا گذاشته ،که سایه ترس از رخداد مجدد چنین حوادثی زندگی ما را جهنمی کرده است و لذا ترس از وقوع مجدد اینگونه احساسات همیشه لحظات زندگی ما را پر از تلاطم و انباشته از دغدغه کرده است ، تاثیرات این احساسات در ما گاهی چنان عمیق بوده است که گرفتار بیماری های عدیده ای مانند ؛ وسواس ، دلشوره ، هیجانات منفی ، اضطراب و افسردگی شده است ، و لذا رفته رفته گرفتار دلشورها و دلواپسی های مزمن میشویم بطوریکه دائماً فکر میکنیم که قرار است یک اتفاق وحشتناک بیافتد ، در صورتیکه هرگز اتفاقی هم نخواهد افتاد و بقول آن بزگواری که گفت : ((چقدراز تصور مصیبت های بیشماری رنج بردم که هرگز هیچکدام از آنها هم در زندگی اماتفاق نیفتادند))، بنابراین ، همانقدر که در بخش اول طالبیم که خاطراتی را مجدداً احساس کنیم در این بخش بر عکس خواهانیم که دیگر اینگونه احساسات را مجدداً تجربه نکنیم  ، هر چند قدم سوم  ، بخش اعظمی از اینگونه تشویش ها را برطرف ساخت ، اما ترس از رخداد مجدد این احساسات برای ما تبدیل به یک بیماری روانی همراه با کابوس های شبانه شده است ، ما به تجربه دریافتیم که از هر چیزی که میترسیم و فرار میکنیم نشان دهنده آن است که ما با آن چیز مشکل داریم  و پاک کردن صورت مسئله فقط درد و رنجمان را طولانی تر میکند ، و لذا فرار و یا سرکوب نه تنها مشکل ما را حل نمیکند بلکه آنها را بدتر فعال میکند .
بنظر میرسد صلح و آشتی با اینگونه احساسات یک راهکار مناسب می باشد  ،وهمینطور پذیرش اینکه به هر حال باید بپذیریم که هر چند احساسات در زمانِ بروز خود واقعی هستند ، اما این احساسات حقیقی نیستند ، یعنی با گذشت زمان اثر خود را از دست میدهند .
 متاسفانه گاهی بیماری برای ماندگاری خود اینگونه احساسات را در ما  بطور روزانه و مرتب " آپ دیت " میکند ، ولیکن ، ما از طریق ترازنامه گیری سعی میکنیم تا اینگونه مشکلات را برطرف سازیم .
نکته قابل تامل این است که ما بیشتر احساسات منفی ایکه در گذشته تجربه کردیم به علت عدم مهارت های لازم برای یک زندگی سالم بود و لذا امروز که در جریان بهبودی قرار گرفته ایم بطورقطع درصد قابل ملاحظه ایی از ، تجربه مجدد اینگونه احساسات منفی کاسته میشود .


· چرا سعی می نمودم که احساسات خود را سرکوب و خفه کنم ؟

 

یکی از ارکان بیماری ما احساسی است و لذا در طول زندگی گذشته  یکی از مهمترین عواملی که باعث شد تا ما به مواد مخدر پناه ببریم همین احساسات بودند ، احساساتی که به دلایل مختلف از آنها سر باز میزدیم و  یا از آنها فرار میکردیم ، یا آنها را سرکوب میکردیم و یا سعی میکردیم که آنها را خفه کنیم ، هر چند  تجربه اینگونه احساسات ممکن است در هر کدام از ما متفاوت باشد چون گستره احساسات بسیار وسیع است اما ممکن است که در فاکتورهای با هم مشترک باشیم بطور مثال ؛

شجاعت ؛

گاهی ما به علت عدم شجاعت از بروز احساسات واقعی خود ،  خودداری میکنیم زیرا میترسیم که بروز اینگونه احساسات شخصیت ما را خدشه دار کند و لذا با قصاوت و بیرحمی اینگونه احساسات را خفه میکنیم .

باورها ؛

گاهی ما به علت داشتن باورها و اعتقادات خود گویا مجبور میشویم که بعضی از احساسات خود را سرکوب کنیم ، زیرا فکر میکنیم که بروز اینگونه احساسات مغایر منش ما می باشد ، در ظهور اینگونه احساسات سعی میکنیم که به خود بقبولانیم که این احساسات مال من نیستند  .

فرهنگ خانواده و جامعه ؛

گاهی ما برای اینکه احساساتمان مغایر با اصول و ارزش های حاکم بر جامعه و خانواده می باشد ، آنها را در خود پنهان میکنیم ، میترسیم مبادا اگر احساساتمان را بیان کنیم طرد بشویم .

قضاوت ؛

گاهی ما به این علت از احساسات خود فرار میکنیم که میتریسم اگر آنها را بیان کنیم دیگران چه قضاوتی در باره ما خواهند کرد .

سرزنش ؛

گاهی ما به این علت احساسات خود را سرکوب میکنیم که مبادا مورد سرزنش دیگران قرار بگیریم .

تکبر ؛

گاهی ما به علت تکبر  ،احساسات خود را خفه میکنیم و فکر میکنیم که بیان اینگونه احساسات مغایر با جایگاه اجتماعی و شان ما می باشد .

اسرار ؛

گاهی ما به علت اسراری که داریم از بروز احساسات خود جلوگیری میکنیم و لذا میترسیم که اگر اینگونه احساسات را بروز دهیم ممکن است دیگران به اسرار ما پی ببرند .

جنسیت ؛

گاهی ما به علت نوع جنسیتی که داریم نمیتوانیم بروز یک احساس را که مربوط به جنس دیگر است را در خودمان بپذیریم .

امنیت ؛

گاهی ما به این سبب احساسات خود را سرکوب میکنیم که مبادا بروز اینگونه احساسات امنیت های شخصی و اجتماعی ما را به مخاطره بیاندازد .

گناه ؛

گاهی ما برای این احساسات خود را خفه میکنیم که فکر میکنیم بروز اینگونه احساسات گناه می باشد .

 

باری ، . . . به هر ترتیب ، علاوه بر موارد ذکر شده ، قطعاً فاکتورهای دیگری هم وجود داشته اند که ما را وادشته اند تا احساسات خود را سرکوب و یا خفه کنیم ، اما نکته قابل تامل این است که گاهی ما در اثر عدم شناخت  ، مرز بین احساس و بروز یک نقص اخلاقی و یا خواسته های نفسانی را نمیدانیم ، به عبارت دیگر وقتی گرفتار هواهای نفسانی هستیم فکر میکنیم که اینگونه خواسته های که در ما برانگیخته شده اند ، احساسات ماست ، در صورتیکه اینها اصلاً ربطی به احساسات ندارند ،  در واقع ما باید بدانیم مقوله احساسات با مقوله نقص های اخلاقی و هواهای نفسانی چند مولفه ی جدا از هم هستند . احساسات ما ابزار و زبان روح ما هستند و بهترین هدیه خداوند هستند ، و لذا بسیار لطیف  و شفاف و دوست داشتنی هستند و از روح ما سرچشمه میگیرند ، اما بشرط اینکه این احساسات تحت تاثیر نواقص اخلاقی و هواهای نفسانی ما قرار نگیرند ، چون همانطور که ، فکرِ ما این قدرت را دارد که احساسات ما را تغییر دهد ، بنابراین ، نواقص اخلاقی و هواهای نفسانی ما هم این قدرت را دارند تا به روی احساسات ما تاثیرات منفی و گسترده ای بگذارند ، و لذا اینگونه تاثیرات ، احساسات ما را بیمار میکنند ، بنابراین ، ما برای شناسایی کردن احساسات واقعی خود باید در ابتدا به روی این امر تمرکز کنیم که آیا این احساسی که در ما بروزکرده است حقیقی است یا کاذب است ، احساس حقیقی احساسی است که از بطن روح ما سرچشمه میگیرد و همیشه پاک و ظلال میباشد و لذا بخاطر تلطیفی که دارد باید مراقب آن باشیم ، اما احساسات کاذب ، احساساتی هستند که آغشته به نواقص اخلاقی و هواهای نفسانی شده است ، بدیهست ما اینگونه احساسات کاذب را نه تنها بروز نمیدهیم بلکه سعی میکنیم آنها راخنثی و برطرف کنیم . بنابراین ، ما امروز برای شناسایی کردن احساسات خود اول بررسی میکنیم تا ببینیم رد پایی از بیماری و یا افکار بیمار گونه و یا هواهای نفسانی در آنها وجود دارند یا نه ، اگر رد پای از هیچکدام را مشاهده نکردیم بنابراین ، با افتخار و شجاعت احساسات خود را بروز و آنها رابیان میکنیم .


· از چه ابزارهایی جهت انکار احساسات واقعی خود استفاده می کردم ؟

زمانیکه به روی احساسات خود تمرکز و تعمق میکنیم متوجه میشویم که احساسات ما در دو بخش کلی بروز میکند ؛

اول ، احساسات واقعی ؛

یعنی احساساتی که در ما رخ میدهند ، اما اینگونه احساسات ممکن است تحت تاثیر بیماری و یا ذهنیت های بیمارگونه ما شکل گرفته باشند ، بنابراین ، غالباٌ ریشه در هواهای نفسانی و نواقص اخلاقیمان دارند و لذا احساساتی هستند که مغایر با شئونات اخلاقی هستند ، یعنی احساساتی هستند ناسالم که در اثر روند اعتیادمان در ما فعال شده اند ، هرچند ظهور اینگونه احساسات را نمیشود کتمان و یا انکار کرد اما اینگونه احساسات در اثر تحریک ذهن و فکر بیمار و یا روان بیمار و یا غریزه بیمار در ما برانگیخته شده اند و به عبارتی روشنتر احساساتی هستند که ناخالصی دارند و انباشته از امیال شهوانی و یا رذایل هستند ، بنابراین ، لُب مطلب این است که اینگونه احساسات هرچند واقعی هستند اما احساساتی کاذب و ناخالص هستند ، بنابراین ، ما برای ابراز و بیان اینگونه احساسات با مشکل روبرو میشدیم و لذا در زندگی همیشه سعی میکردیم از ابزارهایی برای انکار احساسات واقعی خود استفاده کنیم ، بطور مثال از ابزارهایی مانند ؛ مواد مخدر – شرم – خجالت – گناه -  تراز دیگران را گرفتن  -  ناصداقتی –  ترس از بیان احساسات و در نهایت سکوت -  پاک کردن صورت مسئله -  پنهانکاری – افراط در خوردن و سکس و ثروت -   انزوا و تنهایی – قضاوت کردن – سرزنش کردن – مقایسه کردن – خودفریبی – مظلوم نمایی – احساس قربانی شدن – خشم – خود کم بینی - با نقاب زندگی کردن و ریا کردن – بدخُلقی کردن و و و . . .
اگر ما به  زندگی خود نگاه کنیم بخش اعظمی از زندگی ما تحت تاثیر همینگونه احساسات بوده است و لذا بعلت دلایلی که در فوق ذکر شد ما مجبور به پنهانکاری اینگونه احساسات بودیم .
 بنابراین باید بپذیریم که واقعیت زندگی ما این است ، در واقع حمل کردن احساسات مدفون شده در خودمانبه درازنای عمری ،که اکنون جزوی از وجود وشخصیت و روان ما را شکل داده است ، احساساتی که به علت شرم و حیا و خجالت و احساس گناه نمیتوانستیم آنها را بیان کنیم و یا آنها را ابراز کنیم و لذا همین مشکلات سبب شد که سایه بُغضی فراگیر زندگی ما را به وسعت گسترده ای در یاس و انزوا و افسردگی فرو ببرد ، گاهی در این روند احساسات خود را همیشه بر عکس بیان میکردیم ، مثلاً از چیزی که خوشمان می آمد ، بر عکس میگفتیم خوشمان نمی آید و یا اینکه وقتی میخواستیم احساسات خود را بیان کنیم ، احساساتمان را سانسور شده ابراز میکردیم .

دوم ، احساسات  ؛

یعنی احساساتی که آغشته به هواهای نفسانی و یا شهوانی و یا تحت تاثیر ذهن بیمار نیستند ، یعنی احساساتی هستند متعالی که از عمق روح و انسانیت ما سرچشمه میگیرند و لذا اینگونه احساسات بیشتر عاطفی و معنوی و ریشه در روحانیت ما دارند ، در واقع اینگونه احساسات تحت تاثیر فضایل اخلاقی و مکارم انسانی در ما ظهور میکند و لذا اینگونه احساسات ، ناب و خالص و همچنین پاک و منزه میباشند ، بنابراین ، دلیلی برای سرکوب و یا خفه کردن و یا انکار کردن آنها در خود نمی بینیم، احساسات حقیقی همیشه باعث برکت برای ما و دیگران میشود ، و برهمین اساس از ابزارهایی برای بیان احساسات حقیقی خود استفاده میکنیم ، بطور مثال ، مانند ؛ استفاده نکردن از مواد مخدر و پاکی – تراز خود را گرفتن – صداقت – شهامت در بیان احساسات – حل کردن صورت مسئله ها -  هویدا و آشکار کردن – افراط نکردن – روابط با دیگران – قضاوت نکردن – مقایسه نکردن – سرزنش نکردن – اعتماد بنفس – آرامش – بدون نقاب زندگی کردن – خوش خُلقی و مهربانی و و و . . .  
گاهی ممکن است ما به علت عدم توانایی و همچنین عدم قدرت بیان نتوانیم اینگونه احساسات حقیقی را ابراز کنیم ، و لذا از ابزارهای مختلفی ، مانند ؛ ادبیات – شعر -  نقاشی – عرفان – موسیقی – نویسندگی  – دوستی و رفاقت -  و و و بهره میجویم 


· چه کسی یا چه چیزی احساسی را در من برمی انگیخت ؟ آن احساسات چه بودند ؟ در چه موقعیتی بودم ؟ نقش من در هر یک از آن شرایط چه بود ؟

 

احساس عشق و علاقه و معاشقه در سطح روابط رومانتیک توام با روابط جنسی ، دوست داشتم مال من باشه ، احساس میکردم اگر در کنارم بود احساس امنیت و قدرت بیشتری در من ایجاد میشد ، اما عملی کردن این احساسات به دلایلی برایم امکانپذیر نبود و لذا نهایتاً به علت رویایی بودنش من پیوسته در یک دنیایی ذهنی و مملو از تصوراتِ وَهم آلود غیر واقعی زندگی میکیردم  .

سوال – در چه موقعیتی بودم ؟ .

جوان بودم ، و در شغلم موفق بودم، همسری زیبا مهربان و دلسوز داشتم که علیرغم مشکلات خانوادگیم مرا تا سر حد نهایت دوست داشت  و لذا برهمین اساس در زندگیم  هرگز سر ناسازگاری نمیگذاشت ، فرزندانی سالم و مثل یکدست گل داشتم ، سقفی به روی سر و اتومبیلی به زیر پا داشتم ، اما با تمام این مواهبی که داشتم ، احساس میکردم عاشق زنی شده ام که او خود شوهر و فرزند داشت ، او زنی بود با وقار ، مهربان ، با حیا ، و پاکدامن ، که اینک در ذهن بیمار من  بدون اینکه خودش بداند ، گرفتار یک عشق شیطانی ، حاصل از یک روان بیمار شده بود .

 

سوال – نقش من در هر یک از این شرایط چه بود ؟ .

نقش من به عنوان یک همسر ، زیر پا گذاشتن تعهدات اخلاقی و یا به عبارتی دیگر نقش یک خائن بود ، لذا در اثر ندیده گرفتن اصول اخلاقی شخصیت انسانیم جریح شد ، و همین مسئله سبب شد که روحیه خود را ببازم و در یک شرایط متزلزل قرار بگیرم و طبیعتاً به شدت بی حوصله و بی تفاوت شده بودم و لذا نسبت به وظایفم در رابطه با زن و بچه ام کوتاهی میکردم ، و بطور زیرکانه ای احساساتم را از همسرم پنهان میکردم ، از طرف دیگر به طروق مختلف سعی میکردم بطور موذیانه ایی به خانم ایکس که همکارمان هم بود نزدیک شوم ، طوریکه وی به انگیزه های من پی نبرد ، برای جلب نظر وی با ریاکاری ادای آدمهای با کلاس را در می آوردم ، طوری رفتار میکردم که از من خوشش بیاد ، بخاطر سِمتی که داشتم بطور گوناگون الطافی را در حقش نثار میکردم و او اینگونه فکر میکرد که من بخاطر حُسن همجواری و همکاری این محبت ها را در حقش نثار میکنم ، سعی میکردم نقاب بزنم و مزه بریزم تا بدینوسیله دلبری کنم ، به قِروفرِ خودم میرسیدم تا او را تحت تاثیر خود قرار دهم ، غافل از اینکه اون خانم محترم و با ایمان اصلاً تو این فازها نیست . البته منهم بخاطر متانتی که در او میدیدم هرگز جرائت و همینطور شهامت اینکه احساس واقعی خودم را بروز بدهم را نداشتم .

 


· چه انگیزه ها و یا چه اعتقاداتی داشتم که باعث می شدند من در آن شرایط ، بدانگونه عمل کنم ؟


انگیزه های من بر اساس خودخواهی و زیاده طلبی و همینطور سوء استفاده های شهوانی شکل گرفته بود ، و اعتقادم بر این پایه استوار بود که من به عنوان یک مرد نه تنها اشکالی ندارد که عملی خلاف اخلاق انجام دهم بلکه اگر موفق شوم تا به نتیجه دلخواه برسم نشان از قدرت من دارد ، - اعتقادم این بود که احساس من یک احساس عاشقانه می باشد ، احساسی که من آنرا علیرغم رنجی که میبردم دوست داشتم .
اعتقادم این بود که اگر بتوانم با او رابطه ایی بذارم خودم را به خودم ثابت کردم .


· من با احساساتم وقتی که آن را شناسایی می کنم ، چگونه رفتار می کنم و در مورد آن چه کاری انجام می دهم ؟


من در گذشته با پنهانکاری همیشه در دنیایی کاذب و غیر واقعی ذهنی خود با احساساتم یکه و تنها زندگی میکردم ، و لذا در این دنیای خیالی گرفتار توهمات خودم بودم ، اینگونه احساسات همیشه زندگی مرا پُر از ترس و دغدغه میکرد و نهایتاً مرا منزوی و افسرده میکرد ، و به زبانی دیگر برده احساسات خودم شده بودم و وظیفه من در این راستا اینبود که به این احساس منفی و مخرب دائماً آب و دانه برسانم  . اما امروز خواهانم تا از طریق تراز نامه گرفتن پی به ریشه اینگونه احساسات ببرم . و پس از شناسایی اینگونه احساسات سعی میکنم تا با اقرار واعتراف همراه با پذیرش در صلح و آرامش از آنها رها شوم ، همینطور که در گذشته مسئول اعتیادم نبودم ، مسئول بروز اینگونه احساسات هم نیستم ، چون در شرایط بیماری اینگونه احساسات در من فعال شد ، اما امروز براساس مسئولیت های که در روند بهبودی دارم لاجرم باید با اصول روحانی حاصل از قدمها احساسات ناب و روحانی نوینی را تجربه کنم .

 

 

بخش گناه و خجالت

گناه و خجالت

در واقع دو نوع گناه و خجالت وجود دارد : یکی واقعی ، و یکی غیرواقعی . اولین نوع آن مستقیم از وجدان ما نشأت می گیرد و رشد می کند ، ما احساس گناه می کنیم چون کاری را برخلاف اصول مورد قبول خود انجام داده ایم ، یا به کسی صدمه زده ایم که از بابت آن خجالت می کشیم . اما نوع غیرواقعی آن ممکن است توسط شرایط گوناگونی به وجود آمده باشد که ما در آنها هیچ نقش یا تقصیری نداشته ایم . نیاز است تا ما به احساس گناه و خجالت خود نگاه کنیم تا بتوانیم اینگونه شرایط را جدا سازیم . لازم است ما فقط آن چیزی را که متعلق به ما است را تصاحب کنیم ، و از شر چیزهایی که مال ما نیستند رها شویم .


· درمورد چه کسی یا چه چیزی احساس گناه یا خجالت می کنم ؟ شرایطی که باعث به وجود آمدن این احساسات شد را توضیح دهید .

نکته ؛

منظور از (( کلمه " چه چیزی " میتواند مفهوم گسترده ای داشته باشد از مفاهیم انتزاعی گرفته ، مانند ، عدالت ، انسانیت ، سیاست ،  تا مسائل اجتماعی ، و یا محیط زیست و طبیعت و یا حیوانات و یا افکار و تصورات ذهنی  ))
ما گناه را در دو بخش کلی در زندگی احساس میکنیم ؛

بخش اول ؛ گناهان بزرگ ؛

یعنی اینکه در گذشته بر اساس اختیار وهمچنین در بیداری و هوشیاری از ما رفتاری سر زده که این رفتار مغایر و متضاد با اعتقادات و اصول و ارزش های ما بوده  ، از طرفی اینگونه گناهان چون دائماً جلوی چشمان ما می باشد و سایه آن زندگی ما را سیاه کرده و ما  را بطور جدی مورد آزار و اذیت قرار میدهد ، لذا ما به اینگونه رفتارها که به فعل در آمده اند گناهان کبیره یا گناهان بزرگ میگویم ، به عبارت دیگر از منظر ما گناهان بزرگ یعنی احساس مخربی که دائماً آرامش و ثبات زندگی ، و خور و خواب ما را بهم ریخته است  .

بخش دوم ؛ گناهان کوچک؛

یعنی اینکه در گذشته بر اساس اختیار و همچنین در بیداری و هوشیاری از ما رفتاری سرزده که این رفتار هر چند مغایر و متضاد با اعتقادات و اصول و ارزش های ما بوده  ، اما اینطورهم نیست که تاثیرات آن آرامش زندگی ما را به هم ریخته باشد .
اصولاً گناهی را بزرگ شمردن ، و یا اینکه گناهی را کوچک شمردن ،  بستگی مستقیم به نوع بینش و نوع اعتقادات و معرفت ما دارد ، و لذا ممکن است گناهی که برای بعضی از ما جزو گناهان کبیره باشد برای دیگری گناهی بی  اهمیت باشد . بنابراین ، درک از مفهوم گناه ، نسبی  میباشد ، و بستگی به تعریف و نحوه ارزش گذاری ما دارد در واقع درجهِ گناه بستگی به میزان نمراتی دارد که ما بر حسب نوع باورها و اعنقادات خود به آنها میدهیم .
بنظر میرسد در زندگی آگاهی و شناخت بهترین محک برای شناسایی گناهان می باشد و لذا هر چقدر وسعت نگرش و دانش خود را ارتقاء دهیم ، نتیجتاً زمینه مساعدتری را برای تبیین تعریف گناه در خود بوجود میاوریم ، به عبارت دیگر یعنی اینکه دانش و معرفت بهترین معیار برای سنجش گناه می باشد ، گاهی ما در اثر عدم شناخت و عدم معرفت ، ممکن است بار گناهان بی اهمیتی را به دوش خود حمل کنیم که آنها اساساًدر حد و اندازه های خود نیستند یعنی از  یکسری از اعتقادات پوچ و بی مایه سرچشمه گرفته اند که شاید کثیری از آنها اصلاً گناه و خطا نباشند و زاییده جهل و خرافات ما می باشند ، و همینطور بلعکس ، ممکن است ما در اثر جهل گناهی بزرگ را کوچک بشماریم . بنابراین ، در این نقطه متوجه میشویم که احساس گناهی که در ما وجود دارد ، به دو شکل میباشد ،

 

شکل اول ، گناهان غیر واقعی ؛

یعنی احساس گناهانی که ما ، علیرغم عدم اختیار و همینطور عدم میل باطنی ، اما فاعل آن بوده ایم  که بطور مستقیم و یا غیر مستقیم به خود و یا دیگران صدمه و آسیب و زیان وارد کرده ایم ، در واقع یعنی احساس گناهی که ما مقصر آن نیستیم و ما در شرایط بی اختیاری به خود یا دیگران صدمه زده ایم  بطور مثال ، در حین رانندگی متوجه شده ایم که اتومبیل ما ترمز ندارد و لذا همین مسئله باعث تصادف شده است و کسانی در این رابطه مجروح و یا معدوم گشته اند . البته علاوه بر مسائل فوق ممکن است ما دچار احساس گناهانی باشیم که اینها هم میتوانند غیر واقعی باشند یعنی ، در اثر سهل انگاری و یا اشتباه در محاسبات به دیگران لطمه و یا آسیب رسانده باشیم که اینگونه صدمات درست است که توسط ما رخ داده اند و ما فاعل آن بوده ایم اما انگیزه پلید و شری نداشته ایم ، بطور مثال ، در حین رانندگی در اثر اشتباه در محاسبه به کسی برخورد کنیم و به او صدمه وارد کنیم  .
 یکی دیگر از گناهان غیر واقعی این است که ما بخاطر گناهان دیگران احساس گناه و خجالت بکنیم ، بطور مثال ؛ یک فردی که ما به آن احساس تعلق میکنیم ، گناهی را مرتکب شده ، اما در این رابطه ما احساس گناه , و خجالت میکنیم  . شاخصه های گناهان غیر واقعی عبارتند از؛
اول ؛ جهلی باشد  – یعنی در اثر نداشتن آگاهی مرتکب فعل خطا شدن
دوم ؛ غیر عمدی باشد – یعنی از روی اراده و اختیار رفتاری سر نزده باشد
سوم ؛ قصد و نیت بدی در کار نباشد
چهارم ؛ خالی از هواهای نفسانی و یا شهوات باشد
بدون نقشه کشی به فعل در آمده باشد

شکل دوم ، گناهان واقعی ؛

یعنی گناهانی که ما بر اساس دانایی واختیار و همینطور با میل باطنی فاعل آن بوده ایم که بطور مستقیم و یا غیر مستقیم به خود و یا دیگران صدمه و آسیب و یا زیان وارد کرده ایم ، در واقع یعنی احساس گناهی که ما مقصر اصلی آن هستیم و ما در شرایط  بیداری و با هوشیاری کامل و با میل باطنی و همینطور عالماً به خود یا دیگران صدمه زده ایم ، بطور مثال ، عامداً به کسی صدمه یا زیان وارد کرده ایم .بنطر میرسد که  گناهان واقعی همیشه مراحله خاص خود را طی میکنند که پروسه آن به این ترتیب می باشد ؛
اول ؛ عالماً باشد ، یعنی ما با علم به اینکه رفتاری خطاست آنرا انجام بدهیم  .
دوم ؛ عامداً باشد ، یعنی با اختیار و با اراده از ما رفتاری سر زده باشد .
دوم ؛ انگیزه منفی داشته باشد
سوم ؛ هواهای نفسانی و شهوانی در آن باشد
چهارم ؛ نقشه کشی  شده باشد
پنجم ؛ منجر به رقتار شده باشد
عالماً    --->      عامداً   ----->     انگیزه منفی ---->    هواهای نفسانی و شهوانی   ----> نقشه کشی ---->   منجر به رفتار---->   گناه واقعی
                                                              
بنابراین ، برای رهایی از احساس گناه بهتر است ابتدا با ترازنامه نویسی آنها را مورد بررسی قرار بدهیم تا ابتدا از شر گناهان غیر واقعی خود خلاص شویم وسپس گناهان واقعی خود را تراز کنیم و ببینیم اصولاً چه ضعف ها و نواقصی در ما وجود دارند که ما به آن شکل عمل کردیم ما برای اینکه بتوانیم گناهان واقعی و غیر واقعی خود را شناسایی کنیم ، بنابراین شروع به ترازنامه گیری به شکل زیر میکنیم ، اما قبل از ترازنامه نوشتن به نیروی برتر پناه میبریم و از او میخواهیم تا ما را یاری کند تا با نوشتن ترازنامه پی به نواقص و راذیل و ضعف های اخلاقی خود ببریم تا از این طریق مراتبی برای ما فراهم شود تا دیگر اینگونه رفتارها از ما سر نزند .
اینک برای آشنایی به نحوه ترازنامه نویسی ، تراز یکی از اعضا را در این رابطه ملاحظه میکنیم ، بطور مثال میپرسد ؛
در مورد چه کسی یا چه چیزی احساس گناه یا خجالت میکنم ؟ همسر و فرزندانم . شرایطی که باعث به وجود آمدن این احساسات شد را توضیح دهید ؟! . . .
در سنن جوانی با اینکه در عرصه کار وتلاش موفق بودم و دارای زن و بچه بودم ، در اثر عدم سلامت عقل و لذت طلبی و همینطور تفریح کردن و احساساتی بودن ، معتاد به مصرف مواد مخدر شدم ، رفته رفته در این وادی زندگیم رو به آشفتگی نهاد تا جای که دیگر قادر به تامین کردن امنیت های خانوداه نبودم و لذا در اثر برشکستگی کامل ، همسرم که زنی خانه دار بود مجبور شد برای تامین خانواده مشغول کارگری شود ، آنهم کاری طاقت فرسا و با حقوقی ناچیز که پول مصرف یکبار من در دوران به اصطلاح طلایی نمیشد  علاوه بر اینها او به تنهایی مجبور بود تا کارهای خانه و خانواده را به تنهایی به دوش بکشد همه اینها یکطرف ، احساس خجالتی که همسر و فرزندانم در مقابل دوست و آشنا و فامیل بخاطر رفتارهای معتادگونه و ننگین من  میکشدنداز طرف دیگر ، اما من با مشاهده این حوادث در خانواده علیرغم رنجی که میبردم قادر به حمایت آنها نبودم در واقع اختیار و عنان زندگیم دیگر بدست من نبود ، در حقیقت اختیار واراده زندگی من در چنگال مواد مخدر بود ،  وترسی عمیق زندگی مرا در بر گرفته بود ، بنابراین ، من نسبت به این دوره زندگی خود همیشه احساس خجالت و گناهی عمیق میکنم . 


· کدامیک از این شرایط بدون آن که من در بوجود آمدنش نقشی داشته باشم ، باعث احساس خجالت در من شده ؟

شرایطی که منجر به این احساس در من شد در دو بخش می باشد ،

بخش اول ؛

شرایطی بود که اوایل مصرف مواد مخدر من بود ، یعنی کنترل و مصرف مواد مخدر در اختیار من بود ، میدانستم که کار خطرناکی را دارم انجام میدهم ، اما نسبت به آن احساس بی تفاوتی میکردم فکر میکردم که من معتاد نمیشوم و دلیلش این است که میتوانم آنرا کنترلی مصرف کنم ، گاهی از دیگران نصحیتی های میشنیدم که اینکار را نکنم اما من به این حرفها گوش نمیکردم ، من در آن شرایط در موقعیتی بودم که واقعاً میتوانستم بین مصرف کردن و مصرف نکردن یکی را انتخاب کنم ، اما در نهایت جهل مصرف کردن را انتخاب کردم . 

بخش دوم ؛

شرایطی بود که من در اثر استمرار استعمال مواد مخدر دیگر نیاز به مصرف پیدا کرده بودم و لذا علیرغم میل باطنی به علت نیاز و اجبار به مصرف دیگر نمیتوانستم قطع مصرف کنم ، واقعاً نمیخواستم به خانواده ام صدمه و زیان برسانم و یا نسبت به مسئولیت هایم بی تفاوت باشم ، اما ناخواسته و تحت شرایط اجبار و ترس به آنها صدمه میزدم گویا دیگر اختیارم در دستان من نبودند ، به عبارتی دیگر من در شرایط بی اختیاری این اعمال را انجام میدادم .


· در آن شرایطی که من در آن نقش داشته ام ، انگیزه هایم چه بودند ، و یا چه اعتقاد و باوری باعث شد که بدانگونه عمل کنم ؟

در شرایطی که من در آن نقش داشتم انگیزه های من تفریح و خوشگذرانی بود ، از طرفی انگیزه های من اینبود تا با کسب انرژی از مواد مخدر بهتر بتوانم کار کنم و بهتر بتوانم به خانواده سرویس بدهم ، و اعتقاد و باورم بر این اساس استوار بود که اولاً من معتاد نمیشوم ، ثانیاً اعتقادم این بود که زندگی موهبتی است که فقط یکبار اتفاق می افتد و لذا من باید نهایت لذت را از آن ببرم از طرفی در قسمت دوم  ، یعنی اجبار به مصرف ترس ریشه داری را در من رقم زده بود و براساس همین ترس اعتقادم این بود که دیگر راه نجاتی ندارم و لذا در نهایت تن به اعتیاد خود داده بودم .


· رفتار من چگونه به افزوده شدن احساس گناه و خجالت در من کمک میکند ؟

من با رفتارها و عکس العمل های باعث میشوم که این احساس در من روز به روز رشد کند و لذا بار گناه خود را بدینگونه مرتباً سنگینتر احساس میکنم  ، رفتاری از قبیل ؛ وسواس - احساس سرخوردگی ، سرزنش خودم ، پنهانکاری و ندیده گرفتن ، سرکوب و عنوان نکردن ، توبیخ و تنبیه خودم ، بد اخلاقی کردن ، اخم کردن ، صورت مسئله را پاک کردن ، فرار از واقعیت ها ، آشنایی نداشتن با ترازنامه گرفتن .
گاهی  به علت ترس و ناامیدی و سرخوردگی دست به رفتارهای لجوجانه میزنم و با بهانه و بونه گرفتن و عیوب فوق را مرتب تکرار و حتی آنها بیشتر میکنم

 

 

بخش ترس

" ترس "

اگر ما بتوانیم به بیماری اعتیاد ، عریان شده از علائم اولیه و ظاهری آن نگاه کنیم ، به این معنی که به آن جدا از مصرف موادمخدر یا رفتارهای اجباری دیگر نگاه کنیم و آشکارترین شاخصه های آن را حذف کنیم به باتلاقی مملو از ترس خودمحورانه می رسیم . ما از آزاد شدن یا تحت فشار احساسی شدید قرار گرفتن می ترسیم ، وبنابراین نصفه و نیمه زندگی می کنیم ، و زندگی می کنیم بدون اینکه کاملاً زنده باشیم . ما از هر چیزی که باعث برانگیختن احساساتمان شود می ترسیم . پس عقب می کشیم و منزوی می شویم . ما می ترسیم که دیگران ما را دوست نداشته باشند ، پس موادمخدر مصرف می کنیم تا حداقل با خودمان راحت تر باشیم . ما می ترسیم از اینکه در شرایط یا مسئله ای قرار گیریم که برایمان هزینه داشته باشد ، بنابراین دروغ می گوئیم ، کلک می زنیم ، یا دیگران را آزار می دهیم و به آنها صدمه می زنیم تا خودمان را حفظ و حمایت کنیم . ما از تنها شدن می ترسیم ، بنابراین از دیگران استفاده می کنیم و آنها را استثمار می کنیم تا از احساس تنهایی ، انزوا و مطرود شدن اجتناب کنیم . ما می ترسیم که از هرچیزی به اندازه کافی نداشته باشیم ،پس بنابراین خودخواهانه آن چیزهایی را که می خواهیم تعقیب و پیگیری می کنیم ، بدون اینکه در نظر داشته باشیم که در این فرآیند چه لطماتی می زنیم . بعضی اوقات در زمان بهبودی اگر چیز با ارزش و قابل اهمیتی به دست آوریم ، ممکن است ترس از دست دادن آن باعث شود تا بر سر اصول مصالحه یا سازش کنیم . ما لازم است که ترس خودمحورانه و خودخواهانه را از وجودمان ریشه کن کنیم تا دیگر نیرویی برای انهدام و خرابی نداشته باشد .


· از چه چیز یا چه کسی می ترسم ؟ چرا ؟

منظور از (( کلمه " چه چیزی " میتواند مفهوم گسترده ای داشته باشد از مفاهیم انتزاعی گرفته ، مانند ، عدالت ، انسانیت ، سیاست ،  تا مسائل اجتماعی ، و یا محیط زیست و طبیعت و یا حیوانات و یا افکار و تصورات ذهنی و یا عالم ماورا و غیب و و   ))
ما ترسهای خود را در دو بخش از زندگی احساس میکنیم ؛

بخش اول – ترس های بزرگ ؛

یعنی ترسهای که سایه و سیاهی آن همیشه زندگی ما را تحت تاثیر خود قرار داده است و لذا احساس اینگونه ترسها بطور مدام زندگی و آرامش ما را تحت شعاع خود قرار داده است و به عبارتی دیگر اینگونه ترسها خواب و خور را بر ما حرام کرده اند و نشاط و عیش زندگی ما راتبدیل به جهنم کرده اند و نهایتاً کنترل زندگی ما را بدست گرفته اند.

بخش دوم – ترس های کوچک ؛

یعنی ترس های که همیشه همراه ما هستند اما آنطور هم نیستند که تاثیرات آنها زندگی ما را آشفته کرده باشد .

بزرگ و یا کوچک شمردن ترس ها بستگی به تلقی ما از آنها دارد ، بنابراین درک ما از ترسها ممکن است با هم متفاوت باشد که این تفاوت بستگی مستقیم با روان و نوع شخصیت و نوع بینش و نگرش ما دارد ، اما چیزی که مهم است این است که ما به هر حال با این احساس آشنا هستیم و در بسیاری از موارد احساس ترس مدیریت زندگی ما را بدست خود گرفته است .  همینطور که گناهان ما در دو بخش اساسی یعنی واقعی و غیر واقعی تعریف شد ، احساس ترس هم به همین شکل است ،  یعنی در دو بخش میباشد ؛

بخش اول – ترسهای خدامحورانه  ؛

ترسهای خدامحورانه و یا ترس های طبیعی و واقعی ، احساساتی هستند واکنشی ، که توام با اضطراب  و هیجان است ، که زاییده غریزه بقا ما می باشد  و همینطورهوشدار دهنده است وما را وامیدارد تا نسبت به شرایط  جدی ای که میتوانند بالفغل امنیت های زندگی ما را در بخش های مختلف به خطر بیاندازد هوشیار باشیم  ، در واقع ترس های خدامحورانه و واقعی ، براساس وقوع اتفاقات در حال رخداد ظهور میکنند وعلائمی مانند استرس و تشویش و اضطراب وخوف و نگرانی از خود نشان میدهند  ولذا  ما بر همین اساس در نهایت برای تامین امنیت های لازم عکس العمل های مناسب را برای خنثی کردن آن از خود نشان میدهیم. البته ترسهای واقعی و سالم و خدامحورانه گاهی میتوانند در شرایط بالقوه هم رخ بدهند ، یعنی ما به علت رفتارهای معتاد گونه وهمینطور عدم احتیاط و یا سهل انگاری و یا بی تفاوتی و یا بازی گوشی ، رفتاری را پیشه خود کنیم که به این طریق امنیت هایمان در آینده به خطر بیافتد و لذا در این برهه سیستم آژیر خطر وجودمان بطور اتوماتیک وار که به شکل ترس در ما نهادینه میباشد بصدا در می آید و به ما هوشدارباش میگوید .

بخش دوم _ ترسهای خودمحورانه؛

ترسهای خومحورانه و یا ترس های غیرطبیعی و غیر واقعی  ، احساساتی هستند واکنشی ، که توام با اضطراب و هیجان است ، و زاییده فکر و روان بیمار ما میباشد ، یعنی احساس خطری که خارج از ذهن و فکر ما واقعیت ندارد ، به عبارتی دیگر نه خطر بالقوه ایی ما را تهدید میکند ، و نه ، اتفاق بالفعلی امنیت های ما را تهدید میکند ولذا اینگونه ترسها بیشتر در پیشداوریها و از قضاوت های بیمارگونه ما نشئت میگیرد و اصولاً بی پایه و اساس هستند . در واقع ترسهای غیرواقعی و خودمحورانه و ناسالم ، همه ی عوارض یک ترس واقعی و سالم را دارا میباشد ، علائمی مانند ؛ استرس ، اضطراب ، خوف ، دغدغه ، تشویش ، بغض  ، وسواس ، دل نگرانی  و در نهایت زندگیمان توام با رنج دائمی میشود . بنابراین وقتی ما گرفتار ترسهای خودمحورانه میشویم ، استراس های ما به شکل های گوناگونی بد اخلاقی را در ما فعال میکنند ، بطور مثال ؛ پرخوری میکنیم ، جنون سکس پیدا میکنیم ، بدخُلقی میکنیم ، نزاع میکنیم ، و و . .  ، بنابراین ، بیشتر بی اخلاقی های ما ریشه در ترس های ما دارند .  
بنابراین ، برای رهایی از احساس ترس بهتر است ابتدا با ترازنامه نویسی آنها را مورد بررسی قرار بدهیم تا ابتدا از شر ترس های غیرواقعی وخودمحورانه خود خلاص شویم وسپس ترسهای واقعی خود را تراز کنیم و ببینیم اصولاً چه ضعف ها و نواقصی و یا چه اشکالتی در ما وجود دارند  که این ترسها درما شکل  میگیرند ، بنابراین شروع به ترازنامه گیری به شکل زیر میکنیم ، اما قبل از ترازنامه نوشتن به نیروی برتر پناه میبریم و از او میخواهیم تا ما را یاری کند تا با نوشتن ترازنامه پی به منشاء ترسهای خود ببریم  .
اینک برای آشنایی به نحوه ترازنامه نویسی ، تراز یکی از اعضا را در این رابطه ملاحظه میکنیم ، بطور مثال میپرسد ؛
از چه چیز یا چه کسی میترسم ؟فقر و بیکاری
چرا ؟چون در گذشته به علت  عدم سلامت عقل و جهل و همینطور خودمحوری و لذت طلبی ، معتاد به مصرف  مواد مخدر شدم در همین روند به یک ورشکستگی کامل رسیدم ، یعنی هم شغل خود را و هم سرمایه خود را از دست دادم گرفتار چنان بی اختیاری و فرسودگی شدم که دیگر توان کار کردن هم نداشتم و لذا رفته رفته نکبت فقر و تنگدستی از راه رسید ، به زبانی دیگر زلزله ایی که تمام ارکان زندگیم را نیست و نابود کرد ، در شرایطی گرفتار شده بودم که خیلی ازشبها زن و بچه ام سرگرسنه به زمین میگذاشتن ، حتی من نمیتوانستم کمترین حوایج آنها را برآورده کنم ، بنابراین ، در همان زمان بود که متوجه شدم درد و نکبتی بالاتر از فقر وجود ندارد ، این درد وتجربه رنج آورسبب شد که شوک بزرگی در فکر و ذهن و روح و روان من به شکل ترسی ماندگار بوجود بیاید .


· چه کارهایی برای پوشیده نگه داشتن ترسهایم انجام می دهم ؟

شروع به خودفریبی میکنم یعنی سعی میکنم احساس بی تفاوتی کنم بطور مرتب صورت مسئله را پاک میکنم و با دورغ به خودم میگویم ترسی وجود ندارد و همه چیز خوبه در حالیکه این ترس زندگیم را آشفته کرده و خواب و خور را از من گرفته ، گاهی سعی میکنم توسط انکار و همینطور ظاهرسازی ترس خود را مخفی کنم ، غرورم باعث میشود تا اجازه ندهم کسی به ترسهای من پی ببرد .


· چگونه در برابر ترسهایم عکس العمل منفی و مخرب داشته ام ؟

وقتیکه اینگونه ترسها وارد جریان زندگیم میشن ناخواسته باعث بروز عکس العمل های مخرب و منفی ای در سطح روابطم در شاخصه های  گوناگون زندگی میشود ، در درجه اول رابطه ام با نیروی برتر سست و متزلزل میشود ، سپس  بدخُلق و نامتعادل میشوم و لحظات زندگی ام توام با دغدغه و آشوب میشود ، علاوه بر اینها واکنش های مخرب دیگری ظهور میابند ، بطور مثال ؛ اهدافم فقط متمرکز بر ثروت اندوزی میشود و در این راستا مجبور میشوم دورغ و ناصداقتی بکنم ، چاپلوس و ریاکار میشوم ، گران فروشی و دزدی میکنم ، و لذا کارهای که برای مواد مخدر نکردم در رابطه با ترسهایم میکنم ، شروع میکنم به افراط در کار کردن و غرق در پول در آوردن میشوم  ، از طرفی خسیس میشوم بطوریکه حوایج خانواده را نادیده میگیرم ، و در نهایت برده حرص و آز خود میشوم .


· نگاه کردن به ، یا افشاء شدن چه چیز ، بیشترین ترس را در من بوجود می آورد ؟ فکر می کنم در این صورت ، چه اتفاقی رخ خواهد داد ؟

وقتی با این ترس زندگی میکنم همانطور که در فوق همین سوال مطرح شد نواقص و اشکالات زیادی در من شکل میگرند که حاصل از واکنش به این ترس است ، به عبارتی دیگر نقص ها و ضعف های اخلاقی در من فعال میشوند که من از افشا شدن آنها میترسم ، بطور مثال میترسم ناصداقتی های من برملا شود و نتیجتاً به احترام من خدشه وارد شود و یا در نهایت دیگران مرا طرد کنند . از طرفی نگاه کردن به تجربه تلخ و دردآورگذشته و تجربه مجدد آن بیشترین ترس را درمن ایجاد میکند فکر میکنم اگر یکبار دیگر این اتفاق رخ دهد ممکن خودمو ببازم میترسم دوباره طرد و منزوی بشوم هرچند شرایط امروز من با گذشته فرق کرده اما وقتی دچار کمبود ایمان به خداوند میشوم از رخداد اینگونه حوادث وحشت دارم ولی وقتی به خداوند اتکا و توکل میکنم تا حدود خیلی زیادی از اینگونه ترسها رها میشوم .
توجه ؛
توضیح ؛ (( منطور از کلمه " نگاه کردن "  دراین سوال برای ترس های عنوان شده است که بیشتر با نگاه کردن به آنها ، در ما احساس اضطراب و تشویش دست میدهد که اصطلاحاً به آنها " فوبیا "  میگویند ، در واقع ترسهایی فوبیا میتوانند بسیار وسیع و گسترده باشند از افکار بیمار گونه و روانی گرفته تا اشیا و حیوانات و گیاهان و امکان و عالم غیب . فوبیا یک بیماری روانی و ذهنی است که خود را بصورت هراس و تنفر بروز میدهد ، در واقع فوبیا هراس و وحشتی است که خارج از ذهن واقیعت ندارد و لذا یک ترس کاذب و روانی میباشد و با مراجعه به روانپزشکان اینگونه ترسها درمان پذیر میباشند  ))  .


· به خاطر ترسهایم ، چگونه خود را فریب داده ام یا به خودم کلک زده ام ؟

بخاطر فرار از ترس هایم همیشه به خودم راهکارهای اشتباه داده ام ، بطور مثال ؛ پناه بردن من به مواد مخدر برای این بود که ترس هایم را پنهان کنم چون مواد مخدر به علت تاثیرات افیونی ای که داشت باعث میشد تا نسبت به ترس هایم موقتاً وبی تفاوت باشم ، اما امروز که دیگر نمیتوانم مواد مصرف کنم برای فرار از ترس هایم به نواقصم پناه میبرم ، علیرغم اینکه میدانم نواقص و شاخصه های بیماری درمان ترس من نیستند اما برای کلک زدن به خودم اینگونه وانمود میکنم که با چنین ابزارهای میتوانم از ترس خود رهایی یابم .  از طرفی من استاد خودفریبی هستم و لذا سعی میکنم با سفسطه بافی و مغلطه بازی ترس های خود را توجیه و آنها را منطقی جلوه دهم ، یعنی ترسهای خود محورانه  و غیر واقعی و ناسالم خود را خدامحورانه و واقعی و سالم جلوه دهم . 

 

بخش روابط

روابط

نیاز است که ما در قدم چهارم درباره روابطمان نیز بنویسیم . انواع روابط ، و نه روابط رومانتیک خود تا بتوانیم دریابیم که در چه مواقعی انتخاب ها ، اعتقادات ، و رفتارهای ما باعث شکل گرفتن روابط ناسالم و مخرب گردیده اند . لازم است که ما به روابطمان با فامیل ، همسر یا معشوقه ، دوستان یا دوستان قدیم ، همکاران یا همکاران قدیم ، همسایگان ، افراد مختلف در مدارس ، باشگاهها ، سازمانها و حتی خود سازمانها ، مسئولان مملکتی و یا پلیس ، زندان ، و یا هر کس و هر چیزی که به فکرمان می رسد ، بپردازیم . ما در ضمن باید رابطه خود را با نیروی برتر بررسی کنیم . ممکن است که ما وسوسه شویم تا روابطی که مدت زیادی به طول نینجامیده را از قلم بیندازیم . مثلاً رابطه جنسی که فقط برای یک شب بوده ، یا مشاجره ای که یکبار با معلمی داشته ایم که بعد هم ، کلاس خود را عوض کرده ایم ، یا آن درس را انداخته ایم ، اما این روابط هم مهم هستند . اگر ما درباره آنها فکر می کنیم یا نسبت به آنها احساسی داریم ، پس مطلبی در آن مورد وجود دارد که باید در ترازنامه نوشته شود .


· چه تضادهایی در شخصیت من ، حفظ دوستی یا یک رابطه رومانتیک را برای من مشکل می سازد ؟

تضاد در شخصیت یعنی دوگانگی های که در ما وجود دارد ، یعنی اضدادی که موجب شکل گیری شخصیت ما میشود و ماهیت اصلی ما تحت تاثیر این ناهماهنگی ها قرار میگیرد .
تضاد شخصیتی یعنی اینکه رفتارمان با اعتقاداتمان مغایرت دارد ، یعنی ، دارای یک دوگانگی درونی هستیم ، بطور مثال ؛ صداقت داشتن جزو اعتقادات ما می باشد در حالیکه در زندگی روزمره مرتب ناصداقتی میکنیم ، و یا اینکه سپردن و توکل کردن به خداوند معیار اعتقادی ما را شکل میدهد در حالیکه در حیات خود میکوشیم تا با اراده شخصی زندگی کنیم و یا خیلی مثال های دیگر ، بنابراین ، تضاد شخصیتی یعنی مشکلی که خودم با خودم دارم و لذا این مشکلی که دارم به روی روابطم تاثیرات منفی میگذارد
تضاد شخصیتی یعنی اینکه ، در روابط با دوستانم ، آنها باید به باور و ارزش و اصولی که برای من مهم هستند پایبند باشند ، اما اگر من در رابطه با همین ارزشها واصول نسبت به آنها بی تفاوت بودم اشکالی ندارد ، بطور مثال ؛
من در روابطم نمیپسندم ،رفقایی که به منزل من میایند چشم ناپاک باشند ، اما اگر من به منزل آنها رفتم اشکالی ندارد که چشم ناپاک باشم .
من در روابطم نمپسندم ، که دوستانم از من سوءاستفاده کنند ، اما اگر من سوءاستفاده گر باشم اشکالی ندارد .
من در روابط رمانتیک نمی پسندم که همسرم یا معشوقم بمن خیانت کند چون این عمل از نظر من یک کار خیلی خیلی زشت و زننده وغیر انسانیست و گناهیست نابخشودنی ، اما من مجاز هستم که این عمل را انجام دهم .
من در روابط رومانتیک با یک جنس مخالف ، ابتدا خود را یک انسان فرهیخته و اخلاق مدار نشان میدهم و شاید انگیزه هایم فقط یک رابطه احساسی و دوستی باشد اما سرانجام از کوچه پس کوچه های هواهای نفسانی و روابط جنسی سر در می آورم .
و یا مثلاً در کلاس قدم برای رهجویان مرتب افاضه فضل میکنم و آنها را سفارش به این میکنم که در خانه درست رفتار کنند اما بعد از اتمام کلاس وقتی خودم به خانه میروم ، جون خانواده را به لب میرسانم
بنابراین ، ما زمانیکه گرفتار چنین شخصیت متضادی هستیم چنان خود خواه و خود محور میشویم که همیشه خیابان روابط ما یکطرفه میباشد و لذا بدیهست که روابط هایمان در هر سطحی با مشکل روبرو میشود , یعنی دیگران علیرغم زیرکی ما ، برای پنهان کردن تضادهای شخصیتیمان آنها رادر نهایت  کشف کرده و همین مسئله سبب میشود که روابط و دوستهای ما دچار یک چالش جدی و عمیق شود  .
گاهی ممکن است تضادهای شخصیتی بشکل دیگری خود را بروز دهد یعنی شخصیت ما دارای یک بی ثباتی عمیق باشد و رفتار و اعتقادات ما مرتب رنگ عوض کند که اصطلاحاٌ به اینگونه رفتارها " دم دم مزاج "  هم میگویند ، بطور مثال ؛
امروز پای پیاده برای زیارت به جمکران میروم ، اما دو روز دیگر در اثر زیاده روی در خوردن مشروب مرا به بیمارستان میبرند .
امروز زن و بچه ام را به بهترین رستوران شهر میبرم و کلی ولخرجی میکنم اما فردا پول دارویی که زنم نیاز به استفاده آن دارد را نمیدهم .
امروز با دوستانم خیلی صمیمی و گرم و بگو و بخند هستم اما فردا طوری رفتار میکنم که گویا اصلاً آنها را نمی شناسم .
بنابراین ، ما وقتی دچار و گرفتار شخصیت های متضاد هستیم رفتارهایمان غیر قابل پیش بینی میشوند ، یعنی در شرایط بی ثباتی زندگی میکنیم و لذا همین مسئله باعث میشود که در روابط دوستانه با مشکل روبرو شویم . در هر صورت وقتی به تضادهای شخصیتی خود نگاه میکنیم متوجه میشویم اینکه همیشه در روند روابط با دوستانمان دچار چالش و مشکل میشدیم ریشه در همین نابسامانی ها دارد ، و لذا برای برطرف کردن آنها باید چاره ایی بیاندیشیم .

حقیقتاً، انسان موجود پیچیده ای می باشد و گاهی تضادهای درونی ایی که دارد بقدری عمیق هستند که درک آنها و نقد کردن آنها آدمی را سر در گم میکند ، بطور مثال ؛ شخصی را میشناختم که صاحب تولیدی بود اما متاسفانه حقوق کارگران خود را رعایت نمیکرد ، بیمه کردن که حق مسلم آنها بود را زیر پا میگذاشت و به عنواین مختلف حقوق های آنها را زیر پا میگذاشت اما همین آدم در گمنامی واقعی برای خانواده های مستضعفی که توان تهیه جهیزیه دختران خود را نداشتن کمک میکرد و برای آنها جهیزیه آبرومندی را تهیه میکرد .( ببیند یه چیزی را در پرانتز عرض کنم ، چون مهمه ، تمام اینگونه رفتارها ریشه در اعتقادات فرد دارد ، این چکیده مفهومی است که قدم چهارم میکوشد تا ما به آن پی ببریم ، بطور مثال همین شخصی را که مثال زدیم در قسمت اول که حقوق کارگران خود را ضایع میکند شاید مبنا و اعتقادش بر  این پایه باشد که اینگونه روش و رفتار با کارگران زیر دستش یک نوع زرنگی و رفتاری درست باشد و در قسمت دوم کمک کردن به دیگران را وظیفه انسانی خود میداند )
همانطور که متوجه شدیم قدیم چهارم برای رهایی ما از اینگونه دوگانگی ها ، و برای برطرف کردن اینگونه مشکلات ، یک روش کاربردی بنام ترازنامه گرفتن را توصیه و پیشنهاد کرده است ، در واقع ما از طریق ترازنامه گرفتن باید بکوشیم تا نقاط منفی خود را برای برطرف کردن این معضلات شناسایی و همینطور سعی کنیم تا تضادهای شخصیتی خود را شناسایی و سپس آنها را برطرف کنیم .
نکته ایی که در این سوال حائز اهمیت میباشد اینستکه زمانی که ما گرفتار دوگانگی ها و یا تضاد شخصیتی هستیم بازتاب اینگونه شخصیت برای خودمان در درجه اول مشکل آفرینی میکند و لذا دوستان ما در هر سطحی که باشند عاقبت به علت اینگونه تضادها ما رها کرده و نهایتاً این خصیصه باعث تنهایی و منزوی شدن ما میشود .


· ترس از آزارشدن یا صدمه خوردن ، چگونه بر روی دوستیها و روابط رومانتیک من اثر گذاشته است ؟

همیشه درک یک واقعیت میتواند کارگشای مهمی در روابط ما باشد ، و آن این است که ، هیچ انسانی کامل نیست ، و لذا هر انسانی قطعاً دارای نقاط ضعف و قوت میباشد ، بر همین اساس دوستان ما هم ، خارج از این قاعده نیستند . بنابراین همینطور که ما تضادهای شخصیتی داریم آنها هم کمابیش گرفتار چنین خصایصی هستند ، و لذا بدیهیست ما در زندگی گذشته خود ،  از این طریق ، بر حسب اتفاقات متفاوت ، ممکن است ضربات آزاردهنده و یا صدمات گوناگونی را تجربه  کرده باشیم ، و اینگونه تجربیات به علت تاثیرات منفی شدیدی که در ما بوجود آورده است ، باعث شده تا ما از یک ترس  ریشه دار ، در سطح روابط برقرارکردن ، همیشه در فرار و در هراس باشیم  ، ولذا بخاطر فرار از تجربه های مجدد دردآور ، که در سطح دوستیها و معاشقه ها در گذشته کسب کرده ایم ، اکنون گرفتار نوعی چالش جدی شده ایم که توام با بی اعتمادی است و همینطور همراه  است با ترس وسوءظن برای رابطه برقرار کردنهای نوین ،  بنابراین ، صدمات و یا آزاری که ما در گذشته از اینگونه روابط خورده ایم در نهایت باعث ظهور یک بینش و یک معیار اعتقادی در ما شده است که شاخصه اصلی آن ترس در روابط برقرار کردنهای جدید می باشد . اینکه ما در گذشته از اینگونه روابط ضربه میخوردیم میتواند دلایل زیادی داشته باشد ، بطور مثال ؛
عدم سلامت عقل ؛
نداشتن سلامت عقل یعنی یک تجربه را چندین بار تجربه کردن بطور مثال ما درگذشته از دوستانی مرتب صدمه و یا آزار میدیدیم اما علیرغم این صدمات باز به دوستی  خود با آنها ادامه میدادیم تاجاییکه نهایتاً صدماتی میدیم که مجبور به قطع رابطه میشدیم .
 
بیماری فعال اعتیاد ؛
 رفتارهای معتادگونه همراه با نیاز به مصرف مواد مخدر همیشه باعث میشد تا ما براساس جاذبه های بیماری اعتیاد ، با دیگران رابطه برقرار کنیم ، و لذا بدیهست که اینگونه رابطه ها اساساً زیربنای سالمی نداشتند و لذا بخاطر خو و طبیعت اعتیاد که صدمه و آزار رسانی از مشخصه های اصلی آن است همیشه در روابطمان گرفتار چالش و مشکل های جدی میشدیم .
نداشتن مهارتهای لازم برای ایجاد یک رابطه سالم ، و همینطور بیماری اعتیاد ، در گذشته سرانجام باعث ظهور مَنشی در ما شد که نسبت به زمین و زمان بی اعتماد شویم ، اما امروز ما با کارکرد قدم به دانستنیهای دست یافته ایم و مهارتهای را برای برطرف کردن بی اعتمادی  و بدبینی کسب کرده ایم  ، البته در قدم دوم سوال 43 در این رابطه صحبت کردیم .
بنابراین ، اینکه در گذشته ما مورد سوء استفاده  دیگران قرار میگرفتیم و همیشه قربانی یک رابطه میشدیم دلیلش این بود که خودمان به آنها اجازه سوءاستفاده میدادیم ، اما امروز شرایط ما فرق کرده به این معنا که اولاً هنر " نه گفتن " را آموخته ایم ثانیاً به هیچ عنوان اجازه نمیدهیم که از ما سوء استفاده کنند در واقع ما در روابطمان دیگر اجازه نمیدهیم که قربانی بیماری دیگران شویم و یا برای خوشایند رفتارهای معتادگونه دیگران خود را در مسیر آنها قرار دهیم .
اینکه در گذشته ما در روابطمان ضربه میخوردیم به این علت بود که ، اصول و ارزشی در زندگی ما حکمفرما نبود ، اما امروز زندگی جدید ما بر اساس اصول و ارزشها جریان دارد و مطمئن هستیم تا زمانیکه با این اصول زندگی میکنم چیزی برای واهمه و ترس در روابط برقرار کردن وجود ندارد .


· چگونه دوستیهای افلاطونی خود را فدا و قربانی روابط رومانتیک کرده ام ؟

بطور کلی روابط های ما در زندگی در دو بخش اساسی شکل میگیرند ؛
اول -  روابط های عقلانی  ؛
یعنی روابط و یا دوستی های که بر اساس عقلانیت و منطق و صداقت شکل میگیرند ، در روابط عقلانی همیشه حدود وثغورها مشخص هستند ، در روابط های عقلانی همیشه ، تعهد و مسئولیت جزو رکن اساسی آن هستند ، و لذا اینگونه روابط همیشه قانونمند و همینطور بر اساس اصول اخلاقی بنا شده اند ، در روابط عقلانی ، خیابان دوستیها همیشه دوطرفه میباشد و لذا درمنافع و مزایای حاصل از روابط و دوستی ، همیشه اشتراکات منطقی و عادلانه وجود دارد ، و همینطور درک متقابل و توام با تفاهم از شاخصه های آن میباشد ،  البته در روابط  های عقلانی احساسات هم حضور دارند ، اما اینگونه احساسات تحت تاثیر مدیریت عقل قرار دارند که ما اصطلاحاً به اینگونه روابط  " دوستی افلاظونی " میگویم .  روابط های عقلانی ما میتواند به شکلهای مختلفی در زندگی ما حضور داشته باشند ، بطور مثال ؛ خانواده سالم که همیشه مامن مطمئن و امنی برای ما بوده است ، و یا دوستانی که همیشه رابطه با آنها برای ما ، مایه آرامش و پیشرفت بوده و یا دوستان همکاری که رابطه با آنها برای ما همیشه خیر و برکت به همراه آورده  ، و و
دوم – روابط های احساسی ؛ 
یعنی روابط و یا دوستی های که منشاء آن از احساسات ما سرچشمه گرفته باشند ، یعنی روابطی که صرفاً بر اساس احساسات شکل میگیرند  ، بنابراین ، اینگونه احساسات چون در مدیریت و عقلانیت ما نیستند لذا ، نه قانونمند هستند و نه حدومرزی میشناسند و نه به تعهد و مسئولیت و اصولی  پایبند هستند ، اگر به خاطر داشته باشیم در سوالات بخش مربوط به احساسات به این نتیجه رسیدیم که احساسات ما به علت  نرمی وشفافیت ، و یا به عبارتی دیگر به علت استریل بودنشان ظرفیت اینرا دارند که سریع آلوده شوند ، ولذا احساسات ، خیلی سریع تحت تاثیر هواهای نفسانی قرار میگیرند ، بنابراین وقتی احساسات آلوده میشوند ، ما گرفتار شهوات و در بند و کمند خودمحوری زندگیمان ، ادامه پیدا میکند ، بنابراین ، وقتی خودمحوری وارد میشود بخودی خود همه خیابانها یکطرفه میشوند ، لذتها افراطی میشوند و زندگی از تعادل خارج میشود ، بنابراین ، وقتی روابط و یا دوستیها در گرداب چنین احساسهای ناسالم قرار میگیرند بدیهست که در این گیرودار روابط عقلانی و افلاطونی قربانی این جریانات میشوند ، که ما اصطلاحاً در این سوال به آنها روابط " رومانتیک " میگویم .
در گذشته بیشتر روابط ما ، بر اساس دوستیهای رومانتیک رخ میداد ، یعنی روابطی که براساس احساس محض و خارج از مدیریت عقل، اینگونه دوستیها و یا   معاشقه ها ایجاد میشدند ، یعنی روابطی که تحت تاثیر احساس های ناسالم و لذت طلب افراطی توام با خودخواهی در ما شکل میگرفت و شهوات و حُب های نفسانی از رکن های اصلی آن بودند ، و لذا در چنین شرایط و روابطی بود که بیشتر ما سرانجام ، سر از شهر مصرف مواد مخدر بیرون آوردیم و بخاطر اینگونه روابط های رومانتیک بود که دوستان سالم و یا خانواده خود را قربانی این رابطه کردیم . ما بعنوان یک بیمار معتاد همیشه تحت تاثیر روابطی بودیم که با مزاق اعتیاد ما همخوانی داشته باشد ، و در این روند حاضر بودیم بهترین دوستان و یا خویشان خود را قربانی  این رابطه کنیم ، اصولاً یکی از شاخصه های بیماری اعتیاد در دشمن پرستی و دوست هراسی نهفته می باشد
اگر روابط خانوادگی را یک رابطه افلاطونی بدانیم ، اکثر ما برای ایجاد و یا حفظ یک رابطه احساسی ، با معشوقه و یا دوستانمان ، رابطه افلاطونی خود را فدای اینگونه روابط میکردیم .
اما بنظر میرسد اکه این سوال از جهاتی واقعاً تامل برانگیز است ، گاهی احساس میشود که جواب های فوق در رابطه با این سوال نارسا و کلیشه ایی میباشد بخصوص که در این سوال از دو اصطلاح " دوستی افلاطونی " و "روابط رومانتیک" به صراحت نام برده شده است ، هر چند در فرهنگ اصطلاحات ادبی ، ما اصطلاحی بنام " دوستی افلاطونی " نداریم بلکه این اصطلاح بنام " عشق افلاطونی" رایج است، که احتمالاً مترجم اینگونه آنرا ترجمه کرده ، گاهی فکر میکنیم که پیام این سوال این است که ما باید به روابط های عقلانی خود بیشتر توجه کنیم و به آن مقید باشیم و همواره روابط عقلانی را به روابط رومانتیک ترجیح دهیم در حالیکه بنظر ما چنین نتیجه گیری کردن از این سوال یک نگاه سطحی می باشد ، در اینجا لازم است یادآوری کنیم ، همانطوریکه مشخصه انسان براساس عقل گرایی میباشد ، اما انسان موجودی رومانتیک گرا هم میباشد موضوعی که باید به آن توجه کنیم این است که در روابط رومانتیک اینطور هم نیست که باید در چنین روابطی حتماً و الزاماً موضوع جنسی هم وجود داشته باشد ، گاهی برای ما رومانتیک درست تفسیر نشده است ،بطور مثال بسیاری از روابط های روزانه ما روابط رومانتیک میباشد بطورمثال ، دیدن دوستان بهبودی و یا حتی رفتن به به جلسات بیشتر جنبه رومانتیک دارد تا یک رابطه افلاطونی ، بنابراین در این سوال آنچه که مهم است این نکته میباشد که میخواهد تقابل " دل" و یا احساس، و "خرد" و یا عقل گرایی را بعنوان دو ابزاری که در روابط ما حضور دارند مطرح کند
بنطر ما نقطه تفکر و انگیزیشی این سوال در کلمه " قربانی کردن" است ، و لذا درنتیجه، پیام این سوال به هیچ وجه قصد آنرا ندارد که بگوید ما باید  به روابط های عقلانی بیشتر اهمیت بدهیم تا روابط های رمانتیک اگر اینچنین باشد ، اینبار روابط رومانتیک خود را "فدا و قربانی" روابط عقلانی خود میکنیم . بطور مثال بعضی از دوستان بهبودی را مشاهد میکنیم که بقدری خردگرا و خشک میشوند که واقعاٌ در مواردهای گوناگون پا روی احساسات میگذارند،  اصولاٌ آنچه که برای ما مهم میباشد این است که ما در روابط خود در رابطه با شاخصه های وجودی خود دست به قربانی کردن نزنیم ، اما از طرفی هم این سوال به نوعی آژیرخطر است زیرا که ما معتادها پتانسیل این را داریم که احساسات و روابط احساسی  را همیشه در ارجحیت قرار دهیم ، بنابراین ، برداشت ما از این سوال این است که باید بکوشیم که نقطه تعادل را در امور روابط خود حفظ کنیم .


· به چه شکلهایی از روی اجبار خواستار برقراری رابطه ای شده ام ؟

 اجبار در روابط بر قرار کردن بستگی مستقیم به نحوه نیازهای ما دارد در واقع نیاز یعنی چیزی که ادامه زندگی و حیات ما بستگی به آن دارد ، نیازهای ما ممکن است شکل و فرم های مختلفی داشته باشد ، بطور مثال ، نیاز روحانی داشته باشیم ، و یا اینکه نیازهای نفسانی داشته باشیم ، و یا اینکه نیازهای احساسی داشته باشیم ، یا اینکه نیازهای مادی داشته باشیم ، در هر حال وقتی در شرایط نیاز قرار میگیریم ، رابطه های ما بر اساس اجبار صورت میگرند ، بطور مثال ؛ وقتی فکر میکنیم که خلاء روحانیت داریم و احساسمان نیاز به برقراری یک رابطه روحانی دارد علیرغم ذهنیتهای منفی و یا افکار ماده گرا و پوچگرایی که داریم خواستار میشویم تا از روی اجبار هم که شده در محافل و یا فضاهای معنوی و روحانی قرار بگیریم و برای اینکه بتوانیم این نیاز خود را برطرف کنیم شروع به تمرین اصول روحانی میکنیم ، بطور مثال ، صداقت و فروتنی و پذیرش و یا دیگر اصول را وارد عرصه زندگی میکنیم ، هر چند ممکن است در ابتدا برایمان سخت و آزار دهنده باشد اما به هر حال وارد جریان زنگی میکنیم ویا به زبانی دیگر ،علیرغم تمایلمان به جلسات بهبودی به علت نیاز به داشتن روابط روحانی ، خود را در شرایط اجبار قرار میدهیم و رفته رفته در این مسیر با یک روشن بینی عمیق که حاصل از تمایل ما میباشد این رابطه اجباری را  ، مبدل به یک انتخاب اختیاری میکنیم .          
اکثراً ممکن است اجبار برای رابطه برقرار کردن ،  بر اساس عجز در بیماری و یا حُب های نفسانی شکل بگیرد ، بنابراین ، اینگونه روابط ریشه در نیازهای حقیقی و حیاتی ندارند ، وبه تعبیری دیگر استفاده کلمه  " نیاز"  نابجا و غلط   میباشد ،   و لذا اینگونه خواسته ها  فقط بخاطر فعال بودن بیماری ، ما را در شرایط اجبار برای برقراری یک رابطه ناسالم قرار میدهند ، همینطور که بارها تجربه کرده ایم اعتیاد وقتی فعال میشود و موج نواقص ما را بحرکت در میاورد ، ما در شرایط روابط  های اجباری قرار میدهد . بنابراین ، وقتی ما در شرایط بیماری فعال میخواهیم رابطه ای را ایجاد کنیم به طریق و فرم های ناسالمی رو میاوریم ، بطور مثال ؛ دورغ و ناصداقتی را پیشه میکنیم ، چاپلوسی و پاچه خواری میکنیم ،ریا میکنیم و با ماسک رابطه برقرار میکنیم ، نقش بازی میکنیم ، مظلوم نمایی میکنیم و و
البته اینکه ، از روی اجبار خواهانِ برای بر قراری رابطه ایی باشیم ، میتواند شکل های گوناگون و گسترده دیگری نیز  داشته باشد بطور مثال ؛ من همسرم را خیلی دوست دارم ، ولی از خانواده او اصلاً خوشم نمیاد ، اما برای برقراری و حفظ رابطه ام با همسرم مجبور هستم تا با خانواده اش رابطه ام را برقرار کنم .
یا بطور مثال من از همکار ادارای خودم خوشم نمیآید اما در شرایطی شغلی مجبورم وی را تحمل کنم ، اما مطلبی که مهم است این استکه منظور از اجبار دررابطه،  در این سوال  اینگونه تحملات نیست ، اینگونه اجبارها علیرغم اینکه ما آنرا دوست نداریم به ما تحمیل شده و به عبارتی روشنتر اینگونه روابط  های اجباری از طرف کسان دیگر به ما دیکته شده است  و لذا ما چاره ای جز مدارا کردن نداریم . ممکن است منظور از رابطه اجباری آن قسمت از روابط های شخصی ما باشد  که خودمان که مختار هستیم  علیرغم اینکه اینگونه روابط ها را نمی پسندیم و یا دوست ندارم، چرا باز اجباراٌ تلاش به قراری آن رابطه میکنیم ، مثلاٌ، از دوستی کردن با رفیقی که از آن خوشمان نمی آید، چرا باز اینگونه روابط را ادامه میدهیم ، حقیقتاً اینگونه اجبارهای اختیاری که پاردوکس عجیبی را در زندگی ما رقم میزنند ریشه در کجا دارد ؟! . .  
همینطور که میدانیم ما بعنوان یک انسان همیشه بدنبال منافع خود هستیم ، ولذا برای رابطه برقرار کردن بطور قطع بدنبال منافع خود هستیم به استثنا روابطی که صرفاً عاطفی باشد ، در هر صورت چکیده سخن و جان کلام این است که ببینیم در روابط های اجباری که خواستار آن هستیم ،منافع آن از بیماری ما سرچشمه میگیرد و یا ریشه در بهبودی ما دارد ، و برای اینکه بتوانیم اینگونه روابط را شناسایی کنیم بهترین روش تراز نامه گرفتن از انگیزهاست .


· در روابطم با خانواده ، آیا بعضی مواقع احساس می کنم که در یک چرخه معیوب و تکرار مکررات ، بی هیچ امیدی برای تغییر گیر کرده ام ؟ آنها چه بوده اند ؟ نقش من درتداوم آنها چه بوده است ؟

اگر منظور از خانواده همان افراد خانه است ، بنابراین ،  خانه ، یعنی کسی و یا کسانی ، که ما با آن  ، و یا با آنها در زیر یک سقف زندگی میکنیم و منتسب به هم هستیم  ، بنابراین ، بهتر است ابتدا مفاهیمی که در ، تداعی شنیدن اسم  " خانه " به ذهنمان میرسد را برای خودمان روشن کنیم ، بطور مثال ممکن بسیاری از ما با شنیدن اسم " خانه " این تصورات در ذهنمان تداعی بشود ؛
خانه ، جایی است که من وقتی خسته میشوم برای استراحت به آنجا میروم .
خانه ، جایی است که من وقتی گرسنه میشوم به آنجا میروم .
خانه ، جایی است که من وقتی نیاز به استحمام دارم به آنجا میروم .
خانه ، جایی است که وقتی من حوصله کسی را ندارم به آنجا میروم .
خانه ، جایی است که وقتی من با دوستانم به تفریح میروم و عشق و حالهایم تمام میشود به آنجا بر میگردم .
خانه جایی است که من شبها برای خوابیدن به آنجا میروم .
خانه ، جایی است که من برای دیدن برنامه های دلخواه تلویزیونی به آنجا میروم .
خانه ، جایی است که من وقتی از راه میرسم باید غذایم و آسایشم مهیا باشد .
خانه ، جایی است که من وقتی عصبانی هستم به آنجا میروم و دادوبیداد راه می اندازم .
خانه جایی است که من وقتی به آنجا میروم سرزنش میشوم
خانه جایی است که من وقتی به آنجا میروم مرتب از من توقعات گوناگون دارند .
خانه جایی است که نمیگذارند من هر غلطی که دلم میخواهد انجام دهم .
و ...
بنابراین ، ممکن است بیشتردیدگاههای ما نسبت به مفهوم خانه و خانواده بر اساس  یکسری تصورات ذهنی ازقبل شکل گرفته باشد  ، که البته اینگونه نگرشها غلط نیستند ، اما وقتی  شالوده و بنیاد   فکری ما بر این اساس شکل گرفته باشد بدیهست که به روی روابط ما با خانه و خانواده تاثیر منفی میگذارد .
گاهی ما در روابط خودمان با خانواده به این علت گرفتار تکرار مکررات میشویم زیرا که در بیرون از خانه تمام انرژی خود را صرف میکنیم و لذا وقتی به خانه میرسیم دیگر رمقی برای ارتباط برقرار کردن نداریم .
اکثراً ممکن است ما احساس کنیم که از روابط های تکراری با خانواده خسته شده ایم و لذا با بی میلی و بر اساس اجبار به خانه میرویم ، ما برای اینکه بتوانیم از این احساس خستگی رها شویم گاهی دکوراسیون خانه را عوض میکنیم ، گاهی مبلمان و یا حتی گاهی اقدام به تعویض خانه میکنم  ،هر چند این این اعمال باعث میشوند تا کمی از این احساس خستگی و روزمره گی رها شویم  ، اما باز هم مدتی نمی گذرد که این احساس خستگی و یکنواختی از راه میرسد  ، و احساس اینکه دوباره  ،زندگیمان  دچار تکرار و مکررات کلافه کننده و آزار دهنده شده ما را رها نمیکند ، در این زمان ممکن است به این فکر کنیم که چرخه زندگی ما چنان معیوب است که گویا با تغییرات اینچنینی علاج پذیر نمی باشد و لذا ممکن است در این نقطه به اینگونه فکر کنیم که باید تغییرات بینادین بوجود بیاوریم . اما تغییرات بنیادی چه میتواند باشد ؟! . . .  . ، ما میتوانیم تغذیه خود را از یک نواختی در بیاوریم ، ما میتوانیم دکوراسیون و حتی منزل خود را برای فرار از تکرار و مکررات تغییر دهیم ، اما هرگز نمیتوانیم منتسبین خود را تغییر دهیم ، یعنی نمیتوانیم پدر و یا مادر و یا خواهر وبردار و یا فرزندان خود را تغییر دهیم ، و یا آنها را تعویض کنیم ، یعنی نمیتوانیم فرم وشکل آنها را بصورت ایده آل خود در آوریم ، ولذا در چنین شرایطی تنها کسیکه ظرفیت این را دارد تا ما بتوانیم آن را عوض کنیم تا از این یکنواختی و تکرار و مکررات رهایی یابیم همسرمان می باشد ، بنابراین ممکن است تمام تمرکز ما برای فرار از این یکنواختی ، منعطف به روی همسرمان شود ، بنابراین ،ممکن است فکر و افکار ما بر این اساس شکل بگیرد که ؛ اگر میتوانستم از همسرم جدا شوم و یک همسر دیگر جایگزین آن کنم بطور قطع تغییرات بینادینی در زندگیم شکل میگرفت و لذا جریان زندگیم از این یکنواختی در میآمد و دیگر زندگی برایم تکراری نمیشد .
اتفاقاً و خوشبختانه ، یکی از دوستان همدرد در رابطه با همین مسئله تجربه خود را برای روشن شدن ما به مشارکت گذشته است وی میگوید ؛ عاقبت برای فرار از تکرار و مکررات و هیمنطور بر اساس تنوع طلبی مجبور شدم از همسرم جدا شوم ، و با زنی که در حد ستایش دوستش داشتم ازدواج کنم، اما هنوز یکسال نگذشته بود که باز نسبت به همسر جدیدیم دچار احساس تکرار و مکررات شدم و لذا در آنجا بود که احساس کردم که در زندگی گرفتار یک چرخه معیوب هستم و بی هیچ امیدی برای تغییر گیر کرده ام .
بنابراین ، در این نقطه متوجه میشویم که ما بعنوان یک انسان ، اساساً تنوع طلب هستیم ، البته گویا تنوع طلبی ، جزو ماهیت و شعور هستی هم می باشد ، حتی خود خداوند هم تنوع طلب است و لذا برای همین ،  اینهمه موجودات گوناگون و یا حتی گیاهان و گلهای گوناگون آفریده است ، بنابراین ، ما هم بر اساس الگوبرداری از نظام هستی باید بکوشیم تا در زندگی خود تنوعات سالم بوجود بیاوریم ، اما گاهی برداشت ما از تنوع طلبی تحت تاثیر اعتیادمان قرار میگیرد ، یعنی بجای تنوع طلبی گرفتار تنوع پرستی میشویم ، یعنی بجای اینکه تنوع طلبی ما تحت تاثیر عقلانیت ما باشد ، تحت تاثیر نفسانیت ما قرار میگیرد و دراین روند نهایتاً به نقطه ایی میرسیم که فکر میکنیم هیچ چیز نمیتواند ما را ارضا کند و لذا در غایت بقدری آشفته میشویم که فکر میکنیم هیچ امیدی برای تغییرات مثبت که توام با آرامش باشد برایمان وجود ندارد . البته همانطورکه ذکر شد تنوع طلبی یک از لازمه های زندگی میباشد ، اما ، خمیره بشر بقدری تنوع طلب است که حتی بهشت هم نمیتواند خواستهای انسان را در این رابطه برآورده سازد ، همانطور که پدرمان آدم این موضوع را ثابت کرد . بنابراین ، ما هرچقدر هم که بکوشیم تا تنوع را در زندگی خود وسعت بخشیم ، باز هم در نهایت گرفتار روزمره گی و همچنین دچار احساس تکرار و مکررات میشویم و گویا ولع تنوع طلبی ما را هیچ چیز نمیتواند ارضا کند ، بیاید باور کنیم که مشکل ما با داشتن صد تا زن زیبا و متفاوت و یا صدتا ویلا در بهترین سواحل دنیا وداشتن بهترین ماشین های دنیا حل نمیشه ، چون درنهایت باز به همان نقطه اول یعنی احساس تکرار و مکررات بر میگیردیم ، بیاید باور کنیم این احساس روزمره گی و این احساس تکرار و مکرراتی که داریم  ، با تنوعاتی از قبیل ؛ سکس و یا مواد مخدر و یا ثروت و و . . . برطرف و یا حل نمیشود ،  بنابراین ، بنظر میرسد آنچه که میتواند زندگی ما را از این سردرگمی  ، و از این کلاف پیچ در پیچ  ، و از این احساس تکرار و مکررات کلافه کننده نجات دهد ، و تغییرات حقیقی و بنیادین و پایدار برای ما به ارمغان بیاورد ، بستگی مستقیم به نوع نگرش ما نسبت به زندگی دارد ، اگر ما بتوانیم نوع نگاه خودمان را نسبت به زندگی تغییر دهیم ، اگر ما بتوانیم بجای متمرکز بودن به روی تنوعات زمینی ، تنوعات روحانی و معنوی را وارد زندگی خود کنیم ، و آنها را تجربه کنیم ، بطور قطع از این احساس سرگشتگی و آزار دهنده تکرار و مکررات رها میشویم ، بنابراین ، باورهای از قبیل موارد ذیر میتوانند تاثیراتی در ما بوجود بیاورند که دیگر در روابطمان با خانواده گرفتار احساس تکرار و مکررات نشویم ، بطور مثال ؛
قناعت پیشه گی ؛
قناعت یعنی راضی بودن از چیزهای که علیرغم تلاشمان در نهایت دارای آنها هستیم ، 
قناعت پیشگی باعث میشود که از چیزهای که داریم سپاسگزار باشیم حتی اگر مطلوب میل ما نباشد ، قناعت باعث میشود تا از حرص وآز و تکبر و خودخواهی دوری کنیم ، در واقع قناعت باعث میشود که از داشتهای خود لذت ببریم ، قناعت پیشه گی باعث حُسن خُلق در ما میشود وهمین مسئله باعث میشود که روابط ما با دیگران و خانواده همیشه تازه و با طراوت و با نشاط باقی بماند ، قناعت باعث میشود تا ما اوج معنویت و روحانیت را احساس کنیم ، بنابراین ، همیشه این دعا را با خود زمزمه میکنیم ؛
خدواندا ؛
به ما شعوری عطا فرما تا قانع بر مقدرات خویش باشیم . 
بی توقعی ؛
توقع ، شاید یک انتظار منطقی باشد  ،  و شاید هم یک چشم داشت و یا یک خواسته غیرمنطقی باشد ، در هر صورت وقتی معیارهای فکری ما بر این اساس شکل گرفته باشد ، بطور قطع این ظرفیت را دارد که روابط ما را در زندگی دچار آشفتگی کنید ، بنابراین ، سلامت روابط ما تا حدود زیادی بستگی به بی توقعی ما دارد ، وقتی ما توقعات خود را چه بجا باشد و چه بیجا کنار میگذاریم در واقع زمینه مساعدی برای درک متقابل از دیگران و یا اهالی خانواده پیدا میکنیم ، در حقیقت بی توقعی باعث میشود تا نقطه دید ما و همینطور روشن بینی ما به اوج خود برسد ، بی توقعی باعث میشود که ما از بند خودمحوری خود تا حدود زیادی خلاص بشویم ، و با خانواده و دیگران بر اساس تفاهم زندگی کنیم .  بنابراین ، روحیه بی توقعی باعث میشود تا نشاط و طروات در ما بطور ماندگاری نهادینه شود . بنابراین ، در دعا و مراقبه خود ، همیشه در پایان دعای آرامش ، بند آخر آنرا هم بیان میکینم و میگویم ؛
خداوندا ؛ بینشی عطا فرما ؛
تا متوقع نباشم دنیا و مردم دنیا مطابق میل من رفتار کنند  .
باورها ؛
یعنی نوع نگرش و زوایه دید خود را نسبت به مفهوم زندگی تغییر دهیم ، یعنی آنقدر متمرکز وفریفته لذت های دنیوی نباشیم، هرگاه ما غرق در بدست آوردن متاع و یا تجملات دنیایی امروز خود میشویم ، تا آنها را بدست بیاوریم و صاحب آنها شویم  ، در جایی سرانجام متوجه میشویم که آنها صاحب ما شده اند و ما همیشه گرفتار و اسیر آنها میباشیم  ، ما باید بدانیم همانطور که جسممان نیاز به غذا دارد ، روح ما هم نیاز به غذای روحانی دارد .
برنامه ؛
برنامه یعنی ،" مجموعه‌ای از کارهایی که با طرح مشخص و در زمان خاصی انجام شود "
، وقتی ما در زندگی بدون برنامه زندگی میکنیم طبیعست که اسیر زمان و در تله بیهوده گی گرفتار میشویم ، در واقع یعنی اوقات زندگی ما تحت تاثیر بی برنامه گی در یک چرخه تکرار و مکررات گیر میکند ، به عبارت دیگر بی برنامه گی باعث میشود تا ما ،  اوقات بیخودی و  " زمان بیهوده " زیاد بیاوریم ، بیشتر ما معتقدیم که هیچ چیز در زندگی  و بخصوص در روند بهبودی، آزاردهنده تر از این نیست که وقت زیاد بیاوریم  ، و بخواهیم سنگینی این زمان را بیهوده  تحمل کنیم وقتی در چنین شرایطی قرار میگیریم ، گذر ثانیه ها بمانند پُتکی به روح و فکر ما ضربه میزند ، در چنین شرایطی گرفتار افکار بحران زا و یا وسواس فکری میشویم ، رفته رفته ،گرفتار بی تفاوتی و بی حوصلگی میشویم ، و لذا در نهایت چنان آشفته و منزوی میشویم که احساساتی مانند ، پوچی ، ناامیدی ، بی حوصله گی ، بی تفاوتی ،و دمقی به ما دست میدهد . هرگاه ما از قبل برای لحظه ، لحظه زندگی خود برنامه ریزی و طرح مشخصی داریم گذر زمان برایمان شیرینی و حلاوت خاصی پیدا میکند ، بخصوص وقتی برنامه های  معین و هدف داری مانند برنامه های بهبودی و معنوی را وارد متن زندگی خود میکنیم ایمانی در ما شکل میگیرد که این مسئله سبب میشود تا لحظات زندگی ما پر از طروات و شادابی و عشق باشد و لذا در نهایت  همین مسائل باعث میشود تا حدود زیادی از احساس تکرار و مکررات رهایی یابیم .   علاوه بر اینها در روابطی که با خانواده داریم سعی کنیم برنامه هایی را وارد جریان زندگی کنیم ، بطور مثال ؛ بگویم در هفته یک شب بطور کلی تلویزیون را خاموش میکنیم و به دور هم جمع میشویم و از خاطرات خود صحبت میکنیم ، و یا یک شب برای شام خوردن به پارک میرویم و تفریح میکنیم و و و 
هدف ؛
هدف ، یعنی اینکه امروز بر اساس انگیزه هایمان تصمیمی میگیریم که در آینده به آن خواسته مورد نظر دست پیدا کنیم ، بنابراین ، هدف سبب میشود که ما در زندگی همیشه پوینده و جاری باشیم ، وقتی زندگی ما توام با بی هدفی و همینطور باری به هر جهت باشد ، بنابراین ، طبیعست که در زندگی گرفتار روزمره گی و احساس تکرار و مکررات میشویم . ما میتوانیم در اهدافی که در زمینه های مختلف زندگی برای خود رسم میکنیم ،   یک هدف را هم  ، برای تعالی روحانی خود منظورکنیم ، این هدف روحانی باعث میشود که روح و معنویت ما دائماً بشاش و لذا زندگی ما پر از نشاط و طراوت باشد ، بنابراین ، ما برای رسیدن به این هدف ، اصول روحانی را وارد عرصه زندگی خود میکنیم ، بطور مثال اصولی مانند ؛ صداقت – فروتنی – تمایل – پذیرش – تعهد – روشن بینی – محبت – سپاسگزاری – شهامت – امید – ایمان – اعتماد – مسئولیت – خدمت کردن و و و. . . ، تجربه به ما ثابت کرده هرگاه معنویت را وارد جریان زندگی خود میکنیم نه تنها از احساسات ناخوشایند تکرار و مکررات رها میشویم ، بلکه لحظه ، لحظه زندگی برایمان جذاب و دوست داشتنی میشود .

اما علاوه بر مسائل فوق برای برطرف کردن احساس تکرار و مکررات  ما میتوانیم فاکتورهای دیگری را هم در زندگی خود فعال کنیم ، بطور مثال ؛ تعادل در زندگی و دوری از افراط و تفریط – مطالعه کردن – ورزش کردن – مسافرت رفتن ( یکی از دوستان میگفت ؛ وقتی همسرم دَه پانزده روز به شهرستان  به خانه پدرش میره ، بعد از چند روز دلم براش تنگ میشه  ، و وقتی از مسافرت بر میگرده تا یه مدت زیادی دیگه احساس تکرار و مکررات از ما دور میشه ) .
اگر ما بتوانیم نوع تداعی خود را از خانه و خانواده تغییر دهیم و ذهنیت های قبلی خود را نسبت به خانه و خانواده تغییر دهیم بطور حتم از این احساس تکرار و مکررات رها میشویم بطور مثال هر روز به خودمان تلقین کنیم که خانه یعنی ؛
خانه و خانواده  جایی است که کسی و یا کسانی که مرا دوست دارند منتظر آمدن من هستند .
خانه و خانواده جایی است که من عشق و محبت را در آنجا در میابم .
خانه و خانواده جایی است که آرامش مرا فراهم میکند .
و و . . 


· چگونهاز ایجاد صمیمیت با دوستان ، شرکاء ، همسران ، و خانواده خود اجتناب می کردم ؟

بسیاری از ما ، از روابطی که بخواهد صمیمیت ایجاد کند خواسته یا ناخواسته دوری میکنیم ، دلایل فرار از ایجاد صمیمیت هر چند ممکن است در ما متفاوت باشد، اما در یک فاکتور همگی با هم مشترک هستیم و آنهم " ترس " میباشد ، همانطور که اساس تمام سنت های ما گمنامی می باشد، اساس تمام شاخصه های بیماری ما هم " ترس " میباشد، به عبارتی دیگر " ترس " مخرج مشترکی است که در تمامی ارکان وجنبه ها و شکل و فرم های مختلف بیماری ما همیشه حضوری پر رنگ و زیربنایی دارد ، بخصوص در برقراری ارتباط با دیگران  . اما گذشته از ترس، ممکن است عوامل دیگری هم درعدم تمایل به ایجاد صمیمیت نقش داشته باشند ، بطور مثال ؛
در روابط های صمیمانه گاهی قربانی یک ناصداقتی شده ایم ولذا همین مسئله باعث شده تا نسبت به ایجاد اینگونه روابط ،دیگر تمایلی نداشته باشیم و لذا میکوشیم تا از آنها اجتناب کنم .
در روابط های صمیمانه گاهی دیگران را مورد سوءاستفاده و یا قربانی بیماری خود کرده ایم و همین مسئله باعث شده تا احساس گناه و شرم کنیم و لذا برای فرار از اینگونه احساسات دیگر تمایلی نداریم که روابط صمیمانه ایی ایجاد کنیم و لذا از ایجاد روابط صمیمانه اجتناب میکنم .
در روابط های صمیمانه به علت احساس تعهدی که میکردم ، مجبور میشدم تا خود را درگیر مشکلاتی که برای آنها پیش می آمد کنم و لذا اینک دیگر حال و حوصله اینگونه مشکلات را ندارم ، بنابراین، از ایجاد اینگونه روابط  اجتناب میکنم .
 همانطور که میدانیم ایجاد یک رابطه صمیمی بستگی به تمایلات درونی ما دارد ، یعنی اینکه ما برای ایجاد یک رابطه صمیمی ، همیشه بر اساس میل و مذاق و طبع درونی اقدام به این عمل میکنیم ، بدیهیست اگر در شرایط اعتیادمان باشیم با کسانی روابط صمیمانه بر قرار میکنیم که دارای جاذبه های باشند که مطلوب بیماریست ولذا در گذشته ما بر همین اساس روابط های صمیمی خود را شکل میدادیم ، یعنی بیشتر سعی میکردیم با افرادی که یا مصرف کننده هستند و یا بیماری اعتیادشان وخیم است رابطه های صمیمی داشته باشیم،  واگر چنانچه مجبور بودیم با کسانی مانند ، همسر و یا همسران و همکاران و یا شرکا و یا دوستان رابطه داشته باشیم، بنابراین ، می کوشیدیم که روابطمان ختم به یک ارتباط صمیمی نشود، زیرا میترسیدیم که مبادا در اینگونه روابط امنیت های اعتیادمان بخطر بیافتد ، هر چند به ظاهر و بر اساس ناصداقتی نقاب میزدیم و ژست صمیمانه میگرفتیم، اما حقیقت اینبود که بعلت تناقضات باطنی و همینطور تضادهای بنیادینی که با آنها داشتیم نیمتوانستیم با آنها روابط صمیمانه ایجاد کنیم . 
معنای صمیمیت ، یعنی ؛ یکرنگی و یگانگی و یکدلی وتعریف آن یعنی ؛ رابطه عمیق برقرار کردن به سبب ایجاد امنیت های لازم ، برای برطرف کردن نیازهای زندگی ، که در سطوح مختلف ، و در اثر یک شناخت عمیق، و توام با همدلی و یگرنگی و صداقت و همینطور دو طرفه ایجاد بشود .
صمیمیت در زندگی به دو شکل میباشد ؛
اول – صمیمیت سطحی ؛
 یعنی ما در روابط روزانه با کسانی در ارتباط هستیم که به آنها ابراز صمیمیت میکنیم ، اما این رابطه صمیمانه ، محدود و همینطور ظاهری است  بطور مثال ؛ با آنها در باره مسائلی مانند ، سیاست و یا فلسفه و یا کسادی کار و کاسبی صحبت میکنیم ، گاهی جُک و یا با هم شوخی میکنیم ، اما اینگونه روابط وصمیمیت ها دارای خطوط قرمزی هستند که ما از آنها پا را فراتر نمیگداریم .
دوم – صمیمیت عمیق ؛
یعنی علاوه بر مسائل فوق،  ما با افرادی  هم ، در موارد خاصی، روابط صمیمیانه تر و همینطورریشه دارتر و عمیق تری داریم ، به این معنا که در رابطه صمیمانه خود حد و مرزی نداریم ، البته تناسبات را در نظر میگیریم ، و لذا در اینگونه روابط و صمیمیت ها هرگز اقدام به خود سانسوری نمیکنیم ، یعنی در اینگونه روابط ها همیشه یکدل و یکرنگ هستیم ، یعنی  چیزی را در آن مورد خاص و یا رابطه خاص پنهان نمیکنیم . البته باید به این مسئله عنایت کرد ، که روابط های صمیمانه ما با دیگران  ابعاد و سطوح مختلفی دارد که حاصل از روشنی بینی ما میباشد ، اصولاً صمیمیت سالم  یک رابطه چند وجهی میباشد که بر اساس نوع روابط های ما ممکن است معناها و شکل های گوناگونی داشته باشد ، بطور مثال ؛ صمیمیت با دوستان انجمنی و یا راهنما، با نوع و جنس صمیمیت با همکاران شغلی ممکن است وجه های مختلفی داشته باشد ، بنابراین ،چکیده و جان کلام این است ؛ اینکه ما در گذشته در روابطه های صمیمانه خود شکست میخوردیم علتش اینبود که مهارتهای لازم برای برقرای روابطه صمیمانه را نمیدانستیم در واقع گاهی در اینگونه روابط،  حماقت را صداقت ، برای صمیمیت خود معنا میکردیم ، و لذا به علت نشناختن اینگونه جایگاها در روابط های صمیمی خود گرفتار چالش میشدیم و گاهی حتی در اینگونه روابط شکست میخوردیم و لذا در نهایت چنان سرخورده میشدیم که این امر باعث میشد تا از برقراری صمیمیت با دیگران اجتناب کنیم ، اصولاً فن برقراری روابط،  در هر سطحی باید تعریف شده و دارای چارچوب باشد ، همانطور که گفته است  : " هر سخن وقتی و هر نکته مقامی دارد "  .
در روابط صمیمانه پنج رکن اساسی و مهم همیشه باید وجود داشته باشد ؛
اعتماد        2 – اطمینان         3- شناخت       4 – صداقت         5 -  تعهد
در روابط صمیمانه  موارد ی نباید وجود داشته باشد ، بطور مثال ؛
پنهانکاری – سوءظن  – سوءاستفاده  –  ترس – انکار-  بی حوصله گی و یا بی تفاوتی – تنبلی و و
اما علاوه بر مسائل فوق ما در گذشته بخاطر عوارض مصرف مواد مخدر در یک جریان بی تفاوتی و تنبلی و انزواطلبی گیر کرده بودیم و همین مسئله باعث شده بود که از دیگران فاصله بگیریم


· آیا برای ایجاد تعهد مشکل دارم ؟ توضیح دهید .

بله اصولاً ما برای ایجاد تعهد مشکل داریم ، زیرا در گذشته برای ایجاد تعهداتی که در بخش های مختلف زندگی خود داشتیم مشکلات منفی و دردآور فراوانی را تجربه کرده ایم ، تعهداتی که ما در گذشته ایجاد میکردیم دارای یک چارچوب سالم و اصولی نبود ، به عبارت دیگر ، تعهدات ما بیشتر تحت تاثیر اعتیادمان ایجاد میشد و لذا همیشه تا آنجایی که اینگونه تعهدات به نفع ما بودند به آنها پایبند بودیم ، یعنی تعهداتی که می بستیم همیشه یکطرفه و همینطور توام با سوءاستفاده بود ، علاوه بر اینها ،وقتی تعهدی ایجاد میکردیم و یا ایجاد میشد به علت فعال بودن شاخصه های از بیماری در نهایت با شکست روبرو میشدیم ، بطور مثال ؛ شاخصه های از قبیل ؛
نداشتن اعتماد بنفس   -   نیمه و نصفه کارها را انجام دادن   -   تنبلی  –   بی تفاوتی   -- فرار از مشکلات  -  نداشتن ظرفیت های لازم برای ایجاد تعهد -  عدم مسئولیت پذیری –  منفعت طلبی یکطرفه -  زیاده خواهی -  زورگویی   -  پیمان شکنی  - افکار بیمارگونه ، مثلاً فکر میکردیم هرچه بیشتر از حق وسهم طرف مقابل به نفع خودمان کسر کنیم زرنگی کردیم -   و و . . .
بنابراین ، بدیهیست که اینگونه تعهدات به علت خودمحوری و یکطرفه بودن تعهدات ، در نهایت به شکست و انزوا ختم میشد . گذشته از اینها یکی دیگر از عواملی که باعث میشد تا ما نسبت به تعهدات خود بی تفاوت باشیم اینبود که ما اصولاً مهارتهای لازم برای ایجاد یک تعهد سالم را نمیدانستیم ولذا بیشتر اوقات بدون فکر و باری به هر جهت اقدام به این اعمال میکردیم ، بطور مثال ؛ بخاطر اجبار خانواده تن به ازدواج میدادیم ، بدون اینکه ظرفیت های لازم را در این زمینه داشته باشیم ، و یا در این رابطه ، فقط نقطه دید ما براساس هوا و هوس و  لذتهای جنسی و بهره وری های شخصی بوده است و لذا نمیدانستیم که ما هم نسبت به همسر خود تعهدات فراوانی داریم که باید آنها را عملی کنیم در واقع اگر ما به تعهدات خودمان نسبت به همسرمان پایبند بودیم هرگز مواد مخدر مصرف نمیکردیم . بنابراین ، بسیاری از مشکلاتی که امروز در متن زندگی ما وجود دارند و ما را بطور جدی مورد آزار و اذیت قرار میدهند به علت همین احساس عد م تعهداتیست که در قبال مسئولیت هایمان داریم  ، و لذا امروز باید بکوشیم تا برای ایجاد تعهدات سالم در زمینه های مختلف زندگی ، ابتدا اینگونه شاخصه های منفی که در فوق به آنها اشاره شد را برطرف کنیم ، علاوه بر این، امروز میطلبد برای متعهد بود به پیمان هایمان قبل از هر چیز دانش خود را ارتقا دهیم ، بطور مثال مهارتهای از قبیل ؛
انگیزه ؛ یعنی اینکه قبل از هر عملی برای ایجاد تعهد ابتدا انگیزه های خود را مورد تراز قرار بدهیم و چنانچه رد پایی از بیماری در آن مشاهد کردیم از ایجاد اینگونه تعهدات سر باز زنیم .
پذیرش ؛ یعنی بر اساس تمایل ایجاد تعهد کنیم نه بر اساس رودرواسی و یا اجبار .
تصمیم ؛ یعنی انتخاب یک گزینه هدف دار و عمیق که همراه با عزم راسخ باشد .
شناخت ؛ یعنی آگاهیهای لازم را برای ایجاد تعهداتمان داشته باشیم و از زوایا و یا ابعاد مختلف آنها را مورد بررسی قرار دهیم .
توانایی ؛ یعنی بینیم آیا ظرفیت و پتانسیل های لازم را برای ایجاد تعهداتمان دارا می باشیم .
سلامت عقل ؛ یعنی قبل از اینکه تعهدی را بپذیریم در باره آن با دیگران مشورت کنیم .
اما علاوه بر مسائل فوق فاکتورهای دیگری هم بطور قطع میتوانند ما را در ایجاد یک تعهد سالم یاری کنند ، بطور مثال ؛
صداقت  - تمایل –   روشن بینی –  احساس مسئولیت کردن –  اعتماد –  نیت خیر –  خدمت کردن – وفاداری -  خوش بینی  - مهربانی – عدالت  -  فروتنی -  برنامه ریزی کردن – و و . . .      


· آیا تا به حال رابطه ای را از بین برده ام ، با این فکر که به هر حال از این رابطه صدمه خواهم خورد ، پس بهتر است که زودتر آن را به هم بزنم ؟

 اصولاً ، زمانیکه ما در شرایط بیماری باشیم با ایجاد روابط با افرادی که فاقد بیماری میباشند مشکل پیدا میکنیم ، یعنی اگر بخواهد رابطه ایی بر این اساس شکل بگیرد با انکارهای بیمارگونه شروع به پیش داوری میکنیم و زاویه دید ما بر اساس سوءظن و بدبینی ها استوار میشود و لذا بر همین اساس فکر میکنیم که اینگونه روابط میتواند به امنیت های اعتیادمان صدمه وارد کند ، ما در گذشته ، ناخودآگاه بسیاری از این رابطه های که فکر میکردیم به بیماری اعتیادمان صدمه وارد میکند را بهم زدیم ، بطور مثال ؛ در درجه اول رابطه خودمان با خودمان را بهم زدیم ، یعنی بخاطر "خود بیمار" ، رابطه داشتن با " خود روحانی" را بهم زدیم و لذا رابطه خود را با خداوند قطع کردیم ، سپس رفته رفته با دیگران هم قطع رابطه کردیم ، در واقع معیار فکری ما اینبود که به هر حال از این رابطه ها نهایتاً اعتیادمان صدمه خواهم خورد ، پس بهتر است که زودتر آنرا بهم بزنیم .
ما در گذشته بعلت نداشتن ثبات و همینطور کشمکش های درونی ، اصولاً شخصیتی ناپایدار و ستیزه جو داشتیم ، و لذا همین مسائل باعث میشد که روابط هایمان همیشه با دیگران متزلزل و توام با ناصداقتی و اختلال همراه باشد ، بنابراین ، در نهایت همیشه روابط ما نیمه ونصفه برقرار میشد و لذا بر همین اساس در نهایت به ما صدمه و زیان وارد میشد ، بنابراین ، اینگونه روابط در نهایت برای ما پشیمانی و ندامت ببار میاورد  ، و نتیجتاً درغایت ما به این منطق رسیدیم که ایجاد رابطه برقرار کردن به جز ضرر وزیان و صدمه و آسیب چیز دیگری برای ما به ارمغان نمی آورد ، بنابراین، با این فکر که بهرحال از این رابطه صدمه خواهیم خورد، پس بهتر است که زودتر آنرا بهم بزنم .
در گذشته ما به علت اینکه دائماً در فضاهای ناسالم تردد میکردیم و همچنین با افراد ناسالم مرتباً حَشرونشر داشتیم ، بدیهیست در چنین روابطی اصولاً ناصداقتی و بی اعتمادی بیداد میکرد و لذا در نهایت در ما این ضرب المثل معروف بعنوان یک باور مخرب نهادینه شده بود که میگفت : (( کسی که در میزند حتی اگر پیغمبر خدا هم که باشد برای کمک کردن نیامده او هم برای خوردن و بردن آمده )) ، بنابراین ، ما با اینگونه الگوها و باورها همیشه گرفتار بدبینی و پیشداوریهای بیمارگونه که توام با سوءظن بود زندگیمان جریان داشت و لذا بر همین اساس وقتی در شرایط رابطه جدیدی قرار میگرفتیم ، آن رابطه را با این فکر که به هر حال از این رابطه صدمه خواهم خورد ، پس بهتر است که زودتر آنرا بهم بزنم .
درست است که مادر گذشته در بسیاری از روابط هایمان ضربه و یا گاهاً صدمات جبران ناپذیر خوردیم ، و یا حتی مورد سوءاستفاده های گوناگون قرار گرفتیم ، اما وقتی از اینگونه روابط تراز میگیریم متوجه میشویم که خودمان در نهایت به آنها اجازه دادیم تا به ما ضربه و صدمه بزنند ، اگر قربانی میشدیم دلیلش اینبود که روابطی های که برقرار میکردیم چارچوب و اصولی نداشت ، یعنی روابط های ما بر اساس باری به هر جهت ایجاد میشد ، از طرفی منش فکری ما در روابط ، بیشتر بر این اساس شکل میگرفت که این رابطه ای که ایجاد کرده ام باید یک برنده و یک بازنده داشته باشد و برنده هم حتماً باید من باشم و لذا به علت فعال بودن بیماری نهایتاً در بیشتر روابط بازنده میشدیم .
اما امروز ما میخواهیم روابط های سالم برقرار کنیم ، روابطی که ، اصول دارد ، روابطی که حد و مرز دارد ، روابطی که از قبل تعریف شده است ، روابطی که نه بخودمان و نه به دیگران اجازه سوءاستفاده کردن نمیدهد ، روابطی که بر اساس بُرد ، بُرد بنا شده است و همچنین دارای ارکانی چون ، صداقت ، روشن بینی ، اعتماد ، تعهد ، مسئولیت ، و و . . را در خود دارد ، بنابراین ، امروز به این باور رسیده ایم ، تا زمانیکه در روابط هایمان از اصول پیروی کنیم هرگز صدمه ایی نخواهیم خورد . گاهی ذهنیت های در ما چنین عمیق است        


· تا چه حد احساسات دیگران را در روابطم در نظر می گیرم ؟ به اندازه احساس خودم ؟ بیشتر از احساس خودم ؟ کمتر از احساس خودم ؟ یا اصلاً احساسات دیگران را در نظر نمی گیرم ؟

 حد و اندازه ، و در نظر گرفتن ، و یا در نظر نگرفتن احساسات دیگران در روابط هایمان بستگی به عوامل گوناگونی دارد ، یکی از مهمترین این عوامل رابطه مستقیم با شرایط ما دارد ، یعنی اینکه ما در چه جایگاه و در چه وضعیتی باشیم ، بدیهیست اگر اعتیادمان فعال باشد به احساسات دیگران بر اساس افراط و تفریط نظر میکنیم ، بطور مثال ؛
گاهی ممکن است در مقابل دو احساس، از طرف دو نفر، یک واکنش نشان ندهیم، مثلاً ؛ پدرم میگوید احساس بدی دارم ، ولی ما بدون اینکه به این مسئله اهمیت بدهیم ، از منزل بیرون میرویم ( یعنی تفریط میکنیم ) ، یعنی احساسات وی را ندیده میگیریم ، وقتی از منزل بیرون رفتیم  تصادفاً با یکی از دوستان خود برخورد میکنیم  و تصادفاً او هم میگوید احساس خوبی ندارم ، اما در اینجا واکنش ما متفاوت است ، یعنی ، همه وقت و انرژی خودمان را از صبح تا شب به این دوست اختصاص میدهیم تا از این احساس ناخوشایند رها شود ،و لذا درنهایت در نقطه ایی این دوستمان ابراز میکند که دیگر مشکلی ندارد ، اما بازهم ما ول کن معامله نیستیم تا جای که طرف میگوید ؛ آقا ، بجون بچه هام حالم خوبه ،  تو  بمیری به ابل فضل حالم خوبه ،  فقط ولم کن برم خونه ! . . . یعنی افراط میکنیم    
بنظر میرسد ما به روابط رومانتیک بیشتر توجه میکنیم تا روابط خانواده گی و این دقیقا یک معضل جدی می باشد که ما گرفتار آن هستیم ( در بیرون خونه ، بگو بخند ، و در خانه مثه برج زهرمار هستیم ) ، و لذا همین مسئله باعث میشود تا همیشه ما رابطه سالم و صمیمی ای با خانواده خود نداشته باشیم ، یعنی در روابطمان با خانواده شرایطی را فراهم کرده ام برای رنجش های گوناگون ،  بگذارید به یک نتیجه برسیم و مسئله را از دریچه دیگر مورد بررسی قرار بدهیم ، ببیند اگر واقعا ما آدمهای هستیم که ذاتاٌ رومانتیک پسند هستیم ، پس بهتر است روشن بین باشیم ، بیاید بکوشیم تا فضای خانواده خود را رمانتیک کنیم . 
شاید به جرات بتوان گفت که یکی از شاخصه های اصلی بیماری ما ، دلسوزی های افراطی و بیمارگونه است ، و اینگونه احساسات تا جایی پیش میروند که نهایتاً  باعث ظهور مرضی میشود که اصطلاحاً به آن " وابستگی عاطفی " گفته میشود ، بنابراین ، گاهی ممکن است به علت بیماری وابستگی های عاطفی ای که داریم به احساسات دیگران بیشتر از احساس خودمان اهمیت بدهیم ، یعنی در واقع احساسات خودمان را خفه میکنیم و در عوض غرق در احساسات دیگران میشویم بطور مثال ؛ همدردی ، احساس ناخوشایندی را در جلسه به مشارکت میگذارد و باعث تَألم خاطر ما میشود ، و ما هم در جلسه در دلمان با او همدردی و همینطور او را دعا میکنیم و اگر کاری از دستمان برآید برایش انجام میدهیم ، اما بحث اینجاست که ما متاسفانه خود را غرق در احساس وی میکنیم ، و در واقع احساس خوشایند خود را فدای احساس وی میکنیم و لذا این ، " ماند "  یعنی ،  موج منفی احساس را با خودمان حمل میکنیم در حالیکه این احساس متعلق به ما نیست ، و لذا بازتاب آنرا با واکنش های توام با خشم و یا دل مرده گی به خانواده انتقال میدهیم ، و در نهایت خودمان هم تبدیل به کارخانه " ماند سازی " میشویم ،  در حالیکه باید بدانیم که ما مسئول حمل احساسات دیگران نیستیم . اصولاً بعضی از دوستان همدرد ما ابراز میکنند که شرکت در جلسات حالمانرا بدتر خراب میکند و لذا به این نتیجه میرسند که شرکت نکردن در جلسات بهبودی بهتر است ، در حالیکه این جلسه نیست که حال ما را خراب میکند بلکه این عدم شناخت ومهارت لازم با مواجه شدن با احساسات دیگران است که حال ما را خراب میکند .
گاهی ، وقتی ما در شرایط فعال شدن بیماری قرار میگیریم، و زندگیمان خارج از برنامه میشود، لذا در نهایت ارتباط روحانی ما مختل و زندگیمان دچار خلاء معنوی میشود ،  طبیعیست درچنین شرایطی گرفتار چنان بی تفاوتی  وخودمحوری وخود مشغولی میشویم ، که اصلاً احساسات دیگران را در نظر نمیگیریم ، بطور مثال ؛ همسایه ما عزیزی را از دست داده و لذا در سوگواری و احساس ماتم بسر مبیرد ، اما بدون در نظر گرفتن احساسات آنها ، ما صدای پخش موزیک های شاد خود را چنان بلند کردیم که گویا اصلاً به احساسات آنها توجه ای نداریم ، و یا اینکه در جلسات،  همدردی در باره احساس خود شروع به مشارکت میکند ، ولی ما در آن زمان یا با بغل دستی خودمان شروع به پچ و پچ میکنیم و یا وسط مشارکت وی جلسه را ترک میکنیم ،   اما علاوه بر اینها ممکن است ما وقتی احساسات دیگران را اصلاً در نظر نمیگیریم ریشه در رنجشها و نفرت ها و کینه ها و یا عقده های روانی ما داشته باشد .    
ما امروز سعی و کوشش میکنیم تا با مواجه شدن با احساسات دیگران بر اساس چارچوب های اصولی برخورد کنیم ، البته این حرف به این معنا نمیباشد که ما مانند ماشین و یا یک ربات باشیم ، در هر صورت ما انسانیم و انسانیت به ما حکم میکند که باید به احساسات دیگران نیز اهمیت بدهیم ، البته احساسات دیگران را درک میکنیم ، و سعی میکنیم با آنها همدلی و همراهی کنیم ، اما باید اینهم بپذریم که ممکن است احساسات دیگران در مقاطعی یک احساس سالم نباشد  و یا یک احساس شخصی باشد ، بنابراین ، ما نباید خود را در جهت و مسیر اینگونه احساسات قرار دهیم ، همینطور ما امروز میکوشیم تا به احساسات دیگران چنانچه سالم باشد به اندازه احساسات خودمان اهمیت بدهیم .
مسئله مهمی که در این سوال به آن پی میبریم این استکه ما باید به احساسات دیگران اهمیت بدهیم ، در رابطه با دیگران هرکاری که میتوانیم انجام بدهیم ، اما مهمترین مسئله ، درک این مطلب است که غرق در احساسات دیگران نشویم  


· آیا در هیچیک از روابطم احساس قربانی بودن کرده ام ؟ ( مهم : هدف از این سؤال این است تا بتوانیم دریابیم که چگونه خود را به عنوان یک قربانی عرضه می کرده ایم و خود باعث قربانی شدن خودمان می گردیدیم ، و یا چگونه توقعات بی جا و زیاده از حد ما از دیگران باعث سرخوردگی ما می شدند و منظور آن نیست که مواردی را که در واقع مورد سوءاستفاده قرار گرفته ایم را بنویسیم . ) توضیح دهید .

قربانی شدن در اینجا اصطلاحاً به این معنا میباشد ؛ ( که  در اثر اتفاق و یا رویدادی ، شخصیت و کرامت انسانی ما جریح و یا پایمال شده ، و یا به عبارتی دیگر ، قربانی شدن یعنی ، یک آزردگی عمیق که احساس میکنیم به حقوق و روح و روان  و یا هویت ما ، از طریق دیگران، و شخصیتمان مورد اهانت جدی قرار گرفته است  )
شخصیت و منش هر انسانی زاییده باورهای آن شخص می باشد .  بخش بسیار گسترده ای از  باورهای ما در طول زندگیمان در دوران طفولیت شکل گرفتند ، بنابراین ، بیشتر الگوهای رفتاری ما در ایجاد روابط با دیگران تحت تاثیر مستقیم همین باورها قرار گرفت و به عبارتی دیگر اینگونه باورها از همان زمان کودکی به ما توسط والدینمان و یا اطرافیانمان به عنوان معیارهای تربیتی انتقال داده شد و سپس رفته رفته ، اینگونه باورها جزو لاینفک وجود ما شد .  بنابراین شکل گیری خمیره روابط با دیگران بر میگردد به زمان کودکی ما ، و لذا در این برهه بود که ما الگوهای رفتاریی خود را در رابطه با روابط با دیگران  را آموختیم و همین امر سبب شد تا در مراحل بعدی زندگی آنها را به عنوان یک روش پایدار و نهادینه در خود حفظ کنیم ، گاهی ما وقتی در خانواده و یا مدرسه خود را قربانی میکردیم و از حقوق خود میگذشتیم مورد نوازش و مهربانی قرار میگرفتیم ، و بالعکس اگر نمیخواستیم از حقوق خود کوتاه بیایم و خود را قربانی نکنیم مورد تنبیه قرار میگرفتیم و لذا بیشتر ما برای اینکه تنبیه نشویم فرهنگ قربانی شدن را بعنوان قانونی که میتواند برای ما لطف و مهربانی و تشویق را به همراه بیاورد بعنوان یک معیار و باور عمیق در خود پذیرفتیم .
گاهی برای مطرح کردن و یا جلب نظر کردن دیگران فکر میکردیم که باید خودمان را قربانی کنیم ، تابدینوسیله برای خود جایگاهی را فراهم سازیم ، بطور مثال در مجالس مهمانی برای خندان حضار خود را قربانی میکردیم ، البته منظور ما این نیست که ما نباید در مجالس بگو و بخند کنیم و یا دیگران را بخندانیم ، بلکه اینجا منظور ما از قربانی شدن ، آن نقطه ایست که ما گرفتار عدم تعادل میشدیم ، و هویت و کرامت های انسانی خود را فدای شوخی های افراطی و بیمارگونه خود میکردیم  .
گاهی همانطور که در سوال قبلی هم به آن اشاره کردیم به علت دلسوزی های بیمارگونه از حقوق خود میگذشتیم  و لذا بقدری فداکار میشدیم که به راحتی شخصیت و منافع روحی و روانی خود را قربانی روابط هایمان میکردیم . بطور مثال ؛ بخاطر اینکه مادرمان خوشحال شود فداکاری میکردیم و با دختری که مطابق ایده آلهای ما نبود ازدواج میکردیم و لذا در نهایت احساس قربانی شدن میکردیم .
وقتی ما شروع  به ترازنامه نویسی ، در رابطه با  قربانی شدن ، در روابط هایمان میکنیم ، در جای متوجه میشویم که بسیاری از این دست احساسات زاییده توقعات ما از دیگران می باشد و لذا به عبارت دیگر ما به علت توقعاتی که از دیگران داریم احساس قربانی شدن میکنیم ، بطور مثال ؛
اینهمه برای رهجویم وقت گذاشتم ، آخرشم رفت لغزش کرد ( احساس قربانی شدن میکنم )
برای کلاس قدم اینهمه وقت وانرژی میذارم ،اما رهجویان همش بازی گوشی میکنند . ( احساس قربانی شدن میکنم )
برای خانواده اینهمه کار و تلاش میکنم ولی آنها سپاسگزار نیستند (احساس قربانی شدن میکنم )
برای جامعه و یا انجمن اینهمه فعالیت میکنم ولی آنها یک بار هم از من قدرشناسی نکردن( احساس قربانی شدن میکنم )و و .. ( احساس قربانی شدن میکنم )
علاوه بر اینها ، گاهی وقتها  نواقصی مانند حسادت و یا خساست و یا حرص و آز و یا نواقص دیگر مثل کبر وغرور های بیمارگونه در ما چنان فعال میشوند که باعث میشوند تا رفتارهای از ما سر بزند که با اینگونه رفتارها خودمان سبب قربانی شدن خودمان شویم .      
نقطه قابل تامل در این سوال این میباشد ، که ما خودمان و با دست خودمان شرایطی را فراهم میکنیم تا احساس قربانی شدن کنیم ، به زبانی دیگر ، ما بیشتر قربانی نوع تفکرات و باورهای ناسالم خود هستیم ، در واقع پیام این سوال این است که در بیشتر موارد خودمان ، خودمان را بعنوان قربانی شدن عرضه میکنیم و دیگران در این قربانی شدن نقشی ندارند . وقتی ما به ترازنامه های خود در رابطه با احساس قربانی شدن نگاه میکنیم به وضوح متوجه میشویم که شاید نود درصد از اینگونه احساسات حاصل رفتارهای است که خودمان مجری آن بوده ایم  .  بنابراین ، بدیهیست برای اینکه بتوانیم خود را از زیر یوغ قربانی شدنهای که توسط خودمان به وقوع میپیوند نجات دهیم ، دو کار را باید در راس امور خود قرار بدهم ، اول اینکه یک تجدید نظر کلی به الگوهای باوری خودمان بکنیم و سعی کنیم باورهای که باعث میشوند تا ما خود را بعنوان قربانی عرضه کنیم را از خود بزدایم ، دوم اینکه توقع و توقعات را در هر زمینه ایی از معیارهای فکری خود بیرون کنیم .


· رابطه من با همسایگان چگونه بوده است ؟ آیا الگو یا فرم خاصی وجود دارد که علیرغم اینکه کجا زندگی کنم ، مرتب تکرار شود ؟

روابط ما با همسایگان خود ، در مواردی ممکن است با هم متفاوت باشد ، اما نکته قابل تامل این است که ما بعنوان یک انسان دارای شاخصه های هستیم که شخصیت کلی ما را شکل میدهد ، و لذا ما هر کجا که باشیم ، چه بالای شهر ، و چه پایین شهر ، چه این ور دنیا ، و چه آن ور دنیا ، فرقی نمیکنه ، و لذا ما هرجای دنیا هم که منزل کنیم اولین چیزی که در چمدان اسباب کشی خود میگذاریم الگوهای رفتاری خودمان است .
صرف نظراز نقاط مثبت فراوانی که ما بعنوان یک انسان داریم ، اما بطور قطع هم، بعنوان یک بیمار مملو از نواقص شخصیتی هستیم و لذا اگر بیماریمان فعال باشد گرفتار خودمحوری میشویم در چنین شرایطی حقوق همسایگان را نادیده میگیریم .
الگو یا فرم خاص ، یعنی رفتارهای که بعنوان یک عادت بد و منفی در ما نهادینه شده و لذا بخشی از شخصیت ما شکل میدهد و هر کجا که باشیم مرتباً آنها را تکرار میکنیم ، بطور مثال ؛
آشغال ریختن
خلط و آب دهن انداختن
بلند ، بلند حرف زدن و حرفهای رکیک گفتن
صدای تلویزیون خود را زیاد کردن
بلندگو یا اکو جلوی در منزل نصب کردن برای پخش آنچه که خودمان دوست داریم از نوحه و عزادری گرفته تا پخش موزیک و یا هر چیز دیگر
پوشش نا مناسب در حیاط و یا جلوی در خانه
و و . . .
بنابراین ، بنظر میرسد که پیام نهفته در این سوال اینستکه ، که این لباس و مکان و مقامات اجتماعی نیستند که میتوانند ما را بزرگ جلوه دهند  
اگر ما گرفتار الگوهای رفتاری ناپسند باشیم هر چقدر هم که دارا باشیم ، هر کجای دنیا هم که زندگی کنیم باز هم کوچک هستیم . ما برای بزرگ شدن و پالایش خودمان ابتدا باید از رفتارهای خودخواهانه و بیمارگونه خود دست برداریم ، ولذا آن وقت بقدری بزرگ میشویم که دیگران به حسب شخصیتمان به ما احترام میگذرند نه بخاطر اموال یا مقامات اجتماعی یمان


· درباره افرادی که برای آنها و یا با آنها کار می کرده ام ، چه احساسی دارم ؟ چگونه افکار ، اعتقادات و رفتارهایم باعث بروز اشکال برای من در محیط کارم می گردیدند ؟

احساسی که با دیگران کار میکیردیم گاهاً متفاوت و یا متضاد بود ، زیرا اینگونه احساسات بستگی مستقیم به این موضوع دارد که ما در چه جایگاهی باشیم .
گاهی ما در شرایط کارفرما با افرادی کار میکردیم ، در چنین مقامی همیشه فکر میکردیم که این افراد یا دزدی میکنند و یا کم کاری میکنند ، همیشه با سوءظن های  بیمار گونه آنها را کنترل میکردیم ، احساس میکردیم که اینها حقوق مفت میگرند و تن به کار نمیدهند ، و لذا ما هم بخود مجوز میدادیم تا حقوق آنها را پایمال کنیم و پیش خودمان اینطوری فکر میکردیم و اعتقاد داشتیم که ما از آنها زرنگتر هستیم ، اما در نهایت احساس میکردیم که از ما سوءاستفاده میکنند و لذا مشکلاتی از قبیل ؛ دغدغه، ترس، احساس قربانی شدن، رنجش و و... را درما فراهم میکردند
گاهی بلعکس ما برای دیگران کارمیکردیم ، در چنین شرایطی همیشه فکر میکردیم که کارفرما از حقوق ما دزدی  و همینطور در حق ما اجحاف میکند ، و یا از ما کار زیادی میکشد و ما را مورد استثمار قرا میدهد ، و لذا با اینگونه تفکرات ما هم به خود مجوز میدادیم تا جایی که میتوانیم از آنها دزدی کنیم زیرا اعتقادمان اینبود که ما از آنها زرنگتر هستیم ، زیرا احساس میکردیم که حق خود را بدینوسیله میستانیم ، اما در غایت احساس میکردیم که مورد سوءاستفاده قرار گرفته ایم و لذا مشکلاتی از قبیل ؛ دغدغه ، ترس ، احساس قربانی شدن ، رنجش ، کینه ، نفرت و و . . . در ما فراهم میگردید .
گاهی افرادی با ما کار میکردند ، که اینها نه کارفرما بودن و نه مجری، و رابطه ما با آنها فقط یک رابطه پایاپای همکاری بود ، در چنین شرایطی هر چند بسیاری از احساسات ما نسبت به همکاران مثبت بود ، اما گاهی وقتی بیماریمان فعال میشد ، ( یعنی در وظایف خود کوتاهی میکردیم و مسئولیت پذیر نبودیم و یا کلاً بقدری خودمحور میشدیم ، که وظایفی که به ما مربوط میشد را به گردن دیگر همکاران میانداختیم و اعتقادم براین اساس بود که آدم باید زرنگ باشه  ) ، بنابراین ، طبیعیست که همکاران از نحوه رفتار ما دل آزرده میشدند در همین روند   به بسیاری از این همکاران بدبین میشدیم در واقع گرفتار یک توهمی میشدیم که فکر میکردیم همکاران دیگر مشغول توطئه چینی علیه ما هستند ، و لذا ما هم بخود این مجوز را میدادیم تا برای آنها چهارتایی بیاییم ، بنابراین در نهایت احساساتی از قبیل ، ترس ، دغدغه ، رنجش ، کینه ، نفرت  و و . . . بسراغ ما میامد .
اینکه در روابط های شغلی و کاری ، اصولاً احساسات ما منفی و آزار دهنده می باشد ، به سبب جایگاه های که داشتیم نیست ، بیشتر ما در اینگونه روابط گرفتار افکار و اعتقادات و باورهای منفی ای هستیم که برایمان تولید اشکال میکند ، وقتی از روابط های شغلی گذشته خود تراز میگیرم ، در جایی متوجه میشویم اگر در گذشته ، در هر جایگاهی در امور شغلی به ما جفا شده بیشتر خودمان باعث به وجود آمدن بودیم .
ما امروز میکوشیم در زمینه های کاری بر اساس منافع طرفین گام بر داریم و با کسانی و یا افرادی که همکاری میکنیم بر اساس منافع مشترک رابطه های شغلی فراهم سازیم و از باورهای بیمارگونه دیروزمان مانند " زرنگ بازی " دست برداریم ، بنابراین ، روابط کاری و یا شغلی ما امروز باید تعریف شده و همینطور در راستای اصول باشد ، بطور مثال ؛
ناصداقتی نمیکنم و اگر ثابت شود همکاری ناصداقتی میکند ، رابطه کاری خود را با آن قطع میکنم .
همکاران خود را مورد استثمار قرار نمیدهیم ،همینطور اجازه نمیدهم همکاری مرا استثمار کند
حقوق همکاران را مانند حقوق خودم گرامی میدارم .
و و


· در مورد همکلاسهایم (چه در زمان کودکی ، چه حال ) چه احساسی دارم ؟ آیا خود را از آنها بهتر یا کمتر می دیدم ؟ آیا فکر می کردم که باید با آنها رقابت کنم تا نظر معلم را به خود جلب نمایم ؟ به مسئولان مدرسه احترام می گذاشتم یا برعلیه آنها می شوریدم ؟

احساس ما نسبت به همکلاسی هایمان همیشه تحت تاثیر دو نیروی متضاد و نامرئی  ( چه در زمان گذشته و چه در زمان حال ) در ما شکل میگرد ، یعنی نسبت به بعضی احساس جاذبه داشتیم و نسبت به بعضی احساس دافعه داشتیم ، وقتی در مورد شکل گیری این احساسات به روی خودمان متمرکز میشویم ، متوجه میشویم عوامل بسیاری ممکن است در اینگونه احساسات نقش داشته باشند ، بطور مثال ؛
قیافه ظاهری – یعنی قیافه بعضی ها برای ما ممکن است تولید جاذبه کند و احساس ما نسبت به آنها خوب باشد ، ممکن است تولید دافعه کند و نسبت به آنها احساس بدی داشته باشیم  .
متفاوت بودن – یعنی بعضی ها به علت تفاوت های که با دیگران دارند ، ممکن است برای ما تولید جاذبه کنند و احساس ما نبست به آنها خوب باشد و بلعکس ممکن است به علت تفاوتهای که با دیگران دارند احساس ما نسبت به آنها یک احساس بد توام با دافعه باشد .
متضاد بودن -  یعنی بعضی ها به علت تضادهای ظاهری و باطنی ای ، که با ما دارند ، ممکن است برایمان جذاب باشند ، ممکن است بلعکس برایمان دافعه باشند .
همسان بودن – یعنی اینکه بعضی ها به علت اینکه شبیه ما هستند ، ممکن است برایمان تولید جاذبه کنند ، ممکن است بلعکس تولید دافعه کنند .
همینطور در خیلی موارد دیگر ممکن است اینگونه احساسات رخ بدهند ، بطور مثال ؛ هم ملیت بودن –  هم نژاد بودن - همرنگ بودن – هم فکر بودن – هم محل بودن – همشهری بودن و و . . .
بدون شک ما در زندگی و بخصوص با همکلاسی های خود  با سه گروه همیشه مواجه هستیم،          
اول ؛  کسانی که از ما بهتر و یا بالاترند .
اکثر ما نسبت به این گروه احساس خوشایندی نداریم ، بخصوص زمانیکه وارد قضاوت میشویم و خودمان را با آنها مقایسه میکنیم ، نتیجتاً نسبت به اینگونه افراد احساس حسادت میکنیم ، و همین مسئله باعث میشود تا احساساتی مانند رنجش ، کینه ونفرت ، را تجربه کنیم و درد بکشیم و سرانجام بطور قطع دچار خودکم بینی و گرفتار احساس "حقارت" شویم و در نهایت در ایستگاه سرخورده گی پیاده شویم ، و لذا همیشه از رقابت سالم با اینگونه افراد فرار میکنیم ، و اگر هم بخواهیم با آنها رقابت هم کنیم با ابزارهای ناصدافتی اینکار را انجام میدهیم ولذا چون احساس حقارت و ضعف میکردیم سعی میکردیم با پاچه خواری و یا چهارتایی آمدن نظر معلم را نسبت بخود جلب کنیم ،  گاهی وقتی گرفتار خودمحوری هستیم باورهای ما بر این اساس شکل میگیرد که ما باید از دیگران همیشه یک سر و گردن  بالاتر باشیم ، ممکن است اینگونه باورها ریشه در القائات تربیتی توسط والدینمان در همان سنن کودکی داشته باشد ، بطور مثال ؛ اینکه پدر و یا مادرمان مرتب به ما القا میکردند که ما همیشه از دیگران بهتر هستیم ،در اینطور مواقع دچار عدم پذیرش میشویم و لذا از واقیعت ها فرار میکنیم ، اگر ما به این  درک وروشن بینی و فروتنی برسیم و بپذیرم که در دنیایی واقعی ، کسانی هستند که در زمینه های خاصی از ما بهتر و یا بالاترند، داستان بطور کلی تغییر میکند ، یعنی ما با پذیرش این مطلب به خودمان کمک میکنیم تا از وجود اینگونه همکلاسی ها بهرمند شویم ، پذیرش این واقعیت باعث نزدیک شدن ما به آنها میشود و زمینه رشد ما را فراهم میسازد ولذا در نهایت ما هم در بهتر بودن آنها سهیم میشویم
دوم ؛ کسانی که از ما ضعف تر و یا پایین ترند .
 گاهی ممکن است احساس ما نسبت به این گروه یک احساس خوشایند بیمارگونه باشد ، و از بهتر بودن خود یک حَظ روانی ببریم ، و لذا بر همین پایه همیشه دوست داریم که با اینگونه افراد رقابت کنیم و از بردنده شدن خودمان کیفور شویم ، بخصوص زمانیکه خود را با آنها مورد مقایسه قرار میدهیم  ، نتیجتاً دچار کبر و  " تکبر " میشویم ، گویا نمیخواهیم این واقعیت را بپذیریم ، همانطور که خیلی ها از ما بالاتر و بهترند ، ممکن است افرادی هم باشند که از ما ضعیفتر و یا پایین تر باشند، بنابراین ، ما باید متوجه باشیم که تکبر از رکن های اصلی خودمحوری میباشد ، و لذا هرگاه خودمحوری وارد زندگی ما میشود ، بطوری چشمان ما به روی واقیعت ها بسته میشوند که نهایتاً  ، باز از شهر آشفتگی سر بیرون می آوریم .
پذیرش این مطلب که ؛ خیلی ها در زمینه های خاصی از ما بالاترند ، و از بهتر بودن خود ، هرگز غَره نیستند ، بنابراین ،ممکن است افرادی هم باشند که در زمینه های خاصی از ما پایین تر باشند ، بدیهیست ، درک این واقعیت ها به ما کمک میکند تا فروتنی را پیشه زندگی خود کنیم ، فروتنی باعث شادی روح و همچنین سبب خوش خلقی میشود .
اگر ما این پارادوکس را بپذیریم که  ، در حالی که بالا هستیم ، پایین هم هستیم  ، بنابراین مشکل حله ، یعنی ما با پذیرش این مطلب  که آنها که از ما بهتر هستند با فروتنی به ما کمک میکنند ، ما هم میکوشیم تا به آنهایی که از ما پاینتر هستند کمک کنیم تا بالا بیآیند ، از طرفی ما با کمک کردن به آنها زمینه ایی را بوجود میاوریم که در یک رشد مشترک قرار بگیریم .
سوم ؛ کسانی که با ما هم سطح و مساویند.
گاهی ممکن است بیشترین احساسات خنثی  را با این گروه داشته باشیم ، در واقع در این گروه احساس راحتی بیشتری میکنیم زیرا رابطه با آنها برای ما نه احساس حقارت و نه احساس تکبر به بار میآورد ، و لذا بر پایه همین احساس خنثی ممکن است با هم حتی رابطه دوستی عمیقتری ایجاد کنیم ، بنابراین ، در اینگونه روابط نسبت به رشد کردن بی تفاوت میشویم ، ودر یک چرخه بی ثمر و تکراری قرار میگیریم .
مدرسه نماد یک جامعه کوچک است ، بنابراین ، ممکن است ما در طول زندگی خود مدرسه های گوناگونی را طی کرده باشیم .
 هر چند ما در قدم چهارم میکوشیم تا نقش خود را در بوجود آمدن چالش های رفتاری مورد تراز قرار دهیم ، اما حقیقت این است که گاهی  ، وقتی روابط های خود را مورد بررسی و تراز قرار میدهیم متوجه میشویم که  بسیاری از ناهنجارهای ما در زمینه روابط برقرار کردن ، ریشه در تعالیم وتربیت اولیه توسط خانواده و یا معلمان و یا سیستم تربیتی و آموزشی به عنوان یک اصل پایدار به ما القا شده است  ، و لذا ، باید بپذیریم که بعضی از اولیا و مسئولین مدرسه خودشان گرفتار یک چالش شخصیتی بوده اند و به عبارتی دیگر خودشان منبع  انتقال انواع و اقسام بیمارهای تربیتی بوده اند ، بنابراین ، میطلبد یک تجدید نظر کلی در رابطه با اینگونه باورهای تربیتی در خودمان بوجود بیاوریم ، شاید یکی از دلایلی که باعث میشد ما علیه مسئولین مدرسه بی احترامی کنیم ، به این علت بود که احساس تبعض میکردیم و لذا بر همین اساس بطور مخفیانه علیه آنها میشوردیم ، بطور مثال ؛ به اموال مدرسه آسیب میرساندیم و یا آنکه در خفا به آنها توهین میکردیم


· آیا هرگز در باشگاه یا سازمانی عضو بوده ام ؟ در مورد افراد دیگر در آن باشگاه یا سازمان چه احساسی داشتم ؟ آیا با کسی در آنجا دوست شده ام ؟ آیا هرگز با توقعات زیاد درباشگاهی عضو شده ام که بعد هم خیلی زود آنجا را ترک کنم ؟ توقعات من چه بودند و چرا برآورده نشدند ؟ نقش من در آن شرایط چه بوده است ؟

باشگاه و سازمان در یک نقطه با هم مشترک هستند و آن این است که به غیر از ما در آنجا افراد دیگری نیز حضور دارند ، در واقع دراینگونه اماکن شرایطی فراهم میباشد که ما باید روابط هایمان را با دیگران و یا با یک گروه و یا با یک تیم تجربه کنیم ، بنابراین ، ممکن است چه در گذشته و چه در حال حاضر هر کدام از ما بشکل های گوناگونی در اینگونه عرصه ها حضور داشته باشیم ، بطور مثال از هیت های مذهبی گرفته تا باشگاهای تفریحی ، ورزشی، آموزشی و یا انجمن ها و یا سازمان ها ،  . . . . . .  بنابراین ، مهم نیست که ما در کدامیک از این مجموعه ها فعال بوده ایم ، بنظر میرسد آنچه که مهمه ، اینه که ما دچار رفتارهای تکراری و کلیشه بندی شده ای میباشیم که حاصل از یکسری الگوهای مسلط و نهادینه شده در خودمان میباشد که همیشه در بستر روابط های گروهی ما جریان و نقش پررنگ داشته است ، ولذا اینگونه منش های رفتاری به علت قالببندهای نامناسب و ناسالم همیشه برای ما در روابط های گروهی مشکل آفرینی میکرد و میکند ، بطور مثال ؛ در مورد افراد دیگر گروه یا تیم با احساسات گوناگونی مواجه میشدیم ، مثلاً ، احساس تفاوت میکردیم بعضی وقتها خودمان را از آنها بالاتر میپنداشتیم و احساس تکبر و غرور میکردم ، یا برعکس بعضی اوقات خودمان را از آنها کوچکتر میدیدیم و لذا احساس حقارت میکردیم ، بعضی از افراد را بی دلیل دوست داشتیم ، اما از بعضی افراد دیگر بدون هیچ دلیلی بدمان میامد ، وقتی به اینگونه احساسات از زوایه بالاتری نگاه میکنیم متوجه میشویم که اینگونه احساسات ما ریشه در همان قالب های ذهنی اولیه ما دارد که بطور ناخواگاه در روابط های ما عکس العمل های منفی نشان میدهد ، بطور مثال ؛ ( ازمردم فلان قومیت باید ترسید و یا برعکس ، فلان قومیت خیلی آدم های خوبی  هستند، و یا کسانی که چشمانی رنگی دارند نگاه شان شور است و و ... هزاران خرافه دیگر که همین چارچوب های فکری باعث میشود تا به روی استحکام روابط ما تاثیر منفی بگذارد )، بنابراین ، ما بر پایه همین احساسات از افرادی دوری میکردیم و در عوض بر همین اساس با افرادی هم رابطه دوستی برقرار میکردیم ، اما اینگونه دوستی ها چون صرفاً بر اساس احساسات ناسالم و یا معیارهای غیر منطقی شکل میگرفت بعد از مدتی تیره و تار میشد و لذا در نهایت منجر به قطع رابطه میشد .ما همیشه بر اساس پیش زمینه های فکری خود وارد جریان و یا فضاهای گروهی و تیمی میشدیم ولذا برای حضور در اینگونه عرصه ها لاجرم در چمدان بیماری خود ابزارآلات مورد نیاز را با خود حمل میکردیم ، یکی از این ابزارها  " خودبرتر بینی " بیمار گونه بود . خودبرتربینی ، بیمارگونه ، یعنی ممکن است ما از دیگران در مواردی بالاتر باشیم ، اما نکته اینجاست که اینگونه برترهای ما تحت تاثیر بیماریمان قرار میگرد ، در اینطور مواقع گرفتار ، کبر ، و غرور و فیس و افاده میشدیم ولذا نهایتاً خود را محور اصلی این مجموعه احساس میکردم ، بنابراین در این هنگام انباشته از توقعات میشدیم ، بطور مثال ؛
توقع داشتیم همه باید فقط به ما پاس بدهند ، اما ما باید حرکات انفرادی انجام بدهیم و به کسی پاس ندهیم .
توقع داشتیم افراد گروه و یا تیم طوری رفتار کنند که انگار همه کاره ما هستیم و بدون اجازه ما آب نخورند
توقع داشتیم ، ملاک ، فقط باید نظر ما باشد و نظر دیگران اصلاً مهم نیست
توقع داشتیم ، ما باید همیشه فیکس بازی کنیم و یا عضو فیکس باشیم
و و . . .
گاهی ممکن است ما از چمدان بیماری خود بجای استفاده کردن از ابزار خودبرتربینی ، ایندفعه از ابزار  " خودکم بینی "  بیمارگونه ،  استفاده کنیم ، "خودکم بینی" بیمارگونه یعنی ،در مواردی ممکن است ما از دیگران در واقع کمتر باشیم ، اما نکته اینجاست که اینگونه ، خوکم بینی های ما تحت تاثیر اعتیادمان قرار نگیرد، و لذا در اینطور مواقع گرفتار ، احساس حقارت و بی تفاوتی و تنبلی میشویم ، و لذا نهایتاً در اوج سرخوردگی خود را عضوی حقیر میپنداشتیم ، بنابراین ، در این هنگام انباشته از توقعات میشدیم ، بطور مثال ؛
توقع داشتیم دیگران بازی و یا فعالیت کنند ، اما ما باید برنده و یا سهم داشته باشیم .
توقع داشتیم افراد گروه یا تیم پاسخگوی همه ی مسئولیتها باشند، بطوریکه انگار ما آنجا هیچکاره هستیم .
توقع داشتیم آنها تمرین کنند ، اما ، ما قوی بشویم
بنابراین ، ما در بستر ذهن خود دارای یک نظام باوری بیمارگونه هستیم و لذا همین مسئله باعث میشود تا ما مملو و لبالب از توقعات بی مورد گوناگون باشیم بدیهیست اینگونه توقعات به علت داشتن فاکتورهای متضادی از قبیل ؛ خودخواهی ، بی مسئولیتی ، بی مشورتی ، بی تفاوتی ، تنبلی ، تک روی ، مرد رندی کردن و و  . . . ، در نهایت باعث میشدند که نتوانیم در چنین فضاهای به عضویت دائم خود ادامه بدهیم و لذا خیلی زود آنجا را ترک میکردیم .
در گذشته ما به علت مصرف مواد مخدر و روحیه انزوا طلبی اصولاً در اینگونه عرصه ها زیاد فعال نبودیم ، بیشتر ما شاید اولین حضور گروهی خود را در انجمن معتادان گمنام تجربه کرده باشیم ، و لذا در همان ابتدای ورود به جلسات طبیعیست پُر از توقعات متضاد گوناگون بودیم ، بطور مثال ؛
وقتی من مشارکت میکنم توقع دارم همه باید ساکت باشند و به احساس من گوش بدهند ، اما وقتی دیگران مشارکت میکنند ، اشکالی ندارد من گوش نکنم و یا با بغل دستیم حرف بزنم .
چون من تازه وارد هستم توقع دارم مرکز و محور توجه باشم ، ( البته اعضا هم این حساسیت را درک میکنند و بطور قطع هم همینطور است ) ، اما بحث اینجاست که در اثر توجه گروه از خودم لوس بازی در می آورم و لذا شورش را در میاورم و لذا اینگونه توقعات باعث میشد تا در نهایت گروه را ترک کنم .
اما به برکت کارکرد قدم و با اطلاعاتی که در گروه به ما داده شد بسیاری از این توقعات فروکش کرد و ما رفته رفته راه خودمان را پیدا کردیم ، اما از طرفی بیماری ما ممکن است عمیق تر از اینها باشد ، یعنی هنوز با کارکرد قدم و حتی انتقال دادن آن گرفتار چالش های جدی درونی عمیق باشیم و لذا هنوز هم مملو از توقعات گوناگون باشیم ، که همین توقعات باعث میشود تا در نهایت گروه را ترک کنیم ، بطور مثال ؛
چون اعضای قدیمی هستیم و در سطح انجمن و یا گروه در گذشته خدماتی را انجام داده ایم لذا توقع داریم ، تمام گروه احترام ویژه ایی را برای ما قائل باشند ، طوری به ما احترام بگذارند که انگار ما نوه توپزودیوان هستیم ، و یا اینکه ما صاحب جلسه هستیم ، گاهی ممکن است که توقع داشته باشیم به علت طول پاکی و یا دانشی که داریم ، لذا ما باید در مرکز قرار بگیریم،  ویا اینکه همه تازه واردین باید رهجوی ما باشند ، بنابراین ، وقتی اینگونه توقعات بیمارگونه وارد جریان بهبودی ما میشوند در تیر رس خطر ترک گروه قرار میگیریم . گاهی ممکن است اینبار بر عکس رفتار کنیم ، یعنی ، پیش خودمان به اینگونه توقع داشته باشیم که ما در سطح گروه و یا انجمن در گذشته خدمات زیادی انجام دادیم و لذا بر اساس همین توقع ارتباطمان با گروه قطع شود .
در هر صورت ما وقتی در سطح روابط های گروهی ناموفق به نقش خود نگاه میکنیم ، متوجه میشویم که یکی از رکن های اساسی که در همه این ناکام ها نقش اساسی داشته ، توهماتی بیمارگونه بوده که بر اساس توقعات بی پایه شکل میگرفته است .


· آیا تا بحال در بیمارستان روانی یا زندان بوده ام یا علیرغم میل خود حبس شده ام ؟ تأثیر آن برروی شخصیت من چه بوده است ؟ اثر آن برروی رفتار متقابل من با مسئولان امر به چه شکل بوده است ؟ آیا قانون شکنی می کردم و چون گیر می افتادم از مسئولین بدان خاطر رنجش پیدا می کردم ؟

بله بعضی از ما تجربه بستری شدن در آسایشگاه های روانی را درایم و اگر هم بستری نبوده ایم تحت روان درمانی همراه با مصرف قرص های روانگردان قرار گرفته ایم ، اما بیشتر ما به علت آشفتگی های حاصل از مصرف مواد مخدر زندان رفتن را تجربه کرده ایم ، با اینکه در گذشته میکوشیدیم تا از رفتن به زندان دوری کنیم اما در یک چرخه اجباری قرار گرفته بودیم که لاجرم علیرغم میل خود سر از اینگونه امکان در می آوردیم ، هر چند عوارض مصرف مواد مخدر سبب بسیاری از این رخدادها در زندگی ما میشد ، اما صرف نظر از مصرف مواد مخدر شاید ، و یا بطور حتم اگر ما مواد هم مصرف نمیکردیم به علت ذات بیماری اعتیادمان که در ما فعال بود ، اینگونه رخدادها را در زندگی  بدون مصرف مواد مخدر تجربه میکردیم . متاسفانه ما در سطوح گوناگون روابط های اجتماعی داری یک بینش غلط و ناسالم از قبل تعریف شده بودیم که عوارض خود را بشکل های ناهنجارانه و غیر اخلاقی بروز میداد ، یعنی نظام باورهای ما بر اساس یکسری الگوهای رفتاری از قبل نهادینه شده در ما شکل گرفته بود و لذا روابط ما بر همین اساس استوار بود ، به عبارتی دیگر ، یعنی ما در روابط های خود با دیگران در سطوح مختلف گرفتار چالش های رفتاری ناهنجارانه بودیم که نشئت گرفته از نظام فکری ما بود ، بطور مثال ؛
جامعه مانند جنگل میمونه ، اگه نخوری ، میخورندت ، اگه نکُشی میکشنت ، پس بکش تا زنده بمانی
اگر شرایطی برایت فراهم شد تا بدزدی پس دزدی کن ، چون شانس یکبار در خونه آدم و میزنه
اگر من اینکار و نکنم ، کس دیگر اینکارو میکنه , و و ..بنابراین ، اینگونه الگوهای فکری شرایطی را برای ما فراهم میکرد تا ما بر اساس باورهای خودمان اقدام به اعمال غیرقانونی و یا غیر اخلاقی کنیم و لذا همانطور که گفته اند ؛ ” بار کج به منزل نمیرسه " نهایتاً سر از زندان در میاوردیم .
در هرصورت الگوها و باورهای ناسالم که در بطن روابط های گوناگون ما به افعال در می آمد ، نهایتاً سبب میشد تا ما عاقبت در جای گیر کرده و سر از زندان در بیاوریم ، طبیعیست که اینگونه حبس ها تاثیرات منفی و گسترده ای را در ما بجا میگذاشتند ، یعنی زندان بجای اینکه برای ما تاثیرات مثبت به همراه بیاورد ، بر عکس بر اساس یکسری از اعتقادات ناسالم که نشئت گرفته از نظام باوری ما بود ، نتیجه معکوس به همراه میاورد ، زیرا ما نه تنها خود را مجرم نمیدانستیم ، بلکه خود را قربانی یک بی عدالتی بزرگ در حق خودمان میدانستیم ، بطور مثال ؛
اگه من از صاحب کارم دزدی کردم حقش بود ، زیرا او هم حق مرا میدزدید .
اگه به ناموس کسی تعارض کردم ، دلیلش اینبود که اول خودش کرم ریخت و مرا تحریک کرد
اگه اموال دولت را بردم به این علت است که دولت هم حق مرا خورده و و . . .
بنابراین ، با اینگونه توجیهات میکوشیدیم تا روابط نا سالم خود را توجیه کنیم و لذا در نهایت احساس میکردیم که مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم ، بدیهیست وقتی احساس میکردیم که در حق ما ستم روا شده است ، همین نگاه باعث میشد تا به روی رفتار متقابل ما با مسئولین امر یک عکس المعل هجومی و جنگی شکل بگیرد و لذا بر همین اساس سعی میکردیم هرجای که فرصتی دست میداد به انواع و اشکال مختلف قوانین  را زیر پا بگذاریم ، و لذا با زیر پا گذاشتن قوانین مرتکب جرم میشدیم و هنگامی که گیر میکردیم ، طبیعیست که مورد تنبیه قرار میگرفتیم و همین موضوع باعث میشد تا از مسئولین امر رنجش بدل بگیریم .
اینکه ما اصولاً با قوانین مشکل داریم و همیشه قانون گریز و یا قانون شکن هستیم بطور قطع بستگی مستقیم به نوع نگاه ما به کتاب قانون و اجرای آن در سطح جامعه دارد ، به عبارتی روشنتر قانون شکنی ما ممکن است ریشه در جریانهای متعددی داشته باشد ، بطور مثال ؛
گاهی ممکن است ما فکر کنیم که قانون در رابطه با همه یکسان عمل نمیکند و لذا در اجرای قانون تبعض های صورت میگرد ، بنابراین ما نسبت به صمیمیت و صداقت قوانین مشکوک میشویم و لذا فکر میکنیم ما هم حق داریم که هر جایی که توانستیم پا روی قانون بگذاریم .
گاهی ممکن است ما فکر کنیم ، که اساساً قوانین جاریه ناعادلانه می باشد و خود را ملزم به رعایت آن ندانیم و پا روی اینگونه قوانین بگذاریم .
گاهی ممکن است ما فکر کنیم ، کسانی که خود مجری قانون و یا قانون گذار هستند خود قانون شکنی میکنند و لذا ما هم این حق را داریم که پا روی قوانین بگذاریم .
و و . . . .
هرچند اینگونه ادله ها ممکن است در بخش های هم واقعی باشند ، اما اینگونه توجیهات بطور حتم حقیقی نیستند ، در واقع ما با توسل به اینگونه توجیهات بر آن بودیم تا منافع اعتیادمان ، مانند ، حرص و آز ، غرور ، شهوات خود را توجیه کنیم .


· آیا تجربه های اولیه من با اعتماد کردن و صمیمیت ، دردآور بوده وباعث انزوای من شده اند ؟ توضیح دهید .

بیشتر نظام رفتاری ما در زندگی بر اساس یکسری از مفاهیمی است که در همان ابتدای کودکی به ما توسط والدینمان انتقال داده شده است و لذا این مفاهیم بصورت یک الگواره انتقالی که اصطلاحاً به آن " پارادایم "  هم میگویند بطور یک فرمان ابدی در زندگی ما حکفرما میشود ، بطور مثال ؛
(( روزی پدرم در همان ابتدای کودکی بمن گفت : در زندگی به هیچکس اعتماد نکن ! . . . ، روزی از پدرم پرسیدم چرا نباید به کسی اعتماد کنم در جواب گفت : برای اینکه پدرم گفته ! . . . خلاصه روزی توفیقی حاصل شد تا پدر بزرگم را ببینم از او پرسیدم ؛ پدر بزرگ چرا نباید به کسی اعتماد کنم ! . . . پدر بزرگم گفت ؛ برای اینکه پدرم اینطوری گفته !  ))  ، بنابراین ، اینگونه الگوارهای انتقالی از همان دوره کودکی بعنوان یک قانون در ما نهادینه میشود و لذا شیوه زندگی ما همیشه بر اساس همین الگوارهای انتقالی جریان پیدا میکند .                                
وقتی ما به دنیا می آیم ذهن ما خالی از یکسری مفاهیم کلی است ، یعنی به عبارتی دیگر مانند یک لوح c.d ضبط نشده می باشد ، بنابراین اولین تجربه های که ما در این اَوان کسب میکنیم در طول زندگیمان بصورت یک ذهنیت قوی و عمیق در ناخودآگاهمان نقش میبندد ، که در طول زندگی بشکل یک قانون کلی همیشه در جریان است ، به عبارتی دیگر ذهن ما با کسب اولین تجربه های دردآور در هر زمینه ایی یکسری  " پارادایم های اکتسابی" و یا الگوواره های اکتسابی  ثابت ذهنی را بشکل ناخودآگاه در خود نهادینه میکند و لذا ماهیت پاردایم رفتاری ما را در ایجاد روابط ، همین ها در زندگی رقم میزنند ، بطور مثال ؛ اولین تجربه ما از دست زدن به آتش یک تجربه دردآور بود و لذا این اولین تجربه بصورت یک الگوواره ذهنی تا زمانی که زنده هستیم به روی روابط ما با آتش تاثیر میگذارد ، بنابراین همیشه اولین تجربه ها میتوانند بعنوان یک عنصر تعیین کننده در ایجاد روابط ما در هر عرصه ایی نقش اساسی داشته باشد .
بنابراین ، ما بیشتر الگوهای رفتاری خود را در همان زمان کودکی  و یا در طول زندگی دریافتیم و تجربه کردیم ، بطور مثال ؛
اولین باری که مادرم گفت ؛ بیا ببرمت  دَدَر و به حرف او اعتماد کردم و با او رفتم ، اما بجای دَدَر عاقبت از اتاق تزریقاتچی سر در آوردم ، و آمپولی که بمن زدند تا مغز استخوان مرا سوزاند ، یک پارادایم عدم اعتماد کردن در من بعنوان یک الگوواره کلی درذهنم نقش بست .
اولین باری که پدرم به من قول داد و گفت ؛ اگه قبول بشی برات یه دوچرخه خوب میخرم ، اما وقتی قبول شدم برام دست خر هم نخرید یک پارادایم عدم اعتماد کردن در من بعنوان یک الگوواره کلی در ذهن ناخودآگاهم نقش بست .
وقتی اولین دوست دخترم که به من میگفت تو عشق و خدای منی ، اما بعداً بطور اتفاقی متوجه شدم که با همه بوده بجز خواجه حافظ شیرازی یعنی با همه اهل محل آرررررررره ، لذا یک پاردایم عدم اعتماد کردن در من بعنوان یک الگوواره کلی در ذهنم نقش بست . و و . . .
محور اصلی این سوال بیشتر به روی " اولین " تجربه ها متمرکز شده است ، و لذا اولین تجربه ها همیشه نقشی عمیق و تاثیرگذار در مواجه ما با ارتباطات آتی دارند ، زیرا در ناخودآگاه ما به عنوان یک فرمول جاودانه ثبت میگردد ، بنابراین بنظر میرسد نوع تربیت درهمان هنگام کودکی نقش بسزایی در شخصیت و رفتارهای ما در آینده بازی میکند به عبارتی دیگر ما به علت غفلت والدینمان ، بسیاری از رفتارهای بیمارگونه را در همان ابتدای کودکی کسب کردیم   .   بدیهیست ما در طول زندگی خود در اثر روابط های گوناگون ممکن است تجربه های دردآور اولینی را در زمینه های اعتماد کردن و صمیمیت کسب کرده باشیم  و لذا اینگونه تجربه های دردآور بعدها بصورت یک الگوی قوی ذهنی به روی روابط ما با دیگران ناآگاهانه تاثیرات منفی گذاشت و موجبات انزواطلبی ما را بعنوان بی اعتمادی به دیگران فراهم کرد  .
بحث " اولین " و آگاهی از تاثیرات بعدی آن برای ما که بیماری اعتیاد داریم یک فهم عمیق توام با تجربه های درد آور بوده است و لذا با پوست واستخوان تاثیرات " اولین " را درک میکنیم ، ولذا بر همین اساس همیشه از اولین پک و اولین حب و اولین پیک دوری میکنیم ، اما گویا این منطق دوری از " اولین " ، میتواند فراتر از سه عامل فوق باشد ، بطور مثال ؛ اولین ناصداقتی ، اولین نگاه هرز ، و و و
ما بیشتر " اولین های " که در گذشته نباید انجام میدادیم اما متاسفانه انجام دادیم و همین تجربه اولین بارها باعث بروز بسیاری از بیمارها در ما شد و لذا امروز میکوشیم تا با رعایت پرهیزمدارنه حاصل از برداشت قدم ها آنها را متوقف کنیم ، اما نکته ایی که بیشتر بدرد ما میخورد فهم این مطلب است که منبعد مواظب باشیم که در رابطه با اموری که به نحوی غیر اخلاقی و غیر اصولی میباشد را حتی برای یکبار هم تجربه نکنیم .    
بنابراین نگاه و تمرکز ما در این سوال بر اساس نقش  وتاثیرات جدی و عمیق اولین حرکت های فول و پیامدهای مخرب آن در زندگی مورد توجه قرار گرفته است ، بطور مثال از اولین سیبی که بدست پدر و مادرمان آدم و حوا از درخت ممنوعه کنده شد ، تا اولین ناصدافتی که پدر و مادرمان در حق ما روا داشتن تا اولین پُک مواد مخدری که ما مصرف کردیم ، تا اولین فیلم پورنوگرافی را که نگاه کردیم ، همه و همه بعدها بعنوان یک عامل منفی و مخرب در زندگی ما و دیگران ظهور یافت . ما از طریق ترازنامه گرفتن میکوشیم تا اولین عواملی که باعث الگوهای رفتاری ذهنی در ما شدند را شناسایی کرده و سپس آنها را برطرف کنیم و همینطور میکوشیم از رخداد اولین چیدن سیب های وسوسه آلود در زندگی خود دوری کنیم ، همینطور افکار ما را به این مسئله بر می انگیزد که اگر والدین ما به علت عدم آگاهی و مراقبت های صحیح در نحوه تعلیم و تربیت باعث بیمار شدن، ما شدند ، حداقل ما امروز با کسب آگاهیهای اصولی در نحوه آموزش و تربیت بکوشیم تا کودکان خود را درست تربیت کنیم


· آیا رابطه ای را حتی اگر امکان اصلاح و حفظ آن وجود داشته ، به هم زده اند ؟

معنای " اصلاح "  یعنی ، نقاط ضعف و یا اشکالاتی که قابل بر طرف شدن هستند ، یعنی خرابی و ایرادی که میشود آنرا درست کرد ، بنابراین ، ما در سطح روابط های گوناگونی که داشته و داریم ممکن است در قسمت هایی دچار خرابی و یا کمبودهای باشیم و لذا بجای برطرف کردن نُقصان، کل آن رابطه را بهم میزنیم ، یعنی بجای اینکه صورت مسئله را حل کنیم آنرا پاک میکنیم اصولاً در هر رابطه ایی دو یا چند طرف وجود دارند ، بطور مثال ؛
طرف اول ؛ من :

گاهی ما در سطح روابطی که با دیگران داریم آنرا بهم میزنیم و این در حالی است که امکان اصلاح و حفظ آن رابطه برایمان مقدور میباشد ، اما به علت خود محوری و یا فعال بودن شاخصه هایی از بیماری آن رابطه را بهم میزنیم ، بطور مثال ؛
تنبلی کردن و شانه خالی کردن از تعهداتمان
عدم شرایط مناسب برای سوءاستفاده کردن
قضاوت کردن –  سوءظن داشتن  –  به حق خود قانع نبودن – حسادت – خودخواهی – حرص و آز  - و و . . .
بدیهیست وقتی ما در شرایط بیماری باشیم برای حفظ اعتیادمان حتی اگر امکان اصلاح و تغییر هم وجود داشته باشد را نمیتوانیم  بپذیریم ، بطور مثال میتوانیم از تنبلی و یا شانه خالی کردن از مسئولیت هایمان و یا پیش دواری هایمان  دست برداریم اما این کار را انجام نمی دهیم ، بنابراین، کمبودهای رفتاری ما خودبخود این قابلیت را پیدا میکنند تا زمینه های لازم را برای بهم زدن رابطه  هایی را که داریم فراهم کند ، علیرغم اینکه واقعاً این امکان وجود دارد تا با کمی پذیرش و فروتنی نقاط ضعف خود را شناسایی و آنها را اصلاح کنیم تا بتوانیم بدینوسیله رابطه خود را حفظ کنیم .
طرف دوم ، دیگران ؛
گاهی ما بر اساس روابطی که در سطوح مختلف با دیگران داریم آنرا بهم میزنیم و این در حالی است که امکان اصلاح و حفظ آن رابطه برایمان مقدور نمیباشد ، و لذا روابط ما بخاطر خودخواهی و یا خودمحوری طرف مقابل بهم میخورد ، بطور مثال ؛
طرف مقابل از وظایف خود شانه خالی میکند و متعهد و مسئولیت پذیر نمی باشد .
طرف مقابل سوءاستفاده گر است
طرف مقابل مرتب قضاوت و پیش داوری های غیر منطقی میکند و سوءظن دارد  – استثمارگر است – به حق خود قانع نیست –  بد خُلق وبد دهن و فحاش است  - و و . .
ما در سطح روابطی که با دیگران داریم میکوشیم تا ابتدا با آنها یک رابطه سالم و پایاپا  داشته باشیم ، اما گاهی ممکن است دیگران نیز بیمار باشند و علیرغم حُسن نیت و احترام متقابل ما به منافع مشترک بازهم به عناوین مختلف بخواهند در روابطی که با ما دارند سوءاستفاده کنند ، و بقول کتاب پایه که میگوید " روابط میتواند حوزه شدیداً دردناکی باشد " بنابراین ، در چنین شرایطی ما با پذیرش طرف مقابل ، در درجه اول سعی میکنیم تا مراتب فوق را با صممیت و صداقت و صحبت کردن اصلاح و حل کنیم و همینطور برای حفظ رابطه خود مشکلات خود را نیز اصلاح کنیم ، اما اگر اصلاح شدن طرف مقابل امکان پذیر نبود ، بدیهیست که اصلاحی ترین روش قطع رابطه می باشد


· آیا نسبت به افرادیکه با آنها نشست و برخاست داشتم ، شخصیتم تغییر می کرد و آدم متفاوتی می شدم ؟

اگر به این سوال از زوایه مناسبی نگاه کنیم نکته ایی که در این سوال قابل تفکر است ، این است که ما بعنوان یک انسان  به هر حال این خصوصیت را داریم که با کسانی که نشست و برخاست میکنیم شخصیت و رفتارهای آنها را الگو برداری کنیم ، یعنی، و به عبارتی دیگر همنشین و دوستان ما این ظرفیت را دارا میباشند که ما را تحت تاثیر خود قرار داده و در اثر این هم نشینی شخصیت ما تغییر کند و لذا نهایتاً مرحله متفاوتی نسبت به گذشته خود را تجربه کنیم ، بدیهیست اگر هم نشینان ما خوب باشند خوب میشویم و اگر بد باشند بد میشویم  ،  یعنی به زبانی ساده تر، همنشینان ما این قدرت را دارند تا ما را متحول و یا متفاوت از شخصیت گذشته یمان کنند بطور مثال ؛ من تا زمانی که دوستان ورزشکار داشتم ورزش میکردم و حتی یک نخ سیگار هم نمیکشیدم ، اما از زمانی که با چند نفر مصرف کننده دوست شدم و با آنها نشست و برخاست کردم رفته رفته عمل پیدا کردم و سرانجام از خرابه ها و بیغوله ها سر در آوردم  .    
بنابراین ، هم نشینان ما کسانی هستند که این قدرت را دارند تا سرنوشت ما را تغییر دهند و یا حتی آنرا تعیین کنند ، میگویند  ؛ خداوند است که سرنوشت هرکسی را مینویسد ، اما گویا قلم سرنوشت را خداوند به دست کسانی داده است که ما با آنها نشست و برخاست میکنیم .
اما نکته ایی که بنظر میرسد لازم است ذکر شود ، این استکه گاهی ممکن است فکر کنیم همنشینی فقط یعنی نشست و برخاست کردن با دوستانمان است ، اما اگر کمی عمقیتر به مفهوم همنشینی  فکر کنیم می بینیم به غیر از دوستانمان،  ما همنشینان فروان دیگری نیز در عرصه زندگی خود داریم ، که بطور قطع این ظرفیت را دارند که شخصیت ما را تغییر دهند و ما را متفاوت کنند ،  بطور مثال ؛ تلویزیون –  اینترنت -  روابط های مجازی–  کتاب  -  رادیو –  فیلم   و و
بنابراین ، نحوه همنشینی ما با اینگونه عنصرها، که امروزه بیشترین اوقات خود را با آنها سپری میکنیم  بطور قطع بستگی به نوع انتخاب ما دارد ، یعنی در چنین فضاهای اگر همنشین بد را انتخاب کنیم باید منتظر باشیم و همینطورمطمئن باشیم که زیان آنرا خواهیم دید، چنانچه که در گذشته چوب همنشینان بد خود را خوردیم  و اگر اوقات خود را با مُجالست در فضاهای بهبودی پر کنیم برکت و ثمر آنرا بدون شک در زندگی شاهد خواهیم بود .

نکته دیگری که بسیار مهم است و باید به آن توجه بکنیم ؛ این است که ماهیت و ساختار وجودی ما بعنوان یک بیمار به گونه ایی می باشد که نسبت به اشخاصی که منفی و ناهنجار و افکارشان بیمارگونه میباشند یک حالت جاذبه داریم و سریع تحت تاثیر اینگونه شرایط قرار میگیریم و بدون هیچگونه مقاومتی خود را در جهت بیماری آنها قرار میدهیم و لذا مجالست و نشست و برخاست با چنین افرادی میتواند برایمان بسیار خطرناک باشد چون ما بطور ذاتی نسبت به اینگونه عوامل یک کشش درونی داریم و لذا توصییه میشود از هم نشینی با اینگونه افراد بطور جدی دوری کنیم ،( بمانند دوری کردن از یار بازی ) ،  اما این در حالی است که ما در مقابل همنشینان مثبت و هنجار و همینطور در مقابل بهبودی یک حالت دافعه ذاتی داریم و ممکن است در مقابل چنین شرایطی های ناخواسته و ناخوداگاه شروع به مقاومت کنیم ، بنابراین لازم است در اینگونه موارد علی الرغم میل باطنی و با صبوری و شکیبایی به همنشینی خود ادامه بدهیم


· آیا مسائلی را در مورد خود کشف کرده ام ( شاید در ترازنامه قبلی ) که از آن راضی نباشم و به همین خاطر سعی کنم که آن را بیش از حد جبران نمایم ؟ ( برای مثال : ممکن است کشف کرده باشیم که به کسی دیگر زیاده از حد وابسته هستیم ، وحال برای جبران آن سعی کنم بیش از حد خودکفا باشیم . ) توضیح دهید .

هنگامیکه ما پاک شدیم، و مدتی از پاکی ما گذشت ، در اثر این رویداد ، غبارمواد مخدر که به روی عقل و خرد ما نشسته شده بود پراکنده و به بیرون رانده شد گویا پرده ایی که جلو چشمان ما را نسبت به اعمال و رفتار مخربی که در گذشته داشتیم کنار رفت و متوجه اعمال مخرب خود شدیم ، بخصوص با کارکرد قدمها این درک و فهم به نقطه اوج خود رسید  و لذا مسائل و مشکلاتی را که در گذشته سعی میکردیم  با فرافکنی و انکار آنها را توجیه کنیم در مورد رفتارهای بیمارگونه خود کشف کردیم و همینطور متوجه شدیم که به علت فعال بودن بیماری تا چه حد به دیگران و بخصوص خانواده خود آسیب و صدمه رسانده ایم ، بطور مثال ؛
به خانواده محبت نمیکردیم  – خانواده را به گردش و یا مسافرت نبردن – و یا در اثر مصرف مواد مخدر بیکار شدن – و یا امنیت های مالی و روانی آنها را از بین بردن – و و
بنابراین ، هر چقدر در مسیر پاکی به جلو میرفتیم بیشتر متوجه خسارت های که در زمینه های مختلف بوجود آورده بودیم شدیم و از اعمال و رفتار گذشته خود شرمنده و خجالت زده شدیم و لذا در اثر این کشف از خود ناراضی بودیم بنابراین بیشتر ما به همین خاطر سعی کردیم که آسیب های گذشته خود را جبران کنیم ، اما در انجام این امر مهم گاهی گرفتار عدم تعادل میشدیم ، و بیش از حد سعی میکردیم تا آنها را جبران کنیم ، بطور مثال ؛
در محبت کردن به خانواده افراط میکردیم ، بطوریکه اینبار از محبت افراطی ما اهالی خانواده آسیب میدیدند بطوریکه محبت ما از حد فرا میرفت و همین مسئله باعث میشد که همسرمان و بچه ها  ناخواسته لوس و زیاده خواه شوند  .
تفریح و گردش و یا مسافرت بردن های ما بیشتر از حد نیاز انجام میشد
با تمام قوای خود مشغول کار و یا کسب ثروت میشدیم ، فکر میکردیم چون ما یک ورشکسته هستیم اینک باید تمام وقت و انرژی خود را برای پول در آوردن بگذاریم 
گاهی ممکن است ما به علت بی تفاوتی ها و خسارت های که در زمان اعتیاد فعالمان داشتیم اکنون بخواهیم  جبران مافات کنم ، بطور مثال ، در گذشته نسبت به تربیت خانواده بی تفاوت بودیم و اکنون بخواهیم بیشتر از حد در امور رفتاری آنها دخالت کنیم ، بنابراین ، لب مطلب این است که گویا ما هنر به روی بام ایستادن را نمیدانیم، و در هر حال،  چه این ور بام ، و چه آن ور بام ، نقش ما افتادن است . البته بطور قطع ما در گستره های مختلفی از زندگی ممکن است دچاراین نا هم آهنگی و عدم تعادل باشیم


· کدام نقص اخلاقی بیشترین نقش را در روابط من دارد ( عدم صداقت ، خودخواهی ، کنترل سوءاستفاده ، غیره ......... ) ؟

یکی از بهترین دستاوردهای ما از قدم چهارم بی شک میتواند شناخت از خودمان در جوانب گوناگون  باشد ، به  عبارتی روشنتر ، اصولاً هدف از کارکرد قدم چهارم شناسایی کردن  و همینطور پی بردن به نقاط ضعف و قوتمان می باشد ، بنابراین ، ما میکوشیم تا از طریق ترازنامه نویسی  خود را مورد مکاشفه ای عمیق و جدی  قرار دهیم تا از این طریق نهایتاً به یک شهود درونی و یک بینش متعالی دست پیدا کنیم و لذا نسبت به منشاء نقاط آسیب پذیری که در ما وجود دارند و همیشه باعث شده اند تا ما از این جبهه ها و یا نقاط  بطور مرتب ضربه بخوریم  را شناسایی کنیم ، در واقع ما بدنبال آن روزنه های میگردیم که به درازنای عمری از آن منافذ گزیده شده ایم اما هنوز هم این منافذ برایمان قابل  رویت و شناسایی نیست .
 قطعاً در ما زمینه های بسیاری از این نقاط ضعف ، به شکل های گوناگون وجود دارد ، بطور مثال ؛ تکبر ، خودخواهی ، سوءاستفاده کردن ، قضاوت کردن ، حسادت کردن ، توقع داشتن ، عدم صداقت و و .  . .
اما بنطر میرسد پیام این سوال فراتر از شناخت اینگونه ضعف ها و یا نواقص اخلاقی هستند ، در واقع آنچه که در این سوال مَدِ نظر است نیاز به نگرش عمق تری دارد ، بگذارید با یک مثال منظور خود را برسانیم ، همینطور که میدانیم و تجربه دوستان ثابت کرده وقتی یک نقص در ما فعال میشود ، نقص های دیگر را نیز فعال و یا بیدار میکند ، بنابراین، نقص های ما هم ،   مانند چیدمان مهره های دومینو می ماند که وقتی اولین مهره به روی مهره دیگر بیافتد کل مهرهای دیگر را به حرکت در آورده و وضعیت آنها را تغییر میدهد ، بنابراین ، لُب مطلب این است که ، درستِ که ما دارای مهره ها و چیدمان نقص و یا ضعف های اخلاقی فراونی هستیم اما اینگونه ضعف های اخلاقی ایی که ما داریم تحت تاثیر مهره قبلی خود می باشد و همینطور مهره قبلی به مهره قبلی خود تا جایی که سرانجام به اولین مهره که باعث تمام این تغییرات عمده شده است میرسیم و لذا ما میخواهیم آن اولین مهره را ، که بیشترین نقش را در این دگرگونی ها دارد را شناسایی کنیم .
بدیهیست هر کدام از ما بر اساس طبعی که داریم، دارای مهره های اولینی هستیم که ظاهراً آنها سر سلسله جنبش های نقصانی ما هستند و لذا اینگونه نقص ها ضمن اینکه نقشی کلیدی در فعال کردن نوافص دیگر دارند باعث میشوند تا به روی روابط ها و یا رفتارهای ما تاثیرات فوق العاده منفی و مخرب بگذارند، بنابراین ، گاهی ما مرتب از یک ضعف اخلاقی رنج میبریم و هر چقدر هم که سعی میکنیم نمیتوانیم آنرا بر طرف کنیم در واقع ما تمام وقت و انرژی خود را معطوف به این کار میکنیم تا بدینوسیله روح و روان خود را زلال کنیم در حالیکه مشکل اساسی از سرچشمه میباشد یعنی از اولین مهره . 
ما در سوال های قبلی هم در مورد نقش غریزه های که بیمار شده اند صحبت کردیم و همینطور متقاعد شدیم که چهار غریزه اصلی ( غریزه مالکیت – غریزه قدرت – غریزه ترس – غریزه جنسی ) و همینطور علاوه براینها ذهن و فکر بیمار و همینطور احساسات ناسالم ، چقدر در فعال کردن نقص های ما میتوانند تاثیر گذار باشند و لذا هر کدام از اینها میتوانند بعنوان نیروی اولیه و سر سلسله و محرک اصلی  برای بیدار کردن نقص ها و یا ضعف های اخلاقی ما باشند .  بطور مثال ممکن است نقصی که در من بعنوان یک نقص اولین وجود دارد در شما اینطور نباشد و در عوض نقص اولین شما چیز دیگری باشد ، این سوال در واقع پیامش این است که ما بتوانیم با موشکافی و تمرکز به روی خود ، آن اولین نقطه ضعف خود را پیدا کنیم به عبارتی روشنتر منظور اینه که پاشنه آشیل وجودمان کشف کنیم .


· چگونه می توانم رفتارم را تغییر دهم تا شروع به برقراری روابط سالم کنم ؟

برقراری روابط ما بر اساس نظام فکری و باورها و اعتقادات ما شکل میگیرند ، گاهی این اعتقادات چنان در ما نهادینه شده اند که تبدیل به یک الگوی رفتاری ناخودآگاه شده اند ، و لذا عکس العمل های رفتاری ما در روابط هایی که داریم بیشتر تحت تاثیر اینگونه جریانها می باشد ، بدیهیست ما برای اینکه رفتارهای خودمان را تغییر دهیم تا شروع به برقرار کردن روابط سالم کنیم در ابتدا باید اینگونه الگوهای رفتاری را شناسایی و سپس بکوشیم تا آنها را بر طرف کنیم .
ما زمانی میتوانیم خود را تغییر دهیم که دست از افکار بیمارگونه خود برداریم و اصول روحانی را وارد جریان زندگی خود کنیم برای ایجاد روابط سالم چیزی که مهم است ونقش اساسی را دارد ، در درجه اول داشتن شناخت و آگاهی است  و لذا ما سعی کردیم تا در سوالات قبلی ضمن شناخت و آگاهی از الگوها و  اعتقادات خود ، نیز چهارچوبهای روابط سالم را دریابیم  .
روابط سالم همیشه باید برپایه اصول روحانی شکل بگیرند ، مانند  ؛صداقت - تمایل - روشن بینی " دانایی" - پذیرش - تعهد - اعتماد - اطمینان - امید - فروتنی - تسلیم - ایمان - شهامت - و و و
اگر ما واقعا به درجه و مرتبی برسیم که بخواهیم و مصمم باشیم که رفتارمان را تغییر دهیم و شروع به ایجاد روابط سالم بکنیم بدیهست باید قدم های دیگر را نیز کار کنیم ، ما امروز فقط بر اساس یافته های خود تا اینجا مایلیم که ایجاد روابط سالم کنیم و ایمان داریم با کارکرد قدمهای دیگر شالوده و اساس الگوهای رفتاری ما برای ایجاد روابط سالم دستخوش یک دگرگونی اساسی و بنیانی میشود .


· آیا با نیروی برتر رابطه داشته ام ؟ در طول زندگی این رابطه چگونه تغییر کرده ؟ امروز چگونه رابطه ای با نیروی برتر دارم ؟

گویا این سوال قصد دارد که ما سه دوره از زندگی خودمان را در رابطه با روابطمان با نیروی برتر مورد بررسی قرار بدهیم ، به عبارتی دیگر اگر به زندگی خود نگاه کنیم متوجه میشویم که تا اینجا گذشته ما در سه اپیزود و یا سه قسمت مختلف شکل گرفته است .
اول - دوره قبل از مصرف مواد مخدر از کودکی تا جوانی ؛
ما همیشه از همان ابتدای زندگی بطور ذاتی ، وجود نیروی برتر را در درون خود احساس میکردیم ، حس میکردم که در ما نیروی وجود دارد که از ما مراقبت و حمایت میکند ، رابطه ما در آنزمان با این نیرو بسیار ساده و شفاف بود اما نمیتوانستیم چگونگی این نیرو را بیان کنیم، یعنی قادر نبودیم ماهیت این قوه درونی را کشف کنیم و لذا زبانمان قدرت ترجمان این حس و شهود درونی را نداشت ، بنابراین ، دیگران این قوه را برای ما تعریف میکردند و سعی میکردند تعاریف خود را از این نیرو بر اساس اعتقاداتی که دارند به ما یا القا کنند و یا دیکته کنند ، هر چند این خدای که آنها به ما دیکته میکردند شاید برای آنها کارایی داشت ، اما برای ما به علت یکسری از شاخصه های که با آنها مشکل داشتیم ، یا برایمان مبهم بود کارایی مثبت نداشت، لذا در غایت برایمان قابل هضم نبود ، و نهایتا ما بر اساس تعاریف و درک دیگران از این قوه که به ما تحمیل میشد یک نقش غیر واقعی از این نیرو در خود تصورکردیم ، لاجرم در همان اوان جوانی یک برداشت غلط از نیروی برتر در ذهن و قلب ما نقش بست و همین برداشت منفی باعث شد تا نهایتا به نقطه خداگریزی برسیم و سرانجام در این مرحله بود که شکاف عمیقی در روابط ما با نیروی برتر بوجود آمد .
دوم - دوره زمان مصرف مواد مخدر
در اثر شکافی که بین روابط ما با نیروی برتر بوجود آمد فضا و تعادل درونی ما بی ثبات و افکار واندیشه ما بسوی تیره گی و سیاهی سوق پیدا کرد . رفته رفته ،سرمای زمستان حاصل از باورهای مخرب ،از راه رسید و جنگل سرسبز و گلزار روحانیت ما را به پژمرده گی و مخروبه ای ماتم افزا تبدیل کرد ، شور و نشاط روحانی از ما سلب شد و درغایت به نوعی پوچی ، و گونه ایی یاس درونی رسیدیم ، در چنین شرایطی گرفتار خلا روحانی شدیم و همینطور معنویت ما در این دوره در انجماد کامل بسر میبرد ، در واقع آرمان های روحانی و معنوی در ما فروکش کرد و لذا در چنین شرایطی چون مفهوم و آرمانی برای تعریف زندگی و هستی نداشتیم ، مفهوم زندگی را براساس لذت طلبی و لذت پرستی و کامجویی برای خود معنا کردیم ، بدیهست در چنین شرایطی بیماری اعتیاد در نهایت قدرت در ما پا بظهور گذاشت ، یعنی در این دوره اعتیاد ما رسما به سلطنت رسید ، و بوسه ایی برجبین ما زد وهدیه ایی را در قالب یک پیشنهاد بما عرضه کرد و آن هدیه ، مصرف مواد مخدر بود ، و ما هم هدیه و پیشنهاد بیماری را پذیرفتیم ، چند صباحی از این هدیه که بما ارزانی شده بود سرخوش و در عیش خود غرق بودیم ، گاهی از بیماری بخاطر این حالت سرخوشی که بما داده بود حتی سپاسگزاری هم میکردیم ، اما غافل از اینکه همینطور که بوسه یهودا مسیح را به صلیب کشاند ، بوسه بیماری نیز ما را هم به مسلخ خواهد کشاند ، دیری نپاید که سرخوشی های ما به سردرگمی ها و سرناخوشیها کشید ، سرانجام مصرف مواد مخدرعیش بهاری ما را به طیش پاییزی مبدل کرد ، و لذا در این برهه بود که ما انبوهی از دردها و ترسها و دغدغه ها و ... را تجربه کردیم ، در این مرحله گاهی از شدت خماری و بن بست های که در زندگیمان بوجود آمده بود به خداوند پناه میبردیم و در کمال عجز و نیاز سعی میکردیم که باب رابطه خودمان را با خدواند مستحکم کنیم و حتی در شرایطی گریه میکردیم و از او کمک میخواستیم ، اما متاسفانه مشکل اینبود که این رابطه پایدار نبود و با اولین وزش نشئه گی از بین میرفت . البته بسیاری از ما در اواخر اعتیادمان که به آخر خط رسیده بودیم اکثرا با خداوند سعی میکردیم رابطه برقرار کنیم ، اما از طرفی چون بعضی از مسائل در رابطه با این نیرو برایمان مبهم بود و یک درک مناسب از این نیرو نداشیتم ، لذا روابطمان توام با ناصداقتی پایه گذاری شده بود ، اما بعضی از ما براساس اعتقاداتی که دیگران در رابطه با این نیرو به ما القا کرده بودن لذا ما خداوند را مسبب نابسامانی های زندگی خود میدانستیم و مرتب برای فرار از مسئولیت ها با فرافکنی مشکلات خود را به او نسبت میدادیم و نهایتا نسبت به این نیرو همیشه گرفتار یک نوع بغض و تنفر و کینه و خشم بودیم ، همینطور از طرفی وابستگی عمیقی که به مواد مخدر داشتیم به علت تاثیرات افیونی که مواد مخدر دارد مانع میشد تا رابطه ما با خداوند یک رابطه ریشه دار باشد .
سوم - دوره بازیافت و عرصه بهبودی
ما وقتی به انجمن معتادان گمنام پیوستیم ، عده ای از ما بظاهر ادعا میکردیم که با خداوند مشکل نداریم ولی ناصداقتی ها و نحوه عملکرد ما با این نیرو بیانگر اینبود که با خداوندی که دیگران به معرفی کرده اند مشکل داریم ، ولذا واقعیت را نمی پذیرفتیم و گارد میگرفتیم و نمیپذیرفتیم که ما با این نیرو مشکل داریم و لذا پذیرش این موضوع که توام با انکار بود کار را برای ما سخت میکرد ، یعنی به گونه ایی بیماریمان ما را وادار میکرد تا با انکار بگویم ؛ ما هرگز با خدا مشکلی نداشتیم و نداریم و همینطور خود را فردی خداپرست وانمود میکردیم ، حقیقتا در وادی بهبودی عدم پذیرش این موضوع باعث میشود تا مسیر بهبودی برای ما که اینگونه فکر میکردیم حتی سختر از کسانی باشد که علنا و عینا خدا را منکر بودند ، در هر صورت ما با حضور مرتب در جلسات بهبودی و کارکرد قدمها در نقطه ایی متوجه شدیم که باید یک تجدید نظر کلی در اندیشه های خودمان بوجود بیاورم بر همین اساس کوشیدیم شاخصه های نیروی برتری که برای ما دوست داشتنی و جذاب است خودمان برگزنیم ، همین مسئله باعث شد تا بتوانیم به یک درک شخصی از نیروی برتر برسیم ، در این دوره رابطه ما با خداوندی که خود درک کرده بودیم صمیمی و توام با صداقت و همچنین برایمان این رابطه دوست داشتنی بود و لذا سعی کردیم این درک را به نحوی ارتقا دهیم تا رابطمان با این نیرو بیشتر شود .
اما بعضی از ما ، وجود خداوند را منکر نبودیم ، اما بطور علنی و آشکار اعلام میکردیم که هر چند به خداوند اعتقاد داریم ، اما با بعضی از شاخصه های خداوند مشکل داریم و همین مسائل باعث میشود تا رابطه ما با خداوند همیشه تیره و تار باشد و لذا ما با کارکرد قدمها به این درک رسیدیم که خود باید شاخصه های نیروی برتر را که برایمان جذابیت دارد برگزینم و آن شاخصه های که باعث میشود تا روابطمان با خداوند تیره شود را از لیست خود کسر کنیم و در رابطه با نیروی برتر به یک درک کاملا شخصی برسیم ، بدیهیست یک درک شخصی که بر اساس میل و مذاق و سلیقه خودمان تدوین میکردیم برایمان کارایی داشت و همین امر باعث شد تا رابطه جدید و بهتری با خداوند برقرار کنیم .

اما بعضی از ما بطور کلی منکر خدا بودیم ، ذهنیت های ما از خداوند بیشتر بر اساس تعاریفی بود که مذاهب از خداوند ارائه میداند و از طرفی چون بعضی از روحانی نمایان که به بظاهر خود را وکیل آن مذاهب معرفی میکردند مرتکب ظلم و یا فسادی میشدند ، ویا حتی بعضی از حاکمان ظالم و فاسد در قلمروهای مذهبی خود را ظل الله یعنی سایه خدا معرفی میکردند ، با ناصداقتی و براساس سوء استفاده از ابزار مذهب برای تطمیع حرص و آز های دنیوی خود به حقوق عوام تجاوز و ستم میکردند ، لذا اینگونه رفتارها نهایتا باعث تشویش و خشم ما میشد و لذا عملکرد آنها را ما به حساب خداوند میگذاشتیم ، و در نهایت یک نوع حالت بغض و تنفر از خداوند پیدا میکردیم ، ودر غایت منکر خداوند میشدیم ، ( ما در آن شرایط از خداوند بقدری تنفر داشتیم که حتی اسم خداوند ما را آزار میداد و لذا وقتی وارد انجمن معتادان گمنام شدیم اصطلاح نیروی برتر برای ما قابل هضم تر بود ) ، از طرفی بعضی از ما با اندیشه های ماده گرایی و فلسفی میخواستیم به ماهیت خداوند پی ببریم و لذا چون نمیتوانستیم بطور نظری ماهیت این نیرو را دریابیم ، لذا به نوعی گرفتار بی خدایی میشدیم ، از طرفی فلسفه یا اندیشه های ماده گرایی هم نمیتوانست جوابگوی خواسته های معنوی ما باشد ، بنابراین گرفتار یک نوع بهم ریختگی و چالش فکری و در نهایت دچار یاس فلسفی میشدیم و همین عوامل باعث شد تا به مصرف مواد مخدر پناه ببریم ، سرانجام ما با کوله باری از درد و رنج وارد معتادان گمنام شدیم ، در وادی بهبودی کم کم با روشن بینی که بدست آوردیم به این نتیجه رسیدیم که بی خدایی باعث شد که ما سالها عذاب بکشیم ، ولذا نهایتا پی بردیم که بهتر است ما از دیدگاه نظری و یا فلسفی در باره خداوند صرف نظرکنیم چون برای ما در غایت ارمغانی ببار نمی آورد ، و در عوض به یک نیروی برتر که میتواند بما کمک کند تا وسوسه های مواد مخدر در ما کاهش یابد متمرکز شویم ، حقیتا این نهایت روشن بینی در ما بود که پذیرفتم ، ایمان به خداوند بهتره تا انکار خداوند ، در واقع ایمان بخداوند برای ما آرامش ، پاکی و از همه مهمتر خدمت به دیگران را بهمراه می آورد در حالیکه بی خدایی تشویش و اضطراب و ترس و دغدغه و انزوا و اعتیاد به مواد مخدر را وارد جریان زندگی میکند ، بنابراین ما که با گوشت و خون مزایا خداباوری را درک کرده ایم ، و روح خداوند را از نو وارد جریان زندگیمان کردیم شاید از کسانی که از قبل ایمان داشتند ، خدا را بهتر درک کنیم ، برهمین اساس آغاز رابطه ما با خداوند دارای یک خلوص خاص میباشد و لذا این رابطه یک رابطه دوست داشتنی و توام با صداقت و کاملا عاشقانه در جریان است .

 

 

بخش روابط جنسی

روابط جنسی

این قسمت محدوده ای است که اکثر ما در آن احساس راحتی نمی کنیم . در حقیقت ممکن است وسوسه شویم تا کار را همین جا ، با این فکر که بیش از اندازه پیشروی کرده ام و دیگر حاضر نیستم رفتارهای جنسی خودم را هم به معرض نمایش بگذارم متوقف کنیم . اما باید سعی کنیم سریعاً بر این عدم تمایل غلبه کنیم . تفکر چگونگی عملکرد امده ک (( ما می خواهیم که با تمایلات جنسی خود در صلح باشیم . )) به همین خاطر ما نیاز داریم تا به رفتارها و باورهای جنسی خود در ترازنامه بپردازیم . مهم است در اینجا مجدداً به یاد آوریم که ما ترازنامه نمی نویسیم تا خود را با رفتارهایی که دیگران بعنوان رفتار نرمال قبول دارند ، مقایسه کنیم ، بلکه این کار را فقط به خاطر اینکه بتوانیم ارزش ها ، اصول ، و اخلاقیات خود را شناسایی کنیم ، انجام می دهیم .


· رفتارهای جنسی من چگونه بر اساس خودخواهی بوده اند ؟

ابتدا بایستی مراد و منظور از واژه رابطه فهمیده شود و سپس معیار و ملاک ما از اینکه به مجموعهای از روابط سالم و به مجموعهای دیگر ناسالم میگوییم چیست؟رابطه واژهای عربی است که در معنای تماس و وصل شدن به کار میرود و در گفتار روزمره به مجموعهای از رفتارهایی اطلاق میشود که در تماس با یکدیگر ابراز میکنیم.رابطه و برقراری آن با دیگران فی نفسه محکوم به فساد و تباهی نیست و این، هدف و مقصود نهایی و غایی طرفین است که صفت سالم یا ناسالم بودن را به همراه خواهد داشت. این نکته را هم باید متذکر شد که در جوامع مختلف، بنا به نوع فرهنگ و آداب و رسوم و آموزههای ملی، تعاریف مختلفی از روابط سالم و ناسالم ارائه میشود.در این نوشتار سعی بر این است تا عوامل زمینه ساز در ایجاد روابط ناسالم میان دختر و پسر مورد بررسی قرار گیرد. این عوامل را میتوان در چهار بخش طبقهبندی کرد:
-1 عوامل درونی و روانی:

این عوامل به شرط وجود سایر عوامل، میتواند موجبات برقراری روابط ناسالم را فراهم نماید. تفاوت در حالات روحی و روانی و اخلاقی دختران و پسران و علایق و خواستههای آنان میتواند باعث بروز روابط ناسالم میان این دو شود. تفاوت درونی دیگری که میتوان نام برد قوه شهوت نهفته در نهاد آدمی است که فینفسه نیروی محرک مثبتی است به
این جهت که باعث جذب دو جنس میشود و دلیلی است برای رابطه مثبت و زندگی مشترک؛ اما همین نیروی مثبت اگر در جهت نیل به هوسرانی قرار گیرد، تبدیل به بلایی خانمانسوز میگردد که نمونه آن در همه جوامع یافت میشود.
-2 عوامل اجتماعی:

عوامل اجتماعی را به دلیل اهمیت خانواده به عنوان یک اجتماع کوچک و مهمترین اجتماع در رشد و تربیت افراد به دو بخش تقسیم می کنیم: الف( عوامل خانوادگی ب(سایر عوامل اجتماعی
الف( عوامل خانوادگی:

خانواده به عنوان اولین کانون رشد و تعالی جوانان در سعادت و شقاوت دختران و پسران نقش کلیدی دارد. اگر خانواده دارای شرایط و احوال خوبی باشد، در امر تعلیم و تربیت فرزند خود موفق خواهد بود. عواملی نظیر بیسوادی، نداشتن آگاهی کافی از روشهای تعلیم و تربیت و عدم ارتباط مناسب والدین با یکدیگر می تواند دلیلی برای بروز روابط ناسالم میان دختران و پسران باشد.
ب( سایر عوامل اجتماعی:

علاوه بر عوامل خانوادگی تاثیرگذار بر روابط دختر و پسر، سایر عوامل اجتماعی نیز در سطحی فراتر بر روند رفتار و روابط آنان تاثیر می گذارد. بافت جامعه از لحاظ آداب و رسوم و عادات غالب مردم در قومیتهای مختلف و همچنین روابط مردم در طبقات مختلف جامعه، باعث ایجاد تفاوتها و چالشهای میان افراد شده و زمینه ایجاد یک روابط ناسالم را بوجود می آورد.
-3 عوامل اقتصادی: عوامل اقتصادی را اگر به صورت یک طیف در نظر بگیریم، دو سر این طیف از یک سو فقر و در سوی دیگر ثروت می باشد. هر دوی این اوضاع در تجربیات گوناگون نشان داده که در بیشتر مواقع، دارای عدم روابط سالم است. البته استثنائاتی هم وجود دارد، امّا آنچه مسلّم است، این است که در همه جوامع، از جمله عوامل مهمی که باعث ترویج فساد و فحشا می شود، فقر است. و همچنین گروهی از افراد که دارای ثروت و توانایی مالی زیادند، در صورت وجود سایر عوامل، دارای روابط ناسالمی خواهند بود.
-4 عوامل فرهنگی: با دقت در فرهنگ حاکم بر جوامع مختلف در می یابیم که تفاوتهای زیادی میان این فرهنگ ها وجود دارد و هر کدام از آنها تعریفی از رابطه سالم و ناسالم ارائه داده اند، اما آیا تعریف سالم بودن یک رابطه دلیل بر عدم وجود رابطه ناسالم است؟ مثلا در جواعی که حتی داشتن روابط جنسی میان دختران و پسران به شرط وجود رضایت دختر، یک امر عادی و غیر جرم محسوب می شود، آیا به صرف جرم نبودن این روابط، می توان بر سالم بودن آن صحه گذاشت؟ از سوی دیگر جوامعی که این روابط در آنها جرم محسوب می شود و قطعا از نظر فرهنگی، عملی ناشایست است، راه های جایگزینی را برای ایجاد رابطه صحیح و سالم میان دختران و پسران بوجود می آورد؟ در مجموع می توان گفت برای اینکه بتوان از ایجاد روابط ناسالم جلوگیری کرد، باید عوامل فرهنگی تاثیرگذار را تشخیص داده و البته باید نوع و تفاوت فرهنگ ها را در این راه مد نظر قرار داد


· آیا روابط جنسی را بجای عشق ، اشتباهی می گرفتم ؟ نتیجه اقدام بر روی این اشتباه چه بود ؟

در حقیقت من همین الان هم روابط جنسی را با عشق اشتباه می گیرم و به همین خاطر با هر کس که رابطه می گذارم می خواهم رابطه جنسی داشته باشم .نتیجه این اقدام هم ترس ازجمله ترس از زود انزالی ، دیر انزالی ، ناتوانی در سکس حالا چه به خاطر مواد یا ترک مواد ، و سکس بیشتر برای نزدیک شدن به همسر و جبران فاصله ها ، کمبود ها و مشکلات زندگی .البته خدا را شکر امروز این رفتار ها و این بینش در من کم رنگ شده و همانند گذشته فکر نمی کنم .و به همین خاطر در گذشته ملاک دوست داشتن من و عامل محکم کردن روابط من بر پایه روابط جنسی بنا نهاده می شد .من باید مسائل عشقی و جنسی را جدا کنم و اگر یک روز این دو با هم یکی شد باید بدانم این رابطه جنسی همراه عشق است .من باید یاد بگیرم به خاطر محدودیت هایی که به عنوان معتاد و یا یک مشکل خاص بدنی ، روحی و روانی نباید زود عاشق کسی بشوم و همین طور به خاطر محدودیت های طرف مقابل نیز نباید عاشق شوم .


· از روابط جنسی چگونه برای اجتناب از تنهایی و پرکردن خلاء روحانی استفاده می کردم ؟

احساس خلا چیزی بوده که هیچ وقت منو رها نکرده یعنی از ابتدای کودکی تا الان. برخی اوقات این احساس خلا با درس خوندن، پول درآوردن، ورزش،تفریح و مسافرت پر شه و برخی مواقع با مواد، سکس، و ... خیلی اوقات هم با مطالعه. کلا من معتاد برای اینکه احساسات واقعی خودمو پشت چیز دیگری پنهان کنم از احساس غیرواقعی دیگری استفاده میکنم. یادمه که مثلا در کودکی گاهی برای اجتناب از ترس خودارضایی میکردم در دوران ترک فیزیکی که بودم هم همین کارو میکردم ولی نه برای پرکردن خلا برای اینکه درد فیزیکیم کمتر بشه و حتی یک لحظه دیگه بتونم بیهوش و لاجون بدون مواد ادامه بدم.


· به چه شکل از روی اجبار خواستار داشتن یا نداشتن رابطه جنسی می شدم ؟

این سوال برای من خیلی خصوصی است نمیتوانم تجربه خودم را بنویسم.اما منضور سوال این است که افرادی که تجاوز می کنند از روی اجبار رابطه گذاشتن است وسوسه آنها را به اجبار وادار کرده .کسانی که طرف مقابل خودشان را برای سکس دوست ندارند ولی به خاطر طرف مقابل ورضایت یا رودر وایسی از روی اجبار رابطه می گذارند.یا جایی به خاطر کم نیاوردن رابطه می گذارند .اما از روی اجبار رابطه نگذاشتن.کسی را دوست دارد اما نمی شود مثل مهارم یاکسی که
صاحب دارد یا ترس از قانون باعث می شود به اجبار رابطه نگذاری اما دوست داری که داشته باشی .یا در زمان مصرف حالی برای رابطه نداشتن است .


· آیا پس از رابطه جنسی با کسی ، اتفاق افتاده که احساس گناه یا خجالت کنم ؟ آنها کدامیک از این روابط بودند ؟ چرا اینگونه احساس می کردم ؟

با خود ارضایی احساس گناه می کردم .
به خاطر مصرف بیش از حد و سکس طولانی مدت سکس در مواقع غیر مجاز و نبود شرایط روحی ، بدنی و روانی طرف مقابل آزار به شخص سوم که به خاطر رابطه جنسی شخص سومی را آزار داده ام و یا او را مجبور به ترک می کردم و یا می رنجاندم .
دادن ها و روابطی که همراه با سوء استفاده بوده
روابطی و روابطی که با اصول و اعتقادات من سازگار نبوده  خود ارضایی روابطی که خود خواهانه بوده


· آیا هیچ یک از روابط جنسی من باعث آزار خود یا دیگران شده ؟

بله شده است .
آزار های گوناگونی داریم .انسان گاهی رابطه جنسی با همسر خودش هم آزار میبیند .گاهی از رابطه که زود ارضاع شوم آزار می بینیم .وگاهی از دیر ارضاع شدن .گاهی تصویر کس دیگری را در رابطه تصور می کنیم و آزار می شویم گاهی آماده گی رابطه را نداریم وآزار می شویم و گاهی رایطه قیر معمول داریم و کس دیگر آزار می شود .من در رابطه هایم فقط به فکر خودم هستم که لذت بیشتری را ببرم و به طرف مقابل زیاد فکر نمی کنم .


· آیا با تمایلات جنسی خودم راحت هستم ؟ اگر نه ، چرا ؟

البته در گذشته نه چون با ارزشها و اعتقادات من جور نبود و هماهنگی نداشت .ولی امروز با شناخت بهتر خودم و اینکه تحت تاثیر مواد مخدر نیستم توانستم تا حدود زیادی با تمایلات جنسی خودم کنار بیایم و این بخاطر تغییر ارزش ها و افکار من اتفاق افتاده و الگوی یک رابطه سالم را بلد شدم .تنها با دعا کردن و مراقبه نمی شود یک نقص اخلاقی یا تمایلات نادرست را برطرف کرد بلکه با بالابردن آگاهی و دانش می شود آنرا اصلاح کرد .


· آیا با تمایلات جنسی دیگران راحت هستم ؟ اگر نه، چرا ؟

هر قدمی یک اصل کاربردی دارد یعنی یک کاری باید انجام بدهیم واصل کاربردی قدم 4 شناسایی است . ما در قدم چهارم به درون خودمون به اخلاقیلاتمان نگاه میکنیم ویکی از این اخلاقیات اخلاق جنسی است ونگاهی که به این غریزه داریم ..این سوال وسوال قبلی میخواهد که ما شناساایی کنیم که ایا با تمایلات خود ودیگران راحت هستیم اگرنه دلیل ان را پیدا کنیم که حتما یک شنیده از طرف دیگران است وکه تبدیل به یک باور شده است وما هم داریم از نگاه اجتماع به این تمایلات وگرایشات نگاه می کنیم من به تجربه دریافتم که اگر من با تمایلات خود ودیگران راحت نیستم بخاطر اینکه مذهبم تعریفی از این غریزه داره واینکه دیگران هم به خاطر مذهبشان هر زمانه که دو نفر را باهم دیدند قضاوتشان کردند چون فکر کردند گنا ه ست وپیش خدا مجازات داره حالا من ناخوداگاه از دیگران این باورهارو کسب کردم ویابهم تحمیل شدند وهرزمان که میشنوم ومیبینم پسر دختری باهم در ارتباط هستند من راحت نیستم وقضاوت ودخالت میکنم بعضی وقتها هم به خاطر تعصب ها وباورهای پوسیده من من با تمایلات جنسی دیگران راحت نیستم من باید یاد بگیرم که اگر کسی گرایش جنسی به سمت جنس موافق یا مخالف داره راحت باشم چون به من ربطی نداره ودخالتی نباید بکنم چون وقتی من راحت نیستم قضاوت ودخالت میکنم من باید یاد بگیرم که اصول وباورهای درست رو پیدا کنم و زندگیشان کنم نه باورهایی که درمورد تمایلات جنسی از دیگران شنیده ام واجازه بدهم دیگران زندگی جنسیشان را زندگی کنند وفکر خودم رو درگیر نکنم


· آیا روابط جنسی و سکس یک پیش شرط و یا شرط لازم در برقراری همه یا اکثر رابطه های من می باشد ؟

از زمانی که من شروع به رابطه گذاشتن با جنس مخالف کردم اگاهی من در مورد زندگی وخودم به اندازه ای بود که جنس مخالف رو فقط به لذت بردن از اندامش میدیدم ویا جبران کمبود های عاطفی من از ان گدایی ودزدی محبت میکردم درصورتیکه ان شخص هم به خاطر کمبود عاطفی بامن درارتباط بود پس نمیتوانستیم رابطه سالمی داشته باشیم ومن به سکس فکر میکردم همیشه ته ذهنم تصویری از روزی بودکه با ان شخص رابطه بزارم در ذهنم داشتم وتلاش های من خود را به صورت محبت وتوجه به ان شخص نشان میداد تا کم کم نزدیک تر شوم وبتوانم سکس داشته باشم ودر هر رابطه ای من توقع سکس داشته ام اگر متوجه میشدم که طرف مقابل خواهان سکس نیست ازش متنفر میشدم ومیگفتم مگر من دیوانه هستم که انرزی و و زمان زیادی رو بدون سکس خرج این رابطه کنم من عطش سکس داشتم و افرادی که بعد از یک مدت تسلیم میشدند رو باهاشون میموندم ولی الان به خاطر درد ناشی از شهوت دیگر دنبال این هستم که روابط رو مسموم شهوت نکنم به دنبال رابطه سالم باشم چون برای من به عنوان یک انسان باید که پیوندی
سالم با مردم داشته باشم


· یک رابطه سالم را از نظر خودتان تعریف کنید ؟

به احساسات در طرف مقابل توجه بشه وبه اندازه طرف مقابل مهم باشه ناصادقی توش نباشه واسه نشان دادن اون شخصی که واقعا نیستیم پنهان کاری توش نباشه از نظرمن رابطه جنسی من ربطی به عرف جامعه ندارد عرف جامه رابطه ای میخواهد در چهارچوب اصول سیاست اسیب به اعتقادات شخص نزنیم زیاده خواهی وخشونت وعجله وبی ملاحظگی توش نباشه از قبل برنامه ریزی نشده باشه چون وقتی ما از قبل برنامه ریزی میکنیم درذهنمان تصویر سازی
میکنیم درمورد نحوه سکس کردنمان وحین رابطه و واسه همین وقتی که مادرحین رابطه یا قبل از رابطه از تصویر استفاده می کنیم باحقیقت ارتباط برقرار نکرده ایم در واقع ما برای یک لذت بیشتر با وهم وخیال از طریق شهوت با یک واقعیت غیر واقعی رابطه برقرار کرده ایم برای پرکردن تنهایی نباشه واسه سرپوش بر روی احساسات وسرکوب وفرار از احساسات منفی وپذیرفته شده نباشه واسه فرار از مشکلات نباشه واسه فرار از خود نباشه واسه انتقام گرفتن نباشه واسه تجربه کردن احساس افتخار وقدرت وارضای رقابت نباشه در حین رابطه ترس ودودلی وتردید وبعدرابطه ترس احساس پشیمانی خود ازاری وتنفر واحساس شرم وگناه نباشه امنیت داشته باشه امنیت اجتماعی واحساسی وجسمی وغیره..باتخیل وخیال وتوهم نباشه توقعات نابجا توش نباشه به ارتباط غیر جنسی هم از طرف مقابل استفاده نکنیم استفاده ویا سود شخصی بلکه یک رابطه دوستی داشته باشیم باهدف مشخصی حد ومرز رعاییت بشه بشه با حترام به شخصیت هردو طرف باشه

 

 

بخش سوء استفاده

" سوء استفاده "

ما باید این قسمت را با احتیاط زیاد شروع کنیم . در واقع ممکن است لازم باشد ما این قسمت را تا زمانی که چند وقت از بهبودی مان گذشته به تعویق اندازیم . ما باید از همه منابعی که در دسترس داریم استفاده کنیم تا بتوانیم تصمیم بگیریم که آیا این قسمت را هم اکنون شروع کنیم یا نه : به این معنی که با راهنمایمان صحبت کنیم ، دعا نماییم ، و بسنجیم که ایا تحمل دردی که کارکرد این قسمت برای ما بهمراه خواهد داشت را داریم یا نه . شاید که راهنمایمان قادر باشد که به ما برای طی این طریق کمک کند ، یا شاید لازم باشد که ما کمک مضاعفی را درخواست کنیم .

اگر تصمیم گرفته ایم که این قسمت را انجام دهیم ، باید آگاه باشیم که کار کردن این قسمت از قدم چهارم ، احتمالاً درد آورترین کاری است که ما در طول مدت بهبودی انجام می دهیم . نوشتن در مورد مواقعی که توسط کسانی که قرار بود ما را دوست داشته باشند و از ما حمایت کنند ، رانده شده و آزار دیده ایم ، مطمئناً دردآورترین احساساتی که در طول مدت عمرمان تجربه کرده ایم را زنده خواهند کرد . اگر چه مهم است که ما این کار را هر وقت که آماده ایم انجام دهیم . تا زمانی که ما یک درد را در درون خود به شکل یک راز نگه داریم ، ممکن است باعث انجام کارهایی شود که نمی خواهیم انجام دهیم ف و یا تصور منفی که از خود داریم را تقویت کند ف یا باعث تقویت اعتقادات مخرب ما گردد . ابراز حقیقت آغاز گر فرایندی است که می تواند مارا بسوی رهایی از دردهایمان رهنمون سازد . ما مستحق سرزنش نبوده ایم .


· آیا هرگز مورد سوئاستفاده قرار گرفته ایم ؟ توسط چه کسی ؟ چه احساسی در این رابطه داشتم یا دارم ؟

بله در کودکی و دوران مصرف تقریبا همه نوع سوء استفاده از من شده .البته در اکثر این سوء استفاده ها من نیز با نقص لذت طلبی و یا ترس مقصر بوده ام و به همین خاطر احساس بدی ندارم .امروز و در دوران بهبودی فقط تو محل کارم و اینکه فکر می کنم آدم مسئولیت پذیری هستم و دوست دارم مثل تراکتور کار کنم روسای من از این اخلاقم سوء استفاده می کنند .در این حالت احساس مورد ظلم واقع شدن دارم و خشمگین می شوم .در خانه نیز در بعضی مواقع فکر می کنم همسرم با کار های منزل از من سوء استفاده می کند و خودش تنبل شده ولی واقعیت انست که در 11 سال بیماری من او دائما" از طرف من در معرض خسارت و سوء استفاده بود وحالا تا این حد جبران خسارت های گذشته است .و بعد از مدت کمی حالم خوب می شود .


· ایا مورد سوئ استفاده قرار گرفتن بر روی روابط من با دیگران تأثیر گذاشته ؟ چگونه ؟

بله یک مورد در پاکی بوده که خیلی تاثیر گذاشت شخص از دوستان بهبودی پیش من کار می کرد که پاکی او بیشتر از من بود بعداز مددتی او راشریک کاری کردم و اختیار تمام کارها رابه او دادم و خودم دیگر دخالتی زیادی در کارها نداشتم بعد از مددتی به مشکل خوردیم و احساس سوءاستفاده زندگی من را خراب کرده بود و دیگر خواب خوراکم را از دست داده بودم و افرادی که با ام رابطه داشتند همه را دشمن خودم فرض می کردم با همه آنها رابطه ام خراب شد وتاثیر زیادی روی من گذاشت .وبعد از تراز گرفتن با راهنمایم به نقش خودم در این سوءاستفاده آگاه شدم و دیدم این فقط یک احساس است او خوبیهای هم داشته و این من بودم که برای فرار از زیر بار مسعولیت این گونه شده است .امروز به قدرت می گویم هیچ کس از من سوءاستفاده نکرده است .


· اگر بخاطر سوء استفاده ای که در دوران کودکی از من شده ، در طول عمرم احساس قربانی شدن می کرده ام ، چه اقداماتی می توانم برای برگشت تمامیت معنوی خود بکنم ؟ آیا نیروی برترم می تواند کمک کند ؟ چگونه ؟

اقدامات من و نیروی برتر می تواند اینها باشد :
-1 من از نیروی برترم می خواهم خاطرات درد آور گذشته را به من یاداوری کند تا علت رفتار های نا بهنجار خودم مثل شهوت رانی ، خشم ، عصبانیت ، ترس ... را پیدا کنم
-2 نیروی برتر می تواند به من کمک کند تا نقش خودم را در این سوء استفاده ها پیدا کنم .
-3 نیروی برتر کمک می کند تا من بتوانم شرایط طرف مقابل را درک کنم تا پذیرش طرف مقابل برای من راحت تر شود .
-4 نیروی برتر می تواند در بخشش طرف مقابل به من کمک کند
-5 نیروی برتر به من یاداوری کند که تکرار اشتباه نکنم و خودم شرایط سوء استفاده را فراهم نکنم.
-6 نیروی برتر برای برگشت معنویت به من کمک می کند تا پا روی ترس هایم بگذارم و چگونگی دقیق اتفاقات را برای راهنما بگویم . راز های بگور بردنی


در ضمن ممکن است که ما به صورت کلامی ، روانی ، یا فیزیکی از دیگران سوء استفاده کرده باشیم . یادآوری این زمانها ، مطمئناًباعث می شود که احساس خجالت فراوانی کنیم . ما نباید اجازه دهیم که این احساس خجالت تبدیل به یأس شود . مهم است که ما با رفتارهای خود روبرو شویم ،مسئولیت آنها را بپذیریم ، و برای تغییر آنها بکوشیم . نوشتن در باره آنها اولین قدم برای انجام کار است . کار کردن باقی قدمها به ما کمک می کند تا از آنچه با دیگران کرده ایم جبران خسارت نماییم .


· آیا هرگز از دیگران سوءاستفاده کرده ام ؟ از چه کسی و چگونه ؟

در سوء استفاده های من طرف مقابل نیز نفع برده و رابطه دوطرفه بوده .در سوء استفاده های عاطفی هم این طرف مقابل بوده که با نیاز به محبت این فرصت را به من داده است .همینطور در مالی و جسمی و....


· افکار و احساسی که درست قبل از خسارت زدن به کسی داشتم چه بوده اند ؟

قبل از آشنایی با برنامه من به دنبال دلایل موجه ولی غیر واقعی برای اجرای افکارم بودم و خودم را قانع می کردم که خسارت من دلیل دارد و مانعی ندارد و این حق من است . .و با این کار می خواستم از عذاب وجدان راحت شوم .بعد از برنامه با بیداری روحانی اگر بخواهم به کسی خسارت بزنم شاید قبل از این کار حالم بد نشود ولی بعد از آن دچار عذاب وجدان و پریشانی می شوم و دیگر نمی توانم خودم را دور بزنم .


· آیا قربانی خود را سرزنش می کردم تا رفتار خود را توجیه کنم ؟ توضیح دهید .

در بیشتر موارد بله .با مقصر جلوه دادن طرف مقابل و نقش یک قربانی را بازی کردن به دنبال توجیه و بهانه ای برای رفتارم بودم .مثلا با یاداوری رفتار های اشتباه همسرم و بد اخلاقی او و اینکه خواسته های من را درک نمی کند رفتارهای بیرون از خانه را مثل چشم چرانی و شهوت رانی توجیه می کردم .یا در اداره می گفتم چون حقم را نمی دهند من هم صادقانه کار نمی کنم .


· آیا به نیروی برتر خود اعتماد می کنم تا در زندگی من کار کند و ابزاری را که به آن نیاز دارم تا دیگر به کسی خسارت نزنم را برایم فراهم کند ؟ آیا تمایل دارم که با این احساسات دردناک زنئگی کنم تا زمانی که این احساسات از طریق کارکرد قدمها تغییر کنند ؟

بله .برای من نیروی برتر یعنی خداوند ، راهنما ، جلسه ، مشورت ، قدم و هر چیزی که برنامه پیشنهاد می دهد .در همه موارد روزانه از نیروی برترم می خواهم تا کمک کند من با آگاهی پیدا کردن به رشدی برسم تا به دیگران خسارت نزنم تا بعد بخواهم آنرا توجیه کنم .ولی در مواردی مثل شهوت ، پول و قدرت وقتی در شرایط قرار می گیرم خیلی سخت از خداوند و نیروی برتر درخواست کمک می کنم .این سه مورد مواردی است که برای لذت طلبی که دارد اعتماد به نیروی برتر را ضعیف می کند .زمانی که من برای لذت طلبی ) شهوت ، قدرت و ثروت ( به کمک نیروی برتر مجبور به عدم مصرف می شوم درد می کشم تا در آینده بتوانم از این احساس بد دور شوم .مثلا من با شرایط سخت مالی که الان دارم از فرصت سوء استفاده یا رشوه و زد و بند کنار می کشم و با استفاده نکردن از این شرایط به نیروی برتر فرصت می دهم برای من کار کند تا در آینده احساس خوب را تجربه کنم به خاطر خسارت نزدن به دیگران در زمانی که حالم و احساسم
خوب و درست کار نمی کرد .یا مثل درد ناشی از ترک نواقصی مثل خود ارضایی و غول 2 بازی کردن که تنها با درد کشیدن و مصرف نکردن می شود به نیروی برتر اجازه داد برای من کار کند تا از این احساس بد خلاص شوم و احساس درد من به احساس لذت تبدیل شود .

بخش داشته ها

" داشته ها "

اکثر سؤالات فبلی به منظور کمک به ما برای شناخت ذات و طبیعت واقعی اشتباهاتمان بودند ، اطلاعاتی که به انها در قدم پنجم نیاز خواهیم داشت . اما همین طور مهم است تا به کارهای درستی که انجام داده ایم و تأثیر خوبی روی خودمان یا دیگران داشته اند بپذیریم . ما این کار را به دو دلیل انجام می دهیم . اول اینکه می خواهیم توسط کار کرد قدم جهارم ف تصویر کاملی از خود بدست اوریم ، ونه تصویری یک جانبه . دوم اینکه بدانیم بیشتر چه ویژگی های شخصیتی و رفتارهایی را می خواهیم در زندگیمان داشته باشیم.


· من چه نکات مثبت یا کیفیت هایی دارم که خودم آنها را می پسندم ؟ که دیگران انها را می پسندند ؟ که برای من کار می کنند ؟

میل به بخشیدن دیگران هرزمان ازکسی میرنجم میل دارم ببخشمش وفکر نکنم بهش بیش از اندازه این باعث میشه ارتباط من با دیگران بهتر بشه خودم هم میپسندم ولی بعضی وقتها متوجه میشم که لازمه سریع حداقل ببخششم رو نشان دیگران وگرنه درس از رفتارشون نمیگیرن .کار هم بهم میده باعث میشه که انرزی زیادی ازم نره یا نکته مثبتی که به نظر خودم دارم اینه که ناراحتی مو به دیگران میگم ونمیزارم بیشتر مواقع دیگران منو برنجونند وبیخیال بشم واسشون حد مرز میزارم تو روابطم ولی بهتره که از اول حد ومرزبزارم ولی متاسفانه این جماعت اگر ارام باهاشون برخورد کنی به خودشون اجازه میدن سربه سرت بزارن یا شوخی بیجا کنند دیگه تو برنامه که بدتر باید هوشیار باشی که کار نابجایی نکنی . مهربانم هر زمان پول تو جیبم هست حالا اعضای خانواده یا نامزدم بهم بگه به پول نیاز داره بهش کمک میکنم وسعی نمیکنم پول رو زیاد نگه دارم هرزمان کسی رو ببینم که نیازمنده بهش کمک میکنم شاید دلسوزی نابجا باشه از نظر دیگران ولی از نظر خودم کمک به همنوعمه چون اگر انسان نیازمند نباشه این کارو نمیکنه احساس گناه نمیزاره کمک نکنم چون به عنوان یک انسان من خودموموظف میدونم به دیگران کمک کنم به نظر من نکات مثبت رو که نباید دیگران بپسندند تا ببینیم دیگران کی باشن برای مثال من پافشاری دارم رو درست کاری وحقیقت واین رو کیفیت میدونم ولی دیگران خواهان چسبیدن به خرافات هستند ونادرستی وروش نادرست زندگی هستند خوب حالا باید دیگران مهم باشند یا حقیقت ودرست کاری؟به نظرم نکات مثبت باید فقط به خودم کار بده وباعث رشد خودم بشه نه رضایت دیگران.من میل به پیشرفت دارم به خودم کار میده مطالعه ازاد هم زیاد دارم به دیگران ویا حداقل اطرافیانم کار میده یاباعث شده بعضی از اعضای خانواده مطالع کنند واگاهی اونا هم بیشتر بشه وحس خوبی نسبت به خودشون پیداکنند ولی خودم هم به خاطر اگاهی بعضی وقتها با دیگران میجنگم وباعث میشه تاثیر انچنانی روشون نزارم ولی فکر دیگران رو دارم بازتر میکنم.پاک هستم سیگار نمیکشم وهمین باعث شده که بادود سیگارم کسی رو اذیت نکنم دیگران میپسندند به خودم کار میده چون سلامتیم رو به خطر نمیندازم الگوی هم شدم واسه دیگران که امید داشته باشن واسه ترک وباور کنند میشه بدون مواد وسیگار زندگی کنند.کمتر شهوترانی میکنم کمتر چشم چرانی میکنم همین باعث شده که دیگران درکنارم احساس امنیت کنند وبه خودم هم کار میده و حس خوبی بهم دست میده.


· چگونه برای خود و دیگران اهمیت قائل می شوم ؟

برای اهمیت به خودم با کنار گذاشتن مواد و سیگار و هر چیزی که به من صدمه می زند . با ورزش و عادت های درست غذایی . با شوخی نکردن های بیجا . زیاد به دنبال تغییر دیگران نیستم . خوش قول هستم و مسئولیت پذیر . کارها و جاهایی که در شان من نیست انجام نمی دهم و نمی روم . به سلامتیم اهمیت می دهم .برای اهمیت به دیگران اینکه اجازه زندگی کردن به آنها می دهم . به احساسات و نگرش و تفکر آنها احترام می گذارم . برای کمک به کسانی که
درخواست کمک دارند وقت می گذارم .نمی گذارم به خاطر شرایط بد به اجبار داشته هایم را از دست بدهم .


· چه اصل روحانی را در زندگی تمرین می کنم ؟ این کار چگونه زندگی مرا تغییر داه است ؟ ایمان و اعتقاد من به نیروی برتر چگونه رشد کرده است ؟

من سعی می کنم همه اصول روحانی را در زندگی تمرین کنم چون معتقدم برنامه معتادان گمنام یک مجموعه کلی است و نباید تنها با تعدادی از این اصول که به من بیشتر حال می دهد زندگی کنم .ولی از همه مهمتر و چیزی که بیشتر زندگی من را تحت تاثیر قرار داده تمرین اصل روحانی صداقته .این صداقت را ابتدا با مشارکت بعد با راهنما و بعد با کارکرد قدمها تمرین کردم و باعث شد که از ابتدای پاکی نه چیزی را مخفی کنم و نه احساسم را کم و زیاد مشارکت کنم و نه در قدمها با بازگو نکردن و عدم صداقت داشتن نصف و نیمه کار کنم .با این اصل روحانی مجبورم کارهایم را درست انجام دهم و زیر و رو نکشم تا بتوانم هم با خودم و هم با دیگران خصوصا خانواده صداقت داشته باشم .تمایل ، روشن بینی ، ایمان ، تسلیم ، رعایت گمنامی ، مشورت و... هم برای من خیلی کار کرده و زندگی من را تغییر داده است .


. ایمان واعتماد من به نیروی برتر چگونه رشد کرده است ؟
منظور این سوال مقایسه ایمان و اعتقاد من به نیروی برتر خودم در زمان قبل از ورود به انجمن ، ابتدای انجمن و زمان حاضر است .حالا این نیروی برتر می تواند خداوند ، راهنما ، جلسه ، قدم ، دوستان بهبودی و ... باشند .مثلا در مورد راهنما من تا قبل از این برنامه به هیچکس به اندازه راهنمایم اعتماد نکرده بودم . با ورود به انجمن فقط راهنما داشتم و همه چیز را به او نمی گفتم و در کل بلد نبودم چگونه از راهنما استفاده و بهره ببرم . ولی امروز وضعیت فرق کرده من صادق ترین مشارکت هایم را به راهنما می گویم و او تقریبا از همه چیز من اگاه است و می تواند احساسات من را به درستی تجزیه و تحلیل کند و مرا راهنمایی دهد .و این یعنی رشد ایمان و اعتقاد من به یک نیروی برتر به اسم راهنما که دائم در حال بهتر شدن و کامل شدن است . حتی من با عوض کردن راهنما در دو سالگی در مسیر این رشد قدم برداشتم و راهنمایی گرفتم که بتوانم با او قدم کار کنم و بیشتر در دسترس من باشد .همین حالت و همین رشد در بقیه نیروهای برتر من نیز مثل خداوند و جلسه و قدم و ... اتفاق افتاده است .امروز طریقه و نحوه استفاده من از نیروی برتر رشد کرده و همراه با آگاهی شده است .فقط مهم این است که من نیرو های برتر خود را از دست ندهم مثل کم رنگ شدن جلسات و ارتباط با راهنما و مشورت نکردن و قدم کار نکردن و ...


· رابطه من با راهنمایم بر چه اساسی است ؟ چگونه این رابطه مثبت به دیگر روابطم تعمیم پیدا کرده است ؟

بنده اوایل که اومده بودم تو برنامه راهنما گرفتم چون همه می گرفتن ، راهنما گرفتم چون میگفتن اگه راهنما نداشته باشی میری میزنی و...اما بعد از مدتی که چندتا از قدمها رو برداشتم و رابطم با راهنمام نزدیکتر شد تونستم بهش اعتماد کنم. کمکم با هم صمیمی شدیم و داشتم یاد می گرفتم که چطوری باید با دیگران رابطه دوستانه و عاطفی برقرار کرد. تو اقرار کردنام کمکی صداقت پیدا کردم و متوجه شدم که راهنمام منو همینطوری که هستم دوست داره و نیاز نیست که برای جلب توجهش دست به کارای خطرناک و تایید طلبانه بزنم.رابطه راهنما و رهجو به من یاد داد که هیچکس کامل نیست ولی میشه ادمها رو دوست داشت و یا حداقل از اونا رنجش نداشت. راهنمام کمک کرد تا بتونم به نواقصم نگاه کنم و همینطور هم قوت های وجودم رو پیدا کنم. با همه این تفاسیر تجربه من اینه که این یه رابطه شاگردی و استادیه با این تفاوت که جای شاگرد و استاد هر روز تو این رابطه عوض میشه. راهنمام اولین دوست من بود که خودم انتخابش کردم و روشن بینی که با وجود این رابطه به دست آوردم کمکم کرده تا بتونم تو روابط دیگرم هم
از حق انتخاب خودم استفاده کنم. یاد گرفتم رابطه برای موندگاری باید دو طرفه باشه و به احساسات طرف مقابل هم باید توجه داشته باشی.خداوند در همه موجودات متجلی می گردد، اما یکی از قدرتمند ترین ابزارش کلمات است. پس در انتخاب کلمات دقت کنیم.


· به کدامیک از اهدافم دست پیدا کرده ام ؟ آیا هدفهای دیگری دارم که بدنبال تحقق آنها باشم ؟ آنها چه هستند و من چه اقدامی برای تحقق آنها می کنم ؟

پاکی از مواد مخدر و سیگار و برای تحقق ان مرتب به جلسه می روم و قدم کار می کنم و هر چیزی را که بتواند من را پاک نگه دارد انجام می دهم .به دست آوردن آرامش که امروز به شکر خدا خیلی به این هدفم نزدیک شده ام و برای آن هم خمودم و هم همسرم و هم فرزندم جلسه ای شده ایم و من تمام تلاش خودم را می کنم تا بتوانم با رعایت اصول برنامه محیط آرامی را در منزل و محل کارم به وجود بیاورم .یکی از هدف هایم در آینده نوشتن کتاب و یا ساخت یک وبلاگ است که بتوانم چیز هایی که در برنامه به دست اورده ام را با دیگران تقسیم کنم و به کسانی که نیازمند این ارامش هستند کمک کنم . و برای رسیدن به این منظور هر روز کتاب می خوانم و از آنها نکته برداری می کنم .


· ارزش های مورد قبول من چه می باشند ؟ خود را در زندگی به کدامیک متعهد می بینم ، چگونه ؟

ارزش های من بیشتر معنوی و روحانی است مثل صداقت ، درست کاری ، کسب روزی حلال ، حفظ گم نامی ، آرامش ، خسارت نزدن . ولی مهم اینه که من برای حفظ ارزش هایم چه کار می کنم و چگونه نشان می دهم که به آنها پایبندم قطعا" من در شرایط سخت و بحرانی باید به ارزش هایم پایبند باشم مثل این روز ها که با وجود مشکلات مالی فراوان رشوه نمی گیرم و زد و بند نمی کنم و در عوض بیشتر به برنامه وصل می شوم .


· چگونه شکر گزاری خود را برای بهبودیم نشان می دهم ؟

برای بهتر مشخص شدن معنی شکر باید به معنی کلمه کفر توجه کنیم کفر به معنی پنهان کردن است یعنی حقیقتی که بر من اشکار شده رو انکار ویا پنهان کنم این حقیقت در برنامه ما کمک بدون انکار یک نیروی برتر دنبال کردن راه درست است شکر به معنی اشکار کردن واظهار واقرار کردن به حقیقت یک موضوع است حالا تو برنامه من چه حقیقتی رو باید انکار نکنم واشکار کنم ؟حقیقت رسیدن به بهبودی رو واینکه کمک دوستان ونیروی برتر وراه درست بوده وابزارهای برنامه بوده که من از وسوسه ها رها شدم من فکرم ارام تر شد احساساتم اشفتگی کمتری دارند کیفیت زندگیم بهتر شده ومن قدرت واگاهیم به اندازه ای نبوده که خودم رو سر سامان بدهم واین راه درست رو نیروی برترم نشانم داده من درگیر اراده شخصی بودم وهستم واین نیروی برتر است که من رو کمک میکنه که خوب زدگی کنم من میتونم توجه کنم به رشدم برای مثال اینکه من شروع کردم با ورود به برنامه به درس خواندن ومطالعه باورهامو عوض کردم با کمک برنامه
احساس بهتری پیدا کردم نسبت به خودم کمتر از گذشته وتاثیرش در زندگی الانم ترسیدم وبه اینده امیدوار شدم ودر لحظه زندگی کردم }نه همیشه{ من 4 سال پیش تزریق کردم سیگار میکشیدم افکارم ازارم میدادند رنجور بودم شدید الان من اون ادم قبلی نیستم من یک ادم جدید هستم یک زندگی نو دارم با اینکه بخاطر سنم هنوز سرکشی میکنم وتسلیم کامل نمیشم ولی زندگی در راه درست رو پیش گرفتم خوب میتونم از طریق کمک به دیگران نشون بدم من این
کمک هارو انکار نمیکنم و خودم هم به دیگری کمک میکنم چرا که خودم هم به کمک نیازمند بودم وهستم میتونم تجربه مو در میان بزارم میتونم در کارهای خدماتی با دلیل درست وشیوه درست کمک کنم برنامه ادمه پیدا کنه میتونم کلامی یا کتبی از نیروی برتر تشکر کنم واین احساس سپاس گزاری رو من نگه دارم وهمیشه یادم نره نیروی برتر کاری واسم کرده که خود به تنهایی قادر به انجامش نبوده ام و من خودم دوباره کارهایی نکنم که به گذشته برگردم چون تجربه ام نشان داده بعد چند سال ادم احساس میکنه میتونه سرکشی کنه من خودم مثال میدونم که نباید شهوترانی کنم تا پیوند واقعی با ادمها داشته باشم ولی این کارو هر چند مدت انجام میدم وتسلیم نمیشم کامل این موضوع رو کنار بزارم من میتونم واسه افراد در حال عذاب دعا کنم میتونم به تازه وارد ها محبت کنم میتونم بعضی از ماها اعضای خانواده دیگر افراد جامعه بهمون کمک کردند یادمان باشد که ما نباید کمک هرو فراموش کنیم باید در مسیر درست حرکت کنیم تا انها هم از این کمکشانخوشحال بشن واحساس مفید بودن بکنند

 

 

بخش رازها

" رازها "

قبل از اینکه قدم چهارم را به پایان ببریم ، باید صبر کنیم و تعمق نماییم که : آیا موردی را عمداًیا غیرعمدی از قلم انداخته ایم ؟ آیا موردی وجود دارد که فکر کنیم آنقدر بد است که امکان ذکر آن در ترازنامه وجود ندارد ؟اگر چنین است باید مطمئن باشید که جمع کثیری از اعضاء جلسات معتادان گمنام این کار را کرده اند ، و تاکنون موردی در قدم چهار هیچ یک وجود نداشته که آنقدر خاص باشد تا نیاز باشد که ما اصطلاح یا لفظ خاصی برای توصیف آن بوجود اوریم . نگه داشتن اسرارمان برای بهبودی مان تهدید کننده می باشند . تا وقتی راضی را در درون خود نگه میداریم در واقع در حال بوجود آوردن دستاویز و بهانه ای برای خود ، جهت کار نکردن برنامه هستیم .


· آیا اسراری وجود دارد که هنوز درباره آن ننوشته باشم ؟ آنها چه هستند ؟

پاسخی یافت نشد


سؤال دیگری که اکنون ما باید از خود بپرسیم این است که ، آیا در ترازنامه من موردی وجود دارد که درباره ان غلو کرده باشم یا چیزی وجود دارد که اصلاً حقیقت نداشته باشد ؟ تقریباً همه ما وقتی که به جلسات معتادان گمنام آمدیم ، برای تشخیص و جدا کردن واقعیت از خیالات و داستانها در زندگی خود مشکل داشتیم . اکثر ما (( داستانهای جنگی )) فراوانی برای خود جمع کرده بودیم و آنقدر انها را آراسته بودیم که بندرت حداقلی از حقیقت را در برداشت . ما انها را ساخته بودیم چون می خواستیم دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم. ما فکر می کردیم چیزی که حقیقت داشته باشد و ما نتوانیم درباره ان احساس خوبی داشته باشیم وجود ندارد پس از خودمان دروغ ساختیم تا توسط آن خود را بزرگ جلوه دهیم . اما دیگر نیاز نیست که به این کار ادامه دهیم . ما در فرآیند کارکرد قدم چهار در حال ساختن یک خود ارزشی واقعی برای خود هستیم . نه آن خود ارزشی ، دروغینی که براساس تصورات باطل باشد . حال وقت آن است که حقیقت را درباره خود بگوییم .


· آیا در این ترازنامه موردی وجود دارد که حقیقت نباشد یا داستانی غیر واقعی وجود دارد که من بارها و بارها تکرار کرده باشم ؟

خیر ولی ممکن است چند رنجش بزرگ را تکرار کرده باشم


 

" حرکت به جلو "

به پایان رساندن قدم چهارم ، ممکن است باعث خیلی چیزها شود – مثلاً احساس یأس و تحقیر ،احساس نشاط و شادمانی ، یا احساس ناراحتی ، اگر چه در کنار اینها باید احساس خوبی برای اینکه توانسته ایم کاری را کامل کنیم ، داشته باشیم . کاری که در این قدم انجام داده ایم ، شالوده کاری است که در قدم پنج تا قدم نه انجام خواهیم داد. حال زمان آن است که با راهنمای خود تماس بگیریم و ترتیب کار کردن قدم پنج را بدهیم .

 

راهنمای کارکرد قدم پنجم

 " چگونگی دقیق خطاهایمان را به خود ، یک شخص دیگر ، و خداوند اقرار کردیم . "

کتاب پایه به ما می گوید ((قدم پنجم ، فقط خواندن قدم چهارم نیست)) ما می دانیم خواندن قدم چهارم برای شخصی دیگر ، مطمئناً قسمتی از قدم پنجم است. پس بقیه آن که فقط شامل خواندن تنها نمی باشد ، چیست

باقی مانده آن اقراری است که ما نزد – خداوند ، خودمان ، و شخص دیگری می کنیم ، که باعث دست یافتن ما به رشد روحانی نهفته در این قدم می گردد . ما از قبل تجاربی در رابطه با اقرار کردن داریم . ما اقرار کرده ایم که دارای یک بیماری هستیم ، ما اقرار کرده ایم که به کمک نیاز داریم ، ما اقرار کرده ایم که نیرویی وجود دارد که می تواند به ما کمک کند . استفاده از تجربه حاصل از این اقرار ها به ما در قدم پنجم کمک می کند .

اکثر ما پس از به پایان رساندن قدم چهارم ، با این باور که قسمت سخت کار را انجام داده ایم ، احساس راحتی خاصی کرده ایم . اما سریعاً دریافتیم که ما هنوز قدم پنجم را بر نداشته ایم . تازه زمان شروع ترس هایمان بود .

بعضی از ما می ترسیدیم که راهنمایمان ، ما را ا خود براند یا در موردمان قضاوت کند . بعضی دیگر دودل می شدیم با این فکر که نمی خواهیم زیاد تر از حد مزاحم راهنمایمان شویم . ما مطمئن نبودیم که آیا می توانیم به راهنمایمان اعتماد کنیم که اسرار مان را نزد خود نگه دارد . ما احتمالاً نگران آن هستیم که ترازنامه ما ممکن است چه چیز هایی را آشکار کند . ممکن است چیزی از نظرمان پنهان بماند ، و راهنمایمان خیلی راحت روی آن انگشت گذارد ، که احتمالاً مورد خوبی هم نخواهد بود بعضی از ما از این می ترسیم که احساسات قدیمی دوباره زنده شوند ، و فکر می کردیم که زیر ورو کردن گذشته اصلاً چه فایده ای دارد . بعضی از ما احساس می کردیم تا وقتی که ترازنامه خود را با صدای بلند نخوانیم ، محتویات آن واقعی نخواهد بود .

اگر کلیه احساساتمان را درباره قدم پنجم بررسی کنیم ، ممکن است دریابیم که انگیزه ادامه این فرایند با امید به بهبودی بیشتر نیز در ما وجود دارد . ما در مورد کسانی که می دانیم قدم پنجم را کار کرده اند ، فکر می کنیم ما اصالت و توانایی آن ها در برقراری رابطه با دیگران را ستایش می کنیم . آنها همیشه قثط درباره خود صحبت نمی کنند . آنها از احوال دیگران هم جویا می شوند ، و به جوابی که می شنوند واقعا اهمیت می دهند . و اگر از آنها بپرسیم که چگونه این همه در موذد ایجاد رابطه با دیگران آموخته اند ، آنها احتمالاً جواب خواهند داد : از زمانی که شروع به کارکرد قدم پنجم کرده ایم .

اکثر ما ، که قبلاً چهار و پنج را کار کرده ایم ، می دانیم که این فرایند همیشه باعث ایجاد تغییر می گردد

به زبان دیگر ما می بایست از رفتار قدیم خود دست برداریم حتی اگر مطمئن نباشیم که تمایلی به این کار داریم یا نه . از طرف دیگر اکثر ما می دانستیم که باید تقییر کنیم ، اما می ترسیدیم که نتوانیم.

ما به دو چیز نیاز داریم تا بتوانیم شروع به کارکرد قدم یک کنیم ،شهامت و حس اعتماد به فرایند بهبودی . اگر ما همه این ها را داشته باشیم ، قادر خواهیم بود بهتر ومشخص تر با ترس هایمان روبرو شویم و آن اقراری که لازمه این قدم است را انجام دهیم .

 

روبرو شدن با ترس ها

ما ممکن است همه ترس هایی که در باره آن ها صحبت شد یا ترس های دیگری را داشته باشیم که ما را آزار می دهد . ضروری است ما ترس هایمان را بشناسیم و علیرقم آنها به جلو حرکت کنیم ، تا قادر باشیم به بهبودی خود ادامه دهیم .

· چه بهانه یا دستاویزی در مورد کارکرد قدم پنج دارم؟

· آیا در این نقطه ترسی دارم؟ آنها چه هستند؟

علیرغم اینکه این ترس ها از کجا سرچشمه می گیرند ، اکثر اعضا ما از یک شیوه برای غلبه بر آنها استفاده کردند : ما برای داشتن شهامت و تمایل دعا می کنیم ، بخش مربوط به قدم پنجم از کتاب چگونگی عملکرد را می خوانیم و خواهان قوت قلب از دیگر اعضا می شویم . اغلب ما این تجربه را داریم که انگار هر بار که به جلسه کارکرد قدم ها رفته ایم، تصادفاً موضوع جلسه قدم چهار و پنج است . اگر سعی کنیم آنچه را که بر ما می گذرد به مشارکت بگذاریم ، به طور حتم حمایتی که به آن نیاز داریم را از دیگر اعضاء دریافت خواهیم کرد . بکارگیری منابع روحانی که از طریق کارکرد قدمهای قبلی به دست آورده ایم به ما کمک می کند تا به قدم پنج خود بپردازیم .

· برای غلبه بر ترس از کارکرد قدم پنج ، چه کارهایی انجام می دهم ؟

· کارکرد چهار قدم قبلی ، مرا چگونه برای کارکردن قدم پنجم آماده کرده است ؟

 

اقرار به خداوند

 

بخش مربوط به قدم پنجم در کتاب چگونگی عملکرد به این سؤال که چرا چگونگی دقیق خطاهایمان را به غیر از خود و شخصی دیگر ، باید نزد خداوند نیز اقرار کنیم را اینگونه پاسخ داده است : در جلسات معتادان گمنام ما راهی را برای زندگی تجربه کنیم که هر روز با اوصول روحنی سروکار داریم ، راهی که در آن مسائل عادی و خارق العاده به یکدیگر می رسند . وقتی که ما چگونگی دقیق خطاهایمان را نزد خداوندی که خود درک می کنیم ، اقرار نمائیم ، اقرارمان معنی بیشتری پیدا می کند .

چگونگی اقرار ما نزد خداوندی که خود درک می کنیم ، بستگی به مشخصات درک ما از او دارد . بعضی به غیر از اقراری که نزد خود و شخص دیگری می کنند ، به طور جداگانه و رسمی نیز نزد خداوند اقرار می کنند . بعضی قبل از اینکه شروع به خواندن ترازنامه برای راهنمای خود کنند از خداوند جهت حضور در آن مکان دعوت می کنند . آن دسته از ما که اصول روحانی بهبودی ، و یا انجمن جلسات معتادان گمنام نیروی برترشان است ، ممکن است مجبور باشند شیوه دیگری برای کارکردن این قسمت از قدم پنج اتخاذ نمایند . راهنمای ما می تواند در این روند به ما کمک کند . هر شیوه ای که اتخاذ کنیم ، اشکالی ندارد به شرطی که آگاه باشیم اقرار ما نزد خداوند نیز صورت می گیرد .

· چگونه خداوندی که خود درک می کنم را درگیر قدم پنج خود می نمایم ؟

· چگونه بر تصمیم قدم سوم از طریق کارکرد قدم پنج ، تأکید می کنم ؟

 

به خودمان

 

زمانی که مصرف می کردیم ، اکثر ما احتمالاً ، کسانی را داشتیم تا به ما بگویند که با موادمخدر مشکل داریم و نیازمند کمک هستیم . نظر آنها برای ما مهم نبود . یا حتی اگر مهم بود ، برای قطع مصرف کردن ما کافی نبود . ما فقط وقتی که به اعتیادمان اقرار کردیم و تسلیم برنامه جلسات معتادان گمنام شدیم ، توانستیم قطع مصرف کنیم . این موضوع در مورد اقرار در قدم پنج نیز صدق می کند . ممکن است هر کسی ، از همسرمان گرفته تا صاحبکارمان یا راهنمایمان به ما بگوید ، کاری را که انجام می دهیم درست نیست و به ضرر می باشد ، اما تا وقتی که ما این موضوع و خطاهایمان را نزد خود اقرار نکنیم ، احتمال اینکه تمایل یا توان آن را داشته باشیمم که راه دیگری انتخاب کنیم بسیار کم است .

· آیا می توانم چگونگی دقیق خطاهایم را تشخیص دهم و آنها را بپذیرم ؟

· چگونه اقرار کردن می تواند مسیر زندگی ما تغییر دهد ؟

به یک شخص دیگر

 

به عنوان معتاد ، یکی از بزرگترین مشکلات ما تشخیص دادن فرق بین مسئولیتهای خود با مسئولیت دیگران است . ما خود را به خاطر مشکلات و مصائبی که هیچ کنترلی روی آنها نداریم سرزنش می کنیم و برعکس اغلب نقشمان را در آزار به خود یا دیگران کاملاً انکار می نمائیم . ما مسائل کوچک را بیش از حد بزرگ می کنیم ، و مشکلات عمده ای که باید حتماً بدان ها بپردازیم را نادیده می گیریم . اگر هنگام شروع قدم پنج درباره چگونگی دقیق خطاهایمان مطمئن نباشیم ، در پایان این قدم و توسط اقرار نزد شخصی دیگر از آنها آگاه می شویم . اگر نمی توانیم نقش خود را ببینیم ، شخصی که به ما گوش می کند ، می تواند به ما کمک کند تا آن چیزهایی که نیاز است به عنوان مسئولیت خود بپذیرم را از چیزهایی که درمورد آنها مسئول نیستیم تمیز دهیم .

اکثر ما قبل از اینکه به طور رسمی شروع به کارکرد قدمها کنیم ، از کسی خواسته ایم که راهنمای ما باشد ، و رابطه خود را با او توسعه داده ایم . برای اکثر ما ، راهنمایمان همان شخص دیگر است که انتخاب می کنیم تا به قدم پنج ما گوش کند . او به ما کمک خواهد کرد تا مسئولیت خود را از غیر مسئولیتمان جدا سازیم . رابطه ای که با راهنمای خود پیدا می کنیم ، اعتماد لازم را نیز به وجود خواهد آورد . هنگامی که در حین خواندن ترازنامه مان ، راهنمای ما نیز قسمتهایی از ترازنامه خود را با ما به مشارکت می گذارد ، ارزش درمانی درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر به بهترین وجه متجلی می گردد . این مسئله به حصول اطمینان از اینکه ما منحصر به فرد نیستیم ، کمک فراوانی می کند .

اعتمادی که نیاز است ما به شخصی که قدم پنج ما را گوش می کند داشته باشیم ، فراتر از آن است که فقط متطمئن باشیم او اسرار ما را بروز نمی دهد . نیاز است که ما اعتماد داشته باشیم او هنگام خواندن قدم پنج ما ، عکس العمل مناسبی نیز از خود نشان می دهد . یکی از مهمترین دلایلی که ما راهنمای خود را به عنوان کسی که می خواهیم قدم پنج ما را گوش کند ، انتخاب می کنیم این است که او درک می کند که ما در حال انجام چه کاری هستیم و بنابراین می داند که ما در این روند به چه نوع حمایتی نیاز داریم . در ضمن این موضوع کمک می کند تا در کارکرد قدمهای بعدی تداوم و ثبات بیشتری داشته باشیم . حال اگر بنا بر هر دلیلی کس دیگری را انتخاب کنیم تا به جای راهنمایمان به قدم پنج ما گوش کند ، مشخصه های او باید همانی باشد که ما برای یک راهنما در نظر می گیریم ، یعنی کسی که : توان حمایت از ما بدون کوچک نشاند ادان مسئولیت و نقشمان را داشته باشد ، کسی که بتواند نفوذی مداوم و متعادل را ، زمانی که قدم پنج ما را تحت فشار گذاشته ، حفظ کند . به طو رخلاصه ، کسی که غمخوار ، درستکار ، و بابصیرت باشد .

· کسی که قدم پنج مرا گوش می کند چه مشخصاتی دارد که مرا جلی می کند ؟

· این مشخصات او چگونه به من کمک می کند تا بهتر و مؤثرتر اقرار کنم ؟

برای اکثر ما ، ایجاد و تسعه رابطه ای صادقانه یک تجربه جدید است . اما به محض اینکه کسی حتی برای اولین دفعه حقیقتی دردآور را به ما بگوید ، ما سریعاً تصمیم می گیریم که آن رابطه را قطع کنیم . ما اغلب فقط رابطه ای مؤدبانه ، از دور ، و بدون هیچ عمق واقعی را ترجیح می دهیم . قدم پنج کمک می کند که روابط ما صادقانه باشند . ما حقیقت را در مورد خودمان و اینکه واقعاً چه کسی هستیم می گوئیم ، و منتظر قسمت سخت آن که : عکس العمل شنوند ه است می مانیم . اکثر ما از داشتن رابطه ای بدین شکل وحشت داریم . قدم پنج موقعیتی منحصر به فرد برای ایجاد چنین رابطه ای در امن ترین فضا می باشد . ما می توانیم تا حد زیادی مطمئن باشیم که مورد قضاوت قرار نخواهیم گرفت .

· آیا تمایل دارم تا به شخصی که قرار است قدم پنج مرا گوش کند ، اعتماد کنم ؟

· از آن شخص چه انتظاری دارم ؟

· کارکرد قدم پنج چگونه به من کمک می کند تا راههای جدیدی برای ایجاد و توسعه روابطم پیدا کنم ؟

 

چگونگی دقیق خطاهایمان

 

راهی دیگر برای حصول اطمینان زا اینکه قدم پنج ما فقط به تنهایی خواندن قدم چهار نباشد ، این است که بر روی چیزهایی که قرار است اقرار کنیم ، تمرکز نماییم . در انجمن ما ، تجارب متنوعی در مورد اینکه ((چگونگی دقیق خطاها یمان)) دقیقاً به چه معنا می باشد ، وجود دارد . اکثر ما با این مسئله موافقیم که ، در قدم پنج ما باید توجه مان را برروی خصوصیات و الگوهای رفتاری خود که از اعتیاد سرچشمه می گرفت و دلایل اعمال خود ، متمرکز سازیم . تشخیص دقیق خطا هایمان ، چیزی است که اغلب هنگام خواندن ترازنامه ، براحتی اتفاق می افتد . بعضی مواقع تکرار تعریف یک موقعیت یا شرایط مشابه ، چگونگی دقیق آن را برای ما آشکار می سازد . برای مثال ، اینکه چرا ما همیشه انتخاب می کنیم با افرادی رفت و آمد داشته باشیم که در قلب خود خیر و صلاح ما را نمی خواهند ؟ چرا همیشه در روابط خود به گونه ای رفتار می کنیم که انگار زندگی ما بسته به این است که برگ برنده دست ما باشد ؟ چرا احساس می کنیم که تجارت جدید برای ما تهدیدکنند هستند ، و به همین دلیل از انها اجتناب می کنیم ؟ دست یافتن به آن رشته و طرح مشترک در الگوهای رفتاریمان ما را بسوی تشخیص چگونگی دقیق خطاهایمان رهنمون می سازد . جایی در این فرایند ف ما احتمالاًشروع به نامگذاری بعضی از این الگوهای رفتاری به عنوان (( نواقص اخلاقی )) خواهیم کرد . اگر چه تا قبل از قدم ششم ف شروع به بررسی عمیق اینکه چگونه هر یک از این نواقص در بیمار نگه داشتن ما نقشی داشته اند ف نخواهیم کرد . اما اینکه اجازه دهیم این دانش و اگاهی از الان شکل بگیرد ف برای ما ضرری نخواهد داشت .

· چگونگی دقیق خطاهایمان به چه شکل از اعمال من متفاوت است /

· چرا نیاز است که من حتماً به چگونگی دقیق خطاهایم ، به جای خود خطا اقرار کنم /

 اصول روحانی

در قدم پنج ما بر روی اعتماد ، شهامت ، صداقت با خود ، و تعهد تمرکز می کنیم . تمرین اصلی روحانی اعتماد جهت کامل کردن قدم پنجم ضروری است . همانطور که قبلاًگفتیم ف ما احتمالاضبا راهنمای خود تجاربی داریم که به ما اجازه می دهند تا به او به اندازه کافی اطمینان کنیم ف اما در مورد آن مواقعی که مسائل عمیقی مطرح می شود و باعث می گرد تا ما تردید کنیم که ایا اصلاً کارکرد این قدم فایده ای دارد یا نه ؛ چه باید بکنیم ؟ در اینگونه مواقع باید به غیر از اینکه به شخص دیگری اعتماد کنیم رابطه بین قدم و رشد روحانی ما ف همیشه برایمان واضح و اشکار نیست . البته این بدان معنی نیست که این رابطه وجود ندارد یا حقیقی نیست . اما ممکن است اعتماد به این فرایند را برای ما مشکل کند .

· آیا باور دارم که کار کردن قدم پنج باعث بهتر شدن زندگی من می شود ؟ چگونه ؟

شهامت یکی از اصولی است که ما باید به کار گیریم تا این قدم را اغاز کنیم . احتمالاضنیاز خواهد بود که ما هر از چند گاهی در حین کار کردن این قدم باز هم از این شهامت استفاده نماییم . وقتی که گوشی تلفن را برمی داریم که با راهنای خود تماس بگیریم تا قرار ملاقاتی با او جهت خواندن و اقرار قدم پنج بگذاریم ، ترس وجود ما را فرا می گیرد و نیاز است که ما شهامت را تمرین کنیم . وقتی که در حال خواندن ترازنامه خود هستیم و به قسمتی می رسیم که اصلاً دلمان نمی خواهد که کسی از ان مطلع شود ، نیاز است که با شهامت با آن لحظه ترسناک روبرو شویم و کل ترازنامه خود را بخوانیم و اقرار کنیم . وقتی مسئله ای بشدت دردآور را اقرار می کنیم و احساس ضعف و ضزبه پذیری مان انقدر زیاد است که می خواهیم قبل از اینکه نظر راهنمای خود را بشنویم بنوعی همه چیز را متوقف کنیم ف دقیقاً در لحظه ای سرنوشت ساز و تعین کننده در بهبودی خود قرار داریم و لازم است که راه توأم با شهامت را انتخاب کنیم . انجام این کار بر مسیر زندگی ما در آینده تأثیر خواهد گذاشت . هر بار که احساس ترس می کنیم باید بخاطر داشته باشیم که در گذشته تسلیم در برابر ترس هیچگاه چیزی جز پیامدهای منفی برای ما نداشته است . بنابراین در حال حاضر هم نخواهد داشت . به یاد آوردن این موضوع انگیزه کافی جهت بکارگرفتن شهامت را به ما خواهد داد .

· راههایی که از آن طریق می توانم شهامت لازم برای کارکرد این قدم را پیدا کنم چه می باشند ؟

· چگونه تمرین اصل روحانی شهامت در این قدم ، بر روی کل بهبودی من تأثیر خواهد گذاشت ؟

· آیا زمان و مکانی برای کارکردن قدم پنج انتخاب کرده ام ؟ کی و کجا ؟

تمرین اصل صداقت با خود ، جهت اقرار چگونگی دقیق خطاهایمان نزد خودمان یک اصل ضروری است . همانگونه که ما نباید صرفاً به خاطر ترس از عکس العمل شنونده ، از بروز احساساتمان جلوگیری کنیم ، به همان شکل نیز نباید از عکس العملهای خود بهراسیم . ما باید به خود اجازه دهیم تا عکس العملهای طبیعی و انسانی خود را در مورد موضوع صحبت که (( زندگیمان به عنوان یک معتاد )) می باشد را تجربه کنیم : زندگی ما غم انگیز بوده . ما خیلی از چیزها را بخاطر اعتیادمان از دست داده ایم . ما به اشخاصی که دوست داشته ایم بواسطه اعتیادمان صدمه زده ایم . تشخیص این مسائل بسیار درد آور است . ما به اشخاصی که دوست داشته ایم بواسطه اعتیادمان صدمه زده ایم . تشخیص این مسائل بسیار دردآور است . اگرچه ، وقتی که دقیق به مسئله نگاه کنیم ، متوجه می شویم که احساس دیگری نیز در حین تجربه درد در حال بوجود آمدن است : امید .

در نهایت ما از مصرف به خاطر احساساتمان هرچقدرهم که دردآور باشند ، با شهامت عبور کنیم . انجام اینکار در طول مدت باعث خواهد شد که در مورد خواهد شد که در مورد خود احساس خوبی پیدا کنیم . این یکی از پاردوکس هایی است که اغلب در بهبودی با آنها روبرو می شویم . یعنی چیزی که با درد شروع می شود ، با نشاط و آرامش خاتمه می یابد .

· درگذشته چگونه از صداقت با خود اجتناب می کردم ؟ امروز برای تمرین صداقت چه کارهایی انجام می دهم ؟

· نگاه واقع بینانه به خود ، چه ارتباطی با فروتنی دارد ؟

· تمرین اصل روحانی صداقت با خود چگونه به من کمک می کند تا خود را بپذیرم ؟

اقدامات ما در این قدم ، نشانگر اصل روحانی تعهد است . ما در زندگی به مسائلی نام (( تعهد )) داده بودیم ، تعهداتی که هیچ تصمیمی برای ایستادن پای آنها در هنگام سختیها نداشتیم ، بعضی وقتها نیز (( تعهد )) را فقط برای راحتی خودمان قبول می کردیم . اما در برنامه جلسات معتادان گمنام ، با برداشت هر قدم ، تعهد واقعی و اصولی خود نسبت به برنامه تعمق می بخشیم . گرفتن راهنما، کارکردن قدمها ، پیدا کردن یک گروه خانگی و همیشگی و شرکت در جلسات آن ، هر یک نشانگر این است که ما نسبت به بهبودی خود به گونه ای اصولی و پرمعنا تعهد داریم .

· چگونه در میان گذاشت ترازنامه با راهنما ، تعهد مرا نسبت به برنامه جلسات معتادان گمنام بیشتر می کند ؟

 

حرکت به جلو

 

یکی از منافعی که کارکرد قدم پنج برای ما دارد افزایش حس خویشتن پذیری در ما است . ما بطور واضح تشخیص می دهیم که امروز چگونه انسانی هستیم ، و خود را به هیچ بهانه ای می پذیریم . کمبود ما در بعضی زمینه ها به معنی بی ارزشی ما نیست . ما درمی یابیم که هم دارای نکات مثبت هستیم و هم منفی . ما قادریم هم کارهای بسیار خوب انجام دهیم و هم خسارات بزرگی به بار آوریم . اینها جنبه های متفاوت شخصیت ما هستند که خاص خود می باشند . تجارب ما ، حتی تجارب منفی ما اغلب به ارتقاء جنبه های خوب ما کمک می کنند . برای اولین بار در زندگی تشخیص می دهیم که ما همین گونه که در همین لحظه هستیم خوبیم . البته پذیرفتن خود به همین شکلی که امروز هستیم به معنی این نیست که می توانیم استراحت کنیم و دیگر به دنبال پیشرفت نباشیم . خویشتن پذیری به معنای واقعی شامل پذیرش کمبودهایمان نیز می شود . اینکه اعتقاد داشته باشیم که دیگر جایی برای رشد نداریم ، خویشتن پذیری نیست بلکه انکار است . پس باید تشخیص دهیم که کمبودهایمان چه هستند و باید متعهد باشیم که برروی آنها کار کنیم . اگر که می خواهیم مهربانتر باشین باید برروی آن از طریق تمرین اصل روحانی مهربانی و شفقت کار کنیم . اگر می خواهیم که مدارج تحصیلی بهتری داشته باشیم ، باید وقت بگذاریم و درس بخوانیم . اگر می خواهیم که دوستان بیشتری داشته باشیم ، باید وقت بگذاریم و روابطمان را توسعه دهیم .

· کارکرد قدم پنج چگونه فروتنی و خویشتن پذیری مرا افزایش داده ؟

وقتی که قدم پنج را تمام می کنیم ، احتمالاً احساس راحتی و آسایش خاصی به ما دست می دهد ، توسط به مشارکت گذاشتن مسائلی که قبلاً انرژی زیادی صرف مخفی کردن یا سرکوب کردنشان می نمودیم از زیر بار فشار رهایی می یابیم . این یک حقیقت است که (( نوافص ما و قتی که در زیر نور قرار گیرند و آشکار گردند . از بین خواهند رفت . )) آشکار شدن آنها به ما آزادی و رهایی اعطا خواهد کرد که علیرغم هرگونه شرایط بیرونی در زندگی ، آن را حس خواهیم کرد .

تمامی روابط ما در اثر کار کرد این قدم تغییر خواهد کرد . حتماًً لازم است تا تشخیص دهیم که رابطه ما با خودمان ، افراد دیگر و نیروی برترمان تا چه اندازه تغییر کرده است .

· توسط کارکرد قدم پنج ، رابطه ما با نیروی برترم چگونه تغییر کرده است ؟

· در نتیجه کارکرد قدم پنج رابطه من با راهنمایم چگونه تغییر کرده است ؟

· از طریق کارکرد این قدم نظر من چگونه در رابطه با خودم تغییر کرده است ؟

· تا چه اندازه توانسته ام عشق و محبت ام را نسبت به دیگران و خودم توسعه دهم ؟

همراه با احساس آسایش ، خستگی ما از نواقص شخصیتی مان نیز احتمالاً به اوج خود رسیده است . این بدان معنی است که کاملاً آمادگی داریم ، چیزی که دقیقاً برای شروع قدم شش نیاز است .

 

روبرو شدن با ترس ها

روبرو شدن با ترس ها

ما ممکن است همه ترس هایی که در باره آن ها صحبت شد یا ترس های دیگری را داشته باشیم که ما را آزار می دهد . ضروری است ما ترس هایمان را بشناسیم و علیرقم آنها به جلو حرکت کنیم ، تا قادر باشیم به بهبودی خود ادامه دهیم .

· چه بهانه یا دستاویزی در مورد کارکرد قدم پنج دارم؟

قدم 5 میگه باید چگونگی خطا رو به خود وخدا وشخص دیگری اقرار کنیم که این نیاز به صداقت شدید وشهامت ومیل به تغییر دارد وباید خلاف غرور عمل کنی با وارد شدن در برنامه من با اصل اقرار که نوع اصول کاربردی برنامه است بهم پیشنهاد شد وقول دادن که احساسم بهتر بشه من هم با تجربه خودم از گذشته به این موضوع نگاه میکردم واینکه عمل تحقیر کننده ای است ولی با تمرین این اصول نتیجه گرفتم ووسوسه هام از بین رفتن در قدم 5 من به شخصی که قابل اعتماد بود گذشته ام رو که شامل رازها واتفاقات جنسی هستش رو اقرار کردم واز پنهان کردن وسرکوب
این رازها دست برداشتم من یک رابطه جدیدی را با مردم شروع کردم من این احساس رو تجربه کردم که میشه اعتماد کرد وما در این برنامه هدفمان کمک به همدیگه است ودلسوز هم هستیم ودر مشکلات بهم کمک میکنیم ترس هام ریشه تو نداشتن تجربه قبلی در اقرار داشت من فکر میکردم یک نوع ضعفه اقرار گذشته ورنجش ها وترس ها وضعف ها ولی من مورد پذیرش قرار گرفتم ودیگه ترس از قضاوت ترس از سرزنش ترس از شکستن گمنامی پیش خودم همش یاد اوری کنه اقرارمو حتی با نیت خیر برا مثال بگه گذشته رو نگاه کن الان چقدر بهتر شدی خودم خودمو قضاوت میکردم چون خودم اتفاقاتی که واسه خودم افتاده بود رو اگزر میدونستم واسه کسی دیگه افتاده قضاوتش میکردم که چه ادم بدبخت ضعیف وبی عرضه است میگفتم مرد نیست واسه مردن هم خوب نیست ترس از این داشتم که راهنمام حرف هامو تو ذهنش مرور کنه ترس داشتم نتونم اعتماد کنم وترس ها منو از پا دربیارن ترس از این داشتم نکنه بهتر نشم چون موجی از امید به اینکه هر قدمی تاثیری در زندگیم میزاره تو وجودم بود بهانه هام این ترس هام بودن


· آیا در این نقطه ترسی دارم؟ آنها چه هستند؟

اوایل ترس ازقضاوت داشتم ترس از سرزنش الان دیگه غرورم وترس از کم اعتبار شدن باعث میشه که من اقرار نکنم ترس از تغییر هم دارم ترس از اینکه دیگه اگر اقرار کردم مشکل رو می بینم باید صبر کنم که احساساتم توسط قدمها تغییر کنه ودیگه نمیتونم از طریق مسائل بیرونی که حتی بعضی وقتها کتاب های روانشناسی هست از مشکل فرار کنم من عادت دارم که مشکلات رو با روش نادرست ازشون فرار کنم ونمیتونم ونمیخام با روش درست حلشون کنم ترس از این هم دارم که در حین اقرار این احساس رو نسبت بهم داشته باشند که من چقدر لوس هستم که همه افکارمو بیان میکنم ومن میترسم که من اقرار کنم ونیروی برتری این تغییر ور ایجاد نکنه چون حقیقتا من ایمان درست حسابی ندارم به این فرایند ونیروی برتر رنج ها ومشکلاتم باعث شده اند که ار حضور یک نیروی برتر هم تردید داشته باشم ولی میدونم اگر که اقرار نکنم من تغییر نمیکنم من اگاه شده ام ونمیتونم حقیقت رو نادیده بگیرم این رنج منو زیاد میکنه من باتسلیم که اقرار باشهنقش خودمو درمشکلات پیدا میکنم ومن وظیفه ام اینه خودمو تغییر بدهم من خواهان
تغییر خودم هستم نه دیگران


علیرغم اینکه این ترس ها از کجا سرچشمه می گیرند ، اکثر اعضا ما از یک شیوه برای غلبه بر آنها استفاده کردند : ما برای داشتن شهامت و تمایل دعا می کنیم ، بخش مربوط به قدم پنجم از کتاب چگونگی عملکرد را می خوانیم و خواهان قوت قلب از دیگر اعضا می شویم . اغلب ما این تجربه را داریم که انگار هر بار که به جلسه کارکرد قدم ها رفته ایم، تصادفاً موضوع جلسه قدم چهار و پنج است . اگر سعی کنیم آنچه را که بر ما می گذرد به مشارکت بگذاریم ، به طور حتم حمایتی که به آن نیاز داریم را از دیگر اعضاء دریافت خواهیم کرد . بکارگیری منابع روحانی که از طریق کارکرد قدمهای قبلی به دست آورده ایم به ما کمک می کند تا به قدم پنج خود بپردازیم .

· برای غلبه بر ترس از کارکرد قدم پنج ، چه کارهایی انجام می دهم ؟

به احساس ازادی که زمانی اقرار میکنم فکر میکنم چون در قدمهای قبلی تاثیر اعترف رو دیدم که چطور من با اقرار ازاحساس گناه رها میشوم ودیگر احساس از جمله رنجش وخشم وغیرهه میتونم از ذهنم زیاد راهکار نخام وسعی کنم زیادی درمورد اقرار فکر نکنم واز قبل از اقرار من ان رو بارها وبارها در ذهنم تجسم نکنم .با عضای که دید درستی درمورد قدمها دارند وقابل اعتماد هستند صحبت کنم ودقیقا احساسات مو به راهنمام بگویم .افکار نویسی کنم .تلقین کنم که زندگیم با این اقرارها بهتر میشه..ولی الان من خودم در این مقطع دارم ناصادقی درمیارم اون هم از روی اجبار ولی چون میدونم نمیتونم جلو رفتارمو بگیرم مگر از قید خودخواهی ام بگذرم ودرد ناشی از خواستن خودخواهی هم رو بکشم ولی اعتراف نمیکنم الان تو این مقطع من میگم باید به درد ناشی از این ناصادقی توجه کنم که دارم دیگری رو ازار میدم واین رو بیان کنم با اینکه دارم مورد سرزنش قرار میگیرم خدایا من حوصله سرزنش ندارم خودت کمکم کن که این موضوع درست بشه وای که چقدر نه گفتن به وسوسه در اوره معلوم نیست این وسوسه از کجا میاد که اینقدر ادم رو اشفته میکنه تا کارو انجام بده ن دارم فریب میخورم فریب یکم حال خوبی رو واقعا این بی عقلی است که من حالا که یکم حالم بهتر شده بیام بگم بزار در کنارش درد هم باشه قدر احساس خوب رو ندونم الحق که من بادرد بیشتر اشنایی دارم ودرونم معتاده به درگیری ورنج ودرد انگار جدا نشدنیه وقسمتی از وجودم ...میتونم هم غرور مو بزارم کنار واقرار کنم تا نجات پیدا کنم


· کارکرد چهار قدم قبلی ، مرا چگونه برای کارکردن قدم پنجم آماده کرده است ؟

 خوب هر قدم اگاهی وتاثیر خاص خودشو داشت در قدم اول نگاهی به مشکلم که همون بی قدرتیم است انداختم متوجه شدم قدرت ندارم ونداشته ام واینکه دیگهدودر جنبه های زندگیم من مدیریت ندارم چرا که من عقلم ورفتارهام انتخاب هایم تصمیماتم وغیرههتحت تاثیر احساسات ووسوسه هام است ور قدم دوم من امید شاید داده شد قدم دوم بهم میگه که تجربه نشان داده که نیری هست ومیتونی شروع کنی ازش کمک بگیری شاید این شروع قدرت گرفتن بود واینکه من اگاهی میخام واسه زندگی درست وقدرت ونیرو واسه تغییر وانجام عمل از روی تشخیص ود قدم سوم من مشکل رو بهتر دیدم که قدرت ندارم چون ار منبع قدرت من جدا شده ام من اسیر اراده وخواست خودم هستم وتمام استرس ها وترس ها رنجش ها دغه دغه ها خودمشغولی ها نگرانی ها انتقام ها فقط وفقط مال اینه که من از درون خودمحور هستم ومن نیروی رو باور ندارم کهبخاهم مسائلرو تسلیم اون کنم من اضطراب دارم چون من خواسته هام مهم هستند من تسلیم نیستم که علی مگه تو کی هستی مگر چند سال زنده هستی پس اینقدر سعی در بدست اوردن ومالکیت نکن که تو توهم به سر میبیری همه چیز رو رها کنم زندگی متن ولی رها وبدون وابستگی ویک راه درست رو پیش بگیرم که اونم چیزی نیست غیر از انجام مراقبه وپیروی از سرشت خودم یعنی کارهای نکنم فکرهای نکنم بر علیه خودم ودیگران ودر قدم چهرم من متوجه شدم بیشتر مسائلی که من باهاشون به دیگران اسیب میزدم اکتسابی وتقلید کردنی بودند درقدم چهارم من متوجه شدم من درونم راز دارم که منو واداربه انجام کارهای میکنه که مایل نیستم انجامشون بدم چرا چون در داره راز ورنج راز من پناه میارم به کارهایی که خلاف میلم هستدنواقص من اسیب هستدن به دیگران من باید باخودم ودیگران وخدا در صلح باشم نه با خودخواهی هام وجنگ هام این ارتباط رو خدشه دار کنم واین اگاهی ها منو اماده خواندن ودر پیش گرفتن طریقه اقار شدم قبول کردم که باید دیگه رازهامو در محرضط نور قرار بدهم واقارشون کنم واشتباهاتموبپذیرم شناسایی کنم وخواهان تغییر بشوم من در قدم چهارم با جستجو کردم وشناسایی دیگر یاد گرفتم مشکل رو تشخیص بدم بهش نگاه کنم تا به تشخیصش برسم خطامو دقیقا ببینم واز خودم جداش کنم گامی بود بسوس صداقت بیشتر فروتنی بیشتر روشن بینی وتمایلی بیشتر صبر ودرک بیشتر همدردی با دیگران سریع قضاوت نکردن ومتمرکز شدن بر خود ونقش خود نه دیگری

اقرار به خداوند

اقرار به خداوند

 

بخش مربوط به قدم پنجم در کتاب چگونگی عملکرد به این سؤال که چرا چگونگی دقیق خطاهایمان را به غیر از خود و شخصی دیگر ، باید نزد خداوند نیز اقرار کنیم را اینگونه پاسخ داده است : در جلسات معتادان گمنام ما راهی را برای زندگی تجربه کنیم که هر روز با اوصول روحنی سروکار داریم ، راهی که در آن مسائل عادی و خارق العاده به یکدیگر می رسند . وقتی که ما چگونگی دقیق خطاهایمان را نزد خداوندی که خود درک می کنیم ، اقرار نمائیم ، اقرارمان معنی بیشتری پیدا می کند .

چگونگی اقرار ما نزد خداوندی که خود درک می کنیم ، بستگی به مشخصات درک ما از او دارد . بعضی به غیر از اقراری که نزد خود و شخص دیگری می کنند ، به طور جداگانه و رسمی نیز نزد خداوند اقرار می کنند . بعضی قبل از اینکه شروع به خواندن ترازنامه برای راهنمای خود کنند از خداوند جهت حضور در آن مکان دعوت می کنند . آن دسته از ما که اصول روحانی بهبودی ، و یا انجمن جلسات معتادان گمنام نیروی برترشان است ، ممکن است مجبور باشند شیوه دیگری برای کارکردن این قسمت از قدم پنج اتخاذ نمایند . راهنمای ما می تواند در این روند به ما کمک کند . هر شیوه ای که اتخاذ کنیم ، اشکالی ندارد به شرطی که آگاه باشیم اقرار ما نزد خداوند نیز صورت می گیرد .

· چگونه خداوندی که خود درک می کنم را درگیر قدم پنج خود می نمایم ؟

از بچه گی و به خاطر دین و باور های گذشته ه باعث شده بود با اقرار کردن مشکل داشته باشم ولی امروز با این دید که خداوندی مهربان و بخشنده در همه دوران پاکی همیشه همراه من بوده و هست وقتی قدم کار می کنم ایمان دارم که او هم حضور دارد و می شنود و به همین خاطر امیدوارم که از حضور او برای کمک و حمایت خودم در کار کرد قدم ها استفاده کنم و از حمایت او بهره مند شوم و با شجاعت بیشتری اقرار کنم .


· چگونه بر تصمیم قدم سوم از طریق کارکرد قدم پنج ، تأکید می کنم ؟

در قدم سوم تصمیم گرفتم که اراده و زندگیم را به مراقبت خداوند بسپارم و لازمه این تصمیم کارکرد بقیه قدم ها است و اینکه من تنها با صداقت و تمایل قدم ها را کار می کنم و نتیجه را به خداوند می سپارم . اقرار به خداوند در قدم پنجم به خاطر این نیست که او نمی داند من چه کار کرده ام بلکه به معنی دست بر داشتن از خود محوری و اعلام عجز و کمک خواهی از نیروی برتر است .
من در قدم 5 با باز نگه داشتن دریچه افکارم از تکرار اشتباهات و خطا های گذشته جلو گیری می کنم و این با درد کشیدن ناشی از اقرار است . کارکرد قدم 5 یکی از اقدام و عمل های است که در راستای قدم سوم انجام می دهم

 

 

به خودمان

به خودمان

 

زمانی که مصرف می کردیم ، اکثر ما احتمالاً ، کسانی را داشتیم تا به ما بگویند که با موادمخدر مشکل داریم و نیازمند کمک هستیم . نظر آنها برای ما مهم نبود . یا حتی اگر مهم بود ، برای قطع مصرف کردن ما کافی نبود . ما فقط وقتی که به اعتیادمان اقرار کردیم و تسلیم برنامه جلسات معتادان گمنام شدیم ، توانستیم قطع مصرف کنیم . این موضوع در مورد اقرار در قدم پنج نیز صدق می کند . ممکن است هر کسی ، از همسرمان گرفته تا صاحبکارمان یا راهنمایمان به ما بگوید ، کاری را که انجام می دهیم درست نیست و به ضرر می باشد ، اما تا وقتی که ما این موضوع و خطاهایمان را نزد خود اقرار نکنیم ، احتمال اینکه تمایل یا توان آن را داشته باشیمم که راه دیگری انتخاب کنیم بسیار کم است .

· آیا می توانم چگونگی دقیق خطاهایم را تشخیص دهم و آنها را بپذیرم ؟

ما به واسطه حضور در انجمن و داشتن راهنما و جلسه تا حدودی می توانیم خطا هایمان را بپذیریم ولی نباید به این باور اشتباه برسم که من می توانم همه ابعاد بیماریم و خطاهایم را تشخیص دهم . و این راهنما است که می تواند به شرط اقرار صادقانه و تمایل داشتن من این کار را انجام دهد .


· چگونه اقرار کردن می تواند مسیر زندگی ما تغییر دهد ؟

با صحبت کردن در مورد رفتار و نقص هامون میتوانیم تجربه دیگران رو بدست بیاریم،،و راه درست رو پیدا کنیم. من بارها با صحبت کردن در مورد رفتارم تونستم خودم و شخصیت درونیم رو بهتر بشناسم و شناخت خود یعنی قدمی برای رسیدن به آرامش درونی... تنها راه کشف ممکن ها ، رفتن به ورای غیر ممکن هاست...

 

به یک شخص دیگر

به یک شخص دیگر

 

به عنوان معتاد ، یکی از بزرگترین مشکلات ما تشخیص دادن فرق بین مسئولیتهای خود با مسئولیت دیگران است . ما خود را به خاطر مشکلات و مصائبی که هیچ کنترلی روی آنها نداریم سرزنش می کنیم و برعکس اغلب نقشمان را در آزار به خود یا دیگران کاملاً انکار می نمائیم . ما مسائل کوچک را بیش از حد بزرگ می کنیم ، و مشکلات عمده ای که باید حتماً بدان ها بپردازیم را نادیده می گیریم . اگر هنگام شروع قدم پنج درباره چگونگی دقیق خطاهایمان مطمئن نباشیم ، در پایان این قدم و توسط اقرار نزد شخصی دیگر از آنها آگاه می شویم . اگر نمی توانیم نقش خود را ببینیم ، شخصی که به ما گوش می کند ، می تواند به ما کمک کند تا آن چیزهایی که نیاز است به عنوان مسئولیت خود بپذیرم را از چیزهایی که درمورد آنها مسئول نیستیم تمیز دهیم .

اکثر ما قبل از اینکه به طور رسمی شروع به کارکرد قدمها کنیم ، از کسی خواسته ایم که راهنمای ما باشد ، و رابطه خود را با او توسعه داده ایم . برای اکثر ما ، راهنمایمان همان شخص دیگر است که انتخاب می کنیم تا به قدم پنج ما گوش کند . او به ما کمک خواهد کرد تا مسئولیت خود را از غیر مسئولیتمان جدا سازیم . رابطه ای که با راهنمای خود پیدا می کنیم ، اعتماد لازم را نیز به وجود خواهد آورد . هنگامی که در حین خواندن ترازنامه مان ، راهنمای ما نیز قسمتهایی از ترازنامه خود را با ما به مشارکت می گذارد ، ارزش درمانی درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر به بهترین وجه متجلی می گردد . این مسئله به حصول اطمینان از اینکه ما منحصر به فرد نیستیم ، کمک فراوانی می کند .

اعتمادی که نیاز است ما به شخصی که قدم پنج ما را گوش می کند داشته باشیم ، فراتر از آن است که فقط متطمئن باشیم او اسرار ما را بروز نمی دهد . نیاز است که ما اعتماد داشته باشیم او هنگام خواندن قدم پنج ما ، عکس العمل مناسبی نیز از خود نشان می دهد . یکی از مهمترین دلایلی که ما راهنمای خود را به عنوان کسی که می خواهیم قدم پنج ما را گوش کند ، انتخاب می کنیم این است که او درک می کند که ما در حال انجام چه کاری هستیم و بنابراین می داند که ما در این روند به چه نوع حمایتی نیاز داریم . در ضمن این موضوع کمک می کند تا در کارکرد قدمهای بعدی تداوم و ثبات بیشتری داشته باشیم . حال اگر بنا بر هر دلیلی کس دیگری را انتخاب کنیم تا به جای راهنمایمان به قدم پنج ما گوش کند ، مشخصه های او باید همانی باشد که ما برای یک راهنما در نظر می گیریم ، یعنی کسی که : توان حمایت از ما بدون کوچک نشاند ادان مسئولیت و نقشمان را داشته باشد ، کسی که بتواند نفوذی مداوم و متعادل را ، زمانی که قدم پنج ما را تحت فشار گذاشته ، حفظ کند . به طو رخلاصه ، کسی که غمخوار ، درستکار ، و بابصیرت باشد .

· کسی که قدم پنج مرا گوش می کند چه مشخصاتی دارد که مرا جلی می کند ؟

گمنامی من را حفظ می کند ،
مرا درک می کند چون هم جنس من است ، مرا حمایت می کند تا آرامش داشته باشم و مرا از
اشتباهاتم نمی ترساند ،
اگر لازم بود او نیز بخشی از قدم 5 خود را برای من می خواند
اینکه به واسطه اقرار از من بدش نیاید و از من دوری نکند
شنونده خوبی باشد و اجازه بدهد هر گونه راحت هستم اقرار کنم
مرا قضاوت نکند

قدم 5 را کار کرده باشد
توان پیدا کردن نقش من را در خطاهایم داشته باشد
همدرد باشد


· این مشخصات او چگونه به من کمک می کند تا بهتر و مؤثرتر اقرار کنم ؟

وقتی به او اعتماد داشته باشم پس راحت تر خطا ها و اسرارم را اقرار می کنم
وقتی همدرد من باشد پس او نیز شبیه من است و مرا درک می کند
او کمک می کند من نقش خودم را پیدا کنم
موجب ایجاد انگیزه برای اقرار های بعدیم می شود
او با این خصوصیات باعث می شود من علاوه بر اقرار دارای تجربه شوم تا توانایی کمک به شخص
دیگری را پیدا کنم.
خصوصیاتی که فکر می کنی راهنما باید داشته باشد تا قدم 5 را برایش بخوانی خودت نیز سعی
می کنی داشته باشی با حفظ گم نامی من با خیال راحت تر اقرار می کنم

برای اکثر ما ، ایجاد و تسعه رابطه ای صادقانه یک تجربه جدید است . اما به محض اینکه کسی حتی برای اولین دفعه حقیقتی دردآور را به ما بگوید ، ما سریعاً تصمیم می گیریم که آن رابطه را قطع کنیم . ما اغلب فقط رابطه ای مؤدبانه ، از دور ، و بدون هیچ عمق واقعی را ترجیح می دهیم . قدم پنج کمک می کند که روابط ما صادقانه باشند . ما حقیقت را در مورد خودمان و اینکه واقعاً چه کسی هستیم می گوئیم ، و منتظر قسمت سخت آن که : عکس العمل شنوند ه است می مانیم . اکثر ما از داشتن رابطه ای بدین شکل وحشت داریم . قدم پنج موقعیتی منحصر به فرد برای ایجاد چنین رابطه ای در امن ترین فضا می باشد . ما می توانیم تا حد زیادی مطمئن باشیم که مورد قضاوت قرار نخواهیم گرفت .


· آیا تمایل دارم تا به شخصی که قرار است قدم پنج مرا گوش کند ، اعتماد کنم ؟

بعد از کارکرد قدم ها و با توجه به گذشته فهمیده ام یا باید با آشفتگی زندگی کنم و یا با اعتماد به شخص دیگر و خواندن قدم چهار راحت تر به زندگی ادامه دهم .
تمایل در این قدم خواندن قدم 5 و رهایی از مشکلات درونی است .
ولی لازمه این تمایل آگاهی است و این بدان معنی است که نباید گوش و چشم بسته به هر کس اعتماد کنم و لازمه این کار مشورت ، تحقیق و نگاه به گذشته و کارکرد قدم های قبل و در صورت نیاز رجوع به راهنمای راهنما و رهجو های راهنما و تحقیق در خصوص حفظ گم نامی توسط ایشان است .


· از آن شخص چه انتظاری دارم ؟

انتضار دارم اول گمنامی من را حفظ کند و حتی در کلاس های قدم و پیش رهجو و دوستانش از قدم 5 من بعنوان مثال هم استفاده نکند و در هر صورتی گمنامی من را حفظ کند .

اینکه به چگونگی انجام خطاهایم گوش کند و نواقص من را دربیاورد .

مرا قضاوت نکند و با من همدردی کند .


· کارکرد قدم پنج چگونه به من کمک می کند تا راههای جدیدی برای ایجاد و توسعه روابطم پیدا کنم ؟

 اعتماد کردن بزرگترین مشکل من در روابطم بود بخصوص اینکه نمی دانستم کجا و چه قدر باید به کسی اعتماد کنم .
ولی با کارکرد قدم 5 یاد می گیرم به هر کسی به اندازه اعتماد کنم و از افراط و تفریط خود داری
می کنم . با کارکرد این قدم با خود واقعیم آشنا می شوم و با کنترل و شناخت نواقصم سعی می کنم آنها به روابطم لطمه نزنند .
با برداشتن ماسک و پذیرش خود واقعیم دیگر ترسی از قضاوت دیگران ندارم و از دست احساسات مخرب ناشی از روابط مخرب خلاص می شوم .
یاد می گیرم درجه اعتماد را اندازه کنم و از اعتماد زیاد موجبات سوء استفاده را فراهم کنم و نه با بی اعتمادی برای خودم مشکل ساز شوم .

 

چگونگی دقیق خطاهایمان

چگونگی دقیق خطاهایمان

 

راهی دیگر برای حصول اطمینان زا اینکه قدم پنج ما فقط به تنهایی خواندن قدم چهار نباشد ، این است که بر روی چیزهایی که قرار است اقرار کنیم ، تمرکز نماییم . در انجمن ما ، تجارب متنوعی در مورد اینکه ((چگونگی دقیق خطاها یمان)) دقیقاً به چه معنا می باشد ، وجود دارد . اکثر ما با این مسئله موافقیم که ، در قدم پنج ما باید توجه مان را برروی خصوصیات و الگوهای رفتاری خود که از اعتیاد سرچشمه می گرفت و دلایل اعمال خود ، متمرکز سازیم . تشخیص دقیق خطا هایمان ، چیزی است که اغلب هنگام خواندن ترازنامه ، براحتی اتفاق می افتد . بعضی مواقع تکرار تعریف یک موقعیت یا شرایط مشابه ، چگونگی دقیق آن را برای ما آشکار می سازد . برای مثال ، اینکه چرا ما همیشه انتخاب می کنیم با افرادی رفت و آمد داشته باشیم که در قلب خود خیر و صلاح ما را نمی خواهند ؟ چرا همیشه در روابط خود به گونه ای رفتار می کنیم که انگار زندگی ما بسته به این است که برگ برنده دست ما باشد ؟ چرا احساس می کنیم که تجارت جدید برای ما تهدیدکنند هستند ، و به همین دلیل از انها اجتناب می کنیم ؟ دست یافتن به آن رشته و طرح مشترک در الگوهای رفتاریمان ما را بسوی تشخیص چگونگی دقیق خطاهایمان رهنمون می سازد . جایی در این فرایند ف ما احتمالاًشروع به نامگذاری بعضی از این الگوهای رفتاری به عنوان (( نواقص اخلاقی )) خواهیم کرد . اگر چه تا قبل از قدم ششم ف شروع به بررسی عمیق اینکه چگونه هر یک از این نواقص در بیمار نگه داشتن ما نقشی داشته اند ف نخواهیم کرد . اما اینکه اجازه دهیم این دانش و اگاهی از الان شکل بگیرد ف برای ما ضرری نخواهد داشت .

· چگونگی دقیق خطاهایمان به چه شکل از اعمال من متفاوت است?

خیلی اوقات به واسطهی بیماری اعتیاد میخواهم از روی نفسم اقدام به عملی کنم اما اصول روحانی که در قدمها آموختهام این هشدار را به من میدهد که استفاده از هوای نفس موجب خسارت به خود و دیگران میشود.
اعمال مثبت من از خطاهایم بسیار دور است. تمامی رفتارهای من که از اعتیاد سرچشمه میگیرد همان چگونگی دقیق خطاهایم هست که از رفتار سالم دور است. انجام خطاها مرا از انسان بودن دور میکند و در اصل از هدف اصلی زندگی دور خواهم شد. فاصلهی این احساس و ضعفها چگونگی دقیق خطاهایم میباشد، رفتاری که تبدیل به چگونگی خطاهایم شد. خطاهای من میتواند با طرح و زمینه و ریشه باشد ولی اعمال من میتواند بدون پیشزمینه اتفاق بیفتد

· چرا نیاز است که من حتماً به چگونگی دقیق خطاهایم ، به جای خود خطا اقرار کنم ?

هدف از اقرار ، اقرار نیست بلکه رهایی از رنجش ناشی از خطا ، حذف توجیهات برای تکرار خطا و جستجوی راه حل است. به نظر من برای پیدا کردن راه حل لازم است چگونگی دقیق خطا یعنی از زمان شکل گیری تا بروز خطا بررسی و مطرح بشه تا با درک درست از علت بروز خطا و نواقصی که در شکل گیری خطا دخیل بوده اند، نقش خودمون رو در شکل گیری خطا در بیاریم.
وقتی نقش خود و نواقص خود و سایر عوامل موثر در شکل گیری خطا استخراج بشه )با کمک راهنما( یا بعبارتی شکل و فرم خطا دقیقا در بیاد، اونوقت میشه واسش کاری کرد.
یه فرق امروز ما با گذشته اینه که خطا را شناسایی ، آنالیز ، ریشه یابی و اقرار میکنیم و این کار
ضمن اینکه لایه های پنهان وجود ما رو به بیرون میکشه باعث میشه هر بهانه، دستاویز یا مغلظه بافی رو کنار بزاریم و نه فقط برای رفع تکلیف بلکه برای چاره جویی و عدم تکرار اون خطا حرکت میکنیم. البته چیزای دیگه هم هستند که الان به ذهنم نمیرسه

 

اصول روحانی

اصول روحانی

در قدم پنج ما بر روی اعتماد ، شهامت ، صداقت با خود ، و تعهد تمرکز می کنیم . تمرین اصلی روحانی اعتماد جهت کامل کردن قدم پنجم ضروری است . همانطور که قبلاًگفتیم ف ما احتمالاضبا راهنمای خود تجاربی داریم که به ما اجازه می دهند تا به او به اندازه کافی اطمینان کنیم ف اما در مورد آن مواقعی که مسائل عمیقی مطرح می شود و باعث می گرد تا ما تردید کنیم که ایا اصلاً کارکرد این قدم فایده ای دارد یا نه ؛ چه باید بکنیم ؟ در اینگونه مواقع باید به غیر از اینکه به شخص دیگری اعتماد کنیم رابطه بین قدم و رشد روحانی ما ف همیشه برایمان واضح و اشکار نیست . البته این بدان معنی نیست که این رابطه وجود ندارد یا حقیقی نیست . اما ممکن است اعتماد به این فرایند را برای ما مشکل کند .

· آیا باور دارم که کار کردن قدم پنج باعث بهتر شدن زندگی من می شود ؟ چگونه ؟

بله، به این فرایند نیز اعتماد میکنم. در بدو ورود به انجمن به یک شخص و یک سری اصول اعتماد کردم و این باعث شد که زندگیام رو به رشد شود و خودم هم به سمت روحانیت بروم. مطمئن هستم با کارکرد قدم پنجم در تمام مراحل زندگی تاثیرات مثبت آن را خواهم دید و رشد روحانی من متوقف نخواهد شد. در قدمهای قبلی نیز تغییرات بسیاری اتفاق افتاد و باور من نیز در رابطه با فرایند بهبودی بیشتر شد. در قدم یک شناخت بیشتری در رابطه با بیماری پیدا کردم و با استفاده از اصول روحانی آن را در نقطهای متوقف کردم. در قدم دو زمانی که درخواست کمک کردم آن را توسط نیروی برتر دریافت نمودم و با استفاده از همین اصول سلامت عقل نسبی به من بازگشت. در قدم سوم مهمترین تصمیم زندگی خود را گرفتم و اراده و زندگیام را به خداوند سپردم و با استفاده از اصول روحانی نهفته در این قدم مفهوم درست زندگی کردن را درک کردم در قدم چهارم علیرغم میل باطنیام ترازنامهای تنظیم کردم و با شخصیت واقعی و حقیقی خودم، آشناتر شدم، احساساتم را شناسایی کردم و راه بروز درست آنها را شناختم. در قدم پنجم در رفتار و الگوهایم تجدیدنظر کردم و این قدم در جهت تکمیل این فرایند به من کمک بسیاری کرد


شهامت یکی از اصولی است که ما باید به کار گیریم تا این قدم را اغاز کنیم . احتمالاضنیاز خواهد بود که ما هر از چند گاهی در حین کار کردن این قدم باز هم از این شهامت استفاده نماییم . وقتی که گوشی تلفن را برمی داریم که با راهنای خود تماس بگیریم تا قرار ملاقاتی با او جهت خواندن و اقرار قدم پنج بگذاریم ، ترس وجود ما را فرا می گیرد و نیاز است که ما شهامت را تمرین کنیم . وقتی که در حال خواندن ترازنامه خود هستیم و به قسمتی می رسیم که اصلاً دلمان نمی خواهد که کسی از ان مطلع شود ، نیاز است که با شهامت با آن لحظه ترسناک روبرو شویم و کل ترازنامه خود را بخوانیم و اقرار کنیم . وقتی مسئله ای بشدت دردآور را اقرار می کنیم و احساس ضعف و ضزبه پذیری مان انقدر زیاد است که می خواهیم قبل از اینکه نظر راهنمای خود را بشنویم بنوعی همه چیز را متوقف کنیم ف دقیقاً در لحظه ای سرنوشت ساز و تعین کننده در بهبودی خود قرار داریم و لازم است که راه توأم با شهامت را انتخاب کنیم . انجام این کار بر مسیر زندگی ما در آینده تأثیر خواهد گذاشت . هر بار که احساس ترس می کنیم باید بخاطر داشته باشیم که در گذشته تسلیم در برابر ترس هیچگاه چیزی جز پیامدهای منفی برای ما نداشته است . بنابراین در حال حاضر هم نخواهد داشت . به یاد آوردن این موضوع انگیزه کافی جهت بکارگرفتن شهامت را به ما خواهد داد .


· راههایی که از آن طریق می توانم شهامت لازم برای کارکرد این قدم را پیدا کنم چه می باشند ؟

بغیر از راهکار های معمول مهم اینست که یادمان باشد هر اصل روحانی نیازمند حرکت و اقدام است و به خودی خود اتفاقی نمی افتد . اقدام و عمل پیدا کردن شهامت در این سوال مخصوصا رعایت گمنامی ، پرس و جو و مشورت در خصوص راهنما یا کسی که قرار است این قدم را برای آن بخوانم ، آنهم از طریق راهنمای راهنما و رهجو هایش است .و دیگر اینکه اگر ترسی دارم اول آنرا بشناسم و شناسایی کنم و بدانم چرا می ترسم و آنرا جزء جزء لیست کنم تا با شهامت کمتر متناسب با آن قسمت ترسم بتوانم بر آن غلبه کنم .


· چگونه تمرین اصل روحانی شهامت در این قدم ، بر روی کل بهبودی من تأثیر خواهد گذاشت ؟

مفهوم بهبودی در مقابل بیماری اعتیاد است . ریشه اصلی بیماری اعتیاد ترس امیخته با خود محوری است .ترس های یک معتاد با خود محوری همراه است و به همین علت با ترس های آدم های عادی فرق می کند . ترس را شهامت از بین می برد و موثرترین سلاح برای از بین بردن ریشه اعتیاد شهامت عملکرد ، اقرار ، مشارکت ، دست برداشتن از خود محوری ، مشورت ، سپردن به خدا ، شهامت اقرار به نواقص و اقرار به خطا ها است .و همه اینها کمک می کند تا پا روی ترس ها بگذاریم و این یعنی شهامت و در تک تک قدم ها موثر و لازم است . مهم اینه که بدونیم ترس ها همیشه مهمترین عامل برای جلوگیری از حرکت و اقدام در بهبودی است .


· آیا زمان و مکانی برای کارکردن قدم پنج انتخاب کرده ام ؟ کی و کجا ؟

در پایان سوالات قدم 5 اگه چیزی مونده باشه که در قدم 4 نگفته باشم با راهنمایم قرار می گذارم و برای اون می خونم .


تمرین اصل صداقت با خود ، جهت اقرار چگونگی دقیق خطاهایمان نزد خودمان یک اصل ضروری است . همانگونه که ما نباید صرفاً به خاطر ترس از عکس العمل شنونده ، از بروز احساساتمان جلوگیری کنیم ، به همان شکل نیز نباید از عکس العملهای خود بهراسیم . ما باید به خود اجازه دهیم تا عکس العملهای طبیعی و انسانی خود را در مورد موضوع صحبت که (( زندگیمان به عنوان یک معتاد )) می باشد را تجربه کنیم : زندگی ما غم انگیز بوده . ما خیلی از چیزها را بخاطر اعتیادمان از دست داده ایم . ما به اشخاصی که دوست داشته ایم بواسطه اعتیادمان صدمه زده ایم . تشخیص این مسائل بسیار درد آور است . ما به اشخاصی که دوست داشته ایم بواسطه اعتیادمان صدمه زده ایم . تشخیص این مسائل بسیار دردآور است . اگرچه ، وقتی که دقیق به مسئله نگاه کنیم ، متوجه می شویم که احساس دیگری نیز در حین تجربه درد در حال بوجود آمدن است : امید .

در نهایت ما از مصرف به خاطر احساساتمان هرچقدرهم که دردآور باشند ، با شهامت عبور کنیم . انجام اینکار در طول مدت باعث خواهد شد که در مورد خواهد شد که در مورد خود احساس خوبی پیدا کنیم . این یکی از پاردوکس هایی است که اغلب در بهبودی با آنها روبرو می شویم . یعنی چیزی که با درد شروع می شود ، با نشاط و آرامش خاتمه می یابد .


· درگذشته چگونه از صداقت با خود اجتناب می کردم ؟ امروز برای تمرین صداقت چه کارهایی انجام می دهم ؟

در زمان مصرف همیشه تو انکار بودم و با دلایل به ظاهر موجه ولی غیر واقعی اشتبا هاتم را توجیه می کردم و منزوی بودم وهر وقت در جمع قرار می گرفتم حالت پرخاش گری و تهاجمی داشتم و می خواستم همه را خراب کنم تا کسی به من توجه نکند . همه را محکوم می کردم تا خودم را توجیه کنم و همیشه فضای متشنج تو محیط خانواده به نفع من بود تا از صداقت با خود فرار کنم و همه اینها گاهی ناخواسته و گاهی عمدی و موزیانه بود . ولی در حال حاضر سعی می کنم راجع به کسی حرف نزنم و توجهم بر روی خودم باشد . اگه کسی عیب من را گفت رنجش نگیرم و بگذارم حرفش را بزند و بعد صادقانه با آن برخورد کنم . با راهنما مشورت و مشارکت کنم تا ناخوداگاه ناصادقی نکنم و دیگری کار کردن قدم هاست .


· نگاه واقع بینانه به خود ، چه ارتباطی با فروتنی دارد ؟

اینکه من یک معتادم و باید یک سری چیز ها را رعایت کنم . مثل اینکه با مصرف کننده نمی توانم باشم . و باید از محل بازی ، یار بازی و زمین بازی تو همه ابعاد بیماری دوری کنم من وقتی صادقانه به زندگیم نگاه کنم می توانم خود واقعیم را بپذیرم و بعد از آن می توانم صادقانه رفتار کنم بنابراین فروتنی یعنی پذیرفتن هر آنچه که هستم و برای این کار و شناخت خودم باید صداقت داشته باشم .
صداقت زیر بنای فروتنی است و نباید به عمد یا سهوا" خودم را خیلی بد و یا خیلی خوب نشان دهم و درست اینست که هر آنچه که هستم را بگویم و بپذیرم . زندگی با صداقت یعنی پذیرش


· تمرین اصل روحانی صداقت با خود چگونه به من کمک می کند تا خود را بپذیرم ؟

صداقت موجب میشود به خود دروغ نگویم و نیز خود را باور کنم خود را بهتر ببینم و بشناسم. آنچه را که هستم بپذیرم نه بیشتر نه کمتر با داشتن صداقت متوجه میشوم تافتهی جدابافته نیستم،من یک معتادم. صداقت همه آن چیزی است که پیرامون من اتفاق میافتد، صدقت باعث میشود که من تمام نقاط ضعف و قوت خود را بهتر ببینم و سعی در برطرف کردن آنها کنم به تعادل رساندن. با تمرین صداقت به آزادی بیشتری میرسم. زمانهایی که مسایل آن طوری که من فکر میکردم پیش نرفت و از پذیرش خود دور شدم در اصل صداقت را فراموش کرده بودم. وقتی که خود را صادقانه به عنوان معتاد مرور میکنم بهتر میتوانم با حقیقت زندگی آشنا شوم. من خودم را همان طور که هستم با همین زندگی میپذیرم. من باید با تمرین اصل روحانی متوجه باشم برای هدف خاصی به دنیا آمدهام پس نیازی نیست ناصادقی کنم. صداقت حیطهی آزادی من را بیشتر میکند


اقدامات ما در این قدم ، نشانگر اصل روحانی تعهد است . ما در زندگی به مسائلی نام (( تعهد )) داده بودیم ، تعهداتی که هیچ تصمیمی برای ایستادن پای آنها در هنگام سختیها نداشتیم ، بعضی وقتها نیز (( تعهد )) را فقط برای راحتی خودمان قبول می کردیم . اما در برنامه جلسات معتادان گمنام ، با برداشت هر قدم ، تعهد واقعی و اصولی خود نسبت به برنامه تعمق می بخشیم . گرفتن راهنما، کارکردن قدمها ، پیدا کردن یک گروه خانگی و همیشگی و شرکت در جلسات آن ، هر یک نشانگر این است که ما نسبت به بهبودی خود به گونه ای اصولی و پرمعنا تعهد داریم .

· چگونه در میان گذاشت ترازنامه با راهنما ، تعهد مرا نسبت به برنامه جلسات معتادان گمنام بیشتر می کند ؟

 وقت گذاشتن برای بهبودی یعنی تعهد به پاکی رعایت همه اصول و جنبه های برنامه یعنی ما به برنامه تعهد داریم و هرچه جلو تر می رویم تعهد ما به برنامه بیشتر می شود .
با وجود مغایرت اعتقادات ما با اقرار راز ها و گناهان نزد شخص دیگر باز ما این کار را می کنیم و این یعنی نسبت به بهبودی خود تعهد داریم .چون قدم 5 یکی از سنگینترین و حساس ترین مراحل بهبودی است و این یعنی کارکرد قدم 5 یکی از نشانه های تعهد ماست و کارکرد این قدم یعنی ما مصمم به ادامه دادن بهبودی هستیم .

 

حرکت به جلو

حرکت به جلو

 

یکی از منافعی که کارکرد قدم پنج برای ما دارد افزایش حس خویشتن پذیری در ما است . ما بطور واضح تشخیص می دهیم که امروز چگونه انسانی هستیم ، و خود را به هیچ بهانه ای می پذیریم . کمبود ما در بعضی زمینه ها به معنی بی ارزشی ما نیست . ما درمی یابیم که هم دارای نکات مثبت هستیم و هم منفی . ما قادریم هم کارهای بسیار خوب انجام دهیم و هم خسارات بزرگی به بار آوریم . اینها جنبه های متفاوت شخصیت ما هستند که خاص خود می باشند . تجارب ما ، حتی تجارب منفی ما اغلب به ارتقاء جنبه های خوب ما کمک می کنند . برای اولین بار در زندگی تشخیص می دهیم که ما همین گونه که در همین لحظه هستیم خوبیم . البته پذیرفتن خود به همین شکلی که امروز هستیم به معنی این نیست که می توانیم استراحت کنیم و دیگر به دنبال پیشرفت نباشیم . خویشتن پذیری به معنای واقعی شامل پذیرش کمبودهایمان نیز می شود . اینکه اعتقاد داشته باشیم که دیگر جایی برای رشد نداریم ، خویشتن پذیری نیست بلکه انکار است . پس باید تشخیص دهیم که کمبودهایمان چه هستند و باید متعهد باشیم که برروی آنها کار کنیم . اگر که می خواهیم مهربانتر باشین باید برروی آن از طریق تمرین اصل روحانی مهربانی و شفقت کار کنیم . اگر می خواهیم که مدارج تحصیلی بهتری داشته باشیم ، باید وقت بگذاریم و درس بخوانیم . اگر می خواهیم که دوستان بیشتری داشته باشیم ، باید وقت بگذاریم و روابطمان را توسعه دهیم .


· کارکرد قدم پنج چگونه فروتنی و خویشتن پذیری مرا افزایش داده ؟

یکی از علت هایی که من احساس راحتی می کنم گفتن مشکلات است که باعث می شود بفهمم که این اتفاق فقط برای من نیافتاده و برای دیگران هم افتاده است . وقتی صادقانه به گذشته و خطاهایم نگاه کردم دیدم من نقشی در تعدادی از آنها نداشتم و یا اینکه با فهمیدن علت تعدادی از خطاها دیگر خودم را محکوم نمی کنم. کمترین کارکرد قدم 5 برای من اینه که با گفتن رازها و خطلا هایم به راهنما باعث می شود تخلیه روحی شوم و ارام شوم . دوم اینکه من دیگه کمتر تکرار اشتباه میکنم و این به دلیل اگاهی بیشتر از خودم است .


وقتی که قدم پنج را تمام می کنیم ، احتمالاً احساس راحتی و آسایش خاصی به ما دست می دهد ، توسط به مشارکت گذاشتن مسائلی که قبلاً انرژی زیادی صرف مخفی کردن یا سرکوب کردنشان می نمودیم از زیر بار فشار رهایی می یابیم . این یک حقیقت است که (( نوافص ما و قتی که در زیر نور قرار گیرند و آشکار گردند . از بین خواهند رفت . )) آشکار شدن آنها به ما آزادی و رهایی اعطا خواهد کرد که علیرغم هرگونه شرایط بیرونی در زندگی ، آن را حس خواهیم کرد .

تمامی روابط ما در اثر کار کرد این قدم تغییر خواهد کرد . حتماًً لازم است تا تشخیص دهیم که رابطه ما با خودمان ، افراد دیگر و نیروی برترمان تا چه اندازه تغییر کرده است .


· توسط کارکرد قدم پنج ، رابطه ما با نیروی برترم چگونه تغییر کرده است ؟

برای داشتن یک رابطه خوب باید از ترس طمع توقع به دور باشیم .در این قدم به این درک رسیدم .که موانعی سر راه رابطه من خدا وجود دارد .و به دنبال بر طرف کردن موانع بر آمدم .اولین آن ها ترس بی موردی بود که از مدت ها پیش از خداوند داشتم و باعث فرار کردن من از او میشد .و دیگر موانع ایجاد شده پنهان کاری ،رفتارهای اجباری .توجیح وبهانه لذت وسوسه خود فریبی همه حایل بودنند بین من و خدایم که با کمک خواستن و دعا کردن آن ها را برطرف کردم .مشارکت و درد دل کردن با خدا باعث صمیمیت این رابطه می شود و احساس شور شعف دست داده و اعتماد پیدا می کنی بزرکترین حامی را داری.........سکوت،سرشار از نا گفته هاست"


· در نتیجه کارکرد قدم پنج رابطه من با راهنمایم چگونه تغییر کرده است ؟

من برای به باور رسیدن به اینکه به یک نیروی برتر اعتماد کنم باید حرکت و اقدام و عمل کنم و بهترین راه برای ارتباط با راهنما قدم کار کردن و خصوصا قدم پنج است که باعث می شود رابطه من صمیمی تر و عمیقتر شود و این با اقرار خطا ها و راز هایی که با او در میان می گذارم اتفاق می افتد . پس مهمترین نکته این سوال اقدام و عمل برای بهبود رابطه با راهنما است و از صادقانه اقرار کردن شروع می شود .


· از طریق کارکرد این قدم نظر من چگونه در رابطه با خودم تغییر کرده است ؟

من با خودم اشتی کردم به علت :
-1 بیماری خودم را تشخیص دادم و نواقصم را شناسایی کردم و این یعنی دردم را می بینم
-2 از خود محوری و خود رایی و حمل به تنهایی مشکلات دست برداشتم
-3 من فکر می کردم فقط خطا ها برای من بوده ولی امروز می بینم که برای دیگران هم اتفاق افتاده


· تا چه اندازه توانسته ام عشق و محبت ام را نسبت به دیگران و خودم توسعه دهم ؟

همراه با احساس آسایش ، خستگی ما از نواقص شخصیتی مان نیز احتمالاً به اوج خود رسیده است . این بدان معنی است که کاملاً آمادگی داریم ، چیزی که دقیقاً برای شروع قدم شش نیاز است .

 

راهنمای کارکرد قدم ششم

" ما آمادگی کامل پیدا کرده ایم که خداوند نواقص شخصیتی ما را برطرف کند . "

ما کارکرد قدم شش را در حالی آغاز می کنیم ، که سرشار از امید حاصله از کارکرد پنج قدم اول هستیم . اگر این کار را تمام و کمال انجام داده باشیم ، تا حدی فروتن نیز شده ایم . در قدم شش ، )) فروتنی )) به این معنی خواهد بود که ما بهتر می توانی خود را ببینیم . ما به چگونگی دقیق خطاهایمان ، و همین طور به چگونگی خسارت زدن به خود و دیگران به علت عمل از روی نواقص شخصیتی مان ، نگاه کرده ایم  ما الگوهای رفتاری خود را یافته ایم ، و به این درک رسیده ایم که امکان دارد باز هم بارها و بارها از روی این نواقص عمل کنیم . حال زمان آن است که کاملاً آمادگی پیدا کنیم که این نواقص شخصیتی برطرف شوند .

آمادگی کامل پیدا کردن ، فوری و آنی اتفاق نمی افتد . این یک فرآیند طولانی مدت است ، و اغلب در طول مدت عمر اتفاق می افتد . ما ممکن است که بلافاصله پس از یک ترازنامه نویسی احساس کنیم که واقعاً آماده ایم که کلیه نواقص ما برطرف شود . یا اگر مدتی است که در برنامه هستیم و کلاً از نواقص خود آگاه هستیم و هنوزاز روی یکی از آنها عمل می کنیم ، طبیعتاً درمی یابیم که میزان تمایل ما افزایش یافته . آگاهی به تنهایی هرگز برای آمادگی پیدا کردن کفایت نمی کند ، اما اولین قدم لازم برای رسیدن به آن است . فرآیند ترازنامه نویسی خود باعث افزایش آگاهی ما در نواقص شخصیتی مان گردیده ،که کارکرد قدم شش نیز آن نیز آن را کامل تر می کند . آمادگی کامل داشتن ، به معنی رسیدن به حالتی روحانی است که در آن ، هم از نواقص خود آگاه هستیم ، هم از آنها خسته شده ایم ، و هم اطمینان داریم که خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم آن نواقصی را که لازم است ، برطرف می کند .

برای اینکه آمادگی کامل پیدا کنیم ، نیاز است که به ترسهایمان در مورد کارکرد قدم شش بپردازیم . همچنین نیاز است که به این مسئله که چگونه نواقص ما برطرف می شوند ، بپردازیم . قدم ششم می گوید که فقط نیروی برتر می تواند آنها را برطرف کند . اما در مقام اجرا این به چه معنی می باشد ؟ مسئولیت ما در قدم ششم چیست ؟ این سؤالات ، وقتی که آنها را با یک راهنما بررسی کنیم ، به ما راهکار لازم جهت کارکرد این قدم را می دهند .

کاملاً آماده برای چه کاری ؟

اگر در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم ، و این اولین تجربه ما از قدم ششم است ، اکثر نواقص ما آنقدر واضح و آشکار است ، که احتمالاً عکس العمل فوری ما ، نشان دادن تمایل بیش از حد برای رهایی از آنها خواهد بود . اولین بار است که به قول معروف ، آنها را با تمام شکوه و قدرتشان می بینیم ، و می خواهیم که سریعاً و همین امروز ، از شر آنها راحت شویم .

اما وقتی که آن عکس العمل و احساس اولیه فروکش می کند ، احتمالاً درمی یابیم که ، تا حدودی نسبت به تغییر کردن نامطئن هستیم و از آن ترس داریم . ناشناخته ها ، تقریباً برای همه افراد ترس آور هستند . ما این نواقصی را که می خواهیم رها سازیم ، برای مدتهای طولانی یا شاید همه عمر به همراه خود داشته ایم .

ما احتمالاً از اینکه زندگی ما بدون این نواقص به چه شکل خواهد بود ، ترس داریم . بعضی از آنها ممکن است بیشتر مهارتهای حیاتی جهت زندگی کردن ، به نظر آیند تا نواقص شخصیتی . ما شک می کنیم که آیا برطرف شدن این نواقص ، مانعی بر سر راه توانایی ما برای گذران زندگی و پول در آوردن ایجاد نمی کند . ما ممکن است دریابیم که ایده (( یک شهروند محترم )) بودن ، برای ما تنفرآور است . اکثر ما شدیداً به این تصویر از خودکه – یک آدم متفاوت و کاردرست هستیم و فراتر از حد و حدود یک جامعه مؤدب ولی خسته کننده می باشیم ، و اینکه دوست داریم به همین شکل ادامه دهیم وابسته هستیم . ما ممکن است بترسیم که با کارکرد قدم ششم ، تبدیل به یک انسان معمولی و خسته کننده ، شویم . بعضی از ما ممکن است فکر کنیم که چیزی نیستیم جز مجموعه ای از نواقص ، و فکر کنیم که اگر نواقص ما برطرف شوند دیگر چیزی ازما باقی نخواهد ماند . ترسهای ما احتمالاً مبهم و شکل نگرفته می باشند . اگر آنها را تا نتیجه منطقی ریشه یابی کنیم ، مطمئناً درمی یابیم که این ترسها بی پایه و اساس نیز هستند . به قول معروف اگر آنها را با صدای بلند بیان کنیم ، به ماهیت اصلی آنها پی خواهیم برد .

· آیا چیزهایی در من هستند که آنها را دوست دارم اما ممکن است جزء نواقص باشند ؟

· آیا می ترسم که اگر این چیزها در من برطرف شوند ، به شخصی که دوست ندارم تبدیل شوم ؟

· فکر می کنم چه چیزهایی در من برطرف خواهند شد ؟

اگر با قدم ششم تجربه قبلی داریم ، نواقص شخصی ما برای ما چیز تازه ای نخواهد بود . در واقع ، ممکن است که در حال حاضر از اینکه هنوز بعضی نواقص را داریم ، نگران باشیم ، یا ممکن است از اینکه یک نقص قدیمی به صورتی جدید و تازه در ما ظهور کرده ، سرخورده شده ایم .

برای مثال ، هنوز احساس عدم امنیت داشته ایم . یا ممکن است دریک سری اعمال و اقدامات نامحسوس برای اینکه نشان دهیم آدم کاردرستی هستیم افراط نکنیم ، ولی هنوز این نقص را داشته باشیم . و اخیراً بسیار زیرکانه تر و موذیانه تر از روی آن عمل کرده باشیم . ما ممکن است ناخودآگاه در کوششها و اقدامات دیگران کارشکنی یا خرابکاری کنیم تا در مقام مقایسه ، بهتر از آنها به نظر برسیم ، یا آرزوها و آمال دیگران را پایمال کنیم ، چون در راستای نیازها و منافع ما نیستند . تشخیص دادن این مسئله ، بعد از مدت می تواند دردناک باشد ، چون میل داریم که بهتراز این باشیم . ما عمیقاً در صدمه زدن به دیگران خجالت زده می شویم . ما ممکن این ترس قدیمی ، که ظرفیت تغییر نداریم ، را دوباره تجربه کنیم ، و فکر کنیم که بعضی از نواقص شخصیتی ما برای همیشه ماندگار هستند . ما می توانیم از این واقعیت که حداقل از مسئله خود آگاه هستیم و تمایل داریم تا برروی آن کار کنیم ، استفاده کرده و تا حدودی آرام گیریم . نیاز است تا ما احساس اعتماد و امیدمان به اینکه فرآیند بهبودی حتی بر عمیقترین و ثابت قدم ترین نواقص ، کار خواهد کرد را حفظ کنیم .

· آیا هنوز به فرآیند بهبودی اعتقاد دارم ؟ آیا اعتقاد دارم که می توانم تغییر کنم ؟ تا کنون چگونه تغییر کرده ام ؟ دیگر از روی کدامیک از نواقص خود ، عمل نمی کنم ؟

· آیا نواقصی دارم که فکر می کنم ، امکان ندارد که برطرف شود ؟ آنها چه هستند ؟ چرا فکر می کنم که امکان ندارد که این نواقص برطرف شوند ؟

 

تا خداوند برطرف کند

بله ، قدم ششم هم مشخص می کند که فقط یک نیروی برتر از ما می تواند نواقص شخصیتی ما را برطرف کند . اگر چه وسعت درک ما از مفهوم این قدم ، با تجربه ما از بالا و پائینها ، بده و بستانها ، و کشمکشها مربوط به قدم شش ، رابطه مستقیم دارد .

اولین کاری که اکثر ما در مورد نواقص شخصیتی مان می کنیم ، این است که تصمیم می گیریم که تا دیگر آنها را نداشته باشیم . متأسفانه ، این کار بیهوده و پوچ است – و تأثیر آن تقریباً به اندازه همان کنترل مصرف موادمخدر می باشد ما ممکن است برای مدت کوتاهی در اینکار موفق شویم ، اما نواقص ما به تدریج دوباره ظهور خواهد کرد . مشکل این است که نواقص ما قسمتی از وجود ما می باشند . ما همیشه در موقعیتهای بد و وقتی تحت فشاریم ، در این معرض خطر رجوع به بدترین نواقص شخصیتی خود هستیم .

کاری که ما در قدم ششم نیاز است که انجام دهیم ، بسیار شبیه کاری است که مجبور به آن در دو قدم اول شدیم . ما باید اقرار کنیم که در برابر نیروی درونی که چیزی جز درد و تحقیر در زندگی برای ما به همراه نداشته ، شکست خورده ایم ، و بعد باید اقرار کنیم که برای رویارویی با این نیرو نیاز به کمک داریم ما باید کاملاً این واقعیت را که خودمان نمی توانی کمبود های خود را برطرف کنیم ، بپذیریم . و باید خود را آماده کنیم تا در قدم هفتم از خدا بخواهیم تا آنها را برای ما برطرف سازد .

· من چگونه سعی می کنم تا نواقص شخصیم را کنترل یا برطرف کنم ؟ نتیجه سعی من چه بوده است ؟

· تفاوت بین اینکه کاملاً آماده باشم تا خداوند نواقص شخصیتی من را برطرف کند ، با اینکه خودم سغی در متوقف نمودن آنها بکنم چیست ؟

· من چگونه اعتماد خودم را به نیری برتر به انگونه که او را درک می کنم از طریق کارکرد این قدم افزایش می دهم ؟

· تسلیم من در این قدم عمیق تر می شود ؟

· چه اعمالی می توانم انجام دهم که نشان دهنده آمادگی کامل من باشد ؟

" نواقص شخصیتی ما

حتی بعد از همه کارهایی که در قدم چهارم و پنجم انجام دادیم ف هنوز در این مرحله طبیعت و ذات نواقص شخصیتی مان برای ما اشکار نیست . ما احتمالاً گیج شده ایم که در ساختار پیچیده شخصیت ما ، نواقص شخصیتی مان دقیقاً کجا خاتمه پیدا می کنند و اینکه شخصیت ما از کجا آغاز می شود . چرا ما این کارها را انجام می دهیم ؟ آیا تقصیر دیگران است ؟ اولین بار که این احساس را تجربه کردیم ، کی بود ؟ چرا ؟ چگونه ؟ کجا ؟ اگر دقت نکنیم آنقدر به خودمان مشغول می شویم که اصلاً دلیل کارکرد قدم ششم را فراموش کنیم ، نیاز است که تالش هایمان را متمرکز کنیم . هدف ما افزایش اگاهی در مورد نواقص شخصیتی مان است تا کاملاض آمادگی پیدا کنیم که برطرف شوند نه اینکه انها را ریشه یابی کنیم و مبداء پیدایش انها را ریشه یابی کنیم با در کشمکش و تقلا درونی خود زیاده روی کنیم . نواقص شخصیتی ما نشان دهنده طبیعت اصلی ما هستند . به احتمال زیاد درمی یابیم که ما نیز مانند دیگران دارای طبیعتی ذاتی و پایه ای هستیم . ما نیازهایی داریم ، و بدنبال براورده کردن انها هستیم . برای مثال ما به عشق و محبت نیاز داریم . اما این که چگونه انرا بدست آوریم مهم است و از اینجاست که نواقص ما شروع به اجرای نقش می کنند . اگر دروغ بگوییم ف تقلب کنیم ف به دیگران صدمه بزنیم و یا خود را کوچک کنیم تا عشق را بدست آوریم از روی نواقص خود عمل کرده ایم . همانگونه که در چگونگی عملکرد تعریف شده : نواقص ما ف همان ویژگیها و خصیصه های انسانی هستند که به واسطه خودمحوری ما از شکل طبیعی خارج شده اند . نیاز است تا به کمک راهنمای خود لیست نواقص اخلاقی که داریم ، بنویسیم و توضیح دهیم که چگونه از روی آنها عمل می کنیم و به اینکه این کار چگونه بر روی زندگی ما تأثیر می گذارد ، بپردازیم و مهم تر از اینکه وقتی ان نقص را بکار می گیریم ف چه احساسی داریم . تصور اینکه زندگی ما بدون هر یک از این نواقص به چه شکل خواهد بود به ما کمک می کند تا بپذیریم گه بدون آنها نیز می توانیم زندگی کنیم . بعضی از ما اقدام عملی خود را با پیدا کردن اصل روحانی متضاد با هر یک از نواقص اخلاقی مان شروع می کنیم .

· لیست نواقص خود را بنویسید و هر یک را کوتاه تعریف کنید .

· به چه راه هایی از روی این نواقص عمل می کنم ؟

· وقتی از روی این نواقص عمل می کنم ، چه تأثیر بر روی خود و دیگران می گذارم ؟

· چه احساساتی در رابطه با این نواقص خود تجربه می کنم ؟ آیا سعی می کنم که بعضی احساسات خود را توسط عمل از روی نواقصم سرکوب کنم ؟

· زندگی من بدون اینگونه رفتارها به چه شکل خواهد بود ؟ به جای آن کدامیک از اصول روحانی را می توانم بکار گیرم ؟

 

اصول روحانی

 

درقدم ششم ، ما بر روی تعهد و استقامت ، تمایل ، ایمان و اعتماد ، و خویشتن پذیری تمرکز می کنیم . در این نقطه از قدم ششم باید از کمبودهایمان کاملاً آگاه باشیم . در واقع ، ما احتمالاً آنقدر از آنها آگاه هستیم ، که در طی زندگی روزانه ما ن ، می توانیم آمدن آنها را ببینیم ، و حتی خیلی از مواقع جلوی خود را بگیریم تا از روی آنها عمل نکنیم . بعضی وقتها ، ممکن است که آگاهی ما کمرنگ شود ، و ممکن است دیگر در مراقبت از رفتارهایمان آنقدر هوشیار نباشیم . به انرژی فوق العاده نیاز است تا ما بتوانیم هر لحظه خود را زیر ذره بین بگذاریم و از عمل کردن از روی نواقص اجتناب کنیم . ما در زندگی روزمره خود غرق می شویم ، تا یکدفعه دوباره احساس مریضی و خجالت زدگی می کنیم ، و گیج می شویم که چگونه بعد از این همه کاری که بر روی خود کرده ایم ،باز هم مرتکب بعضی از اعمال ، از روی نواقص خودمان می شویم .

· امروز من چگونه تعهد خود به بهبودی را نشان می دهم ؟

· از طریق کارکردن پنج قدم اول ، من پشتکار خود را بهبودی نشان داده ام ، این پشتکار و استقامت به چه شکلی در قدم ششم ، حیاتی می باشد ؟

به کارگیری اصل روحانی تمایل ، خیلی ساده ، به این معنی است که ما تمایل داریم تا به گونه ای متفاوت عمل کنیم و لزوماً به این معنی نیست که ما متفاوت عمل می کنیم ، و یا حتی ظرفیت آن را داریم . شاید بهتر باشد این رفتار را با مثالی به تصویر بکشیم . تصور کنید که ما با خانواده ، صاحب کار ، و یا دوستان خود به اندازه ای متفاوت از خیلی کم تا زیاد ، ناصادق بوده ایم . ممکن است به نظر آید که بهتر است تا ، درجه به درجه تمایل پیدا کنیم ، و اول تمایل خود را بر روی بدترین و مخرب ترین شکل ناصادقی خود متمرکز نماییم . اما این قدم می گوید که ما کاملاً آمادگی پیدا کرده ایم تا کلیه نواقص ما بر طرف شود . این به معنی آن است که تمایل داریم تا دیگر هرگز ، حتی یک کم هم ناصادق نباشیم . ممکن است به نظر آید که این یک توقع بی جا از خود داشتن ، است . اما ما باید آن را فقط برای امروز انجام دهیم .

تا این حد تمایل داشتن سخت است ، به خصوص وقتی که پی آمد ظاهری ، کمی ناصادق بودن خیلی شدید به نظر نیاید . ما ممکن است که آگاه باشیم که کاملاً صادق نیستیم ، اما فکر کنیم که به کسی ضرری نخواهد رسید و اتفاق مهمی نیز نخواهد افتاد . پس چرا بی خود حساس شویم ؟ اما همین گونه طرز فکر است که احتمالاً شدیدترین پی آمدهای روحانی را خواهد داشت . ممکن است نتیجهنیز به همین گونه باشد و در واقع در اثر این ناصادقی ، نه به کسی صدمه ای آشکار برسد و نه کسی به آن پی ببرد . اما این ناصادقی از همان لحظه اول ، شروع به پژواک و طنین انداختن در روح ما خواهد کرد . حتی اگر در ضمیر خود از آن آگاه نباشیم ، حتی اگر شب راحت خوابمان ببرد ، باز هم نتیجه عمل از روی نقص ، وقتی که قادریم از آن اجتناب کنیم ، نیروی درتضاد با رشد روحانی ما است . اگر به این عدم تمایل ادامه دهیم ، به تدریج رشد روحانی خود را به خطر خواهیم انداخت .

· آیا تمایل دارم تا کنون ، کلیه نواقص شخصیتی من برطرف شوند ؟ اگر نه ، چرا ؟

· امروز چه کاری انجام داده ام که نشانگر تمایل من است ؟

· مقدار تمایلی که ما باید در این قدم بدست آوریم رابطه مستقیم با ایمان و اعتقاد ما دارد . ما باید باور داشته باشیم که نیروی برتر در زندگی ما تا آن اندازه که لازم است کار خواهد کرد و تأثیر خواهد گذاشت . اگر همان ناصادقی که قبلاً مثال زدیم را در نظر بگیریم ، باید اعتماد داشته باشیم که نیروی برتر این نقص را در ما تا آنجا برطرف نمی کند که به طرز بی رحمانه ای صادق شویم و نتوانی حتی موقعی که بیان حقیقت باعث صدمه به کسی می شود ، سکوت اختیار کنیم . تا جایی که از سر راه کنار برویم و اجازه دهیم که خداوند در زندگی ما کار خود را انجام دهد ؟ مطمئناً همان اندازه رشد روحانی را که برای ما لازم است تجربه خواهیم کرد .

· تا چه اندازه ترس اینکه با کارکرد این قدم تبدیل به چه نوع انسانی خواهم شد ، هنوزدر من وجود دارد ؟ آیا از زمان شروع به کارکرد این قدم تقلیل یافته است ؟

· چگونه از طریق کارکرد این قدم ، در حال افزایش اعتماد خود به نیروی برتر به آنگونه که او را درک می کنم ، هستم ؟

با وجود لغاتی مثل (( کاملا ً )) و (( کلیه )) که نقش برجسته ای در این قدم دارند ، ممکن است که ما خیلی راحت تبدیل به یک انسان کمال طلب شویم و در انتقاد از خود افراط کنیم . نیاز است تا به یاد داشته باشیم که اگرچه تمایل ما باید کامل باشد ، ولی قرار نیست که خودمان هم به تکامل برسیم – نه امروز ، و نه هیچوقت دیگر . زمانی که علیرغم میل و اراده خود ، از روی نقصی عمل می کنیم ، نیاز داریم که اصل روحانی خویشتن پذیری را تمرین کنیم . نیاز است تا ما بپذیریم که اگر چه هنوز از روی بعضی از نواقص خود عمل می کنیم ، ولی تمایل به تغییر نیز داریم . از طریق این تشخیص و آگاهی ، ما با تعهد خود برای تغییر کردن تجدید عهد می کنیم . ما امروز دقیقاً به همان اندازه که نیاز است رشد کرده ایم . اگر کامل بودپم که دیگر نیازی به رشد بیشتر نداشتیم .

· آیا امروز خود را پذیرفته ام ؟ چه چیز در مورد خود را دوست دارم ؟ از زمانی که این قدم را کار کرده ام ، چه چیزهایی تغییر کرده اند ؟

 

حرکت به جلو

 

ما ممکن است بعضی مواقع نگاهی اجمالی و گذرا به گذشته داشته باشیم ، و فکر کنیم که چه کارها که می توانستیم انجام دهیم ، مثلاً در زمان کودکی ، و یا در زمان اعتیاد فعال خود ما احتمالاً همیشه فکر می کنیم که یا زندگی ما را در شرایط و مکانی قرار نداده تا به آن چیز که دلمان می خواهد تبدیل شویم ، و یا فکر می کنیم که ظرفیت و عرضه رسیدن به شرایط و امکانات بالاتر را نداریم . ما زمانی در رؤیای پول ، امکانات ، و موقعیت اجتماعی غرق بودیم . اما در برنامه روحانی معتادان گمنام ، ما بیشتر به دنبال رشد روحانی هستیم . ما می خواهیم تا بیشتر به کیفیتهایی که دوست داریم فکر کنیم ، یا به افراد در حال بهبودی که می شناسیم و کیفیتهایی دارند که ما دوست داریم با آنها در این مورد برابری کنیم ، فکر کنیم . با کارکرد این قدم ما به تصویری از شخصیتی که دوست داریم داشته باشیم ، دست پیدا می کنیم . اگر خودخواه بوده ایم ، احتمالاً دوست داریم که از خودگذشتگی داشته باشیم ، شاید از طریق کمک به یک معتاد دیگر او نیز بهبود یابد ، یا از طریق اعمال دیگر از روی عشق و بخشش بلاعوض . اگر تنبل بوده ایم ، ممکن است دوست داشته باشیم که فعال باشیم و از ماحصل فعالیت خود سود ببریم . اگر ناصادق بوده ایم ، ممکن است دوست داشته باشیم تا از این رهایی که دیگر نیازی نباشد تا همیشه بترسیم که مچ ما را بگیرند ، لذت ببریم . ما می خواهیم که از طریق این قدم به تصویری برای خود و همین طور امید دست یافتن به آن تصویر را بوجود بیاوریم .

· دوست دارم از کیفیتهایی که آرزوی دست یافتن با آنها را دارم چگونه استفاده کنم ؟ با شغل خود چکار خواهم کرد ؟ در اوقات فراغت خود چکار خواهم کرد ؟ چگونه پدری ، همسری ، فرزندی ، یا دوستی خواهم بود ؟ توضیح دهید .

این تصویر می تواند برای ما الهامی باشد ، تا در زمانهای یأس و ناامیدی آن را به خاطر آوریم ، یا زمانی که دستیابی به اهدافمان به تعویق می افتد ، ما را تقویت و کمک کند تا تمایل خود را تجدید کنیم . این تصویر سکوی پرتابی به سوی قدم هفت است . جایی که در آن از خداوند به آنگونه که او را درک می کینم ، درخواست می نمائیم تا کمبودهای ما را برطرف سازد.

 

کاملاً آماده برای چه کاری ؟

" ما آمادگی کامل پیدا کرده ایم که خداوند نواقص شخصیتی ما را برطرف کند . "

ما کارکرد قدم شش را در حالی آغاز می کنیم ، که سرشار از امید حاصله از کارکرد پنج قدم اول هستیم . اگر این کار را تمام و کمال انجام داده باشیم ، تا حدی فروتن نیز شده ایم . در قدم شش ، )) فروتنی )) به این معنی خواهد بود که ما بهتر می توانی خود را ببینیم . ما به چگونگی دقیق خطاهایمان ، و همین طور به چگونگی خسارت زدن به خود و دیگران به علت عمل از روی نواقص شخصیتی مان ، نگاه کرده ایم  ما الگوهای رفتاری خود را یافته ایم ، و به این درک رسیده ایم که امکان دارد باز هم بارها و بارها از روی این نواقص عمل کنیم . حال زمان آن است که کاملاً آمادگی پیدا کنیم که این نواقص شخصیتی برطرف شوند .

آمادگی کامل پیدا کردن ، فوری و آنی اتفاق نمی افتد . این یک فرآیند طولانی مدت است ، و اغلب در طول مدت عمر اتفاق می افتد . ما ممکن است که بلافاصله پس از یک ترازنامه نویسی احساس کنیم که واقعاً آماده ایم که کلیه نواقص ما برطرف شود . یا اگر مدتی است که در برنامه هستیم و کلاً از نواقص خود آگاه هستیم و هنوزاز روی یکی از آنها عمل می کنیم ، طبیعتاً درمی یابیم که میزان تمایل ما افزایش یافته . آگاهی به تنهایی هرگز برای آمادگی پیدا کردن کفایت نمی کند ، اما اولین قدم لازم برای رسیدن به آن است . فرآیند ترازنامه نویسی خود باعث افزایش آگاهی ما در نواقص شخصیتی مان گردیده ،که کارکرد قدم شش نیز آن نیز آن را کامل تر می کند . آمادگی کامل داشتن ، به معنی رسیدن به حالتی روحانی است که در آن ، هم از نواقص خود آگاه هستیم ، هم از آنها خسته شده ایم ، و هم اطمینان داریم که خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم آن نواقصی را که لازم است ، برطرف می کند .

برای اینکه آمادگی کامل پیدا کنیم ، نیاز است که به ترسهایمان در مورد کارکرد قدم شش بپردازیم . همچنین نیاز است که به این مسئله که چگونه نواقص ما برطرف می شوند ، بپردازیم . قدم ششم می گوید که فقط نیروی برتر می تواند آنها را برطرف کند . اما در مقام اجرا این به چه معنی می باشد ؟ مسئولیت ما در قدم ششم چیست ؟ این سؤالات ، وقتی که آنها را با یک راهنما بررسی کنیم ، به ما راهکار لازم جهت کارکرد این قدم را می دهند .

کاملاً آماده برای چه کاری ؟

اگر در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم ، و این اولین تجربه ما از قدم ششم است ، اکثر نواقص ما آنقدر واضح و آشکار است ، که احتمالاً عکس العمل فوری ما ، نشان دادن تمایل بیش از حد برای رهایی از آنها خواهد بود . اولین بار است که به قول معروف ، آنها را با تمام شکوه و قدرتشان می بینیم ، و می خواهیم که سریعاً و همین امروز ، از شر آنها راحت شویم .

اما وقتی که آن عکس العمل و احساس اولیه فروکش می کند ، احتمالاً درمی یابیم که ، تا حدودی نسبت به تغییر کردن نامطئن هستیم و از آن ترس داریم . ناشناخته ها ، تقریباً برای همه افراد ترس آور هستند . ما این نواقصی را که می خواهیم رها سازیم ، برای مدتهای طولانی یا شاید همه عمر به همراه خود داشته ایم .

ما احتمالاً از اینکه زندگی ما بدون این نواقص به چه شکل خواهد بود ، ترس داریم . بعضی از آنها ممکن است بیشتر مهارتهای حیاتی جهت زندگی کردن ، به نظر آیند تا نواقص شخصیتی . ما شک می کنیم که آیا برطرف شدن این نواقص ، مانعی بر سر راه توانایی ما برای گذران زندگی و پول در آوردن ایجاد نمی کند . ما ممکن است دریابیم که ایده (( یک شهروند محترم )) بودن ، برای ما تنفرآور است . اکثر ما شدیداً به این تصویر از خودکه – یک آدم متفاوت و کاردرست هستیم و فراتر از حد و حدود یک جامعه مؤدب ولی خسته کننده می باشیم ، و اینکه دوست داریم به همین شکل ادامه دهیم وابسته هستیم . ما ممکن است بترسیم که با کارکرد قدم ششم ، تبدیل به یک انسان معمولی و خسته کننده ، شویم . بعضی از ما ممکن است فکر کنیم که چیزی نیستیم جز مجموعه ای از نواقص ، و فکر کنیم که اگر نواقص ما برطرف شوند دیگر چیزی ازما باقی نخواهد ماند . ترسهای ما احتمالاً مبهم و شکل نگرفته می باشند . اگر آنها را تا نتیجه منطقی ریشه یابی کنیم ، مطمئناً درمی یابیم که این ترسها بی پایه و اساس نیز هستند . به قول معروف اگر آنها را با صدای بلند بیان کنیم ، به ماهیت اصلی آنها پی خواهیم برد .


· آیا چیزهایی در من هستند که آنها را دوست دارم اما ممکن است جزء نواقص باشند ؟

مقدمه : درباره نقص باید بگویم یکی از مهمترین عامل های پیدایش نقص برآورده نشدن نیاز های فرد در دوران کودکی و زمان حال در خانواده است .و نواقص ابزار پر کردن خلاء ناشی از همین کمبود هاست .مثلاً تایید نشدن در دوران کودکی یا در زمان حال در خانواده باعث می شود ما برای تایید شدن دست به افراط در کارهایی بزنیم تا بتوانیم این کمبود را با تایید دیگران پر کنیم ما در قدم شش نواقص را از تاریکی در می آوریم و با اگاهی از آنها ، از انکار در می آییم تا با درد کشیدن ناشی از مصرف نواقفص بتوانیم برای آنها کاری بکنیم .در جواب این سوال هم معمولاً نواقصی که فکر می کنم از من دفاع می کنند یا مرا حفظ می کنند رها نمی کنم مثل مسئولیت پذیری در مورد فرزندم ، ریسک نکردن در مورد تغییر شغل و بهبود وضعیت اقتصادی


· آیا می ترسم که اگر این چیزها در من برطرف شوند ، به شخصی که دوست ندارم تبدیل شوم ؟

من خیلی به این موضوع فکر میکنم که دو نتیجه میگیرم
-1 اگه برطرف بشه به شخصیتی بدون وقار یا دیگه لذتی برات نیست و زندگی خشک و بی روح خواهد شد
-2 اگه برطرف بشه به آرامش بیشتر و نزدیکتر به اصول و بهبودی و دورتر شدن از بیماری که دومی بیشتر به دلم میشینه و از خدا میخوام کمکم کنه بتونم در این راه برسم به آرامش و بهبودی


· فکر می کنم چه چیزهایی در من برطرف خواهند شد ؟

معمولاً نواقصی که مرا اذیت می کنند و باعث فشار روحی در من می شوند را زودتر برطرف می کنم و چیز هایی که فایده ای برای من ندارندو مرا به دردسر می اندازند .
یادمان باشد تا یک نقص زندگی ما را آشفته نکند و درد ان از لذتش بیشتر نشود تمایل برای رفع ان بوجود نمی آید .
و دوم اینکه در قدم شش سعی می کنیم تا تعداد مشکلات ناشی از نواقص را کم کنیم و از دوباره به دردسر افتادن جلوگیری کنیم و نه اینکه نقص مان را برطرف کنیم ما اگر در شرایط قرار بگیریم امکان استفاده از نواقص همیشه با ما است .


اگر با قدم ششم تجربه قبلی داریم ، نواقص شخصی ما برای ما چیز تازه ای نخواهد بود . در واقع ، ممکن است که در حال حاضر از اینکه هنوز بعضی نواقص را داریم ، نگران باشیم ، یا ممکن است از اینکه یک نقص قدیمی به صورتی جدید و تازه در ما ظهور کرده ، سرخورده شده ایم .

برای مثال ، هنوز احساس عدم امنیت داشته ایم . یا ممکن است دریک سری اعمال و اقدامات نامحسوس برای اینکه نشان دهیم آدم کاردرستی هستیم افراط نکنیم ، ولی هنوز این نقص را داشته باشیم . و اخیراً بسیار زیرکانه تر و موذیانه تر از روی آن عمل کرده باشیم . ما ممکن است ناخودآگاه در کوششها و اقدامات دیگران کارشکنی یا خرابکاری کنیم تا در مقام مقایسه ، بهتر از آنها به نظر برسیم ، یا آرزوها و آمال دیگران را پایمال کنیم ، چون در راستای نیازها و منافع ما نیستند . تشخیص دادن این مسئله ، بعد از مدت می تواند دردناک باشد ، چون میل داریم که بهتراز این باشیم . ما عمیقاً در صدمه زدن به دیگران خجالت زده می شویم . ما ممکن این ترس قدیمی ، که ظرفیت تغییر نداریم ، را دوباره تجربه کنیم ، و فکر کنیم که بعضی از نواقص شخصیتی ما برای همیشه ماندگار هستند . ما می توانیم از این واقعیت که حداقل از مسئله خود آگاه هستیم و تمایل داریم تا برروی آن کار کنیم ، استفاده کرده و تا حدودی آرام گیریم . نیاز است تا ما احساس اعتماد و امیدمان به اینکه فرآیند بهبودی حتی بر عمیقترین و ثابت قدم ترین نواقص ، کار خواهد کرد را حفظ کنیم .


· آیا هنوز به فرآیند بهبودی اعتقاد دارم ؟ آیا اعتقاد دارم که می توانم تغییر کنم ؟ تا کنون چگونه تغییر کرده ام ؟ دیگر از روی کدامیک از نواقص خود ، عمل نمی کنم ؟

چون من بیماریم را پذیرفته ام بهبودی را نیز پذیرفته ام و اعتقاد به بهبودی دارم .ایت تغییرات به مرور و در طول زمان برای من اتفاق افتاده مثل تمرین صداقت کردن درباره مشکلات درونی و بیماریم .
حالا از نواقصی مثل شهوت رانی ، بی صداقتی ، خودمحوری کمتر استفاده می کنم .

نکته : اعتقاد با باور فرق می کند . ما اعتقاد داریم که برنامه کار می کند ولی با رعایت نکردن اصول در اصل نشان می دهیم که به باور نرسیده ایم .


· آیا نواقصی دارم که فکر می کنم ، امکان ندارد که برطرف شود ؟ آنها چه هستند ؟ چرا فکر می کنم که امکان ندارد که این نواقص برطرف شوند ؟

 نه اینکه امکان نداشته باشه بلکه من آمادگی کامل برای برطرف شدن آنها را ندارم...من میترسم با از دست دادن آنها زندگیم فاقد جاذبه و شادی شود ...تصور میکنم جانشین مناسبی برای جایگزینی آنها ندارم برای همین نمیخواهم از آنها دل بکنم....

 

تا خداوند برطرف کند

تا خداوند برطرف کند

بله ، قدم ششم هم مشخص می کند که فقط یک نیروی برتر از ما می تواند نواقص شخصیتی ما را برطرف کند . اگر چه وسعت درک ما از مفهوم این قدم ، با تجربه ما از بالا و پائینها ، بده و بستانها ، و کشمکشها مربوط به قدم شش ، رابطه مستقیم دارد .

اولین کاری که اکثر ما در مورد نواقص شخصیتی مان می کنیم ، این است که تصمیم می گیریم که تا دیگر آنها را نداشته باشیم . متأسفانه ، این کار بیهوده و پوچ است – و تأثیر آن تقریباً به اندازه همان کنترل مصرف موادمخدر می باشد ما ممکن است برای مدت کوتاهی در اینکار موفق شویم ، اما نواقص ما به تدریج دوباره ظهور خواهد کرد . مشکل این است که نواقص ما قسمتی از وجود ما می باشند . ما همیشه در موقعیتهای بد و وقتی تحت فشاریم ، در این معرض خطر رجوع به بدترین نواقص شخصیتی خود هستیم .

کاری که ما در قدم ششم نیاز است که انجام دهیم ، بسیار شبیه کاری است که مجبور به آن در دو قدم اول شدیم . ما باید اقرار کنیم که در برابر نیروی درونی که چیزی جز درد و تحقیر در زندگی برای ما به همراه نداشته ، شکست خورده ایم ، و بعد باید اقرار کنیم که برای رویارویی با این نیرو نیاز به کمک داریم ما باید کاملاً این واقعیت را که خودمان نمی توانی کمبود های خود را برطرف کنیم ، بپذیریم . و باید خود را آماده کنیم تا در قدم هفتم از خدا بخواهیم تا آنها را برای ما برطرف سازد .


· من چگونه سعی می کنم تا نواقص شخصیم را کنترل یا برطرف کنم ؟ نتیجه سعی من چه بوده است ؟

در گذشته همه تلاش خود را کردم تا اعتیادم را کنترل یا برطرف کنم ولی نتیجه آن همیشه شکست بود و این به دلیل این بود که تنها متکی به نیروی خودم بودم درد ناشی از مصرف آگاهانه از نواقص وقتی که آن را اعتراف می کنم که من نقص دارم ولی از عهده کنترل آن بر نمی آیم در این زمان فرایند کمک از نیروی برتر شروع می شود که با اقرار همراه است . من آماده می شوم با شناخت و بررسی نواقص و جاهایی که زندگی من را دچار مشکل کرده درد بکشم تا این درد باعث کمک خواهی و تغییر شود . در اینجا لازم است بدانم تا من نخواهم اقدامی انجام دهم به دنبال دستاویز و بهانه می گردم . در ثانی نواقص ما برطرف نمی شوند بلکه کمرنگ می شوند و هر قسمتی از نواقص را که نپذیریم از همان نقص لطمه می خوریم و زندگیمان آشفته می شود


· تفاوت بین اینکه کاملاً آماده باشم تا خداوند نواقص شخصیتی من را برطرف کند ، با اینکه خودم سغی در متوقف نمودن آنها بکنم چیست ؟

نواقص من نواقصی است که قوی هستند و زور من به آنها نمی رسد پس به جای جنگیدن و هر روز مشارکت کردن و اعلام عجز باید با اگاهی کسب کردن و گرفتن تجربه و ایجاد شرایط مناسب مثل همان پرهیز از یار بازی ، زمین بازی و توپ بازی قوی میشوم و آمادگی پیدا کنم تا آن نقص رابرطرف یا کم رنگ کنم و وقتی با دست پر نقص را می توانم برطرف کنم اعتماد بنفس پیدا می کنم و در غیر این صورت با شکست های پیاپی نه تنها نمی توانم نقصی را برطرف کنم بلکه کم کم با این فکر که این نقص جزئی از وجود من است ) مثل مصرف مواد مخدر که تا وقتی اقرار نکردیم که زندگی ما را اشفته کرده برای اون کاری نکردیم( با آن کنار می آیم و دیگر تلاشی برای برطرف کردن آن نمی کنم .
مثلاً دروغ گویی : من با اگاهی از اینکه این نقص چقدر می تواند به من ضرربرساند و اینکه تا کنون چه خسارت هایی به خودم و دیگران با این نقص زدم اول باید از انکار آن بیرون بیایم و بعد خودم را در شرایط قرار ندهم و کار های دیگر بعد منتظر کمک خداوند برای برطرف کردن آن باشم .و نه فقط دعا کنم خدایا دروغ گویی من را بگیر و روزانه صدتا دروغ بگویم و بگویم من عاجزم .


· من چگونه اعتماد خودم را به نیری برتر به انگونه که او را درک می کنم از طریق کارکرد این قدم افزایش می دهم ؟

· تسلیم من در این قدم عمیق تر می شود ؟

در قدم دوم و سوم بحث نیروی برتر شد و فهمیدیم که نیروی برتر اگر من درخواست کنم می تواند کاری برای من انجام دهد که من به تنهایی قادر به انجام آن نیستم .
اعتماد من وقتی بیشتر می شود که اوایل از نیروی برتر می خواستم فقط مواد نزنم ولی دیدم می شود مواد نزد و زندگی بهتری را هم داشت و با کارکرد قدم ها و مشورت زندگی من در همه ابعاد بهتر شد و روند اعتماد من به برنامه روز به روز بیشتر شد . وقتی در قدم شش نواقصم را برای راهنما می خوانم و او انها را شناسایی می کند این یعنی نیروی برتر در حال کمک به من است و اگر بخواهم برطرف شود باید از خدا بخواهم به من آگاهی بدهد تا بتوانم نواقصم را شناسایی کنم و انها را بر طرف کنم و همه اینها یعنی فرایند قدم کار کردن


تسلیم من در این قدم چگونه عمیق تر می شود ؟

اقرار و پذیرش نقص و اینکه این نقص باعث بحران و اشفتگی من و زندگیم شده نشانه تسلیم نیست بلکه تسلیم وقتی است که من در مقابل فرار و برطرف کردن نواقص راه کار می گیرم و استفاده می کنم و این یعنی تسلیم .
من در فرایند بهبودی و برنامه تسلیم شدم با کارکرد قدم ، جلسه رفتن ، راهنما گرفتن و...و در این قدم به من می گویند تسلیم شو و آمادگی پیدا کن تا نواقصت را برطرف کنی این یعنی من به روش برنامه برای برطرف کردن نواقص اعتماد دارم و بیخودی به در و دیوار نمی زنم . آمادگی یعنی من آگاهی و شناختم را از نواقص و ریشه های آن بیشتر کنم و از دیگران تجربه بگیرم و جرات و جسارت اینکه در شرایط مصرف نواقص قرار نگیرم را پیدا کنم و همه این اقدامات
یعنی تسلیم من در این قدم عمیق تر می شود . تسلیم ما را از اگرهایی که متعلق به گذشته است و بایدهایی که متعلق به آینده است رها می کند


· چه اعمالی می توانم انجام دهم که نشان دهنده آمادگی کامل من باشد ؟

دست از ادعا هایم بردارم و بجای اینکه به نیروی شخصی اعتماد کنم . برای دریافت کمک به نیروی برترم و خداوند اعتماد کنم. تسلیم باشم . به فروتنی لازم رسیده باشم.
قدمهای قبلی را کار کرده و در زندگی تمرین کنم دست از جنگیدن با خودم دیگران و شزایطم بردارم .از ابزار برنامه استفاده کنم ...
در جلسات شرکت کردن و تعادلی بین خدمت در خانواده و جلسه برقرار کردن .و کمک به دوست همدرد . قطع وابستگی و آماده برای رها کردن .
خدا را دوست دارم ..... ابر را در بیکرانه ی آسمان به گریه می اندازد ، تا غنچه ی حقیری را در زمین به خنده اندازد ..

 

نواقص شخصیتی ما

نواقص شخصیتی ما

حتی بعد از همه کارهایی که در قدم چهارم و پنجم انجام دادیم ف هنوز در این مرحله طبیعت و ذات نواقص شخصیتی مان برای ما اشکار نیست . ما احتمالاً گیج شده ایم که در ساختار پیچیده شخصیت ما ، نواقص شخصیتی مان دقیقاً کجا خاتمه پیدا می کنند و اینکه شخصیت ما از کجا آغاز می شود . چرا ما این کارها را انجام می دهیم ؟ آیا تقصیر دیگران است ؟ اولین بار که این احساس را تجربه کردیم ، کی بود ؟ چرا ؟ چگونه ؟ کجا ؟ اگر دقت نکنیم آنقدر به خودمان مشغول می شویم که اصلاً دلیل کارکرد قدم ششم را فراموش کنیم ، نیاز است که تالش هایمان را متمرکز کنیم . هدف ما افزایش اگاهی در مورد نواقص شخصیتی مان است تا کاملاض آمادگی پیدا کنیم که برطرف شوند نه اینکه انها را ریشه یابی کنیم و مبداء پیدایش انها را ریشه یابی کنیم با در کشمکش و تقلا درونی خود زیاده روی کنیم . نواقص شخصیتی ما نشان دهنده طبیعت اصلی ما هستند . به احتمال زیاد درمی یابیم که ما نیز مانند دیگران دارای طبیعتی ذاتی و پایه ای هستیم . ما نیازهایی داریم ، و بدنبال براورده کردن انها هستیم . برای مثال ما به عشق و محبت نیاز داریم . اما این که چگونه انرا بدست آوریم مهم است و از اینجاست که نواقص ما شروع به اجرای نقش می کنند . اگر دروغ بگوییم ف تقلب کنیم ف به دیگران صدمه بزنیم و یا خود را کوچک کنیم تا عشق را بدست آوریم از روی نواقص خود عمل کرده ایم . همانگونه که در چگونگی عملکرد تعریف شده : نواقص ما ف همان ویژگیها و خصیصه های انسانی هستند که به واسطه خودمحوری ما از شکل طبیعی خارج شده اند . نیاز است تا به کمک راهنمای خود لیست نواقص اخلاقی که داریم ، بنویسیم و توضیح دهیم که چگونه از روی آنها عمل می کنیم و به اینکه این کار چگونه بر روی زندگی ما تأثیر می گذارد ، بپردازیم و مهم تر از اینکه وقتی ان نقص را بکار می گیریم ف چه احساسی داریم . تصور اینکه زندگی ما بدون هر یک از این نواقص به چه شکل خواهد بود به ما کمک می کند تا بپذیریم گه بدون آنها نیز می توانیم زندگی کنیم . بعضی از ما اقدام عملی خود را با پیدا کردن اصل روحانی متضاد با هر یک از نواقص اخلاقی مان شروع می کنیم .


· لیست نواقص خود را بنویسید و هر یک را کوتاه تعریف کنید .

نواقص شخصیتی ضعفهایی هستند که از هوای نفس می آیند وشکل دهنده شخصیت بیمار گونه من هستند نواقص شخصیتی من عبارتند از :

1 تکامل پرستی : همه چیز را باهم ویکجا خواستن ورسیدن به خواسته هایم بدون هیچ کم وکاست واحساس رضایت نداشتن از آنچه که دارم
-2 ناشکری ونارضایتی : وقتی بیرون از وجودم چیزی طبق میل من نبود از این نقص استفاده می کردم
-3 ناسپاسی : حالت طلب کارانه باعث استفاده از این نقص می شود
-4 دلسوزی به حال خود : مظلوم نمایی وترحم طلبی به این شکل خودش را نشان می دهد
-5 بی ملاحظگی و حق به جانبی : اصرار به این که حق با من است حاضرنبودن برای اینکه خود را به جای طرف مقابل قرار دهم وتوجه نداشتن به وظیفه خود در خانواده وغیره
-6 خودرا مهم شمردن : با یک توجیه مثبت به وجود می آید مثلا چون من روابط نا مشروع جنسی ندارم ویا چون نماز می خوانم پس مقدس تر م
-7 خود را محکوم کردن : احساس گناه با عث پیدایش این نقص است مانند خود آزاری، سرزنش وشماتت خود ،کذشت نکردن از خود
-8 تنهایی ،جدایی وانزواطلبی : زمانی که اسیر نفس هستم از هستی جدا می شوم ودر انزوا می روم مانند احساس بی کسی کردن ،دوری از خود واقعی خداوند .
-9 تفاوت وتضاد : چیز هایی که مارا از یکدیگر دور میکند مانند حس حماقت یاحقارت نسبت به دیگران ،خودرا عقل کل دانستن .
-11 غیبت وبدگویی : وقتی از درون با چیزی مشکل پیدا می کنم آن را به شکل غیبت وبد گویی بروز می دهم برای دیگران بی ارزشی وبرای خود ارزش کاذب خریداری کردن ، بد دیگران را گفتن .
-11 لجاجت : پا فشاری برای اثبات چیزی به دیگران
-12 خودخواهی و خودمحوری : خود خواهی خواستن بیشتراز حق خودم یا قانع نبودن وخودمحوری همه باید حول محور من بچرخند
13 : اسراف : چیزی را سر جای خودش مصرف نکردن و ریخت وپاش بی مورد از روی تایید
-14 افراط در شهوت : فرار از احساسات و رو برو نشدن با انها مرا بسوی شهوت افراطیمی کشاند
-15 انتظار: به دلیل کم حوصله بودن همیشه منتظر یک اتفاق خارقالعاده هستم تا زندگی را از این رو به ان رو کند
-16 جنگ:برای اثبات حقانیت و برتری وبرای تغییر دادن و یا کنترل کردن دیگران نیاز است که بجنگیم و از این نقص استفاده می کنم
-17 کار امروز را به فردا افکندن : نداشتن نظم وبرنامه در زندگی ،نداشتن قدرت تصمیم گیری، ارزش قائل نشدن برای مسئولیتهایم
-18 تجمل گرایی: خارج از حد توان زیر بار دین دیگران رفتن ، علاقه زیاد به دنیا داشتن
-19 بد قولی : احساس بی ارزشی برای وقت دیگران و یا حرفی که زده ام ؛ بی اهمیت بودن به دیگران
21 - منفی گرایی : در صفحه سفید نقطه سیاه را دیدنو توجه نداشتن به نکات مثبت خود و دیگران
-21 انتقاد وملامت دیگران : بعلت احساس ضعف و ناتوانیدر وجود خودم دیگران را نقد و ملامت می کردم
-22 طمع : حریص بودن در مال ، شهرت ومقام ،قانع نبودن به داشته ها و بیش از حد خواستن
-23 تایید طلبی : از احساس کم ارزشی میاید وقتی به راهم ایمان نداشته با شمبه دنبال تایید دیگران می گردم
-24 ترس : ریشه تمام بیماری و ریشه همه نقصها و ضعفها ترس است و هر جا که ترس باشد ایمان وجود ندارد
-25 ناصادقی : بزرگترین نا صادقی اینست که فکر کنم ادم صادقی هستم


· به چه راه هایی از روی این نواقص عمل می کنم ؟

در زمان های مختلف از روی نواقصم عمل می کنم ، مثال زمانی که رنجش دارم زمانی که ترسیده ام ،زمانی که حالم خوب نیست ،زمانی که جو گیر می شوم .زمانی که خود واقعی نیستم و زمانی که بی تفاوت هستم زمانی که از روی هوا نفس عمل میکنم زمانی که مقایسه ،کنترل و قضاوت می کنم وزمانی که تعادل احساسی به هم می خورد و.......


· وقتی از روی این نواقص عمل می کنم ، چه تأثیر بر روی خود و دیگران می گذارم ؟

نقص عجله : باعث آشفتگی و سراسیمگی و اشتباه در تصمیم گیری و خراب کردن کارها می شوم . و این هم خسارت مالی دارد و هم روحی و احساسی . و برای دیگران هم ایجاد استرس می کنم و در زمان انجام کار با تندی با انها برخورد می کنم .


· چه احساساتی در رابطه با این نواقص خود تجربه می کنم ؟ آیا سعی می کنم که بعضی احساسات خود را توسط عمل از روی نواقصم سرکوب کنم ؟

نقص عجله : احساس دلشوره و ترس از اینکه به کارم برسم و اینکه زودتر مسئولیتی که گردنم است را انجام دهم تا از فکر مشغولی در بیام. برای فرار از احساس بیهوده بودن گاهی از این نقصم استفاده می کنم


· زندگی من بدون اینگونه رفتارها به چه شکل خواهد بود ؟ به جای آن کدامیک از اصول روحانی را می توانم بکار گیرم ؟

 زندگی بدون نقص آرزوی همه است ،بدون این رفتارها آرام بخش زیبا ،مثبت همراه رضایت مندی ،ارتباط من و خدا بهتر می شود ،ارتباط خودم باخودم و با دیگر بهبود پیدا می کنه زندگی بدون نقص همه اش خیر برکت ،طروات وشادمانی است،اصل روحانی این قدم پذیرفتن است و پذیرفتن برابراست با فروتنی...حالا دیگر نواقص را پشت نواقص دیگر پنهان نمی کنم بلکه انها را می پذیرم و از آنها خلاص می شوم .نمی خواهم با آنها بجنگم ......سکوت،سرشار از نا گفته هاست"

 

اصول روحانی

اصول روحانی

 

درقدم ششم ، ما بر روی تعهد و استقامت ، تمایل ، ایمان و اعتماد ، و خویشتن پذیری تمرکز می کنیم . در این نقطه از قدم ششم باید از کمبودهایمان کاملاً آگاه باشیم . در واقع ، ما احتمالاً آنقدر از آنها آگاه هستیم ، که در طی زندگی روزانه ما ن ، می توانیم آمدن آنها را ببینیم ، و حتی خیلی از مواقع جلوی خود را بگیریم تا از روی آنها عمل نکنیم . بعضی وقتها ، ممکن است که آگاهی ما کمرنگ شود ، و ممکن است دیگر در مراقبت از رفتارهایمان آنقدر هوشیار نباشیم . به انرژی فوق العاده نیاز است تا ما بتوانیم هر لحظه خود را زیر ذره بین بگذاریم و از عمل کردن از روی نواقص اجتناب کنیم . ما در زندگی روزمره خود غرق می شویم ، تا یکدفعه دوباره احساس مریضی و خجالت زدگی می کنیم ، و گیج می شویم که چگونه بعد از این همه کاری که بر روی خود کرده ایم ،باز هم مرتکب بعضی از اعمال ، از روی نواقص خودمان می شویم .

· امروز من چگونه تعهد خود به بهبودی را نشان می دهم ؟

· از طریق کارکردن پنج قدم اول ، من پشتکار خود را بهبودی نشان داده ام ، این پشتکار و استقامت به چه شکلی در قدم ششم ، حیاتی می باشد ؟

به کارگیری اصل روحانی تمایل ، خیلی ساده ، به این معنی است که ما تمایل داریم تا به گونه ای متفاوت عمل کنیم و لزوماً به این معنی نیست که ما متفاوت عمل می کنیم ، و یا حتی ظرفیت آن را داریم . شاید بهتر باشد این رفتار را با مثالی به تصویر بکشیم . تصور کنید که ما با خانواده ، صاحب کار ، و یا دوستان خود به اندازه ای متفاوت از خیلی کم تا زیاد ، ناصادق بوده ایم . ممکن است به نظر آید که بهتر است تا ، درجه به درجه تمایل پیدا کنیم ، و اول تمایل خود را بر روی بدترین و مخرب ترین شکل ناصادقی خود متمرکز نماییم . اما این قدم می گوید که ما کاملاً آمادگی پیدا کرده ایم تا کلیه نواقص ما بر طرف شود . این به معنی آن است که تمایل داریم تا دیگر هرگز ، حتی یک کم هم ناصادق نباشیم . ممکن است به نظر آید که این یک توقع بی جا از خود داشتن ، است . اما ما باید آن را فقط برای امروز انجام دهیم .

تا این حد تمایل داشتن سخت است ، به خصوص وقتی که پی آمد ظاهری ، کمی ناصادق بودن خیلی شدید به نظر نیاید . ما ممکن است که آگاه باشیم که کاملاً صادق نیستیم ، اما فکر کنیم که به کسی ضرری نخواهد رسید و اتفاق مهمی نیز نخواهد افتاد . پس چرا بی خود حساس شویم ؟ اما همین گونه طرز فکر است که احتمالاً شدیدترین پی آمدهای روحانی را خواهد داشت . ممکن است نتیجهنیز به همین گونه باشد و در واقع در اثر این ناصادقی ، نه به کسی صدمه ای آشکار برسد و نه کسی به آن پی ببرد . اما این ناصادقی از همان لحظه اول ، شروع به پژواک و طنین انداختن در روح ما خواهد کرد . حتی اگر در ضمیر خود از آن آگاه نباشیم ، حتی اگر شب راحت خوابمان ببرد ، باز هم نتیجه عمل از روی نقص ، وقتی که قادریم از آن اجتناب کنیم ، نیروی درتضاد با رشد روحانی ما است . اگر به این عدم تمایل ادامه دهیم ، به تدریج رشد روحانی خود را به خطر خواهیم انداخت .

· آیا تمایل دارم تا کنون ، کلیه نواقص شخصیتی من برطرف شوند ؟ اگر نه ، چرا ؟

· امروز چه کاری انجام داده ام که نشانگر تمایل من است ؟

· مقدار تمایلی که ما باید در این قدم بدست آوریم رابطه مستقیم با ایمان و اعتقاد ما دارد . ما باید باور داشته باشیم که نیروی برتر در زندگی ما تا آن اندازه که لازم است کار خواهد کرد و تأثیر خواهد گذاشت . اگر همان ناصادقی که قبلاً مثال زدیم را در نظر بگیریم ، باید اعتماد داشته باشیم که نیروی برتر این نقص را در ما تا آنجا برطرف نمی کند که به طرز بی رحمانه ای صادق شویم و نتوانی حتی موقعی که بیان حقیقت باعث صدمه به کسی می شود ، سکوت اختیار کنیم . تا جایی که از سر راه کنار برویم و اجازه دهیم که خداوند در زندگی ما کار خود را انجام دهد ؟ مطمئناً همان اندازه رشد روحانی را که برای ما لازم است تجربه خواهیم کرد .

· تا چه اندازه ترس اینکه با کارکرد این قدم تبدیل به چه نوع انسانی خواهم شد ، هنوزدر من وجود دارد ؟ آیا از زمان شروع به کارکرد این قدم تقلیل یافته است ؟

· چگونه از طریق کارکرد این قدم ، در حال افزایش اعتماد خود به نیروی برتر به آنگونه که او را درک می کنم ، هستم ؟

با وجود لغاتی مثل (( کاملا ً )) و (( کلیه )) که نقش برجسته ای در این قدم دارند ، ممکن است که ما خیلی راحت تبدیل به یک انسان کمال طلب شویم و در انتقاد از خود افراط کنیم . نیاز است تا به یاد داشته باشیم که اگرچه تمایل ما باید کامل باشد ، ولی قرار نیست که خودمان هم به تکامل برسیم – نه امروز ، و نه هیچوقت دیگر . زمانی که علیرغم میل و اراده خود ، از روی نقصی عمل می کنیم ، نیاز داریم که اصل روحانی خویشتن پذیری را تمرین کنیم . نیاز است تا ما بپذیریم که اگر چه هنوز از روی بعضی از نواقص خود عمل می کنیم ، ولی تمایل به تغییر نیز داریم . از طریق این تشخیص و آگاهی ، ما با تعهد خود برای تغییر کردن تجدید عهد می کنیم . ما امروز دقیقاً به همان اندازه که نیاز است رشد کرده ایم . اگر کامل بودپم که دیگر نیازی به رشد بیشتر نداشتیم .

· آیا امروز خود را پذیرفته ام ؟ چه چیز در مورد خود را دوست دارم ؟ از زمانی که این قدم را کار کرده ام ، چه چیزهایی تغییر کرده اند ؟

 

 

حرکت به جلو

حرکت به جلو

 

ما ممکن است بعضی مواقع نگاهی اجمالی و گذرا به گذشته داشته باشیم ، و فکر کنیم که چه کارها که می توانستیم انجام دهیم ، مثلاً در زمان کودکی ، و یا در زمان اعتیاد فعال خود ما احتمالاً همیشه فکر می کنیم که یا زندگی ما را در شرایط و مکانی قرار نداده تا به آن چیز که دلمان می خواهد تبدیل شویم ، و یا فکر می کنیم که ظرفیت و عرضه رسیدن به شرایط و امکانات بالاتر را نداریم . ما زمانی در رؤیای پول ، امکانات ، و موقعیت اجتماعی غرق بودیم . اما در برنامه روحانی معتادان گمنام ، ما بیشتر به دنبال رشد روحانی هستیم . ما می خواهیم تا بیشتر به کیفیتهایی که دوست داریم فکر کنیم ، یا به افراد در حال بهبودی که می شناسیم و کیفیتهایی دارند که ما دوست داریم با آنها در این مورد برابری کنیم ، فکر کنیم . با کارکرد این قدم ما به تصویری از شخصیتی که دوست داریم داشته باشیم ، دست پیدا می کنیم . اگر خودخواه بوده ایم ، احتمالاً دوست داریم که از خودگذشتگی داشته باشیم ، شاید از طریق کمک به یک معتاد دیگر او نیز بهبود یابد ، یا از طریق اعمال دیگر از روی عشق و بخشش بلاعوض . اگر تنبل بوده ایم ، ممکن است دوست داشته باشیم که فعال باشیم و از ماحصل فعالیت خود سود ببریم . اگر ناصادق بوده ایم ، ممکن است دوست داشته باشیم تا از این رهایی که دیگر نیازی نباشد تا همیشه بترسیم که مچ ما را بگیرند ، لذت ببریم . ما می خواهیم که از طریق این قدم به تصویری برای خود و همین طور امید دست یافتن به آن تصویر را بوجود بیاوریم .

· دوست دارم از کیفیتهایی که آرزوی دست یافتن با آنها را دارم چگونه استفاده کنم ؟ با شغل خود چکار خواهم کرد ؟ در اوقات فراغت خود چکار خواهم کرد ؟ چگونه پدری ، همسری ، فرزندی ، یا دوستی خواهم بود ؟ توضیح دهید .

این تصویر می تواند برای ما الهامی باشد ، تا در زمانهای یأس و ناامیدی آن را به خاطر آوریم ، یا زمانی که دستیابی به اهدافمان به تعویق می افتد ، ما را تقویت و کمک کند تا تمایل خود را تجدید کنیم . این تصویر سکوی پرتابی به سوی قدم هفت است . جایی که در آن از خداوند به آنگونه که او را درک می کینم ، درخواست می نمائیم تا کمبودهای ما را برطرف سازد.

 

راهنمای کارکرد قدم هفتم

" ما با فروتنی از او خواستیم تا کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند "

اگرچه هر یک از قدمهای دوازده گانه برای خود یک فرآیند جداگانه می باشند ، اما همه آنها تا اندازه ای نیز با یکدیگر درمی آمیزند چون اجزاء یکی باعث فعل و انفعالاتی در دیگری می گردد ، مثلاً جنبه هایی از قدم یک با قدم دو درمی آمیزد ، یا اجزاء قدم چهار در قدمهای متعاقب آن درگیر می شوند ... شاید ظریف ترین و نازکترین خط و مرز بین قدم شش و هفت باشد . در نگاه اول ممکن است قدم هفت فقط یک چاره اندیشی برای قدم شش به نظر رسد . ما وقت و تلاش زیادی صرف کردیم تا اگاهی خود را در مورد نواقص شخصیتی مان در قدم شش افزایش دهیم و به جایی برسیم که کاملاً آمادگی داشته باشیم که آنها برطرف شوند . حال تنها کاری که نیاز است انجام دهیم ، درخواست است ، مگر نه ؟

نه این درست نیست . این قدم مفهومی فراتر از آن دارد که از نیروی برتر یک درخواستی بکنیم و منتظر جواب باشیم . نیاز به آمادگی روحانی داریم . لازم است درکی از لغت (( فروتنانه )) در این قدم داشته باشیم . نیاز است تا ما راهی شخصی برای این درخواست پیدا کنیم ، راهی که فقط در مسیر روحانی شخص خود ما قرار می گیرد و نیاز است که ما اصول روحانی را به جای نواقص اخلاقی خود تمرین کنیم .

 

آمادگی جهت کارکرد قدم هفت

 

ما تا اینجا مقدار زیادی از آمادگی لازم جهت کارکرد قدم هفت را بدست آورده ایم . مهم است تا ما رابطه ای بین کاری که انجام داده ایم و نتایج حاصل از آن کار برقرار کنیم .

تمام قدمهای قبلی سعی در کاشتن بذر فروتنی در روح ما را داشته اند . اکثر ما با مفهوم فروتنی مشکل داریم . اگرچه در قدم شش به این مسئله می پردازیم ، ولی شایسته است که در قدم هفت نیز به آن توجه ویژه داشته باشیم . ما لازم است که درک کنیم فروتنی برای ما چه مفهومی دارد و حضور آن ، خود را در زندگی ما به چه شکل نشان می دهد .

ما نباید فروتنی را با تحقیر و تن به هر کار دادن اشتباه بگیریم . وقتی ما تحقیر می شویم یا تن به هر کار می دهیم ، خجالت زده می شویم و احساس بی ارزشی می کنیم . فروتنی تقریباً نقطه مقابل این احساس است . از طریق کارکرد قدمها ما لایه های انکار ، خودخواهی ، و خودمحوری را از خود دور می کنیم و درهمان حال تصویری مثبت از خود می سازیم و اصول روحانی را تمرین می کنیم . در گذشته ، ما نمی توانستیم توانایی های خود را ببینیم ، زیرا قسمت خوب و سالم ما پشت بیماری اعتیاد پنهان شده بود . اما حالا می توانیم و این فروتنی است . چند مثال در مورد اینکه فروتنی به چه شکل خود را نشان می دهد ، به ما کمک می کند تا بهتر مفهوم آن را درک کنیم .

ما با یک سری عقاید قراردادی و ثابت ، پا در بهبودی نهادیم . اما از زمان شروع بهبودی ، تمام چیزهایی که در گذشته باور داشتیم به چالش کشیده شد . ما توسط ایده ها و عقاید جدید بمباران شدیم . برای مثال ، اگر باور داشتیم که همه چیز تحت کنترل ما است ، همین حقیقت که عاقبت سر از جلسات معتادان گمنام درآوردیم و به عجز خود اقرار کردیم ، احتمالاً جهت تغییر دیدگاه ما کافی است . به علت اعتیادمان ما نتوانستیم درسهای زندگی در مورد اینکه واقعاً یک فرد تا چه حدی بر مسائل کنترل دارد را بیاموزیم . از طریق پرهیز کامل و کارکرد شش قدم اول ، ما چیزهای فراوانی در مورد اینکه چگونه باید زندگی کنیم یاد گرفتیم .

اکثر ما با افکار و منطق خیابانی به جلسات معتادان گمنام آمدیم . تنها راهی که ما برای دست یافتن به چیزهایی که خواهان آن بودیم ، می شناختیم ، سوء استفاده از دیگران و دست یافتن غیرمستقیم بود . ما تشخیص نمی دادیم که می توانیم رک و صریح باشیم و هنوز هم ، اگر نه بیشتر حداقل به همان اندازه فرصت برطرف کردن نیازهایمان را داشته باشیم و هنوز هم ، اگر نه بیشتر حداقل به همان اندازه فرصت برطرف کردن نیازهایمان را داشته باشیم . ما سالها وقت تلف کردیم تا یاد بگیریم که چگونه چهره ای بی تفاوت و بی احساس از خود نشان دهیم ، احساساتمان را پنهان کنیم ، و خود را سخت و بی رحم سازیم . تا زمانی که ورد جلسات معتادان گمنام شویم در انجام این کارها بسیار حرفه ای بودیم – آن قدر خوب و حرفه ای که احتمالاً معتادان مبتدی به ما به عنوان الگو نگاه می کردند ، همانگونه که ما در اوائل مصرف به معتادان قدیمی تر از خود نگاه می کردیم . ما یاد گرفته بودیم که چگونه انسانیت را پایمال کنیم و در خیلی از موارد کاملاً غیرانسانی عمل کنیم .

جدا شدن و ترک کردن استادیوم و ورزشگاهی که در آن اینگونه مسابقات و بازیها انجام می شود . ما را در معرض ایده های جدید قرار می دهد . ما یاد گرفته ایم که نه تنها ایرادی ندارد ، بلکه خیلی هم خوب است که ما احساسات داشته باشیم و آنها را بروز بدهیم . ما فهمیده ایم که منطق و قواعد بازی در خیابان ، فقط در همان جا کاربرد دارد ، اما در زندگی واقعی احمقانه و بعضی واقع خطرناک هستند ، ما نرمتر و آسیب پذیرتر شده ایم و دیگر مهربانی را با ضعف اشتباه نمی گیریم .

تغییر اینگونه رفتارها ، تأثیر بسزائی دارد و اغلب اوقات حتی باعث تغییر در وضع ظاهر ما نیز می شود . ابروهای گره کرده و فکهای منقبض تبدیل به لبخند می شود . اشکها به راحتی سرازی می شوند و روح در حال غرق شدن ما را رها می سازد .

اکثر ما وقتی به جلسات معتادان گمنام پیوستیم باور داشتیم که قربانی شانس بد ، شرایط نامناسب ، و دسیسه هایی جهت خنثی کردن نیت خیرمان ، شده ایم . ما اعتقاد داشتیم که انسانهای خوبی هستیم که دیگران در موردمان به شدت دچار سوءتفاهم شده اند . وقتی به دیگران آسیب می رسانیم ، یا اصلاً متوجه نمی شدیم یا آن را به عنوان دفاع از خود توجیه می کردیم . این نوع رفتار همیشه با احساس تأسف به حال خود همراه بود . ما از رنج بردن لذت می بردیم ، و مرموزانه در درون خود می دانستیم که جایزه تحمل این درد و رنج این است که ما هرگز مجبور نیستیم به نقش خود در مسائل نگاه کنیم .

اما شش قدم اول ما را دقیقاً به انجام این کار وادار می کند تا به نقش خود در مسائل نگاه کنیم . زمانی ما فکر می کردیم که اتفاقات خاصی برای ما رخ می دهد ، اما حالا می بینیم که این اتفاقات خاصی برای ما رخ می دهد ، اما حالا می بینیم که این اتفاقات چگونه توسط خود ما خلق شده اند . ما درباره همه فرصتهایی که از دست داده ایم آگاه می شویم و از سرزنش دیگران به خاطر نصیب و قسمتی که در زندگی داشته ایم ، دست برمی داریم . ما شروع به درک این مسئله می کنیم که انتخابهایی که ما در گذشته بیشترین سهم را در تعیین شرایط و اوضاع امروز ما دارند .

فروتنی این احساس است که ما نیز انسان هستیم . اگر این اولین تجربه ما به قدم هفت است ، احتمالاً برای اولین بار نسبت به خود احساس مهربانی می کنیم . اینکه برای اولین بار تشخیص می دهیم ما نیز در واقع یک انسان هستیم و داریم بیشترین سعی خود را می کنیم ، واقعاً تکان دهنده است . ما هم تصمیمات درست می گیریم و هم غلط ، و همیشه امیداوریم که نتیجه این تصمیمات خوب باشد . از طریق شناخت خود ، تشخیص می دهیم که همانقدر که ما سعی و تلاش برای خوب بودن می کنیم ، دیگران نیز سعی خود را می کنند و درک اینکه همه ما در معرض عدم امنیتها و شکستهای مشابه ای هستیم وهمه برای آینده خود رؤیاهایی داریم ، باعث بروز احساس و داشتن رابطه ای قوی با دیگران می شود .

حال نیاز است که ما فروتنی را در خود تشخیص دهیم و کشف کنیم که فروتنی چگونه در زندگی روزمره ما بروز می کند .

· کدامیک از رفتارهای من از آغاز بهبودیم تغییر کرده ؟ در چه جاها و شرایطی مسائل غلو شده دوباره به اندازه طبیعی خود بازگشته اند ، و کجا جزء و قسمتی سالم در خود کشف کرده ام ؟

· فروتنی چگونه بر بهبودی من تأثیر گذاشته ؟

· چگونه آگاهی از فروتنی خودم ، به من در کارکرد این قدم کمک می کند ؟

کارکرد قدمهای قبلی به ما کمک کرد تا رابطه ای با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم ، بوجود آوریم . اجر اینکار در فرآیند قدم هفت به بهترین نحو به ما خواهد رسید . در قدم دو ، برای اولین بار ، به این مسئله فکر کردیم که یک نیروی برتر می تواند به ما کمک کند تا از اعتیادمان بهبود یابیم . از آنجا به قدم سوم رفتیم و تصمیم گرفتیم که به نیروی برتر اعتماد کنیم و زندگی و اراده خود را به او بسپاریم . ما از این نیرو بارها کمک خواسته ایم تا بتوانیم قدم چهار خود را تکمیل کنیم ، در قدم پنجم خصوصی ترین و پوشیده ترین مسائل زندگیمان را با این نیرو در میان گذاشتیم . در قدم شش کشف کردیم که خداوند به آنگونه که اورا درک می کنیم به غیر از پاک نگهداشتن ما ، قادر به انجام خیلی کارهای دیگر می باشد .

· درک من از نیروی برتر ، چگونه در قدمهای قبلی رشد کرده ؟ رابطه من چگونه با نیروی برتر توسعه یافته ؟

· کارکرد قدمهای قبلی ، چگونه به من کمک کرد تا برای انجام قدم هفت آماده شوم ؟

 

درخواست برای رفع شدن کمبودهایمان

 

چگونه می توانیم از خداوند با آنگونه که او را درک می کنیم ، درخواست نمائیم تا کمبودهایمان را برطرف سازد ؟ جواب به احتمال قوی بستگی به نوع درک ما از خداوند دارد . راهها و طریقه های مختلف و متنوعی برای درک خداوند وجود دارد . آنقدر متنوع که امکان ذکر چند مثال از اینکه چگونه مسیر روحانی هر عضو بر روی کارکرد قدم هفت او تأثیر گذاشته را برای ما ناممکن می سازد و فقط به این بسنده می کنیم که بگوئیم ، نحوه کارکرد قدمها ، انعکاس دهنده مسیر روحانی است که ما طی می کنیم .

به عنوان یک فرد ، ما ممکن است تشریفاتی خاص یا روشنی را به عنوان عادت برگزینیم تا از نیروی برترما ن درخواست کنیم که کمبودهای ما را مرتفع سازد . که در این کتاب ما اسم این عمل را دعا می گذاریم . لغت دعا در انجمن ما ، به طور گسترده به معنی راهی جهت برقراری رابطه با نیروی برتر ، پذیرفته شده است و نحوه درخواست ما در نفس لغت فروتنی نهفته است . ما باید از صادق ترین و روحانی ترین قسمت وجود خود درخواست کنیم که کمبودهای ما برطرف شوند .

· من چگونه از خداوند به آنگونه که او را درک می کنم ، درخواست خواهم کرد کمبودهای مرا برطرف کند ؟

· آیا معتادان در حال بهبود دیگری ، می توانند به من کمک کنند تا راهی مناسب برای درخواست پیدا کنم ؟ آیا از آنها خواسته ام که تجربه ، نیرو و امیدشان را با من به مشارکت بگذارند ؟ آیا از راهنمای خود درخواست کمک کرده اند ؟

مانند دیگر اصول برنامه ما فقط یکبار درخواست نمی کنیم که کمبودهایمان برطرف شوند ، بلکه اینکار را بارها و بارها در طول زندگی انجام می دهیم . هیچیک از کارهایی که در این مقطع انجام می دهیم به معنی این نیست که تا آخر باید به همین روش از کارکرد قدم هفتم ارائه دهیم .

 

از راه کنار رفتن

 

اکثر ما احتمالاً تشخیص می دهیم که در این قدم کاری بیشتر از فقط دعا کردن برای برطرف شدن کمبودهایمان ، لازم است . ما نیاز است تا اقدامی جهت دعوت از خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم ، انجام دهیم تا او در زندگی ما تأثیر بگذارد . ما نمی توانیم از خداوند درخواست کنیم که کمبودی را در ما برطرف کند ، اما در همان حال با تمام قوا به آن بچسبیم . هرچه بیشتر از خداوند فاصله بگیریم کمتر حضور او را در زندگی خود احساس می کنیم . ما باید آگاهی را که در مورد خود در قدم ششم پیدا کردیم ، حفظ کنیم و این علم را که خداوند در زندگی ما کار می کند به آن بیفزائیم .

· اصل روحانی تسلیم را چگونه می توان برای از سرراه خداوند کنار رفتن به کار بست ، تا او بتواند در زندگی ما تأثیر گذارد ؟

· منافع اینکه اجازه دهم خداوند در زندگی من کار کند ، چیست ؟

· درمورد اینکه یک نیروی برتر ا ز من مراقبت می کند ، و بر زندگی من اثر می گذارد ، چه احساسی دارم ؟

 

اصول روحانی

 

در قدم هفتم ، ما بر روی تسلیم ، اعتماد و ایمان ، صبر و فروتنی تمرکز می کنیم . در قدم هفتم ، ما تسلیم خود را عمیقتر می نمائیم . کاری را که در قدم یک با تشخیص اعتیادمان شروع کردیم با تشخیص کمبودهایی که اعتیاد ما به همراه دارد ، کامل تر می شود . ما همچنین تسلیم قدم دوم را عمیقتر می کنیم . ما به این باور می رسیم که نیروی برترمان از اینکه فقط به ما کمک کند پاک بمانیم ، می تواند بای مان انجام دهد . ما به این نیروی برتر برای کمک جهت رهایی از کمبودهایمان نیز چشم امید داریم. هر قدر که زمان بگذرد اعتماد ما به نیروی برتر و فرایند بهبودی بیشتر و بیشتر می شود .

· آیا عجز خود را در برابر کمبودهایم در کنار عچزم در برابر اعتیاد پذیرفته ام ؟ توضیح دهید .

· تسلیم چگونه عمیقتر شده ؟

اصول روحانی اعتماد ایمان در مرکز قدم هفتم قرار دارند . ما باید به نیروی برترمان به اندازه کافی اطمینان داشته باشیم که نیروی برترمان کاری برای آنها خواهد کرد وگرنه چگونه می توانیم با ایمان از او درخواست کنیم که آنها را برطزف سازد ؟ ما باید از قضاوت در این مورد که خداوند چگونه نواقص ما را برطرف خواهد کرد اجتناب کنیم . خیلی سخت نیست که ببینیم این نوع طرزفکر به کجا خواهد شد . اگر آن مدت زمانی را که انتخاب کرده ایم و با خود قرار گذاشته ایم بگذرد و ببینیم که هنوز بعضی از نواقص شخصیتی ما برطزف نشده اند در عوض یاید بر روی کارهایی که لازم است انجام دهیم تمرکز کنیم . کارهایی مانند : درخواست فرئتنانه ف تمرین کردن اصول روحانی ، و از سر راه خداوند کنار رفتن ،نتیجه کارکرد قدم هفتم ممکن است فوری قابل لمس نباشد ، اما به وقتش این اتفاق خواهد فتاد .

· آیا باور دارم که نیروی برتر من کمبودهای مرا بطرف می کند با مرا از شر اینکه به اجبار از روی آنها عمل کنم رهایی خواهد بخشید ؟ آیا باور دارم در نتیجه کارکرد این قدم به انسان برتری تبدیل خواهد شد ؟

· چگونه ایمان من به خداوند که او را درک می کنم در نتیجه کارکرد این قدم قویتر می شود ؟

اعتماد وایمان به تنهایی هرگز برای کارکرد این قدم کافی نخواهد بود . نیاز است که ما صبر و حوصله را تمرین کنیم . حتی اگر مدتها از زمانی که درخواست کرده ایم تا کمبودهایمان برطرف شوند می گذرد ، باز هم باید صبر داشته باشیم . در واقع ممکن است بی حوصلگی یکی از نواقص ما باشد . ما می توانیم به زمانی که نیاز است تا صبر کنیم به عنوان یک هدیه و نعمت نگاه کنیم – چون این مدت زمان به ما اجازه می دهد تا اصل روحانی صبر را تمرین کنیم . بهرحال یکی از مطمئن ترین راه ها برای پیشرفت این است که بر موانعی که بر سر راه رشد روحانی قرار می گیرند فائق آییم .

· اخیراًچه فرصت هایی جهت رشد برای من بوجود آمده اند ؟ ار آنها چگونه بهره بردم ؟

نهایتاًما باید آگاهی خود را نسبت به اصل روحانی فروتنی بیش از هر چیز دیگری در این قدم حفظ کنیم . راه آسان برای اینکه تشخیص دهیم که آیا این قدم را با فروتنی انجام می دهیم یا نه ، این است که سؤالات زیر را پاسخ دهیم .

· آیا باور دارم که فقط نیروی برتر می تواند کمبودهای مرا برطرف کند؟ یا سعی کرده ام خودم نیز آنها را برطرف کنم ؟

· آیا از اینکه کمبودهای من بلافاصله بعد از درخواستم برطرف نشده اند دچار بی حوصلگی شده ام ؟ یا اینکه اطمینان داردم هر وقت که خدا بخواهد انها را برطرف خواهند کرد ؟

· آیا حس تناسب وتعادل من ،اخیراً بهم خورده است ؟ آیا خود را تواناتر و زرنگتر از آن چیزی که هستم ،تصور می کنم ؟

" حرکت به جلو "

در این برهه از زمان ممکن است که ندانیم چگونه احساسی باید داشته باشیم . ما از خداوند به آنگونه که اورا درک می کنیم درخواست کرده ایم که کمبودهای ما را برطرف کند . و با ایمان ، اصول برنامه را به بهترین شکلی که می توانستیم تمرین کرده ایم ، اما ممکن است که ببینیم هنوز با نواقص خود دست به گریبان هستیم و اغلب بدون اینکه فرصت فکر کردن داشته باشیم از روی انها عمل می کنیم . بطور حتم ، ما دیگر در حال مصرف نیستسم و شرایط زندگی مان بهتر شده و شاید روابط مان با دیگران باثبات تر گردیده ، اما ایا تغییر کرده ایم ؟ آیا انسان بهتری شده ایم؟

به موقع درک خواهیم کرد که خداوند بر زندگی ما تأثیر گذاشته است . حتی ممکن است ما بلوغ روحانیتی خاص درروبر شدن با شرایطی مشابه شرایط قدیم از خود نشان دهیم که باعث بهت و تعجت مان گردد . یک روز متوجه خواهیم شد به همان اندازه که اصول روحانی اوایل برایمان نا آشنا بودند حال بعضی از رفتارهای غلط گذشته برای ما غریبه شده اند . بعد از این اوهام تازه ، ما ممکن است به فکر دورانی بیفتیم که تازه به جلسات معتادان گمنام پیوسته بودیم و ببینیم که دیگر شباهتی به آن شخص نداریم .

· آیا مواقعی بوده که بتوانیم از عمل از روی نواقص خود اجتناب کنم و به جای آن یک اصل روحانی تمرین نمایم ؟ ایا اینان را بعنوان عمل و تأثیر خداوند بر زندگیم تشخیص می دهم ؟

· کدام یک از کمبودهای من در زندگی برطرف شده اند یا از قدرتشان کاسته شده ؟

· چرا قدم هفتم احساس آرامش را پرورش می دهد ؟

ما زندگی روحانی تری را شروع می کنیم . از این فکر که چه چیز از دنیا یا حتی بهبودی گیرمان می آید دست برمی داریم و بدنبال راهی می گردیم که اعانه و بخشش کنیم . کارهایی را که برای تقویت و تغذیه روح خود انجام می دهیم ، برایمان بصورت عادت در خواهند آمد و حتی مشتاق به انجام آنها خواهیم شد . درمی یابیم که در شرایط مختلف زندگی حق انتخاب داریم . از گله کردن در مورد ناملایمات زندگی ، گردن خود را با وقار برافراشته و درستکاری خود را حفظ کنیم . هر قدر که با خود و نفس روحانی مان راحت تر می شویم اشتیاق ما برای ترمیم روابطمان نیز افزایش می یابد . ما فرآیند قدم هشت را شروع می کنیم .

 

آمادگی جهت کارکرد قدم هفت

" ما با فروتنی از او خواستیم تا کمبودهای اخلاقی ما را برطرف کند "

اگرچه هر یک از قدمهای دوازده گانه برای خود یک فرآیند جداگانه می باشند ، اما همه آنها تا اندازه ای نیز با یکدیگر درمی آمیزند چون اجزاء یکی باعث فعل و انفعالاتی در دیگری می گردد ، مثلاً جنبه هایی از قدم یک با قدم دو درمی آمیزد ، یا اجزاء قدم چهار در قدمهای متعاقب آن درگیر می شوند ... شاید ظریف ترین و نازکترین خط و مرز بین قدم شش و هفت باشد . در نگاه اول ممکن است قدم هفت فقط یک چاره اندیشی برای قدم شش به نظر رسد . ما وقت و تلاش زیادی صرف کردیم تا اگاهی خود را در مورد نواقص شخصیتی مان در قدم شش افزایش دهیم و به جایی برسیم که کاملاً آمادگی داشته باشیم که آنها برطرف شوند . حال تنها کاری که نیاز است انجام دهیم ، درخواست است ، مگر نه ؟

نه این درست نیست . این قدم مفهومی فراتر از آن دارد که از نیروی برتر یک درخواستی بکنیم و منتظر جواب باشیم . نیاز به آمادگی روحانی داریم . لازم است درکی از لغت (( فروتنانه )) در این قدم داشته باشیم . نیاز است تا ما راهی شخصی برای این درخواست پیدا کنیم ، راهی که فقط در مسیر روحانی شخص خود ما قرار می گیرد و نیاز است که ما اصول روحانی را به جای نواقص اخلاقی خود تمرین کنیم .

 

آمادگی جهت کارکرد قدم هفت

 

ما تا اینجا مقدار زیادی از آمادگی لازم جهت کارکرد قدم هفت را بدست آورده ایم . مهم است تا ما رابطه ای بین کاری که انجام داده ایم و نتایج حاصل از آن کار برقرار کنیم .

تمام قدمهای قبلی سعی در کاشتن بذر فروتنی در روح ما را داشته اند . اکثر ما با مفهوم فروتنی مشکل داریم . اگرچه در قدم شش به این مسئله می پردازیم ، ولی شایسته است که در قدم هفت نیز به آن توجه ویژه داشته باشیم . ما لازم است که درک کنیم فروتنی برای ما چه مفهومی دارد و حضور آن ، خود را در زندگی ما به چه شکل نشان می دهد .

ما نباید فروتنی را با تحقیر و تن به هر کار دادن اشتباه بگیریم . وقتی ما تحقیر می شویم یا تن به هر کار می دهیم ، خجالت زده می شویم و احساس بی ارزشی می کنیم . فروتنی تقریباً نقطه مقابل این احساس است . از طریق کارکرد قدمها ما لایه های انکار ، خودخواهی ، و خودمحوری را از خود دور می کنیم و درهمان حال تصویری مثبت از خود می سازیم و اصول روحانی را تمرین می کنیم . در گذشته ، ما نمی توانستیم توانایی های خود را ببینیم ، زیرا قسمت خوب و سالم ما پشت بیماری اعتیاد پنهان شده بود . اما حالا می توانیم و این فروتنی است . چند مثال در مورد اینکه فروتنی به چه شکل خود را نشان می دهد ، به ما کمک می کند تا بهتر مفهوم آن را درک کنیم .

ما با یک سری عقاید قراردادی و ثابت ، پا در بهبودی نهادیم . اما از زمان شروع بهبودی ، تمام چیزهایی که در گذشته باور داشتیم به چالش کشیده شد . ما توسط ایده ها و عقاید جدید بمباران شدیم . برای مثال ، اگر باور داشتیم که همه چیز تحت کنترل ما است ، همین حقیقت که عاقبت سر از جلسات معتادان گمنام درآوردیم و به عجز خود اقرار کردیم ، احتمالاً جهت تغییر دیدگاه ما کافی است . به علت اعتیادمان ما نتوانستیم درسهای زندگی در مورد اینکه واقعاً یک فرد تا چه حدی بر مسائل کنترل دارد را بیاموزیم . از طریق پرهیز کامل و کارکرد شش قدم اول ، ما چیزهای فراوانی در مورد اینکه چگونه باید زندگی کنیم یاد گرفتیم .

اکثر ما با افکار و منطق خیابانی به جلسات معتادان گمنام آمدیم . تنها راهی که ما برای دست یافتن به چیزهایی که خواهان آن بودیم ، می شناختیم ، سوء استفاده از دیگران و دست یافتن غیرمستقیم بود . ما تشخیص نمی دادیم که می توانیم رک و صریح باشیم و هنوز هم ، اگر نه بیشتر حداقل به همان اندازه فرصت برطرف کردن نیازهایمان را داشته باشیم و هنوز هم ، اگر نه بیشتر حداقل به همان اندازه فرصت برطرف کردن نیازهایمان را داشته باشیم . ما سالها وقت تلف کردیم تا یاد بگیریم که چگونه چهره ای بی تفاوت و بی احساس از خود نشان دهیم ، احساساتمان را پنهان کنیم ، و خود را سخت و بی رحم سازیم . تا زمانی که ورد جلسات معتادان گمنام شویم در انجام این کارها بسیار حرفه ای بودیم – آن قدر خوب و حرفه ای که احتمالاً معتادان مبتدی به ما به عنوان الگو نگاه می کردند ، همانگونه که ما در اوائل مصرف به معتادان قدیمی تر از خود نگاه می کردیم . ما یاد گرفته بودیم که چگونه انسانیت را پایمال کنیم و در خیلی از موارد کاملاً غیرانسانی عمل کنیم .

جدا شدن و ترک کردن استادیوم و ورزشگاهی که در آن اینگونه مسابقات و بازیها انجام می شود . ما را در معرض ایده های جدید قرار می دهد . ما یاد گرفته ایم که نه تنها ایرادی ندارد ، بلکه خیلی هم خوب است که ما احساسات داشته باشیم و آنها را بروز بدهیم . ما فهمیده ایم که منطق و قواعد بازی در خیابان ، فقط در همان جا کاربرد دارد ، اما در زندگی واقعی احمقانه و بعضی واقع خطرناک هستند ، ما نرمتر و آسیب پذیرتر شده ایم و دیگر مهربانی را با ضعف اشتباه نمی گیریم .

تغییر اینگونه رفتارها ، تأثیر بسزائی دارد و اغلب اوقات حتی باعث تغییر در وضع ظاهر ما نیز می شود . ابروهای گره کرده و فکهای منقبض تبدیل به لبخند می شود . اشکها به راحتی سرازی می شوند و روح در حال غرق شدن ما را رها می سازد .

اکثر ما وقتی به جلسات معتادان گمنام پیوستیم باور داشتیم که قربانی شانس بد ، شرایط نامناسب ، و دسیسه هایی جهت خنثی کردن نیت خیرمان ، شده ایم . ما اعتقاد داشتیم که انسانهای خوبی هستیم که دیگران در موردمان به شدت دچار سوءتفاهم شده اند . وقتی به دیگران آسیب می رسانیم ، یا اصلاً متوجه نمی شدیم یا آن را به عنوان دفاع از خود توجیه می کردیم . این نوع رفتار همیشه با احساس تأسف به حال خود همراه بود . ما از رنج بردن لذت می بردیم ، و مرموزانه در درون خود می دانستیم که جایزه تحمل این درد و رنج این است که ما هرگز مجبور نیستیم به نقش خود در مسائل نگاه کنیم .

اما شش قدم اول ما را دقیقاً به انجام این کار وادار می کند تا به نقش خود در مسائل نگاه کنیم . زمانی ما فکر می کردیم که اتفاقات خاصی برای ما رخ می دهد ، اما حالا می بینیم که این اتفاقات خاصی برای ما رخ می دهد ، اما حالا می بینیم که این اتفاقات چگونه توسط خود ما خلق شده اند . ما درباره همه فرصتهایی که از دست داده ایم آگاه می شویم و از سرزنش دیگران به خاطر نصیب و قسمتی که در زندگی داشته ایم ، دست برمی داریم . ما شروع به درک این مسئله می کنیم که انتخابهایی که ما در گذشته بیشترین سهم را در تعیین شرایط و اوضاع امروز ما دارند .

فروتنی این احساس است که ما نیز انسان هستیم . اگر این اولین تجربه ما به قدم هفت است ، احتمالاً برای اولین بار نسبت به خود احساس مهربانی می کنیم . اینکه برای اولین بار تشخیص می دهیم ما نیز در واقع یک انسان هستیم و داریم بیشترین سعی خود را می کنیم ، واقعاً تکان دهنده است . ما هم تصمیمات درست می گیریم و هم غلط ، و همیشه امیداوریم که نتیجه این تصمیمات خوب باشد . از طریق شناخت خود ، تشخیص می دهیم که همانقدر که ما سعی و تلاش برای خوب بودن می کنیم ، دیگران نیز سعی خود را می کنند و درک اینکه همه ما در معرض عدم امنیتها و شکستهای مشابه ای هستیم وهمه برای آینده خود رؤیاهایی داریم ، باعث بروز احساس و داشتن رابطه ای قوی با دیگران می شود .

حال نیاز است که ما فروتنی را در خود تشخیص دهیم و کشف کنیم که فروتنی چگونه در زندگی روزمره ما بروز می کند .

· کدامیک از رفتارهای من از آغاز بهبودیم تغییر کرده ؟ در چه جاها و شرایطی مسائل غلو شده دوباره به اندازه طبیعی خود بازگشته اند ، و کجا جزء و قسمتی سالم در خود کشف کرده ام ؟

· فروتنی چگونه بر بهبودی من تأثیر گذاشته ؟

· چگونه آگاهی از فروتنی خودم ، به من در کارکرد این قدم کمک می کند ؟

کارکرد قدمهای قبلی به ما کمک کرد تا رابطه ای با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم ، بوجود آوریم . اجر اینکار در فرآیند قدم هفت به بهترین نحو به ما خواهد رسید . در قدم دو ، برای اولین بار ، به این مسئله فکر کردیم که یک نیروی برتر می تواند به ما کمک کند تا از اعتیادمان بهبود یابیم . از آنجا به قدم سوم رفتیم و تصمیم گرفتیم که به نیروی برتر اعتماد کنیم و زندگی و اراده خود را به او بسپاریم . ما از این نیرو بارها کمک خواسته ایم تا بتوانیم قدم چهار خود را تکمیل کنیم ، در قدم پنجم خصوصی ترین و پوشیده ترین مسائل زندگیمان را با این نیرو در میان گذاشتیم . در قدم شش کشف کردیم که خداوند به آنگونه که اورا درک می کنیم به غیر از پاک نگهداشتن ما ، قادر به انجام خیلی کارهای دیگر می باشد .

· درک من از نیروی برتر ، چگونه در قدمهای قبلی رشد کرده ؟ رابطه من چگونه با نیروی برتر توسعه یافته ؟

· کارکرد قدمهای قبلی ، چگونه به من کمک کرد تا برای انجام قدم هفت آماده شوم ؟

 

 

درخواست برای رفع شدن کمبودهایمان

درخواست برای رفع شدن کمبودهایمان

 

چگونه می توانیم از خداوند با آنگونه که او را درک می کنیم ، درخواست نمائیم تا کمبودهایمان را برطرف سازد ؟ جواب به احتمال قوی بستگی به نوع درک ما از خداوند دارد . راهها و طریقه های مختلف و متنوعی برای درک خداوند وجود دارد . آنقدر متنوع که امکان ذکر چند مثال از اینکه چگونه مسیر روحانی هر عضو بر روی کارکرد قدم هفت او تأثیر گذاشته را برای ما ناممکن می سازد و فقط به این بسنده می کنیم که بگوئیم ، نحوه کارکرد قدمها ، انعکاس دهنده مسیر روحانی است که ما طی می کنیم .

به عنوان یک فرد ، ما ممکن است تشریفاتی خاص یا روشنی را به عنوان عادت برگزینیم تا از نیروی برترما ن درخواست کنیم که کمبودهای ما را مرتفع سازد . که در این کتاب ما اسم این عمل را دعا می گذاریم . لغت دعا در انجمن ما ، به طور گسترده به معنی راهی جهت برقراری رابطه با نیروی برتر ، پذیرفته شده است و نحوه درخواست ما در نفس لغت فروتنی نهفته است . ما باید از صادق ترین و روحانی ترین قسمت وجود خود درخواست کنیم که کمبودهای ما برطرف شوند .

· من چگونه از خداوند به آنگونه که او را درک می کنم ، درخواست خواهم کرد کمبودهای مرا برطرف کند ؟

· آیا معتادان در حال بهبود دیگری ، می توانند به من کمک کنند تا راهی مناسب برای درخواست پیدا کنم ؟ آیا از آنها خواسته ام که تجربه ، نیرو و امیدشان را با من به مشارکت بگذارند ؟ آیا از راهنمای خود درخواست کمک کرده اند ؟

مانند دیگر اصول برنامه ما فقط یکبار درخواست نمی کنیم که کمبودهایمان برطرف شوند ، بلکه اینکار را بارها و بارها در طول زندگی انجام می دهیم . هیچیک از کارهایی که در این مقطع انجام می دهیم به معنی این نیست که تا آخر باید به همین روش از کارکرد قدم هفتم ارائه دهیم .

 

 

از راه کنار رفتن

از راه کنار رفتن

 

اکثر ما احتمالاً تشخیص می دهیم که در این قدم کاری بیشتر از فقط دعا کردن برای برطرف شدن کمبودهایمان ، لازم است . ما نیاز است تا اقدامی جهت دعوت از خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم ، انجام دهیم تا او در زندگی ما تأثیر بگذارد . ما نمی توانیم از خداوند درخواست کنیم که کمبودی را در ما برطرف کند ، اما در همان حال با تمام قوا به آن بچسبیم . هرچه بیشتر از خداوند فاصله بگیریم کمتر حضور او را در زندگی خود احساس می کنیم . ما باید آگاهی را که در مورد خود در قدم ششم پیدا کردیم ، حفظ کنیم و این علم را که خداوند در زندگی ما کار می کند به آن بیفزائیم .

· اصل روحانی تسلیم را چگونه می توان برای از سرراه خداوند کنار رفتن به کار بست ، تا او بتواند در زندگی ما تأثیر گذارد ؟

· منافع اینکه اجازه دهم خداوند در زندگی من کار کند ، چیست ؟

· درمورد اینکه یک نیروی برتر ا ز من مراقبت می کند ، و بر زندگی من اثر می گذارد ، چه احساسی دارم ؟

 

 

اصول روحانی

اصول روحانی

 

در قدم هفتم ، ما بر روی تسلیم ، اعتماد و ایمان ، صبر و فروتنی تمرکز می کنیم . در قدم هفتم ، ما تسلیم خود را عمیقتر می نمائیم . کاری را که در قدم یک با تشخیص اعتیادمان شروع کردیم با تشخیص کمبودهایی که اعتیاد ما به همراه دارد ، کامل تر می شود . ما همچنین تسلیم قدم دوم را عمیقتر می کنیم . ما به این باور می رسیم که نیروی برترمان از اینکه فقط به ما کمک کند پاک بمانیم ، می تواند بای مان انجام دهد . ما به این نیروی برتر برای کمک جهت رهایی از کمبودهایمان نیز چشم امید داریم. هر قدر که زمان بگذرد اعتماد ما به نیروی برتر و فرایند بهبودی بیشتر و بیشتر می شود .

· آیا عجز خود را در برابر کمبودهایم در کنار عچزم در برابر اعتیاد پذیرفته ام ؟ توضیح دهید .

· تسلیم چگونه عمیقتر شده ؟

اصول روحانی اعتماد ایمان در مرکز قدم هفتم قرار دارند . ما باید به نیروی برترمان به اندازه کافی اطمینان داشته باشیم که نیروی برترمان کاری برای آنها خواهد کرد وگرنه چگونه می توانیم با ایمان از او درخواست کنیم که آنها را برطزف سازد ؟ ما باید از قضاوت در این مورد که خداوند چگونه نواقص ما را برطرف خواهد کرد اجتناب کنیم . خیلی سخت نیست که ببینیم این نوع طرزفکر به کجا خواهد شد . اگر آن مدت زمانی را که انتخاب کرده ایم و با خود قرار گذاشته ایم بگذرد و ببینیم که هنوز بعضی از نواقص شخصیتی ما برطزف نشده اند در عوض یاید بر روی کارهایی که لازم است انجام دهیم تمرکز کنیم . کارهایی مانند : درخواست فرئتنانه ف تمرین کردن اصول روحانی ، و از سر راه خداوند کنار رفتن ،نتیجه کارکرد قدم هفتم ممکن است فوری قابل لمس نباشد ، اما به وقتش این اتفاق خواهد فتاد .

· آیا باور دارم که نیروی برتر من کمبودهای مرا بطرف می کند با مرا از شر اینکه به اجبار از روی آنها عمل کنم رهایی خواهد بخشید ؟ آیا باور دارم در نتیجه کارکرد این قدم به انسان برتری تبدیل خواهد شد ؟

· چگونه ایمان من به خداوند که او را درک می کنم در نتیجه کارکرد این قدم قویتر می شود ؟

اعتماد وایمان به تنهایی هرگز برای کارکرد این قدم کافی نخواهد بود . نیاز است که ما صبر و حوصله را تمرین کنیم . حتی اگر مدتها از زمانی که درخواست کرده ایم تا کمبودهایمان برطرف شوند می گذرد ، باز هم باید صبر داشته باشیم . در واقع ممکن است بی حوصلگی یکی از نواقص ما باشد . ما می توانیم به زمانی که نیاز است تا صبر کنیم به عنوان یک هدیه و نعمت نگاه کنیم – چون این مدت زمان به ما اجازه می دهد تا اصل روحانی صبر را تمرین کنیم . بهرحال یکی از مطمئن ترین راه ها برای پیشرفت این است که بر موانعی که بر سر راه رشد روحانی قرار می گیرند فائق آییم .

· اخیراًچه فرصت هایی جهت رشد برای من بوجود آمده اند ؟ ار آنها چگونه بهره بردم ؟

نهایتاًما باید آگاهی خود را نسبت به اصل روحانی فروتنی بیش از هر چیز دیگری در این قدم حفظ کنیم . راه آسان برای اینکه تشخیص دهیم که آیا این قدم را با فروتنی انجام می دهیم یا نه ، این است که سؤالات زیر را پاسخ دهیم .

· آیا باور دارم که فقط نیروی برتر می تواند کمبودهای مرا برطرف کند؟ یا سعی کرده ام خودم نیز آنها را برطرف کنم ؟

· آیا از اینکه کمبودهای من بلافاصله بعد از درخواستم برطرف نشده اند دچار بی حوصلگی شده ام ؟ یا اینکه اطمینان داردم هر وقت که خدا بخواهد انها را برطرف خواهند کرد ؟

· آیا حس تناسب وتعادل من ،اخیراً بهم خورده است ؟ آیا خود را تواناتر و زرنگتر از آن چیزی که هستم ،تصور می کنم ؟

 

حرکت به جلو

" حرکت به جلو "

در این برهه از زمان ممکن است که ندانیم چگونه احساسی باید داشته باشیم . ما از خداوند به آنگونه که اورا درک می کنیم درخواست کرده ایم که کمبودهای ما را برطرف کند . و با ایمان ، اصول برنامه را به بهترین شکلی که می توانستیم تمرین کرده ایم ، اما ممکن است که ببینیم هنوز با نواقص خود دست به گریبان هستیم و اغلب بدون اینکه فرصت فکر کردن داشته باشیم از روی انها عمل می کنیم . بطور حتم ، ما دیگر در حال مصرف نیستسم و شرایط زندگی مان بهتر شده و شاید روابط مان با دیگران باثبات تر گردیده ، اما ایا تغییر کرده ایم ؟ آیا انسان بهتری شده ایم؟

به موقع درک خواهیم کرد که خداوند بر زندگی ما تأثیر گذاشته است . حتی ممکن است ما بلوغ روحانیتی خاص درروبر شدن با شرایطی مشابه شرایط قدیم از خود نشان دهیم که باعث بهت و تعجت مان گردد . یک روز متوجه خواهیم شد به همان اندازه که اصول روحانی اوایل برایمان نا آشنا بودند حال بعضی از رفتارهای غلط گذشته برای ما غریبه شده اند . بعد از این اوهام تازه ، ما ممکن است به فکر دورانی بیفتیم که تازه به جلسات معتادان گمنام پیوسته بودیم و ببینیم که دیگر شباهتی به آن شخص نداریم .

· آیا مواقعی بوده که بتوانیم از عمل از روی نواقص خود اجتناب کنم و به جای آن یک اصل روحانی تمرین نمایم ؟ ایا اینان را بعنوان عمل و تأثیر خداوند بر زندگیم تشخیص می دهم ؟

· کدام یک از کمبودهای من در زندگی برطرف شده اند یا از قدرتشان کاسته شده ؟

· چرا قدم هفتم احساس آرامش را پرورش می دهد ؟

ما زندگی روحانی تری را شروع می کنیم . از این فکر که چه چیز از دنیا یا حتی بهبودی گیرمان می آید دست برمی داریم و بدنبال راهی می گردیم که اعانه و بخشش کنیم . کارهایی را که برای تقویت و تغذیه روح خود انجام می دهیم ، برایمان بصورت عادت در خواهند آمد و حتی مشتاق به انجام آنها خواهیم شد . درمی یابیم که در شرایط مختلف زندگی حق انتخاب داریم . از گله کردن در مورد ناملایمات زندگی ، گردن خود را با وقار برافراشته و درستکاری خود را حفظ کنیم . هر قدر که با خود و نفس روحانی مان راحت تر می شویم اشتیاق ما برای ترمیم روابطمان نیز افزایش می یابد . ما فرآیند قدم هشت را شروع می کنیم .

 

راهنمای کارکرد قدم هشتم

 " ما فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم تهیه کرده و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم "

 

تا اینجا ، قدمها بیشتر بر روی خودمان و رابطه ما با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم متمرکز بودند . با اغاز قدم هشتم ما دیگران را نیز وارد فرآیند التیام می نماییم – افرادی که به انها بواسطه اعتیادمان صدمه رسانده ایم – کسانی که قصد داشتیم به آنها اسیب برسانیم – اشخاصی که تصادفاً به انها صدمه زذه ایم – اشخاصی که دیگر در زندگی ما وجود ندارند و افرادی که قرار است تا اخر عمر با آنها رابطه نزدیک داشته باشیم ...

قدم هشتم در رابطه با تشخیص صدماتی است که باعث شده ایم . فرقی هم نمی کند که ما بواسطه خشم – بی دقتی – و یا ترس باعث انها شده باشیم . و مهم نیست که رفتارهای ما براساس خود خواهی – تکبر – ناصادقی و یا هر نقص اخلاقی دیگر بوده اند یا نه . حتی مهم نیست که ما قصد صدمه زدن داشتایم یا خیر . هر نوع صدمه و آسیبی که رسانه باشیم موضوع قدم هشتم خواهد بود .

ممکن است دریابیم که بعضی از صدماتی که رسانده ایم نمی توانیم جبران کنیم . ممکن است که ما خود مستقیماً نتوانیم خسارت را جبران کنیم یا ممکن است بعداً بفهمیم که مسئول چیزی که در فهرست خود نوشته ایم نیستیم . راهنمای ما قبل از اینکه به قدم نهم برویم ، جهت تشخیص این موارد به ما کمک خواهد کرد . در حال حاضر وظیفه ما این است که تشخیص دهیم به چه کسانی صدمه زده ایم ، آن صدمات چه بوده اند ، و اینکه تمایل پیدا کنیم که آنها را جبران کنیم .

طبیعی است که در حین کارکرد دم هشتم ، به فکر این باشیم که در قدم نهم چگونه می توانیم جبران خسارت کنیم . افکاری که در مورد جبران خسارت داریم ، مطمئناً بر روی کارکرد این قدم تأثیر خواهد گذاشت . ممکن است لازم باشد که برخی از سوءتفاهمات معمول را قبل از نوشتن فهرست مان ، از سر راه برداریم .

خیلی عالی است که ما قبل از شروع به مرمت روابطمان با بعضی از افراد کرده ایم . احتمالاً خانواده ما از اینکه دیگر مواد مخدر مصرف نمی کنیم بسیار شاد هستند . بعضی از صدمات آشکاری که ما بر دیگران تحمیل می کردیم به محض قطع مصرف مان پایان یافته اند . اگر توانسته باشیم که شغل خود را حفظ کنیم یا به تحصیلات خود ادامه دهیم ، احتمالاً در حال حاضر در این مکانها خیلی بهتر عمل می نماییم . ما دیگر به همکاران ، صاحب کار ، همکلاس و یا استادان خود آسیب نمی رسانیم . اما آیا این کافی است ؟

ما احتمالاً در جلسات از دیگران شنیده ایم که جبران خسارت به معنی تغییر کردن است و نه به معنی معذرت خواهی تنها – مسئله مهم این است که ما حالا با دیگران چگونه رفتار می کنیم . البته منظور این نیست که معذرت خواهی رسمی در جلسات معتادان گمنام مرسوم نیست . بلکه جبران خسارت مستقیم و رو در رو ابزاری قدرتمند جهت رشد روحانی خودمان و همینطور آسایش خیال کسانی است که مدتها منتظر ان بوده اند . چیزی که اعضاء ما برآن اصرار دارند این است که نمی توانیم فقط یک معذرت خواهی خشک وخالی و ناقص بکنیم و بلافاصله همان کاری را که باعث صدمه شده بود را تکرار نمایم .

بعضی از ما در این مرحله ممکن است احساس کسالت نماییم ، بخصوص اگر راهنمای مان در هفت قدم اول ما را مجبور به نوشتن مبسوط و زیادی کرده باشد . در قدم چهار ما از رفتارهای خود ترازنامه گرفتیم و در قدم شش نواقص اخلاقی خود را لیست کردیم و حال باید همان شرایط را با زاویه ای دیکر بررسی کنیم . پس از اتمام کارکرد قدماه ف ممکن است بنظر آید که ما زندگی و اعتیادمان را از کلیه راههای ممکن برسی کرده ایم و از خودمان بپرسیم که : ایا واقعاض همه این کارها لازم است ؟ ایا با بارها و بارها مرور یک مسئله ، در حال تنبیه خودمان نیستیم ؟

نه اینطور نیست . قدم هشتم آغاز فرآیندی است که به ما اجازه می دهد تا خود را با دیگران مساوی احساس کنیم . بجای احساس گناه و خجالت ، . بجای احساس اینکه همیشه از دیگران کمتر هستیم ، قادر خواهیم بود که در چشم دیگران نگاه کنیم . دیگر نیاز نیست که از کسی اجتناب کنیم . دیگر لازم نیست از کسی بترسیم که بخاطر اعمال یا غفلت در انجام مسئولیتی ممکن است که گیر بیفتیم یا تنبیه شویم ما آزاد خواهیم شد .

· آیا به هیچ شکلی در کارکرد قدم هشتم مردد هستسم چرا؟

بعضی از ما به شکلی دیگر در این قدم افراط می کنیم : ما نمی توانیم صبر کنیم و می خواهیم هر چه سریعتر همه چیز را درست کنیم . غافل از اینکه ممکن است باعث صدمات جدیدی شویم . ما ناآگاه و غافل به پیش می رویم و نزد همسر و دوستان خود اعتراف می کنیم . خانواده خود را گرد می آوریم و آنها را مجبورمی کنیم که به داستان اعتیاد ما با همه جزئیات گوش دهند ، که ما با این کار خود بدترین ترسهای انها را تأئید می کنیم و نکاتی را که از شانس خوب ما تا آنروز نمی دانستند تعریف می کنیم . در عین هیجان زدگی برای فرزندان خود در مورد اینکه چگونه بیماری داریم که مسئله آن نیستیم و چطور عاشق بهبودی خود هستیم ، و اینکه از این به بعد زندگی چقدر خوب خواهد بود ، صحبت می کنیم . و یادمان می رود که در گذشته چقدر به انها قولهای تو خالی داده ایم . ما یک روز سر زده وارد اتاق صاحب کار خود می شویم و به او اعلام می کنیم که معتاد هستیم و به او می گوییم که تا به حال از راههای خیلی زیرکانه مقدار زیاد پول از او اختلاس یا حیف و میل کرده ایم اما از این کار خود متأسفیم و دیگر آن کار را تکرار نمی کنیم .

اگر چه ممکن است تجربه ما از شتاب در جبران خسارت به این شدت نباشد اما مطمئناً منظور متن فوق را درک می کنیم که : اگر سعی کنیم بدون مشورت با راهنمای خود و بدون طرح و برنامه جبران خسارت کنیم ، ممکن است باعث خسارت جدیدی بشویم .

· آیا نیاز به تأمل و مشورت با راهنمای خود را قبل از آغاز جبران خسارت ، تشخیص می دهم ؟ آیا در هیچ شرایطی بواسطه تعجیل وشتاب در جبران خسارت باعث بروز خسارات جدیدی شده ام ؟ آن شرایط چه بوده اند ؟

بعضی از ما ممکن است هنوز فکر کنیم که اصولاً انسان خوبی هستیم و اینکه هرگز به کسی جز خودمان صدمه نزده ایم . اگر واقعاً در مورد اینکه چه کسانی در فهرست جبران خسارت ما می گنجد ، گیج شده ایم ، یا بطور مبهم می دانیم که مثلاً خانواده ما باید در این فهرست باشد اما دلیلش برای مان روشن نیست ، احتمال اینکه مسئله ای را نادیده گرفته باشیم یا انکار ما خیلی قوی باشد ، زیاد است . بعضی مواقع ما قادر به دیدن واقعیت بعضی مسائل یا بعضی شرایط نیستیم ، حتی اگر سالها از بهبودی ما گذشته باشد . پیشنهادی که اکثر ما به آن عمل می کنیم آن است که : اگر فکر می کنیم به کسی جبران خسارت بدهکاریم ، اما شرایط و دلایل ان را بخاطر نمی اوریم ، به هر حال نام او را در لیست خود بنویسیم . بعضی اوقات دلیل و شرایط را بعداً به یاد می آوریم . ما باید در حال حاضر بهترین کاری را که از دستمان در رابطه با کارکرد این قدم بر می آید را انجام دهیم . با راهنمای خود تماس بگیریم و به کار بر روی بهبودی خود ادامه دهیم . به قول معروف (( الهامات تازه ای خواهد شد )) ما باید روشن بینی خود را حفظ کنیم تا هر زمان که اگاهی بوجود آمد ، بتوانیم آن را بپذیریم . در خاتمه باید گفت که اغلب ما کارکرد این قدم را عقب می اندازیم چون تمایل به جبران خسارت از یک دسته افراد را نداریم . زیرا یا از آنها رنجش داریم و یا حتی تصور تماس با آنها برایمان وحشت آور است . لازم است که ما این قدم را شروع کنیم و نام این افراد را حتی اگر مطمئن نباشیم که می توانیم از آنها جبران خسارت کنیم در فهرست خود بنویسم . اگر در مواردی جبران خسارت کار درست و بی خطری نباشد ، راهنمای مان به ما خواهد گفت که چه کاری باید انجا دهیم .

· فهرست رنجش هایی که بر سر راه تمایل شما جهت جبران خسارت وجود دارند را بنویسید .

· آیا می توانم در حال حاضر از این رنجش ها رها شوم ؟ اگر نه آیا تمایل دارم که به هر حال نام این افراد را در فهرست خود بنویسم و بعداً نگران جبران خسارت از آنها باشم ؟

· آیا کسی هست که من به او جبران خسارت بدهکار باشم ولی او تهدیدی برای سلامت یا امنیت من باشد ، یا مورد دیگری وجود داشته باشد که من نگران حال آن شخص باشم ؟ ترسهای من چیست ؟

 

" کسانی که به آنها صدمه رسانیده ایم و چگونگی آن صدمات "

 

قبل از اینکه شروع به نوشتن فهرست خود بکنیم ، یک مفهوم دیگر وجود دارد که باید با آن آشنا شویم : و آن معنی صدمه در این قسمت است . لازم است که ما سعی کنیم تا همه راههایی که از طریق امکان صدمه رساندن وجود دارد درک کنیم ، تا فهرست ما کامل و دقیق باشد .

بعضی از انواع صدمه رساندن واضح و اشکار است . برای مثال پول یا متعلقات یک شخص یا یک مکان را بدزدیم ف صدمه ای رسانده ایم کاملاً اشکار است . به اضافه اینکه اکثر ما می توانیم به راحتی تشخیص دهیم که مورد سود استفاده جسمی یا احساسی از طرف دیگران ، یک نوع صدمه رساندن است .

در بعضی از شرایط ما مشکل برای تشخیص اینکه صدمه رسانده ایم نداریم ، اما نمی توانیم تشخیص دهیم که دقیقاً به چه کسی صدمه زده ایم . برای مثال ، ما در امتحان مدرسه تقلب کرده ایم . ما از خودمان می پرسیم آیا به معلم صدمه زده ایم ؟ یا به همکلاسیهای مان ؟ یا به خودمان ؟ یا به شاگردانی که بعد از ما آمده اند و مجبور به پرداخت هرینه بی اعتمادی ان معلم نشأت گرفته از ناصادقی ما است می باشند ؟ جواب این است که همه این افراد صدمه دیده اند ، حتی شاید غیر مستقیم . همه این افراد باید در فهرست قدم ششم ما نوشته شوند .

نهایتاً به عنوان عمیق تر صدمه می رسیم . این نوع صدمات احتمالاً مخربترین نوع صدمه می باشند ، چون آنها دقیقاً ضربه پذیرترین نقاط قلب انسانها را هدف قرار می دهند . برای مثال ، ما دوستی داشته ایم که رفاقت ما با او از سالها قبل شروع شده و ادامه داشته است . عواطف ، اعتماد و احساس تعلق ، همگی در این رقابت موجود بوده است . این رابطه همه برای دوست ما و هم برای خود ما اقعاً مهم بوده است . و بعد به یکباره و بدون هیچ توضیحی ، به دلیلی واقعی و یا تصورات باطل ، خود را از این رفاقت کنار کشیده و هیچ وقت اقدام به ترمیم یا تجدید آن نکرده ایم . از دست دادن یک دوست به اندازه کافی دردناک می باشد ، و ندانستن دلیل آن نیز دردش را مضاعف میکند . اما اکثر ما اینگونه صدمات را به دیگران تحمیل کرده ایم . ما به حس اعتماد ایشان لطمه زده ایم که ممکن است سالها طول بکشد که التیام یابد یا ترمیم شود . طرف دیگر قضیه آن است که ممکن است باعث شویم ان دوست خود را بخاطر پایان یافتن این رقابت سرزنش کند و احساس نماید که انسان دوست داشتنی نیست . در حالیکه حقیقت آن است که ما از این رابطه خسته شده بودیم و تنبلی مان می آمد آن را حفظ کنیم .

راههای زیادی برای تحمیل صدمات احساسی وجود دارد ، به عنوان مثال : غفلت و اهمال ، کم محلی کردن ، استثمار ، سوءاستفاده و تحقیر . در میان ما چه آن کسانی که احساس (( قربانی بودن )) می کنند و چه آنهایی که احساس می کنند(( انسانهای خوبی )) هستند ، ممکن است دریابند که بواسطه اینکه خود را همیشه بهتر از خود فرض می کرده اند و رفتاری داشته اند که انگار از لحلظ اخلاقی نسبت به همه برتر هستند ، باعث تحقیر دیگران شده اند . همچنین در میان ما کسانی که احساس توانا بودن و خود کفایی می کرده اند ، اگر به افرادی که قصد کمک و حمایت از ما را داشته اند اما این نیت خیرشان از طرف ما رد شده ؛ فکر کنند احتمالاً اسامی زیادی برای نوشتن در فهرست قدم هشتم پیدا خواند کرد .مشکل دیگری که به ان ، هنگام تهیه فهرست جبران خسارت برخوردیم ، انگیزه ناخودآگاه و اتوماتیک ما در تمرکز کردن برروی زمان قبل از قطع مصزف است . صداقت کامل در مورد خسارتی که در حین اعتیاد فعال به دیگران رسانده ایم ، به این دلیل که مواد مخدر مصرف می کردیم و انسانهای متفاوتی بودیم ، آسانتر است . اگر چه همه در دوران بهبودی نیز باعث خسارت و صدمه شده ایم ( آگاه و نا خوداگاه ) در واقع شاید ما به افرادی که در بهبودی ما هستند ( اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام ) نیز خسارت زده باشیم . بعنوان مثل : ممکن است در مورد انها غیبت کرده باشیم ، از آنها دوری کرده باشیم ، نسبت به دردهایشان بی تفاوت بوده باشیم ؛در در روابط راهنما و ره جوی آنها مداخله نموده باشیم ، سعی در کنترل رفتار رهجوی خود کرده باشیم ، در حق راهنمای خود نمک نشناسی کرده باشیم ، از سبد سنت هفتم پول دزدیده باشیم ، در بحث های خدماتی بواسطه مدت زمان پاکی خود از دیگران سوءاستفاده کرده یاشیم ، تازه واردی را از لحاظ جنسی استثمار کرده و از او بهره برده باشیم . اغلب ما برای قرار دادن اینگونه موارد در فهرست قدم ششم خیلی مشکل داریم چون حتی فکر این جبران خسارتها ما را ناراحت می کند . ما خود را قادر به داشتن رفتار معقولانه و خوبی در محیط انجمن جلسات معتادان گمنام می دانیم ، و مطمئن هستیم که دیگران نیز از ما توقع بیشتری دارند . حقیقت این است که اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام درک می کنند که ما در حال انجام چه کاری هستیم و ما را خواهند بخشید . اما در انتها باز هم یاد اوری می کنیم که ، فعلاً نیازی نیست که در مورد قدم نهم نگران باشیم .

 

" تهیه فهرست "

اولین مسئله این است که ما نمی توانیم فهرست مان را در خاطر خود نگه داریم . لازم است که ما اسم تک تک افراد و نوع خسارتی که به انها رسانده ایم را بر روی کاغذ بیاوریم . وقتی که این فهرست را بر روی کاغذ آوردیم دیگر مشکل است که کسی را فراموش کنیم یا در مورد جبران خسارتی که سعی می کردیم از آن اجتناب کنیم ، دوباره به مرحله انکار برگردیم . اگر به هر دلیلی نمی توانیم از کاغذ وقلم استفاده کنیم ، می شود ازضبط صوت یا هر روش دیگری که راهنمای ما موافق آن است کمک گرفت تا هر چه بهتر این قدم را انجام دهیم .

زمانی که آماده شدیم تا فهرست خود را تهیه کنیم ، باید در گوشه ای بنشینیم ، همه چیز هایی که درباره خسارت مختلف آموخته ایم را مرور می کنیم ، و شروع به نوشتن نماییم .

بعضی از اسامی فوراً به مغز ما خطور می کنند . بعضی دیگر ممکن است وقتی که انواع خسارتی که باعث شده ایم ، را مرور می کنیم به یادمان آیند . نیاز است که ما حتماً به قدم چهارم خود رجوع کنیم و تا آنجا که ممکن است از آن اطلاعلت کسب کنیم .

ما باید همه اسامی و موقعیت هایی را که به فکرمان می رسند را بنویسیم ، حتی اگر تقریباً ( نه کاملاً ) مطمئن باشیم که راهنمای ما خواهد گفت که در آن مورد خاص نیازی به جبران خسارت نداریم . وقتی که فهرست خود را با راهنمایمان مرور می کنیم ، اگر بعضی از اسامی حذف گردند ، بهتر از آن است که مجبور باشیم به حافظه خود فشار آوریم بلکه اسامی کسانی که ممکن است از قلم افتاده باشند را به خاطر آوریم . ضمناً در مواقعی ممکن است از قلم افتاده باشند را به خاطر آوریم . ضمناً در مواقعی که در آن باعث صدمه و خسارت شده ایم اما نام افراد درگیر یادمان نیاید . می توانیم اقلاً آن واقعه را در فهرست خود بگنجانیم .

اضافه کردن نام خودمان به این فهرست ، ممکن است باری بعضی از ما عجیب باشد . ممکن است در اوایل بهبودی به ما گفته باشند که جبران خسارات از خودمان ، یک فکر خود محورانه است ، و اینکه لازم است ما از فکر کردن دائم در مورد خود دست برداریم و به فکر کسانی که به آنها صدمه زده ایم باشیم . کل نظریه جبران خسارات از خودمان ممکن است گیج کننده باشد . بعضی از ما ممکن است فکر کنند که جبران خسارت از خود به معنی این است که چون پاک مانده ایم یا کار مهم دیگری انجام داده ایم ، به خودمان جایزه بدهیم . ما ممکن است این کار را با خریدن چیزی که از وسع ما خارج است و یا افراط در کاری اجباری ، انجام دهیم . در حقیقت ، راهی که می توانیم از آن طریق از خود جبران خسارت کنیم این است که از رفتار های غیر مسئولانه و مخرب خود دست برداریم . لازم است تا ما مواردی را که به واسته عدم توانایی در پذیرش مسئولیت های شخصی مان باعث خسارت به خود شده ایم و یا راه های متفاوت دیگری ک هاز آن طرسق برای خود مشکل درست کرده ایم (که این خود نوعی خسارت است) را شناسایی کینم . بعد وقتی که نام خود را به فهرستمان اضافه کنیم ، می توانیم خساراتی را که از لحاظ مادی ، سلامت ، احترام ، وغیره به خود زده ایم را بنویسیم. همچنین مورد احساس دیگری وجود دارد که اکثر ما با آن روبرو شده ایم : اگر به راهنمای خود خسارت زده ایم و از آن خبر نداشته باشد ، وقتی که لیست خود را با او مرور می کنیم از آن آگاه شود ، چه باید بکنیم ، در این شرایط باید با یک عضو دیگر که بهبودی او برای ما قابل احترام است ، و شاید حتی راهنمای ، راهنمایمان مشورت کنیم .

· فهرست افرادی را که به آنها خسارت زده اید با ذکر نوع و طریق خسارت بنویسید .

 

تمایل داشتن

 

حال که فهرست خود را تهیه کرده ایم ، یا اسامی جدیدی به فهرستی که از آخرین کارکرد قدم هشتم نزد خود نگه داشته بودیم ، افزوده ایم ، وقت آن است که تمایل پیدا کنیم تا جبران خسارت نماییم . برای اینکه بتوانیم تمایل پیدا کنیم ، باید حداقل کمی در مورد اینکه جبران خسارت چه ملزوماتی دارد بدانیم . قبلاً در همین کتاب در مورد اینکه به بیش ار فقط تغییر رفتار دادن ، نیاز داریم ، صحبت کردیم . اما بعضی از ما ممکن است از اینکه اصلاً ظرفیت تغییر نداریم ، بترسیم . ما می خواهیم بی ریا و صادق باشیم . ما می خواهیم از تکرار رفتارهای گذشته خود اجتناب کنیم ، اما درمورد قولهای خود در گذشته فکر می کنیم و از خود می پرسیم که آیا امکان اینکه دوباره به همانگونه رفتارکنیم وجود ندارد ؟ وقت آن است که واقعاً بهبودی خود را باور کنیم . مهم نیست که چه مدت پاکی داریم ، یا مشغول جبران چه خسارتی هستیم ، ما باید ایمان داشته باشیم که خداوند به همانگونه که او را درک می کنیم به ما قدرت و توان تغییر را خواهد داد . در می یابیم که برای بعضی از جبران خسارتهایی که بدهکاریم ، به محض نوشتن فهرست ، تمایل پیدا می کنیم ، اما برای بعضی دیگر داشتن تمایل به این آسانی نخواهد بود .

· چرا عذرخواهی تنها ، برای جبران خسارتی که زده ام ، کافی نخواهد بود ؟

· چرا تغییر رفتار تنها ، برای جبران خسارتی که زده ام ، کافی نخواهد بود ؟

به ندرت اتفاق می افتد که ما جبران خسارت مالی نداشته باشیم ، چه به کسانی که از آنها دزدی کرده باشیم ، چه به کسانی که از آنها پول قرض کرده ایم و هرگز پس نداده ایم ، چه به مغازه ها و اماکن کسب ، چه به بانکها یا مؤسسات مالی . ما می دانیم که جبران خسارت از اینها به معنی محروم شدن از مبلغی پول است که ترجیح می دهیم برای خود نگه داریم . ممکن است مدتی طول بکشد تا ما قدر ، رهایی عمیقی که پس از خلاص شدن از شر اینگونه بدهکاریها احساس خواهیم کرد را بدانیم و به همین طریق قدر تمایل به جبران خسارت را . درخواست کمک از نیروی برتر جهت پیدا کردن تمایل برای جبران خسارت نیز به ما کمک خواهد کرد .

· آیا خسارت مالی به کسی زده ام که نخواهم آن را جبران کنم ؟ اگر این خسارت را جبران کنم ، زندگی من به چه شکل خواهد بود ؟

· بعضی از جبران خسارت هایی که بدهکاریم ممکن است به اشخاصی باشد که آنها نیز به ما صدمه زده باشند . اینها معمولاً خسارتهایی هستند که ما بیشترین مشکل را جهت پیدا کردن تمایل به جبران آنها داریم . به نظر می رسد که هربار که ما به فکر جبران خسارت از آنها می افتیم ، آنقدر از آنچه که آنها با ما کرده اندعصبانی می شویم که بطور کل جبران خسارت کردن را فراموش می کنیم . اما لازمه بهبودی ما تمرین اصل روحانی بخشش می باشد . از طریق دعا و کمکهای جانبی دیگری که در دسترس ما هستند ، می توانیم در خود ظرفیت بخشش کسانی که به ما صدمه زده اند را بیابیم .

· آیا به کسی جبران خسارت بدهکار هستم ، که او نیز به من صدمه زده باشد ؟ چه اقداماتی جهت پیدا کردن تمایل برای اینگونه جبران خسارت انجام داده ام ؟

ممکن است در فهرست ما موردی برای جبران خسارت وجود داشته باشد ، که فکر کنیم هرگز قادر به انجام آن نخواهیم بود . شاید عدم تمایل ما آنقدر زیاد باشد ، که حتی نخواهیم برای تمایل پیدا کردن دعا کنیم . ما ممکن است حتی نتوانیم تصور داشتن هیچ نوع رحم و شفت یا دلسوزی نسبت به بعضی از کسانی که به انها جبران خسارت بدهکاریم ، بکنیم . در اینگونه موارد ، باید بگذاریم که فعلاً این موارد در فهرستمان باقی بمانند . ما نباید حتماً تمام جبران خسارتهایی را که بدهکاریم در یک روز و یا مدت زمان خاصی انجام دهیم . بعضی از خسارات به زمان نیاز دارند تا تمایل جبران آنها در ما بوجود آید . هربار که به فهرست قدم هشتم خود نگاه می کنیم ، باید از خود بپرسیم که آیا هنوز تمایل به جبران اینگونه خسارت پیدا کرده ایم . اگرنه ، باید هر از چند گاهی این سؤال را از خود بکنیم ؟

 

اصول روحانی

 

در قدم هشتم ، ما برروی صداقت ، شهامت ، تمایل ، و ملاطفت تمرکز می کنیم . برای تمرین اصل صداقت در قدم هشتم ، نیاز است که ما از تجربه خود در قدمهای قبلی استفاده کنیم . ما به ذات و طبیعت مشکل خود – اعتیاد – اقرار کردیم ، و بر راه حل آن تأکید کردیم . این یک عمل از روی صداقت بود . ما یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم که این خود تمرینی برای صداقت تازه یافته ما بود . استخراج چگونگی دقیق خطاهایمان از لابلای عمق ضمیرمان نیز باعث عمیق تر شدن سطح صداقت ما گردید . به همین واسطه ما تجربه چگونگی تشخیص و جداسازی نقش خود از دیگران در مسائل را ، کسب کردیم ، و این ، همان سطح صداقتی است که ما در قدم هشتم به آن نیاز داریم . ما باید همه توجیهاتی را که در مورد خسارت زدنمان به دیگران می آوردیم ، مانند رنجش داشتن ، سرزنش دیگران ، باور اینکه ما قربانی بی گناهی بودیم را فراموش کرده و خیلی ساده فهرستمان را کامل کنیم .

· تشخیص چگونگی دقیق خطاهایمان ، به چه شکل در قدم هشتم برای ما ارزشمند است ؟ چرا ضروری است که نقش و مسئولیت من در مسائل برایم واضح و آشکار باشد ؟

· چند مثال از صداقتی که در قدمهای قبلی تجربه کرده اید را بنویسید ؟ چگونه از آن تجارب در این قدم می توانید استفاده کنید .

جهت تمرین اصل شهامت در قدم هشتم ، ما باید خودمان را به مراقبت خداوند بسپاریم . ما نمی توانیم که فهرستمان را فقط به آن مواردی که فکر می کنیم نتیجه مطلوبی خواهد داشت ، محدود کنیم . باید باور داشته باشیم که نیروی برتر ما ، بردباری ، فروتنی ، اعتماد به نفس ، یا هر چیز دیگری که جهت جبران خسارت به آن نیاز داریم را به ما خواهد داد . چه لازم باشد که ما با کسی روبرو شویم که نمی دانیم با دیدن او چه احساس یا حالی به ما دست خواهد داد ، چه مجبور باشیم که پی آمد و نتیجه گناه یا جرمی را که در گذشته کرده ایم بپذیریم ، به هر حال به کمک نیروی برترمان قادر خواهیم بود با آن شرایط روبرو شویم .

· چند مثال از شهامتی که در قدمهای قبلی تجربه کرده اید را بنویسید ؟ چگونه از آن تجارب در این قدم می توانید استفاده کنید .

قبلاً در این قدم در مورد تمایل زیاد صحبت کرده ایم ، به خصوص در مورد تمایل برای جبران خسارت . به هر حال ما به حداقلی از تمایل برای کار کردن این قدم نیاز داریم که هیچ ربطی هم به جبران خسارت ندارد . اول از همه ما به تمایل برای تهیه کردن فهرستمان نیاز داریم . علیرغم احساسی که ممکن است نسبت به اضافه کردن اسمی به فهرستمان داشته باشیم ، لازم است که تمایل پیدا کنیم این کار را انجام دهیم . همچنین نیاز است که تمایل داشته باشیم تا اصول روحانی دیگری که مربوط به این قدم هستند را تمرین کنیم .

· آیا اسمی هست که من هنوز به فهرست خود اضافه نکرده باشم ؟ آیا تمایل دارم که اکنون اضافه کنم ؟ آیا فهرست من کامل است ؟

· چه اقداماتی جهت افزایش تمایل خود انجام داده ام ؟

· در مورد دعا کردن برای پیدا کردن تمایل چه احساسی دارم ؟

در این مرحله از بهبودی امکان دست یافتن به یک روحیه با ملاطفت و با شفقت وجود دارد . قبل از اینکه قدمهای قبلی را کار کنیم ، آنقدر با احساس رنجش ، سرزنش ، و تأسف به حال خود درگیر بودیم که نمی توانستیم به دیگران فکر کنیم . در حالیکه توانائی احساس یک انسان معمولی بودن را پیدا می کنیم ، در همان حال می توانیم تشخیص دهیم که دیگران نیز دارند بیشترین سعی خود را برای انسان بهتری بودن ، می کنند . ما می دانیم که به طور متناوب در معرض شک و تردید در مورد خود و احساس عدم امنیت هستیم . این مسئله در مورد دیگران نیز صدق می کند . ما می دانیم که خیلی از مواقع قبل از اینکه فکر کنیم ، حرف می زنیم . دیگران نیز همینطور . ما درک می کنیم که آنها نیز مثل ما از این حرکات خد پشیمان و متأسف می شوند . ما می دانیم که مستعد درک و تعبیر غلط از شرایط و اتفاقات ، و نشان دادن عکس العملهای افراطی یا تفریطی نسبت به آنها هستیم . درنتیجه ، امروز وقتی می بینیم کسی از روی نواقص شخصیتی خود عمل می کند ، بجای اینکه عصبانی یا خشمگین شویم با او همدلی و همدردی می کنیم ، برای اینکه می دانیم که چه چیز باعث اینگونه رفتار شده است . قلب ما وقتی که می بینیم با دیگران ، رؤیاها ، احساسات ، ترسها ، علائق ، و یا اشتباهات مشترکی داریم ، پر از رحم و بخشش می شود .

· آیا احساس وصل بودن یا مربوط بودن به دیگران می کنم ؟ توضیح دهید .

· آیا احساس همدلی و ملاطفت برای دیگران دارم ؟ توضیح دهید .

 

حرکت به جلو

 

صحبت درباره تک تک موارد فهرست جبران خسارت با راهنمایمان ضروری است . مهم نیست که چه مدت است که پاک هستیم ، یا چقدر در جبران خسارت تجربه داریم . همه ما وقتی که به تنهایی بخواهیم این قدم راکار کنیم در معرض خطر قضاوت غلط کردن هستیم ، اما اغلب درمی یابیم که وقتی به مسائل از چشم دیگران نگاه می کنیم ، همه چیز واضح تر است . ما به بصیرت و تشویق راهنمای خود و نیز به بینش و امید او نیازمندیم . اعجاب آور است که یک صحبت ساده با راهنمایمان تا چه حد میتواند به ما دردست یافتن به نیرویی که در درون ما نهفته است ، کمک کند . وقتی که ما از شر مسائل تأثیرگذار و گمراه کننده رها شویم ، و به رشته محکم آرامش ، فروتنی ، و بخشش چنگ بیندازیم ، برای انجام قدم نهم آماده هستیم .

 

درک فرآیند

 " ما فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم تهیه کرده و خواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم "

 

تا اینجا ، قدمها بیشتر بر روی خودمان و رابطه ما با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم متمرکز بودند . با اغاز قدم هشتم ما دیگران را نیز وارد فرآیند التیام می نماییم – افرادی که به انها بواسطه اعتیادمان صدمه رسانده ایم – کسانی که قصد داشتیم به آنها اسیب برسانیم – اشخاصی که تصادفاً به انها صدمه زذه ایم – اشخاصی که دیگر در زندگی ما وجود ندارند و افرادی که قرار است تا اخر عمر با آنها رابطه نزدیک داشته باشیم ...

قدم هشتم در رابطه با تشخیص صدماتی است که باعث شده ایم . فرقی هم نمی کند که ما بواسطه خشم – بی دقتی – و یا ترس باعث انها شده باشیم . و مهم نیست که رفتارهای ما براساس خود خواهی – تکبر – ناصادقی و یا هر نقص اخلاقی دیگر بوده اند یا نه . حتی مهم نیست که ما قصد صدمه زدن داشتایم یا خیر . هر نوع صدمه و آسیبی که رسانه باشیم موضوع قدم هشتم خواهد بود .

ممکن است دریابیم که بعضی از صدماتی که رسانده ایم نمی توانیم جبران کنیم . ممکن است که ما خود مستقیماً نتوانیم خسارت را جبران کنیم یا ممکن است بعداً بفهمیم که مسئول چیزی که در فهرست خود نوشته ایم نیستیم . راهنمای ما قبل از اینکه به قدم نهم برویم ، جهت تشخیص این موارد به ما کمک خواهد کرد . در حال حاضر وظیفه ما این است که تشخیص دهیم به چه کسانی صدمه زده ایم ، آن صدمات چه بوده اند ، و اینکه تمایل پیدا کنیم که آنها را جبران کنیم .

طبیعی است که در حین کارکرد دم هشتم ، به فکر این باشیم که در قدم نهم چگونه می توانیم جبران خسارت کنیم . افکاری که در مورد جبران خسارت داریم ، مطمئناً بر روی کارکرد این قدم تأثیر خواهد گذاشت . ممکن است لازم باشد که برخی از سوءتفاهمات معمول را قبل از نوشتن فهرست مان ، از سر راه برداریم .

خیلی عالی است که ما قبل از شروع به مرمت روابطمان با بعضی از افراد کرده ایم . احتمالاً خانواده ما از اینکه دیگر مواد مخدر مصرف نمی کنیم بسیار شاد هستند . بعضی از صدمات آشکاری که ما بر دیگران تحمیل می کردیم به محض قطع مصرف مان پایان یافته اند . اگر توانسته باشیم که شغل خود را حفظ کنیم یا به تحصیلات خود ادامه دهیم ، احتمالاً در حال حاضر در این مکانها خیلی بهتر عمل می نماییم . ما دیگر به همکاران ، صاحب کار ، همکلاس و یا استادان خود آسیب نمی رسانیم . اما آیا این کافی است ؟

ما احتمالاً در جلسات از دیگران شنیده ایم که جبران خسارت به معنی تغییر کردن است و نه به معنی معذرت خواهی تنها – مسئله مهم این است که ما حالا با دیگران چگونه رفتار می کنیم . البته منظور این نیست که معذرت خواهی رسمی در جلسات معتادان گمنام مرسوم نیست . بلکه جبران خسارت مستقیم و رو در رو ابزاری قدرتمند جهت رشد روحانی خودمان و همینطور آسایش خیال کسانی است که مدتها منتظر ان بوده اند . چیزی که اعضاء ما برآن اصرار دارند این است که نمی توانیم فقط یک معذرت خواهی خشک وخالی و ناقص بکنیم و بلافاصله همان کاری را که باعث صدمه شده بود را تکرار نمایم .

بعضی از ما در این مرحله ممکن است احساس کسالت نماییم ، بخصوص اگر راهنمای مان در هفت قدم اول ما را مجبور به نوشتن مبسوط و زیادی کرده باشد . در قدم چهار ما از رفتارهای خود ترازنامه گرفتیم و در قدم شش نواقص اخلاقی خود را لیست کردیم و حال باید همان شرایط را با زاویه ای دیکر بررسی کنیم . پس از اتمام کارکرد قدماه ف ممکن است بنظر آید که ما زندگی و اعتیادمان را از کلیه راههای ممکن برسی کرده ایم و از خودمان بپرسیم که : ایا واقعاض همه این کارها لازم است ؟ ایا با بارها و بارها مرور یک مسئله ، در حال تنبیه خودمان نیستیم ؟

نه اینطور نیست . قدم هشتم آغاز فرآیندی است که به ما اجازه می دهد تا خود را با دیگران مساوی احساس کنیم . بجای احساس گناه و خجالت ، . بجای احساس اینکه همیشه از دیگران کمتر هستیم ، قادر خواهیم بود که در چشم دیگران نگاه کنیم . دیگر نیاز نیست که از کسی اجتناب کنیم . دیگر لازم نیست از کسی بترسیم که بخاطر اعمال یا غفلت در انجام مسئولیتی ممکن است که گیر بیفتیم یا تنبیه شویم ما آزاد خواهیم شد .

· آیا به هیچ شکلی در کارکرد قدم هشتم مردد هستسم چرا؟

بعضی از ما به شکلی دیگر در این قدم افراط می کنیم : ما نمی توانیم صبر کنیم و می خواهیم هر چه سریعتر همه چیز را درست کنیم . غافل از اینکه ممکن است باعث صدمات جدیدی شویم . ما ناآگاه و غافل به پیش می رویم و نزد همسر و دوستان خود اعتراف می کنیم . خانواده خود را گرد می آوریم و آنها را مجبورمی کنیم که به داستان اعتیاد ما با همه جزئیات گوش دهند ، که ما با این کار خود بدترین ترسهای انها را تأئید می کنیم و نکاتی را که از شانس خوب ما تا آنروز نمی دانستند تعریف می کنیم . در عین هیجان زدگی برای فرزندان خود در مورد اینکه چگونه بیماری داریم که مسئله آن نیستیم و چطور عاشق بهبودی خود هستیم ، و اینکه از این به بعد زندگی چقدر خوب خواهد بود ، صحبت می کنیم . و یادمان می رود که در گذشته چقدر به انها قولهای تو خالی داده ایم . ما یک روز سر زده وارد اتاق صاحب کار خود می شویم و به او اعلام می کنیم که معتاد هستیم و به او می گوییم که تا به حال از راههای خیلی زیرکانه مقدار زیاد پول از او اختلاس یا حیف و میل کرده ایم اما از این کار خود متأسفیم و دیگر آن کار را تکرار نمی کنیم .

اگر چه ممکن است تجربه ما از شتاب در جبران خسارت به این شدت نباشد اما مطمئناً منظور متن فوق را درک می کنیم که : اگر سعی کنیم بدون مشورت با راهنمای خود و بدون طرح و برنامه جبران خسارت کنیم ، ممکن است باعث خسارت جدیدی بشویم .

· آیا نیاز به تأمل و مشورت با راهنمای خود را قبل از آغاز جبران خسارت ، تشخیص می دهم ؟ آیا در هیچ شرایطی بواسطه تعجیل وشتاب در جبران خسارت باعث بروز خسارات جدیدی شده ام ؟ آن شرایط چه بوده اند ؟

بعضی از ما ممکن است هنوز فکر کنیم که اصولاً انسان خوبی هستیم و اینکه هرگز به کسی جز خودمان صدمه نزده ایم . اگر واقعاً در مورد اینکه چه کسانی در فهرست جبران خسارت ما می گنجد ، گیج شده ایم ، یا بطور مبهم می دانیم که مثلاً خانواده ما باید در این فهرست باشد اما دلیلش برای مان روشن نیست ، احتمال اینکه مسئله ای را نادیده گرفته باشیم یا انکار ما خیلی قوی باشد ، زیاد است . بعضی مواقع ما قادر به دیدن واقعیت بعضی مسائل یا بعضی شرایط نیستیم ، حتی اگر سالها از بهبودی ما گذشته باشد . پیشنهادی که اکثر ما به آن عمل می کنیم آن است که : اگر فکر می کنیم به کسی جبران خسارت بدهکاریم ، اما شرایط و دلایل ان را بخاطر نمی اوریم ، به هر حال نام او را در لیست خود بنویسیم . بعضی اوقات دلیل و شرایط را بعداً به یاد می آوریم . ما باید در حال حاضر بهترین کاری را که از دستمان در رابطه با کارکرد این قدم بر می آید را انجام دهیم . با راهنمای خود تماس بگیریم و به کار بر روی بهبودی خود ادامه دهیم . به قول معروف (( الهامات تازه ای خواهد شد )) ما باید روشن بینی خود را حفظ کنیم تا هر زمان که اگاهی بوجود آمد ، بتوانیم آن را بپذیریم . در خاتمه باید گفت که اغلب ما کارکرد این قدم را عقب می اندازیم چون تمایل به جبران خسارت از یک دسته افراد را نداریم . زیرا یا از آنها رنجش داریم و یا حتی تصور تماس با آنها برایمان وحشت آور است . لازم است که ما این قدم را شروع کنیم و نام این افراد را حتی اگر مطمئن نباشیم که می توانیم از آنها جبران خسارت کنیم در فهرست خود بنویسم . اگر در مواردی جبران خسارت کار درست و بی خطری نباشد ، راهنمای مان به ما خواهد گفت که چه کاری باید انجا دهیم .

· فهرست رنجش هایی که بر سر راه تمایل شما جهت جبران خسارت وجود دارند را بنویسید .

· آیا می توانم در حال حاضر از این رنجش ها رها شوم ؟ اگر نه آیا تمایل دارم که به هر حال نام این افراد را در فهرست خود بنویسم و بعداً نگران جبران خسارت از آنها باشم ؟

· آیا کسی هست که من به او جبران خسارت بدهکار باشم ولی او تهدیدی برای سلامت یا امنیت من باشد ، یا مورد دیگری وجود داشته باشد که من نگران حال آن شخص باشم ؟ ترسهای من چیست ؟

 

 

کسانی که به آنها صدمه رسانیده ایم و چگونگی آن صدمات

" کسانی که به آنها صدمه رسانیده ایم و چگونگی آن صدمات "

 

قبل از اینکه شروع به نوشتن فهرست خود بکنیم ، یک مفهوم دیگر وجود دارد که باید با آن آشنا شویم : و آن معنی صدمه در این قسمت است . لازم است که ما سعی کنیم تا همه راههایی که از طریق امکان صدمه رساندن وجود دارد درک کنیم ، تا فهرست ما کامل و دقیق باشد .

بعضی از انواع صدمه رساندن واضح و اشکار است . برای مثال پول یا متعلقات یک شخص یا یک مکان را بدزدیم ف صدمه ای رسانده ایم کاملاً اشکار است . به اضافه اینکه اکثر ما می توانیم به راحتی تشخیص دهیم که مورد سود استفاده جسمی یا احساسی از طرف دیگران ، یک نوع صدمه رساندن است .

در بعضی از شرایط ما مشکل برای تشخیص اینکه صدمه رسانده ایم نداریم ، اما نمی توانیم تشخیص دهیم که دقیقاً به چه کسی صدمه زده ایم . برای مثال ، ما در امتحان مدرسه تقلب کرده ایم . ما از خودمان می پرسیم آیا به معلم صدمه زده ایم ؟ یا به همکلاسیهای مان ؟ یا به خودمان ؟ یا به شاگردانی که بعد از ما آمده اند و مجبور به پرداخت هرینه بی اعتمادی ان معلم نشأت گرفته از ناصادقی ما است می باشند ؟ جواب این است که همه این افراد صدمه دیده اند ، حتی شاید غیر مستقیم . همه این افراد باید در فهرست قدم ششم ما نوشته شوند .

نهایتاً به عنوان عمیق تر صدمه می رسیم . این نوع صدمات احتمالاً مخربترین نوع صدمه می باشند ، چون آنها دقیقاً ضربه پذیرترین نقاط قلب انسانها را هدف قرار می دهند . برای مثال ، ما دوستی داشته ایم که رفاقت ما با او از سالها قبل شروع شده و ادامه داشته است . عواطف ، اعتماد و احساس تعلق ، همگی در این رقابت موجود بوده است . این رابطه همه برای دوست ما و هم برای خود ما اقعاً مهم بوده است . و بعد به یکباره و بدون هیچ توضیحی ، به دلیلی واقعی و یا تصورات باطل ، خود را از این رفاقت کنار کشیده و هیچ وقت اقدام به ترمیم یا تجدید آن نکرده ایم . از دست دادن یک دوست به اندازه کافی دردناک می باشد ، و ندانستن دلیل آن نیز دردش را مضاعف میکند . اما اکثر ما اینگونه صدمات را به دیگران تحمیل کرده ایم . ما به حس اعتماد ایشان لطمه زده ایم که ممکن است سالها طول بکشد که التیام یابد یا ترمیم شود . طرف دیگر قضیه آن است که ممکن است باعث شویم ان دوست خود را بخاطر پایان یافتن این رقابت سرزنش کند و احساس نماید که انسان دوست داشتنی نیست . در حالیکه حقیقت آن است که ما از این رابطه خسته شده بودیم و تنبلی مان می آمد آن را حفظ کنیم .

راههای زیادی برای تحمیل صدمات احساسی وجود دارد ، به عنوان مثال : غفلت و اهمال ، کم محلی کردن ، استثمار ، سوءاستفاده و تحقیر . در میان ما چه آن کسانی که احساس (( قربانی بودن )) می کنند و چه آنهایی که احساس می کنند(( انسانهای خوبی )) هستند ، ممکن است دریابند که بواسطه اینکه خود را همیشه بهتر از خود فرض می کرده اند و رفتاری داشته اند که انگار از لحلظ اخلاقی نسبت به همه برتر هستند ، باعث تحقیر دیگران شده اند . همچنین در میان ما کسانی که احساس توانا بودن و خود کفایی می کرده اند ، اگر به افرادی که قصد کمک و حمایت از ما را داشته اند اما این نیت خیرشان از طرف ما رد شده ؛ فکر کنند احتمالاً اسامی زیادی برای نوشتن در فهرست قدم هشتم پیدا خواند کرد .مشکل دیگری که به ان ، هنگام تهیه فهرست جبران خسارت برخوردیم ، انگیزه ناخودآگاه و اتوماتیک ما در تمرکز کردن برروی زمان قبل از قطع مصزف است . صداقت کامل در مورد خسارتی که در حین اعتیاد فعال به دیگران رسانده ایم ، به این دلیل که مواد مخدر مصرف می کردیم و انسانهای متفاوتی بودیم ، آسانتر است . اگر چه همه در دوران بهبودی نیز باعث خسارت و صدمه شده ایم ( آگاه و نا خوداگاه ) در واقع شاید ما به افرادی که در بهبودی ما هستند ( اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام ) نیز خسارت زده باشیم . بعنوان مثل : ممکن است در مورد انها غیبت کرده باشیم ، از آنها دوری کرده باشیم ، نسبت به دردهایشان بی تفاوت بوده باشیم ؛در در روابط راهنما و ره جوی آنها مداخله نموده باشیم ، سعی در کنترل رفتار رهجوی خود کرده باشیم ، در حق راهنمای خود نمک نشناسی کرده باشیم ، از سبد سنت هفتم پول دزدیده باشیم ، در بحث های خدماتی بواسطه مدت زمان پاکی خود از دیگران سوءاستفاده کرده یاشیم ، تازه واردی را از لحاظ جنسی استثمار کرده و از او بهره برده باشیم . اغلب ما برای قرار دادن اینگونه موارد در فهرست قدم ششم خیلی مشکل داریم چون حتی فکر این جبران خسارتها ما را ناراحت می کند . ما خود را قادر به داشتن رفتار معقولانه و خوبی در محیط انجمن جلسات معتادان گمنام می دانیم ، و مطمئن هستیم که دیگران نیز از ما توقع بیشتری دارند . حقیقت این است که اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام درک می کنند که ما در حال انجام چه کاری هستیم و ما را خواهند بخشید . اما در انتها باز هم یاد اوری می کنیم که ، فعلاً نیازی نیست که در مورد قدم نهم نگران باشیم .

 

 

تهیه فهرست

" تهیه فهرست "

اولین مسئله این است که ما نمی توانیم فهرست مان را در خاطر خود نگه داریم . لازم است که ما اسم تک تک افراد و نوع خسارتی که به انها رسانده ایم را بر روی کاغذ بیاوریم . وقتی که این فهرست را بر روی کاغذ آوردیم دیگر مشکل است که کسی را فراموش کنیم یا در مورد جبران خسارتی که سعی می کردیم از آن اجتناب کنیم ، دوباره به مرحله انکار برگردیم . اگر به هر دلیلی نمی توانیم از کاغذ وقلم استفاده کنیم ، می شود ازضبط صوت یا هر روش دیگری که راهنمای ما موافق آن است کمک گرفت تا هر چه بهتر این قدم را انجام دهیم .

زمانی که آماده شدیم تا فهرست خود را تهیه کنیم ، باید در گوشه ای بنشینیم ، همه چیز هایی که درباره خسارت مختلف آموخته ایم را مرور می کنیم ، و شروع به نوشتن نماییم .

بعضی از اسامی فوراً به مغز ما خطور می کنند . بعضی دیگر ممکن است وقتی که انواع خسارتی که باعث شده ایم ، را مرور می کنیم به یادمان آیند . نیاز است که ما حتماً به قدم چهارم خود رجوع کنیم و تا آنجا که ممکن است از آن اطلاعلت کسب کنیم .

ما باید همه اسامی و موقعیت هایی را که به فکرمان می رسند را بنویسیم ، حتی اگر تقریباً ( نه کاملاً ) مطمئن باشیم که راهنمای ما خواهد گفت که در آن مورد خاص نیازی به جبران خسارت نداریم . وقتی که فهرست خود را با راهنمایمان مرور می کنیم ، اگر بعضی از اسامی حذف گردند ، بهتر از آن است که مجبور باشیم به حافظه خود فشار آوریم بلکه اسامی کسانی که ممکن است از قلم افتاده باشند را به خاطر آوریم . ضمناً در مواقعی ممکن است از قلم افتاده باشند را به خاطر آوریم . ضمناً در مواقعی که در آن باعث صدمه و خسارت شده ایم اما نام افراد درگیر یادمان نیاید . می توانیم اقلاً آن واقعه را در فهرست خود بگنجانیم .

اضافه کردن نام خودمان به این فهرست ، ممکن است باری بعضی از ما عجیب باشد . ممکن است در اوایل بهبودی به ما گفته باشند که جبران خسارات از خودمان ، یک فکر خود محورانه است ، و اینکه لازم است ما از فکر کردن دائم در مورد خود دست برداریم و به فکر کسانی که به آنها صدمه زده ایم باشیم . کل نظریه جبران خسارات از خودمان ممکن است گیج کننده باشد . بعضی از ما ممکن است فکر کنند که جبران خسارت از خود به معنی این است که چون پاک مانده ایم یا کار مهم دیگری انجام داده ایم ، به خودمان جایزه بدهیم . ما ممکن است این کار را با خریدن چیزی که از وسع ما خارج است و یا افراط در کاری اجباری ، انجام دهیم . در حقیقت ، راهی که می توانیم از آن طریق از خود جبران خسارت کنیم این است که از رفتار های غیر مسئولانه و مخرب خود دست برداریم . لازم است تا ما مواردی را که به واسته عدم توانایی در پذیرش مسئولیت های شخصی مان باعث خسارت به خود شده ایم و یا راه های متفاوت دیگری ک هاز آن طرسق برای خود مشکل درست کرده ایم (که این خود نوعی خسارت است) را شناسایی کینم . بعد وقتی که نام خود را به فهرستمان اضافه کنیم ، می توانیم خساراتی را که از لحاظ مادی ، سلامت ، احترام ، وغیره به خود زده ایم را بنویسیم. همچنین مورد احساس دیگری وجود دارد که اکثر ما با آن روبرو شده ایم : اگر به راهنمای خود خسارت زده ایم و از آن خبر نداشته باشد ، وقتی که لیست خود را با او مرور می کنیم از آن آگاه شود ، چه باید بکنیم ، در این شرایط باید با یک عضو دیگر که بهبودی او برای ما قابل احترام است ، و شاید حتی راهنمای ، راهنمایمان مشورت کنیم .

· فهرست افرادی را که به آنها خسارت زده اید با ذکر نوع و طریق خسارت بنویسید .

 

 

تمایل داشتن

تمایل داشتن

 

حال که فهرست خود را تهیه کرده ایم ، یا اسامی جدیدی به فهرستی که از آخرین کارکرد قدم هشتم نزد خود نگه داشته بودیم ، افزوده ایم ، وقت آن است که تمایل پیدا کنیم تا جبران خسارت نماییم . برای اینکه بتوانیم تمایل پیدا کنیم ، باید حداقل کمی در مورد اینکه جبران خسارت چه ملزوماتی دارد بدانیم . قبلاً در همین کتاب در مورد اینکه به بیش ار فقط تغییر رفتار دادن ، نیاز داریم ، صحبت کردیم . اما بعضی از ما ممکن است از اینکه اصلاً ظرفیت تغییر نداریم ، بترسیم . ما می خواهیم بی ریا و صادق باشیم . ما می خواهیم از تکرار رفتارهای گذشته خود اجتناب کنیم ، اما درمورد قولهای خود در گذشته فکر می کنیم و از خود می پرسیم که آیا امکان اینکه دوباره به همانگونه رفتارکنیم وجود ندارد ؟ وقت آن است که واقعاً بهبودی خود را باور کنیم . مهم نیست که چه مدت پاکی داریم ، یا مشغول جبران چه خسارتی هستیم ، ما باید ایمان داشته باشیم که خداوند به همانگونه که او را درک می کنیم به ما قدرت و توان تغییر را خواهد داد . در می یابیم که برای بعضی از جبران خسارتهایی که بدهکاریم ، به محض نوشتن فهرست ، تمایل پیدا می کنیم ، اما برای بعضی دیگر داشتن تمایل به این آسانی نخواهد بود .

· چرا عذرخواهی تنها ، برای جبران خسارتی که زده ام ، کافی نخواهد بود ؟

· چرا تغییر رفتار تنها ، برای جبران خسارتی که زده ام ، کافی نخواهد بود ؟

به ندرت اتفاق می افتد که ما جبران خسارت مالی نداشته باشیم ، چه به کسانی که از آنها دزدی کرده باشیم ، چه به کسانی که از آنها پول قرض کرده ایم و هرگز پس نداده ایم ، چه به مغازه ها و اماکن کسب ، چه به بانکها یا مؤسسات مالی . ما می دانیم که جبران خسارت از اینها به معنی محروم شدن از مبلغی پول است که ترجیح می دهیم برای خود نگه داریم . ممکن است مدتی طول بکشد تا ما قدر ، رهایی عمیقی که پس از خلاص شدن از شر اینگونه بدهکاریها احساس خواهیم کرد را بدانیم و به همین طریق قدر تمایل به جبران خسارت را . درخواست کمک از نیروی برتر جهت پیدا کردن تمایل برای جبران خسارت نیز به ما کمک خواهد کرد .

· آیا خسارت مالی به کسی زده ام که نخواهم آن را جبران کنم ؟ اگر این خسارت را جبران کنم ، زندگی من به چه شکل خواهد بود ؟

· بعضی از جبران خسارت هایی که بدهکاریم ممکن است به اشخاصی باشد که آنها نیز به ما صدمه زده باشند . اینها معمولاً خسارتهایی هستند که ما بیشترین مشکل را جهت پیدا کردن تمایل به جبران آنها داریم . به نظر می رسد که هربار که ما به فکر جبران خسارت از آنها می افتیم ، آنقدر از آنچه که آنها با ما کرده اندعصبانی می شویم که بطور کل جبران خسارت کردن را فراموش می کنیم . اما لازمه بهبودی ما تمرین اصل روحانی بخشش می باشد . از طریق دعا و کمکهای جانبی دیگری که در دسترس ما هستند ، می توانیم در خود ظرفیت بخشش کسانی که به ما صدمه زده اند را بیابیم .

· آیا به کسی جبران خسارت بدهکار هستم ، که او نیز به من صدمه زده باشد ؟ چه اقداماتی جهت پیدا کردن تمایل برای اینگونه جبران خسارت انجام داده ام ؟

ممکن است در فهرست ما موردی برای جبران خسارت وجود داشته باشد ، که فکر کنیم هرگز قادر به انجام آن نخواهیم بود . شاید عدم تمایل ما آنقدر زیاد باشد ، که حتی نخواهیم برای تمایل پیدا کردن دعا کنیم . ما ممکن است حتی نتوانیم تصور داشتن هیچ نوع رحم و شفت یا دلسوزی نسبت به بعضی از کسانی که به انها جبران خسارت بدهکاریم ، بکنیم . در اینگونه موارد ، باید بگذاریم که فعلاً این موارد در فهرستمان باقی بمانند . ما نباید حتماً تمام جبران خسارتهایی را که بدهکاریم در یک روز و یا مدت زمان خاصی انجام دهیم . بعضی از خسارات به زمان نیاز دارند تا تمایل جبران آنها در ما بوجود آید . هربار که به فهرست قدم هشتم خود نگاه می کنیم ، باید از خود بپرسیم که آیا هنوز تمایل به جبران اینگونه خسارت پیدا کرده ایم . اگرنه ، باید هر از چند گاهی این سؤال را از خود بکنیم ؟

 

 

اصول روحانی

اصول روحانی

 

در قدم هشتم ، ما برروی صداقت ، شهامت ، تمایل ، و ملاطفت تمرکز می کنیم . برای تمرین اصل صداقت در قدم هشتم ، نیاز است که ما از تجربه خود در قدمهای قبلی استفاده کنیم . ما به ذات و طبیعت مشکل خود – اعتیاد – اقرار کردیم ، و بر راه حل آن تأکید کردیم . این یک عمل از روی صداقت بود . ما یک ترازنامه اخلاقی بی باکانه و جستجوگرانه از خود تهیه کردیم که این خود تمرینی برای صداقت تازه یافته ما بود . استخراج چگونگی دقیق خطاهایمان از لابلای عمق ضمیرمان نیز باعث عمیق تر شدن سطح صداقت ما گردید . به همین واسطه ما تجربه چگونگی تشخیص و جداسازی نقش خود از دیگران در مسائل را ، کسب کردیم ، و این ، همان سطح صداقتی است که ما در قدم هشتم به آن نیاز داریم . ما باید همه توجیهاتی را که در مورد خسارت زدنمان به دیگران می آوردیم ، مانند رنجش داشتن ، سرزنش دیگران ، باور اینکه ما قربانی بی گناهی بودیم را فراموش کرده و خیلی ساده فهرستمان را کامل کنیم .

· تشخیص چگونگی دقیق خطاهایمان ، به چه شکل در قدم هشتم برای ما ارزشمند است ؟ چرا ضروری است که نقش و مسئولیت من در مسائل برایم واضح و آشکار باشد ؟

· چند مثال از صداقتی که در قدمهای قبلی تجربه کرده اید را بنویسید ؟ چگونه از آن تجارب در این قدم می توانید استفاده کنید .

جهت تمرین اصل شهامت در قدم هشتم ، ما باید خودمان را به مراقبت خداوند بسپاریم . ما نمی توانیم که فهرستمان را فقط به آن مواردی که فکر می کنیم نتیجه مطلوبی خواهد داشت ، محدود کنیم . باید باور داشته باشیم که نیروی برتر ما ، بردباری ، فروتنی ، اعتماد به نفس ، یا هر چیز دیگری که جهت جبران خسارت به آن نیاز داریم را به ما خواهد داد . چه لازم باشد که ما با کسی روبرو شویم که نمی دانیم با دیدن او چه احساس یا حالی به ما دست خواهد داد ، چه مجبور باشیم که پی آمد و نتیجه گناه یا جرمی را که در گذشته کرده ایم بپذیریم ، به هر حال به کمک نیروی برترمان قادر خواهیم بود با آن شرایط روبرو شویم .

· چند مثال از شهامتی که در قدمهای قبلی تجربه کرده اید را بنویسید ؟ چگونه از آن تجارب در این قدم می توانید استفاده کنید .

قبلاً در این قدم در مورد تمایل زیاد صحبت کرده ایم ، به خصوص در مورد تمایل برای جبران خسارت . به هر حال ما به حداقلی از تمایل برای کار کردن این قدم نیاز داریم که هیچ ربطی هم به جبران خسارت ندارد . اول از همه ما به تمایل برای تهیه کردن فهرستمان نیاز داریم . علیرغم احساسی که ممکن است نسبت به اضافه کردن اسمی به فهرستمان داشته باشیم ، لازم است که تمایل پیدا کنیم این کار را انجام دهیم . همچنین نیاز است که تمایل داشته باشیم تا اصول روحانی دیگری که مربوط به این قدم هستند را تمرین کنیم .

· آیا اسمی هست که من هنوز به فهرست خود اضافه نکرده باشم ؟ آیا تمایل دارم که اکنون اضافه کنم ؟ آیا فهرست من کامل است ؟

· چه اقداماتی جهت افزایش تمایل خود انجام داده ام ؟

· در مورد دعا کردن برای پیدا کردن تمایل چه احساسی دارم ؟

در این مرحله از بهبودی امکان دست یافتن به یک روحیه با ملاطفت و با شفقت وجود دارد . قبل از اینکه قدمهای قبلی را کار کنیم ، آنقدر با احساس رنجش ، سرزنش ، و تأسف به حال خود درگیر بودیم که نمی توانستیم به دیگران فکر کنیم . در حالیکه توانائی احساس یک انسان معمولی بودن را پیدا می کنیم ، در همان حال می توانیم تشخیص دهیم که دیگران نیز دارند بیشترین سعی خود را برای انسان بهتری بودن ، می کنند . ما می دانیم که به طور متناوب در معرض شک و تردید در مورد خود و احساس عدم امنیت هستیم . این مسئله در مورد دیگران نیز صدق می کند . ما می دانیم که خیلی از مواقع قبل از اینکه فکر کنیم ، حرف می زنیم . دیگران نیز همینطور . ما درک می کنیم که آنها نیز مثل ما از این حرکات خد پشیمان و متأسف می شوند . ما می دانیم که مستعد درک و تعبیر غلط از شرایط و اتفاقات ، و نشان دادن عکس العملهای افراطی یا تفریطی نسبت به آنها هستیم . درنتیجه ، امروز وقتی می بینیم کسی از روی نواقص شخصیتی خود عمل می کند ، بجای اینکه عصبانی یا خشمگین شویم با او همدلی و همدردی می کنیم ، برای اینکه می دانیم که چه چیز باعث اینگونه رفتار شده است . قلب ما وقتی که می بینیم با دیگران ، رؤیاها ، احساسات ، ترسها ، علائق ، و یا اشتباهات مشترکی داریم ، پر از رحم و بخشش می شود .

· آیا احساس وصل بودن یا مربوط بودن به دیگران می کنم ؟ توضیح دهید .

· آیا احساس همدلی و ملاطفت برای دیگران دارم ؟ توضیح دهید .

 

 

حرکت به جلو

حرکت به جلو

 

صحبت درباره تک تک موارد فهرست جبران خسارت با راهنمایمان ضروری است . مهم نیست که چه مدت است که پاک هستیم ، یا چقدر در جبران خسارت تجربه داریم . همه ما وقتی که به تنهایی بخواهیم این قدم راکار کنیم در معرض خطر قضاوت غلط کردن هستیم ، اما اغلب درمی یابیم که وقتی به مسائل از چشم دیگران نگاه می کنیم ، همه چیز واضح تر است . ما به بصیرت و تشویق راهنمای خود و نیز به بینش و امید او نیازمندیم . اعجاب آور است که یک صحبت ساده با راهنمایمان تا چه حد میتواند به ما دردست یافتن به نیرویی که در درون ما نهفته است ، کمک کند . وقتی که ما از شر مسائل تأثیرگذار و گمراه کننده رها شویم ، و به رشته محکم آرامش ، فروتنی ، و بخشش چنگ بیندازیم ، برای انجام قدم نهم آماده هستیم .

 

راهنمای کارکرد قدم نهم

 " ما بطور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم ، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند"

ما ، در جلسات معتادان گمنام بارها و بارها شنیده ایم که قدمها هریک برای منظور خاصی نوشته شده اند : هر یک از قدمها آمادگی روحانی را که برای انجام قدم بعدی به آن نیاز است ، برای ما فراهم می کند . این مسئله در هیچ جای دیگر به اندازه قدم نهم ، واضح و آشکار نیست . ما هرگز و هرگز قادر نبودیم تابا افرادی که به آنها خسارت زده بودیم ، بنشینیم و مستقیماً از آنها جبران خسارت کنیم مگر به کمک آمادگی روحانی که در قدمهای قبلی کسب کرده ایم ... اگر ما به محدودیتها و ناتوانیهای خود اقرار نکرده بودیم ، الآن پایگاه و بنیادی که به آن در هنگام جبران خسارت تکیه کنیم ، نداشتیم . اگر با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم رابطه برقرار نمی کردیم ، الآن ایمان و اعتمادی که به آن برای کارکرد قدم نه نیاز داریم را نداشتیم . اگر ما قدم چهارم و پنجم خود را انجام نداده بودیم ،احتمالاً هنوز در مورد مسئولیتهای شخصی خود گیج بودیم ، وحتی نمی دانستیم برای چه جبران خسارت می کنیم . اگر ما توسط کارکرد قدم ششم و هقتم به فروتنی دست نیافته بودیم ، احتمالاً در هنگام جبران خسارت حق به جانب و از روی خشم عمل می کردیم و باعث خسارات جدید می شدیم .تمایلی که ما بواسطه پذیرش مسئولیتهای شخصی مان کسب کرده ایم ، تهیه فهرست قدم هشتم را برای ما ممکن ساخت و نوشتن این فهرست به منزله آمادگی اجرایی برای کارکرد قدم نهم بود .

آمادگی نهایی که ما در این قدم و قبل از شروع جبران خسارت به آن نیاز داریم ، تقویت صفاتی است که از قبل در ما موجود است . مقدار بصیرت ، خودآگاهی و بخششی که ما قادر هستیم در طی فرآیند جبران خسارت بکار بریم ، با تجربه ما از قدمهای قبلی و اندازه تلاشی که تمایل داریم تا برای بهبودی خود صرف کنیم ، رابطه مستقیم دارد .

· چگونه کارکرد هشت قدم قبلی ، مرا برای کارکرد قدم نهم آماده کرده است ؟

· صداقت چگونه به کارکرد این قدم کمک می کند ؟

· فروتنی چگونه به کارکرد این قدم کمک می کند ؟

 

جبران خسارت

قدم نهم ، قدمی نیست که بتوان آن را خیلی شسته و رفته و مرتب در یک چارچوب زمانی گنجاند . ما نمی توانیم که فهرست قدم هشتم خود را بنویسیم و پس از آن خیلی مصمم و ثابت قدم شروع به جبران خسارت کنیم ، و پس از هرموردی روی نام شخص مربوطه در فهرست خود خط بکشیم و بگوئیم که این مورد هم کامل شد ، انگار که داریم لیست خرید منزل را کامل می کنیم . در واقع ، اکثر جبران خسارتهای ما هرگز کامل نمی شوند و تلاش ما باید در طول مدت بهبودیمان ادامه یابد . برای مثال : اگر به خانواده خود جبران خسارت بدهکار هستیم ، می توانیم که یک روز آنها را گرد هم آوریم و از آنها جبران خسارت کنیم و متعهد شویم که از آن پس رفتاری متفاوت با گذشته خواهیم داشت ، اما این پایان جبران خسارت ما نخواهد بود . ما باید تا آخر عمر اصول روحانی که باعث تغییر واقعی رفتار ما با دیگران را می شوند را تمرین کنیم . هر روزی که ما تلاش کنیم از صدمه یا آزار رساندن به خانواده خود اجتناب کنیم و سعی کنیم که رفتار مهربانانه ای با آنها داشته باشیم ، امروز به جبران خسارت از خانواده خود ادامه داده ایم .

این مسئله حتی در مورد جبران خسارتهای مالی ، که پس از پرداخت بدهی به نظر کامل و تمام شده می آیند ، صدق می کند . زیرا لازمه زندگی کردن قدم نهم این است که سعی کنیم تا بدهی و قرضی که قادر به پرداخت آن نیستیم به بار نیاوریم . به این مسئله ، باید حتی عمیقتر نگاه کرد ، و انواع بدهیها و دیون را بررسی کرد . برای مثال : اینکه بارها و بارها از طرف دوستان به ما لطف و مرحمتی شود بدون اینکه ما سعی در جبران آنها کنیم ، یا از حوصله و تحمل کسانی که مسئولیتهای مشترک با آنها داریم ، سوءاستفاده کنیم و سهم عادلانه خود را انجام ندهیم که همگی نوعی دین و بدهی هستند و اجتناب از آنها در آینده قسمتی از فرآیند جبران خسارت کردن است ، و اهمیت آنها در فرآیند جبران خسارت کمتر از پرداخت بدهیهای گذشته نیست .

· معنای (( جبران خسارت )) چیست ؟

· چرا جبران خسارت بیشتر از یک اظهار تأسف خشک و خالی می باشد ؟

· چگونه جبران خسارت ، یک تعهد نسبت به (( فرآیند مداوم تغییر )) است ؟

 

ترسها و توقعات

 

جبران خسارت همیشه هم یک کار دشوار و خسته کننده نیست . ما اغلب از تصور ترمیم یک رابطه قدیمی دچار هیجان نیز می شویم . ما ممکن است ببینیم که با خوشحالی منتظر تسکین و آرامشی هستیم که جبران خسارت به همراه خواهد داشت . اگرچه اکثر ما از بعضی جبران خسارتهایی که بدهکاریم ، ترس داریم ، ولی ممکن است از این بترسیم که اگر از لحاظ مالی جبران خسارت کنیم ، دیگر پولی برای خودمان باقی نمی ماند . ما ممکن است از طرد شدن ، یا انتقام جوئی طرف مقابل یا چیزهای دیگر بترسیم .

اگر ما هرگز با قدم نهم تجربه ای نداشته ایم ، درواقع داریم به کار ناشناخته ای مبادرت می ورزیم . ما مطمئن نیستیم که درست قبل ، در حین ، و بعد از جبران خسارت چه احساسی خواهیم داشت . ممکن است در یک لحظه بیش از حد احساس اعتماد به نفس داشته باشیم و لحظه ای بعد فکر کنیم که کاملاً برای ادامه قدم نهم ناتوان هستیم . حال وقت آن رسیده است تا این موضوع بسیار مهم را درک کنیم که چیزهایی را که احساس می کنیم ، لزوماً واقعیت امر نیستند . صرف اینکه ما از چیزی ترس داشته باشیم ، به این معنی نیست که آن مسئله واقعاً ترس آور است . از طرف دیگر احساس هیجان و خوشحالی هم نمی تواند نشانگر واقعیت جبران خسارت ما باشد . بهترین کار این است که توقعات خود در مورد اینکه طرف مقابل با جبران خسارت ما چگونه برخورد خواهد کرد ، را رها کنیم .

· چه ترسهایی از جبران خسارت کردن ، دارم ؟ آیا نگران هستم که کسی مرا طرد کند یا از من انتقام بگیرد ؟

· چگونهه در قدم نهم به تسلیم عمیقتری در برابر برنامه نیاز داریم ؟

· خسارت مالی چطور ؟ آیا ایمان دارم که خداوند به آنگونه که او را درک می کنم مطمئناًً مایحتاج مورد نیاز را در اختیار من قرار خواهد داد ، حتی اگر من در جبران خسارت از خودگذشتگی و ایثار داشته باشم ؟

فرق نمی کند که ما چه مدت است که پاک هستیم یا تا بحال چند بار قدمها را کار کرده ایم ، ما به طور حتم باز هم در اغاز مجدد یک قدم ترسها و توقعات خاص خود را داریم . این مورد خصوصاً اگر از قبل تجربه کارکرد قدمها را داشته باشیم ، صدق می کند . در واقع امکان اینکه در قدم نهم نوعی دلسردی در ما بوجود آورد ، زیاد است .

برای مثال ، خیلی ها ممکن است در این قسمت ، درمورد تجربه گذشته خود از جبران خسارت فکر کنند که بعضی از آن موارداحتمالاً مثبت و مفید بوده . اگر از یکی از عزیزان خود که با آغوش باز رفتار آشتی جویانه ما را پذیرفته ، جبران خسارت کرده باشیم ، احتمالاً در نتیجه احساس امید و سپاسگزاری عمیقی به ما دست داده . ما امیدوار شده بودیم که رابطه ما با آن شخص بهتر و بهتر شود ، و سپاسگزار بوده ایم از اینکه بخشیده شده ایم و جبران خسارت ما مورد قبول واقع شده است .

ممکن است باور کردن این مسئله که اینگونه تجارب می توانند در جبران خسارتهای بعدی به ضرر ما باشند ، قدری سخت باشد زیرا این تجارب می توانند باعث بشوند که ما باور کنیم که نتیجه تمام جبران خسارتهای ما باید به همان خوبی باشند ، و وقتی این اتفاق نیفتد ، احساس سرخوردگی و شکست خواهیم کرد یا ممکن است تشخیص دهیم که اینگونه جبران خسارتها نمی توانند ملاک و معیار باشند ، و به همین علت ، عدم اطمینام از دست یافتن به نتیجه دلخواه در بعضی موارد ، باعث شود تا بیمناک شویم و جبران خسارت را به تعویق اندازیم . اگر دریابیم در دام اینکه نتیجه جبران خسارتهای خود را حدس بزنیم ، گیرافتاده ایم ،بهتر ایت که یکبار دیگر هدف قدم نهم را بررسی و بر روی آن تمرکز کنیم .

قدم نهم برای این است که راهی جهت اصلاح صدماتی که در گذشته باعث شده ایم در اختیار ما بگذارد . باید به خاطر داشته باشیم که جبرا ن خسارت دارای سه مفهوم اصلی و اولیه می باشد : عزم یا همان ثبات قدم ، ترمیم یا اصلاح ، جبران یا همان تلافی . عزم یا ثبات قدم ، اشاره به این موضوع دارد که جهت یافتن راه حلی برای مشکلمان باید از شر مسائلی که ما را قبلاً به ستوه آورده و آزارمان می دادند رها شویم . ترمیم یا اصلاح بر این دلالت دارد که چیزی که به آن صدمه زده ایم را به حالت و شرایط اولبه خود برگردانیم ، که می تواند یک رابطه و یا کیفیتی مانند اعتماد که در یک رابطه وجود داشته است را شامل گردد . یا شاید بتوانیم آبروی از دست رفته خود را بازگردانیم . جبران یا تلافی ، خیلی به ترمیم یا اصلاح نزدیک است اما در رابطه با قدم نهم به معنی برگرداندن چیزی- چه مادی ، چه معنوی به صاحب اصلی آن می باشد . راهنمای ما می تواند کمک کند تا در هریک از این مفاهیم کند و کاو کنیم یا به ماهیت واقعی جبران خسارت پی ببریم و بر روی کاری که قرار است انجام دهیم تمرکز کنیم . فقط از طریق طی نمودن این فرآیند است که ما می توانیم منافعی که قدم نهم به همراه می آورد را تشخیص دهیم . منافعی که اول از همه ممکن است از آن آگاه شویم ، احساس آزادی و عدم داشتن و خجابت است و ممکن است به مدت زمانی از بهبودی و چند تجربه از جبران خسارت نیاز داشته باشیم ، تاهدایای روحانی قدم نهم را نیز تشخیص دهیم : هدایایی مانند ، آگاهی مداومتری از احساسات دیگران و تأثیر رفتارهای ما برآنها ، احساس نشاط از اینکه توانسته ایم برروی یک زخم قدیمی مرهم گذاریم ، و توان اینکه افراد دور و بر خود را دوست داشته باشیم و بپذیریم .

· چه ترسها و توقعات دیگری در مورد جبران خسارت دارم ؟

· چرا مهم نیست که عکس العمل طرف مقابل به جبران خسارت من چه باشد ؟ این مسئله چه رابطه ای با هدف روحانی قدم نهم دارد ؟

· چگونه می توانم از معتادان در حال بهبودی دیگر ، راهنمایم ، و نیروی برترم به عنوان یک منبع قدرت د ر این فرآینداستفاده کنم ؟

 

جبران خسارت – مستقیم یا غیرمستقیم

ما در جلسات معتادان گمنام تمایل داریم که جبران خسارت مستقیم و رو در رو را بهترین گزینه بدانیم ، که در واقع این قدم نیز می گوید در هر جا که امکان دارد ، این بهترین نوع جبرا ن خسارت است . اما جبران خسارت مستقیم تنها را ه ممکن نیست ، حتی در بعضی موارد می تواند بهترین انتخاب باشد .

قبل از اینکه چند مثال بزنیم ، مهم است که توج داشته باشیم که اینها فقط مثال هستند این کتاب قرار نیست ، که جای راهنمای شما را بگیرد . که می تواند تک تک موارد جبران خسارت را با شما مرور کرده ، تا به اتفاق بهترین تصمیم را بگیریم . بعضی شرایط پیچیده تر از آن هستند که در نگاه اول به نظر می آیند . ما ممکن است که در اول کار فکر کنیم که طریقه و راه حل واضح است ، اما باید همیشه وقت بیشتری برای تعمق بگذاریم . به عنوان مثال ، ممکن است موردی وجود داشته باشد که در آن فرد یا افرادی که به ایشان صدمه زده ایم ، از این امر آگاه نباشند ، . پی بردن به این مسئبه باعث وارد شدن خسارت جدیدی به آنها شود ما ممکن است دوستان ، نزدیکان ، یا صاحبکارانی داشته باشیم که در مورد اعتیاد ما آگاه نباشند . گفتن این مسئله ممکن است باعث خسارت یا صدمه به آنها شود . راهنمای ما کمک خواهد کرد تا انگیزه خود در مورد اعلام مسئله اعتیاد ما به دیگران پی ببریم . آیا آنها نیاز دارند که بدانند ؟ چه هدف یا نیت خیری را با درمیان گذاشتن این اطلاعات دنبال می کنم ؟ این اطلاعات چه خسارت و صدماتی را می تواند باعث شود ؟

اما اگر مورد فوق توسط دزدیدن مقداری پول توسط ما پیچیده تر شده باشد چی ؟ و اگر شخص دیگری به جای ما در مظان اتهام قرار گرفته باشد چه طور ؟ آیا آن موقع لازم نیست که ما مسئله اعتیادمان را برملا کنیم ، وبه دزدی خود اقرار کنیم و پول را برگردانیم ؟

احتمالاً ، اما شاید نه / الزم است که هر یک ازاین موارد به تنهایی مورد بررسی قرار گیرد . باز هم ، راهنمای ما می تواند کمک کند تا به بهترین شکل این موارد را حل وفصل کنیم . در صحبت های خود با راهنمایمان ، اگر روشن بین باشیم ، مطمئنا ً می توانیم درباره این شرایط به گونه ای فکر کنیم که هرگز قادر به انجام ان نبوده ایم . ما ممکن است دریابیم که ان چیزی گه در ابتدا بعنوان واضح ترین متد جبران خسارت می شناختیم ، آنقدر هم درست نبوده . اگر قبل از شروع به صحبت به راهنمایمان ، فهرستی از شرایط اینگونه جبران خسارتها ی مشکل تهیه کنیم ، تا هنگام بحث با راهنمایمان از آن استفاده کنیم ، کارمان خیلی راحتر خواهد شد .

· کدامیک از موارد در فهرست قدم هشتم من ، طبق مثالهای فوق پیچیده هستند ؟ آن موارد دقیقاً چه هستند ؟

یک مسئله ای که برای اکثر ما مشکل ساز است این است که جبران خسارتهای بدهکار هستیم که اگر انجام دهیم ، به احتمال قوی منجر به از دست دادن کارمان ، به زندان افتادن ، یا پی آمدهای جدی دیگری خواهد شد . برای مثال اگر بخاطر جرمی که در گذشته انجام داده ایم خود را به مقامات تحویل دهیم ، به احتمال قوی زندانی خواهیم شد . این مسئله چه اثری بر روی زندگی ما خواهد گذاشت ؟ آیا ممکن است که کار خود را از دست بدهیم ؟ ایا امنیت شخص دیگری غیر خود ما – مثلاً خانواده مان نیز به خطر خواهد افتاد ؟ از طرف دیگر اگر از دست قانون فراری هستیم و به یکباره و ناگهانی دستگیر شویم آن موقع این مسئله چگونه بر روی زندگی ما وخانواده مان تأثیر خواهد گذاشت ؟ در اینگونه شرایط احتمالاًبهترین کار مشورت ب یک حقوقدان و بررسی جوانب مختلف موضوع است . بهر حال لازم است ما پیامد رفتارمان را بپذیریم . اما باید بخاطر داشته باشیم که خانواده ما ممکن است به راحتی در این مقوله از قدم نهم که می گوید (( مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند )) بگنجد . ما باید این شرایط را به دقت ارزیابی کنیم . با کمک راهنمای مان در می یابیم که چگونه جبران خسارت کنیم .

· ایا جبران خساراتی بدهکار هستم که انجام آن پیامدهای جدی داشته باشد ؟ انها چه هستند ؟

به غیر از امکان بیشتر لطمه زدن شرایط دیگری که ما در آن قادر به جبران خسارت مستقیم نیستیم این است که شخصی که به او جبران خسارت بدهکاریم مرده باشد . این مسئله در جلسات معتادان گمنام بسیار عادی است تا جایی که اعضاء ما راه های جالب و خلاقانه ای برای اینگونه شرایط ابداع کرده اند . اعضاء ما حتی راههایی ابداع کرده اند که اینگونه جبران خسارتما ، ورائ این باشد که فقط از شر خجالت خود رها شویم . مثلاًبعضی ها کمکهای مالی به نام کسی که به او جبران خسارت بدهکارند ، اعانه می کنند . بعضی ها کارها و وظایفی که مورد توجه و علاقه ان شخص بوده را می پذیرند . بعضی ها برای فرزندانی که آن شخص از خود باقی گذاشته است تلافی و جبران می کنند که حتی خود این فرزندان نیز ممکن است در فهرست قدم هشتم این اشخاص باشند . رههای مختلفی که برای روبرو شدن با این نوع شرایط وجود دارند ف فقط توسط پندار و تمایل ما محدودیت پیدا می کنند . در اینگونه شرایط ، تأثیر جبران خسارت غیر مستقیم ممکن است باعث تعجب ما گردد . اکثر ما خواهان این هستیم که تا حد امکان با سر مزار شخص فوت شده رفتن یا حضور در اماکن معنوی دیگر و از طریق نوشتن نامه و یا یک صحبت ساده با روح و یاد آن شخص،جبران خسارت مستقیم کنیم . در نهایت نحوه برخورد ما به اینگونه شرایط ، توسط طبیعت و ذات خسارتی که زده ایم ، اعتقادات روحانی ما ، و البته راهنمای مان تعین می گردد .

· ایا جبران خسارت به شخصی که فوت کرده بدهکار هستم ؟ چه چیز خاصی در مورد آن شخص وجود دارد که ممکن است به من در نوع انتخاب جبران خسارت کمک کند ؟

تا اینجا ما بر روی اینکه لازم است تا قبل از اقدام، تک تک موارد جبران خسارت خود را با راهنمای مان بررسی کنیم ، تأکید فراوان کرده ایم . اگر چه این مسئله خیلی مهم است اما به این معنی نیست که باید تبدیل به یک ادمک مسخ و بی مغز شویم و بترسیم از اینکه برای خودمان فکر کنیم و یا عملی بدون اطلاع راهنمای خود انجام دهیم . اکثر ما این تجربه را داشته ایم که ناگهان با شخصی که از قدیم می شناختهایم روبرو شده ایم که می بایست در فهرست قدم هشتم ما گنجانده می شد . اما ما او را فراموش کرده بودیم . بعضی مواقع جبران خسارتی که به این افراد بدهکاریم آنقدر واضح و اشکار است که احمقانه خواهد بود اگر ما از این موقعیت و حسن تصادف استفاده نکنیم . یا بعضی اوقات ممکن است با شخصی روبرو شویم و از ایت ملاقات بدون اینکه دلیلش را بدانیم به ما احساس ناخوشایندی دست دهد . در اینصورت بهتر است که ما اول فرایند قدم چهار و پنج را در این رابطه طی کنیم تا مسئله برایمان واصح تر شود . بهرحال ما هیچ وفت نباید فهرست قدم هشتم را کامل و تمام شده فرض کنیم . احتمالاًما تا اخر عمر مجبوریم اسامی جدیدی به ان اضافه نماییم .

افرادی که نمی توانیم انها را پیدا کنیم چطور ؟ ایا باید از آنها هم غیر مستقیم جبران خسارت کنیم ؟ احتمالا جواب مثبت است . اگرچه خیلی از اعضاء ما این تجربه را داشته اند که ناگهان در مکانی که اصلاًانتظار نداشته اند ، شخصی که فکر می کردند هرگز پیدا نخواهند کرد را دیده اند . در اینگونه تجارب ، ما مطمئناًبه این نتیجه می رسیم که خواست نیروی برتر باعث این اتفاق و حسن تصادف شده حتی اگر اینگونه هم نباشد ما نباید شانس جبران خسارت مستقیم را از دست بدهیم .

شاید یخواهیم که صبر کنیم تا شخصی را که در فهرست جبران خسارت ما وجود دارد را پیدا کنیم . تا ان زمان باید به حداکثر تلاش برای پیدا کردنش ادامه دهیم و در همان حال باید سعی کنیم تا از وارد اوردن خسارتهای مشابه به دیگران اجتناب کنیم و تمایل خود را حفظ کنیم زمانی که جبران خسارت به واقع ممکن نباشد روحیه تمایل به جبران خسارت اغلب می تواند در خدمت هدف و منظور ما قرار گیرد .

پس از در نظر گرفتن پیچیدگی های موجود در جبرا نخسارت غیر مستقیم ممکن است به نظر اید که جبران خسارت مستقیم آسانتر یا حداقل ساده تر است . ما به کسی خسارت زده ایم و حالا لازم است که از ائ معذرت بخواهیم و خسارتی را که زده ایم جبران کنیم . به همین سادگی ، اینطور نیست ؟

غالباً یا شاید هرگز اینطور نیست . همانطور که قبلاً گفتیم ، فرایند جبران خسارت ، آغاز و پایان مشخصی ندارد . بنوعی ما اغلب به محض اینکه پاک می شویم ، جبران خسارت را شروع کرده ایم . اکثر مواقع ما فوراًبعضی از رفتارهایمان را اصلاح وجبران می کنیم . این قسمت از فرایند جبران خسارت –که در آن خود را تغییر می دهیم خیلی فراتر و مدتها بعد از اینکه از کسی که به او خسارت زده ایم ، جبران خسارت مستقیم کردیم ، ادامه می یابد

· کدام یک از رفتارهای من نیاز به اصلاح وجبران دارد ؟

· جبران خسارتهای مستقیم چطور ، انهایی که ما روبروی شخص مربوطه می نشینیم و مسئولیت خسارت که زده ایم می پذیریم و منتظر هر گونخ عکس العملی هستیم ؟ اینگوته جبران خسارتها لرزه بر اندام ما می اندازد . تصور می کنیم که روبرئی یکی از افرادی که در فهرست جبران خسارت مااست نشتها ایم و فروتنانه م از صمیم قلب به خسارتی که به او زده ایم اقرار می کنیم و به همان اندازه فروتنانه و صدقانه بهاو پیشنهادجبرن ان خسارت می کنیم . اما عکس العمل ان شخص این است که میگوید (( کاری که تو کرده ای وحشتناک است و قابل جبران نمی باشد )) یا می گوید ( فراموش کن من تورا هرگز نخواهم بخشید ))

· در حقیقت در شرایط فوق ، موقعیتی است که ما بیش از همه چیز از آن ترس داریم و می ترسیم که ایمان خودرا در این فرایند از دست بدهیم . ما با اعتماد به نیروی برتر خودمان و امکان بهبودی ریسک بزرگی کرده ایم . بدترین کابوس ما این است که خسارتی که زده ایم غیر قابل جبران باشد یا اینکه انسان آنچنان وحشتناکی باشیم که قابل بخشش نباشد . اینکه بدانیم خیلی از دیگر معتادان در حال بهبودی هنگام جبران خسارت نیز از همین نوع عکس العمل های منفی را تجربه کرده اند و این مسئله نه تنها باعث زمین خوردن انها نشده ؛بلکه به اندازه جبران خسارتی که با عشق و بخشش دریافت شده برایشان منافع روحانی داشته ف خود باعث ارامش ما می شود .

در مواقعی که جبران خسارت ما با عکس العمل منفی طرف مقال روبرو می شود مکن است دریابیم که نیاز است تا اقداماتی مضاعف انجام دهیم تا احساس کنیم که به ثبات قدم لازم دست یافته و نایل شده ایم . در کتاب پایه ما گفته شده که (( تماس با شخصی که هنوز از سوء عمل و کار اشتباه ما در رنج است می تواند اشتباه یا حتی خطرناک باشد )) این کار همچنین کار بی حاصلی است بخصوص در رابطه با افراد خانواده یا دوستان نزدیک . تمس با افرادی که به انها صدمه زده یام قبل از اینکه زمان لازم برای سرد شدن سپری کرده باشند می تواند باعث شود که انها عکس العملی همراه با خشم و عصبانیت نشان دهند در صورتیکه اگر بعد از گذشت زمانی که با آنها تماس بکیریم عکس العمل متفاوتی خواهند داشت . اگر ما چنین تجربه ای داشته ایم ف شاید بهتر باشد تا مدت زمان صبر کنیم و بعد دوباره سعی نماییم .

اگر چه ، بعضی مواقع هم فرقی نمی کند که ما چقد خالصانه و صادقانه جبران خسارت کرده باشیم ف باز هم شخص مقابل به هیچ وجه حاضرنیست که جبران خسارت ما را بپذیرد . اگر با چنین شرایطی روبرو شویم لازم است تا تشخیص دهیم که مسئولیت ما کجا خاتمه می یابد . اگر شخص مقابل می خواهد که کینه و دلخوری را تا اخر عمر با خود حمل کند بهترین کاری که ما می توانیم بکنیم این است که او را دعا کنیم و جبران خسارت خودمان را انجام شده و کامل بدانیم . اگر ما برای کنار امدن با چنین جبران خسارت مشکل داریم . راهنمای ما می تواند به ما کمک کند تا این شرایط را بپذیریم . شاید در بعضی شرایط بهتر باشد که جبران مت غیر مستقیم باشد یا شاید احساس کنیم که جبران خسارت ما کامل تر خواهد بود اگر راه وروش دیگری برای ترمیم و جبران آن شرایط انتخاب کنیم . اما نه حاضر باشد به حرف ما گوش کند و نه پول ما را بخواهد . در این حالت مکن است ما بتوانیم کشکل را به این طریق حل کنیم که با معرفی مشتری به ان شرکت ف و یا برگشت دادن ان مبلغ به صورت گمنام ف جبران خسارت خود را انجام دهیم .

لازم است بخاطر داشته باشیم که جبران خسارت بخشی از بهبودی شخصی ما می باشد . درست است که ما یان جبران خسارتها را انجام می دهیم چون در واقع انها را بدهکار هستیم . اما لازم است تا رشد روحانی که در فرآیند جبران خسارت تجربه کرده ایم را نیز تشخیص دهیم . اول از همه ما باید صدماتی را که زده ایم تشخیص دهیم و بپذیریم . همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد گفته شده (( تکان وشوک این کار ما را از خود مشغولی جدا خواهد ساخت . )) خود مشغولی ، خود محوری و ترسهای مربوط به آن اجزایی از بیماری ما هستند که بیشترین تأثیر منفی را برروحانبت ما می گذارند تخفیف و تقلیل ین اجزاءمطمئناًباعث می شود تا بهبودی ما رشد و نمو کند . دوم اینکه روبرو شدن مستقیم با شخصی که به او خسارت زده ایم و اقرار به آن ، علیرغم هرگونه عکس العملی که شخص مقابل نشان دهد ، قدمی بزرگ در سفر روحانی ما خواهد بود . اقدام به عملی که انجام آن نیاز به مقدار متنابهی از فروتنی دارد ، خود دلیلی برای این واقعیت است که ما در واقع قدری فروتنی پیدا کرده ایم . نهایتاً پس از انجام جبران خسارتهایمان ، احساس آزادی خواهیم کرد . ما دیگر تحت فشار کارهای نیمه تمام و احساس خجالت از صدماتی که زده ایم ، نخواهیم بود . آنها همه از بین خواهند رفت و روح ما اوج خواهد گرفت .

· آیا از لحاظ روحانی آماده انجام جبران خسارتهای مشکل و روبرو شدن با نتایج آن هستم ؟

· چه اقداماتی جهت آماده شدن خود انجام داده ام ؟

 

بخشش

رشد روحانی که ما از طریق جبران خسارت مستقیم پیدا می کنیم ، اغلب به مقدار تلاش ما برای دست یافتن به آمادگی روحانی بستگی دارد . ما با رها کردن باورهایی که ممکن است باعث شک و دودلی ما شوند یا مانع توانایی ما در انجام جبران خسارت همراه با فروتنی ، پذیرش ، و ایمان گردند ، شروع می کنیم .

مسئله ای که برای اکثر ما مشکل ساز می باشد ، این است که ما اغلب به اشخاصی جبران خسارت بدهکاریم که آنها نیز به ما خسارت زده اند ، این ممکن است شامل پدر و مادر ، یا عضوی از خانواده که از ما سوءاستفاده کرده ، یا شامل دوستی که در حق ما نارفیقی کرده ، یا صاحبکاری که با ما عادلانه رفتار نکرده ، و .... گردد . در قدمهای قبلی ما تلاش فراوانی کرده ایم تا کارهایی که آنها در حق ما انجام داده اند را از کارهایی که ما درحق ایشان انجام داده ایم ، جدا کنیم . ما می دانیم که نقش ما در آن شرایط دقیقاً چه بوده است ، و می دانیم که چرا داریم جبران خسارت می کنیم . در حالیکه آماده می شویم تا جبران خسارت مستقیم و رو در روی را انجام دهیم ، لازم است که دقیقاً این مسئله برایمان واضح باشد که ما برای نقش خودمان در آن ماجرا جبران خسارت می کنیم . ما نباید از روی اجبار و ناگزیر بودن جبران خسارتهای ضمنی و دو پهلو انجام دهیم . ما مسئول رفع و رجوع هیچ چیز نیستیم . به خاطر داشتن این مسئله به ما کمک می کند تا در طول مدت انجام جبران خسارت هایمان بر روی هدف خود تمرکز کنیم و برای این مسئله که جبران خسارت ما با چه عکس العملی روبرو می شود یا اینکه اگر شخص مقابل هم به ما خسارت زده باشد ، آیا از ما جبران خسارت خواهد کرد یا نه ، اهمیتی قائل نشویم .

اگرچه ، بعضی از مواقع خسارتی که به ما زده شده آنقدر بزرگ است ، که شاید بهتر باشد ما جبران خسارت خود را بزای مدتی به تعویق اندازیم . برای مثال اکثر ما در دوران کودکی از لحاظ احساسی ، جسمی ، و یا جنسی مورد سوءاستفاده یکی از اقوام نزدیک خود قرار گرفته ایم . اگر چه ما نقشی در این ما جرا نداشته ایم و جبران خسارتی برای آن بدهکار نیستیم ، اما ممکن بعدها از همان شخص پول دزدیده باشیم و یا به او خسارت جسمی یا مالی زده باشیم . بنابراین برای آن دزدی ، صدمه جسمی ، و یا خرابکاری جبران خسارت بدهکاریم . سؤالی که اینجا مطرح می شود ، این نیست که آیا باید جبران خسارت بکنیم یا نه ، بلکه زمان و چگونگی جبران خسارت مطرح می شود ، ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا ما آماده شویم که جبران خسارت مناسبی انجام دهیم ، و این مسئله هیچ اشکالی ندارد . ما صبر می کنیم ، و به کار کردن با راهنمای خود ادامه می دهیم .

لازم است قبل از اینکه از افراد جبران خسارت نمائیم ، سعی کنیم تا آنها را به خاطر صدمه ای که به ما زده اند ببخشیم . ما نمی خواهیم بنشینیم و از کسی جبران خسارت کنیم ، در حالیکه از دست او به شدت عصبانی هستیم . چون هر قدر هم که سعی کنیم تا این حالت را پنهان کنیم ، باز در رفتار ما تأثیر خواهد گذاشت و نمایان خواهد شد . تظاهر به بخشش و جبران خسارت نمی تواند مؤثر واقع شود .

تفاوت زیادی بین موقعیتی که ما علیرغم میل و اراده خود صدمه دیده ایم ، با موقعیتی که ما در آن نقش داشته ایم و به واسطه آن صدمه دیده ایم ، وجود دارد . برای اکثر جبران خسارتهایی که از دست طرف مقابل بخاطر رفتار بدش عصبانی هستیم ، لازم است که از خود سؤال کنیم آیا کاری کرده ایم تا باعث شود آنها بدانگونه با ما رفتار کنند . برای مثال ، ممکن است ما از دست پدر و مادر خود خشمگین باشیم که اجازه نداده اند تا تعطیلات آخر هفته را خارج از منزل باشیم – مثلاً در گردهمائی جلسات معتادان گمنام شرکت کنیم اما وقتی بخاطر آوریم که چند بار قبلاًبه آنها در مورد خارج شدن از منزل دروغ گفته ایم و هر بار نشئه به خانه برگشته ایم ، آن وقت به آنها حق می دهیم که به ما اطمینان نداشته باشند و درک می کنیم که لازم است تا بیشتر صبر کنیم و سعی کنیم تا اعتماد آنها را جلب کنیم ، یا ممکن است خودخواه بوده ایم و بیشتر و بیشتر از دوستان خود دوری گزیده باشیم . بعد وقتی که به آنها نیاز داشته ایم در دسترس ما نبودند و به همین خاطر ما از آنها عصبانی هستیم و رنجش داریم . به یاد آوردن اینکه ما خود باعث غم و اندوه برای خود شده ایم به ما کمک می کند تا افرادی که باعث آزار ما شده اند را ببخشیم . طریق دیگری که ما می توانیم برای بخشش کسانی که به ما صدمه زده اند برگزینیم ، این است که از خود خارج شویم و به اینکه زندگی دیگران چگونه است فکر کنیم . شاید کسانی که به ما صدمه زده اند ، مشکلاتی داشته اند که باعث شده تا آنها نسبت به نیازهای دیگران حساسیت کمتری داشته باشند . شاید راهنمای ما به خاطر اینکه فرزندش در زندان بوده ، در هفته گذشته وقت نکرده تا جواب تلفن ما را بدهد شاید بهترین دوست ما بلافاصله بعد از طلاقش به ما گفته باشد که رابطه ما ناسالم است و باید قطع شود ، یا شاید صاحبکار ما به علت نگرانی جهت نداشتن پول کافی برای پرداخت حقوق ها ، از کار و زحمت ما تقدیر نکرده باشد . ما معمولاً وقتی که می فهمیم ، شخصی که از او رنجش داریم ، مشکل دردناکی داشته است ، احساس حقارت و کوچکی می کنیم . ممکن است که ما بتوانیم بخشنده تر و مهربانتر باشیم اگر از اول تصور ما از افراد این باشد که نیت آنها خیر است ، و اگرهم کسی با ما نامهربان است به این علت است که او خود درد و رنج زیادی دارد که باعث از مسیر واقعی خود خارج شود .

اولین و مهمترین کار جهت پیدا کردن آمادگی روحانی لازم برای جبران خسارت ، این است که به منبع قدرت و عشق موجود در نیروی برتر خود چنگ اندازیم . تفکر در مورد بخشش خداوند مهربان برای ما در زمانهایی که باعث آزار دیگران شده ایم ، به ما کمک می کند تا با دیگران با بخشش و عشق بیشتری رفتار کنیم . استفاده از نیروی برتر به عنوان نیروی حمایت کننده باعث می شود تا احساسات و عکس العملهای منفی نسبت به جبران خسارتهای ما نتوانند امید را از ما بگیرند . ما می توانیم با دعا و مراقبه قبل از هر جبران خسارت تمرکز لازم را بدست آوریم .

· آیا جبران خسارت به کسانی که آنها هم به من صدمه زده اند ، بدهکار هستم ؟

· آیا همه آنها را بخشیده ام ، کدامیک را هنوز نبخشیده ام ؟ آیا همه راههای فوق را برای بدست آوردن احساس و روحیه بخشش گری امتحان نموده ام ؟ راهنمای من در این مورد چه می گوید ؟

جبران خسارت

حال ما برای جبران خسارت کردن آماده هستیم . ما در مورد تک تک افراد و سازمانهایی که در فهرست قدم هشتم ما قرار دارند ، با راهنمای خود صحبت کرده ایم و برای جبران خسارت از هر یک از آنها طرح و برنامه داریم . ما با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم حرف زدیم ، و برای داشتن تمایل ، آرامش ، شهامت ، و دانش جهت انجام جبران خسارت هایمان دعا کردیم .

حال لازم است که جبران خسارت هایمان را به سر انجام رسانیم . ما لازم است که به اصلاح رفتارهایمان ادامه دهیم ، و باید تعهداتمان را در قبال افرادی که در فهرست جبران خسارت ما قرار دارند ، رعایت کنیم .

از اینجا کار سخت می شود . وقتی برای بار اول جبران خسارت می کنیم ، معمولاً احساس خواهیم کرد که می توانیم بر روی ابرهای آزادی شناور می شویم . ما از اینکه قسمت بزرگی از احساس ندامت و پشیمانی ما از بین رفته حال خوشی داریم و احساس نشاط و احترام به خود در ما افزایش یافته است . ما احساس می کنیم که آدم خوبی هستیم و با باقی انسانها برابریم . این اولین باری است که چنین احساسی داریم ، و این احساس آنقدر قوی است که به نظر می رسد بیش از حد توان و ظرفیت ما می باشد .

ما نباید نگران باشیم . زیرا از شدت این احساس کاسته خواهد شد ، اگرچه تغییرات دائمی در احساسات ما رخ داده است . پس از اینکه شعله درخشان جبران خسارت اولیه فروکش کرد ، تازه مبارزه اصلی برای جبران خسارت آغاز می شود : در ادامه جبران خسارت ما ممکن است به مسئله ای مثل این بربخوریم که ، مثلاً به یک مؤسسه مالی بدهکاری داشته ایم که هنگام جبران خسارت قرار گذاشته ایم هرماه مبلغی به آنها برگردانیم ، اما حالا که یک سال از آن تاریخ گذشته احساس می کنیم که پرداخت ماهیانه این مبلغ از درآمدی که برایش زحمت بسیار می کشیم ، آنقدر هم از لحاظ روحانی ما را اقناع نمی کند ، بخصوص اگر قرار باشد ه این قسط ماهیانه چند سال دیگر طول بکشد . پرسیدن یک سؤال ساده از خود ، می تواند کمک کند تا ما به جبران خسارت خود ادامه دهیم : به چه اندازه می خواهیم که آزاد و رها باشیم ؟ ادامه بهبودی در تمام ابعاد و مفاهیم ، که شامل جبران خسارت نیز می شود ، باعث رشد روزانه رهایی و آزادی ما خواهد گردید .

· آیا جبران خسارتی دارم که جهت ادامه آن مشکل پیدا کرده باشم ؟ چه کاری انجام می دهم که دوباره خود را نسبت به آن متعهد کنم ؟

جبران خسارت لزوماً یک فرآیند راحت و آرامش بخش نیست . قدمها برای این ساخته نشده اند که بدون هیچ رشدی موجب آرامش ، راحتی و خوشحالی ما شوند . احساس ضربه پذیر بودن ، ریسک ، و ترسی که همراه جبران خسارت می باشد ممکن است آنقدر باعث آزار ما شود که حتی فکر آن بتواند از تکرار رفتارهایی که ما را مجدداً به جبران خسارت می کنند جلوگیری کند . ما در جلسات معتادان گمنام می شنویم که می گویند (( اوضاع بهتر می شود . )) اینجا (( اوضاع )) در اصل یعنی خود ما ، که بهتر می شویم . ما انسانهای بهتری می شویم . تمایل ما برای انجام رفتارهای مخرب کمتر می شود ، چون دیگر از هزینه ای که غم و اندوه بشری ، چه برای خود ما و چه برای دیگران به همراه می آورد آگاه هستیم . آگاهی و توجه به دیگران و زندگی آنها جایگزین خودمحوری ما می شود . مهربانی جایگزین بی تفاوتی می شود . به جای خودخواه بودن ما شروع به از خودگذشتگی و ایثار می کنیم . بخشش و عفو جایگزین خشم و عصبانیت می شود .

عشق و تحمل ما دیگر شامل حال خودمان نیز می شود . ما در قدم هشتم با بعضی از مسائل در رابطه با جبران خسارت از خودمان آشنا شدیم . حال وقت آن است که تشخیص دهیم تا کنون چگونه از خود جبران خسارت کرده ایم و شاید بتوانیم راههای جدید یا مسائل جدیدی برای ادامه اینکار پیداکنیم . ما از طریق قطع مصرف مواد مخد و شروع به کارکرد قدمها جبران خسارت از خودمان را به خاطر اعتیادمان آغز کرده ایم . فقط این دوکار هستند که می توانندتا حد زیادی صدمات روحی که به خود زده ایم را تسکین بخشند . اما ممکن است مجبور باشیم کارهای بیشتری انجام دهیم تا صدمات فکری وجسمی که به خود رده ایم جبران کنیم . راههای زیادی وجود دارند که ما می توانیم از آن طریق شروع به مراقبت از سلامت جسمی خود نمائیم . مانند رژیم گرفتن ، ورزش ، و معالجات پزشکی . براساس نیازها و افکارمان می توانیم هریک از این راهها را انتخاب کنیم .

خساراتی را که از لحاظ فکری به خود زده ایم را می توانیم از این به بعد تا حدودی با کسب دانش انتخاب کنیم . بازگشت مجدد به مدرسه یا دانشگاه ، آموختن چیزهای جدید و غیره به ما کمک می کند تا سالها اهمال فکری و روحی خود را ترمیم کنیم .

· طرحها و برنامه های عاجل و آنی من برای جبران خسارت از خودم چه می باشد ؟ آیا اهداف بلند مدتی دارم که بتوان آن را به نوعی جبران خسارت از خود تعبیر کرد ؟ آنها چه هستند ؟ چه اقداماتی می توانم جهت تداوم آنها انجام دهم .

 

اصول روحانی

در قدم نهم ما برروی فروتنی ، عشق و بخشش تمرکز می کنیم . فروتنی که ما دراین قدم بدست آورده ایم درنتیجه نگاه کامل ما به صدماتی که به دیگران زده ایم و پذیرش مسئولیتهایما ن در این رابطه ، حاصل شده است . ما به خود گفته ایم : (( بله این کاری هست که انجام دادم و مسئول صدمه ای که زده ام و همینطور مسئول جبران آن هستم . )) ما ممکن است این آگاهی را از طریق این تجربه که کسی ناراحت و گریان به ما گفته که تا چه حد به او صدمه زده ایم ، بدست آورده ایم . یا ممکن است مشابه خسارتی که به دیگران زده ایم ، از طریق شخص دیگری به خودمان زده شود ، و این تجربه چنان تکان دهنده بود که باعث می شود تا عمیقتر به خسارتی که به دیگران زده ایم نگاه کنیم . یا اصلاًً ممکن است که فرآیند کارکرد قدمهای قبلی به اضافه تجربه ما از جبران خسارت باعث شود که ما افزایش فروتنی را تجربه کنیم .

· آیا مسئولیت خسارتی که زده ام و مسئولیت جبران آنها را پذیرفته ام ؟

· چه تجربیاتی باعث شد تاخساراتی که زده ام برای من واضحتر شوند ؟ این امر چگونه به افزایش فروتنی در من کمک کرد ؟

در قدم نه تمرین اصل روحانی عشق ورزیدن در ما آسان می شود . اگرچه م احتمالاً ای اصل را در سرتاسر بهبودی خود تمرین کرده ایم . تا اینجای کار ، ما خیلی از نظرات و احساسات مخرب خود را ازبین برده ایم و برای عشق در زندگی خود جا باز کرده ایم . در حالیکه از عشق اشباع می شویم ، احساس تعهد می کنیم که این عشق را توسط تقویت روابطمان ، روابط جدید ، و مشارکت ایثارگرانه بهبودی ، وقت ، منابع ،و مهمتر از همه وجود خود با کسانی که نیازمند هستند در میان بگذاریم .

· من چگونه به دیگران خدمت می کنم و از خود مایه می گذارم .

وقتی احساس بخشیده شدن را تجربه کنیم ، می توانیم ارزش بخشیدن دیگران را نیز درک کنیم . این باعث بوجود آمدن انگیزه در ما برای تمرین اصل روحانی بخشش ، تا سرحد امکان می شود . به رسمیت شناختن خودمان به عنوان یک انسان ، این ظرفیت را به ما می دهد تا دیگران را ببخشیم و دیگر مثل گذشته در حال قضاوت دائم نباشیم . شک و ظن ما نسبت به دیگران کم می شود و دیگر اگر شراطی طبق دلخواه و در کنترل ما نباشد ، اولین احساس ما این نخواهد بود که حتماً توطئه ای مخفیانه با انگیزه پست و خائنانه بر علیه ما در جریان است . ما از این مسئله آگاه می شویم که اصولاً نیت ما خیر است و اینکه این مورد در دیگران نیز صدق می کند . اگر کسی به ما خسارت بزند می دانیم که حمل کردن کینه و رنجش آن فقط باعث خواهد شد که آرامش و حال خوبمان را از بین ببریم . پس سعی می کنیم بدون تأخیر هر چه زودتر او را ببخشیم .

· تمرین اصل روحانی بخشش برای من چه منافعی دارد ؟ چند مثال در موردشرایطی که طی آن این اصل روحانی را تمرین کرده اید بزنید .

· من خود را برای چه چیزهایی بخشیده ام ؟

 

حرکت به جلو

اکثر ما دریافته ایم که تمرکز بر روی هر مورد جبران خسارت پس از انجام آن به ما کمک زیادی خواهد کرد .

اکثر ما این کار از طریقن نوشتن احساس خود هنگام جبران خسارت و اینکه چه چیزهایی از این تجربه آموخته ایم انجام می دهیم .

· احساس من هنگام جبران خسارت چه بوده است ؟ چه چیزهایی آموختم ؟

به نطر می رسد که آزادی بهترین کلمه برای تعریف ماهیت قدم نه باشد . و این قدم در مجموع به ما رهایی از احساس خجالت و گناه ، تقلیل وسوسه و خود مشغولی ، و افزایش توانایی در ستایش محیط و مسائل اطراف را عطا می کن . ما دیگر کمتر از طرف خودمان و بواسطه اعمالمان تحلیل می رویم واز پای در می آئیم ، و می توانیم روابط کاملتر و پربارتری داشته باشیم . دیگر می توانیم در اتاقی مملو از آدم باشیم بدون اینکه سعی کنیم کل اتاق را کنترل کنیم و بر روی تمام صحبتهای آن اتاق تسلط داشته باشیم . ما دیگر گذشته خود ، بخصوص اعتیادمان را به عنوان یک دوره تاریک و سیاه که می خواهیم فراموش کنیم به حساب نمی آوریم ، بلکه به آن به چشم یک معدن طلا از تجربه ای که تمایل داریم آن را جهت کمک به بهبودی دیگران با ایشان در میان بگذاریم ، نگاه می کنیم . دیگر در زندگی به آن چیزهایی که نداریم فکر نمی کنیم و در عوض برای هدایایی که هرروز دریافت می کنیم سپاسگزار هستیم . ما می دانیم جهت حفظ این آزادی لازم است تا چیزهایی را که در قدمهای قبلی آموخته ایم به طور مداوم بکار گیریم . قدم ده ابزار لازم این کار را به ما خواهد داد .

 

آمادگی نهایی

 " ما بطور مستقیم در هر جا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم ، مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان و یا دیگران لطمه بزند"

ما ، در جلسات معتادان گمنام بارها و بارها شنیده ایم که قدمها هریک برای منظور خاصی نوشته شده اند : هر یک از قدمها آمادگی روحانی را که برای انجام قدم بعدی به آن نیاز است ، برای ما فراهم می کند . این مسئله در هیچ جای دیگر به اندازه قدم نهم ، واضح و آشکار نیست . ما هرگز و هرگز قادر نبودیم تابا افرادی که به آنها خسارت زده بودیم ، بنشینیم و مستقیماً از آنها جبران خسارت کنیم مگر به کمک آمادگی روحانی که در قدمهای قبلی کسب کرده ایم ... اگر ما به محدودیتها و ناتوانیهای خود اقرار نکرده بودیم ، الآن پایگاه و بنیادی که به آن در هنگام جبران خسارت تکیه کنیم ، نداشتیم . اگر با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم رابطه برقرار نمی کردیم ، الآن ایمان و اعتمادی که به آن برای کارکرد قدم نه نیاز داریم را نداشتیم . اگر ما قدم چهارم و پنجم خود را انجام نداده بودیم ،احتمالاً هنوز در مورد مسئولیتهای شخصی خود گیج بودیم ، وحتی نمی دانستیم برای چه جبران خسارت می کنیم . اگر ما توسط کارکرد قدم ششم و هقتم به فروتنی دست نیافته بودیم ، احتمالاً در هنگام جبران خسارت حق به جانب و از روی خشم عمل می کردیم و باعث خسارات جدید می شدیم .تمایلی که ما بواسطه پذیرش مسئولیتهای شخصی مان کسب کرده ایم ، تهیه فهرست قدم هشتم را برای ما ممکن ساخت و نوشتن این فهرست به منزله آمادگی اجرایی برای کارکرد قدم نهم بود .

آمادگی نهایی که ما در این قدم و قبل از شروع جبران خسارت به آن نیاز داریم ، تقویت صفاتی است که از قبل در ما موجود است . مقدار بصیرت ، خودآگاهی و بخششی که ما قادر هستیم در طی فرآیند جبران خسارت بکار بریم ، با تجربه ما از قدمهای قبلی و اندازه تلاشی که تمایل داریم تا برای بهبودی خود صرف کنیم ، رابطه مستقیم دارد .

· چگونه کارکرد هشت قدم قبلی ، مرا برای کارکرد قدم نهم آماده کرده است ؟

· صداقت چگونه به کارکرد این قدم کمک می کند ؟

· فروتنی چگونه به کارکرد این قدم کمک می کند ؟

 

جبران خسارت

قدم نهم ، قدمی نیست که بتوان آن را خیلی شسته و رفته و مرتب در یک چارچوب زمانی گنجاند . ما نمی توانیم که فهرست قدم هشتم خود را بنویسیم و پس از آن خیلی مصمم و ثابت قدم شروع به جبران خسارت کنیم ، و پس از هرموردی روی نام شخص مربوطه در فهرست خود خط بکشیم و بگوئیم که این مورد هم کامل شد ، انگار که داریم لیست خرید منزل را کامل می کنیم . در واقع ، اکثر جبران خسارتهای ما هرگز کامل نمی شوند و تلاش ما باید در طول مدت بهبودیمان ادامه یابد . برای مثال : اگر به خانواده خود جبران خسارت بدهکار هستیم ، می توانیم که یک روز آنها را گرد هم آوریم و از آنها جبران خسارت کنیم و متعهد شویم که از آن پس رفتاری متفاوت با گذشته خواهیم داشت ، اما این پایان جبران خسارت ما نخواهد بود . ما باید تا آخر عمر اصول روحانی که باعث تغییر واقعی رفتار ما با دیگران را می شوند را تمرین کنیم . هر روزی که ما تلاش کنیم از صدمه یا آزار رساندن به خانواده خود اجتناب کنیم و سعی کنیم که رفتار مهربانانه ای با آنها داشته باشیم ، امروز به جبران خسارت از خانواده خود ادامه داده ایم .

این مسئله حتی در مورد جبران خسارتهای مالی ، که پس از پرداخت بدهی به نظر کامل و تمام شده می آیند ، صدق می کند . زیرا لازمه زندگی کردن قدم نهم این است که سعی کنیم تا بدهی و قرضی که قادر به پرداخت آن نیستیم به بار نیاوریم . به این مسئله ، باید حتی عمیقتر نگاه کرد ، و انواع بدهیها و دیون را بررسی کرد . برای مثال : اینکه بارها و بارها از طرف دوستان به ما لطف و مرحمتی شود بدون اینکه ما سعی در جبران آنها کنیم ، یا از حوصله و تحمل کسانی که مسئولیتهای مشترک با آنها داریم ، سوءاستفاده کنیم و سهم عادلانه خود را انجام ندهیم که همگی نوعی دین و بدهی هستند و اجتناب از آنها در آینده قسمتی از فرآیند جبران خسارت کردن است ، و اهمیت آنها در فرآیند جبران خسارت کمتر از پرداخت بدهیهای گذشته نیست .

· معنای (( جبران خسارت )) چیست ؟

· چرا جبران خسارت بیشتر از یک اظهار تأسف خشک و خالی می باشد ؟

· چگونه جبران خسارت ، یک تعهد نسبت به (( فرآیند مداوم تغییر )) است ؟

 

ترسها و توقعات

 

جبران خسارت همیشه هم یک کار دشوار و خسته کننده نیست . ما اغلب از تصور ترمیم یک رابطه قدیمی دچار هیجان نیز می شویم . ما ممکن است ببینیم که با خوشحالی منتظر تسکین و آرامشی هستیم که جبران خسارت به همراه خواهد داشت . اگرچه اکثر ما از بعضی جبران خسارتهایی که بدهکاریم ، ترس داریم ، ولی ممکن است از این بترسیم که اگر از لحاظ مالی جبران خسارت کنیم ، دیگر پولی برای خودمان باقی نمی ماند . ما ممکن است از طرد شدن ، یا انتقام جوئی طرف مقابل یا چیزهای دیگر بترسیم .

اگر ما هرگز با قدم نهم تجربه ای نداشته ایم ، درواقع داریم به کار ناشناخته ای مبادرت می ورزیم . ما مطمئن نیستیم که درست قبل ، در حین ، و بعد از جبران خسارت چه احساسی خواهیم داشت . ممکن است در یک لحظه بیش از حد احساس اعتماد به نفس داشته باشیم و لحظه ای بعد فکر کنیم که کاملاً برای ادامه قدم نهم ناتوان هستیم . حال وقت آن رسیده است تا این موضوع بسیار مهم را درک کنیم که چیزهایی را که احساس می کنیم ، لزوماً واقعیت امر نیستند . صرف اینکه ما از چیزی ترس داشته باشیم ، به این معنی نیست که آن مسئله واقعاً ترس آور است . از طرف دیگر احساس هیجان و خوشحالی هم نمی تواند نشانگر واقعیت جبران خسارت ما باشد . بهترین کار این است که توقعات خود در مورد اینکه طرف مقابل با جبران خسارت ما چگونه برخورد خواهد کرد ، را رها کنیم .

· چه ترسهایی از جبران خسارت کردن ، دارم ؟ آیا نگران هستم که کسی مرا طرد کند یا از من انتقام بگیرد ؟

· چگونهه در قدم نهم به تسلیم عمیقتری در برابر برنامه نیاز داریم ؟

· خسارت مالی چطور ؟ آیا ایمان دارم که خداوند به آنگونه که او را درک می کنم مطمئناًً مایحتاج مورد نیاز را در اختیار من قرار خواهد داد ، حتی اگر من در جبران خسارت از خودگذشتگی و ایثار داشته باشم ؟

فرق نمی کند که ما چه مدت است که پاک هستیم یا تا بحال چند بار قدمها را کار کرده ایم ، ما به طور حتم باز هم در اغاز مجدد یک قدم ترسها و توقعات خاص خود را داریم . این مورد خصوصاً اگر از قبل تجربه کارکرد قدمها را داشته باشیم ، صدق می کند . در واقع امکان اینکه در قدم نهم نوعی دلسردی در ما بوجود آورد ، زیاد است .

برای مثال ، خیلی ها ممکن است در این قسمت ، درمورد تجربه گذشته خود از جبران خسارت فکر کنند که بعضی از آن موارداحتمالاً مثبت و مفید بوده . اگر از یکی از عزیزان خود که با آغوش باز رفتار آشتی جویانه ما را پذیرفته ، جبران خسارت کرده باشیم ، احتمالاً در نتیجه احساس امید و سپاسگزاری عمیقی به ما دست داده . ما امیدوار شده بودیم که رابطه ما با آن شخص بهتر و بهتر شود ، و سپاسگزار بوده ایم از اینکه بخشیده شده ایم و جبران خسارت ما مورد قبول واقع شده است .

ممکن است باور کردن این مسئله که اینگونه تجارب می توانند در جبران خسارتهای بعدی به ضرر ما باشند ، قدری سخت باشد زیرا این تجارب می توانند باعث بشوند که ما باور کنیم که نتیجه تمام جبران خسارتهای ما باید به همان خوبی باشند ، و وقتی این اتفاق نیفتد ، احساس سرخوردگی و شکست خواهیم کرد یا ممکن است تشخیص دهیم که اینگونه جبران خسارتها نمی توانند ملاک و معیار باشند ، و به همین علت ، عدم اطمینام از دست یافتن به نتیجه دلخواه در بعضی موارد ، باعث شود تا بیمناک شویم و جبران خسارت را به تعویق اندازیم . اگر دریابیم در دام اینکه نتیجه جبران خسارتهای خود را حدس بزنیم ، گیرافتاده ایم ،بهتر ایت که یکبار دیگر هدف قدم نهم را بررسی و بر روی آن تمرکز کنیم .

قدم نهم برای این است که راهی جهت اصلاح صدماتی که در گذشته باعث شده ایم در اختیار ما بگذارد . باید به خاطر داشته باشیم که جبرا ن خسارت دارای سه مفهوم اصلی و اولیه می باشد : عزم یا همان ثبات قدم ، ترمیم یا اصلاح ، جبران یا همان تلافی . عزم یا ثبات قدم ، اشاره به این موضوع دارد که جهت یافتن راه حلی برای مشکلمان باید از شر مسائلی که ما را قبلاً به ستوه آورده و آزارمان می دادند رها شویم . ترمیم یا اصلاح بر این دلالت دارد که چیزی که به آن صدمه زده ایم را به حالت و شرایط اولبه خود برگردانیم ، که می تواند یک رابطه و یا کیفیتی مانند اعتماد که در یک رابطه وجود داشته است را شامل گردد . یا شاید بتوانیم آبروی از دست رفته خود را بازگردانیم . جبران یا تلافی ، خیلی به ترمیم یا اصلاح نزدیک است اما در رابطه با قدم نهم به معنی برگرداندن چیزی- چه مادی ، چه معنوی به صاحب اصلی آن می باشد . راهنمای ما می تواند کمک کند تا در هریک از این مفاهیم کند و کاو کنیم یا به ماهیت واقعی جبران خسارت پی ببریم و بر روی کاری که قرار است انجام دهیم تمرکز کنیم . فقط از طریق طی نمودن این فرآیند است که ما می توانیم منافعی که قدم نهم به همراه می آورد را تشخیص دهیم . منافعی که اول از همه ممکن است از آن آگاه شویم ، احساس آزادی و عدم داشتن و خجابت است و ممکن است به مدت زمانی از بهبودی و چند تجربه از جبران خسارت نیاز داشته باشیم ، تاهدایای روحانی قدم نهم را نیز تشخیص دهیم : هدایایی مانند ، آگاهی مداومتری از احساسات دیگران و تأثیر رفتارهای ما برآنها ، احساس نشاط از اینکه توانسته ایم برروی یک زخم قدیمی مرهم گذاریم ، و توان اینکه افراد دور و بر خود را دوست داشته باشیم و بپذیریم .

· چه ترسها و توقعات دیگری در مورد جبران خسارت دارم ؟

· چرا مهم نیست که عکس العمل طرف مقابل به جبران خسارت من چه باشد ؟ این مسئله چه رابطه ای با هدف روحانی قدم نهم دارد ؟

· چگونه می توانم از معتادان در حال بهبودی دیگر ، راهنمایم ، و نیروی برترم به عنوان یک منبع قدرت د ر این فرآینداستفاده کنم ؟

 

جبران خسارت – مستقیم یا غیرمستقیم

ما در جلسات معتادان گمنام تمایل داریم که جبران خسارت مستقیم و رو در رو را بهترین گزینه بدانیم ، که در واقع این قدم نیز می گوید در هر جا که امکان دارد ، این بهترین نوع جبرا ن خسارت است . اما جبران خسارت مستقیم تنها را ه ممکن نیست ، حتی در بعضی موارد می تواند بهترین انتخاب باشد .

قبل از اینکه چند مثال بزنیم ، مهم است که توج داشته باشیم که اینها فقط مثال هستند این کتاب قرار نیست ، که جای راهنمای شما را بگیرد . که می تواند تک تک موارد جبران خسارت را با شما مرور کرده ، تا به اتفاق بهترین تصمیم را بگیریم . بعضی شرایط پیچیده تر از آن هستند که در نگاه اول به نظر می آیند . ما ممکن است که در اول کار فکر کنیم که طریقه و راه حل واضح است ، اما باید همیشه وقت بیشتری برای تعمق بگذاریم . به عنوان مثال ، ممکن است موردی وجود داشته باشد که در آن فرد یا افرادی که به ایشان صدمه زده ایم ، از این امر آگاه نباشند ، . پی بردن به این مسئبه باعث وارد شدن خسارت جدیدی به آنها شود ما ممکن است دوستان ، نزدیکان ، یا صاحبکارانی داشته باشیم که در مورد اعتیاد ما آگاه نباشند . گفتن این مسئله ممکن است باعث خسارت یا صدمه به آنها شود . راهنمای ما کمک خواهد کرد تا انگیزه خود در مورد اعلام مسئله اعتیاد ما به دیگران پی ببریم . آیا آنها نیاز دارند که بدانند ؟ چه هدف یا نیت خیری را با درمیان گذاشتن این اطلاعات دنبال می کنم ؟ این اطلاعات چه خسارت و صدماتی را می تواند باعث شود ؟

اما اگر مورد فوق توسط دزدیدن مقداری پول توسط ما پیچیده تر شده باشد چی ؟ و اگر شخص دیگری به جای ما در مظان اتهام قرار گرفته باشد چه طور ؟ آیا آن موقع لازم نیست که ما مسئله اعتیادمان را برملا کنیم ، وبه دزدی خود اقرار کنیم و پول را برگردانیم ؟

احتمالاً ، اما شاید نه / الزم است که هر یک ازاین موارد به تنهایی مورد بررسی قرار گیرد . باز هم ، راهنمای ما می تواند کمک کند تا به بهترین شکل این موارد را حل وفصل کنیم . در صحبت های خود با راهنمایمان ، اگر روشن بین باشیم ، مطمئنا ً می توانیم درباره این شرایط به گونه ای فکر کنیم که هرگز قادر به انجام ان نبوده ایم . ما ممکن است دریابیم که ان چیزی گه در ابتدا بعنوان واضح ترین متد جبران خسارت می شناختیم ، آنقدر هم درست نبوده . اگر قبل از شروع به صحبت به راهنمایمان ، فهرستی از شرایط اینگونه جبران خسارتها ی مشکل تهیه کنیم ، تا هنگام بحث با راهنمایمان از آن استفاده کنیم ، کارمان خیلی راحتر خواهد شد .

· کدامیک از موارد در فهرست قدم هشتم من ، طبق مثالهای فوق پیچیده هستند ؟ آن موارد دقیقاً چه هستند ؟

یک مسئله ای که برای اکثر ما مشکل ساز است این است که جبران خسارتهای بدهکار هستیم که اگر انجام دهیم ، به احتمال قوی منجر به از دست دادن کارمان ، به زندان افتادن ، یا پی آمدهای جدی دیگری خواهد شد . برای مثال اگر بخاطر جرمی که در گذشته انجام داده ایم خود را به مقامات تحویل دهیم ، به احتمال قوی زندانی خواهیم شد . این مسئله چه اثری بر روی زندگی ما خواهد گذاشت ؟ آیا ممکن است که کار خود را از دست بدهیم ؟ ایا امنیت شخص دیگری غیر خود ما – مثلاً خانواده مان نیز به خطر خواهد افتاد ؟ از طرف دیگر اگر از دست قانون فراری هستیم و به یکباره و ناگهانی دستگیر شویم آن موقع این مسئله چگونه بر روی زندگی ما وخانواده مان تأثیر خواهد گذاشت ؟ در اینگونه شرایط احتمالاًبهترین کار مشورت ب یک حقوقدان و بررسی جوانب مختلف موضوع است . بهر حال لازم است ما پیامد رفتارمان را بپذیریم . اما باید بخاطر داشته باشیم که خانواده ما ممکن است به راحتی در این مقوله از قدم نهم که می گوید (( مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند )) بگنجد . ما باید این شرایط را به دقت ارزیابی کنیم . با کمک راهنمای مان در می یابیم که چگونه جبران خسارت کنیم .

· ایا جبران خساراتی بدهکار هستم که انجام آن پیامدهای جدی داشته باشد ؟ انها چه هستند ؟

به غیر از امکان بیشتر لطمه زدن شرایط دیگری که ما در آن قادر به جبران خسارت مستقیم نیستیم این است که شخصی که به او جبران خسارت بدهکاریم مرده باشد . این مسئله در جلسات معتادان گمنام بسیار عادی است تا جایی که اعضاء ما راه های جالب و خلاقانه ای برای اینگونه شرایط ابداع کرده اند . اعضاء ما حتی راههایی ابداع کرده اند که اینگونه جبران خسارتما ، ورائ این باشد که فقط از شر خجالت خود رها شویم . مثلاًبعضی ها کمکهای مالی به نام کسی که به او جبران خسارت بدهکارند ، اعانه می کنند . بعضی ها کارها و وظایفی که مورد توجه و علاقه ان شخص بوده را می پذیرند . بعضی ها برای فرزندانی که آن شخص از خود باقی گذاشته است تلافی و جبران می کنند که حتی خود این فرزندان نیز ممکن است در فهرست قدم هشتم این اشخاص باشند . رههای مختلفی که برای روبرو شدن با این نوع شرایط وجود دارند ف فقط توسط پندار و تمایل ما محدودیت پیدا می کنند . در اینگونه شرایط ، تأثیر جبران خسارت غیر مستقیم ممکن است باعث تعجب ما گردد . اکثر ما خواهان این هستیم که تا حد امکان با سر مزار شخص فوت شده رفتن یا حضور در اماکن معنوی دیگر و از طریق نوشتن نامه و یا یک صحبت ساده با روح و یاد آن شخص،جبران خسارت مستقیم کنیم . در نهایت نحوه برخورد ما به اینگونه شرایط ، توسط طبیعت و ذات خسارتی که زده ایم ، اعتقادات روحانی ما ، و البته راهنمای مان تعین می گردد .

· ایا جبران خسارت به شخصی که فوت کرده بدهکار هستم ؟ چه چیز خاصی در مورد آن شخص وجود دارد که ممکن است به من در نوع انتخاب جبران خسارت کمک کند ؟

تا اینجا ما بر روی اینکه لازم است تا قبل از اقدام، تک تک موارد جبران خسارت خود را با راهنمای مان بررسی کنیم ، تأکید فراوان کرده ایم . اگر چه این مسئله خیلی مهم است اما به این معنی نیست که باید تبدیل به یک ادمک مسخ و بی مغز شویم و بترسیم از اینکه برای خودمان فکر کنیم و یا عملی بدون اطلاع راهنمای خود انجام دهیم . اکثر ما این تجربه را داشته ایم که ناگهان با شخصی که از قدیم می شناختهایم روبرو شده ایم که می بایست در فهرست قدم هشتم ما گنجانده می شد . اما ما او را فراموش کرده بودیم . بعضی مواقع جبران خسارتی که به این افراد بدهکاریم آنقدر واضح و اشکار است که احمقانه خواهد بود اگر ما از این موقعیت و حسن تصادف استفاده نکنیم . یا بعضی اوقات ممکن است با شخصی روبرو شویم و از ایت ملاقات بدون اینکه دلیلش را بدانیم به ما احساس ناخوشایندی دست دهد . در اینصورت بهتر است که ما اول فرایند قدم چهار و پنج را در این رابطه طی کنیم تا مسئله برایمان واصح تر شود . بهرحال ما هیچ وفت نباید فهرست قدم هشتم را کامل و تمام شده فرض کنیم . احتمالاًما تا اخر عمر مجبوریم اسامی جدیدی به ان اضافه نماییم .

افرادی که نمی توانیم انها را پیدا کنیم چطور ؟ ایا باید از آنها هم غیر مستقیم جبران خسارت کنیم ؟ احتمالا جواب مثبت است . اگرچه خیلی از اعضاء ما این تجربه را داشته اند که ناگهان در مکانی که اصلاًانتظار نداشته اند ، شخصی که فکر می کردند هرگز پیدا نخواهند کرد را دیده اند . در اینگونه تجارب ، ما مطمئناًبه این نتیجه می رسیم که خواست نیروی برتر باعث این اتفاق و حسن تصادف شده حتی اگر اینگونه هم نباشد ما نباید شانس جبران خسارت مستقیم را از دست بدهیم .

شاید یخواهیم که صبر کنیم تا شخصی را که در فهرست جبران خسارت ما وجود دارد را پیدا کنیم . تا ان زمان باید به حداکثر تلاش برای پیدا کردنش ادامه دهیم و در همان حال باید سعی کنیم تا از وارد اوردن خسارتهای مشابه به دیگران اجتناب کنیم و تمایل خود را حفظ کنیم زمانی که جبران خسارت به واقع ممکن نباشد روحیه تمایل به جبران خسارت اغلب می تواند در خدمت هدف و منظور ما قرار گیرد .

پس از در نظر گرفتن پیچیدگی های موجود در جبرا نخسارت غیر مستقیم ممکن است به نظر اید که جبران خسارت مستقیم آسانتر یا حداقل ساده تر است . ما به کسی خسارت زده ایم و حالا لازم است که از ائ معذرت بخواهیم و خسارتی را که زده ایم جبران کنیم . به همین سادگی ، اینطور نیست ؟

غالباً یا شاید هرگز اینطور نیست . همانطور که قبلاً گفتیم ، فرایند جبران خسارت ، آغاز و پایان مشخصی ندارد . بنوعی ما اغلب به محض اینکه پاک می شویم ، جبران خسارت را شروع کرده ایم . اکثر مواقع ما فوراًبعضی از رفتارهایمان را اصلاح وجبران می کنیم . این قسمت از فرایند جبران خسارت –که در آن خود را تغییر می دهیم خیلی فراتر و مدتها بعد از اینکه از کسی که به او خسارت زده ایم ، جبران خسارت مستقیم کردیم ، ادامه می یابد

· کدام یک از رفتارهای من نیاز به اصلاح وجبران دارد ؟

· جبران خسارتهای مستقیم چطور ، انهایی که ما روبروی شخص مربوطه می نشینیم و مسئولیت خسارت که زده ایم می پذیریم و منتظر هر گونخ عکس العملی هستیم ؟ اینگوته جبران خسارتها لرزه بر اندام ما می اندازد . تصور می کنیم که روبرئی یکی از افرادی که در فهرست جبران خسارت مااست نشتها ایم و فروتنانه م از صمیم قلب به خسارتی که به او زده ایم اقرار می کنیم و به همان اندازه فروتنانه و صدقانه بهاو پیشنهادجبرن ان خسارت می کنیم . اما عکس العمل ان شخص این است که میگوید (( کاری که تو کرده ای وحشتناک است و قابل جبران نمی باشد )) یا می گوید ( فراموش کن من تورا هرگز نخواهم بخشید ))

· در حقیقت در شرایط فوق ، موقعیتی است که ما بیش از همه چیز از آن ترس داریم و می ترسیم که ایمان خودرا در این فرایند از دست بدهیم . ما با اعتماد به نیروی برتر خودمان و امکان بهبودی ریسک بزرگی کرده ایم . بدترین کابوس ما این است که خسارتی که زده ایم غیر قابل جبران باشد یا اینکه انسان آنچنان وحشتناکی باشیم که قابل بخشش نباشد . اینکه بدانیم خیلی از دیگر معتادان در حال بهبودی هنگام جبران خسارت نیز از همین نوع عکس العمل های منفی را تجربه کرده اند و این مسئله نه تنها باعث زمین خوردن انها نشده ؛بلکه به اندازه جبران خسارتی که با عشق و بخشش دریافت شده برایشان منافع روحانی داشته ف خود باعث ارامش ما می شود .

در مواقعی که جبران خسارت ما با عکس العمل منفی طرف مقال روبرو می شود مکن است دریابیم که نیاز است تا اقداماتی مضاعف انجام دهیم تا احساس کنیم که به ثبات قدم لازم دست یافته و نایل شده ایم . در کتاب پایه ما گفته شده که (( تماس با شخصی که هنوز از سوء عمل و کار اشتباه ما در رنج است می تواند اشتباه یا حتی خطرناک باشد )) این کار همچنین کار بی حاصلی است بخصوص در رابطه با افراد خانواده یا دوستان نزدیک . تمس با افرادی که به انها صدمه زده یام قبل از اینکه زمان لازم برای سرد شدن سپری کرده باشند می تواند باعث شود که انها عکس العملی همراه با خشم و عصبانیت نشان دهند در صورتیکه اگر بعد از گذشت زمانی که با آنها تماس بکیریم عکس العمل متفاوتی خواهند داشت . اگر ما چنین تجربه ای داشته ایم ف شاید بهتر باشد تا مدت زمان صبر کنیم و بعد دوباره سعی نماییم .

اگر چه ، بعضی مواقع هم فرقی نمی کند که ما چقد خالصانه و صادقانه جبران خسارت کرده باشیم ف باز هم شخص مقابل به هیچ وجه حاضرنیست که جبران خسارت ما را بپذیرد . اگر با چنین شرایطی روبرو شویم لازم است تا تشخیص دهیم که مسئولیت ما کجا خاتمه می یابد . اگر شخص مقابل می خواهد که کینه و دلخوری را تا اخر عمر با خود حمل کند بهترین کاری که ما می توانیم بکنیم این است که او را دعا کنیم و جبران خسارت خودمان را انجام شده و کامل بدانیم . اگر ما برای کنار امدن با چنین جبران خسارت مشکل داریم . راهنمای ما می تواند به ما کمک کند تا این شرایط را بپذیریم . شاید در بعضی شرایط بهتر باشد که جبران مت غیر مستقیم باشد یا شاید احساس کنیم که جبران خسارت ما کامل تر خواهد بود اگر راه وروش دیگری برای ترمیم و جبران آن شرایط انتخاب کنیم . اما نه حاضر باشد به حرف ما گوش کند و نه پول ما را بخواهد . در این حالت مکن است ما بتوانیم کشکل را به این طریق حل کنیم که با معرفی مشتری به ان شرکت ف و یا برگشت دادن ان مبلغ به صورت گمنام ف جبران خسارت خود را انجام دهیم .

لازم است بخاطر داشته باشیم که جبران خسارت بخشی از بهبودی شخصی ما می باشد . درست است که ما یان جبران خسارتها را انجام می دهیم چون در واقع انها را بدهکار هستیم . اما لازم است تا رشد روحانی که در فرآیند جبران خسارت تجربه کرده ایم را نیز تشخیص دهیم . اول از همه ما باید صدماتی را که زده ایم تشخیص دهیم و بپذیریم . همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد گفته شده (( تکان وشوک این کار ما را از خود مشغولی جدا خواهد ساخت . )) خود مشغولی ، خود محوری و ترسهای مربوط به آن اجزایی از بیماری ما هستند که بیشترین تأثیر منفی را برروحانبت ما می گذارند تخفیف و تقلیل ین اجزاءمطمئناًباعث می شود تا بهبودی ما رشد و نمو کند . دوم اینکه روبرو شدن مستقیم با شخصی که به او خسارت زده ایم و اقرار به آن ، علیرغم هرگونه عکس العملی که شخص مقابل نشان دهد ، قدمی بزرگ در سفر روحانی ما خواهد بود . اقدام به عملی که انجام آن نیاز به مقدار متنابهی از فروتنی دارد ، خود دلیلی برای این واقعیت است که ما در واقع قدری فروتنی پیدا کرده ایم . نهایتاً پس از انجام جبران خسارتهایمان ، احساس آزادی خواهیم کرد . ما دیگر تحت فشار کارهای نیمه تمام و احساس خجالت از صدماتی که زده ایم ، نخواهیم بود . آنها همه از بین خواهند رفت و روح ما اوج خواهد گرفت .

· آیا از لحاظ روحانی آماده انجام جبران خسارتهای مشکل و روبرو شدن با نتایج آن هستم ؟

· چه اقداماتی جهت آماده شدن خود انجام داده ام ؟

 

بخشش

رشد روحانی که ما از طریق جبران خسارت مستقیم پیدا می کنیم ، اغلب به مقدار تلاش ما برای دست یافتن به آمادگی روحانی بستگی دارد . ما با رها کردن باورهایی که ممکن است باعث شک و دودلی ما شوند یا مانع توانایی ما در انجام جبران خسارت همراه با فروتنی ، پذیرش ، و ایمان گردند ، شروع می کنیم .

مسئله ای که برای اکثر ما مشکل ساز می باشد ، این است که ما اغلب به اشخاصی جبران خسارت بدهکاریم که آنها نیز به ما خسارت زده اند ، این ممکن است شامل پدر و مادر ، یا عضوی از خانواده که از ما سوءاستفاده کرده ، یا شامل دوستی که در حق ما نارفیقی کرده ، یا صاحبکاری که با ما عادلانه رفتار نکرده ، و .... گردد . در قدمهای قبلی ما تلاش فراوانی کرده ایم تا کارهایی که آنها در حق ما انجام داده اند را از کارهایی که ما درحق ایشان انجام داده ایم ، جدا کنیم . ما می دانیم که نقش ما در آن شرایط دقیقاً چه بوده است ، و می دانیم که چرا داریم جبران خسارت می کنیم . در حالیکه آماده می شویم تا جبران خسارت مستقیم و رو در روی را انجام دهیم ، لازم است که دقیقاً این مسئله برایمان واضح باشد که ما برای نقش خودمان در آن ماجرا جبران خسارت می کنیم . ما نباید از روی اجبار و ناگزیر بودن جبران خسارتهای ضمنی و دو پهلو انجام دهیم . ما مسئول رفع و رجوع هیچ چیز نیستیم . به خاطر داشتن این مسئله به ما کمک می کند تا در طول مدت انجام جبران خسارت هایمان بر روی هدف خود تمرکز کنیم و برای این مسئله که جبران خسارت ما با چه عکس العملی روبرو می شود یا اینکه اگر شخص مقابل هم به ما خسارت زده باشد ، آیا از ما جبران خسارت خواهد کرد یا نه ، اهمیتی قائل نشویم .

اگرچه ، بعضی از مواقع خسارتی که به ما زده شده آنقدر بزرگ است ، که شاید بهتر باشد ما جبران خسارت خود را بزای مدتی به تعویق اندازیم . برای مثال اکثر ما در دوران کودکی از لحاظ احساسی ، جسمی ، و یا جنسی مورد سوءاستفاده یکی از اقوام نزدیک خود قرار گرفته ایم . اگر چه ما نقشی در این ما جرا نداشته ایم و جبران خسارتی برای آن بدهکار نیستیم ، اما ممکن بعدها از همان شخص پول دزدیده باشیم و یا به او خسارت جسمی یا مالی زده باشیم . بنابراین برای آن دزدی ، صدمه جسمی ، و یا خرابکاری جبران خسارت بدهکاریم . سؤالی که اینجا مطرح می شود ، این نیست که آیا باید جبران خسارت بکنیم یا نه ، بلکه زمان و چگونگی جبران خسارت مطرح می شود ، ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا ما آماده شویم که جبران خسارت مناسبی انجام دهیم ، و این مسئله هیچ اشکالی ندارد . ما صبر می کنیم ، و به کار کردن با راهنمای خود ادامه می دهیم .

لازم است قبل از اینکه از افراد جبران خسارت نمائیم ، سعی کنیم تا آنها را به خاطر صدمه ای که به ما زده اند ببخشیم . ما نمی خواهیم بنشینیم و از کسی جبران خسارت کنیم ، در حالیکه از دست او به شدت عصبانی هستیم . چون هر قدر هم که سعی کنیم تا این حالت را پنهان کنیم ، باز در رفتار ما تأثیر خواهد گذاشت و نمایان خواهد شد . تظاهر به بخشش و جبران خسارت نمی تواند مؤثر واقع شود .

تفاوت زیادی بین موقعیتی که ما علیرغم میل و اراده خود صدمه دیده ایم ، با موقعیتی که ما در آن نقش داشته ایم و به واسطه آن صدمه دیده ایم ، وجود دارد . برای اکثر جبران خسارتهایی که از دست طرف مقابل بخاطر رفتار بدش عصبانی هستیم ، لازم است که از خود سؤال کنیم آیا کاری کرده ایم تا باعث شود آنها بدانگونه با ما رفتار کنند . برای مثال ، ممکن است ما از دست پدر و مادر خود خشمگین باشیم که اجازه نداده اند تا تعطیلات آخر هفته را خارج از منزل باشیم – مثلاً در گردهمائی جلسات معتادان گمنام شرکت کنیم اما وقتی بخاطر آوریم که چند بار قبلاًبه آنها در مورد خارج شدن از منزل دروغ گفته ایم و هر بار نشئه به خانه برگشته ایم ، آن وقت به آنها حق می دهیم که به ما اطمینان نداشته باشند و درک می کنیم که لازم است تا بیشتر صبر کنیم و سعی کنیم تا اعتماد آنها را جلب کنیم ، یا ممکن است خودخواه بوده ایم و بیشتر و بیشتر از دوستان خود دوری گزیده باشیم . بعد وقتی که به آنها نیاز داشته ایم در دسترس ما نبودند و به همین خاطر ما از آنها عصبانی هستیم و رنجش داریم . به یاد آوردن اینکه ما خود باعث غم و اندوه برای خود شده ایم به ما کمک می کند تا افرادی که باعث آزار ما شده اند را ببخشیم . طریق دیگری که ما می توانیم برای بخشش کسانی که به ما صدمه زده اند برگزینیم ، این است که از خود خارج شویم و به اینکه زندگی دیگران چگونه است فکر کنیم . شاید کسانی که به ما صدمه زده اند ، مشکلاتی داشته اند که باعث شده تا آنها نسبت به نیازهای دیگران حساسیت کمتری داشته باشند . شاید راهنمای ما به خاطر اینکه فرزندش در زندان بوده ، در هفته گذشته وقت نکرده تا جواب تلفن ما را بدهد شاید بهترین دوست ما بلافاصله بعد از طلاقش به ما گفته باشد که رابطه ما ناسالم است و باید قطع شود ، یا شاید صاحبکار ما به علت نگرانی جهت نداشتن پول کافی برای پرداخت حقوق ها ، از کار و زحمت ما تقدیر نکرده باشد . ما معمولاً وقتی که می فهمیم ، شخصی که از او رنجش داریم ، مشکل دردناکی داشته است ، احساس حقارت و کوچکی می کنیم . ممکن است که ما بتوانیم بخشنده تر و مهربانتر باشیم اگر از اول تصور ما از افراد این باشد که نیت آنها خیر است ، و اگرهم کسی با ما نامهربان است به این علت است که او خود درد و رنج زیادی دارد که باعث از مسیر واقعی خود خارج شود .

اولین و مهمترین کار جهت پیدا کردن آمادگی روحانی لازم برای جبران خسارت ، این است که به منبع قدرت و عشق موجود در نیروی برتر خود چنگ اندازیم . تفکر در مورد بخشش خداوند مهربان برای ما در زمانهایی که باعث آزار دیگران شده ایم ، به ما کمک می کند تا با دیگران با بخشش و عشق بیشتری رفتار کنیم . استفاده از نیروی برتر به عنوان نیروی حمایت کننده باعث می شود تا احساسات و عکس العملهای منفی نسبت به جبران خسارتهای ما نتوانند امید را از ما بگیرند . ما می توانیم با دعا و مراقبه قبل از هر جبران خسارت تمرکز لازم را بدست آوریم .

· آیا جبران خسارت به کسانی که آنها هم به من صدمه زده اند ، بدهکار هستم ؟

· آیا همه آنها را بخشیده ام ، کدامیک را هنوز نبخشیده ام ؟ آیا همه راههای فوق را برای بدست آوردن احساس و روحیه بخشش گری امتحان نموده ام ؟ راهنمای من در این مورد چه می گوید ؟

جبران خسارت

حال ما برای جبران خسارت کردن آماده هستیم . ما در مورد تک تک افراد و سازمانهایی که در فهرست قدم هشتم ما قرار دارند ، با راهنمای خود صحبت کرده ایم و برای جبران خسارت از هر یک از آنها طرح و برنامه داریم . ما با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم حرف زدیم ، و برای داشتن تمایل ، آرامش ، شهامت ، و دانش جهت انجام جبران خسارت هایمان دعا کردیم .

حال لازم است که جبران خسارت هایمان را به سر انجام رسانیم . ما لازم است که به اصلاح رفتارهایمان ادامه دهیم ، و باید تعهداتمان را در قبال افرادی که در فهرست جبران خسارت ما قرار دارند ، رعایت کنیم .

از اینجا کار سخت می شود . وقتی برای بار اول جبران خسارت می کنیم ، معمولاً احساس خواهیم کرد که می توانیم بر روی ابرهای آزادی شناور می شویم . ما از اینکه قسمت بزرگی از احساس ندامت و پشیمانی ما از بین رفته حال خوشی داریم و احساس نشاط و احترام به خود در ما افزایش یافته است . ما احساس می کنیم که آدم خوبی هستیم و با باقی انسانها برابریم . این اولین باری است که چنین احساسی داریم ، و این احساس آنقدر قوی است که به نظر می رسد بیش از حد توان و ظرفیت ما می باشد .

ما نباید نگران باشیم . زیرا از شدت این احساس کاسته خواهد شد ، اگرچه تغییرات دائمی در احساسات ما رخ داده است . پس از اینکه شعله درخشان جبران خسارت اولیه فروکش کرد ، تازه مبارزه اصلی برای جبران خسارت آغاز می شود : در ادامه جبران خسارت ما ممکن است به مسئله ای مثل این بربخوریم که ، مثلاً به یک مؤسسه مالی بدهکاری داشته ایم که هنگام جبران خسارت قرار گذاشته ایم هرماه مبلغی به آنها برگردانیم ، اما حالا که یک سال از آن تاریخ گذشته احساس می کنیم که پرداخت ماهیانه این مبلغ از درآمدی که برایش زحمت بسیار می کشیم ، آنقدر هم از لحاظ روحانی ما را اقناع نمی کند ، بخصوص اگر قرار باشد ه این قسط ماهیانه چند سال دیگر طول بکشد . پرسیدن یک سؤال ساده از خود ، می تواند کمک کند تا ما به جبران خسارت خود ادامه دهیم : به چه اندازه می خواهیم که آزاد و رها باشیم ؟ ادامه بهبودی در تمام ابعاد و مفاهیم ، که شامل جبران خسارت نیز می شود ، باعث رشد روزانه رهایی و آزادی ما خواهد گردید .

· آیا جبران خسارتی دارم که جهت ادامه آن مشکل پیدا کرده باشم ؟ چه کاری انجام می دهم که دوباره خود را نسبت به آن متعهد کنم ؟

جبران خسارت لزوماً یک فرآیند راحت و آرامش بخش نیست . قدمها برای این ساخته نشده اند که بدون هیچ رشدی موجب آرامش ، راحتی و خوشحالی ما شوند . احساس ضربه پذیر بودن ، ریسک ، و ترسی که همراه جبران خسارت می باشد ممکن است آنقدر باعث آزار ما شود که حتی فکر آن بتواند از تکرار رفتارهایی که ما را مجدداً به جبران خسارت می کنند جلوگیری کند . ما در جلسات معتادان گمنام می شنویم که می گویند (( اوضاع بهتر می شود . )) اینجا (( اوضاع )) در اصل یعنی خود ما ، که بهتر می شویم . ما انسانهای بهتری می شویم . تمایل ما برای انجام رفتارهای مخرب کمتر می شود ، چون دیگر از هزینه ای که غم و اندوه بشری ، چه برای خود ما و چه برای دیگران به همراه می آورد آگاه هستیم . آگاهی و توجه به دیگران و زندگی آنها جایگزین خودمحوری ما می شود . مهربانی جایگزین بی تفاوتی می شود . به جای خودخواه بودن ما شروع به از خودگذشتگی و ایثار می کنیم . بخشش و عفو جایگزین خشم و عصبانیت می شود .

عشق و تحمل ما دیگر شامل حال خودمان نیز می شود . ما در قدم هشتم با بعضی از مسائل در رابطه با جبران خسارت از خودمان آشنا شدیم . حال وقت آن است که تشخیص دهیم تا کنون چگونه از خود جبران خسارت کرده ایم و شاید بتوانیم راههای جدید یا مسائل جدیدی برای ادامه اینکار پیداکنیم . ما از طریق قطع مصرف مواد مخد و شروع به کارکرد قدمها جبران خسارت از خودمان را به خاطر اعتیادمان آغز کرده ایم . فقط این دوکار هستند که می توانندتا حد زیادی صدمات روحی که به خود زده ایم را تسکین بخشند . اما ممکن است مجبور باشیم کارهای بیشتری انجام دهیم تا صدمات فکری وجسمی که به خود رده ایم جبران کنیم . راههای زیادی وجود دارند که ما می توانیم از آن طریق شروع به مراقبت از سلامت جسمی خود نمائیم . مانند رژیم گرفتن ، ورزش ، و معالجات پزشکی . براساس نیازها و افکارمان می توانیم هریک از این راهها را انتخاب کنیم .

خساراتی را که از لحاظ فکری به خود زده ایم را می توانیم از این به بعد تا حدودی با کسب دانش انتخاب کنیم . بازگشت مجدد به مدرسه یا دانشگاه ، آموختن چیزهای جدید و غیره به ما کمک می کند تا سالها اهمال فکری و روحی خود را ترمیم کنیم .

· طرحها و برنامه های عاجل و آنی من برای جبران خسارت از خودم چه می باشد ؟ آیا اهداف بلند مدتی دارم که بتوان آن را به نوعی جبران خسارت از خود تعبیر کرد ؟ آنها چه هستند ؟ چه اقداماتی می توانم جهت تداوم آنها انجام دهم .

 

اصول روحانی

در قدم نهم ما برروی فروتنی ، عشق و بخشش تمرکز می کنیم . فروتنی که ما دراین قدم بدست آورده ایم درنتیجه نگاه کامل ما به صدماتی که به دیگران زده ایم و پذیرش مسئولیتهایما ن در این رابطه ، حاصل شده است . ما به خود گفته ایم : (( بله این کاری هست که انجام دادم و مسئول صدمه ای که زده ام و همینطور مسئول جبران آن هستم . )) ما ممکن است این آگاهی را از طریق این تجربه که کسی ناراحت و گریان به ما گفته که تا چه حد به او صدمه زده ایم ، بدست آورده ایم . یا ممکن است مشابه خسارتی که به دیگران زده ایم ، از طریق شخص دیگری به خودمان زده شود ، و این تجربه چنان تکان دهنده بود که باعث می شود تا عمیقتر به خسارتی که به دیگران زده ایم نگاه کنیم . یا اصلاًً ممکن است که فرآیند کارکرد قدمهای قبلی به اضافه تجربه ما از جبران خسارت باعث شود که ما افزایش فروتنی را تجربه کنیم .

· آیا مسئولیت خسارتی که زده ام و مسئولیت جبران آنها را پذیرفته ام ؟

· چه تجربیاتی باعث شد تاخساراتی که زده ام برای من واضحتر شوند ؟ این امر چگونه به افزایش فروتنی در من کمک کرد ؟

در قدم نه تمرین اصل روحانی عشق ورزیدن در ما آسان می شود . اگرچه م احتمالاً ای اصل را در سرتاسر بهبودی خود تمرین کرده ایم . تا اینجای کار ، ما خیلی از نظرات و احساسات مخرب خود را ازبین برده ایم و برای عشق در زندگی خود جا باز کرده ایم . در حالیکه از عشق اشباع می شویم ، احساس تعهد می کنیم که این عشق را توسط تقویت روابطمان ، روابط جدید ، و مشارکت ایثارگرانه بهبودی ، وقت ، منابع ،و مهمتر از همه وجود خود با کسانی که نیازمند هستند در میان بگذاریم .

· من چگونه به دیگران خدمت می کنم و از خود مایه می گذارم .

وقتی احساس بخشیده شدن را تجربه کنیم ، می توانیم ارزش بخشیدن دیگران را نیز درک کنیم . این باعث بوجود آمدن انگیزه در ما برای تمرین اصل روحانی بخشش ، تا سرحد امکان می شود . به رسمیت شناختن خودمان به عنوان یک انسان ، این ظرفیت را به ما می دهد تا دیگران را ببخشیم و دیگر مثل گذشته در حال قضاوت دائم نباشیم . شک و ظن ما نسبت به دیگران کم می شود و دیگر اگر شراطی طبق دلخواه و در کنترل ما نباشد ، اولین احساس ما این نخواهد بود که حتماً توطئه ای مخفیانه با انگیزه پست و خائنانه بر علیه ما در جریان است . ما از این مسئله آگاه می شویم که اصولاً نیت ما خیر است و اینکه این مورد در دیگران نیز صدق می کند . اگر کسی به ما خسارت بزند می دانیم که حمل کردن کینه و رنجش آن فقط باعث خواهد شد که آرامش و حال خوبمان را از بین ببریم . پس سعی می کنیم بدون تأخیر هر چه زودتر او را ببخشیم .

· تمرین اصل روحانی بخشش برای من چه منافعی دارد ؟ چند مثال در موردشرایطی که طی آن این اصل روحانی را تمرین کرده اید بزنید .

· من خود را برای چه چیزهایی بخشیده ام ؟

 

حرکت به جلو

اکثر ما دریافته ایم که تمرکز بر روی هر مورد جبران خسارت پس از انجام آن به ما کمک زیادی خواهد کرد .

اکثر ما این کار از طریقن نوشتن احساس خود هنگام جبران خسارت و اینکه چه چیزهایی از این تجربه آموخته ایم انجام می دهیم .

· احساس من هنگام جبران خسارت چه بوده است ؟ چه چیزهایی آموختم ؟

به نطر می رسد که آزادی بهترین کلمه برای تعریف ماهیت قدم نه باشد . و این قدم در مجموع به ما رهایی از احساس خجالت و گناه ، تقلیل وسوسه و خود مشغولی ، و افزایش توانایی در ستایش محیط و مسائل اطراف را عطا می کن . ما دیگر کمتر از طرف خودمان و بواسطه اعمالمان تحلیل می رویم واز پای در می آئیم ، و می توانیم روابط کاملتر و پربارتری داشته باشیم . دیگر می توانیم در اتاقی مملو از آدم باشیم بدون اینکه سعی کنیم کل اتاق را کنترل کنیم و بر روی تمام صحبتهای آن اتاق تسلط داشته باشیم . ما دیگر گذشته خود ، بخصوص اعتیادمان را به عنوان یک دوره تاریک و سیاه که می خواهیم فراموش کنیم به حساب نمی آوریم ، بلکه به آن به چشم یک معدن طلا از تجربه ای که تمایل داریم آن را جهت کمک به بهبودی دیگران با ایشان در میان بگذاریم ، نگاه می کنیم . دیگر در زندگی به آن چیزهایی که نداریم فکر نمی کنیم و در عوض برای هدایایی که هرروز دریافت می کنیم سپاسگزار هستیم . ما می دانیم جهت حفظ این آزادی لازم است تا چیزهایی را که در قدمهای قبلی آموخته ایم به طور مداوم بکار گیریم . قدم ده ابزار لازم این کار را به ما خواهد داد .

 

جبران خسارت

جبران خسارت

قدم نهم ، قدمی نیست که بتوان آن را خیلی شسته و رفته و مرتب در یک چارچوب زمانی گنجاند . ما نمی توانیم که فهرست قدم هشتم خود را بنویسیم و پس از آن خیلی مصمم و ثابت قدم شروع به جبران خسارت کنیم ، و پس از هرموردی روی نام شخص مربوطه در فهرست خود خط بکشیم و بگوئیم که این مورد هم کامل شد ، انگار که داریم لیست خرید منزل را کامل می کنیم . در واقع ، اکثر جبران خسارتهای ما هرگز کامل نمی شوند و تلاش ما باید در طول مدت بهبودیمان ادامه یابد . برای مثال : اگر به خانواده خود جبران خسارت بدهکار هستیم ، می توانیم که یک روز آنها را گرد هم آوریم و از آنها جبران خسارت کنیم و متعهد شویم که از آن پس رفتاری متفاوت با گذشته خواهیم داشت ، اما این پایان جبران خسارت ما نخواهد بود . ما باید تا آخر عمر اصول روحانی که باعث تغییر واقعی رفتار ما با دیگران را می شوند را تمرین کنیم . هر روزی که ما تلاش کنیم از صدمه یا آزار رساندن به خانواده خود اجتناب کنیم و سعی کنیم که رفتار مهربانانه ای با آنها داشته باشیم ، امروز به جبران خسارت از خانواده خود ادامه داده ایم .

این مسئله حتی در مورد جبران خسارتهای مالی ، که پس از پرداخت بدهی به نظر کامل و تمام شده می آیند ، صدق می کند . زیرا لازمه زندگی کردن قدم نهم این است که سعی کنیم تا بدهی و قرضی که قادر به پرداخت آن نیستیم به بار نیاوریم . به این مسئله ، باید حتی عمیقتر نگاه کرد ، و انواع بدهیها و دیون را بررسی کرد . برای مثال : اینکه بارها و بارها از طرف دوستان به ما لطف و مرحمتی شود بدون اینکه ما سعی در جبران آنها کنیم ، یا از حوصله و تحمل کسانی که مسئولیتهای مشترک با آنها داریم ، سوءاستفاده کنیم و سهم عادلانه خود را انجام ندهیم که همگی نوعی دین و بدهی هستند و اجتناب از آنها در آینده قسمتی از فرآیند جبران خسارت کردن است ، و اهمیت آنها در فرآیند جبران خسارت کمتر از پرداخت بدهیهای گذشته نیست .

· معنای (( جبران خسارت )) چیست ؟

· چرا جبران خسارت بیشتر از یک اظهار تأسف خشک و خالی می باشد ؟

· چگونه جبران خسارت ، یک تعهد نسبت به (( فرآیند مداوم تغییر )) است ؟

 

 

ترسها و توقعات

ترسها و توقعات

 

جبران خسارت همیشه هم یک کار دشوار و خسته کننده نیست . ما اغلب از تصور ترمیم یک رابطه قدیمی دچار هیجان نیز می شویم . ما ممکن است ببینیم که با خوشحالی منتظر تسکین و آرامشی هستیم که جبران خسارت به همراه خواهد داشت . اگرچه اکثر ما از بعضی جبران خسارتهایی که بدهکاریم ، ترس داریم ، ولی ممکن است از این بترسیم که اگر از لحاظ مالی جبران خسارت کنیم ، دیگر پولی برای خودمان باقی نمی ماند . ما ممکن است از طرد شدن ، یا انتقام جوئی طرف مقابل یا چیزهای دیگر بترسیم .

اگر ما هرگز با قدم نهم تجربه ای نداشته ایم ، درواقع داریم به کار ناشناخته ای مبادرت می ورزیم . ما مطمئن نیستیم که درست قبل ، در حین ، و بعد از جبران خسارت چه احساسی خواهیم داشت . ممکن است در یک لحظه بیش از حد احساس اعتماد به نفس داشته باشیم و لحظه ای بعد فکر کنیم که کاملاً برای ادامه قدم نهم ناتوان هستیم . حال وقت آن رسیده است تا این موضوع بسیار مهم را درک کنیم که چیزهایی را که احساس می کنیم ، لزوماً واقعیت امر نیستند . صرف اینکه ما از چیزی ترس داشته باشیم ، به این معنی نیست که آن مسئله واقعاً ترس آور است . از طرف دیگر احساس هیجان و خوشحالی هم نمی تواند نشانگر واقعیت جبران خسارت ما باشد . بهترین کار این است که توقعات خود در مورد اینکه طرف مقابل با جبران خسارت ما چگونه برخورد خواهد کرد ، را رها کنیم .

· چه ترسهایی از جبران خسارت کردن ، دارم ؟ آیا نگران هستم که کسی مرا طرد کند یا از من انتقام بگیرد ؟

· چگونهه در قدم نهم به تسلیم عمیقتری در برابر برنامه نیاز داریم ؟

· خسارت مالی چطور ؟ آیا ایمان دارم که خداوند به آنگونه که او را درک می کنم مطمئناًً مایحتاج مورد نیاز را در اختیار من قرار خواهد داد ، حتی اگر من در جبران خسارت از خودگذشتگی و ایثار داشته باشم ؟

فرق نمی کند که ما چه مدت است که پاک هستیم یا تا بحال چند بار قدمها را کار کرده ایم ، ما به طور حتم باز هم در اغاز مجدد یک قدم ترسها و توقعات خاص خود را داریم . این مورد خصوصاً اگر از قبل تجربه کارکرد قدمها را داشته باشیم ، صدق می کند . در واقع امکان اینکه در قدم نهم نوعی دلسردی در ما بوجود آورد ، زیاد است .

برای مثال ، خیلی ها ممکن است در این قسمت ، درمورد تجربه گذشته خود از جبران خسارت فکر کنند که بعضی از آن موارداحتمالاً مثبت و مفید بوده . اگر از یکی از عزیزان خود که با آغوش باز رفتار آشتی جویانه ما را پذیرفته ، جبران خسارت کرده باشیم ، احتمالاً در نتیجه احساس امید و سپاسگزاری عمیقی به ما دست داده . ما امیدوار شده بودیم که رابطه ما با آن شخص بهتر و بهتر شود ، و سپاسگزار بوده ایم از اینکه بخشیده شده ایم و جبران خسارت ما مورد قبول واقع شده است .

ممکن است باور کردن این مسئله که اینگونه تجارب می توانند در جبران خسارتهای بعدی به ضرر ما باشند ، قدری سخت باشد زیرا این تجارب می توانند باعث بشوند که ما باور کنیم که نتیجه تمام جبران خسارتهای ما باید به همان خوبی باشند ، و وقتی این اتفاق نیفتد ، احساس سرخوردگی و شکست خواهیم کرد یا ممکن است تشخیص دهیم که اینگونه جبران خسارتها نمی توانند ملاک و معیار باشند ، و به همین علت ، عدم اطمینام از دست یافتن به نتیجه دلخواه در بعضی موارد ، باعث شود تا بیمناک شویم و جبران خسارت را به تعویق اندازیم . اگر دریابیم در دام اینکه نتیجه جبران خسارتهای خود را حدس بزنیم ، گیرافتاده ایم ،بهتر ایت که یکبار دیگر هدف قدم نهم را بررسی و بر روی آن تمرکز کنیم .

قدم نهم برای این است که راهی جهت اصلاح صدماتی که در گذشته باعث شده ایم در اختیار ما بگذارد . باید به خاطر داشته باشیم که جبرا ن خسارت دارای سه مفهوم اصلی و اولیه می باشد : عزم یا همان ثبات قدم ، ترمیم یا اصلاح ، جبران یا همان تلافی . عزم یا ثبات قدم ، اشاره به این موضوع دارد که جهت یافتن راه حلی برای مشکلمان باید از شر مسائلی که ما را قبلاً به ستوه آورده و آزارمان می دادند رها شویم . ترمیم یا اصلاح بر این دلالت دارد که چیزی که به آن صدمه زده ایم را به حالت و شرایط اولبه خود برگردانیم ، که می تواند یک رابطه و یا کیفیتی مانند اعتماد که در یک رابطه وجود داشته است را شامل گردد . یا شاید بتوانیم آبروی از دست رفته خود را بازگردانیم . جبران یا تلافی ، خیلی به ترمیم یا اصلاح نزدیک است اما در رابطه با قدم نهم به معنی برگرداندن چیزی- چه مادی ، چه معنوی به صاحب اصلی آن می باشد . راهنمای ما می تواند کمک کند تا در هریک از این مفاهیم کند و کاو کنیم یا به ماهیت واقعی جبران خسارت پی ببریم و بر روی کاری که قرار است انجام دهیم تمرکز کنیم . فقط از طریق طی نمودن این فرآیند است که ما می توانیم منافعی که قدم نهم به همراه می آورد را تشخیص دهیم . منافعی که اول از همه ممکن است از آن آگاه شویم ، احساس آزادی و عدم داشتن و خجابت است و ممکن است به مدت زمانی از بهبودی و چند تجربه از جبران خسارت نیاز داشته باشیم ، تاهدایای روحانی قدم نهم را نیز تشخیص دهیم : هدایایی مانند ، آگاهی مداومتری از احساسات دیگران و تأثیر رفتارهای ما برآنها ، احساس نشاط از اینکه توانسته ایم برروی یک زخم قدیمی مرهم گذاریم ، و توان اینکه افراد دور و بر خود را دوست داشته باشیم و بپذیریم .

· چه ترسها و توقعات دیگری در مورد جبران خسارت دارم ؟

· چرا مهم نیست که عکس العمل طرف مقابل به جبران خسارت من چه باشد ؟ این مسئله چه رابطه ای با هدف روحانی قدم نهم دارد ؟

· چگونه می توانم از معتادان در حال بهبودی دیگر ، راهنمایم ، و نیروی برترم به عنوان یک منبع قدرت د ر این فرآینداستفاده کنم ؟

 

 

جبران خسارت – مستقیم یا غیرمستقیم

جبران خسارت – مستقیم یا غیرمستقیم

ما در جلسات معتادان گمنام تمایل داریم که جبران خسارت مستقیم و رو در رو را بهترین گزینه بدانیم ، که در واقع این قدم نیز می گوید در هر جا که امکان دارد ، این بهترین نوع جبرا ن خسارت است . اما جبران خسارت مستقیم تنها را ه ممکن نیست ، حتی در بعضی موارد می تواند بهترین انتخاب باشد .

قبل از اینکه چند مثال بزنیم ، مهم است که توج داشته باشیم که اینها فقط مثال هستند این کتاب قرار نیست ، که جای راهنمای شما را بگیرد . که می تواند تک تک موارد جبران خسارت را با شما مرور کرده ، تا به اتفاق بهترین تصمیم را بگیریم . بعضی شرایط پیچیده تر از آن هستند که در نگاه اول به نظر می آیند . ما ممکن است که در اول کار فکر کنیم که طریقه و راه حل واضح است ، اما باید همیشه وقت بیشتری برای تعمق بگذاریم . به عنوان مثال ، ممکن است موردی وجود داشته باشد که در آن فرد یا افرادی که به ایشان صدمه زده ایم ، از این امر آگاه نباشند ، . پی بردن به این مسئبه باعث وارد شدن خسارت جدیدی به آنها شود ما ممکن است دوستان ، نزدیکان ، یا صاحبکارانی داشته باشیم که در مورد اعتیاد ما آگاه نباشند . گفتن این مسئله ممکن است باعث خسارت یا صدمه به آنها شود . راهنمای ما کمک خواهد کرد تا انگیزه خود در مورد اعلام مسئله اعتیاد ما به دیگران پی ببریم . آیا آنها نیاز دارند که بدانند ؟ چه هدف یا نیت خیری را با درمیان گذاشتن این اطلاعات دنبال می کنم ؟ این اطلاعات چه خسارت و صدماتی را می تواند باعث شود ؟

اما اگر مورد فوق توسط دزدیدن مقداری پول توسط ما پیچیده تر شده باشد چی ؟ و اگر شخص دیگری به جای ما در مظان اتهام قرار گرفته باشد چه طور ؟ آیا آن موقع لازم نیست که ما مسئله اعتیادمان را برملا کنیم ، وبه دزدی خود اقرار کنیم و پول را برگردانیم ؟

احتمالاً ، اما شاید نه / الزم است که هر یک ازاین موارد به تنهایی مورد بررسی قرار گیرد . باز هم ، راهنمای ما می تواند کمک کند تا به بهترین شکل این موارد را حل وفصل کنیم . در صحبت های خود با راهنمایمان ، اگر روشن بین باشیم ، مطمئنا ً می توانیم درباره این شرایط به گونه ای فکر کنیم که هرگز قادر به انجام ان نبوده ایم . ما ممکن است دریابیم که ان چیزی گه در ابتدا بعنوان واضح ترین متد جبران خسارت می شناختیم ، آنقدر هم درست نبوده . اگر قبل از شروع به صحبت به راهنمایمان ، فهرستی از شرایط اینگونه جبران خسارتها ی مشکل تهیه کنیم ، تا هنگام بحث با راهنمایمان از آن استفاده کنیم ، کارمان خیلی راحتر خواهد شد .

· کدامیک از موارد در فهرست قدم هشتم من ، طبق مثالهای فوق پیچیده هستند ؟ آن موارد دقیقاً چه هستند ؟

یک مسئله ای که برای اکثر ما مشکل ساز است این است که جبران خسارتهای بدهکار هستیم که اگر انجام دهیم ، به احتمال قوی منجر به از دست دادن کارمان ، به زندان افتادن ، یا پی آمدهای جدی دیگری خواهد شد . برای مثال اگر بخاطر جرمی که در گذشته انجام داده ایم خود را به مقامات تحویل دهیم ، به احتمال قوی زندانی خواهیم شد . این مسئله چه اثری بر روی زندگی ما خواهد گذاشت ؟ آیا ممکن است که کار خود را از دست بدهیم ؟ ایا امنیت شخص دیگری غیر خود ما – مثلاً خانواده مان نیز به خطر خواهد افتاد ؟ از طرف دیگر اگر از دست قانون فراری هستیم و به یکباره و ناگهانی دستگیر شویم آن موقع این مسئله چگونه بر روی زندگی ما وخانواده مان تأثیر خواهد گذاشت ؟ در اینگونه شرایط احتمالاًبهترین کار مشورت ب یک حقوقدان و بررسی جوانب مختلف موضوع است . بهر حال لازم است ما پیامد رفتارمان را بپذیریم . اما باید بخاطر داشته باشیم که خانواده ما ممکن است به راحتی در این مقوله از قدم نهم که می گوید (( مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند )) بگنجد . ما باید این شرایط را به دقت ارزیابی کنیم . با کمک راهنمای مان در می یابیم که چگونه جبران خسارت کنیم .

· ایا جبران خساراتی بدهکار هستم که انجام آن پیامدهای جدی داشته باشد ؟ انها چه هستند ؟

به غیر از امکان بیشتر لطمه زدن شرایط دیگری که ما در آن قادر به جبران خسارت مستقیم نیستیم این است که شخصی که به او جبران خسارت بدهکاریم مرده باشد . این مسئله در جلسات معتادان گمنام بسیار عادی است تا جایی که اعضاء ما راه های جالب و خلاقانه ای برای اینگونه شرایط ابداع کرده اند . اعضاء ما حتی راههایی ابداع کرده اند که اینگونه جبران خسارتما ، ورائ این باشد که فقط از شر خجالت خود رها شویم . مثلاًبعضی ها کمکهای مالی به نام کسی که به او جبران خسارت بدهکارند ، اعانه می کنند . بعضی ها کارها و وظایفی که مورد توجه و علاقه ان شخص بوده را می پذیرند . بعضی ها برای فرزندانی که آن شخص از خود باقی گذاشته است تلافی و جبران می کنند که حتی خود این فرزندان نیز ممکن است در فهرست قدم هشتم این اشخاص باشند . رههای مختلفی که برای روبرو شدن با این نوع شرایط وجود دارند ف فقط توسط پندار و تمایل ما محدودیت پیدا می کنند . در اینگونه شرایط ، تأثیر جبران خسارت غیر مستقیم ممکن است باعث تعجب ما گردد . اکثر ما خواهان این هستیم که تا حد امکان با سر مزار شخص فوت شده رفتن یا حضور در اماکن معنوی دیگر و از طریق نوشتن نامه و یا یک صحبت ساده با روح و یاد آن شخص،جبران خسارت مستقیم کنیم . در نهایت نحوه برخورد ما به اینگونه شرایط ، توسط طبیعت و ذات خسارتی که زده ایم ، اعتقادات روحانی ما ، و البته راهنمای مان تعین می گردد .

· ایا جبران خسارت به شخصی که فوت کرده بدهکار هستم ؟ چه چیز خاصی در مورد آن شخص وجود دارد که ممکن است به من در نوع انتخاب جبران خسارت کمک کند ؟

تا اینجا ما بر روی اینکه لازم است تا قبل از اقدام، تک تک موارد جبران خسارت خود را با راهنمای مان بررسی کنیم ، تأکید فراوان کرده ایم . اگر چه این مسئله خیلی مهم است اما به این معنی نیست که باید تبدیل به یک ادمک مسخ و بی مغز شویم و بترسیم از اینکه برای خودمان فکر کنیم و یا عملی بدون اطلاع راهنمای خود انجام دهیم . اکثر ما این تجربه را داشته ایم که ناگهان با شخصی که از قدیم می شناختهایم روبرو شده ایم که می بایست در فهرست قدم هشتم ما گنجانده می شد . اما ما او را فراموش کرده بودیم . بعضی مواقع جبران خسارتی که به این افراد بدهکاریم آنقدر واضح و اشکار است که احمقانه خواهد بود اگر ما از این موقعیت و حسن تصادف استفاده نکنیم . یا بعضی اوقات ممکن است با شخصی روبرو شویم و از ایت ملاقات بدون اینکه دلیلش را بدانیم به ما احساس ناخوشایندی دست دهد . در اینصورت بهتر است که ما اول فرایند قدم چهار و پنج را در این رابطه طی کنیم تا مسئله برایمان واصح تر شود . بهرحال ما هیچ وفت نباید فهرست قدم هشتم را کامل و تمام شده فرض کنیم . احتمالاًما تا اخر عمر مجبوریم اسامی جدیدی به ان اضافه نماییم .

افرادی که نمی توانیم انها را پیدا کنیم چطور ؟ ایا باید از آنها هم غیر مستقیم جبران خسارت کنیم ؟ احتمالا جواب مثبت است . اگرچه خیلی از اعضاء ما این تجربه را داشته اند که ناگهان در مکانی که اصلاًانتظار نداشته اند ، شخصی که فکر می کردند هرگز پیدا نخواهند کرد را دیده اند . در اینگونه تجارب ، ما مطمئناًبه این نتیجه می رسیم که خواست نیروی برتر باعث این اتفاق و حسن تصادف شده حتی اگر اینگونه هم نباشد ما نباید شانس جبران خسارت مستقیم را از دست بدهیم .

شاید یخواهیم که صبر کنیم تا شخصی را که در فهرست جبران خسارت ما وجود دارد را پیدا کنیم . تا ان زمان باید به حداکثر تلاش برای پیدا کردنش ادامه دهیم و در همان حال باید سعی کنیم تا از وارد اوردن خسارتهای مشابه به دیگران اجتناب کنیم و تمایل خود را حفظ کنیم زمانی که جبران خسارت به واقع ممکن نباشد روحیه تمایل به جبران خسارت اغلب می تواند در خدمت هدف و منظور ما قرار گیرد .

پس از در نظر گرفتن پیچیدگی های موجود در جبرا نخسارت غیر مستقیم ممکن است به نظر اید که جبران خسارت مستقیم آسانتر یا حداقل ساده تر است . ما به کسی خسارت زده ایم و حالا لازم است که از ائ معذرت بخواهیم و خسارتی را که زده ایم جبران کنیم . به همین سادگی ، اینطور نیست ؟

غالباً یا شاید هرگز اینطور نیست . همانطور که قبلاً گفتیم ، فرایند جبران خسارت ، آغاز و پایان مشخصی ندارد . بنوعی ما اغلب به محض اینکه پاک می شویم ، جبران خسارت را شروع کرده ایم . اکثر مواقع ما فوراًبعضی از رفتارهایمان را اصلاح وجبران می کنیم . این قسمت از فرایند جبران خسارت –که در آن خود را تغییر می دهیم خیلی فراتر و مدتها بعد از اینکه از کسی که به او خسارت زده ایم ، جبران خسارت مستقیم کردیم ، ادامه می یابد

· کدام یک از رفتارهای من نیاز به اصلاح وجبران دارد ؟

· جبران خسارتهای مستقیم چطور ، انهایی که ما روبروی شخص مربوطه می نشینیم و مسئولیت خسارت که زده ایم می پذیریم و منتظر هر گونخ عکس العملی هستیم ؟ اینگوته جبران خسارتها لرزه بر اندام ما می اندازد . تصور می کنیم که روبرئی یکی از افرادی که در فهرست جبران خسارت مااست نشتها ایم و فروتنانه م از صمیم قلب به خسارتی که به او زده ایم اقرار می کنیم و به همان اندازه فروتنانه و صدقانه بهاو پیشنهادجبرن ان خسارت می کنیم . اما عکس العمل ان شخص این است که میگوید (( کاری که تو کرده ای وحشتناک است و قابل جبران نمی باشد )) یا می گوید ( فراموش کن من تورا هرگز نخواهم بخشید ))

· در حقیقت در شرایط فوق ، موقعیتی است که ما بیش از همه چیز از آن ترس داریم و می ترسیم که ایمان خودرا در این فرایند از دست بدهیم . ما با اعتماد به نیروی برتر خودمان و امکان بهبودی ریسک بزرگی کرده ایم . بدترین کابوس ما این است که خسارتی که زده ایم غیر قابل جبران باشد یا اینکه انسان آنچنان وحشتناکی باشیم که قابل بخشش نباشد . اینکه بدانیم خیلی از دیگر معتادان در حال بهبودی هنگام جبران خسارت نیز از همین نوع عکس العمل های منفی را تجربه کرده اند و این مسئله نه تنها باعث زمین خوردن انها نشده ؛بلکه به اندازه جبران خسارتی که با عشق و بخشش دریافت شده برایشان منافع روحانی داشته ف خود باعث ارامش ما می شود .

در مواقعی که جبران خسارت ما با عکس العمل منفی طرف مقال روبرو می شود مکن است دریابیم که نیاز است تا اقداماتی مضاعف انجام دهیم تا احساس کنیم که به ثبات قدم لازم دست یافته و نایل شده ایم . در کتاب پایه ما گفته شده که (( تماس با شخصی که هنوز از سوء عمل و کار اشتباه ما در رنج است می تواند اشتباه یا حتی خطرناک باشد )) این کار همچنین کار بی حاصلی است بخصوص در رابطه با افراد خانواده یا دوستان نزدیک . تمس با افرادی که به انها صدمه زده یام قبل از اینکه زمان لازم برای سرد شدن سپری کرده باشند می تواند باعث شود که انها عکس العملی همراه با خشم و عصبانیت نشان دهند در صورتیکه اگر بعد از گذشت زمانی که با آنها تماس بکیریم عکس العمل متفاوتی خواهند داشت . اگر ما چنین تجربه ای داشته ایم ف شاید بهتر باشد تا مدت زمان صبر کنیم و بعد دوباره سعی نماییم .

اگر چه ، بعضی مواقع هم فرقی نمی کند که ما چقد خالصانه و صادقانه جبران خسارت کرده باشیم ف باز هم شخص مقابل به هیچ وجه حاضرنیست که جبران خسارت ما را بپذیرد . اگر با چنین شرایطی روبرو شویم لازم است تا تشخیص دهیم که مسئولیت ما کجا خاتمه می یابد . اگر شخص مقابل می خواهد که کینه و دلخوری را تا اخر عمر با خود حمل کند بهترین کاری که ما می توانیم بکنیم این است که او را دعا کنیم و جبران خسارت خودمان را انجام شده و کامل بدانیم . اگر ما برای کنار امدن با چنین جبران خسارت مشکل داریم . راهنمای ما می تواند به ما کمک کند تا این شرایط را بپذیریم . شاید در بعضی شرایط بهتر باشد که جبران مت غیر مستقیم باشد یا شاید احساس کنیم که جبران خسارت ما کامل تر خواهد بود اگر راه وروش دیگری برای ترمیم و جبران آن شرایط انتخاب کنیم . اما نه حاضر باشد به حرف ما گوش کند و نه پول ما را بخواهد . در این حالت مکن است ما بتوانیم کشکل را به این طریق حل کنیم که با معرفی مشتری به ان شرکت ف و یا برگشت دادن ان مبلغ به صورت گمنام ف جبران خسارت خود را انجام دهیم .

لازم است بخاطر داشته باشیم که جبران خسارت بخشی از بهبودی شخصی ما می باشد . درست است که ما یان جبران خسارتها را انجام می دهیم چون در واقع انها را بدهکار هستیم . اما لازم است تا رشد روحانی که در فرآیند جبران خسارت تجربه کرده ایم را نیز تشخیص دهیم . اول از همه ما باید صدماتی را که زده ایم تشخیص دهیم و بپذیریم . همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد گفته شده (( تکان وشوک این کار ما را از خود مشغولی جدا خواهد ساخت . )) خود مشغولی ، خود محوری و ترسهای مربوط به آن اجزایی از بیماری ما هستند که بیشترین تأثیر منفی را برروحانبت ما می گذارند تخفیف و تقلیل ین اجزاءمطمئناًباعث می شود تا بهبودی ما رشد و نمو کند . دوم اینکه روبرو شدن مستقیم با شخصی که به او خسارت زده ایم و اقرار به آن ، علیرغم هرگونه عکس العملی که شخص مقابل نشان دهد ، قدمی بزرگ در سفر روحانی ما خواهد بود . اقدام به عملی که انجام آن نیاز به مقدار متنابهی از فروتنی دارد ، خود دلیلی برای این واقعیت است که ما در واقع قدری فروتنی پیدا کرده ایم . نهایتاً پس از انجام جبران خسارتهایمان ، احساس آزادی خواهیم کرد . ما دیگر تحت فشار کارهای نیمه تمام و احساس خجالت از صدماتی که زده ایم ، نخواهیم بود . آنها همه از بین خواهند رفت و روح ما اوج خواهد گرفت .

· آیا از لحاظ روحانی آماده انجام جبران خسارتهای مشکل و روبرو شدن با نتایج آن هستم ؟

· چه اقداماتی جهت آماده شدن خود انجام داده ام ؟

 

 

بخشش

بخشش

رشد روحانی که ما از طریق جبران خسارت مستقیم پیدا می کنیم ، اغلب به مقدار تلاش ما برای دست یافتن به آمادگی روحانی بستگی دارد . ما با رها کردن باورهایی که ممکن است باعث شک و دودلی ما شوند یا مانع توانایی ما در انجام جبران خسارت همراه با فروتنی ، پذیرش ، و ایمان گردند ، شروع می کنیم .

مسئله ای که برای اکثر ما مشکل ساز می باشد ، این است که ما اغلب به اشخاصی جبران خسارت بدهکاریم که آنها نیز به ما خسارت زده اند ، این ممکن است شامل پدر و مادر ، یا عضوی از خانواده که از ما سوءاستفاده کرده ، یا شامل دوستی که در حق ما نارفیقی کرده ، یا صاحبکاری که با ما عادلانه رفتار نکرده ، و .... گردد . در قدمهای قبلی ما تلاش فراوانی کرده ایم تا کارهایی که آنها در حق ما انجام داده اند را از کارهایی که ما درحق ایشان انجام داده ایم ، جدا کنیم . ما می دانیم که نقش ما در آن شرایط دقیقاً چه بوده است ، و می دانیم که چرا داریم جبران خسارت می کنیم . در حالیکه آماده می شویم تا جبران خسارت مستقیم و رو در روی را انجام دهیم ، لازم است که دقیقاً این مسئله برایمان واضح باشد که ما برای نقش خودمان در آن ماجرا جبران خسارت می کنیم . ما نباید از روی اجبار و ناگزیر بودن جبران خسارتهای ضمنی و دو پهلو انجام دهیم . ما مسئول رفع و رجوع هیچ چیز نیستیم . به خاطر داشتن این مسئله به ما کمک می کند تا در طول مدت انجام جبران خسارت هایمان بر روی هدف خود تمرکز کنیم و برای این مسئله که جبران خسارت ما با چه عکس العملی روبرو می شود یا اینکه اگر شخص مقابل هم به ما خسارت زده باشد ، آیا از ما جبران خسارت خواهد کرد یا نه ، اهمیتی قائل نشویم .

اگرچه ، بعضی از مواقع خسارتی که به ما زده شده آنقدر بزرگ است ، که شاید بهتر باشد ما جبران خسارت خود را بزای مدتی به تعویق اندازیم . برای مثال اکثر ما در دوران کودکی از لحاظ احساسی ، جسمی ، و یا جنسی مورد سوءاستفاده یکی از اقوام نزدیک خود قرار گرفته ایم . اگر چه ما نقشی در این ما جرا نداشته ایم و جبران خسارتی برای آن بدهکار نیستیم ، اما ممکن بعدها از همان شخص پول دزدیده باشیم و یا به او خسارت جسمی یا مالی زده باشیم . بنابراین برای آن دزدی ، صدمه جسمی ، و یا خرابکاری جبران خسارت بدهکاریم . سؤالی که اینجا مطرح می شود ، این نیست که آیا باید جبران خسارت بکنیم یا نه ، بلکه زمان و چگونگی جبران خسارت مطرح می شود ، ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا ما آماده شویم که جبران خسارت مناسبی انجام دهیم ، و این مسئله هیچ اشکالی ندارد . ما صبر می کنیم ، و به کار کردن با راهنمای خود ادامه می دهیم .

لازم است قبل از اینکه از افراد جبران خسارت نمائیم ، سعی کنیم تا آنها را به خاطر صدمه ای که به ما زده اند ببخشیم . ما نمی خواهیم بنشینیم و از کسی جبران خسارت کنیم ، در حالیکه از دست او به شدت عصبانی هستیم . چون هر قدر هم که سعی کنیم تا این حالت را پنهان کنیم ، باز در رفتار ما تأثیر خواهد گذاشت و نمایان خواهد شد . تظاهر به بخشش و جبران خسارت نمی تواند مؤثر واقع شود .

تفاوت زیادی بین موقعیتی که ما علیرغم میل و اراده خود صدمه دیده ایم ، با موقعیتی که ما در آن نقش داشته ایم و به واسطه آن صدمه دیده ایم ، وجود دارد . برای اکثر جبران خسارتهایی که از دست طرف مقابل بخاطر رفتار بدش عصبانی هستیم ، لازم است که از خود سؤال کنیم آیا کاری کرده ایم تا باعث شود آنها بدانگونه با ما رفتار کنند . برای مثال ، ممکن است ما از دست پدر و مادر خود خشمگین باشیم که اجازه نداده اند تا تعطیلات آخر هفته را خارج از منزل باشیم – مثلاً در گردهمائی جلسات معتادان گمنام شرکت کنیم اما وقتی بخاطر آوریم که چند بار قبلاًبه آنها در مورد خارج شدن از منزل دروغ گفته ایم و هر بار نشئه به خانه برگشته ایم ، آن وقت به آنها حق می دهیم که به ما اطمینان نداشته باشند و درک می کنیم که لازم است تا بیشتر صبر کنیم و سعی کنیم تا اعتماد آنها را جلب کنیم ، یا ممکن است خودخواه بوده ایم و بیشتر و بیشتر از دوستان خود دوری گزیده باشیم . بعد وقتی که به آنها نیاز داشته ایم در دسترس ما نبودند و به همین خاطر ما از آنها عصبانی هستیم و رنجش داریم . به یاد آوردن اینکه ما خود باعث غم و اندوه برای خود شده ایم به ما کمک می کند تا افرادی که باعث آزار ما شده اند را ببخشیم . طریق دیگری که ما می توانیم برای بخشش کسانی که به ما صدمه زده اند برگزینیم ، این است که از خود خارج شویم و به اینکه زندگی دیگران چگونه است فکر کنیم . شاید کسانی که به ما صدمه زده اند ، مشکلاتی داشته اند که باعث شده تا آنها نسبت به نیازهای دیگران حساسیت کمتری داشته باشند . شاید راهنمای ما به خاطر اینکه فرزندش در زندان بوده ، در هفته گذشته وقت نکرده تا جواب تلفن ما را بدهد شاید بهترین دوست ما بلافاصله بعد از طلاقش به ما گفته باشد که رابطه ما ناسالم است و باید قطع شود ، یا شاید صاحبکار ما به علت نگرانی جهت نداشتن پول کافی برای پرداخت حقوق ها ، از کار و زحمت ما تقدیر نکرده باشد . ما معمولاً وقتی که می فهمیم ، شخصی که از او رنجش داریم ، مشکل دردناکی داشته است ، احساس حقارت و کوچکی می کنیم . ممکن است که ما بتوانیم بخشنده تر و مهربانتر باشیم اگر از اول تصور ما از افراد این باشد که نیت آنها خیر است ، و اگرهم کسی با ما نامهربان است به این علت است که او خود درد و رنج زیادی دارد که باعث از مسیر واقعی خود خارج شود .

اولین و مهمترین کار جهت پیدا کردن آمادگی روحانی لازم برای جبران خسارت ، این است که به منبع قدرت و عشق موجود در نیروی برتر خود چنگ اندازیم . تفکر در مورد بخشش خداوند مهربان برای ما در زمانهایی که باعث آزار دیگران شده ایم ، به ما کمک می کند تا با دیگران با بخشش و عشق بیشتری رفتار کنیم . استفاده از نیروی برتر به عنوان نیروی حمایت کننده باعث می شود تا احساسات و عکس العملهای منفی نسبت به جبران خسارتهای ما نتوانند امید را از ما بگیرند . ما می توانیم با دعا و مراقبه قبل از هر جبران خسارت تمرکز لازم را بدست آوریم .

· آیا جبران خسارت به کسانی که آنها هم به من صدمه زده اند ، بدهکار هستم ؟

· آیا همه آنها را بخشیده ام ، کدامیک را هنوز نبخشیده ام ؟ آیا همه راههای فوق را برای بدست آوردن احساس و روحیه بخشش گری امتحان نموده ام ؟ راهنمای من در این مورد چه می گوید ؟

 

جبران خسارت

جبران خسارت

حال ما برای جبران خسارت کردن آماده هستیم . ما در مورد تک تک افراد و سازمانهایی که در فهرست قدم هشتم ما قرار دارند ، با راهنمای خود صحبت کرده ایم و برای جبران خسارت از هر یک از آنها طرح و برنامه داریم . ما با خداوند به آنگونه که او را درک می کنیم حرف زدیم ، و برای داشتن تمایل ، آرامش ، شهامت ، و دانش جهت انجام جبران خسارت هایمان دعا کردیم .

حال لازم است که جبران خسارت هایمان را به سر انجام رسانیم . ما لازم است که به اصلاح رفتارهایمان ادامه دهیم ، و باید تعهداتمان را در قبال افرادی که در فهرست جبران خسارت ما قرار دارند ، رعایت کنیم .

از اینجا کار سخت می شود . وقتی برای بار اول جبران خسارت می کنیم ، معمولاً احساس خواهیم کرد که می توانیم بر روی ابرهای آزادی شناور می شویم . ما از اینکه قسمت بزرگی از احساس ندامت و پشیمانی ما از بین رفته حال خوشی داریم و احساس نشاط و احترام به خود در ما افزایش یافته است . ما احساس می کنیم که آدم خوبی هستیم و با باقی انسانها برابریم . این اولین باری است که چنین احساسی داریم ، و این احساس آنقدر قوی است که به نظر می رسد بیش از حد توان و ظرفیت ما می باشد .

ما نباید نگران باشیم . زیرا از شدت این احساس کاسته خواهد شد ، اگرچه تغییرات دائمی در احساسات ما رخ داده است . پس از اینکه شعله درخشان جبران خسارت اولیه فروکش کرد ، تازه مبارزه اصلی برای جبران خسارت آغاز می شود : در ادامه جبران خسارت ما ممکن است به مسئله ای مثل این بربخوریم که ، مثلاً به یک مؤسسه مالی بدهکاری داشته ایم که هنگام جبران خسارت قرار گذاشته ایم هرماه مبلغی به آنها برگردانیم ، اما حالا که یک سال از آن تاریخ گذشته احساس می کنیم که پرداخت ماهیانه این مبلغ از درآمدی که برایش زحمت بسیار می کشیم ، آنقدر هم از لحاظ روحانی ما را اقناع نمی کند ، بخصوص اگر قرار باشد ه این قسط ماهیانه چند سال دیگر طول بکشد . پرسیدن یک سؤال ساده از خود ، می تواند کمک کند تا ما به جبران خسارت خود ادامه دهیم : به چه اندازه می خواهیم که آزاد و رها باشیم ؟ ادامه بهبودی در تمام ابعاد و مفاهیم ، که شامل جبران خسارت نیز می شود ، باعث رشد روزانه رهایی و آزادی ما خواهد گردید .

· آیا جبران خسارتی دارم که جهت ادامه آن مشکل پیدا کرده باشم ؟ چه کاری انجام می دهم که دوباره خود را نسبت به آن متعهد کنم ؟

جبران خسارت لزوماً یک فرآیند راحت و آرامش بخش نیست . قدمها برای این ساخته نشده اند که بدون هیچ رشدی موجب آرامش ، راحتی و خوشحالی ما شوند . احساس ضربه پذیر بودن ، ریسک ، و ترسی که همراه جبران خسارت می باشد ممکن است آنقدر باعث آزار ما شود که حتی فکر آن بتواند از تکرار رفتارهایی که ما را مجدداً به جبران خسارت می کنند جلوگیری کند . ما در جلسات معتادان گمنام می شنویم که می گویند (( اوضاع بهتر می شود . )) اینجا (( اوضاع )) در اصل یعنی خود ما ، که بهتر می شویم . ما انسانهای بهتری می شویم . تمایل ما برای انجام رفتارهای مخرب کمتر می شود ، چون دیگر از هزینه ای که غم و اندوه بشری ، چه برای خود ما و چه برای دیگران به همراه می آورد آگاه هستیم . آگاهی و توجه به دیگران و زندگی آنها جایگزین خودمحوری ما می شود . مهربانی جایگزین بی تفاوتی می شود . به جای خودخواه بودن ما شروع به از خودگذشتگی و ایثار می کنیم . بخشش و عفو جایگزین خشم و عصبانیت می شود .

عشق و تحمل ما دیگر شامل حال خودمان نیز می شود . ما در قدم هشتم با بعضی از مسائل در رابطه با جبران خسارت از خودمان آشنا شدیم . حال وقت آن است که تشخیص دهیم تا کنون چگونه از خود جبران خسارت کرده ایم و شاید بتوانیم راههای جدید یا مسائل جدیدی برای ادامه اینکار پیداکنیم . ما از طریق قطع مصرف مواد مخد و شروع به کارکرد قدمها جبران خسارت از خودمان را به خاطر اعتیادمان آغز کرده ایم . فقط این دوکار هستند که می توانندتا حد زیادی صدمات روحی که به خود زده ایم را تسکین بخشند . اما ممکن است مجبور باشیم کارهای بیشتری انجام دهیم تا صدمات فکری وجسمی که به خود رده ایم جبران کنیم . راههای زیادی وجود دارند که ما می توانیم از آن طریق شروع به مراقبت از سلامت جسمی خود نمائیم . مانند رژیم گرفتن ، ورزش ، و معالجات پزشکی . براساس نیازها و افکارمان می توانیم هریک از این راهها را انتخاب کنیم .

خساراتی را که از لحاظ فکری به خود زده ایم را می توانیم از این به بعد تا حدودی با کسب دانش انتخاب کنیم . بازگشت مجدد به مدرسه یا دانشگاه ، آموختن چیزهای جدید و غیره به ما کمک می کند تا سالها اهمال فکری و روحی خود را ترمیم کنیم .

· طرحها و برنامه های عاجل و آنی من برای جبران خسارت از خودم چه می باشد ؟ آیا اهداف بلند مدتی دارم که بتوان آن را به نوعی جبران خسارت از خود تعبیر کرد ؟ آنها چه هستند ؟ چه اقداماتی می توانم جهت تداوم آنها انجام دهم .

 

 

اصول روحانی

اصول روحانی

در قدم نهم ما برروی فروتنی ، عشق و بخشش تمرکز می کنیم . فروتنی که ما دراین قدم بدست آورده ایم درنتیجه نگاه کامل ما به صدماتی که به دیگران زده ایم و پذیرش مسئولیتهایما ن در این رابطه ، حاصل شده است . ما به خود گفته ایم : (( بله این کاری هست که انجام دادم و مسئول صدمه ای که زده ام و همینطور مسئول جبران آن هستم . )) ما ممکن است این آگاهی را از طریق این تجربه که کسی ناراحت و گریان به ما گفته که تا چه حد به او صدمه زده ایم ، بدست آورده ایم . یا ممکن است مشابه خسارتی که به دیگران زده ایم ، از طریق شخص دیگری به خودمان زده شود ، و این تجربه چنان تکان دهنده بود که باعث می شود تا عمیقتر به خسارتی که به دیگران زده ایم نگاه کنیم . یا اصلاًً ممکن است که فرآیند کارکرد قدمهای قبلی به اضافه تجربه ما از جبران خسارت باعث شود که ما افزایش فروتنی را تجربه کنیم .

· آیا مسئولیت خسارتی که زده ام و مسئولیت جبران آنها را پذیرفته ام ؟

· چه تجربیاتی باعث شد تاخساراتی که زده ام برای من واضحتر شوند ؟ این امر چگونه به افزایش فروتنی در من کمک کرد ؟

در قدم نه تمرین اصل روحانی عشق ورزیدن در ما آسان می شود . اگرچه م احتمالاً ای اصل را در سرتاسر بهبودی خود تمرین کرده ایم . تا اینجای کار ، ما خیلی از نظرات و احساسات مخرب خود را ازبین برده ایم و برای عشق در زندگی خود جا باز کرده ایم . در حالیکه از عشق اشباع می شویم ، احساس تعهد می کنیم که این عشق را توسط تقویت روابطمان ، روابط جدید ، و مشارکت ایثارگرانه بهبودی ، وقت ، منابع ،و مهمتر از همه وجود خود با کسانی که نیازمند هستند در میان بگذاریم .

· من چگونه به دیگران خدمت می کنم و از خود مایه می گذارم .

وقتی احساس بخشیده شدن را تجربه کنیم ، می توانیم ارزش بخشیدن دیگران را نیز درک کنیم . این باعث بوجود آمدن انگیزه در ما برای تمرین اصل روحانی بخشش ، تا سرحد امکان می شود . به رسمیت شناختن خودمان به عنوان یک انسان ، این ظرفیت را به ما می دهد تا دیگران را ببخشیم و دیگر مثل گذشته در حال قضاوت دائم نباشیم . شک و ظن ما نسبت به دیگران کم می شود و دیگر اگر شراطی طبق دلخواه و در کنترل ما نباشد ، اولین احساس ما این نخواهد بود که حتماً توطئه ای مخفیانه با انگیزه پست و خائنانه بر علیه ما در جریان است . ما از این مسئله آگاه می شویم که اصولاً نیت ما خیر است و اینکه این مورد در دیگران نیز صدق می کند . اگر کسی به ما خسارت بزند می دانیم که حمل کردن کینه و رنجش آن فقط باعث خواهد شد که آرامش و حال خوبمان را از بین ببریم . پس سعی می کنیم بدون تأخیر هر چه زودتر او را ببخشیم .

· تمرین اصل روحانی بخشش برای من چه منافعی دارد ؟ چند مثال در موردشرایطی که طی آن این اصل روحانی را تمرین کرده اید بزنید .

· من خود را برای چه چیزهایی بخشیده ام ؟

 

 

حرکت به جلو

حرکت به جلو

اکثر ما دریافته ایم که تمرکز بر روی هر مورد جبران خسارت پس از انجام آن به ما کمک زیادی خواهد کرد .

اکثر ما این کار از طریقن نوشتن احساس خود هنگام جبران خسارت و اینکه چه چیزهایی از این تجربه آموخته ایم انجام می دهیم .

· احساس من هنگام جبران خسارت چه بوده است ؟ چه چیزهایی آموختم ؟

به نطر می رسد که آزادی بهترین کلمه برای تعریف ماهیت قدم نه باشد . و این قدم در مجموع به ما رهایی از احساس خجالت و گناه ، تقلیل وسوسه و خود مشغولی ، و افزایش توانایی در ستایش محیط و مسائل اطراف را عطا می کن . ما دیگر کمتر از طرف خودمان و بواسطه اعمالمان تحلیل می رویم واز پای در می آئیم ، و می توانیم روابط کاملتر و پربارتری داشته باشیم . دیگر می توانیم در اتاقی مملو از آدم باشیم بدون اینکه سعی کنیم کل اتاق را کنترل کنیم و بر روی تمام صحبتهای آن اتاق تسلط داشته باشیم . ما دیگر گذشته خود ، بخصوص اعتیادمان را به عنوان یک دوره تاریک و سیاه که می خواهیم فراموش کنیم به حساب نمی آوریم ، بلکه به آن به چشم یک معدن طلا از تجربه ای که تمایل داریم آن را جهت کمک به بهبودی دیگران با ایشان در میان بگذاریم ، نگاه می کنیم . دیگر در زندگی به آن چیزهایی که نداریم فکر نمی کنیم و در عوض برای هدایایی که هرروز دریافت می کنیم سپاسگزار هستیم . ما می دانیم جهت حفظ این آزادی لازم است تا چیزهایی را که در قدمهای قبلی آموخته ایم به طور مداوم بکار گیریم . قدم ده ابزار لازم این کار را به ما خواهد داد .

 

راهنمای کارکرد قدم دهم

 " ما به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعاً به آن اقرار کردیم "

 

از طرق کارکرد نه قدم قبلی ، زندگی ما به شکل هیجان انگیزی و ورای انتظارات اولیه ما ، تغییر کرده است . صداقت ، فروتنی ، و توجه به دیگران نزد ما بیشتر شده ، و ترس ، خودخواهی و رنجش ما تخفیف یافته است . اما ضمانتی وجود ندارد که تغییراتی حتی اینچنین عمق و ژرفت ، دائمی نیز باشند . چون ما بیماریی به نام اعتیاد داریم و همیشه امکان این وجود دارد که دوباره مثل گذشته شویم . بهبودی هزینه خاص خود را دارد ، مراقبت خاص ما را می طلبد ... ما باید به انجام کارهایی که تاکنون برای بهبودی خود انجام داده ایم ، ادامه دهیم . ما باید به صادق بودن ادامه دهیم ، باید اعتماد و ایمان داشته باشیم ، باید به اعمال و عکس العمل هایمان توجه داشته باشیم ، و ارزیابی کنیم که آنها چگونه به نفع یا ضرر ما عمل می کنند . ما همچنین باید متوجه باشیم که اعمالمان بر دیگران چگونه تأثیر می گذارد و وقتی که تأثیر آنها منفی یا مضر است ، سریعاً نسبت به پذیرش مسئولیتمان و جبران صدمه ای که زده ایم اقدام کنیم . خلاصه اینکه باید به نوشتن ترازنامه شخصی خود ادامه دهیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعاً به آن اقرار کنیم .

همانطور که می بینید ، قدم دهم ما را به تکرار کارهایی که در قدمهای چهار تا نه انجام داده ایم وا می دارد ، اگرچه به شکلی کوتاهتر و خلاصه تر . شکل و نوعی که این کتاب پیشنهاد می کند درکل شامل اجزا یک ترازنامه شخصی می شود . بعضی از ما ممکن است ببینیم لازم است سؤالهای بیشتری بر روی مسائل خاصی که بر روی بهبودی شخصی ما تأثیر می گذارند را نیاز داریم به آنها توجه بیشتری کنیم را از جزوه شماره نه ، زندگی به روال برنامه بدست آوریم یا راهنمای ما ممکن در رابطه با این مسئله نظر خاصی داشته باشد . همانطور که قبلاً گفتیم این کتاب یک نقطه شروع است ، نه حرف اول و آخر در رابطه با قدمها .

· چرا انجام قدم دهم یک ضرورت است ؟

· هدف از ادامه ترازنامه شخصی چیست ؟

· راهنمای من چگونه می تواند در این رابطه به من کمک کند ؟

 

 

" احساسات در مقابل اعمال "

 

ما از قدم ده استفاده می کنیم تا اگاهی لازم نسبت به احساسات مان ، افکارمان و مهمتر از همه نسبت به اعمالمان را بدست اوریم و ان را حفظ کنیم . قبل از اینکه بخواهیم یک روش منظم برای نوشتن ترازنامه شخصی را اغاز کنیم . لازم است که درک کنیم چخ چیزی را می خواهیم ارزیابی کنیم . فایده چندانی ندارد که ما فهرستی از احساسات خود بنویسیم بدون اینکه انها را با اعمالی که باعث می شوند ، یا اعمالی که توسط آن احساسات جلویشان گرفته می شوند ، ربط دهیم . ما اغلب احساس خیلی بدی داریم اما رفتارمان بسیار خوب است ، یا بر عکس . برای مثال : یک عضو NA وارد جلسه ای می شود و یک عضو دیگر از او می پرسد که حالت چطور است ؟ و او در جواب می گوید (( وحشتناک )) . واضح است که این عضو دارد در مورد احساس خود صحبت می کند . وگرنه امکان ندارد که در مورد عملی که در حال انجام ان است چنین نظری داشته باشد . در واقع عمل و رفتار او بسیار هم خوب است ، چون او به جلسه امده ، صادقانه احساسات خود را بیان کرده و برای کمک دست بسوی یک عضو دیگر دراز کرده است .

از طرف دیگر ممکن است در ظاهر خیلی هم خوب بنظر رسیم در حالیکه در حال افراط در انجام کارهایی انی و بدون فکر هستیم و از روی نواقص خود عمل می کنیم . معمولاً مدتی طول می کشد تا ما به خلاء حاصل از اینگونه زندگی کردن پی ببریم . ما از انجام کاری که میکند پاک بمانیم اجتناب کرده و در انجام کارهای انی و بدون فکر افراط می کنیم و سعی می کنیم راه فرار را انتخاب کنیم . ما می دانیم که این کار به کجا منتهی می شود . قدم دهم ما را نسبت به خودمان آگاه نگه می دارد تا گرفتار افراط و تفریط نشویم . ما نباید خود را بخاطر احساس بدمان محاکمه و تنبیه کنیم . در عوض می توانیم بر روی اعمال مثبت خود تمرکز کنیم . این کار ممکن است حتی کمک کند تا احساسات ما تغییر کنند و حال خوبی پیدا کنیم . اگاه ماندن از اعمالمان کمک می کند تا الگوها و رفتارهای مخرب خود را بل از اینکه فراموش شوند و در گوشه ای از وجود ما سنگر و موضع بگیرند تشخیص دهیم ف و در نهایت از مسائلی که می توانند واقعاً برای ما خوب باشند بسادگی و با احساس جزئی از سرخوشی بگذریم .

ما بعنوان معتاد انگیزه داریم که در مورد احساسات خود نیز قضاوت کنیم . می خواهیم هر چیز که در ما احساس بدی بوجود می آورد را سریعاً متوقف کنیم . ما اغلب این موضوع که اگر شرایط را بسنجیم ، احساسات ما هم کاملاًً عادی اند را فراموش می کنیم .

برای مثال ما با این مشکل روبرو هستیم که خیلی زود عصبانی می شویم و از احساسی که به ما دست می دهد خوشمان نمی اید . ما در مورد این احساس قضاوت می کنیم و به این نتیجه می رسیم که حق نداریم این چنین احساسی داشته باشیم . پس بیشترین تلاش خود را برای سرکوب کردن احساس عصبانیت انجام می دهیم . در صورتیکه ما تجاربی را تجربه کرده ایم که می تواند هر کسی را عصبانی کند . شاید با کسی رابطه داریم که دائم به ما بی احترامی می کند . شاید چند بار حق ما را برای ارتقاء و پیشرفت در محل کارمان نادیده گرفته و ضایع کرده باشند . عکس العمل ما در این شرایط خشم و عصبانیت است . در حق ما اجحاف شده و واضح است که عصبانی می شویم . حال زمانی رسیده که بهبودی ما می تواند ما را بجلو رانده و یطرف احساس احترام به خود سوق دهد و یا برعکس بیماران ما را به سمت ابری غلیظ از افسردگی و رنجش پایین کشد .

این مسئله رابطه مستقیم با عکس العمل ما درهنگام عصبانیت دارد . اگر فریاد بزنیم ، فحش دهیم ، و اشیاء را پرتاب کنیم ، امکان بهبود رابطه یا شرایط کاری را از بین برده ایم . اگر هیچ کاری نیز انجام ندهیم و احساس خشم و عصبانیت را در خود دفن کنیم ، فقط باعث افسرده شدن و رنجش پیدا کردن خود می شویم بدون اینکه شرایط یا روابط را تغییر داده و بهبود بخشیده باشیم. اما اگر رفتار مثبت و سازنده با هدف بهبود شرایط داشته باشیم، اوضاع ممکن است بهتر شود . حداقل اینکه بهتر می توانیم تشخیص دهیم که زمانش رسیده تا آن رابطه یا شرایط را رها و ترک کنیم و پس از آن نیز احساس تأسف و پشیمانی نکنیم .

بعضی مواقع تنها کاری که لازم است با احساسات خود انجام دهیم ، این است که فقط آنها را احساس و تجربه کنیم . برای مثال اگر کسی را از دست داده ایم ، مطمئناً احساس اندوه خواهیم کرد . این اندوه ممکن است برای مدت درازی با ما باشد . و فقط زمانی تخفیف یابد که ما به اندازه کافی اندو هگین و عزادار بوده باشیم . ما نمی توانیم به اندوه خود اجازه دهیم تا آنقدر بر روی ما تأثیر گذارد که دیگر قادر به ادامه زندگی عادی نباشیم ، اما می توانیم انتظار داشته باشیم که برروی ما تأثیر گذارد و ممکن است به راحتی حواسمان پرت شود و پریشان گردیم ، و یا برای شرکت در مراسم جشن و شادی مشکل داشته باشیم . ما لازم است تا بین انکار احساساتمان و یا غرق شدن در آن ، تعادل برقرار کنیم . ما نمی خواهیم که افراط یا تفریط کنیم . این مفهوم کاملاً ساده بنظر می رسد –حتی آنقدر ساده که بنظر می رسد نیازی به بیان ندارد اما اکثر اعضاء ما متفق القول هستند که به سالها بهبودی نیاز است تا بتوان در اکثر اوقات تعادل داشت .

بنابراین قدم دهم به ما آزادی می بخشد تا از طریق تشخیص تفاوت بین احساسات و اعمال خود ، احساسات مان را تجربه کنیم .

· آیا مواقعی وجود دارد که من در تشخیص تفاوت بین احساسات و اعمال خود گیج شوم ؟ توضیح دهید .

 

" درست و غلط "

قدم به ما می گوید که وقتی در اشتباه هستیم باید سریعاًبه آن اقرار کنیم . بنظر می رسد در این قدم فرض بر این است که ما آگاه هستیم که چه مواقعی در اشتباه می باشیم ، اما واقعیت این است اکثر ما از این امر آگاه نیستیم ، اقلاً نه خیلی فوری ما به تمرین مستمر در گرفتن ترازنامه شخصی نیاز داریم تا در تشخیص اشتباه خود خبره و حرفه ای شویم . بیایید با این مسئله روبرو شویم که همه ما وقتی که تازه بهبودی را شروع کرده بودیم برای مدتی با بای دنیا در تضاد بودیم . همانگونه که کتاب پایه می گوید (( مهارتهای ما در زندگی تا حد حیوانی نزول کرده بود))

ما نمی دانستیم که با دیگران چگونه درست ارتباط برقرار کنیم . ما در بهبودی شروع به یاد گرفتن کردیم ، اما در این فرآیند اشتباهات زیادی نیز مرتکب شدیم . اکثر ما این دوره را گذرانده ایم که در آن نسبت به ارزش هایی که در بهبودی درک کرده بودیم بسیار متعصب شده و این تعصب را نه تنها برای خود بلکه برای دیگران نیز اعمال می کردیم اصولی و درست است که با افرادی که رفتارشان غیر قابل پذیرش است ، برخورد کنیم . اما در واقع ، این رفتار خود ما بود که غیر قابل پذیرش بود . حق به جانب ، مغرور و قاطع بودیم . ما در اشتباه بودیم .

یا بعضی از ما ، بعد از اینکه سالها نقش پادویی را بازی کرده بودیم که همگان آن را لگدکوب می کردند ، تصمیم گرفتیم که لازمه بهبودی این است که به اصطلاح حق خود را بگیریم . اما هیچکس حق نداشت که روز بدی داشته باشد و در نتیجه فراموش کند که ما برای او پیغام گذاشته ایم تا به ما تلفن کند . هیچکس اجازه نداشت تا حتی برای مدتی کوتاه از لحاظ احساسی و معنوی در دسترس ما نباشد . دراماکنی که آنجا ما کارهای روزمره خود را انجام می دادیم ، با عصبانیت خواهان خدمات رسانی بی عیب و نقص می شدیم . این کارها بیش از گرفتن حقمان بود . رفتار ما نابالغ و خصمانه بوده است . ما در اشتباه بودیم .

حتی اگر کسی به ما صدمه بزند ، امکان دارد در نهایت شخصی که اشتباه می کند ، ما باشیم . چگونه ؟ مثلاً ، راهنمای ما حرف خیلی آزاردهنده ای به ما می زند و ما به جا ی اینکه این مسئله را با خود راهنمایان مطرح کنیم ، آن را ظرف دو یا سه جلسه بعدی با ده ، دوازده نفر از دوستان خود مطرح نمائیم . هنوز یک هفته نشده ، نصف انجمن دارد درباره اینکه فلان کس چه حرف بد و ناسزایی در حق رهجوی خود زده ، صحبت می کند ، و این فقط در صورتی است که داستان حالت واقعی خود را حفظ کند و یک کلاغ ، چهل کلاغ نشود . پس می بینیم که شرایط بدون اینکه اشتباهی از ما سرزده باشد شروع شده ، اما به آنجا ختم شد که ما بی اعتبار کردن راهنمای خود در برنامه به او صدمه زدیم . مکانی که او نیز به اندازه ما به آنجا نیز دارد .تا اشتباه کردن داشته باشد و به اندازه خاص خود بهبود پیدا کند .

· آیا مواقعی در بهبودی من بوده که در اشتباه باشم ، اما در چند وقت بعد از آن آگاه نباشم ؟ آنها چه بودند ؟

· اشتباهات من چگونه بر زندگی خودم تأثیر گذاشت ؟ بر زندگی دیگران چطور ؟

تشخیص مواقعی که در اشتباه هستیم به اندازه کافی سخت است و اقرار به آن نیز دشوارتر . درست مانند قدم نهم باید مواظب باشیم که با اقرار باعث خسارت بیشتری نشویم .

برای مثال بعضی مواقع ما از این طریق که یکی از دوستان یا نزدیکان با ما صحبت نمی کند و با ما سر سنگین شده ، تشخیص می دهیم که به او آزار رسانده ایم . اما خودمان مطمئن نیستیم که چه گفته ایم یا چکار کرده ایم . و بجای اینکه وقت بگذاریم و فکر کنیم که چه ممکن است از ما سر زده باشد یا از خود شخص مقابل دلیل دلخوریش را بپرسیم ، تصمیم می گیریم که همه احتمالات را پوشش دهیم و یک اقرا ر کلی نماییم . من پیش آن شخص رفته و می گویم (( لطفاً مرا بخاطر هر کاری که در طول مدت آشناییمان انجام داده ام که باعث آزار توشده ، ببخش .))

در قدم دهم نیاز است تا در چنین شرایطی وقت گذاشته و خود را مرور کنیم . احتمالش زیاد است که اگر فکر کنیم تا بخاطر آوریم که رفتار شخص مقابل از کی تغییر کرده و رفنار خودمان را درست قبل از آن زمان بررسی کنیم ، به اشتباه خود پی خواهیم برد . این کار ممکن است دردناک و شرم آور باشد و به سعی و تلاش نیاز داشته باشد . اما این در مورد همه صدق می کند . تنبلی نیز یک نقص اخلاقی است و ما توان عمل از روی آن را نداریم . و اگر هم گیج شدیم و نتوانستیم دست بر روی عمل یا گفته آزاردهنده ای بگذاریم ، مشکلی نخواهد داشت تا با خود شخص مربوطه صحبت کنیم و به او بگوییم که بنظر می رسد مدتی است که او از ما عصبانی یا دلخور است و اینکه ما به رابطه خود با او اهمیت می دهیم و دوست داریم که اگر حرف یا دلخوری دارد برای ما بازگو کند . اکثر ما از اینکه در چنین شرایطی چه چیزی خواهیم شنید ، ترس داریم . اما نمی توانیم اجازه دهیم که ترس ما جلوی کارکرد قدم ده را بگیرد .

مسئله دیگری نیز وجود دارد که می تواند اقرار و اعتراف ما به اشتباه مان را کاملاً بی اثر سازد : اینکه به اشتباه خود اقرار کنیم و بلافاصله بگوییم که البته بخاطر فلان عمل بود که من مجبور شدم اینگونه رفتار کنم . برای مثال رفتار بدی از فرزند ما سر زده و ما در عوض سر او داد کشیده و به او فحش داده ایم . حال اگر وقتی داریم به اشتباه خود اعتراف می کنیم ، به او بگوییم که رفتار او باعث شد که ما اینگونه عکس العمل نشان دهیم ، فقط سعی کرده ایم که کار اول خود را توجیه کنیم و در اصل اشتباه مان را دو برابر کرده ایم .

برخلاف روندی که از قدم چهار تا قدم نه وجود دارد و در آن ما به رویدادهای گذشته می پردازیم . قدم ده ما را به روز و جاری نگه می دارد . ما دیگر نمی خواهیم که مشکلات و اشتباهات حل نشده بر روی هم انباشته شوند . لازم است که ما سعی کنیم دائما ً با اعمال و رفتار خود روبرو و در تماس باشیم . ما با تغییرات مداوم در دیدگاهها و نظرات خود کارهایمان را انجام می دهیم . اگر ببینیم که منفی گرا شده و دائم در حال شکایت هستیم ، باید وقت بگذاریم و در مورد چیزهایی که جای شکرگزاری دارند فکر کنیم . ما لازم است تا به عکس العمل های خود وقتی که که کار اشتباهی انجام می دهیم توجه کنیم . آیا اولین فکری که به سرمان می آید توجیه کردن است ؟ آیا ادعا داریم که تحت تأثیر نفوذ منفی دیگران ، یا تحت تأثیر بیماری خود بوده ایم ؟ باید همه بهانه ها را کنار بگذاریم ما مسئول اعمال خود هستیم . امکان اینکه نواقص اخلاقی مان بر ما غلبه کنند ، زیاد است اما این مسئله هم نمی تواند توجیه ای برای رفتارمان باشد . لازم است که مسئولیت خود را بپذیریم و به داشتن تمایل جهت بر طرف شدن کمبودهایمان ادامه دهیم .

· هر گاه در اشتباه بودیم سریعاًبه آن اقرار کردیم . برای شما چه مفهومی دارد ؟

· آیا مواردی در بهبودی من بوده که بواسطه صحبت کردن پیش از موعد با کسی و یا سرزنش دیگران بخاطر رفتارم ، باعث بدتر شدن اوضاع شده باشم ؟ آنها چه بودند ؟

· چگونه اقرار سریع به اشتباهم به من کمک می کند تا رفتار خود را تغییر دهم ؟

قدم ده بر لزوم استمرار و تداوم ما در نوشتن ترازنامه شخصی مان تأکید می کند و بنظر می رسد که تنها ادعای آن این است که ما از ابن طریق می توانیم به اشتباهات خود را تشخیص دهیم اگر در مقایسه به کارهای خود نگاه نکنیم ؟ تشخیص دادن کارهای درستمان و دست یافتن به یک سری ارزشهای شخصی نیز بخشی از ترازنامه نویسی است . به همان اندازه که تشخیص مسئولیت هایمان قسمتی از ترازنامه نویسی می باشد . اکثر ما با مفهوم حق داشتن ، مشکل دااریم . ما زمانهای را یخاطر می آوریم که سرسختانه از عقیذه ای دفاع می کردیم زیا می دانستیم که حق با ماست . اما در هنگام بهبودی آموختیم که تحقیر و لگدکوب دیگران در بحث ما را ناحق و باطل می سازد با ممکن است ارزشهای شخصی برای خود داشته باشیم که می دانیم درست و برحق هستند اما اگر بخواهیم اصرار کنیم که دیگران نیز طنق آن رفتار کنند ، دیگر بر حق نبوده بلکه پرتوقع و حق به جانب بوده ایم . پس باید چکار کنیم که با حق داشتن راحت باشیم و در آن افراط و تفریط نکنیم ؟ اول و مهمتر از همه ، باید قدم ششم و هفتم را کار کنم تا نواقص شخصیتی ما نتوانند کارهای مثبت ما را به کارهای منفی تبدیل کنند و بعد از آنکه باید درک کنیم که احتمالاً مدت زمان ، و مقداری آزمون خطا نیاز داریم تا بتوانیم با زندگی جدید خود در بهبودی راحت باشیم .

· آیا شرایطی در بهبودی من وجود داشته که از تشخیص اینکه کاری را بخوبی انجام داده ام احساس بدی و ناراحت کنم ؟

" هر چند وقت یکبار باید ترازنامه شخصی بنویسم ؟ "

کتاب چگونگی عملکرد می گوید (( در حالیکه هدف ما این است تا در طی روز آگاهی از خود را حفظ کنیم )) ، بهترین کار این است هر روز در پایان روز بنشینیم و این قدم را کار کنیم . لازم است که ما هر روز کاری را انجام دهیم تا برایمان به صورت عادی درآید و اصول روحانی حاصل از آن در ذهن و باطن ما رسوخ کند . هر چقدر بیشتر پاک بمانیم و روزهای مستمر پرهیز کامل از مصرف هرگونه موادمخدر به هفته ها ، ماهها ، و سالها تبدیل شود می بینیم که نوشتن ترازنامه شخصی بیشتر و بیشتر قسمتی از طبیعت ما گشته است . می بینیم که بطور طبیعی و بدون فکر زیاد مراقب شرایط روحانی خود هستیم . اگر داریم به سمت انجام کاری می رویم که درست نیست ، یا داریم رفتاری را آغاز می کنیم که مطمئناً باعث خسارت می شود ، دیگر فوری متوجه می شویم و می توانیم آنرا اصلاح کنیم . بنابراین تعدد و تناوب ترازنامه نوشتن به تجربه ما در بهبودی بستگی دارد . در ابتدا اکثر ما اول ثبح ، آخر شب یا شاید روزی دوبار جزوء شماره نه ، زندگی به روال برنامه یا چیزی مشابه آنرا مرور می کردیم تا درجه حرارت روحانی خود را اندازه بگیریم . نکته آن است که ما به این کار آنقدر ادامه دهیم تا برایمان عادت شود تا جاییکه تحت نظر داشتن بهبودی و شرایط روحانی مان برای ما بصورت یک غریزه در آید تا هر جا داریم از میسر خارج می شویم فوری متوجه گردیم و راهمان را تغییر دهیم .

· چرا لازم است که ما آنقدر به نوشتن ترازنامه شخصی ادامه دهیم تا برایمان به صورت یک غریزه در آید ؟

 

" یک ترازنامه شخصی "

 

سؤالات زیر ما را به طرف مسائلی که باید در ترازنامه شخصی به آن بپردازیم رهنمون می سازد . بعضی مواقع ممکن است راهنمای مان از ما بخواهد که یک ترازنامه ای از یک مورد خاص در زندگی خود تهیه کنیم ، مثلاً در مورد روابط عاطفی و عشقی خود ، یا رفتار در محیط کار ، یا ممکن است راهنمای مان بخواهد سؤالات بیشتری به موارد زیر اضافه کند . ما باید همیشه با راهنمای خود در مورد کارکرد قدم هایمان مشورت کنیم .

· آیا امروز برایمان خود به خداوند مهربان و بخشنده تأکید مجدد کرده ام ؟

· آیا امروز از نیروی برتر خود درخواست راهنمایی کرده ام ؟ چگونه ؟

· چه کاری برای خدمت به خداوند و انسانها انجام داده ام ؟

· آیا امروز خداوند چیزی به من عطا کرده که بخاطر آن شکرگزار باشم ؟

· آیا باور دارم که نیروی برتر من می تواند به من نشان دهد که چگونه زندگی کنم و خود را بهتر در راستای اراده این نیرو قرار دهم ؟

· آیا امروز هیچ یک از الگوهای رفتاری قدیم را در زندگی خود تجربه کرده ام ؟ اگر آری ، کدامین الگو؟

· آیا خودخواه ، ناصادق ، ترسو یا رنجش داشتم ؟

· ایا باعث سرخوردگی خود شدم ؟

· آیا نسبت به دیگران مهربان و بخشنده بودم ؟

· آیا در مرد دیروز یا فردا نگران بودم ؟

· آیا به خود اجازه دادم که در مورد چیزی وسوسه شوم ؟ آیا بخود اجازه دادم که خیلی گرسنه ، عصبانی ، تنها یا خسته شوم ؟

· آیا در مورد هیچ چیزی خود را جدی گرفتم ؟

· آیا از هیچ مشکل جسمی ، روانی ، یا روحانی رنج بردم ؟

· آیا مسئله ای که باید با راهنمای خود مطرح می کردم درون خود نکه داشتم ؟

· آیا امروز هیچ احساس شدیدی داشتم ؟ آنها چه بودند و چرا به من دست دادند ؟

· امروز در چه زمینه هایی در زندگی مشکل دارم ؟

· امروز کدامیک از نواقص من در زندگیم نقش پیدا کرد ؟ چگونه ؟

· آیا امروز ترس در زندگی من جای داشت ؟

· امروز چه کاری کردم که ارزو می کنم ان را انجام نداده بودم ؟

· امروز چه کاری نکردم که آرزو می کنم آن را انجام داده بودم ؟

· آیا تمایل دارم که تغییر کنم ؟

· آیا امروز در هیچ یک از روابط خود درگیر تنش شدم ؟ آنها چه بودند ؟

· آیا درستی و راستی را در روابطم با دیگران رعایت و حفظ کردم ؟

· آیا امروز به خود یا دیگران بطور مستقیم یا غیر مستقیم خسارت زدم ؟ چگونه ؟

· آیا معذرت خواهی یا جبران خسارت بدهکار هستم ؟

· در چه کاری اشتباه کردم ؟ آیا اگر می توانستم آن کار را دوباره انجام دهم ، چگونه رفتار می کردم ؟ دفعه بعد چگونه می توانم رفتار کنم ؟

· آیا امروز پاک ماندم ؟

· آیا امروز با خود خوب بودم ؟

· احساساتی که امروز داشتم چه بودند ؟ چگونه از آن احساسات برای انتخاب عملی که بر محور اصول باشد استفاده کردم ؟

· چگونه در خدمت دیگران بودم ؟

· امروز چه کاری انجام دادم که نسبت به آن احساس مثبتی دارم ؟

· چه چیزی امروز مرا ارضاء کرد ؟

· چه کاری امروز کردم که دوست دارم باز هم تکرار کنم ؟

· آیا امروز به جلسه رفتم یا با یک معتاد در حال بهبودی دیگر صحبت کردم ؟

· امروز چه چیزی دارم که برای آن شکرگزار هستم ؟

 

" اصول روحانی "

 

در قدم دهم ما بر روی انضباط شخصی ، صداقت ، و درستکاری تمرکز می کنیم . انضباط شخصی برای بهبودی ما ضروری است . در زمان مصرف ما افرادی خودخواه و خودمشغول بودیم . ما همیشه آسانترین راه فرار را انتخاب می کردیم . در برابر رفتارهای اجباری خود تسلیم بودیم و تمام فرصتهای خود برای رشد را نادیده می گرفتیم . اگر موردی در زندگی ما بود که به تعهد مداوم و منظم نیاز داشن به احتمال قوی ما فقط انرا در صورتی می پذیرفتیم که خیلی سخت نبود یا سد راه افراط های ما نمی شد یا اینکه آن را دوست داشتیم .

انضباط شخصی در بهبودی به معنای انجام کارهای خاص علیرغم احساسی است که نسبت به انجام آن داریم . مثلاً ما لازم است که بطور منظم به جلسات برویم حتی اگر خسته هستیم یا در محل کار سرمان شلوغ است یا در حال خوشگذرانی هستیم و یا وقتی که مأیوس و ناامید هستیم . لازم است که ما بطدر منظم به جلسات برویم حتی اگر و مخصوصاض اگر با شرایط و لازمه های بهبودی در تخاصم و تضاد هستیم . ما به جلسات می رویم ، با راهنمای خود تماس می گیریم و با دیگران کار می کنیم چون می خواهیم در NA بهبود یابیم . و اینها اعمالی هستند که بهبودی مداوم ما را تضمین می کنند . بعضی اوقات ما برای انجام این کارها بسیار مشتاق و علاقه مند هستیم . بعضی اوقات به تمامی تمایل موجود در خود نیاز داریم تا بتوانیم این اعمال را انجام دهیم . و بعضی وقتها ایت اعمال انقدر با فعالیتهای روزانه ما در هم می آمیزد که بسختی حتی متوجه می شویم که داریم انها را انجام می دهیم ؟

· چرا اصل روحانی انضباط شخصی را در این قدم لازم داریم ؟

· چگونه تمرین اصل روحانی انضباط شخصی در این قدم بر روی کل بهبودی من تأثیر می گذارد ؟

اصل روحانی صداقت در قدم یک پایه گذاری می شود و در قدم ده به بار می نشیند . ما معمولاً وقتی که تا این حد به بهبودی می رسیم از اندازه و عمق صداقت خود شگفت زده می شویم . قبلاً از لحاظ ادراک به صداقت رسیده بودیم و قادر بودیم انگیزه واقعی خود را مدتی پس از اینکه جریانی خاتمه می یافت درک کنیم . اما مروز قاد هستیم در حالیکه در حین عمل و جریان می باشیم با خودمان و درباره خودمان صادق باشیم .

· چگونه آگاه بودن از اشتباهاتم ( صداقت با خود ) به من کمک می کند تا تغییر کنم ؟

اصل روحانی درستکاری می تواند خیلی پیچیده باشد اما همین درستکاری بیش از هر اصل دیگری به ما برای تمرین اصول روحانی دیگر توانایی می دهد . در واقع درستکاری به معنی آن است که در هر موقعیتی بدانیم که باید کدام اصل را و تا چه حد تمرین کنیم . برای مثال ممکن است که ما یک شب بیرون جلسه در جمعی قرار بگیریم که دارند درباره یکی از اعضاء برنامه غیبت می کنند . مثلاً درباره رابطه نامشروعی که همسر یکی از دوستان ما دارد و ما می دانیم که این حرف واقعیت دارد چون دوست مان این مسئله را شب قبل برای ما بازگو کرده است . تشخیص اینکه در این شرایط باید چگونه رفتار کنیم احتمالاً به تمام درستکاری موجود در ما نیاز دارد . بناتراین به کدام اصل روحانی در چنین شرایطی نیازمندیم ؟ صداقت ؟ تحمل ؟ احترام ؟ خویشتن داری ؟ احتمالاً اولین فکر ما این است که سریعاً جلوی این بحث را بگیریم ، چون می دانیم که این امر که مسائل شخصی دوستمان در یک جمع مطرح شود تا چه حد می تواند باعث دلخوری او می گردد . اما انجام این کار ممکن است حقیقت داشتن این مسئله را تأیید کند و باعث خسارت بیشتری به دوستمان شود ، یا ممکن است با حالتی حق به جانب افرادی که در حال غیبت هستند را تحقیر کنیم . اکثر اوقات نیاز نیست تا شرایطی که مورد تأیید ما نیستند برخورد کنیم تا درستکاری خود را ثابت کنیم . در چنین شرایطی ما می توانیم دو کار انجام دهیم . ما یا می توانیم بحث را عوض کنیم یا می توانیم معذرت خواهی کرده و ان جمع را ترک کنیم . هر یک از این کارها هم ثیامی نافذ در مورد احساسات ما می باشد و هم اجازه می دهد که اصول مورد قبولمان را رعایت کرده و از دوست خود در حد امکان حفاظت کنیم.

· چه شرایطی در طول بهبودی من پیش آمده است که نیاز به تمرین اصل روحانی درستکاری داشت ؟ من چگونه عکس العمل نشان دادم ؟ چه مواقعی نسبت به عکس العمل خود احساس خوبی داشتم و چه مواقعی بد؟

 

" حرکت به جلو "

 

مسئله جالب در مورد قدم دهم این است که هر چه بیشتر ان را کار کنیم ، متر به ان نیاز خواهیم داشت زیرا دیگر خیلی کم اشتباه خواهیم کرد . وقتی که تازه بهبودی را آغاز کرده بودیم ، اکثر ما قادر نبودیم که رابطه ای را برای مدتی طولانی با کسی داشته باشیم . بخصوص رابطه ای که نیاز داشت تا در آن مشکلات و برخوردها را به طریقی سالم و با حفظ احترام متقابل حل کنیم . بعضی از ما افراط می کردیم و دعواهای خشونت باری با دیگران داشتیم که پس از خاتمه هیچ وقت در مورد ریشه های زیربنایی آن صحبت نمی کردیم . بعضی دیگر تفریط می کردیم و هیچ وقت با افراد خانواده و دوستان نزدیک خود ابراز مخالفت و عدم توافق نمی کردیم . بنطرمان راحتر بود که فاصله خود را حفظ کنیم تا اینکه باانها برخوردی داشته باشیم که بعد بخواهیم فکری به حالش کنیم . نهایتاً تعضی از ما از هر رابطه ای که در ان اختلاف نظری وجود داشت فرار می کردیم . برای ما فرقی نمی کرد که با این کار خود تا چه حد به شخص مقابل خسارت می زنیم چون به هر حال راحت تر از این بود که بخواهیم مشکل را حل کنیم و رابطه ای محکمتر بسازیم .

قدم دهم این امکان را به ما می دعد تا روابط طولانی مدت با دیگران داشته باشیم . ما به روابط طولانی مدت نیاز داریم ف یخصوص در NA . زیرا ما برای زنده ماندن به یکدیگر تکیه می کنیم . ما وقتی که به برنامه آمدیم و برای مدتی ماندیم ، به دیگر اعضایNA عمیقاً احساس وصل و مربوط بودن می کنیم .ما با یکدیگر کارهای خدماتی انجام داده ایم یا با یکدیگر همخانه شده ایم ، یا با هم ازدواج کرده ایم ، یا بعضی مواقع از هم طلاق گرفته ایم . ما سالگرد وقایع مهم زندگی مانند :تولد، فارغ التحصیلی ، خریدخانه ، ترفیع مقام و سالگرد یهبودی را با هم جشن گرفته ایم .

ما با هم برای فوت دیگران عزاداری کرده ایم و در دوران سخت زندگی از یکدیگر حمایت کرده و به هم آسایش بخشیده ایم . ما بر زندگی یکدیگر اثر گذاشته و تاریخ مشترکی را شکل داده ایم . ما یک جامعه هستیم .

آموختن اینکه هر وقت در اشتباه هستیم به آن اقرار کنیم ، آزادی را برای ما به ارمغان می اورد که قبلاً عرگز تجرته نکرده ایم . اقرار به اشتباه انقدر برایمان طبیعی می شود که تعجب می کنیم چرا این کار زمانی برای ما انقدر وحشتناک می نمود . شاید بخاطر اینکه از خیلی لحاظ خود را کمتر از دیگران فرض می کردیم . و اقرار به اشتباه برای مان به این معنی بود که عمیق ترین راز خود را برملاء کنیم :یعنی حقیر بودن را . اما وقتی که از طریق کارکرد قدمها ، در یافتیم که اصلاً حقیر نیستیم و درست به اندازه دیگرانسانها ارزش داریم ، دیگر اقرار به اشتباه برایمان انقدر هم مشکل نبود . ما احساس کامل بودن را شروع به تجربه کردیم .

· قدم دهم چگونه به من کمک می کند تا در زمان حال زندگی کنم ؟

· در نتیجه کارکرد قدم ده ، چه کارهایی را متفاوت با گذشته انجام می دهم ؟

کارکرد قدم دهم امکان دستیابی به تعادل و هارمونی را در زندگی برای ما بوجود می اورد . ما درمی یابیم که اوقات بیشتری خوشحال و آرام هستیم . احساس حال بد آنقدر نادر می شود گه اگر هم روی دهد ، نشان از این است که کاری را که اشتباه انجام داده ایم . وما می توانیم سریعاً با گرفتن ترازنامه شخصی به علت آن پی ببریم .

رهایی شخصی که از زمان آغاز کارکرد قدمها بدست آوردهایم ، حق انتخاب و گزینه های ما را افزایش داده است . ما آزادی کامل داریم تا هر طریقه زندگی که می خواهیم برای خود انتخاب کنیم . ما شروع به جستجو برای هدف و معنا در زندگی خود می کنیم . ما زا خود سؤال می کنیم که ایا طریق زندگی که برای خود انتخاب کرده ایم نه معتادانی که هنوز در عذابند کمک می کند ، یا دنیا را مکان بهتری برای زندگی می سازد . آن چیزی که بدنبالش هستیم را در قدم یازدهم پیدا خواهیم کرد .

 

ترازنامه شخصی

 " ما به تهیه ترازنامه شخصی خود ادامه دادیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعاً به آن اقرار کردیم "

 

از طرق کارکرد نه قدم قبلی ، زندگی ما به شکل هیجان انگیزی و ورای انتظارات اولیه ما ، تغییر کرده است . صداقت ، فروتنی ، و توجه به دیگران نزد ما بیشتر شده ، و ترس ، خودخواهی و رنجش ما تخفیف یافته است . اما ضمانتی وجود ندارد که تغییراتی حتی اینچنین عمق و ژرفت ، دائمی نیز باشند . چون ما بیماریی به نام اعتیاد داریم و همیشه امکان این وجود دارد که دوباره مثل گذشته شویم . بهبودی هزینه خاص خود را دارد ، مراقبت خاص ما را می طلبد ... ما باید به انجام کارهایی که تاکنون برای بهبودی خود انجام داده ایم ، ادامه دهیم . ما باید به صادق بودن ادامه دهیم ، باید اعتماد و ایمان داشته باشیم ، باید به اعمال و عکس العمل هایمان توجه داشته باشیم ، و ارزیابی کنیم که آنها چگونه به نفع یا ضرر ما عمل می کنند . ما همچنین باید متوجه باشیم که اعمالمان بر دیگران چگونه تأثیر می گذارد و وقتی که تأثیر آنها منفی یا مضر است ، سریعاً نسبت به پذیرش مسئولیتمان و جبران صدمه ای که زده ایم اقدام کنیم . خلاصه اینکه باید به نوشتن ترازنامه شخصی خود ادامه دهیم و هرگاه در اشتباه بودیم سریعاً به آن اقرار کنیم .

همانطور که می بینید ، قدم دهم ما را به تکرار کارهایی که در قدمهای چهار تا نه انجام داده ایم وا می دارد ، اگرچه به شکلی کوتاهتر و خلاصه تر . شکل و نوعی که این کتاب پیشنهاد می کند درکل شامل اجزا یک ترازنامه شخصی می شود . بعضی از ما ممکن است ببینیم لازم است سؤالهای بیشتری بر روی مسائل خاصی که بر روی بهبودی شخصی ما تأثیر می گذارند را نیاز داریم به آنها توجه بیشتری کنیم را از جزوه شماره نه ، زندگی به روال برنامه بدست آوریم یا راهنمای ما ممکن در رابطه با این مسئله نظر خاصی داشته باشد . همانطور که قبلاً گفتیم این کتاب یک نقطه شروع است ، نه حرف اول و آخر در رابطه با قدمها .

· چرا انجام قدم دهم یک ضرورت است ؟

· هدف از ادامه ترازنامه شخصی چیست ؟

· راهنمای من چگونه می تواند در این رابطه به من کمک کند ؟

 

 

 

احساسات در مقابل اعمال

" احساسات در مقابل اعمال "

 

ما از قدم ده استفاده می کنیم تا اگاهی لازم نسبت به احساسات مان ، افکارمان و مهمتر از همه نسبت به اعمالمان را بدست اوریم و ان را حفظ کنیم . قبل از اینکه بخواهیم یک روش منظم برای نوشتن ترازنامه شخصی را اغاز کنیم . لازم است که درک کنیم چخ چیزی را می خواهیم ارزیابی کنیم . فایده چندانی ندارد که ما فهرستی از احساسات خود بنویسیم بدون اینکه انها را با اعمالی که باعث می شوند ، یا اعمالی که توسط آن احساسات جلویشان گرفته می شوند ، ربط دهیم . ما اغلب احساس خیلی بدی داریم اما رفتارمان بسیار خوب است ، یا بر عکس . برای مثال : یک عضو NA وارد جلسه ای می شود و یک عضو دیگر از او می پرسد که حالت چطور است ؟ و او در جواب می گوید (( وحشتناک )) . واضح است که این عضو دارد در مورد احساس خود صحبت می کند . وگرنه امکان ندارد که در مورد عملی که در حال انجام ان است چنین نظری داشته باشد . در واقع عمل و رفتار او بسیار هم خوب است ، چون او به جلسه امده ، صادقانه احساسات خود را بیان کرده و برای کمک دست بسوی یک عضو دیگر دراز کرده است .

از طرف دیگر ممکن است در ظاهر خیلی هم خوب بنظر رسیم در حالیکه در حال افراط در انجام کارهایی انی و بدون فکر هستیم و از روی نواقص خود عمل می کنیم . معمولاً مدتی طول می کشد تا ما به خلاء حاصل از اینگونه زندگی کردن پی ببریم . ما از انجام کاری که میکند پاک بمانیم اجتناب کرده و در انجام کارهای انی و بدون فکر افراط می کنیم و سعی می کنیم راه فرار را انتخاب کنیم . ما می دانیم که این کار به کجا منتهی می شود . قدم دهم ما را نسبت به خودمان آگاه نگه می دارد تا گرفتار افراط و تفریط نشویم . ما نباید خود را بخاطر احساس بدمان محاکمه و تنبیه کنیم . در عوض می توانیم بر روی اعمال مثبت خود تمرکز کنیم . این کار ممکن است حتی کمک کند تا احساسات ما تغییر کنند و حال خوبی پیدا کنیم . اگاه ماندن از اعمالمان کمک می کند تا الگوها و رفتارهای مخرب خود را بل از اینکه فراموش شوند و در گوشه ای از وجود ما سنگر و موضع بگیرند تشخیص دهیم ف و در نهایت از مسائلی که می توانند واقعاً برای ما خوب باشند بسادگی و با احساس جزئی از سرخوشی بگذریم .

ما بعنوان معتاد انگیزه داریم که در مورد احساسات خود نیز قضاوت کنیم . می خواهیم هر چیز که در ما احساس بدی بوجود می آورد را سریعاً متوقف کنیم . ما اغلب این موضوع که اگر شرایط را بسنجیم ، احساسات ما هم کاملاًً عادی اند را فراموش می کنیم .

برای مثال ما با این مشکل روبرو هستیم که خیلی زود عصبانی می شویم و از احساسی که به ما دست می دهد خوشمان نمی اید . ما در مورد این احساس قضاوت می کنیم و به این نتیجه می رسیم که حق نداریم این چنین احساسی داشته باشیم . پس بیشترین تلاش خود را برای سرکوب کردن احساس عصبانیت انجام می دهیم . در صورتیکه ما تجاربی را تجربه کرده ایم که می تواند هر کسی را عصبانی کند . شاید با کسی رابطه داریم که دائم به ما بی احترامی می کند . شاید چند بار حق ما را برای ارتقاء و پیشرفت در محل کارمان نادیده گرفته و ضایع کرده باشند . عکس العمل ما در این شرایط خشم و عصبانیت است . در حق ما اجحاف شده و واضح است که عصبانی می شویم . حال زمانی رسیده که بهبودی ما می تواند ما را بجلو رانده و یطرف احساس احترام به خود سوق دهد و یا برعکس بیماران ما را به سمت ابری غلیظ از افسردگی و رنجش پایین کشد .

این مسئله رابطه مستقیم با عکس العمل ما درهنگام عصبانیت دارد . اگر فریاد بزنیم ، فحش دهیم ، و اشیاء را پرتاب کنیم ، امکان بهبود رابطه یا شرایط کاری را از بین برده ایم . اگر هیچ کاری نیز انجام ندهیم و احساس خشم و عصبانیت را در خود دفن کنیم ، فقط باعث افسرده شدن و رنجش پیدا کردن خود می شویم بدون اینکه شرایط یا روابط را تغییر داده و بهبود بخشیده باشیم. اما اگر رفتار مثبت و سازنده با هدف بهبود شرایط داشته باشیم، اوضاع ممکن است بهتر شود . حداقل اینکه بهتر می توانیم تشخیص دهیم که زمانش رسیده تا آن رابطه یا شرایط را رها و ترک کنیم و پس از آن نیز احساس تأسف و پشیمانی نکنیم .

بعضی مواقع تنها کاری که لازم است با احساسات خود انجام دهیم ، این است که فقط آنها را احساس و تجربه کنیم . برای مثال اگر کسی را از دست داده ایم ، مطمئناً احساس اندوه خواهیم کرد . این اندوه ممکن است برای مدت درازی با ما باشد . و فقط زمانی تخفیف یابد که ما به اندازه کافی اندو هگین و عزادار بوده باشیم . ما نمی توانیم به اندوه خود اجازه دهیم تا آنقدر بر روی ما تأثیر گذارد که دیگر قادر به ادامه زندگی عادی نباشیم ، اما می توانیم انتظار داشته باشیم که برروی ما تأثیر گذارد و ممکن است به راحتی حواسمان پرت شود و پریشان گردیم ، و یا برای شرکت در مراسم جشن و شادی مشکل داشته باشیم . ما لازم است تا بین انکار احساساتمان و یا غرق شدن در آن ، تعادل برقرار کنیم . ما نمی خواهیم که افراط یا تفریط کنیم . این مفهوم کاملاً ساده بنظر می رسد –حتی آنقدر ساده که بنظر می رسد نیازی به بیان ندارد اما اکثر اعضاء ما متفق القول هستند که به سالها بهبودی نیاز است تا بتوان در اکثر اوقات تعادل داشت .

بنابراین قدم دهم به ما آزادی می بخشد تا از طریق تشخیص تفاوت بین احساسات و اعمال خود ، احساسات مان را تجربه کنیم .

· آیا مواقعی وجود دارد که من در تشخیص تفاوت بین احساسات و اعمال خود گیج شوم ؟ توضیح دهید .

 

 

درست و غلط

" درست و غلط "

قدم به ما می گوید که وقتی در اشتباه هستیم باید سریعاًبه آن اقرار کنیم . بنظر می رسد در این قدم فرض بر این است که ما آگاه هستیم که چه مواقعی در اشتباه می باشیم ، اما واقعیت این است اکثر ما از این امر آگاه نیستیم ، اقلاً نه خیلی فوری ما به تمرین مستمر در گرفتن ترازنامه شخصی نیاز داریم تا در تشخیص اشتباه خود خبره و حرفه ای شویم . بیایید با این مسئله روبرو شویم که همه ما وقتی که تازه بهبودی را شروع کرده بودیم برای مدتی با بای دنیا در تضاد بودیم . همانگونه که کتاب پایه می گوید (( مهارتهای ما در زندگی تا حد حیوانی نزول کرده بود))

ما نمی دانستیم که با دیگران چگونه درست ارتباط برقرار کنیم . ما در بهبودی شروع به یاد گرفتن کردیم ، اما در این فرآیند اشتباهات زیادی نیز مرتکب شدیم . اکثر ما این دوره را گذرانده ایم که در آن نسبت به ارزش هایی که در بهبودی درک کرده بودیم بسیار متعصب شده و این تعصب را نه تنها برای خود بلکه برای دیگران نیز اعمال می کردیم اصولی و درست است که با افرادی که رفتارشان غیر قابل پذیرش است ، برخورد کنیم . اما در واقع ، این رفتار خود ما بود که غیر قابل پذیرش بود . حق به جانب ، مغرور و قاطع بودیم . ما در اشتباه بودیم .

یا بعضی از ما ، بعد از اینکه سالها نقش پادویی را بازی کرده بودیم که همگان آن را لگدکوب می کردند ، تصمیم گرفتیم که لازمه بهبودی این است که به اصطلاح حق خود را بگیریم . اما هیچکس حق نداشت که روز بدی داشته باشد و در نتیجه فراموش کند که ما برای او پیغام گذاشته ایم تا به ما تلفن کند . هیچکس اجازه نداشت تا حتی برای مدتی کوتاه از لحاظ احساسی و معنوی در دسترس ما نباشد . دراماکنی که آنجا ما کارهای روزمره خود را انجام می دادیم ، با عصبانیت خواهان خدمات رسانی بی عیب و نقص می شدیم . این کارها بیش از گرفتن حقمان بود . رفتار ما نابالغ و خصمانه بوده است . ما در اشتباه بودیم .

حتی اگر کسی به ما صدمه بزند ، امکان دارد در نهایت شخصی که اشتباه می کند ، ما باشیم . چگونه ؟ مثلاً ، راهنمای ما حرف خیلی آزاردهنده ای به ما می زند و ما به جا ی اینکه این مسئله را با خود راهنمایان مطرح کنیم ، آن را ظرف دو یا سه جلسه بعدی با ده ، دوازده نفر از دوستان خود مطرح نمائیم . هنوز یک هفته نشده ، نصف انجمن دارد درباره اینکه فلان کس چه حرف بد و ناسزایی در حق رهجوی خود زده ، صحبت می کند ، و این فقط در صورتی است که داستان حالت واقعی خود را حفظ کند و یک کلاغ ، چهل کلاغ نشود . پس می بینیم که شرایط بدون اینکه اشتباهی از ما سرزده باشد شروع شده ، اما به آنجا ختم شد که ما بی اعتبار کردن راهنمای خود در برنامه به او صدمه زدیم . مکانی که او نیز به اندازه ما به آنجا نیز دارد .تا اشتباه کردن داشته باشد و به اندازه خاص خود بهبود پیدا کند .

· آیا مواقعی در بهبودی من بوده که در اشتباه باشم ، اما در چند وقت بعد از آن آگاه نباشم ؟ آنها چه بودند ؟

· اشتباهات من چگونه بر زندگی خودم تأثیر گذاشت ؟ بر زندگی دیگران چطور ؟

تشخیص مواقعی که در اشتباه هستیم به اندازه کافی سخت است و اقرار به آن نیز دشوارتر . درست مانند قدم نهم باید مواظب باشیم که با اقرار باعث خسارت بیشتری نشویم .

برای مثال بعضی مواقع ما از این طریق که یکی از دوستان یا نزدیکان با ما صحبت نمی کند و با ما سر سنگین شده ، تشخیص می دهیم که به او آزار رسانده ایم . اما خودمان مطمئن نیستیم که چه گفته ایم یا چکار کرده ایم . و بجای اینکه وقت بگذاریم و فکر کنیم که چه ممکن است از ما سر زده باشد یا از خود شخص مقابل دلیل دلخوریش را بپرسیم ، تصمیم می گیریم که همه احتمالات را پوشش دهیم و یک اقرا ر کلی نماییم . من پیش آن شخص رفته و می گویم (( لطفاً مرا بخاطر هر کاری که در طول مدت آشناییمان انجام داده ام که باعث آزار توشده ، ببخش .))

در قدم دهم نیاز است تا در چنین شرایطی وقت گذاشته و خود را مرور کنیم . احتمالش زیاد است که اگر فکر کنیم تا بخاطر آوریم که رفتار شخص مقابل از کی تغییر کرده و رفنار خودمان را درست قبل از آن زمان بررسی کنیم ، به اشتباه خود پی خواهیم برد . این کار ممکن است دردناک و شرم آور باشد و به سعی و تلاش نیاز داشته باشد . اما این در مورد همه صدق می کند . تنبلی نیز یک نقص اخلاقی است و ما توان عمل از روی آن را نداریم . و اگر هم گیج شدیم و نتوانستیم دست بر روی عمل یا گفته آزاردهنده ای بگذاریم ، مشکلی نخواهد داشت تا با خود شخص مربوطه صحبت کنیم و به او بگوییم که بنظر می رسد مدتی است که او از ما عصبانی یا دلخور است و اینکه ما به رابطه خود با او اهمیت می دهیم و دوست داریم که اگر حرف یا دلخوری دارد برای ما بازگو کند . اکثر ما از اینکه در چنین شرایطی چه چیزی خواهیم شنید ، ترس داریم . اما نمی توانیم اجازه دهیم که ترس ما جلوی کارکرد قدم ده را بگیرد .

مسئله دیگری نیز وجود دارد که می تواند اقرار و اعتراف ما به اشتباه مان را کاملاً بی اثر سازد : اینکه به اشتباه خود اقرار کنیم و بلافاصله بگوییم که البته بخاطر فلان عمل بود که من مجبور شدم اینگونه رفتار کنم . برای مثال رفتار بدی از فرزند ما سر زده و ما در عوض سر او داد کشیده و به او فحش داده ایم . حال اگر وقتی داریم به اشتباه خود اعتراف می کنیم ، به او بگوییم که رفتار او باعث شد که ما اینگونه عکس العمل نشان دهیم ، فقط سعی کرده ایم که کار اول خود را توجیه کنیم و در اصل اشتباه مان را دو برابر کرده ایم .

برخلاف روندی که از قدم چهار تا قدم نه وجود دارد و در آن ما به رویدادهای گذشته می پردازیم . قدم ده ما را به روز و جاری نگه می دارد . ما دیگر نمی خواهیم که مشکلات و اشتباهات حل نشده بر روی هم انباشته شوند . لازم است که ما سعی کنیم دائما ً با اعمال و رفتار خود روبرو و در تماس باشیم . ما با تغییرات مداوم در دیدگاهها و نظرات خود کارهایمان را انجام می دهیم . اگر ببینیم که منفی گرا شده و دائم در حال شکایت هستیم ، باید وقت بگذاریم و در مورد چیزهایی که جای شکرگزاری دارند فکر کنیم . ما لازم است تا به عکس العمل های خود وقتی که که کار اشتباهی انجام می دهیم توجه کنیم . آیا اولین فکری که به سرمان می آید توجیه کردن است ؟ آیا ادعا داریم که تحت تأثیر نفوذ منفی دیگران ، یا تحت تأثیر بیماری خود بوده ایم ؟ باید همه بهانه ها را کنار بگذاریم ما مسئول اعمال خود هستیم . امکان اینکه نواقص اخلاقی مان بر ما غلبه کنند ، زیاد است اما این مسئله هم نمی تواند توجیه ای برای رفتارمان باشد . لازم است که مسئولیت خود را بپذیریم و به داشتن تمایل جهت بر طرف شدن کمبودهایمان ادامه دهیم .

· هر گاه در اشتباه بودیم سریعاًبه آن اقرار کردیم . برای شما چه مفهومی دارد ؟

· آیا مواردی در بهبودی من بوده که بواسطه صحبت کردن پیش از موعد با کسی و یا سرزنش دیگران بخاطر رفتارم ، باعث بدتر شدن اوضاع شده باشم ؟ آنها چه بودند ؟

· چگونه اقرار سریع به اشتباهم به من کمک می کند تا رفتار خود را تغییر دهم ؟

قدم ده بر لزوم استمرار و تداوم ما در نوشتن ترازنامه شخصی مان تأکید می کند و بنظر می رسد که تنها ادعای آن این است که ما از ابن طریق می توانیم به اشتباهات خود را تشخیص دهیم اگر در مقایسه به کارهای خود نگاه نکنیم ؟ تشخیص دادن کارهای درستمان و دست یافتن به یک سری ارزشهای شخصی نیز بخشی از ترازنامه نویسی است . به همان اندازه که تشخیص مسئولیت هایمان قسمتی از ترازنامه نویسی می باشد . اکثر ما با مفهوم حق داشتن ، مشکل دااریم . ما زمانهای را یخاطر می آوریم که سرسختانه از عقیذه ای دفاع می کردیم زیا می دانستیم که حق با ماست . اما در هنگام بهبودی آموختیم که تحقیر و لگدکوب دیگران در بحث ما را ناحق و باطل می سازد با ممکن است ارزشهای شخصی برای خود داشته باشیم که می دانیم درست و برحق هستند اما اگر بخواهیم اصرار کنیم که دیگران نیز طنق آن رفتار کنند ، دیگر بر حق نبوده بلکه پرتوقع و حق به جانب بوده ایم . پس باید چکار کنیم که با حق داشتن راحت باشیم و در آن افراط و تفریط نکنیم ؟ اول و مهمتر از همه ، باید قدم ششم و هفتم را کار کنم تا نواقص شخصیتی ما نتوانند کارهای مثبت ما را به کارهای منفی تبدیل کنند و بعد از آنکه باید درک کنیم که احتمالاً مدت زمان ، و مقداری آزمون خطا نیاز داریم تا بتوانیم با زندگی جدید خود در بهبودی راحت باشیم .

· آیا شرایطی در بهبودی من وجود داشته که از تشخیص اینکه کاری را بخوبی انجام داده ام احساس بدی و ناراحت کنم ؟

 

هر چند وقت یکبار باید ترازنامه شخصی بنویسم ؟

" هر چند وقت یکبار باید ترازنامه شخصی بنویسم ؟ "

کتاب چگونگی عملکرد می گوید (( در حالیکه هدف ما این است تا در طی روز آگاهی از خود را حفظ کنیم )) ، بهترین کار این است هر روز در پایان روز بنشینیم و این قدم را کار کنیم . لازم است که ما هر روز کاری را انجام دهیم تا برایمان به صورت عادی درآید و اصول روحانی حاصل از آن در ذهن و باطن ما رسوخ کند . هر چقدر بیشتر پاک بمانیم و روزهای مستمر پرهیز کامل از مصرف هرگونه موادمخدر به هفته ها ، ماهها ، و سالها تبدیل شود می بینیم که نوشتن ترازنامه شخصی بیشتر و بیشتر قسمتی از طبیعت ما گشته است . می بینیم که بطور طبیعی و بدون فکر زیاد مراقب شرایط روحانی خود هستیم . اگر داریم به سمت انجام کاری می رویم که درست نیست ، یا داریم رفتاری را آغاز می کنیم که مطمئناً باعث خسارت می شود ، دیگر فوری متوجه می شویم و می توانیم آنرا اصلاح کنیم . بنابراین تعدد و تناوب ترازنامه نوشتن به تجربه ما در بهبودی بستگی دارد . در ابتدا اکثر ما اول ثبح ، آخر شب یا شاید روزی دوبار جزوء شماره نه ، زندگی به روال برنامه یا چیزی مشابه آنرا مرور می کردیم تا درجه حرارت روحانی خود را اندازه بگیریم . نکته آن است که ما به این کار آنقدر ادامه دهیم تا برایمان عادت شود تا جاییکه تحت نظر داشتن بهبودی و شرایط روحانی مان برای ما بصورت یک غریزه در آید تا هر جا داریم از میسر خارج می شویم فوری متوجه گردیم و راهمان را تغییر دهیم .

· چرا لازم است که ما آنقدر به نوشتن ترازنامه شخصی ادامه دهیم تا برایمان به صورت یک غریزه در آید ؟

 

 

یک ترازنامه شخصی

" یک ترازنامه شخصی "

 

سؤالات زیر ما را به طرف مسائلی که باید در ترازنامه شخصی به آن بپردازیم رهنمون می سازد . بعضی مواقع ممکن است راهنمای مان از ما بخواهد که یک ترازنامه ای از یک مورد خاص در زندگی خود تهیه کنیم ، مثلاً در مورد روابط عاطفی و عشقی خود ، یا رفتار در محیط کار ، یا ممکن است راهنمای مان بخواهد سؤالات بیشتری به موارد زیر اضافه کند . ما باید همیشه با راهنمای خود در مورد کارکرد قدم هایمان مشورت کنیم .

· آیا امروز برایمان خود به خداوند مهربان و بخشنده تأکید مجدد کرده ام ؟

· آیا امروز از نیروی برتر خود درخواست راهنمایی کرده ام ؟ چگونه ؟

· چه کاری برای خدمت به خداوند و انسانها انجام داده ام ؟

· آیا امروز خداوند چیزی به من عطا کرده که بخاطر آن شکرگزار باشم ؟

· آیا باور دارم که نیروی برتر من می تواند به من نشان دهد که چگونه زندگی کنم و خود را بهتر در راستای اراده این نیرو قرار دهم ؟

· آیا امروز هیچ یک از الگوهای رفتاری قدیم را در زندگی خود تجربه کرده ام ؟ اگر آری ، کدامین الگو؟

· آیا خودخواه ، ناصادق ، ترسو یا رنجش داشتم ؟

· ایا باعث سرخوردگی خود شدم ؟

· آیا نسبت به دیگران مهربان و بخشنده بودم ؟

· آیا در مرد دیروز یا فردا نگران بودم ؟

· آیا به خود اجازه دادم که در مورد چیزی وسوسه شوم ؟ آیا بخود اجازه دادم که خیلی گرسنه ، عصبانی ، تنها یا خسته شوم ؟

· آیا در مورد هیچ چیزی خود را جدی گرفتم ؟

· آیا از هیچ مشکل جسمی ، روانی ، یا روحانی رنج بردم ؟

· آیا مسئله ای که باید با راهنمای خود مطرح می کردم درون خود نکه داشتم ؟

· آیا امروز هیچ احساس شدیدی داشتم ؟ آنها چه بودند و چرا به من دست دادند ؟

· امروز در چه زمینه هایی در زندگی مشکل دارم ؟

· امروز کدامیک از نواقص من در زندگیم نقش پیدا کرد ؟ چگونه ؟

· آیا امروز ترس در زندگی من جای داشت ؟

· امروز چه کاری کردم که ارزو می کنم ان را انجام نداده بودم ؟

· امروز چه کاری نکردم که آرزو می کنم آن را انجام داده بودم ؟

· آیا تمایل دارم که تغییر کنم ؟

· آیا امروز در هیچ یک از روابط خود درگیر تنش شدم ؟ آنها چه بودند ؟

· آیا درستی و راستی را در روابطم با دیگران رعایت و حفظ کردم ؟

· آیا امروز به خود یا دیگران بطور مستقیم یا غیر مستقیم خسارت زدم ؟ چگونه ؟

· آیا معذرت خواهی یا جبران خسارت بدهکار هستم ؟

· در چه کاری اشتباه کردم ؟ آیا اگر می توانستم آن کار را دوباره انجام دهم ، چگونه رفتار می کردم ؟ دفعه بعد چگونه می توانم رفتار کنم ؟

· آیا امروز پاک ماندم ؟

· آیا امروز با خود خوب بودم ؟

· احساساتی که امروز داشتم چه بودند ؟ چگونه از آن احساسات برای انتخاب عملی که بر محور اصول باشد استفاده کردم ؟

· چگونه در خدمت دیگران بودم ؟

· امروز چه کاری انجام دادم که نسبت به آن احساس مثبتی دارم ؟

· چه چیزی امروز مرا ارضاء کرد ؟

· چه کاری امروز کردم که دوست دارم باز هم تکرار کنم ؟

· آیا امروز به جلسه رفتم یا با یک معتاد در حال بهبودی دیگر صحبت کردم ؟

· امروز چه چیزی دارم که برای آن شکرگزار هستم ؟

 

 

اصول روحانی

" اصول روحانی "

 

در قدم دهم ما بر روی انضباط شخصی ، صداقت ، و درستکاری تمرکز می کنیم . انضباط شخصی برای بهبودی ما ضروری است . در زمان مصرف ما افرادی خودخواه و خودمشغول بودیم . ما همیشه آسانترین راه فرار را انتخاب می کردیم . در برابر رفتارهای اجباری خود تسلیم بودیم و تمام فرصتهای خود برای رشد را نادیده می گرفتیم . اگر موردی در زندگی ما بود که به تعهد مداوم و منظم نیاز داشن به احتمال قوی ما فقط انرا در صورتی می پذیرفتیم که خیلی سخت نبود یا سد راه افراط های ما نمی شد یا اینکه آن را دوست داشتیم .

انضباط شخصی در بهبودی به معنای انجام کارهای خاص علیرغم احساسی است که نسبت به انجام آن داریم . مثلاً ما لازم است که بطور منظم به جلسات برویم حتی اگر خسته هستیم یا در محل کار سرمان شلوغ است یا در حال خوشگذرانی هستیم و یا وقتی که مأیوس و ناامید هستیم . لازم است که ما بطدر منظم به جلسات برویم حتی اگر و مخصوصاض اگر با شرایط و لازمه های بهبودی در تخاصم و تضاد هستیم . ما به جلسات می رویم ، با راهنمای خود تماس می گیریم و با دیگران کار می کنیم چون می خواهیم در NA بهبود یابیم . و اینها اعمالی هستند که بهبودی مداوم ما را تضمین می کنند . بعضی اوقات ما برای انجام این کارها بسیار مشتاق و علاقه مند هستیم . بعضی اوقات به تمامی تمایل موجود در خود نیاز داریم تا بتوانیم این اعمال را انجام دهیم . و بعضی وقتها ایت اعمال انقدر با فعالیتهای روزانه ما در هم می آمیزد که بسختی حتی متوجه می شویم که داریم انها را انجام می دهیم ؟

· چرا اصل روحانی انضباط شخصی را در این قدم لازم داریم ؟

· چگونه تمرین اصل روحانی انضباط شخصی در این قدم بر روی کل بهبودی من تأثیر می گذارد ؟

اصل روحانی صداقت در قدم یک پایه گذاری می شود و در قدم ده به بار می نشیند . ما معمولاً وقتی که تا این حد به بهبودی می رسیم از اندازه و عمق صداقت خود شگفت زده می شویم . قبلاً از لحاظ ادراک به صداقت رسیده بودیم و قادر بودیم انگیزه واقعی خود را مدتی پس از اینکه جریانی خاتمه می یافت درک کنیم . اما مروز قاد هستیم در حالیکه در حین عمل و جریان می باشیم با خودمان و درباره خودمان صادق باشیم .

· چگونه آگاه بودن از اشتباهاتم ( صداقت با خود ) به من کمک می کند تا تغییر کنم ؟

اصل روحانی درستکاری می تواند خیلی پیچیده باشد اما همین درستکاری بیش از هر اصل دیگری به ما برای تمرین اصول روحانی دیگر توانایی می دهد . در واقع درستکاری به معنی آن است که در هر موقعیتی بدانیم که باید کدام اصل را و تا چه حد تمرین کنیم . برای مثال ممکن است که ما یک شب بیرون جلسه در جمعی قرار بگیریم که دارند درباره یکی از اعضاء برنامه غیبت می کنند . مثلاً درباره رابطه نامشروعی که همسر یکی از دوستان ما دارد و ما می دانیم که این حرف واقعیت دارد چون دوست مان این مسئله را شب قبل برای ما بازگو کرده است . تشخیص اینکه در این شرایط باید چگونه رفتار کنیم احتمالاً به تمام درستکاری موجود در ما نیاز دارد . بناتراین به کدام اصل روحانی در چنین شرایطی نیازمندیم ؟ صداقت ؟ تحمل ؟ احترام ؟ خویشتن داری ؟ احتمالاً اولین فکر ما این است که سریعاً جلوی این بحث را بگیریم ، چون می دانیم که این امر که مسائل شخصی دوستمان در یک جمع مطرح شود تا چه حد می تواند باعث دلخوری او می گردد . اما انجام این کار ممکن است حقیقت داشتن این مسئله را تأیید کند و باعث خسارت بیشتری به دوستمان شود ، یا ممکن است با حالتی حق به جانب افرادی که در حال غیبت هستند را تحقیر کنیم . اکثر اوقات نیاز نیست تا شرایطی که مورد تأیید ما نیستند برخورد کنیم تا درستکاری خود را ثابت کنیم . در چنین شرایطی ما می توانیم دو کار انجام دهیم . ما یا می توانیم بحث را عوض کنیم یا می توانیم معذرت خواهی کرده و ان جمع را ترک کنیم . هر یک از این کارها هم ثیامی نافذ در مورد احساسات ما می باشد و هم اجازه می دهد که اصول مورد قبولمان را رعایت کرده و از دوست خود در حد امکان حفاظت کنیم.

· چه شرایطی در طول بهبودی من پیش آمده است که نیاز به تمرین اصل روحانی درستکاری داشت ؟ من چگونه عکس العمل نشان دادم ؟ چه مواقعی نسبت به عکس العمل خود احساس خوبی داشتم و چه مواقعی بد؟

 

 

حرکت به جلو

" حرکت به جلو "

 

مسئله جالب در مورد قدم دهم این است که هر چه بیشتر ان را کار کنیم ، متر به ان نیاز خواهیم داشت زیرا دیگر خیلی کم اشتباه خواهیم کرد . وقتی که تازه بهبودی را آغاز کرده بودیم ، اکثر ما قادر نبودیم که رابطه ای را برای مدتی طولانی با کسی داشته باشیم . بخصوص رابطه ای که نیاز داشت تا در آن مشکلات و برخوردها را به طریقی سالم و با حفظ احترام متقابل حل کنیم . بعضی از ما افراط می کردیم و دعواهای خشونت باری با دیگران داشتیم که پس از خاتمه هیچ وقت در مورد ریشه های زیربنایی آن صحبت نمی کردیم . بعضی دیگر تفریط می کردیم و هیچ وقت با افراد خانواده و دوستان نزدیک خود ابراز مخالفت و عدم توافق نمی کردیم . بنطرمان راحتر بود که فاصله خود را حفظ کنیم تا اینکه باانها برخوردی داشته باشیم که بعد بخواهیم فکری به حالش کنیم . نهایتاً تعضی از ما از هر رابطه ای که در ان اختلاف نظری وجود داشت فرار می کردیم . برای ما فرقی نمی کرد که با این کار خود تا چه حد به شخص مقابل خسارت می زنیم چون به هر حال راحت تر از این بود که بخواهیم مشکل را حل کنیم و رابطه ای محکمتر بسازیم .

قدم دهم این امکان را به ما می دعد تا روابط طولانی مدت با دیگران داشته باشیم . ما به روابط طولانی مدت نیاز داریم ف یخصوص در NA . زیرا ما برای زنده ماندن به یکدیگر تکیه می کنیم . ما وقتی که به برنامه آمدیم و برای مدتی ماندیم ، به دیگر اعضایNA عمیقاً احساس وصل و مربوط بودن می کنیم .ما با یکدیگر کارهای خدماتی انجام داده ایم یا با یکدیگر همخانه شده ایم ، یا با هم ازدواج کرده ایم ، یا بعضی مواقع از هم طلاق گرفته ایم . ما سالگرد وقایع مهم زندگی مانند :تولد، فارغ التحصیلی ، خریدخانه ، ترفیع مقام و سالگرد یهبودی را با هم جشن گرفته ایم .

ما با هم برای فوت دیگران عزاداری کرده ایم و در دوران سخت زندگی از یکدیگر حمایت کرده و به هم آسایش بخشیده ایم . ما بر زندگی یکدیگر اثر گذاشته و تاریخ مشترکی را شکل داده ایم . ما یک جامعه هستیم .

آموختن اینکه هر وقت در اشتباه هستیم به آن اقرار کنیم ، آزادی را برای ما به ارمغان می اورد که قبلاً عرگز تجرته نکرده ایم . اقرار به اشتباه انقدر برایمان طبیعی می شود که تعجب می کنیم چرا این کار زمانی برای ما انقدر وحشتناک می نمود . شاید بخاطر اینکه از خیلی لحاظ خود را کمتر از دیگران فرض می کردیم . و اقرار به اشتباه برای مان به این معنی بود که عمیق ترین راز خود را برملاء کنیم :یعنی حقیر بودن را . اما وقتی که از طریق کارکرد قدمها ، در یافتیم که اصلاً حقیر نیستیم و درست به اندازه دیگرانسانها ارزش داریم ، دیگر اقرار به اشتباه برایمان انقدر هم مشکل نبود . ما احساس کامل بودن را شروع به تجربه کردیم .

· قدم دهم چگونه به من کمک می کند تا در زمان حال زندگی کنم ؟

· در نتیجه کارکرد قدم ده ، چه کارهایی را متفاوت با گذشته انجام می دهم ؟

کارکرد قدم دهم امکان دستیابی به تعادل و هارمونی را در زندگی برای ما بوجود می اورد . ما درمی یابیم که اوقات بیشتری خوشحال و آرام هستیم . احساس حال بد آنقدر نادر می شود گه اگر هم روی دهد ، نشان از این است که کاری را که اشتباه انجام داده ایم . وما می توانیم سریعاً با گرفتن ترازنامه شخصی به علت آن پی ببریم .

رهایی شخصی که از زمان آغاز کارکرد قدمها بدست آوردهایم ، حق انتخاب و گزینه های ما را افزایش داده است . ما آزادی کامل داریم تا هر طریقه زندگی که می خواهیم برای خود انتخاب کنیم . ما شروع به جستجو برای هدف و معنا در زندگی خود می کنیم . ما زا خود سؤال می کنیم که ایا طریق زندگی که برای خود انتخاب کرده ایم نه معتادانی که هنوز در عذابند کمک می کند ، یا دنیا را مکان بهتری برای زندگی می سازد . آن چیزی که بدنبالش هستیم را در قدم یازدهم پیدا خواهیم کرد .

 

راهنمای کارکرد قدم یازدهم

  • " ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه اگاهانه خود با خداوند ، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای قدرت اجرایش شدیم ."
  • قدم یازدهم می گوید که ما دارای یک رابطه آگاهانه با خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم می باشیم و حال وظیفه ای که در پیش رو داریم ارتقائ آن است . ما رابطه اگاهانه خود با نیروی برتر و توسعه ان را از قدم دو اغاز کزدیم . در قدم سه اموختم که به ان نیرو جهت راهنمایی اعتماد کنیم و در روند کارکرد باقی دمها بارها و بارها به ان نیرو اتکاء نمودیم . ..هر بار کا از نیروی برتر کمک خواستیم ، در واقع رابطه خود را با ان نیرو مستحکم تر نمودیم . قدم یازده براین مسئله تکیه می کند که دست بلند کردن به سوی خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم یا اگر ساده تر بگوییم ، دعا کردن یکی از مؤثرترین راهها برای ایجاد رابطه با خداوند است . راه دیگری که در این قدم پیش روی ما گذاشته می شود مراقبه است . در این قدم لازم است که در مورد مفهومی که دعا و مراقبه برای ما دارد ، در خود کاوش کنیم . واطمینان حاصل کنیم که ان مفهوم انعکاس دهنده طریق روحانی ما می باشد .
  • " طریق روحانی "
  • قدم یازدهم این فرصت را برای ما بوجود می آورد تا بتوانیم طریق روحانی خود را پیدا کنیم یا اگر قبلاً به آن دست یافته ایم ، آ نرا پالایش کرده و ارتقاء دهیم . اقداماتی که ما در راه پیدا کرد طریق روحانی خود ، یا پالایش و ارتقاء آن انجام می دهیم و نوع پیمودن این طریق تا انداره زیادی به فرهنگ اجتماعی که در آن زندگی می کنیم ، تجرته گذشته ما با روحانیت و نیازه و شرایط شخصی ما بستگی دارد .
  • روحانیت ما از زمانی که به NA آمدیم در حال بسط و توسعه بوده است . روحانیت ما ، مثل خود ما دائم در حال تغییر است . محدوده ها و اماکن جدید ، افراد جدید ، و شرایط جدید همگی بر روی ما تأثیر دارند ، و روحانیت ما نیز باید نسبت به ان انعطاف داشته باشد
  • کاوش در روحانیت در قدم یازدهم ، تجربه ای عال یو درخشان است . ما در معرض ایده های جدید فراوانی قرار می گیریم و پی می بریم ک اکثر این ایده های جدید ، مستقیماًاز دانش ما از روحانیت سرچشمه می گیرند . با به وجود اوردن و توسعه یک چهارچوب مرجع در مرد روحانیت از طریق کارکرد ده قدم قبلی ، پی می بریم که بصیرت ما همگام با ظرفیت درکمام از اطلاعات جدید در مورد خود و دنیای اطراغمان ، رشد کرده است . کاوش در روحانیت بسیار وسیع است و ما ، هم از طریق تلاشهای مجدانه خود برای درک آن و هم از طریق اتفاقات و مسائل در زندگی دنیوی و خاکی خود ، به حقایقی در مورد خود دست می یابیم و چیز های جدید می اموزیم .
  • اکثر ما وقتی به NA امدیم ، پی بردیم که واقعاً لازم است تا خدای خود را عوض کنیم . بعضی از ما به چیزی اعتقاد داشتیم که خیلی مبهم اسمش ر خدا گذاشته بودیم ، ولی واقعاً چیزی دز مورد او نمی دانستیم جز اینکه او به دنبال انتقام از ما ست . ما احتمالاً مقداری از کار خود در قدم دو و سه را بر روی کشف ایده های ناسالم مان از نیروی برتر متمرکز کرده ایم ، و پس از آن سعی کردیم که آنها را با ایده های جدیدی از نیروی برتری که مهربان و بخشنده است جایگزین کنیم . برای اغلب ما ، این باور ساده که نیروی برتری داریم که شخص از ما مواظبت می کند ، کفایت می کرد تا قدمها را کار کنیم . ما احساس نیازی نسبت به توسعه و ارتقاء این ایده نمی کردیم .
  • اما به هر حال ایده های ما در حال توسعه بودند ، حتی بدون تلاش اگاهانه از طرف ما . هر تجربه ای در کارکرد قدمها نشانه ای از ذات نیروی برترمان را بیشتر احساس می کردیم تا انکه بخواهیم ، آنها را از لحاظ منطقی درک کنیم . اکثر ما ان لحظه ای که با راهمای خود نشستیم تا قدم پنجم خود را بخوانیم ، ناگهان مملو از این احساس شدیم که می توانیم به راهنمای خود و فرآیند کارکرد قدمها اطمینان داشته باشیم و اه کار خود ادامه دهیم و این درست لحظه ای بود که اکثر ما حضور نیروی برترمان را احساس می کردیم . این مورد بهمراه کاری که در قدم هشت و نه انجاک می دهیم ف بذر بالنده آگاهی از اراده نیروی برتر را در وجود ما می کارد .
  • · چه تجاربی در کارکرد قدمهای قبلی یا در مراحل دیگر زندگی داشته ام که اشارتی از چگونگی نیروی برتر برایم داشته اند ؟
  • · نیروی برتر من چه خصوصیاتی دارد ؟ ایا من هم می توانم از آن خصوصیات برای خود استفاده کنم ؟ آیا می توانم قدرت تبدیل شونده انها را تجربه کنم ؟
  • · درک من از نیروی برتر از هنگامی که به NA پیوستم ، چگونه تغییر کرده است ؟
  • این نشانه هادر مورد نیروی برتر احتمالاً فاکتورهای اصلی برای تعیین طریق روحانی ما می باشند . اکثر ما پی بردیم که طریق روحانی که از دوران کودکی برایمان بجا مانده بود با حقایقی که در حین کارکرد قدمها برایمان اشکار می شوند ، سازگاری ندارند . برای مثال اگر اکنون احساس می کنیم که خداوند بزرگ ، بی همتا ، و تی انتها است . اما در گذشته به ما قبولانده شده بود که خداوند محدود و محدودکننده است . دیگر به احتمال قوی دلمان نمی خواهد کهنیروی برتر به هر یک از ما به گونه ای شخصی نزدیک است و تک تک ما جداگانه اهمیت می دهد ، دیگر آ« سیستم اعتقادی که اورا بعنوان یک نیروی غربه ، ناشتاس و دور از دسترس معرفی می کند ، برایمان کار نمی کند .
  • در حالیکه بعضی از ما لازم می بینند که طریقه روحانی جدید برای خود برگزینند ، بعضی دیگر دقیقاً برعکس آن اعتقاد دارند و می گویند طریق روحانی که از کودکی به آن اعتقاد داشته اند به آنها کمک خواهد کرد تا درک عمیقتری از حقایقی که در حین کارکرد قدمها بر آنها آشکار شده ، پیدا می کنند . ممکن است ما از طریق کارکرد قدمها ، رنجشی را که از یک فلسفه یا نهاد مذهتی داشته ایم را درمان کرده و از بین برده باشیم و در نتیجه امکان برگشت به ان فلسفه یا نهاد فکری باز و با روشن بینی برای ما فراهم آمده باشد .برای بعضی دیگر دین و مکانهای مذهبی دوران کودکی بیشتر حالت پاتوق و یا جمعی که نسبت به آن رابطه ای احساسی داریم ، می باشد . در بهبودی د می یابیم که چگونه می توانیم از مذهب خود در راستای دستیابی به طریقی شخصی از روحانیت استفاده کنیم .
  • باز هم براین نکته اصرار می کنیم که نباید مذهب را با روحانیت اشتباه گرفت .در NA انها به هیچ وجه یکی نیستند . برنامه معتادان گمنام هم خود یک مذهب نیست . این برنامه یک سری اصول روحانی ارائه می کند و از یک سری مفاهیم مثل (( نیروی برتر )) و (( خداوند )) ویا (( نیروی برتر از خودمان )) بزای اعضاء صحبت می کند تا آنها بتوانند از این طریق راهی برای رهایی از اعتیاد فعال پیدا کنند . این اصول روحانی و مفهوم نیروی برتر می تواند با طریق روحانی خاصی که یک عضو خارج از NA دنبال می کند و یا به آن اعتقاد دارد همراه باشد ، و یا آن اعتقاد دارد همراه باشد، و یا اینکه این اصول روحانی و مفهوم نیروی برت می تواند خود طریقی روحانی برای اعضاء باشد . انتخاب با خود عضو است . بعضی از ما به این نقطه رسیده بودیم ولی خودمان هم نمی دانستیم که مذهب یا فلسفه ای که سالها پیرو آن بودیم جوابگوی مسائل ما نبود ، اما نمی توانستیم جایگزین بهتری نیز پیدا کنیم . برای کسانی که چنین تجرته ای داشته اند ، این نقطه آغاز مهمترین سفر زندگی انها خواهد بود : که ان جستجو برای راهی جهت درک نیروی برتر است . در این فرآیند به احتمال زیاد ما به همه اماکنی که در جامعه با روحانیت رابطه ای دارند سر می زنیم . ما احتمالاً کتابهای زیادی در مورد روحانیت و رشد شخصیتی مطالعه می کنیم و با افراد زیادی در این رابطه صحبت می کنیم . ما ممکن است برای مدتی به یک یا چند مکتب و فلسفه خاص رو می آوریم ، و بعد یکی را انتخاب کنیم ، یا شاید هیچ کدام را انتخاب نکنیم . کتاب چگونگی عملکرد می گوید که اغلب اعضاء ما گلچین و منتخبی از مکاتب و مذاهب مختلف را بعنوان روحانیت بر می گزینند . اگر این مورد در رابطه با ما صدق می کند ، مهم است که بدانیم هیچ مشکلی نیست و ما می توانیم به این شکل نیازهای روحانی خود را در بهبودی را بخوبی برطرف کنیم .
  • · آیا من طریق روحانی خاصی برای خودم دارم ؟
  • · تفاوت بین دین و روحانیت چیست ؟
  • · چه اقداماتی جهت کاوش در روحانیت خود انجام داده ام ؟
  • در حالیکه در طریق روحانی خود کاوش می کنیم و احتمالاً تعدادی از ایده ها و روشهای روحانی را برای خود برمی گزینیم و تعدادی را هم حذف می کنیم . ممکن است بعضی از ما برای این ایده ای که بنظر می رسد در قدمها و سنتهای NA نهفته است و خداوند را از جنس نر می داند ، مشکل داشته باشیم . یا حتی دردناکتر از آن ، احساس کنیم که در انجمن محلی NA از طریق و روش روحانی ما حمایت چندانی نمی شود و انتخاب روحانی ما روش چندان محبوبی نیست . مهم است تا درک کنیم که نحوه نگارش نشریات بهبودی NA قرار نیست طریق روحانی اعضاء را مشخص کند . همینطور مهم است تا درک کنیم که ما به عنوان معتاد دارای نواقص اخلاقی هستیم و بعضی اوقات تعدادی از اعضاء ما از روی نواقص خود عمل کرده و طریق روحانی دیگران را مسخره می کنند . آنها حتی ممکن است بعضی موارد از نشریات بهبودی NA را نقل قول کنند تا ثابت کنند که نظرشان درست است . دوباره اعلام می کنیم که NA هیچ طریق روحانی رسمی یا تأید شده ای ندارد . و هر کسی که نظری غیر از این دارد ، خیلی ساده در اشتباه است . ما این مورد را اینجا بیان کردیم جون اعتقاد داریم که خیلی مهم است تا همه اعضاء هنگام کارکرد قدم یازده بدانند که چه چیزهای در مورد NA واقعیت دارد و چه چیزهایی واقعیت ندارد . این قدم می تواند مرحله خطرناکی باشد . اگر این عضوی طریق روحانی خاصی را دنبال کرده ولی احساس کند که در NA بخاطر این عقیده جایگاهی ندارد ، که این مسئله می تواند بهبودی او را به مخاطره اندازد . ما بعنوان عضو وظیفه داریم تا دیگر اعضاء را در کاوش روحانی شان تشویق کنیم ، و آن دسته از ما که خود در حال کاوش روحانی هستیم باید بدانیم که ترای بدست آوردن روحانیت خود می توانیم به هر جا و هر چیز که می خواهیم رجوع کنیم بدون اینکه عضویت ما در NA به مخاطره افتد .
  • · آیا هنگام کاوش روحانی خود د معتادان گمنام با تعصب یا غرض کسی روبو شدم ؟ احساس من چگونه بود ؟ چگونه به اعتقتدات خود وفادار ماندم ؟
  • ضروری است که اجازه ندهیم تا طریق روحانی ما باعث جدا شدن ما از انجمن گردد. کتاب پایه به ما گوشزد می کند که : ((ممکن است براحتی بر روی ابری از ذوق و شوق یا تعصب مذهبی از برنامه خارج شویم و به کلی فراموش کنیم که معتاد هستیمو بیماری لا علاج داریم .)) لازم است تا همیشه به خاطر داشته باشیم که ما به معتادان گمنام نیاز داریم تا بتوانیمبا اعتیاد خود کنار بیاییم . هر چیز دیگری که به زندگی خود اضافه کنیم می تواند کیفیت آن رابهبود بخشد ، اما نمی تواند جای برنامه بهبودی NA را بگیرد . ما دامیکه در تمرین اصول بهبودی مانند -رفتن به جلسات بطور منظم ، در تماس بودن با راهنما ، با تازه واردان ادامه دهیم دیگر نباید نگران دور یا خارج شدن از برنامه باشیم
  • · علیرغم هر نوع طریق روحانی که دنبال می کنم ، آیا باز هم تماس دائم خود با NA را حفظ نماییم ؟
  • · تماس دائم با NA و در بر نامه بودن، چگونه به سفر روحانی من کمک می کند ؟
  • · طریق روحانی من چگونه به بهبودیم کمک می کند ؟

 

  • دعا و مراقبه
  • اعضاء NA اغلب دعا را بعنوان صحبت کردن با خدا و مراقبه را بعنوان گوش کردن به خدا تعریف می کنند . این توصیف مدتهای طولانی است که قسمت از خرد جعمی NA می باشد زیرا بخوبی تفاوت بین دعا و مراقبه را توضیح می دهد . ما در حال ساخت رابطه ای
  • با نیروی برترمان هستیم و لازم است که با این نیرو دیالوگی دوطرفه داشته باشیم و صحبت یک جانبه از طرف ما کفایت نمی کند .
  • دعا یعنی حرف زدن ما با نیروی برترمان ، که لزوماً نباید همیشه بصورت سخن گفتن باشد . اکنون درمی یابیم که از آن موقع تا به حال آنرا ارتقاء داده و پالایش کرده ایم تا بهتر جواب نیاز روحانی مان را بدهد . یک شکل از دعا که همه اعضاء NA به طور عام از آن استفاده می کنند ، دعا شروع و یا خاتمه جلسات NA است . اما در نهایت نوع دعا کردن شخصی ما فقط به میل و نظر خودمان بستکی دارد .
  • هر چند وقت یکبار باید دعا کنیم ؟ اکثر ما وقت مشخصی در طول روز – معمولاً آغاز آنرابه دعا کردن اختصاص می دهیم . این دعا معمولاً شامل درخواست برای یک روز پاک دیگر ، یا هماگونه که بعداً بیشتر به آن خواهیم پرداخت ، آگاهی از حواست و اراده او برای خودمان ، می گردد . وقتی که در انتهای روز با نیروی برترمان رابطه برقرار می کنیم معمولاً برای سپاسگزاری و شکرگزاری است . بعضی از ما سعی می کنیم که دعا را در طول روز با زندگی خود در آمیزیم . دعای مداوم و منظم تمرین بسیلر خوبی است و کمک می کند برقراری رابطه با نیروی برترمان برای ما به شکل یک عادت درآید که ممکن است روز بهبودی ما را نجات دهد .
  • · چگونه دعا می کنم ؟
  • · احساس من نسبت به دعا کردن چیست ؟
  • · چه مواقعی دعا می کنم ؟ وقتی که آزار می شوم ؟ وقتی که چیزی می خواهم ؟ بطور منظم ؟
  • · دعا کردن بی اختیار و خودانگیز در طول روز چگونه می تواند به من کمک کند ؟
  • · دعا کردن چگونه به من کمک می کند که روشن ین و مال اندیش باشم ؟
  • اگر بار اول است که قدم یازده را کار می کنیم ، ممکن است از درک این مسئله که مدتهاست بطور منظم در حال مراقبه هستیم ، متعجب شویم . هر زمان که در یک گروه می ایستیم و چند لحظه سکوت می کنیم در حال مراقبه هستیم .
  • از همان آغاز است که ما طرح وزمینه ای برای مراقبه منظم بدست می آوریم . راههای متفاوتی و فراوانی جهت مراقبه کردن وجود دارد . اما هدف همه آنها یکی است و آن آرام گرفتن افکارمان است تا بتوانیم درک ودانشی در مورد نیروی برترمان تدست اوریم . ما سعی می کنیم عواملی که باعث حواس پرتی ما می شوند را به حداقل برسانیم تا بتوانیم بر آگاهی و دانشی که از طریق ارتباط روحانی مان حاصل می شود تمرکز کنیم . ما سعی می کنیم برای دریافت این آگاهی و دانش افکارمان باز باشد . لازم است که بدانیم این آگاهی و دانش معمولاً ولزوماً آنی نیست و فوری بدست نمی آید . بلکه با تداوم دعا و مراقبه منظم به آهستگی در درون ما ساخته شده و شکل می گیرد . ودر ما به صورت اعتماد بیشتر و کاملتر نسبت به تصمیماتمان و کاهش اشفتگی افکار بروز می کند .
  • · من چگونه مراقبه می کنم ؟
  • · چه مواقعی مراقبه می کنم ؟
  • · احساس من نسبت به مراقبه کردن چیست ؟
  • · اگر برای مدتی بطور مداوم مراقبه کرده ام ، در نتیجه آن چه تغییراتی در من یا زندگی من بوجود آمده ؟
  • " رابطه اگاهانه "
  • برای خیلی از ما ، (( رابطه اگاهانه )) به نظر چیزی مرموز و ماوراءالطبیعه می اید و فکر می کنیم باید بتوانیم با خداوند بشکلی ملموس متحد شویم . اما در واقع این مسئله خیلی ساده تر از این حرفها است . رابطه اگاهانه فقط به این معناست که ما از پیوند خود با نیروی برتر اگاهی کامل داشته باشیم . ما به حضور این نیرو توجه می کنیم و بعضی از راههایی را که او در زندگی ما کار می کند و تأثیر می گذارد رل ببینیم . راههای فراوانی وجود دارند که از طریق اعضاء ما حضور خداوند مهربان را تجربه کرده اند ، مانند : وقتی که چیزی مثل جنگل یا دریا را طبیعت تجربه می کنیم ، عشق بلاعوض راهنما یا اعضاء دیگر NA ، از طریق احساس ثبات در زمانهای سخت ودشوار ، از طریق احساس صلح و صمیمیت ؛ از طریق اتفاقات و حوادثی که بعداً می بینیم باعث رویدادهای مثبت و پرباری شده اند . از طریق اصل ساده بهبودی ما در NA ، از طریق توانایی ما در گوش کردن مشارکت دیگران در جلسات ، و راههای بیشمار دیگر ، نکته ان است که ما در جستجو هستیم و مایلیم که بر فعال بودن نیروی برتر در زندگیمان تدکید کنیم .
  • · در چه شرایطی کتوجه حضور نیروی برترم می شوم ؟ احساس ما چیست ؟
  • · چه اقداماتی جهت ارتقاء رابطه خود اگاهانه خود با خداوند بدانگونه که اورا درک می کنم ، انجام دمی دهم ؟
  • "اراده خداوند "
  • آگاهی و دانشی که ما از طریق دعا و مراقبه بوجود می آید شمه ای از خواست و اراده خداوند برای ما می باشد . کل هدف ما از دعا و مراقبه این است که جویای آگاهی از اراده نیروی برتر برای خود و البته قدرت اجرایش شویم . اما اولین کاری که نیاز است انجام دهیم شناسایی هدفی است که خداوند برایمان در زندگی تعیین کرده است .
  • به مقدار زیادی روشن بینی نیاز است تا بتوانیم اراده خداوند را درک کنیم . اکثر ما درمی یابیم که راحت تر است تا تشخیص دهیم ک هچه چیز های خواست و اراده خداوند برای مانیست تا اینکه تشخیص دهیم چه چیز هایی خواست و اراده او هست که اصلاً ایرادی هم ندارد . در واقع این خود شروع بسیار خوب است که می تواند ما را به سمت اگاهی بیشتر از خوست و اراد خداوند برای ما رهنمون سازد . اول از همه و واضحتر از همه این است که خواست و اراده خداوند برای ما این نیست که لغزش کنیم . ما می توانیم این واقعیت ساده را بسط دهیم و به این نتیجه برسیم که انجام هر کاری که ممکن است منتهی به لغزش ما شود نیز خواست واراده خداوند یرای ما نمی باشد . لازم نیست که در این مورد زیاد تحلیل کنیم و در مورد کارهای روزمره خود حساس شویم و شک کنیم کهآیا ممکن است باعث لغزش ما شوند یا نه . عوض این کار می توانیم خیلی راحت از دانشی که در مورد خود و الگوهای رفتاریمان از طریق کارکرد قدمهای چهار تا نه تدست اورده ایم استفاده کنیم و بیشترین سعی خود را بکنیم تا از الگوهای رفتاری مخرب اجتناب نماییم . کشف می کنیم که دیگر قادر نیستیم از حربه وامتیاز (( عمل از روی نواقص )) سود ببریم . ما نمی توانیم با این فکر که (( فقط همین یک دفعه سوءاستفاده می کنم و بعد از آن ترازنامه می نویسم و با راهنمایم صحبت می کنم و نهایتاً جبران خسارت می کنم )) با مسائل روبرو شویم . اگر اینگونه عمل کنیم ، نه تنها در شرایط خطراکی هستیم بلکه داریم اگاهانه و از روی عمد تصمیم می گیریم که بر علیه خواست و اراده خداوند عمل کنیم . البته بسیاری از اوقات ما بطور نااگاهانه از روی نواقص خود عمل می کنیم ، اما شرایطی که ما در آن آگاهانه و از روی عمد رفتار مخربی را پیش می گیریم است که نگران کننده می باشد .
  • در قدم سوم ما حد و مرز باریکی که پیگیری صادقانه و فروتنانه اهداف را از سوءاستفاده زیرکانه و نتایج اجتاری جدا می کند شناسایی کردیم . حال با تجاربی که از طریق کارکرد قدمهای متعاقب آن بدست آورده ایم بهتر می توانیم این حد ومرز را شناسایی کنیم و در طرف درست آن قرار گیریم . وقتی که بدنبال آن چیزهایی که می خواهیم هستیم لازم است تا دائم فاصله خود با این مرز را اندازه بگیریم . برای مثال ممکن است تصمیم بگیریم که رابطه عاشقانه ای برقرار کنیم . این مسئله هیچ اشکالی ندارد ، به شرط اینکه انگیزه ما معنوی باشد و تفاوت بین اراده خودمان و اراده خداوند را دائم در نظر داشته باشیم . اما اگر در این شرایط دروغ بگویم تا خود را جذاب تر جلوه دهیم ، یا دروغ بگویم تا بلهوسی خود را ارضاء کنیم ، آن وقت از روی اراده خود عمل کرده ایم و اگر صادقانه درباره خود صحبت کنیم به احتمال زیاد پیگیر اراده خداوند شده ایم . اگر در رابطه ای سعی کنیم طرف مقابل را به چیزی که نیست تغییر دهیم ،داریم از روی اراده شخصی خود عمل می کنیم . از طرف دیگر اگر از قبل مشخصات خاصی برای شریک زندگی خود در نظر گرفته باشیم و حال طرف مقابل ما بدون هیچ دخالتی از سوی ما دارای همان مشخصات است . احتمالاً در حال تجربه اراده خداند هستیم . به این شکل است که ما می توانیم بگوییم آیا رابطه ای طبق خواست و اراده خداوند هست یا نه . یابرای مثال ما خواهان گرفتن مدرک تحصیلی هستیم . آیا حاضریم برای بدست آوردنش در امتحان مربوطه تقلب کنیم ؟ انجام چنین کاری یک هدف ارزشمند را به عملی از روی اراده شخصی تبدیل می کند . اجتناب از عمل بر روی اراده شخصی مهمترین دلیل ما برای دعا جهت آگاهی از اراده خداوند و قدرت انجام آن می باشد .
  • · چند مثال از مواقعی که در زندگی روی اراده شخصی خود عمل کرده اید بنویسید ؟ نتایج انها چه بود ؟
  • · چند مثل از مواقعی که در زندگی کردید تا اراده خود را با اراده خداوند منطبق کنید بنویسید؟ نتایج آنها چه بود ؟
  • همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد آمده ، خواست و اراده خداوند برای ما این است که توانایی زندگی کردن توأم با وقار و احترام راداشته باشیم ، خود و دیگران را دوست داشته باشیم ، بخندیم و از زیبایی محیط اطرافمان لذت ببریم . صمیمانه آمال و آرزوهایمان در زندگی دارند به واقعیت می پیوندند . نعمتهایی که نمی توان برایشان قیمتی متصور شد دیگر از دسترس ما دور نیستند . همه اینها در حقیقت ذات و واقعیت خواست و اراده خداوند برای ما می باشند . اگر در داشتن زندگی هدفمند و باوقار ، ثبات قدم داشته باشیم ، آن وقت تصویر شخصی ما از اراده خداوند می تواند در چگونگی اوضاع زندگی مان بروز کند . برای مثال ،کمک به دیگران برای پاک ماندن و بهبود پیدا کردن ، نمونه خوبی برای توصیف هدفمند بودن است . راههای شخصی و متفاوتی که ما می توانیم از بین انها انتخاب کنیم ، از این قرار است : راهنما شدن ، مشارکت با تازه واردان در جلسات ، پیام رسانی به زندانها ، همکاری با افراد حرفه ای جهت توسعه برنامه هایی که معتادان بیشتری را به NA رهنمون می سازد .
  • · چند مثال در مورد اینکه چگونه هدفمند و با وقار زندگی می کنید بزنید .
  • · تصویرم از اراده خداوند برای من چیست ؟
  • " قدرت اجرایش "
  • به علاوه اینکه دعا می کنیم تا اراده خداوند برای خود اگاه شویم ، از او می خواهیم تا قدرت اجرای آن را نیز به ما بدهد . در این متن ، کلمه قدرت فقط در مورد کیفیت زور و نیرو به کار نمی رود . ما به خصوصیات متفاوتی نیاز داریم تا بتوانیم اراده نیروی برترمان را به اجرا د راوریم ، خصوصیاتی مثل : فروتنی ، مهربانی و همدلی ، صداقت ، درستکاری ، پشتکار داشتن تا بتوانیم برای مدتی جهت حصول نتیجه صبر کنیم . بعضی مواقع مکن است نیاز باشد تا کاملاً عادل باشیم یا چیزی و کسی را به اثبات رسانیم و یا از آنها حمایت کنیم . بعضی مواقع به اشتیاق یا ذی علاقه بودن نیاز است و بعضی اوقات نیز فقط نیاز به محتاط بودن داریم . شهامت و پایمردی خصوصیاتی هستند که ما اغلب باید به نمایش بگذاریم . بعضی اوقات نیز بهترین خصوصیتی که می تواند اراده خداوند را جاری سازد شوخ طبعی ماست .
  • به احتمال قریب به یقین ما به همه این خصوصیات در زمانهای مختلف زندگی نیاز داریم . وقتی که دعا می کنیم تا قدرت اجرای خداوند را داشته باشیم ، احتمالاً نمی دانیم که برای اجرای آن به چه خصوصیاتی نیازمندیم . باید باور داشته باشیم که خصوصیاتی مه نیازمندیم به ما داده خواهد شد . ممکن است وسوسه شویم تا از نیروی برتر تقاضا کنیم تا آن چیزهایی را که نیازمندیم به ما عطا کند ، اما معمولاً ما نمی توانیم تصور جامع یا تأثیر چیزهایی که در حال حاضر بنظر علاقلانه می آند را ببینیم .
  • · چرا فقط برای آگاهی از اراده خداوند برای خود و قدرت اجرایش دعا کنیم ؟
  • · فروتنی در این اقدام چگونه بروز می کند ؟
  • " اصول روحانی "
  • در دم یازدهم ما بر روی تعهد ، فروتنی ، شهامت و ایمان تمرکز می کنیم . لازم است که ما نسبت به دعا و مراقبه منظم متعهد باشیم . اغلب ما در اولین تجربه خود از دعا و مارقبه احساس حماقت یا ساده لوحی می کردیم . به دور و بر خود نگاه می کردیم تا ببینیم آیا کسی متوجه ما هست یا نه و گیج بودیم که چه احساسی باید داشته باسیم . اما وقتی که تعهد و مراقبه را حفظ کنیم کم کم این احساس و همین طور احساس ناامیدی که به ما در صورتیکه نتیجه طبق دلخواهمان نباشد و یا ملالت حاصل از انجام کارهای تکراری ، همگی از بین خواهند رفت . نکته مهم اینکه علیرغم هر احساسی که داریم به دعا ومراقبه ادامه دهیم . نتایج این کار در بلندمدت که شامل آرامش فکر و رابطه عمیقتر با نیروی برتر مان است ، ارزش صبر کردن را دارد .
  • · تعهد خود نسبت به قدم یازده و نسبت به بهبودیم را چگونه نشان می دهم ؟
  • · آیا امروز دعا و مراقبه کرده ام ؟
  • این هشداری که اغلب می شنویم و به ما می گوید (( مواظب باش که برای چه چیزهایی دعا می کنی )) بخوبی نوع فروتنی که لازم است دراین فد تمرین کنیم را توصیح می دهد . لازم است که خیلی ساده تپذیریم که همیشه نمی دانیم بهترین چیز یا بهترین اتفاق برای ما یا دیگران چیست و به همین علت جویای اگاهی از اراده داوند برای خود می شویم .
  • · آیا هیچ وقت برای چیزی دعا کرده ام که چس از دست یافتن به آن آرزو می کردم آنرا نداشتم ؟ توضیح دهید .
  • هیچ چیز بیشتر از این شهامت نیاز ندارد که بخواهیم طبق خواست و اراده خداوند زندگی کنیم ، در حالیکه تحت فشار دائم هستیم تا عکس آن عمل نماییم . لزوماً همه افرادی که در زندگی ما هستند از این مسئله که ما انتخاب کرده ایم تا به طریق روحانی زندگی کنیم راضی و خشنود نیستند . ما مکن است در خانواده خود افرادی داشته باشیم که عادت دارند ما طبق اراده آنها زندگی کنیم و دوست دارند که به همین شکل ادامه دهیم و رشد ما آنها را تهدید می کند .
  • یا شاید دوستانی داریم که به غیبت کردن علاقه دارند . تلاش ما برای زندگی به روال برنامه باعث شده که ما دیگر نتوانیم غیبت کنیم و این کار باعث ناخشنودی ما می گردد ف در ضمه نمی خواهیم که خودبزرگ بین باشیم و دوستانمان رت نصیحت به رعایت اخلاق کنیم . فقط اجتناب از انجام همین یک کار نیاز به شهامت دارد . ما ممکن است بخاطر رشد روحانی ، تعدادی از دوستان خود را از دست بدهیم .
  • تقریباً همه ما در زندگی تحت شرایطی قرار می گیریم که از ما خواسته می شود که در انجام کاری که از لحاظ اخلاقی ناپسند و قابل سرزنش است شریک شویم یا حداقل در مرد آن سکوت کنیم و اجازه دهیم تا انجام شود .
  • ممکن است کار تؤام با شهامت این باشد که آشکارا به این مسئله اعتراض کنیم که البته این کار ممکن است پیامدهای شدیدی نیز بهمراه داشته باشد . تصمیم ما در آن لحظه تعیین کننده است و ممکن است برهمه تصمیمات م انتخاب هایی که در اینده و تا آخر عمر خواهیم داشت تأثیر بگذارد .
  • · آیا هرگز در شرایطی قرار گرفته ام که لازم بوده بخاطر اعتقاداتم بپا خیزم . حتی اگر هزینه شخصی برایم در بر داشته باشد ؟ چگونه عکس العمل نشان دادم ؟ نتایج آن چه بود ؟
  • اصل روحانی ایمان کمک می کند تا ما بتوانیم اصل روحانی شهامت را تمرین کنیم و در زندگی درستکار باشیم . دیگر نیاز نیست که بخاطر از دست دادن دوستان ، تغییر در روابط یا بالا و پایین شدن زندگی بترسیم ، چون می دانیم تحت حمایت خداوند هستیم . ما ایمان داریم که اگر دوستان قدیم را بخاطر اینکه اعمالشان برای رشد روحانی ما ضرر دارد رها کنیم ، بجایش رواتط تازه با افرادجدیدی که ارزشهای شان مورد قبول ماهست ، برقرار خواهیم کرد . اساساً لازم است ما ایمان داشته باشیم که قدرت اجرای اراده نیروی برترمان به ما داده خواهد شد .
  • · آیا تاکنون چیزهایی که به آن نیاز دارم به من داده شده است ؟ چه چزهایی در یافت کرده ام ؟
  • " حرکت به جلو "
  • تمرین مداوم این قدم بر همه مراحل زندگی مان اثر می گذارد . از طریق تمرین منظم مراقبه متوجه می شویم که قادریم با دقت به مشارکت دیگران در جلسه گوش کنیم . ما برای ساکت کردن افکارمان تجربه کسب می کنیم و قادر خواهیم بود که آنرا در مراحل زندگی بکار گیریم . دیگر آنقدر در اینکه وقتی نوبت به مارسید چه باید بگوییم غرق نخواهیم شد که توانای گوش کردن به دیگران را از دست بدهیم .
  • ما کم کم شروع می کنیم تا از زندگی خود رضایت داشته باشیم . ما دیگر اضطراری برای کنترل مسائل احساس نمی کنیم . ما تمرکزمان بر روی هدفی والاتر از اهداف شخصی مان است . افسوس و پشیمانی در ما از بین می رود . دیگر دوران اعتیاد فعال مان یک فاجعه یا هدر دادن وقت بنظر نمی رسد زیرا می توانیم این تجربه را در راستای هدف والای بکار گیریم که ان رساندن پیام به معتادان در حال عذات است . در قدم دوازده ما راههای بیشتری برای این کار پیدا می کنیم و در می یابیم که چگونه اصول بهبودی در این راه ضروری است .

 

طریق روحانی

" ما از راه دعا و مراقبه خواهان ارتقاء رابطه اگاهانه خود با خداوند ، بدان گونه که او را درک می کردیم شده و فقط جویای آگاهی از اراده او برای قدرت اجرایش شدیم ."

قدم یازدهم می گوید که ما دارای یک رابطه آگاهانه با خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم می باشیم و حال وظیفه ای که در پیش رو داریم ارتقائ آن است . ما رابطه اگاهانه خود با نیروی برتر و توسعه ان را از قدم دو اغاز کزدیم . در قدم سه اموختم که به ان نیرو جهت راهنمایی اعتماد کنیم و در روند کارکرد باقی دمها بارها و بارها به ان نیرو اتکاء نمودیم . ..هر بار کا از نیروی برتر کمک خواستیم ، در واقع رابطه خود را با ان نیرو مستحکم تر نمودیم . قدم یازده براین مسئله تکیه می کند که دست بلند کردن به سوی خداوند بدانگونه که او را درک می کنیم یا اگر ساده تر بگوییم ، دعا کردن یکی از مؤثرترین راهها برای ایجاد رابطه با خداوند است . راه دیگری که در این قدم پیش روی ما گذاشته می شود مراقبه است . در این قدم لازم است که در مورد مفهومی که دعا و مراقبه برای ما دارد ، در خود کاوش کنیم . واطمینان حاصل کنیم که ان مفهوم انعکاس دهنده طریق روحانی ما می باشد .

" طریق روحانی "

قدم یازدهم این فرصت را برای ما بوجود می آورد تا بتوانیم طریق روحانی خود را پیدا کنیم یا اگر قبلاً به آن دست یافته ایم ، آ نرا پالایش کرده و ارتقاء دهیم . اقداماتی که ما در راه پیدا کرد طریق روحانی خود ، یا پالایش و ارتقاء آن انجام می دهیم و نوع پیمودن این طریق تا انداره زیادی به فرهنگ اجتماعی که در آن زندگی می کنیم ، تجرته گذشته ما با روحانیت و نیازه و شرایط شخصی ما بستگی دارد .

روحانیت ما از زمانی که به NA آمدیم در حال بسط و توسعه بوده است . روحانیت ما ، مثل خود ما دائم در حال تغییر است . محدوده ها و اماکن جدید ، افراد جدید ، و شرایط جدید همگی بر روی ما تأثیر دارند ، و روحانیت ما نیز باید نسبت به ان انعطاف داشته باشد

کاوش در روحانیت در قدم یازدهم ، تجربه ای عال یو درخشان است . ما در معرض ایده های جدید فراوانی قرار می گیریم و پی می بریم ک اکثر این ایده های جدید ، مستقیماًاز دانش ما از روحانیت سرچشمه می گیرند . با به وجود اوردن و توسعه یک چهارچوب مرجع در مرد روحانیت از طریق کارکرد ده قدم قبلی ، پی می بریم که بصیرت ما همگام با ظرفیت درکمام از اطلاعات جدید در مورد خود و دنیای اطراغمان ، رشد کرده است . کاوش در روحانیت بسیار وسیع است و ما ، هم از طریق تلاشهای مجدانه خود برای درک آن و هم از طریق اتفاقات و مسائل در زندگی دنیوی و خاکی خود ، به حقایقی در مورد خود دست می یابیم و چیز های جدید می اموزیم .

اکثر ما وقتی به NA امدیم ، پی بردیم که واقعاً لازم است تا خدای خود را عوض کنیم . بعضی از ما به چیزی اعتقاد داشتیم که خیلی مبهم اسمش ر خدا گذاشته بودیم ، ولی واقعاً چیزی دز مورد او نمی دانستیم جز اینکه او به دنبال انتقام از ما ست . ما احتمالاً مقداری از کار خود در قدم دو و سه را بر روی کشف ایده های ناسالم مان از نیروی برتر متمرکز کرده ایم ، و پس از آن سعی کردیم که آنها را با ایده های جدیدی از نیروی برتری که مهربان و بخشنده است جایگزین کنیم . برای اغلب ما ، این باور ساده که نیروی برتری داریم که شخص از ما مواظبت می کند ، کفایت می کرد تا قدمها را کار کنیم . ما احساس نیازی نسبت به توسعه و ارتقاء این ایده نمی کردیم .

اما به هر حال ایده های ما در حال توسعه بودند ، حتی بدون تلاش اگاهانه از طرف ما . هر تجربه ای در کارکرد قدمها نشانه ای از ذات نیروی برترمان را بیشتر احساس می کردیم تا انکه بخواهیم ، آنها را از لحاظ منطقی درک کنیم . اکثر ما ان لحظه ای که با راهمای خود نشستیم تا قدم پنجم خود را بخوانیم ، ناگهان مملو از این احساس شدیم که می توانیم به راهنمای خود و فرآیند کارکرد قدمها اطمینان داشته باشیم و اه کار خود ادامه دهیم و این درست لحظه ای بود که اکثر ما حضور نیروی برترمان را احساس می کردیم . این مورد بهمراه کاری که در قدم هشت و نه انجاک می دهیم ف بذر بالنده آگاهی از اراده نیروی برتر را در وجود ما می کارد .

· چه تجاربی در کارکرد قدمهای قبلی یا در مراحل دیگر زندگی داشته ام که اشارتی از چگونگی نیروی برتر برایم داشته اند ؟

· نیروی برتر من چه خصوصیاتی دارد ؟ ایا من هم می توانم از آن خصوصیات برای خود استفاده کنم ؟ آیا می توانم قدرت تبدیل شونده انها را تجربه کنم ؟

· درک من از نیروی برتر از هنگامی که به NA پیوستم ، چگونه تغییر کرده است ؟

این نشانه هادر مورد نیروی برتر احتمالاً فاکتورهای اصلی برای تعیین طریق روحانی ما می باشند . اکثر ما پی بردیم که طریق روحانی که از دوران کودکی برایمان بجا مانده بود با حقایقی که در حین کارکرد قدمها برایمان اشکار می شوند ، سازگاری ندارند . برای مثال اگر اکنون احساس می کنیم که خداوند بزرگ ، بی همتا ، و تی انتها است . اما در گذشته به ما قبولانده شده بود که خداوند محدود و محدودکننده است . دیگر به احتمال قوی دلمان نمی خواهد کهنیروی برتر به هر یک از ما به گونه ای شخصی نزدیک است و تک تک ما جداگانه اهمیت می دهد ، دیگر آ« سیستم اعتقادی که اورا بعنوان یک نیروی غربه ، ناشتاس و دور از دسترس معرفی می کند ، برایمان کار نمی کند .

در حالیکه بعضی از ما لازم می بینند که طریقه روحانی جدید برای خود برگزینند ، بعضی دیگر دقیقاً برعکس آن اعتقاد دارند و می گویند طریق روحانی که از کودکی به آن اعتقاد داشته اند به آنها کمک خواهد کرد تا درک عمیقتری از حقایقی که در حین کارکرد قدمها بر آنها آشکار شده ، پیدا می کنند . ممکن است ما از طریق کارکرد قدمها ، رنجشی را که از یک فلسفه یا نهاد مذهتی داشته ایم را درمان کرده و از بین برده باشیم و در نتیجه امکان برگشت به ان فلسفه یا نهاد فکری باز و با روشن بینی برای ما فراهم آمده باشد .برای بعضی دیگر دین و مکانهای مذهبی دوران کودکی بیشتر حالت پاتوق و یا جمعی که نسبت به آن رابطه ای احساسی داریم ، می باشد . در بهبودی د می یابیم که چگونه می توانیم از مذهب خود در راستای دستیابی به طریقی شخصی از روحانیت استفاده کنیم .

باز هم براین نکته اصرار می کنیم که نباید مذهب را با روحانیت اشتباه گرفت .در NA انها به هیچ وجه یکی نیستند . برنامه معتادان گمنام هم خود یک مذهب نیست . این برنامه یک سری اصول روحانی ارائه می کند و از یک سری مفاهیم مثل (( نیروی برتر )) و (( خداوند )) ویا (( نیروی برتر از خودمان )) بزای اعضاء صحبت می کند تا آنها بتوانند از این طریق راهی برای رهایی از اعتیاد فعال پیدا کنند . این اصول روحانی و مفهوم نیروی برتر می تواند با طریق روحانی خاصی که یک عضو خارج از NA دنبال می کند و یا به آن اعتقاد دارد همراه باشد ، و یا آن اعتقاد دارد همراه باشد، و یا اینکه این اصول روحانی و مفهوم نیروی برت می تواند خود طریقی روحانی برای اعضاء باشد . انتخاب با خود عضو است . بعضی از ما به این نقطه رسیده بودیم ولی خودمان هم نمی دانستیم که مذهب یا فلسفه ای که سالها پیرو آن بودیم جوابگوی مسائل ما نبود ، اما نمی توانستیم جایگزین بهتری نیز پیدا کنیم . برای کسانی که چنین تجرته ای داشته اند ، این نقطه آغاز مهمترین سفر زندگی انها خواهد بود : که ان جستجو برای راهی جهت درک نیروی برتر است . در این فرآیند به احتمال زیاد ما به همه اماکنی که در جامعه با روحانیت رابطه ای دارند سر می زنیم . ما احتمالاً کتابهای زیادی در مورد روحانیت و رشد شخصیتی مطالعه می کنیم و با افراد زیادی در این رابطه صحبت می کنیم . ما ممکن است برای مدتی به یک یا چند مکتب و فلسفه خاص رو می آوریم ، و بعد یکی را انتخاب کنیم ، یا شاید هیچ کدام را انتخاب نکنیم . کتاب چگونگی عملکرد می گوید که اغلب اعضاء ما گلچین و منتخبی از مکاتب و مذاهب مختلف را بعنوان روحانیت بر می گزینند . اگر این مورد در رابطه با ما صدق می کند ، مهم است که بدانیم هیچ مشکلی نیست و ما می توانیم به این شکل نیازهای روحانی خود را در بهبودی را بخوبی برطرف کنیم .

· آیا من طریق روحانی خاصی برای خودم دارم ؟

· تفاوت بین دین و روحانیت چیست ؟

· چه اقداماتی جهت کاوش در روحانیت خود انجام داده ام ؟

در حالیکه در طریق روحانی خود کاوش می کنیم و احتمالاً تعدادی از ایده ها و روشهای روحانی را برای خود برمی گزینیم و تعدادی را هم حذف می کنیم . ممکن است بعضی از ما برای این ایده ای که بنظر می رسد در قدمها و سنتهای NA نهفته است و خداوند را از جنس نر می داند ، مشکل داشته باشیم . یا حتی دردناکتر از آن ، احساس کنیم که در انجمن محلی NA از طریق و روش روحانی ما حمایت چندانی نمی شود و انتخاب روحانی ما روش چندان محبوبی نیست . مهم است تا درک کنیم که نحوه نگارش نشریات بهبودی NA قرار نیست طریق روحانی اعضاء را مشخص کند . همینطور مهم است تا درک کنیم که ما به عنوان معتاد دارای نواقص اخلاقی هستیم و بعضی اوقات تعدادی از اعضاء ما از روی نواقص خود عمل کرده و طریق روحانی دیگران را مسخره می کنند . آنها حتی ممکن است بعضی موارد از نشریات بهبودی NA را نقل قول کنند تا ثابت کنند که نظرشان درست است . دوباره اعلام می کنیم که NA هیچ طریق روحانی رسمی یا تأید شده ای ندارد . و هر کسی که نظری غیر از این دارد ، خیلی ساده در اشتباه است . ما این مورد را اینجا بیان کردیم جون اعتقاد داریم که خیلی مهم است تا همه اعضاء هنگام کارکرد قدم یازده بدانند که چه چیزهای در مورد NA واقعیت دارد و چه چیزهایی واقعیت ندارد . این قدم می تواند مرحله خطرناکی باشد . اگر این عضوی طریق روحانی خاصی را دنبال کرده ولی احساس کند که در NA بخاطر این عقیده جایگاهی ندارد ، که این مسئله می تواند بهبودی او را به مخاطره اندازد . ما بعنوان عضو وظیفه داریم تا دیگر اعضاء را در کاوش روحانی شان تشویق کنیم ، و آن دسته از ما که خود در حال کاوش روحانی هستیم باید بدانیم که ترای بدست آوردن روحانیت خود می توانیم به هر جا و هر چیز که می خواهیم رجوع کنیم بدون اینکه عضویت ما در NA به مخاطره افتد .

· آیا هنگام کاوش روحانی خود د معتادان گمنام با تعصب یا غرض کسی روبو شدم ؟ احساس من چگونه بود ؟ چگونه به اعتقتدات خود وفادار ماندم ؟

ضروری است که اجازه ندهیم تا طریق روحانی ما باعث جدا شدن ما از انجمن گردد. کتاب پایه به ما گوشزد می کند که : ((ممکن است براحتی بر روی ابری از ذوق و شوق یا تعصب مذهبی از برنامه خارج شویم و به کلی فراموش کنیم که معتاد هستیمو بیماری لا علاج داریم .)) لازم است تا همیشه به خاطر داشته باشیم که ما به معتادان گمنام نیاز داریم تا بتوانیمبا اعتیاد خود کنار بیاییم . هر چیز دیگری که به زندگی خود اضافه کنیم می تواند کیفیت آن رابهبود بخشد ، اما نمی تواند جای برنامه بهبودی NA را بگیرد . ما دامیکه در تمرین اصول بهبودی مانند -رفتن به جلسات بطور منظم ، در تماس بودن با راهنما ، با تازه واردان ادامه دهیم دیگر نباید نگران دور یا خارج شدن از برنامه باشیم

· علیرغم هر نوع طریق روحانی که دنبال می کنم ، آیا باز هم تماس دائم خود با NA را حفظ نماییم ؟

· تماس دائم با NA و در بر نامه بودن، چگونه به سفر روحانی من کمک می کند ؟

· طریق روحانی من چگونه به بهبودیم کمک می کند ؟

 

 

دعا و مراقبه

دعا و مراقبه

اعضاء NA اغلب دعا را بعنوان صحبت کردن با خدا و مراقبه را بعنوان گوش کردن به خدا تعریف می کنند . این توصیف مدتهای طولانی است که قسمت از خرد جعمی NA می باشد زیرا بخوبی تفاوت بین دعا و مراقبه را توضیح می دهد . ما در حال ساخت رابطه ای

با نیروی برترمان هستیم و لازم است که با این نیرو دیالوگی دوطرفه داشته باشیم و صحبت یک جانبه از طرف ما کفایت نمی کند .

دعا یعنی حرف زدن ما با نیروی برترمان ، که لزوماً نباید همیشه بصورت سخن گفتن باشد . اکنون درمی یابیم که از آن موقع تا به حال آنرا ارتقاء داده و پالایش کرده ایم تا بهتر جواب نیاز روحانی مان را بدهد . یک شکل از دعا که همه اعضاء NA به طور عام از آن استفاده می کنند ، دعا شروع و یا خاتمه جلسات NA است . اما در نهایت نوع دعا کردن شخصی ما فقط به میل و نظر خودمان بستکی دارد .

هر چند وقت یکبار باید دعا کنیم ؟ اکثر ما وقت مشخصی در طول روز – معمولاً آغاز آنرابه دعا کردن اختصاص می دهیم . این دعا معمولاً شامل درخواست برای یک روز پاک دیگر ، یا هماگونه که بعداً بیشتر به آن خواهیم پرداخت ، آگاهی از حواست و اراده او برای خودمان ، می گردد . وقتی که در انتهای روز با نیروی برترمان رابطه برقرار می کنیم معمولاً برای سپاسگزاری و شکرگزاری است . بعضی از ما سعی می کنیم که دعا را در طول روز با زندگی خود در آمیزیم . دعای مداوم و منظم تمرین بسیلر خوبی است و کمک می کند برقراری رابطه با نیروی برترمان برای ما به شکل یک عادت درآید که ممکن است روز بهبودی ما را نجات دهد .

· چگونه دعا می کنم ؟

· احساس من نسبت به دعا کردن چیست ؟

· چه مواقعی دعا می کنم ؟ وقتی که آزار می شوم ؟ وقتی که چیزی می خواهم ؟ بطور منظم ؟

· دعا کردن بی اختیار و خودانگیز در طول روز چگونه می تواند به من کمک کند ؟

· دعا کردن چگونه به من کمک می کند که روشن ین و مال اندیش باشم ؟

اگر بار اول است که قدم یازده را کار می کنیم ، ممکن است از درک این مسئله که مدتهاست بطور منظم در حال مراقبه هستیم ، متعجب شویم . هر زمان که در یک گروه می ایستیم و چند لحظه سکوت می کنیم در حال مراقبه هستیم .

از همان آغاز است که ما طرح وزمینه ای برای مراقبه منظم بدست می آوریم . راههای متفاوتی و فراوانی جهت مراقبه کردن وجود دارد . اما هدف همه آنها یکی است و آن آرام گرفتن افکارمان است تا بتوانیم درک ودانشی در مورد نیروی برترمان تدست اوریم . ما سعی می کنیم عواملی که باعث حواس پرتی ما می شوند را به حداقل برسانیم تا بتوانیم بر آگاهی و دانشی که از طریق ارتباط روحانی مان حاصل می شود تمرکز کنیم . ما سعی می کنیم برای دریافت این آگاهی و دانش افکارمان باز باشد . لازم است که بدانیم این آگاهی و دانش معمولاً ولزوماً آنی نیست و فوری بدست نمی آید . بلکه با تداوم دعا و مراقبه منظم به آهستگی در درون ما ساخته شده و شکل می گیرد . ودر ما به صورت اعتماد بیشتر و کاملتر نسبت به تصمیماتمان و کاهش اشفتگی افکار بروز می کند .

· من چگونه مراقبه می کنم ؟

· چه مواقعی مراقبه می کنم ؟

· احساس من نسبت به مراقبه کردن چیست ؟

· اگر برای مدتی بطور مداوم مراقبه کرده ام ، در نتیجه آن چه تغییراتی در من یا زندگی من بوجود آمده ؟

 

رابطه اگاهانه

" رابطه اگاهانه "

برای خیلی از ما ، (( رابطه اگاهانه )) به نظر چیزی مرموز و ماوراءالطبیعه می اید و فکر می کنیم باید بتوانیم با خداوند بشکلی ملموس متحد شویم . اما در واقع این مسئله خیلی ساده تر از این حرفها است . رابطه اگاهانه فقط به این معناست که ما از پیوند خود با نیروی برتر اگاهی کامل داشته باشیم . ما به حضور این نیرو توجه می کنیم و بعضی از راههایی را که او در زندگی ما کار می کند و تأثیر می گذارد رل ببینیم . راههای فراوانی وجود دارند که از طریق اعضاء ما حضور خداوند مهربان را تجربه کرده اند ، مانند : وقتی که چیزی مثل جنگل یا دریا را طبیعت تجربه می کنیم ، عشق بلاعوض راهنما یا اعضاء دیگر NA ، از طریق احساس ثبات در زمانهای سخت ودشوار ، از طریق احساس صلح و صمیمیت ؛ از طریق اتفاقات و حوادثی که بعداً می بینیم باعث رویدادهای مثبت و پرباری شده اند . از طریق اصل ساده بهبودی ما در NA ، از طریق توانایی ما در گوش کردن مشارکت دیگران در جلسات ، و راههای بیشمار دیگر ، نکته ان است که ما در جستجو هستیم و مایلیم که بر فعال بودن نیروی برتر در زندگیمان تدکید کنیم .

· در چه شرایطی کتوجه حضور نیروی برترم می شوم ؟ احساس ما چیست ؟

· چه اقداماتی جهت ارتقاء رابطه خود اگاهانه خود با خداوند بدانگونه که اورا درک می کنم ، انجام دمی دهم ؟

 

اراده خداوند

"اراده خداوند "

آگاهی و دانشی که ما از طریق دعا و مراقبه بوجود می آید شمه ای از خواست و اراده خداوند برای ما می باشد . کل هدف ما از دعا و مراقبه این است که جویای آگاهی از اراده نیروی برتر برای خود و البته قدرت اجرایش شویم . اما اولین کاری که نیاز است انجام دهیم شناسایی هدفی است که خداوند برایمان در زندگی تعیین کرده است .

به مقدار زیادی روشن بینی نیاز است تا بتوانیم اراده خداوند را درک کنیم . اکثر ما درمی یابیم که راحت تر است تا تشخیص دهیم ک هچه چیز های خواست و اراده خداوند برای مانیست تا اینکه تشخیص دهیم چه چیز هایی خواست و اراده او هست که اصلاً ایرادی هم ندارد . در واقع این خود شروع بسیار خوب است که می تواند ما را به سمت اگاهی بیشتر از خوست و اراد خداوند برای ما رهنمون سازد . اول از همه و واضحتر از همه این است که خواست و اراده خداوند برای ما این نیست که لغزش کنیم . ما می توانیم این واقعیت ساده را بسط دهیم و به این نتیجه برسیم که انجام هر کاری که ممکن است منتهی به لغزش ما شود نیز خواست واراده خداوند یرای ما نمی باشد . لازم نیست که در این مورد زیاد تحلیل کنیم و در مورد کارهای روزمره خود حساس شویم و شک کنیم کهآیا ممکن است باعث لغزش ما شوند یا نه . عوض این کار می توانیم خیلی راحت از دانشی که در مورد خود و الگوهای رفتاریمان از طریق کارکرد قدمهای چهار تا نه تدست اورده ایم استفاده کنیم و بیشترین سعی خود را بکنیم تا از الگوهای رفتاری مخرب اجتناب نماییم . کشف می کنیم که دیگر قادر نیستیم از حربه وامتیاز (( عمل از روی نواقص )) سود ببریم . ما نمی توانیم با این فکر که (( فقط همین یک دفعه سوءاستفاده می کنم و بعد از آن ترازنامه می نویسم و با راهنمایم صحبت می کنم و نهایتاً جبران خسارت می کنم )) با مسائل روبرو شویم . اگر اینگونه عمل کنیم ، نه تنها در شرایط خطراکی هستیم بلکه داریم اگاهانه و از روی عمد تصمیم می گیریم که بر علیه خواست و اراده خداوند عمل کنیم . البته بسیاری از اوقات ما بطور نااگاهانه از روی نواقص خود عمل می کنیم ، اما شرایطی که ما در آن آگاهانه و از روی عمد رفتار مخربی را پیش می گیریم است که نگران کننده می باشد .

در قدم سوم ما حد و مرز باریکی که پیگیری صادقانه و فروتنانه اهداف را از سوءاستفاده زیرکانه و نتایج اجتاری جدا می کند شناسایی کردیم . حال با تجاربی که از طریق کارکرد قدمهای متعاقب آن بدست آورده ایم بهتر می توانیم این حد ومرز را شناسایی کنیم و در طرف درست آن قرار گیریم . وقتی که بدنبال آن چیزهایی که می خواهیم هستیم لازم است تا دائم فاصله خود با این مرز را اندازه بگیریم . برای مثال ممکن است تصمیم بگیریم که رابطه عاشقانه ای برقرار کنیم . این مسئله هیچ اشکالی ندارد ، به شرط اینکه انگیزه ما معنوی باشد و تفاوت بین اراده خودمان و اراده خداوند را دائم در نظر داشته باشیم . اما اگر در این شرایط دروغ بگویم تا خود را جذاب تر جلوه دهیم ، یا دروغ بگویم تا بلهوسی خود را ارضاء کنیم ، آن وقت از روی اراده خود عمل کرده ایم و اگر صادقانه درباره خود صحبت کنیم به احتمال زیاد پیگیر اراده خداوند شده ایم . اگر در رابطه ای سعی کنیم طرف مقابل را به چیزی که نیست تغییر دهیم ،داریم از روی اراده شخصی خود عمل می کنیم . از طرف دیگر اگر از قبل مشخصات خاصی برای شریک زندگی خود در نظر گرفته باشیم و حال طرف مقابل ما بدون هیچ دخالتی از سوی ما دارای همان مشخصات است . احتمالاً در حال تجربه اراده خداند هستیم . به این شکل است که ما می توانیم بگوییم آیا رابطه ای طبق خواست و اراده خداوند هست یا نه . یابرای مثال ما خواهان گرفتن مدرک تحصیلی هستیم . آیا حاضریم برای بدست آوردنش در امتحان مربوطه تقلب کنیم ؟ انجام چنین کاری یک هدف ارزشمند را به عملی از روی اراده شخصی تبدیل می کند . اجتناب از عمل بر روی اراده شخصی مهمترین دلیل ما برای دعا جهت آگاهی از اراده خداوند و قدرت انجام آن می باشد .

· چند مثال از مواقعی که در زندگی روی اراده شخصی خود عمل کرده اید بنویسید ؟ نتایج انها چه بود ؟

· چند مثل از مواقعی که در زندگی کردید تا اراده خود را با اراده خداوند منطبق کنید بنویسید؟ نتایج آنها چه بود ؟

همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد آمده ، خواست و اراده خداوند برای ما این است که توانایی زندگی کردن توأم با وقار و احترام راداشته باشیم ، خود و دیگران را دوست داشته باشیم ، بخندیم و از زیبایی محیط اطرافمان لذت ببریم . صمیمانه آمال و آرزوهایمان در زندگی دارند به واقعیت می پیوندند . نعمتهایی که نمی توان برایشان قیمتی متصور شد دیگر از دسترس ما دور نیستند . همه اینها در حقیقت ذات و واقعیت خواست و اراده خداوند برای ما می باشند . اگر در داشتن زندگی هدفمند و باوقار ، ثبات قدم داشته باشیم ، آن وقت تصویر شخصی ما از اراده خداوند می تواند در چگونگی اوضاع زندگی مان بروز کند . برای مثال ،کمک به دیگران برای پاک ماندن و بهبود پیدا کردن ، نمونه خوبی برای توصیف هدفمند بودن است . راههای شخصی و متفاوتی که ما می توانیم از بین انها انتخاب کنیم ، از این قرار است : راهنما شدن ، مشارکت با تازه واردان در جلسات ، پیام رسانی به زندانها ، همکاری با افراد حرفه ای جهت توسعه برنامه هایی که معتادان بیشتری را به NA رهنمون می سازد .

· چند مثال در مورد اینکه چگونه هدفمند و با وقار زندگی می کنید بزنید .

· تصویرم از اراده خداوند برای من چیست ؟

 

قدرت اجرایش

" قدرت اجرایش "

به علاوه اینکه دعا می کنیم تا اراده خداوند برای خود اگاه شویم ، از او می خواهیم تا قدرت اجرای آن را نیز به ما بدهد . در این متن ، کلمه قدرت فقط در مورد کیفیت زور و نیرو به کار نمی رود . ما به خصوصیات متفاوتی نیاز داریم تا بتوانیم اراده نیروی برترمان را به اجرا د راوریم ، خصوصیاتی مثل : فروتنی ، مهربانی و همدلی ، صداقت ، درستکاری ، پشتکار داشتن تا بتوانیم برای مدتی جهت حصول نتیجه صبر کنیم . بعضی مواقع مکن است نیاز باشد تا کاملاً عادل باشیم یا چیزی و کسی را به اثبات رسانیم و یا از آنها حمایت کنیم . بعضی مواقع به اشتیاق یا ذی علاقه بودن نیاز است و بعضی اوقات نیز فقط نیاز به محتاط بودن داریم . شهامت و پایمردی خصوصیاتی هستند که ما اغلب باید به نمایش بگذاریم . بعضی اوقات نیز بهترین خصوصیتی که می تواند اراده خداوند را جاری سازد شوخ طبعی ماست .

به احتمال قریب به یقین ما به همه این خصوصیات در زمانهای مختلف زندگی نیاز داریم . وقتی که دعا می کنیم تا قدرت اجرای خداوند را داشته باشیم ، احتمالاً نمی دانیم که برای اجرای آن به چه خصوصیاتی نیازمندیم . باید باور داشته باشیم که خصوصیاتی مه نیازمندیم به ما داده خواهد شد . ممکن است وسوسه شویم تا از نیروی برتر تقاضا کنیم تا آن چیزهایی را که نیازمندیم به ما عطا کند ، اما معمولاً ما نمی توانیم تصور جامع یا تأثیر چیزهایی که در حال حاضر بنظر علاقلانه می آند را ببینیم .

· چرا فقط برای آگاهی از اراده خداوند برای خود و قدرت اجرایش دعا کنیم ؟

· فروتنی در این اقدام چگونه بروز می کند ؟

 

اصول روحانی

" اصول روحانی "

در دم یازدهم ما بر روی تعهد ، فروتنی ، شهامت و ایمان تمرکز می کنیم . لازم است که ما نسبت به دعا و مراقبه منظم متعهد باشیم . اغلب ما در اولین تجربه خود از دعا و مارقبه احساس حماقت یا ساده لوحی می کردیم . به دور و بر خود نگاه می کردیم تا ببینیم آیا کسی متوجه ما هست یا نه و گیج بودیم که چه احساسی باید داشته باسیم . اما وقتی که تعهد و مراقبه را حفظ کنیم کم کم این احساس و همین طور احساس ناامیدی که به ما در صورتیکه نتیجه طبق دلخواهمان نباشد و یا ملالت حاصل از انجام کارهای تکراری ، همگی از بین خواهند رفت . نکته مهم اینکه علیرغم هر احساسی که داریم به دعا ومراقبه ادامه دهیم . نتایج این کار در بلندمدت که شامل آرامش فکر و رابطه عمیقتر با نیروی برتر مان است ، ارزش صبر کردن را دارد .

· تعهد خود نسبت به قدم یازده و نسبت به بهبودیم را چگونه نشان می دهم ؟

· آیا امروز دعا و مراقبه کرده ام ؟

این هشداری که اغلب می شنویم و به ما می گوید (( مواظب باش که برای چه چیزهایی دعا می کنی )) بخوبی نوع فروتنی که لازم است دراین فد تمرین کنیم را توصیح می دهد . لازم است که خیلی ساده تپذیریم که همیشه نمی دانیم بهترین چیز یا بهترین اتفاق برای ما یا دیگران چیست و به همین علت جویای اگاهی از اراده داوند برای خود می شویم .

· آیا هیچ وقت برای چیزی دعا کرده ام که چس از دست یافتن به آن آرزو می کردم آنرا نداشتم ؟ توضیح دهید .

هیچ چیز بیشتر از این شهامت نیاز ندارد که بخواهیم طبق خواست و اراده خداوند زندگی کنیم ، در حالیکه تحت فشار دائم هستیم تا عکس آن عمل نماییم . لزوماً همه افرادی که در زندگی ما هستند از این مسئله که ما انتخاب کرده ایم تا به طریق روحانی زندگی کنیم راضی و خشنود نیستند . ما مکن است در خانواده خود افرادی داشته باشیم که عادت دارند ما طبق اراده آنها زندگی کنیم و دوست دارند که به همین شکل ادامه دهیم و رشد ما آنها را تهدید می کند .

یا شاید دوستانی داریم که به غیبت کردن علاقه دارند . تلاش ما برای زندگی به روال برنامه باعث شده که ما دیگر نتوانیم غیبت کنیم و این کار باعث ناخشنودی ما می گردد ف در ضمه نمی خواهیم که خودبزرگ بین باشیم و دوستانمان رت نصیحت به رعایت اخلاق کنیم . فقط اجتناب از انجام همین یک کار نیاز به شهامت دارد . ما ممکن است بخاطر رشد روحانی ، تعدادی از دوستان خود را از دست بدهیم .

تقریباً همه ما در زندگی تحت شرایطی قرار می گیریم که از ما خواسته می شود که در انجام کاری که از لحاظ اخلاقی ناپسند و قابل سرزنش است شریک شویم یا حداقل در مرد آن سکوت کنیم و اجازه دهیم تا انجام شود .

ممکن است کار تؤام با شهامت این باشد که آشکارا به این مسئله اعتراض کنیم که البته این کار ممکن است پیامدهای شدیدی نیز بهمراه داشته باشد . تصمیم ما در آن لحظه تعیین کننده است و ممکن است برهمه تصمیمات م انتخاب هایی که در اینده و تا آخر عمر خواهیم داشت تأثیر بگذارد .

· آیا هرگز در شرایطی قرار گرفته ام که لازم بوده بخاطر اعتقاداتم بپا خیزم . حتی اگر هزینه شخصی برایم در بر داشته باشد ؟ چگونه عکس العمل نشان دادم ؟ نتایج آن چه بود ؟

اصل روحانی ایمان کمک می کند تا ما بتوانیم اصل روحانی شهامت را تمرین کنیم و در زندگی درستکار باشیم . دیگر نیاز نیست که بخاطر از دست دادن دوستان ، تغییر در روابط یا بالا و پایین شدن زندگی بترسیم ، چون می دانیم تحت حمایت خداوند هستیم . ما ایمان داریم که اگر دوستان قدیم را بخاطر اینکه اعمالشان برای رشد روحانی ما ضرر دارد رها کنیم ، بجایش رواتط تازه با افرادجدیدی که ارزشهای شان مورد قبول ماهست ، برقرار خواهیم کرد . اساساً لازم است ما ایمان داشته باشیم که قدرت اجرای اراده نیروی برترمان به ما داده خواهد شد .

· آیا تاکنون چیزهایی که به آن نیاز دارم به من داده شده است ؟ چه چزهایی در یافت کرده ام ؟

 

حرکت به جلو

" حرکت به جلو "

تمرین مداوم این قدم بر همه مراحل زندگی مان اثر می گذارد . از طریق تمرین منظم مراقبه متوجه می شویم که قادریم با دقت به مشارکت دیگران در جلسه گوش کنیم . ما برای ساکت کردن افکارمان تجربه کسب می کنیم و قادر خواهیم بود که آنرا در مراحل زندگی بکار گیریم . دیگر آنقدر در اینکه وقتی نوبت به مارسید چه باید بگوییم غرق نخواهیم شد که توانای گوش کردن به دیگران را از دست بدهیم .

ما کم کم شروع می کنیم تا از زندگی خود رضایت داشته باشیم . ما دیگر اضطراری برای کنترل مسائل احساس نمی کنیم . ما تمرکزمان بر روی هدفی والاتر از اهداف شخصی مان است . افسوس و پشیمانی در ما از بین می رود . دیگر دوران اعتیاد فعال مان یک فاجعه یا هدر دادن وقت بنظر نمی رسد زیرا می توانیم این تجربه را در راستای هدف والای بکار گیریم که ان رساندن پیام به معتادان در حال عذات است . در قدم دوازده ما راههای بیشتری برای این کار پیدا می کنیم و در می یابیم که چگونه اصول بهبودی در این راه ضروری است .

 

راهنمای کارکرد قدم دوازدهم

 " با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها ، ما کوشیدیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم ."

 

اگر تا این نقطه پیش آمده ایم ، پس به بیداری روحانی دست یافته ایم . اگر چه ذات وطبیعت این بیداری طریق روحانی مان کاملاً شخصی و منحصر به فرد است ، اما تجارب مشابه ما قابل توجه است . تقریباً بدونه استثنا ، همه اعضا ما درباره احساس آزادی ، زنده دلی در اکثر اوقات ، متوجه و علاقه بیشتر به دیگران، و استثناء ،همه اعضا ما در باره آزادی ، زنده دلی و نشاط در اکثر اوقات ، توجه و علاقه بیشتر به دیگران ، و توانایی روز افزون برای از خودگذشتگی و شرکت فعال در همه مراحل زندگی ، صحبت می کند . این حالت برای ما مردم دیگر حرت آور است ... مردمی که ما از زمان اعتیاد فعال من بعنوان انسانی عتوس و منزوی می شناختند به ما می گویند که حال انسانهای کاملاً متفاوتی هستیم . در واقع اکثر ما احساس می کنیم که زندگی دومی را آغاز کرده ایم . ما اهمیت اینکه بهیاد داشته باشیم تا از کجا آمده ایم را می دانیم و سعی می کنیم که هرگز آنرا فراموش نکنیم ، اما هر چه بیشتر از پاکی ما می گذرد طریقه زندگی و انگیزه هایمان در گذشته برایمان عجیب تر و غریبه تر جلوه می کنند .

تغییر ما یک شبه اتفاق نیفتاد . بلکه کم کم و به آهستگی در حین کارکرد قدمها روی داد . روح ما کم کم بیدار شد . تمرین اصول روحانی برای مان طبیعی و طبیعی تر و عمل از روی نواقص مان آزاردهنده و آزار دهنده تر شد . علیرغم اینکه بعضی از ما ممکن است تجربه ای تکان دهنده و منحصر به فرد داشته باشیم . اما اکثرمان به آهستگی و زحمت زیادرابطه ای با نیروی برتر از خود برقرار کردیم . این نیرو ، چه بهترین و بالاترین ذات و طبیعت خودمان باشد ، چه نیرویی خارج از ما ، به هر حال خارج از ماست تا از آن هرجا و هر وفت که بخواهیم استفاده کنیم . این نیرو اعمال ما را هدایت می کند و الهام لازم جهت رشد مستمر را به ما می دهد.

· تجربه کلی که کارکرد قدمها بدست آورده ام چیست ؟

· بیداری روحانی من چگونه بوده است ؟

· چه تغییرات پاینده و ثابتی در نتیجه بیداری روحانی در من شکل گرفته ؟

هر بار که دوازده قدم را مجدداً کار می کنیم ، تجربه متفاوتی کسب خواهیم کرد . ریزه کاریها و جزئیات اصول روحانی برایمان آشکارترمی شود ، به همان نسبت در مراحل و راههای مختلف و جدید زندگی رشد می کنیم . برای مثال راهها و شرایطی که در آ« می توانیم صادق باشیم نسبت به درک ما از مفهوم صداقت افزایش و توسعه می یابد . ما درک می کنیم که چگونه اول باید با خودمان صادق باشیم تا بتوانیم با دیگران نیز صداقت داشته باشیم . ما می بینیم که صداقت می تواند نمایی از درستکاری ما باشد . هر قدر که درک ما از اصول روحانی رشد کند به همان نسبت بیداری روحانی ما بیشتر می شود .

· برای من کدام اصل روحانی بیشترین ارتباط را با قدمهای دوازده کانه دارد ، و چگونهبه بیداری روحانی من کمک کرده است ؟

· برای من بیداری روحانی چه مفهومی دارد ؟

" کوشیدیم این پیام را برسانیم "

اکثر ما اولین بار که این کامات را شنیدیم که می گفت (( اگر نمی خواهی دیگر مجبور به مصرف نیستی )) را بخاطر داریم . برای اکثر ما شنیدن این پیام تکان دهنده بود . شاید ما هرگز به معنی (( مجتور نیستی )) فکر نکرده بودیم و از اینکه این حرف چقدر درست است متعجب شدیم . البته ما می دانستیم که خیلی وقت قبل حق انتخاب خود در مورد مصرف مواد مخدر را از دست داده ایم . چه شنیدن این پیامباعث پاک شدن فوری ما شده باشد ، چه نشده باشد . تهرحال ما این پیام را شنیده ایم و یک نفر آن را به ما رسانده است .

بعضی از ما این تجربه را داشته ایم که اول فکرمی کردیم در جلسات معتادان گمنام فقط می توان پاک ماند . اما وقتی که به بهبودی رسیدیم ، دیدیم که این برنامه ورای انتظار مااست . بدست اوردن حس احترام به خود ، دوستی برقرار کردن با دیگران و اینکه قادر باشیم خود را در دنیای واقعی بروز دهیم و به اثبات رسانیم بدون اینکه مشخص باشد که معتادیم ، همه خیلی بیش از آن بود که از جلسات معتادان گمنام انتظار داشتیم . روزی که باور کردیم این برنامه می تواند بیش از فقط کمک به پاک ماندن برای ما انجام دهد ، روزی است که از آن بعنوان نقطه عطفی در بهبودی خود یاد می کنیم . اتفاقی باعث امیدواری ما شد این بود که کسی برای ما دلیلی برای باور کردن بوجود آورد . شاید کسی در جلسه مشارکت می کرد که ما با او احساس همدلی و یکسانی می کردیم . شاید تأثیر یک جا و قاطع این بود که معتادان زیادی در مشارکت خود بیان می کردند که بهبودی ممکن است . شاید عشق بلاعوض یا جدیت و پشتکار بدون ادعای راهنمایمان بود که کمک کرد تا بهبود یابیم . به هر حال این پیامی بود که ماشنیدیم و کسی آنرا به ما رساند .بعضی از ما این تجربه را داریم که برای مدتی طولانی پاک بوده و موهبت بهبودی را شناخته ایم و پس از آن اتفاق دردناک د ر زندگی مان رخ داده است . مثلاً ممکن است مجبور شده ایم رابطه ای را که مدتها به ان متعهد بودیم را قطع کنیم ، مانند : طلاق یا مرگ یکی از عزیزان ، ممکن است یکی از دوستان نزدیک ما در جلسات معتادان گمنام لغزش کرده یا فوت نماید . ممکن است احساس درماندگی و بی نوایی به ما دست داده باشد . یا شاید به این نتیجه رسیده باشیم که اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام کامل نیستند و می توانند باعث آزار ما شوند . به هر حال بنا به هر دلیل یا هر بحرانی که تجربه کرده ایم می بینیم که ایمان خود را از دست داده ایم و دیگر باور نداریم که جلسات معتادان گمنام جواب ما را می دهد . ما فکر می کنیم معاملهای که کرده بودیم ، یعنی اینکه – ما پاک می مانیم و سعی می کنیم کارها را درست انجام دهیم و در عوض زندگی خوب و خوشی خواهیم داشت نقض شده و بهم خورده است و باعث شده دوباره در مورد هدف خود در زندگی گیج شویم . ولی باز در نقطه ای ایمان ما پررنگ می شود ، شاید به این شکل که کسی که خود قبلاً این بحران را از سر گذرانده دست یاری به سوی ما دراز کرده و به ما کمکی می کند که هیچکس دیگرقادر نبود بکند . مجدداً کسی به ما پیام رسانده است .

· راههای مختلفی که من از طریق پیام گرفتن را تجربه کرده ام چه بوده اند ؟

می توان پیام را به چند بخش قسمت کرد که شامل : ما می توانیم پاک بمانیم . می توانیم بهبود پیدا کنیم و همیشه امید وجود دارد ، می شود . توسط به خاطر آوردن زمانی که به شخص خود ما پیام داده شد می توانیم به قسمتی از اینکه چرا حالا باید سعی کنیم که این پیام را برسانیم ، پی ببریم . البته بیش از این در پیام رسانی نهفته است .

این جمله که می گوید (( فقط با دادن آ نچیزی که داریم می توانیم ان را برای خود نگه داریم . )) شاید محکمترین دلیل برای رساندن پیام باشد . البته اکثر ما ممکن است ندانیم که این مفهوم چگونه کار می کند اما درک آن واقعاً ساده است وقتی ما پیام بهبودی را با کسی به مشارکت می گذاریم در اصل بهبودی خود را تمدید و تقویت می کنیم . وقتی ما به دیگران می گوئیم افرادی که به طور منظم در جلسات شرکت می کنند ، پاک می مانند به احتمال قوی خودمان این اصل را در بهبودی خود تمرین می کنیم . وقتی به کسی می گوئیم که جواب خود را می تواند در قدمها پیدا کند . احتمالاً خودمان نیز برای حل مشکلمان به آنها رجوع می کنیم . وقتی به یک تازه وارد می کنیم یک راهنما بگیرد و از او استفاده کند خودمان نیز احتمالاً تماس خود با راهنمایمان را حفظ می کنیم .

احتمالاً به همان اندازه که معتاد در حال بهبودی وجود دارد به همان اندازه نیز راههای متفاوت برای پیام رساندن موجود می باشد . خوشامد گفتن به تازه واردی که در جلسه قبل او را دیده ایم و به یاد آوردن نام او احساس تعلق و خوشامد خیلی قوی به او که معتادی تنها است القاء می کند . برگزاری جلسه از اینکه مکانی جهت رساندن پیام وجود داشته باشد اطمینان حاصل می کند . تقبل هرگونه مسئولیت خدماتی به هر شکلی که باشد شامل تحکیم و گردش کار در جلسات معتادان گمنام می گردد و اگر خدمت ما به انجمن توأم با دقت ، عشق و فروتنی باشد کار بزرگی برای انجمن انجام داده ایم . راهنمای دیگر معتادان شدن نیز به اصل ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر حیات تازه می بخشد .

· چه کار خدماتی جهت رساندن پیام انجام می دهم ؟

بعضی اوقات رساندن پیام کار شاق می باشد . ممکن است فردی که می خواهیم به او پیام برسانیم قادر به درک و فهم پیام ما نباشد . که این مسئله می تواند شامل موارد زیادی باشد از افرادی که دائماً لغزش می کنند ، گرفته تا افرادی که مرتباً انتخاب می کنند که رفتار های مخرب داشته باشند .اصولاً در اینگونه شرایط این فکر به ما دست می دهد که وقت و انرژیمان به هدر می رود و باید آن شخص را به حال خود رها کنیم . اما قبل از اینکه تصمیم بگیریم ، باید درباره موارد تسکین دهنده ای که وجود دارند فکر کنیم . برای مثال ما راهنمای شخصی هستیم که به راهکارهای ما عمل نمی کند . ما به او پیشنهاد می کنیم که در مورد خاصی ترازنامه بنویسد یا تکلیف کتبی دیگری به او بدهیم ، اما از او دیگر خبری نمی شود تا وقتی که به مشکل جدی برخورد کند یا با تمام اشتیاق ممکن تجربه خود در مورد شرایط مشابهی را با به مشارکت می گذاریم ، و برای او توضیح می دهیم که چگونه بیماری ما فعال شده بود و ما چگونه توسط بکارگیری قدمها دوباره به بهبودی خود رجوع کرده ایم اما در نهایت آن رهجوی ما باز هم به رفتارهای مخرب خود ادامه می دهد . این مسئله می تواند خیلی رنج آور و آزاردهنده باشد ، اما قبل از اینکه بخواهیم دلسرد شویم او را رها کینم ، باید بخاطر آوریم که ما در مورد اینکه آیا باید پیام رسانی کنیم یا نه ؟ حق انتخابی نداریم و تنها حق انتخاب ما در مورد چگونگی پیام رساندن است .

لازم است که ما غرور و خودخواهیمان را از سرراه برداریم . هیچ اعتبار یا سرزنشی بخاطر بهبودی دیگران نصیب ما نمی شود . خیلی ساده ما فقط تا سرحدامکان پیام را به طور مؤثر می رسانیم و سعی می کنیم که در صورت درخواست کمک همیشه در دسترس باشیم . در ضمن باید به یاد داشته باشیم که امکان ندارد تا ما بتوانیم از افکار یا ضمیر دیگران آگاه باشیم . ممکن است گاهی به نظر رسد که پیام ما تأثیر چندانی ندارد ، اما شاید دلیل آن باشد که طرف مقابل آمادگی لازم را ندارد . اما امکان این نیز است که پیام ما در عمق ضمیر او باقی بماند و پس از مدتهای طولانی و درست سرموقع و هنگام نیاز به یادش آید . اگر درست فکر کنیم به خاطر خواهیم آورد که ما هم اوایلی که تازه وارد بودیم حرفهایی از دهان اعضای دیگر یا سخنرانان جلسات معتادان گمنام شنیده بودیم که در آن موقع آن را درک نمی کردیم ، اما مدتها بعد برای ما دلیلی جهت امیدواری یا باعث حل مشکلاتمان نشدند ما پیام را می رسانیم و آن را آزادانه و بدون چشمداشت به مشارکت می گذاریم ، اما هیچوقت نمی توانیم آن را به زور به کسی بقبولانیم .

اصلی که در مورد روابط عمومی انجمن ما بکار گرفته شده است ، یعنی – جاذبه نه تبلیغ به خوبی در مورد سعی شخصی ما در رساندن پیام کاربرد دارد .

بعضی اوقات نیز ممکن است ما بهترین فرد برای راهنمای شخص خاصی بودن ، نباشیم . نیازهای افراد و همینطور فراگیری آنها با یکدیگر متفاوت است . یک نفر ممکن است به کمک یک راهنما پیشرفت خوبی داشته باشد اما به کمک راهنمای دیگر با روشی متفاوت نتواند پیشرفت کند . یک راهنما ممکن است تکالیف کتبی زیادی به رهجوی خود بدهد . یک راهنما ممکن است از رهجویان خود بخواهد که هر هفته به تعداد مشخصی جلسه بروند . یک راهنما ممکن است بخواهد به طور مداوم در جریان امور رهجوی خود قرارگیرد در حالیکه راهنمای دیگر ممکن است فقط هر وقت که رهجویش اعلام نیاز کند برای او وقت بگذارد . هیچیک از این روشها ارجحیتی بر دیگری ندارد و همگی فقط روشهای متفاوت می باشند .

حالت دیگری که در آن رساندن پیام برای مان ممکن است مشکل باشد زمانی است که نسبت به زندگی یا بهبودی احساس مثبتی نداریم . احتمالاً اولین انگیزه ما این خواهد بود که به جلسه برویم و مشکلات و حال بد خود را در آنجا خالی کرده و روحمان را پاکسازی کنیم جلسات معتادان گمنام برای این بوجود امده تا مکانی برای رساندن پیام باشد . خالی کردن مشکلات و حال بد ، بدون اینکه آنرا به بهبودی ربط دهیم یا پیام را در آن آشکار کنیم به هیچ وجهدر راستای پیشبرد تنها هدف گروه نخواهد بود . حال اگر بگوییم که مشکلات فراوانی و یا حال بدی داریم اما خاطر نشان سازیم که اینها نمی توانند باغث مصرف مجدد ما شود چون در جلسات شرکت می کنیم و درخواست کمک می کنیم تا بر روی بهبودی خود کار کرده باشیم . باز هم در حال رساندن پیام هستیم . اگرچه ، اکثر اوقات بعترین راه پیام رساندن همانا تمرکز بر روی تازه واردان در جلسه و ذکر منافع بهبودی در معتادان گمنام می باشد . در ضمن ما باید بیاد داشته بایم که بعضی اوقات ، فرقی هم نمی کند چند وقت است که پاکیم ، خود ما نیاز به دریافت پیام داریم و اگر در جسله ای ساکت بنشینیم به احتمال زیاد ان را خواهیم شنید .

· راههای مختلف پیام رساندن چیست ؟ من شخصاً کدام یک را به کار گیرم ؟

· روش شخصی من در راهنما بودن چیست ؟

· فرق بین جاذته و تبلیغ چیست ؟

· پیام رساندن چه نفعی برای ما دارد ؟

· قدم دوازدهم و سنت پنجم چگونه با هم در آمیخته اند ؟

· چه چیز باعث حضور مستمر من در جلسات و اعتمادم به برنامه جلسات معتادان گمنام است ؟

· خدمت با از خود گذشتگی و از روی عشق بلاعوض چیست ؟ من چگونه آنرا تمرین می کنم ؟

"به معتادان "

چرا در قدم ذکر شده که ما پیام را به معتادان می رسانیم ؟ چرا جلسات معتادان گمنام در حالیکه هیچ چیز برای ما کار نمی کرد ، توانست برای ما سودمند باشد؟ تقریباً همه ما افرادی را می شناختیم – مثلاً یک معلم ، یک مشاور ، عضوی از خانواده ، یا یک افسر پلیس که به ما می گفتند مصرف مواد مخدر دارد ما را می کشد و همه چیزهایی که برایمان مهم هستند را از بین می برد و اینکه اگر بتوانیم از دوستان مصرف کننده دور باشیم یا به هر نوعی دسترسی خودمان به مواد مخدررا محدود کنیم ، قادر خواهیم بود زندگی خود را تغییر دهیم . اکثر ما نیز احتمالاً تا حدی با این نظر موافقت داشتیم ، مگر اینکه در انکار کامل بودیم . اما پس چرا تا زمانیکه معتادان گمنام را نیافته بودیم هیچ تسکینی پیدا نکردیم ؟ اعضای دیگر جلسات معتادان گمنام چه چیزی داشتند که توانست ما را متقاعد کند که بهبودی امکان پذیر است ؟

در یک کلام: قابل باور بودن .ما می دانستیم که انها درست مثل خود ما هستند اما مصرف را متوقف کرده و زندگی تازه ای یافتند . برای آنهاد مهم نبود که ما چی وچه مقدار مصرف می کرده ایم .اکثر ما خوسحال بودیم از اینکه واجد شرایط هستیم . ما می دانستیم که خیلی رنج کشیده ایم و دلمان می خواست که پذیرفته شویم ، که همینطور هم شد. بار اولی که شروع به رفتن به جلسات کردیم توسط معتادان دیگری که انجا بودند به گرمی پذیرفته شدیم . آنها شماره تلفن خود را به ما دادند و تشویق مان کردند که هر وقت می خواهیم به ایشان زنگ بزنیم . اما مهمترین چیزی که پیدا کردیم احساس همسانی و تشابه بود . اعضایی که درست مثل خود ما مصرف کننده بوده اند تجربه خود در مورد اینکه چگونه پاک شده اند را به مشارکت می گذاشتند . اعضایی که خود نیز تنهایی و انزوا را تجربه کرده بودند مثل این بود که از روی غریزه می دانستند ما نیاز داریم تا کسی ما را با آغوش گرم بپذیرد . بنظر می رسید که کل گروه بدون اینکه ما حرفی بزنیم می دانستند که ما به چه چیز نیاز داریم .

ما اغلب به یکدیگر می گوییم که چقدر خوش شانس هستیم که این برنامه را داریم چون به ما ابزاری می دهد تا با زندگی همان گونه که هست روبرو شویم . بعد از اینکه برای مدتی پاک ماندیم ، تشخیص می دهیم که اصول معتادان ممکن است که فکر کنیم چرا جلسات معتادان گمنام نباید در دسترس همه کسانی که انواع مختلف مشکلات را دارند قرار گیرند . همانگونه که ما از پیشینیان و اعضاء قدیمی شنیده ایم ، داشتن تنها یک هدف اصلی ، مؤثرترین وسیله برای حصول اطمینان از دسترسی معتادان به همسانی و همدلی مورد نیاز می باشد . اگر جلسات معتادان گمنام سعی می کرد که برای همه کس ، همه چیز باشد ، ممکن بود که معتادی به انجمن بیاید به این امید مصرف مواد مخدر را قطع کنند ولی نتواند کسی را بیابد که به او کمک کند .

· چگونه یکی از اعضاء جلسات معتادان گمنام توانست طوری مرا تحت تأثیر قراردهد که هیچکس هرگز نتوانسته بود ؟

· ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر چیست ؟

· چرا احساس همسانی و همدلی بدین اندازه مهم است ؟

ما نمی توانیم و حتی نباید سعی کنیم که برای همه کس همه چیز باشیم . اگرچه این بدان معنی نیست که نمی توانیم بهبودی خود را با دیگران سهیم شویم . در واقع چاره ای جز این نداریم . وقتی که ما به روال برنامه زندگی می کنیم نتایج آن در همه ابعاد زندگی ما اثر میگذارد و خود را بروز می دهد .

به اجرا درآوردن این اصول در تمام امور زندگی

 

وقتی که ما درمورد بکار بستن اصول بهبودی در تمام امور زندگی صحبت می کنیم مفهوم آن و نقطه کلیدی تمرین این اصول است . فقط لازم است که دائم سعی کنیم اصول روحانی را در زندگی خود تمرین نمائیم . انتظار نیست که ما آنها را در تمام شرایط زندگی به شکل بی نقص به اجرا درآوریم . منافع روحانی که از کارکرد این قدم عایدمان می شود به تلاش و کوشش ما بستگی دارد نه به موفقیتهایمان .

برای مثال ما سعی می کنیم که اصل روحانی و مهربانی و شفقت را در همه موارد زندگی بکار گیریم . احتمالاً برای ما بکارگرفتن مهربانی و شفقت در مورد مصرف کننده ای که برای اولین بار در جلسه جلسات معتادان گمنام شرکت می کند علیرغم اینکه تا چه حد دردمند یا متخاصم باشد کار نسبتاً آسانی است . اما درمورد کسی که تازه بعد از لغزش برگشته یا کسی که چند بار لغزش کرده چطور ؟ اگر او به جلسه بیاید و جلسات معتادان گمنامرا به خاطر لغزش خود سرزنش کند چی ؟ یا اگر طوری وارد جلسه شود و رفتاری داشته باشد که نشانگر این باشد که بهبودی برایش مهم نیست ؟ یا اگر از رهجوهای ما باشد ؟ در اینگونه موارد شاید ببینیم تمرین اصل روحانی شفقت و مهربانی ، دیگر آنقدرهم ساده و آسان نیست . ما دیگر احساس مهربانی و شفقت نداریم ، اما باز هم می توانیم اصل روحانی شفقت و مهربانی را تمرین کنیم . تنها کاری که باید بکنیم این است که بی هیچ شرط و شروطی به رساندن پیام ادامه دهیم . راهنمای ما می تواند به ما کمک کن تا بیاموزیم که چگونه می توانیم مهربان باشیم ، بدون اینکه این تصور را القاء کنیم که لغزش کردن ایرادی ندارد . ما می توانیم دعا و مراقبه کنیم و از نیروی برترمان بخواهیم تا به ما کمک کند تا مهربان باشیم .

این قدم از ما می خواهد که اصول را در همه امورزندگی بکار ببند یم . اکثر ما دوست داریم که ، مسائل شغلی ، روابط عاشقانه ، یا قسمتی از زندگی خود را از این قاعده مستثنی کنیم . چون مطمئن نیستیم که اگر اصول روحانی را تمرین کنیم به خواسته های خود دست پیدا کنیم . برای مثال اگر در کار و حرفه خود از اصول عدول کنیم یا آن را زیر پا بگذاریم ممکن است که به موفقیتهای مالی بیانجامد . به عنوان مثال ممکن است از ما خواسته شود که محصولی را در ضرب العجل معینی تولید کنیم که نتیجه آن سود بیشتر برای شرکتی که در آن کار می کنیم باشد . اما در ضمن باعث شود که محصولی نامرغوب تولید کنیم که سلامت خریداران را به خطر بیندازد . پس چه کار باید بکنیم ؟ ما باید اصول روحانی بهبودی را تمرین کنیم . احتمالاً حق انتخابهای زیادی جهت اقدام ضمن رعایت اصول وجود دارد . مهم این است که ما طبق اصول رفتار کنیم .

در مورد خدمت در جلسات معتادان گمنام چطور ؟ عجیب است بعضی از ما خدمت در جلسات معتادان گمنام را موقعیتی جهت فراموش کردن تمام اصول می دانیم . درمسائل خدماتی حاضر نیستیم که به دیگران فرصت اشتباه کردن بدهیم . ما آشکارا دیگران را متهم به دسیسه و توطئه چینی می کنیم و اتهامات بی رحمانه ای به آنها نسبت می دهیم و حاضر نیستیم تا اصل روحانی مهربانی را تمرین کنیم . ما روند خدماتی غیر ممکنی برای کسانی که انتخاب کرده ایم تا کاری را انجام دهند می گزینیم . چون حاضر نیستیم کعه اصل روحانی اعتماد را تمرین کنیم . ما حق به جانب یا متخاصم می شویم . و زخم زبان می زنیم . اینکه می خواهیم به افرادی حمله کنیم که در جلسات بهبودی بدانها حتی برای زندگی و بهبودی خود اعتماد می کنیم ، مسئله ای دوگانه و ضد و نفیض است . لازم است که بخاطر داشته باشیم که اصول روحانی را د رانواع جلسات ، چه جلسات بهبودی و چه جلسات خدماتی تمرین کنیم . خدمت فرصتهای فراوانی جهت تمرین اصول روحانی فراهم می کند . دانستن اینکه درشرایط مختلف بایدکدامیک از اصول روحانی را تمرین کرد کار مشکلی است اما غالباً باید نقطه مقابل نقص اخلاقی که ما معمولاً در چنان شرایطی ما از روی آن عمل می کردیم را انتخاب کنیم . برای مثال اگر در شرایطی همیشه احساس می کردیم باید کنترل کامل را اعمال کنیم ، می توانیم اصل روحانی اعتماد را تمرین نمائیم . اگر در شرایط خاصی همیشه حق به جانب بوده ایم می توانیم اصل روحانی فروتنی را تمرین کنیم . اگر اغلب اولین عکس العمل ما دوری جستن و انزوا است می توانیم درخواست کمک کنیم . کاری که ما در قدم هفتم جهت شناخت نقطه مقابل نواقص شخصیتی خود کردیم همینطور کاری که در ابتدای این قدم جهت تشخیص اصول روحانی قدمهای قبلی انجام دادیم به ما ایده ای مضاعف در مورد اصول روحانی که لازم است تمرین کنیم می دهند . اگر چه اکثر ما در نهایت به فهرست مشابهی از اصول روحانی دست می یابیم ، اما توجهی که به هریک از آنها مبذول می داریم بستگی به نیازهای شخصیمان دارد .

· چگونه می توانم اصول را در زمینه های مختلف زندگی تمرین کنم ؟

· چه مواقعی تمرین اصول برای من مشکل است ؟

· تمرین کدامیک از اصول روحانی برایم سخت تر است ؟

 

اصول روحانی

 

اگر چه این قدم از ما می خواهد که کلیه اصول روحانی را تمرین کنیم اما اصول روحانی خاصی هستند که به این قدم مربوط می شوند . د راین قدم ، ما بر روی عشق بلاشرط ، از خود گذشتگی ، و ثبات قدم تمرکز می کنیم . تمرین اصل روحانی عشق بلاشرط در قدم دوازدهم ضروری است . هیچکس به اندازه یک معتاد در حال عذاب به عشق بلاشرط نیاز ندارد . ما از کسانیکه بدانها پیام می رسانیم چیزی درخواست نمی کنیم ما از آنها درخواست پول نمی کنیم . از آنها انتظار تشکر نداریم و از آنها نمی خواهیم که حتماً پاک بمانند . ما خیلی ساده فقط خود و پیام خود را عرضه می کنیم .

این بدان معنی نیست که نباید احتیاط لازم را بجا آوریم . اگر فکر می کنیم که صلاح نیست تا یک معتاد در حال عذاب را به منزل آوریم نباید اینکار را انجام دهیم . همیشه هنگامی که برای رساندن پیام به مکانی می رویم باید اعضای دیگر جلسات معتادان گمنام نیز به همراهمان باشیم . تمرین اصل روحانی عشق بلاشرط به این معنی نیست که اجازه دهیم از ما سوءاستفاده کنند . بعضی اوقات بهترین راه کمک و دوست داشتن این است که امکان و توان مصرف موادمخدر را از کسی بگیریم .

· چگونه اصل روحانی عشق بلاشرط را در رابطه با معتادانی که سعی می کنم به آنها کمک کنم تمرین می کنم .

ما چرا پیام رسانی می کنیم ؟ نه برای اینکه به خودمان خدمت کرده باشیم ، اگرچه از آن نفع می بریم . ما پیام می رسانیم که به دیگران خدمت کرده باشیم تا از اعتیاد فعال رهایی یابند و در زندگی شخصی خود رشد کنند . اگر رفتار و منش ما به گونه ای است که انگار رهجویان ما جزء متعلقات ما هستند ، که اگر تک تک اقداماتشان تحت نظر و راهنمایی ما نباشند زندگیشان از هم می پاشد و بدون ما نمی توانند پاک بمانند ، باید گفت که ما اصلاً قدم دوازدهم را درک نکرده ایم . ما نباید انتظار داشته باشیم که تعداد رهجویان ما و یا اینکه آنها تا چه حد موفق هستند برایمان تشخص به همراه بیاورند . ما همه این کارها را با نیت خیر و برای رسیدن به هدفی والا انجام می دهیم .

این یک پارادوکس ( قیاس ضد و نقیض ) است که خدمت ایثارگرانه تجلی دهنده و عمق ضمیر ماست . از طریق کارکرد قدمهای قبلی قسمت جدیدی از خود را کشف کردیم که ابزار وسیله ای برای اجرای خواست و اراده نیروی برتر بودن برایش مهمتر است . تا گشتن بدنبال تشخص و ستایش . ما قسمت جدیدی از خود را کشف کرده ایم که تمرین اصول برایش مهمتر است ، تا بکارگیری خصوصیات شخصی اش . همانگونه که بیماری ما در خودمحوری ما نمود می کند ، بهبودیمان نیز به زیبایی درخدمت ایثارگرانه تجلی می یابد .

· رفتار و منش من در راهنمای دیگران بودن چگونه است ؟ آیا رهجویان خود را تشویق می کنم که خود در مورد مسائل تصمیم بگیرند و در نتیجه رشد کنند ؟ آیا آنها را نصیحت می کنم یا تجربه خود را با آنان در میان می گذارم ؟

· رفتار و منش من هنگام خدمت چگونه است ؟ آیا جلسات معتادان گمنام بدون من به حیات خود ادامه خواهد داد ؟

· چگونه اصل روحانی ایثار و از خود گذشتگی را هنگام خدمت تمرین می کنم ؟

تمرین اصل روحانی ثبات قدم یا پشتکار به این معنی است که ما باید دائم سعی کنیم که کارها را به بهترین شکل که می توانیم انجام دهیم . حتی اگر در جایی عقب نشینی کرده ایم یا طبق انتظار خود عمل نکرده ایم ، لازم است تا با بهبودی خود تجدید عهد نمائیم . ثبات قدم از تبدیل شدن یک صبح بد یا یک روز بد به یک حالت و رفتار مداوم که می تواند باعث لغزش ما شود جلوگیری می کند . این تعهد باعث می شود که ما علیرغم احساسات بد و منفی خود باز هم اصول برنامه را تمرین کنیم . ما باید سعی کنیم که برنامه را تمرین کنیم حتی اگر از آن خسته و دل زده ایم یا به خاطرش زیادی خوشحالیم ، یا حالمان از آن به هم می خورد ، یا احساس محرومیت به ما می دهد .

· آیا من به بهبودیم متعهد هستم ؟ برای حفظ و مراقبت از آنها چه کارهایی انجام می دهم ؟

· آیا علیرغم احساسی که دارم اصول روحانی را تمرین می کنم ؟

 

حرکت به جلو

 

قبل از اینکه بخواهیم بیش از حد در مورد به پایان رساندن کارکرد دوازده قدم هیجان زده شویم باید درک کنیم که کار ما تمام نشده است . ما نه تنها باید به سعی خود در بکارگیری اصول روحانی دوازده قدم که بسیاری از ما آن را زندگی به روال برنامه می خوانیم ، ادامه دهیم بلکه احتمالاً باید در طول زندگی رسماً بارها و بارها هریک از آنها را دوباره کار کنیم .

بعضی از ما ممکن است فوراً پس از یک بار کارکرد قدمها با درک تازه ای که از مفهوم آنها بدست آورده ایم مجدداً اقدام به کارکرد دوازده قدم نمایند . بعضی دیگر برای مدتی صبر می کنند یا برروی مفهوم خاصی از قدمها تمرکز می نمایند . هر اقدامی که انجام دهیم مهم این است که تا هر وقت دیدیم که دوباره در برابر اعتیادمان عاجز هستیم ، یا هر زمان که مسائل جدیدی در رابطه با کمبودهایمان و یا افرادی که به آنها خسارت زده ایم بر ما آشکار شد ، همیشه قدمها به عنوان راهی به سوی بهبودی در دسترس ما هستند .

ما باید در اینجا احساس خوبی نسبت به کاری که انجام داده ایم داشته باشیم . ما شاید برای اولین بار توانسته ایم کاری را به انتها برسانیم . این توفیق شگفت انگیز است . چیزی که باید به آن افتخار کنیم . درواقع یکی از نعماتی که کارکرد برنامه جلسات معتادان گمنام برای ما به ارمغان می آورد این است که احساس احترام به خود در ما رشد می کند .

ما می بینیم که در حال پیوستن به جامعه و اجتماع هستیم . قادر به انجام کارهایی هستیم که قبلاً فراتر از توان ما بود . مثلاً قادریم با همسایه خود یا فروشنده مغازه سلام و علیک و خوش و بش کنیم . نقشهای کلیدی و رهبری در جامعه به عهده بگیریم و در اجتماع که نمی دانند ما معتاد هستیم بدون احساس حقارت و کمتر بودن حشرونشر کنیم . در واقع احتمالاً ما در گذشته با دیده خواری به اینگونه مسائل نگاه می کردیم ، چون می دانستیم که در آن جایگاهی نداریم ، اما در حال حاضر دیگر چنین نیست . ما دیگر در دسترس و قابل برقرار کردن ارتباط هستیم . دیگران حتی ممکن است در مسائل خواهان و جویای نظر و مشورت ما شوند . وقتی ما درباره اینکه از کجا آمده ایم و بهبودی در زندگی برایمان چه به ارمغان آورده است فکر می کنیم ، مملو از احساس سپاس و شکرگزاری می شویم . همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد آمده ( سپاس و شکرگزاری نیروی محرکه در انجام تمامی کارهای ما می شود ) دراصل زندگی ما می تواند تصویری از سپاس و شکرگزاری باشد ، فقط بستگی دارد تا ما انتخاب کنیم که چگونه زندگی کنیم . هریک از ما چیزی خاص و منحصر به فرد داریم که به عنوان نشانه ای از سپاس و شکرگزاری ارائه می دهیم .

چگونه سپاس و شکرگزاری خود را نشان می دهم ؟

 

بیداری روحانی

 " با بیداری روحانی حاصل از برداشتن این قدمها ، ما کوشیدیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم ."

 

اگر تا این نقطه پیش آمده ایم ، پس به بیداری روحانی دست یافته ایم . اگر چه ذات وطبیعت این بیداری طریق روحانی مان کاملاً شخصی و منحصر به فرد است ، اما تجارب مشابه ما قابل توجه است . تقریباً بدونه استثنا ، همه اعضا ما درباره احساس آزادی ، زنده دلی در اکثر اوقات ، متوجه و علاقه بیشتر به دیگران، و استثناء ،همه اعضا ما در باره آزادی ، زنده دلی و نشاط در اکثر اوقات ، توجه و علاقه بیشتر به دیگران ، و توانایی روز افزون برای از خودگذشتگی و شرکت فعال در همه مراحل زندگی ، صحبت می کند . این حالت برای ما مردم دیگر حرت آور است ... مردمی که ما از زمان اعتیاد فعال من بعنوان انسانی عتوس و منزوی می شناختند به ما می گویند که حال انسانهای کاملاً متفاوتی هستیم . در واقع اکثر ما احساس می کنیم که زندگی دومی را آغاز کرده ایم . ما اهمیت اینکه بهیاد داشته باشیم تا از کجا آمده ایم را می دانیم و سعی می کنیم که هرگز آنرا فراموش نکنیم ، اما هر چه بیشتر از پاکی ما می گذرد طریقه زندگی و انگیزه هایمان در گذشته برایمان عجیب تر و غریبه تر جلوه می کنند .

تغییر ما یک شبه اتفاق نیفتاد . بلکه کم کم و به آهستگی در حین کارکرد قدمها روی داد . روح ما کم کم بیدار شد . تمرین اصول روحانی برای مان طبیعی و طبیعی تر و عمل از روی نواقص مان آزاردهنده و آزار دهنده تر شد . علیرغم اینکه بعضی از ما ممکن است تجربه ای تکان دهنده و منحصر به فرد داشته باشیم . اما اکثرمان به آهستگی و زحمت زیادرابطه ای با نیروی برتر از خود برقرار کردیم . این نیرو ، چه بهترین و بالاترین ذات و طبیعت خودمان باشد ، چه نیرویی خارج از ما ، به هر حال خارج از ماست تا از آن هرجا و هر وفت که بخواهیم استفاده کنیم . این نیرو اعمال ما را هدایت می کند و الهام لازم جهت رشد مستمر را به ما می دهد.

· تجربه کلی که کارکرد قدمها بدست آورده ام چیست ؟

· بیداری روحانی من چگونه بوده است ؟

· چه تغییرات پاینده و ثابتی در نتیجه بیداری روحانی در من شکل گرفته ؟

هر بار که دوازده قدم را مجدداً کار می کنیم ، تجربه متفاوتی کسب خواهیم کرد . ریزه کاریها و جزئیات اصول روحانی برایمان آشکارترمی شود ، به همان نسبت در مراحل و راههای مختلف و جدید زندگی رشد می کنیم . برای مثال راهها و شرایطی که در آ« می توانیم صادق باشیم نسبت به درک ما از مفهوم صداقت افزایش و توسعه می یابد . ما درک می کنیم که چگونه اول باید با خودمان صادق باشیم تا بتوانیم با دیگران نیز صداقت داشته باشیم . ما می بینیم که صداقت می تواند نمایی از درستکاری ما باشد . هر قدر که درک ما از اصول روحانی رشد کند به همان نسبت بیداری روحانی ما بیشتر می شود .

· برای من کدام اصل روحانی بیشترین ارتباط را با قدمهای دوازده کانه دارد ، و چگونهبه بیداری روحانی من کمک کرده است ؟

· برای من بیداری روحانی چه مفهومی دارد ؟

 

کوشیدیم این پیام را برسانیم

" کوشیدیم این پیام را برسانیم "

اکثر ما اولین بار که این کامات را شنیدیم که می گفت (( اگر نمی خواهی دیگر مجبور به مصرف نیستی )) را بخاطر داریم . برای اکثر ما شنیدن این پیام تکان دهنده بود . شاید ما هرگز به معنی (( مجتور نیستی )) فکر نکرده بودیم و از اینکه این حرف چقدر درست است متعجب شدیم . البته ما می دانستیم که خیلی وقت قبل حق انتخاب خود در مورد مصرف مواد مخدر را از دست داده ایم . چه شنیدن این پیامباعث پاک شدن فوری ما شده باشد ، چه نشده باشد . تهرحال ما این پیام را شنیده ایم و یک نفر آن را به ما رسانده است .

بعضی از ما این تجربه را داشته ایم که اول فکرمی کردیم در جلسات معتادان گمنام فقط می توان پاک ماند . اما وقتی که به بهبودی رسیدیم ، دیدیم که این برنامه ورای انتظار مااست . بدست اوردن حس احترام به خود ، دوستی برقرار کردن با دیگران و اینکه قادر باشیم خود را در دنیای واقعی بروز دهیم و به اثبات رسانیم بدون اینکه مشخص باشد که معتادیم ، همه خیلی بیش از آن بود که از جلسات معتادان گمنام انتظار داشتیم . روزی که باور کردیم این برنامه می تواند بیش از فقط کمک به پاک ماندن برای ما انجام دهد ، روزی است که از آن بعنوان نقطه عطفی در بهبودی خود یاد می کنیم . اتفاقی باعث امیدواری ما شد این بود که کسی برای ما دلیلی برای باور کردن بوجود آورد . شاید کسی در جلسه مشارکت می کرد که ما با او احساس همدلی و یکسانی می کردیم . شاید تأثیر یک جا و قاطع این بود که معتادان زیادی در مشارکت خود بیان می کردند که بهبودی ممکن است . شاید عشق بلاعوض یا جدیت و پشتکار بدون ادعای راهنمایمان بود که کمک کرد تا بهبود یابیم . به هر حال این پیامی بود که ماشنیدیم و کسی آنرا به ما رساند .بعضی از ما این تجربه را داریم که برای مدتی طولانی پاک بوده و موهبت بهبودی را شناخته ایم و پس از آن اتفاق دردناک د ر زندگی مان رخ داده است . مثلاً ممکن است مجبور شده ایم رابطه ای را که مدتها به ان متعهد بودیم را قطع کنیم ، مانند : طلاق یا مرگ یکی از عزیزان ، ممکن است یکی از دوستان نزدیک ما در جلسات معتادان گمنام لغزش کرده یا فوت نماید . ممکن است احساس درماندگی و بی نوایی به ما دست داده باشد . یا شاید به این نتیجه رسیده باشیم که اعضاء دیگر جلسات معتادان گمنام کامل نیستند و می توانند باعث آزار ما شوند . به هر حال بنا به هر دلیل یا هر بحرانی که تجربه کرده ایم می بینیم که ایمان خود را از دست داده ایم و دیگر باور نداریم که جلسات معتادان گمنام جواب ما را می دهد . ما فکر می کنیم معاملهای که کرده بودیم ، یعنی اینکه – ما پاک می مانیم و سعی می کنیم کارها را درست انجام دهیم و در عوض زندگی خوب و خوشی خواهیم داشت نقض شده و بهم خورده است و باعث شده دوباره در مورد هدف خود در زندگی گیج شویم . ولی باز در نقطه ای ایمان ما پررنگ می شود ، شاید به این شکل که کسی که خود قبلاً این بحران را از سر گذرانده دست یاری به سوی ما دراز کرده و به ما کمکی می کند که هیچکس دیگرقادر نبود بکند . مجدداً کسی به ما پیام رسانده است .

· راههای مختلفی که من از طریق پیام گرفتن را تجربه کرده ام چه بوده اند ؟

می توان پیام را به چند بخش قسمت کرد که شامل : ما می توانیم پاک بمانیم . می توانیم بهبود پیدا کنیم و همیشه امید وجود دارد ، می شود . توسط به خاطر آوردن زمانی که به شخص خود ما پیام داده شد می توانیم به قسمتی از اینکه چرا حالا باید سعی کنیم که این پیام را برسانیم ، پی ببریم . البته بیش از این در پیام رسانی نهفته است .

این جمله که می گوید (( فقط با دادن آ نچیزی که داریم می توانیم ان را برای خود نگه داریم . )) شاید محکمترین دلیل برای رساندن پیام باشد . البته اکثر ما ممکن است ندانیم که این مفهوم چگونه کار می کند اما درک آن واقعاً ساده است وقتی ما پیام بهبودی را با کسی به مشارکت می گذاریم در اصل بهبودی خود را تمدید و تقویت می کنیم . وقتی ما به دیگران می گوئیم افرادی که به طور منظم در جلسات شرکت می کنند ، پاک می مانند به احتمال قوی خودمان این اصل را در بهبودی خود تمرین می کنیم . وقتی به کسی می گوئیم که جواب خود را می تواند در قدمها پیدا کند . احتمالاً خودمان نیز برای حل مشکلمان به آنها رجوع می کنیم . وقتی به یک تازه وارد می کنیم یک راهنما بگیرد و از او استفاده کند خودمان نیز احتمالاً تماس خود با راهنمایمان را حفظ می کنیم .

احتمالاً به همان اندازه که معتاد در حال بهبودی وجود دارد به همان اندازه نیز راههای متفاوت برای پیام رساندن موجود می باشد . خوشامد گفتن به تازه واردی که در جلسه قبل او را دیده ایم و به یاد آوردن نام او احساس تعلق و خوشامد خیلی قوی به او که معتادی تنها است القاء می کند . برگزاری جلسه از اینکه مکانی جهت رساندن پیام وجود داشته باشد اطمینان حاصل می کند . تقبل هرگونه مسئولیت خدماتی به هر شکلی که باشد شامل تحکیم و گردش کار در جلسات معتادان گمنام می گردد و اگر خدمت ما به انجمن توأم با دقت ، عشق و فروتنی باشد کار بزرگی برای انجمن انجام داده ایم . راهنمای دیگر معتادان شدن نیز به اصل ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر حیات تازه می بخشد .

· چه کار خدماتی جهت رساندن پیام انجام می دهم ؟

بعضی اوقات رساندن پیام کار شاق می باشد . ممکن است فردی که می خواهیم به او پیام برسانیم قادر به درک و فهم پیام ما نباشد . که این مسئله می تواند شامل موارد زیادی باشد از افرادی که دائماً لغزش می کنند ، گرفته تا افرادی که مرتباً انتخاب می کنند که رفتار های مخرب داشته باشند .اصولاً در اینگونه شرایط این فکر به ما دست می دهد که وقت و انرژیمان به هدر می رود و باید آن شخص را به حال خود رها کنیم . اما قبل از اینکه تصمیم بگیریم ، باید درباره موارد تسکین دهنده ای که وجود دارند فکر کنیم . برای مثال ما راهنمای شخصی هستیم که به راهکارهای ما عمل نمی کند . ما به او پیشنهاد می کنیم که در مورد خاصی ترازنامه بنویسد یا تکلیف کتبی دیگری به او بدهیم ، اما از او دیگر خبری نمی شود تا وقتی که به مشکل جدی برخورد کند یا با تمام اشتیاق ممکن تجربه خود در مورد شرایط مشابهی را با به مشارکت می گذاریم ، و برای او توضیح می دهیم که چگونه بیماری ما فعال شده بود و ما چگونه توسط بکارگیری قدمها دوباره به بهبودی خود رجوع کرده ایم اما در نهایت آن رهجوی ما باز هم به رفتارهای مخرب خود ادامه می دهد . این مسئله می تواند خیلی رنج آور و آزاردهنده باشد ، اما قبل از اینکه بخواهیم دلسرد شویم او را رها کینم ، باید بخاطر آوریم که ما در مورد اینکه آیا باید پیام رسانی کنیم یا نه ؟ حق انتخابی نداریم و تنها حق انتخاب ما در مورد چگونگی پیام رساندن است .

لازم است که ما غرور و خودخواهیمان را از سرراه برداریم . هیچ اعتبار یا سرزنشی بخاطر بهبودی دیگران نصیب ما نمی شود . خیلی ساده ما فقط تا سرحدامکان پیام را به طور مؤثر می رسانیم و سعی می کنیم که در صورت درخواست کمک همیشه در دسترس باشیم . در ضمن باید به یاد داشته باشیم که امکان ندارد تا ما بتوانیم از افکار یا ضمیر دیگران آگاه باشیم . ممکن است گاهی به نظر رسد که پیام ما تأثیر چندانی ندارد ، اما شاید دلیل آن باشد که طرف مقابل آمادگی لازم را ندارد . اما امکان این نیز است که پیام ما در عمق ضمیر او باقی بماند و پس از مدتهای طولانی و درست سرموقع و هنگام نیاز به یادش آید . اگر درست فکر کنیم به خاطر خواهیم آورد که ما هم اوایلی که تازه وارد بودیم حرفهایی از دهان اعضای دیگر یا سخنرانان جلسات معتادان گمنام شنیده بودیم که در آن موقع آن را درک نمی کردیم ، اما مدتها بعد برای ما دلیلی جهت امیدواری یا باعث حل مشکلاتمان نشدند ما پیام را می رسانیم و آن را آزادانه و بدون چشمداشت به مشارکت می گذاریم ، اما هیچوقت نمی توانیم آن را به زور به کسی بقبولانیم .

اصلی که در مورد روابط عمومی انجمن ما بکار گرفته شده است ، یعنی – جاذبه نه تبلیغ به خوبی در مورد سعی شخصی ما در رساندن پیام کاربرد دارد .

بعضی اوقات نیز ممکن است ما بهترین فرد برای راهنمای شخص خاصی بودن ، نباشیم . نیازهای افراد و همینطور فراگیری آنها با یکدیگر متفاوت است . یک نفر ممکن است به کمک یک راهنما پیشرفت خوبی داشته باشد اما به کمک راهنمای دیگر با روشی متفاوت نتواند پیشرفت کند . یک راهنما ممکن است تکالیف کتبی زیادی به رهجوی خود بدهد . یک راهنما ممکن است از رهجویان خود بخواهد که هر هفته به تعداد مشخصی جلسه بروند . یک راهنما ممکن است بخواهد به طور مداوم در جریان امور رهجوی خود قرارگیرد در حالیکه راهنمای دیگر ممکن است فقط هر وقت که رهجویش اعلام نیاز کند برای او وقت بگذارد . هیچیک از این روشها ارجحیتی بر دیگری ندارد و همگی فقط روشهای متفاوت می باشند .

حالت دیگری که در آن رساندن پیام برای مان ممکن است مشکل باشد زمانی است که نسبت به زندگی یا بهبودی احساس مثبتی نداریم . احتمالاً اولین انگیزه ما این خواهد بود که به جلسه برویم و مشکلات و حال بد خود را در آنجا خالی کرده و روحمان را پاکسازی کنیم جلسات معتادان گمنام برای این بوجود امده تا مکانی برای رساندن پیام باشد . خالی کردن مشکلات و حال بد ، بدون اینکه آنرا به بهبودی ربط دهیم یا پیام را در آن آشکار کنیم به هیچ وجهدر راستای پیشبرد تنها هدف گروه نخواهد بود . حال اگر بگوییم که مشکلات فراوانی و یا حال بدی داریم اما خاطر نشان سازیم که اینها نمی توانند باغث مصرف مجدد ما شود چون در جلسات شرکت می کنیم و درخواست کمک می کنیم تا بر روی بهبودی خود کار کرده باشیم . باز هم در حال رساندن پیام هستیم . اگرچه ، اکثر اوقات بعترین راه پیام رساندن همانا تمرکز بر روی تازه واردان در جلسه و ذکر منافع بهبودی در معتادان گمنام می باشد . در ضمن ما باید بیاد داشته بایم که بعضی اوقات ، فرقی هم نمی کند چند وقت است که پاکیم ، خود ما نیاز به دریافت پیام داریم و اگر در جسله ای ساکت بنشینیم به احتمال زیاد ان را خواهیم شنید .

· راههای مختلف پیام رساندن چیست ؟ من شخصاً کدام یک را به کار گیرم ؟

· روش شخصی من در راهنما بودن چیست ؟

· فرق بین جاذته و تبلیغ چیست ؟

· پیام رساندن چه نفعی برای ما دارد ؟

· قدم دوازدهم و سنت پنجم چگونه با هم در آمیخته اند ؟

· چه چیز باعث حضور مستمر من در جلسات و اعتمادم به برنامه جلسات معتادان گمنام است ؟

· خدمت با از خود گذشتگی و از روی عشق بلاعوض چیست ؟ من چگونه آنرا تمرین می کنم ؟

 

به معتادان

"به معتادان "

چرا در قدم ذکر شده که ما پیام را به معتادان می رسانیم ؟ چرا جلسات معتادان گمنام در حالیکه هیچ چیز برای ما کار نمی کرد ، توانست برای ما سودمند باشد؟ تقریباً همه ما افرادی را می شناختیم – مثلاً یک معلم ، یک مشاور ، عضوی از خانواده ، یا یک افسر پلیس که به ما می گفتند مصرف مواد مخدر دارد ما را می کشد و همه چیزهایی که برایمان مهم هستند را از بین می برد و اینکه اگر بتوانیم از دوستان مصرف کننده دور باشیم یا به هر نوعی دسترسی خودمان به مواد مخدررا محدود کنیم ، قادر خواهیم بود زندگی خود را تغییر دهیم . اکثر ما نیز احتمالاً تا حدی با این نظر موافقت داشتیم ، مگر اینکه در انکار کامل بودیم . اما پس چرا تا زمانیکه معتادان گمنام را نیافته بودیم هیچ تسکینی پیدا نکردیم ؟ اعضای دیگر جلسات معتادان گمنام چه چیزی داشتند که توانست ما را متقاعد کند که بهبودی امکان پذیر است ؟

در یک کلام: قابل باور بودن .ما می دانستیم که انها درست مثل خود ما هستند اما مصرف را متوقف کرده و زندگی تازه ای یافتند . برای آنهاد مهم نبود که ما چی وچه مقدار مصرف می کرده ایم .اکثر ما خوسحال بودیم از اینکه واجد شرایط هستیم . ما می دانستیم که خیلی رنج کشیده ایم و دلمان می خواست که پذیرفته شویم ، که همینطور هم شد. بار اولی که شروع به رفتن به جلسات کردیم توسط معتادان دیگری که انجا بودند به گرمی پذیرفته شدیم . آنها شماره تلفن خود را به ما دادند و تشویق مان کردند که هر وقت می خواهیم به ایشان زنگ بزنیم . اما مهمترین چیزی که پیدا کردیم احساس همسانی و تشابه بود . اعضایی که درست مثل خود ما مصرف کننده بوده اند تجربه خود در مورد اینکه چگونه پاک شده اند را به مشارکت می گذاشتند . اعضایی که خود نیز تنهایی و انزوا را تجربه کرده بودند مثل این بود که از روی غریزه می دانستند ما نیاز داریم تا کسی ما را با آغوش گرم بپذیرد . بنظر می رسید که کل گروه بدون اینکه ما حرفی بزنیم می دانستند که ما به چه چیز نیاز داریم .

ما اغلب به یکدیگر می گوییم که چقدر خوش شانس هستیم که این برنامه را داریم چون به ما ابزاری می دهد تا با زندگی همان گونه که هست روبرو شویم . بعد از اینکه برای مدتی پاک ماندیم ، تشخیص می دهیم که اصول معتادان ممکن است که فکر کنیم چرا جلسات معتادان گمنام نباید در دسترس همه کسانی که انواع مختلف مشکلات را دارند قرار گیرند . همانگونه که ما از پیشینیان و اعضاء قدیمی شنیده ایم ، داشتن تنها یک هدف اصلی ، مؤثرترین وسیله برای حصول اطمینان از دسترسی معتادان به همسانی و همدلی مورد نیاز می باشد . اگر جلسات معتادان گمنام سعی می کرد که برای همه کس ، همه چیز باشد ، ممکن بود که معتادی به انجمن بیاید به این امید مصرف مواد مخدر را قطع کنند ولی نتواند کسی را بیابد که به او کمک کند .

· چگونه یکی از اعضاء جلسات معتادان گمنام توانست طوری مرا تحت تأثیر قراردهد که هیچکس هرگز نتوانسته بود ؟

· ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر چیست ؟

· چرا احساس همسانی و همدلی بدین اندازه مهم است ؟

ما نمی توانیم و حتی نباید سعی کنیم که برای همه کس همه چیز باشیم . اگرچه این بدان معنی نیست که نمی توانیم بهبودی خود را با دیگران سهیم شویم . در واقع چاره ای جز این نداریم . وقتی که ما به روال برنامه زندگی می کنیم نتایج آن در همه ابعاد زندگی ما اثر میگذارد و خود را بروز می دهد .

 

به اجرا درآوردن این اصول در تمام امور زندگی

به اجرا درآوردن این اصول در تمام امور زندگی

 

وقتی که ما درمورد بکار بستن اصول بهبودی در تمام امور زندگی صحبت می کنیم مفهوم آن و نقطه کلیدی تمرین این اصول است . فقط لازم است که دائم سعی کنیم اصول روحانی را در زندگی خود تمرین نمائیم . انتظار نیست که ما آنها را در تمام شرایط زندگی به شکل بی نقص به اجرا درآوریم . منافع روحانی که از کارکرد این قدم عایدمان می شود به تلاش و کوشش ما بستگی دارد نه به موفقیتهایمان .

برای مثال ما سعی می کنیم که اصل روحانی و مهربانی و شفقت را در همه موارد زندگی بکار گیریم . احتمالاً برای ما بکارگرفتن مهربانی و شفقت در مورد مصرف کننده ای که برای اولین بار در جلسه جلسات معتادان گمنام شرکت می کند علیرغم اینکه تا چه حد دردمند یا متخاصم باشد کار نسبتاً آسانی است . اما درمورد کسی که تازه بعد از لغزش برگشته یا کسی که چند بار لغزش کرده چطور ؟ اگر او به جلسه بیاید و جلسات معتادان گمنامرا به خاطر لغزش خود سرزنش کند چی ؟ یا اگر طوری وارد جلسه شود و رفتاری داشته باشد که نشانگر این باشد که بهبودی برایش مهم نیست ؟ یا اگر از رهجوهای ما باشد ؟ در اینگونه موارد شاید ببینیم تمرین اصل روحانی شفقت و مهربانی ، دیگر آنقدرهم ساده و آسان نیست . ما دیگر احساس مهربانی و شفقت نداریم ، اما باز هم می توانیم اصل روحانی شفقت و مهربانی را تمرین کنیم . تنها کاری که باید بکنیم این است که بی هیچ شرط و شروطی به رساندن پیام ادامه دهیم . راهنمای ما می تواند به ما کمک کن تا بیاموزیم که چگونه می توانیم مهربان باشیم ، بدون اینکه این تصور را القاء کنیم که لغزش کردن ایرادی ندارد . ما می توانیم دعا و مراقبه کنیم و از نیروی برترمان بخواهیم تا به ما کمک کند تا مهربان باشیم .

این قدم از ما می خواهد که اصول را در همه امورزندگی بکار ببند یم . اکثر ما دوست داریم که ، مسائل شغلی ، روابط عاشقانه ، یا قسمتی از زندگی خود را از این قاعده مستثنی کنیم . چون مطمئن نیستیم که اگر اصول روحانی را تمرین کنیم به خواسته های خود دست پیدا کنیم . برای مثال اگر در کار و حرفه خود از اصول عدول کنیم یا آن را زیر پا بگذاریم ممکن است که به موفقیتهای مالی بیانجامد . به عنوان مثال ممکن است از ما خواسته شود که محصولی را در ضرب العجل معینی تولید کنیم که نتیجه آن سود بیشتر برای شرکتی که در آن کار می کنیم باشد . اما در ضمن باعث شود که محصولی نامرغوب تولید کنیم که سلامت خریداران را به خطر بیندازد . پس چه کار باید بکنیم ؟ ما باید اصول روحانی بهبودی را تمرین کنیم . احتمالاً حق انتخابهای زیادی جهت اقدام ضمن رعایت اصول وجود دارد . مهم این است که ما طبق اصول رفتار کنیم .

در مورد خدمت در جلسات معتادان گمنام چطور ؟ عجیب است بعضی از ما خدمت در جلسات معتادان گمنام را موقعیتی جهت فراموش کردن تمام اصول می دانیم . درمسائل خدماتی حاضر نیستیم که به دیگران فرصت اشتباه کردن بدهیم . ما آشکارا دیگران را متهم به دسیسه و توطئه چینی می کنیم و اتهامات بی رحمانه ای به آنها نسبت می دهیم و حاضر نیستیم تا اصل روحانی مهربانی را تمرین کنیم . ما روند خدماتی غیر ممکنی برای کسانی که انتخاب کرده ایم تا کاری را انجام دهند می گزینیم . چون حاضر نیستیم کعه اصل روحانی اعتماد را تمرین کنیم . ما حق به جانب یا متخاصم می شویم . و زخم زبان می زنیم . اینکه می خواهیم به افرادی حمله کنیم که در جلسات بهبودی بدانها حتی برای زندگی و بهبودی خود اعتماد می کنیم ، مسئله ای دوگانه و ضد و نفیض است . لازم است که بخاطر داشته باشیم که اصول روحانی را د رانواع جلسات ، چه جلسات بهبودی و چه جلسات خدماتی تمرین کنیم . خدمت فرصتهای فراوانی جهت تمرین اصول روحانی فراهم می کند . دانستن اینکه درشرایط مختلف بایدکدامیک از اصول روحانی را تمرین کرد کار مشکلی است اما غالباً باید نقطه مقابل نقص اخلاقی که ما معمولاً در چنان شرایطی ما از روی آن عمل می کردیم را انتخاب کنیم . برای مثال اگر در شرایطی همیشه احساس می کردیم باید کنترل کامل را اعمال کنیم ، می توانیم اصل روحانی اعتماد را تمرین نمائیم . اگر در شرایط خاصی همیشه حق به جانب بوده ایم می توانیم اصل روحانی فروتنی را تمرین کنیم . اگر اغلب اولین عکس العمل ما دوری جستن و انزوا است می توانیم درخواست کمک کنیم . کاری که ما در قدم هفتم جهت شناخت نقطه مقابل نواقص شخصیتی خود کردیم همینطور کاری که در ابتدای این قدم جهت تشخیص اصول روحانی قدمهای قبلی انجام دادیم به ما ایده ای مضاعف در مورد اصول روحانی که لازم است تمرین کنیم می دهند . اگر چه اکثر ما در نهایت به فهرست مشابهی از اصول روحانی دست می یابیم ، اما توجهی که به هریک از آنها مبذول می داریم بستگی به نیازهای شخصیمان دارد .

· چگونه می توانم اصول را در زمینه های مختلف زندگی تمرین کنم ؟

· چه مواقعی تمرین اصول برای من مشکل است ؟

· تمرین کدامیک از اصول روحانی برایم سخت تر است ؟

 

 

اصول روحانی

اصول روحانی

 

اگر چه این قدم از ما می خواهد که کلیه اصول روحانی را تمرین کنیم اما اصول روحانی خاصی هستند که به این قدم مربوط می شوند . د راین قدم ، ما بر روی عشق بلاشرط ، از خود گذشتگی ، و ثبات قدم تمرکز می کنیم . تمرین اصل روحانی عشق بلاشرط در قدم دوازدهم ضروری است . هیچکس به اندازه یک معتاد در حال عذاب به عشق بلاشرط نیاز ندارد . ما از کسانیکه بدانها پیام می رسانیم چیزی درخواست نمی کنیم ما از آنها درخواست پول نمی کنیم . از آنها انتظار تشکر نداریم و از آنها نمی خواهیم که حتماً پاک بمانند . ما خیلی ساده فقط خود و پیام خود را عرضه می کنیم .

این بدان معنی نیست که نباید احتیاط لازم را بجا آوریم . اگر فکر می کنیم که صلاح نیست تا یک معتاد در حال عذاب را به منزل آوریم نباید اینکار را انجام دهیم . همیشه هنگامی که برای رساندن پیام به مکانی می رویم باید اعضای دیگر جلسات معتادان گمنام نیز به همراهمان باشیم . تمرین اصل روحانی عشق بلاشرط به این معنی نیست که اجازه دهیم از ما سوءاستفاده کنند . بعضی اوقات بهترین راه کمک و دوست داشتن این است که امکان و توان مصرف موادمخدر را از کسی بگیریم .

· چگونه اصل روحانی عشق بلاشرط را در رابطه با معتادانی که سعی می کنم به آنها کمک کنم تمرین می کنم .

ما چرا پیام رسانی می کنیم ؟ نه برای اینکه به خودمان خدمت کرده باشیم ، اگرچه از آن نفع می بریم . ما پیام می رسانیم که به دیگران خدمت کرده باشیم تا از اعتیاد فعال رهایی یابند و در زندگی شخصی خود رشد کنند . اگر رفتار و منش ما به گونه ای است که انگار رهجویان ما جزء متعلقات ما هستند ، که اگر تک تک اقداماتشان تحت نظر و راهنمایی ما نباشند زندگیشان از هم می پاشد و بدون ما نمی توانند پاک بمانند ، باید گفت که ما اصلاً قدم دوازدهم را درک نکرده ایم . ما نباید انتظار داشته باشیم که تعداد رهجویان ما و یا اینکه آنها تا چه حد موفق هستند برایمان تشخص به همراه بیاورند . ما همه این کارها را با نیت خیر و برای رسیدن به هدفی والا انجام می دهیم .

این یک پارادوکس ( قیاس ضد و نقیض ) است که خدمت ایثارگرانه تجلی دهنده و عمق ضمیر ماست . از طریق کارکرد قدمهای قبلی قسمت جدیدی از خود را کشف کردیم که ابزار وسیله ای برای اجرای خواست و اراده نیروی برتر بودن برایش مهمتر است . تا گشتن بدنبال تشخص و ستایش . ما قسمت جدیدی از خود را کشف کرده ایم که تمرین اصول برایش مهمتر است ، تا بکارگیری خصوصیات شخصی اش . همانگونه که بیماری ما در خودمحوری ما نمود می کند ، بهبودیمان نیز به زیبایی درخدمت ایثارگرانه تجلی می یابد .

· رفتار و منش من در راهنمای دیگران بودن چگونه است ؟ آیا رهجویان خود را تشویق می کنم که خود در مورد مسائل تصمیم بگیرند و در نتیجه رشد کنند ؟ آیا آنها را نصیحت می کنم یا تجربه خود را با آنان در میان می گذارم ؟

· رفتار و منش من هنگام خدمت چگونه است ؟ آیا جلسات معتادان گمنام بدون من به حیات خود ادامه خواهد داد ؟

· چگونه اصل روحانی ایثار و از خود گذشتگی را هنگام خدمت تمرین می کنم ؟

تمرین اصل روحانی ثبات قدم یا پشتکار به این معنی است که ما باید دائم سعی کنیم که کارها را به بهترین شکل که می توانیم انجام دهیم . حتی اگر در جایی عقب نشینی کرده ایم یا طبق انتظار خود عمل نکرده ایم ، لازم است تا با بهبودی خود تجدید عهد نمائیم . ثبات قدم از تبدیل شدن یک صبح بد یا یک روز بد به یک حالت و رفتار مداوم که می تواند باعث لغزش ما شود جلوگیری می کند . این تعهد باعث می شود که ما علیرغم احساسات بد و منفی خود باز هم اصول برنامه را تمرین کنیم . ما باید سعی کنیم که برنامه را تمرین کنیم حتی اگر از آن خسته و دل زده ایم یا به خاطرش زیادی خوشحالیم ، یا حالمان از آن به هم می خورد ، یا احساس محرومیت به ما می دهد .

· آیا من به بهبودیم متعهد هستم ؟ برای حفظ و مراقبت از آنها چه کارهایی انجام می دهم ؟

· آیا علیرغم احساسی که دارم اصول روحانی را تمرین می کنم ؟

 

 

حرکت به جلو

حرکت به جلو

 

قبل از اینکه بخواهیم بیش از حد در مورد به پایان رساندن کارکرد دوازده قدم هیجان زده شویم باید درک کنیم که کار ما تمام نشده است . ما نه تنها باید به سعی خود در بکارگیری اصول روحانی دوازده قدم که بسیاری از ما آن را زندگی به روال برنامه می خوانیم ، ادامه دهیم بلکه احتمالاً باید در طول زندگی رسماً بارها و بارها هریک از آنها را دوباره کار کنیم .

بعضی از ما ممکن است فوراً پس از یک بار کارکرد قدمها با درک تازه ای که از مفهوم آنها بدست آورده ایم مجدداً اقدام به کارکرد دوازده قدم نمایند . بعضی دیگر برای مدتی صبر می کنند یا برروی مفهوم خاصی از قدمها تمرکز می نمایند . هر اقدامی که انجام دهیم مهم این است که تا هر وقت دیدیم که دوباره در برابر اعتیادمان عاجز هستیم ، یا هر زمان که مسائل جدیدی در رابطه با کمبودهایمان و یا افرادی که به آنها خسارت زده ایم بر ما آشکار شد ، همیشه قدمها به عنوان راهی به سوی بهبودی در دسترس ما هستند .

ما باید در اینجا احساس خوبی نسبت به کاری که انجام داده ایم داشته باشیم . ما شاید برای اولین بار توانسته ایم کاری را به انتها برسانیم . این توفیق شگفت انگیز است . چیزی که باید به آن افتخار کنیم . درواقع یکی از نعماتی که کارکرد برنامه جلسات معتادان گمنام برای ما به ارمغان می آورد این است که احساس احترام به خود در ما رشد می کند .

ما می بینیم که در حال پیوستن به جامعه و اجتماع هستیم . قادر به انجام کارهایی هستیم که قبلاً فراتر از توان ما بود . مثلاً قادریم با همسایه خود یا فروشنده مغازه سلام و علیک و خوش و بش کنیم . نقشهای کلیدی و رهبری در جامعه به عهده بگیریم و در اجتماع که نمی دانند ما معتاد هستیم بدون احساس حقارت و کمتر بودن حشرونشر کنیم . در واقع احتمالاً ما در گذشته با دیده خواری به اینگونه مسائل نگاه می کردیم ، چون می دانستیم که در آن جایگاهی نداریم ، اما در حال حاضر دیگر چنین نیست . ما دیگر در دسترس و قابل برقرار کردن ارتباط هستیم . دیگران حتی ممکن است در مسائل خواهان و جویای نظر و مشورت ما شوند . وقتی ما درباره اینکه از کجا آمده ایم و بهبودی در زندگی برایمان چه به ارمغان آورده است فکر می کنیم ، مملو از احساس سپاس و شکرگزاری می شویم . همانگونه که در کتاب چگونگی عملکرد آمده ( سپاس و شکرگزاری نیروی محرکه در انجام تمامی کارهای ما می شود ) دراصل زندگی ما می تواند تصویری از سپاس و شکرگزاری باشد ، فقط بستگی دارد تا ما انتخاب کنیم که چگونه زندگی کنیم . هریک از ما چیزی خاص و منحصر به فرد داریم که به عنوان نشانه ای از سپاس و شکرگزاری ارائه می دهیم .

چگونه سپاس و شکرگزاری خود را نشان می دهم ؟

 

مروری بر اصول روحانی 12 سنت

ما آن چه را که داریم فقط با مراقبت کامل مىتوانیم حفظ کنیم و همان طور که آزادى فردى ما از قدمهاى دوازدهگانه سرچشمه مىگیرد به همان صورت آزادى گروه نیز به سنتهاى ما بستگى دارد.تا زمانى که پیوندهایى که ما را به یکدیگر متصل مىکند از آن چه که ما را از هم جدا مىنماید محکمتر باشد، همه چیز به خوبى پیش خواهد رفت.
1 منافع مشترک ما بایست در رأس قرار گیرد. بهبودى شخصى به اتحاد NA بستگى دارد.
2 در ارتباط با هدف گروه ما، تنها یک مرجع نهایى وجود دارد، خداوندى مهربان که به گونه ای ممکن خود را در وجدان گروه، بیان کند. رهبران ما فقط خدمت گزاران مورد اعتماد ما مىباشند، آن ها حکومت نمىکنند.
3 تنها لازمه عضویت، تمایل به قطع مصرف است.
4 هر گروه بایست مستقل باشد به استثناى مواردى که بر گروه ها ى دیگر و NA درکل اثر بگذارند.

5 هر گروه فقط یک هدف اصلى دارد، رساندن پیام به معتادى که هنوز در عذاب است.

6 یک گروه NA هرگز نبایست هیچ مؤسسه مرتبط یا هر سازمان خارجى را تأیید و یا در آن ها سرمایه گذارى کند، یا نام NA را به آن هاعاریت دهد، مبادا که مسائل مالى، ملکى و شهرت، ما را از هدف اصلى خود منحرف سازد.

7 هر گروه NA مىبایست کاملاً متکى به خود باشد و کمک ى از خارج دریافت نکند

8 معتادان گمنام بایست همیشه غیر حرفه اى باقى بماند، اما مراکز خدماتى ما مىتوانند کارمندان مخصوصى استخدام کنند.

9 NA تحت این عنوان، هرگز نبایست سازماندهى شود، اما مىتوانیم هیأت هاى خدماتى یا کمیته هایى تشکیل دهیم که مستقیماً در برابر کسانى که به آن ها خدمت مىکنند، مسئول باشند

10معتادان گمنام، هیچ عقیدهاى در مورد مسائل خارجى ندارد و نام NA هرگز نبایست به مباحث اجتماعى کشانده شود.

11خط مشى روابط عمومى ما بنابر اصل جاذبه است تا تبلیغ، ما لازم است همیشه گمنامى شخصى خود را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ کنیم.

12گمنامى، اساس روحانى تمام سنتهاى ما است و همیشه یادآور این است که اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم

درک این سنتها به مرور و به آهستگى براى ما امکان پذیر خواهد شد. ما از راه صحبت با اعضاء و تماس با دیگر گروه ها، اطلاعاتى کسب مىکنیم ، اما معمولاً پس از شروع فعالیت در کارهاى خدماتى است که کسى به ما خواهد گفت: "بهبودى هریک از ما به اتحادNA بستگى دارد. "و این اتحاد به کیفیت پیروى ما ازسنتهای مان مربوط است. سنتهاى دوازده گانه NA غیر قابل دستکارى است. آنها رهنمودهایى هستند که جمعیت ما را آزاد و زنده نگاه مىدارند با پیروى از این رهنمودها، در ارتباط با دیگران و اجتماع، از بسیارى از مشکلات اجتناب خواهیم کرد. این، بدان معنى نیست که سنتهاى ما تمام مشکلات را از میان بر مىدارند. ما در هر صورت باید با مسائلى که پیش مىآیند، نظیر مشکلات ارتباطى، اختلاف سلیقه، مباحثات داخلى و مسائل مربوط به افراد و گروه هاى خارجى، روبرو شویم، اما در هر صورت ما وقتى اصولمان را رعایت مىکنیم، از بعضى از دردسرهایى که این مسائل به وجود مىآورند جلوگیرى به عمل خواهیم آورد.
بسیارى از مشکلات ما، همان هایى هستند که اعضاى اولیه ما هم با آن ها روبرو بوده اند و تجربیاتى که آن ها به سختى بدست آوردند، باعث تولد سنتها شده است. تجربه به ما نشان داده است که این اصول امروزه همان اعتبار ى را دارند که درشروع داشته اند. سنتهای مان ما را در برابر فشارها ى داخل و خارج که ممکن است باعث نابودی مان شود، حفظ مىکنند. آن ها رشته ها ى واقعى پیوند ما هستند و فقط با درک و اجرای شان است که کاربرد پیدا مىکنند.

✅ اصول روحانی سنت یک:
تسلیم ، پذیرش ، قبول تعهد ، ازخود گذشتگی ، محبت ،گمنامی


✅ اصول روحانی سنت دوم:
تسلیم-ایمان ، فروتنی ، روشن بینی ، وفاداری ، گمنامی


✅ اصول روحانی سنت سوم:
تحمل یکدیگر ، هم دردی ، گمنامی ، فروتنی


✅ اصول روحانی سنت چهارم:
استقلال ، مسئولیت ، روشن بینی ، اتحاد ، گمنامی


✅ اصول روحانی سنت پنجم:
وفاداری ، مسئولیت ، وحدت ، گمنامی


✅ اصول روحانی سنت ششم:
فروتنی ، وفاداری ، ایمان ، هماهنگی ، گمنامی


✅ اصول روحانی سنت هفتم:
قدرشناسی ، احساس مسئولیت ، ایمان ، وفاداری ، گمنامی ، آزادی


✅ اصول روحانی سنت هشتم:
فروتنی ، دوراندیشی ، گمنامی ، وفاداری


✅ اصول روحانی سنت نهم:
فروتنی ، احتیاط ، وفاداری ، گمنامی


✅ اصول روحانی سنت دهم :
وحدت ، مسئولیت پذیری ، احتیاط ، دوراندیشی ، فروتنی ، گمنامی


✅ اصول روحانی سنت یازدهم :
ایمان ، خدمت ، گمنامی


✅ اصل روحانی سنت دوازدهم ؛
گمنامی

سنت اول

منافع مشترک ما بایست در رأس قرار گیرد. بهبودى شخصى به اتحاد NA بستگى دارد

اولین سنت ما، مربوط به اتحاد و منافع مشترک است. یک ى از مهم ترین نکات زندگى جدید ما این است که ما جزی ى از یک گروه معتادان در حال بهبودى هستیم. بقاى ما، مستقیماً به بقاى گروه و انجمن بستگ ى دارد.بر اى حفظ اتحاد انجمن معتادان گمنام، ثبات گروه، اهمیت حیاتى دارد. در غیر این صورت، کل انجمن ازهم پاشیده شده و فرد نابود مىشود. قبل از پیوستن به معتادان گمنام، امکان بهبودى براى ما وجود نداشت . این برنامه مىتواند کارى را براى ما انجام دهد که خود قادر به انجامش نیستیم . ما جزیى از گروه شدیم و فهمیدیم که مى توانیم بهبود پیدا کنیم . ما دریافتیم که کسانى که عضویت فعالانه خود را در این انجمن ادامه نداده اند، با راه پر مخاطره اى روبرو بوده اند. در این برنامه، هم گروه براى فرد با ارزش است و هم فرد براى گروه . ما هرگز لطف و توجه خاصى را که در این برنامه به ما شده است، تجربه نکرده بودیم. دراینجا کسى نمى گوید على رغم آنچه که هستید شما را دوست داریم و مى پذیریم، بلکه ما را درست به خاطر همانى که هستیم دوست دارند و مى پذیرند . هیچ کس نمى تواند عضویت ما را باطل کند، یا وادار به کار ى کند که مایل به انجامش نیستیم. ما این طریقه زندگى را از راه الگوبردارى از یکدیگر، دنبال مى کنیم، نه دستور وفرمان. ما با در میان گذاشتن تجربیات خود، از یکدیگر درس مى گیریم. در دوران اعتیاد، ما همیشه امیال شخص ى خود را در رأس امور قرار مى دادیم، اما در انجمن معتادان گمنام، متوجه مى شویم که هر چه به نفع گروه است معمولاً به نفع ما هم هست. با آن که تجربیات شخصى دوران مصرف ما، با یکدیگر تفاوت دارد، اما به عنوان گروه، وجوه مشترک زیادى در اعتیاد خود پیدا مى کنیم. یکى از آن ها، اصرار ما دراثبات عدم نیاز به دیگران بوده است. ما خود را متقاعد کرده بودیم که به تنهایى موفق مى شویم و زندگىمان را بر همین مبنى ادامه مى دادیم . نتیجه این کار، تأسف بار بود و عاقبت هر یک از ما به اجبار اقرار کردیم که عدم نیاز به دیگران دروغى بیش نبوده است. این اقرار، نقطه شروع بهبودى ما بود و پایه اصلى اتحاد ما را دراین انجمن تشکیل مى دهد . همان طور که ما در اعتیادمان وجه مشترک داشته ایم، اکنون متوجه مى شویم که در بهبودیمان نیز نقاط مشترک زیادى داریم. تمایل به پاکى در ما یک خواهش مشترک است.
ما آموختهایم که به یک نیروى برتر تکیه کنیم. هدف ما، رساندن پیام به معتادى است که هنوز در عذاب است. سنتهاى ما رهنمودهایى هستند که ما را از شرّ خودمان در امان نگه مى دارند. آن ها ضامن اتحاد ما هستند. در معتادان گمنام، اتحاد الزامى است، البتّه منظور این نیست که برخورد واختلافى نداریم. هر جا که یک عده دور هم جمع شوند، بى تردید اختلاف عقیده هم وجود خواهد داشت. ما مى توانیم مخالف باشیم، اما ناسازگار نباشیم. بارها وبارها در بحران ها، اختلافات را کنار گذاشته و براى منافع مشترکمان تلاش کرده ایم. ما اعضایى را دیدهایم که با آن که با هم حسن تفاهم نداشته اند، اما براى کمک به یک تازه وارد، با یکدیگر همکارى کردهاند. گروهى را دیده ایم که با انجام کارها ى کم
اجرت، اجاره اتاق جلسات خود را پرداخته اند. اعضایى را دیده ایم که براى حمایت یک گروه نوپا، صدها کیلومتر رانندگى کرده اند. اینگونه فعالیتها و نظایر آن در انجمن ما مسئله اى عادى است. بدون این فعالیتها بقاى NA ممکن نبوده است.

ما باید به عنوان یک گروه، با یکدیگر زندگى و همکارى کنیم، تا کشتى مان دربرابر طوفان بیمه شود و اعضاىمان از بین نروند. با ایمان به نیروى برتر، تلاش و اتحاد ، ما از مهلکه جان سالم به در مى بریم و به رساندن پیام به معتادى که
هنوزدر عذاب است، ادامه مى دهیم.




.مفهوم سنت اول از نظر شما چیست ؟

مفهوم سنت اول اینست که ما اعضای انجمن ، همگی شبیه یکدیگر و یک شکل نیستیم ، و کارهایی که در گذشته کرده ایم و حتی خصوصیات ما هم با یکدیگر تفاوت‌هایی دارد . اما نقاط مشترک مهمی با یکدیگر داریم ، که تاکید بر روی این نقاط مشترک (بیماری اعتیاد و بهبودی) ، باعث می شود که اتحاد و همبستگی بیشتری پیدا کنیم .
چیزهایی وجود دارد که همه ما داریم از آن سود می بریم و نیز برای ادامه بهبودی شخصی مان ، به بقای آنها احتیاج داریم . پس باید تلاش کنیم تا منفعت جمعی را ، به منافع شخصی خود ، ترجیح دهیم .
زیرا اگر این جمع نباشد و کل انجمن وجود نداشته باشد ، ما هم نیستیم و جایی برای دنبال کردن بهبودی خود نداریم

نکات مهم

✅گروه مهمتر از ماست ، زیرا گروه ثابت است ، اما اعضا ثابت نیستند . می آیند و می روند .
✅سنت اول باعث میشود که گروههای NA ، مثل یک زنجیر به هم پیوسته باشند . و ما را موظف می کند ، هر چیزی را که مانع پیشرفت در بهبودی اعضایمان است ، از سر راه برداریم و کنار بزنیم .
✅غرایض شخصی در انجمن ما هیچ جایی ندارد .
✅ما باید حامی و پشتیبان یکدیگر باشیم .
✅سنت اول همبستگی را بین اعضا بیشتر می نماید .
✅همانطور که ما برای ادامه ی راه نیاز به NA داریم ، NA هم به اعضای خود نیاز دارد .رابطه ی دو طرفه بین ما و انجمن وجود دارد
✅گردهمایی های ما ، گرفتن دست یکدیگر ، در آغوش کشیدن همدردانمان و کمک به حل مشکلات یکدیگر ، نشانه ای قوی از اتحاد ماست .




.آیا بین قدم اول و سنت اول وجه مشترکی وجود دارد ؟

بله
در قدم اول با بیماری اعتیاد و بهبودی ، بعنوان دو واقعیت ، آشنا شدیم .
در سنت اول هم ، نقاط مشترک و وجه تشابه ما با یکدیگر ، وجود بیماری اعتیاد و بهبودی است .
در قدم اول اصل روحانی تسلیم وجود دارد ، چه در برابر بیماری اعتیاد و چه در برابر اصول برنامه .
در سنت اول هم باید در برابر خواست گروهی و منافع جمعی گروه ، تسلیم باشیم .
در برابر خواسته های شخصی خود تسلیم باشم و خود را بعنوان جزئی از کل بدانم .
قدم اول به من خویشتن پذیری و همچنین پذیرفتن دیگران را یاد داد .
سنت اول هم می گوید که ، خودم و دیگر اعضا را ، همانگونه که هست بپذیرم و سعی نکنم کسی را تغییر دهم
در قدم اول وقتی قبول می کنم که بیمارم ، با دیگران هم به عنوان یک فرد بیمار برخورد می کنم و مدارا کردن را یاد می گیرم .
در سنت اول هم ، با تمرکز بر وجه مشترک بین اعضا که همان بیماری اعتیاد و بهبودی است ، با دیگران مدارا می کنم و همدلی و همسانی بوجود می آید .

نکات مهم

✅همه ی موضوع " جنگ نکردن" است .
✅درک و پذیرش و تسلیم .
✅همانطور که از بیماری اعتیاد نمیتوانم فرار کنم ، از خواست گروهی هم نمی توانم فرار کنم .
✅بزرگترین وجه اشتراک ما با یکدیگر اینست : همانگونه که در قدم اول به تنهایی نتوانستم ، در سنت اول هم به تنهایی نمی توانم .




.آیا این سنت فقط در رابطه با گروه و انجمن کاربرد دارد ، یا در موارد دیگر نیز میتواند کاربرد داشته باشد ؟ و اگر دارد ، در چه مواردی ؟ توضیح دهید .

خیر
در موارد دیگر هم کاربرد دارد .
هر جا که گروهی وجود دارد و آن گروه هدف ، یا اهداف مشخصی را دنبال می کند ، نیاز به وحدت و همبستگی وجود دارد .
چون در هر گروهی ، منافع مشترکی هست ، که همه از آن سود می برند .
مثلا گروه خانواده ، گروه دوستان ، گروه همکاران که در یک محل با هم کار می کنند .
جوامع مختلف مثل مدرسه ، دانشگاه ، جوامع شهری ، کشور و ...

نکات مهم

✅این سنت در مورد "قانون مند" بودن است .
✅ما انسانها در جامعه هم نیاز به کمک یکدیگر داریم و باید به منافع مشترک دیگران و اقشار مختلف جامعه نیز احترام بگذاریم ، تا محیطی سالم و امن برای زندگی داشته باشیم .
✅آشنایی با سنت اول کمک می کند که من در مقابل خانواده و محیط پیرامون خود ، احساس بیگانگی نکنم و خود را جزئی از این جامعه بدانم .
✅سنت اول و اجرای آن تعهد نیاز دارد و باید منافع دیگران را هم ، در نظر بگیریم .
✅احترام گذاشتن به دیگران را ، در سنت اول تمرین می کنیم




.در رابطه با هر یک از موارد سوال قبلی ، مثالی بیاورید که نشان دهد چگونه قبل از پیوستن به انجمن ، این اصل را زیر پا می گذاشتید ؟

خانواده :

به خواسته های جمع خانواده احترام نمی گذاشتم . به قوانین خانواده پایبند نبودم . هر موقع که می خواستم ، رفت و آمد میکردم و ساعت و زمان را در نظر نمی گرفتم . اکثر اوقات پرخاشگر و خشمگین بودم و جو منزل را متشنج می کردم . به اعضای خانواده ، به چشم دشمن نگاه می کردم . میخواستم در همه حال ، حرف خودم را به کرسی بنشانم و نظرات و امیال دیگران برایم ، کاملا بی اهمیت بود .

محل کار :

از این شاخه به آن شاخه می پریدم . اگر از یکی از همکاران خوشم نمی آمد ، پشت سرش بدگویی می کردم ، یا برایش نقشه میکشیدم . به قوانین محل کار احترام نمی گذاشتم . وقت شناس نبودم . دیر به محل کارم میرفتم و میخواستم هر چه زودتر هم برگردم . بیشتر با فریب و دروغگویی کار خودم را پیش می بردم . نقاط ضعف همکارانم را برجسته می کردم ، تا خودم را تایید کنم . اینها همه اتحاد و همبستگی بین همکاران را خراب می کرد .

اجتماع :

به قوانین و مقررات اجتماعی ، بی احترامی می کردم . با مصرف مواد مخدر و انجام کارهای خلاف قانون ، چهره ی اجتماع رو زشت کرده بودم . در جامعه ، با کسی رابطه ی خوبی نداشتم ، حتی با هم مصرفی هایم . از افراد جامعه بدم می آمد و با کارهایی که می کردم ، باعث آزار آنها می شدم . بر خلاف عرف جامعه حرکت میکردم و در عین حال ، همیشه حق به جانب هم بودم و فقط حق را به خودم می دادم .

محل تحصیل :

بی نظمی و بلاتکلیفی در تحصیل . حاضر نشدن بر سر کلاس های درس . تقلب در امتحانات . انجام رفتارهای اخلال گرانه در کلاس و مدرسه ، و در نهایت ترک تحصیل .

نکات مهم

✅نظر خودم را به دیگران تحمیل می کردم .

✅اگر برایم سودی نداشت ، هیچ مسئولیتی را قبول نمی کردم .
✅ساز مخالف زدن و تک روی کردن .
✅تقصیر را به گردن دیگران انداختن و حقوق دیگران را زیر پا گذاشتن .
✅هیچ موقع ، هیچ کس را قبول نداشتم .
✅مشکل اصلی من ، در "قانون گریزی" من بود .
✅خودمرجعی و خودمرکزی .
✅خود را تافته ی جدا بافته می دانستم و همیشه مخالف جریان آب ، شنا میکردم آنقدرها هم که فکر میکردم ، آدم مهمی نبودم .




.آیا پس از پیوستن به انجمن ، موفق شده اید این اصل را در مورد سوال قبلی رعایت کنید ؟ مثال بزنید .

بله . تا حدودی

خانواده :

رعایت حال اعضای خانواده را کرده ام و خواسته های غیر منطقی که از آنها داشته ام ، کمتر شده است . به آنها احترام میگذارم و سعی در درک آنها دارم . به قوانین منزل پایبند بوده ام و وقت شناسی و نظم را سر لوحه خود قرار داده ام . بخصوص در رفت و آمدها . ارتباط دوستانه با اعضای خانواده ، جایگزین بدبینی و تنش های خانوادگی شده است .

محل کار :

دیگر از این شاخه به آن شاخه نمی پرم و در کارم ثابت قدم هستم . با همکارانم ، با احترام و محبت برخورد می کنم . سعی می کنم در کارها منظم باشم و سر وقت در محل کار حاضر شوم . تعهد و مسئولیت پذیری داشته ام و پاسخگو بوده ام . خودم را با سایر همکارانم ، یکسان دیده ام .
(از لحظ انسانی)

اجتماع :

به قوانین و هنجارهای اجتماعی ، احترام گذاشته ام . دیگر با مردم جامعه سر جنگ ندارم . پیرو نظر جمع و عرف اجتماعی هستم .

نکات مهم

✅گاهی لازم است عقاید شخصی خود را ، برای خودم نگه دارم و از ابراز آن ، خودداری کنم .
✅جایی هم که لازم است  ، حرف درست و اصولی را باید بگویم و سکوت نکنم .
✅احساس تعلق نسبت به جمع .
✅دیگران را هم در منافع خود ، سهیم بدانم .
✅رعایت سنت یکم ، حتی قبل از آشنایی با این سنت .(شرکت در جلسات با فروتنی)
✅حق زندگی کردن را به خانواده و اجتماع خود بدهم .




.لیست اعمال و رفتار خلاف سنت اول خود را در انجمن بنویسید و پس از بیان علت ، عوامل زیر بنایی آن را مشخص کنید و سپس بگویید که اگر می خواستید طبق این سنت عمل کنید ، باید چه می کردید ؟

غیبت کردن در مورد دیگران

علت :
رنجش و ناراحتی از آنها داشته ام .
زیربنا :
غرور و ترسهای مختلف . نپذیرفتن دیگران . توقعات بی جا .(توجه نکردن به ضعف ها و ایرادات خودم و گرفتن ترازنامه ی شخصی دیگران)
راه حل :
تمرکز داشتن بر روی بهبودی خودم و گرفتن ترازنامه ی شخصی خود .
بیشتر در مورد حسن های دیگران صحبت کنم و به نقاط ضعف دیگران بی توجه باشم .
صحبت کردن داخل جلسه

علت :
مواقعی داخل جلسه صحبت کرده ام ، که حالم خوب نبوده . احساس تفاوت ، من با بقیه فرق دارم ، پس حق دارم که داخل جلسه حرف بزنم و نظم جلسه را به هم بریزم .
راه حل :
سکوت کردن و اینکه بهتر است کنار دوستان صمیمی خودم در جلسه ننشینم تا اصلا در موقعیت حرف زدن با آنها قرار نگیرم .

خودمحوری کردن در خدمات

علت :
با خود خواهی و بدون گذشت خدمت کردن . به اصول توجه نکرده ام و به خواسته های شخصی خودم توجه کرده ام . خودم را بیش از حد جدی گرفته ام و دچار خود بزرگ بینی شده ام .
راه حل :
خدمت صادقانه ، بدون چشمداشت و انتظار متقابل . مشورت در خدمت

اصرار کردن بر روی نظرات شخصی (جلسات اداری)

علت :
اثبات کردن خودم به دیگران . خودم را مطرح کردن ، سرپوش گذاشتن بر روی احساسات مخرب از جمله احساس حقارت و ضعف .
راه حل :
احترام گذاشتن به نظرات دیگران . دست برداشتن از میل و اراده ی شخصی . تسلیم در برابر خواست جمع .

در این مواردی که ذکر شد ، در اکثر اوقات خودخواهی و غرور باعث این اعمال و رفتار شده است .

بیشتر در چه شرایطی رفتارهای خلاف سنت از من سر زده است ؟

جاهایی که:

✅حالم خوب نبوده .
✅خودم را از بقیه بالاتر دیدم .
✅ادعاها فعال بوده و میخواستم خودم را نشان بدهم .
✅بلوغ لازم در بهبودی را نداشتم .
✅خویشتن پذیر نبودم .
✅خودم را جزئی از کل ندانستم .

نکات مهم

✅من همه جا میخواهم بگویم : منو ببینید .
✅نمی خواهم قبول کنم که دیگران هم حق دارند و قبول کنم که احتمال دارد دیگران هم درست بگویند .
✅شکستن گمنامی دیگران ، باعث تفرقه میشود .
✅گمنامی دیگران را حفظ می کنم ، به خاطر اینکه نمی خواهم از تجربه دیگران محروم شوم .
✅چون اهمیت جلسات اداری را درک نمی کردم ، گاهی در این جلسات تیراندازی کلامی داشتم .
✅خدمت نکردن در عین توانایی ، خلاف سنت اول است .

.لیست اعمال و رفتار مطابق سنت اول خود را بنویسید .

✅محبت و دوستی با اعضای گروه .

✅سکوت کردن داخل جلسات و احترام
✅گذاشتن به مشارکت دیگران .

✅حفظ گمنامی .

✅مشارکت کردن صادقانه و داری پیام بهبودی .

✅خدمت کردن با زیربنای سالم و بدون خودخواهی و خودمحوری .

✅اهمیت قائل شدن برای جلسات اداری گروه و شرکت کردن در آن .

✅پافشاری نکردن بر روی نظرم در جلسات اداری .

✅انجام فعالیت خدماتی ، حتی با افرادی که با آنها هم عقیده و همفکر نیستم ، ولی برای پیشبرد هدف انجمن به همکاری با آنها ادامه می دهم .

✅کمک کردن به حفظ جلسات .
✅بیرون جلسه مراقب رفتار و کردار خود باشم و رفتار ناپسندی از خود بروز ندهم که به روند طبیعی برگزاری جلسات خسارتی وارد شود

نکات مهم

✅رفتن به جلسات به طور منظم و مرتب و مسئولیت پذیر بودن .
✅تسلیم شدن در برابر رائ گروه .
✅گذشتن از عقاید شخصی .
✅راهنما شدن و راهنما داشتن .
✅انتقال داشته هایم به دیگران ، بدون کم فروشی .
✅داشتن عشق بدون قید و شرط .
✅گوش دادن حقیقی و با دقت به حرفهای دیگران .(سن پاکی شخص مقابل ملاک نیست)
✅انجام خدمت های موثر در جلسات و انجمن .
✅جزئی از کل شمردن خود .




.لیست اعمال و رفتار مطابق سنت اول خود را در سطح خانواده ، در اجتماع و جهان بنویسید .
خانواده :

سعی کردم آشتی دهنده بین اعضای خانواده باشم . نه اینکه باعث جنگ و تنش بیشتر در محیط خانواده باشم .
به نیازها و خواسته های اعضای خانواده توجه کرده ام و در صورت امکان ، آن نیازها را برطرف کرده ام .

اجتماع :

بعد از آشنایی با انجمن و پاک شدن ، کمتر هنجار شکن بوده ام . بیشتر سعی کردم خودم را با اصول و قواعد زندگی در جامعه وفق دهم .
در مراسمات اجتماعی شرکت کرده ام تا دوباره به دیگر انسانها ، متصل شوم .
به اهالی محل سکونت و همسایگان خود احترام گذاشته ام و اگر خواسته ی بر حقی داشته اند ، آنرا اجابت کرده ام .
به انتقادات و تذکرات به جای دیگران ، تا جای ممکن توجه و اعتنا کرده ام .

جهان :

به عنوان یک انسان سعی کرده ام با خدمت به همدردانم یا دیگر انسانها ، به ایجاد صلح و آرامش در جهان کمک کنم .
هر معتادی که در مسیر بهبودی قرار بگیرد ، جامعه امن تر میشود . پس کمک یک معتاد به معتاد دیگر ، می تواند تاثیر جهانی هم داشته باشد .
اگر بگذاریم تا روحانیت ساده باشد ، آنگاه اجازه داده ایم تا جهانی شود .

نکات مهم

✅در خانواده از در دوستی با اعضای خانواده وارد شوم .
✅مشورت کردن و صحبت کردن با دیگر اعضای خانواده .
✅در محیط کار ، اگر گره ای در کار بود ، با همفکری دیگران گره ی کار را باز کنم .
✅در اجتماع از خود سوال می کنم . سهم من چیست ؟ من چه کمکی میتوانم به اجتماع خود بکنم .
✅مشکلاتم را برای دیگران نگذارم .
✅احترام به قوانین اجتماعی .
✅من یک جزئ از کل هستم .
✅هر جا جمعی وجود دارد ، سنت اول در آن جمع قابل اجراست .

اصول روحانی سنت

تسلیم ، پذیرش ، تعهد ، ازخودگذشتگی ، محبت ، گمنامی


تسلیم : کنار گذاشتن تمایلات و منافع شخصی
نتیجه : همکاری گروهی آسانتر می شود ، وحدت حفظ شده و منافع مشترک در راس قرار می گیرد.


پذیرش : قبول کردن راهکارهایی که باعث پیشرفت انجمن می شود ، چون ابزارها و روشهای ما متفاوتند .
نتیجه : نمی توانیم عقاید خود را درباره وحدت به دیگران تحمیل کنیم در واقع وحدت ما از هدف ما نشات می گیرد .


تعهد : قبول کردن بخشی از کارهای خدماتی که با یک برنامه متعادل بهبودی جور در می آید .
نتیجه : همیشه بخشی از راه حل هستیم و نقشی در اتحاد داریم ، خدمت می کنیم و به بهبودی شخصی و رشد انجمن کمک می کنیم .


ازخودگذشتگی : احتیاجات گروه را به خواسته های خود ترجیح دادن و در سطح انجمن احتیاجات انجمن را به خواسته های گروه ترجیح دادن .
نتیجه : گروه ما سالم می ماند و موجب رشد و ارتقای انجمن می شود .


محبت : ابراز علاقه کردن به دیگران در هنگام صحبت و برخورد و سهیم کردن دیگران در تجربه و امید خود .
نتیجه : باعث جلب تازه واردها و تقویت اعضا می شود،احساس آرامش و امنیت در اعضا شکل می گیرد و روحیه وحدت و رفاه عمومی را افزایش می دهد .


گمنامی : کنار گذاشتن تعصبات ، خواسته ها و تفاوتهای که باعث تفرقه و عدم ارتباط ما با یکدیگر می شود .
 نتیجه : باعث می شود همه با هم مساوی باشیم و فقط بر هویت مشترک خود به عنوان یک معتاد تمرکز کنیم و در رشد و اتحاد انجمن مسئولیتی مساوی داشته باشیم.


سنت دوم

در ارتباط با هدف گروه ما، تنها یک مرجع نهایى وجود دارد خداوندى مهربان که به گونه اى ممکن خود را در وجدان گروه بیان کند. رهبران ماخدمتگزاران مورد اعتماد ما مى باشند، آن ها حکومت نمى کنند

در معتادان گمنام، ما نگران حفظ خویش، از نفس خود هستیم و سنت دوم نمونه اى از آن است. ما طبیعتاً مردمى خودرأى و خودمحوریم که اکنون اجباراً در NA گردهم جمع شدهایم. ما در مدیریت ضعیف هستیم و حتّى یکى از ما هم قادر نیست که به طور ثابت، درست تصمیم گیرى کند.در معتادان گمنام، ما بجاى اتکا به عقاید شخصى و یا غرور، به خداوند مهربانى که خود را در وجدان گروه بیان مى کند، رجوع مى کنیم. ما با کارکرد قدمها مى آموزیم که به نیروى برتر از خود متکّى شویم و از این نیرو در پیش برد اهداف گروه بهره بردارى کنیم. ما دائماً باید مراقب باشیم که تصمیمات مانحقیقتاً منعکس کننده خواست خدا باشند. بسیارى از اوقات بین وجدان گروه و عقیده گروه که به وسیله شخصیتهاى با نفوذ و یا محبوبیت، دیکته و تحمیل
مى شود، تفاوت بزرگى وجود دارد. بعضى از دردآورترین تجربه هاى آموزنده ما از تصمیماتى که به نام وجدان گروه گرفته ایم، سرچشمه گرفته است . اصول روحانى حقیقى ، هرگز با یکدیگر در تضاد نیستند و همیشه مکمل یکدیگرند .وجدان روحانى گروه، هرگز هیچ یک از سنتهاى ما را نقض نخواهد کرد.

سنت دوم، با ماهیت رهبرى در NA سر و کار دارد. ما آموخته ایم که در انجمن ما، رهبرى از طریق نمونه بودن و خدمات ایثارگرانه کار مى کند. دستور دادن و استفاده ابزاری، کاری از پیش نمى برد. ما ترجیح مى دهیم که رئیس،مرشد و مدیر نداشته و به جاى آن منشى، خزانه دار و نماینده داشته باشیم . سمتهایى که ذکر کردیم عناوین خدماتى اند و نمایانگر کنترل نیستند. تجربه ما نشان مى دهد که اگر گروه تبدیل به شاخه هائى از شخصیت رهبر یا عضو دیگرى شود، تأثیر خود را از دست مى دهد. فضای بهبودى، یکى از گرانبهاترین سرمایه هاى ما در گروه های مان است و ما باید با دقت از آن نگهبانى کنیم مبادا آن را به سیاستها و شخصیتها ببازیم.

براى آن عده از ما که به کارهاى خدماتى مشغول بوده و یا در بنیانگذار ى گروهها نقش داشته ایم، گاه رها کردن بسیار مشکل است. در صورتى که به غرور، افتخار بیجا و خودرأیى مرجعیتى داده شود، گروه از بین خواهد رفت .
باید به خاطر داشته باشیم که مسئولیتهایى که در انجمن به ما سپرده مى شوند، امانت هستند. ما خدمت گزاران مورد اعتمادیم و هرگز هیچ یک از ما حکومت نمى کنیم. معتادان گمنام، یک برنامه خدادادى است و ما فقط به لطف خدا و وجدان گروه، مى توانیم بقا وسربلندى گروه را حفظ کنیم. در اینگونه موارد، بعضى ها مقاومت مى کنند، اما عده زیادى نیز تبدیل به نمونه هایى براى تازه واردان مى شوند. خودپرستان به زودى متوجه مى شوند که در خارج قرار دارند و موجبات نفاقى شده اند که لطمه آن نهایتاً به خودشان خواهد خورد. بسیارى از این افراد تغییر مى کنند و مى آموزند که ما فقط مىتوانیم به وسیله خداوند مهربانى که در وجدان گروه تجلى مىکند، اداره شویم.



مفهوم سنت دوم از نظر شما چیست ؟


همانطور که در بدن یک انسان ، هر عضوی وظیفه و مسئولیتی خاص را بعهده دارد ، در انجمن ما هم هر عضوی دارای وظایف مشخص و توانایی و کارایی مشخص می باشد .
همانگونه که در بدن انسان ، سر فرمانده و اصلی ترین عضو به شمار می رود ، در انجمن هم خداوند در راس همه ی امور قرار دارد .
خداوند از طریق وجدان گروهی است که خود و خواست و اراده ی خود را به ما نشان می دهد . خداوند از طریق وجدان گروهی خواست خود را بر ما آشکار می کند .
صاحب اصلی پیام انجمن و عامل اصلی رساندن پیام به معتادان در حال عذاب ، خود خداوند است و او گرداننده ی اصلی یک گروه محسوب می شود .
بنابراین اعضای خدمتگزاری که با انجام وظایف مشخص شده ، رهبری و هدایت یک گروه را بعهده دارند ، فقط یک عضو خدمتگزار به شمار می روند و ما حاکم و رئیس نداریم .
پست های خدماتی جایگاهی برای خدمت ایثارگرانه و با نیت خیر به دیگر همدردان می باشند و امانتی است در دست هر عضو خدمتگزار ، تا بعد از انجام وظایف خود ، آن امانت را به عضوی دیگر تحویل دهد .
انجام یک خدمت در گروه نباید باعث شود که ما به خود غره شویم و دچار تکبر و منیت شده و احساس برتری نسبت به دیگران پیدا کنیم . چون بر طبق سنت دوم ما فقط خدمتگزاریم و صاحب اصلی و گرداننده اصلی یک گروه ، فقط خداوند مهربان است .
او تنها مرجع نهایی ماست .

نکات مهم :

✅سنت دوم ، مشوق اعضای گروه است تا به صورت مشترک و با همکاری یکدیگر عمل کنند .
✅احترام به وجدان گروهی ، موجب تسلیم شدن گروهی در برابر اصول روحانی می شود .
✅سنت دوم می خواهد که ما همیشه ، در ارتباط بودن با نیروی برتر را مدنظر داشته باشیم .
✅تمایلات شخصی را کنار بزنیم و خودمان را خدمتگزار و خادم انجمن بدانیم .
✅دنبال یک نتیجه گیری جمعی و همگانی هستیم ، نتیجه ای که همه از آن سود ببرند .
✅برای بدست آوردن یک نتیجه ی خوب ، یکدست ، شفاف و قابل درک برای تمام اعضای گروه ، گرد هم می آییم و با هم شور و مشورت می کنیم .
✅سر منشا هر گروه خداوند مهربان است .
✅تبعیض طبقاتی و شخصیتی از بین می رود .
✅هیئت محاکمه ، مدیر یا معاون نداریم .
✅به دنبال زیربنای اعمال دیگران و نیت های درونی آنها از خدمت ، نمی گردیم .نگرفتن ترازنامه دیگران
✅موافقت با نظرات مخالف خودم .
✅مساوات و برابری بین همه اعضا در فضای خدمتگزاری .


 

آیا بین قدم دوم و سنت دوم رابطه ای پیدا می کنید ؟

بله

در قدم دوم ما به مرور به یک نیروی برتر ایمان می آوریم .
در سنت دوم هم به این باور می رسیم که مرجع نهایی ما ، خداوندی مهربان است .

قدم دوم به ما می گوید که در امور زندگی خود ، مشورت کن تا سلامت عقل پیدا کنی .
در سنت دوم هم ما شور و مشورت گروهی انجام می دهیم تا به یک فهم مشترک و تصمیم گیری درست برای امور گروه برسیم .

در قدم دوم ما به مرور و با گذشت زمان به باور می رسیم و این باور به نیروی برتر ، روز به روز در حال رشد است و تقویت می شود .
در سنت دوم هم یاد می گیریم که شخصیت گروه به مرور زمان شکل می گیرد . به این صورت که ما گاهی تصمیمات اشتباه می گیریم ، اما باز مشورت می کنیم ، خدمت می کنیم ، تا اینکه کم کم تصمیمات گروهی ما پخته تر و بالغانه تر و نیز اشتباهات ما کمتر و کمتر می شود . با رشد گروه به مرحله ای می رسیم که راحت تر خواست خداوند را تشخیص می دهیم .

در قدم دوم از خودمحوری و می دانم و می توانم کاذب ، دست بر می دارم و به خدامحوری می رسم .
در سنت دوم هم از خودمحوری و عقاید شخصی و نیز تکیه کردن به دانسته های شخصی خود دست بر می داریم و به نظرات و تجربیات دیگران هم توجه کرده و خدامحور می شویم .

نکات مهم :

✅خودمحوری در گروه و انجمن ما ، هیچ جایی ندارد .
✅گروه به من کمک کرد ، من هم به گروه کمک می کنم .
✅در قدم دوم با کمک گرفتن از یک نیروی برتر و باور کردن این نیرو ، در مسیر بهبودی قرار می گیریم . در سنت دوم نیز ، ✅همین عقیده و باور را بسط و گسترش می دهیم .
✅اعتماد و اعتقاد به نیروی برتر هر چه بیشتر باشد ، گروه قوی تر و آگاه تر است .منبع قدرت ما خداوند مهربان است
✅هدف رسیدن به یک خرد جمعی است .
✅از طریق گفتگو به اتحاد و اتفاق نظر می رسیم . رسیدن به وجدان گروهی همیشه با رای گیری ، اتفاق نمی افتد .
✅تسلیم شدن در برابر وجدان گروهی و احترام گذاشتن به رای و نظر جمع .
✅همه چیز در دست خداوند است .



آیا این سنت فقط در ارتباط بین گروهی و انجمن کاربرد دارد یا فراتر هم می رود ؟

خیر ، فراتر هم می رود .

در گروه های مختلف ، در جمع اعضای خانواده ، در محل کار ، در بین گروه دوستان ، در جامعه و ...

خانواده :

به وظایف خود عمل می کنم ، برای تصمیم گیری در خانواده مشورت می کنم و خود محوری نمی کنم . برخورد حکومتی و دستوری در خانواده نداشته باشم . خداوند را مرجع نهایی و صاحب اصلی خانواده ی خود می دانم . او مراقب همه ی اعضای خانواده است . دخالت نکردن در امور دیگر اعضای خانواده و همچنین کنترل نکردن آنها .

محل کار :

سرم به کار خودم باشد . در کار همکارانم دخالت نکنم . بعنوان یک عضو به مسئولیت های شغلی خود برسم و تعهد داشته باشم .
اگر در محل کار ، توانایی های دارم به خودم مغرور نشوم و بدانم که خداوند این توانایی ها را داده و ناظر بر امور است .

اجتماع :

به وجدان گروهی اعضای جامعه و عرف و قانون حاکم بر اجتماع خود احترام بگذارم . در رای گیری ها شرکت می کنم ، چون بعنوان یک فرد ، باید در شکل گیری تصمیمات اجتماع خود سهمی داشته باشم .
بعنوان یک شخص در جامعه وظایف خود را درست انجام دهم . باعث خسارت به افراد جامعه نشوم و روحیه ی خدمت به دیگران را داشته باشم . نگویم من که دارم زندگی خود را می کنم و با بقیه افراد هیچ کاری ندارم . من هم ایفای نقش مثبت در زندگی سایرین داشته باشم و انسانی و عقلانی رفتار کنم .

نکات مهم :

✅گوش کردن و شنیدن حرف دیگران .
✅احترام گذاشتن و اهمیت دادن به نظرات دیگران .
✅شور و مشورت و اجرای نتیجه ی آن ، دقیقا سنت دوم است .
✅هر جا کار گروهی و بدون توقع انجام شود ، کار درست پیش می رود .
✅تسلیم وجدان گروه های مختلف باشیم .



چند مثال در مورد زیر پا گذاشتن این اصل قبل از پیوستن به انجمن ، بنویسید .


خانواده :

یا مشورت نمی کردم و یا هنگامی که مورد مشورت قرار می گرفتم با پرخاشگری ، حرف و نظر خودم را به کرسی می نشاندم . دنبال کنترل ، سلطه جویی و حکومت در خانه بودم . مشورت گروهی را اصلا بلد نبودم .

دوستان :

در جمع دوستان ، معمولا هر کسی به اصطلاح ساز خودش را می زد . کسی به حرف بقیه ، اصلا گوش هم نمی داد ، چه رسد به گفتگو و مشورت .
اگر کسی به من اعتماد می کرد و مسئولیتی را به من می سپرد ، معمولا خیانت می کردم در این امانت .
اعتماد طرف مقابل را به طور کامل خراب می کردم . دروغگویی و تقلب ، جزو روشهای بیمارگونه من ، قبل از آشنایی با برنامه NA بود .
مورد اعتماد نبودن و اعتبار نداشتن برایم عادی شده بود .
مرجع نهایی ، کله ی من بود ! فکرم هر چه می گفت ، درست یا غلط ، سریعا به آن فکر ، عمل می کردم .

اجتماع :

عضو ناسازگار و ناسالم اجتماع بودم . باری به روی دوش جامعه . وظایف اجتماعی مثل شرکت در رای گیری ها ، کمک به برگزاری مراسم مختلف اجتماعی و یا حتی شرکت در اینگونه مراسم ، احترام به قوانین و مقررات اجتماعی را درست انجام نمی دادم ، یا بهتر بگویم اصلا انجام نمی دادم .

نکات مهم :

✅حرف ، حرف خودم بود .
✅"عالم نما" ، اما بی هدف و بی عمل بودم .
✅گرفتن حق رای و حق انتخاب از دیگران و توجه نکردن به نظرات دیگران .
✅ایجاد هرج و مرج و بی نظمی روش زندگی من شده بود .
✅خود رایی و خود پسندی ، دو ویژگی معتاد گونه .



چند مثال در مورد زیر پا گذاردن این اصل پس از پیوستن به انجمن بنویسید .


شرکت نکردن در جلسات اداری گروه و عدم حمایت از این جلسات .

رای دادن از روی غرایض شخصی .
(رفیق بازی یا باند بازی )

خدمت گرفتن با وجود عدم تمایل شخصی و از روی اکراه ، فقط به خاطر اصرار و پافشاری دیگران .
( دهن بین بودن و تاثیر پذیری)

توجه نکردن به پیشنهادات اعضای تازه وارد گروه ، فقط بدلیل مدت پایین طول پاکی آنها .

خودمحوری و خودنمایی در خدمت و داشتن احساس تفاوت با دیگران به خاطر جایگاه خدماتی که داریم یا قبلا داشته ایم .

خدمت کردن به صورت افراطی یا تفریطی .

رعایت نکردن اصل چرخش در خدمات .

خودداری از دادن پیشنهاد و ابراز نظر در جلسات اداری ، به خاطر ترس از قضاوت دیگران و یا کمبود اعتماد به نفس .

دادن پیشنهادات غیر اصولی و بدون تدبیر در جلسات اداری گروه بدون در نظر گرفتن منافع گروه و کل انجمن .
 
کارشکنی کردن در کار خدمتگزاران و خادمان گروه و انجمن به وسیله انتقادات نا بجا و غیر منطقی خود .
( دادن انرژی منفی به جای روحیه دادن)

نکات مهم :

✅ریشه بسیاری از مشکلات سلیقه ای رفتار کردن من است .
✅پافشاری کردن بر روی عقاید شخصی ، تبدیل به خود محوری و در نهایت خسارت زدن به فرد و گروه خواهد شد .
✅من هر کجا می روم با جواب میروم در حالیکه داشتن روحیه ی پرسشگری و پاسخگویی ، جزئ اصول حیاتی در خدمات می باشد .
✅حفظ گمنامی : سخن نگفتن در مورد اتفاقات و رویدادهای جلسه اداری ، بیرون از جلسه و بعد از اتمام آن .
✅باید به مسائل مربوط به جلسه اهمیت بدهیم و از کم و کیف اتفاقات جلسه ی خود ، باخبر باشیم .
احساس تعلق و مسئولیت پذیری نسبت به گروه خانگی


 

چند مثال در مورد رعایت این اصل در انجمن بنویسید .


شرکت کردن در جلسات اداری گروه و ارائه پیشنهادات سازنده و منطقی .

خدمت گرفتن در گروه و انجمن البته با دقت نظر و توجه به توانایی های فردی و شخصیتی خود .

مشورت کردن در حین انجام خدمات و دوری از خودمحوری و تکروی .

گوش دادن و توجه کردن به پیشنهادات اعضای گروه ، حتی اعضای تازه وارد .

رای دادن به کاندیدای خدمت با توجه به توانایی ها و ویژگی های آن شخص و نه به دلایل حاشیه ای .

انجام خدمت صادقانه با در نظر گرفتن خواست و اراده خداوند و نیز توجه به رای وجدان گروهی .
امانت داری در خدمت و داشتن تعهد قلبی و درونی ، حتی در مواقعی که به تنهایی در حال انجام وظایفم هستم و کسی مرا نمی بیند .

کمک کردن و همکاری داشتن با خدمتگزاران گروه ، حتی اگر شخصا با آن افراد و شیوه ی خدمتی شان ، موافق نیستم .

رعایت کردن اصل چرخش در خدمات .
( با وجود داشتن توانایی های لازم و وقت کافی برای انجام یک خدمت ، و نیز اطمینان از رای آوردن خود ، گاهی باید فرصت خدمت را به دیگران هم بدهم تا آنها هم فرصت رشد پیدا کنند ، مخصوصا تازه واردین )

نکات مهم :

✅حق انتخاب و حق اشتباه را از دیگران نگیرم .
✅خدمت همراه با عشق ، نیت خیر و صداقت .
✅فکر نکنم همه چیز را خودم می دانم .
✅پذیرش خطای دیگران ، به بهتر شدن روابط درون گروهی ما ، خیلی کمک می کند .
✅انتقاد پذیر بودن در خدمت .
✅طوری خدمت کنم که خدمتم تاثیر گذار باشد و نه اسمم . متاسفانه گاهی وقتها آنقدر که خودم به اصطلاح در چشم ✅هستم و دیده می شوم ، خدمتم دیده نمی شود .
✅همه اعضای انجمن حق خدمت کردن در انجمن را دارند و خدمت کردن مختص به عده ای خاص نمی باشد .


 

چند مثال در مورد رعایت این اصل در قسمت های دیگر زندگی بنویسید .


خانواده :

احترام گذاشتن به رای و نظر افراد خانواده و خوب گوش کردن به حرف آنها . اگر نظر یا پیشنهادی دارم ، آن را عنوان می کنم ، اما نمی خواهم نقش رئیس را در جمع اعضای خانواده بازی کنم و نظر خودم را به آنها تحمیل نمایم .
خدمت کردن فقط مخصوص انجمن و جلسات نیست ، بلکه در خانه هم می توانم خدمت کنم . حداقل کارهای شخصی ام را خودم انجام دهم .
انجام کارهایی ساده مثل : ریختن چای ، کمک به انداختن و جمع آوری وسایل سفره یا میز غداخوری ، انجام خرید برای منزل و . . .

محل کار :

به قوانین و مقررات مربوط به محل کار خود احترام گذاشته و به این قوانین عمل کنم .
وقتی ناظری هم وجود ندارد و به اصطلاح کسی هم بالای سرم نیست ، باز هم وظیفه ی خود را بدرستی انجام دهم . دیگر همکارانم را کنترل نمی کنم و انتظار ندارم که آنها باب میل من رفتار کنند .
اگر کسی در محل کار بعنوان مسئول من قرار دارد که من با نظرات و یا حتی شخصیت آن فرد موافق نیستم ، باز هم دلیل نمی شود که بخواهم کارشکنی و یا لجبازی کنم ، بلکه به کار و انجام وظایف خود ادامه می دهم . به هر حال در محل کار هر کسی مسئولیت ها و وظایفی تعریف شده دارد که بر مبنای آن وظایف عمل می کند . پس جایگاه شغلی خود را می پذیرم و در حالت تسلیم و پذیرش به کار خود ادامه می دهم .

اجتماع :

احترام به قوانین و مقررات جامعه و کشور . احترام و عمل به قوانین راهنمایی و رانندگی . شرکت کردن در رای گیری ها و انتخابات مختلف و . . .

نکته مهم :

قبول مسئولیت :
هر کجا که هستم و در هر گروهی که قرار می گیرم ، سعی کنم من هم به نوبه ی خود کاری مثبت انجام دهم و به اصطلاح یک گوشه ی کار را بگیرم .
تعهد :
معمولا در هر گروهی ، اعضا سهم مساوی دارند که همه باید انجام دهند .
هر کجا که هستم یک عضو صلح دهنده و آشتی دهنده باشم .
سکوت کردن هوشمندانه .
هر شخصی که در جمع خانواده زندگی می کند ، یک وظیفه و مسئولیتی دارد که باید آنرا انجام دهد . نمی شود فقط یک نفر بدود و بقیه استراحت کنند .
در هر گروهی که هستم باید بدانم که اصلا هدف آن گروه چیست و همچنین نسبت به هدف و وظایف خودم در آن گروه نیز آگاه باشم .
دیگران هم حق حرف زدن و اظهار نظر دارند . اگر از کسی نظرش را بپرسم ، اعتماد بنفس آن شخص بالا می رود .
اجازه دهیم که همه ی نظرات گفته شود .
تسلیم شدن در برابر رای وجدان گروه .
(هر گروهی که در آن قرار می گیرم)
احترام به دیگر اعضای خانواده ، آنهم احترامی قلبی و باطنی .
در تمام موارد زندگی مثبت نگر باشم .



اصول روحانی سنت دوم

 


تسلیم ، ایمان ، فروتنی ، روشن بینی ، وفاداری ، گمنامی


تسلیم : قبول کردن راهنمایی های نیروی برتر در قالب وجدان گروهی و اجرا کردن و احترام گذاشتن به تصمیمات گرفته شده .
نتیجه : باعث مهتر شمردن احتیاجات انجمن از خواسته های خود می شود و منافع مشترک حفظ می شود .


ایمان : یادآوری اینکه ما دائما توسط نیروی برتر هدایت می شویم .
نتیجه : بدون ترس وبا امید تسلیم وجدان گروهی که همانا خواست و اراده خداوند است می شویم.


فروتنی : به تنهایی قادر به جهت دادن و هدایت امور انجمن نیستیم .
نتیجه : کمک می کند منبع نیروی خود را که همانا نیروی برتر مهربان است را به خاطر بیاوریم خواسته های شخصی را کنار بگذاریم و به انجمن خدمت کنیم .


روشن بینی : همانطور که برای بهبودی نیاز به تجربه بقیه اعضا داریم برای خدمتگزاری نیز محتاج به راهنمایی و نظرات آنها هستیم .
نتیجه: در گفتگوها از گوش خود بیش از دهان خود استفاده می کنیم و پیشنهادات اعضا را در شکل گیری وجدان گروهی پذیرا می شویم ، تعصبات را کنار می گذاریم تا نیت خیر در ما شکل گیرد و منافع مشترک حفظ شود .


وفاداری : بدون توجه به شرایط در کاربرد اصول روحانی از خود پایداری نشان دادن .
نتیجه : اعتماد در اعضا نسبت به خدمتگزاران شکل می گیرد و بهترین خدمات ما زمانی است که نسبت به اعتمادی که دیگران به ما ابراز داشته اند وفادار باشیم .


گمنامی : فهمیدن خواست و اراده نیروی برتر ، در انحصار شخص یا گروه خاصی نیست . (هم صدا شدن برای شکل گیری وجدان گروهی)
نتیجه : همگی ما با هم برابریم و درشکل گیری فرآیند وجدان گروهی سهیم می باشیم و در ایجاد ارتباط با نیروی برتر نیز با یکدیگرمساوی هستیم ، در نتیجه عقاید شخصی کنار می رود و از وجدان گروهی راهنمایی می گیریم .


 

سنت سوم

تنها لازمه عضویت، تمایل به قطع مصرف است

این سنت، براى فرد و گروه، هر دو مهم است. تمایل، کلید اصل ى و پایه و اساس بهبودى ما است. در داستان ها و تجارب ما در رساندن پیام بهبود ى به معتادى که هنوز در عذاب است، واقعیت دردناکى که پى در پى به چشم مىخورد، اینست که معتادى که تمایل به قطع مصرف نداشته باشد، مصرف را قطع نمىکند. البته مىتوان آن ها را تجزیه و تحلیل کرد، مورد مشاوره قرار داد، دلیل برای شان آورد، دعایشان کرد، تهدیدشان کرد، کتکشان زد و یا به زندانشان انداخت، اما آن ها تا خودشان نخواهند، از کارشان دست بر نمىدارند. تنها چیزى که ما از اعضاى خود مىخواهیم تمایل است. آن ها بدون تمایل محکومانى بیش نیستند، اما در صورت داشتن تمایل، معجزه ها به وقوع خواهند پیوست.
تمایل، تنها لازمه عضویت ماست. اعتیاد، تبعیض قائل نمىشود و این سنت، آزادى هر معتادى را در تعقیب زندگى به روال برنامه NA بدون در نظر گرفتن نوع ماده مخدر مصرفى، نژاد، عقاید مذهبى، جنسیت، تمایلات جنسى و وضع مالى، تضمین مىکند. با تعیین تمایل به قطع مصرف به عنوان لازمه عضویت، نتیجتاً هیچ معتادى از معتاد دیگر برتر و بالاتر نیست. در این جا قدم تمام معتادان به روى چشم است. همگى مىتوانند به طور یکسان خواستار تسکین از درد اعتیاد باشند. در این برنامه هر معتادى مىتواند به طور مساوى بهبود پیدا کند. این سنت ضامن آزادی ما برای کسب بهبودی است.
عضویت در معتادان گمنام چیزى نیست که هر وقت هر معتاد ى از در وارد شد ویا هر تازه واردى تصمیم به قطع مصرف گرفت به طور اتوماتیک اتفّاق بیفتد عضویت در انجمن ما تصمیمى است که فقط به خود فرد مربوط است. هر معتادى که تمایل به قطع مصرف داشته باشد، مىتواند به عضویت NA درآید ما معتاد هستیم و مشکلمان اعتیاد است. براى عضویت، حق انتخاب با خود شخص است. به نظر ما بهترین شرایط وقتى وجود دارد که معتادان بتوانند علنى و آزادانه، هر وقت و هر جا که انتخاب کنند، درجلسات NA شرکت کرده و به همان صورت آزادانه جلسات را ترک کنند. مادریافتیم که بهبودى، یک واقعیت است و زندگى بدون موادمخدر، بهتر از آنى است که ما تصور مىکردیم. ما در را به روى معتادان دیگر باز مىگذاریم و امیدواریم که آن ها هم چیزى را که ما پیدا کردیم، پیدا کنند، اما به خو بى مىدانیم فقط آن ها که میل به قطع مصرف دارند و خواستار آن چه که ما داریم هستند، در این راه با ما همراه خواهند شد.

 



اصول روحانی سنت 3 :

تحمل ، همدردی ، فروتنی ، گمنامی


تحمل : یادآوری می کند که نباید در مورد یکدیگر قضاوت کنیم .
نتیجه : ما هرگز کسی را که علاقه به قطع مصرف داشته باشد را از خود نمی رانیم و همچنین معتادانی را که سوابق زندگی شان با ما تفاوت دارد را متحمل و پذیرا می شویم .


همدردی : یعنی تمام تلاشهای ما برای کمک به دیگران با عطوفت همراه می باشد .
نتیجه : هر عضوی را با تمام مشکلاتی که دارد پشتیبانی می کنیم زیرا تنها لازمه عضویت ، قابلیتی غیر قابل اندازه گیری است .


فروتنی : نمی توانیم پیش بینی کنیم یک معتاد تا چه اندازه ای برای شنیدن پیام آمادگی دارد .
نتیجه : روزهای اول خود را به یاد می آوریم و در مورد معتادان با سخت گیری قضاوت نمی کنیم .


گمنامی : کنار گذاشتن تفاوتهای شخصیتی و طبقه بندی نکردن اعضا .( عضو درجه یک و دو نداریم )
نتیجه : تنها لازمه عضویت تمایل است و همگی ما به طور مساوی در تیر راس بیماری هستیم و سهم همگی ما در استفاده از حق بهبودی نیز مساوی است .

 



این موارد در سنت سوم کار می کند :


✅امید دادن

✅همدلی و گوش کردن به حرف تازه واردین

✅قضاوت نکردن در مورد تازه واردین و دیگر اعضا

✅در نظر گرفتن فرصت یکسان برای کسب بهبودی

✅خوش آمد گویی مناسب

✅حفظ گمنامی

✅ایجاد فضای امن بهبودی

✅تشویق کردن و انگیزه بخشیدن

✅توجه نکردن به وضع مالی ، ظاهری و مواردی از این قبیل

✅رعایت اصول روحانی سنت سوم از جمله مهربانی ، تواضع و گمنامی

✅فرصت تجربه و حتی اشتباه را به دیگران دادن

 


این موارد در سنت سوم کار نمی کند :


✅تفاوت قائل شدن بین مواد مصرفی

✅تبعیض بین اعضا

✅شوخی و دست انداختن همدردان ، از جمله تازه واردین
( تمسخر دیگران )

✅وعده دادن بیهوده به تازه واردین و رهجوها

✅باند بازی و حکومت کردن

✅ناصداقتی و فریبکاری ، شرط گذاشتن ، توقع و انتظار داشتن

✅کمک کردن بدون درخواست و تمایل تازه وارد
( تحمیل کردن )

✅فرصت تجربه و اشتباه را از دیگران گرفتن

✅پیش بینی کردن و نیز اظهار نظر کردن در مورد کیفیت بهبودی دیگران

 

 


سوال 1 -مفهوم سنت سوم از نظر شما چیست ؟


همین که شخصی بخواهد مصرف مواد مخدر خود را متوقف کند و دیگر مصرف نکند ، می تواند عضو انجمن معتادان گمنام باشد . عضو شدن در NA هیچ شرط و شروط و شرایط خاصی ندارد . آزمون ، نام نویسی ، شهریه و کنترلی وجود ندارد .

طبق سنت سوم هر کس که مایل باشد می تواند به انجمن بپیوندد .
مشخصات ظاهری و یا باطنی شخص ، برای عضویت او ملاک قرار نمی گیرد .
دارایی و نداری افراد برای ما بی تفاوت است .

سنت سوم به ما میگوید که بهیچ عنوان حق قضاوت در مورد افراد دیگر را نداریم . ما اینجا جمع شده ایم تا به یکدیگر کمک کنیم و همدردی نماییم ، نه اینکه دیگران را اصلاح کنیم .

مفهوم سنت سوم اینست که با وجود همه ی اختلافات و تفاوتهایی که بین اعضای وارد شده به انجمن وجود دارد ، لیکن از لحاظ عضویت و حق دنبال کردن بهبودی با هم کاملا برابر و یکسان هستیم .

ما فقط می توانیم با انتقال تجربیات و کمک به دیگران و همدردی و درک یکدیگر ، تمایل افراد را برای بهبودی افزایش دهیم و آنها را به کارایی برنامه دلگرم و امیدوار کنیم . در ضمن باید کاملا مراقب باشیم که با قضاوتها و رفتار زننده ی خود باعث طرد و دور شدن همدردانمان از انجمن نشویم .

نکات مهم :

✅هر کس از هر نژاد ، جنسیت ، قومیت ، ملیت و مذهب ، بدون قید و شرط می تواند به ما بپیوندد . فقط کافیست تمایل برای رهایی از بند اعتیاد داشته باشد . NA و اعضای انجمن پذیرای چنین افرادی هستند .

✅در مورد ویژگیهای حتی جسمی دیگران هم نمی توانیم قضاوت کنیم .
✅ما صلاحیت نداریم که در مورد دیگران قضاوت کنیم ، چون از درون آنها خبر نداریم . فقط می توانیم خوش آمد گو و میزبان خوبی برای آنها باشیم .

✅استثنا نداریم ، طبقه بندی و درجه بندی نداریم .

✅هیئت منصفه و دادگاه نداریم .

✅سنت سوم قضاوت را بر ما حرام کرده است .

 

 


سوال 2 -چند مثال زنده از رفتار خلاف سنت سوم خود را در انجمن بنویسید .


از روی ظاهر اشخاص در مورد بهبودی آنها قضاوت کردن .

قضاوت در مورد مشارکت اعضا .

اظهار نظر کردن در مورد کیفیت و روند بهبودی دیگران .

فرق قائل شدن بین رهجوها یا اعضای دیگر .

شرط و شروط گذاشتن برای افراد ، از جمله رهجوها و اعضای تازه وارد .

دسته بندی و طبقه بندی کردن اعضا به هر شکلی .
( عضو درجه 1 و درجه 2 نداریم )

ایرادگیری و عیب جویی از دیگران و یا خرده گرفتن از رفتار تازه واردین و سایر اعضا .

مقایسه ی عجزهای خودم با عجزهای دیگران و قضاوت در مورد آخر خط افراد .

خوش آمدگویی نامناسب و بدون عشق .

هر نوع سواستفاده از اعضای انجمن ، چون باعث می شود عضویت آن شخص به خطر بیفتد .

دست انداختن یا تمسخر تازه واردین به خاطر نا آشنایی آنها با اصول .

بی حوصلگی در سرویس دادن به رهجوها یا اعضای تازه وارد گروه .

فخرفروشی و خود را بالاتر از بقیه دیدن به خاطر طول مدت پاکی ، خدمات ، کارکرد قدم و سنت و یا چیزهای دیگر . زیرا این قبیل احساسات کاملا بیمارگونه و ناسالم است و مرا از جایگاه یک عضو همسان و برابر با دیگران خارج کرده و دچار انزوا می کند .

محکوم کردن و سرزنش کردن دیگران به خاطر اشتباهاتشان یا فعال بودن بیماری آنها .
( مخصوصا در جلسات پرسش و پاسخ و به هنگام تجربه دادن به دیگران )

نصیحت و ارشاد کردن دیگران .

نکات مهم :

✅قضاوت باعث می شود که من روی روش و افکار خودم پافشاری کنم .

✅قضاوتهای نابجای من در مورد چهره ی دیگران ، سن و سال و نوع مصرف دیگران ، و قضاوت در مورد اینکه چه کسی در انجمن باقی می ماند و چه کسی باقی نمی ماند ، همه و همه بر خلاف روح حاکم بر سنت سوم می باشد .

✅حتی حق قضاوت کردن در مورد خودم را هم ندارم . قضاوت در مورد خودم ، اکثرا افراطی و ناعادلانه است و مرا از خویشتن پذیری خارج می کند .

✅انتخابی فکر کردن ، انحصاری عمل کردن و شرط و شروط گذاشتن ممنوع است .

✅در نظر نگرفتن خواست و ارده ی خداوند و نشنیدن صدای او باعث قضاوت در مورد دیگران می شود .

✅فرق گذاشتن بین اعضا و تبعیض قائل شدن .

✅ریشه بسیاری از رفتارهای خلاف سنت سوم تایید طلبی و خودمحوری فرد معتاد است .

 

 


سوال 3 -چند مثال زنده از رفتار مطابق سنت سوم خود را در انجمن بنویسید .


پرهیز از قضاوت در مورد دیگران و حتی قضاوت درباره ی خودم .

خوش آمد گویی مناسب و خوشرویی با تازه واردین و وقت گذاشتن برای آنها و نیز اهمیت دادن به آنها .

مقایسه نکردن عجزهای خودم با عجزهای دیگران .
(ریشه ی بسیاری از رفتارهای خودخواهانه و متکبرانه در بین اعضای انجمن ، میتواند همین مقایسه و کنترل باشد)

خدمت کردن در شرایط مساوی با دیگران ، بدون اینکه خود را بالاتر یا پایین تر از دیگران در نظر بگیرم .
( هر جا که من بعنوان یک عضو عمل کرده ام و عضو بودن خود و برابریم با دیگران را مدنظر قرار داده ام ، آنجا مطابق سنت رفتار کرده ام )

تشویق تازه واردین به دنبال کردن روند بهبودی و بیشتر کردن تمایل آنها نسبت  به مقوله ی پاکی و بهبودی .

مشارکت کردن امیدوار کننده و امیدبخش و صحبت کردن در مورد مواهب و دستاوردهای زندگی بدون مواد مخدر ، چون باعث می شود که تمایل و اشتیاق اعضا نسبت به رعایت اصول برنامه بیشتر شود .

پذیرش دیگران و تحمل رفتارهای ناپسندی که ممکن است از دیگران سربزند .

فرصت اشتباه را به دیگران بدهم .
می توانم به جای اینکه رفتار دیگران را محکوم کنم ، یا آنها را سرزنش کنم ، با ابراز عشق و محبت و درک آنها ، اجازه دهم که به مرور تغییر کنند .

پذیرفتن بیماری خودم و دیگران .

نکات مهم :

✅قضاوت نکردن درباره ی خودم ، دیگران و خداوند .

✅در رابطه با سرویس دهی و پیام رسانی در انجمن ، مانند رادیو عمل کند .
( فقط پیام خود را اعلام میکنیم و به دنبال نتیجه نیستیم )

✅سرویس دهی به موقع و به هنگام ، همچنین داشتن نیت خیر در خدمات بسیار مهم است . وقتی در خدمت رسانی ، نیت ما خیر باشد ، نتیجه هم خود به خود خوب و مثبت خواهد شد .

ا✅عتقاد به برابری و مساوات داشته باشم .

✅تمایل به بهبودی حد و مرز ندارد . همانطور که بیماری اعتیاد ، حد و مرز مشخصی ندارد .
✅تشخیص اینکه میزان تمایل دیگران در چه حدی است ، بر عهده ی ما نیست .
✅تمایل امری قلبی و درونی است و معمولا از روی ظاهر افراد نمی توان به تمایلات و مکنونات قلبی آنها پی برد .
( تمایل در قلب انسان می باشد و نه ظاهر )

✅حمایت از همه افراد و خوش آمد گویی به همه .

✅در NA عضو درجه 1 و 2 نداریم و حق کسی بیشتر از کسی نیست .

✅سنت سوم به ما می آموزد که همه ی ما سهم مساوی در مسیر بهبودی داریم .

✅مهربان درمانی یا همان عشق درمانی ، بهتر از قضاوت درمانی است !

✅یادآوری روزهای اول پاکی خودمان ، ما را فروتن میسازد و در برابر دیگران صبور و بردبار می شویم .


 

مفهوم سنت سوم :


سنت سوم می گوید که معتادان گمنام بدون هیچ گونه قضاوت و شرطی آماده سرویس دادن به معتادان در حال عذاب است .

تنها لازمه عضویت تمایل به قطع مصرف است ( با حضور در گروه نشان داده می شود ) . ما حق نداریم در مورد مال و منال ، قومیت و مذهب تازه واردین تجسس کنیم . همچنین در مورد جنسیت و توانایی پاک ماندن یا نماندن تازه واردین .

ما حق نداریم روی افراد سرمایه گذاری کنیم و تضمینی در مورد پاک ماندن بدهیم و یا وعده ای برای کار و سرپناه ... حق نداریم بین مواد مصرفی افراد فرق بگذاریم و افراد خاصی را برای گروه گلچین کنیم .

ممکن است شخص مصرف کننده یا تازه واردی که قطع مصرف کرده فقط برای کسب آگاهی به جلسات آمده باشد ، حق نداریم بدون آنکه شخص بخواهد و تمایل داشته باشد کمکش کنیم .

ضمن اینکه ما حق تبلیغ کردن در مورد برنامه را نداریم ( به منظور جذب تازه واردین ) و همیشه باید گمنامی خود و اعضایمان را حفظ کنیم . اما می توانیم با تقویت امنیت جلسه ، خوشامدگویی گرم و درک احساسات تازه واردین ایجاد جاذبه کنیم و تمایل فرد را بالا ببریم .

 

 

سنت چهارم

هر گروه بایست مستقل باشد، به استثناء مواردى که بر گروههاى دیگر و NA در کل اثر بگذارند

استقلال گروهها، لازمه بقاى ماست. در لغت نامه، مفهوم مستقل این است : داشتن حق و قدرت حکومت بر خود چه مستقیماً و چه با تحویل گرفتن از دیگرى و بدون کنترل خارجى. بدین ترتیب که گروهها ى ما بر خود حاکم هستند و تحت هیچ کنترلى ازخارج نیستند. هر گروه باید بر روی پای خود بایستد و رشد کند

ممکن است کسى سؤال کند:آیا ما واقعاً مستقل هستیم؟ مگر ما در NA کمیته هاى خدماتى، دفاتر و مراکز، کمیته ها ى اجرایى، سرویس هاى تلفن اضطرارى و فعالیتهاى دیگر نداریم؟ ما از این خدمات، بر اى بهبود ى خود و پیشبرد هدف اصلى گروه استفاده مىکنیم. معتادان گمنام، انجمن زنان و مردان معتادى است که به صورت گروه، دورهم جمع مىشوند و از مجموعه اى از اصول روحانى براى رهایى از اعتیاد و یافتن یک روال تازه در زندگى، استفاده مىکنند. خدماتى که ذکرشد، حاصل کار اعضایى است که با آغوش باز تجربه و کمک خود را براى آسانترکردن راه ما عرضه مىکنند.

یک گروه معتادان گمنام، هر گروهى است که در محل و ساعت به خصوص به طور منظم و با هدف بهبودى تشکیل شود، مشروط بر این که از قدم هاى دوازده گانه و سنتهاى دوازده گانه معتادان گمنام پیروى کند. جلسات ما معمولاً بر دو نوعند: جلساتى که ورود به آن ها براى همگان آزاد است و جلساتى که براى عموم آزاد نیست و فقط مخصوص معتادان است. دستور جلسه هر گروهى با گروه دیگر تفاوت دارد. در بعضى از جلسات تمام حاضران مىتوانند صحبت کنند، در بعضى دیگر فقط یک سخنران صحبت مىکند. بعضى، مخصوص سؤال و جواب هستند و بعضى درمورد مسئله خاصى تمرکز و صحبت مىکنند. دستور جلسه اى که در جلسات از آن استفاده مىشود، هر چه که باشد، وظیفه ونقش گروه همیشه ثابت است و آن بوجود آوردن یک محیط مطمئن و مناسب براى بهبودى فردى و تشویق و ترویج این بهبودى است. این سنتها، قسمتى از یک مجموعه از اصول روحانى معتادان گمنام هستند که بدون آن ها NA نمىتواند وجود داشته باشد.

استقلال، به گروه هاى ما آزادى عمل مىدهد که رأساً فضاى بهبودى را براى اعضاى خود به وجود آورند و به هدف اصلى خود جامه عمل بپوشانند. این ها دلایلى است که باعث مىشود ما این چنین مراقب استقلال خود باشیم.ممکن است اینطور به نظر برسد که ما مىتوانیم در گروه های مان بدون در نظرگرفتن حرف هایى دیگران هر تصمیمى را بگیریم و به اجرا بگذاریم . این مطلب تا حدودى درست است، هر گروهى در امور خود آزاد است، به استثناء مواردى که اقداماتش در سرنوشت گروه هاى دیگر و یا NA در کلّ تأثیر بگذارد

درست مانند وجدان گروه، استقلال هم مىتواند تیغ دو لبهاى باشد. از استقلال گروهها، بارها براى توجیه تمرّد از سنتها، سوء استفاده شده است. هر وقت که در کارها تضادى وجود داشته باشد معنایش این است که ما ازاصولمان غافل
شده ایم. حال اگر همه چیز را بررس ى و خاطر جمع شویم که درمحدود ه سنتهای مان عمل کرده ایم، در صورتى که براى گروه هاى دیگر تکلیفى معین نکرده و چیزى را به آن ها تحمیل نکنیم، همچنین عواقب کار خود را نیز قبل ازانجامش در نظر گرفته باشیم، در آن صورت همه چیزدرست خواهد بود.



اصول روحانی سنت 4 :


روشن بینی ، اتحاد ، محبت ، گمنامی


روشن بینی : از روشهای جدید برای کمک به معتادان استقبال بیشتری می کنیم .
نتیجه : همه اعضا را تشویق می کنیم در گفتگوها شرکت کنند و عقاید خود را ابراز کنند و کمک می کند همیشه در نظر داشته باشیم ما جزئی از مجموعه NA هستیم .


اتحاد: هر تصمیمی که به عنوان گروهی مستقل می گیریم ، باید در آن منافع مشترک را رعایت کنیم .
نتیجه : جلسات NA رشد می کند زیرا گروهها فقط احتیاجات خود را در نظر نمی گیرند .


محبت : ما را به همکاری با اعضا و گروههای دیگر در جهت فرستادن پیام بهبودی تشویق می کند .
نتیجه : کمک می کند برداشت ما از مسئولیت خود به عنوان گروهی مستقل به مراتب بیشتر شود و تصمیمات گروه بر مبنای عشق و علاقه به انجمن و خدمت به دیگران باشد .


گمنامی : هر گروه از موقعیت و اهمیتی مساوی با دیگر گروهها برخوردار است .
نتیجه : گروههای بزرگتر و قدیمی تر از گروههای کوچکتر و جدیدتر برتر نیستند و این کمک می کند تبدیل به شرکایی مساوی در مسیر بهبودی شویم و در حفظ خوشنامی NA مسئولیتی برابر داشته باشیم .


 

سوال 1 - مفهوم سنت چهارم چیست ؟


مفهوم سنت چهارم اینست که هر یک از گروه های NA باید مستقل عمل کنند و خودشان حاکم بر خودشان باشند و هیچ عاملی از بیرون آنها را کنترل نکند .
هر گروه اختیار کامل دارد که به میل خود و بر طبق وجدان گروهی خود ، امور روزمره ی خود را به پیش ببرد و برای موارد مختلف که بر سر راهش قرار می گیرد ، خود تصمیم گیری نماید .
البته تصمیمات گروه اولا باید در چارچوب قدم ها و سنت ها و اصول برنامه ی NA باشد و ثانیا به گروه های دیگر انجمن و نیز کل NA اثر منفی نگذارد .
خوشنامی انجمن و شکل کلی و تثبیت شده ی جلسات ما ، میبایست حفظ شود ، ولی تنوع و خلاقیت باید به وجود بیاید تا هر گروهی با توجه به امکانات ، ظرفیت ها و نیز استعدادهای موجود در خود ، ببیند که چطور می تواند پیام رسانی بهتر ، موثر تر و قوی تری داشته باشد .
ایجاد تنوع و خلاقیت در انجام کارها ، باعث بوجود آمدن جاذبه ی بیشتر و فضای بهبودی مناسب تر خواهد شد .


نکات مهم :

مدیریت گروهی :
✅به ما یاد می دهد که دسته جمعی گروه خود را اداره کنیم .

✅گروه ما قرار نیست حتما مثل گروه های دیگر باشد . ما باید مثل خودمان باشیم .

✅افراد گروه را تشویق به انجام کارهایی می نماید ، که گروه را پربار تر و استقلال گروه را مستحکم تر بنماید .

✅گروهها این آزادی عمل را دارند که به اشکال مختلف خلاقیت خود را به نمایش بگذارند ، ولی در چارچوب انجمن و بدون اینکه به گروه های دیگر و کل انجمن لطمه بزند .

✅دوستی و جمع بودن اعضا با یکدیگر و انجام خدمت صادقانه ، شخصیت گروه را شکل می دهد . هر چقدر اعضا با یکدیگر جفت و جور باشند ، گروه بازدهی بیشتری دارد .
( شخصیت یک گروه = شخصیت یک انجمن )

✅کشف خلاقیت ها و استعدادها در سنت چهارم اتفاق می افتد .

✅تبعیض گروهی نداریم ، از دید انجمن همه ی گروهها در یک سطح هستند .

✅سنت چهارم قدرت مانور یک گروه را ، البته در چهارچوب اصول ، بالا می برد .

✅سنت چهارم کاملا در خدمت سنت پنجم است .


 

سوال 2 - خطرات احتمالی برداشت ناقص از این سنت چیست ؟


به طور کلی هر چیزی را که به شکل صحیح و درست ، از آن استفاده نشود ، بر ضد خودش عمل میکند و نتیجه ی عکس خواهد داد .
درست است که سنت چهارم به گروه ها استقلال و آزادی عمل می دهد تا خودشان برای خودشان تصمیم گیری کنند ، ولی این استقلال حد و مرزی هم دارد که میبایست رعایت شود . نباید از این استقلال سوتعبیر و یا سواستفاده کرد .
اگر برداشت ما اینگونه باشد که مثلا چون ما استقلال داریم ، پس هر کاری که بخواهیم می توانیم انجام دهیم و اجازه داریم هر تصمیمی را اتخاذ کنیم ، پس معلوم می شود که مفهوم سنت چهارم را خوب درک نکرده و متوجه نشده ایم .
خطر اصلی اینست که ما تصمیمات غیر اصولی و غیر منطقی بگیریم . تصمیماتی که باعث شود اعضای گروه ما ، گروه های  دیگر و نیز کل انجمن صدمه ببینند .
خطری که وجود دارد اینست که به اسم مستقل بودن ، بدعت گذاری کنیم و این موضوع باعث شود که به مرور زمان از هدف اصلی ( رساندن پیام به معتادی که هنوز درحال عذاب است ) دور شویم .
اگر اینگونه شود ، جلسات ما و همینطور کل انجمن NA از شکل معنوی خودش خارج شده و ماهیت روحانی جلسات هم از بین می رود .
برداشت ناقص از این سنت باعث می شود که ما آنقدر غرق در استقلال گروه بشویم و از آن بد استفاده کنیم که یادمان برود که ما جزئی از یک کل هستیم .
کلی که به مراتب از ما بزرگ تر است و باید متعهد و پایبند به اصول انجمن باقی بمانیم .
باید مراقب باشیم که خوشایند بودن این استقلال ، ما را دچار وسوسه ی خودسرانه عمل کردن ، نکند .

نکات مهم :

✅بزرگترین خطر خودسرانه عمل کردن است .

✅با جواب وارد گروه یا جلسه ای نشوم ، شاید جواب من درست باشد ، اما گروه در حال تجربه کردن است .

✅خدمت نکنم برای ارضای نواقصم .

✅سلب مسئولیت از خود ، و توجه نکردن به عواقب و پیامدهای تصمیمات مان ، خطرات زیادی برای کل انجمن دارد .

✅تنوع داریم ، اما بدعت گزاری نداریم .

✅باید کاملا مراقب باشیم و در همه ی مراحل هدف اصلی را مدنظر بگیریم تا تصمیمات ما خللی در پیام رسانی انجمن وارد نکند .


 

سوال 3 - این سنت چه مزایایی برای گروه ها و انجمن در کل دارد ؟


این سنت و استقلالی که بواسطه ی آن به گروه داده شده ، باعث می شود که ما راه های جدیدتری را برای رساندن پیام به مرحله ی اجرا در آوریم . یعنی هر گروه با توجه به آزادی عمل و استقلالی که دارد ، باید بگردد و ببیند چطور می تواند پیام انجمن را بهتر و سازنده تر برساند ، و معتادان بیشتری را جذب انجمن کند .
ایجاد تنوع و خلاقیت در سنت چهارم باعث میشود جلسات و حتی خدمات انجمنی متنوع تر و جذاب تری بوجود بیاید و هر شخصی با هر سلیقه و روحیه ای ، جذب جلسات شده و ماندگار شود .

با توجه کردن به اصول این سنت ، احتمال کمک کردن و پیام رسانی به طیف وسیع تری از افراد معتاد نیازمند کمک ، بوجود می آید و افراد بیشتری در معرض کمک ها و حمایت های انجمن قرار می گیرند .
( وسعت نفوذ پیام افزایش می یابد )
رفع محدودیت هایی که بر اثر یکنواختی و عدم تنوع وجود دارد .
استقلال باعث میشود تا ما بفهمیم که چه چیزی و در کجا ، بهتر جواب می دهد و قدرت تشخیص و تغییر روشها را پیدا خواهیم کرد .
یکی دیگر از مزایای استقلال گروهها هم شکل گیری شخصیت هر گروه است . هر گروه با گذشت زمان ، شخصیت منحصر به فرد خودش را پیدا می کند . این گوناگونی لازمه ی بقای انجمن است و باید وجود داشته باشد .
متفاوت بودن شخصیت و شکل گروه ها با یکدیگر ، دلیل بر نداشتن اتحاد و همبستگی نیست .

نکات مهم :

✅سنت چهارم باعث می شود یک گروه در قالب جدید قرار گیرد و شکل خود را پیدا کند و همچنین می تواند الگوی مناسبی برای دیگر گروه های انجمن باشد .

✅این سنت باعث همبستگی بین گروه ها و کل انجمن خواهد شد .

✅حفظ همبستگی ، انسجام ، مستقل شدن ، تشویق استعداد ها و نیز پیدا کردن استعدادهای جدید در هر گروه ، از مزایای مهم این سنت می باشد .

✅داشتن احساس تعلق نسبت به یک گروه ، نباید ما را از گروه های دیگر غافل کند .


 

سوال 4 - استقلال گروه ها در چه حدی و در چه مواردی است ؟ حدود را مشخص کنید و لیست موارد را با ذکر توضیح بنویسید .


استقلال گروه ها در حدی است که از چهارچوب اصول برنامه و قدم ها و سنت ها خارج نشوند و از شکل کلی برگزاری جلسات NA که در سراسر جهان تثبیت شده است پیروی کنند .
نباید به نحوی عمل کنیم که بر روی گروه های دیگر و NA در کل ، اثر منفی یا مخربی بگذاریم .
ما میبایست توجه کنیم که در هر تصمیمی که اتخاذ میکنیم آیا به اصول اولیه و اساسی برگزاری یک جلسه در NA وفادار مانده ایم یا خیر . تصمیمات ما نباید خودسرانه و یا اصطلاحا "من در آوردی" باشد . در ضمن بدعت گزار هم نباشیم .

موارد استقلال یک گروه :

تصمیم گیری در مورد زمان و روز برگزاری جلسات گروه .

تعیین فرمت برگزاری هر جلسه و نیز موضوعات مطرح شده در هر جلسه .

ایجاد پست های خدماتی مختلف با توجه به نیازها و اولویت های گروه .

تعیین شرح وظایف هر خدمتگزار و مدت انجام خدمت در هر پست .

نحوه ی پذیرایی از اعضا (دادن چای یا قهوه بعد از جلسه) و همچنین تصمیم گیری در مورد چگونگی خوش آمدگویی به تازه واردین .

تصمیم گیری در مورد نحوه ی برگزاری جلسات چیپ دهی و تولد . (جاذبه)

تصمیم گیری در مورد نحوه ی اعلام پاکی یا تعیین زمان مشارکت هر عضو در جلسات .

مشخص کردن تاریخ و زمان برگزاری جلسات اداری گروه .
(ماهیانه - پایان فصل-ترازنامه نویسی گروهی-اضطراری)

تصمیم گیری در مورد میزان مبلغ اعانه به ساختار خدماتی NA .

تنظیم اساسنامه ی گروه .

نکات مهم :

✅حدود استقلال گروه را باید رعایت کنیم .

✅استقلال گروهی باعث ایجاد تنوع و جاذبه ی بیشتر در گروه خواهد شد .

✅از آزادی عمل بدست آمده در سنت چهارم  نباید سواستفاده کرد .

✅استقلال یک گروه حکم شمشیری دو لبه را دارد .
(در صورت استفاده ی ناصحیح کاملا اثر منفی و خسارت زننده پیدا میکند)

✅تشخیص درست در مورد استفاده از استقلال گروه ، با یک شخص نیست بلکه نظر گروه ملاک عمل قرار می گیرد .


 

سوال 5 - آیا تا به حال بر خلاف این سنت حرکتی


کرده اید ؟ در صورت مثبت بودن جواب موارد آنرا بنویسید .بله

خودسرانه و خودمحورانه عمل کردن ، مخصوصا در خدمات انجمن .

عدم توجه به اساسنامه ی گروه و رای وجدان گروهی .

دادن پیشنهادات بدون منطق و بر خلاف چهارچوب اصول NA .

خودداری از حضور در جلسات اداری گروه و عدم ارائه پیشنهادات مناسب و اصولی .

عدم توجه به صحبت ها و یا پیشنهادات اعضای تازه وارد گروه .

قبول کردن و پذیرفتن رای و نظر اعضای قدیمی گروه بدون رجوع به عقل می منطق خود .
(تقلید کورکورانه)

استفاده کردن از الفاظ یا متون غیر انجمنی در مشارکت ها (رجوع کردن به نام یا نوشته دیگران) و از این قبیل اعمال ، زیرا بر خلاف اصل استقلال گروه ها و انجمن می باشد .

مسئولانه خرج نکردن از خزانه ی گروه و نیز تحمیل هزینه های اضافی و غیر ضروری به گروه خود .

انجام اقدامات تجملاتی و تشریفاتی در گروه و از بین بردن اصل سادگی در انجمن .
(ما بدنبال انجام امور پر سر و صدا و پر زرق و برق و تبلیغاتی نیستیم)

نکات مهم :

✅قصور کردن در خدمت و کم کاری .

✅رها کردن خدمت به صورت نیمه کاره .

✅حمایت نکردن از سبد سنت هفتم .

✅تاثیر گذاری منفی در رای وجدان گروه در هنگام تصمیم گیری .

✅چرخشی نبودن خدمت .


 

سوال 6 - رفتار مطابق این سنت خود را با ذکر مثال بنویسید .


حمایت کردن از جلسات اداری گروه و شرکت کردن در رای گیری ها و تصمیم گیری های گروهی .

قبول خدمت و انجام خدمت صادقانه در انجمن .

توجه کردن به نظر همه ی اعضای گروه ، حتی تازه واردین .

مقایسه نکردن گروه خودمان با گروه های دیگر .

در هنگام انجام خدمت و حضور در جلسه به اساسنامه گروه و همچنین رای وجدان گروه توجه داشته باشم .

بهتر است اگر در جلسه اداری گروهی برای اولین بار شرکت کرده ام ، در آن زمان رای و پیشنهاد و نظری ندهم تا به مرور زمان آشنایی بیشتری با فضای آن گروه پیدا کنم و پس از آن به ارائه پیشنهادات بپردازم .

گرفتن ترازنامه گروهی در جلسات ترازنامه نویسی گروه .

ارائه پیشنهاداتی که باعث بوجود آمدن تنوع و جذابیت بیشتر در گروه و جلسات شود .

نکات مهم :

✅در تنظیم اساسنامه گروه ، باید خیلی دقت کنیم .

✅دید ما نسبت به یک جلسه و تصمیماتی که اتخاذ میکنیم ، باید همراه با اندکی آینده نگری باشد .

✅به تنهایی تصمیم نگرفتن و نفع گروه و کل انجمن را در نظر گرفتن .

✅دخالت نکردن در شیوه ی برگزاری جلسات دیگر .

✅شنیدن صدای تنها .


 

سوال 7 - آیا این سنت فقط در سطح گروه و انجمن کاربرد دارد ؟ یا در موارد دیگر نیز می تواند کاربرد پیدا کند ؟ اگر می تواند توضیح دهید .


خیر ، فقط مختص انجمن و جلسات نیست .
در موارد دیگر هم میتواند کاربرد پیدا کند .


خانواده :

خانواده هم یک گروه است . ما در خانواده باید استقلال داشته باشیم و اجازه ندهیم افراد بیرونی در امور خانوادگی ما دخالت کنند .
مسائل خانوادگی و خصوصی خود را با افراد غریبه و غیر آشنا مطرح نکنیم .
در بین اعضای خانواده اتحاد وجود داشته باشد و با مشورت و نظر خواهی از کلیه ی اعضای خانواده تصمیم گیری کنیم .

محل کار :

هر جا که کار می کنم ، باید استقلال و نیز اصرار آن را حفظ نمایم .
در محل کار با همکاران مشورت کنم و با یکدیگر اتحاد داشته باشیم .

جامعه و کشور :

به عنوان یک جامعه ما باید یک کشور مستقل داشته باشیم و خودمان برای خودمان تصمیم گیری نماییم . نباید به دیگران و بیگانگان اجازه ی دخالت در امور کشور را بدهیم .

امور شخصی :

بعنوان یک شخص باید شخصیتی مستقل داشته باشم و قابلیت و ظرفیت تصمیم گیری برای خود را پیدا کنم .
تاثیر پذیر و به اصطلاح دهن بین نباشم و قاطعانه و مستحکم تصمیم بگیرم و حرکت کنم .
اجازه دخالت دیگران در امور خصوصی خود را با آنها ندهم .

نکات مهم :

✅زمانی می توانیم در هر جمع یا گروه ، رفتار خوبی از خود بروز دهیم که در ابتدای امر اهمیت و کاربرد آن گروهی که در آن هستیم را درک کنیم .

✅توجه کنیم که هر جمعی چه نفع و بهره ای برای ما دارد و ما متقابلا چه وظیفه و مسئولیتی در قبال آن جمع بر عهده داریم .

✅این سنت در سطح خانواده ، اجتماع و محیط کار هم کاربرد دارد .

✅مسئولیت پذیر بودن ، گوشه ی کار را گرفتن و پشت کار داشتن در انجام وظایف .

✅هر جایی که هستم و قرار است حرفی بزنم و یا عملی انجام دهم ، از اصول برنامه پیروی کنم و نه ازنواقص اخلاقی و بیماری خودم .

✅مداخله نکردن و وارد حریم خصوصی دیگران نشدن .

✅گروهی زندگی کردن را یاد بگیرم .

✅متکی بودن به خود باعث بوجود آمدن  استقلال فردی میشود .

✅در خانواده به بزرگترها و نیز قوانین خانه احترام بگذارم .

✅بر طبق قوانین اجتماع پیش بروم و از قواعد حاکم بر جامعه پیروی کنم .

 

سنت پنجم

هرگروه فقط یک هدف اصلى دارد، رساندن پیام به معتادى که هنوز در عذاب است

یعنى مىگوئید هدف اصلى ما رساندن پیام است؟ من فکر مىکردم ما براى پاک شدن این جا آمده ایم. تصور مىکردم هدف اصلى ما بهبودى از اعتیاد به موادمخدراست البته در مورد فرد، این مطلب کاملاً صحت دارد. اعضاى ما به این جا مىآیند که از اعتیاد خلاص شوند و راه تازهاى براى زندگى پیدا کنند . لیکن گروهها معتاد نیستند و بهبودى هم پیدا نمىکنند. تنها کارى که گروههاى ما مى توانند انجام دهند این است که بذر بهبودى را پاشیده و معتادان را به گردهم آورند تا معجزه همدلى، صداقت، مهربانى، مشارکت و خدمت، کار خود را انجام دهد. هدف از این سنت، تضمین تداوم جو بهبودى است. این کار فقط از طریق حفظ تمرکز گروهها بر روى بهبودى امکانپذیر است. این واقعیت که همگى و یک یک گروههاى ما تمام توجه خود را معطوف رساندن پیام بهب ودى کرده اند، ثباتى به وجود آورده است که درنتیجه معتادان مىتوانند روى ما حساب کنند. اتحاد در عمل و هدف، چیزى را براى ما امکانپذیر کرده است که درگذشته به هیچ وجه براىمان ممکن نبود و آن بهبودى است.
قدم دوازدهم برنامه ما نیز از رسانیدن پیام، به معتادى که هنوز در عذاب است، صحبت مىکند. کار کردن با دیگران وسیله پر قدرتى است، زیرا هیچ چیز ارزش درمانى کمک یک معتاد به معتاد دیگر را ندارد این همان طریقه اى است که به کمک آن تازهواردان معتادانگمنام را پیدا کرده و آموخته اند که چطور پاک بمانند. همچنین طریقى است که اعضاء به وسیله آن بتوانند عهد و پیمان خود را با بهبودى تجدید کنند. گروه، قوىترین وسیله اى است که ما براى رساندن پیام داریم. وقتى یک عضو رساننده پیام است، خواه نا خواه تا حدودى تعبیرات و شخصیت او درپیامش تأثیر مىگذارد. عیب جزوه و کتاب هم این است که فقط از کلمات درست شده اند و گاه احساسات، هیجانات و قوت مطالب در آن گم مىشود، اما در گروه، به خاطر تعدد نفرات و شخصیتهاى گوناگون، پیام بهبودى به نحو مطلوب و مرتب جریان پیدا مىکند.
حال اگر گروههاى ما هدف اصلى دیگرى هم داشته باشند چه خواهد شد؟ به نظر ما، پیام لوث مىشود و به مرور از بین مىرود. مثلاً اگر ما تمرکز خود را بر روى مسائل مالى بگذاریم، ممکن است خیلى ها ثروتمند شوند. اگر انجمنمان یک کلوب اجتماعى باشد، ممکن است دوستان و عشاق زیادى پیدا کنیم. اگر آموزش وپرورش تخصص ما باشد، عده زیادى معتاد با هوش پیدا مىکنیم. اگر پزشکى رشته ما باشد، خیلى ها تندرست مىشوند. خلاصه اگر هدف گروه ما هر
چیزى جدا از رسانیدن پیام باشد، عده زیادى مىمیرند و تعداد کمى بهبود مىیابند.
پیام ما چیست؟ پیام این است که هر معتادى مىتواند از مصرف موادمخدر دست بردارد. میل به مصرف را از دست بدهد و یک راه تازه بر اى زندگى پیداکند. پیام ما، پیام امید است و وعده آزادى مىدهد. بنابراین هدف اصلى ما فقط مىتواند رسانیدن پیام به معتادى باشد که هنوز در عذابست . این تنها چیزى است که ما مىتوانیم از خودمان به دیگران بدهیم.


مروری بر اصول روحانی 12 سنت :


اصول روحانی سنت یک:
تسلیم ، پذیرش ، قبول تعهد ، ازخود گذشتگی ، محبت ،گمنامی


اصول روحانی سنت دوم:
تسلیم-ایمان ، فروتنی ، روشن بینی ، وفاداری ، گمنامی


اصول روحانی سنت سوم:
تحمل یکدیگر ، هم دردی ، گمنامی ، فروتنی


اصول روحانی سنت چهارم:
استقلال ، مسئولیت ، روشن بینی ، اتحاد ، گمنامی


اصول روحانی سنت پنجم:
وفاداری ، مسئولیت ، وحدت ، گمنامی


اصول روحانی سنت ششم:
فروتنی ، وفاداری ، ایمان ، هماهنگی ، گمنامی


اصول روحانی سنت هفتم:
قدرشناسی ، احساس مسئولیت ، ایمان ، وفاداری ، گمنامی ، آزادی


اصول روحانی سنت هشتم:
فروتنی ، دوراندیشی ، گمنامی ، وفاداری


اصول روحانی سنت نهم:
فروتنی ، احتیاط ، وفاداری ، گمنامی


اصول روحانی سنت دهم :
وحدت ، مسئولیت پذیری ، احتیاط ، دوراندیشی ، فروتنی ، گمنامی


اصول روحانی سنت یازدهم :
ایمان ، خدمت ، گمنامی


اصل روحانی سنت دوازدهم ؛
گمنامی


 

سوال 1 - مفهوم داشتن یک هدف اصلی چیست ؟


یعنی اینکه ما یک هدف را از میان اهداف مختلف انتخاب کنیم و تمام توجه و تمرکز و انرژی خود را برای دستیابی به آن هدف صرف کنیم .
مفهوم داشتن یک هدف اصلی اینست که تمامی تلاشها و فعالیت ها و اقدامات ما در یک مجموعه ، در خدمت یک هدف واحد و مشخص قرار گیرد و همه ی امکانات ما به پیگیری آن هدف اصلی اختصاص یابد .
مادی - معنوی - انسانی
اولویت قرار دادن یک هدف بر اهداف و موضوعات دیگر .

نکات مهم :

✅در اصل پیام رسانی حق انتخاب نداریم ولی در نوع و چگونگی پیام رسانی حق انتخاب داریم .

✅اصول انجمن ما برای نجات معتادان در حال عذاب است و اصولا این انجمن برای پیشبرد این هدف و رسانیدن این پیام بنیان نهاده شده است .

✅هدف اصلی هر گروه رساندن پیام است تا معتادان در حال رنج را رهایی بخشد .

✅شکستن باورهای قدیمی و جایگزین کردن باورهای سالم . تقویت این باور جدید که بدون مواد هم می شود زندگی کرد . این نزدیکترین پیام به هدف ما می باشد .

✅بهترین نوع پیام همین است

✅خط مشی ما در سنت پنجم معلوم و مشخص میشود .

✅برای یکدست شدن اعضا ، خدمتگزاران و گروه ، سنت پنجم کافی است .
✅داشتن یک هدف اصلی اتحاد و یکدلی بوجود می آورد

✅سادگی اصول ما ، در کمک یک معتاد به معتاد دیگر خلاصه می شود .

✅پیام ما امید و صلح ، وعده ی ما آزادی .

✅قلب خدمات با گذشت از غرایض شخصی و درخواست کمک و راهنمایی از نیروی برتر .

✅سنت پنجم با قدم دوازدهم رابطه ی مستقیم دارد . تجربه ی اتفاق زیبایی که برای ما افتاده را با دیگران در میان میگذاریم و میکوشیم این پیام را به معتادان دیگر نیز برسانیم و این آزادی بدست آمده را با آنها نیز قسمت کنیم .


 

سوال 2 - در صورت داشتن چند هدف دیگر مانند : کمک به سم زدایی معتاد ، رسیدگی به امور خانوادگی و مالی آنان ، آیا بهتر نمی توانیم افراد را جذب گروه کنیم ؟


شاید با انجام این اقدامات بتوانیم افراد را بهتر جذب گروه کنیم ، اما با این کار ما عده ای معدود از افراد را فدای دیگر معتادان نیازمند به کمک کرده ایم و این دسته که طبیعتا تعدادشان هم بیشتر است را ، از شنیدن پیام انجمن محروم ساخته ایم .
ما اگر این کار را انجام بدهیم تعدادی از افراد راضی و خرسند می شوند ، اما همه ی کسانی که وارد انجمن میشوند که این مشکلات را ندارند ، پس ما باید هدفی را انتخاب کنیم که به نفع همه ی معتادان باشد و نه اینکه فعالیت ها و خدمات ما به گونه ای باشد که یک عده ای را پوشش دهد و از بقیه ی افراد غافل بمانیم .
داشتن چند هدف مختلف و دنبال کردن همزمان چند هدف در آن واحد ، باعث می شود که ما نتوانیم هیچ کدام را به طور کامل و درست انجام دهیم و انرژی ما را پراکنده می کند و نمی توانیم تمرکز لازم را بر روی هیج کدام از این اهداف داشته باشیم .
تنها داشتن یک هدف اصلی است که انرژی و توان ما را متمرکز و خود ما را نیز متحد و یکپارچه می سازد .

نکات مهم :

✅چیزی را میگوییم که تجربه کرده باشیم و چیزی را که تجربه نکرده ایم در مورد آن صحبت نمی کنیم .

✅تجربیات ما ثابت نیست و متفاوت است و همچنین موفقیت اعضا نیز در امور مختلف نسبی است ، پس هدفی را تعیین می کنیم که همه گیر و جامع باشد .

✅بعنوان یک انجمن بنگاه کاریابی ، کلوپ تفریحی ، مشاور خانوادگی یا فعال و مشاور اقتصادی نیستیم .
✅سم زدایی و روان درمانی نداریم و اصولا حق دخالت در این امور را نداریم و وارد این مقولات نمی شویم .

✅ماهی گیری یاد می دهیم ، نه اینکه ماهی به کسی بدهیم .

✅چیزی را که تجربه کرده ایم به رایگان در اختیار دیگران قرار می دهیم و حق الزحمه و شهریه ای دریافت نمی کنیم .
✅فقط هدف روحانی و مشخص خود را از طریق کمک یک معتاد به معتاد دیگر دنبال می کنیم .

✅همه گیر بودن و جامع بودن پیام انجمن باعث میشود که ما بین افراد نیازمند مختلف تفاوتی نگذاریم و انتخابی عمل نکنیم .


 

سوال 3 - به چه دلیل انجمن ما فقط یک هدف اصلی دارد ؟


یکی از دلایل اینست که داشتن فقط یک هدف اصلی باعث بوجود آمدن اتحاد و همبستگی بین همه ی اعضای انجمن در سراسر جهان می شود .
وقتی همه ی اعضا و گروه های انجمن در سراسر جهان یک هدف اصلی را دنبال کنند ، خود این هدف عامل ایجاد اتحاد و نقطه ی وحدت ما می شود .
دلیل دیگر اینست که داشتن یک هدف اصلی باعث می شود که ما بدانیم که دنبال چه چیزی هستیم و انرژی و توان ما هدر نرفته و به اصطلاح هرز نرود و از ظرفیت ها و امکانات به بهترین نحو ممکن استفاده کنیم .
داشتن یک هدف اصلی باعث می شود ما به طیف وسیع تری از معتادان نیازمند به کمک ، بتوانیم کمک کنیم و بدین صورت کسی از فرصت کمک انجمن و شنیدن پیام بهبودی بی نصیب نمانده و محروم نگردد .

نکات مهم :

✅قدرت عشق بهتر است از عشق قدرت داشتن .
✅پیام رسانی در سنت پنجم از ما میخواهد که قدرت عشق را تجربه کنیم و از این منبع ارزشمند برای دنبال کردن هدف مشترک خود استفاده نماییم .

✅ما جاذبه میشویم .

✅هیچ چیز ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر را ندارد .

✅داشتن تنها یک هدف اصلی ، روحیه اتحاد را در بین اعضای ما تقویت و تحکیم می کند .

✅سمبل برنامه ما سادگی است که در پیگیری یک هدف مشترک تجلی پیدا میکند .


 

سوال 4 - آیا این سنت در قسمت های دیگر زندگی نیز می تواند کاربرد داشته باشد ؟ چه قسمت هایی و چگونه ؟ چه بعنوان فرد و چه بعنوان گروه ؟


بله . در قسمت های دیگر زندگی نیز کاربرد پیدا می کند .

خانواده :

اعضای خانواده با هم مشورت و همکاری می کنند تا کارها و امور خانواده به درستی انجام شود و به هدف های خود برسند . آرامش و امنیت در خانواده باعث می شود تا اعضای خانواده بتوانند پیشرفت کنند و اهداف شخصی خودشان را دنبال کنند . ضمن اینکه اهداف خانواده هم ، همزمان در حال پیگیری می باشد .
اگر در خانواده کار گروهی انجام شود و هدف مشخص باشد ، آن خانواده به اصطلاح بلاتکلیف و سر در گم نیست و اعضای خانواده نیز در زندگی فردی خود سر و سامان میگرند و به مشکل خاصی  بر نمی خورند .

محل کار :

در محیط کار ، هدف پیشبرد صحیح امور شغلی است و اینکه مسئولیت ها مشخص شده باشند و وظایف به درستی انجام شوند . در این صورت ، کل آن مجموعه ی کاری از زحمات و تلاشهای خود نتیجه ی مطلوبی خواهند گرفت .

اجتماع :

هر جامعه و یا کشوری برای خود آرمان ها و اهداف جمعی مشخصی دارد که وجود این اهداف و آرمان ها برای پیشرفت آن جامعه بسیار مهم و حیاتی است . بر همین اساس اعضای آن جامعه میبایست تلاش و فعالیت کنند تا آن جامعه پیشرفت کند و توسعه یابد و بدین وسیله به برتری های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و معنوی برسد .

زندگی فردی :

هر فردی در زندگی باید هدف یا اهدافی مشخص برای خودش تعیین کند و با جدیت و صداقت آن اهداف را پیگیری نماید .
داشتن هدف در زندگی به انسان سمت و سو و جهت می دهد و امید را در یک شخص تقویت می نماید .
کما اینکه فقدان و نبود هدف در زندگی یک شخص ، سبب بروز یاس و نا امیدی در آن شخص میشود و باعث انحطاط فرد در زندگی خواهد شد .
هر فرد با رسیدن به اهداف خود ، اعتماد به نفس پیدا می کند و می تواند اهداف مهم تر و جدید تری را دنبال کند .
داشتن هدف در زندگی باعث می شود که ما برای تلاش کردن و اقدام و عمل ، انگیزه پیدا کنیم . بدون داشتن هدف ، ما مجبور میشویم به اصطلاح باری به هر جهت زندگی کنیم و این باعث آشفتگی و از بین رفتن آرامش ما خواهد شد .

نکات مهم :

✅در خانواده می توانم به اعضای خانواده ی خود کمک کنم تا به نحو مطلوبی به امورشان رسیدگی کنند .

✅در محیط کار باید سعی کنم که در راستای کار خود ، سالم ترین و صادقانه ترین رفتار را داشته باشم . همراه با روحیه ای بالا و اخلاقی خوب و پسندیده .

✅همانطور که گروه بر فرد تاثیر می گذارد ، فرد هم بر گروه تاثیر می گذارد .

✅تا زمانی که من تولید کننده و سازنده نباشم ، خلاقیتی هم پیدا نمیکنم و مصرف کننده هستم .

✅هر جایی که هستم ، در هر گروهی که قرار دارم ، آنجا به اصطلاح حل بشوم با آن جمع ، بدین معنی که خودم را با آن جمع و گروه یکی بدانم .

✅تعیین اهداف مالی ،  معنوی و روحانی برای خود . رسیدن به اهداف جاذبه را بیشتر میکند .

✅برنامه ریزی داشتن و هدفمند زندگی کردن . در زندگی شخصی

✅با داشتن هدف است که توانایی های ما به ظهور می رسد .

✅شکر گزاری بعد از رسیدن به هر هدف ، انرژی ما را برای دنبال کردن اهداف بعدی تقویت می کند .


 

سوال 5 - رفتار خلاف این سنت خود را در سطح انجمن بنویسید .


هر رفتاری که باعث شود

دیگران از آن رفتار و عمل ، پیام منفی بگیرند ، بر خلاف این سنت می باشد .

برخی از این رفتارهای خلاف سنت پنجم عبارتند از :

مشارکت کردن غیر اصولی .
تیراندازی کردن - فحاشی - تایید دیگران در مشارکت و مانند آن

استفاده از واژه های غلط و غیر انجمنی مثل  :
واژه ی خدای انجمن ، غول 1 و 2 و 3 ، آقا جون ، شهر اعتیاد ، جلسه ی مادری ، تراز ذهنی ، لغزشی برنامه ، صندلی چسب دار و میخ دار ، رهبر جلسه ، تصویر ذهنی ، معتاد بی آزار ، من خیلی معتادم و مانند اینها .

بداخلاقی و قیافه گرفتن برای تازه واردین . زیرا باعث می شود باورشان نسبت به انجمن و اعضای آن خراب شود .

استفاده کردن از غرایض و امیال شخصی در سطح انجمن ، مخصوصا در خدمات .

عدم همخوانی حرف با عمل . بعنوان مثال در صحبت کردن و مشارکتم چیزی یا موردی را منع و سرزنش کنم ، بعد در جایی دیگر خودم همان کار را انجام دهم . این بدترین نوع پیام رسانی منفی به دیگران است .

غیبت کردن و بدگویی در مورد اعضای دیگر .

تحت فشار قرار دادن تازه واردین برای گفتن کلمه ی معتاد یا وادار کردن آنها به اعلام پاکی و . . .

القای اجباری باورها و اعتقادات خود به دیگران ، مثلا به تازه واردین و رهجوها .

انتظار داشتن از اعضای قدیمی که خطایی از آنها سر نزند .
توضیح :
معتاد در حال عذاب صرفا یک مصرف کننده یا یک شخص تازه وارد نیست . یک عضو قدیمی با دارا بودن چندین سال پاکی هم میتواند تبدیل به یک معتاد در حال عذاب شود . چون بیماری اعتیاد هر آن میتواند فعال شود و اختیار افکار و احساسات شخص را در دست گیرد .
بنابراین ما اعضای قدیمی گروه را نیز بعنوان یک فرد بیمار می پذیریم و به آنها هم فرصت اشتباه کردن خواهیم داد .

کم کاری و قبول نکردن مسئولیت و خدمت در انجمن با وجود داشتن توانایی و وقت .
مثلا کمک در برگزاری جلسه

نکات مهم :

✅فقط انجام دادن یک سری از اعمال و کارها ، خلاف این سنت نیست ، بلکه بعضی از مواقع انجام ندادن یک کار یا عمل صحیح ، می تواند خلاف این سنت باشد .
✅عدم شکرگزاری - اعلام پاکی نکردن - مشارکت نکردن - خدمت نکردن ، سرویس ندادن به تازه واردین و . .

✅ناسالم خدمت کردن - ناسالم مشارکت کردن - ناسالم پیام رسانی کردن - ناسالم عمل کردن .

✅دستکاری کردن پیام خلاف سنت پنجم است . پیام را برسانیم و به آن چیزی کم و زیاد نکنیم .

✅تبعیض قائل شدن بین افراد ممنوع است .

✅انتخابی فکر کردن و شخصیت پروری بر خلاف اصول روحانی سنت پنجم می باشد .

✅اهمیت ندادن و بی اعتنایی به افراد تازه وارد مانع بزرگی در راه پیام رسانی می باشد .

✅دخالت در امور شغلی ، خانوادگی ، اقتصادی ، زناشویی و . . . ما را از هدف اصلی خود منحرف می سازد .


 

سوال 6 - رفتار مطابق این سنت را که بر خلاف غرایض شخصی خود انجام داده اید را بنویسید .


مشارکت سالم که حاوی پیام عشق و امید باشد .

شکرگزاری کردن در حرف و عمل .

خدمت کردن و کمک کردن در برپایی جلسه .

خوش رفتاری با تازه واردین و جواب دادن به سوالات آنها .

سکوت .

رهجو گرفتن و برگزاری جلسات کارکرد قدم و سنت جهت انتقال تجربیات به دیگران .

سرویس دادن و خدمت کردن بدون غرایض شخصی .

اعلام پاکی و تولد گرفتن .

حمایت کردن و توجه به اعضای قدیمی تر از خودم ، چون حتی اعضای قدیمی تر جلسه هم نیاز به توجه و همدردی ما دارند .

تفاوت قائل نشدن بین اعضا در خدمت کردن و سرویس دادن .

نکات مهم :

✅اگر می خواهیم پیام برسانیم ، باید ابتدا خدا را بیندازیم به جلو و بعد خودمان پشت سرش راه برویم . یعنی اینکه اجازه دهیم تا حمایت و هدایت خداوند ما را به پیش ببرد و امر پیام رسانی را محقق سازد .

✅بدون غرایض شخصی عمل می کنیم .

✅پیام ما صلح و آشتی باشد ، حامل عشق باشد و حاوی امید و درستی باشد .

✅در هنگام پیام رسانی گذشت و بردباری داشته باشیم .

✅انواع حمایت هایی که از تازه واردین به عمل می آوریم ، رفتار مطابق سنت پنجم است . چه در انجمن و چه در خارج از انجمن .

✅کمک گرفتن از نیروی برتر ، برای پیام رسانی بهتر .

✅حمایت از تازه واردین به اشکال مختلف و با روشهای اصولی .

✅هر کاری که برای رضای خدا باشد و عشق در آن باشد ، یک پیام رسانی و کمک خوب محسوب می شود .

✅توقع نداشتن از کسانی که به آنها کمک و خدمت می کنیم .

✅خودستایی ممنوع .

✅حمایت از جلسات تازه تاسیس .

✅مشارکت فعال و امید بخش در هر قسمت از انجمن .
✅جلسات ، کارگاه های خدماتی ، هیئت ها و کمیته های خدماتی و مانند آن

✅صاحب اصلی پیام انجمن خداوند مهربان است .


 

اصول روحانی سنت 5 :


وفاداری ، مسئولیت ، اتحاد ،


گمنامی


وفاداری : انتقال پیام بهبودی NA به دیگران و پشتیبانی از خواستاران استفاده از برنامه NA .
نتیجه : باعث پیشرفت و فراگیر شدن هدف اصلی می شود .


مسئولیت : حفظ و حراست از هدف اصلی انجمن .
نتیجه : هدف اصلی فراموش نشده و فعالیت های ما در راستای انتقال پیام انجمن خلاصه می شود و معتادان از شنیدن پیام انجمن محروم نمی شوند .


اتحاد : همکاری با یکدیگر برای بهبودی تمامی اعضا در NA .
نتیجه : باعث شکل گیری وحدت در هدف می شود انتقال پیام محور اصلی اعضا و گروهها می شود .


گمنامی : ناچیز بودن تفاوتهای ظاهری ما و کنار گذاشتن آرزوها و اهداف شخصی در مقابل هدف اصلی .
نتیجه : کمک می کند بقیه مسائل مانند شخصیت فردی اعضا را کنار بگذاریم و هدف اصلی انجمن را به اعضا یادآور شویم و فقط به فکر خود نباشیم .

 


پیامی که اعضای ما حامل آن هستند پیام امید و آزادی از اعتیاد فعال است.
پیام ما این است که یک معتاد (هر معتادی) می‎تواند مصرف مواد مخدر را قطع کند، اشتیاق خود را نسبت به مواد مخدر از دست بدهد و راه جدیدی برای زندگی پیدا کند. هنگام رساندن پیام خود را به جای معتادان می‎گذاریم و باید ببینیم که اگر جای آنها بودیم انتظار داشتیم با ما چگونه برخورد کنند مراقب باشیم که هیچ گاه خود را به معتادان تحمیل نکنیم. باید مراقب باشیم که هرگز از کسی انتقاد نکنیم و فقط همکاری کنیم.
زیرا تنها هدف همه ما در کمیته H&I کمک به دیگری است. همه با هم همگام می‎شویم تا قدرت موثری را که از اتحاد اعضای کمیته H&I به دست می‎آید در راستای پیام به همدردانمان به کار گیریم.

 

 

سنت ششم

یک گروه NA هرگز نبایست هیچ مؤسسه مرتبط، یا هر سازمان خارجى را تأیید ویا در آن ها سرمایهگزارى کند، یا نام NA را به آن ها عاریت دهد مبادا مسائل مالى، ملکى و شهرت، ما را از هدف اصلى خود منحرف سازد

سنت ششم، در مورد بعضى از چیزهایى صحبت مىکند که ما بر اى حفظ ونگهدارى هدف اصلىمان باید آن را انجام دهیم. این سنت، پایه و اساس خط مشى عدم وابستگى است و در بقا و رشد معتادان گمنام اهمیت حیاتى دارد. حال بگذارید مطالب این سنت را تجزیه و تحلیل کنیم. اولین کارى که گروه نمى بایست انجام دهد، تأیید است. مفهوم تأیید، تصدیق یا توصیه کردن یا صحه گذاشتن است. تأیید هم مىتواند مستقیم باشد و هم مىتواند به طور ضمنى وتلویحى انجام گیرد. تأیید مستقیم را همه روزه در تبلیغات تلویزیو نى مىتوانیم ببینیم، اما تأیید، تلویحى و ضمنى، نوعى است که به طور وضوح و مشخص مطرح نمىشود. بسیارى از سازمان ها مایلند که از نام NA بهرهبردارى کنند. در صورتى که اجازه این کار به آن ها داده شود، مفهومش این است که آن ها را به طور تلویحى و ضمنى تأیید کرده ایم . این عمل تخلف از سنت ششم است .
بیمارستان ها، مراکز درمانى معتادان وزندان ها، بعضى از مؤسساتى هستند که ما به خاطر رسانیدن پیام NA مرتباً با آن ها سر و کار داریم . با آن که این مؤسسات خلوص نیت دارند و ما جلسات NA را درمحل آن ها برگزار مىکنیم،لیکن نمىتوانیم آن ها را تأیید، یا کمک مالى کنیم و یا اجازه دهیم که از نام NA جهت پیشرفت کارخود استفاده کنند، اما در هر صورت ما همیشه مایل و آماده ایم اصول NA را جهت استفاده معتادانى که هنوز در عذابند، بداخل این مؤسسات ببریم، تا بلکه معتادان، خود بتوانند انتخاب کنند. کار دیگرى که ما هرگز نمىبایست انجام دهیم و از همه مسائل دیگر بدیهىتر است، سرمایه گذارى، در اختیارگذاشتن پول و کمک مالى است. سومین مطلبى که این سنت، ما را از آن بر حذر مىدارد، اجازه استفاده از نام NA جهت رسیدن به اهداف سازمان هاى دیگر است. براى مثال چندین بار برخى از سازمان ها سعى کردهاند که براى توجیه بودجه هاى درخواستى شان، معتادان گمنام را قسمتى از خدمات مورد عرضه خود جلوه دهند. در قسمت بعد، این سنت، براى ما روشن مىکند که منظور از مؤسسه مرتبط هرجائى است که اعضاى NA با آن مربوط باشند. این جا، ممکن است خانه نیمه راه، مرکز سم زدایى، مرکز مشاوره و یا کلوب معتادان باشد . مردم به سادگى ممکن است در تشخیص تفاوت بین NA و مؤسسات مرتبط دچار اشتباه شوند. خانههاى بهبودى که توسط اعضاى NA بنیانگزار ى شده و یا اعضاى ما در آن کارمى کنند، باید تفاوت هایشان را با NA شفاف سازند احتمالاً بیشترین سردرگمى وقتى وجود دارد که پاى کلوب معتاد ان در کار باشد. تازه واردان و یا حتّى بعضى از اعضاى قدیم ى، اکثراً کلوب معتادان و معتادان گمنام را یکى تصورمىکنند. ما باید دقت کنیم که مردم از تفاوت بین این مؤسسات و NA بدرستى آگاه شوند. منظور از سازمان خارجى، هر گونه آژانس، مؤسسه تجارتى، فرقه مذهبى، سازمان، جمعیت مشابه و خلاصه هر انجمن دیگرى است. تشخیص بیشتر این مؤسسات به جز انجمن ها ى مشابه، آسان است. معتادان گمنام، یک انجمن کاملاً جداگانه و مجزا از هر انجمن و سازمان دیگرى است و متکّى به حقوق خود مىباشد. مشکل ما، اعتیاد است انجمنهاى دوازده قدمى دیگرمخصوص مشکلات دیگرى هستند و رابطه ما با آن ها به شکل همکارى بدون وابستگى است. استفاده از نشریات، سخنران و پخش اخبار مربوط به هر انجمن دیگر در جلسات ما، تأیید تلویحى و ضمنى
مؤسسات غیرمرتبط است.

هشدار دیگرى که سنت ششم به ما مىدهد، این است که مبادا مسائل مالى، ملکى و شهرت، ما را از هدف اصلىمان منحرف سازد اینگونه مشکلات اکثراً تبدیل به وسوسه مىشوند و ما را از هدف روحانىمان دور مىکنند. بر اى فرد، یک چنین سوءاستفادههایى حاصلى جز درد و رنج ندارد و براى گروه هم بلا و مصیبت به بار مىآورد. وقتى که ما به عنوان گروه، در هدف اصل ى خود مردد باشیم، معتادانى که در غیر این صورت مىتوانند بهبود پیدا کنند، خواهند مرد.


اصول روحانی سنت 6 :

 

فروتنی، وفاداری، ایمان، هماهنگی،
گمنامی


فروتنی : در جامعه هدف دیگری به غیر از رساندن پیام نداریم و وانمود نمی کنیم انجمن غیر از رهایی از اعتیاد خدمت دیگری ارائه می دهد .
نتیجه : کمک می کند تمرکزمان بر روی هدف اصلی انجمن باشد و مانع به وجود آمدن وسوسه هماهنگ شدن با موسسات دیگر و یا سازمان های خارجی می شود .


وفاداری : فقط رساندن پیام انجمن که در 12 قدم و سنت خلاصه شده است .
نتیجه : باعث می شود پیام ما با عقاید و نشریات سازمان های دیگر اشتباه گرفته نشود .


ایمان: ما اعتبار خود را در عوض همکاری با دیگران تاخت نمی زنیم ، ایمان ما در رساندن پیام است نه در همکاری با موسساتی که سد راه ما و پیام بهبودی قرار دارند .
نتیجه: تاثیر پیام ما بیشتر می شود و از قطع رابطه با موسسات مرتبط و...واهمه نخواهیم داشت .


هماهنگی : تا حد امکان با جامعه همکاری کردن .
نتیجه : تعیین محدوده همکاری باعث می شود روابط ما با آنها به دقت صورت گیرد .


گمنامی : به غیر از رساندن پیام بهبودی به معتادی که در عذاب است ، هدف دیگری را دنبال نمی کنیم . ( از نام و اعتبار انجمن برای تایید و حمایت از سازمانها استفاده نمی کنیم )
نتیجه : برای رساندن پیام بهبودی وکمک به دیگر معتادان از آزادی کامل برخوردار می شویم و هویت خود را حفظ می کنیم و از سردرگمی روابط ما با سازمان ها جلوگیری می کند.


 

سوال 1 - منظور از موسسه ی مرتبط چیست ؟


موسسه ی مرتبط به موسساتی گفته می‌شود که ، به نوعی هدفشان یا نوع فعالیت ها و خدماتشان به هدف و فعالیت انجمن ما ربط پیدا میکند و نحوه ی فعالیت های آنها نیز با انجمن ما شباهت هایی دارد .
همچنین موسساتی که توسط اعضای NA تاسیس شده و یا اعضای انجمن در آنها تردد دارند و با آنجا به گونه ای مرتبط هستند .

مانند :

مراکز سم زدایی ، خانه های بین راهی (بهبودی) ، مراکز اقامتی میان مدت ، کمپ ها ، کلوپ های تفریحی معتادان و . . .

نکات مهم :

✅موسساتی که در چارچوب قطع مصرف مواد مخدر حرکت می کنند و هدف آنها کمک به معتادان است ، موسسات مرتبط اطلاق میشوند .

✅اهداف موسسات مرتبط با هدف انجمن ما شباهت دارد .

✅با وجود اینکه موسسات مرتبط مورد تایید انجمن معتادان گمنام نیستند ، اما فعالیت های آنها را رد هم نمی کنیم .


 

سوال 2 - منظور از موسسه ی خارجی چیست ؟


موسسه ی خارجی به موسسات ، یا سازمانها و یا جمعیت هایی گفته می شود که نحوه ی فعالیت ها و اهداف مورد پیگیری آنها ، با انجمن معتادان گمنام هیچ ارتباط و یا شباهتی ندارد و کاربرد جداگانه و مشخصی در اجتماع دارند .

مانند :

ادارات و سازمانهای دولتی یا خصوصی ، شهرداریها ، سازمانهای مردم نهاد مختلف بغیر از آنهایی که در رابطه با بیماری اعتیاد فعالیت می کنند ، مراکز نظامی و انتظامی ، رسانه های جمعی ، بنگاه های اقتصادی دولتی یا خصوصی ، بانک ها و . . .

نکات مهم :

✅موسسات خارجی به موسساتی اطلاق میشود که از قوانین و ضوابط خاص خود پیروی می کنند .

✅هدف ما با اهداف این موسسات فرق می کند .

✅ما بعنوان یک انجمن مستقل ، نه می خواهیم و نه می توانیم با این قبیل موسسات وابستگی داشته باشیم .

✅شباهتی بین نوع فعالیت های ما با موسسات خارجی وجود ندارد .


 

سوال 3 - چه اشکالی دارد که نام خود NA را جهت کمک به کسی یا سازمانی که به معتادان کمک می کند ، به عاریت دهیم ؟


اشکال آن اینست که با عاریت دادن نام خود به دیگری ، ممکن است آن شخص و یا سازمان ، از اسم NA سواستفاده کند و نام نیک انجمن را خدشه دار نماید .
بسیاری از سازمانها یا شرکت ها و حتی افراد ، علاقه دارند که بعنوان اسپانسر یا حامی ، با NA کار کنند و فقط از نام NA  و یا لوگوی انجمن ، استفاده کنند ، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که فعالیت های آنها ، باعث بدنامی یا از بین رفتن اعتبار جهانی انجمن معتادان گمنام نشود .
اشکال دیگر اینست که وقتی نام NA را به عاریت بدهیم ، با این کار در واقع آن موسسه یا سازمان را به صورت تلویحی و غیر مستقیم ، تایید کرده ایم .

نکات مهم :

✅عاریت دادن به معنی قرض دادن یا به امانت دادن است .

✅وقتی میگوییم نام خود را به عاریت نمی دهیم ، یعنی اینکه خوشنامی و نام نیک خود را جایی به گرو نمی گذاریم و بدین وسیله از خطرات احتمالی این اقدام ، پیشگیری می کنیم .

✅انجمن معتادان گمنام مال ما نیست و متعلق به شخص خاصی نمی باشد و صاحب اصلی آن خداوند است . پس حق نداریم نام آن را به کسی قرض دهیم .

✅ما از اهداف افراد یا سازمانهای دیگر اطلاعی نداریم . هدف ما چیز دیگری است و با اهداف آنها متفاوت است و با عاریت دادن نام خود به آنها ، مسلما از نام ما سواستفاده هایی خواهد شد .

✅برای ما جبهه های مختلف درست می شود و پیام ما چند منظوره می گردد .

✅خوش نامی NA به حراج گذاشته می شود .

✅عاریت دادن نام خود به دیگران ، نوعی تایید تلویحی محسوب میشود ، که خود بر خلاف سنت های ما می باشد .


 

سوال 4 - مفهوم کلمه تایید در این سنت چیست ؟


خود کلمه ی تایید به معنی تصدیق کردن ، صحه گذاشتن و موافقت با یک چیز می باشد .
اما در سنت ششم ، هنگامی که ما میگوییم هیچ موسسه ی مرتبط یا خارجی را تایید نمی کنیم ، در حقیقت این مسئله ، نشان دهنده ی موضع هوشمندانه ی انجمن است .
تایید نمی کنیم ، یعنی موضع ما بی طرفی است .
موضع ما ، بی موضعی است .
اگر هر موضع گیری غیر از این داشتیم ، ناگزیر با یک عده ای وارد جر و بحث و یا مقابله و جدال می شدیم و به حاشیه می رفتیم و از پیگیری هدف اصلی انجمن ، باز می ماندیم .

نکات مهم :

✅به ارگانها ، سازمانها ، یا مراکز درمانی رابطه داریم ، اما رابطه ای از نوع همکاری بدون وابستگی .
✅نه بیش از حد به آنها نزدیک می شویم و نه بیش از اندازه از آنها دور می شویم . نه آنها را تکذیب و رد می کنیم و نه آنها را تایید می نماییم . ففط چیزی را که در راستای اهداف ما باشد ، دنبال می کنیم .

✅تبلیغ و سرمایه گذاری نداریم .

✅مشارکت در هر سازمانی و یا اجازه ی مشارکت دادن به سازمانها و ارگانهای دیگر ، بر خلاف سنت ششم می باشد .

✅به گفته ، نام ، یا نوشته ی دیگران رجوع نمی کنیم .

✅موضع ما ، بی موضعی است .

✅تایید نکردن ما ، بدان معنی نیست که رد می کنیم .


 

سوال 5 - اعمال و رفتار خلاف این سنت خود را به طور مشروح بنویسید .


رد کردن موسسات و NGO های دیگر که در رابطه به اعتیاد کار میکنند .

تایید کردن موسسات دیگر ، مثل خانه های بهبودی و یا کمپ ها و یا پیشنهاد دادن آنها به دیگران .

شهرت طلبی و به اصطلاح زیاد توی چشم بودن و مطرح شدن بیش از حد ، چون باعث می شود گمنامی شخصی ما به خطر افتاده و نتوانیم بهبودی خود را به راحتی و آسودگی دنبال کنیم . این مسئله حتی مانع مشارکت کردن صادقانه ی ما هم می شود .

رابطه ی مالی با اعضا ، زیرا امکان دارد رابطه ی شخصی ما را با اعضا تحت تاثیر قرار داده و باعث بروز رنجش و دلخوری بین دو عضو گردد . همچنین این کدورت های پیش آمده ی احتمالی ، مانع بزرگی بر سر راه خدمت صادقانه ی ما و پیگیری صحیح امر پیام رسانی می باشد .

استفاده از کارمندان یا فعالان NGO های دیگر یا مراکز بازپروری به عنوان خدمتگزار در جلسات یا سطوح مختلف خدماتی . زیرا نوعی تایید تلویحی این موسسات ، محسوب می شود .

نکات مهم :

✅سرمایه گذاری ، تایید کردن ، ارتباط با سازمانها به صورت یکطرفه ، قرض دادن نام NA همگی خلاف سنت ششم است .

✅کتب یا نشریات موسسات دیگر را نه تایید می کنیم ، نه معرفی می کنیم و نه در انجمن از آنها استفاده می کنیم .

از نام NA حتی به صورت شخصی هم نباید سو استفاده کنیم .
✅از خوشنامی انجمن برای اهداف خودخواهانه یا خودمحورانه خود استفاده نمی کنیم و آنرا سپر خود قرار نمی دهیم

درست است ما نباید جایی را تایید کنیم ، اما جایی را رد هم نمی توانیم بکنیم .

✅تایید طلبی به صورت فردی ، هم یک نقص اخلاقی است و هم بر خلاف اصول روحانی سنت ششم می باشد .


 

سوال 6 - مسائل مالی ، ملکی و شهرت چطور می تواند ما را از هدف اصلی مان منحرف سازد ؟


این جور مسائل برای یک معتاد وسوسه برانگیز است و می تواند چنان ما را مشغول خود سازد که یادمان برود هدف چیز دیگری است ، یعنی همان رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است .
مسائل مالی و ملکی می تواند باعث بوجود آمدن اختلافات و حتی درگیری های زیادی در بین اعضای انجمن بشود و همبستگی ما را از بین ببرد .
وقتی اعضا با یکدیگر اختلافات مالی و ملکی پیدا کنند ، دیگر وقت و انرژی برای پیام رسانی باقی نمی ماند و معتادانی که قرار بود به آنها کمک کنیم و پیام رهایی بخش انجمن را بدانها برسانیم ، از درد اعتیاد خواهند مرد .

البته در بعد شخصی هم افتادن در دام مسائل حاشیه ای ، بهبودی شخصی افراد را به خطر می اندازد .
مثلا شهرت و مطرح شدن بیش از اندازه ی یک عضو . شهرت فقط مخصوص بازیگر ها و یا ورزشکاران نیست . اگر یک عضو انجمن زیاد از حد شناخته شود و همه افراد حتی شهروندان عادی جامعه ، او را بعنوان یک فرد NA ای بشناسند ، به احتمال زیاد ، اگر جایی از این فرد خطایی سر بزند و به اصطلاح دستش خط بخورد ، افراد دیگر آن خطا را به حساب انجمن می گذارند و این مسئله به بدنامی و مخدوش شدن اعتبار کل انجمن خواهد انجامید .

نکات مهم :

✅هدف انجمن ما یک هدف معنوی است و تمام مسائل مربوط به انجمن ، چه خدمت و چه پیام رسانی ، در راستای هدف اصلی انجمن می باشد .

✅برگ برنده ی انجمن معتادان گمنام ، سنت پنجم است .

✅قدرت انجمن ما در داشتن یک هدف اصلی و روحانی است و تجربه ثابت کرده داشتن یک هدف مشترک بهتر است ، تا داشتن چند هدف .

✅مسائل مالی ، ملکی و شهرت ، باعث جدایی و تفرقه در بین ما می شود و گمنامی اعضا نیز شکسته خواهد شد .

از بین رفتن عشق بدون قید و شرط .


 

سوال 7 - اعمال و رفتار مطابق این سنت خود را بنویسید .


در مشارکت ها مراقب باشم که جایی را تایید یا رد نکنم . موسسات مرتبط یا موسسات خارجی

اگر با شخصی روبرو شدم که انجمن ما را زیر سوال برد یا رد کرد ، دلیل نمی شود که من هم  NGO مربوط به آن شخص و یا NGO های دیگر را رد کنم و زیر سوال ببرم و فقط در مورد انجمن و اصول برنامه صحبت می کنم .

امروز پس از آشنایی با سنت ششم ، دید تازه ای نسبت به موسسات دیگری که در رابطه با معتادان فعالیت می کنند و قصد کمک به آنها را دارند ، پیدا کرده ام و موضع منفی و قضاوت نادرستی نسبت به این قبیل موسسات ندارم .
درست است که من توسط اصول برنامه معتادان گمنام ، پاک شدم و تا به امروز پاک مانده ام ، درست است که NA به من کمک کرد و تنها اصول NA بود که به من جواب داد ، اما NA تنها راه نیست . خود انجمن ما هم چنین ادعایی ندارد .

بدون اینکه جایی را زیر سوال ببرم یا رد کنم و یا حتی جایی را تایید کنم ، سعی می کنم تفاوت های بین NA و موسسات مرتبط مانند کمپ ها و خانه های بهبودی و از این قبیل موسسات را برای تازه واردین مشخص و تبیین کنم .
باید برای تازه واردین مشخص کنیم که کمپ ها ، خانه های بهبودی ، بهزیستی و مانند آنها ، جزو NA نیستند و جلسات ما کاملا مستقل و متکی به خود می باشد .

نکات مهم :

✅هرکس که می تواند به یک معتاد کمک کند ، صرف نظر از روشی که در پیش گرفته است ، برای ما قابل احترام است .

✅شفاف سازی در سنت ششم انجام می پذیرد .
✅منظور شفاف سازی در مورد مجزا بودن و مستقل بودن ما از موسسات دیگر است

✅هر حرکتی که در راستای بهبودی است انجام دهم و از NA سواستفاده نکنم .

✅عدم تایید و یا رد کردن .
✅هم اشخاص ، هم سازمانها و موسسات

✅وارد مسائل مالی نشدن بسیار مهم است .

✅تایید طلب نبودن ، تایید نکردن بیهوده ی دیگران . مثل راهنما یا هر عضو دیگری

 

سنت ششم بیمارستان‎ها، مراکز درمانی معتادان و زندان‎ها، بعضی از موسساتی هستند که ما به خاطر رسانیدن پیام NA مرتباً با آنها سر و کار داریم. با آن که این موسسات خلوص نیت دارند و ما جلسات NA را در محل آن‎ها برگزار می‎کنیم لیکن نمی‎توانیم آن‎ها را تایید یا کمک مالی کنیم و یا اجازه دهیم که از نام NA جهت پیشرفت کار خود استفاده کنند.


 

سنت هفتم

هر گروه NA مىبایست کاملاً متکّى به خود باشد و کمکى از خارج دریافت نکند

متکى به خود بودن، قسمت مهمى از طریقه جدید زندگى ماست و براى ما تغییر بسیار بزرگى است. در دوران اعتیاد ما به مردم، جاها و چیزهاى مختلفى متکى بودیم. ما به آن ها رو مىآوردیم تا از ما حمایت کنند و چیزهاى را که در خود کم داشتیم، در اختیارمان بگذارند. به عنوان معتادان در حال بهبودى، ما متوجه شده ایم که هنوز هم مردمى وابسته هستیم، اما اتکا ما از روى چیزهائى که دراطراف مان هستند برداشته شده و بر روى خداوند مهربان وقدرتى درونى که از رابطه با او سرچشمه گرفته، گذاشته شده است. ما که قدرت انجام وظایف انسانى خودرا نداشتیم، اکنون مىبینیم که هر کارى براىمان امکانپذیر است . همان آرزوهایى که مدتها پیش به خاک سپرده شده بودند، امروز مىتواند به واقعیت بپیوندد. معتادان، به عنوان یک قشر، همیشه سربار اجتماع بوده اند. در معتادان گمنام، نه تنها گروههاى ما بر روى پاى خود مىایستند، بلکه آن را به عنوان یک حق مطالبه مىکنند.
پول، همیشه براى ما یک مشکل بوده است. ما هیچ وقت نمىتوانستیم باندازه کافى براى مخارج خود و اعتیادمان پول تهیه کنیم. ما کار کرده ایم، دزدى، تقلّب وگدایى کرده ایم و خودمان را نیز فروخته ایم، اما هرگز پول کافى براى پر کردن خلاءدرونى ما وجود نداشته است. در دوران بهبودى نیز، هنوز پول براى ما یک مشکل است. ما براى اداره گروه مان نیاز به پول داریم و باید هزینه اجاره، مایحتاج دیگر ونشریاتمان را بپردازیم. براى پرداختن این هزینه ها، ما در جلسات مان اعانه جمع مىکنیم و هر چه را که از آن باقى بماند صرف هزینه خدمات و پیشبرد هدف اصلىمان مىکنیم. متأسفانه پس از پرداخت هزینه هاى مربوط به گروه، دیگر پول زیادى باقى نمىماند. بعضى وقتها اعضایى که وسعش را دارند قدر ى بیشتر کمک مىکنند و بعضى اوقات کمیته هایى تشکیل مىشود که با تدارک برنامه هایى، بودجه هاى لازم را تأمین مىکند . این فعالیت ها بر اى انجام کارهاىمان به ما کمک مىکند و بدون آن ها، هرگز نمىتوانستیم این راه دراز را آمده باشیم. ما براى کارهاى خدماتى NA همیشه نیاز به پول داریم. با آن که این مسئله بعضى وقت ها آزارمان مىدهد، اما براى ما راهى از این بهتر وجود ندارد و اگر هم داشته باشد، مىدانیم که بهایش بسیار سنگین است . ما باید همگى دست به دست هم دهیم و با همبستگى بیاموزیم که حقیقتاً جزئى از چیزى بزرگتر از خودمان هستیم.
خط مشى ما در مورد مسائل مالى، به طور مشخص بیان شده است. ما هیچ کمکى از خارج قبول نمىکنیم. انجمن ما کاملاً متکّى به خود است و هیچ گونه بودجه، وقف، وام و هدیه اى نمىپذیرد. هر چیزى به هر منظور ى که باشد بالاخره یک بهایى دارد. حال این بها، چه پول، وعده، امتیاز، به رسمیت شناختن، تأیید و یاتوجه مخصوص باشد، یا چیز دیگر، فرقى نمىکند و براى ما بهاى سنگینى دارد. حتّى اگر آن هایى که کمک مىکنند، بتوانند بلاعوض بودن آن را تضمین کنند، ما باز هم آن را قبول نخواهیم کرد. ما حتّى نمىتوانیم اجازه دهیم که اعضاى خودمان هم بیش از سهم منصفانه خود کمک کنند. زیرا متوجه شده ایم که بهاى آن را گروه هاى ما با ازدست دادن اتحاد و درگیرشدن در جار و جنجال مىپردازند. بنابراین ما آزادى خود را فدا نخواهیم کرد.



سوال 1 - مفهوم متکی به خود بودن چیست ؟


روی پای خود ایستادن و تکیه کردن به داشته ها و توانایی ها و امکانات خود برای رفع نیازها و احتیاجات را ، متکی بودن به خود می گویند .
ما برای رفع نیازهای خود ، به بیرون از خودمان چشم نمی دوزیم و خودمان دست به کار می شویم و سعی می کنیم برای خودمان کاری انجام دهیم .
منتظر کمک های خارجی و بیرونی نیستیم ، بلکه خودمان به خودمان کمک می کنیم .

نکات مهم :

✅متکی بودن به خود در بخش های عاطفی ، احساسی ، روانی ، روحانی و اقتصادی قابل دسترسی است .

✅سنت هفتم قلمرو و محدوده ی روحانی ما را مشخص می کند .

✅رها شدن از وابستگی های مختلف ، در تمام بخش های زندگی با سنت هفتم امکان پذیر است .

✅پیروی از اصول روحانی سنت هفتم ما را به بلوغ می رساند .

✅کمکی از خارج دریافت نمی کنیم و بدین وسیله آزادی عمل پیدا می کنیم .

✅اتکا به خداوند و از تمام توان خود و امکانات موجود بهره گرفتن .

✅دست بگیرمان قطع میشود و به جای مصرف کننده بودن ، تولید کننده می شویم .

✅ماهی گیری یاد می دهیم ، اما به کسی ماهی نمی دهیم .


 

سوال 2 - متکی بودن به خود از جهت معنوی و روحانی چه دستاوردی برای ما دارد ؟


متکی بودن به خود باعث می شود ما احساس ارزشمند بودن و شکرگزاری پیدا کنیم .
وقتی ما می بینیم که خودمان می توانیم کارهای خود را انجام دهیم و امور خود را به پیش ببریم ، کم کم خودباوری ما تقویت می شود و عزت نفس پیدا می کنیم .
دستاورد دیگر اتکا به خود هم اینست که انتظارات و توقعات ما از مردم از بین می رود و مسئولیت پذیر می شویم .

نکات مهم :

✅خوداتکایی با خودمرجعی فرق می کند .

✅با داشته هایم زندگی کنم و به حق خود قانع باشم .

✅معنوی : دیگر کار بی معنی نمی توانم انجام دهم .

✅روحانی : شکرگزاری و حمایت از همدیگر .

✅درجه ی شکرگزاری و سپاسگزاری خود را بالا ببرم .

✅متعهد شدن و مسئولیت پذیر شدن ، دستاورد مهم سنت هفتم است .


 

سوال 3 - متکی بودن به خود چه تاثیری در استقلال گروهها دارد ؟


اگر متکی به خودمان نباشیم و دیگران برای ما کارهایمان را انجام دهند ، این کمک خارجی ، راه را برای دخالت های دیگران باز میکند و سبب می شود تا دیگران به خود اجازه دهند تا برای ما تصمیم بگیرند و دیگر استقلالی برای ما باقی نمی ماند .
اما اگر متکی به خود باشیم ، باعث می شود بدون دخالت خارجی و امر و نهی دیگران ، و بدون اینکه از بیرون مورد کنترل قرار بگیریم ، براحتی برای خودمان تصمیم گیری و اقدام و عمل کنیم .

نکات مهم :

✅آزادی عمل بدست می آوریم .

✅بهبودی شخصی هر یک از ما به استقلال گروه و استقلال گروه هم به کیفیت بهبودی اعضا و تصمیمات منطقی و عاقلانه ی اعضا بستگی دارد .

✅در سنت هفتم است که ما روی پای خود ایستادن را یاد می گیریم .

✅مشکلات را خودمان حل می کنیم .

✅با استقلال بدست آمده ، دست گروه ها باز میماند تا هدف اصلی خود را دنبال کنیم .

✅بین اتکا به خود و مستقل بودن ، یک رابطه ی متقابل وجود دارد و وجود هر یک به وجود دیگری نیازمند است .


 

سوال 4 - متکی به خود بودن چه تاثیری در عدم وابستگی گروهها دارد ؟


قبول کردن کمک از بیرون انجمن و متکی بودن به عوامل بیرونی ، نوعی تعهد بهمراه دارد که باعث می شود ما به آن شخص یا اشخاص یا سازمان مربوطه که این کمک را از آن دریافت کرده ایم ، وابسته شویم ، یا بهتر بگوییم ، بدهکار شویم .چه مادی ، چه معنوی

اصلا وابستگی یعنی اینکه ما نیاز داشته باشیم که یک عامل بیرونی بیاید و کمبودها و نیازهای ما را برطرف کند و اگر آن نباشد ، ما احساس کمبود کنیم و به اصطلاح کارمان لنگ شود و به پیش نرود .

پس متکی به خود بودن ، ذاتا و اساسا باعث عدم وابستگی ما می شود ، چون محتاج به بیرون از خودمان نیستیم .

نکات مهم :

✅ما با بعهده گرفتن مسئولیت ، یاد می گیریم که هزینه های مادی و معنوی مربوط به خود را ، خودمان پرداخت کنیم . ✅در جلسات مخارج جشن ها ، تولدها ، برگزاری جلسات باز ، چیپ و نشریات گروه و ... را خودمان بر عهده می گیریم .

✅عدم وابستگی و اتکا به خود ، موجب بوجود آمدن انضباط گروهی و نظم جمعی خواهد شد .

✅انسجام و هماهنگی در گروه ها ایجاد می شود .

✅به تعهدات خود پایبند شده و به مسئولیت های خود عمل می کنیم .

✅تامین مخارج خود ، باعث عدم وابستگی می شود .


 

سوال 5 - آیا متکی به خود بودن داخلی در سطح انجمن و گروهها هم باید رعایت شود ؟


در هر جایی که به نام انجمن معتادان گمنام فعالیت یا خدماتی صورت پذیرد ، چه در گروه های بهبودی ، چه در همایش های انجمن ، چه در کارگاه های آموزشی و یا سا

ختار خدماتی ، می بایست اصل خودکفایی و سنت هفتم به بهترین شکل ممکن رعایت شده و مورد توجه قرار گیرد ، تا ما صاحب و رییس پیدا نکنیم و نیز هدف اصلی خودمان را رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است گم نکنیم .
رعایت سنت هفتم باعث می شود بهترین قابلیت ها و توانایی های خود را کشف و بر طبق آنها عمل کنیم .


نکات مهم :

✅همچنان که به وظایف خود عمل می کنیم و به طور شخصی در بهبودیمان پیشرفت می کنیم ، به رشد شخصیت گروه هم کمک خواهیم کرد و نسبت به پیشرفت گروهی و متکی به خود بودن گروه خود ، متعد و پایبند هستیم .

✅رفع احتیاجات گروه در گرو تصمیمات اعضای گروه و عملکرد آنها می باشد .

✅قابلیت ها و توانایی های خود را مورد ارزیابی و دقت قرار می دهیم .

✅ما به یک نفر اتکا نمی کنیم و اصول را به شخصیت ها ترجیح می دهیم .

✅پیدا نکردن صاحب و رییس .


 

سوال 6 - حرکتهای خلاف این سنت خود را بنویسید .


در سطح انجمن :

حمایت نکردن از سبد سنت هفتم ، با وجود توانایی مالی .

سستی و تنبلی کردن در کمک به برپایی جلسه . مثل چادر زدن ، چیدن صندلی ، نظافت مکان برگزاری جلسه و امثال آن .

خدمت نگرفتن .

عدم شرکت و حمایت جلسات اداری گروه .

در سطح زندگی شخصی :

انجام ندادن کارهای شخصی خود در منزل و محل کار .

نگاه به دست دیگران و انتظار مساعدت از آنها ، برای تامین مخارج و هزینه های زندگی خود .

استفاده کردن از وسایل شخصی دیگران .


نکات مهم :

✅هر چیز که باعث شود انسجام ، اتحاد و حمایت ما از انجمن خدشه دار شود ، خلاف این سنت است .

✅زیاده روی در خدمت هم به نوعی خلاف سنت هفتم است ، چون اجازه نمی دهد خدمات در گروه و انجمن به صورت چرخشی باشد و اصطلاحا دست به دست شود و از همین رو ، فرصت خدمت را از برخی اعضا می گیرد .

✅سواستفاده کردن به هر شکل ، خلاف این سنت است


 

سوال 7 - حرکتهای مطابق این سنت خود را بنویسید .


اعانه ی پول به سبد سنت هفتم .

کمک کردن به برپایی جلسه .

رعایت سکوت داخل جلسه و مخصوصا هنگام مشارکت دیگران .

مشارکت کردن در جلسه ، مخصوصا هنگامی که مشارکت کننده نبوده یا کم بوده است .

قبول خدمت در انجمن .
خدماتی از قبیل : منشی جلسه ، گرداننده ، خوش آمد گو ، نماینده ی بین گروهی ، سخنران و یا سایر خدمات

شکستن گمنامی در خدمت یا موقع چرخاندن سبد سنت هفتم .

در بهبودی شخصی خود هم متکی به خود باشم .

توضیح : دنبال کسب تجربه و یادگیری اصول باشم و به اصطلاح "حاضر خور" نباشم . با خواندن نشریات ، شرکت کردن در کارگاه های آموزشی ، تماس با اعضای با تجربه ، جواب دادن به سوالات قدم و سنت با توجه و استفاده از تجربیات شخصی خود و اینکه هر جایی و در هر موقعیتی قرار میگیریم ، خودم باشم و کپی برداری و تقلید نکنم . اینها همه بخش معنوی سنت هفتم است .

نکات مهم :

✅گمنامی در خدمت و حضور به موقع و مسئولانه در پست خدمتی در انجمن

✅احساس تعلق داشتن و کمک به برگزاری هر چه بهتر جلسات

✅یکرنگی و صمیمیت و داشتن همکاری مسئولانه با دیگر اعضای گروه و انجمن


 

سوال 8 - آیا در زندگی شخصی خود ، این سنت را رعایت می کنید ؟


بله ، تا حدودی رعایت می کنم .

سر کار رفتن و کسب در آمد جهت تامین هزینه های خود و برای محتاج نبودن به دیگران .

انجام دادن کارها و وظایف روزانه و همچنین انجام کارهای عقب افتاده اگر چنین موردی وجود دارد که خود باعث ایجاد و تقویت اعتماد بنفس و خود باوری و رسیدن به خودکفایی می شود .

کمک به انجام کارهای منزل از قبیل خرید ، نظافت منزل و امثال آن .

انجام دادن سهم خود در خانواده . چه مادی ، چه معنوی

داشتن حس قدردانی و شکرگزاری نسبت به خداوند و همچنین قدردانی از زحماتی که دیگران برای ما میکشند . مانند زحمات والدین ، همسر ، راهنما ، خدمتگزاران انجمن ، و حتی خدمتگزاران جامعه .

نکات مهم :

✅حمایت می کنم ، حمایت می گیرم ولی بدون وابستگی . 
✅اجرت دیگران را به موقع پرداخت کردن .

✅قدردانی و شکرگزاری کردن از زحمات دیگران .
✅سر کار رفتن و تامین هزینه های جاری زندگی .


 

اصول روحانی سنت 7 :

قدر شناسی ، مسئولیت ، ایمان ، وفاداری ، آزادی ، گمنامی

قدرشناسی : تشکر کردن از NA به عنوان یک گروه .
نتیجه : گروه نه تنها برای ما بلکه برای آیندگان نیز پابرجا می ماند .

مسئولیت : تصمیم برای خود اتکایی و نپذیرفتن کمک های خارجی نشان دهنده مسئولیت پذیری اعضا می باشد .
نتیجه : به دنبال جمع آوری اعانه نخواهیم بودو انتظار نداریم که مردم احتیاجات ما را برآورده کنند .

ایمان : درخواست راهنمایی از نیروی برتر برای رفع احتیاجات و نپذی

رفتن کمکهای خارجی .
نتیجه : اطمینان ما به نیروی برتر و به خود متکی بودن می باشد .

وفاداری : متعهد بودن برای خوداتکایی و پایبندی به هویت اصلی خویش .
نتیجه : کمک می کند از بهبودی یکدیگر پشتیبانی کرده و قبول مسئولیت کنیم ، برای رسیدن به خوداتکایی .

آزادی : بهبودی خود را به نوعی که صلاح می دانیم با بقیه به مشارکت می گذاریم .
نتیجه : وقتی خدمات و تامین منابع مالی گروه توسط خود اعضا صورت می گیرد به گروه و اعضا آزادی می دهد تا از توانایی ها و قدرتی که داخل گروه ها جاری است برای پیام رسانی بهرمند شوند .

گمنامی : تمام خدمات توسط اعضای انجمن صورت می گیرد . کمک بی سرو صدا
نتیجه : پول انداختن در سبد ، چیدن صندلی ، صرف وقت و انرژی .

سنت هفت به ما می گوید که علیرغم انگیزه و نیت ما,هر چیزی هزینه و ارزش خود را دارد

سنت هشتم

معتادان گمنام، بایست همیشه غیر حرفه اى باقى بماند، اما مراکز خدماتى ما مىتوانند کارمندان مخصوصى استخدام کنند
سنت هشتم، براى ثبات NA در کل اهمیت حیات ى دارد. بر اى درک این سنت لازم است مفهوم مراکز خدماتى غیر حرفه اى و کارمند خاص را مشخص کنیم. پس از آگاهى از مفاهیم آن ها، خودبخود مفهوم این سنت روشن خواهد شد در این سنت، ما مىگوییم که افراد حرفهاى نداریم. منظور از این حرف این است که ما روانپزشک، پزشک، مشاور و یا وکیل در استخدام مان نداریم. برنامه ما ازطریق کمک یک معتاد به معتاد دیگر کار مىکند. ما اگر در گروه هاى خود افراد حرفهاى استخدام کنیم، اتحاد NA را از بین مىبریم. ما معتادانى هستیم که دروضعیتى مساوى و به رایگان یکدیگر را کمک مىکنیم. ما متخصصین حرفهاى را به رسمیت م ىشناسیم و آن ها را تحسین مىکنیم. بسیارى از اعضاى ما در زندگى خصوصى خود، حرفهاى هستند، اما در NA جایى براى حرفهاى بودن وجود ندارد منظور از مراکز خدماتى، جایى است که کمیته هاى خدماتى NA در آن به کار مشغول اند. دفتر خدماتىجهانى، یا دفاتر محلى، منطقه اى، یا ناحیه ای نمونه هایى ازمراکز خدماتى هستند. کلوب هاى معتادان، خانه ها ى بهبود ى و مؤسسات مشابه، مراکز خدماتى NA نیستند و هیچگونه وابستگى با مراکز خدماتى NA ندارند. یک مرکز خدماتى، جائیست که خدمات NA به طور مداوم در آن عرضه میشود در این سنت، تأکید شده است که مراکز خدماتى ما مى توانند کارمندان خاصى استخدام کنند منظور از این حرف این است، که مراکز خدماتى ما مىتوانندکارمندانى را که مهارتهاى خاصى نظیر، جوابگویى به تلفن، منشىگرى و یا چاپ داشته باشند، استخدام کنند . این کارمندان، مستقیماً در برابر کمیتههاى خدماتى مربوطه مسئول هستند. همانطور که NA رشد مىکند و بزرگتر مىشود، به همان نسبت تقاضا براى چنین کارمندانى نیز بیشتر خواهد شد. کارمندان خاص، وجودشان براى حفظ کارآیى انجمن در حال توسعه ما کاملاً ضرورت دارد. در اینجا لازم است تفاوت بین حرفه اى و کارمندان خاص را روشن و مشخص کنیم. حرفه اىها در حرفه به خصوصى فعالیت دارند که به طور مستقیم درخدمت NA نیست و نفع شخصى مبناى آن است. حرفه اىها از سنت ها ى NA پیرو ى نمىکنند، اما کارمندان خاص ما درست، برعکس، در چهارچوب این سنت ها کار مىکنند و همیشه مستقیماً در مقابل کسانى که به آنها خدمت مىکنند، یعنى انجمن مسئول هستند. در سنت هشتم، ما هیچ یک از اعضاى خود را حرفه اى خطاب نمىکنیم و با ندادن لقب حرفه اى به اعضاىمان، "براى همیشه غیر حرفه اى ماندن" انجمن خود را تضمین مىکنیم.


سوال 1 - مفهوم غیر حرفه ای بودن NA چیست ؟


مفهوم غیر حرفه ای بودن NA اینست که ما برای کمک به معتادان نیازمند ، خدمات حرفه ای یا تخصصی ارائه نمی دهیم و به طور کلی با مقوله ی اعتیاد به صورت علمی و تخصصی برخورد نمی کنیم ، بلکه خیلی ساده و بی پیرایه ، تجربیات خود از مسئله ی بیماری اعتیاد و بهبودی از این بیماری را به معتادان ارائه می دهیم .
در واقع قلب برنامه ی NA کمک یک معتاد به معتاد دیگر و اعتماد اعضا نسبت به یکدیگر است . در انجمن ، ما بیمار نداریم ، بلکه فقط عضو داریم . ما با یکدیگر همدردی میکنیم ، اما به تشخیص حال اعضای معتاد دیگر ، و اینکه در چه مرحله ای از فرآیند بهبودی خود قرار دارند ، نمی پردازیم . اینکه اعضا چه کاری باید انجام دهند و چه کاری نباید انجام دهند ، به ما ارتباطی نداشته و در امور شخصی اعضای خود دخالت نمی کنیم .

نکات مهم :

✅برنامه ما پیشنهای است و تجربی . ما راهکار حرفه ای به کسی نمی دهیم .

✅خرج حرفه ی خود را ، از خرج بهبودی خود سوا می کنیم .

✅در چارچوب برنامه ، ما تجربه ی بهبودی را در اختیار اعضا قرار می دهیم .

✅در NA جایی برای حرفه ای عمل کردن ، وجود ندارد . حتی در پست های خدماتی هم حرفه ای و تخصصی عمل نمی کنیم .

✅مفهوم حرفه ای نبودن در سنت هشتم ، حفظ سادگی در پیام رسانی و کمک صادقانه و بی مزد به همدردانمان است .

✅اگر در قبال کارکرد قدم 12 که همان پیام رسانی است ، ما توقع مادیات و یا حتی احترام و یا چیزهای دیگری داشته باشیم ، در حقیقت از این پیام رسانی بعنوان یک حرفه استفاده کرده ایم و عشق بلا عوض را لوس و بی معنی کرده ایم .

✅از دادن تجربیات به دیگران ، دنبال کسب درآمد نیستیم .

✅حفظ روح سادگی برنامه ، بسیار مورد تاکید سنت هشتم است .


 

سوال 2 - چرا NA می بایست غیر حرفه ای باقی بماند ؟


این موضوع دلایل مختلفی دارد .
یکی اینکه با غیر حرفه ای عمل کردن ، می توانیم اطمینان پیدا کنیم که ماهیت روحانی ساده و بی غل و قش انجمن ما حفظ خواهد شد .
دلیل دیگر اینکه ، ما برای پیام رسانی به متخصص نیاز نداریم و تک تک اعضای ما هر کدام متخصص بهبودی خود هستند و به سبب تجربیات شخصی و گرانبهایی که در زمینه ی بیماری خود و بهبودی خود دارند ، کاملا صلاحیت کمک به همدردان خود را دارا می باشند .
یک دلیل دیگر غیر حرفه ای عمل کردن ما ، تضمین "رایگان ماندن" خدمات NA و پیام رسانی گروه ها می باشد . نه اعضای انجمن و نه هیچ گروهی ، بابت پیام رسانی و کمک به معتادان ، وجه و دستمزدی دریافت نمی کند .

نکات مهم :

✅فرق حرفه ای بودن و غیر حرفه ای بودن در چارجوب قواعد آنهاست .
✅حرفه ای ها ، ساعت کار ، حقوق ، دستمزد ، درجه بندی و امثال آن را دارند .
✅اما در انجمن ما ، چون غیر حرفه ای عمل میکنیم ، این موارد را که مربوط به حرفه ای هاست ، نداریم .

✅اگر ما بهبودی خود را در راه رسیدن به مقصودی دیگر غیر از کمک به همدردانمان به کار ببریم ، از هدف اصلی خود دور می شویم .

✅معنویاتی را که در مسیر بهبودی بدست آورده ایم ، با مادیات معامله نمی کنیم .

✅حرفه ای ها در ازای انجام یک کار ، هزار تا حساب و کتاب می کنند ، ولی ما در ازای رساندن کمک به همدردان خود ، حساب و کتابی نمی کنیم و بدون مزد این کار را انجام می دهیم .

✅وارد نشدن در مسائل مالی ، ملکی و شهرت ، نگرفتن دستمزد ، معامله نکردن و خرید و فروش نکردن بهبودی ، از نکات کلیدی و مهم سنت هشتم است .


 

سوال 3 - در صورتیکه کار NA حرفه ای شود ، چه زیانی به انجمن و اعضای آن وارد خواهد آمد ؟


سنت هشتم تضمین کننده ی ماهیت معنوی و کیفیت برنامه ی NA است و به ما کمک می کند که برنامه ، اصیل و دست نخورده باقی بماند .


اگر ما حرفه ای عمل کنیم :


1 - مسائل مالی وارد کار پیام رسانی می شود و نتیجه ای جز از بین رفتن گروه ها و به خطر افتادن پاکی و بهبودی اعضا ندارد .

2 - قدم دوازدهم ، پولی و انحصاری می شود .

3 - دیگر همگان مستحق شنیدن پیام بهبودی و نجات از مصرف نخواهند شد .

4 - تبعیض شدید بین اعضا ایجاد خواهد شد .
هم بین تازه واردین و هم بین اعضای قدیمی تر

5 - دیگر دلیلی برای پایبندی ما به اصول روحانی برنامه ، وجود ندارد . به راحتی گمنامی اعضا شکسته میشود و حس همدردی بین ما از بین خواهد رفت .

نکات مهم :

✅حرفه ای ها انتخاب می کنند ، ولی ما در کمک به همدردانمان و دادن تجربه ، حق انتخاب نداریم . یعنی به همه به یک چشم نگاه می کنیم و یکسان کمک می کنیم .

✅عشق از بین می رود و مسائل مالی و دیگر مسائل حاشیه ای ، اولویت پیدا می کند .

✅حرفه ای عمل کردن ، ما را به بیراهه می برد .

✅وحدت از بین رفته و تفرقه بوجود می آید .

✅قلب NA به آهستگی از کار می افتد .

✅پاکی خرید و فروش می شود ، یعنی به چشم یک "کالا" به آن نگاه می شود .


 

سوال 4 - آیا خدمات حرفه ای پزشکان و روانپزشکان یا مددکاران عضو انجمن به معتادان در خارج از محیط انجمن ، خلاف سنت است ؟ توضیح دهید


خیر - اعضای انجمن می توانند خارج از انجمن و در زندگی فردی یا اجتماعی خود ، افرادی حرفه ای و یا متخصص باشند و فعالیت های حرفه ای خود را پیگیری کنند .
حتی کمک کردن به معتادان در فضاهای درمانی یا اقامتی ، تا جایی که به عضویت آن شخص در انجمن صدمه نزند و به اسم NA  ای بودن انجام نشود ، از نظر سنت هشتم خلاف محسوب نمی شود .
ما حتی در جلسات ، اعضایی را داریم که در زندگی شخصی خود ، حرفه ای هستند ، اما در انجمن ، جایی برای حرفه ای عمل کردن وجود ندارد و این افراد ، فقط بعنوان یک عضو مثل بقیه ی اعضا در جلسات شرکت می کنند و از تمامی مزایای انجمن ، می توانند استفاده کنند . مثل مشارکت کردن ، اعلام پاکی و ارتباط با دیگر اعضا .

نکات مهم :

✅اگر این افراد هم این کارها را انجام ندهند ، افراد غیر انجمنی و نا آشنا با درد اعتیاد ، این کارها را در دست خواهند گرفت ، پس بهتر است که همدردهای خودمان ، این قبیل کارها را انجام دهند .

✅هر کسی شغل و حرفه ی خودش را دارد .

✅خدمت کردن ، خلاف سنت نیست .

✅مراقب باشیم لطمه نرنیم و لطمه نخوریم .


 

سوال 5 - مفهوم کارمندان خاص از نظر انجمن ما چیست ؟


در بعضی از خدمات در کمیته های خدماتی ، ساختار خدماتی و یا دفاتر انجمن ، ما به کمک حرفه ای افراد نیاز داریم ، تا به طور منظم و قاعده مند ، در خدمت انجمن باشند و امور خاصی را مثل جوابگویی به تلفن ، حسابداری و یا وکالت ، بعهده بگیرند .
در این مواقع ، ما بین یک فرد عادی غیر انجمنی و یک فرد انجمنی ، ترجیح می دهیم که از همدردان خودمان ، برای انجام آن کار مشخص استفاده کنیم و چون این نوع خدمات وقت گیر است و اجازه و فرصت فعالیت های شغلی دیگر را از آن شخص می گیرد ، ما با تنظیم یک قرارداد و در نظر گرفتن حقوق و مزایای مشخص ، این افراد را به استخدام خود در می آوریم .
در انجمن ، این افراد "کارمندان خاص" نامیده می شوند . هم خدمات حرفه ای انجام می دهند ، هم جزئی از انجمن محسوب می شوند و در عین حال ، می بایست نسبت به سنت های 12 گانه ی معتادان گمنام هم ، متعهد و پایبند باشند .

نکات مهم :

✅جذب و جلب افراد متخصص ، با کارایی بالا ، برای برطرف کردن احتیاجات انجمن .

✅وجود کارمندان خاص ، برای ادامه ی حیات انجمن در حال رشد ما ، لازم و ضروری است .

✅تا جایی که اعضای انجمن بتوانند خدمات  مقتضی را ارائه دهند ، استفاده از آنها بر استخدام افراد غیر انجمنی ، اولویت دارد .


 

اصول روحانی سنت 8 :


فروتنی ، دوراندیشی ، وفاداری ، گمنامی


فروتنی : تظاهر به چیزی بیشتر یا کمتر از آنچه هستیم نمی کنیم ما در هیچ کاری ادعایی نداریم متخصص یا حرفه ای نیستیم ولی برای انجام بعضی از کارها خود نیاز به افراد حرفه ای داریم .
نتیجه : آنچه که به معتادان دیگر ارائه می دهیم تجربه دسته جمعی و عملی ما در پاک ماندن و پاک زندگی کردن است ولی در بعضی از کارها نیاز به کمک افراد حرفه ای داریم و این افراد را استخدام می کنیم .


دور اندیشی : با به کار بردن دور اندیشی تفاوت بین کارهایی را که خود اعضا می توانند انجام دهند با کارهایی که متخصص لازم دارد را تشخیص می دهیم .
نتیجه : بیشتر خدمات NA احتیاج به تخصص ندارد و اعضای ما لیاقت آن را دارند که داوطلبانه چنین خدماتی را انجام دهند .


وفاداری : معتادان گمنام همیشه باید غیر حرفه ای باقی بماند .
نتیجه : دوباره تایید می کنیم هیچ چیز ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر را ندارد .


گمنامی : گروههای NA متخصص تایید شده ندارد .خرید و فروش نکردن بهبودی و تجربه
نتیجه : اعضای ما متخصص بهبودی خودشان می باشند و تنها مدرک ما تجربه بهبودیمان می باشد و صلاحیت داریم بهبودی خود را با دیگران به مشارکت بگذاریم زیرا رساندن پیام نیاز به مدرک تحصیلی یا حرفه ندارد .مسائل مالی ، ملکی و شهرت بوجود نمی آید


 

سنت نهم

NA تحت این عنوان، هرگز نبایست سازماندهى شود. اما مىتوانیم هیأت هاى خدماتى یا کمیته هایى تشکیل دهیم که مستقیماً در برابر کسانى که بدان هاخدمت مىکنند، مسئول باشند

این سنت، طرز کار انجمن ما را تعریف مىکند. ما قبل از هر چیز باید بفهمیم که NA چیست؟ معتادان گمنام، از معتادانى تشکیل شده است که مایل به قطع مصرف هستند و بدین منظور گردهم آمده اند. جلسات ما، گردهمایهایى هستند که اعضاء به منظور پاک ماندن و رسانیدن پیام بهبود ى در آن شرکت مىکنند. قدمها وسنتهاى ما با نظم خاصى تدوین و شماره گذارى شده و بدون ترتیب و دلیل نیستند. آن ها سازماندهى شده اند اما این سازماندهى با آن چه که در سنت نهم مورد نظراست، تفاوت دارد. در سنت نهم، منظوراز سازماندهى
سلسله مراتب سازمانى، اداره کردن و کنترل است. بدین صورت، مفهوم سنت نهم کاملاّ واضح است. بدون این سنت، انجمن ما در جهتى خلاف اصول روحانى قرار مىگیرد. در انجمن ما، خداوند مهربانى که خود را در وجدان گروه بیان مىکند، مرجع نهائى ما است. سنت نهم، نوع کارهایى را که ما براى کمک به NA مىتوانیم انجام دهیم براىمان مشخص مىکند. ما مىتوانیم هیأت ها و کمیته هایى تشکیل دهیم که جوابگوى نیازهاى انجمن باشند و تنها دلیل وجود آن ها خدمت به انجمن است. این ماهیت ساختار خدماتى است که پس از طى مسیر تکاملى خود در جزوه راهنماى خدماتى انجمن ما، تعریف شده است


 

سوال 1 - منظور از سازماندهی چیست ؟ چرا نبایست NA سازماندهی شود و آیا بدون سازماندهی ، هرج و مرج نمی شود ؟


منظور از سازماندهی ، وجود سلسله مراتب و طبقه بندی های خاص سازمانی  و تشکیلات اداری خاص ، برای اداراه ی امور می باشد . وجود رئیس و مرئوس و بالا و پایین بودن درجه و شان و مرتبه ی اشخاص ، از ویژگی های سازماندهی است .

چرا در NA سازماندهی نداریم ؟

بخاطر اینکه سازماندهی باعث می شود اصل سادگی و مساوات در برنامه ی NA از بین برود . برنامه ی ما از طریق کمک یک معتاد به معتاد دیگر و در نهایت سادگی ، کار می کند ، در حالیکه وجود سازماندهی ، باعث پیچیدگی در خدمات و عدم تمرکز لازم در امر پیام رسانی به معتادان ، خواهد شد .

آیا بدون سازماندهی هرج و مرج نمی شود ؟

خیر - زیرا با وجود اینکه در انجمن ما سازمان دهی به معنای خاص کلمه وجود ندارد ، اما حداقل سازماندهی و تشکیلات اداری ، برای پیشبرد امور و ایجاد نظم در کارها ، وجود دارد . سازماندهی نداشتن ، دلیل بر بی نظمی و وجود هرج و مرج نمی باشد و اتفاقا نظم و ترتیب ، یکی از مشخصات و ویژگی های اصلی و اساسی جلسات ما و بطور کلی برنامه ی معتادان گمنان است .

نکات مهم :

✅ما قوانین سازمانی نداریم .

✅خدمات انجمن ، براساس تمایل  و روحیه ی از خود گذشتگی اعضا است .

✅سازماندهی نداریم ، اما برای کارهای اداری و خدماتی ، یا هر کاری که به NA مربوط می شود ، باید حداقل  تشکیلات کوچک سازمانی و نظمی مشخص ، داشته باشیم .

✅اگر این حداقل تشکیلات در انجمن وجود نداشت و هر کس به صورت انفرادی عمل می کرد ، چند دسته گی در انجمن بوجود می آمد و جبهه گیری های مختلف بین اعضا شکل می گرفت .

✅نظم و ترتیب و داشتن انضباط در انجام امور ، موجب تقویت اتحاد ما خواهد شد .

✅رئیس نداریم و دستور نمی دهیم . مسئول داریم ، اما مامور نداریم .

✅حداقل سازماندهی در بی سازمانی .


 

سوال 2 - آیا هیئت های خدماتی ما می توانند برای گروه ها ، تعیین تکلیف کنند ؟


خیر - این گروه ها هستند که می توانند با توجه به اصول برنامه و رعایت سنت ها و مفاهیم خدماتی NA ، بر عملکرد هیئت ها و کمیته های خدماتی مختلف در انجمن ، نظارت کنند . در واقع این هیئت ها و کمیته های خدماتی ، بوسیله ی گروه ها و برای خدمت رسانی به آنها و معتادان دیگر ، تشکیل شده اند .
در انجمن معتادان گمنام ، مهم ترین جزئ و بخش برنامه ، گروه ها و جلسات بهبودی می باشد . کما اینکه این هیئت ها و کمیته های خدماتی ، میبایست نسبت به گروه ها پاسخگو باشند و نیز تابع راهنمایی و هدایت گروه ها باشند .
البته گروه ها پس از تشکیل ساختار خدماتی و حمایت این ساختار از طریق ارسال پول ، نفر و ایده ، اختیاراتی را هم به این کمیته ها و هیئت های خدماتی می دهند تا بتوانند راسا تصمیم گیری نموده و عمل کنند .
گروهها حتی گاهی از راهنمایی ها و پیشنهادات اعضای ساختار خدماتی ، در یک فضای مشورتی و همکاری متقابل ، استفاده می کنند ، اما مسئولیت و اختیار نهایی ، با گروه های NA است .
توجه به این نکته نیز ضروری بنظر می رسد که گروه ها ساختار خدماتی را بوجود آورده اند ، نه اینکه ساختار خدماتی ، گروهها را بوجود آورده باشد .

نکات مهم :

✅هیئت ها و کمیته های خدماتی ، زیرمجموعه ی گروهها هستند و برای رفع احتیاجات گروهها و انجام خدمت به همدران ما ، تشکیل شده اند .

✅اعضا ، گروهها ، هیئت های خدماتی و به طور کلی انجمن ما ، هدف اصلیش رساندن پیام به یک معتاد در حال عذاب است .

✅در NA ما بهیچ عنوان ، برای هیچ کس تعیین تکلیف نمی کنیم .

✅نمایندگان گروه ها ، نظر گروه های خود را به کمیته های خدماتی منعکس کرده و بر انجام صحیح و اصولی کارها ، نظارت می کنند .

✅این وجدان گروه هاست که در انجمن ، خط مشی اصلی را تعیین می کند .


 

سوال 3 - هیئت ها و کمیته های خدماتی ، در برابر چه کسانی مسئول هستد ؟


در برابر کسانی که به آنها خدمت می کنند . کسانی که آنها را انتخاب کرده و این مسئولیت ها را بدانها سپرده اند . یعنی گروه های بهبودی .
گروهها پس از تشخیص دادن نیاز به وجود خدماتی خاص ، یک هیئت یا کمیته ی خدماتی مشخص را بوجود می آورند ، تا در امر پیام رسانی و انجام خدمات مورد نیاز ، به گروهها کمک کنند .
چون این هیئت های خدماتی ، با درخواست گروهها و بوسیله ی آنها بوجود آمده اند ، پس وظیفه دارند مرحله به مرحله ، به گروهها گزارش دهند و ضمن اینکه آنها را در جریان روند پیگیری و انجام امور می گذارند ، از راهنمایی ها و مشورت آنها نیز ، بهره مند شوند . ارتباط منظم و دائمی بین گروهها و هیئت ها و  کمیته های خدماتی و مشورت آنها با همدیگر ، باعث بوجود آمدن جو پاسخگویی در خدمات و ایجاد صمیمیت بیشتر بین آنها خواهد شد .

نکات مهم:

✅ما برای زنده نگاه داشتن گروه ها ، ساختار خدماتی را تشکیل داده ایم .

✅تک تک اعضای گروه ها ، می توانند نقش نظارتی بر روی ساختار ، داشته باشند ، البته از طریق نمایندگان خود .

✅اصل مشورت کردن بین گروهها و هیئت های خدماتی ، مهم ترین اصل است و وجود آن برای پبشبرد منطقی و صحیح خدمات ، لازم و حیاتی است .

✅ما بعنوان خدمتگزاران انجمن ، در هر سطح خدماتی که فعالیت می کنیم ، نباید فراموش کنیم که چه کسانی ما را انتخاب کرده اند و چه مسئولیت خطیری بر روی دوشمان است .

✅در برابر کسانی که به ما وظایف و اختیارات مشخص داده اند ، مسئول و پاسخگو هستیم


 

سوال 4 - در صورتی که کمیته ها یا افراد ، مسئولیت های خود را انجام ندهند ، آیا می توان آنها را جریمه ، تنبیه و یا از آنها انتقاد کرد ؟


خیر - درست است که گروه ها میبایست به طور مرتب و دائمی ، فعالیت ها و نحوه ی عملکرد و چگونگی خدمت رسانی کمیته ها یا مسئولین کمیته ها را زیر نظر داشته باشند ، تا احتیاجات آنها به خوبی برطرف شده و نظرات و عقاید گروه ها در شیوه ی خدمات این کمیته ها حتما لحاظ شود ، ولی این رابطه میبایست نوعی رابطه ی صمیمی و دوطرفه باشد و حالت توبیخ و تنبیه و یا حتی شکل "حکومت کردن" به خود نگیرد .
ما در خدمات انجمن و به طور کلی در برنامه ی معتادان گمنام ، چیزی بعنوان جریمه ، تنبیه ، بازخواست و امثال آن را نداریم . در صورت عدم رضایت از خدمت یک عضو ، یا مسئول یک کمیته ، می توانیم از وی پاسخگویی بخواهیم و دلایل کم و کاستی ها را جویا شویم ، ولیکن توبیخ و تحت فشار قرار دادن اعضای خدمتگزار انجمن ، کاملا مخالف با سنت های ما می باشد .
در ضمن ، هنگام پاسخگویی آن عضو خدمتگزار ، اگر از جواب های وی قانع نشدیم ، میتوانیم در کمال احترام ، آن خدمتگزار را با خدمتگزاری دیگر ، جایگزین نماییم .

نکات مهم :

✅حق هیچ گونه تنبیه و مجازات را نداریم .

✅برای بدست آوردن یک نظام خدماتی مناسب ، می توانیم از اعضای خدمتگزار خود به طور مرتب و دوره ای ، پاسخگویی بخواهیم .

✅اصل چرخش و جابجایی در خدمات را رعایت میکنیم تا شخصیت پروری و انحصار در خدمات ، بوجود نیاید .

✅اصول انجمن با هرگونه حکمفرمایی و تحت فشار قراردادن اعضا ، مخالف است و فقط نظارت بر کار و عملکرد خدمتگزاران ، آن هم از طریق وجدان بیدار اعضا ، قابل قبول می باشد .

✅رفتارهای سلبی و کنترلی ، قضاوت کردن و محاکمه کردن خدمتگزاران و امثال آن ، تمایل به خدمت را نزد اعضای انجمن ، از بین می برد .


 

اصول روحانی سنت 9 :


فروتنی ، احتیاط ، وفاداری ، گمنامی


فروتنی : گروهها به تنهایی برای انجام هدف اصلی با محدودیت روبرو می باشند بنابراین هیئت ها و کمیته ها را برای خدمتگزاری به گروهها تشکیل می دهند ، نه برای حکومت کردن به آنها .
نتیجه : در نهایت هیئت ها و کمیته ها در برابر گروهها مسئول هستند و تابع راهنمایی و دستور گروهها می باشند و کمک زیادی به گروهها در اجرای هدف اصلی می کنند .


احتیاط : قبل از تشکیل هیئت یا کمیته ای از لزوم وجود چنین کمیته هایی اطمینان حاصل کنیم .
نتیجه : وقتی واقعا نیاز به وجود کمیته ای نیست ، سادگی NA را پیچیده نمی کنیم .


وفاداری : گروهها برای ایجاد هیئت ها و کمیته ها گرد هم می آیند ، با هم مشورت کرده و نظرات و تدابیر خود را یکی می کنند .
نتیجه : کمک می کند تمرکز گروهها بر روی هدف اصلی باشد و این کار را ساده و مستقیم انجام دهند .


گمنامی : ما سازمان یافته نیستیم و سلسله مراتب حکمرانی و نگاه بالا به پایین نداریم و از روشهای مختلفی برای تعویض رهبران خود استفاده می کنیم تا شخصیت آنها به NA غالب نشود .
نتیجه : رهبران ما حکمران نیستند و نمی توانند نظرات خود را به گروهها و اعضا دیکته کنند ، بلکه خدمتگزارانی هستند که خط مشی خود را از وجدان دسته جمعی کسانی که به آنها خدمت می کنند دریافت می کنند .

 

سنت دهم

معتادان گمنام هیچ عقیدهاى در مورد مسائل خارجى ندارد، و نام NA هرگز نبایست به مباحث اجتماعى کشانده شود

براى رسیدن به هدف روحانى ما، لازم است معتادان گمنام نام نیک داشته ومحترم شمرده شود. این مطلب را تاریخچه ما به خوبى نشان داده است NA در سال 1953 تشکیل شد و به مدت بیست سال در حاشیه بود و کوچک باقى ماند. در دهه 1970 اجتماع متوجه شد که اعتیاد به صورت یک اپیدمى جهانى درآمده است و بدین جهت به فکر چاره جوئى افتاد. مقارن با همین احوال نیز مردم شروع به تغییر نظرات خود در مورد اعتیاد و معتادان کردند. این تغییرات باعث شد که معتادان آزادانه تر به دنبال کمک بگردند و گروه هاى NA در نقاطى شروع به جوانه زدن کردند که قبلاً تحمل نمىشدند. معتادان در حال بهبود ى زمینه را براى تشکیل گروههاى بیشترى فراهم آوردند. امروزه NA یک انجمن جهانى است و ما اکنون شناخته شده و قابل احترام هستیم اگر معتادان در مورد ما چیزى نشنیده باشند، مسلماً بدنبال ما نخواهند گشت. اگر آن ها که با معتادان سر و کار دارند از وجود ما بىاطلاع باشند، نتیجتاً نمىتوانند معتادان را هم به سراغ ما بفرستند . یکى از مهم ترین
کارهایى که ما در راه پیشبرد هدف اصلىمان مىتوانیم انجام دهیم، این است که مردم را از که، چه و کجا بودن خود مطلّع کنیم. در صورتى که ما این کار را انجام دهیم و نام نیک خود را نیزحفظ کنیم، مسلماً پیشرفت خواهیم کرد. بهبودى ما چیزى است که عیان است و حاجتى به بیان ندارد . سنت دهم دقیقاً همان چیزى است که به ما در حفظ نام نیک خود کمک مىکند. طبق این سنت NA در مورد مسائل خارجى هیچ نظریه اى ندارد، هیچ طرفى را نمىگیرد و هیچ توصیه اى نمىکند NA به عنوان یک انجمن، وارد مسائل سیاسى نمىشود، زیرا خلاف آن عمل کردن، به استقبال جار و جنجال رفتن است و موقعیت انجمن ما را به خطرمىاندازد. اگر ما از خود عقیدهاى ابراز کنیم، ممکن است آن هائى که با عقاید ما موافقند ما را به خاطر موضعى که انتخاب کرده ایم تقدیر کنند، اما همیشه افراد غیرموافق هم وجود دارند. با وجود چنین بهاى سنگینى، دیگر تعجبى ندارد که چرا ما موضع بىطرفى را در مورد مسائل اجتماعى انتخاب کرده ایم. ما به خاطر بقاى خودمان، هیچ عقیده اى در مورد مسائل خارجى نداریم.


 

سوال 1 - مفهوم روحانی سنت دهم چیست ؟


در انجمن معتادان گمنام ، به عنوان گروه یا انجمن ، ما در مورد هیچ موضوعی به غیر از برنامه ی NA اظهار نظر نمی کنیم و نظر موافق یا مخالفی نداریم و در مورد مسائل خارجی ، کاملا بی طرف هستیم و ابراز عقیده ای نمی کنیم .
ما کسانی هستیم که از بیماری اعتیاد رنج می بریم و اکنون به طور مرتب ، در قالب جلسات انجمن ، دور هم جمع می شویم ، تا به کمک هم پاک بمانیم و اگر کسی طالب کمک و یاری ما باشد ، تجربیات روحانی خود را با آن شخص در میان میگذاریم .
مفهوم روحانی سنت دهم ، در حقیقت از بی ادعایی و سادگی برنامه ی ما حکایت دارد .
ما ادعا نمی کنیم که تنها راه حل اعتیاد ، برنامه ی NA است .
ما فقط درباره ی خود و برنامه ی معتادان گمنام ، صحبت می کنیم و اصرار نداریم که همه ی افراد جامعه عقاید ما را باور داشته باشند و از ما پیروی کنند ، بلکه فقط سعی داریم که پیام رسان خوبی برای دیگر معتادان طالب بهبودی باشیم و نیز در جامعه رفتاری از خود بروز دهیم که باعث جلب احترام دیگر افراد جامعه شود و حقوق آنها را نیز رعایت کنیم .
کارایی برنامه ی ما و تجربیات پاکی و بهبودی اعضای آن ، بزرگترین جاذبه ی برنامه و نقطه ی قوت آن می باشد .

نکات مهم :

✅در جلسان هر عضو فقط راجع به خود و تجربه اش صحبت می کند .

✅ما بعنوان اعضای انجمن ، آزادیم که نظراتی شخصی در مورد چیزهای مختلف داشته باشیم ، ولی بعنوان یک انجمن در مورد مسائل خارجی اظهار نظر نمی کنیم .

✅در طرح عقاید خود در هنگام مشارکت کردن ، جانب احتیاط را رعایت می کنیم و سعی می کنیم که اگر هم نظر شخصی خود را در مورد چیزی ابراز کردیم ، مشخص کنیم که این نظر ، موضع انجمن معتادان گمنام نمی باشد و دقت کنیم تا اعضای دیگر ، آنرا بعنوان دیدگاه انجمن ، تلقی نکنند .

✅باید مراقب باشم و یک مقدار جلوی خودم را بگیرم و کمتر در مورد همه چیز و همه کس اظهار نظر کنم .

✅ما نظر داریم ، اما خود را صاحب نظر و برتر از سایرین ، نمی دانیم .

✅از طرح مسائل عمومی و خارجی ، که باعث انحراف ما از هدف اصلی مان می شود ، خوددادی می کنیم .

✅ما در برابر افکار عمومی جامعه ، اعلام بی نظری و بی موضعی می کنیم و فقط تجربه ی خود را در رابطه با بیماری اعتیاد و بهبودی ، با خواستاران آن ، در میان می گذاریم .

✅این ادعای پوچ و باطل ، که ما جواب تمام مسائل دنیا را می دانیم ، میبایست از ذهن تمامی اعضای انجمن ما ، پاک شود . ما معتادان در حال بهبودی هستیم ، و نه متخصص تمامی امور بشر .

✅در هنگام مشارکت و کمک کردن به دیگر همدردانمان ، فقط تجربه خودمان را در اختیار اعضا میگذاریم ، آنهم به سادگی و با زبانی گویا و همه فهم .


 

سوال 2 - مفهوم موضوعات و مسائل خارجی چیست ؟


هر موضوعی که خارج از حیطه و محدوده ی مسائل بهبودی و اصول روحانی برنامه ی NA باشد ، از دید سنت دهم ، موضوع خارجی محسوب می شود .
البته مسائل مختلفی که اعضای ما در زندگی روزمره ی خود ، با آنها روبرو می شوند ، شاید به ظاهر مسئله ای خارجی به نظر برسد ، ولی چون بر روی بهبودی اعضا تاثیر می گذارد ، می توان در جلسات درباره ی آن صحبت کرد . اما باید مراقب باشیم که فضای جلسات ما ، از تمرکز بر روی اصول بهبودی ، خارج نشود و دیگران نظرات و احساسات ما را ، با اصول و عقاید NA اشتباه نگیرند .
برخی مسائل خارجی عبارتند از :

مسائل سیاسی ، مذهبی ، اجتماعی ، خانوادگی ، مسائل علمی و روانشناسی و امثال آن .
گاهی حتی اظهار نظر کردن در مورد نوع خاصی از روحانیت ، و یا شیوه ی خاصی از درمان بیماری اعتیاد و نیز ارائه دادن تعریف مشخصی از بیماری اعتیاد و بهبودی ، می تواند جزو مسائل و موضوعات خارجی به حساب آید .


نکات مهم :

✅ما به غیر از برنامه NA در مورد هیچ چیز ، نظر نداریم .
✅البته بعنوان گروه و انجمن ، نظری نداریم ، اما اعضای ما آزادند که در مورد مسائل مختلف نظر داشته باشند ، و این طبیعی هم هست . اما باز بهتر است که در طرح نظرات خود ، محتاط بوده و دقت لازم را ، لحاظ نمایند .

✅مسائل اقتصادی ، سیاسی ، حقوقی و قانونی ، اجتماعی ، خانوادگی ، علمی ، روانشناسی و امثال آن ، همگی جزو مسائل خارجی محسوب می شوند .

✅ابراز نظر در مورد مسائل خارجی ، ریسک بالایی دارد و احتمال از بین رفتن اتحاد انجمن ، و باز ماندن از هدف اصلی مان را ، بالا می برد .


 

سوال 3 - چرا در مورد مسائل خارجی عقیده ای ابراز نمی کنیم ؟ آیا مفهومش این است که عقیده ای نداریم ؟


ما بعنوان گروه و انجمن ، عقیده ای در مورد مسائل خارجی ابراز نمی کنیم ، اما اعضای انجمن ما ، کاملا آزاد و مجاز هستند ، که عقاید خود را داشته باشند ، و حتی در صورت لزوم ، آنها را ابراز کنند . ما نمی توانیم و نمی خواهیم که حتی باور

های انجمنی خود را ، به زور به اعضای خود تحمیل کنیم و بگوییم که از افکار و عقاید شخصی خود ، دست بکشند و آنها را کنار بگذارند .
اتفاقا این طرز برخورد ، اصلا بر خلاف سنت ها و اصول برنانه ما می باشد . برخوردهای اجباری و تحمیلی ، بهیچ عنوان در اصول برنامه ما وجود ندارد .
اما ابراز عقیده از طرف اعضای ما ، باید طوری صورت پذیرد که مشخص شود آن عقیده ، ربطی به مواضع انجمن ندارد و فقط نظر شخصی آن عضو مطرح کننده ، می باشد .

لازم به ذکر است که در موارد و جاهایی که ما نتوانیم تفاوت بین نظرات شخصی خود و دیدگاه های انجمن را مشخص و از هم تفکیک کنیم (در هنگام مشارکت) ، بهتر است که سکوت کرده و ابراز عقیده ای نکنیم .
باید بین عقاید و نظرات خود ، و عقاید و اصول انجمن ، فرق قائل شویم و این تفاوت را ، برای دیگران نیز ، تبیین و مشخص کنیم .

نکات مهم :

✅بهتر است که ما از همان ابتدا ، وارد برخی از بحث ها نشویم .

✅اصول NA بر پایه ی مبانی دموکراتیک بنا شده است . بنابراین هر عضو می تواند عقیده ی شخصی خود را دنبال کند ، منوط بر اینکه لطمه ای به NA و اعضای آن ، وارد نشود .

✅باید توجه داشته باشیم که ما عقیده ی خود را بعنوان یک شخص دنبال می کنیم ، و این نظرات ما ، نظر کل انجمن نمیباشد .

✅اگر ابراز نظرات ما ، تعبیر بد به جای گذارد و باعث سوتفاهم شود ، بدون اینکه ما خودمان بخواهیم ، به انجمن خود ، لطمه زده ایم .

✅جان کلام سنت دهم اینست که ، نسنجیده حرف نزنیم ، نسنجیده عمل نکنیم .

✅به عنوان یک عضو مسئولیت پذیر ، با دقت صحبت می کنیم و سعی می کنیم که بی طرفی خود را حفظ کنیم .

✅در تمامی ارتباطاتی که با افراد جامعه و یا حتی موسسات و سازمانها و ارگانها داریم ، عقیده ای در مورد مسائلی که خارج از برنامه هستند ، ابراز نمی کنیم . محتاطانه سخن می  گوییم تا اعتبار انجمن را حفظ نماییم .

✅در هنگام مشارکت و انجام خدمات ، عقاید شخصی خود را کنار می گذاریم و پیام انجمن را اعلام می کنیم و درباره ی نظرات شخصی خود ، هیچ گونه تعصبی به خرج نمی دهیم ، تا در نهایت گمنامی به معرفی برنامه بپردازیم .


 

سوال 4 - با وجود تجربه ی حیاتی ما در امر بهبودی ، آیا به نفع انجمن نیست که در مورد بازپروری معتادان و مسائل اجتماعی آنها عقیده ی خود را ابراز کنیم ؟


خیر - به نفع انجمن نیست .

نه تنها به نفع انجمن نیست ، بلکه کاملا به زیان انجمن هم هست .
چون این گونه ابراز عقیده ها ، خود به خود مخالفت هایی را از طرف جامعه و افراد دیگر بهمراه خواهد داشت و درگیر شدن با این گونه جروبحث ها و مسائل خارجی ، به طور کامل ما را از هدف خود ، یعنی کمک به معتادان در حال عذاب و پیام رسانی به آنها ، دور میکند و حاشیه های زیادی ، برای انجمن و اعضای آن بوجود خواهد آورد .
پس برای پیشگیری از ایجاد چنین هرج و مرج ها و آشفتگی هایی ،ما حتی در مورد مسائل اجتماعی و بازپروری معتادان هم ، ابراز عقیده نمی کنیم .

نکات مهم :

✅ما جاذبه می شویم و جامعه ، مطالبی که لازم است در مورد ما و برنامه ی ما بداند ، از طریق عملکرد ما ، متوجه می شود .

✅ما کمیته ها و هیئت های خدماتی داریم ، که به منظور ایجاد و پیشبرد رابطه ای اصولی و منطقی ، بین انجمن ما با عموم جامعه ، فعالیت های مشخصی را طرح ریزی و دنبال می کنند و با ارگانها ، سازمانها و عموم جامعه ، در ارتباط مستمر می باشند . این کمیته های خدماتی ، NA و اصول آن را به جامعه معرفی می کنند و در مورد چگونگی و نحوه ی فعالیت ها و خدمات ما ، اطلاع رسانی می نمایند .
✅کمیته ی اطلاع رسانی و روابط عمومی

✅هر یک از ما نیز بعنوان اعضای انجمن معتادان گمنام ، در طول شبانه روز ، با افراد اجتماع ، در تماس هستیم و به نوعی در امر پیام رسانی و جاذبه ی انجمن ، دخیل می باشیم .

✅ما بعنوان یک شهروند ، باید با عموم مردم جامعه ی خود ، البته بر حسب نوع فعالیت و جایگاه خود ، ارتباط برقرار کنیم . ولی باید خیلی مراقب باشیم که با برخورد خوب و مناسب خود ، معرف و پیام رسان خوبی برای انجمن معتادان گمنام باشیم . البته حفظ گمنامی شخصی هم اولویت دارد که باید به آن هم توجه کرد .


 

اصول روحانی سنت 10 :


وحدت ، مسئولیت پذیری ، دوراندیشی ، گمنامی


وحدت : ابراز نظر کردن در مورد مسائلی که ما را دور هم جمع کرده است یعنی ( اصول بهبودی) .
نتیجه : اینکه همه ما عقاید متفاوت داریم ولی در مورد مسائلی خارج از بهبودی عقیده خود را مطرح نمی کنیم و از تفرقه جلوگیری می کنیم .


مسئولیت پذیری : وظیفه ما رساندن پیام و ایجاد فضایی است که در آن اعضا بتوانند آزادانه با یکدیگر گفتگو کنند و همچنین در هر زمانی بی طرفی خود و انجمن را حفظ کردن .
نتیجه : کمک می کند وارد موضوعات بحث برانگیز نشده و از هدف اصلی دور نشویم و

در سطح عمومی بین عقاید خود و عقاید انجمن تفاوت قائل می شویم .


دوراندیشی : در ملاقاتهای خود با جامعه و اطلاع رسانی به بیمارستانها و زندان ها و ... عقیده خود را در مورد مسائل خارج از برنامه ابراز نمی کنیم .
نتیجه : این دوراندیشی اعتبار برنامه ما را در برابر انظار عمومی حفظ خواهد کرد .


گمنامی : همه ما عقاید خاصی داریم اما وقتی در مقام گروه یا انجمن صحبت می کنیم در برابر عقاید خود موضع گیری نمی کنیم .
نتیجه : کمک به شکل گیری صدای انجمن می شود ، در نتیجه پیام انجمن را به عموم می رسانیم نه عقاید شخصی .


سنت دهم

ما یاد می‎گیریم تا وقتی که در مورد مسائل خارجی اظهارنظر نکنیم کسی هم از خارج انجمن در مورد نحوه عملکرد ما اظهار نظر نمی‎کند. انجمن معتادان گمنام ابداً نمی‎تواند نقل مباحث خارجی باشد و درگیر کش و قوس‎ها و اختلافات اجتماعی دیگر شود زیرا این مسائل از تمرکز ما بر هدف اصلی می‎کاهد. اعضای این کمیته به هیچ عنوان نمی‎توانند در مورد جو جامعه، سیاست‎های مقابله با مواد مخدر، نحوه پیشگیری، نوع و نحوه سم‎زدایی، انواع قرص‎‏ها و داروهای ترک اعتیاد صحبت کنند یعنی ما حرفه‎ای نیستیم و اظهار عقیده در مورد هیچ موضوعی نمی‎کنیم و فقط سنت پنج خود را دنبال می‎کنیم.

 

 

سنت یازدهم

 

خط مشى روابط عمومى ما بنابر اصل جاذبه است تا تبلیغ، ما لازم است همیشه گمنامى شخصى خود را در سطح مطبوعات، رادیو، و فیلم حفظ کنیم

این سنت، مربوط به روابط ما با افراد خارج از انجمن است و براى ما مشخص مىکند که در سطح عمومى چطور رفتار کنیم. تصویرى که افکار عموم ى از ما دارد، همان چیزى است که ما آن را عرضه مىکنیم، یک راه موفق و ثابت شده براى ادامه زندگى بدون موادمخدر. با آن که ما مایل هستیم تا جایى که ممکن است به افراد بیشترى دسترسى پیدا کنیم و این مطلب برای مان اهمیت دارد، اما براى حفاظت از خودمان، احتیاط در مورد تبلیغات، نشریات و مطبوعاتى که ممکن است بدست عموم برسد، امرى حیاتى است. جاذبه ما در این است که ما در نوع خود موفق هستیم. به عنوان گروه، ما یک راه بهبودى عرضه مىکنیم و دریافته ایم که موفقیت برنامه ما واضح است و نیازى به تعریف ندارد، این تبلیغ ماست. این سنت، یادآورى مىکند که لازم است گمنام ى شخص ى را در سطح مطبوعات، رادیو و فیلم حفظ کنیم و این به خاطر حفاظت اعضاء و همچنین حفظ آبروى معتادان گمنام است. ما به عنوان اعضاى معتادان گمنام، در سطح رسانه هاى گروهى، نام فامیل خود را افشاء نمىکنیم و بر روى صفحات آن ها ظاهر نمىشویم. هیچ فردى چه داخل و چه خارج انجمن، نماینده معتادان گمنام
نیست


سوال 1 - منظور از روابط عمومی در این سنت چیست ؟ آیا ما هم مانند سازمانهای مختلف دیگر ، قسمتی به نام روابط عمومی داریم ؟


هر نوع ارتباطاتی که ما بعنوان NA یا اعضای انجمن ، با بیرون از خود ، اعم از افراد جامعه ، ارگانها ، سازمانها و به طور کلی عموم جامعه ی خود برقرار می کنیم ، تا خودمان و نحوه ی فعالیت های مان را به آنها معرفی کرده و در دسترس افراد همدرد خود قرار بگیریم را روابط عمومی میگویند .

بله - در انجمن ما هم قسمتی به نام روابط عمومی وجود دارد .
این قسمت ، کمیته ی اطلاع رسانی و روابط عمومی نام دارد که پس از طی مراحلی و آموزش افراد مورد نظر و از میان اعضای خدمتگزار انجمن ، به انجام این خدمت و وظایف مربوط به آن ، می پردازد . این کمیته ، با مجموعه ی فعالیت های خود و ارتباطاتی که با عموم جامعه برقرار میکند ، به معرفی انجمن معتادان گمنام به جامعه و پیشبرد هدف اصلی انجمن که رساندن پیام به معتادان در حال عذاب است ، می پردازد .

نکات مهم :

✅بین سنت یازدهم و قدم 12 و سنت پنجم ، رابطه ی معناداری وجود دارد .

✅ما کمیته ها و هیئت های خدماتی داریم که این کمیته ها به منظور ایجاد رابطه ای اصولی و برنامه ریزی شده با ارگانها و سازمانها و نیز عموم مردم جامعه ، ایجاد شده اند ، تا بدین وسیله ، ما با جامعه ی خود در تماس دائم باشیم و معتادان در حال عذاب ، در صورت نیاز بتوانند به ما دسترسی داشته و در جلسات انجمن شرکت نمایند .

✅هر یک از ما بعنوان یک عضو انجمن ، با مردم جامعه ی خود ارتباطاتی داریم و ممکن است عده ای ما را بعنوان عضو انجمن ، بشناسند ، لذا خوش رفتاری ما و حسن ارتباط با دیگران ، موجب حفظ خوشنامی انجمن می شود و در امر پیام رسانی هم ، تاثیر فراوانی دارد .

✅ما باید سعی کنیم که با رفتار و کردار مناسب خود ، پیام رسان خوبی برای NA باشیم ، زیرا در بسیاری از جاها ، رفتار ما بیانگر و معرف کل انجمن است .

✅بخشی از پیام رسانی قدم 12 هم ، شامل همان رابطه ی مناسب و دوستانه با مردم است .

✅پیام ما در قسمت ارتباط با مردم جامعه ، فقط در رابطه با قطع مصرف مواد مخدر نیست ، بلکه شامل تغییرات ظاهری و باطنی دیگر هم می باشد .

✅ویژگیهای شخصی و تغییرات ما ، می تواتد به جاذبه ی بیشتر انجمن معتادان گمنام ، کمک کند .


 

سوال 2 - مفهوم جاذبه در این سنت چیست و ما به چه طریق و به چه شکلی به آن دسترسی پیدا می کنیم ؟

مفهوم جاذبه در این سنت اینست که ما با رعایت اصول روحانی در زندگی خود و رعایت اصول قدم ها و سنت ها ، در جلسات و یا خارج از انجمن ، نمی خواهیم خودمان را به کسی اثبات کنیم ، بلکه این پایبندی ما به اصول ، خود باعث جذب دیگران به برنامه و جلب توجه آنها ، نسبت به کارایی برنامه خواهد شد .

ما هر چه بیشتر و عمیق تر ، اصول روحانی برنامه را در زندگی و رفتار خود به اجرا درآوریم و بر روی هدف اصلی انجمن تمرکز بیشتری داشته باشیم ، جاذبه ی ما هم بیشتر خواهد شد .
تغییرات ما ، و اینکه دیگر مثل گذشته و با باورهای اشتباه گذشته ی خود زندگی نکنیم ، باعث جذب دیگران و باور کردن برنامه و کارایی اصول برنامه ، از طرف آنها خواهد شد .

نکات مهم :

✅جاذبه برای من اینست که دیدم و فهمیدم که میشود مواد نزد ، زندگی کرد و حال خوبی هم پیدا کرد .

اگر از درون پرشور و غنی شوی و خودت باشی و به معنویت درونی برسی ، حتی اگر حرفی هم نزنی ، دیگران متوجه تغییرات تو ، خواهند شد .

✅جاذبه یعنی اینکه ما فقط آنچه را که هستیم ، به نمایش میگذاریم و به دیگران عرضه میکنیم . نیازی نیست که ما از آنچه که هستیم ، خود را بالاتر یا پایین تر ، نشان دهیم .

✅عملکرد ما ، نشان دهنده ی تغییر و رشد ماست . هر چه بیشتر با رعایت اصول برنامه ، رشد روحانی نماییم ، جاذبه هم بیشتر می شود .

✅کمتر شعار دادن و بیشتر عمل کردن .

✅بدون نقاب و تقلید زندگی کردن .

✅حتی خود NA را هم نباید بیش از حد و بدون دلیل ، بزرگ کنیم و در مورد آن غلو نماییم . درست است که NA برای ما خیلی مهم است و زندگی بسیاری ما را نجات داده است ، اما ممکن است برای برخی افراد هم اهمیتی نداشته باشد ، و این ایرادی هم ندارد . ما قصد اثبات حقانیت خود و انجمن خود به دیگران را نداریم . به قول معروف ، بهبودی ما چیزی است که عیان است و حاجتی به بیان هم ندارد .

✅تا زمانی که معتادان نیازمند کمک وجود دارند و میل به پیام رسانی و کمک کردن در بین اعضای انجمن وجود دارد ، NA به کار و فعالیت خود ادامه می دهد . این خود ، یکی از مفاهیم سنت یازدهم است .


 

سوال 3 - آیا در انجمن ما تبلیغ هم وجود دارد ؟ و اگر ندارد ، مقاله هایی که در مورد NA در روزنامه نوشته می شود و مصاحبه های تلویزیونی که اسم NA در آنها برده میشود ، چه معنایی دارد؟


تبلیغ به معنی عام کلمه خیر . وجود ندارد .
تبلیغ اگر در جهت جاذبه و معرفی هر چه بیشتر انجمن به جامعه باشد و باعث شود تا معتادان بهتر ما را پیدا کنند و بتوانند به ما دسترسی داشته باشند ، ایرادی ندارد .
که البته اینکار در واقع تبلیغ نام ندارد ، بلکه ما به آن عنوان اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به جامعه را اطلاق میکنیم .

اما حفظ گمنامی شخصی بسیار مهم است و جاذبه ای که از عملکرد ما بوجود می آید ، بر تبلیغ کردن اولویت بیشتری دارد و اهمیت آن نیز بیشتر است .

اما در مورد مقاله ها و روزنامه ها ، حتی در بیلبوردهای تبلیغاتی و تلویزیونی که ممکن است نام NA برده شود ، هیچ ایراد و اشکالی از نظر اصول انجمن وجود ندارد . زیرا خود انجمن معتادان گمنام ، گمنامی ندارد ، بلکه بسیار شناخته شده و مطرح نیز می باشد ، فقط خود اعضای انجمن هستند که گمنامی دارند و می بایست گمنامی اعضا به ار شکل ممکن حفظ شود .
در ضمن نام بردن از NA در این مقاله ها و روزنامه ها هم ، فقط جنبه ی اطلاع رسانی دارد و به جهت معرفی NA به عموم مردم جامعه ، استفاده می شود .

نکات مهم :

✅سنت 11 نمی گوید ما اصلا تبلیغ نداریم ، بلکه میگوید اولویت انجمن جاذبه است تا تبلیغ .

✅ما NA را معرفی می کنیم و دنبال معرفی و مطرح کردن اشخاص نیستیم .

✅اعضا گمنامی دارند ، اما NA بعنوان یک انجمن شناخته شده ، گمنامی ندارد .

✅بزرگترین تبلیغ برای ما ، حفظ جاذبه و تقویت آن است . تمرکز بر روی اصول و عملکرد مثبت داشتن ، میزان جاذبه ی انجمن را ، افزایش می دهد .


 

سوال 4 - در مورد رعایت گمنامی در سطح وسائل ارتباط جمعی ، توضیح دهید .


وقتی ما از طریق تلویزیون ، رادیو ، فیلم و . . . در معرض دید عموم مردم قرار بگیریم ، باید گمنامی شخصی خود را حفظ کنیم .
مثلا اگر مورد مصاحبه ی مطبوعاتی قرار گرفتیم ، نام خانوادگی خود را ذکر نمی کنیم . در حال حاضر بازیگران و یا هنرمندانی وجود دارند که عضو انجمن معتادان گمنام هستند ، اما موضوع عضویت آنها در انجمن ، جایی اعلام نمی شود و بر طبق اصول برنامه گمنامی شخصی خود را حفظ می کنند .
دلیل این حفظ گمنامی در سطح وسائل ارتباط جمعی هم اینست که ، اعتبار NA بر همه چیز و همه کس اولویت دارد و اگر فردی با استفاده از اعتبار NA ، در سطح جامعه به شهرت برسد و گمنامی شخصی خود را بشکند ، در صورتی که خطایی از آن شخص سربزند و یا سواستفاده ای اتفاق بیفتد ، به دلیل گره خوردن نام آن شخص با انجمن ، اعتبار و خوشنامی انجمن هم به خطر افتاده و زیر سوال می رود و در ضمن این بروز این قبیل اتفاقات ، برای کل اعضای انجمن هزینه دارد .

نکات مهم :

✅ما نمی خواهیم که به خاطر عملکرد یک عضو ، به کل NA لطمه وارد شود .

✅شخصیت سازی و شخصیت پروری ، خوشنامی و نام نیک انجمن را به خطر می اندازد و حفظ جاذبه ی انجمن را مشکل میسازد .

✅اصول را به شخصیت ها ترجیح می دهیم .

✅گمنامی شخصی خود را حفظ میکنیم ، چون ما افرادی بیمار هستیم و هر زمان این احتمال وجود دارد که خطایی از ما سر بزند و به اصطلاح دستمان خط بخورد ، و مردم آنرا به پای NA بنویسند .


 

سوال 5 - آیا در سطح شخصی هم باید گمنامی خود را حفظ کنم ؟


البته ما تا جایی که ضرورتی پیش نیاید و یا لزومی نداشته باشد ، بی دلیل گمنامی شخصی خود را نمی شکنیم و از آن حراست می کنیم .
اما با این وجود ، مسئله ی حفظ گمنامی شخصی ، کاملا به خود فرد بستگی دارد و یک تصمیم شخصی است که فرد در شرایط مختلف ، گمنامی شخصی خود را حفظ کند یا خیر .
مثلا اگر در مواردی ، شخص به این نتیجه برسد که با شکستن گمنامی شخصی خود و تعریف کردن اندکی از داستان اعتیادش ، میتواند به یک دوست ، آشنا ، فامیل ، همسایه و یا همکار خود ، کمک کند و به معرفی انجمن و تاثیرات آن در زندگی فردی خود بپردازد ، ایرادی ندارد که این کار را انجام دهد ، حتی با این کار ، یعنی شکستن گمنامی شخصی خود ،  باعث شناخته شدن انجمن ، به یک فرد نیازمند هم شده است .
اما ذکر جزئیات و ریز به ریز اعمال ما در دوران مصرف ، کار عاقلانه ای نیست و لزومی هم ندارد که به اصطلاح از سیر تا پیاز دوران مصرف خود را برای شخصی دیگر تعریف کنیم . همین که شخص مورد نظر ما بداند که ما قبلا مصرف کننده ی مواد بوده ایم و آشفته شده بودیم و امروز با آشنا شدن با انجمن و اصول بهبودی ، در مسیر بهتر زندگی کردن قرار گرفته ایم ، کفایت میکند .

نکات مهم :

✅حفظ گمنامی شخصی ، در اختیار خود فرد است ، اما بهتر است تا فقط در مواقع ضروری مثل کمک به یک دوست همدرد مصرف کننده ، گمنامی شخصی شکسته شود و در موارد دیگر ، از آن مراقبت کنیم .

✅در اوایل دوران بهبودی خود ، شاید وسوسه شویم تا به همه بگوییم که چه بوده ایم و امروز چه شده ایم ، اما با

رسیدن به میزان مشخصی از بلوغ در  بهبودی ، متوجه می شویم که این کار ، ضروری نیست و لزومی ندارد که همه از گذشته ی ما و اعتیاد فعال مان ، مطلع باشند .

✅حفظ گمنامی شخصی ، معنویت و روحانیت ما را بالا می برد .

✅با حفظ گمنامی شخصی ، از افتادن در دام خودپسندی و غرور ، در امان می مانیم .

✅تا جایی که می توانیم ، بهتر است که از به کار بردن کلمات انجمنی در مکالمات خود با افراد جامعه و بیرون از انجمن ، پرهیز نماییم .


 

سوال 6 - رفتارهای خلاف این سنت را در انجمن بنویسید .


به همه بگویم که من روزی مصرف کننده ی مواد بودم و الان پاکم و در انجمن عضویت دارم .

برعکس مورد بالا - حتی اگر دیدم که شکستن گمنامی شخصی ام میتواند به کسی کمک کند و جان یک همدرد را نجات دهد ، تعصب به خرج دهم و به اصطلاح گمنامی خود را حفظ کنم . زیرا نجات جان یک انسان ، از حفظ گمنامی شخصی من ، واجب تر است .

پوشیدن تی شرت یا لباس با آرم NA و انجام دادن رفتارهایی بر خلاف اصول و حتی عرف جامعه ، چون باعث بدنامی و دید منفی افراد نسبت به انجمن خواهد شد .

بیشتر بخواهم خودم و توانایی های شخصی و موقعیت های خودم را به دیگران نشان دهم و به دیگران بگویم که  : ببینید من چه آدم خوبی شدم . این نوعی اثبات خویشتن به دیگران است . به جای آن ، باید اصول را معرفی کنم و از موثر بودن و کارایی اصول در زندگی خودم و دیگران ، سخن بگویم .

حتی اگر خود انجمن را با تمام احساس تعلق و عشقی که به آن دارم ، زیاد از حد بزرگ کنم و اصطلاحا غلو کردن و بزرگنمایی کردن انجمن و اصول آن ، رفتاری بر خلاف سنت است .

نکات مهم :

✅ما کار نمایشی در انجمن نداریم .

✅غلو و بزرگنمایی کردن ، خلاف سنت یازدهم است .

✅حتی راهنما ، خدمت ، گروه و امثال آنرا هم نباید بیش از حد بزرگ کنم .

✅پیام رسانی در انجمن ، تیغ دو لبه است و اگر سنت های انجمن در هنگام پیام رسانی ، رعایت نشود ، نتیجه ی معکوس خواهد داشت و ممکن است به جای جاذبه ، سبب دافعه شود .

✅اصل روحانی خدمت کردن در برنامه ، به نحوه ی فعالیت اعضای انجمن ما بستگی دارد .

✅هر چه بهتر و سازنده تر در این انجمن خدمت کنیم ، جاذبه ی بیشتری هم خواهیم داشت و اثرات مثبتی هم به جای خواهیم گذاشت .

ما زندگی شخصی و توانایی ها و داشته های شخصی خود را با دیگران به مشارکت نمی گذاریم ، بلکه پیام انجمن و اصول را به آنها معرفی می کنیم .

✅سنت یازدهم ، مثل سایر اصول برنامه ، بسیار کاربردی می باشد و برای اجرا کردن ، بوجود آمده . باید با عشق بدون قید و شرط ، رعایت ایثار و حفظ گمنامی ، به خدمت و پیام رسانی بپردازیم .


 

اصول روحانی سنت 11 :

 

ایمان ، خدمت ، گمنامی


ایمان : احتیاج به طرحهای تبلیغاتی نداریم برنامه ما کارایی دارد .
نتیجه : برای ارتباط با مردم به دنبال افراد مشهور نمی رویم ، تبلیغات نمی کنیم . و به هنگام اطلاع رسانی به جامعه غلو و بزرگنمایی نمی کنیم و سادگی انجمن راحفظ می کنیم .


خدمت : برای جذب معتاد در حال عذاب به برنامه ، باید با جدیت تلاش کنیم تا برنامه ما در سطح گسترده ای شناخته شود .
نتیجه : کمک می کند در روابط عمومی به جای تبلیغ کردن خدمت و تلاش کنیم و جاذبه باشیم .


گمنامی : در روابط خود با جامعه ، اساس اعتبار برنامه را بر کارایی NA بنیان می گذاریم نه بر شهرت ، و شخصیت یک یا چند عضو .
نتیجه : پیامی که به جامعه می رسانیم این نیست که بگوییم چه افراد خوبی هستیم بلکه ماجرای معتادان گمنام را برای آنها شرح می دهیم و می گوییم این برنامه به معتادی که هنوز در عذاب است چه کمکی می تواند بکند و باعث می شود جامعه نظر خوبی نسبت به ما داشته باشد .

 

سنت یازدهم

بازتاب عمومی ما از آن چه باید ارائه دهیم عبارت است از روش موفق و اثبات شده حفظ شیوه زندگی عاری از مواد مخدر و ما اعضای جدید را جذب می‎کنیم و معتادان بیشتر و بیشتری معتادان گمنام را پیدا می‎کنند. اما وقتی اصول را در زندگی خود به اجرا درمی‎آوریم همان طور که خود به سوی بهبودی جذب شده‎ایم اعضای جدیدتری را به راه NA جذب می‎کنیم.


 

سنت دوازدهم

گمنامى، اساس روحانى تمام سنتهاى ماست و همیشه یادآور این است که اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم

در فرهنگ لغت، مفهوم گمنامی "بی نامی" ذکر شده است. اجر اى سنت دوازده "من" را تبدیل به "ما" میکند و اهمیت اساس روحانى را بالاتر از هر فرد وگروهى قرار مىدهد.به همان نسبتى که ما به مرور به یکدیگر نزدیکتر مىشویم، فروتنى هم به مروردر ما بیدارتر مىشود. فروتنى، محصولى جانبى است که امکان رشد و پیشرفت ما را در یک فضاى آزاد، به وجود مىآورد و ترس ما را از برملا شدن اعتیادمان در برابرصاحب کاران، فامیل و دوستان، از میان مىبرد. بنابراین ماسعى مىکنیم اصلى را که مىگوید هر چه در جلسات گفته شود، در همان جا باقی میماند را به نحو احسن رعایت کنیم ما در تمام سنتهاىمان به جاى عنوان "من" و "مال من" از "ما" و "مال ما" صحبت کردهایم. ما با تشریک مساعى در راه هدف مشترکمان، معنا ى واقعى گمنامى را درک مىکنیم و بدان دست مىیابیم.
ما این جمله را که مىگوید اصول را به شخصیتها ترجیح دهیم آنقدر زیاد شنیدهایم که دیگر بهنظر تکراری میآید. با آن که ممکن است ما به عنوان افراد با عقاید یکدیگر موافق نباشیم، اما طبق اصل روحانى گمنامى، همگى ما به عنوان اعضاى یک گروه، با یکدیگر مساوى هستیم. هیچ عضوى، کمتر یا بیشتر ازعضو دیگر نیست. انگیزهه اى شخصى ما در امور جنس ى، مالکیت و موقعیت اجتماعى که در گذشته بدبختى هاى زیادى براىمان به بار آورده است، در صورت رعایت اصل گمنامى، به کنار خواهند رفت. گمنامى، یکى از عوامل اصلى و اولیه بهبودى ماست و تمامى سنتها و انجمن ما را در بر مىگیرد. ما را دربرابر نقصهاى اخلاقى خودمان حفاظت مىکند و نفوذ شخصیتها و اختلاف سلیقه ها را از میان مىبرد. رعایت اصل گمنامى، ترجیح شخصیتها براصول را، غیر ممکن مىکند.


 

سوال 1 - مفهوم روحانی سنت دوازدهم چیست ؟


سنت دوازدهم در واقع جان کلام و چکیده ی یازده سنت قبی است که روح حاکم در انجمن ما ، که همان اصل گمنامی است را توضیح می دهد و بر آن تاکید می کند .
در همه ی سنت های ما ، گمنامی با مفهوم خاص خود وجود دارد و در هر سنت ، یک کاربرد مشخص پیدا میکند .
گمنامی یک اصل روحانی است ، اما فقط یک مفهوم ندارد و کاربرد آن در موارد و جاهای مختلف ، متفاوت می باشد .
ما درباره ی اعضای خود و مشارکت های آنها ، بیرون از جلسات صحبت نمی کنیم . بین اعضا تبعیض قائل نمی شویم . با فروتنی و معنویت ، رازهای همدردان را نزد خود نگه می داریم . خواسته ها و تمایلات فردی خود را کنار می گذاریم تا به همدردان خود کمک کنیم و نیز منافع کل انجمن را در همه ی امور ، در نظر می گیریم .
اینها همه جزئی از مفاهیم روحانی سنت دوازدهم است .

همچنین سنت دوازدهم اصول روحانی برنامه را بعنوان اولویت اصلی ما معرفی کرده و ویژگی های فردی و اجتماعی اعضا را ، معیاری برای درجه بندی و شان اعضا در انجمن نمی داند .
دقیقا رشد و پیشرفت ما هم ، در کنار گذاشتن منافع شخصی در برابر منافع جمعی و گروهی است  :

✅ذوب شدن شخص پیام دهنده ، در پیام . یعنی اینکه این پیام ماست که اهمیت دارد ، نه صرفا شخصیت افراد پیام دهنده .

✅از خود گذشتگی و ایثار ، ریشه ی اصلی مفهوم سنت دوازدهم است .

✅سالم و صادقانه خدمت کردن .

✅پیدا شدن در گروی گم شدن است .

✅اساس روحانی تمام سنت ها و سنگ زیربنای سنت ها ، سنت دوازدهم می باشد .

✅پا گذاشتن روی عقاید شخصی و اتکا به اصول روحانی برنامه .

✅بدون قضاوت حرکت کردن و خدمت کردن .

✅به شکرانه ی زندگی دوباره ی خود و حیات جدیدی که پیدا کرده ایم ، به همدردان و همنوعان خود خدمت می کنیم و با یاری پروردگار ، دست دیگران را می گیریم .

✅برای حفظ و ارتقا کیفیت در خدمات ، نباید گذشته ی خود و مخصوصا عجزهای دوران مصرف خود را فراموش کنم . این یادآوری ، به من انگیزه و روحیه ی خوبی برای خدمت به دیگران ، می بخشد .


 

سوال 2 - چرا لغت گمنامی در این سنت به کار رفته است . اگر به جای آن ناشناس ، بی نام یا ناشناخته به کار گرفته میشد ، بهتر نبود ؟


در واقع ترجمه ی اصلی واژه ی Anonymous همان ناشناس ، یا ناشناخته می باشد . اما به دلیل اینکه در کشور ما از همان ابتدای پاگرفتن جلسات انجمن ، این واژه به "گمنامی" ترجمه شد ، و بعد از آن هم ، واژه ی معتادان گمنام که ترجمه فارسی از NA است ، در همه جا مورد استفاده قرار گرفت ، دیگر تغییری در کلمه ی گمنام ایجاد نشد و برای همگان جا افتاد و مورد پذیرش عمومی قرار گرفت . (در ایران)

دلیل دیگر اینکه ، واژه ی گمنامی در فرهنگ و زبان ما ، بار معنوی بیشتری نسبت به واژه های مترادف خود دارد و در ضمن کلمات ناشناس ، بی نام یا ناشناخته ، به طور ضمنی مفهوم مخفیانه بودن یا سری بودن را به ذهن شنونده متبادر کرده و حس زیرزمینی بودن و گنگ بودن فعالیت انجمن را به افراد القا میکند ، که این کاملا بر خلاف واقع است .

لازم به ذکر است که در انجمن معتادان گمنام ، این فقط اعضای انجمن هستند که گمنامی دارند و میبایست گمنامی آنها حفظ شود ، لیکن خود انجمن ما ، نه تنها گمنامی ندارد ، بلکه کاملا شناخته شده و خوشنام است .

نکات مهم :

✅گمنامی یعنی اینکه بدون واسطه کاری را انجام دادن ، به طوری که مستقیما با خدا طرف حساب باشیم و در هر کار و خدمتی کسب رضایت او را ملاک قراد دهیم .

✅گمنامی سنگ زیربنای تمام سنت ها و انجمن ما می باشد و تمام معنویت و روحانیت ما ، در کلمه ی گمنامی نهفته شده است .

✅اصل و لغت گمنامی ، نشات گرفته از ارتباط شخصی اعضا با وجدان و نیروی برتر خود است .

✅گمنامی یک اسم است ، هر اسم دیگری که ما میگذاشتیم ، ممکن بود باز این سوال مطرح شود که : چرا این اسم ؟ چرا اسم دیگری انتخاب نشده ؟

✅گمنامی به مفهوم پرهیز از خودنمایی و خودپسندی ، و انجام خدمت بی سرو صدا و به صورت ناشناس نیز میباشد . این ناشناس و گمنام باقی ماندن در خدمت ، بار معنوی و روحانی فراوانی دارد و برکت به بار می آورد .


 

سوال 3 - در صورت بی توجهی به این سنت ، چه خطراتی می تواند گروه و انجمن را تهدید کند ؟ و چه لطمه ای به خود شخص می زند ؟


رعایت نکردن اصل گمنامی ، اتحاد و همبستگی انجمن را به خطر می اندازد و از بین می برد .
گمنامی به منزله ی یک ستون است که کل انجمن ما ، روی آن استوار شده . اگر این ستون فروبرزید ، کل انجمن از بین خواهد رفت .
اعضای ما اگر ترس از شکستن گمنامی خود را داشته باشند ، دیگر مشارکت صادقانه نخواهند داشت .
اعتماد اعضای تازه وارد به راهنماهایشان و اطمینان آنها به کارایی  اصول انجمن ، از بین میرود .
در خدمات ، شخصیت


پردازی و حکومتی خدمت کردن و ریاستی عمل کردن ، جای خدمت صادقانه و بی پیرایه را می گیرد .
تفاوت های فردی و شخصیتی بین اعضا ، و تنوع موجود در انجمن ما ، دیگر یک امتیاز برای رشد محسوب نخواهد شد و جدایی و تفرقه جای همدلی بین اعضا را میگیرد .

خود اشخاصی هم که گمنامی شکسته اند ، منزوی و طرد خواهند شد .
خودرایی و خودمحوری باعث می شود هر کس فقط به فکر خودش باشد .
اینها فقط بخشی از خطرات و تهدیدات احتمالی ، در صورت بی توجهی و عدم اعتنای کافی به سنت دوازدهم و مقوله ی گمنامی است .

نکات مهم :

✅اعضا طبقه بندی و درجه بندی می شوند .

✅از خود گذشتگی از بین می رود .

✅بعد معنوی از بین می رود و دیگر حضور خداوند را احساس نمی کنیم .

✅تازه واردین دیگر جذب جلسات نمی شوند .

✅گمنامی یک خط قرمز حقیقی در برنامه است .

✅حفظ گمنامی دیگران ، هم از بهبودی خود ما و هم سایر اعضای انجمن محافظت می کند .

✅شکستن گمنامی حتی می تواند خطر مصرف مجدد و لغزش را نیز بهمراه داشته باشد .


 

اصل روحانی سنت 12 :


گمنامی


آنچه در جلسه گفته می شود نباید خارج از جلسه افشا شود .

پیام مهم است نه پیام آور .

همه ما با سابقه های شخصی متفاوت ، تحصیلات ، و تخصص های اجتماعی متفاوت ، استعدادها و نواقص اخلاقی مختلف وارد NA می شویم شانس ما را در بهبودی کم یا زیاد نمی کند .

پس از سالها رنج و انزوا به جای احساس تعلق می کنیم .

نقاط قوت ما در قالب انجمن یکی می شود .

اصول روحانی در اولویت خدمات ما قرار می گیرد .

من و مال من تبدیل به ما و مال ما می شود .

گذشته ما بهبودی ما را تحت الشعاع قرار نمی دهد .

ما را در برابر نواقص شخصیتی حفظ می کند .

ترجیح شخصیت ها را به اصول غیر ممکن می کند .


دعا می کنیم معتادان گمنام هرگز به مجموعه ای از معتادان افسرده ، بی تفاوت و بی هویت تبدیل نگردند . ما از سرزندگی ، همدردی ، خلاقیت ، شادابی و تنوع شخصیت اعضای خود لذت می بریم .

کتاب چگونگی عملکرد ، سنت 12


 

دوازده مفهوم خدماتی معتادان گمنام

دوازده سنت معتادان گمنام گروههای مارا به خوبی در اداره امور گروهی خود راهنمائی کرده است. و این سنتها پایه و اساس خدمت در معتادان گمنام است و ما را از بسیاری از دامها که می توانستند ما را سرنگون نمایند ، دور نموده است. واحدهای مختلف خدماتی ما فقط خدمت می کنند . و برای مثال : آنها حکومت نمی کنند. ما از مباحث اجتماعی دوری می کنیم . ما هیچ یک از مسائلی را که بغضی از اعضایمان نسبت به آنها احساسات شدید دارند را نه رد می کنیم و نه تایید. برخورد ما با اعتیاد غیر حرفه ای است. و کاملا خود متکی هستیم. سنتها برای انجمن ما  راهنمائیهای ضروری و اساسی مورد نیاز را در سرتاسر توسعه و پیشرفتش ارائه نموده که برای همیشه لازم الاجرا می باشد.

دوازده مفهوم خدماتی معتادان گمنام که در اینجا تشریح می گردد، بدین منظور تدوین شده است که در تمام سطوح مختلف خدماتی به کار گرفته شوند. ایده های روحانی قدما و سنتهای ما پایه و اساس به وجود آمدن این مفاهیم اند ، که دقیقا جهت رفع احتیاجات ساختار خدماتی انجمن به وجود آمده اند. مفاهیم گروههای ما را تشویق می کنند تا به ایده نهفته در سنتها دست یابند و همین طور ساختار خدماتی ما موثرتر و مسئولانه تر عمل کند.

این مفاهیم از روی تجربه ما طراحی شده اند و نباید آنها را به عنوان قانون جهت خدمت در معتادان گمنام شناخت ، بلکه خیلی ساده ، اصولی جهت راهنمائی هستند. ما وقتی که آگاهانه این مفاهیم را به کار می گیریم ، در می یابیم که خدمت کردن ما ثبات بیشتری دارد. هم چنانکه قدمها باعث ثبات زندگیمان و سنتها باعث ثبات و ایجاد گروههایمان گردیده است. مفاهیم دوازده گانه به خدمت کردن ما سمت و سو می دهد و در دسترس بودن پیام معتادان گمنام را برای هر معتادی که تمایل به قطع مصرف دارد تضمین می کند تا آنها نیز بتوانند تمرین زندگی را به شیوه ما شروع کنند.

 

1-  برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما ، گروههای معتادان گمنام ، گرد هم می آیند تا ساختاری بوجود آورند که موجب توسعه ، هماهنگی و تامین خدمات معتادان گمنام در کل گردد.

2-  مسئولیت و اختیار نهائی برای خدمت در معتادان گمنام با گروههای معتادان گمنام می باشد.

3-  گروههای معتادان گمنام اختیارات لازم را به ساختار خدماتی جهت انجام مسئولیتهایشان واگذار می کنند.

4-  رهبری موثر در معتادان گمنام ارزشی والا دارد. ویژگیهای رهبری هنگام انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد باید مورد توجه قرار گیرد.

5-  برای هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی واگذار می شود ، باید محدوده تصمیم گیری و پاسخگوئی به وضوح تعریف گردد.

6-  وجدان گروه وسیله ای روحانی است، برای دعوت از خداوند مهربان تا بر تصمیمات تاثیر گذارد.

7-  همه اعضای یک کمیته خدماتی ، مسئولیتی قابل توجه در مورد تصمیمات آن کمیته به عهده دارند ، پس باید اجازه داشته باشند تا به

طور کامل در فرآیند تصمیم گیری شرکت کنند .

8-  ساختار خدماتی ما به انسجام و موثر بودن ارتباطاتمان بستگی مستقیم دارد.

9-  تمامی عناصر ساختار خدماتی ما مسئولند که به دقت همه نقطه نظرات را هنگام تصمیم گیری در نظر داشته باشند.

10- هر عضو از کمیته خدماتی می تواند ، بدون ترس از تلافی ، رسیدگی به شکایت شخصی اش را از کمیته درخواست کند.

11- بودجه معتادان گمنام باید تحت مدیریت مسئولانه بوده و برای پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد.

12- در راستای حفظ ماهیت روحانی معتادان گمنام ، ساختار ما همیشه خدماتی است و هرگز نباید حکومتی باشد.

مفهوم یکم خدماتی

« برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما ، گروههای معتادان گمنام ، گرد هم می آیند تا ساختاری بوجود آورند که موجب توسعه ، هماهنگی و تامین خدمات معتادان گمنام در کل گردد. »

هدف اصلی انجمن ما رساندن این پیام است که «یک معتاد ، هر معتادی ، می تواند قطع مصرف کند و تمایل به مصرف را از دست بدهد و راه تازه ای برای زندگی پیدا کند .» یکی از اصلی ترین راههای رساندن این پیام . جلسات ما و از طریق یک معتاد به معتاد دیگر است. این جلسات بهبودی که هر روز در سراسر دنیا توسط هزاران گروه معتادان گمنام برقرارمی شود ، مهم ترین خدمتی است که انجمن ما ارائه می کند.

اگر چه جلسات بهبودی مهم ترین خدمت معتادان گمنام است ، ولی تنها راه تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما نیست. خدمات دیگر معتادان گمنام هم موجب جذب معتادانی که هنوز در عذابند به جلسات ما می شوند. خدماتی چون رساندن پیام به معتادان در زندانها ، در دسترس قرار دادن نشریات بهبودی و فراهم آوردن شرایط مناسب تا گروهها بتوانند تجارب خود را با یکدیگر در میان بگذارند. هیچ یک از این خدمات به تنهائی ، از لحاظ ارزش پیام رسانی به هیچ وجه با جلسات بهبودی قابل مقایسه نیستند. اگر چه هر یک در مجموعه برنامه ای که انجمن معتادان گمنام جهت به ثمر رساندن هدف اصلی خود اندیشیده نقشی ضروری دارند. ما با کمک یکدیگر می توانیم کاری انجام دهیم که به تنهائی قادر به انجامش نیستیم. این جمله هم در بهبودی شخصی ما صدق می کند و هم در مورد خدمت کردن ما. در جوامع نوپا معتادان گمنام گروهها اغلب در کنار جلسات ، خدمات اساسی نیز ارائه می دهند. اما انجام دادن مجموعه کامل خدمات معتادان گمنام – خدمات تلفنی ، پانل های بیمارستان و زندان ، اطلاع رسانی عمومی ، کمک رسانی ( به معتادان ) و باقی خدمات - معمولا  به افراد و امکانات مالی ، بیش از آنچه که یک گروه می تواند به تنهایی فراهم کند ، نیاز دارد.

ابعاد سازمان دهی لازم جهت انجام اینگونه مسئولیتها ، باعث انحراف اکثر گروهها از رساندن پیام بهبودی معتادان گمنام در جلسات خود می شود و کمبود هماهنگی بین گروهها در ارائه انواع خدمات به تنهایی، می تواند سبب دوباره کاری ، سردرگمی و به هدر رفتن منابع گردد. به همین دلیل ، اکثر گروهها ، اینگونه مسئولیتها را به تنهایی تقبل نمی کنند. پس چگونه گروههای معتادان گمنام می توانند از انجام اینگونه خدمات مطمئن شوند ؟ آنها این کار را با ادغام منابع خود و ملحق شدن به یکدیگر برای خلق ساختاری انجام می دهند که موجب توسعه ، هماهنگی و حمایت از این گونه خدمات می شود و گروهها را برای انجام مسئولیت اصلی خود آزاد می گذارد.

  
1-آیا گروه شما جلسات اداری منظم برپا می‌کند؟    
2- ایا در گروه شما به طور منظم در مورد اینکه چگونه میتوان هدف اصلی را بهتر به پیش برد صحبت میشود؟
3- بعد از پرداخت هزینه نشریات . چای و قهوه و کرایه جلسات ایا گروه شما به اندازه کافی پول خواهد داشت که باقی خدمات انجمن را به تنهایی ارائه کند ؟
4 - ایا گروه شما میتواند به تنهایی خدمات مختلفی مثل اطلاع رسانی . پانل های زندانها و بیمارستانها و .......... را انجام بدهد؟
5 - ایا گروه شما نماینده ای به کمیته خدمات ناحیه محلی (هیئت نمایندگان) اعزام میکند ؟ ایا گروه شما بطور منظم پول به کمیته خدمات ناحیه اعانه میکند؟


مفهوم اول
«برای واقعیت دادن به هدف اصلی انجمن ما، گروه‌های NA گردهم می‌آیند تا ساختاری را از طرف NA در کل بوجود آورند که باعث توسعه، هماهنگی و حمایت از خدمات در انجمن می‌گردد»


سؤال 1: آیا گروه شما جلسات اداری منظم برپا می‌کند؟
جلسات اداری زیربنای تشکل ساختار خدماتی است و ساختار خدماتی بدون تشکیل جلسات اداری در گروههای بوجود نخواهد آمد. در جلسات اداری است که ما می‌توانیم به مشکل و احتیاجات و حتی توانایی های خود پی ببریم و با تشکیل ساختار و فرستادن نماینده بین گروهی به عنوان رابط گروه می‌توان ساختار را از تجربیات و نیاز گروه آگاه کرد پس جلسات اداری از اهمیت خاصی برخوردار است و باید به طور منظم و هدفمند برگزار گردد. با تمرکز بر روی منافع مشترک و به دور از غرایض شخصی.



سؤال 2: آیا در گروه شما بطور منظم در مورد اینکه چگونه میتوان هدف اصلی را به پیش برد صحبت میشود؟

بله ایجاد وقت مناسب برای برگزاری جلسات بهبودی و اداری
ایجاد هماهنگی بین اعضاء و خدمتگزاران
شفاف‌سازی در مورد نحوه خدمت و توجیه به ساختار خدماتی
فرمت جلسات و فرستادن نماینده به ساختار خدماتی و بطور منظم با برگزاری جلسات بهبودی و انتقال موضوعات مطروحه به جلسات اداری سعی بر پیشبرد هدف اصلی که همان سنت 5 می‌باشد.


سؤال 3: بعد از پرداخت هزینه نشریات، چای و قهوه و کرایه به جلسات آیا گروه شما به اندازه کافی پول خواهد داشت که باقی خدمات NA را به تنهایی ارائه کند؟
با درک از مفهوم سنت یکم و پنجم با وحدت و اتحاد بین اعضاء و گروه‌ها NA می‌توانیم ساختار را تشکیل داده و در راستای هدف انجمن که رساندن پیام امید به معتاد در حال عذاب است را ارائه دهیم.
خیر – چون مانده پول در گروه اندک می‌باشد، همان طور که فرد به تنهایی نمی‌تواند پاک بماند گروه نیز به تنهایی نمی‌تواند تمام نیازهای خود را برآورده نماید کم بودن تجربه و سرمایه‌های مادی و معنوی گروه از سنت 1 و 5 دور می‌شود. (فکر تک روی گروه‌ها را با شکست مواجه می‌نماید.)



سؤال 4: آیا گروه شما به تنهایی می تواند خدمات مختلفی مثل اطلاع‌رسانی پنل‌های بیمارستان و زندان‌ها برقراری خطوط تلفنی، توسعه و نشریات نماید؟
خیر – الف- چون باعث ایجاد هرج و مرج، دوباره کاری، سردرگمی به هدر رفتن منابع NA میگردد و در نهایت باعث دور شدن از هدف اصلی میشود و پیام ما شفاف نخواهد بود و اجرای هدف اصلی فقط با داشتن هماهنگی در ارائه خدمات مقدور می‌باشد.
ب- بدلیل در دست نداشتن منابع کافی اعم از افراد با تجربه منابع مالی کافی، ایده‌های مناسب کافی و  ...


سؤال 5:‌آیا گروه شما نماینده‌ای به کمیته خدمات اعزام می‌کند؟ آیا گروه شما بطور منظم پول به کمیته خدمات ناحیه ایجاد می‌کند؟ بله 

1- گروه با فرستادن نماینده از حمایت ساختار بهره‌مند می‌شوند. از هدر رفتن انرژی، وقت، پول، منابع مالی و انسانی گروه جلوگیری کرده تا گروه‌ها تمرکز خود را بر روی هدف اصلی خارج نشود زیرا گروه‌ها قابلیت حل و فصل کردن مشکلات خود گروه را به تنهایی ندارند.
2- به خاطر کسب و تبادل تجربه و ارائه خدمات و بیان مشکلات و تبادل تجربیات گروه‌ها، هیئت‌ها و ساختار بین گروه‌های درگیر و تشنج‌زدایی خدمات شفاف و مسئولانه اعضای خدمتگزار.


ایا مفهوم 1 با هدف اصلی انجمن مغایرتی دارد؟
هدف اصلی  انجمن ما رساندن این پیام است که یک معتاد ، هر معتادی ، می تواند قطع مصرف کند و تمایل به مصرف را از دست بدهد و راه تازه ای برای زندگی پیدا کند . یکی از اصلی ترین راههای رساندن این پیام , جلسات ما و از طریق کمک یک معتاد به معتاد دیگر است.

این جلسات بهبودی که هر روز در سراسر دنیا توسط هزاران گروه معتادان گمنام برقرارمی شود ، مهم ترین خدمتی است که انجمن ما ارائه می کند.(کتابچه 12 مفهم خدماتی .مفهوم 1)

اما اگر چه ٬ برگزاری جلسات بهبودی بهترین راه رسیدن به هدف اصلی ورساندن پیام به یک معتاددرحال عذاب است ولی تنهاراه نیست.
مابرای برگزاری جلسات نیازبه خدماتی داریم ونمیبایستی برای اینکه ازمسیرخودغافل نشویم درگیرآن مسائل شویم.

مانیازبه ؛
دانش روز،
نشریات روز،
آگاه سازی واطلاع رسانی،
نداشتن دغدغه خاطربخاطر محل برگزاری جلسه خودبرای جذب تازه وارد داریم.

اینهارانمیتوانیم خودانجام دهیم.چون طبق سنت 5مافقط یک هدف داریم و وظیفه یک گروه تشکیل جلسه هست ولاغیر.
پس مفهوم یک رااجرامیکنیم تابتوانداین کارها رابرایمان انجام دهد.
یاد آوریم می کنم؛
خدمتگزاران ساختار به مانند خدمتگزاران گروه ما هستند٬ ما آنها را تعیین می کنیم و می توانیم از انها سؤال بپرسیم.
بنابراین خدمت ساختار ٬ خدمت گروه است.



نقش مفهوم یکم در هماهنگی خدمات چیست؟

ابعاد سازمان دهی لازم جهت انجام این گونه مسئولیت ها ، باعث انحراف اکثر گروه ها از رساندن پیام بهبودی NA در جلسات خود می شود و کمبود هماهنگی بین گروهها در ارائه انواع خدمات به تنهایی، می تواند سبب دوباره کاری ، سردرگمی و به هدر رفتن منابع گردد. به همین دلیل ، اکثر گروهها ، اینگونه مسئولیت ها را به تنهایی تقبل نمی کنند.

پس چگونه گروههای NA می توانند از انجام این گونه خدمات مطمئن شوند ؟

آنها این کار را با ادغام منابع خود و ملحق شدن به یکدیگر برای خلق ساختاری انجام می دهند که موجب توسعه ، هماهنگی و حمایت از این گونه خدمات می شود و گروهها را برای انجام مسئولیت اصلی خود آزاد می گذارد. (کتابچه مفاهیم.مفهوم 1)

مفهوم دوم خدماتی

« مسئولیت و اختیار نهائی برای خدمات در معتادان گمنام با گروههای معتادان گمنام می باشد.

ساختار خدماتی در معتادان گمنام را گروهها به وجود آورده اند تا در خدمت برطرف ساختن نیازهای مشترک گروهها قرار گیرد. هیئت ها و کمیته های خدماتی در انجمن ما ایجاد شده اند تا کمک کنند گروهها تجارب خود را با یکدیگر در میان بگذارند. ابزاری را فراهم آورند که گروهها بهتر بتوانند به وظایف خود عمل کنند . اعضای جدید را جذب جلسات بهبودی گروهها کرده و پیام بهبودی معتادان گمنام را وسیعتر از آنچه یک گروه به تنهایی می تواند انتقال دهد. چون گروهها این ساختار خدماتی را به وجود آورده اند ، بنابر این اختیار نهایی در مورد همه امور آن و همین طور مسئولیت نهایی در حمایت از کلیه فعالیتهای آن ساختار را به عهده دارند و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.

مسئولیت و اختیار دو روی یک سکه است و تمرین و انجام هر یک . تمرین و انجام دیگری نیز هست. وقتی که گروههای ما منابعی       ( وجدان ، ایده ، افراد و پول ) را فراهم می کنند ، که جهت خدمات رسانی معتادان گمنام مورد نیاز است ، آنها در همان حال و به همان وسیله ساختار خدماتی را نیز راهنمایی می کنند و آن را هدایت می کنند. حال به چند مثال در مورد چگونگی عملکرد این اصل نگاه می کنیم.

مهمترین منبعی که به ساختار خدماتی توسط یک گروه معتادان گمنام اعانه می گردد ، صرفا یک حمایت روحانی است که شامل ایده ها و وجدان آن گروه می باشد. بدون نظر گروهها . ممکن است یک ساختار خدماتی نداند که دچگونه خدمتی مورد نیاز است یا اینکه آن خدمتی که ارائه می کند همان است که گروهها می خواهند یا نه . گروهها ایده ها و راهنماییهای را که ساختار خدماتی برای انجام مسئولیتهایش به آن نیاز دارد فراهم می کتتد. گروهها با اعلام احتیاجات و نگرانی هایشان ، اقتدار خود را بر ساختار خدماتی که به وجود آورند ، اعمال می کنند.

افرادی که وقت خود را به انجام کارهای خدماتی اختصاص می دهند منبعی حیاتی هستند ، بدون آنها ، هیئتها و کمیته ها نه تنها قادر به خدمت نخواهند بود بلکه حتی از بین خواهند رفت. مسئولیت گروهها در قبال ساختار خدماتی این اسن که نماینده خدماتی گروهی        ( نماینده گروه ) را انتخاب کنند که بتواند به بهترین وجه از منافع گروه خود و کل انجمن معتادان گمنام حمایت کند. با دقت در انتخاب نماینده گروه و حمایت کردن و راهنمایی مداوم او ، گروه توانائی خود را در تاثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم بر روی خدمات معتادان گمنام اعمال می کند. گروه با انتخاب یک نماینده حائز شرایط و فرستادن او برای خدمت از طرف خود ، قسمت اعظمی از مسئولیت و اختیار خود را برای خدمات به انجام می رساند.

برای انجام خدمات معتادان گمنام به پول نیز نیاز هست . بدون آن ، خطوط تلفن ما قطع می شود ، فهرست جلسات چاپ نخواهد شد ، نشریات معتادان گمنامبرای توزیع موجود نخواهد بود ، پانل ها ی بیمارستان و زندان ما جزوات لازم را نخواهد داشت و کارمندان اطلاع رسانی ما قادر نخواهند بود نوشته های چاپ شده در باره معتادان گمنام را در جامعه پخش نمایند. در مفهوم یازدهم در مورد استفاده از ول برای به ثمر رساندن هدف اصلی ما بیشتر صحبت شده است. اگرچه پیام مفهوم دوم نیز در مورد پول ساده است : از آنجا که گروهها ساختار خدماتی را جهت انجام وظایف بخصوصی به وجود می آورند ، خود گروهها نیز مسئول اند که بودجه لازم را فراهم آورند.

تا اینجا به آنچه مفهوم دوم خطاب به گروهها می گوید پرداختیم. این مفهوم با ساختار خدماتی نیز سخن می گوید. گروهها مستقیم یا غیر مستقیم تک تک هیئتها و کمیته های خدماتی را به وجود آورده اند.گروههای معتادان گمنام مستقیم یا غیر مستقیم منابع مالی مورد استفاده این هیئتها و کمیته های خدماتی را نیز فراهم کرده اند . گروهها این ساختار خدماتی را سازمان داده اند ، تا از طریق آن و به همراه یکدیگر بهتر به هدف اصلی انجمن ما دست یابند. بنابراین ساختار خدماتی باید در همه امور و توسط همه اجزای تشکیل دهنده ، احتیاجات و خواته های گروهها را در نظر گیرد. مفهوم دوم را می توان به عنوان راهی برای گفتن این سخن از سوی گروهها به ساختار خدماتی در معتادان گمنام به حساب آورد که « با منابع روحانی ، شخصی و مالی که ما برایتان فراهم کرده ایم مسئولانه برخورد کنید ، خواستار نظرات ما باشید و رهنمودهای ما را نادیده نگیرید.» گروههای معتادان گمنام اختیاردار همه امور خدماتی در انجمن ما هستند و باید مداوما در مورد مسائلی که بر آنها اثر می گذارد مورد مشورت قرار گیرند. برای مثال ، پیشنهادات در مورد تغییر دوازده قدم معتادان گمنام ، دوازده سنت ، نام ، ماهیت و یا هدف انجمن باید مستقیما از طرف گروهها تایید شود . و بر عکس ، اگر اتفاقی یا اشتباهی در ساختار خدماتی رخ دهد ، گروههای معتادان گمنام مسئولند که قدم هایی سازنده جهت رفع مشکل بردارند. تجربه به ما نشان داده است که انجام عجولانه اعمال بنیادی و اساسی نه به ما و نه به گروهها نفعی نمی رساند . از آنجا که تغییرات به ندرت یک شبه اتفاق می افتد ، حوصله و پذیرش را باید رعایت کرد و در نظر گرفت. با این حال ، اعمال اختیار نهائی در مورد خدمات معتادان گمنام که قسمتی حیاتی از نام خدمات سازمان یافته در انجمن ماست ، هم حق و هم مسئولیت گروههاست.

 

1-ایا گروه شما هیچ راه و طریقی برای اینکه به کمیته ناحیه خود اعلام کند که ایا انها احتیاجات گروه را برطرف می سازند دارد؟ چگونه ؟
2 - ایا نماینده بین گروه شما بطور منظم در جلسات کمیته خدمات ناحیه شرکت میکند ؟ ایا گروه به طور منظم به کمیته خدمات ناحیه اعانه میدهد ؟ ایا انجام این کارها امکان اعلام نظر گروه شما را در مورد خدمات انجمن به وجود می اورد ؟ چگونه ؟
3- ایا هر چند وقت یکبار گروه شما جهت مسائل خدماتی از طرف کمیته ناحیه مورد مشورت قرار میگیرد ؟ از طرف منطقه چطور ؟ از طرف خدمات جهانی چطور ؟ ایا دلتان میخواهد بیشتر مورد مشورت قرار بگیرید ؟ یا کمتر مورد مشورت قرار بگیرید؟
4- مفهوم دوم به هیئت ها و کمیته های خدماتی چه میگوید ؟ ایا گروه شما فکر میکند که این پیام را ساختار خدماتی دریافت کرده و فهمیده ؟ اگر نه گروه شما در مورد این مورد چه میتواند بکند؟

 


مفهوم دوم
مسئولیت و اختیار نهائی برای خدمات در NA با گروه‌های NA می‌باشد.»



سؤال 1- آیا گروه شما هیچ راه و طریقی برای این که به کمیته ناحیه خود اعلام کند که آیا آنها احتیاجات گروه را بر طرف میکنند دارند؟ چگونه؟
بله، توسط نماینده بین گروه نیازها و احتیاجات گروهها به ساختار خدماتی اطلاع داده میشود زیرا گروهها ساختار را بوجود می‌آورند. و گروهها از طریق خرد جمعی و رأی وجدان گروه و درک مشترک با اعزام نماینده خدماتی گروهی مشکلات خود را از طریق بررسی گروهی و ترازگروهی خود به کمیته‌های محلی و یا ناحیه، انتقال و در صورت نیاز پیگیری می‌کند ضمناً نماینده خدماتی بین گروه می‌بایست مسئولیت‌پذیر متعهد صادق و شجاع با برخورداری از اصول معنوی قدمها انتخاب تا گزارشات خود را چه در گروه و چه در کمیته علی‌ یا ناحیه بیان کند که این گزارشات می‌بایست شفاف و بصورت مکتوب باشد.



سؤال 2: آیا نماینده بین گروه شما بطور منظم در جلسات کمیته خدمات ناحیه شرکت میکند؟ آیا گروه به طور منظم به کمیته خدمات اعانه می‌دهد؟
 آیا انجام این کارها امکان اعلام امکان اعلام نظر گروه شما را در مورد خدمات NA‌بوجود می‌آورد؟ چگونه؟
بله- نماینده بین گروه ما آخر هر ماه با حمایت مالی و معنوی گروه از ساختار و ارسال گزارشات و مشکلات گروه به ساختار به طور منظم، خواستار ارائه تجربه از ساختار برای گروه می‌باشد.
ب- بله بعد از پایان جلسات اداری منظم هر ماه و تفکیک خزانه بعد از برطرف کردن نیازهای گروه با رعایت سنت هفتم حمایت مالی خود را از ساختار به انجام می‌رساند.
ج-زمانی که رابطه گروه با ساختار توسط نماینده گروه برقرار می‌شود. ساختار خدماتی جوابگوی گروه‌های NA می‌باشد.
چ-با شرکت نماینده گروه در فرایند تصمیم‌گیریی توسط وجدان گروه و حمایت از خدمتگزاران و درخواست پاسخگویی شفاف از آنها.



سؤال 3: آیا هر چند وقت یک بار گروه شما جهت مسائل خدماتی از طریق کمیته خدمات ناحیه مورد مشورت قرار می‌گیرد؟ از طرف کمیته خدمات منطقه چطور؟
از طرف کمیته خدمات جهانی چطور؟ آیا دلتان می‌خواهد بیشتر مورد مشورت قرار گیرد؟ یا کمتر مورد مشورت قرار گیرید؟
ما از ساختار خدماتی درخواست می‌کنیم که با تمامی منابع، پول، ایده و وجدانی که در اختیارشان می‌گذاریم مسئولانه برخورد کنند و زمانی که ساختار خدماتی نیاز به وجدان آگاه و بیدار داشته باشند که در کل تأثیر نگذارند با گروهها مشورت می‌کنند از طریق گزارشات شفاف – از طریق رابطین و زمان مشخصی هم ندارد.



سؤال 4: مفهوم دوم به هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی چه می‌گوید؟
 آیا گروه شما فکر می‌کند که این پیام را ساختار خدماتی دریافت کرده و فهمیده است؟ اگر نه گروه شما در این مورد چه می‌تواند بکند؟
استفاده صحیح از منابع در دسترس مثل، وجدان، ایده، افراد  وپول – تشکیل‌دهی گروه‌ها و نظرخواهی از آنها، ارائه گزارشات شفاف و مسئولیت‌پذیر بودن.
تا حدودی، از طریق آگاه ساختن گروه‌ها از روش خدمتی خود و دادن پاسخ رک و شفاف و روشن کردن گروه‌ها از روند خدمتی خود با دادن گزارشات کتبی و ارتباط مستمر داشتن با گروه‌ها.
انتخاب افراد آگاه و مطلع کردن آنها از شروع وظایفشان با داشتن یک اساسنامه کامل و واگذاری اختیارات لازم و پاسخ خواستن از آنها.



مفهوم دوم خدماتی: «مسئولیت و اختیار نهائی برای خدمات در NA با گروه‌های NA می‌باشد»


1- ساختار خدماتی به چه منظوری تشکیل می‌شود؟
گروهها ساختار خدماتی NA را به وجود می‌آورند تا در خدمت برطرف ساختن نیازهای مشترک گروهها قرار گیرد و از این طریق و به همراه یکدیگر بهتر به هدف اصلی انجمن دست یابند.



2- هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی به چه منظوری تشکیل می‌شوند؟
کمک میکنند تا گروهها تجارب خود را با یکدیگر در میان بگذارند.
ابزاری را فراهم می‌آورند که گروه‌ها بهتر بتوانند به وظایف خود عمل کنند.
اعضای جدید را جذب جلسات بهبودی گروهها کرده.
پیام بهبودی معتادان گمنام را وسیع‌تر از انچه یک گروه به تنهایی میتواند انتقال دهند.



3- اختیار نهایی ساختار خدماتی با کیست؟
چون گروهها ساختار خدماتی را خلق میکنند بنابر این اختیار نهایی در مورد همه امور آن و همین طور مسئولیت نهایی در حمایت از کلیه فعالیت‌های آن ساختار را به عهده دارند.
اعمال اختیار نهایی در مورد خدمات NA که قسمتی حیاتی از نظام خدمات سازمان یافته در انجمن ماست هم حق گروه‌ها می‌باشد و هم مسئولیت آنان.دوم
«مسئولیت و اختیار دو روی یک سکه است»



 4- گروه‌ها چه منابعی جهت خدمات رسانی معتادان گمنام فراهم میکنند؟
1- ایده  2- وجدان  3- پول  4-خدمتگزار (افراد)



5- مهمترین منبعی که توسط یک گروه به ساختار خدماتی اهدا میگردد چیست؟
یک حمایت روحانی شامل ایده‌ها و وجدان آن گروه.
بدون نظر گروهها، ممکن است یک ساختار نداند چگونه خدمتی نیاز است.
آیا آن خدمتی را که ارائه میشود همان است که گروهها می‌خواهند یا نه؟
ایده‌ها و راهنمایی‌هایی را که ساختار خدماتی برای انجام مسئولیت‌های خود به آن نیاز دارد.
اعلام احتیاجات و بیان اهم مسائل و اقتدار خود بر ساختار خدمات توسط گروهها.
با منابع روحانی، شخص و مالی که ما برای شما فراهم کرده‌ایم مسئولانه برخورد کنید خواستار نظرات ما باشید و رهنمودهای ما را نادیده نگیرید.



6- هیئت‌ها و کمیته‌ها در چه صورتی قادر به فعالیت نخواهند بود؟
افرادی که وقت خود را به انجام کارهای خدماتی اختصاص میدهند منبعی حیاتی هستند. بدون آنها ساختار قادر به فعالیت نخواهد بود بلکه از بین خواهد رفت.



7- مسئولیت‌ها گروه‌ها در قبال ساختار خدماتی چیست؟
نماینده خدماتی گروهی (نماینده گروه) را انتخاب کند که بتواند به بهترین وجه از منافع گروه و کل انجمن NA‌حمایت کند.



8- گروه چگونه میتواند بطور مستقیم و غیرمستقیم بر روی خدمات معتادان گمنام تأثیر بگذارد؟
با دقت در انتخاب نماینده گروه و حمایت کردن و راهنمایی مداوم او.
گروه با انتخاب یک نماینده حائز  شرایط و فرستادن او برای خدمت از طرف خود، قسمت اعظمی از مسئولیت و اختیار خود را برای خدمات در NA‌به انجام می‌رساند.



9- برای خدمات NA به چه منابعی نیاز داریم چرا؟
پول، بدون آن: 1- خطوط تلفن قطع می‌شود. 2-فهرست جلسات چاپ نخواهد شد.  3-کارمندان اطلاع‌رسانی ما قادر نخواهند بود نوشته‌های چاپ شده درباره معتادان گمنام را در جامعه پخش نمایند.



10- پیام مفهوم دوم در مورد پول چیست؟
از آنجایی که گروه‌ها ساختار خدماتی را جهت انجام وظایف بخصوصی به وجود می‌آورند خود گروهها نیز مسئول‌اند که بودجه لازم را فراهم آورند.

هیئت ها و کمیته های خدماتی در انجمن ما ایجاد شده اند تا کمک کنند گروهها تجارب خود را با یکدیگر در میان بگذارند; ابزاری را فراهم آورند که گروهها بهتر بتوانند به وظایف خود عمل کنند; اعضای جدید را جذب جلسات بهبودی گروه ها کرده و پیام بهبودی معتادان گمنام را وسیع تر از آنچه یک گروه به تنهایی می تواند, انتقال دهند.(کتابچه دوازده مفهوم خدماتی)


نقش نماینده خدماتی گروه در اجرای صحیح مفهوم دوم چیست؟


مسئولیت گروه ها در قبال ساختار خدماتی این است که نماینده خدماتی گروهی ( نماینده گروه ) را انتخاب کنند که بتواند به بهترین وجه از منافع گروه خود و کل انجمن NA حمایت کند. با دقت در انتخاب نماینده گروه و حمایت کردن و راهنمایی مداوم او ، گروه توانائی خود را در تاثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم بر روی خدمات معتادان گمنام اعمال می کند. گروه با انتخاب یک نماینده حائز شرایط و فرستادن او برای خدمت از طرف خود ، قسمت اعظمی از مسئولیت و اختیار خود را برای خدمات در NA به انجام می رساند.(کتابچه دوازده مفهوم خدماتی)



دلایل حاکمیت گروهها بر ساختار خدماتی

۱- ساختار را گروهها بوجود می اورند و در قبال ان مسوول میباشند

۲- ساختار ابزار گروهها میباشد

۳- ساختار مطابق نیاز گروهها شکل میگیرد و عمل میکند

۴- ساماندهی ساختار بواسطه گروههاست و نیاز ساختار توسط گروهها برطرف میشود



پیام مفهوم دوم در مورد پول چیست؟

برای انجام خدمات NA به پول نیز نیاز هست. بدون آن ، خطوط تلفن ما قطع می شود ، فهرست جلسات چاپ نخواهد شد ، نشریات NA برای توزیع موجود نخواهد بود ، پانل ها ی بیمارستان و زندان ما جزوات لازم را نخواهد داشت و کارمندان اطلاع رسانی ما قادر نخواهند بود نوشته های چاپ شده در باره معتادان گمنام را در جامعه پخش نمایند. در مفهوم یازدهم در مورد استفاده از پول برای به ثمر رساندن هدف اصلی ما بیشتر صحبت شده است. اگرچه پیام مفهوم دوم نیز در مورد پول ساده است: از آنجا که گروه ها ساختار خدماتی را جهت انجام وظایف بخصوصی به وجود می آورند ، خود گروه ها نیز مسئول اند که بودجه لازم را فراهم آورند.
(کتابچه دوازده مفهوم خدماتی)



آیا این موضوع که" مسئولیت و اختیار نهایی با گروههاست" خلاقیت و آزادی عمل را از ساختار خواهد گرفت؟

مهمترین منبعی که توسط یک گروه به ساختار خدماتی اهدا می گردد ، صرفا یک حمایت روحانی است که شامل ایده ها و وجدان آن گروه می باشد. بدون نظر گروه ها, ممکن است یک ساختار خدماتی نداند که چگونه خدمتی مورد نیاز است یا این که آن خدمتی که ارائه می کند همان است که گروهها می خواهند یا نه . گروهها ایده ها و راهنماییهای را که ساختار خدماتی برای انجام مسئولیت های خود به آن نیاز دارد فراهم می کتتد. گروه ها با اعلام احتیاجات و اهم مسائل خود ، اقتدار خود را بر ساختار خدماتی که به وجود آورند ، اعمال می کنند.(کتابچه دوازده مفهوم خدماتی)

پاسخ؛

خیر
این مفهوم باعث میشود؛

۱ اقتدار گروهها بر ساختار حفظ شود

۲ ساختار مطابق نیاز گروهها شکل گیرد

۳احتیاجات گروهها در اولویت قرار گیرد

۴ مشورت مستقیم و حتمی با گروهها در مواردی مانند تغییر نام، قدمها، سنتها، مفاهیم، و ماهیت ان ای و روش پیام رسانی و غیره انجام گیرد

۵حمایت از منافع گروهها
انتخاب اعضای موثر ان ای


در مفهوم دوم ؛

گروهها در واقع به ساختار میگویند که منابعی که در اختیارتان میگذاریم مسئولانه و عاقلانه استفاده نمایید و اماده راهنمایی ما باشید



رابطه مفهوم سوم با مفهوم دوم؛

به هیچ عنوان مفهوم سوم ناقض مفهوم دوم نیست.
بلکه موجب غنای مفهوم دوم می گردد.
واگذاری اختیارات ٬ تامه و کامل نیست. فقط موجب تسریع عملکرد ساختار خدماتی می گردد.
و همچنین خدمتگزاران گروه ما به عنوان نماینده در آنجا حضور فعالی دارند و از منافع مشترک ما دفاع خواهند کرد.
و همچنین گروه ها می توانند در مورد هر قسمت از عملکرد ساختار سؤال بپرسند .
بنابراین مسئله نظارت گروه ها منتفی نخواهد شد.
تنها مفهوم سوم به ساختار خدماتی قدرت عملیاتی و سرعت عمل بیشتری خواهد داد

مفهوم سوم خدماتی

« گروههای معتادان گمنام اختیارات لازم را به ساختار خدماتی جهت انجام مسئولیتهایشان واگذار می کنند. »

گروههای معتادان گمنام حافظ مسئولیت و اختیار نهائی ، ساختار خدماتی هستند که خود آن را به وجود آورده اند . اما با این حال اگر بخواهند خود را مستقیم درگیر تصمیم گیری برای تمام هیئتها و کمیته های خدماتی بکنند ، وقت و انرژی کمی برای جلسات بهبودی خواهند داشت. به همین دلیل . گروهها اختیار را به ساختار خدماتی واگذار می کنند تا برای انجام وظایف محوله تصمیم بگیرند.

واگذاری اختیار می تواند هم به گروهها و هم به ساختار خدماتی آزادی عمل بیشتری بدهد. تصمیم های خدماتی که بر روی گروهها تاثیر مستقیم ندارد می تواند سریعا گرفته شود : مثل خطوط تلفن ، پانل بیمارستان و زندان ، کوشش در اطلاع رسانی عمومی و برنامه های توسعه نشریات که می توانند به سرعت پیشرفت کنند تا در خدمت اصلی معتادان گمنام باشند. و گروههای ما هم که نیاز به تصویب تمام تصمیماتی را که از طرف آنها در امور خدماتی گرفته می شود ندارند ، آزاد خواهند بود تا تمام توجه خود را معطوف به رساندن پیام معتادان گمنام در جلسات خود نمایند .

ما اغلب طرحها و دستورالعملهایی را مورد استفاده قرار می دهیم که به ما کمک کنند مفهوم سوم را بکار ببندیم. ما به دقت موضوع کاری را که می خواهیم انجام شود و همین طور حدود اختیارات را به کسانی که قرار است آن وظیفه را انجام دهند توضیح می دهیم. اگر چه حتی ، کاملترین و جامع ترین دستورالعمل ها هم تمی توانند همه احتمالات را به حساب آورد. خدمتگذاران مورد اعتماد ، ما وقتی می توانند به بهترین وجه به ما خدمت کنند که ما بدانها در بکارگیری بهترین قضاوتشان برای انجام مسئولیتهایشان آزادی عمل بدهیم. ساختار خدماتی باید همیشه مستقیم در برابر کسانی که بدانها خدمت می کند جوابگو باشد ، اما در همان حال باید به آن در حدی معقول ، اختیار اعتمادی آرزویش را دارد. این ویژگیها را هنگام انتخاب رهبران معتادان گمنام هر چه بیشتر مورد نظر قرار دهیم ، به همان نسبت خدمات ما بهتر خواهد بود.

سوابق شخصی و مدارج تحیلی و حرفه ای ،‌اگر چه موثر و یاری دهنده است ، اما لزوما دلیل رهبری موثر نمی باشند. وقتی خدمتگذار مورد اعتماد انتخاب می کنیم ، بهر حال به خود فرد اعتماد می کنیم و نه فقط به مهارتهای او . یکی از نخستین نکاتی که هنگام انتخاب خدمتگذار مورد اعتماد به دنبالش هستیم ، فروتنی است. درخواست برای قبول رهبری ، خدمت و قبول مسئولیت برای معتاد در حال بهبودی ، تجربه ای فروتنانه است . از طریق تداوم در کارکرد دوازده قدم ، خدمتگزاران مورد اعتماد ما ، نه تنها با توانائی های خود ، بلکه با نواقص و محدودیتهای خود نیز آشنا شده اند . و می دانند که پذیرفته اند تا با کمک خدا ، به بهترین نحوی که می توانند به انجمن مت خدمت کنند. رهبران خوب در معتادان گمنام هیچ وقت فکر            نمی کنند که باید هر کاری را فقط خودشان انجام دهند ، آنها دائم درخواست کمک ، نصیحت و راهنمایی می کنند. رهبران انجمن ما نمی باسیست که دیکتاتور و یا دستور دهنده باشند، آنها خدمتگزاران ما هستند . رهبری توانا با روحیه خدمت ، هرگز از طریق حکم متکبرانه و مکلف کردن دیگران به پیروی امکان پذیر نیست ، بلکه فقط از راه الگوسازی و کسب احترام ، امکان دارد. و هیچ چیز ما را دعوت به احترام گذاشتن به خدمتگزاران مورد اعتماد خود نمی کند مگر اینکه فروتنی آنها به وضوح مشهود باشد.

رهبر لایق ، در معتادان گمنام یک رشته از خواص شخصیتی که در رابطه به بیداری روحانی باشد را به نمایش می گذارد . ما به کسانی که به ما خدمت می کنند اعتماد داریم که گزارش واقعی و کامل فعالیتهای خود را به ما بدهند. رهبران ما باید راستی و درستی لازم جهت شنیدن حرفهای دیگران داشته باشند . و در همان حال قادر باشند بر اصول منطقی ، پایداری کنند ، مصالحه کند ، مخالفت کند بدون اینکه ناسازگار باشد ، شهامت قبول تقصیر خود را داشته باشد و تسلیم شوند. ما خواهان خدمتگزاران مورد اعتمادی هستیم که تمایل به صرف وقت و انرژی در راه خدمت فعال به دیگران را داشته باشند. نشریات ومنابع در دسترس را بخوانند و بیاموزند ، با معتادان گمنامکسانی که تجربه بیشتری در مورد مسئولیت انها دارند مشورت کنند و وظیفه ای را که ما بر عهده آنان گذارده ایم به دقت و تا حد امکان کامل انجام دهند. صداقت ، روشن بینی و تمایل برای بهبودی ضروری می باشد و همین طور لازمه رهبری نیز هستند.

هر عضو معتادان گمنام می توتند یک رهبر باشد و همه اعضای معتادان گمنام حق خدمت به انجمن را دارند. رهبری موثر در معتادان گمنام ، نه تنها می داند که چگونه خدمت کند ، بلکه می داند بعضی مواقع بهترین خدمت ، کنار کشیدن و اجازه خدمت به دیگران دادن است . تشریفات اداری بیش از حد کاغذ بازی رشد انجمن ما را متوقف می کند. در حالی که جریان متناوب رهبری جدید ، که توسط تداوم متعادل گردد ، باعث رشد معتادان گمنام می گردد. یک رهبر موثر می داند که برای حفاظت از مفهوم اصل روحانی تفاوت قائل شدن بین اصول و شخصیتها در هنگام خدمت ، رعایت اصل چرخشی بودن بسیار اهمیت دارد.

در بعضی پستها ، خدمتگزاران مورد اعتماد به مهارت خاصی نیاز دارند تا بتوانندرهبران موثری باشند . توانایی در ایجاد رابطه می تواند به خدمتگزاران مورد اعتماد کمک کند تا اطلاعات و ایده های خود را با کمیته ای که در آن کار می کنند و همچنین با کسانی که به آنها خدمت می کنند در میان بگذارند. مهارتهای سازمانی به خدمتگزاران مورد اعتماد کمک می کند تا مسئولیتهای کوچک سازمانی را ساده تر و انجام وظایف دشوار را نیز راحت و سرراست کنند . توانائی رهبران در تشخیص اینکه اعمال امروز ما به کجا منجر می شود و همین طور راهنمایی ما در مورد نیازمان برای آماده شدن برای تقاصاهای فردا ، به خوبی در خدمت معتادان گمنام قرار گیرد . تجربه های مشخص تحصیلی ، تجاری ، شخصی و خدماتی ممکن است موجب شود که معتادی رو به بهبودی برای به انجام رساندن وظایفش را داد. یک گروه ، هیئت خدماتی و یا کمیته باید با وجدان گروه جمعی خود مشورت کند تا به بهترین درک خود در مورد بهترین راه بکارگیری این مفهوم خدماتی دست یابد.

بعضی مواقع ما می ترسیم از اینکه واگذاری اختیار به معنای از دست دادن کنترل بر روی خدمات باشد. مفاهیم اول . دوم و سوم طراحی شده اند تا بی آن که دستان خدمتگزاران مورد اعتماد خود را ببندیم ، کمک کنند مسئولیت خود را بر ساختار خدماتی حفظ کنیم . مفهوم سوم . گروههای ما را تشویق می کند که بر روی مسئولیت خود تمرکز کنند در حالی از دادن اختیار لازم به ساختار خدماتی جهت ارائه خدمات مورد نیاز معتادان گمنام اطمینان حاصل می نمایند . مفاهیم دوازده گانه ما از گروهها نمی خواهد که از اختیارات خود استعفا کنند یا آنرا بدانگونه تفویض کنند ، که به ساختار خدماتی اجازه داده شود تا هر کاری که دوست دارد انجام دهد . گروهها بهر حال . ساختار خدماتی را سازمان داده اند که از طرف آنها و با راهنمائی آنها عمل کند و هر زمانی هم که گروهها احتیاج دارند اختیار نهایی خود را در مورد مسائل خدماتی اعمال کند‌،‌آنها را تشویق می کند که این کار را بکنند . اگر چه در مسائل روز مره . گروهها به هیئتها و کمیته های خدماتی ما . اختیار اجرایی لازم را داده اند تا کار محوله را انجام دهند .

دادن اختیار می تواند یک مسئله ریسکی باشد . مگر که این کار مسئولانه انجام شود . برای موثر واقع شدن مفهوم سوم ، مفاهیم دیگر نیز باید به طور ثابت و استوار به اجرا درآیند . مهمتر از همه این است که ما باید در انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد و امین دقتی خاص بکنیم . ما نمی توانیم مسئولانه این اختیار را به کسانی واگذار کنیم که اساسا و ذاتا ظرفیت مدیریت این ساختار ندارند . و یا تمایلی به پاسخگوئی کامل در مورد اعمال خود را ندارند . اما ، اگر رهبران خود را به دقت انخاب کنیم ، و کسانی را برگزنیم که می شود اطمینان کرد که اختیار واگذار شده به خود را بطور مسئولانه جهت انجام وظایف محوله بکار می گیرند ، آن وقت می توانیم در مورد مفهوم واگذاری و تفویض ( دادن نمایندگی و وکالت ) احساس اطمینان و آسایش بنمائیم .

وقتی انجام کاری را از خدمتگزاران مورد اعتماد خود می خواهیم ، باید به طور کامل و کافی موضوع آن را برایشان توضیح دهیم و باید حمایت مورد نیازشان را فراهم آوریم . پس از راهنمائی و حمایت ، باید اختیار لازم را نیز جهت تصمیم گیری در مورد انجام وظیفه ای که به عهده شان گذارده ایم به آنها بدهیم . وقتی گروهها اختیار کافی به ساختار سازمانی بدهند ، دیگر نیازی نیست در مورد هر تقاضای خدماتی در سطوح مختلف تصمیم گیری نمایند . و هدف اصلی انجمن ما به بهترین وجه می تواند مورد توجه قرار گیرد . با قرار گرفتن مفهوم سوم در جای درست خود ، گروههای ما ازاد خواهند بود که جلسات بهبودی را برگزار کنند و پیام معتادان گمنام را مستقیم به معتادانی که هنوز در عذابند برسانند و در همان حال مطمئن باشند که ساختار خدماتی که بوجود آورده اند ، دارای اختیار لازم جهت گرفتن تصمیمات مربوط به انجام مسئولیتهایشان می باشد.

1: به طور کلی گروه شما در مورد مفهوم واگذاری اختیار چه فکر می‌کند؟
2: اگر گروه‌ها شما در مورد هر تصمیمی که هیئت، کمیته یا کمیته فرعی در سطح ناحیه، منطقه و دنیا مورد مشورت قرار می‌گرفت، آیا وقت وانرژی کافی برای رسیدن به مسائل خود را داشت؟ آیا گروه شما اطلاعات کافی برای ارائه نصایح هوشمندانه در مورد تمام این مطالب را داشت؟
3: اگر هر هیئت یا کمیته خدماتی که به گروه شما خدمت می‌کند، می‌توانست فقط بعد از مشورت با گروه شما اقدام کند، آیا قادر بود که به نرمی و راحتی وظایفی را که گروه شما به عهده‌اش گذاشته است را انجام دهد؟
4: در کتاب پایه ما در قسمت مربوط به سنت دوم (صفحه 60) می‌گوید: «ما مدیران خوبی نیستیم، و حتی یک نفر از ما قادر نیست که دائماً تصمیمات درست بگیرد.» اگر این موضع واقعیت دارد، ما چگونه می‌توانیم مسئولانه اختیارات مورد نظر در مفهوم سوم را به خدمتگزاران مورد اعتماد خود تفویض و واگذار کنیم؟


 


مفهوم سوم «گروه‌های NA اختیارات لازم را به ساختار خدماتی جهت انجام مسئولیت‌هاشان واگذار می‌کنند»


سؤال 1- به طور کلی گروه شما در مورد مفهوم واگذاری اختیار چه فکر می‌کند؟
واگذاری اختیار یعنی آزادی عمل به ساختار جهت بهتر انجام دادن وظیفه محوله در پست خدماتی و نقطه پاسخگویی و شرح وظایف باید بطور شفاف شخص شود و خدمتگزار باید بر مبنای مسئولیت و تعهد امانتداری خدمت کند که در کل آزادی عمل نیز محدودیت است و مشروط به پاسخگویی می‌باشد که به همراه تعیین وظایف اساسنامه گروه، کمیته، ناحیه، و شورای منطقه و حمایت کردن از خدمتگزار جهت بهتر انجام دادن وظایف محوله می‌باشد.



سؤال 2: اگر گروه‌ها شما در مورد هر تصمیمی که هیئت، کمیته یا کمیته فرعی در سطح ناحیه، منطقه و دنیا مورد مشورت قرار می‌گرفت، آیا وقت وانرژی کافی برای رسیدن به مسائل خود را داشت؟ آیا گروه شما اطلاعات کافی برای ارائه نصایح هوشمندانه در مورد تمام این مطالب را داشت؟

خیر- چون گروهها وقت و انرژی کافی را ندارند تا مرتباً تصمیم‌گیری کنند. زیرا باید جلسات اداری زیاد برپا کنند. با انتخاب خدمتگزار لایق و متعهد و مورد اعتماد از هدر رفتن وقت، انرژی و دوباره‌کاری جلوگیری شود و گروه در راستای سنت 5 حرکت کند. خیر اطلاعات و تجربیات گروه محدود است و نمی‌توانند در تمام مسائل خود را دخیل کنند زیرا آنوقت دیگر وقتی برای برگزاری جلسه بهبودی و اداری خود ندارد.



سؤال 3: اگر هر هیئت یا کمیته خدماتی که به گروه شما خدمت می‌کند، می‌توانست فقط بعد از مشورت با گروه شما اقدام کند، آیا قادر بود که به نرمی و راحتی وظایفی را که گروه شما به عهده‌اش گذاشته است را انجام دهد؟

اگر هیئت‌ها یا کمیته‌های خدماتی به مشورت و منابع یک گروه محدود شوند توانایی خدماتش به یک گروه محدود می‌شود. اصل مشارکت در NA به هیئت و کمیته‌های خدماتی کمک میکند تا نظر و مشورت همه گروه‌ها را در نظر گیرد تا به بهترین درک خود در راستای هدفشان با توجه به اختیار و آزادی که گروه‌ها به آنها داده‌اند دست پیدا کنند.



سؤال 4: در کتاب پایه ما در قسمت مربوط به سنت دوم (صفحه 60) می‌گوید: «ما مدیران خوبی نیستیم، و حتی یک نفر از ما قادر نیست که دائماً تصمیمات درست بگیرد.» اگر این موضع واقعیت دارد، ما چگونه می‌توانیم مسئولانه اختیارات مورد نظر در مفهوم سوم را به خدمتگزاران مورد اعتماد خود تفویض و واگذار کنیم

یا انتخاب خدمتگزار و مورد اعتماد و مشخص نمودن اختیارات و محدوده خدمتی و شرح وظایف
ارائه برنامه خدمتی به خدمتگزار و در اختیار قرار دادن منابع مورد نیاز و دریافت گزارش شفاف از عملکرد و هزینه‌های مربوطه.


مفهوم سوم

ما به دقت موضوع کاری را که می خواهیم انجام شود و همینطور حدود اختیارات را به کسانی که قرار است آن وظیفه را انجام دهند توضیح می دهیم. (مفهوم سوم خدماتی)
ما نمی توانیم مسئولانه این اختیار را به کسانی واگذار کنیم که اساساً و ذاتاً ظرفیت مدیریت این اختیار را ندارند و یا تمایلی به پاسخگویی کامل در مورد اعمال خود را ندارند. (مفهوم سوم خدماتی)
وقتی انجام کاری را از خدمتگزاران مورد اعتماد خود می خواهیم، باید بطور کامل و کافی موضوع آن را برایشان توضیح دهیم و باید حمایت موردنیازشان را فراهم آوریم. پس از راهنمایی و حمایت، باید اختیار لازم را نیز جهت تصمیم گیری در مورد انجام وظیفه ای که به عهده شان گذارده ایم به آنها بدهیم. (مفهوم سوم خدماتی)


1- گروهها چرا اختیار را به ساختار خدماتی واگذار می‌کنند؟
 
گروه‌های NA‌حافظ مسئولیت و اختیار نهایی ساختار خدماتی هستند که خود آن را بوجود آورده‌اند. اما با این حال اگر بخواهند خود را مستقیم درگیر تصمیم‌گیری برای اتمام هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی بکنند وقت و انرژی کمی برای جلسات پیام بهبودی خواهند داشت.


2- چرا آزادی عمل و واگذاری اختیار؟

واگذاری اختیار میتواند هم به گروه‌ها و هم به ساختار خدماتی آزادی عمل بیشتری بدهد.
گروه‌های ما هم که نیاز به تصویب تمام تصمیماتی را که از طرف آنها در امور خدماتی گرفته می‌شوند ندارند، آزاد خواهند بود توجه خود را معطوف به رساندن پیام NA‌در جلسات خود نماید.
بعضی مواقع ما می‌ترسیم از اینکه واگذاری اختیار به معنای از دست دادن کنترل بر روی خدمات باشد.


۳- خدمت در ساختار خدماتی هیئت‌ها و کمیته‌ها چگونه است؟

استفاده از طرح‌ها و دستورالعمل‌ها
دریافت حدود وظایف از طرف گروه‌ها
خدمتگزاران مورد اعتماد ما وقتی می‌توانند به بهترین وجه به ما خدمت کنند که ما بدان‌ها در بکارگیری بهترین قضاوت‌شان برای انجام مسئولیت‌های‌شان آزادی بدهیم.
ساختار خهدماتی باید همیشه مستقیم در برابر کسانی که بدان‌ها خدمت می‌کند جوابگو باشد.
هیئت‌ها و کمیته‌ها باید با وجدان گروه جمعی خود مشورت کند تا به بهترین درک خود در مورد بهترین راه بکارگیری این مفهوم خدماتی دست یابد.
در صورتی اختیار لازم از طرف گروه‌ها به ساختار داده می‌شود که از ارائه خدمات مورد نیاز NA‌اطمینان حاصل کنند.
ساختار خدماتی هر کاری که دوست دارد نمی‌تواند انجام دهد.
هر زمان که گروه‌ها احتیاج دارند میتوانند اختیار نهایی خود را در مورد مسائل خدماتی اعمال کنند.
گروه‌ها در مسائل روزمره به هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی ما، اختیار اجرایی لازم را می‌دهند تا کار محوله را انجام دهند.


4- دادن نمایندگی و وکالت یعنی چه؟ و به چه کسانی این وکالت از طرف گروه‌ها داده می‌شود؟

اگر رهبران خود را به دقت انتخاب کنیم و کسانی را برگزینیم که می‌شود اطمینان کرد که اختیار واگذار شده به خود را بطور مسئولانه انجام وظایف محوله بکار می‌گیرند آن وقت می‌توانیم در مورد مفهوم واگذاری و تفویض (دادن نمایندگی و وکالت) احساس اطمینان و آسایش بنمائیم.
ظرفیت مدیریت اختیار را دارد.
تمایلی به پاسخگویی کامل در مورد اعمال خود داشته باشد.


5- در چه صورتی میتوانیم از خدمتگزاران مورد اعتماد انجام کاری را بخواهیم؟

باید بطور کامل و کافی موضوع خدمت را برایشان توضیح دهیم.
حمایت مورد نیازشان را فراهم کنیم.
پس از راهنمایی و حمایت باید اختیار لازم را نیز جهت تصمیم‌گیری در مورد انجام وظیفه‌ای که به عهده‌شان گذارده‌ایم به آنها بدهیم.
وقتی گروه‌ها اختیار کافی به ساختار خدماتی بدهند. دیگر نیازی نیست در مورد هر تقاضای خدماتی در سطوح مختلف تصمیم‌گیری نماید.


پیام


دادن اختیار می تواند یک مسئله ریسکی باشد, مگر این که وظایف مسئولانه انجام شود برای موثر واقع شدن مفهوم سوم ، مفاهیم دیگر نیز باید به طور ثابت و استوار به اجرا درآیند . مهم تر از همه این است که ما باید در انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد و امین دقتی خاص بکنیم . ما نمی توانیم مسئولانه این اختیار را به کسانی واگذار کنیم که اساسا و ذاتا ظرفیت مدیریت این اختیار را ندارند و یا تمایلی به پاسخگوئی کامل در مورد اعمال خود ندارند . اما ، اگر رهبران خود را به دقت انتخاب کنیم ، و کسانی را برگزینیم که می شود اطمینان کرد که اختیار واگذار شده به خود را بطور مسئولانه جهت انجام وظایف محوله بکار می گیرند(کتابچه مفاهیم)


چه ترسهایی ممکن است در در به کارگیری این مفهوم ( مفهوم سوم ) به سراغ ما بیاید؟


بعضی مواقع ما میترسیم از این واگذاری اختیار به معنای از دست دادن کنترل بر روی خدمات باشد. اما مفاهیم اول , دوم وسوم طراحی شده اند تا بی ان که دستان خدمت گزاران مورد اعتماد خود را ببندیم. کمک کنند مسئولیت خود را بر ساختار خدماتی حفظ کنیم. (کتابچه مفاهیم)

مفهوم چهارم خدماتی

« رهبری موثر در معتادان گمنام ارزشی والا دارد. ویژگیهای رهبری هنگام انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد باید مورد توجه قرار گیرند . »

اعتماد لازم جهت واگذاری مطمئن اختیارات خدمت بر اساس انتخاب دقیق خدمتگزاران مورد اعتماد می باشد . در بند زیر ، ما تعدادی از ویژگیهایی را که باید هنگام انتخاب خدمتگزاران مورد توجه قرار گیرند قید کرده ایم . هیچ رهبری نمونه کامل همه این ویژگیها نیست . اینها ایده آلهای رهبری موثر اند که هرخدمتگزار مورد قبول خدمتی خاص ، مناسبتر باشد تا قبول خدماتی دیگر . اگر از اعضا بخواهیم وظیفه ای را قبول کنند که توانائی انجامش را ندارند به خودمان ، انجمن و خدمتگزاران مورد اعتماد خود صدمه می زنیم .

 وقتی به ویژگیهای رهبری را که از او می خواهیم خدمت کند به دقت توجه کنیم ، می توانیم با اطمینان خاطر فضای لازم را برای به کار گیری آن ویژگیها فراهم کنیم . ما می توانیم به رهبران موثر اجازه و آزادی در خدمت بدهیم تا آنها نشان دهند که به ما پاسخگو هستند . به طور منظم کارهای خود را گزارش می کنند و در صورت لزوم خواهان راهنمایی بیشتر می شوند . این حقیقت است که رهبران ما ، خدمتگزاران مورد اعتماد می باشند و حکومت نمی کنند ، اما در همان حال ما از خدمتگزاران مورد اعتماد خود انتظار داریم که ما را راهنمایی کنند . اگر در انتخاب آنها دقت لازم را کرده باشیم ، با اطمینان خاطر می توانیم به آنها اجازه دهیم که این کار را انجام دهند .

رهبری موثر در معتادان گمنام ارزش والایی دارد و مفهوم چهارم در مورد خصوصیات و کیفیتهایی که ما در هنگام انتخاب رهبر خود باید مورد توجه قرار دهیم صحبت می کند . باید به خاطر داشته باشیم که بسیاری از مسئولیتهای خدماتی به چیزی جز تمایل به خدمت نیاز ندارد . اگر چه بعضی از مسئولیتهای دیگر . مهارتهای خاصی را می طلبد ، ولی به هر حال انجامش بیشتر به بلوغ روحانی خدمتگزاران مورد اعتماد و استحکام شخصی او بستگی دارد . تمایل ، درک روحانی و قابل اعتماد بودن نشانه هایی قوی از رهبری است که ارزش والایی در معتادان گمنام دارد . باید به خاطر داشته باشیم ، که رهبران معتادان گمنام ، فقط آن کسانی نیستند که با رای ما انتخاب می شوند . امکان خدمت بدون چشم داشت از راههای گوناگون در معتادان گمنام وجود دارد . اعضای معتادان گمنام رهبری شخصی را با کمک در نظافت پس از برگزاری جلسات ، مراقبت و اهمیت دادن بیشتر به خوش آمد گوئی به تازه واردان انجمن و راههای بی شمار دیگر تمرین می کنند . به عنوان معتادان در حال بهبودی هر یک از ما می تواند نقش رهبری را با نمونه سازی در خدمت به انجمن ایفا کند . این روحیه متواضعانه خدمت به دیگران پایه و اساس مفهوم چهارم و رهبری را در معتادان گمنام شکل می دهد.

1: سنت دوم NA را بخوانید. آیا NA رهبر دارد؟ اگر دارد، چه نوع رهبری؟ آیا انجمنی که تصمیمات جمعی می گیرد به رهبر نیاز دارد؟
2: آیا گروه شما رهبرانی دارد؟ اگر دارد آنها چه کسانی هستند؟ به چه مفهوم می توان نام رهبری بر روی آنها گذاشت؟ آیا گروه شما می تواند بدون رهبر، گذران کند؟ آیا یک هیئت یا کمیته خدماتی می تواند بدون رهبر به کار ادامه دهد؟
3: بر طبق مطالب این مفهوم، چه مهارت ها و ویژگی هایی هنگام انتخاب خدمت گزار مورد اعتماد باید در نظر گیریم؟ اساس واقعی رهبری در NA چیست؟
4: رهبری موثر در NA نه تنها می داند که باید چگونه خدمت کند، بلکه می داند که چه موقع بهترین خدمت این است که کنار بکشد و به دیگران فرصت بدهد. در مورد چرخش رهبریت بحث کنید؟

5: رابطه رهبری در NA با بهبودی چیست؟ و با از خود گذشتگی خدمت کردن چه رابطه ای دارد؟


 


رهبری مؤثر در معتادان گمنام ارزش والائی دارد، ویژگی‌های رهبری، هنگام انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد باید مورد توجه قرار گیرند.


سؤال 1- سنت دوم NA را بخوانید، آیا NA رهبر دارد؟ اگر دارد، چه نوع رهبری؟ آیا انجمنی که تصمیمات جمعی می‌گیرد به رهبر نیاز دارد؟

ج- بله، رهبر دارد ولی حکومت نمی‌کند ویژگی‌هایی مثل فروتنی – شایستگی – صداقت دارد و برای تصمیم‌گیری‌های جمعی به رهبر نیاز است.


 

سؤال 2- آیا گروه شما رهبرانی دارد؟ اگر دارد، آنها چه کسانی هستند؟ به چه مفهوم می‌توان نام رهبری بر روی آنها گذاشت؟ آیا گروه شما می‌تواند بدون رهبر گذران کند؟ آیا یک هیئت یک کمیته خدماتی می‌توان بدون رهبر بکار ادامه دهد؟

ج- بله، رهبرانی دارد آنها اعضاء قدیمی هستند که با تأثیرگذاری روی اعضاء تازه‌واردان با خدمات به گروه و اعضای دیگر با خدمات در هیئت‌های خدماتی – خیر.



سؤال 3- بر طبق مطالب این مفهوم، چه مهارت‌ها و ویژگی‌های هنگام انتخاب خدمتگزار مورد اعتماد باید در نظر بگیریم؟ اساس واقعی رهبری در NA چیست؟

ج- فروتنی – تجربه – آشنایی با سنت‌ها و قدمها – عملکرد – مهارت خدماتی – شهامت – تصمیم‌گیری و همکاری و کمک‌گیری – هر کار خدماتی در NA باید در جهت پیام‌رسانی باشد.



سؤال 4- رهبری مؤثر در NA نه تنها می‌داند که باید چگونه خدمت کند، بلکه می‌داند که چه موقع بهترین خدمت این است که کنار بکشد و به دیگران فرصت بدهد؟ در مورد چرخش رهبریت بحث کنید.

ج- مورد اعتماد بودن خدمت صادقانه خدمت کردن با فروتنی جهت واگذاری خدمت به دیگران.



سؤال 5- رابطه رهبری در NA با بهبودی چیست؟ و باز از خود گذشتگی خدمت کردن چه رابطه‌ای دارد؟

ج- رابطه‌های رهبری با بهبودی در NA با گمنامی – عشق بلاعوض، ایثار و رابطه مستقیم با فرصت دادن به دیگران جهت خدمت بهتر.


1 - سنت دوم را بخوانید ایا انجمن رهبر دارد؟ اگر دارد چه نوع رهبری ؟ ایا انجمنی که تصمیمات جمعی میگرد به رهبر نیاز دارد ؟

بله . در سنت دوم به این نکته اشاره شده است که ما در انجمن معتادان گمنام رهبر داریم ، اما این رهبری به منظور خدمت به انجمن است و رهبران ما در برابر ما پاسخگو هستند و نمی توانند در خارج از چهارچوب انجمن کار کنند . ما رهبران خود را از میان کسانی انتخاب می کنیم که سابقه خوبی در خدمت کردن داشته باشند . داشتن عملکرد مثبت در انجمن و زندگی شخصی ، داشتن روشن بینی ، صداقت ، فروتنی ، و شهامت رهبری از ملاک های انتخاب رهبران ماست . ما کسی را انتخاب می کنیم که بتواند به بهترین نحوه ممکن ما را به هدف اصلی مان ( رساندن پیام و دادن سرویس به معتادان در حال عذاب ) سوق دهد . بله ، ما فکر می کنیم یک رهبر با تجربه و خدمتگذار ، گروه را به سمت هدف اصلی هدایت می کند . لذا لازم است که با توجه به تصمیم گیری گروهی مان ، رهبر هم داشته باشیم


2- ایا گروه شما رهبرانی دارد ؟ اگر دارد انها چه کسانی هستند ؟ به چه مفهومی میتوتن نام رهبری بر روی انها گذاشت ؟ ایا گروه شما میتواند بدون رهبر گذران کند ؟ ایا یک هیئت یا کمیته خدماتی میتواند بدون رهبر به کار ادامه بدهد ؟

بله . اعضاء با تجربه گروه هستند و در شرایط سخت و دشوار با راهنمایی ها و نظرات سازنده گروه را یاری کرده اند . به دلیل تجربه و سابقه خدمتی که این افراد دارند ( عملکرد خیلی مهم است ) ، می توانند الگوی مناسبی در گروه باشند . تجربه ثابت کرده هیچ گروه و کمیته ای نمی تواند بدون داشتن اعضاء با تجربه و خدمتگذار به حیات خود ادامه دهد . بنابراین داشتن رهبران آگاه ، متعهد و خدمتگذار برای انجمن معتادان گمنام امری لازم و حیاتی است .


3_بر طبق مطالب این مفهوم ، چه مهارت ها و ویژگی هایی هنگام انتخاب خدمت گزار مورد اعتماد باید در نظر گیریم؟ اساس واقعی رهبری در معتادان گمنام چیست؟

داشتن فروتنی ، تواضع ، شهامت ، صداقت ، ایمان به رای و وجدان گروه ، پشتکار ، انتقاد پذیری و داشتن سابقه خدمت خالصانه از مهم ترین ویژگیهای رهبری در انجمن معتادان گمنام است . حرکت در چهارچوب اصول انجمن معتادان گمنام ، اصلی ترین و مهم ترین ویژگی رهبری ماست


۴_رهبری موثر در معتادان گمنام نه تنها می داند که باید چگونه خدمت کند ، بلکه می داند که چه موقع بهترین خدمت این است که کنار بکشد و به دیگران فرصت بدهد . در مورد چرخش رهبریت بحث کنید .

چرخش خدمت و رهبری در انجمن لازم و امری حیاتی است . ما نمی توانیم در امر رهبری ، فقط به دو یا سه نفر اتکا کنیم . لازم است که تک تک اعضاء انجمن در وقت مناسب ، فرصت خدمت و رهبری را بدست آورند . همه گروه ها و کمیته های خدماتی به اعضاء خدمتگذار نیاز دارند و لازم است که خدمتگذاران با تجربه فرصت خدمت و تجربه رهبری را به افراد واجد شرایط بدهند . اگر رهبری و خدمت گردشی نباشد موجب بروز اختلاف و درگیری هایی می شود که ما را از هدف اصلی انجمن دور می کند .


۵_ رابطه رهبری در معتادان گمنام با بهبودی چیست؟ و با از خود گذشتگی خدمت کردن چه رابطه ای دارد؟

نحوه رهبری در انجمن معتادان گمنام رابطه مستقیمی با بهبودی اعضاء و خود شخص خدمتگذار دارد . اگر خدمتگذار لایق پست خدمتی خود باشد ، فضای مناسبی برای بهبودی بوجود می آید و گروه با خدمتگذاران لایق است که رشد می کند! زیرا خدمت گذاران الگوی اعضاء دیگرند و یک خدمت گذار لایق هم به ایجاد فضای امن بهبودی کمک می کند و هم در نهایت نتیجه کار ( ایثار و از خودگذشتگی ) خود را در بهبودی شخصی اش می بیند .

مفهوم پنجم خدماتی

« برای هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی واگذار می شود ، باید محدوده تصمیم گیری و پاسخگوئی به وضوح تعریف گردد . »

کلید بکارگیری مفهوم پنجم در تعریف وظیفه ای است که نیاز به انجام دارد . آسانترین راه ، به کار گرفتن این مفهوم ، از همان ابتدا است . در ابتدا وقتی که یک وظیفه خدمت را به وجود می آوریم ، باید نوع اختیاری که جهت انجامش واگذار خواهیم کرد و نحوه پاسخگوئی آن مورد نظر قراتر گیرد . پس از آن یک خدمتگذار مورد اعتماد مشخص ، هیئت خدماتی ، یا کیته باید به عنوان تنها تصمیم گیرنده و پاسخگو بریا انجام این وظیفه انتخاب گردد . این اصل ساده در تمام خدمات معتادان گمنام از گروه تا خدمات جهانی به کار گرفته می شود .

وقتی ما تصمیم می گیریم که یک وظیفه خدماتی خاص باید انجام شود و به وضوح    می گوئیم که کدام خدمتگذار مورد اعتماد یا هیئت خدماتی یا کمیته ، اختیار انجام این وظیفه را دارد ، از سردر گمی بی مورد جلوگیری می نمائیم . آنگاه دو کمیته نخواهیم داشت که سعی در انجام یک کار واحد داشته باشند . و دوباره کاری کنند و بر سر حدود اختیارات با یکدیگر مجادله کنند . گزارش های هر پروژه ، مستقیم از یک منبع تصمیم گیری ارائه می شود ، که حاوی بهترین اطلاعات ممکن است بدینگونه مسئولیت خدماتی محول شده ، سریع و دقیق انجام خواهد شد ، چون دیگر پرسشی در مورد اینکه چه کسی مسئول انجام آن است وجود نخواهد داشت . اگر مشکلی هم در پروژه ظهور کند . دقیقا می دانیم برای رفع آن به کجا مراجعه کنیم . وقتی روشن کنیم که اختیار هر مسئولیت خدماتی به چه کسی واگذار شده است از عهده انجام مسئولیتها بخوبی برخواهیم آمد .

وقتی محدوده تصمیم گیری را برای هر مسئولیت خدماتی تعریف کنیم ، محدوده پاسخگوئی را نیز مشخص کده ایم . همان طور که پیشتر در مفهوم چهارم دیدیم و در مفهوم هشتم نیز با آن روبرو خواهیم شد ، پاسخگوئی ویژگی اصلی خدمت در معتادان گمنام است . وقتی به خدمتگزاران مورد اعتماد خود مسئولیت انجام وظیفه خدماتی خاصی را می دهیم ، آنها را برای اختیاری که به آنها واگذار کرده ایم نیز پاسخگو می دانیم . از آنها انتظار داریم که در دسترس باشند . پیوسته پیشرفت خود را گزارش کنند و با ما در مورد مسئولیتهایشان مشورت نمایند . پاسخگوئی بدان معنا نیست که به کسی اختیاری بدهیم و زود آن را پس بگیریم . بلکه به این معنی است که می خواهیم از تصمیم گیریهای خدمتگزاران مورد اعتمادمان برای انجام وظیفه ای که بدانها محول کرده ایم باخبر باشیم . ما می خواهیم امکان تاثیر گذاری بر تصمیمات ، را داشته باشیم ، به خصوص اگر مستقیما بر ما اثری داشته باشد و اطلاعاتمان در مورد هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی محول کرده ایم به روز باشد ، تا اگر مشکلی پیش آمد ، بتوانیم در اصلاح آن کمک کنیم و نقش داشته باشیم .

مفهوم پنجم کمک می کند که اختیاراتمان را در خدمت به معتادان گمنام مسئولانه واگذار کنیم . از طریق به کارگیری مفهوم پنجم . ما با خدمتگزاران مورد اعتماد خود قراردادی ساده و صریح می بندیم . از همان ابتدا ، آنها می دانند که از آنها چه می خواهیم و انتظار داریم چه تصمیماتی را خودشان بگیرند و تا چه حدی برای کار خدماتی که از جانب ما انجام می دهند پاسخگویشان می دانیم . به کارگیری مفهوم پنجم وظیفه ای نیست که آسان گرفته شود . مفهوم پنجم از ما می خواهد به دقت خدمتی را که می خواهیم انجام شود مورد نظر قرار دهیم . کسی که باید این کار ار انجام دهد مشخص کنیم . اختیار لازم جهت انجام کار را واگذار نمائیم و مراقب پاسخگوئی برای انجام وظایف باشیم .و به کارگیری آگاهانه مفهوم پنجم به سعی و کوشش نیاز دارد ، اما نتایج آن به زحمتش می ارزد.

 

1: آیا گروه شما وظایف خاصی را به افراد مخصوصی محول می کند؟ آیا این کار کمک می کند تا از انجام کارهای مهم اطمینان حاصل شود؟
2: آیا کسی در گروه شما از موقعیتی خبر دارد، که در گروه یا در یک هیئت یا کمیته خدماتی یک کار خاص به عهده چند شخص یا چند کمیته واگذار شده باشد؟ چه اتفاقی افتاده و نتیجه چه بوده؟
3: اگر به سه نفر به طور مساوی اختیار جهت انجام یک کار واگذار شود، و آن کار انجام نشود، چه کسی باید جوابگو باشد؟

 



سؤال ۱_ آیا گروه شما وظایف خاصی را به افراد مخصوصی محول می کند؟ آیا این کار کمک می کند تا از انجام کارهای مهم اطمینان حاصل شود؟

درک؛ بله . در گروه ما وظایف ( پست های خدمتی ) به افراد خاص واگذار می شود . ما فکر می کنیم که این کار ضروری است ، چرا که می شود از یک شخص مشخص در مورد کاری که باید انجام بگیرد ، توضیح بخواهیم و در صورت کم کاری فرد مورد نظر ، در نهایت اگر خدمت او با اصول انجمن ناسازگار بود ، او را برکنار کرده و شخص واجد شرایط دیگری را انتخاب می کنیم . بدین ترتیب می توانیم اطمینان داشته باشیم که بهترین گزینه ممکن برای خدمت را داریم .


 

سؤال 2- آیا کسی در گروه شما از موقعیتی خبر دارد، که در گروه یا در یک هیئت یا کمیته خدماتی یک کار خاص به عهده چند شخص یا چند کمیته واگذار شده باشد؟ چه اتفاقی افتاد و نتیجه چه بود؟

خیر . من شخصا در این مورد چیزی نشنیده ام . اما می دانم که اگر یک وظیفه مشخص به چند نفر واگذار شود و هر کدام حیطه کاری مشخصی نداشته باشند ، نمی توان از آنها در مورد کارشان بازخواست کرد . این کار باعث دوباره کاری و هرج و مرج می شود و در نهایت کارها زمین می ماند و به هدف اصلی ما ، ضربه می زند .


 

سؤال 3- اگر به سه نفر به طور مساوی اختیار جهت انجام یک کار واگذار شود و انجام نشود، چه کسی باید جوابگو باشد.

باید از گروه توضیح خواست! چون این مشکل به دلیل تفکیک نکردن شرح وظایف و نسپردن کار مشخص به هر نفر ، به وجود آمده است . پس گروه باید پاسخگو باشد . برای حفظ منابع مالی و انسانی گروه ، باید محدوده وظایف هر پست خدمتی از قبل معلوم باشد تا از اتلاف وقت ، انرژی و منابع مالی ( که به راحتی فراهم نشده ) جلوگیری شود .


سؤالات حاشیه ای

در جهت مفهوم پنجم

 

ارزش والای رهبری در ان ای؟

تجربه ای فروتنانه( درخواست برای قبول رهبری، خدمت و قبول مسوولیت)
شناخت و اگاهی( اشنایی با محدودیتها، نقایص و تواناییها)
درخواست فروتنانه( درخواست دایمی کمک، نصیحت و راهنمایی)
نشان دادن بهبودی روحانی( گزارشات واقعی و کامل، راستی و درستی در جهت شنیدن حرفهای دیگران)
پایبندی به اصول منطقی( ابزار، صلح، ابراز مخالفت، شهامت قبول اشتباهات)
روحیه تسلیم( مایل به صرف وقت و انرژی، مطالعه نشریات، مشورت با دیگران)


 

آیا مفهوم پنجم باعث محدود کردن خدمتگزاران و از بین رفتن خلاقیتها وتوانایی های فردیشان  می شود؟

مفهوم 5 و خلاقیتها و توانایی ها
پاسخگوئی بدان معنا نیست که به کسی اختیاری بدهیم و زود آن را پس بگیریم . بلکه به این معنی است که می خواهیم از تصمیم گیری های خدمتگزاران مورد اعتمادمان برای انجام وظیفه ای که بدان ها محول کرده ایم باخبر باشیم . ما می خواهیم امکان تاثیر گذاری بر تصمیمات ، را داشته باشیم ، به خصوص اگر مستقیما بر ما اثری داشته باشند و اطلاعات ما در مورد هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی محول شده است ، کمک میکند تا اگر مشکلی پیش آمد ، بتوانیم در اصلاح آن کمک کرده و نقش داشته باشیم .(کتابچه 12 مفهوم)


 

چه ارتباطی بین مفهوم 3 و 5 وجود دارد؟

کلید بکارگیری مفهوم پنجم در تعریف وظیفه ای است که نیاز به انجام دارد آسان ترین راه ، به کار گرفتن ان از همان ابتدا است . در ابتدا وقتی که یک وظیفه خدمت را به وجود می آوریم ، باید نوع اختیاری که جهت انجام آن واگذار خواهیم کرد و نحوه پاسخ گوئی آن مورد نظر قرار گیرد . پس از آن یک خدمت گزار مورد اعتماد مشخص ، هیئت خدماتی یا کمیته باید به عنوان تنها تصمیم گیرنده و پاسخ گو برای انجام این وظیفه انتخاب گردد . این اصل ساده در تمام خدمات معتادان گمنام از گروه تا خدمات جهانی به کار گرفته می شود . (کتابچه 12 مفهوم)


 


نظارت در مفهوم پنجم چه جایگاهی دارد؟

ما می خواهیم امکان تاثیر گذاری بر تصمیمات ، را داشته باشیم ، به خصوص اگر مستقیما بر ما اثری داشته باشند و اطلاعات ما در مورد هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی محول شده است ، کمک میکند تا اگر مشکلی پیش آمد ، بتوانیم در اصلاح آن کمک کرده و نقش داشته باشیم.(کتابچه 12 مفهوم)


 


در رابطه با واگذاری وظایف خاص به افراد مخصوص چه چیزهایی ر اباید در نظر گرفت؟

1- توانایی انجام کار و داشتن وقت لازم جهت خدمت و داشتن روحیه خدمتها

2- گرفتن تجربه کافی در مورد وظیفه خدمتی خاص خود 

 3- شناخت ارزشهای و خدمتها

4- آگاهی لازم در مورد اصول 12 قدم سنت و مفاهیم  

5- قبل از انتخاب ابتدا وظیفه خدمتی و نوع اختیار آن مشخص شود

6- شناخت خدمتگزار و عملکرد آن در مورد خدمت قبلی

7- ویژگی‌های خدمتگزار مورد اعتماد طبق مفهوم چهارم در نظر گرفته شود، دقیق باشیم و مشخص


کنیم.


 

 

چه اتفاقاتی ممکن است پس از واگذاری یک کار خاص به چند نفر (چند کمیته) بیفتد؟


1- مشخص نبودن نقطه پاسخگویی  

 2- عملکردهای خود محورانه از جانب اعضاء

3- ایجاد سردرگمی به هدر رفتن منابع (وجدان – ایده – افراد – پول) و پایین آمدن کیفیت و تمایل خدمت در خدمتگزار ایجاد تنش و رنجش در خدمتگزاران

4- به خاطر افتادن اتحاد بین اعضاء و زیر سؤال رفتن سنت 1 و 5

5- به انجام نرسیدن خدمات و مسئولیت‌ها نحو احسن و نیمه کار ماندن خدمات

 

وظایف محوله و حدود اختیار و صلاحیت در تصمیم جهت پاسخگویی روشن و شفاف انتخاب کنیم. وقتی که محدوده تصمیم‌گیری را برای هر مسئولیت خدماتی تعریف کنیم محدوده پاسخ‌گوئی را نیز مشخص کرده‌ایم.

 پاسخ‌گوئی ویژگی اصلی خدمت در NA است.

یک کمیته باید به عنوان تنها تصمیم گیرند و پاسخگو برای انجام این وظیفه انتخاب گردد وظایف را صحیح و دقیق انجام دهد.


 

مفهوم گزارش:

گزارش یعنی نوشتن: اهداف،برنامه ها، اقدامات، احتیاجات، امکانات، اطلاعات،موفقیت ها،موانع و مشکلات، درخواست ها، پیشنهادات٬ هزینه ها و سوالات

 

فواید گزارش شفاهی:

۱- از اتلاف وقت جلوگیری میشود
۲- در دسترس است.
۳- از کاغذ بازی جلوگیری میشود.


فواید گزارش کتبی:
۱- قابل استفاده میباشد.
۲- قابل بایگانی میباشد.
۳- تحریف نمیشود.
۴- قابل رجوع میباشد

 

ویژگی یک گزارش خوب ؛

1 .ساده
2 .قابل فهم
3 .روشن و شفاف و واضح
4.کامل
5 .سالم


برای آشنایی اجمالی با شرح وظایف هر یک از کمیته ها و هیئت های خدماتی یک معرفی کوتاه و مختصر راجع به ساختارخدماتی خواهیم داشت.


نحوه سازماندهی انجمن های گمنام

چگونگی سازماندهی عمومی انجمن های گمنام و پست های خدماتی اعضا درقسمت های زیر شرح داده شده اند:

 

گروه ها

انجمن های گمنام از گروه ها یا جلساتی که در رأس ساختار آنها قرارگرفته اند، تشکیل می شوند و این خود بدین معناست که گروه ها و اعضای معمولی مهمترین نقش را در انجمن ها ایفا می نمایند. طبق سنت چهارم، گروه های انجمن نسبت به هیچ مرجعی به غیر از وجدان گروه خودشان پاسخگو نیستند. هرگروه همواره مستقل است؛ به جز مواقعی که بر روی کل انجمن اثر بگذارد که در چنین شرایطی نیز هیأت امنای خدمات عمومی انجمن می تواند به مسائل مربوطه رسیدگی کند. گروه ها لایه درونی و زیربنای اصلی انجمن ها هستند و چون مستقل می باشند، به صورت  غیر رسمی اداره می شوند. آنها اجازه دارند که طبق تشخیص خودشان جلسات گروه را اداره کنند. این مساله که هر زمان حداقل دو نفر معتاد به منظور رساندن پیام و حفظ بهبودی خود گردهم آیند، یک جلسۀ انجمن دوازده قدمی تشکیل شده است، مورد قبول انجمن های گمنام می باشد. معمولأ هر گروه یک منشی، یک خزانه دار، یک نمایندۀ بین گروه، و یک مسئول نشریات دارد. کلیۀ این افراد براساس رای وجدان گروه در جلسات اداری انتخاب شده اند و دارای حداقل مدت زمان پاکی مورد نیاز نیز می باشند. هریک از اعضای گروه که درجلسات انجمن های گمنام خدمت می کنند، این کار را به مدت یک فصل و یا یک سال و به صورت کاملاً داوطلبانه و رایگان انجام می دهند. این خدمتگزاران هیچ برتری و اختیاری نسبت به سایر اعضای گروه ندارند. نظر به اینکه گروه ها ازکسی ورودی دریافت نکرده و درآمدی نیز ندارند، خدمتگزاران درگیر مسائل مالی نیز نمی شوند. معمولاً در طول جلسه سبد اعانات دست به دست می گردد و با جمع آوری حمایت های مالی اعضا، مخارج اجاره مکان، تهیۀ نشریات و پذیرایی با چای و قهوه و درصورت امکان پشتیبانی از سطوح بالاتر ساختار انجمن، تأمین می گردد. مسئولیت اصلی هر گروه مؤثر و قابل اطمینان بودن و همچنین استفاده از رهنمودهای دوازده قدم و دوازده سنت می باشد. گروه ها و جلساتی که در یک سطح جغرافیایی خاصی قراردارند یک ناحیۀ انجمن را تشکیل می دهند.

 

نمایندۀ بین گروه

هرگروه یا جلسۀ گروه، یک نمایندۀ بین گروه انتخاب می کند که به نمایندگی از طرف گروه مربوطه در جلسات اداری ناحیه یا استان شرکت می کند. این افراد، خدمتگزاران مورد اعتماد محسوب شده وهدف آن ها انتقال وجدان گروه به نواحی انجمن می باشد تا بدین طریق نظرات گروه در فرآیند تصمیم گیری لحاظ شود. 

 

کمیته ها

برای رساندن پیام بهبودی به طریقی که امکان آن برای گروه های محلی وجود ندارد،  به نوعی بدنۀ خدماتی در ساختار نیاز است. نمونه ای از فعالیت های چنین بدنه های ساختاری، چاپ نشریات و منابع اطلاعات عمومی، کمک به گروه های نو پا، ایجاد فصل نامه های بین المللی بهبودی، رساندن پیام در بیمارستانها و زندانها و همچنین کمک به اعضا در کشورهای دیگر برای شروع گروه های جدید می باشد

. برای انجام فعالیت های مذکور کمیته های بخصوصی مانند: امداد تلفنی، اطلاع رسانی، بیمارستانها، زندانها و… تشکیل می شوند. معمولاً برای پذیرفته شدن در چنین کمیته هایی حداقل مدت زمان پاکی خاصی مورد نیاز می باشد. 

 

ساختار کنفرانس/خدمات جهانی

کنفرانس یک انجمن، قسمتی از بدنه ساختار است که خدمات عمومی، در چارچوب آن فراهم می گردند. برگزاری یک کنفرانس روشی است که با استفاده ازآن وجدان کلیۀ گروه ها در رابطه با خدمات جهانی، به وضوح بیان شده و خواسته های آنها مورد توجه قرار می گیرد. این ساختاری است که اداره و یا مدیریت انجمن گمنام را به عهده داشته و از شنیده شدن صدای کل انجمن ها و ارائه خدمات درکلیۀ سطوح و تداوم آن تحت  هر شرایطی، اطمینان حاصل می نماید. خدمات جهانی طبق رهنمودهای دوازده مفهوم فعالیت می کنند. کلیۀ پست های خدماتی نیز به صورت چرخشی یا دوره ای اجرا می شوند. روحیۀ چرخش ازاصول حیاتی در ساختار هریک از انجمن ها است که ازاشغال شدن پی در پی پستهای خدماتی توسط همان خدمتگزار جلوگیری می نماید. این امرباعث می شود تا تعداد بیشتری از اعضای انجمن لذت خدمت کردن را تجربه کنند. پست های خدماتی ساختار انجمن های گمنام، بر اساس رأی گیری اعضای ساختار و به صورت چرخشی اعطا می گردند. رابط های ساختارهای خدماتی محلی درسطح همان ساختار و طبق برنامه ریزی قبلی انتخاب می شوند. خدمتگزاران ساختارخدماتی برطبق وجدان گروه همان ساختار انتخاب می شوند.

 


معرفی کمیته زندان‎ها و بیمارستان‎ها

کمیته فرعی زندان‎ها و بیمارستان‎ها (H&I) در جهت پیام رسانی به معتادانی که دسترسی کامل به جلسات NA را ندارند تشکیل شده است. این کمیته کار خود را به چند صورت در زندان‎ها، بیمارستان‎ها، کلینیک‎ها و مراکز سم‎زدایی و مراکزی که معتادان در آن حضور داشته باشند انجام می‎دهند؛ این کمیته کار خود را به دو صورت انجام می‎دهد.
1- با در اختیار گذاشتن نشریات تایید شده دفتر خدمات جهانی انجمن معتادان گمنام برای معتادانی که دسترسی به جلسات NA را ندارند.
2- با برگزار کردن پنل‎های پیام رسانی توسط اعضای با تجربه و کار آزموده در زندان‎ها، بیمارستان‎ها، کلینیک‎ها و مراکز سم‎زدایی.

وظیفه ما اطمینان از این که معتادان در بیمارستان‎ها و زندان‎ها و مراکز بازیابی که در جستجوی بهبودی‎اند هرگز لازم نیست بمیرند بدون آن که فرصت پیدا کردن راه بهتری برای زندگی به آنها داده شود. کلیه فعالیت‎های این کمیته لازم است به صورت گروهی انجام شود. هیچ عضوی از H&I در امور مراکز، دادگاه‎ها، بیمارستان‎ها، قضات و پزشکان دخالت نمی‎کند.همچنین خدمتگزاری در این کمیته مستلزم طی کردن دوره‎های آموزشی لازم با طرح و برنامه قبلی می‎باشد.

 


اصول روحانی خدمت در کمیته زندان ها و بیمارستان ها

اصول روحانی:اصول روحانی که در این کمیته حتماً می‎بایست رعایت شود تا این کمیته قادر به فعالیت باشد:
 
اتحاد
1- هماهنگی
2- ایثار
3- ایمان و تعهد به NA
4- صراحت و جسارت
5- مشورت و همفکری
6- وقت شناسی
7- دور اندیشی
8- گمنامی
9- صبر
10- پذیرش
11- مسئولیت‎پذیری

 

 کمیته روابط عمومی و اطلاع‌رسانی

این کمیته برای ایجاد و حفظ ارتباط با آحاد جامعه به منظور تشریح  برنامه های  انجمن معتادان گمنام و همکاری‌های لازم با سازمان ها و مجامع مختلف تشکیل شده است.

ارائه اطلاعات جامعی از برنامه دوازده قدم NA به مسئولان کشور، پزشکان، مشاوران، پرستاران، نیروی انتظامی، روحانیون، قضات و سایر اقشار جامعه از فعالیت های این کمیته می باشد.

ایجاد ارتباط و انجام هماهنگی های لازم با پزشکان، مشاوران ترک اعتیاد، روحانیون و قضات به منظور معرفی معتادان به انجمن دارای اهمیت فراوان است.

برگزاری کنفرانس‌ها، جلسات معارفه، برپایی غرفه‌ها و نمایشگاه‌ها و پاسخگویی به پرسش ‌های رسانه‌ها از جمله فعالیت‌ها و خدمات اجتماعی این کمیته است.
منبع؛ سایت رسمی انجمن معتادان گمنام در ایران


کمیته وب سایت و آدرس جلسات

وظیفه این کمیته به‌ روز رسانی فهرست جلسات و پاسخگویی به خطوط تلفن همراه NA در تمامی استان‌های کشور درباره آدرس و زمان برگزاری جلسات به مخاطبان است.

بخش دیگری از وظیفه این کمیته تهیه و جمع‌آوری اطلاعات و رویدادهای انجمن معتادان گمنام و بارگذاری آن در وب ‌سایت رسمی انجمن است.

همچنین در این وب سایت امکان ارسال شماره تلفن کمیته آدرس های مراکز استان های مختلف به مخاطبین تلفن همراه از طریق پیامک وجود دارد.
منبع؛ سایت رسمی انجمن معتادان گمنام

 

خدمات نشریات

چاپ و توزیع کتاب، نشریات و لوح‌های فشرده صوتی مربوط به انجمن معتادان گمنام، بخش قابل توجهی از خدمات این انجمن به معتادان جویای

بهبودی است. همچنین برخی از نشریات به خط بریل برای نابینایان نیز تهیه و تولید شده است.

تاکنون بیش از ۶۰ عنوان کتاب و نشریه به ۴۷ زبان مختلف دنیا از جمله به زبان فارسی چاپ شده است.

منبع: سایت رسمی انجمن معتادان گمنام در ایران

 


دفتر مرکزی انجمن معتادان گمنام

دفتر مرکزی انجمن معتادان گمنام در راستای توسعه و بهبود فعالیت های خدماتی NA تاسیس شده و اهم فعالیت های آن به شرح ذیل می باشد:

پاسخگویی به خطوط تلفنی از طریق تلفن گویا و مسئولین دفتر جهت راهنمایی تماس گیرندگان.

پاسخگویی به درخواست های افراد، سازمان ها و موسسات از طریق کمیته های اجرایی

محل کلیه نشست ها و پاسخگویی به سئوالات خبرنگاران، رسانه های جمعی  و همچنین علاقمندان به برنامه بهبودی معتادان گمنام

منبع؛ سایت رسمی انجمن معتادان گمنام در ایران

 

کمیته کارگاه های شورای منطقه ایران

 

کمیته کارگاهی ابزاریست در جهت ارتقاء سطح آگاهی اعضاء و تبادل تجربه در مورد منابع گوناگون و بهبود بخشیدن ساختار خدماتی و بررسی چالشهای خدماتی در راستای رسیدن به تجربیات و راهکارهای مناسب.

منبع؛ سایت رسمی انجمن معتادان گمنام در ایران

 

 

کمیته فصلنامه پیام بهبودی؛

جهت نشر و تهیه فصلنامه های پیام بهبودی شکل گرفته است.

 

 

معرفی دفتر خدمات جهانی شعبه ایران


منظور از خدمات جهانی، خدماتی است که کلا" با مسائل ونیاز های NA سروکار دارد.ونیز آن خدماتی که NA به اعضاء وگروههایش وبه جامعه ارائه می کند.

مقصود اصلی از خدمات جهانی ما ارتباطات، هماهنگی، ارائه اطلاعات، راهنمائی وهمکاری است ما این خدمات را فراهم می کنیم تا گروهها واعضایمان بتوانند با موفقیت بیشتر رسالت بهبودی بخشیدن به معتادان را انجام دهند ودر نتیجه برنامه های بهبودی ما بتواند برای معتادان در هر کجای دنیا بیشتر قابل دسترس باشد

در حال حاضر 4 دفتر خدمات جهانی در سطح دنیا مشغول به فعالیت می باشد.

که تنها  دفتر آسیایی در ایران است


تاریخچه دفتر خدمات جهانی – شعبه ایران

این دفتر به خاطر رشد بی سابقه NA  در ایران در سال 2005 میلادی (1384 شمسی) تاسیس گردید تا بتواند نیازهای انجمن در ایران را برطرف کند. دفتر خدمات جهانی شعبات دیگری نیز در بلژیک و کانادا دارد اما دفتر ایران با مجوز کنفرانس و هیئت امناء تنها شعبه‌ای است که در کنار دفتر اصلی اجازه چاپ نشریات و تولید چیپ و سکه و دیگر اقلام با آرم NA را دارد. زیرا به علت تقاضای زیاد و مشکلات موجود در حمل و نقل و ورود نشریات و دیگر محصولات امکان نداشت تا مانند شعبه بلژیک یا کانادا نیازهای خود را از طریق دفتر اصلی تهیه کند.

دفتر خدمات جهانی – شعبه ایران در حال حاضر به کمک شورای منطقه ایران در حال سرویس دهی به کل انجمن در ایران است. و سعی دارد تا با اهدای نشریات به گروههای تازه تاسیس و حمایت معنوی و مالی از NA در ایران به رشد هر چه بیشتر انجمن کمک کند. در عین حال هر زمان که کارگاه یا گردهمایی از طرف خدمات جهانی در یکی از کشورهای همسایه برگزار شود، سعی کرده و خواهد کرد تا تسهیلاتی را از قبیل پرداخت هزینه تعدادی از خدمت‌گزاران جهت شرکت در این کارگاه‌ها را فراهم نماید. در ضمن این دفتر به تمام گروههای فارسی زبان در سراسر جهان از قبیل افغانستان، بحرین، قبرس، یونان، سوئد، انگلستان، آلمان، هلند، بلژیک و غیره سرویس می‌دهد و در صورت لزوم نشریات رایگان در اختیار آنها می‌گذارد.

این شعبه هر ماه گزارش مالی خود را در اختیار دفتر اصلی می‌گذارد که پس از بررسی هر فصل جهت بررسی مجدد در اختیار هیئت امناء گذاشته می‌شود و در اصل هیئت امناء سالی 4 بار حساب‌های شعبه ایران و دیگر شعبات خدمات جهانی و دفتر اصلی را بررسی می‌کند. در ضمن سالی یک‌بار هم یک شرکت حسابرسی حرفه‌ای، دفاتر و حساب‌های دفتر اصلی و شعبات آن را که شامل ایران هم می‌شود، حسابرسی کرده و گواهی‌نامه‌ای دال بر صحت دفاتر صادر می‌کند.

تا کنون رسم بر این بوده که دفتر اصلی گزارش مالی خود و شعبات خود را سالی یک‌بار در اختیار کنفرانس خدمات جهانی قرار می‌داده و هم چنین آن را در سایت خدمات جهانی می‌گذاشته است. اما از آنجا که خیلی از اعضاء انجمن در ایران با خواندن زبان انگلیسی مشکل دارند یا به اینترنت دسترسی ندارند و همین‌طور آغاز و پایان سال در ایران با اکثر کشورهای جهان متفاوت است، لذا دفتر اصلی و هیئت امناء استثناٌ موافقت نمود تا از این پس شعبه ایران به غیر از گزارشی که به زبان انگلیسی در اختیار کنفرانس قرار می‌گیرد یا در سایت گذاشته می‌شود، گزارشی به زبان فارسی در ابتدای هر سال شمسی برای سال قبل در اختیار انجمن ایران قرار دهد.

منبع؛ سایت رسمی انجمن معتادان گمنام در ایران


 

مفهوم ششم خدماتی

« وجدان گروه وسیله ای روحانی است ، برای دعوت از خداوند مهربان تا بر تصمیمات ما تاثیر گذارد. »

وجدان یک توانائی روحانی ضروری و حس درونی تشخیص درست و غلط برای ما است . درکی درونی است که هر یمک ا ما ممکن است در تفکرات شخصی خود با آن در مورد بهترین راه مشورت کنیم. در کتاب اصلی ما از وجدان به عنوان « ویژگی والای روحی و احساسی » که « عمیقا تحت تاثیر مصرف مواد مخدر قرار گرفته بود » صحبت شده است. با به کارگیری قدمها ، ما خواهان احیای آن و فرا گرفتن استفاده از آن می شویم. به همان نسبت که ما اصول روحانی را در زندگیمان به کار بندیم ، به همان نسبت تصمیمات و اعمال ما کمتر  تحت تاثیر علائق شخصی قرار می گیرد . و بیشتر تحت تاثیر چیزی قرار می گیریم که وجدان مان می گوید درست است.

وقتی معتادانی که وجدان شخصی آنها از طریق کارکرد قدم ها بیدار شده ، چه در گروه معتادان گمنام و چه در جلسات کمیته های خدماتی ، گرد هم بیایند تا مسائل مربوط به خدمت را بررسی کنند ، آنها آماده اند تا در به وجود آوردن یک وجدان گروهی نقش داشته باشند. به کار گرفتن وجدان گروهی ، عملی است که اعضای ما بیداری روحانی حاصل از دوازده قدم را مستقیما در حل مسائلی که بر معتادان گمنام اثر می گذارد ، دخالت می دهند و به همین دلیل موضوعی است که باید بیشترین تاثیر را بر ملاحظات دقیق ما داشته باشد.

اگر چه وجدان گروهی ، خود به تنهایی ابزار تصمیم گیری نیست ، اما پدید آوردن یک وجدان گروهی ، جزئی ضروری در فرآیند تصمیم  گیری معتادان گمنام است. برای تشخیص تفاوت این دو باید نگاهی به زندگی شخصی خود داشته باشیم. مردمانی که زندگیشان با روحانیت آمیخته است ، اصولا قبل از گرفتن تصمیمات مهم ، دعا و مراقبه می کنند . نخست ، به منبع نیروی روحانی و دانش مان توجه می کنیم و سپس برای راه و طر یقی که در پیش داریم طرح ریزی می نمائیم . این ساده لوحانه است که ادعا کنیم خداوند بطور خودکار ما را در همه تصمیم گیری ها راهنمائی می کند و فرقی هم نمیکند که قبل از تصمیم گیری از او خواسته باشیم تا بر تصمیمات ما اثر بگذارد یا نه. این موضوع در مورد وجدان گروهی و تصمیم گیری جمعی نیز صادق است .

پدیدآوردن یک وجدان گروهی جمعی ، باعث دستیابی ما به راهنمائی روحانی برای تصمیم گیری در مورد خدمات می شود . ما با هم به دعا یا مراقبه می کنیم. مشارکت می نمائیم و با یکدیگر سنتها را بررسی می کنیم و از نیروی برتر درخواست راهنمائی می کنیم. گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته های مت اغلب از رای گیری به عنوان ابزاری خشن برای ترجمه راهنمائی روحانی ، به تصمیم و کلام استفاده می کنند . اگر چه برخی مواقع ، به رای گیری نیازی نیست و با پیگیری یک بحث فعالانه و متفکرانه کاملا آشکار می گردد که وجدان گروهی جمعی از ما انتظار چه کاری را در موقعیت خاص زمانی دارد. همان طور که ما خواهان قویترین اتحاد روحانی در معتادان گمنام هستیم . در تصمیم گیریها نیز خواهان هم رایی و اتفاق آرا هستیم و نه صرفا رای اکثریت ، هر چقدر در بررسی نظرات خود دقت بیشتری بکنیم ، احتمال رسیدن به اتفاق آرا بیشتر می شود و به رای گیری جهت کمک برای ترجمه وجدان گروهی به تصمیمی جامع نیاز نمی افتد.

وقتی در حال تصمیم گیری برای خدمات خاصی هستیم ، رای گیری و توافق ممکن است برای وجدان گروه میزان باشد . اگر چه ، وجدان گروهی می تواند نه صرفا در هنگام تصمیم گیریها بلکه در همه امور انجمن ما به چشم آید. فرآیند ترازنامه نویسی گروهی نمونه خوبی برای این مورد است. وقتی اعضا یک گروه معتادان گمنام گرد هم می آیند تا تاثیرات و اقدامات گروه خود را در انجام هدف اصلی اش بررسی کنند ، هر یک از آنها به مشاوره با وجدان خود می پردازد تا نقش شخصی خود را در حیات گروه ببیند . و به همین طریق نیازها و نگرانی های گروه را در کل در نظر خواهد آورد. در اینگونه نشستهای ترازنامه نویسی ممکن است هیچ گونه تصمیم خاصی گرفته نشود. اما یک ارتقا آگاهی روحانی در بین اعضا گروه ، در مورد نیازهای معتادان که هنوز در عذابند و همین طور نیازهای اعضای گروه به وجود می آورد.

معتادان گمنامنمونه ای دیگر از وجدان گروهی ، که بدون ارتباط با مسائل خدماتی شکل می گیرد و هر یک از ما به راحتی می توانیم آن را درک مکنیم ، هر روز در جلسات بهبودی ما پیدا می شود . برای مثال خیلی از مواقع ، ما با مشکلاتی شخصی ، در جلسات معتادان گمنام شرکت می کنیم و از تجربیات معتادان در حال بهبودی . آسایش و نیازهایی متفاوت با یکدیگر با ما در مورد بیداری روحانی که از طریق قدم های دوازده گانه در زندگیشان پیدا کرده اند صحبت می کنند . از تنوع موجود در گروه یک پیام مشترک برمی خیزد ، پیامی که می توانیم در زندگی خود به کار بندیم که همان پیام بهبودی است . در این پیام ما به « ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر » پی می بریم. در ضمن پیام وجدان گروهی را نه فقط در مورد مسائل خدماتی ، بلکه در مورد رشد روحانی نیز در می یابیم.

 وجدان گروهی وسیله ای برای دعوت جمعی از نیروی برتر جهت تاثیرگذاری بر تصمیم هایمان است. زمانی که بهبودی شخصی خود را با جدیت پیگیری می کنیم و خواهان آن می شویم که بیداری روحانی جاری امکان به کارگیری اصول برنامه را در همه امور و همین طور در امور خدماتی برایمان بیشتر سازد ، در حال به کارگیری مفهوم ششم هستیم .  وقتی که نه فقط به کلمات بلکه به نهفته در ورا جملات اعضا ی دیگر گوش می دهیم . مفهوم ششم را به کار گرفته ایم. در تصمیم گیری خدماتی وقتی خواهان خدمت به دیگران می شویم و نه خدمت به خود ، مفهوم ششم را به کار گرفته ایم. در گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته هایمان وقتی از خداوند مهربان دعوت می کنیم که بر تصمیم گیریهایمان در ارتباط با خدمت تاثیر بگذارد مفهوم ششم را به کار گرفته ایم.

 

 1: منظور ما از این که می گوئیم NA یک جمعیت روحانی است، چه می باشد؟ آیا یک جمعیت روحانی پروسه تصمیم گیری متفاوتی با دیگر سازمان ها دارد؟
2: آیا (وجدان گروه) فقط نام دیگری برای (رای گیری) درNA می باشد؟ (وقتی که می گوئیم بیائید برای این مسئله وجدان گروه بگیریم) به چه صورتی وجدان گروه از پروسه تصمیم گیری متمایز می شود؟ به چه صورت وجدان گروه یک جزء بنیادین در پروسه تصمیم گیری می باشد؟

 3: سنت دوم NA را بخوانید. آیا مفهوم ششم در تضاد با سنت دوم می باشد، یا این که کمک می کند تا این سنت برای ما واضع تر و روشن تر شود؟
 4: سنت دوازدهم NA را بخوانید. بکارگیری مفهوم ششم چگونه به ما کمک می کند که هنگام تصمیم گیری اصول را به شخصیت ها ترجیح دهیم؟
 5: به غیر از مواقع تصمیم گیری، در چه زمینه های دیگری در زندگی انجمن ما، می توانیم کاربرد وجدان گروه را ببینیم؟


1_ منظور ما از این که می گوئیم معتادان گمنام یک جمعیت روحانی است ، چه می باشد؟ آیا یک جمعیت روحانی پروسه تصمیم گیری متفاوتی با دیگر سازمان ها دارد؟


انجمن معتادان گمنام یک انجمن روحانی است و ما در فرایند کارکرد قدمها متوجه شدیم که بیماری اعتیاد ابعاد مختلفی دارد و مهمترین بعد آن بخش روحانی آن است . به همین دلیل فرآیند تصمیم گیری و راهکارهایی که برای اجرا و پیش برد هدف اصلی انجمن ارائه می گردند همگی روحانی هستند .


2_ آیا وجدان گروه فقط نام دیگری برای کلمه رای گیری در انجمن معتادان گمنام می باشد؟ ( وقتی که می گوئیم بیائید برای این مسئله وجدان گروه بگیریم ) به چه صورتی وجدان گروه از پروسه تصمیم گیری متمایز می شود؟ به چه صورت وجدان گروه یک جزء بنیادین در پروسه تصمیم گیری است؟


خیر . تصمیم گیری و رای گیری لزوما به معنی وجدان گروه نیست . گاهی به دلیل عدم آگاهی تصمیمی گرفته می شود که وقتی به وجدان قاطع گروه مراجعه می کنیم می بینیم با تصمیم گرفته شده فرق می کند! یعنی اعضاء تصمیم گیرنده با ابزارهای غیر روحانی تصمیم هایی می گیرند که تحت تاثیر نواقص آنها است! فقط زمانی می توانیم بگوییم رای گروه ، وجدان قاطع گروه است که اعضاء گروه تجربه کارکرد دوازده قدم و سنت را داشته و به بیداری روحانی رسیده باشند .


سؤال 3- سنت دوم NA را بخوانید. آیا مفهوم ششم در تضاد با سنت دوم می‌باشد. با این که کمک می‌کند تا این سنت برای ما واضح‌تر و روشن‌تر شود.

خیر . مفهوم ششم به ما یاد می دهد که چگونه سنت دوم را رعایت کنیم . برای رسیدن به اراده خداوند ، لازم است که همه اعضاء گروه در مورد تصمیمی که قرار است گرفته شود آگاه باشند . رهبران ما در اینجا فقط نقش آگاهی دهنده را دارند و نباید نظرشان را به گروه القاء و تحمیل کنند



سؤال 4- سنت دوازدهم NA را بخوانید. بکارگیری مفهوم شش چگونه به ما کمک می‌کند که هنگام تصمیم‌گیری اصول را با شخصیت‌ها ترجیح دهیم؟

 

زمان رای گیری و جلسات اداری باید یادمان نرود که برای چه آنجا هستیم . ما یک هدف اصلی داریم و آن رساندن پیام به معتاد در حال عذاب است . منافع مشترک ما در گرو به سرانجام رساندن این هدف است . یادآوری دائم این موضوع کمک موثری به تک تک اعضاء (در زمان رای گیری ) می کند . لازم است که در جلسات اداری به موضوع مورد رای گیری به نحو شایسته ای پرداخته شود و صحبت های موافق و مخالف شنیده شود . رهبران ما حق ندارند نظر خود را به گروه تحمیل کنند . نقش رهبران و یا خدمتگذاران ما دادن آگاهی به گروه است . ما در انجمن معتادان گمنام رای ویژه نداریم . این به این معنی است که هر کس که عضو انجمن معتادان گمنام است فقط یک حق رای در تصمیم گیری ها دارد و نمی تواند رای خود را به دیگران تحمیل کند . همچنین اعضاء گروه ها موظف هستند که اصول را به شخصیت ها ترجیح دهند و در هنگام تصمیم گیری ها با آگاهی کامل و بدون پیروی ( در برخی از جلسات اداری رای گیری ها تحت تاثیر روابط راهنما و رهجو است ) از دیگران رای بدهند



سؤال 5- به غیر از مواقع تصمیم‌گیری، در چه زمینه‌های دیگری در زندگی انجمن ما، می‌توانیم کاربرد وجدان گروه را ببینیم.

سنت های انجمن معتادان گمنام یکی از کاربردهای وجدان گروهی است و در اثر پذیرش و اتحاد اعضاء انجمن به دست آمده است . در زندگی شخصی هم احترام به رای گروه لازم است تا کارها به پیش برود . مثلا در خانواده ( که خود یک گروه است ) اگر قرار باشد هر کس ساز خود را بزند و توجهی به منافع مشترک خانواده نداشته باشد ، سنگ روی سنگ بند نمی شود! در خانواده هم باید صدای مخالف شنیده شود و نباید تک روی کرد حتی اگر آن شخص پدر خانواده باشد . لازم است که همه اعضاء خانواده در روند تصمیم گیری شرکت کنند و نتایج تصمیم خود را چه درست و چه اشتباه ببینند . فقط از این راه است که شخص و گروه رشد می کند و تضمینی است برای تصمیم گیری های بی عیب و نقص در آینده . هر چه به گروه فرصت تصمیم گیری بیشتر بدهیم ، به ارتقاء روحانی آن کمک کرده ایم و به وجدان گروهی بیدار و آگاه ( خواست خدا ) نزدیکتر شده ایم .


 


حاشیه های مفهوم شش


منظور از این که می‌گوییم NA یک جمعیت روحانی است. چه می‌باشد؟ آیا یک جمعیت روحانی پروسه تصمیم‌گیری متفاوتی با دیگر سازمانها دارد؟


این که می گوییم یک جمعیت روحانی صدق به این میکند که اصول روحانی در میان این جمعیت کاربرد پیدا میکند لازم به ذکر است قبل پیوستن به جمع به هیچ عنوان از ساختار بیماری اعتیاد آگاهی نداشتم اما در کنار این دوستان خیلی از مسائل


برایم باز شد همان طور که در کتاب پایه فصل اول خیلی از این موراد را برایم باز کرد حالت هایی که یک فرد معتاد در مقابل بیماری اعتیاد داشت

1از نظر جسمی >>>>ناتوان
2از نظر روانی>>> نادان
3 از نظر روحی >>>نگران

اما این نگرش وقتی با اصول در کنار این جمعیت بودم راه تازه ای را بوجود آورد تا تصمیم گیری های مثبتی داشته باشم و از دوستان کمک گیرم تا به موارد زیر بیشتر برسم

1از نظر جسمی>>>> مسئول
2از نظر روانی>>>> سازنده
3 از نظر روحی >>>>برگشت به اجتماع



در تصمیم‌گیری‌ها ما خواهان چه چیزی هستیم؟

همانطوری که خواهان قوی‌ترین اتحاد روحانی در معتادان گمنام هستیم، در تصمیم‌گیری‌ها نیز خواهان قوی‌ترین اتحاد در معتادان گمنام هستیم.
در تصمیم‌گیری‌ها ما خواهان هم‌رأیی و اتفاق آرا هستیم نه صرفاً رأی اکثریت.
اجماع نظرات برای ما مهمتر از رای گیری می باشد. برای همین اگر امکان داشت بایستی آنقدر بحث و تبادل نظر نمائیم تا به وحدت عقیده دست یابیم و نیازی به رای گیری نباشد.



معرفی شرح وظایف خدمتگزاران ساختارها

 

وظایف خدمتگزاران ساختار خدماتی (مسئولین اداری و کمیته های فرعی)


( نمایندگان بین گروهی )
نمایندگان بین گروهی، گروهای خود را به کل انجمن معتادان گمنام ربط می دهند. در ضمن اکثر گروه ها علی البدلی برای نماینده خود انتخاب می کنند تا در صورت نیاز جای خالی نماینده اصلی را پر کند. نمایندگان بین گروهی نقش دوگانه دارند. از طرف گروه شان در کمیته شهری حضور پیدا می کنند و شمه ای از احساسات و نظرات گروه خود را به ساختار خدماتی القا می نمایند و در ضمن اطلاعاتی از مسائلی که در دنیای بزرگتر معتادان گمنام در کل در حال اتفاق افتادن است را برای گروه ها با خود برمی گردانند.


( گرداننده )
گرداننده ی کمیته شهری مسئول برپایی جلسات کمیته و همین طور باید ثبات قدم، با روحی آرام و فکری روشن باشد.


( نایب گرداننده )
مسئولیت اولیه نایب گرداننده هماهنگی با کمیته های فرعی کمیته شهری می باشد. نایب کمیته شهری در تماس دائم با مسئولان کمیته های فرعی می باشد، تا از پرو ژه ها و مشکلات آن ها مطلع باشد.


( منشی )
منشی تمام کاغذ بازی کمیته را انجام می دهد. کاری بس سخت و دشوار. اولین مسئولیت او یادداشت کلیه وقایع جلسات کمیته شهری به طور واضح و توزیع یاداشت وقایع ( صورت جلسه ) در بین شرکت کنندگان در کمیته در مدت زمان مقرر، بعد از هر جلسه می باشد.


( خزانه دار )
خزانه دار اعانات را از گروه دریافت می کند، حساب بانکی کمیته شهری را رتق و فتق می نماید، کرایه محل جلسات کمیته را پرداخت میکند، هزینه هایی که مسئولان، رهبران ( گردانندگان ) کمیته های فرعی داشته اند را می پردازد، پرونده حساب و کتاب دقیقی از همه داد و ستدها تنظیم می کند و در هر جلسه کمیته شهری گزارش مالی را ارائه می نماید. به عنوان اداره کننده سرمایه جمع آوری شده و کلی ناحیه، خزانه دار هم چنین مسئول است که یک بودجه سالانه برای کمیته شهری در نظر بگیرد.

( رابطین )
رابطین باعث حفظ تماس کمیته شهری خود با دنیای بزرگ تر معتادان گمنام می گردد که این کار را توسط ارائه ای اطلاعات در مورد فعالیت های کمیته های همجوار و کارها و اجرائیات ناحیه و منطقه اجرا و حمایت می شوند را گزارش داده و درباره امور کمیته های فرعی و اعلام مطالب مهمی که در سطوح مختلف خدماتی درباره آن ها بحث می گردد،اطلاعاتی به اعضای کمیته خود خواهد داد.
منطقه و ناحیه های تحت پوشش آن هر دو به تبحر و مطلع بودن عضو کمیته منطقه درباره خدمت و اصول،اتکا می کنند و بدان بستگی دارند آنها باید با سنت های 12 گانه و مفاهیم 12 گانه که پایه و بنیان خدمت در انجمن ما می باشند، کاملاً آشنا باشد. آشنایی با کلیه راهنماهای خدماتی که تاکنون چاپ شده و همین طور بولتن های مختلف و منابع موجود در انجمن را در دسترس داشته باشد.

منبع؛ کتاب راهنمای خدمات محلی


وظایف خدمتگزاران ساختار خدماتی (مسئولین اداری و کمیته های فرعی)

 

( بیمارستان ها و زندان ها )
کمیته فرعی بیمارستان ها و زندان ها، پانل هایی را اداره می کند که پیام معتادان گمنام را به معتادانی که اغلب راه دیگری برای شنیدن این پیام ندارند، برساند. پانل های درمانی برای بیمارانی که در مراکز درمانی معتادان، مراکز روانی و جوامع درمانی در کل برپا می گردنند و پانل های اصلاحی برای بازداشت گاه ها و بیمارستان هایی که مربوط به زندان می باشند، برپا می کنند.


( اطلاع رسانی )
ماموریت اصلی کمیته فرعی اطلاع رسانی در کمیته شهری شما، این است که معتادان و افراد دیگر را در جامعه از موضوع در دسترس بودن پیام معتادان گمنام مطلع کند. خدماتی که توسط کمیته های فرعی اطلاع رسانی ارائه می گردد از یک کمیته تا کمیته دیگر با هم تفاوت فراوان دارند. ساده ترین نوع پروژه اطلاع رسانی، چاپ و توزیع کارت ( آگهی ) که به منازل و مکان های مختلف در سراسر کمیته توزیع می شود و اعلام می نماید که معتادان گمنام در دسترس می باشد و جهت اطلاعات بیشتر باید با تلفن معتادان گمنام محلی تماس گرفته شود و یا در جلسات معتادان گمنام شرکت کنند.اکثر کار اطلاع رسانی در وهله ی اول سعی به ترغیب افراد برای تماس گرفتن با خطوط تلفنی محلی جهت دریافت اطلاعات بیشتر در مورد معتادان گمنام می باشد.


( آدرس جلسات )
مسئولیت کمیته آدرس جلسات به روز کردن اطلاعات جلسات بهبودی می باشد که باید لیست جلسات نشان گر روز، ساعت، محل و اطلاعات لازم در مورد جلسات محلی معتادان گمنام باشد. برنامه جلسات اغلب نشان دهنده موارد ذیل است.
* جلسه " باز " است یا " بسته "
* نوع فرمت جلسه (مشارکت آزاد، کارکرد قدم ها و غیره)
* محدویت مربوط به محل جلسه (سیگار کشیدن ممنوع و غیره)
* خدمات جانبی و اضافی (قابل دسترس برای صندلی چرخ دار، در دسترس بودن مترجم زبان،علائم برای ناشنوایان و غیره)
* آیا جلسه توسط گروه خاصی برگزار می گردد
(برای مثال گروه مردان، زنان و جلسات خاص)


( نشریات )
کمیته فرعی نشریات، مقدار متنابهی از کتب معتادان گمنام و جزوات آن را همیشه در دست دادر تا گروه های محلی بتوانند آن ها را خریداری کنند.


( فعالیتها )
مجالس پیک نیک، کمپینگ، جلسات سخنرانی خاص و این گونه موضوعات توسط کمیته فرعی فعالیت های کمیته شهری برپا می گردنند. فعالیت های این چنینی می تواتد حس نزدیکی و اتحاد بهتری را به اتجمن محلی معتادان گمنام القا کند.


( کارگاهها )
روزهای آموزش وکارگاهها که توسط کمیته های فرعی در ساختار NA حمایت می شوند ابزارهای ارزشمندی برای افزایش آگاهی اعضا در مورد کارهای ساختارNA می باشند و برای اکثر زمینه های خدماتی و بهبودی جهت تبادل تجربه و همسان سازی اعضای NA جلساتی برگزار می نماید.


( چیپ و سکه )
به علت گستردگی اعضا و جلسات NA در ایران بعضی از کمیته ها به علت نیاز گروهها و همچنین در دسترس بودن این نوع خدمات در NA ایران به عنوان یکی از خدمات رسمی شناخته شده است. و معمولاً این نیاز را در قالب سنت چهارم انجام می گیرد و ممکن است در دیگر ساختار دنیا این نوع خدمات به گونه ای دیگر باشد.

منبع کتاب راهنمای خدمات محلی می باشد. به جزء چیپ و سکه

 

 

مفهوم هفتم خدماتی

« همه اعضای یک کمیته خدماتی ، مسئولیتی قابل توجه در مورد تصمیمات آن کمیته به عهده دارند ، پس باید اجازه داشته باشند تا به طور کامل در فرایند تصمیم گیری شرکت کنند . »

مفهوم هفتم راهی برای به کار بردن اصل وجدان گروه در حوزه خدماتی است، این مفهوم پیشنهاد می کند که هر کمیته خدماتی بابیست همه اعضای خود را به شرکت در تصمیم گیری های آن کمیته تشویق کند . چون با گردهم اوردن نظرات متفاوت انها ، به کمیته خدماتی مان فرصت می دهیم تا وجدانم گروهی کاملا آگاه و متعادل به وجود آورد و ما را به تصمیمات حساس و منطقی رهنمون سازد .

هیئتهای خدماتی ، کمیته های ما . نشانگر تلاقی نظرات و تجارب در معتادان کمنام هستند . آنچه هر یک از اعضا وقف تصمیم گیریها مکی کنند ، مهم است . نحوه شرکت و حضور در سطح کاملا ساده است : اگر شما عضو یک گروه هستید ، می توانید کاملا در تصمیم گیریهای گروه شرکت کنید . نحوه شرکت و حضور در تصمیم گیریهای هیئتهای خدماتی و کمیته ها به درگیری بیشتری نیاز دارد ، اما همین اصول نیز در آنجا کاربرد دارد . بیان آگاهانه و آزادانه وجدان شخصی ، جزئی ضروری در وجدان گروهی در هر سطحی است.

خدمات در معتادان گمنام کوششی گروهی است . نمایندگان خدماتی ما و نیز دیگر خدمتگزاران مورد اعتماد همگی ، نه فقط در برابر یک حوزه ، بلکی در برابر انجمن معتادان گمنام در کل مسئول هستند . شرکت و حضور هر یک از اعضا ارزش بسیاری دارد ، چون ما خواستار بیان وجدان گروهی جامع در کل هستیم .

مقررات خاصی برای به کارگیری مفهوم شرکت و حضور ، در شرایط مختلف وجود ندارد . در یک فضای آکنده از عشق ، احترام متقابل ، و بحث ادقانه هر عضو از کمیته خدماتی می تواند برای هر مسئله ای به راحتی تصمیم بگیرد . در موارد مهم که بر گروهها اثر می گذارد ، کمیته خدماتی مستقیما از گروهها درخواست راهنمائی می کند . اگر جه در اکثر موارد کمیته خدماتی از اختیار واگذار شده جهت انجام مسئولیتها محوله از طرف گروه ، استفاده می کند و مسائل را در جلسات خدماتی به نحوه معمول رتق و فتق می کند .

اصل روحانی ، گمنامی در معتادان گمنام اساس و بنیاد مفهوم هفتم است . این اصل انجمن ما را به سوئی سوق می دهد که برای مشارکت هر عضو در خدمات معتادان گمنام اهمیتی برابر قائل شویم . مفهوم هفتم با اصرار بر هم سنگ بودن نظرات هر عضو اصل گمنامی را اعمال می کند . اگرچه ممکن است در همه تصمیم گیریها ی که در انجمن می شود شرکت نکنیم ، ولی همه ما حق شرکت کامل و برابر در تصمیم گیریهای کمیته ای که در آن عضو هستیم را داریم.

 

1: در حال حاضر چه کسانی در جلسات کمیته خدمات ناحیه (هیئت نمایندگان) شما شرکت می‌کنند؟ چرا؟
2: چه کسانی در جلسات اداری گروه شما شرکت می‌کنند؟ چرا؟
3: آیا تمام اعضای کمیته خدمات ناحیه شما مسئولیت قابل توجهی در قبال خدمات NA که در ناحیه شما ارائه می شود، دارند؟ آیا تمام اعضاء یک کمیته فرعی مسئولیت قابل توجهی در مورد تصمیمات وکارهای آن کمیته فرعی را تحمل می کنند؟ آیا تفاوتی بین حضور و شرکت اعضاء کمیته خدمات ناحیه ( هیئت نمایندگان) در جلسات آن کمیته با حضور و شرکت اعضاء یک کمیته فرعی در جلسات آن کمیته فرعی وجود دارد؟ چرا، یا چرا نه؟


 

1_ در حال حاضر چه کسانی در جلسات کمیته خدمات ناحیه ( هیئت نمایندگان ) شما شرکت می کنند؟

 منشی – گرداننده – علی‌البدل – رابط – علی‌البدل – خزانه‌دار – کمیته‌های خدماتی
و نمایندگان به دلیل اینکه طبق اساسنامه و وجدان گروه‌ها برای خدمت خدمتگزاران بایستی حضور داشته باشند.
 (توسعه – هماهنگی – تأمین خدمات).
– در حال حاضر کمیته‌ ما تشکیل شده از مسئولیت اداری که شامل گرداننده، نایب گرداننده، منشی، خزانه‌دار، رابطین و کمیته‌های فرعی که شامل اطلاع‌رسانی٬ کارگاهی٬ نشریات٬ چیپ و اقلام٬ H&I ٬آدرسها.
 و مسئول کمیته‌‌های موقت در صورت نیاز که توسط نماینده‌های خدماتی انتخاب می‌گردد.

 چون ما و گروه های دیگر برای دور نشدن از هدف اصلی ، ساختار خدماتی را به وجود آورده ایم و نمایندگانی را به صورت دائم در آنجا داریم . وظیفه این افراد شرکت مداوم در جلسات و منعکس کردن مسائل گروه و آگاهی دادن به گروه در مورد تصمیم گیری های ساختار است .


سؤال 2- چه کسانی در جلسات اداری گروه شما شرکت می‌کنند؟ چرا؟

کلیه اعضاء( تمایلی)، خدمتگزاران گروه ( در صورت غیبت پاسخگو هستند ) برای فرآیند تصمیم‌گیری و وجدان گروه و رعایت سنت  ها شرکت می‌کنند.
 
قسمت ب: چون خدمات در NA کوششی گروهی است انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد و بوجود آوردن فضای بهبودی برای کل اعضاء


سؤال 3- آیا تمام اعضای کمیته خدمات ناحیه شما مسئولیت قابل توجهی در قبال خدمات NA که در ناحیه شما ارائه می‌شود، دارند؟ آیا تمام اعضاء یک کمیته فرعی مسئولیت قابل توجهی در مورد تصمیمات و کارهای ان کمیته فرعی را تحمل می‌کنند؟ آیا تفاوتی بین حضور و شرکت اعضاء کمیته خدمات ناحیه (هیئت نمایندگان) در جلسات آن کمیته با حضور و شرکت اعضاء یک کمیته فرعی در جلسات آن کمیته وجود دارد؟ چرا یا چرا نه؟


ج- بله. بله. بله – کلیه خدمتگزاران کمیته‌های فرعی در مقابل خدمت خود مسئولیت قابل توجهی دارند و در فرآیند تصمیمات شرکت می‌کنند.

ولی در رأی‌گیریها فقط رأی‌گیری به عهده نمایندگان و رابطین می‌باشد.

ج گروه 1- اعضای خدمتگزار باید با تعهد و مسئولیت‌پذیری در مقابل کسانیکه که با آنها خدمت میکنند نقطه پاسخگویی داشته باشند کمیته‌ها باید به مشکلات و ایده‌های سازنده وجدان‌های گرفته شده تصمیم باشند و بعنوان یک خدمتگزار در جلسات مشارکت کنند نه فقط حضور فیزیکی داشته باشند.

ج گروه 2 -1- اعضای کمیته‌های فرعی باید در جلسات درون کمیته‌ای ناحیه شرکت کنند.
کمیته فرعی طبق مفهوم پنجم می‌بایست اساسنامه تنظیم کند کمیته‌ای فرعی فقط می‌توانند در مورد اختیارات آن کمیته شرکت کند . ولی نمایندگان بین گروه و رابطین حق اظهار نظر بر روی کمیته ها را دارند.
2- تمامی اعضای یک کمیته فرعی میتوانند در فرایند تصمیم‌گیری شرکت کنند.
3-مفهوم‌اش این است که راهی برای بکار بردن اصل وجدان گروه هموار شود.
4-تفاوت بین حضور و شرکت خدمتگزاران یک کمیته فرعی در جلسه درون کمیته‌ای با شرکت در جلسات هیئت نمایندگان وجود دارد در هیئت نمایندگان وجدان گروهی پشت همه مسئولین است اما در کمیته فرعی وجدان فقط پشت مسئول آن کمیته است.
5-ویژگی‌های یک خدمتگزار هنگام انتخاب باید مورد توجه و دقت قرار گیرد باین صورت اختیارات لازم جهت انجام آن خدمت باو داده میشود تا آزادی عمل در حین پاسخگویی را داشته باشد.


سوالات حاشیه ای پیرامون مفهوم هفت

منظور مفهوم هفتم چیست؟

 
راهی برای بکار بردن اصل وجدان در حوزه خدماتی است.
هر کمیته خدماتی بایست همه اعضای خود را به شرکت در تصمیم‌گیری‌های ان کمیته تشویق کند.
با گردآوردن نظرات متفاوت آنها، به کمیته خدماتی‌مان فرصت میدهیم تا وجدان گروهی کاملاً آگاه و متعادل بوجود آورد و ما را به تصمیمات حساس و منطقی رهنمون سازد.


 

اساس و بنیاد مفهوم هفتم چیست؟


اصل روحانی گمنامی در NA است.
اصل گمنامی ما را به سویی سوق می‌دهد که برای فعالیت هر عضو در خدمات NA اهمیت قائل شویم.
با اصرار بر هم سنگ بودن نظرات هر عضو، اصل روحانی گمنامی را اعمال می‌کنیم.
همه ما حق شرکت کامل و برابر در تصمیم‌گیری‌های کمیته‌ای که در آن عضو هستیم را داریم.


در مواردی که تصمیمی بر گروه‌ها اثر می‌گذارد، کمیته خدماتی چه میکند؟


مستقیماً از گروه‌ها درخواست‌ راهنمایی می‌کند.
در اکثر موارد کمیته خدماتی از اختیار واگذار شده جهت انجام مسئولیت‌های محوله از طرف گروه، استفاده می‌کند.


 

- خدمات در NA‌چه کوششی است؟


نمایندگان خدماتی ما و نیز دیگر خدمات‌گزاران مورد اعتماد ما همگی، در برابر انجمن NA در کل مسئول هستند.
شرکت و حضور هر یک از اعضاء ارزش بسیار دارد، چون ما خواستار بیان وجدان گروهی جامع در کل هستیم.
در یک فضای آکنده از عشق، احترام متقابل، مباحثه رک و باز هر عضو از کمیته خدماتی بر روی هر یک از این مسائل به ارحتی تصمیم‌ می‌گیرد.


 

پیام؛

اگر شما عضو یک گروه هستید، می توانید کاملاً در تصمیم گیریهای گروه شرکت کنید. (مفهوم هفتم خدماتی)

خدمات در NA کوشش گروهی است.
نمایندگان خدماتی ما و نیز دیگر خدمتگزاران مورد اعتماد همگی، نه فقط در برابر یک حوزه، بلکه در برابر انجمن NA در کل مسئول هستند.
شرکت و حضور هریک از اعضاء ارزش بسیار دارد، چون ما خواستار بیان وجدان گروهی جامع در کل هستیم. (مفهوم هفتم خدماتی)


مسوولیت همه اعضا قبل از ورود به فضای خدماتی دوری کردن از:

۱- رنجش
۲- پیشداوری و قضاوت
۳- بی تفاوتی
4- احساسی عمل کردن
۵- اطلاعات دست دوم و ناقص
۶- افکار قالبی و کلیشه ای

دلایل:
۱- خدمات در ان ای کوشش گروهی است
۲- به کاربردن اصل وجدان گروهی در خدمات
۳- گرد هم اوردن نظرات متفاوت

 

مفهوم هشتم خدماتی

« ساختار خدماتی ما به انسجام و موثر بودن ارتباطاتمان بستگی مستقیم دارد . »

ساختار خدماتی انجمن ما ، بر اتحاد ،گروهها بنیان گذاری شده است. جهت حفظ این اتحاد ، ما باید ارتباط دائم با سراسر معتادان گمنام داشته باشیم. به کمک یکدیگر ، گروههای ما ساختار خدماتی به وجود آورده اند که احتیاجات مشترک آنها را برطرف کند. و کمک کند تا آنها به هدف مشترک خود برسند. موثر بودن ساختار خدماتی به اتحاد مستمر گروههای معتادان گمنام و همین طور به حمایت و راهنمائی مداوم آنها بستگی دارد. این مسائل فقط از طریق حفظ یک رابطه صادقانه ، باز و صمیمانه مابین همه طرفهای دخیل ، امکان دارد.

ارتباط منظم ودائم نقش زیادی در اعمال مسئولیت و اختیار نهائی گروههای ما در خدمات معتادان گمنام دارد . از طریق نمایندگان بین گروهی ، گروهها دائما نیرو ، ایده و وجدان خود را به ساختار خدماتی ارائه می کنند . توسط گردهم آمدن این گزارشات است که گروهها می توانند هیئتهای خدماتی و کمیته ها را راهنمائی کنند تا به معتادان گمنام در کل خدمت کنند. زمانی هم که گروهها به طور منظم اطلاعات دقیق از اجزا ساختار خدماتی دریافت نمایند ، می توانند با نوع و طرح فعالیت آن ساختار به خوبی آشنا شوند و از این طریق گروهها قادر خواهند بود تا تشخیص دهند که مشکلی برای هیئتهای خدماتی و یا کمیته ها پیش آمده و نیز در موقعیت بهتری قرار می گیرند تا بفهمند چطور میتوانند به رفع این مشکل کمک کنند. هم چنین ، با شناخت منابع مورد نیاز برای انجام وظایف خدماتی ، گروهها می توانند حمایت کافی برای ساختار خدماتی فراهم نمایند.

رابطه دو طرفه روشن و مداوم شرط مهم در واگذاری مسئولیت و اختیاراست. وقتی گروههای ما از ساختار خدماتی می خواهند که انجام مسئولیتی را از طرف آنها به عهده گیرد ، ما به ساختار خدماتی اختیار لازم را برای تصمیم گیری در مورد آن مسئولیت تفویض می کنیم. ما نیاز داریم که بتوانیم به خدمتگذاران مورد اعتمادمان اطمینان کنیم و با آسایش خاطر اختیار لازم را به آنها واگذار نمائیم . این نوع اطمینان به میزان زیاد به ارتباط مداوم بستگی دارد. تا جائی که هیئتهای خدماتی و کمیته های ما به طور منظم گزارشهایی کامل و خالصانه از فعالیتهای خود ارائه کنند ، ما می توانیم در مورد عاقلانه بودن واگذاری اختیارات به آنها ، آسوده خاطر باشیم.

ارتباط صریح و رک داشتن ، یکی از خواص حساس رهبری مور است. برای درک بهتر ایده ها ، آرزوها ، نیازها و وجدان کسانی که به آنها خدمت می کنند ، خدمتگزاران مورد اعتماد باید با دقت به اعضای انجمن گوش فرا دهند. برای دادن اطلاعات مورد نیاز به گروههای معتادان گمنام، جهت راهنمائی و حمایت از خدمات انجمن ، رهبران معتادان گمنام به طور منظم گزارشهای کامل و روشن ارائه و توزیع می کنند . ما نمی خواهیم که خدمتگزاران مورد اعتماد ما دائما ما را در اعداد و ارقام و یا سایر مسائل غرق کنند ، اما از آنها انتظار داریم که در صورت درخواست اطلاعاتی کامل از فعالیتها و مباحث خود ارائه نمایند. خدمتگزاران مورد اعتماد ما در ایجاد ارتباط با کسانی که بدانها خدمت می کنند ، باید رفتار  و منشی صریح ، جامع ، پذیرا و کاملا تاثیر پذیر از خود به نمایش بگذارند. تا این حد صریح و بی پرده بودن کار راحتی نیست اما برای حفظ صداقت و درستی خدمات ما ضروری است.

نهایتا ، ارتباط کامل و مداوم برای شکل گرفتن وجدان گروهی ضروری است و به نوبه خود وسیله ای برای دعوت از خداوند مهربان است. تا بر روی تصمیمات کلی ما تاثیز بگذارد . برای شکل گیری وجدان گروهی روابط ما باید صادقانه و مستقیم باشد. بدون نگریستن به مسائل از تمتمی جوانب ، گروهها ؤ هیئتهای خدماتی و کمیته ها نمی توانند وجدان گروهی آگاهی را شکل دهند. وقتی ما گرد هم می ائیم تا مسائل خدماتی را بررسی کنیم ، ایده ها و اطلاعاتمان را بسیار صریح با یکدیگر در میان می گذاریم و در مورد موضوعات مطرح شده ، افکار و عقاید خود و مکنونات قلبی مان را به صراحت به زبان می آوریم. کاملا به یکدیگر گوش می دهیم و به دقت اطلاعات و نظراتی که ارائه می شود را بررسی می کنیم. به وجدان خود رجوع می کنیم و پس از آن تصمیم میگیریم. وجدانی که از عدم آگاهی و جهالت تغذیه شود وجدانی غیر موثر است و ظرفیت ارائه راهنمائی قابل اتکا ندارد. یک وجدان گروهی موثر فقط می تواند در فضائی که تحت تاثیر ارتباطات باز و منظم است مابین اجزا دخیل شکل گیرد.

قصد ما از خدمت کمک کردن به انجمن در انجام هدف اصلی اش است : رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است . رابطه صادقانه ، باز و مستقیم برای درستی ، کمال و همین طور موثر بودن ساختار خدماتی معتادان گمنام ضروری است. اتحاد ، مسئولیت و اختیار گروهی ، تفویض و واگذاری ، رهبری ، جوابگوئی ، وجدان گروهی ، شرکت و حضور – همگی به ارتباط خوب اجزا مختلف انجمن معتادان گمنام بستگی دارد . از طریق ارتباط دو طرفه و منظم ، گروهها و ساختار خدماتی ما در موقعیتی مناسب جهت حمایت از ایده ها و انجام مسئولیتهای مشروح در مفاهیم دوازده گانه قرار میگیرد.

 

 1: ارتباطات منظم چگونه از مفهوم دوم حمایت می‌کند؟ مفهوم سوم را چگونه حمایت می‌کند؟ مفهوم چهارم را چطور؟ و همین طور مفهوم ششم را؟
 2: کمبود ارتباط منظم چگونه باعث تخریب این مفاهیم، و همین طور تحلیل رفتن امانت داری و تاثیر گذاری ساختار خدماتی ما می گردد؟
3: آیا گروه شما، ارتباط منظم از طرف خدمتگزاران مورد اعتماد، هیئت های خدماتی و کمیته هایی که بدان خدمت می کنند، دریافت می کند؟ آیا گروه شما با آن خدمتگزاران مورد اعتماد، هیئت های خدماتی، و کمیته ها ارتباط منظم برقرار می کند؟


سؤال 1- ارتباط منظم چگونه از مفهوم دوم حمایت می‌کند؟ مفهوم سوم را چگونه حمایت می‌کند؟ مفهوم چهارم را چطور و همین مفهوم ششم را؟

 

درمفهوم دوم:
 به این نکته که مسئولیت و اختیار نهایی خدمت با گروه ها است اشاره می کند . پس لازم است که ساختار و گروه ها به طور منظم ( به وسیله نمایندگان خود ) با یکدیگر ارتباط داشته باشند . زمانی گروه ما در مسیر درست قدم برمی دارد که به هدف اصلی خود که رساندن پیام به معتاد در حال عذاب است بپردازد . اگر هر گروهی بخواهد در تمام زمینه های پیام رسانی شرکت مستقیم داشته باشد ، نمی تواند بر روی هدف اصلی خود متمرکز شود .
به همین جهت اختیارات خود در این زمینه را به ساختار خدماتی واگذار می کند .

در مفهوم سوم:
به این نکته اشاره شده است و مشخص است که داشتن رابطه مناسب و منظم برای تحقق بخشیدن به مفهوم سوم ، لازم و ضروری است .

در مفهوم چهارم:
به رهبری موثر در انجمن اشاره می شود . مسلما ارتباط موثر و مفید اعضاء گروهها ، در انتخاب خدمتگذاران مورد اعتماد ، نقشی محوری دارد . با ارتباط منظم و تبادل تجربیات و نظرات است که گروه ها به انتخاب درست رهبران و خدمتگذارانشان هدایت می شوند .

در مفهوم ششم:
در مورد روحانی بودن وجدان گروه می گوید . این مفهوم به تک تک ما یادآوری می کند که در مقابل تصمیمات گرفته شده ، مسئول هستیم و نباید غرایض و نظرات شخصی مان را در امر تصمیم گیری دخالت بدهیم ، زیرا تصمیم گیری توام با قضاوت های شخصی ما را ماهیت روحانی انجمن و گروه دور می کند .
مفهوم ششم به ما می گوید که در رای گیری ها باید از سر راه خدا کنار برویم ، در همه حال خواست او را بر خواست خود ترجیح بدهیم و اجازه بدهیم اراده خود را در تصمیمات گروه متجلی کند .


سؤال 2- کمبود ارتباط منظم چگونه باعث تخریب این مفاهیم و همین‌طور تحلیل رفتن امانتداری و تأثیرگذاری ساختار خدماتی ما می‌گردد.؟

 

 عدم ارتباط منظم با گروه از بین رفتن اعتماد گروه به خدمتگزاران می‌شود و باعث عدم حمایت گروه از ساختار می‌شود.

بطور کلی اتحاد و انسجام NA بهم میخورد و مخدوش میشود، با کمبود ارتباط ایده‌های مالی معنوی و روحانی عضو به هدر می‌رود، با کمبود ارتباط ساختار ازنیازهای گروهها آگاهی پیدا نمی‌کند و حدود اختیارات و اطمینان لازم بوجود نمی‌آید. با کمبود ارتباط خدمتگزاران مورد اعتماد مشخص نمی‌شوند و همچنین بدلیل نداشتن ارتباط منظم خرد مناسبی شکل نمی‌گیرد و تأثیر آن بر ساختار اینکه اعتماد و اطمینان لازم از ساختار سلب میشود.


سؤال 3- آیا گروه شما ارتباط منظم از طرف خدمتگزاران مورد اعتماد، هیئت‌های خدماتی و کمیته‌هایی که بدان خدمت می‌کنند دریافت می‌کند؟ آیا گروه شما با آن خدمتگزاران مورد اعتماد، هیئت‌های خدماتی و کمیته‌ها و ارتباط منظم برقرار می‌کند؟

گروه‌های ما منابع را در اختیار ساختار قرار میدهند تا نیازهای NA تأمین گردد در بعضی مواقع گزارشات کتبی و شفاف نمیباشد و باعث اختلال در ارتباط میان گروه و ساختار می‌شود این منظم بودن ارتباط باعث میشود که گروهها بطور دقیق و صحیح ساختار را حمایت نکنند و یا به ساختار اعتماد نداشته باشند در نهایت باعث رعایت نشدن سنت پنجم و هفتم می‌شود و در مورد خدمتگزاران شایعه پراکنی می‌شود بین گروهها و ساختار فاصله بوجود میاید. ساختار حکومتی و یکطرفه میگردد. برای برقراری ارتباط با ساختار خدماتی می‌باشد ساختار گزارشات کتبی و شفاف از نحوه عملکرد و استفاده از منابع برای تأمین احتیاجات و برآورد هدف کلی گروهها باید آگاه باشند که در ساختار چه تصمیماتی گرفته میشود چون با درک صحیح از ساختار و یک رابطه منظم و مستقیما است که گروهها به ساختار اعتماد کرده و حمایت قوی‌تر میشود ارتباط درست و دوطرفه بین گروه و ساختار باعث انسجام توسعه و هماهنگی مفهوم اول میشود.


حواشی مفهوم هشتم

 

ساختار خدماتی به انسجام و موثر بودن ارتباطات‌ ما بستگی دارد.


دلایل لزوم مفهوم هشتم؛

۱- موثر بودن ساختار خدماتی
۲- اتحاد مستمر گروههای ان ای
۳- حمایت و راهنمایی مداوم اعضا
۴- براورده شدن احتیاجات مشترک
۵- حفظ و خوشنامی ان ای


 

ساختار خدماتی انجمن ما بر چه اساسی است؟


بر اتحاد گروه‌هاه بنیان‌گذاری شده است.

جهت حفظ این اتحاد، ما باید ارتباط دائم و مستمر با معتادان گمنام داشته باشیم.


 

مؤثر بودن ساختار خدماتی به چه عواملی بستگی دارد؟


به اتحاد مستمر گروه‌های NA
به حمایت و راهنمایی مداوم آنها

این مسائل فقط از طریق حفظ یک رابطه صادقانه، باز و صمیمانه ما بین

همه طرف‌های دخیل، امکان دارد.


 


ارتباط منظم و دائم چقدر در انسجام خدمت مؤثر است؟

 

ارتباط، نقش زیادی در اعمال مسئولیت و اختیار نهایی گروه‌های ما در خدمت NA دارد.

گروه‌ها دائماً از طریق نمایندگان بین گروهی، نیرو، ایده و وجدان خود را به ساختار خدماتی ارائه میکنند.

توسط گردهم آمدن این گزارشات است که گروه‌ها می‌توانند هیأت‌های خدماتی و کمیته‌ها را راهنمایی کنند تا به NA در کل خدمت کنند.


 

شرط مهم در واگذاری مسئولیت و اختیار چیست؟

 

رابطه روشن و مداوم .


ما نیاز داریم که بتوانیم به خدمت‌گزاران مورد اعتمادمان اطمینان کنیم و با آسایش خاطر اختیار لازم را به آنها واگذار نمائیم.

این نوع اطمینان به میزان زیاد به ارتباط مداوم بستگی دارد.


 


آسوده بودن واگذاری و اختیار چه موقع اتفاق می‌افتد؟

 

ساختار خدماتی به طور منظم گزارش‌هایی کامل و خالصانه از فعالیت‌های خود ارائه کند. ما می‌توانیم در مورد عاقلانه بودن واگذاری اختیارات به آنها آسوده خاطر باشیم.


 

خواص حساس رهبری مؤثر در NA چیست؟


ارتباط صریح و رُک داشتن
بطور منظم گزارش‌های کامل و روشن ارائه و توزیع کردن
داشتن رفتار و منشی صریح، جامع، پذیرا و کامل از خود به نمایش بگذارند.


 

وجدان غیر مؤثر چه وجدانی است؟ وجدان مؤثر چطور؟

 

وجدانی که از عدم آگاهی و جهالت تغذیه شود وجدان غیرمؤثر است.
وجدانی که ظرفیت ارائه راهنمایی قابل اتکا ندارد.


یک وجدان گروه مؤثر فقط می‌تواند در فضایی که تحت تأثیر ارتباطات باز و منظم است. ما بین اجزا دخیل شکل گیرد.

هدف از خدمت: کمک کردن به انجمن در انجام هدف اصلی خود است. رساندن پیام به معتادی که هنوز در عذاب است.

 

مفهوم نهم خدماتی

« تمامی عناصر ساختار خدماتی ما مسئولند که به دقت همه نقطه نظرات را هنگام تصمیم گیری در نظر داشته باشند. »

بحث کردن با اشخاصی که با ما موافق هستند کاری آسان است . اما در بهبودی آموخته ایم که بهترین فکرهای ما ، لزوما بهترین راه حل و راهنمائی ممکن نیست . به ما آموخته اند که قبل از تصمیم گیریهای مهم و حساس ، قضاوت خود را در برابر افکار دیگران ارزیابی کنیم . تجربه به ما نشان داده است افکار کسانی که با ما موافق  نیستند، اغلب همانی است که بیشتر از همه به شنیدنش نیاز داریم .مفهوم نهم این بعد از بهبودی ما را در محیط خدماتی به کار می گیرد . هنگام تصمیم گیری ، گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته های ما بایست فعالانه خواستار تمامی نقطه نظرات موجود باشند.

وجدان گروهی موثر ، یک وجدان گروهی کاملا آزاد آگاه است . مفهوم نهم وسیله ای است که به ما کمک می کند تا مطمئن شویم وجدان گروهی ما تا حد امکان بخوبی آگاه است. در هر گونه بحثی همیشه وسوسه نادیده گرفتن اعضا مخالف وجود دارد . بخصو اگر اکثریت یزرگی از اعضا مثل یکدیگر فکر کنند. اما اغلب یک صدای تنها ، که اطلاعات جدید یا تویری منحصر به فرد را ارائه کند ، ما را از گرفتن تصمیمات نا آگاهانه و عجولانه نجات می دهد. در معتادان گمنام ، تشویق می شویم که به آن صدای تنها احترام بگذاریم ، حمایتش کنیم ، وقتی خواهان آن می شویم ، چرا که بدون آن تصمیم های خدماتی بی شک صدمه خواهد دید .

مفهوم نهم ما را تشویق می کند . حتی اگر اکثر اعضای ما به گونه ای متفتاوت فکر کنند ، افکار خود را رک و راست در بحث مسائل خدماتی به زبان آوریم. این مفهوم به ما نمی گوید که یک مخالف یا ساز ناهمگون دائمی باشیم و به هر چه که اکثریت با آن موافق است اعتراض کنیم . بلکه به ما می گوید مسئول هتیم با همان دقت نیز به موضع و موقعیت دیگران گوش فرا دهیم. وقتی ما از خود شهامت لازم برای به زبان آوردن افکارمان و در همان حال احترام به یکدیگر را نشان می دهیم . می توانیم  را نشان می دهیم ، می توانیم آسوده خاطر باشیم که طبق مصالح انجمن معتادان گمنام عمل کرده ایم . با اصرار و افشاری بر بحث کامل و دقیق . بدترین حالتی که به وجود می آید این است که کمی از وقت یکدیگر را می گیریم و بهترین حالت آن است که انجمن را در برابر نتایج و پی امدهای تصمیمی نا آگاهانه و عجولانه قرار نمی دهیم .

وقتی کمیته خدماتی در حال تصمیم گیری است ، مفهوم نهم می تواند به صورتهای مختلف به کار گرفته شود.اگر شما یکی از اعضای کمیته هستید ، تنها کاری که باید بکنید این است که دست خود را بلند کنید و صحبت نمائید. اگر نکته مورد نظر شما پیچیده است می توانید به صورت کتبی به دیگر اعضای کمیته یا هیئت ارائه کنید تا بتوانند با دقت موضوع را بررسی کنند.

اگر شما عضو کمیته مورد نظر نیستید ، اما به عنوان یک عضو معتادان گمنام می خواهید موردی را در مسائل خدماتی مطرح کنید ، راههای مختلفی جهت اعلام نظر و موضع خود دارید. می توانید نظر خود را در جلسه اداری گروه خود به مشارکت بگذارید و اطمینان حاصل کنید که نظر شما در کنار دیگر نظرها و تحت لوای وجدان گروه ، نماینده بین گروهی را هنگام شرکت در بحثهای خدماتی راهنمائی کند. بعضی از هیئتهای خدماتی و کمیته ها قسمتی از دستور جلسه خود را در گردهم آئی باز به این اختصاص می دهند که شما بتوانید در آن افکار خود را در مورد مسائل ارائه کنید. خبرنامه ها و مجلات انجمن از محلی تا جهانی ، قسمتی را به درج نظرات اعضای معتادان گمنام در مورد مسائل خدماتی جاری اختصاص داده اند. علی رغم اینکه شما عضو یک کمیته خدماتی باشید یا نه . راههای مختلفی وجود دارد که بتوانید شخصا مفهوم نهم را بکار بندید.

فرآیند تمیم گیری های ما کامل نیست . خیلی از گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته ها به این امر و همین طور به ارزش موضع اقلیت در مورد تمام تصمیماتشان واقف هستند. هرگاه که پیشنهادی با کمتر از اتفاق آرا تایید می شود ، کمیته ها اغلب از کسانی که رای مخالف داده اند ، درخواست می کنند که دلیل مخالفت خود را شفاهی یا کتبی اعلام کنند و اگر آن تصمیم بعدا نیاز به اصلاح داشته باشد ، عقاید این اقلیتها ممکن است در کمک به طرح جدید خدماتی ارزشمند واقع گردد.

مفهوم نهم ما را تشویق می کند که به مشورت با وجدان گروه ادامه دهیم. حتی بعد از اینکه تصمیمی گرفته شده است . اگر بحثی در مورد پیشنهادی که قبلا تایید شده به وجود آمد ،;کمیته مکلف است که به ان  بحث گوش فرا دهد. ، چون ممکن است بر  اساس آن بحث ، کمیته در تصمیمات قبلی خود تغییراتی بوجود آورد.اما اگر تصمیمی گرفته شد و پس از باز هم مورد سوال و شک و شبه قرار گرفت ، ولی پس از بررسی کلیه جوانب باز هم مورد تایید قرار گرفت   به قوت خود باقی ماند ، آن موقع همه باید آنرا بپذیرند و از صمیم قلب جهت انجام دادن آن همکاری کنند.مقاومت مستقیم یا حمایت نصفه و نیمه از این گونه تصمیم ها بر خلاف اصول ما در مورد تعلیم و پذیرش است. وقتی تصمیمی گرفته شد ، دوباره بررسی گردید و تایید شد ، لازم است که ما بدان احترام بگذاریم و به دنبال خدمت خود در انجمن برویم.

بیان وجدان شخصی در گروه ، پایه و اساس وجدان گروهی است. بدون آن ما ، در برابر راهنمائی خداوند مهربان که مرجع نهائی ما است سد می سازیم. وقتی تعداد کمی از از اعضا به نظر از اعضا به نظر یا موضعی که بسیاری از آن حمایت می کنند اعتراض دارند ، هیئتهای خدماتی یا کمیته ما باید با دیده احترام و بررسی دقیق با این مسئله  روبرو شود. اطلاعات و نظراتی که از طرف عده کمی اراذه می گردد و ممکن است ما را از اشتباهات خطرناک نجات دهد وحتی مکن است ما را به افق های جدید خدماتی که که قبلا فکرش را هم نکرده ایم رهنمون سازد تا بتوانیم بهتر و موثرتر از همیشه هدف اولیه انجمن خود را به انجام رسانیم. به خاطر انجمن و به خاطر اعضایی که در آینده به ما ملحق می شوند ، گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته های ما باید همیشه تمامی نقطه نظرات را در تصمیم گیری های خود در نظر داشته باشد

1: وجدان گروه کاملاً آگاه، یک وجدان گروه موثر خواهد بود. چرا مهم است که حتماً مطمئن شویم که همه نقطه نظرات بررسی شده، قبل از این که تصمیمی در مورد خدمات بگیریم؟
2: در گروه، ناحیه، یا منطقه شما یک عضو چگونه می‌تواند نظر خود را در مورد یک موضوع یا تصمیم خدماتی ابزار کند؟
3: آیا خدمات NA خواستار نظرات جدید و متفاوت می‌باشد؟
4: شما چه موقع می‌فهمید که وقت آن است که برخلاف تصمیم اکثریت صحبت کنید؟ و چه وقت باید تصمیمی را بپذیرید و تسلیم وجدان گروه گردید؟


توجه مفهوم نهم به اهمیت صدای تنها است٬ اما دقت گردد؛

این مفهوم به ما نمی گوید که یک مخالف یا ساز ناهمگون دائمی باشیم و به هرچه که اکثریت با آن موافق است اعتراض کنیم. بلکه به ما می گوید مسئول هستیم که افکار و وجدانمان را با دیگر اعضاء در میان بگذاریم و به دقت موضع و موقعیت خود را تشریح کنیم و با همان دقت نیز به موضع و موقعیت دیگران گوش فرا دهیم. (مفهوم نهم خدماتی)

 

در صورت تصویب یک برنامه با حداقل رای وجدان ٬ کمیته ها لازم است؛

هرگاه که پیشنهادی با کمتر از اتفاق آراء تأیید می شود. کمیته ها اغلب از کسانی که رأی مخالف داده اند، درخواست می کنند که دلیل مخالفت خود را شفاهی یا کتبی اعلام کنند و اگر آن تصمیم بعداً نیاز به اصلاح داشته باشد، عقاید این اقلیتها ممکن است در کمک به طرح جدید خدماتی ارزشمند واقع گردد. (مفهوم نهم خدماتی)

 

اگر برنامه ای با حداکثر رای وجدان تصویب گردد٬ با صدای تنها چه باید کرد؛

وقتی تعداد کمی از اعضاء به نظر یا موضعی که بسیاری از آن حمایت می کنند، اعتراض دارند، هیئتهای خدماتی یا کمیته ما باید با دیده احترام و بررسی دقیق با این مسئله روبرو شود. اطلاعات و نظراتی که از طرف عده کمی ارائه می گردد ممکن است ما را از اشتباهات خطرناک نجات دهد و حتی ممکن است ما را به افقهای جدید خدماتی که قبلاً فکرش را هم نکرده ایم رهنمون سازد تا بتوانیم بهتر و مؤثرتر از همیشه هدف اولیه انجمن خود را به انجام رسانیم. (مفهوم نهم خدماتی)


سؤال 1- وجدان گروه کاملاً آگاه یک وجدان گروه مؤثر خواهد بود. چرا مهم است که حتماً مطمئن شویم که همه نقطه نظرات بررسی شده، قبل از این که تصمیمی در مورد خدمات بگیریم؟


وجدان گروه آرمانی دارای دو شاخه مهم است.
آگاهی؛
اطلاع  از همه زوایا و روزنه های یک موضوع.
موثر ؛
شرکت دادن ٬نظر خواهی کردن از همه اعضا .
گاهی اعضای پیشکسوت دارای تجربه کافی و سازنده هستند و تنها پرسیدن نظر آنها موجب آگاهی ما از همه زوایا و ابعاد موضوع می گردد.
اما چه کسی می تواند ادعا کنند که چیزی جا نیفتاده باشد.
بنابراین برای اطمینان و قوت قلب باید از همه اعضا تجربه جمع آوری گردد.

اما  حتی فرض کنیم با تمام وجود مطمئن هستیم که اعضای پیشکسوت به همه ابعاد موضوع احاطه دارند. باز یک مسئله جا مانده است.
موثر بودن تصمیمات اخذ شده.
معمولا تجربه نشان می دهد شرکت همه اعضا در نظرسنجی موجب پویایی و نشاط و همکاری اعضا با همدیگر می گردد.
وقتی عده ای مورد همکاری قرار نمی گیرند ٬ آنها نیز تمایل کافی برای اجرای سازی تصمیم گرفته شده نخواهند داشت.
مسئولیت و تعهد اعضا وقتی به یک تصمیم قوی تر و نیرومند تر می گردد که اعضا حس کنند آنها در تصمیم گرفته شده شرکت موثر داشته اند.


 

سؤال 2- در گروه، ناحیه، یا منطقه شما یک عضو چگونه می‌تواند نظر خود را در مورد یک موضوع با تصمیم‌ خدماتی ابراز کند.

ارتباط در گروه ها پویا و زنده و مستقیم شکل می گیرد.
اعضا با شرکت کردن در جلسات اداری و گرفتن اجازه می تونند نظر خود را مستقیم بیان کند.
گاهی اعضا نمی توانند در جلسه اداری حاضر گردند بنابراین بصورت مکتوب یا شفائی مطالب خود را به خدمتگزاران و اعضای گروه منتقل می کنند تا آنها زبان گویای آنها گردند.

اما موضوع در ساختار  کمی متفاوت است.
گاهی ساختار نمی تواند نظر همه اعضا را تک تک و مستقیما بشنود .
بنابراین هر عضو می توانند
با شرکت کردن در کمیته ها ، نگارش مکتوب نظر خود٬ ارتباط با نماینده بین گروهی و یا تماس با سایر خدمتگزاران نظر خود را به ساختار به صورت غیر مستقیم  منتقل کند.
هر چند ؛
تصمیمات اخذ شده در یک ساختار بر گرفته از تصمیمات اخذ شده در جلسات اداری است.
بشرطی که جلسات اداری قوی و نیرومند گردد و نماینده بین گروهی صرفا منتقل کننده نظر گروه خود باشد.


 

سؤال 3- آیا خدمات NA خواستار نظرات جدید و متفاوت می‌باشد؟

 

بله . معتادان گمنام همیشه نیازمند نظرات جدید و متفاوت است . این نظرات جدید و خصوصا مخالف ، به بهتر شدن عملکرد معتادان گمنام کمک می کند . گاهی شنیدن یک نظر و پیشنهاد مخالف و تعمق در آن ، گروه را از اشتباه بازمی دارد . به همین دلیل است که مفهوم نهم به ما می گوید که همیشه موقع تصمیم گیری باید تا آنجا که ممکن است به همه نقطه نظرات توجه کنیم ، خصوصا آنهایی که با ما موافق نیستند .

توجه؛
برای درک اینکه یک موسسه و یا یک گروه طالب دریافت نظرات جدید و مخالف است به چشم انداز و برنامه های آن ها بنگرید.
اگر برنامه های بلند مدت  آن ها دارای رکود و تکرار بود .
آنها همچنان به نظرات قدیم بسنده نمودند.
اگر اهداف و چشم انداز آن ها رشد یافته باشد یعنی آنها نی

ازمند دیدگاه های جدید و مخالفی هستند که بتواند آنها را در دستیابی به برنامه های جدید خود یاری رساند.

به قول معرف؛
با یک دیدگاه ثابت و تکراری  فقط می توانیم تا انتهای همان تجارب قبلی برویم.
تنها برای پیمودن مسیر جدید یک راه وجود دارد ؛
دستیابی به تجارب جدید.
این تجارب می تواند از تغییر و اصلاح تجارب اعضای قدیمی حاصل گردد و یا از طریق گرفتن تجربه از اعضای جدید .


 

سؤال 4- شما چه موقع می‌فهمید که وقت آن است که برخلاف تصمیم اکثریت صحبت کنید؟ و چه وقت باید تصمیمی را بپذیرید و تسلمی وجدان گروه گردید؟


 



سؤالات حاشیه ای در رابطه با درک بهتر مفهوم نهم

 

صدای تنها در انجمن معتادان گمنام به چه معناست؟

در انجمن معتادان گمنام ، هیچ اعتراضی به مانند سایر موسسات وجود ندارد.
زیرا در این انجمن رهبران ما خدمتگزاران ما هستند.
و یک مرجع نهایی وجود دارد و آن خداوند متعال است.
بنابراین هر عضو حافظ به عنوان یک رهبر یک خدمتگزار است و تنها تمام تلاش خود را می کند تا خواست و اراده خداوند را در انجمن جاری سازد .
ما در انجمن اعتراض نمی کنیم ، تنها تلاش می کنیم تا انجمن بتواند در مسیر اصلی خود باقی بماند.
هر نظر وقتی بیان می شود ، اعضا به جوانب مخفی و پنهان قضیه آگاه می شوند و توانایی فهم موضوع را بهتر از قبل خواهند داشت.
وقتی ما بتوانیم به همه جوانب قضیه آگاه شویم می تونیم تصمیمی آگاه بگیریم تصمیمی که ما را به عملیاتی سازی سنت دوم می کشاند.
هر چند ما به مانند خداوند آگاه و مطلع نیستیم و تصمیمات ما دارای نواقص بسیاری است.
اما با شنیدن صداهای همه اعضا می توانیم اشتباهات خود را محدود تر سازیم و به خواست خداوند نزدیک تر گردیم.
باشدروزی که با دعا و مراقبه بتوانیم همه گوش گردیم و توانایی شنیدن صدای خداوند را بدست آوریم.


مفهوم نهم چه وسیله‌ای روحانی برای ماست؟


به ما کمک میکند تا مطمئن شویم وجدان گروهی ما تا حد امکان به خوبی آگاه است.
در هر گونه بحثی همیشه وسوسه نادیده گرفتن اعضاء‌، مخالف وجود دارد. بخصوص اگر اکثریت بزرگی از اعضا مثل هم فکر کنند.
ممکن است یک صدای تنها که اطلاعات جدید یا تصویری منحصر به فرد را ارائه کند ما را از گرفتن تصمیم‌های ناآگاهانه و عجولانه نجات دهد.
در معتادان گمنام، تشویق می‌شویم که به آن صدای تنها احترام بگذاریم، حمایتش کنیم، حتی خواهان آن شویم، چرا که بدون آن تصمیم‌های خدماتی ما بی‌شک صدمه خواهد دید.


عدم اجرای مفهوم نهم چه هزینه های برای انجمن معتادان گمنام خواهد داشت؟

یک؛ رهبران ما از حالت خدمتگزاری خارج شده و تبدیل به دیکتاتور خواهند شد.
دو؛ مرجع نهایی از خداوند به روسا تبدیل خواهد شد. زیرا لازمه مرجع نهایی که خداوند باشد داشتن یک وجدان آگاه و متعهد است که همه اعضا اظهار نظر کنند .
سه؛ شخصیت ها بر اصول ترجیح داده خواهد شد.
چهار ؛ احتمال دارد برخی از جوانب موضوع که می تواند به انجمن آسیب رسان باشد مخفی بماند و ما هر گز از آن آگاه نشویم .
پنجم؛ احتمال دارد بهترین و مطلوب ترین راه حل ممکن از نظر ما دور شود و ما درگیر بدترین راه حل گردیم.
ششم؛ خود را از پتانسیل عظیمی از انجمن دریغ می سازیم. زیرا اعضا وقتی پرفعال و متعهد می شوند که احساس کنند حرف و نظر آنها در نزد انجمن محترم است.
هر چه اعضا را در موضوعات مورد تصمیم گیری شرکت دهیم آنها تصمیم های نهایی را بیشتر مال خود دانسته و نسبت به اجرایی سازی آنها متعهد تر خواهند شد.
هفتم؛ تفکر ما ، محصولش همانی خواهد بود که تا به حال ایجاد شده است.
در بهترین حالت ، ما درست عمل می کنیم اما پیشرفت و رشد نخواهیم داشت.
برای پیشرفت و رشد نیازمند گرفتن تجربه تازه هستیم.
هشت؛ بدلیل بسته بودن تفکر در انجمن ، اعضای جدید وارد انجمن بسختی خواهند شد.
زیرا اعضای جدید احساس می کنند مالک انجمن اعضای پیشکسوت هستند و آنها افراد اضافی محسوب می شوند و نمی توانند احساس تعلق کنند.
نهم؛ وجدان گرفته شده آگاه و متعهد نخواهد بود بلکه سلیقه ای و خودمحورانه خواهد بود.
دهم ؛ در صورت اشتباه سریع مورد حمله و انتقاد از سوی سایر اعضا قرار خواهیم گرفت.
در گیری ها و تنش ها بیشتر خواهد شد. زیرا خطای افراد خودمحور بیشتر دردناک است تا خطای یک مجموعه از خدمتگزاران.
یازدهم؛ در یک مجموعه ریاستی نسبت به یک مجموعه خدماتی ٬ بدبینی اعضا به رهبران خود بیشتر خواهد بود.
اعضا نسبت به صندوق و خرج ها بدبین تر خواهند شد.
بنابراین هر چه از مفهوم نهم دور شویم سبد کمتر حمایت می گردد.


 

مفهوم دهم خدماتی

« هر عضو از کمیته خدماتی می تواند ، بدون ترس از تلافی ، رسیدگی به شکات شخصی اش را از کمیته درخواست کند.»

مفهوم دهم ، تضمین انجمن ما برای احترام نسبت به تک تک خدمتگزاران مورد اعتماد است. این مفهوم ممکن است بدیهی به نظر برسد ، اما اعتقاد ما در مورد اصول آن آنقدر قوی است که می خواهیم آن را به وضوح و با صدای بلند اعلام کنیم . معتادان گمنام جمعیتی روحانی است ، که ایده هایی والا در مورد رفتار ما با یکدیگر دارد. اگر چه اعضای ما بهرحال ساس هستند و بعضی مواقع با یکدیگر بد رفتاری می کنند. مفهوم دهم ، تضمین جمعیت روحانی ما رای کسانی است که در محیط خدماتی ممکن است با او بدرفتاری شود. خدمتگذار مورد اعتمادی که آزرده گردیده می تواند درخواست کند تا خسارت وارده بر او جبران کردد.

در موقعیتهای متفاوت ممکن است نیاز بکارگیری مفهوم دهم به وجود آید. به عنوان مثال ما عضوی را می شناسیم که نامزد احراز موقعیتی خدماتی در کمیته خدمات ناحیه خود شد. او اتاق را ترک کرد . تا به کمیته اجازه بحث در مورد حائز شرایط بودنش را بدهد. در حین این بحث ، بعضی از اعضا کمیته خدماتی ناحیه ای ، بی جهت به اعتبار و شهرت شخصی او تهمت زدند و بدگوئی کردند و در نتیجه در انتخابات شکست خورد . چند روز بعد این فرد از بحث در مورد زندگی شخصی اش و تاثیر آن بحث بر انتخابات باخبر گردید. آزرده خاطر و عصبانی ، تصمیم گرفت با راهنمایش صحبت کند ، درباره نقش خود در این مورد ترازنامه بنویسد و برای دریافت راهنمائی دعا کند. بعد از برداشتن این قدم ها ، اطمینان یافت که حق دارد کمیته خدماتی ناحیه را جهت رسیدگی مورد بزخواست قرار دهد. او نامه ای نوشت و در آن به کمیته خدماتی ناحیه اطلاع داد که اعتقاد دارد آن کمیته در حق او خطا کرده است و درخواست رای گیری مجدد نمود. ماه بعد نامه او در کمیته خوانده شد و در جلسه مشارکت کمیته درباره اش بحث شد . بهد از اینکه اعضای کمیته خدماتی ناحیه فرصتی برای بررسی وجدان خود پیدا کردند ، اقرار کردند که اشتباه کرده اند و توافق کردند که انتخابات بی اعتبار شده را دوباره برگزار نمایند.

در مفهوم دهم تضمین حق استیناف بریا رسیدگی به شکایت شخصی طراحی شده است تا از حقوق کسانی که مسئولانه مفهوم نهم را به کار گرفته نظرات خود را اعلام کرده اند حفاظت کند. مفهوم نهم و دهم در کنار هم ، از ایجاد فضای مناسب که در آن اعضا با احساس آزادی در مورد مسائل جاری اظهار نظر کنند، حمایت می کند . این فضای مناسب برای شکل گیری وجدان گروهی موثر ضروری است. اگر بهد از نشان دادن شهامت ایراد عقیده محکم خود ، عضوی مورد تلافی کسانی که با او موافق نبوده اند قرار گیرد ، مفهوم دهم به او اجازه خواهد داد تا کمیته مربوط را جهت رسیدگی به شکایتش مورد بازخواست قرار دهد. بدین ترتیب احترام به حقوق تک تک اعضای معتادان گمنام توسط ساختار خدماتی ضمانت می شود. در انجمنی همانند انجمن ما ، که موفقیتش بر اساس همکاری و حمایت متقابل است ، این گونه احترام به اشخاص ضروری است.

در مورد و مثالی دیگر ، عضو یک کمیته فرعی مسئولیتش را طبق مفهوم نهم اعمال کرد و علیه پروژه پیشنهادی مسئول ( گرداننده ) آن کمیته صحبت کرد . طی ماههای آینده ، مسئول ( گرداننده ) کمیته مزبور ارسال گزارش کمیته را برای آن عضو متوقف کرد و حتی از مطلع نمودن او از زمان و مکان جلسات بعدی کمیته فرعی نیز خودداری نمود. آن عضو با مسئول ( گرداننده ) کمیته فرعی تماس گرفت و از او خواست این مشکل را برطرف سازد . اما آن مسئول ( گرداننده ) قبول نکرد و پیشنهادش را رد کرد ، سپس ان عضو تصمیم گرفت که از کمیته اصلی ناحیه جهت رسیدگی به شکایت شخصی اش علیه آن مسئول ( گرداننده ) دادخواهی نماید.

مفهوم دهم ، تضمین ما برای احترام به تک تک خدمتگزاران مورد اعتماد است. اگر فکر می کنید که در حین شرکت و حضور در یک کمیته خدماتی معتادان گمنام به شما خسارت و یا ضرری وارد آمده و می خواهید که مغهوم دهم را به کار ببندید ، در مورد آن با راهنمای خود صحبت کنید ، با نوشتن ترازنامه نقش خود را ببینید . دعا و مراقبه کنید . اگر پس از آن ، هنوز اعتقاد داشتید که خسارت به شما رسیده و می بایست برای دادخواهی استیناف کنید ، آن موقع نامه ای به کمیته مربوطه بنویسید و موضع و موقعیت خود را تشریح نمائید یا مشکل خود را در نشست مشارکت کمیته در میان بگذارید. آن گاه لازم است که کمیته موضوع را مورد توجه قرار دهد و اکر به توافق رسید که به شما خسارتی وارد شده ، چگونگی جبران آن را نیز بررسی نماید. امیدواریم که نسبت به بکارگیری مفهوم دهم در خدمات معتادان گمنام ، بندرت و خیلی کم ، احساس نیاز شود . اما د رصورت نیاز ،‌همیشه در دسترس ما قرار دارد تا از طریق آن ، ایده های روحانی انجمن را بکار گیریم.

 

1: آیا کسی را می‌شناسید که در حین خدمت، آزار شده و آسیب دیده باشد؟ آیا از او جبران خسارت گردیده؟
2: مفهوم نهم و دهم هر دو با هم از فضای که اعضاء در آن احساس آزادی جهت بیان نظرات خود و در مورد موضوعی را بکنند حمایت می‌کنند آیا هرگز جهت ابراز عقیده و وجدان خود در یک جلسه خدماتی، ترسی به شما دست داده؟ آیا کسی را می‌شناسید، چه در ناحیه خودتان چه در جای دیگر، که از آزادانه صحبت کردن بترسد؟ اگر آری چرا ؟ آیا مفهوم دهم می‌توانست باعث تخفیف این ترس شود؟
3: چه زمانی وقت مناسب بکارگیر مفهوم دهم می‌باشد؟ چه زمانی وقت مناسبی نیست؟

 


سؤال1- آیا کسی را می‌شناسی که در حین خدمت، آزار شده و آسیب دیده باشد؟ آیا از او جبران خسارت گردیده؟

واژه حین خدمت ، تنها برای افرادی نیست که رای وجدان پشتشون دارند ، بلکه خدمت مفهوم کلی برای کمک به گروه و انجمن است.
کسی که داوطلب خدمت می ایستد یک خدمتگزار است ، زیرا موجب تقویت روحیه خدمت در انجمن می شود.
کسی که بدون هیچ را ی وجدانی شروع به جارو زدن گروه می کند یک خدمتگزار است.
و...
بنابراین توجه ما باید معطوف به همه افرادی باشد که در حال تقویت و کمک به گروه هستند.
این سؤال به من می فهماند که اگر به هر کسی که به نوعی در حال خدمت است آسیب برسانم موجب تضعیف گروه و انجمن خواهم شد.

متاسفانه گاهی رفتار ما با اعضا داوطلب به گونه ای است که مشاهده کننده های این قضیه دیگر رغبتی به ابراز تمایل به ایستادن برای دریافت یک خدمت  نخواهند شد.
گاهی فردی قبل از رای گیری به دوستان خود خبر داده و آنها را به جلسه اداری کشانده است . این امر موجب خسارت به سایر داوطلبین خواهد شد .

گاهی فردی را دیده ام که به بهانه مشورت ، با سایر اعضا در حال تبادل نظر است که فلان خدمت را بگیرد اما هدف او گرفتن تائید و حمایت پیش از رأی گیری بوده است تا کسی که او را تشویق کرده در حالت رودربایسی قرار گیرد و از او حمایت کند.
هر جایی که بوی از یارگیری به مشام برسند خدمت از حالت خدامحوری به حالت خودمحوری تبدیل خواهد شد و در این حالت به دیگر داوطلبان خسارت میزنیم.

گاهی وقت ها یک خدمتگزار را تنها به دلایل سلیقه شخصی خود مورد حمله قرار می دهیم و به شخصیت وی توهین می کنیم که این امر موجب آسیب به او خواهد شد.

گاهی بدون اینکه دلیل یک موضوع را که برای ما سوال است پیش از اعتراض  از وی بپرسیم سریع در جلسه اداری مطرح می کنیم . این امر موجب آسیب به خدمتگزار و حتی گروه می گردد.

گاهی وقت ها یک خدمتگزار پولی کم می آورد ، سریع با قضاوت منفی به حیثیت او لطمه می زنیم بدون اینکه با او همدلی کنیم و او را کمک کنیم که به بررسی دقیق بپردازد که چگونه پول کم آورده است . شاید تنها یک اشتباه محاسباتی است.

ما گاهی دلمان را خوش می کنیم که از خدمتگزار آسیب دیده معذرت خواهی کرده ایم .
اما هنوز هستند شاهدینی هستند که صحنه اول را دیده اند و صحنه معذرت خواهی ما را ندیده اند و هنوز فکر می کنند خدمتگزار مقصر است.
حتی اگر ما به همه توضیح دهیم که ما خطا کرده بودیم اما:
جبران خسارت علاوه بر جبران مستقیم خسارت می بایستی در تغییر رفتار ما نیز دیده شود و ما دیگر هیچگاه مرتکب آن نشویم.

 

سؤالات مفهوم دهم( توضیحات اضافی در مورد سوال یک)

مواردی که می تواند منجر به خسارت زدن به خدمتگزاران انجمن گردد؛

۱_بیان نوع مذهب خدمتگزار، حتی اگر از اقلیت مذاهب آن منطقه نباشد.
۲_ بیان خسارت ها و رفتارهای  زمان اعتیاد فرد.
۳_ بیان معلولیت های فرد در گروه.
۴_ بیان بیماری های جسمی فرد در گروه
۵_ یار گیری پیش از جلسه رای وجدان ( به هر نحوه ، به هر اسمی این کار آسیب زننده است)
۶_ قضاوت راجع به خدمتگزار
۷_ پیشداوری راجع به نحوه خدمت یک خدمتگزار
۸_ شایعه پراکنی راجع به زندگی خصوصی خدمتگزاران و یا موضوعاتی که یقیق نداریم.
۹- کشاندن مسائل بیرونی و شخصی خدمتگزار به گروه .
۱۰_ شوخی ، متلک انداختن ، سرکارگذاشتن ، تمسخر و... خدمتگزاران
۱۱_ انتقاد سلیقه ای به خدمتگزار
۱۲_ صدا کردن خدمتگزار با نام مستعار و...
۱۳_ صدا کردن خدمتگزار با نام قوم و زبان و شهر و ...
۱۴_ عدم کمک به خدمتگزاری به این دلیل که او مسئولیت قبول کرده بس باید خودش انجام دهد.
خدمت گزاری که رأی وجدان دارد مسئول و پاسخ گو نهایی است ، اما هیچ خدمتگزاری بدون همکاری گروهی اعضا موفق نخواهد شد.
صرف قبول یک خدمت از سوی شخصی نمی تواند توجیهی برای عدم کمک و همکاری ما با او باشد.

۱۵_ مطرح سازی انتقادات از خدمتگزار در غیاب وی.
۱۶_ مطرح سازی انتقادات از خدمتگزار بدون اینکه عضو به طور مستقیم ( در صورت امکان) از خدمتگزار دلیلش را پرسیده باشد.
گاهی پرسیده دلیل رفتار یک خدمتگزار موجب خواهد شد ما از سو تفاهم و سو تعبیر خارج شویم.
۱۷_ در بسیاری  از مواقع اشتباه خدمتگزار ناشی از عدم دانش و تجربه او می باشد.
در این مواقع با مشاهده اشتباه خدمتگزار سریع وی را مورد حمله در گروه قرار ندهیم بلکه به وی توضیح دهید ، تجربه دهید ، پیشنهاد دهید تا از تکرار اشتباه پرهیز کند.
به یاد داشته باشید ، ما همیشه بدلیل نداشتن تجربه و دانش کافی در یک موضوع در معرض اشتباه قرار داریم.
۱۸_ داد زدن سر خدمتگزار به هر دلیلی.
خدمتگزار خادم ما است نه خدمتکار ما ، گاهی او نیز خطا می کند وخطای وی دلیل توهین به وی نخواهد شد.
تحت هر شرایطی نباید با خدمتگزار به مانند دشمن برخورد شود.
 
۱۹_ حفظ گمنامی خدمتگزار ( گمنامی تنها مخفی سازی اطلاعات از غیر اعضا نیست. ما نباید آدرس منزل و آدرس کار و .... خدمتگزارها را در صورت شناخت خدمتگزار به سایر اعضای انجمن بگوییم و..)

۲۰_ و....

 


سؤال 2- مفهوم نهم – دهم، هر دو با هم از فضائی در آن احساس آزادی جهت بیان نظرات خود در مورد موضوعی را بکنند، حمایت می‌کنند. آیا هرگز جهت ابراز عقیده و وجدان خود در یک جلسه خدماتی، ترسی به شما دست داده؟ آیا کسی را می‌شناسید، چه در ناحیه خودتان چه در جای دیگر، که از آزادانه صحبت کردن بترسد؟ اگر آری چرا؟ آیا مفهوم دهم می‌توانست باعث تخفیف این ترس شود.


تا وقتی کسی سخن می گوید که زبان برای بیان داشته باشد.

اگر زبانش را ببریم دیگر اجازه هم بدهیم قادر به سخن گفتن نیست و اگر هم بخواهد چیزی بگوید متوجه گفته وی نخواهیم شد و سخن وی به نظر ما یاوه گویی خواهد رسید.
متن فوق را برای این نوشتم که بگویم؛
تا وقتی به گفته همه افراد در مفهوم نهم توجه نشود و به هر نظری گفته شود خفه شو ، مفهوم دهم قابل اجرا نخواهد شد.

من تجربه دارم؛
در اوایل پاکی در یک جلسه اداری نشسته بودم
همه اعضای پاکی بالا بدون اجازه گرداننده سخن می گفتند . بحث که داغ شد من هم طبق جو حاکم شروع به حرف زدن کردم.
سریع گرداننده سخن منو قطع کرد و گفت بدون اجازه من نباید حرف بزنید.
شاید سریع بگوید شما اشتباه کردید!
بله من می دانم اشتباه کردم
اما ، آیا نوع نگاه گرداننده این نبود که اونها قدیمی هستند و می توانند بدون اجازه حرف بزنند
اما تو تازه واردی و خفه شو..

واقعیت این است که ما چون نمی توانیم ، به تازه واردین بگویم خفه شو بوسیله قوانین جامعه پسند مانع سخن گفتن او می شویم.
مثلا از اعضای قدیمی نظر می گیریم و وقتی نوبت به تازه واردین می شود سریع به تایم جلسه رجوع نموده و خواهان جمع شدن قضیه و رأی گیری می شویم.
اگر عضو جدید اعتراض کند سریع حرف عضو جدید را به اصول گره می زنیم و می گویم؛
 تو سهم خودت رو دربیار .
تو راجع به خودت اظهار نظر کن.
تو تراز خودت بگیر.

و.....
ماجرای به نیزه کردن قرآن را شنیده اید.
برای ضربه زدن به اسلام عمرعاض از خود اسلام استفاده کرد.
امروز نیز برای پیچاندن مفهوم نهم از خود اصول استفاده نکنیم.
متاسفانه در انجمن ترس اعضا از درگیری فیزیکی نیست.
ترس از ابزارهای موجه اما نمایشی اعضا است.

 


ترس های اعضا در مواقع جلسات اداری عبارتند از؛

۱_ ترس از قضاوت دیگران
۲_ ترس از تپوق زدن
۳_ ترس از اینکه مبادا گفته آنها غلط باشد
۴_ ترس از اینکه مبادا متهم به خود محوری شوند
۵_ ترس از اینکه مبادا متهم به شهرت طلبی شوند.
۶_ ترس از اینکه مبادا متهم به تائید طلبی گردند.
۷_ ترس از اینکه مبادا گفته آنها با واکنش تند اعضا پاسخ داده شود.
۸_ ترس از اینکه مبادا گفته آنها دلیل بر تازه وارد بودن عضو قلمداد شود.
۹_ ترس از اینکه مبادا اعضا قدیمی با هم متحد شوند و بخواهند او را سرکوب کنند.
۲۰_ ترس از اینکه ، مبادا بیرون جلسه به او برچسب دانشمند و پرفسور و ... ( القاب کنایه آمیز) زده شود.
۲۱_ ترس از اینکه مبادا اعضا قدیمی وی را وارد مباحثات پیچیده کنند و او نتواند پاسخ آنها را بدهد.

۲۲_ ترس از اینکه مبادا به گفته وی اهمیتی داده نشود.
۲۳_ ترس از اینکه ....

مقدار ترس های ما در یک جلسه اداری می تواند زیاد یا کم باشد.
می تواند یک عضو دارای یک ترس یا دارای چندین ترس همزمان باشد.
برای درک بهتر وجود ترس ها در یک جلسه اداری با چند نفر اعضا بعد از جلسه هم قدم شوید.
و طی قدم زدن راجع به موضوع سخن بگوید.
ببینید اعضای حاضر و ساکت در جلسه به چه اندازه ای راجع به موضوع نظر شخصی دارند ولی در طول جلسه سکوت نموده بودند.


 

آیا مفهوم دهم می‌توانست باعث تخفیف این ترس شود.

 

پاسخ به سوال در نگاه اول راحت است.
خیلی راحت می توانیم بگویم ؛
بله موجب کم شدن ترس ما خواهد شد.
مثل وجود پلیس در محله های نا امن که موجب کم شدن ترس ساکنین می شود.

اما این مطالب وقتی درست است که بزهکاران نخواهند شیوه خود را تعویض کنند.
خلاف کارها وقتی پلیس نباشد با چاقو ... در گیر می شوند. موجب بروز نا امنی آشکار می شوند
اما وقتی پلیس باشد ، خلافکارها توسط پنبه سر می برند و موجب بروز نا امنی پنهان می شوند
شاید مفهوم دهم درگیری های فیزیکی و تند زبانی را کم کند.
اما ....
میزان خشونت پنهان بر علیه عضو همچنان باقی می ماند



سؤال 3- الف- چه زمانی، وقت مناسب بکارگیری مفهوم دهم می‌باشد؟ چه زمانی، وقت مناسبی نیست؟

زمان را اصول و
موقعیت را عقل و سنت ها تعیین می کند.
بایستی با توجه به سه شرط
رعایت
اصول
سنت ها
روشن بینی(خرد)
به زمان و موقعیت اجرای مفهوم دهم دست یافت.

در زیر بصورت جداگانه به بررسی زما

ن و موقعیت خواهم پرداخت.

 

زمان لازم برای اجرای مفهوم دهم عبارتند از؛

۱_ رسیدن به حد مطلوبی از درک راجع به سنت ها ٬ مفاهیم ٬ قدم ها.
بدون رعایت اصل روحانی دانش و تجربه ممکن است  سلیقه های شخصی خود را اصول بخوانیم و مرتکب خودمحوری شویم.

۲_ رعایت اصل روحانی صبر و پرهیز از تصمیم گیری شتاب زده و عجولانه

۳_ رعایت اصل روحانی مشورت و پرهیز از خود محوری .
قبل از اجرا نمودن مفهوم دهم ٬ بهتر است با راهنما و سایر دوستان بهبودی خود مشورت کنیم.

۴_ رعایت اصل روحانی پذیرش ؛
اینکه بپذیریم ما با تمام سعی خود نمی توانیم به تفکر ایده آل دست یابیم.
شاید روی کاغذ بتوانیم بی نقص برنامه بچینیم اما در اجرا ما همیشه دچار کمبود ها و نواقص هستیم.
بنابراین بپذیریم که بسیاری از ایرادات از امکانات و محدودیت های انسانی نشات می گیرد.
و حتی اگر خود ما هم در جای خدمتگزارها بودیم باز هم بی ایراد و نقض نمی توانستیم کار کنیم.


۵_ رعایت اصل روحانی گذشت ؛
محور اصلی تعاون و همکاری گذشت است و در کارهای تیمی اگر گذشت نباشد نمی توانیم زندگی کنیم.

۶_ رعایت اصل روحانی فروتنی؛
سهم خود را تراز بگیریم.
همیشه نخواهیم ما در یک کاری سهیم باشیم و گاهی فرصت خدمت به دیگران را بدهیم.
همیشه تصور نکنیم که اگر ما بودیم بهتر کار انجام می شد.

۷_ رعایت اصل روحانی شکر گذاری؛
وقتی ما مهارت تشکر کردن را بلد نباشیم ٬ همیشه از روی حق به جانبی تصمیم خواهیم گرفت.
اما اصل روحانی شکر گذاری به ما فرصت دیدن نکات مثبت را خواهد داد.

۸_ رعایت اصل روحانی نیکو سخن گفتن؛
وقتی ما می توانیم از مفهوم دهم به استفاده زیبا در جهت انجمن و گروه دست یابیم که زیبا سخن بگویم و بدون رفتن به حاشیه ها و متهم ساختن دیگران سخن بگویم.
حتی اگر حق با ما باشد ٬ زشت سخن گفتن آسیب را از ما به گروه منتقل می کند.
و جو گروه را متشنج و آشفته می کند.
باید همیشه به یاد داشته باشیم ٬ مفاهیم برای حفظ انجمن و اعضا ساخته شده است. و اگر سخن ما باعث آسیب به انجمن گردد ٬ مفاهیم درست پیاده نخواهد شد.

۹_ رعایت اصل روحانی همکاری و تعاون؛
بسیاری از ایرادات ما نشات گرفته از تک روی ها و خودمحوری های ما است.
با تمرین اصل روحانی تعاون و همکاری ٬ از خود جدا می شویم و به سرنوشت گروه اهمیت می دهیم.
در این صورت ٬ عملکرد سایر خدمتگزاران در بسیاری از موقعیت ها  تلخ به نظر نخواهد رسید.
بسیاری از ناراحتی های ما حاصل این است که چرا؛
به نظر من بی اهمیت بودند
چرا من در مسئولیت سهیم نبودم
چرا نقش من کمرنگ است
چرا نظر مرا جویا نشدند
چرا...
اصل روحانی تعاون و همکاری به من کمک خواهد نمود به جای چراهای شخصی به منافع گروه بنگرم.
و به خود بگویم ؛
آیا واقعا عملکرد گروه مشکل دارد یا خیر؟
آیا سخن من به قصد تلافی جویی است.
و..

۱۰_ اصل روحانی بردباری؛

بندرت پیش می اید که گروه با توجه به مفاهیم دهم ٬ باز هم در مسیر خطا حرکت می کند.
در اینصورت باید اصل روحانی بردباری را تمرین کنیم و به گروه اجازه تجربه خطا را بدهیم.

۱۱_ رعایت اصل روحانی روشن بینی؛
برای تصمیم گیری درست باید به منافع و ضررها با همدیگر توجه گردد.
به محدودیت ها ٬ سطح امکانات ٬ زمان و... توجه گردد.
نباید سریع و یکسویه تصمیم گیری نمایم.
باید به همه جوانب موضوع توجه کنیم.
در بسیاری از مواقع با تفکر به همه جوانب یک موضوع متوجه می شویم که خدمتگزاران کار خود را در چه موقعیت و شرایط و امکاناتی انجام داده اند و در اینصورت به سادگی می بخشیم و از ان می گذریم

۱۲_ رعایت اصل روحانی انضباط شخصی؛
حتی اگر حق با ما باشد و در حق ما آسیبی رخ داده باشد ٬ باید نظم جلسه را رعایت کنیم و بدون اجازه و هماهنگی سخن نگویم.

۱۳_ اصول بسیاری هستند که می توانیم در ادامه ذکر کنیم ٬ ما به لحاظ محدودیت زمانی فقط به تعداد کمی اشاره نمودم.
امید است با عمیق تر شدن به موضوع بتوانیم به زمان درست و سازنده اجرای مفهوم دهم دست یابیم.


 

موقعیت  مناسب اجرای مفهوم دهم چه موقع است؟


برای دستیابی به موقعیت مناسب جهت اجرای صحیح مفهوم دهم لازم است موقعیت شناس خوبی باشیم.
به واسطه خرد ( روشن بینی) ناشی از کارکرد قدم ها  و تجربه سنت ها می توانیم  به یک موقعیت شناس خوب تبدیل شویم.

برخی از موقعیت ها ٬ مناسب برای اجرای مفهوم دهم نیستند. و باید کمی صبر نمود تا موقعیت مطلوب فرا رسد.
صبر و تحمل به معنی فراموشی مفهوم دهم نیست ٬ بلکه صبر و تحمل در اینجا رسیدن به بازده بالا است.

برخی از موقعیت های که باید در اجرای مفهوم دهم صبر نمود عبارتند از ؛

۱_ زمانی که اجازه سخن گفتن به ما داده نشده است. باید منتظر بشویم تا اجازه دریافت کنیم.
۲_ زمانی که موضوع مهمی در حال بحث و تبادل نظر است.
اجرای مفهوم دهم ٬ در درون یک بحث مهم موجب تخریب آن موضوع و به حاشیه کشیدن بحث می گردد.
موضوع

مهم به یکبار به حاشیه کشیده می شود و یا موضوع مهم از اولویت اعضا خارج می گردد.
برای همین در درون بحث های مهم از خود باید گذشت و به اجرای خدمت به گروه مشغول گردید.

۳_ وقتی گروه در تنش است .
امنیت گروه در رأس همه امور باید قرار گیرد . اگر گروه در تنش است باید از بیان عبارت های تنش آفرین جلوگیری کرد.
باید به گروه عبارت های امید بخش ٬ وحدت بخش هدیه نمود.
بنابراین برای مفهوم دهم به جو گروه توجه ویژه باید نمود.

۴_ وقتی اعضای تازه وارد در گروه است ٬ باید بیشتر مراقب سخنان خود باشیم .
اعضای تازه وارد حساس و زود رنج و قضاوت گر تر هستند.
چگونگی سخنان ما می تواند در جذب یا دفع یک تازه وارد موثر باشد.
شاید کسی بگوید ؛
صداقت می گوید که باید بگویم و نگفتن موجب ریاکاری می گردد.
نه اینگونه نیست ٬ تازه واردین از زیر بنای فعالیت ما و اختلاف سلیقه ها آگاهی ندارند و اجرای مفهوم دهم را نشانه تفرقه و اختلاف اعضا می پندارند.اگر می خواهید در حضور تازه واردین مفهوم دهم را اجرا سازی کنید ٬ باید بسیار دقت کنید و روی تک تک رفتار و کلمات خود مراقبه و تمرکز نماید.
و بعد از جلسه روی دوستی ها و عشق ورزی ها بیشتر تمرکز کنید و به تازه واردین بیشتر توضیح دهید که همه اعضا فقط یک هدف دارند.
رشد و شکوفایی انجمن که موجب رشد و شکوفایی اعضا می گردد.


۵_  حضور خدمتگزاری که می خواهیم به او و عملکرد او اشاره کنیم.
در غیاب خدمتگزار ٬ خارج از اخلاق و عرف است که راجع به عملکرد و رفتار وی سخن بگویم.
( البته در صورت اجرای مفهوم نه در صورت تشویق و تشکر )
حق پاسخ گویی را باید به همه بدهیم ٬ بنابراین گاهی لازم است صبر کنیم تا خدمتگزار مورد نظر باشد.

۶_ از اجرای مفهوم دهم  در آخر جلسه بشدت پرهیز گردد.
زیرا  موضوع برای سایر اعضا گنگ و نامفهوم خواهد ماند و اعضا به حاشیه و قضاوت گری خواهند پرداخت.
اجرای مفهوم دهم در اوایل جلسه امری زیبا و مهم است.
زیرا معمولا و در بسیاری جاها ٬ موضوع مورد نظر برای اعضا شگافته می گردد


سؤالات حاشیه ای مفهوم دهم

 

من چگونه می توانم کاری بکنم که کمتر از خدمتگزاران گروه رنجش و خسارتی  دریافت کنم؟


هدف قدم ها ٬ اموزش مهارتهای فردی است که به عضو کمک کند با انجام یکسری رفتارها مانع ایجاد تنش و رنجش گردد .
و زندگی عضو را  آرام  سازد.

بنابراین یک دوازده قدمی باید بقدری روی نواقص و کمبودهایش کار کند که بندرت از جانب سایرین خسارتی یا رنجشی را دریافت کند.

تعیین سهم خویش ٬ به ما کمک می کند که رفتارهای افراطی یا رفتارهای جنگ طلبانه خود را شناسایی کنیم.
و به جای افروختن آتش ٬ به توسط انجام اصول روحانی به سرد کردن آتش کمک کنیم.
بنابراین به جرات می توانم بگویم؛
اکثریت رنجش های ما از سایرین به علت؛
خودمحوری
قضاوت
پیشداوری
طرز سخن گفتن نامناسب
عدم موقعیت شناسی مطلوب
دخالت نابجا در وظایف دیگران
ایراد گیری
عدم تعهد و مسئولیت پذیری
سو تفاهم(پرهیز از پرسش برای رفع ابهامات)
و..
است.
اگر من رفتارهای خود را مطابق با گفته های  اصول روحانی انجام دهم ٬ بندرت پیش می آید که از جانب یک عضو دچار خسارت و رنجش گردم.
اگر من یاد بگیرم؛
بجایی تمرکز بر نقش پر اهمیت خود در گروه به نقش پر اهمیت همکاری و تعاون توجه کنم.
اگر من یاد بگیرم؛
به جای تعجیل در سخن خود ٬ شنونده خوبی باشم.
اگر من یاد بگیرم؛
به جای آمرانه سخن گفتن ٬ رفیقانه سخن بگویم.
اگر من یاد بگیرم؛
به جای حاشیه پردازی ٬ به اصل ماجرا بپردازم.
اگر من یاد بگیرم به جای ایراد گیری ٬ انتقاد کنم.
اگر من یاد بگیرم ؛
به جای سرزنش ٬ همدلی کنم.
اگر من یاد بگیرم؛
به جای توبیخ اعضا ٬ رفیق اعضا باشم.
اگر من یاد بگیرم ؛
به جای تند خوی و خشم و عصبانیت ٬ مهربان و خویشتن دار باشم.
اگر من یاد بگیرم ؛
به دیگران فرصت پاسخ گویی بدهم
اگر من یاد بگیرم؛
به جای گنگ گویی ٬ رک و واضح سخن بگویم.
اگر من یاد بگیرم؛
همانگونه که من ایراد دارم و سعی در بهتر شدن دارم ٬ دیگرانی که ایراد دارند هم سعی در بهبودی دارند.
اگر من یاد بگیرم؛
بجای انتظارات و توقعات ٬ بگویم چع کمکی از دست من بر میاید تا گروه بهتر فعالیت کند.
اگر من بجای ؛
بحث کردن الکی ٬ دنبال یافتن راهکار مناسبی برای حل مشکل گروه باشم.
اگر من بجای ؛
تمرکز تنها روی ایرادات ٬ نکات مثبت را مشاهده کنم و انها را بیان کنم و تشکر کنم.
اگر من بجای ؛
متهم سازی دیگران ٬ بگویم چرا من به او کمک نکردم که مشکل ایجاد نشود.
اگر من بجای ؛
دفاع از رفتار خودم ٬ پاسخ گوی سؤالات سایرین باشم.
اگر من بجای ؛
ریاست یاد بگیرم  خدمتگزار باشم.
اگر من بجای ؛
حق به جانبی ٬ یاد بگیرم زبان به خطا ها و اشتباهات خود باز کنم و اقرار صادقانه کنم .
اگر من بجای ؛
تنها به خود حق قائل شدن به سایرین نیز حق قائل شوم.
اگر من بجای ؛
ناراحت شدن از سؤالات و پیشنهادات دیگران ٬ با آرامش
پاسخ گو باشم.
اگر من به جای ؛
انکار مشکلات ٬ به صورت صادقانه مشکلات را بیان کنم.
اگر من به جای ؛
من من کردن ٬ سپاسگذار همکاری اعضا باشم.
اگر من بجای ؛
رقابت به رفاقت فکر کنم.
اگر من بجای ؛
شرارت به شفقت فکر کنم
اگر من بجای ؛
بهانه جویی ٬ عذرخواهی کنم
اگر من بجای ؛
تصمیم خودمحورانه ٬ مشورت کنم
و....

ما به راحتی می توانم فضای دوستانه ای را پیرامون خود بسازم.
فضای که پر از عشق و همدلی و محبت است و در این فضا ٬ رنجشی و خسارتی از جانب دوستان به من نخواهد رسید.


اگر مشخص شود به نامزد یک خدمتی خسارتی وارد شده ٬ گروه چه وظیفه ای دارد؟


مفهوم دهم ٬ رابطه نزدیکی با قدم هشتم و نهم ما دارد.
جبران خسارت از عضو انجمن ٬ باید هم بصورت معذرت خواهی رسمی صورت گیرد و هم به صورت عملی.
یعنی بعد از این که گروه یا کمیته به این درک رسید که به عضوی خسارت وارد شده است باید ضمن معذرت خواهی ٬ حق ضایع شده را به او برگردانند.
یعنی اگر به علت خسارت وارد یک عضو ٬ رأی خود را از دست داده باشد باید رأی گیری قبلی باطل و بی اعتبار گردد و مجدد رأی گیری صورت گیرد.

به عنوان مثال ما عضوی را می شناسیم که نامزد احراز موقعیتی خدماتی در کمیته خدمات ناحیه خود شد. او اتاق را ترک کرد . تا به کمیته اجازه بحث در مورد حائز شرایط بودنش را بدهد. در حین این بحث ، بعضی از اعضا کمیته خدماتی ناحیه ای ، بی جهت به اعتبار و شهرت شخصی او تهمت زدند و بدگوئی کردند و در نتیجه در انتخابات شکست خورد . چند روز بعد این فرد از بحث در مورد زندگی شخصی اش و تاثیر آن بحث بر انتخابات باخبر گردید. آزرده خاطر و عصبانی ، تصمیم گرفت با راهنمایش صحبت کند ، درباره نقش خود در این مورد ترازنامه بنویسد و برای دریافت راهنمائی دعا کند. بعد از برداشتن این قدم ها ، اطمینان یافت که حق دارد کمیته خدماتی ناحیه را جهت رسیدگی مورد بزخواست قرار دهد. او نامه ای نوشت و در آن به کمیته خدماتی ناحیه اطلاع داد که اعتقاد دارد آن کمیته در حق او خطا کرده است و درخواست رای گیری مجدد نمود. ماه بعد نامه او در کمیته خوانده شد و در جلسه مشارکت کمیته درباره اش بحث شد . بعد از اینکه اعضای کمیته خدماتی ناحیه فرصتی برای بررسی وجدان خود پیدا کردند ، اقرار کردند که اشتباه کرده اند و توافق کردند که انتخابات بی اعتبار شده را دوباره برگزار نمایند.

مفهوم یازدهم خدماتی

« بودجه معتادان گمنام باید تحت مدیریت مسئولانه بوده و برای پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد. »

اعضای معتادان گمنام در سراسر جهان جهت کمک به انجمن در راره به انجام رساندن هدف اصلی خود ، کمک مالی می کنند و این یک فریضه واجب برای همه اجزا ساختار خدماتی است که از ان بودجه جهت رساندن هر چه بیشتر و بهتر پیام بهبودی معتادان گمنام استفاده کنند. جهت انجام هر چه بهتر این کار ، کمیته های خدماتی باید این بودجه را مدبرانه مورد استفاده قرار دهند و کاملا و دقیقا در برابر کسانی که این بودجه را فراهم آورده اند جوابگو باشند.

بودجه معتادان گمنام باید همیشه جهت پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد. این پول باید جهت پرداخت هزینه های برگزاری جلاسات بهبودی معتادان گمنام ، اطلاع رسانی در مورد معتادان گمنام به عموم مردم و دسترسی به معتادانی که امکان شرکت در جلسات را ندارد ، هزینه شود . همین طور باید برای توسعه ، تولید ، ترجمه و توزیع پیام ما به صورت کتبی و گردهم آوردن اعضا ما در محیط های .....خدماتی که متعهد به دیدگاهی بر گسترش پیام ما به کسانی که در سراسر دنیا به آن نیاز دارند ، استفاده شود . همه اینها جهت حمایت از هدف روحانی معتادان گمنام است ، که رساندن پیام به معتادانی است که هنوز در عذابند.

بودجه خدماتی به راحتی در دترس قرار نمی گیرد. جهت به انجام رساندن هدف اصلی مان ، ما به تمام منابع مالی که در اختیار انجمن است نیاز داریم. گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته های ما باید از پولی که ما به آنها می دهیم خردمندانه و محتاطانه استفاده کنند و از خرج نمودن بیهوده و از روی سبکسری این پول خودداری کنند. با در نظر داشتن هدف اصلی معتادان گمنام ، ساختار خدماتتی ما از هدر رفتن این پول اجتناب می کتتد و از این سرمایه ای که بدانها داده شده جهت رساندن هر چه موثرتر پیام ما استفاده می نمایند.

 یکی از ر اههای بکارگیری مفهوم یازدهم اینست که ما صورتی شفاف از اولویت مخارج تهیه کنیم و هر هزینه پیشنهادی را با این صورت مقایسه کنیم. خیلی از گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته ها اقلام بیشتری از آنچه بودجه شان به آنها اجازه می دهد در لیست اولویت بندی خود دارند. در این گونه مواقع ، فقط روی آن اقلامی که اولویت بیشتری دارند می توان سرمایه گذاری کرد. جوابگوئی یکی از خواص ضروری مدیریت مالی مسئول در معتادان گمنام است . وقتی اعضای معتادان گمنام برای گروهها ، کمیته ها ، دفاتر . همایش ها سرمایه فراهم می کنند ، عناصر ساختار خدماتی ما مسئول هستند که در مورد چگونگی استفاده از این سرمایه جوابگو باشند. گزارشهای کالی منظم ، دفاتر باز و رسیدگی و حسابرسی به حسابهای معتادان گمنام به طور مر تب ، به همان گونه که در راهنماهای مختلف برای خزانه داران معتادان گمنام نوشته شده . به اعضا کمک می کند تا مطمئن باشند که کمکهای آنها به خوبی مورد استفاده قرار می گیرد ، و به کمیته های خدماتی ما کمک می کند تا ببینیم هزینه های خدماتی واقعی ما ، تا چه حد با اولویتهایی که ما داشته ایم مطابقت دارد . گزارشهای مالی مداوم به ما کمک می کند تا برای فعالیتهای خدماتی آینده ، طرحهای واقع بینانه ای برای مخارج بریزیم. گزارشهای مالی و حسابرسی منظم کمک می کند تا از سرقت سرمایه های خدماتی معتادان گمنام جلوگیری شود . و اگر هم سرقتی رخ دهد ، حسابرسی منظم باعث حصول اطمینان می شود که این مسئله نمی تواند برای مدت طولانی بدون آنکه متوجهش شویم ادامه داشته باشد. وقتی اعضای معتادان گمنام سرمایه خدماتی را با کمکهایشان تامین می کتتد . انتظار دارند که این پول با دقت مورد استفاده قرار گیرد و صرف تنها نیت ما که پیشبرد هدف اصلی انجمن است ، گردد. با قبول این اعانات ، گروهها ، هیئتهای خدمات یو کمیته های مت متعهد می شوند که از این سرمایه برای رساندن پیام معتادان گمنام استفاده کنند و آنرا مسئولانه خرج نمایند.

 

1: پول در گروه شما برای چه کاری استفاده می‌شود؟ در ناحیه چطور؟ در منطقه چطور؟ در خدماتی جهانی چطور؟
2: بودجه گروه زیر را اولویت بندی کنید: ( نشریات NA چای و قهوه ) کرایه مکان جلسات، پس انداز گروه، اعانه جهت خدمات هر نوع آن را اولویت بندی کرده اید، توضیح دهید دلیل شما چه بوده؟ آیا گروه شما اولویت بندی خاص و مداومی در بوجه خود دارد، یا هر ماهه به این موضوع می پردازد؟
3: آیا از مواقعی خبر دارید که پول NA سبک سرانه و ولخرجانه در سطح گروه خرج شده باشد؟ در سطح کمیته ناحیه و منطقه چه طور؟ در مورد خدمات جهانی چطور؟ مورد سبک سرانه برای خرج آن پول چه بوده؟ به جای آن چگونه می بایست این پول خرج می شد؟
4: آیا سرمایه NA در گروه شما حساب و کتاب منظمی دارد؟ در ناحیه یا منطقه شما چطور؟ در خدمات جهانی چطور؟ اگر نه، فکر می کنید چگونه گزارش مالی باید جایگزین شود؟
5: «اعانه مستقیم گروه‌ها به ساختار خدماتی، مدیریت مسئولانه آن را تشویق می‌کند و به آن کمک میکند تا تمرکز خود را بر روی هدف اصلی NA بگذارد.»
آیا ناحیه یا منطقه شما برای تهیه قسمت قابل ملاحظه‌ای از درآمد خود راه‌های مختلف کسب درآمد و پول‌سازی روی می‌آورد؟ آیا این علاقه است؟ این کار بر روی رابطه کمیته خدمات ناحیه یا منطقه به گروه شما چه تأثیری می‌گذارد؟ آیا این رابطه متفاوت می‌بود اگر گروه مستقیم به سطوح مختلف خدماتی اعانه می‌کرد؟ آیا هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی ما قادر هستند از طریق اعانات مستقیم گروه کارهای خود را اداره کنند؟

 

 

گزارشات خدمتگذاران گروه در جلسات اداری بیشترین جواب را به ما می دهند حال اگر بودجه مالی را خو استه باشیم خزانه دار گروه باید مسئولانه و مدبرانه گزارش ماهیانه برای گروه به طور کتبی داشته باشد و ضمنا" نقطه پاسخگو برای گروه باشد حال در پی هدف اصلی و پیشبرد آن در ساختار کمیته ها و هیأت ها خدماتی هم همین روال را دارند و گروه ها از عناصر خدماتی گزارش می خواهند

مفهوم یاز دهم ( راهنمای خدمات محلی ص19 پاراگرف آخر )

وقتی اعضای na سر مایه خدماتی را با کمک های شان تامین می کنند انتظار دارند که این پول با دقت مورد استفاده قرار گیرد و صرف تنها نیت ما که پیشبرد هدف اصلی انجمن است گردد.

 


همه پروژه ها همانقدر که به پول نیاز دارد به ایده، اطلاعات، وجدان، وقت و تمایل اعضاء نیز بستگی دارد. اگر ما سرمایه موردنیاز جهت شروع پروژه ای را داریم، اما وقت و ایده مناسب را کم داریم، بهتر است صبر کنیم تا تمام منابع خدماتی را در اختیار داشته باشیم. اگر صبر نکنیم سرمایه خدماتی NA را به هدر می دهیم. هنگام اولویت بندی و طرح نقشه در مسائل خدماتی باید تصویر کاملی از کل منابع تحت اختیار داشته باشیم و فقط به منابع مالی بسنده نکنیم.
 


سؤال 1- پول در گروه شما برای چه کاری استفاده می‌شود؟ در ناحیه چطور؟ در منطقه چطور؟

در گروه ما از پولی که در سبد هفتم جمع می شود ، برای پرداخت اجاره مکان جلسه و مجهز کردن آن ( امکانات اولیه و رفاهی گروه) ، تهیه چیپ و کیک تولد ، خرید نشریات و هزینه پذیرایی گروه استفاده می شود . بعد از اینکه بخشی از پول را در خزانه نگه داشتیم ( برای مخارج غیر قابل پیش بینی ) ، مابقی آنرا به ساختار  اعانه می کنیم تا به مصارف لازم برسد .

برخی از هزینه های مرسوم در ناحیه ؛
هزینه رابطین – هزینه کارگاه – هزینه اطلاع‌رسانی – کمیته زندانها و همایش ناحیه.

برخی از هزینه های جاری در منطقه؛
هزینه کمیته ترجمه و نشریات – اجاره‌ مکان – برگزاری همایش‌های منطقه‌ای

برخی از هزینه های خدمات جهانی؛
 توسعه NA در کشورهای مختلف – برگزاری کارگاه‌های آموزشی در کشورهای مختلف
هزینه اجلاس ها
هزینه تولید نشریات
و..

هزینه های بالا جز هزینه های جاری است و گاهی هزینه های اضافی و غیر مترقبه نیز وجود دارد که برای بقای انجمن ضروری است.

پول تنها عامل تسریع کننده در انجمن ما است.
اگر پول نباشد ٬ توسعه انجمن به کندی رخ خواهد داد.
نشریات ما چاپ نخواهد شد.
بنابراین یکسانی در انتشار مطالب از دست خواهد رفت.
هر شخص می تواند تفسیر خود را بجای سخن انجمن به دیگران انتقال دهد.
دیر یا زود مشاهده خواهیم کرد سوالات قدم ها ٬ سنت ها ٬ مفاهیم و .. از گروهی به گروه دیگر متفاوت است.
این باعث بدعت گذاری ها در انجمن خواهد شد. اینبار شخصیت ها بر اصول پیشی خواهند گرفت.

مکان جلسه نخواهیم داشت.
اجرای همایش ها و کارگاه ها تقریبا غیر ممکن خواهد شد.
سطح رفاهی اعضا در یک جلسه پایین خواهد بود.
اطلاع رسانی به کندی رخ خواهد داد.
پیوند گروه ها تقریبا غیر ممکن خواهد بود.
گروه ها نمی توانند به وظیفه خود به شکل مطلوب عمل کنند.
از همه بدتر اگر پول نباشد؛
احتمال دارد ما برای بدست اوردن مکان ٬ زیر بلیط یک ارگان خارجی برویم و متکی به ان باشیم و این وحدت و استقلال ما را به خطر خواهد افکند.

بنابراین مدیریت مالی در انجمن باید صحیح صورت گیرد.
منظور از صحیح بودن به معنی خساست و  به خطر افکندن جان و مال اعضا نیست.
منظور درست مصرف کردن است.
برای درست مصرف کردن لازم است ٬ جلسات اداری قوی  در گروه ها  ایجاد شود.
اعضا با همدیگر مشورت کنند و به نظرات همه اعضا توجه گردد تا دقت در مدیریت منابع مالی انجمن افزایش یابد

 


سؤال 2- بودجه گروه زیر را اولویت‌بندی کنید؛
 نشریات NA – چای و قهوه – کرایه مکان جلسات – پس‌انداز گروه – اعانه جهت خدمات
هر نوع آن را اولویت‌بندی کرده‌اید. توضیح دهید دلیل شما چه بوده؟ آیا گروه شما اولویت‌بندی خاص و مداومی در بودجه خود دارد، یا هر ماهه به این موضوع می‌پردازد؟

پاسخ به این سؤال شخصی است
و وابسته به وجدان جمعی است.
اما ان چیزی که معلوم است این است که منابع انسانی اگر حفظ نگردد ٬ ما منابع مالی نخواهیم داشت.
بنابراین اصل تامین بهداشت و خدمات جانی اعضا مقدم بر اعانه به ساختار و خرید مجلات است.
اگر جلسه سرد باشد و ما پول را اعانه کنیم.
خسارت به اعضا وارد کرده ایم .
اگر سقف جلسه چکه کند ؛ اعضا در معرض خطر قرار داده ایم .
اگر توجه به بهداشت محیط جلسه نگردد٬ نه تنها اعضا بلکه به بیمارسازی اعضای خانواده وی مبادرت نموده ایم.
بنابراین برای اولویت بندی:
رعایت بهداشت و ایمنی مکان جلسه الزامی است.
هم چنین سرما و گرما در اولویت بندی ما مهم هستند؛
برای مثال اگر هوا سرد و برفی باشد ٬ دادن یک لیوان چای گرم می تواند بعد جلسه کمک به عضوی باشد که می خواهد مدتها در مسیر سرد حرکت کند.
و یا دادن چایی گرم به عضوی که مدتها در مسیر سرد در حال حرکت بوده تا به جلسه خود را برساند یک الزام برای سلامتی خواهد بود.
دادن آب یخ در ماه های گرم سال ٬ یا در شهرهای گرم می تواند از گرمازدگی عضو جلوگیری کند.
اگر پس انداز نداشته باشیم ٬ خسارتی یکدفعه به مکان جلسه وارد شود باید جلسه را تعطیل کنیم یا ...
بنابراین قبل از اولویت بندی باید به موقعیت جلسه ٬ زمان جلسه ٬ شرایط آب و هوایی ٬ مکان جلسه و .. توجه گردد.
مبادا جلسه شما موقع زمستان برای خرید بخاری به فکر پول جمع کردن باشد و در تابستان بتواند پول بخاری را جور کند.

 

به عنوان یک خدمتگزار:
نگویید چند عضو در گروه خود دارید.
بگویید چند کودک ٬ چند مادر ٬ چند همسر ٬ چند پدر ٬ در خانه چشم به راه نشسته اند تا عزیزشان به سلامت از خانه بهبودی به خانه امید برگردد.
مبادا خانه بهبودی را برای انها خانه غم سازید


- آیا از مواقعی خبر دارید که پول NA سبک سرانه ولخرجانه در سطح گروه خرج شده باشد؟ در سطح کمیته ناحیه و منطقه چطور؟ در مورد خدمات جهانی چطور؟ مورد سبک‌سرانه برای خرج آن پول چه بوده؟ به جای آن چگونه می‌بایست این پول خرج می‌شد؟

همه ما نسبت به خرج های گروه و ساختار نظراتی داریم.
اما واقعیت امر این است که سبک سری به معنای خرج های است که بدون رای وجدان و از روی خودمحوری است.
پول سبد ما کم است و هزینه ها زیاد .
بودجه موسسه ما بیش از کل بودجه انجمن معتادان گمنام ایران است.
اما همیشه با کمبود بودجه مواجه هستیم.
اداره کردن انجمنی با این وسعت زیاد و با این بودجه کم یک هنر بزرگ است.
این که من بگویم نظرم چیست با واژه خرج های سبک سری متفاوت است.
من تا کنون فقط کسورات بعلت کسری بودجه مشاهده کرده ام اما سبک سری خیر.
از همه خدمتگزارهای انجمن بابت مدیریت دلسوزانه تشکر می کنم.

من به چشم خودم دیده ام خدمتگزارهای که از ماشین شخصی خود برای خدمات انجمن استفاده می کنند.
خدمتگزارهای که در حین خدمت از جیب خود وعده های غذایی برای خود تهیه می کنند.
هر چند این خسارت به خود است و انجمن با ان موافق نیست اما جای تقدیر دارد.
وتنها یک نظر دارم؛
در صحافی نشریات دقت بیشتری گردد. تا نشریات ما در طول انتقال اسیب کمتری بخورد.
هر چند عشق همدردها که اقدام به خرید نشریات اسیب دیده می کنند ستودنی است و نشریات کمی برگشت می خورد.

 


سؤال 4- آیا سرمایه NA در گروه شما حساب و کتاب منطقی دارد؟ در ناحیه یا منطقه شما چطور؟ در خدمات جهانی چطور؟ اگر نه فکر می‌کنید چگونه گزارش ایی باید جایگزین شود؟

به علت اینکه اعضای انجمن ما حرفه ای نیستند از عبارت حساب کتاب منطقی در اینجا استفاده شد است.
یعنی قرار نیست خدمتگزارهای ما حسابدار حرفه ای باشند ولی قرار است که هر خدمتگزاری که با منابع مالی سرکار دارد بتواند انظباط مالی داشته باشد.
دفتری برای یاداشت مخارج همیشه بهمراه داشته باشد.
دفتر حسابرسی که جزییات هزینه ها و سبد روزانه در آن وجود داشته باشد.
و قابلیت انتقال به خدمتگزاران بعدی را داشته باشد.
متاسفانه علرغم وجود کارگاه های خوب در سطح انجمن در رابطه با مدیریت مالی٬ ما همیشه در سطح گروه ها با نواقص متعددی مواجه هستیم.
کم اوردن های مسئول نشریات که امری عادی شده است.
مبلغ خزانه گروه گاهی بصورت حدسی توسط مسئول مربوطه گفته می شود٬ وقتی دلیل را از او می پرسیم می گوید دفترش در خانه جا مانده است.
گاهی مبلغ سبد حمایتی گروه در پشت اسکناس نوشته می شود.
و....
متاسفانه خدمتگزارهای گروه ٬ در نگارش هزینه ها و حمایت ها کوتاهی می کنند و شعارشان این است که در جلسه اداری گروه همه چیز را شفاف بیان خواهند نمود.
در اینکه اعضای ما حرفه ای نیستند شک نداریم. در اینکه اعضای ما همگی دارای سواد بالا نیستند هم شک نداریم.
اما داشتن یک دفترچه مالی برای خدمتگزارانی که با منابع مالی گروه سر کار دارند و نوشتن هزینه ها و حمایت ها یک اصل است.
اینکه هر عضو در هر جلسه بداند میزان مخارج و خزانه گروه بصورت دقیق چیست یک ضرورت است.
اگر کوتاهی کنیم ٬ اصل اعتماد بین اعضا با خدمتگزاران دچار خلل خواهد شد.
وضعیت حساب رسی در ناحیه و منطقه به علت پر تجربه بودن خدمتگزاران بهتر است.
در خدمات جهانی ما دارای کارمندان حساب رسی هستیم که به صورت حرفه ای به حسابرسی و نگارش هزینه ها و اعانات مشغول هستند.

ما می توانیم بوسیله رعایت موارد زیر خدمتگزاران را در امر رعایت انظباط مالی تشویق سازیم؛
۱_ انتخاب خدمتگزارهای مناسب
۲_ درخواست از خدمتگزاران که راجع به کلیه منابع مالی گزارش شفاف به اعضا بدهند.
۳_ درخواست از خدمتگزاران گروه که همیشه دفترهای مالی خود را بهمراه داشته باشند.
4_ درخواست از خدمتگزاران گروه که در کارگاه های مرتبط فعالانه و مرتب حضور یابند.
5_ درخواست از کمیته کارگاه ها برای اموزش مالی به خدمتگزارها
6_ در خواست از خدمتگزارها که پس از پایان خدمت ٬ دفتر حسابرسی خود را تحویل دهند.
7_ نگهداری دفاتر مالی گروه بصورت مرتب که هر عضو خواست بتواند به ان دسترسی داشته باشد.

 



سوال پنجم؛اعانه مستقیم گروهها در ساختار خدماتی، مدیریت مسئولانه آن را تشویق می‌کند و به آن کمک می‌کند تا تمرکز خود را بر روی هدف اصلی NA‌بگذارد. آیا ناحیه یا منطقه شما برای تهیه فهرست قابل ملاحظه‌ای از درآمد خود راه‌های مختلف کسب درآمد و پول‌سازی روی می‌آورد؟ آیا این عاقلانه است؟ این کار بر روی رابطه کمیته خدمات ناحیه یا منطقه به گروه شما چه تأثیری می‌گذارد؟ آیا این رابطه متفاوت می‌شود اگر گروه مستقیم به سطوح مختلف خدماتی اعانه می‌کرد؟ آیا هیئت‌ها و کمیته‌های خدماتی ما قادر هستند از طریق اعانه مستقیم گروه کارهای خود را اداره کنند.

بهترین روش برای کمیته های خدماتی ما تامین مالی از سوی اعانات گروه ها است.
اما بدلیل اینکه گروه های ما اکثرا. نو پا هستند و خود دارای هزینه های اولیه بالایی هستند٬ گروه های ما دارای مکان نیستند و باید اجاره مکان بدهند. بنابراین مقدار اعانات به ساختار کم و ناچیز است.
بنابراین کمیته خدمات جهانی تصمیم گرفته است ٬ برای درامد زایی روش هایی را ایجاد نماید.
به مانند سود حاصل از فروش نشریات ٬ چیپ و سکه ٬ و محصولات جانبی به مانند تیشرت با آرم انجمن ٬ لیوان با ارم انجمن ٬ خودکار با ارم انجمن و..٬ همچنین فروش بلیط همایش های انجمن ٬ فروش مواد غذایی در همایش ها و..
تا بتواند به منابع مالی مورد نیاز خود دست یابد.
این نوع منابع درآمد زایی در حال حاضر به ضرورت صورت می گیرد.
زیرا انجمن از منابع مالی تجارت و پس انداز نمی کند و اگر منابع مالی ساختارها از سوی گروه ها روزی تامین گردد ٬ سود جویی از فروش محصولات و نشریات قطع خواهد شد.
فهرست درآمد زایی انجمن در حال حاضر باعث شده است کمیته ها و هیئت های خدماتی ما بتوانند میزان قابل توجه ای از هزینه های خود را خارج از اعانات گروه ها تامین سازنند.
باز تاکید کنم ؛
درامد زایی هایی خارج از اعانات اگر به استقلال مالی هیئت ها و کمیته ها بیانجامد می تواند خطرناک باشد.
برای همین گروه ها باید به سبد حمایتی خود توجه بیشتری کنند.
و از هیئت ها و کمیته ها بخواهند برنامه ریزی دقیق تری در مدیریت منابع مالی داشته باشند .
ناحیه و منطقه اگر به درامد زایی مستقل دست یابد ٬ مستقل از گروه ها خواهد شد و خودش یک موسسه خواهد شد. و در پاسخ گویی به گروه ها کوتاهی خواهد نمود.
اما٬ تامین بخشی از درآمدها توسط لیست درامدزایی در این شرایط خوب است.
گروه ها می بایستی اعانات خود را تنها به ساختار تقدیم کنند و از پرداخت اعانات به طور مستقیم به کمیته های فرعی خود دارای نمایند.
زیرا بین کمیته ها و هیئت های مختلف رقابت برای جذب منابع مالی پیش خواهد امد.
و هر کمیته و هئیت خدماتی تنها به گروه های پاسخ گو خواهند شد که از سوی ان تامین مالی می شوند.
گروه ها ٬ ساختار خدماتی را به وجود اورده اند ٬ بنابراین وظیفه دارند مستقیما از ان حمایت کنند.
و ساختارها ٬ کمیته ها و هییت های خدماتی را بوجود اورده اند و بنابراین ساختار خود موظف  به تامین مالی انها است.

 



هزینه درامدهای دفتر خدمات جهانی؛


از درآمد حاصله، دفتر خدمات جهانی موظف است که خدمات زیر را به کل انجمن ارائه کند:

1.دفتر خدمات جهانی باید هزینه‌های سازمان‌دهی، اداری و حمل ونقل و اسکان کنفرانس خدمات جهانی معتادان گمنام را پرداخت کند.

2.دفتر خدمات جهانی باید به معتادان خواهان بهبودی و گروههای آنها در راستای بهبودی از بیماری اعتیاد خدمات رسانی کند. و همین‌طور کمک کند تا جامعه در کل، درک بهتری از اعتیاد و برنامه معتادان گمنام داشته باشد. این کمک‌ها می‌تواند شامل ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با معتادان، سازمان‌ها، نهادها، دولت‌ها و جامعه در کل باشد.

3.چاپ و نشر و توزیع مجلات و خبرنامه‌های دوره‌ای که توسط کنفرانس خدمات جهانی تهیه می‌گردد.

4.دفتر خدمات جهانی مجاز نیست که از درآمد حاصله یا از قدرت ودیعه گذاشته شده نزد خود در راستای کاری به غیر از پیش‌برد هدف اصلی انجمن که همان رساندن پیام به معتاد در حال عذاب است، استفاده کند.

تبصره 1: دفتر خدمات جهانی باید سالی یک بار گزارش مالی خود و شعبات خود را در اختیار کنفرانس خدمات جهانی قرار دهد.

تبصره 2: اعضاء و گروهها می‌توانند از طریق وکلای منطقه همان‌گونه که


در کتاب راهنمای خدمات محلی شرح داده شده است بر تصمیمات کنفرانس و دفتر خدمات جهانی تاثیر گذارند. 

منبع؛ سایت انجمن معتادان گمنام


 

تاریخچه و اهداف قرارداد ودیعه


پایه و اساس «قرارداد ودیعه‌گذاری مایملک معنوی» در اولین همایش جهانی معتادان گمنام در سال 1971 میلادی (1349 شمسی) گذاشته شد. در آن همایش کلیه اعضاء انجمن معتادان گمنام، اعضاء هیئت امناء را مکلف به ایجاد دفتر خدمات جهانی با تعریف امروزی نمود تا این دفتر به عنوان نقطه تماس مرکزی انجمن، آرشیو نگهداری اطلاعات و ناشر نشریات انجمن در سراسر دنیا عمل کند. از آن زمان تا کنون دفتر خدمات جهانی به عنوان تنها ناشر مجاز نشریات، تولید کننده محصولات و حافظ مایملک معنوی NA از طرف انجمن در کل و به عنوان بازوی اجرایی هیئت امناءعمل کرده است.

در کلیه راهنما‌های خدماتی که اولین آن به نام « درخت NA » در سال 1975 میلادی (1353 شمسی) و آخرین آن به نام « راهنمای خدمات جهانی» که اخیرا چاپ شده است، نقش دفتر خدمات جهانی از قرار زیر تعریف گردیده:

« وظیفه اصلی دفتر خدمات جهانی نشر و توزیع نشریات NAاست که شامل چاپ، نگهداری و توزیع کلیه نشریات موجود می‌گردد» 

در سال 1982 میلادی(1360 شمسی) و همین‌طور سال 1988 میلادی(1366 شمسی) و سه سال بعد در سال 1991 میلادی ( 1369 شمسی) این تصمیم در رابطه با دفتر خدمات جهانی و شرح وظایف آن مورد تائید وجدان گروه کنفرانس خدمات جهانی و نمایندگان (وکلای) مناطق مختلف از سراسر جهان قرار گرفت.

بیانیه زیر از طرف کنفرانس خدمات جهانی و وکلای مناطق مختلف در رابطه با دفتر خدمات جهانی و وظایف آن صادر گردیده است:

·بدین وسیله تائید و تصویب می‌گردد که مالکیت کلیه مایملک معنوی و نشریات انجمن NA که تا کنون تولید و چاپ گردیده و یا در آینده تولید و چاپ خواهد شد در اختیار دفتر خدمات جهانی قرار می‌گیرد تا از طرف کل انجمن معتادان گمنام، آنها را نزد خود به امانت نگهداری کند.

·تائید و تصویب می‌گردد تنها ناشر، تولیدکننده و توزیع کننده نشریات NA از قبیل کتاب، پمفلت، کتابچه، چیپ، سکه و هر نوع محصولی با آرم یا نام NA دفتر خدمات جهانی است.

·دفتر خدمات جهانی و هیئت امناء وظیفه محافظت از کلیه مایملک معنوی NA را به عهده دارند و موظف هستند در صورت لزوم از طریق قانون بر علیه هرنوع سواستفاده از مایملک معنوی اقدام نمایند.

تبصره 1: شکل و فرم محصولات و نشریات که شامل ظاهر، طراحی، حروف‌چینی، کیفیت کاغذ، صحافی و جلدسازی، و غیره ..... می‌شود بر طبق صلاح‌دید دفتر خدمات جهانی تعیین می‌گردد.

تبصره 2: هر نوع قرارداد اجاره، اخذ مجوز، جزئیات تولید، کمیت تولید و موجودی انبار، طرف معامله و قرارداد، نحوه توزیع و فروش، قیمت‌گذاری نشریات و محصولات و غیره به عهده دفتر خدمات جهانی گذاشته می‌شود تا بر طبق صلاح‌دید خود عمل کند.


سوالات حاشیه ای راجع به مفهوم ۱۱

تهیه فهرست نیازهای گروه باید چگونه انجام گیرد؟
آیا فهرست نیازهای اولیه گروه باید بر طبق منابع مالی گروه تنظیم گردد؟


مهمترین اموزه انجمن معتادان گمنام این است؛
اشتباه کردید بیاموز ید و انرا تکرار نکنید.
غافلگیر شدن فرهنگ رایج گروه های ما است که هیچ سنخیتی با اموزه های ما ندارد.
چگونه می شود گروه های ما هر سال در فصول مختلف بعد از یک رخداد مشابه ( مثل سرما ٬ گرما ٬ بارندگی و..) دچار تنش می شود.
تهیه فهرست نیازهای ضروری ٬ باید بدون تفکر به منابع مالی ان تهیه گردد.
زیرا فهرست نیازهای ضروری ٬ تعیین می کنند که گروه ما در طی فصول و زمان های مختلف نیازمند دارا بودن چه چیزهای می باشد.
وقتی مشگلات امروز گروه ٬ با رأی وجدان گروه در لیستی نوشته شود و از خدمتگزاری به خدمتگزار بعدی منتقل گردد.
خدمتگزار جدید دارای تجربه گذشته خواهند بود و می دانند که مشگل گروه در این فصل از سال چه چیزی است و قبل از غافلگیری اقدام به تهیه ان در صورت داشتن بودجه خواهند نمود.

فرهنگ غافلگیری نباید از شاخصه های گروه های بهبودی باشد.
گروه ها همیشه باید ٬ حداقل قبل از غافلگیری بدانند به چه چیزهای نیاز دارند.
و چه راه هایی برای برطرف کردن ان موجود است.
این که ما ندانیم در آینده چه مشگلاتی را تجربه خواهیم کرد یک امر عقلانی است اما اینکه ما مشگلات دیروز گروه را مجدد تکرار کنیم یک امر ضد بهبودی است.
لیست ضروریات گروه ٬ هدف های اتی گروه را مشخص می کند و خدمتگزاران می دانند در آینده باید شاهد چه چیزی باشند.
مدیریت مالی ٬ به ما می گوید قبل از اینکه درگیر یک چالشی بشوی باید آمادگی مقابله با آن را داشته باشیم.
نبود بودجه ٬ دلیل خوبی برای تهیه فهرست نیازهای اولیه گروه نیست.
شاید یک نیاز همیشه باشد ولی به علت عدم بودجه نتوانیم انرا برطرف سازیم.
اما دانستن ان

به ما کمک می کند که از راه های مختلف در فکر کمتر آسیب دیدن باشیم.
و گاهی متاسفانه بودجه است ولی گروه نمی داند چه چیزی را باید تهیه کند و پس از رسیدن خسارت به گروه ٬ در فکر تهیه ان هستیم.

گروه های موفق همیشه لوازم ضروری خود را شناسایی نموده و پس از گرفتن رای وجدان انرا در دفتری یاداشت می کنند.
تهیه این فهرست به ما کمک می کند؛
خدمتگزاران جدید همیشه به تجربه مشگلات خدمتگزاران قبلی دسترسی داشته باشند.
خدمتگزارها بدانند در آینده باید چه چیزی با چه قیمتی را خریداری کنند ٬ پس در فکر پس انداز خواهند بود.
حتی در صورت نبود بودجه ٬ خدمتگزارها در فکر راهی برای کاهش خسارت کمتر به گروه و اعضا خواهند بود.
و در مواقع ضروری ٬ خدمتگزارها می توانند  از کمیته خدمات شهری قبل از دیدن خسارت ٬طلب کمک کنند.



1- فرض واجب این مفهوم برای همه اجزاء ساختار خدماتی چیست؟
اعضای NA در سراسر جهان جهت کمک به انجمن در راه به انجام رساندن هدف اصلی خود کمک مالی کنند که از این بودجه جهت رساندن هر چه بیشتر و بهتر پیام بهبودی NA استفاده کنند.
جهت انجام هر چه بهتر اینکار، کمیته‌های خدماتی باید آن را مدبّرانه مورد استفاده قرار دهند.



2- بودجه NA صرف چه مسائلی هزینه می‌شود؟
جهت پیشبرد هدف اصلی ما مورد استفاده قرار گیرد.
جهت پرداخت هزینه‌های برگزاری جلسات بهبودی NA.
اطلاع‌رسانی در مورد NA به عموم و دسترسی به معتادانی که امکان شرکت در جلسات را ندارید.
برای توسعه، تولید، ترجمه و توزیع پیام در سراسر دنیا استفاده شود.
همه اینها جهت حمایت از هدف روحانی NA، که رساندن پیام به معتادانی است که هنوز در عذابند، می‌باشد.



3- هشدار به ساختار خدماتی: گروه‌ها – هیأت خدماتی و کمیته‌ها.
پولی که دریافت می‌کنند خردمندانه و محتاطانه استفاده کنند.
از خرج کردن بیهوده این پول و از روی سبک سری خودداری کنند.
صورتی شفاف از اولویت‌ مخارج تهیه کنند و هزینه پیشنهادی را با این صورت مقایسه کنند.
هزینه‌ها نباید از بودجه بیشتر باشد، فقط روی آن اقلامی که اولویت‌ بیشتری دارد میتوان سرمایه‌گذاری کرد.



4- علاوه بر پول ساختار ما به چه منابعی نیازمند است.
1- ایده  2- اطلاعات 3- وجدان 4- وقت و تمایل اعضاء  5- بهتر است صبر کنیم تا تمام منابع خدماتی را در اختیار داشته باشیم.
هنگام اولویت‌بندی و طرح نقشه در مسائل خدماتی باید تصویر کاملی از کل منابع تحت اختیار داشته باشیم و فقط به منابع مالی بسنده نکنیم.



5- تفکراتی که بر خلاف مفهوم یازدهم می‌‌باشد:
در اولویت‌بندی‌ها، ممکن است وسوسه شویم که فقط به احتیاجات خود فکر کنیم. و محکم به سرمایه بچسبیم و فقط برای پروژه مورد نظر خودمان هزینه کنیم.
در رأس صورت اولویت‌بندی ما باید تعهد در پیشبرد اهداف NA در کل قرار گیرد.



6- تهیه سرمایه خدمات به عهده چه کسانی است و مسئولیت با کیست؟
با گروههاست اما در همان حال مسئولند که اعانه و کمک مالی جهت خدمت را مدیریت نمایند.
به جهت دادن خدمات مفید برای گروه‌ها کمک خواهد شد.
به رساندن پیام ما به معتادانی که هنوز در عذابند، کمک خواهد شد.
استفاده عاقلانه توسط هیأت‌های خدماتی یا کمیته‌ها به جهت رساندن پیام.



7- آیا گروه‌ها میتوانند مستقیماً اعانه به کمیته‌های فرعی کنند؟
پیشنهاد نمی‌شود که گروه‌ها اعانه‌ای را برای کمیته فرعی خاصی اختصاص دهند.
گروه‌ها ساختار خدماتی را به وجود آورده‌اند که نه تنها از طرف آنها خدمت کنند، بلکه این خدمات را نیز هماهنگ سازد.
در تفویض اختیارات لازم به ساختار خدماتی جهت به انجام رساندن مسئولیت‌های خود، گروه‌ها به ساختار خدماتی اختیار هماهنگی تخصیص منابع خدماتی در سطوح مختلف خدمت را نیز واگذار کرده‌اند.



8- بهترین راه کمک به گروهها جهت کمک مالی مسئولانه چیست؟
رابطه روشن و رُک و راست از طرف ساختار خدماتی.
وقتی گروهها گزارشات کامل و منظم از هیأت‌های خدماتی و کمیته‌ها در مورد فعالیت آنها دریافت کنند، شروع به دیدن تصویر کاملی از خدمت خواهند کرد.



9- اعانه مستقیم گروه‌ها به ساختار خدماتی چه اهمیتی دارد.
باعث تشویق مدیریت مسئولانه سرمایه خدماتی می‌شود وبه کمیته خدماتی کمک میکند تا تمرکز خود را بر روی هدف اصلی NA حفظ کنند.
تعهد هزینه‌ها، باعث حفظ رابطه قوی بین گروه‌ها و دیگر قسمت‌های خدماتی آسان‌تر است.



10- حمایت ساختار خدماتی از طرف گروه‌ها باعث:
رشته‌های مسئولیت متقابل بین آنها را محکم‌تر می‌کند.
با رهائی هیأت‌های خدماتی و کمیته‌ها از فعالیت‌های درآمد زایی. اعانات به آنها امکان میدهد تا انرژی خود را کاملاً صرف انجام دادن هدف اصلی NA نمایند.
جوابگویی یکی از خواص ضروری مدیریت مالی مسئول NA‌  است.


11-  اهمیت گزارش مالی منظم:
ببینیم هزینه‌های خدماتی واقعی ما، تا چه حد با اولویت‌هایی که ما داشته‌ایم مطابقت دارد.
به اعضا کمک میکند تا مطمئن باشند که کمک‌های آنها از لحاظ مسائل مالی جوابگوی کسانیکه بدانها خدمت می‌کنند، باشند.
به ما کمک میکند تا برای فعالیت‌های خدماتی آینده، طرح‌های واقع‌بینانه‌ای برای مخارج بریزیم.
از سرقت سرمایه‌های خدماتی NA جلوگیری میشود. و اگر سرقتی رخ دهد، حسابرسی منظم باعث حصول اطمینان می‌شود.

 

مفهوم دوازدهم خدماتی

« در راستای حفظ ماهیت روحانی معتادان گمنام ، ساختار ما همیشه خدماتی است و هرگز نباید حکومتی باشد . »

از خود گذشتگی در خدمت کوششی ( جهاد ) روحانی و ضروری است. در قسمت از قدم دوازدهم گفته شده « با بیداری روحانی » هر یک از ما « سعی کردیم که این پیام را به معتادان دیگر برسانیم » سعی و کوشش ما در کل خدمات نیز از این بنیان روحانی سرچمه می گیرد . با تجربه کردن نتایج این بر نامه در زندگی خودمان ، ما گرد هم می آئیم تا پیام بهبودی را خیلی بیشتر از آنچه هر یک به تنهایی می توانیم ، بسط دهیم . خدمت در معتادان گمنام تحمیل اراده و عقایدمان به دیگران نیست ، بلکه خدمت فروتنانه به آنها ، بدون چشم داشت و انتظار است.

این اصول ماخذ و زمینه همه کارهای ما د گروهها ، هیئتهای خدماتی و کمیته ها است . مفهوم دوازدهم یاد آور ماست که اگر ما توانستیم بهبودی را تجربه کنیم ، فقط به خاطر این اسنت که کسانی اصل از خود گذشتگی را به فعل درآوردند و از خود وقت و مایه گذاشتند ، تا پیام بهبودی را از زمانی که ما هنوز از اعتیاد فعال در عذاب بودیم به ما برسانند . توسط خدمت ، ما سپاس خود را از این کسانی که خود را با در میان گذاشتند ، بیان میکنیم و بهبودی خود را بادیگران در میان می گذاریم. هیچ چیز به اندازه این روحیه از خود گذشتگی در خدمت ، نمی تواند این قدر با تمایل به حکومت و ریاست کردن فاصله داشته باشد.

گروههای ما به وجودآمدند ، زیرا که ما دریافتیم به تنهائی نمی توانیم « مصرف مواد خود را قطع کنیم ، نیاز خود تمایل به مصرف را از دست بدهیم و راه تازه ای برای زندگی پیدا کنیم.» به همین طریق ، گروههای ما گردهم آمدند تا ساختار خدماتی به وجود آورند و تشریک مساعی جامعی را طرح ریزی کنند که بتوانند به رساندن پیام خیلی فراتر از آنچه هر یک جداگانه می توانستند ، کمک کنند. ساختار خدماتی به این خاطر به وجود نیامده است تا بعضی از گروهها دیگران را مجبور به انجام پیشنهاداتشان بکنند . بلکه به وجود آمده است تا نیروی گروههای ما را با هم در آمیزد ،تا بتوانند خدمات مورد نیازی را انجام آن ها توسط یک گروه غیر ممکن یا بسیار دشوار است را بهتر انجام دهند: توسعه و توزیع نشریات که پیام ما را به صورت کتبی در میان بگذارند ، فراهم کردن اطلاعات در مورد معتادان گمنام برای عموم ، ارسال پیام ما برای معتادانی که نمی توتنند در جلسات شرکت کنند و حمایت از جلسات جدید و جامعه های جدید معتادان گمنام ، خدمت در معتادان گمنام تشریک مساعی و همکاری بین خدمتگزاران مورد اعتماد یست که همواره از طرف گروهها راهنمائی می شود و نه یک حکومت که توسط نهادی قانونی اعمال گردد.

مراحل مختلف الحاق به یکدیگر جهت به وجود آوردن ساختار خدماتی ، نشانگر فروتنی گروههای ما است . که بهد صورت جداگانه خیلی کمتر می تواند هدف اصلی انجمن ما را پیش ببرند ، تا وقتی که با یکدیگر باشند . به همین طریق ، اجزا مختلف ساختار خدماتی ما ، هر یک به تنهائی نقش خاص خود را در طرح وسیع خدمات معتادان گمنام به عهده دارند و ایفا می کنند. هر یک از این ازا جهت تاثیر گذاری هر چه بیشتر ، به باقی اجزا وابسته است. هر گاه هر یک از آنها به جای اینکه وسیله و ابزاری برایخدمت باشند ، سعی کند که به عنوان یک نهاد دولتی و یا قدرتی عمل کند ، به رشته هائی را که همگی ما را ه هم پیوند می دهد اسیب خواهند رساند و تاثیر گذاری کلی و موفقیت انجمن مارا در پیشبرد هدف اصلی اش مورد تهدید قرار خواهد داد . فروتنی صفتی ویژه و ضروری در خدمت غیر حکومتی در معتادان گمنام است.

برای خدمت کردن هر چه بهتر ، هر جز از اجزا ساختار خدماتی باید سعی و کوشش صمیمانه و جدی در برقراری رابطه موثر انجام دهد . چه گروهها ، چه خدمتگزاران مورد اعتماد ، چه نیئتهای خدماتی و کمیته ها ، باید عقاید و تجارب خود را کاملا به مشارکت بگذارند و همین طور باید دقیق د با احترام به دیگران گوش فرا دهند . در جاتهای دیگر کسانی ممکن است از سخن جهت تفرقه نیرو و قوای حریف خود استفاده کنند ، تا بتوانند بر آنها حکومت نمایند ، اما در خدمات معتادان گمنام، ما با یکدیگر مشارکت می کنیم تا بتوانیم نیرو و قوای خود را یکدیگر در آمیزیم تا بهتر هدف اصلی انجمنمان را پیش ببریم . جهت حفظ و رعایت جوابگوئی به کسانی که بدانها خدمت می کنیم : ما موظف هستیم آنها را بطور کامل ، دقیق و موجز درباره نوع فعالیتهایمان آگاه نمائیم . ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتتی ما می گوید که ما باید خواستار نظرات دیگران در هنگام تصمیم گیری و رضایت دیگران هنگامی که تصمیماتمان بر روی آنها اثر می گذارد و همکاری دیگران وقتی که این تصمیمات روی همه ما تاثیر می گذارد ، باشیم. ارتباط باز ، صادقانه و مستقیم باعث تغذیه  روح خدمت در انجمن ما میگردد و باعث از بین رفتن انگیزه حکومت کردن می شود. نوع اختیاری که گروههای ما به هیئتها و کمیته ها تفویض می کنند ، اختیار خدماتی است و نه حکومتی . هر جچز از ساختار خدماتی ما ، از گروه گرفته تا دفتر خدمات جهانی ، نقشی را در جهت ایفا به عهده دارد ، اگر چه همگی به عنوان یک تیم برای رسیدن به این هدف مشترک که « هیچ معتادی که خواهان بهبودی است ، دیگر لازم نیست بدون داشتن فرصت ، پیدا کردن راه تازه ای برای زندگی بمیرد. « کوشش میکنند . این تجربه « سخت به دست آمده » ما است که که کیفیت خدمات را دقیقا مثل کیفیت بهبودی ، می توان در فضای احترام متقابل و اعتماد متقابل ارتقا داد. با هم دیگر بهبود می یابیم و با هم دیگر خدمت می کنیم . این قلب روحانی برنامه ما و بنیاد و اساس انجمن ما است. ساختاری که بر این اساس پایه گذاری شود می تواند فقط خدماتی باشد و هرگز حکومتی نخواهد بود .

 

1: تفاوت بین خدمت و حکومت چیست؟ 
2: تفاوت بین یک سازمان حکومتی و یک سازمان خدماتی، اغلب نه در ساختار آن بلکه در بنیاد روحانی و هدف آن می باشد. چه چیز در مورد هدف اصلی NA و روحانیت موجود در آن، وجود دارد که می گوید ساختار ما باید همیشه خدماتی باشد، هرگز حکومتی نباشد؟
3: مفهوم دوازدهم در مورد این که چگونه سپاس گزاری، فروتنی، ارتباطات و از خود گذشتگی به ساختار خدماتی ما کمک می کند تا خدماتی باقی بماند، و حکومتی نباشد در مورد این موارد بحث کنید؟
4: در مورد این که چگونه مفهوم دوازدهم در یازده مفهوم دیگر به کار گرفته می‌شود بحث کنید؟

 



سوال یک؛ تفاوت بین خدمت و حکومت چیست؟
 
وقتی از فرق بین حکومت و خدمت صحبت می کنیم ، حتما ماجرای در پشت ذهن ما در جریان است.
ما انسان ها عادت داریم در اولین نگاه متوجه ظاهر یک چیز شویم و از روی ظاهر انرا قضاوت کنیم.
بین سنگ کلیه با سنگ های محیط در ظاهر شباهت وجود دارد اما ان دو یکی نیستند چون در باطن شکل گیری و محیط شگل گیری و هدف از شگل گیری با همدیگر فرق دارند.

در ظاهر شاید اجزاء انجمن معتادان گمنام ما را فریب دهد که ما هم ساختاری شبیه به حکومت داریم اما در باطن ، هدف از شگل گیری ما ، نوع تصمیم گیری ما ، روابط بین اعضای ما  با ساختار حکومت ها ( هر نوع حکومتی) متفاوت است.
که در زیر به بررسی انها می پردازم؛

نوع اختیاری که گروه های ما به هیأت ها و کمیته ها تفویض میکنند اختیار خدماتی است نه حکومتی.
بنابراین ؛

یک؛

ذات و ماهیت آن باید هرمی به ما نند حکومت ها نباشد.

(حکومت از بالای هرم به پایین دستور می دهد، اما در ساختار نظرات و پیشنهادات از پایین با بالا و برعکس درجریان ست)
اما ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی ، حکم می کند که نظرات دیگران در هنگام تصمیم گیری ما وجود داشته باشد.
ما رأی گیری غیر علنی نداریم.
ما چیزی برای کتمان از سایر اعضا نداریم.
ما هیچ چیز محرمانه نداریم.
درب ساختار به روی همه اعضا باز است و آنها می توانند نظارت کنند.

دو؛

ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار حکم می کند ، رضایت دیگران هنگامی که تصمیمات ما بر روی ان ها اثر می گذارد اخذ گردد.
یعنی ما مثل حکومت ها فکر نمی کنیم اختیارات ما بقدری است که بدون رضایت آنها می توانیم برای آنها هر گونه تصمیمی که تمایل داشتیم را بگیریم.
اگر قرار است محل گروهی تغییر کند باید با رضایت گروه رخ دهد.
نه اینکه ما جای آنها تصمیم بگیریم و انها را وادار به پذیرش ان کنیم.


سه؛

ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی حکم می کند که همکاری دیگران وقتی که این تصمیمات روی انجمن تأثیر می گذارد صورت گیرد.
اگر گروهی حاضر به همکاری نگردد مسلما ان گروه به نحوه دیگری عمل خواهد کرد و این وحدت و اتحاد ما را به خطر خواهد افکند.
بنابراین برای تصمیماتی که بر کل انجمن اثر گذاری دارد باید همکاری همه گروه ها جلب گردد.
این به این معنا نیست که همه گروه ها دارای یک نظر واحدی باشند. گاهی گروهی نظر مخالفی دارد ولی در انتها مجاب می شود به رأی وجدان گروهی گرفته شده احترام بگذارد و از ان تبعیت کند.
تمکین ما از تصمیمات ساختار اجباری نیست بلکه تمایلی است.
و اگر همکاری همه گروه ها اخذ شد تصمیم گرفته شده قابل اجرا است.
( تأکید می کنم تصمیماتی را عنوان نمودم که بر روی انجمن تاثیر دارد).


چهار؛

در ذات و ماهیت حکومت ها رقابت بر سر قدرت وجود دارد.
هر کس قدرت را بدست آورد به سایر رقبا خواسته های خود را تحمیل می کند.
اما ساختار خدماتی به این خاطر به وجود نیامده است تا بعضی از گروه ها دیگران را مجبور به انجام پیشنهاد های خود کنند.
بلکه ساختار خدماتی بوجود امده است تا نیروی گروه های ما را در هم امیزد تا بتوانند خدمات مورد نیازی را که انجام انها توسط یک گروه غیر ممکن یا بسیار دشوار است بهتر انجام دهند.

پنج؛

ارزش سخن و نظرات اعضا در انجمن ما تنها جهت امیزش قدرت اعضا است.
تبادل نظر ها ، انتقادات ، مشارکتها ، بحث ها به جهت رسیدن به یک هدف مشترک است.
هر شخصی سخن می گوید تا هدف مشترک ما بهتر و قوتی تر انجام گردد.
در اصل در انجمن ما نبرد قدرت نیست بلکه نبرد بهبود خدمت مشترک ماست.
برنده این نبرد همه هستند .
اما در حکومتها ، گاهی سخن یک رقابتی است برای تخریب دیگری.
یا در حکومت ها ما خوب گوش می دهیم تا خوب حمله کنیم.

اما در خدمت؛
ما خوب گوش می دهیم تا بهتر شویم. و بهتر بتوانیم تصمیم بگیریم.

شش؛
در حکومت نوع ارتباط بسته یا از بالا به پایین است.
اما در خدمت ارتباط باز است.
در حکومت نامه ای یا دستوری از بالا به پایین صادر می گردد و دیگران باید از ان تمکین کنند.
اما در ارتباط باز یه پویایی متقابل ، اعتماد متقابل ، همکاری متقابل در جریان است.

 

هفتم؛
روابط در خدمت صادقانه است.
زیرا در خدمت رقابت خودمحورانه نداریم هر چه هست رفاقت است و تلاش جمعی برای رسیدن به اجرای هدف مشترک.
اما چون در حکومت رقابت بر سر قدرت وجود دارد ، صداقت فدای سیاست می گردد.

هشتم؛

ارتباط در خدمت مستقیم است.
رهبران ما شاید از ما دور باشند یا دارای مکان و دفتری باشند یا همیشه در محل خود حاضر نباشند اما هروقت که در دسترس ما باشند پاسخ گو خواهند بود.

نهم؛

خدمت در انجمن ، تبعیت از اصل روحانی از خود گذشتگی و فروتنی است.
خدمتگزاران ما صرفا جهت ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر و مسئولیت درونی که در قبال انجمن دارند حاضر به قبول خدمت شده اند ، اما در حکومت ، شهرت، قدرت، ثروت عامل اصلی و انگی


زاننده است.

 

 دهم؛
خدمت در انجمن رایگان است ، بنابرای عشق است که عضو را واداشته تا به صورت رایگان با همه سختی ها خدمت را بپذیرد.
و حتی خدمتگزاران ما با اینکه چیزی دریافت نمی کنند ، بلکه از سبد گروه نیز حمایت می کنند.
اما در حکومت، هر نوع پست و مقامی که بالاتر رود به همان میزان منافع مالی بیشتری نصیب فرد خواهد شد.


یازدهم؛

قوانین در حکومت ها برای خود قانون اجرا می گردد و خشک و بی روح است.
اما در سنت ها بیش از قوانین ، تمرین و پیروی از  اصول روحانی موجود در سنت ها برای ما مهم هستند.


دوازدهم؛

در حکومت ، استفاده از نقائص گاهی اهداف ما را پیش می برد.
اما در خدمت ، استفاده از نقائص به ضرر ما خواهد بود و کاربرد اصول روحانی موجب پیشبرد اهداف ما خواهد بود.

 سیزدهم؛
گمنامی در سنت دوازده مهمترین شاخصه خدمت است.
اما شهرت طلبی ، برتری جویی ، تیراندازی ، خودمحوری ، تائید جویی ، یارگیری  جز شاخصه های رایج حکومت است.


چهاردهم؛

در خدمت فقط جاذبه وجود دارد نه تبلیغ
اما در حکومت تبلیغ نیز وجود دارد.

پانزدهم؛

در حکومت ما با کسب مقدار معیینی از آراء پیروز میدان هستیم و سخن خود را اجرا می سازیم.
اما ، در خدمت ما حتی پس از گرفتن رأی وجدان ، غافل از نظرات مخالف نمی شویم و به سخن انها دقیق گوش می دهیم ، تا مبادا رأی وجدان ما اشتباه باشد.


شانزدهم؛

در خدمت هیچ تصمیمی به تنهایی گرفته نمی شود . ما همیشه برای تصمیم گیری با وجدان گروهی مشورت می کنیم.
اما در حکومت گاهی یک مدیر به تنهایی تصمیم می گیرد.


هفدهم؛

در حکومت زیر دست و بالادستی داریم .
اما در خدمت ، ما زیر دست و بالا دستی نداریم. رهبران ما خدمتگزاران ما هستند و حتی خدمتگزاران ما همدردهای ما هستند نه زیر دست های ما.

هیجدهم؛

در حکومت لحن سخن زیر دست با رئیس مظلومانه و.. است. و لحن سخن رئیس با زیردست امرانه و .. است.
اما در حکومت لحن همه اعضا فروتنانه  است.

نوزدهم؛
در حکومت تلاش های افراد برای رسیدن به منافع مادی بیرونی است.
در خدمت تلاش های افراد برای رسیدن به بهبودی شخصی است.
ارزش درمانی کمک یک همدرد به همدرد دیگر نمایانگر اهمیت کمک رسانی به بهبودی شخصی است.
شاید ظاهرا از این کمک منافعی به دیگران وارد شود ولی منافع اصلی به خود فرد باز خواهد گشت.


بیستم؛

سیستم رای گیری در حکومت یک سیستم دموکراتیک یا استبدادی است و حاصل  نظر خودمحورانه فرد است.
افراد از روی علایق قومی ، مذهبی ، حزبی ، نژادی و.. رأی می دهند.
اما در خدمت ، رأی هر فرد تابع درک او از خداوند ، قدم ها ، سنت ها ، مفاهیم و بهبودی  است.
افراد حتی بر خلاف نظر شخصی خود رأی می دهند . زیرا احساس می کنند نظر شخصی آنها با نظر بهبودی متفاوت است.
برای همین در خدمت ما سیستم رأی گیری روحانی داریم که حاصل وجدان شخصی و گروهی ماست.


بیست و یکم؛
حکومت ها برای افراد متخلف دادگاه و زندان و جریمه و .. تأسیس می کنند.
آنها در بدو تشکیل به دنبال مجازات مجرم هستند .
همزمان با نگارش یک قانون ، نگارش قوانین تخطی از ان آغاز می گردد.

اما در خدمت ، ما تنها مفهوم عشق را می آموزیم. دادگاه و جریمه و تنبیه نداریم.
با نگاه مثبت به همه توافق ها می نگریم و اصلا احساس نمی کنیم قرار است روزی در جایی کسی آن را نقض کند.


بیست دوم؛

در حکومت ، هر شخصی نمی تواند به سیستم مالی یک ارگانی دسترسی یاید.
اما در خدمت، هر عضو می تواند راجع به هزینه های اجزاء مختلف  انجمن سوال بپرسد و خواهان دریافت پاسخ باشد.
(گاهی شاید مستقیم مقدور نباشد اما از طریق انتقال به نمایندگان مقدور خواهد شد)

بیست سه؛
در حکومت تحقیق و تفحص راجع به اظهارات مردم صورت می گیرد.
اما در خدمت، اصل روحانی اعتماد جاری است.
ما در مورد گفته اعضا تحقیق و تفحص نمی کنیم.
آزمایش نمی گیریم.
در مورد صحت اینکه راهنما دارد یا قدم کار می کند تحقیق و تفحص نمی کنیم.


بیست پنجم؛

در خدمت؛
خرد جمعی در ساختار به معنی خرد جمعی در همه گروه ها نمی باشد.
هر گاه خرد جمعی در ساختار مستقیما بر روی گروهی اثر بگذارد.
باید نظرات گروه را دریافت کرد.
همکاری گروه را جلب نمود.
اما در حکومت؛
خرد جمعی مجلس مساوی با خرد جمعی زیر مجموعه محسوب می گردد و قطعی بوده و لازم اجراست

بیست و شش؛

در خدمت ما مالک انجمن نیستیم و خدمت خودمان را برابر اصل چرخشی بودن خدمت با تازه واردین واگذار می کنیم.
در خدمت ما همیشه سعی داریم جانشین های برای خودمان پرورش دهیم.

اما در حکومت؛
ما مالک ساخته ها و طرح های خود هستیم و همیشه انها را نمایش می دهیم. و گاهی وقت ها سد راه پیشرفت تازه واردین خواهیم شد تا مبادا پا جای ما بگذارند.

 


بیست هفت؛
اصل تساوی و برابری در خدمت از شاخصه های مهم ما است.
نظر یک

تازه وارد با نظر یک پیشکسوت برای ما (با رعایت احترام و ادب ) یکسان است.
اما در حکومت ، رجوع ما به نظر پیشکسوت ها و متخصصین بیشتر است.

بیست هشت؛
در خدمت اهمیت شنیدن صدای تنها پر اهمیت است.


 

خرد جمعی در ساختار آیا به منزله خرد جمعی گروه هاست؟

خیر ، خرد جمعی در ساختار قطعی نمی باشد.

در صفحه ۲۸ کتاب مفاهیم به صراحت گفته شده است؛

ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی ، حکم می کند که نظرات دیگران در هنگام تصمیم گیری  و رضایت دیگران هنگامی که تصمیمات ما بر روی آنها اثر می گذارد و همکاری دیگران وقتی که این تصمیمات روی ما تأثیر می گذارد را بررسی کنیم.


کتاب مفاهیم صفحه ۲۸ و ۲۹

این متن نشان می دهد؛
خرد جمعی ساختار اگر بر روی گروه اثر بگذارد باید رضایت گروه گرفته شود.
و برعکس؛ اگر خرد جمعی گروهی بر روی ساختار تاثیر بگذارد باید همکاری گروه جلب گردد.خرد جمعی وقتی معنا می یابد که بین گروه و ساختار تفاهم وجود داشته باشد.



سؤال 2- تفاوت بین یک سازمان حکومتی و یک سازمان خدماتی، اغلب نه در ساختار آن بلکه در بنیاد روحانی و هدف آن می‌باشد. چه چیز در مورد هدف اصلی NA روحانیت موجود در آن، وجود دارد که می‌گوید ساختار ما باید همیشه خدماتی باشد و هرگز حکومتی نباشد.


همانگونه که در سوال قبلی گفته شد.

انجمن معتادان گمنام در ظاهر با ساختار حکومتی شاید یکسری شباهت داشته باشد .
اما در باطن اهمیت به اصول روحانی موجود در سنت ها ، قدم ها ، مفاهیم بیش از اهمیت قوانین خشک و بی روح است.

هدف انجمن از وضع سنت ها ، مشخص کردن هدف ما است.
و هدف انجمن در باز گذاشتن سنت ها ، در مشارکت جویی تجربه ها است.

در انجمن هیچ اجباری وجود ندارد و همه چیز بر پایه تفاهیم و همکاری است.

هیچ چیزی توسط گذشتگان برای ما بصورت اجبار گذاشته نشده است.
حتی در مواردی که دارای رای وجدان است ، می شود توسط یک رای وجدان جدید شکسته گردد.

سنت های ما باز هستند و هر تازه واردی می تواند در مورد هر یک از سوالات و نحوه درک خود تجربه دهد.

از خودگذشتگی خدمتگزاران ما روحیه فوق العاده ای است که نمی گذارد منیت جای جمعیت را بگیرد.


فروتنی گروه ها و خدمتگزاران ما باعث می شود نخواهند خودمحورانه و ریاست جویانه تصمیم بگیرند.

یکسانی هدف ما باعث می شود که رقابت ما بر سر نابودی همدیگر نباشد بلکه رقابت ما برای گذاشتن نیروها بر روی همدیگر باشد تا به هدف ، با نیروی بهتری دست یابیم.

اهمیت اصل روحانی تعاون و همکاری بین اعضای ما بقدری است که تصمیمات ساختار ، وقتی روی گروه ها تاثیر می گذارد قطعی نباشد و راجع به ان با گروه مشورت صورت گیرد و نظر ان جلب گردد.

اصل روحانی همکاری باعث می شود ، گروه های ما وقتی تصمیمی می گیرند که به ساختار ما تاثیر می گذارد با ساختار وارد همکاری می شوند.

اصل روحانی صداقت باعث می شود که ما درب انجمن در همه تصمیمات باز باشد.
وچیزی برای مخفی نگه داشتن نداشته باشیم.

اصل روحانی برابری باعث می شود که صدای همه شنیده شود.

اصل روحانی انتقاد پذیری باعث می شود ، حتی با وجود تصمیم گرفته شده از طریق رای وجدان ، مایل باشیم به صدای تنها گوش فرا دهیم.

اصل روحانی همبستگی و اتحاد باعث می شود خدمتگزای با داشتن رای وجدان به تنهایی نخواهد تصمیمی بگیرد و کار گروهی را بر کار فردی ترجیح دهد، مشورت کند ، به رای وجدان گروهی اعضا رجوع کند.

عشق بلا عوض باعث می شود ما از معامله پرهیز کنیم. فوت کوزه گری نداشته باشیم . رهجوهای به قدرتمندی خودمان یا حتی بیشتر را پرورش دهیم.
رهجویانی که بتوانند بهتر از من خدمت کنند.

تبعیت از اصل روحانی نمی گذارد سازمان حکومتی در انجمن معتادان گمنام تاسیس گردد.
زیرا حکومت و ریاست با خودمحوری و نصیحت و ارشاد و جبر و اجبار و مجازات و زندان و ... عجین شده است.
و اصول ما را به شدت از انها دور می سازد.


قبل از پاسخ به این سوال باید راجع به هویت یک مجموعه اطلاعاتی به شما بدهم؛
وقتی وارد سربازی میشوی باید لباس فرم آنجا را بپوشی ، رفتارهای منتخب آنها را اجرا کنی.
هر یک از ارگان ها برای بهتر عملکرد خودشان دارای مقررات خاصی هستند این مقررات کمک می کند تا آنها بهتر به هدف خود برسند.
هویت یک مجموعه مجموعه قوانین و مقرراتی است که اعضا  با رعایت ان موجب عملکرد بهتر مجموعه خواهند شد.

ساختار معتادان گمنام نیز دارای یکسری اصول روحانی است که اگر توسط  رعایت گردد ساختار به رشد و عملکرد بهتری خواهد رسید.
یکی از عملکردهای مهم خدماتی باقی ماندن است.
چهار اصل روحانی که به ساختار کمک می کند تا همیشه خدماتی باقی بماند عبارتند از؛
اصل روحانی سپاسگذاری
اصل روحانی فروتنی
اصل روحانی ارتباطات
اصل روحانی از خود گذشتکی.

شاید انتخاب اصول روحانی تمایلی باشد.
اما برای عضوی که خواهان خدمت در ساختار باشد اجباری است.
زیرا اساس خدماتی بودن ساختار این چهار اصل روحانی می باشد.
به مانند کسی که وارد ارتش نشده است می تواند لباس ارتش را انتخاب کند ، اما اگر وارد ارتش شدید پوشیدن لباس فرم اجباری است ، زیرا شما خودتان این انتخاب را پذیرفتید.
هر عضو بایستی با توجه به این چهار اصل خدمت در ساختار را انتخاب کند .
پس از انتخاب متعهد به رعایت آن چهار اصل روحانی هستند.
در زیر به بررسی هریک از این چهار اصل روحانی خواهیم پرداخت

 


در قدم هشتم آموختیم اصل روحانی جبران خسارت بایستی به دو شکل زبانی و عملکردی باشد. و نمی توانیم فقط با معذرت خواهی این اصل را در زندگی خود جاری سازیم.
بنابراین؛ اصل روحانی سپاسگذاری نیز بایستی به دو شکل زبانی و عملکردی توسط گروه ها و ساختار مورد اجرا قرار گیرد.

سپاسگذاری به صورت زبانی؛
درست است ، چون گروه ها ساختار را ایجاد نموده اند متعهد به ساپورت منابع مالی و منابع انسانی ساختار هستند.
اما این تعهد قلبی و خیرخواهانه است ، و ساختار همیشه باید سپاسگذاری خود را بابت منابع مالی و منابع انسانی که از گروه ها دریافت می کند به صورت زبانی به گوش گروه ها برساند.
همچنین گروه ها نیز شایسته است ، بصورت زبانی در جاهایی از خدمتگزاران ساختار تقدیر و تشکر نمایند.
اصل روحانی سپاسگذاری به ما نشان می دهد ما به همدیگر وابسته هستیم و قدردان زحمات همدیگر هستیم.

(تذکر؛
سپاسگذاری زبانی نباید فقط بابت تامین منابع مالی باشد ، در صورتی که گروها علاوه بر منابع مالی ، منابع انسانی و فکری را برای ساختار تامین می کنند. که اهمیت آنها با منابع مالی برابر است)

 

سپاسگذاری عملکردی؛
ساختار خدماتی بابت دریافت منابع مالی ، انسانی ، فکری ، حمایتی و.. که از گروه ها دریافت می کند متعهدانه تر می گردد که از این همه حمایت های گروه ها به نحو مطلوبی استفاده کند.
انواع سپاسگذاری عملکردی توسط ساختار؛
۱_ مدیریت دقیق منابع مالی دریافتی از گروه ها
۲_ شنیدن تمامی ایده ها و نظرات گروه ها و مطرح سازی ان در جلسات تصمیم گیری.
۳_ پاسخ گویی دقیق و منطقی به سوالات گروه ها
۴_ تعهد یکسان ، نگاه برابر به همه گروه ها و به همه اعضا
۵_ توجه به تمامی احتیاجات گروه ها
۶_ محافظت از دارایی های تحت اختیار خود
۷_ و...

اصل روحانی سپاسگذاری ما را از نگاه ساختار را نسبت به گروه ها تغییر می دهد. دیگر ساختار تصور نمی کند منابع دریافتی از گروها وظیفه انها بوده است ، بلکه تصور می کند منابع دریافتی از گروه ها عشق گروه ها به سایر همدردهای خود است.
وقتی ما تصور کنیم ، عشق دریافت می کنیم ، عشق هم پاسخ خواهیم داد.
وقتی ما تصور کنیم اجبار دریافت می کنیم ، اجبار هم پاسخ خواهیم داد.
عشق و محبت و همدلی موجب می شود ما همیشه خدماتی باقی بمانیم.
لازمه رسیدن به اصل روحانی سپاسگذاری و در رأس آن خدمت ، تمرین اصل روحانی فروتنی است.
فروتنی گروه ها موجب شد تا به این نتیجه برسند که برای دست یابی به هدف نهایی انجمن لازم است با سایر گروه ها متحد گردند.
اصل روحانی فروتنی ، موجب شد ، استقلال سنت چهارم مانع از اتحاد ما نگردد.

فروتنی گروه ها موجب ، تمرین اصل روحانی پذیرش در گروه ها گردید ، تا گروه ها بپذیرند از منافع گروهی خود به سمت منافع جمعی انجمن قدم بردارند و دعوت اتحاد را بپذیرند.
اصل روحانی فروتنی باعث شد گروهها ، به دنبال جنگ برای تصاحب قدرت در ساختار نباشند.و هر گروهی که دارای منابع مالی و انسانی بیشتری بود نخواهد سهم نیرومندتری در تصمیمات ساختار بازی کند.
همین اصل ( اصل روحانی فروتنی) در ساختار نیز به ما کمک می کند تا ساختار خدماتی باقی بماند و هرگز حکومتی نگردد.

ما در زیر به یکسری کمک های که اصل روحانی فروتنی به ساختار کمک می کند تا خدماتی بماند و از حکومتی شدن خود داری کند اشاره خواهیم کرد؛
 
۱_ اصل روحانی فروتنی ساختار ، باعث می شود ، بپذیرد که برای ادامه خود همیشه وابسته به گروه ها می باشد.
این اصل مانع از استقلال ساختار از گروه ها می گردد.


۲_ اصل روحانی فروتنی ساختار، باعث می شود، نظرات و ایده های رسیده از گروه ها را با دقت گوش کند .

۳_ اصل روحانی فروتنی ساختار ، باعث می شود، وقتی قرار است تصمیمات مهمی گرفته شود از گروههای که روی انها تاثیر می گذارد مشورت بخواهد  و رضایت انها را  بگیرد.

۴_ اصل روحانی فروتنی ساختار ، باعث می شود زبان ساختار آمرانه و متکبرانه  نباشد.

۵_ اصل روحانی فروتنی ساختار ، باعث می شود که به صدای مخالفان و منتقدان را بشنود و بدون لجبازی و کینه جویی آنها را بررسی کند .
 
۶_ اصل روحانی فروتنی ساختار باعث می شود ، کمیته های فرعی با مشورت جمعی به حرکت خود ادامه دهد.

۷_ اصل روحانی فروتنی ساختار باعث شده است ، ساختار تمایل داشته باشد به سوالات گروه ها با روی باز پاسخ دهد.

۸_اصل روحانی فروتنی باعث شده است ، ساختار در صورت اشتباه به تصمیمات اشتباهی خود اعتراف کند.

۹_ اصل روحانی فروتنی باعث شده است ، ساختارهای ما تجملاتی رفتار نکنند.
همچنانکه در حکومت مشاهده می کنید وزارت خانه ها بیش از ادارات زیر دست خود مصارف تجملاتی دارند.

۱۰_ و...

نتیجه گیری؛
اصل روحانی فروتنی ساختار به ساختار های ما کمک می کند تا از خودمحوری در تصمیم گیریها ، منیت ها ، زبان متکبرانه و امرانه ، تجمل گرایی ، ریاست منشی ، لجبازی ها ، کینه توزی ها و رقابت ها مصون بماند


اجرایی اصل روحانی ارتباطات چگونه با ساختار خدماتی ما کمک می کند تا خدماتی باقی بماند


مفهوم اصل روحانی ارتباطات و نقش آن در حفظ ماهیت خدماتی انجمن معتادان گمنام را می توان به خوبی در مفهوم هشتم رویت کرد.


مفهوم هشتم خدماتی:
«ساختار خدماتی به انسجام و مؤثر بودن ارتباطات ما بستگی مستقیم دارد»


برای عمل به تمامی مفاهیم، حفظ انسجام و اثربخشی خدمات ما، ارتباطات دو طرفه و منظم ضروری است.ساختارخدمات ما،بر اتحاد گروه ها بنیان گذاری شده است.جهت حفظ این اتحاد، ما باید ارتباط  منظم و مستمر با انجمن داشته باشیم.گروه ها به کمک یکدیگر، ساختار خدماتی  به وجود آورده اند که برای برطرف کردن
نیازهای مشترکشان و تحقق هدف اصلیشان به آن ها کمک کنند.اثربخشی ساختارخدماتی به اتحاد مستمر گروههای na و همین طور به حمایت و راهنمایی مداوم آن ها بستگی دارد.
این مسائل فقط از طریق حفظ یک رابطه صادقانه، بازوصمیمانه ما بین همه گروه ها امکان دارد.ارتباط منظم و دائم نقش زیادی در انجام مسئولیت و اختیار نهایی گروههای ما در خدمات na دارد.از طریق نمایندگان بین گروهی، گروه ها دائماً نیروها، نیازها، ایده ها و وجدان خود را به ساختار خدماتی ارائه می دهند.با گردهم آمدن این گزارشات روشن و شفاف است که گروه ها می توانند هیأت های خدماتی و کمیته ها را راهنمایی کنند تابه na در کل خدمت کنند.

اصل روحانی ارتباط باعث می شود ساختارهای خدماتی متکی به گروه ها باشند و ایده ها و نظرات را از گروه ها جمع اوری نمایند.

 

اجرایی اصل روحانی از خود گذشتگی چگونه با ساختار خدماتی ما کمک می کند تا خدماتی باقی بماند

همانگونه که در کتاب مفاهیم خدماتی امده است،
اصل روحانی از خودگذشتگی یکی از اصول مهم خدمت است.
و هیچ اصلی اینقدر نمی تواند باعث ایجاد وجع تمایز بین خدمت با حکومت گردد.

عشق بلاعوض ، از خود گذشتگی باعث می شود خدمتگزاران ما بدون هیچ چشم داشت مالی و یا تأیید طلبی به خدمت به همدردهای خود مشغول گردند.

هر چند خدمت موجب بهبودی شخصی هر یک از خدمتگزاران می گردد ولی از خود گذشتگی بابت منابع مالی ، شهرت ، تأیید طلبی ، کسب افتحارات بیرونی ، ریاست منشی ، اقتدارگرایی و.. نیست.

از خود گذشتگی و فداکاری فعلی است که ما از پیشکسوت ها اموختیم و همانگونه که آنها تلاش کردند پیام را به ما برسانند ما هم سعی می کنیم پیام بهبودی را به سایر همدردها برسانیم.

اصل روحانی از خودگذشتگی باعث می شود ما همدردها را نصیحت و ارشاد نکنیم.
اصل روحانی از خودگذشتگی باعث می شود به دنبال تأیید طلبی ، شهرت خواهی ، ریاست منشی و کسب انواع افتخارات نباشیم.
اصل روحانی از خودگذشتگی به ما یاد آور می شود ما بابت خدمات خود ، نام انجمن را به نفع خود ضبط نکنیم و انتظارات نامعقولی از دیگر اعضا نداشته باشیم.
اصل روحانی از خودگذشتگی به ما نشان می دهد ، قرار نیست ما همیشه بالای جلسه بشینیم.
همیشه باید جایی ما را حفظ کنند.
اصل روحانی از خودگذشتگی به ما نشان می دهد دستاوردهای ما تنها مال انجمن است.
اصل روحانی از خودگذشتگی به ما نشان می دهد من بابت خدمت از دیگران برتر نیستم . این اصل موجب ایجاد و تحکیم اصل یکسانی و برابری اعضا جدید با اعضای قدیم می گردد.
این اصل موجب ایجاد و تحکیم اصل چرخش خدمت بین اعضا می گردد.


سؤال 4- در مورد اینکه چگونه مفهوم دوازدهم در یازده مفهوم دیگر بکار گرفته می‌شود بحث کنید.


مفهوم دوازدهم به ما می گوید؛
انجمن معتادان گمنام یک انجمن روحانی است.
حکومت کردن برخلاف اصول روحانی ما است.
ما بجای حکومت بایستی تابع اصل روحانی خدمت باشیم.

 «در راستای حفظ ماهیت روحانی معتادان گمنام، ساختار ما همیشه روحانی است و هرگز نباید حکومتی باشد»

مفهوم دوازدهم چشم انداز همه مفاهیم قبلی است.
مفهوم دوازده تابعیت همه ما از اصول روحانی و پرهیز از حکومت و ریاست را متذکر می گردد.
لذا همه مفاهیم قبلی باید به گونه ای باشد که؛

یک؛ مفاهیم قبلی باید تابع اصول روحانی باشد.
دو؛ مفاهیم قبلی باید موجب پرهیز ما از حکومت گردد.

در ادامه بررسی می کنیم هر یک از مفاهیم چگونه می تواند موجب گردد تا اصل روحانی خدمت بجایی حکومت در انجمن معتادان گمنام جاری گردد.

 

((برای تحقق بخشیدن به هدف اصلی انجمن ما ، گروه های na گردهم می آیند تا ساختاری بوجود آورند که موجب توسعه ، هماهنگی و تامین خدمات na در کل گردند))

مفهوم یکم موجب می گردد؛

گروه ها اصل روحانی فروتنی را تمرین کنند.

گروه ها بدنبال رقابت و جنگ با همدیگر نباشند بلکه به دنبال تحقق اصل روحانی وحدت ، تعاون ، همکاری ، ارتباط  ، مشورت باشند.

گروه ها همه تلاش خود را برای موفقیت جمعی خرج کنند و بدنبال کسب افتخارات شخصی برای گروه خود نباشند. بنابراین افتخارات شخصی در انجمن بی معناست.

مفهوم یک به ما نشان می دهد؛
ما با کمک یکدیگر می توانیم کاری انجام دهیم که به تنهایی قادر به انجام ان نیستیم.

بنابراین اصول روحانی وحدت ، همکاری ، تعاون، ارتباط ، مشورت ، فروتنی موجود در مفهوم یک و همچنین پرهیز از منیت گروهی ، پرهیز از افتخارات فردی و.. پرهیز از قدرت و حکومت است.
این مفهوم به بهترین شکل موجب آغاز اصل روحانی خدمت می گردد.


اگر مفهوم یک نبود ؛
بین گروه ها رقابت پیش می آمد.
هر گروه بدنبال بالا بردن پرچم شخصی خود بود.
هر گروه سعی در گرفتن عضو فقط برای خود داشت.
هر گروه که امکانات و پول بیشتری داشت از آن برای گرفتن امتیاز از سایر گروه ها استفاده می کرد.
هر گروه کاری می کرد تا گروه های تازه تاسیس ، نتواند ادامه دهند .
هر گروه بدنبال جذب افراد خاص متمایل می شد.
و..
در اصل مفهوم یک با وجودش موجب برچیده شدن حکومت ، استبداد، سلطه گری در انجمن گردید

 


مفهوم دوم؛
مسئولیت و اختیار نهایی برای خدمات در na با گروه های na است.

مفهوم دوم بر پایه اصول روحانی مسئولیت ، تعهد ، اختیار و مشارکت بنا شده است.

گروه ها چون ساختار را بوجود اورده اند اختیار نهایی آنرا بدست دارند.
گروه ها متعهد هستند ، منابع مالی ، انسانی ،  وجدان و ایده ها را برای ساختار تأمین کنند.


به قول کتاب دوازده مفهوم خدماتی؛
مفهوم دوم را می توان به عنوان راهی برای گفتن این سخن از سوی گروه ها به ساختار خدماتی در na به حساب اورد که؛ با منابع روحانی ، شخصی و مالی که ما برای شما فراهم کرده ایم مسئولانه برخورد کنید ، خواستار نظرات ما باشید و رهنمود های ما را نادیده نگیرید.


گروه های na  اختیار دار همه امور خدماتی در انجمن ما هستند و باید به طور مداوم در مورد مسائلی که بر انها اثر می گذارد مورد مشورت قرار گیرند.

اصل روحانی اختیار ، مسئولیت ، تعهد و مشورت در مفهوم دوم در معنای ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی در مفهوم دوازدهم به صراحت بیان شده است.

بطوری که در کتاب مفاهیم در مفهوم دوازده می خوانیم؛

ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی ، حکم می کند که نظرات دیگران در هنگام تصمیم گیری و رضایت دیگران هنگامی که تصمیمات ما بر روی آن ها اثر می گذارد و همکاری دیگران وقتی که این تصمیمات روی ما تأثیر می گذارد را بررسی کنیم.


دقیقا ذات و ماهیت غیر حکومتی ساختار خدماتی بر گرفته شده از اصول روحانی مفهوم دوم است.

با رعایت مفهوم دوم  ، می توانیم امید داشته باشیم که ساختار هیچ گاه حکومتی نگردد و همیشه خدماتی باشد.

ساختار ما وقتی حکومتی می گردد که گروه ها به مفهوم دوم عمل نکنند و منابع لازم را در اختیار ساختار نگذارند.
و همچنین به پاسخ خواستن از ساختار اقدام نکنند.

 


مفهوم سوم اشاره دارد؛
گروه های na اختیارات لازم را به ساختار خدماتی جهت انجام مسئولیت های شان واگذار می کند.

مفهوم سوم از اختیارات لازم سخن می گوید نه اختیارات مطلق.

در کتاب مفاهیم خدماتی صفحه ۶ می خوانیم؛
واگذاری اختیار می تواند هم به گروه ها و هم به ساختار خدماتی آزادی عمل بیشتری بدهد . تصمیم های خدماتی که بر روی گروه ها تأثیری مستقیم ندارد می تواند سریعا گرفته شود.

متن فوق به خوبی اشاره می کند ، ما اختیارات لازمی را به ساختار اعطا می کنیم که منجر به حکومت ساختار بر گروه ها نگردد.

در ضمن این مفهوم اشاره می کنند ، گروه ها باید اختیارات لازم را برای ساختار تعریف کنند و به ساختار بگویند چه وظایفی بر عهده آنها می گذارند.
و در حین حال با انتخاب و ارسال  خدمتگزار امین و مسئول به ساختار به کارهای ساختار نظارت داشته باشیم.
تعیین حدود اختیارات ، تعیین خدمتگزاران متعهد ، کسب پاسخ از ساختار باعث می گردد ساختار همیشه خدماتی باقی بماند.

مفهوم سوم مانع از چندین ویژگی حکومتی شدن ساختار می گردد؛

۱_ از ویژگی های حکومت ، تصمیم برای مسائل مرتبط و تاثیر گذار بر زیرمجموعه خود است ، در صورتی که مفهوم سوم مانع از این می گردد.
که ساختار تصمیمات خودمحورانه که بر روی گروه ها تأثیر مستقیم داشته باشد بگیرد.

۲_ دیگر ویژگی های حکومت ، داشتن اختیارات باز است ، اما اختیاراتی که گروه ها به ساختار می دهد تعریف شده است.

۳_ از ویژگی های حکومت ها ، خودمحوری در تصمیم گیری های خود است ، در صورتی که مفهوم سوم ، ساختار را  وادار به مراجعه به رای وجدان گروهی می کنند.
و همچنین گروه ها هر یک دارای نمایندگانی در ساختار هستند .

خلاصه؛
با تعیین محدوده اختیارات لازم در مفهوم سوم می توانیم مانع از حکومتی شدن ساختار گردیم و کاری کنیم تا مفهوم دوازده اجرا گردد.
اگر محدوده اختیارات لازم تعیین نگردد، اگر به ساختار اجازه تصمیم گیری خودمحورانه در مسائلی که بر گروه ها تأثیر مستقیم دارد بدهیم هرگز نمی توانیم دارای ساختار خدماتی باشیم .
 

مفهوم چهارم می گوید؛
رهبری موثر در na  ارزشی والا دارد ، ویژگی های رهبری هنگام انتخاب خدمتگزاران مورد اعتماد باید مورد توجه قرار گیرد.

انتخاب یک رهبر موثر می تواند ما را از درگیری با دیکتاتوری ، استبداد ساختار و حکومتی شدن ساختار نجات دهد .
انتخاب یک رهبر موثر باعث می شود که ساختار ما خدماتی باقی بماند.

نکته؛
چرا در انجمن na  ما تنها دنبال انتخاب رهبران حرفه ای نیستیم.

انتخاب یک رهبر حرفه ای بدون توجه به فرایند بهبودی وی باعث می شود ، ما رهبرانی را انتخاب کنیم که تصور می کنند بر اندیشه گروها و اعضا حاکم هستند .
یک رهبر حرفه ای بدون داشتن بیداری روحانی می تواند عنصر خودمحوری باشد که تنها به فکر خودش بسنده می کنند.

برای همین همیشه در انتخاب یک فرد به خود فرد اعتماد می کنیم نه به مهارتهای فرد.

در کتاب مفاهیم صفحه ۸و ۹  می خوانیم؛
سوابق شخصی و مدارج تحصیلی و حرفه ای ، اگر چه موثر و یاری دهنده است ، اما لزوما دلیل رهبری موثر نمی باشد . وقتی خدمتگزار مورد اعتماد انتخاب می کنیم ، بهر حال به خود فرد اعتماد می کنیم و نه فقط به مهارت های او . یکی از نخستین نکاتی که هنگام انتخاب خدمتگزار مورد اعتماد به دنبالش هستیم ، فروتنی است.

نکته؛
ویژگی یک رهبر موثر موجب می شود ، ما ویژگی یک رهبر خودکامه را از خدمتگزاران بگیریم و کسی را انتخاب کنیم که خدمتگزار باشد نه دیکتاتور.

بنابراین مفهوم چهارم به ما کمک می کند خدمتگزاران ساختار را کسانی برگزینیم که خواهان خدمت باشند نه خواهان حکومت.

توجه؛بسیاری از ویژگی های یک رهبر موثر متضاد با ویژگی یک رهبر خودکامه است.

برخی از ویژگی های یک رهبر موثر که متضاد با ویژگی های یک رهبر خودکامه است؛
۱_ فروتن هستند
۲_ دائم درخواست کمک ، نصیحت و راهنمایی می کنند
۳_ از راه الگوسازی و کسب احترام بدنبال خدمت هستند، هیچ گاه به وسیله حکم متکبرانه و مکلف کردن دیگران بدنبال خدمت نیستند
۴_ خصوصیات شخصیتی انها نشانگر بیداری روحانی است.
۵_ گزارش واقعی و کامل فعالیت های خود را به گروه ها می دهند
۶_ بطور راستین و درستین به سخنان دیگران گوش می دهند.
۷_ شهامت قبول اشتباهات خود را دارند.
۸_ تسلیم اصول منطقی هستند
۹_ در حین حال که بر اصول منطقی پایدارند ، مصالحه می کنند ، مخالفت می کنند ولی ناسازگار نیستند.
۱۰_ دنبال خوانندن و اموختن نشریات و منابع دردسترس هستند.
احساس نمی کنند عقل کل هستند
۱۱_ دائم در کارها با افراد با تجربه در ان کار و زمینه مشورت می کنند
۱۲_ متعهد به مسئولیت های خود هستند.
۱۳_ صداقت دارنند
۱۴_ روشن بینی دارند
۱۵_ تمایل به خدمت دارند.
۱۶_ اجازه خدمت به دیگران را می دهند و زمینه برای خدمت تازه واردین مهیا می کنند
۱۷_ به صندلی خدمتی خود نمی چسبند .رعایت اصل چرخش خدمت
۱۸_ خوش برخورد و مودب هستند.
۱۹_ تفاوت بین اصول و شخصیت ها قائل می شوند.
۲۰_ و....

خلاصه؛

ما با انتخاب رهبران موثر در مفهوم چهار می توانیم به مفهوم دوازدهم برسیم و ساختار ما همیشه خدماتی باقی بماند و هرگز حکومتی نگردد.

 


مفهوم پنج می گوید؛
برای هر مسئولیتی که به ساختار خدماتی واگذار می شود ٬ باید محدوده تصمیم گیری و پاسخ گویی به وضوح تعریف گردد.


مفهوم پنج به صراحت به گروه ها می گوید؛

مسئولیت های خدمتگزاران ساختار را درست و اصولی تعریف کنید.

وقتی مسئولیت های هر خدمت در ساختار اصولی و درست تعریف گردند ، ساختار توان سخت افزاری و نرم افزاری برای حکومت کردن را نخواهد یافت.

وقتی مسئولیت های ساختار صرفا خدماتی تعریف گردد . ساختار هیچ وسیله ای برای حکومت کردن نخواهد یافت.

وقتی به ساختار گفته شود گروه ها شما را ایجاد کرده اند و شما حق احداث گروه جدیدی را ندارید.
ساختار نمی تواند حکومتی شود.

ساختار وقتی حکومتی می گردد که برعکس عمل کند , یعنی خودش بخواهد گروه های جدیدی احداث کند یا بخواهد مستقیما خط مشی گروه ها را انتخاب کند.

دقت در تعریف وظایف ساختار بسیار با ارزش است.

در ادامه مفهوم پنج تاکید می کند ، پس از تعریف دقیق حدود وظایف و اختیارات خدمتگزاران ساختار ، گروه ها باید حق پاسخ گویی از خدمتگزاران مورد اعتماد خود را نیز تعریف کنند.

برای مثال؛
گروه ها به ساختار اجازه دادند ٬ در صورت تمایل گروه های نوپا به انها خدمات ارائه کنند.
اما اگر بحث نظارت و تعریف دقیق مسئولیت خدمتگزاران ساختار به درستی صورت نگیرد:
ساختار در گروه های نوپا بدون اجازه دخل و تصرف خواهد نمود.
ساختار گاهی گروه نوپایی را خودش تشکیل خواهد داد.
ساختار گاهی بدون اجازه گروه ها مکان گروهی را تغییر خواهند داد.
ساختار در واقع روش حکومت را در پیش خواهد گرفت.

تردید نکنید بدون مفهوم پنجم ٬ ساختار حکومتی خواهد شد.


خلاصه؛
تعریف دقیق و اصولی اختیارات و وظایف هر یک از اعضای ساختار .
تعریف دقیق پاسخ گویی هر یک از اعضای ساختار .
نظارت دقیق بر اجرای مفهوم پنجم.
موجب می شود ساختار در مسیر روحانی قدم بردارد و نخواهد حکومتی گردد.

اجرای مفهوم دوازدهم خدماتی  بستگی به گروه ها دارد تا چقدر ابزار حکومتی شدن را در اختیار ساختار بگذارد.


سوال فرعی؛
گفتگو با مالک ساختمان جلسه ( موجر ) برعهده کیست؟
آیا گروه باید از اطلاع رسان باید درخواست کند با مالک (موجر) گفتگو کند؟


برای توضیح این مورد باید به هدف از احداث ساختار توجه گردد.
ما چرا ساختارخدماتی را احداث کرده ایم؟

مگر ما به این دلیل ساختار خدماتی را تشکیل ندادیم که بار اضافی از گروه ها گرفته شود و گروه ها بتوانند به خدمات خود به صورت پویا تری ادامه دهند.

حال من یک سوال معکوس دارم؛

ساختار چقدر سنگینی باراضافی را می تواند بر دوش خود تحمل کند؟

رابطه گروه با ساختار یک رابطه تعاملی و همکاری است.
همانگونه که گروه ها در پی کاهش بار اضافی برای عملکرد پویا هستند  یک ساختار خدماتی نیز نیازمند کاهش بار اضافی برای دستیابی به عملکرد پویا است.

مثال؛
من وزنه صد کیلویی را نمی توانم بلند کنم می روم دوستم را به کمک می طلبم .
آیا چون دوستم برای کمک من آمده است باید من دست از کار بردارم و به دوستم بگویم شما وزنه صد کیلویی را بلند کنید.

مسلما اصل روحانی همکاری و تعاون به ما می گوید؛
بار اضافی که قادر به انجام آن نیستی را به ساختار منتقل کن.
و تا جایی که می توانی  خودت مستقل باش.

استقلال گروه ها تا جایی است که می توانند بصورت اصولی و روحانی به وظایف خود عمل کنند.

مسلما گروه های قدیمی پتانسیل لازم را برای مذاکره با موجر را دارند.
مگر گروهی نوپا باشد و خدمتگزاران گروه ترجیح دهند با کمک و مشورت اطلاع رسان با موجر گفتگو کنند.

کودک تا وقتی نوپا است ، مادرش بند کفش های او را خواهد بست..
اما اینکه مادری بند کفش نوجوانی را ببندد خیانت به نوجوان است.

وظایف ساختار کمک رسانی است و این کمک رسانی تا جایی مجاز است که گروه استقلال خود را از دست ندهد.
وظایف بیش از حد ساختار خدماتی به مانند مادری می مانند که کفش فرزند برزگسال خودش را می ببندد.

 


 

بخش عجز سوال 6) اعتیاد من چگونه باعث آزار رساندن بخود و دیگران شده است ؟

یکی از مهمترین ویژگی های مخرب اعتیاد ما در بخش ، خودآزاری و دگر آزاری فعال می باشد و لذا بر اساس همین شاخصه است که میگویم بیماری اعتیاد یک بیماری فردی نیست ، یعنی اعتیاد ما اینطور نیست که فقط به خودمان آسیب و یا آزار برساند ، اصولاً آزار رسانی و صدمه زدن و مشکل آفرینی ، جزو ماهیت لاینفک بیماری اعتیاد ما می باشد و هر زمان که بیماری ما فعال باشد چه با مواد مخدر و چه بدون مواد مخدر لاجرم به علت عجز در مقابل بیماری شروع به آزار رسانی
میکنیم ، اما زمان " پیک " این آزار رسانی ها موقعی است که ما در شرایط وابستگی های شدید خارجی بخصوص موادهای افیونی قرار میگیریم ، بنابراین ، ما در زمان مصرف مواد مخدر از هیچ نوع آزار رسانی در حق خود و دیگران مضایقه نکردیم و همه این آزارهای که میرساندیم علیرغم میل باطنی فقط بر این اساس شکل میگرفت که ما در مقابل بیماری اعتیادمان عاجز بودیم .
ما به علت فعال بودن بیماری خود در قسمت های مختلفی به خود و دیگران آزار رساندیم ، بطور مثال ؛ از نظر جسمی وروحی و روانی و همینطور احساسی این آزارها را انجام دادیم .

بخش عجز سوال 6 ) آیا سعی کرده ام که قطع مصرف کنم و به این نتیجه رسیده باشم که نمیتوانم ؟

آیا سعی کرده ام که قطع مصرف کنم و به این نتیجه رسیده باشم که نمیتوانم ؟ آیا تا به حال به تنهایی قطع مصرف کرده ام و بعد به این نتیجه رسیده باشم که زندگی بدون مواد مخدر آنقدر دردناک است که هرگز امکان پرهیز کامل از مواد مخدر برایم وجود ندارد ؟ این مواقع چگونه بودند ؟
قسمت اول سوال ( بله ، ما در گذشته بارها و بارها اقدام به ترک مواد خود کردیم اما بعد از مدتی باز شروع به مصرف میکردیم و در اثر تکرار و مکررات به این نتیجه رسیده بود یم که ما دیگر در زندگی هرگز قادر به ترک مواد خود نخواهیم شد ، و لذا در مقابل ترک اعتیادمان احساس عجز میکردیم .
قسمت دوم سوال ( بله ، ما در گذشته همیشه به تنهایی برای ترک اقدام میکریدم با مشقتهای فراوان و دردهای زیاد و کشیدن رنجهای بی ثمر لاجرم مدتی در پاکی بسر میبردیم اما همیشه دو عامل اساسی باعث میشد تا ما باز لغزش کنیم و باز شروع به مصرف کردن کنیم .
اول ؛
اینکه ما واقعاً چون تنها بودیم هیچ راهکاری برای پاک ماندن نداشتیم ، در واقع نمیدانستیم که پاک ماندن یک هنر و یک مهارت است و لذا برای پاک ماندن باید الگو و ابزارهای لازم را داشته باشیم ، ما حقیقاً نمیدانستیم که پس از ترک کردن باید از کسانی که مصرف میکنند دوری کنیم و به هیچ وجه نباید با آنها ارتباط داشته باشیم ، ما نمیدانستیم که باید از هر گونه مواد مخدری دوری کنیم و یا نباید جای که در آن مکان مواد مصرف میکنند حضور داشته باشیم و اصطلاحاٌ از ) یاربازی – زمین بازی – توپ بازی ( دوری کنیم ، ما هرگز نمیدانستیم که بعد از ترک ، فقط برای یکبار مصرف کردن بازما را به جای اول مان میکشند و باید از اولین بار مصرف دوری کنیم ، و یا اینکه نمیدانستیم جایگزین کردن موادهای دیگر باز ما را نه تنها به جای اول میرساند بلکه عمل های دیگری هم پیدا میکنیم و یا اینکه ما به علت عجزی که داریم هرگز نمیتوانیم بطور کنترل شده مواد خود را مصرف کنیم و و . . .
دوم ؛
اینکه ما وقتی مصرف خورد را قطع میکردیم از نظر ، جسمی و روحی و احساسی و روانی تا حد زیادی نامتعادل و احوالاتمان ناپایدار و یا متغییر میشدند ، بخصوص در بخشهای روحی و روانی و احساسی گرفتار تلاطماتی میشدیم که آدمهای به اصطلاح عادی نمیتوانستند ، شرایط ما را درک کنند و لذا ما از نظر درونی دائماً گرفتار نوساناتی بودیم که بیان کردن آنها برای کسانی که اطراف ما بودن ، بی مفهوم و یا از قوه درک آنها خارج بود ، بطور مثال وقتی میگفتیم ، میل به مصرف داریم ، اگر ما را شماتت نمیکردند تنها راهکارشان این بود که یا صلوات بفرست و یا اینکه تخمه آفتابگردون بشکن ، و یا اینکه به زبان شیرین آذری میگفتند ؛ ) دی یَسن گَنه گُتون قاشینیر ( و لذا به هیچ عنوان نمیتوانستند دردهای ما را بفهمند ، و بقول آنکه گفت ؛
چه وجود نقش دیوار ، و چه آدمی که با او
سخن از درد گویند و در او ثمر نباشد
بنابراین ، ما مجبور بودیم از بیان احساسات واقعی خود برای دیگران دوری کنیم و خودمان به تنهایی انبوه این دردها را تحمل کنیم ، مرجع و یا پناهی نداشتیم که با مراجعه به آنجا دردهای خود را التیام بخشیم ، کسی که شرایط و حال ما را درک کند را نمی یافتیم تا با او درد دل کنیم ، ولذا سرانجام در تنهایی های خود در لاک انزوا فرو میرفتیم و در نتیجه بعد از مقاومت و کشیدن دردها و رنجهای فروان در نهایت نقطه تحمل و مقاومت ما درهم میشکست و در غایت به این نتیجه
میرسیدیم که زندگی ما آنقدر دردناک است که نمیشود بدون مصرف مواد مخدر به آن ادامه داد .
قسمت سوم سوال ( در این مواقع سرانجام خسته و ناامید میشدیم ، بخاطر عدم موفقیت در ترک های گوناگون و همینطور ترک های تکراری بی حاصل در نهایت و در اوج سرخوردگی به عجز و درماندگی میرسیدیم .
نکته قابل تامل در این سوال این است که ما هرگز به تنهایی نمی توانیم برای غیر فعال کردن بیمار اعتیادمان موفق شویم ، بنابراین ما برای درمان بیماری خود به یک عزم و اراده جمعی که در راستای بهبودی میباشد نیاز داریم .

بخش عجز سوال 5) آیا از دیگران برای ادامه اعتیاد سوء استفاده میکنم ؟ چگونه ؟

همانطوریکه میدانیم بیماری اعتیاد ما در دو مرحله در زندگی ما حضور دارد . اول حضور اعتیاد با مصرف مواد مخدر و دوم حضور اعتیاد بدون مصرف مواد مخدر ، اما نکته ایی که حائز اهمیت است ، اینستکه سوء استفاده گری اساساً از شاخصه هایی بیماری اعتیاد است و ربطی به مصرف و یا مصرف نکردن مواد مخدر ندارد در واقع سوء استفاده کردن یکی از اِلمانها و نشانهای بیماری اعتیاد می باشد ، بنابراین ، بیماری اعتیاد ما با دامنه های گسترده و وسیعی که دارد میتواند در هر بُعدی از بیماری ، مثلِ جسمی و روحی و روانی و احساسی فعال شده و برای حفظ و یا ادامه خود در این جوانح دست به سوءاستفاده از دیگران بزند ، بطور مثال از نظر جسمی ، برای متمتع شدن خودمان دیگران را مورد سوء استفاده های جنسی قرار بدهیم و حتی بعضی اوقات از همسر خود بعلت ادامه اعتیادمان در روابط جنسی سوء استفاده کنیم و در نهایت خودمحوری حقوق آنها را ندیده بگیریم . و همینطور از نظر روانی دیگران را مورد سوء استفاده قرار بدهیم مثلاٌ برای لذت طلبی روان بیمارخودمان کسی را وسوسه کنیم و یا با دیگر آزاری از محبت دیگران سوء استفاده کنیم ، و یا از نظر روحی از ایمان آنها به نفع بیماری خود بهره برداری و سوء استفاده کنیم ، مثلاً از اعتماد و روحانیت دیگران به عناوین مختلف چه از نظر مالی و چه از نظر مسائل دیگر مثلِ صداقت و فروتنی در جهت منافع بیمار خود سوء استفاده کنیم و یا اینکه در بُعد احساسات برای ادامه دادن به اعتیادمان از احساسات دیگران برای ارضا کردن بیماری ، بهره برداریهای سوء کنیم مثلاً از شفافیت احساسات اطرفیانمان سوء استفاده کنیم مثلاً از مهربانی آنها و یا محبت و یا عشق آنها برای ادامه بیماری خود سوء استفاده کنیم .
بنابراین ، سوءاستفاده کردن در خمیره بیماری ما نهفته است ، و لذا اگر ما به روی بهبودی خود متمرکز نباشیم بعلت عجزی که در مقابل شاخصه های بیماری داریم ، خواسته و یا ناخواسته در تمامی امور زندگی سوءاستفاده گر میشویم . حتی از ابزارهای بهبودی در جهت ارضاء بیماری شروع به سوءاستفاده کردن میکنیم .

بخش عجز سوال 4) شخصیت من چگونه هنگامی که از روی بیماریم عمل میکنم تغییر میکند )

برای مثال متکبر میشوم ؟ خود محور میشوم ؟ پست و فرمایه میشوم ؟ به حدی فرمانبردار و بی اراده میشوم که دیگر نمیتوانم از خود حمایت کنم ؟ سوء استفاده گر میشویم ؟ مظلوم نمایی میکنیم ؟

همانطور که در سوالات قبلی ذکر شد ما هرگاه در شرایط بیماری قرار میگیریم بعلت عجز در مقابل آن ، رفتار و کردار و اعمالمان خارج از کنترلمان میشود و ما در شرایط های اجباری قرار میگریم ، و لذا اگر یکی از نقص های ما در اثر بیماری فعال شود به مانند افتادن مهره های دومینو به روی یکدیگر مهرها ی نواقص دیگرمان را نیز فعال میکند ، بنابراین ، بدیهیست در چنین شرایطی شخصیتمان تغییر میکند و به حدی فرمانبردار و بی اراده میشویم که دیگر قادر به حمایت از خود نیستیم و لذا گرفتار انواع و اقسام مشکلات شخصیتی و رفتاری می شویم ، بنا براین ، ممکن است ما وقتی مصرف خود را هم قطع میکنیم هنوز در سیطره شاخصه های دیگر بیماری باشیم و همین مشکلات باعث شوند که شخصیتمان تغییرات منفی کند ، بطور مثال ؛ متکبر میشویم ؛ شاید فکرکنیم چون موادمخدررا ترک کرده ایم ، دیگه زمین زمان باید مطیع ما باشند و گرفتار توهمی میشویم که ما بطور قطع از دیگران یک سروگردن بالاتریم . خود محورمیشویم ؛ در اثر توهمی که حاصل از تکبرمان است خود را از دیگران متفاوت و نیرومندتر احساس میکنیم ، فکر میکنیم که مرکز و کانون جهان هستیم و لذا رفته رفته گرفتار خود شیفتگی میشویم و همیشه خود را از دیگران داناتر میدانیم و بخاطر همین هرگز با کسی مشورت نمی کنیم . پست و فرمایه میشویم ؛ در اثر تکبر و خود محوری اجازه فعالیت گسترده ای به بیماری خود میدهیم و لاجرم به علت عجز در مقابل بیماری ، در نهایت ممکن است چنان پست وفرومایه شویم که بی مهبا دست به هر عمل شنیع و پستی بزنیم . بنابراین ، ما هنگامیکه در اثرعدم تمرکز بهبودی ، اجازه فعال شدن شاخصه های گوناگونی از بیماری را به روی خودمان میدهیم شخصیتمان تغییرات منفی میکنند ، وقتی ما خود را تحت لوای
بیماری قرار میدهیم در واقع تسلیم و گرفتار عجزهای خود میشویم و اینبار بدون مصرف مواد مخدر فرمانبردار در بست بیماری میشویم و در غایت اراده و اختیار زندگی را از دست میدهیم ، و لذا هرگاه در تیررس بیماری قرار داریم به عناوین مختلف شخصیتمان متغییر میشود و خو و طبیعتمان حیوانی میشود و برای رسیدن به خواستهای بیماری ازهرحربه و هر ابزاری استفاده میکنیم ، بطور مثال ؛ سوء استفاده گر میشویم ؛ به راحتی خود را مجاز میدانیم که حقوق دیگران و یا اهل خانه را زیر پا بگذازیم و یا ممکن است فکر کنیم چون پاک شده ام باید دیگران رعایت حال مرا بکنند و در واقع من بیشتر از آنها سهم دارم ، مثلاً بگوئیم ؛ چون پاک شدم خانواده باید برای من همه چیز مهیا کند ! . . و یا ، چون من پاک شدم باید دیگران کار کنند و من بخورم و بخوابم ! . . و . . . مظلوم نمایی می کنم ؛ ما برای توجیه رفتارهای بیمارگونه خودمان همیشه سعی بر آن داشتیم که خود را قربانی یکسری از جریانات ظالمانه زندگی جلوه بدهیم و در واقع دیگران را مقصر اصلی ناملایمات و رفتارهای بیمارگونه خود بدانیم و با مظلوم نمایی تمام ، نقش خود را فقط بعنوان کسی که در
حقش ظلم و ستم شده بود میدانستیم و لذا همیشه برای مظلومیت خویش سوگوار بودیم و در این مصیبت برای خود اشک تمساح میریختیم و لذا اعمال خود را بدینگونه کاملاٌ رفتاری طبیعی میدانستیم و همواره دیگران را مقصر مشکلات و بیماری خود میدانستیم . نکات قابل تامل در این سوال این است که به هر حال وقتی بیماری به روی ما فعال میشود چگونه شخصیتمان تغییرات منفی میکند و یا چگونه وقتی یکی از شاخصه های بیماری ما فعال میشود میتواند دیگر شاخصه های بیماری را هم فعال کند و هنگامیکه ما در این شرایط ها قرار میگیریم بخاطر عجز در مقابل بیماری چگونه رفتار و اعمال و شخصیتمان تغییر میکند .

بخش عجز سوال 3) برای حفظ اعتیادم چه کارهایی انجام داده ام که کاملاً بر خلاف اعتقادات و ارزش هایم بوده است ؟

هر کدام از ما اعتقادات و ارزش های برای خود بعنوان یک معیار اخلاقی و انسانی داریم ، ارزش های که زندگی ما بر اساس آنها معنا میگیرد و نهایتاً ماهیت انسانی ما را شکل میدهد ، در حقیقیت این اعتقادات همان خطوط قرمزی هستند که حد و مرز رفتارهای ما را در زندگی تعریف و تعیین میکنند ، این اعتقادات از مسائل ناموسی گرفته تا مسائل اخلاقی ، مذهبی ، ملی ، قومی و یا ارزشها و کرامت های انسانی میتواند شکل گرفته باشد ، و لذا اعتقادات و ارزشها در زندگی مقدسات ما را شکل میدهد ، اما ما در گذشته در اثر اعتیاد فعال به نقطه ای رسیدیم که سرانجام این تابوی
شخصی خود را برای حفظ اعتیادمان شکستیم ، بطور مثال ، راستگوی جزو ارزشهای ما بود ولی برای حفظ اعتیادمان مجبور به دروغ گفتن شدیم و یا اینکه از دزدی کردن منزجر بودیم ولی برای حفظ اعتیادمان دزدی کردیم و هزاران کار دیگر که بر خلاف اعتقاداتمان بود ، اما سرانجام پا روی آنها گذاشتیم . هر چند پا گذاشتن به روی ارزشها و اعتقادات ما با یکدگر بر اساس پیشرفت اعتیاد ممکن است متفاوت باشد اما در نهایت اگر ما هم در شرایط پیشرفت اعتیادمان قرار میگرفتیم بطور قطع پا روی اعتقادات و ارزشهای دیگری که هنوز آنها را نشکسته بودیم و برایمان مقدس بودند میگذاشتیم و یا بر خلاف ارزش هایمان عمل میکردیم . لذا به عبارت دیگر اگر ما به اعتیاد خود ادامه میدادیم ، چه بسا حریم های دیگری را که برای ما جنبه مقدستری داشت زیر پا میگذاشتیم .
بنابراین ، ما باید متوجه باشیم که ، حد و مرز و یا خطوط قرمز برای بیماری اعتیادمان بی معنا است . اینکه ما ماهیت و یا کرامت های انسانی خود را میشکستیم ، همه و همه فقط در اثر عجزی بود که در مقابل اعتیادمان داشتیم ، در واقع عجز آن نقاط از بیماریست که ما را در شرایط اجبار قرار میدهد .

بخش عجز سوال 1) من دقیقاً در برابر چه چیزی عاجزم ؟

معنی لغت عاجز یعنی ؛ درمانده ، ناتوان ، و تعریف آن یعنی ؛ عدم توانایی های که دیگران بطور طبیعی دارای آن تواناییها هستند . گاهی اوقات ممکن است ما در مقابل چیزی عاجز باشیم ولی خودمان متوجه آن نباشیم یعنی در اثر عدم آگاهی و شناخت متوجه عجز های خود نباشیم ، بطور مثال شخصی که بیماری قند دارد و رنج میبرد اما نمیداند که بیمار است ، و یا اشخاصی که نسبت به چیزهای مختلفی حساسیت دارند که خودشان متوجه آنها نیستند و در اثر همین عدم شناخت در زندگی نسبت به عوارض آن بیماری رنج میبرند ، و همینطور در رابطه با ما یکی از چیزهای که ما را همیشه مورد اذیت قرار میداد و زندگی ما را آشفته کرده بود بیماری اعتیاد بود که ما در گذشته اطلاع و شناختی نسبت به این بیماری نداشتیم و عوارض همین بیماری عاقبت زندگی ما را به آشفتگی کشاند . همانطور که یک بیمار دیابتی پس از شناخت بیماری خود نه تنها از مواد بظاهر شیرین پرهیز میکند و خود را در مقابل چنین موادهای عاجز میداند بلکه از چیزهای غیر شیرینی که در بدن در اثر متابولیزه شدن به قند تبدیل میشود نیز دوری و در مقابل آنها هم اعلام به عجز
میکند ، و لذا ما هم نه تنها درمقابل مواد مخدر خود راعاجز میدانیم ، بلکه باید از عوامل مختلفی که میتواند بیماری ما را فعال کند ، در مقابل آنها هم اقرار به عجز می کنیم . اینکه ما بخواهیم بگویم فقط در مقابل مواد مخدر عاجزیم در واقع بیماری اعتیاد خود را انکار میکنیم ، اساساً ما نسبت به هر چیز و یا هر عاملی ) چه کوچک و چه بزرگ ( که بطریقی ریشه در بیماری ما داشته باشد عاجزیم . در حقیقت ما در مقابل هر شاخصه ایی که از ، یکی از ابعاد بیماری ما نشات گرفته باشد عاجزیم .. ما بطور تجربی دریافته ایم که هر گاه شاخصه ایی از بیماری ما در هر زمینه ای فعال میشود ما کنترل آن را از دست میدهیم و لذا ما در برابر هر چیزی که کنترل آنرا از دست میدهیم عاجز هستیم هر چه میخواهد باشد .
اما بطور واضح و روشن ، و اینکه دقیقاً بگویم در مقابل چه چیزی عاجزیم در یک کلام میگوییم ؛ ما فقط در مقابل بیماری اعتیادمان ، دقیقاً عاجز و ناتوان هستیم نکته ای که شایان تامل و تفکر است ، این است که همه انسانها در مقابل عواملی عاجز هستند که این عوامل بستگی به نوع بیماری آنها دارد .هر کس به نوعی ، و لذا عاجز بودن ما در مقابل بیماری نباید در ما باعث سرخوردگی و یا احساس تفاوت با دیگر انسانها شود . در واقع مطلب این است که وقتی ما عجزهای خود را در مقابل بیماری درک میکنیم و آنها را می پذیریم و سپس آنرا اقرار میکنیم همین مسئله باعث میشود که ما نسبت به آنها فکر واقدامی بکنیم در واقع اقرار به عجز کردن باعث شکوفا شدن توانایی در ما میشود و ما را به تعالی میرساند .


بخش بیماری اعتیاد

 

بخش انکار

 

بخش آخر خط یاس و نا امیدی

آخر خط یأس و انزوا

اعتیادمان نهایتاً ما را به جایی می رساند که دیگر نمی توانیم طبیعت مشکلاتمان را انکار کنیم. همه دروغ ها، تمام توجیه ها، و تمام تصورات باطل ما وقتی با واقعیت زندگیمان روبرو می شویم ، به کناری می روند و تشخیص می دهیم که بدون هیچ امیدی زندگی می کرده ایم . پی می بریم که هیچ دوستی نداریم و آنقدر ارتباطمان باهمه چیز قطع شده که فقط یک رشته روابط قلابی و تقلیدی از عشق و صمیمیت برایمان باقی مانده است . اگرچه ممکن است در این حال همه چیز از دست رفته به نظر بیاید ، اما حقیقت این است که باید از این برهه بگذریم تا بتوانی سفر بهبودی را آغاز کنیم .


 

· چه بحرانهایی باعث شد به بهبودی روی آورم ؟


 

· چه شرایطی باعث شد که قدم یک را به طور منظم کار کنم ؟


 

· اولین باری که تشخیص دادم اعتیاد برای من یک مشکل شده کی بود ؟ آیا سعی کرده ام آن را اصلاح کنم ، اگر آری چگونه ؟ و اگر نه ، چرا ؟

بخش آخر خط یاس و انزوا سوال 3 ) اولین بار که تشخیص دادم اعتیادم برای من مشکل شده کی بود ؟ آیا سعی کردم آنرااصلاح کنم ؟ اگر آری چگونه ؟ و اگر نه چرا ؟

قسمت اول سوال ( اعتیاد ما ماهیتاً یک بیماری مشکل آفرین است و لذا در هر زمینه و یا شاخصه ایی از ابعاد خود که فعال شود برای ما مشکل آفرینی میکند ، ما در گذشته بعلت انکاری که داشتیم مشکلات حاصل از اعتیادمان را نمی پذیرفتیم و لذا به همین سبب قوه تشخیص ما کور و یا مسدود بود ، در واقع مشکلات اعتیادمان از مدت ها پیش روند طبیعی زندگی ما را مختل کرده بود ، اما به علت انکاری که داشتیم نمی توانستیم تشخیص بدهیم که سرچشمه این مشکلات از بیماری اعتیاد است ، بنابراین اولین باری که تشخیص دادیم که اعتیادمان برای ما مشکل شده است آن لحظه ایی بود که دیگر نتوانستیم مشکل حاصل از اعتیادمان را انکار کنیم و رسیدن به این نقطه برای ما همان آخر خط تلقی شد .
قسمت دوم و سوم سوال ( بله ما پس از رسیدن به آخرخط ، بارها و بارها سعی کردیم که مشکلمان را برطرف کنیم و یا آنرا اصلاح کنیم ، فکر میکردیم که اعتیادمان یک مشکل فردی و یا یک ضعف اخلاقیست و لذا به تنهایی سعی در حل کردن این مشکل که در واقع همان بیماری اعتیاد بود میکردیم . ما در واقع فکر میکردیم که مشکل اساسی ما فقط مواد مخدر است لذا تمام سعی و تلاشمان را میکردیم تا موادمان را ترک کنیم و مدتی هم به همین منوال طی میشد و ظاهراً پاک میشدیم اما بدلیل فعال بودن شاخصه های دیگر از بیماری اعتیاد سرانجام لغزش میکردیم .
قسمت چهارم سوال ( همینطور که ذکر شد ما بارها به تنهایی تصمیم گرفتیم تا مشکل اعتیاد خود را حل کنیم و لذا فقط تمرکز ما به قطع مصرف منعطف بود و ما نمیدانستیم که پاک ماندن در درجه اول نیاز به یک سری مهارتها دارد که ما فاقد شناخت این فنون بودیم علاوه بر اینها نمیدانستیم که مشکل اساسی ما بیمار اعتیاد است ، نه مواد مخدر و نه رفتارهای ما . بنابراین ، ما همیشه در تنهایی های خود بدنبال راهی میگشتیم و لذا همیشه سرگشته بودیم فکر میکردیم به تنهایی میتوانیم معمای اعتیاد خود را حل کنیم غافل از اینکه رهایی ما درگروی با هم بودن امکان پذیر میباشد


بخش بیماری اعتیاد

 

بخش انکار

بخش آخر خط یاس و انزوا سوال 2) چه شرایطی باعث شد که قدم یک را بطور منظم کار کنم ؟

هر چند شرایط های زیاد بودند ، اما دو عامل اساسی باعث شد تا ما قدم یک را بطور منظم کار کنیم ؛
اول ( شرایط بحرانی که در اثر فعال بودن بیماریمان بوجود آمد ، وعاقبت ما را به آخرخط و یاس و انزوا رساند و در نهایت تمامی نظم و نظام زندگی ما را بهم ریخت و لذا ما در شرایطی قرار گرفتیم که بدنبال راه و روزنه ایی در تاریکی میگشتیم ، و همچنین روشی که در واقع بتواند به ما جواب بدهد و به ما کمک کند ، زیرا ما برای کنترل بیماری خود نتوانسته بودیم از گزینه های درمانی دیگر جواب بگیریم و لذا بعد از راهکارهای که در برنامه گرفتیم توانستیم پاک بمانیم ، بنابراین ، ارمغان پاکی برای ما ضمن اعتماد به برنامه ، این شوق و انگیزه را در ما تقویت کرد تا قدم یک خود را منظم کار بکنیم .
دوم ( دیدن دوستان و همدردانی که از سابقه تخریب آنها اطلاع داشتیم و میدانستیم که چگونه به آخرخط رسیده بودند و در یاس و انزوا زندگی میکردند ، اما امروز در آرامش و اعتبار نسبی با کارکرد این قدم زندگی میکنند و همین مسائل باعث شدند تا ماهم متقاعد شویم تا قدم یک خود را منظم کار کنیم .
اما یکی از شاخصه های بیماری اعتیاد روحیه ضد نظم گرایست ، ما در اثر بیماری فعال نظم و نظام زندگی خود را در تمامی از قسمت های آن از دست داده بودیم و نتیجتاً زندگیمان آشفته شده بود و همین آشفتگی عاقبت ما را به آخر خط و یاس و انزوا رساند ، بنا براین ، امروز به این درک رسیده ایم که موفقیت درهرامری چقدربه فاکتور نظم داشتن در آن بستگی دارد . و لذا یکی از اولین عوامل تاثیرگذار در فرایند بهبودی بستگی به میزان تمایل ما به نظم گرایی دارد ، در واقع بهبودی یک رفتار نظم گراست ، نظم یعنی هر چیزی را سر جای خودش قرار دادن و یا هر چیزی را به موقع خود انجام دادن است ، بنابراین ، وقتی نظم وارد زندگی ما میشود ناگریزیم که برنامه های زندگی خود را الویت بندی کنیم و بر اساس همین الویت ها به زندگی ادامه بدهیم . بنابراین نیاز اولیه ما که همان بهبودی است ما را وامیدار تا منظم باشیم ، بدیهیست معنای منظم کارکردن قدم ، فقط حضور فیزیکی نیست ، حضور منظم در جلسات بهبودی و یا کار کرد قدمها باید علاوه بر حضور فیزیکی ، حضور ذهنی و قلبی هم باشد .


 

بخش بیماری اعتیاد

 

بخش انکار

بخش آخر خط یاس و انزوا سوال 1) چه بحران هایی باعث شد به بهبودی روی آوریم ؟

بحران یعنی ؛ آشفتگی و تغییر حالت ناگهانی ، یعنی بالاترین مرحله یک جریان منفی . در واقع بحران یعنی بمب ساعتی ای که ضامن انفجاری آنرا کشیده اند و شروع به شمارش معکوس کرده است . بحران یعنی شرایط بسیار وخیم و بسیار جدیست و لذا باید فکری جدی و اساسی کرد ، بنابراین در اینگونه شرایط دو راه بیشتر نیست ، یا سکون و انفجار و در نتیجه نیستی و انحطاط ، و یا تن دادن به حرکت و بدنبال راهی گشتن برای برون رفت از این بحران ، طبیعیست بهترین گزینه انتخاب حر کت و بهبودیست ، زیرا که ما دیگر واقعاً به آخر خط رسیده ایم و دیگر حتی با ابزارهای خودفریبی هم نمیتوانیم شرایط بحرانی را توجیه یا انکار کنیم . بیشتر ما با رسیدن به آخر خط این بحرانها را در دوبخش کلی از زندگیمان تجربه کردیم ، بطور مثال ؛ اول بحرانهای درونی شامل ؛
الف ( بحرانهای جسمی ؛
از نظر جسمی بقدری تنزل کردیم که دیگر اختیار جسم خود را نداشتیم در واقع جسم ما فرتوت ، بیمار و ضعیف شده بود ، چهره و صورتمان زرد و اصطلاحاً تابلو شده بود و فیزیک بدنمان خمیده و فرسوده شده بود ، و . .
ب ( بحرانهای روانی ؛
دغدغه ، دلهره ، احساس ناامنی ، فرار از خود و دیگران ، و در واقع رسیدن به نقطه ایی که چه با مصرف مواد مخدر و چه بدون مصرف مواد مخدر دائماً در تشویش و آشفتگی بسر میبردیم ، بی ثبات و از تعادل در زندگی خارج شده بودیم ، و . .
ت ( بحرانهای روحی ؛
نامیدی و یاس ، ترس و پوچ گرایی و خلاء معنوی و بی ایمانی و همینطور لذت نبردن از زندگی ، حاصل کما روحانی ای بود که باعث شد تا به تاریکی و انزوا رانده شویم و سرانجام به آخر خط برسیم .
ث ( بحرانهای احساسی ؛
بعلت شرایطی که داشتیم احساستمان غالباً توسط اطرفیان و دیگران مورد تحقیر و ترور قرار میگرفت و لذا همیشه در هر اجتماعی احساتمان سرخورده میشد و بدیهیست که گرفتار احساسهای از قبیل ، کینه ، تنفر ، رنجش ، خشم ، و . . .
دوم ، بحران های بیرونی .
الف ( بحران در اطرافیان و خانواده ؛
سرما و برودتی که در خانواده احساس میکردیم و یا جو متشنج دائمی که در خانواده در اثر اعتیاد ما حکفرما و سایه افکنده بود ، شرایط را برای ما غیر قابل تحمل کرده بود ، سرانجام ما را به نقطه آخر خط رساند .
ب ( بحران دراجتماع و جامعه ؛
در سطح اجتماع بخاطر از دست دادن دوستان و تحمل نگاه های تنفر آمیز دیگران و سرخوردگی و برخورد های توهین آمیز در هر زمینه ایی ، در نهایت سبب شد تا از اجتماع فرار کرده و به گوشه ای برویم ودر لاک انزوا خود فرو رویم و در این نقطه بود که به یاس و آخر خط رسیدیم .
ت ( بحران های اقتصادی ؛

در اثر اعتیاد فعال و مصرف مواد مخدر سرانجام شیرازه زندگی ما بهم ریخت بخصوص در زمینه مالی یک برشکسته تمام عیار شدیم و گرفتار فقر و تهیدستی و از طرفی بی اعتباری و در نهایت به آخر خط یعنی ، یاس و انزوا رسیدیم .

نکته ایی که ما باید به آن توجه داشته باشیم این است که بطور قطع آخر خط ، الزاماً نقطه ای نیست که باید همه ما این بحرانها را پشت سر گذاشته باشیم ، و همینطور که در فوق همین سوال هم ذکر شده گفتیم ؛ بیشتر ما برای رسیدن به آخر خط این روند را طی کردیم تا سرانجام به بحران و آخر خط رسیدیم ، در حالیکه ممکن است بعضی از همدردان ما با یک جهش فکری که حاصل از روشن بینی است به این نقطه بحرانی که همان آخر خط است رسیده باشند ،
اما بطور کلی بحران ومعنای آخر خط برای همه ما بدون استثنا لحظه ایست که دیگر نمیتوانیم طبیعت و واقعیت و زشتیها و خرابیها و مشکلات حاصل از بیماری اعتیاد را چه برای خود و چه برای دیگران ، توجیه و انکار کنیم . و در یک کلام ،آخر خط ، لحظه مرگ انکارهاست .


 

بخش بیماری اعتیاد

 

بخش انکار

سوال 7( آیا من از اقدام و عمل اجتناب میکنم ، چون میترسم که وقتی با نتایج اعتیادم روبرو شوم خجالت زده شوم ؟ آیا از اقدام و عمل پرهیز میکنم چون نگرانم که دیگران چه فکری خواهند داشت ؟

در این سوال منظور از اقدام عمل یعنی اینکه ؛ در اثر ادامه دادن مسیر بهبودی و کارکردن قدمها بخواهیم که خود را نقد کنیم و اعتیاد خود را مورد بررسی و کنکاش قرار بدهیم .
قسمت اول سوال ( بله ، ما گاهی از اقدام و عمل اجتناب میکنیم زیرا میترسیم روابط و سوابق گذشته ما دو باره پیش چشمانمان نمایان شوند و در واقع از این میترسیم که در روند بهبودی ناگریز باشیم گذشته خود را مورد بررسی قرار بدهیم و لذا ما همیشه از یاد آوری چهره زشت و کریه دوران مصرف خود رویگردان بودیم ، ممکن است بعضی از اوقات برای فرار از گذشته ، و یاد آوری نتایج بیماری حتی از برنامه های بهبودی فاصله بگیریم ، و سعی کنیم به نوعی گذشته خود را انکار کنیم ، منظور ما اینجا به هیچ وجه این نیست که بخواهیم با گذشته خود و یا در گذشته خود زندگی کنیم ، بلکه منظور این است که بپذیریم وقتی بیماری ما در هر زمینه ایی فعال شود به غیر از نتایج منفی ، نتیجه دیگری حاصل نمیشود ، ما امروز محکوم به رشد و جلو رفتن هستیم ، مثل راننده ایی که اتومبیلش را بجلو میراند ، اما گاهی برای جلو رفتن لازم است ، از طریق آینه به عقب هم نظری بیاندازد . بنابراین ، هدف اساسی این سوال در کل این نیست که از نتایج بیماری خود خجالت زده و یا شرمنده شویم ، بلکه هدف اساسی و منظور این است ، که ما نتایج مصیبت بار بیماری اعتیاد خود را انکار نکنیم ، زیرا موفقیت ما در امر بهبودی بستگی به پذیرش بیماری دارد ، بنابراین ، ما امروز نباید از اقدام وعمل اجتناب کنیم و برعکس باید شجاعانه نتایج اعتیادمان را بپذیریم ، بدون اینکه ازسابقه و اعمال گذشته خود خجالت بکشیم ، ضمن اینکه امروز در اثر دانش بهبودی به این نتیجه رسیده ایم که اعمال گذشته ما بر اساس طبیعت و خو بیماری بوده است ، و لذا تحت شرایط اجبار آنها را انجام داده ایم و مسئول اعمال گذشته خود به هیچ وجه
نیستیم ، چون ناخواسته و در اثربیماری آنها را انجام دادیم ، در همین رابطه کتاب پایه مینویسد ؛ ما هم موافقیم که معتاد بودن هیچ اشکالی ندارد ، البته در صورتی که حاضر باشیم مشکل خود را صادقانه بپذیریم .
ما اگر بخواهیم نتایج منفی که حاصل از اعتیاد و گذشته خود است را نادیده بگیریم ، در واقع به این وسیله میخواهیم بیماری خود را انکار کنیم و در واقع فراموش کردن گذشته یعنی اینکه انکار کنیم که ما در مقابل اعتیادمان عاجز هستیم در حالیکه یادآوری عجزهایمان امروز حائلی است بین ما ولغزش .
قسمت دوم سوال (( گاهی ما با پیشداورهای بی اساس از اقدام وعمل پرهیز میکنیم ، آنهم به این دلیل که ، اگر ما تغییراتی مثبتی بکنیم دیگران در مورد ما چه فکر خواهند کرد ، بطور مثال حتماً خواهند گفت ؛
فلانی چقدر ریاکار است !یا اینکه فلانی چقدر بی ثبات است ! و یا فلانی چقدر جو گیر شده است ! و یا اینکه فکر کنیم دیگران پیش خود میگویند ؛ دیگه یه مواد ترک کردن اینهم پُز و افاده و یا ادا بازی نداره ! و ، . اما این نوع طرز فکرها فقط قضاوتهای بی اساسی هستند ، که ما آنها را قضاوتهای معتادگونه مینامیم ، یعنی در واقع اینها توهم های افکار بیمار ما است ، و لذا خارج از فکر ما واقعیت ندارند ،
ضمن اینکه ما در همین ابتدای بهبودی می آموزیم ، برای رهایی از بیماری فعال باید فقط متمرکز بهبودی خودمان باشیم و اینکه ما هرگز چنین قدرتی نداریم که افکار دیگران را بخوانیم ، اما یکی دیگر از نکات این سوال اینست که افکار بیمار گونه ما چه بعنوان ترسها و چه بعنوان قضاوتها بر اساس انکار بیماری می باشد . بنابراین ، ما وقتی در جهت اقدام و عمل قرار میگیریم باید دست از سرزنشها و مقایسه ها و توجیهات بی پایه و قضاوتهای بیمارگونه برداریم . بنابراین ما باید امروز
اینگونه بیاندیشیم که ما با قضاوت دیگران کاری نداریم ، ما فقط به بهبودی خود می اندیشیم .

 

بخش بیماری اعتیاد

بخش انکار

انکار آن بخش از بیماری ما است که به ما می گوید بیمار نیستیم . وقتی مادر مرحله انکار هستیم ، قادر به درک و اقعیت اعتیادمان نخواهیم بود و سعی می کنیم تأثیرات آن را به حداقل برسانیم . دیگران را سرزنش می کنیم ، انتظارات خیلی زیادی ازخانواده ، دوستان ورؤسای خود داریم .خود را با دیگر معتادانی که اعتیادشان بدتر از ما بنظر می رسد ، مقا یسه میکنیم . ممکن است یک نوع مواد خاص را سرزنش کنیم . اگر مدتی که پاک هستیم واز مصرف پرهیز کرده ایم ، ممکن است که سکل فعلی بروز اعتیادمان را با زمان مصرفمان مقایسه کنیم ، وتوجیه نماییم که امروز هیچ چیز امکان ندارد به بدی آ ن زمانها باشد . یکی از آسانترین راه ها برای اینکه تشخیص دهیم که آیا در مرحله ی انکار هستیم این است که ببینیم آیا دلایل بظاهرموجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایمان می آوریم یا نه .


· آیا اخیراً دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟ آنها چه بوده اند ؟


· آیا از روی اجبار به وسوسه ای عمل کرده ام ، که بعداً وانمود کنم که طبق نقشه وخواست خود ( با داشتن حق انتخاب ) بدان صورت رفتار نموده ام ؟ آن مواقع کی بوده اند ؟


· چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟


· به چه صورت اعتیاد خود را با اعتیاد دیگران مقایسه کرده ام ؟ آیا اعتیاد من بدون مقایسه وبه اندازه کافی بد ومشکل ساز می باشد ؟


· آیا من فرم و شکل فعلی بیماری اعتیادم را به طریقه زندگیم قبل اینکه پاک شوم مقایسه می کنم؟ آیا این فکر "که من باید بیشتر از اینها بدانم"، آزارم می دهد؟


· آیا من فکر می کنم که درباره اعتیاد و بهبودی به اندازه کافی اطلاعات و دانش دارم تا بتوانم رفتارم را قبل ازاینکه از کنترل خارج شود، مهار کنم؟


· آیا من از اقدام و عمل اجتناب می کنم چون می ترسم که وقتی با نتایج اعتیادم روبرو شوم خجالت زده شوم؟ آیا از اقدام و عمل پرهیز می کنم چون نگرانم که دیگران چه فکری خواهند داشت؟


 

بخش بیماری اعتیاد

سوال 6( آیا من فکر میکنم که در باره اعتیاد و بهبودی به اندازه کافی اطلاعات و دانش دارم تا بتوانم رفتارم را قبل از اینکه از کنترل خارج شود مهار کنم ؟

هر زمانی که بیماری به روی ما فعال باشد کنترل رفتارهای خود را از دست میدهیم ، و لذا باید هوشیار باشیم و این هوشیاری زمانی برای ما میسر میشود که دانش بهبودی خود را ارتقاء دهیم ، و
لذا اینکه اکثر اوقات رفتارهای ما در زندگی خارج از کنترل میشود و نمی توانیم آنها را مهار کنیم بعلت این است که اطلاعات و دانش ما از بیماری اعتیاد و شاخصه های آن اندک است و همینطورسواد بهبودیمان هم کم است ، و لذا خیلی از رفتارهای نامناسب و ناهنجار خود را بعلت عدم شناخت از بیماری انکار میکنیم ، بنابراین ، وسعت بیماری اعتیاد و گستره بهبودی هر دو بسیار وسیع میباشند و لذا ما امروز نیاز مبرم داریم تا سطح اطلاعات و دانش خود را از بهبودی بالا
ببریم ، البته ما باید در نظر داشته باشیم که ما خواهان بهبودی هستیم و نمی خواهیم وقت وانرژی خود را متمرکز به روی ماهیت بیماری و به زبان دیگر ذات بیماری کنیم ، در واقع ما بدنبال این هستیم که شاخصه ها و ابعاد بیماری خود را بشناسیم تا از اطلاعاتی که در این زمینه بدست می آوریم ، در راستای بهبودی بهره بجویم .
اعتیاد و بهبودی دو مقوله ای هستند که شاید درازی به قدمت تاریخ ظهور بشر داشته باشند ، بنابراین بسیار گسترده و وسیع می باشند و لذا ما هر گاه که بگویم در مورد آنها شناخت و اطلاعات کافی داریم دقیقاً در مقام انکار قرار گرفته ایم ، در واقع اگر ما بگویم که بیماری اعتیاد را شناخته ایم ، در حقیقت آنرا نشاخته ایم .
بنابراین تمام تمرکز ما در این سوال این است که متوجه شویم که بسیاری از رفتارهای که انجام میدهیم و آنها را انکار میکنیم ، بعلت عدم شناخت از بیماری و بهبودی است و لذا میطلبد که اطلاعات و دانش خود را نسبت به این دو ارتقاء دهیم .

 

بخش بیماری اعتیاد

سوال 5( آیا من فرم و شکل فعلی ظهور بیماری اعتیادم را با طریقه زندگی قبل از اینکه پاک شوم مقایسه می کنم ؟ آیا این فکر که من باید بیشتر از اینها بدانم ، آزارم میدهد ؟

قسمت اول ( در این سوال منظور از فرم وشکل ظهور بیماری اعتیادم ، یعنی ؛))شاخصه های از بیماری اعتیاد که قبلاً هم بوده اما در اثر مصرف مواد مخدر مخفی و پنهان بوده و اکنون که قطع مواد مخدر کرده ام آنها فعال و مجددا ظهور کرده اند . (( بطور مثال ؛
- در زمان مصرف شهوترانی نمیکردم اما الان شهوتران شده ام .
- در غذا خوردن پرخوری نمیکردم اما الان پرخوری میکنم .
- در زمان مصرف کاری ، بکار خانه و خانواده نداشتم اما الان مرتب در هر اموری دخالت میکنم .
- و و . . .
بنا براین ، ممکن است ما در چنین شرایطی دست به مقایسه بزنیم و قضاوت حاصل از این مقایسه ما را به اشتباه بیاندازد و پیش خودمان اینطور نتیجه بگریم ، که اگر ، روش گذشته ما که مصرف مواد مخدر بود نتیجه میدهد ) بد ( ، و روش فعلی ما که اینک پاک از مصرف هستیم ، اما بیشتر نواقصمان فعال شده است بازهم نتیجه میدهد ) بد ( ، پس این همه زحمت برای چیست ؟
اما همینطور که ذکر شد بیماری اعتیاد دارای هوش منفی می باشد و تمام کوشش خود را میکند تا با مطرح کردن اینگونه مقایسه ها در فکر و ذهنمان عاقبت ما را به نقطه انکار و در شرایط لغزش دهد . و لذا ما باید متوجه باشیم این پاکی نیست که نواقص ما را فعال میکند ، بلکه این نواقص ، مشکلاتی هستند حاصل از بیماری اعتیاد که بعنوان ضعف های اخلاقی در ما متمرکز هستند و لذا ما زمانی که دانش بهبودی خود را بالا ببریم میتوانیم به راحتی و با مهارتهای لازم این معضل ها را برطرف کنیم .
قسمت دوم سوال ( همینطور که متوجه شدیم بیماری اعتیاد یک بیماری هوشمند می باشد و لذا بهترین بستر برای رشد خود را در جهل و نادانی ما میداند ، در واقع عدم آگاهی ما از دانش بهبودی بهترین ابزار برای ماندگاری بیماری می باشد ، و لذا ما هرگاه سعی میکنیم که دانش بهبودی خود را ارتفاء دهیم طبیعیست که بیماری با تمام قدرتش میکوشد تا با فعال سازی شاخصه های منفی خود بر سر راه ما مانع ایجاد کند تا بدینوسله از اینکه بیشتر بدانیم آزار ببینیم ، شاخصه های مانند ؛ بی تفاوتی ، تنبلی ، و و و . . . . از طرفی یکی از شاخصه های بیماری اعتیاد در بخش جسمی تنبلی میباشد ، که خیلی از دوستان به آن اصطلاحاً " غول سه " میگویند ، اما این غول سه فقط در جنبه جسمی ما نیست ، بلکه این شاخصه در قسمت فهم و آکاهی و دانش ما نیز فعال است و لذا همیشه ما را در جهت یادگیری و آموزش های که میتوانیم با آن گستره بیماریمان را بهتر شناسایی کنیم میترساند ، در واقع امروز ما هر چقدر دانش بهبودیمان را بیشتر کنیم در نهایت شناختمان از بیماری بیشتر میشود ، و معضلات آن را بهتر میتوانیم شناسایی و برای رفع آنها چاره ایی بیاندیشیم . بیماری اعتیاد یک بیماری مرموز و فوق العاده زیرک میباشد و لذا میداند که عدم آگاهی و دانش ما بهترین بستر برای فعالیت آن می باشد ، بنابراین ، بیماری میداند که بزرگترین عامل بازدارنده اش دانش بهبودی است و لذا سعی میکند با انکارها و مقایسه ها و قضاوتهای مختلف سنگر خود را حفظ کند و سد راه بهبودی ما شود و ، ما را از مسیری که تصمیم گرفته ایم ادامه بدهیم دلسرد کند . بنا براین ، علیرغم اینکه گاهی از اینکه بیشتر از اینها باید
بدانیم و سطح آگاهی و دانش خودمان را بالا ببریم آزار می بینم ، اما ، ما مصمیم باز به راهمان ادامه بدهیم و دانش بهبودی خود را ارتقاء بدهیم . و همانطور که گفته اند ؛ دردی بالاتر از نادانی وجود ندارد .
نکته ؛ توانایی ما در بهبودی بستگی مستقیم ، به دانایی و دانش بهبودی ما دارد .
در حاشیه
بحث ما بیشتر مقایسه های است که انسانها نسبت بهم میکنند : تعریف قیاس  یعنی اینکه ما بخواهیم در مورد دو موجود یا دو عنصر که دارای یک ماهیت ظاهری هستند به یک فرمول برسیم و یک عامل تاثیر گذار را بروی آنها از یک نقطه نظر نگاه کنیم .
بدیهست که این قیاس نمی تواند منطقی و علمی باشد زیرا هرچند دو نفر از نظر ماهیت یکی باشند اما هر کدام ویژیگی های خاص خود را دارند و طبعا دارای مسائل منحصر به فرد خودشان می باشند .
اگر بخواهیم بگویم یکی از اصلی ترین مشکلاتی که همیشه انسانها را در گرفتن نتیجه به بیراهه سوق داده است کلمه ایی بنام )مقایسه( می باشد و یا قیاس کردن است سخن به گزاف نگفته ایم . چنانچه متفکرین و حکما هم نیز به واهی بودن قیاس نیز اعتراف دارند مثلن مولانا نیز قیاس را مردود میداند و با حکایت مرد بقال و طوطی در مثنوی اصولا قیاس را روشی غلط و گمراه کنند میداند خلاصه حکایت این است ) که مرد بقالی طوطی سخنگو داشت که بسیار شیرین زبان بود و همین مسئله باعث شده بود که مشتریان بیشتری به مغازه بیایند روزی طوطی در مغازه پرواز و شیطنت کرد و باعث افتادن کوزه های روغن و شکستن آنها شد و مرد بقال چنان با عصا به سر طوطی ضربه ای زد که تمام پرهای سر طوطی ریخت و کچل شد در اثر این ضربه طوطی شوکه و لال شد و دیگر حرف نمیزد و بقال از کرده خود پشیمان شد تا اینکه بعد از مدتها که طوطی حرف نمیزد مرد کچلی وارد مغازه شد طوطی با دیدن وی بلافاصله به حرف آمد و به مرد کچل گفت : ای بیچاره توهم حتما مثل من کوزه روغن شکسته ایی از چه ای کَل با کلان آمیختی تو مگر از شیشه روغن ریختی ) کَل یعنی کچل ( از قیاسش خنده آمد خلق را کو چو خود پنداشت صاحب دلق را بنابراین جناب مولانا منظورش این است که مقایسه کردن اصولا امری اشتباه است . در هر صورت متفکرین با قیاس مطلق مخالفند ولی با قیاس احتمالی ) قیاسی که قرین بر احتمال باشد ( تا حدودی و آنهم بیشتر برای توضیح دادن و یا اینکه قیاس را بعنوان دستاویزی برای رساندن منظور استفاده کنند و در قیاس های تمثیلی از آن بهرمند شوند بطور مثال خود مولانا در مثنوی مثلها و حکایتهای دارد که بخاطر رساندن پیامش دست به دامن قیاس گردیده است . اما بطور قطع قیاس کردن را یک روش منحرف کننده و سر چشمه ظلالت میداند .
اما در آموزه های دینی هم به تاثیرات منفی مقایسه کردن توجه شده ، و اصولاً مقایسه کردن را مادر تمام ضلالت ها دانسته اند ، اولین کسی که در مقام مقایسه قرار گرفت شیطان بود که هم برای خود زیان آورد و هم برای ابناء بشر )سوره اعراف آیه 13
شیطان گفت من از او بهترم مرا از آتش آفریدی و او را از گل ( و بازهم بقول مولانا : اول آنکس کین قیاسکها نمود پیش انوار خود ابلیس بود گفت نار از خاک بی شک بهتر است من زنارو خاک اکدر است ما وقتی میخواهیم در شرایط مقایسه قرار بگیریم بی شک باید در باره آن قضاوت کنیم و چون ما عالم به اکمل نیستیم لذا ممکن است که در قضاوتمان دچار اشتباه شویم .بنا براین همانطوریکه شیارهای انگشت ما با هم فرق میکند شیارها و پیچیدگهای روان و جسم ما هم با هم فرق میکند .
پس ای عزیز هرگز خود را با دیگران مقایسه نکن تا در آرامش زندگی کنی فقط در دنیا یکنفر هست که میتوانی خودت را با آن مقایسه کنی و آنهم خودت هستی ولی من بتو پیشنهاد میکنم حتی این مقایسه را هم نکن بجای این سعی کن خودت را بشناسی ........
دوستی میگفت : با این عینکی که گرفتم دنیا را خیلی با جلوه و شفاف می بینم ..عینکش را گرفتم و به چشمم زدم دیدم دنیا چقدر تیره و تار شده . بنابراین هرکسی نمره عینک خودشو داره و لذا ما هم باید سعی کنیم همیشه دنیارو با عینک مخصوص خودمان نگاه کنیم ولی یادمان باشه مرتب شیشه هایش را پاک کنیم

 

بخش بیماری اعتیاد

سوال 4( به چه صورت اعتیاد خود را با دیگران مقایسه کرده ام ؟ آیا اعتیاد من بدون مقایسه کردن و به اندازه کافی بد و مشکل ساز می باشد ؟

قسمت اول سوال ( ما در گذشته زمانی که اعتیادمان فعال بود ، برای انکار و منطقی جلوه دادن مشکلات و آشفتگی ها خود و برون رفت از وجدان درد ، همیشه خود را با دیگران مقایسه میکردیم . مقایسه ما عموماً دیگرانی بودند که شرایط بدتری از ما داشتند و لذا حاصل این نوع مقایسه ها مجوزی میشد برای ادامه دادن به دیوانگیهای حاصل از اعتیادمان ، بطور مثال ؛
- فلانی سفید مصرف میکند ، اما من سیاه مصرف میکنم .
- فلانی سفید تزریق میکند ولی من استعمال میکنم .
- فلانی کارتن خواب است ، اما من با شخصیت هستم .
- و هزاران مقایسه دیگر .
نکته اینجاست ؛ ما زمانی که خودمان را در شرایط قیاس و مقایسه قرار میدادیم رفتارها و آشفتگی های خود را توجیه و سپس آنها را انکار میکردیم ، و حتی اگر خود را با کسانی که از ما بهتر بودند مقایسه میکردیم در ما حالتی ناامید کننده بوجود می آورد که سرانجام در نهایت سرخوردگی مجبور به انکار و تو جیه موقعیت خود میشدیم ، بنابراین ، ما همیشه باید بیاد داشته باشیم که مقایسه کردن یکی از ارکان بیماری و ریشه در انکار ما دارد و لذا ما باید در هر شرایطی از مقایسه کردن دوری کنیم.
قسمت دوم سوال ( ما در زمانیکه بیماریمان فعال بود و لحظاتی فرا میرسید که خود را با دیگران مقایسه نمیکردیم و لذا به وخامت اوضاع در خودمان معترف میشدیم ، یعنی متوجه میشدیم که شرایطمان آشفته میباشد ، اما راهکاری برای برون رفت از این شرایط را نداشتیم و لذا پیش خود اینگونه فکر میکردیم ؛
- روز به روز داره اوضاع بدتر میشه .
- روز به روز داره اوضاع اقتصادیم بدتر میشه .
- چقدر ارج و قربم در بین خانواده و اطرافیانم کاسته شده .
- و و . .
نکته اینجاست ؛ که ما وقتی خودمان را در شرایط قیاس و مقایسه قرار نمیدادیم به شرایط بد و مشکل ساز زندگیمان اقرار و اعتراف میکردیم . ما وقتی میخواهیم مقایسه کنیم ، لاجرم باید تن به قضاوت کردن بین دو عامل بزنیم ، و از
آنجائیکه قضاوت کردن ما از انکار و افکار معتادگونه ما ریشه میگیرد ، لذا نتیجه ایی که خواهیم گرفت بطور قطع اشتباه و همینطور غیر اصولی می باشد . ما اساساً مقایسه کردن را به هر شکل و فرمی که باشد روشی اشتباه میدانیم و چیزی بنام مقایسه خوب و مثبت را درست نمیدانیم ، مثلاً گاهی میخواهیم شرایط فعلی خودمان را با زمان مصرفمان مقایسه کنیم و لذا این قیاس اصلاً و اساساً غلط است ؛ زیرا ؛ شرایط آنزمان ما براساس نیاز به مواد مخدر و عدم شناخت بهبودی رقم میخورد و با شرایط الان ما فرق میکند ، لذا ، اگر ما بخواهیم چنین قیاس های بکنیم ، بیشتر ممکن است به این علت باشد که فعالیت فعلی بیماری خود را با توجیهات قیاسی انکار و آنها را پنهان کنیم ممکن است بخواهیم بهبودی خود را با دیگران مقایسه کنیم در صورتیکه ما باید متوجه این امر باشیم که بیماری ما حدت و شدت دارد و لذا بیماری در ما یکسان نیست و اینگونه مقایسه ها ما را سرخورده و باعث ناامیدی درما میشود و سرانجام ما را در شرایط انکار قرار میدهد .
بنابراین ، ما باید برای پیشبرد بهبودی خود از هر گونه مقایسه کردن که در واقع از قضاوتهای بیمار گونه ما ریشه میگیرد دوری و اجتناب کنیم و لذا هرگز ، نه بیماری و نه بهبودی خود را ، با دیگران مقایسه نکنیم و ضمناً پیوسته متوجه این امر باشیم ؛ همانطوریکه شیارهای انگشت ما با هم فرق میکند ، شیارهای پیچده روان وجسم ما هم با دیگران فرق میکند .

 

بخش بیماری اعتیاد

سوال 3)چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟

همانطوریکه قبلاً در پروسه انکار ذکر شد یک از ابزارهای آن سرزنش کردن می باشد ، در حقیقت سرزنش کردن یکی از اساسی ترین ابزارهای انکارمیباشد ، که برای توجیه و خودفریبی در جهت منطقی جلوه دادن اعمال و رفتار دیوانه وار خودمان انجام میدهیم ، بطور مثال ؛
- اگر در این کشور بدنیا نیامده بودم و در آمریکا بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ! ... ) سرزنش کردن زندگی برای انکار و توجیه اعتیاد خودمان
- اگر همسرم مرا درک میکرد و مثل فلان زن بود من معتاد نمیشدم ! . . . ) سرزنش کردن همسر برای انکار اعتیاد و ادامه دادن به آن

- اگر در خانواده دیگری بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ! . . )سرزنش خانواده (
- اگر دیسکو یا کاباره در کشورم وجود داشت معتاد نمیشدم ! ) سرزنش حکومت برای ادامه اعتیادمان و و .......
باری ، همینطور که می بینیم ، ما با سرزنش کردن زمین و آسمان میخواستیم مشکلات اعتیاد خود را با فرافکنی به دیگران نسبت بدهیم ، و در واقع با این روشها میخواستیم با خودفریبی و انکار ، خودمان را مسئول پیامدها و آشفتگی های زندگی ندانیم ، و لذا با سرزنش کردن دیگران در واقع میخواستیم خودمان را تبرئه کنیم . بنابراین ، سرزنش کردن اصولاً یکی از شاخص های انکار میباشد و از بیماری ما سرچشمه میگیرد ، و لذا ما باید برای ادامه مسیر بهبودی مراقب باشیم که در هر زمینه ایی از سرزنش کردن خود و دیگران بطور جدی خودداری کنیم ، ما اساساً چیزی بنام سرزنش کردن مثبت را نمی شناسیم ، و معتقدیم هر سرزنشی به هر شکل و فرم در کل منفی می باشد و ریشه در بیماری وانکار اعتیادمان دارد . بطور مثال ممکن است در فرایند بهبودی لحظاتی فرا برسند که در شرایط سرزنش کردن قرار بگیریم ، مثلاً ؛
- چرا فلان دوست مصرف کننده اقدامی برای ترک نمیکند ؟! ) سرزنش کردن دیگران برای سرپوش گذاشتن به روی نواقص خودمان
- چرا فلان دوست انجمنی باز مثل گذشته زندگی می کند و اصلاً تغییری نکرده است ؟! سرزنش کردن همدردان برای توجیه اعمال دیگر بیماری خودمان و و . .
اصولاً سرزنش کردن دیگران ، برای توجیه کردن رفتارهای بیمارگونه خودمان می باشد ، و لذا از قضاوتهای معتادگونه و غیر واقعی ما سرچشمه میگیرد ، در واقع ما با سرزنش کردن دیگران میخواهیم فعال بودن بیماری خود را انکار و با توجیه آنها را منطقی جلوه دهیم .

 

بخش بیماری اعتیاد

سوال 2( آیا از روی اجبار به وسوسه ای عمل کرده ام ، که بعداً وانمود کنم که طبق نقشه وخواست – ) با داشتن حق انتخاب ( بدان صورت رفتار نموده ام ؟ آن مواقع کی بوده اند ؟

بله ، خیلی از مواقع است که به خاطر اجبار به وسوسه ایی به آن عمل میکنیم و سپس چنین وانمود میکنیم که خودمان بر اساس منطقی درست آنرا انتخاب کرده ایم ، بطور مثال بگویم ؛
- مواد مخدر استفاده کنم بهتر ، تا اینکه پاک باشم و بخواهم به ناموس مردم نگاه کنم .
- موادمخدراستفاده کنم بهترمیتوانم کار وفعالیت کنم و لذا مصرف کننده که باشم بهتره تاپاک از مواد باشم ولی بیکار باشم
- اگر به این نقصم عمل کنم و یا شهوترانی کنم ، بهتر تا اینکه بخواهم مواد مصرف کنم . و . .
در حقیقت هزاران عمل نادرست را بر اساس اجبار به وسوسه هایمان انجام میدهیم و اینگونه وانمود میکنیم که خیر ما در آن است ، یعنی با حق انتخاب و بر اساس مصالح خود آنرا انتخاب کرده ایم . در واقع کلمه ) وانمود ( در این سوال مبین انکار در ما میباشد که با خودفریبی سعی در توجیه کردن آن داریم ، بنابراین ، پروسه انکار در چهار بخش همیشه اتفاق می افتد .
پروسه انکار؛
-1 خودفریبی
-2 توجیه
-3 سرزنش
-4 مقایسه
انکار چون از بیماری ما سرچشمه میگرد لذا همیشه دارای دانش منفی میباشد و لذا گاهی با مطرح کردن پارادوکس های گیج کننده سعی در اختلال نظام فکری ما را دارد و یا با سفسطه گرایی خرد ما را مخدوش میسازد و ما را در نقطه ای قرار میدهد تا سرانجام با خودفریبی و توجیهات غیر منطقی عمل به وسوسه در ما اجباری شود . در واقع انکار گرایشی است از طرف ما معتادان در جهت تکذیب و یا تخریب وابستگی خود با مصرف مواد مخدر ، بدون اینکه مدرکی در جهت خلاف آن ارائه دهند .
انکار دو نوع است ؛
اول ، انکار درونی ؛ یعنی ما برای قانع کردن خودمان ، با روی آوردن به انکار و با استفاده از ابزار خود فریبی و توجیهات غیر واقعی بخواهیم مشکلات درونی خود را برای خودمان توجیه و با خودفریبی آنها را ندیده بگیریم ، مثلاً بگویم ؛ من هر موقع بخواهم ترک میکنم ! . . اصلاً میدونی چیه ؟ مشکل من اعتیاد نیست ، بلکه بدبیاری و بد شانسی من است ، . . . اصلاً خدا میخواد که من اینطوری زندگی کنم . در واقع اینگونه انکارها توجیهاتی هستند که ما براساس قانع کردن خودمان و با خودفریبی به آن دست میزنیم . بنابراین ، انکار درونی یعنی دلیل تراشی و توجیه برای قانع کردن خودمان .
دوم ، انکار بیرونی ؛ یعنی ما بخواهیم با فرافکنی و ابزار دیگر فریبی مشکلات خود را برای دیگران توجیه کنیم و در واقع انبوه مشکلات حاصل از اعتیاد را به گردن دیگران بی اندازیم ، مثلاً بگویم ؛ من اگر در کشور های غربی بدنیا آمده بودم معتاد نمیشدم ، و یا اگرخانواده ام میگذاشت من در خانه مشروب بخورم من به مواد پناه نمیبردم و یا ، با مشکلاتی که من دارم ، اگه شما هم بودید معتاد میشدید و یا هزارن دلیل و منطق های واهی دیگر . بنابراین ، انکار بیرونی یعنی ، ما با دلیل تراشی و توجیهات غیر واقعی بخواهیم دیگران را قانع کنیم .
در حاشیه
بنظر میرسد که در وجود ما هم بجای یکنفر ، حداقل دو نفر زندگی میکردند کتاب پایه
خودفریبی چیست ؟
مدتها بود به این فکر میکردم که چگونه ممکن است آدمی خودش ، خودش را گول بزند . مطلب برایم گنگ بود ، این حرف مثل این میمونه که من خودم به خودم پسی بزنم بعد با تعجب بگم کی بود ؟حقیقتا چرا انسان خود فریبی میکند ؟ و اصولا معنا و مفهوم خودفریبی را چگونه میشود بیان کرد . برای اینکه این معنا را بتوانم برسانم این مختصر فراهم شد . امیدوارم مقبول افتد .
قبل از اینکه به موضوع اصلی یعنی خود فریبی بپردازیم ابتدا لازم است برای رساندن مفهوم آن مقدمه ایی ذکر شود .
معنی لغوی فریب یعنی - نیرنگ – حیله – کلک
فریب دو نوع است .
-1 دیگرفریبی
-2 خودفریبی
اول ؛ دگر فریبی
دگر فریبی چیست ؟ و چه عواملی باعث میشود که کسی ، کس دیگر را فریب دهد و برای این منظور باید چه شرایطی را فراهم سازد . دگرفریبی یعنی اینکه کسی بخواهد برای رسیدن به منافع و یا تمایلات و یا خواسته های خود ،که شخص دیگری آنها را دارد ، از ابزار و از راه نیرنگ و یا کلک به آنها دست یابد . اما همینطور که گفتیم فریبکار نیاز به ابزار و شگردهای خاص خود را دارد که اینها عبارتند از :
-1 دوروغ گفتن : - مهمترین ابزار برای فریبکار است ، بخصوص فریبکار همیشه ابراز نیت خوب میکند مثل شیطان که اولین فریبکار بود و به آدم و حوا گفت : من خیر شما را میخواهم .
-2 هزینه کردن – همانطور که یک صیاد برای گرفتن صیدش دانه میپاچد فریبکار هم برای اینکه بتواند به امیال و خواسته های خود برسد گاها هزینه های پرداخت می کند .
-3 فریبکار استاد استدلال آوردن است .
-4 فریبکارنقطه ضعف انسانها و درواقع پاشنه آشیل انسانها که همان حرص و آز میباشد را میشناسد و آنرا تحریک میکند
-5 فریبکار بخاطر اهدافش مجبور است علم و دانش و آگاهیش به روز باشد .
اما فقط اینهای که ذکر شد کافی نیست فریبکار برای موفق شدنش به شرایط های مساعدی هم نیازمند است مثل :
-1 جهل و نادانی - هر چقدر شخص نادان باشد برای فریبکار ایده آلتر است .
-2 باورهای غلط - یعنی اینکه شخص معتقد باشد به باورهای واهی ، مثلاً ؛ این کار وتلاش و صداقت نیست که انسان را موفق میکند بلکه فقط شانس است ، و یا اینکه ره صد سال را یک شبه رفتن ، و بسیاری از این باورهای غلط دیگر .
-3 نداشتن سلامت عقل – یعنی ممکن است شخص دانش و آگاهی هم داشته باشد اما در اثر نداشتن فاکتور روشن بینی قوه تمایز و یا تجزیه و تحلیل نداشته باشد .
-4 خودمحوری – یعنی کسی که فکر کند خودش به تنهایی همه چیز را میداند . کسی که خود را محور اصلی میداند و بقیه بدور آن میچرخند . و لذا در باره هیچ مسئله ای با دیگران مشورت نمیکند .
ممکن است از خودتان بپرسید همه اینها که ذکر شدند ، درست ! . . .، اما چه ربطی به مقوله خود فریبی دارد اگر کمی صبور باشید توضیح میدهم .
خودفریبی
حال میخواهیم در رابطه با خود فریبی مسائل را بررسی کنیم . اما قبل از آن باید ببینیم تعریف فریب چیست .؟
فریب یعنی عمل سوء ی که کسی یا کسانی بخواهند با خدعه و یا نیرنگ و یا حیله کسی یا کسانی را مورد اغفال قرار داده تا به خواسته های خود برسند . بنا براین فریب مفهومی است که باید حتما دو طرف داشته باشد یعنی هم ) له ( داشته باشد هم ) علیه ( و لذا وجود دو طرف الزامیست در واقع باید هم فاعل یعنی فریبکار و هم مفعول یعنی فریب
خورده طرفین موضوع باشند . حال با توجه به این مطالب چگونه می شود که یک انسان خود را فریب دهد تا مثلن منافعی را بدست آورد و یا تمایلات آن بر آورده شود . وقتی بحث ما به این مرحله میرسد ناخودآگاه احساس میکنیم که در وجود ما دو طرف وجود دارد . چرا که گفتیم تعریف فریب این است که حتما باید دو طرف وجود داشته باشد . بنا براین وقتی در باره خود فریبی صحبت می کنیم یعنی اینکه در وجود ما بطور قطع دو طرف وجود دارد
-1 قسمت تاریک و اهریمنی به سرکردگی هواهای نفسانی . ) فریبکار (
-2 قسمت نورانی و روحانی به سرکردگی عقل و خرد . ) فریب خورده (
اکنون مطلب تا حدودی برایمان روشن میشود . پس من یک نفر نیستم دو نفر هستم در یک قالب . در کتاب پایه معتادان گمنام میخواندم که به همین موضوع اشاره میکرد و درجای از این کتاب مقدس می گفت : ) بنظر میرسد که در وجود ما هم بجای یک نفر حداقل دو نفر زندگی میکردند . بنا براین ، در وجود ما یک قسمت اهریمنی است که دارای هوش و دانش منفی است و یک قسمت الهی است که دارای الهامات و عقل و خرد است که هوش و دانشش بستگی به اکتساب آگاهی های آن دارد . بدیهست اگر قسمت مثبت ما از دانش و اگاهی ها تهی باشد قسمت منفی ما میتواند به سادگی آنرا فریب دهد تا بخواستهای نفسانی خود برسد .
اما چطور ممکن است عقل انسان فریب هوای نفسانی را بخورد ؟! . . . . . همانطور که در معتادان گمنام هم می گویند بیماری اعتیاد یک بیماری هوشمند است ، لذا قسمت اهریمنی وجود ما هم هوشمند است . چون عقل انسان استدلال پسند است ، لذا خواسته های نفسانی گاهی با سفسطه بافی و پاردوکس های گمراه کننده عقل را زایل و سپس فریب میدهد . طبیعی است وقتی آگاهی عقل و خرد کم باشد فریبکار به خواسته خود میرسد . مثلن مسئله های غلط را درست جلوه میدهد بطور مثال :
سه نفر میرن رستوران دونگی غذا بخورن پس از صرف غذا وقتی صندوق دار حساب میکنه میگه سه هزار تومان میشه اونها پولو میدن و از رستوران میان بیرون یعنی سهم هرکدام هزار تومان میشه . اما از طرفی وقتی صندوق دار دوباره غذای آنها را حساب میکنه میبینه اشتباه حساب کرده و مبلغ واقعی غذای آنها میشود 2511 تومان سریع به شاگردش 511 تومان میده و میگه ؛ برو این 5 تا صد تومانی را به اون آقایون که الان غذا خوردن پس بده و بگو که اشتباه شده بود . شاگرد بدنبال آن سه نفر میدود و سرانجام آنها را پیدا میکند و پنج تا صدی را یعنی پانصد تومان را به مادر خرج آنها میدهد و میگوید ؛ اوستام گفت ببخشید این مبلغ را زیادی گرفته . مادر خرج که دید شاگرد زحمت کشیده 211 تومان به او انعام میدهد و شاگرد میرود سپس بین خودشان هم311 تومان بقیه را که سهم هر کدام 111 تومان بوده برمیدارن . اما برای آنها مشکل از آنجا شروع شد که اومدن یکبار دیگر حساب کنند یعنی به مادر خرج گفتن ما اول 1111 تومان دادیم که سه نفری شد 3111 تومان بعد تو 111 تومان بما پس دادی یعنی در واقع نفری 211 تومان سهم هر 2711 تومان ( که میشود = 3 × کدام از ما شد ، پس ما در واقع سه تا 211 تومان یعنی ) 211= میشود + 2711 تومان دادیم و 211 تومان هم انعام دادیم مجموع اینها میشود ) 2711تومان ( پس صد تومان دیگر کجاست ؟ بنا براین به مادر خرج سوء ظن پیدا کردن و همین مسئله باعث شد بین اونها مجادله بشود .
در صورتی که اگر آنها کمی سواد و یا کمی دانش ریاضی داشتن میفهمیدن که در ریاضی بعضی وقت ها وقتی عبارتی را برعکس بیان میکنیم نتیجه غلط بدست می آوریم بطور مثال :
3 × 4 - 3 = 2
اما اگر همین عبارت را برعکس کنیم نتیجتا جواب غلط در می آید :
3 = 3 × 4 – 3
گفتیم که دانش و آگاهی میتواند مانعی باشد علیه فریبکار اما نباید فقط همین امر را کافی دانست زیرا علم و دانش ما موقعی کاربرد دارد که دست از خود محوری برداریم و فکر نکنیم چون دانشی داریم ، بنا بر این ، فقط به ذهن و عقل خودمان متکی و مغرور باشیم .همینطور که گفتیم اهریمن وجود ما هوشمند است و گاها حتی میداند با اینکه ما علی الرغم دانشی که داریم چگونه ما را فریب دهد بطور مثال : مجموع اعداد زیر را همانطور که میخوانید سریع در ذهن خود جمع کنید .
عدد 1111 را فرض کنید چهل را به آن اضافه کنید ، حاصل را با یکهزار دیگر جمع کنید ، عدد 31 را به جواب اضافه کنید ، باز یکهزار دیگه جمع کنید ، حالا 21 تا دیگه به حاصل جمع اضافه کنید ، بازهم هزارتای دیگه اضافه کنید ، و نهایتا ده تای دیگه به حاصل اضافه کنید ، حالا بگوید حاصل جمع بالا در مجموع چنده ؟
احتمالا به عدد پنجهزار رسیدید در حالیکه جواب درست می شود چهارهزارویکصد اگر میگوید نه یکبار دیگه با ماشین حساب آنرا محاسبه کنید . بنا بر این میخواهم بگویم که درکل باید مراقب آن قسمت از وجودمان که تحت تاثیر نیروی اهریمنی ما است و از ابزاری بنام انکار برای خود فریبی استفاده میکند غافل نباشیم و به هوش و دانش خود زیاد متکی نباشیم و هر مسئله ایی که هر چقدر هم منطقی بنظر میرسد باز هم با دیگران مشورت کنیم همانطور که تاکید شد قسمت اهریمنی ما از هر ابزاری برای به هدف رسیدنش کمک میگرد همانطور که آن سه خواهر پیر جادوگر به مکبث در جنگل گفتند : زشت زیباست ، و زیبا زشت است . اهریمن وجود ما هم با القات خود گاها جای این دو را در نظر ما جابجا میکند او سعی میکند معادلات منقطی ما را بصورتی که خود میخواهد رقم بزند . زشتها را زیبا جلوه دهد چنانچه گفت : شیاطین تیرهای کژ و آراسته می افکندن .
حال خود فریبی را از منظر دیگر مورد بررسی قرار می دهیم . در واقع آن قسمتی که وجود اهریمنی ما دارای بیشترین امکانات است ، جناحی که تمام قدرت وتمرکز خود را در آنجا معطوف کرده و با کمک آنها موفق به فریبکاری می شود . یعنی ) حس ها و غرایز ( حس ها و غرایز ما تعداشان زیاد است و چون بخودی خود قوه عقل ندارند و فاقد شعورند و
همینطور تمایل زیادی به لذت بردن دارند و برای لذت بردن بیشتر افراط میکنند ، بنا براین سلیقه و مذاق آنها تمایل به آن دارند که تابع هوای نفسانی باشند تا تابع عقل وخردمان . البته درست است که حس ها ابزارهای هستند در دست عقل انسان که توسط آنها میتواند با جهان خارج ارتباط بر قرار کند و شکی نیست که عقل انسان حاکم بر قلمرو انسان است اما هواهای نفسانی با تحریک و همدست کردن حس ها و غرایز ، سپاهی بوجود می آورد و حاکم وجود ما را
وادر به تسلیم میکند تا دستور غلط صادر کند و به خواستهای نفسانی عمل کند در اینجا است که فرایند خود فریبی در ما اتفاق می افتد و حاکم وجود ما در اثر فشار این خواسته ها علی الرغم اینکه میداند صدور مجوز اشتباه است لذا در اینجا خود فریبی اتفاق می افتد . بگذارید مثالی بزنم :
یک خانه را در نظر بگیریم و فرض کنیم در این خانه ، خانواده ای زندگی میکنند شامل : – پدر - مادر- و چند فرزند . حالا فرض کنیم که زن ، وبچه ها یک خواسته غیر عقلانی دارند مثلا چیزی را برای خانه میخواهند که لازم نیست و غیر معقول است و از نظر اقتصادی خانواده متضرر می شود اما آنها بر اساس چشم رو چشمی و یا هوای نفس به پدر که حاکم خانواده است فشار می آورند تا آن خواسته غیر معقول مهیا شود ابتدا پدر خانواده پایداری میکند اما اهالی خانه به پدر فشار می آورند و اینفدر زندگی را زهرمار میکنند تا سر انجام پدر تسلیم می شود و دستور غلط صادر میکند حال اگر انسان را خانه و پدر را عقل و زن را هوای نفسانی و بچه ها را حس ها و غرایز بدانیم تا حدودی مسائل برایمان توجیه میشود . اساسا خود فریبی لحظه ایی در ما به وقوع می پیوندد که حاکم وجود ما که عقل و خرد ماست در اثر نداشتن آگاهی و دانش و عدم سلامت بدون پایداری فرو میرزد . نقطه ای که این ریزش اتفاق می افتد را خود فریبی میگویم . بنا بر این در ما بیشتر موقعی خودفریبی رخ میدهد که :
اولا سلامت نفس نداشته باشیم – یعنی در بست در اختیار خواسته های نفسانی خود باشیم که به آن نفس اماره میگویند . نفس اماره مثل بچه یکی یه دونه ای می مونه که هر سازی که میزند خانوده اش با آن میرقصند ، بدیهیست چنین بچه ای همیشه بی ثبات و از خود راضی میشود .
ثانیا سلامت عقل نداشته باشیم – منظور از نداشتن سلامت عقل ربطی به داشتن صرفا سواد نیست خیلی ها هستند که با سواد و حتی استاد فلسفه و یا جامعه شناس و یا دانشمند و یا در رشته های خود دارای نبوغ های هم هستند اما بعلت خود فریبی های که میکنند همیشه زندگیشان آشفته است . خیلی از معتادها را می بینیم که در عرصه های مختلف مثلن نویسندگی و ادبیات و یا علوم ها و هنرها سرآمد هستند اما مشکل اعتیاد خود را با خود فریبی انکار میکنند و در چنگال مواد مخدر شیرزاه زندگیشان بهم خورده و زندگیشان غیر قابل اداره شده است . منظور از نداشتن سلامت عقل در اینجا یعنی اینکه خردی که تحت تاثیر هوای نفسانی ویروسی شده است
و استحکام خود را از دست داده . پس برای اینکه خودفریبی نکنیم بی شک باید به تربیت دو فرایند در وجودمان اهمیت بدهیم .
-1 سلامت نفس : یعنی به خواسته های نفس فقط در حد نیاز اهمیت بدهیم نه بیشتر .
-2 سلامت عقل : یعنی اضافه بر اینکه جویای ارتقاء آگاهی و دانش هستیم از خود محوری دست برداریم . راهکارهای برای مقابله با انکار و یا خودفریبی ؛
-1 دانش و آگاهی : - ارتقاء دانش و آگاهی و مطالعه کردن و در این مسیر باید دست از سکون کشیدن و راهی بودن بقول سایه ) آبی که برآسود زمینش بخورد زود دریا شود ان رود که پیوسته روان است (
-2 معنوی زندگی کردن : یعنی اینکه زندگیم دارای معنا باشد و باری بهرجهت نباشد . وجود وجهان وهستی را فکر نکنم که بی معناست . در زندگی باید مقید بود به ارزش ها که خطوط قرمز وحد ومرزها را بیان میکنند . معنوی زندگی کردن یعنی اینکه هر چیز را فقط از روی ظاهر بررسی نکنم بلکه ضمن توجه به ظاهر به کنه و پیامهای نهفته آن نیز توجه کنم . معنوی زندگی کردن یعنی مسائل را از سه بعد نگاه کنم ) طول ،عرض ، ارتفاع
-3 خود شناسی : - یعنی استفاده از روشی علمی و عملی که می تواند مرا با شناخت از چیستی خودم و نقاط مثبت و منفی خودم آشنا کند . یکی از این روش ها میتواند کارکرد 12 قدم روحانی عدم وابستگی انجمن معتادان گمنام باشد .
-4 روشن بینی : - یعنی مسائل را در گرد و غبار و یا در تاریکی و یا در شرایط های تیره و تار بررسی نکردن . یعنی هرچیز را در فضای روشن دیدن و آنرا از همه زوایا و بدون حب وبغض و مرض بررسی کردن یعنی هر مسئله ای را با صداقت و از بالا نگاه کردن و در یک کلام ، روشن بینی ؛ یعنی به عواقب چیزی نگاه کردن
-5 تهذیب نفس : یعنی تربیت کردن نفس یعنی هنر نه گفتن را ابتدا از نفس خود شروع کنیم .
-6 دعا کردن : یعنی ارتباط قلبی برقرار کردن بطور مرتب با کسی که بعنوان خدا در وجودت آنرا احساس میکنی و از او درخواست کمک میکنی .
-7 مراقبه کردن : منظور از مراقبه اینجا یعنی متمرکز بودن به روی ارزشها ی معنوی بدست آورده شده در واقع یعنی از مهارتهای بهبودی که در زندگی بدست آورده ای مراقبت کن یعنی
ارزش های که بدست آورده ای نگذار ازدستت برود از آنها مراقبت کن .
-8 اقرار : یعنی اینکه به اشتباهات روزانه خود اقرار کردن . اقرار نقطه مقابل خود فریبی و انکار می باشد . اقرار به اشتباه باعث می شود که ما فروتن شویم . فروتنی سر سلسله تمام کمال های انسان است .

 

بخش بیماری اعتیاد

سوال 1 ( آیا اخیراً دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام ؟ آنها چه بوده اند ؟

رفتارهای غیر واقعی همان اعمالیست که از بیماری اعتیاد سرچشمه میگیرد و ما با انکار میخواهیم آنها را توجیه و منطقی جلوه دهیم . بنابراین ، ما هرگاه خود را در شرایط بیماری قرار میدهیم برای توجیه کردن رفتارهایمان به انکار روی میبریم ، هرچند ممکن است ظاهراً این دلایل موجه باشند اما بطور قطع ، خودمان هم میدانیم که این رفتارها غیر واقعی هستند ، مثلاً بطور مثال بگویم ؛
- منکه قدمهای قدیمی را کارکردم و همین برای من کافیست و دیگرنیازی نیست که قدمهای جهانی را کار کنم .
- رفتن به جلسات یک عمل تکراری و بی فایده می باشد زیرا من دیگر میدانم که دوستان عضو چه مشارکت های میکنند .
- نیازی نیست که دیگر انتقال بدهم ، یا اینکه در انجمن خدمتی بکنم باید این فرصت را به دیگران داد .
- درسته اینکار اشتباه را انجام میدهم ولی باز بهتر از زمانیه که مواد مصرف میکردم .
- و . . .
در واقع تمام این رفتارها از انکار ما سرچشمه میگیرد ، بنابراین ، انکار یک سیستم دفاعی روانی است و لذا سعی میکند که بستر فعلی را هرچقدر هم که آشفته و ناامن باشد ، به ترس از ریسک تغییر مناسب ترجیح دهد . بزرگترین عاملی که سبب میشود که ما دست به انکار بزنیم در واقع ترس از تغییر و رشد کردن است . به عبارت دیگر انکار یک عمل تدافعی روانی است برای اجتناب از پذیرش یک حقیقت دردناک که موجب تغییراتی در ما میشود . هر گاه ما در شرایط های وابستگی های شدید قرار میگیریم انکار در ما بیشتر میشود ، فرقی نمیکند این وابستگیها چه چیزی و یا چه کسی باشد ، بطور مثال ؛ مواد مخدر باشد ، سکس باشد ، پول و یا قدرت باشد و یا هر چیز دیگر ، در هر صورت ، احساس نیاز به اینگونه وابستگی ها ما را وا میدارد تا برای حفظ آن به انکار روی بیاوریم ، و لذا بیشتر معتادان مصرف کننده مواد مخدر به علت وابستگی و احساس نیاز به این ماده دست به انکار میزنند .
ما زمانی که یک باور جدید و منطقی میخواهد باورهای فرسوده وقدیمی ما را مطرود کند و یا بستر فعلی آنرا از بین ببرد ، دست به انکارمیزنیم .

بخش بیماری اعتیاد

بیماری اعتیاد

" ما اقرار کردیم که در برابر اعتیادمان عاجز بودیم و زندگیمان غیرقابل اداره گردیده بود . "

برای هر چیزی آغازی وجود دارد واین در مورد قدم ها نیز صدق می کند قدم یک آغاز فرآیند بهبودی است التیام از همین جا شروع می شود وما نمی توا نیم از این فراتر برویم،مگر اینکه این قدم را کار کنیم.

بعضی اعضای معتادان گمنام این قدم را از طریق احساس و شهود کار می کنند، بعضی دیگر انتخاب می کنند که این قدم را منظم تر کار کنند. دلایل ما برای کار کردن قدم یک به صورت منظم با یکدیگر تفاوت دارد. دلیل بعضی ممکن است این باشد که بعد از شکست در نبردی فرساینده و دشوار با مواد مخدر، تازه بهبودی را شروع کرده اند ودلیل بعضی از ما ممکن است این باشد که مدتی هست در برنامه هستیم و از مصرف مواد پرهیز کرده اما به این نتیجه رسیده ایم که بیماری ما دوباره فعال شده و بر دیگر مسائل زندگی ما تاثیر گذاشته است وما را مجبور کرده تا باز با عجز خود وغیر قابل اداره بودن زندگی روبرو شویم. انگیزه هر رشدی حتما نباید درد و ناراحتی باشد اکنون ممکن است درست وقت آن باشد که یک بار دیگر قدم ها را کار کنیم و یک دور جدید از سفر بی پایان بهبودی خود را آغاز نمایی.

بعضی از ما بعد از اینکه می فهمیم که یک بیماری و نه یک ضعف اخلاقی، باعث رسیدن ما به آخر خط شده آرام می شویم بعضی هم اصلاً اهمیت نمی دهند که دلیلش چه بوده و فقط می خواهند که رهایی یابند دلیل هر چه باشد، زمان آن رسیده که قدم ها را کار کنیم: وآن مشغول فعالیتی معین شده است که به ما کمک میکند تا از بیماری اعتیادمان- به هر شکلی که فعلاً بروز کرده رهایی یابیم. امیدمان این است که اصول قدم یک در درون ما رسوخ کند تسلیم ما عمیق تر شود، واینکه اصول پزیرش، فروتنی، تمایل، صداقت، روشن بینی وجزئی اساسی از شخصیت ما گردد.

اول ما باید تسلیم شویم، راه های مختلفی برای این کار وجود دارد. و برای بعضی از ما، راهی که طی کردیم تا به قدم اول برسیم آن قدر دشوار بوده تا ما را متقاعد سازد که تسلیم شده بدون شرط تنها راه حل ما است. بعضی از ما این پروژه را شروع می کنیم، ولی هنوز متقاعد نشده ایم که معتاد هستیم یا به آخرخط رسیده ایم و فقط از طریق کار کردن قدم یک است که تشخیص می دهیم که معتاد هستیم. به اخر رسیده ایم و باید تسلیم شویم.

قبل از اینکه قدم یک را شروع کنیم، باید پرهیز کرده باشیم (پاک باشیم). اگر در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم و بخواهیم کار کردن قدم یک را درباره تأثیرات اعتیاد مواد مخدر در زندگیمان، به کار گیریم، نیاز است که حتما پاک شویم. اگر مدتی است که پاک شده ایم و می خواهیم کهقدم یک را در رابطه با عاجز بودن در برابر رفتاری دیگر که باعث غیر قابل اداره شدن زندگیمان گردیده، بکار گیریم، نیاز است راهی پیدا کنیم که برای مدتی آن رفتار را متوقف نماییم، تا تسلیم ما به ادامه آن رفتار مخدوش نگردد.

 

بیماری اعتیاد

چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است نه مواد مخدر و نه رفتار های ما، بلکه فقط بیماری ما است.

چیزی در درون ما باعث می شود که نتوانیم مصرف مواد مخدر را کنترل کنیم.همین چیز خاص ما را مستعد می کند که در دیگر مراحل زندگی از روی وسوسه واجبار عمل نماییم. چه زمانی می توانیم بگوییم که بیماری ما فعال شده؟ وقتی که در دام وسوسه، اجبار، عادات خودمحورانه، و چرخه بی پایانی که ما را به جایی جز فساد و انحطاط احساسی، روحانی، معنوی، و جسمی نمی رساند گرفتار می شویم.

اعتیاد ما می توانمد به طرق مختلف بروز کند. وقتی که در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم، مشکل ما حتماً موادمخدر است اما بعداً، وپس از مدتی پی می بریم که اعتیاد نیرویی مخرب در زمینه های مختلف زندگیمان است


مفهوم بیماری اعتیاد برای من چیست ؟


 آیا اخیرآً بیماری اعتیاد من فعال بوده است ؟ به چه صورت ؟


 وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم چه احساسی پیدا میکنم ؟ آیا در حال ، افکار من طریقه خاصی را دنبال میکند ؟ توضیح دهید .


 وقتی فکری به سرم میزند آیا فوری و بدون در نظر گرفتن پیامدهایش به آن فکر عمل میکنم ؟ به چه صورت دیگر رفتارهای من از روی اجبار است ؟


 قسمت خود محورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تاثیر میگذارد ؟


 بیماریم به چه صورت از لحاظ جسمی ، روانی ، و روحانی و احساسی بروی من تاثیر گذاشته است ؟


 اخیراٌ بیماری اعتیاد من به چه شکل و فرم خاصی بروز کرده ؟


 آیا اخیراً شخص ، مکان و یا چیزی من را وسوسه کرده ؟ اگر جواب مثبت است آیا این حالت روی روابط من با دیگران تاثیر گذشته ؟ به چه صورت دیگر این وسوسه از لحاظ جسمی ، معنوی ، روحانی و احساسی بر من اثر گذشته است ؟

 

سوال 8 ( آیا اخیراً شخص ، مکان و یا چیزی من را وسوسه کرده ؟

سوال 8 ( آیا اخیراً شخص ، مکان و یا چیزی من را وسوسه کرده ؟ اگر جواب مثبت است آیا این حالت روی روابط من با دیگران تاثیر گذشته ؟ به چه صورت دیگر این وسوسه از لحاظ جسمی ، معنوی ، روحانی و احساسی بر من اثر گذشته است ؟
قسمت اول سوال ( بله ما همیشه با دیدن مکانهای خاصی که در آنجا خاطرات مصرف داشته ایم دچار وسوسه میشویم ، همانطور که میدانیم یک بخش از بیماری ما ذهنی میباشد و لذا با دیدن اشخاصی که با آنها مصرف میکردیم و یا چیزهای که در ارتباط با دوران مصرف ، جزو ابزار مصرف ما بودند ، در ما بعلت ثبت خاطرهای ذهنی باعث وسوسه میشود چون ما از این موارد ذهنیت قبلی داریم ، همینطور وقتی اشخاص مصرف کننده را می بینیم و به چشمهایشان نگاه میکنیم در عمق آن چشم ها گم میشویم و یک احساس عجیبی به ما دست میدهد ، مخصوصاٌ اگر آن شخص زمانی همبازی ما و هنوز مصرف کننده باشد ، احساس میکنیم از بدن آنها نیروی نامرئی ما را بسوی خود جذب میکند ، حال واحساسمان دگرگون میشود و وسوسه بسراغمان می آید ، و بعضی اوقات حتی تا چند روز حالمان خراب میشود ، و در این شرایط شبها ممکن است خواب مصرف و کابوس لغزش را ببینیم .
قسمت دوم سوال ( طبیعی است وقتی ما دچار وسوسه میشویم در درون ما غوغای به پا میشود ، حالمان خراب میشود ، نیروهای تاریکی ) بیماری ( و نیروهایی روشنایی ) بهبودی ( در عرصه و میدان درونمان به جنگ و ستیز میپردازند و لذا ، شرایط بغرنجی را برای ما رقم میزنند و ما بعلت چالش های درونی ، بدیهست که دچار عدم تعادل میشویم و همین مسئله باعث میشود که عصبی و خشمناک شویم و لذا به روی روابط ما با دیگران تاثیرات منفی میگذارد ، و به دیگران تند ی میکنیم و گاهی با بغض و کینه و خشم برخورد میکنیم و طبیعتاً بازتاب اینگونه برخوردها روابط
مان را با دیگران تیره و تار میکند
قسمت سوم سوال ( از لحاظ جسمی ؛ انرژیمان کاسته میشود ، تنظیم خوابمان بهم میریزد ، و حتی خیلی از وقتها دچار حالت فیزیکی میشویم ، و . .
از لحاظ معنوی ؛ بدنبال راه گریزی میگردیم برای معنای زندگی ای که براساس لذت طلبی پایه گذاری شده باشد و
بیماریمان فعال میشود و سعی میکند با بهاء دادن به وسوسه ها ، معنویت خود را زیر سوال ببریم ، و . .
از لحاظ روحانی ؛ در چنین شرایطی چون از نظر جسمی و از نظر درونی و روانی گرفتار عدم تعادل میشویم ، لذا با
خود شروع به جنگ میکنیم ، ارتباط روحانی ما ضعیف شده و گرفتار یاس و ترس و پوچی میشویم
از لحاظ احساسی ؛ احساسی مثل دلتنگی و بی حوصله گی و دغدغه ، بغض ، افسردگی ، خشم ، دلسردی ، و . . بما دست میدهد در کل ، همه اینها اتفاقاتی هستند ، که گاهی ما در اثر فقط یک لحظه ، و با دیدن یک شخص و یا
یک مکان و یا چیزی گرفتارآن میشویم ، و لذا این تجربه ها در واقع بیانگر وجود و حضور بیماری در ما می باشد ، و اینکه ما چقدر نسبت به کنش های بیماری در هر زمینه ایی عاجز هستیم ولذا باید مراقب باشیم و در توجه و تمرکز بهبودی خود کوشا و جدی باشیم .

دوستان کامنت هایی که به صورت خصوصی ارسال میکنید امکان پاسخ در سایت را ندارد
لطفا اگر کامنتی را اصرار دارید به صورت
خصوصی ارسال کنید
حتما ایملتان را نیز ارسال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan